مطالب مرتبط با کلیدواژه

تصاعد بحران


۱.

علل و ابعاد تصاعد بحران در غرب آسیا پس از تحولات بهار عربی (با تأکید بر نظریه برخورد تمدنی ساموئل هانتینگتون)

تعداد بازدید : ۱۲۲۴ تعداد دانلود : ۵۶۱
روند بحران زایی در دهه های گذشته در غرب آسیا به شکل های مختلفی ظهور و بسط یافته و با فراز و نشیب های فراوانی همراه بوده است که از جمله آنها می توان به قدرت گیری حکومت های حاصل از کودتاهای نظامی در برخی از کشورها و همچنین نظام های پادشاهی سلطنتی در برخی دیگر، جنگ میان اعراب و اسرائیل، جنگ ایران و عراق به عنوان طولانی ترین جنگ متعارف کلاسیک در قرن بیستم، ادامه روند رقابتی دو ابرقدرت و ظهور ورشو و ناتو به عنوان بازوهای نظامی، حمله شوروی به افغانستان و در پایان فروپاشی شوروی به عنوان یکی از قطب های دوگانه و پایان یافتن دوران جنگ سرد را می توان از عمده ترین عواملی دانست که بر تحولات منطقه غرب آسیا تا دهه 90 میلادی اثرگذار بودند. تنها اندک زمانی پس از فروپاشی شوروی، ساموئل هانتینگتون با ارائه نظریه «برخورد تمدنی» خود اعلام کرد که برخورد آینده نه به شکل جنگ میان دولت ها، بلکه به شکل برخورد میان تمدن ها رخ خواهد داد. به دنبال آن تحولاتی از قبیل ظهور جریان های تندرو و تروریستی، حمله آمریکا به افغانستان و عراق و در نهایت وقوع تحولات موسوم به بهار عربی را می توان به عنوان مصادیق اثرگذار بر منطقه غرب آسیا نام برد. سوالی که در این پژوهش در پی پاسخ دادن به آن برآمده ایم، این است که: علل تصاعد بحران در غرب آسیا به ویژه پس از تحولات موسوم به »بهار عربی« در سال 2011 چه عواملی بوده اند؟ در پاسخ باید گفت که علل اصلی این افزایش بحران، ناشی از پررنگ شدن هویت های فرهنگی و برخورد درون تمدنی بوده که برآیند آن به شکل جبهه بندی های مختلف از قبیل سنی-شیعی، عرب-غیرعرب و نظایر آن ظهور یافته و منجر به گسست میان دولت های منطقه و همچنین دخالت قدرت های فرامنطقه ای و در نهایت موجب بحرانی شدن شرایط کشورهایی نظیر عراق، سوریه و یمن و کل منطقه گردیده است.
۲.

قطبی شدن امنیت منطقه ای و ژئوپلیتیک آشوب در خاورمیانه(مقاله پژوهشی حوزه)

کلیدواژه‌ها: ژئوپلیتیک آشوب خاورمیانه تصاعد بحران قطبی سازی امنیت منطقه ای ایران امریکا

حوزه های تخصصی:
تعداد بازدید : ۳۷۵ تعداد دانلود : ۴۶۲
هدف این پژوهش، بررسی پیامدهای قطبی‌شدن امنیت منطقه‌ای در خاورمیانه است. فرضیه‌ این است که قطبی‌شدن امنیت منطقه‌ای به ظهور و گسترش ژئوپلیتیک آشوب در خاورمیانه انجامیده است. روش پژوهش، کیفی است و از رهیافت ساختار هویت بری بوزان استفاده کرده‌ایم. نتایج نشان می‌دهند که ایالات متحده شرایط لازم برای بی‌ثبات‌سازی منطقه‌ای و تداوم فرایند آشوب و بی‌ثبات‌سازی را پی‌گیری می‌کند. در چنین شرایطی رویکرد ‌ایران باید مدیریت فضای آشوب‌زده و مدیریت بحران از طریق سازوکارهای معطوف به دیپلماسی و قدرت‌سازی باشد. آمریکا از «راهبرد ائتلاف‌سازی خوشه‌ای» برای مدیریت امنیت منطقه‌ای بهره گرفته است. الگوی رفتاری این بازیگران در مقابله با ایران،‌ ماهیت تهاجمی دارد. در تفکر راهبردی آمریکا، عدم تقارن منطقه‌ای غالباً از دیدگاه فناورانه قابل تصور است. در محیط عدم تقارن، معادله‌ی قدرت و معماری نیروهای مسلح، متفاوت از محیط کلاسیک و متقارن است؛ لذا موضوعاتی از جمله: «کاربرد نیروی انسانی»، «تسلیحات»، «منابع قدرت»، «معماری دفاعی»، «مهندسی امنیتی»، «فرماندهی و مدیریت» در محیط عدم تقارن کاملاً متفاوت با محیط کلاسیک است.
۳.

تاکتیک های براندازی سیاسی آمریکا در سوریه(مقاله علمی وزارت علوم)

نویسنده:

کلیدواژه‌ها: محرومیت نسبی براندازی سیاسی بحران امنیتی حقانیت زدایی مشروعیت زدایی بحران مشارکت بسیج گروه های اجتماعی عملیات روانی تصاعد بحران

حوزه های تخصصی:
تعداد بازدید : ۶۴ تعداد دانلود : ۵۰
حوادث و تحولات سیاسی سال های پس از فروپاشی نظام دوقطبی نشان می-دهد که طیفی گسترده تر از کشورها در معرض براندازی سیاسی قرار گرفته اند. در این فرآیند، الگوهای کنش امنیتی آمریکا با تغییراتی روبه رو شده است. امنیت به منزله ضرورت ساختاری تلقی می شود. بنابراین، موضوع براندازی سیاسی در کشورهایی مانند سوریه را باید به عنوان بخشی از منافع امنیتی آمریکا در منطقه ژئوپولیتیکی خاورمیانه عربی دانست که برای امنیت اسرائیل و اروپا نیز اهمیتی ویژه دارد. حوادث بهار و تابستان 2011 در خاورمیانه عربی نشان می دهد که آمریکا از الگوی مصادره تحولات اجتماعی بهره گرفته است. براساس چنین رویکردی، الگوی رفتار آمریکا در مصر و تونس مبتنی بر کنترل بحران بوده است و لذا تغییر زمامداران به جای تغییر ساختار انجام گرفت. رویکرد کارگزاران آمریکایی در عربستان و بحرین نیز براساس مدل حفظ ساختار کارگزار بوده است. اما نگرش عملیاتی آمریکا، فرانسه، آلمان و انگلیس در سوریه متفاوت است، به گونه ای که درصدد براندازی سیاسی ساختار حزب بعث و نظام سیاسی رادیکال سوریه هستند.برای تحقق این هدف از تاکتیک هایی مانند حقانیت زدایی، مشروعیت-زدایی، هویت سازی و برسازی هویت، بسیج گروه های اجتماعی و ایجاد احساس محرومیت نسبی بهره می گیرند. هریک از تاکتیک های یادشده را می توان بخشی از سیاست امنیتی آمریکا در جهت براندازی سیاسی در سوریه دانست. این رویکرد براساس رهیافت نئولیبرالی مایکل دویل و بر مبنای اندیشه سیاسی دولت دموکراتیک امانوئل کانت تبیین و تحلیل می شود.