مطالب مرتبط با کلیدواژه

نظریه گریماس


۱.

بررسی الگوی کنشگران حکایت های باب نخست کلیله و دمنه(مقاله علمی وزارت علوم)

کلیدواژه‌ها: کلیله و دمنه روایت شناسی الگوی کنشگران نظریه گریماس

حوزه های تخصصی:
تعداد بازدید : ۹۴۰ تعداد دانلود : ۵۱۸
یکی از نظریه های مطرح در حوزه روایت، نظریه گریماس است که بر اساس تقابل های دوگانه متن طراحی شده است. اگرچه نظریه گریماس تا حدود بسیار زیادی قابل انطباق با قصه های متون ادب فارسی است، در پاره ای از موارد شاهد ناهم خوانی هایی در این زمینه هستیم. پژوهش حاضر به بررسی حکایت های باب اول کتاب کلیله و دمنه از منظر نظریه روایی گریماس پرداخته است. با بررسی صورت گرفته مشخص گردید که الگوی روایی گریماس را نمی توان به صورت کامل بر تمامی حکایت های کلیله و دمنه منطبق دانست. در بعضی از حکایت ها اجزایی از طرح روایی گریماس با همدیگر تلفیق می شوند. این موضوع با الگوی روایی گریماس در تضاد است؛ البته می توان این امر را برخاسته از تعلیمی بودن کتاب کلیله و دمنه دانست که راویان حکایت ها بیشتر به مفهومی که می خواهند بیان کنند، توجه دارند، نه به ساختار حکایت. اگرچه بهره گیری از نظریات گوناگون در حوزه روایت می تواند موجب شناخت بهتر متون ادبی شود، با توجه به ویژگی های خاص قصه های ایرانی، لازم است طرحی بومی برای بررسی ساختار روایی این قصه ها ارائه گردد و یا به تناسب حکایات، تغییراتی در این الگوها ایجاد شود.
۲.

مقایسه سندبادنامه و بختیارنامه از نظر الگوی مشارکت کنندگان روایت(مقاله علمی وزارت علوم)

کلیدواژه‌ها: سندبادنامه بختیارنامه نظریه گریماس شخصیت نقش های روایی

حوزه های تخصصی:
تعداد بازدید : ۵۵۵ تعداد دانلود : ۳۴۵
در این پژوهش، دو داستان سندبادنامه و بختیارنامه مقایسه می شود. علت این مقایسه، شباهت ساختاری و نیز تفاوت های معنادارِ دو اثر در چگونگی کنش ها و نقش شخصیت ها و ارتباطِ میان آنهاست. مبنای این بررسی، نظریه گریماس و الگوی ارتباطی شخصیت های داستانی اوست. این الگو این امکان را فراهم می آورد تا به طور نظام مند، میزان مشارکت اشخاص داستان در وقوع رویدادها و نیز نقش انگیزه و اراده آنها در وقوع کنش ها و رخدادها دریافته شود. نتایج این بررسی نشان می دهد سندبادنامه داستانِ شخصیت های کنشگر و اراده آنهاست؛ اما بختیارنامه داستانِ قضا و قدر و سلطه بی چون وچرای آن در زندگی اشخاص داستان و روابط میان آنهاست و اینکه در این جهانِ دستخوشِ سرنوشت، زنان بیش از مردان مقهور قدرت سرنوشت و نیز نقش آفرینی مردان هستند. اگر پذیرفته شود اثر ادبی و به ویژه داستان های عامیانه ای که ساخت و پیرنگی ساده دارد، بازتاب محیط اجتماعی دوره تولید اثر است، ناگزیر باید گفت بختیارنامه به دورانی تعلق دارد که تقدیر در آن، قدرتی یکّه تاز است؛ دورانی که زنان بیش از گذشته به حاشیه رانده شده اند.
۳.

بررسی دستورزبان روایت در داستان رستم و اسفندیار بر اساس نظریه آلژیرداس گریماس(مقاله علمی وزارت علوم)

کلیدواژه‌ها: روایت جادو شاهنامه نظریه گریماس نبرد رستم و اسفندیار

حوزه های تخصصی:
تعداد بازدید : ۲۸۳ تعداد دانلود : ۱۳۸
تحلیل ساختاری آثار ادبی به دلیل بررسی عناصر درون متنی و کشف الگوی حاکم بر آن ها، به درک و دریافت شایسته تر آثار ادبی منجر می شود و با کمک نتایج حاصل از این تحلیل ها می توان به شگردهای خلق آثار مختلف دست یافت و الگوهای مناسب تحلیل هر اثر را کشف کرد. یکی از روش های تحلیل ساختاری آثار ادبی، الگوی روایی آلژیرداس گریماس است. کاربرد فرایندها و الگوهای روایت شناسی و نشانه – معنا شناسی گریماس در شناسایی ساختار کلی روایت و هم چنین تحلیل متون منثور و منظوم فارسی امری ضروری به نظر می رسد و می توان در متون مختلف با نگاهی نقادانه در پی اثبات یا رد این الگوها در جریان تولید معنا نتایج قابل ملاحظه ای ارائه داد.  بسیاری از داستان های شاهنامه بر اساس نظریه گریماس بررسی شده اند. شماری از این داستان ها، در برگیرنده جلوه های جادو و جادوگری هستند و در این زمینه  نیز مطالعات فراوانی صورت گرفته؛ اما تا کنون پژوهشی در خصوص دستور زبان روایت جادو و جادوگری در شاهنامه انجام نشده. هدف از این پژوهش، بررسی ساختار طرح و تحلیل الگوهای کنشی و شناخت سازوکارها و عناصر شکل گیری تولید معنا در روایت جادو و جادوگری در داستان رستم و اسفندیار و بررسی چگونگی تأثیر جادو بر ساختارهای این روایت است. نتایج حاصل از این پژوهش نشان می دهد آن جا که پای کنش گران غیرانسانی (جادویی) به داستان های شاهنامه باز می شود، این کنش گرها نقشی اصلی در شکل گیری و پیش برد روایت ایفا می کنند و کنش گران انسانی را به حاشیه می رانند و در حقیقت یک دستورزبان ویژه برای آثار حاوی جادو، خلق می کنند. کشف و شناخت این دستورزبان خاص و ویژگی های منحصر به فرد سبک نویسنده، می تواند محققین را یاری کند تا بتوانند سره یا ناسره بودن برخی از آن چه به صاحب اثر نسبت داده شده است را ثابت کنند