مطالب مرتبط با کلیدواژه

ادبیات تطبیقی نوین


۱.

مطالعه تطبیقی مفهوم مرگ و جاودانگی در شعر و سینما (مورد مطالعه: شعر فروغ و سینمای تارکوفسکی)(مقاله علمی وزارت علوم)

نویسنده:

کلیدواژه‌ها: ادبیات تطبیقی نوین هراس از مرگ تمنای جاودانگی فروغ فرخزاد آندری تارکوفسکی

حوزه های تخصصی:
تعداد بازدید : ۵۵۱ تعداد دانلود : ۴۸۷
در این مقاله، با مطالعه ارتباط ادبیات و سینما، یکی از حوزه های غنی و پرمایه ادبیات تطبیقی نوین، مفهوم هراس از نیستی و مرگ و جست وجوی نامیرایی بررسی شده است. یافتن مضمون و بن مایه ای مشترک بین آثار هنری در فرهنگ ها و زبان ها و زمان های متفاوت می تواند از یک سو نشانه جهان شمول بودن این مضمون باشد و از سوی دیگر این امکان را فراهم می آورد تا بازنمود آن در هنرهای مختلف مقایسه شود. هنرمندان به کُنه این دغدغه جهانی پی برده و آن را در آثارشان به نمایش گذاشته اند. هراس از مرگ، به عنوان مضمونی جهانی، در آثار هنرمندان مختلف خود را نشان می دهد که درعین تشابهات کلی، تفاوت هایی نیز دارند. به گفته نظریه پردازان حوزه روان شناسی، ازجمله زیگموند فروید، اتو رنک و ارنست بِکر، ترس از رها شدن و درپی آن ترس از الفت نشانه های ترس روان فرسا از مرگ است که به گریز از ایجاد ارتباط جنسی و نهایتاً خلق همزاد، به عنوان موجود تضمین کننده جاودانگی انسان، منجر می شود. این مقاله به بررسی این مقوله ها در اشعار فروغ فرخزاد و فیلم «نوستالژیا» اثر آندری تارکوفسکی، شاعر و کارگردان معروف روسی پرداخته است. در این تحقیق، با بهره گیری از نظریه های جدید ادبیات تطبیقی نشان داده شده که این دو هنرمند بدون هرگونه اثرپذیری از همدیگر، به طور همسان هراس از مرگ و آرزوی جاودانگی را در دو رسانه مختلف، شعر و سینما، بیان کرده اند. در اشعار فروغ فرخزاد، تمرکز بر دو کتاب شعر آخرش ( تولدی دیگر و ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد ) بوده است؛ فروغ در این دو کتاب هراس از مرگ و میل به جاودانگی را همچون حقیقتی جهانی به تصویر کشیده است. «نوستالژیا» نیز جزو آخرین آثار آندری تارکوفسکی است که همین مضمون را در قالب فیلم به نمایش گذاشته است.
۲.

در جستجوی سخن فرودست در ادبیات تطبیقی(مقاله علمی وزارت علوم)

نویسنده:
تعداد بازدید : ۱۹۱ تعداد دانلود : ۱۱۹
مقاله حاضر ضمن مروری بر نظریات گایاتری چاکراوارتی اسپیوک در حوزه «فرودست پژوهی»، به بررسی آثار اخیر وی در رشته ادبیات تطبیقی خواهد پرداخت. اسپیوک که همواره علیه ساختار و گفتمان نخبه گرای علوم انسانی در جوامع غربی و در حاِل ِ توسعه موضع گرفته، معتقد است مطالعات تطبیقی ادبیات جهان که امروزه عمدتاً همگام با منطق جهانی سازی در عصر سرمایه داری انجام می پذیرد، نیازمند یک تحول روش شناختی ورایِ تاریخ اروپا محور رشته، روی آوردن به زبان آموزی از فرهنگ جوامع فرودست از جمله پناه جویان، کارگران مهاجر و دیگر قربانیان تاریخ امپریالیسم و سرمایه داری جهانی می باشد. در پژوهش پیش رو، با مطالعه گزیده آثار اسپیوک ؛ یعنی «آیا فرودست می تواند سخن بگوید؟» (1985)، مرگ یک رشته (2003) و «بازاندیشی بر تطبیق گرایی» (2009)، به این پرسش، پاسخ خواهیم داد: آیا سنت های ادبی پسااستعماری (نظیر ادبیات فارسی) فرصتی برای ابراز وجود در عرصه جهانی، درون چهارچوب رشته ادبیات تطبیقی، خواهند داشت؟ جواب اسپیوک «آری» است؛ اما به شرط رشد آگاهی منتقد نسبت به نابرابری های حاکم در نظام جهانی ادبیات و ساختارزدایی از مطالعات ادبی به سوی رشته ای که او آن را «ادبیات تطبیقی نوین» می نامد؛ طرحی نو از رشته که عیارش «زبان آموزی ژرف» و پرداختن به فرهنگ و ادبیات مردمان «فرودست» است.