تجربه ی دینی و مسأله ی واقع نمایی (مقاله ترویجی حوزه)
درجه علمی: علمی-ترویجی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
آنچه در این مقاله مورد مطالعه قرار گرفته است پیجویی این مسأله است که آیا تجربهی دینی حالت شناختی، مواجههی ارزیابی با یک وجود متعالی و مسلط بر هوش بشری دارد یا آنکه صرفاً ذهنی است و کاملاً ترکیب یافته از آرمان و احساس است که نمیتواند آن سوتر خود را بنگرد. فرضیهای که در پاسخ به مسألهی مزبور مد نظر نویسنده است عبارت است از اینکه تجربهی دینی ناشی از وجود واقعیتی خارجی است که در مواجههی با آن، تجربهی دینی حاصل میشود. نویسنده در راستای مسأله و فرضیهی مذکور ابتدا به پیشینهی بحث تجربهی دینی اشاره مینماید و سپس هدف غرب از مطرح ساختن تجربهی دینی را به بحث میگذارد؛ پس از آن ماهیت و ابعاد تجربهی دینی را بررسی میکند و در آخر به ویژگیها و کاربردها و ثمرات تجربهی دینی میپردازد.متن
مسألهی اصلی و فرضیهی تحقیق
عبارت «تجربهی دینی» از جمله مفهومهایی است که به قول بعضی، فوق لفظ و مقدم بر اندیشهاند، و به عبارتی فارغ از ساختارهای زبانی اندیشه میشود. چنان چه در این مقاله روشن خواهد شد، خصوصی بودن، بیان ناپذیری و گیرایی خاص آن موجب شده است تا بحث بر سر آن در بسیاری از حوزهها برانگیخته شود و مسائلی را در پی داشته باشد، از قبیل:
- آیا تجربهی دینی میتواند درست فهمیده شود، و آنگاه ارزیابی شود تا بتواند در قالب الفاظ روان شناختی، جامعه شناختی و شرایط آن دو، در آید، یا خودنگر است، و برای فهم و تفسیر آن نیاز به فهم دستگاه زبانی خاص آن داریم؟
- آیا تجربهی دینی حالت شناختی، مواجههی ارزیابی با یک وجود/ وجودها/ قدرت متعالی و مسلط بر هوش بشری دارد یا آن که صرفا ذهنی است و کاملاً ترکیب یافته از آرمان و احساس است، که نمیتواند آن سوتر خود را بنگرد؟ به عبارتی دیگر، آیا متعلَّق آن امری عینی یا ذهنی است؟
این مسائل و نظیر آنها کاوش دامنه داری را در حوزهی فهم دین ـ بالأخص ـ موجب گردیده که در کل، به دو فرضیهی منتهی میشود:
الف - تجربهی دینی امری صرفا ذهنی است و نشانگر وجود هیچ گونه موجود خارجی نیست (فرضیهی روان شناختی)؛
ب - تجربهی دینی ناشی از وجود واقعیتی خارجی است که در مواجههی با آن، تجربهی دینی حاصل میشود. این هر دو فرضیه در میان فیلسوفان دین، طرفدارانی دارد.1
در واقع آنچه در این مقاله مورد مطالعه قرار گرفته است پی جویی مسألهی آخر براساس نظریهی دومی است، هر چند که در نهایت به داوری نخواهیم نشست، زیرا آن مستلزم پی جویی کامل است، در حالی که «این قصه سر دراز دارد».
پیشینهی بحث تجربهی دینی
بیشتر مباحث نیازی به التفات به پیشینهی آن ندارد، به ویژه مسائل اجتماعی و یا دینی، لیکن مبحث تجربهی دینی در این میان از این جهت مستثنی است که التفات به پیشینهی آن گره گشای پارهای از مسألههای آن است. دلیل ما بر این مدعا توجه به یک اصل طبیعی در زندگی است، که تا انسان به چیزی نیاز پیدا نکند، به آن التفات نمیکند، هر چند مانند هوا همواره در کنار او باشد. میدانیم که توجه و التفات به این موضوع در نزد غربیان بیش از ما بوده و هست و این در حالی است که همواره تجربهی دینی یکی از عمدهترین مسائل شرق، در زندگی عبادی و روحانی آنها، بوده است، و همین امر سبب پیدایش این سؤال در ما میشود که چه چیزی رخ داده است تا ما نیز همانند غربیان هم اکنون به این موضوع التفات پیدا کنیم؟ پس شایسته آن خواهد بود که نخست به زمینهی پیدایش نیاز به این موضوع در غرب اشاره شود.
اگر از فرانسیس بیکن، که ایدهی تجدد را همچون بذری در اندیشهی غرب افشاند، بگذریم باید از رنه دکارت به عنوان کسی که سنگ بنای تجربه گرایی حسّی را نهاده است یاد کنیم، و لذا میبینیم که در طول قرنهای 18-17 ، در غرب، به ویژه انگلستان، صدرنشین گردیده است و مفهوم تجربه در مدت مزبور نقش مهمی در فلسفهی غرب داشته است. (لگنهاوسن، 1379 ، 7)ایمانوئل کانت، اندکی بعد با ایراد شکاکیت نسبت به دلایل عقل گرایان درباب اثبات وجود خداوند، موجبات تزلزل چنان دستاویزهایی را فراهم کرد، هر چند که خود وی معتقد به خداوند بوده است، لیکن چارهای جز آن که به «قانون اخلاقی» به مثابهی سرچشمهی آگاهی درونی و به عنوان عاملی برای اثبات خدا تحت عنوان «تجربهی درونی» روی آورد نیافت. (اکبری، 1379 ، 262)
سیطرهی آمپریسم یا تجربه گرایی و دیدگاه تحویل نگرانهی آن که در پایان قرن نوزدهم به اوج خود رسید و تا نیمهی اول قرن بیستم، تحت عنوان پوزیتیویسم، ادامه یافت، اندیشهی کلامی غرب را به دنبال اندیشهی فلسفی آن، اساسا، بر دو محور متمرکز ساخت:
1 ) تبیین سازهها و ساختار تجربهی دینی [به عنوان تنها سلاحی که میتواند اکنون کارایی داشته باشد] و بیان این که تجربهی دینی چیست و از چه عناصری ترکیب یافته است.
2 ) یافتن دلایلی برای نقد، تثبیت و یا رد حجتهایی که بر تجربهی دینی بنیاد نهاده شده است. فلسفه، روانشناسی و الهیات مسیحی غرب درصدد بر آمد تا ارزیابیهایی تحویلنگرانه از تجربهی دینی به دست دهد، تا بدین وسیله بتواند در فضای تحت سلطهی تجربهگرایی حسی، علم گرایی و اندیشهی دنیوی کردن زندگی، تجارب دینی را بر حسب مفاهیم صرفا «این جهانی» (سکولار) تبیین نماید.2 (پراودفوت، 1377 ، 308)
براین اساس، میبینیم که نخستین بار که به عنوان یک اصطلاح تکنیکی، سخن از تجربهی دینی به میان آمد آغاز قرن بیستم موضوع تجربهی دینی در کارگاه پراگماتیستی روانشناس معروف آمریکایی ویلیام جیمز طراحی و مورد گفتگو قرار گرفت (هر چند چنان که گفتیم تفسیر مفاهیم دینی و معتقدات مندرج در تجربهی دینی فردی به پس از قرن شانزدهم، به عرفان اسپانیایی و قبل از آن، اصلاحات پروتستانی برمی گردد) و آنچه پیش از آن مورد گفتگو واقع میشد، تجربهی روحانی بود.موضوع تجربهی دینی پس از انتشار مجموعهی خطابههای علمی روانشناسی و فیلسوف آمریکایی، ویلیام جیمز، که در سال 1902 تحت عنوان «انواع تجربهی دینی» منتشر شد، مسألهی مورد علاقهای واقع گردید که از آن پس در فلسفهی دین، روانشناسی دین و الهیات مورد نقادی و مسألهی روز قرار گرفت.
تأکید بر اهمیت تجربهی دینی در کارهای متفکرانی همچون ژان تان ادواردز، فریدریش شلایر ماخر و ردولف اتو و سایر روان شناسان، تاریخدانان، انسان شناسان و جامعه شناسان به علاوهی الهیون و فلاسفهی معاصر، به مثابه دستمایهای گرانبها، فراوان به چشم میخورد. (بریتانیکا، 2002 ، ذیل کلمه)
هدف از مطرح ساختن «تجربهی دینی» در غرب
گفتیم ضرورت پرداختن به مبحث تجربهی دینی در غرب از زمان غلبهی مکتب تجربه گرایی (آمپریسم) است. اما ذکر یک نکته را فرو گذاشتیم که مراد از این تجربه همان چیزی نیست که نزد آنان دارای اعتبار است و اساسا تفاوت آشکاری است میان مفهوم Experience و مفهوم Empiricist. در اولی تجربه به معنای ادراک، حس یا واقعهی وجدانی است که انسان نه از راه شنیدن و تحصیل از دیگران، بلکه به گونهی یک رخداد درونی و یک امر حقیقی ادراک شده و شناخته شده در نفس، آن را در مییابد، در حالی که در دومی این مفهوم متکی بر دریافت به وسیلهی شنیدن و تحصیل از دیگران و یا چیزی است همچون مهارت یابی به وسیله ممارست و آزمایش عملی. مفهوم Experienceمترادفات متمایزی دارد، همچون Sustain , Undergo و Suffer که به ترتیب عبارتند از: تن دادن به احساس ناخوشایند، تاب آوردن و کشیدن رنج، که این مفاهیم مترادف کلمه Empiricism نیستند.3 ویلیام جیمز، که برای نخستین بار از چنین مفهومی سخن میراند، میگوید:
انسانها حالتها و تجربههایی دارند که برای آنان واقعی به حساب میآیند، مثل این که ما لحظهای تصمیم میگیریم که بر یافتههای تجربیتکیه کنیم، آیا این تصمیم ما یک توهم است یا یک تجربهی واقعی است؟، یا مثلاً ما خوشحالی دیدن دوست خود را تجربه میکنیم و هرگز توهم بودن آن به ذهنمان خطور نمیکند؟ به همین صورت، تجربههای دینی و غم و شادی دینی را هم ما تجربه میکنیم4. (ناروئی نصرتی، 1380 ، 21)
ویلیام جیمز فیلسوفی است که میخواهد از دین در زمانی که جز آنچه محسوس تجربی است را به عنوان واقعیت نمیپذیرند دفاع نماید؛ درست در اوج قدرت فلسفه که به نام علم نامیده شده است. وی در آوریل 1900 به یکی از دوستان خود مینویسد: «امری را که من دنبال آن هستم وظیفهای دشوار است زیرا میخواهیم بر علیه فلسفه از تجربهی درونی دفاع نمایم و اعلام کنم که تجربه ستون فقرات دینی جهان را تشکیل میدهد». وی در توجیه مدعای خود در جایی دیگر میگوید:
به نظر من هرگاه ضمیر آگاه خود را بررسی کنیم درمییابیم که دنبالهی آن به ماورای این جهان محسوس و عقلانی، که بعد دیگری از هستی است، میرسد... ما بیشتر به آن عالم بستگی داریم تا به این عالم محسوس و معقول... وقتی که با آن عالم ارتباط پیدا میکنیم ما را دگرگون میکند و ما شخص دیگری میشویم، ما مسیحیان این حقیقت عالی را خدا مینامیم.5 (ناروئی نصرتی، 1380 ، 19)
البته کوششهای جیمز به دنبال تلاشهایی انجام میشد که قبلاً به وسیلهی شلایرماخر (1768-1834) در تبیین این حقیقت که «لبّ ایمان دینی بر یک احساس متمایز دینی، (احساس تعلق مطلق / احساس و ذوق بی نهایت) بنا شده است، انجام گرفته و این علاقه را در میان اندیشمندان ایجاد کرده بود که تجربهی دینی را پایه و اساس ساختار کلامی خود قرار دهند. (اکبری، 1379 ، 263)
در واقع، این دو اندیشمند در تلاش خود توانستند مفهوم تجربهی عرفانی را، که قبلاً شناخته شده بود و صرفا همان حالات خاص قدیسان و مکاشفات آنها را در بر میگرفت، تعمیم و گسترش دهند تا دایرهی شمول وسیعتری داشته باشد، تودر نتیجه، ضمن رسیدن به این هدف، بتوانند تجربهی عرفانی را به عنوان نوع پیشرفتهتر همان تجربهی دینی معرفی کنند. در میان متفکران و الهیون معاصر جدیدترین و نافذترین تعریف منظم از مفهوم کلیدی قدسیت (Sacredness) به عنوان جوهر یگانه و تحویلناپذیر همهی تجربههای دینی از آن میرچا الیاده است. وی مینویسد:
او کاربرد «اتو» را از امر قدسی به طور کامل تهذیب و گسترش داد. به نظر او، امر قدسی را صرفا نباید در تجربههای مخصوص مواجهه با خدا جستجو کرد. جلوهی امر قدسی به وفور در نهادپردازیها و شعایر تقریبا هر فرهنگی، مخصوصا فرهنگهای ابتدایی و آسیایی، نهفته و نمایان است. امر قدسی در مکانهای مقدس فیالمثل اماکن مشرفه و معابد، در حرمها و حریمها و... مجسم است. (خرمشاهی، 1375 ، 65)
ماهیت تجربهی دینی
الف - تعریف
نخست به ارائهی تعریف تجربهی دینی میپردازیم، هرچند که تعریف واحدی وجود ندارد و در تعریف آن نیاز به تعریفی از دین نیز میباشیم (که در اینجا از آن صرف نظر میکنیم)، به نظر میرسد تعریف ویلیام رو از تجربهی دینی، در عین کوتاهی، تعریفی رسا باشد. وی میگوید:
تجربهی دینی تجربهای است که فردی احساس حضور بیواسطهی برخی از موجودات فوق طبیعی نماید. (اکبری، 1377 ، 103)
این تعریف با این که تعریفی جامع است امّا از عهدهی بیان حساسترین نکته بر نیامده است و آن «آگاهی» است. پس بهتر است اضافه کنیم: «... آگاهیای است که فردی در احساس حضور...» چه آن که به قول کیسلر: از تجربه وقوف یا آگاهی را میفهمیم که افراد واجد آن هستند، هر چند که لازم نیست یک آگاهی نظری صرف باشد. (کیسلر، 1375 ، 17) این یک تعریف نظری نسبتا کلی بود، اما شایسته است یک تعریف مصداقی هم از آن داشته باشیم:«حیرت، شرم مقدس و جذبهی روحانی6، احساس هیبت و راز در پیشگاه خدا، احساس وابستگی به قدرت الهی یا یک امر نادیدنی، احساس گناه و تشویش همراه با ایمان به قضای الهی و احساس آرامشی که بخشودگی خدا را در پی دارد. (بریتانیکا، 2002 ، ذیل Religius Experience) احساس استجابت دعا، آگاهی یافتن از غیب به وسیلهی یکی از امور طبیعی، به گونهای که انسان احساس کند این آگاهی را از خدا یافته است». پویمن از چنین تجربهای به عنوان «ادراک حضور خدا یا فرشته یا روح القدس که با شخص [گویی] سخن میگوید یا او را مورد بخشش قرار میدهد»، به عنوان تجربهی دینی در سطح نازل آن سخن گفته است. (اکبری، 1377 ، 103)
ب ـ ملاک و معیار
در این قسمت ما با آگاهی سرو کار داریم، امّا خودِ آگاهی نیز در دو مرحله مورد توجه قرار میگیرد: اولیه و ثانویه. در آگاهی اولیه که غیر انفعالی است توجه به خود آگاهی معطوف میشود و آن احساس این است که در انسان نوعی آگاهی پدید آمده است. در آگاهی ثانویه، که ملاک اصلی تمیز تجربهی دینی از غیر آن است، الوهی بودن آگاهی قرار دارد، آن چنان که حضور بلاواسطهی خدا را با چشم دل در آن آگاهی ببیند. کیسلر آگاهی ثانویه را [همراه با اولیه] ملاک تمیز انسان از حیوان میداند. (کیسلر، 1375 ، 18) اتو که جزو بانیان این دستگاه معرفتی است آگاهی مستقیم دربارهی خدا را عنصری واقعا اساسی در تجربهی دینی میداند که معرفت یابیهای بعدی انسان [از غیر] را نتیجهی مستقیم میدهد. (سلیمانی فرکی، 1379 ، 289)
ج - گوهر تجربهی دینی
گفتیم که آگاهی عنصر اساسی تجربهی دینی است، اما این که آگاهی چگونه به دست میآید و آگاهی دربارهی چیست بحثی است که همراه با سایر لوازم تجربهی دینی (از قبیل هیبت، سرّ، خوف و خشیت و...) در یک تحلیل جداگانه عمیق و ژرف کاوانه باید بررسی شود. در اینجاست که به گوهر تجربهی دینی دست مییابیم. ویلیام رو، به تبعیت از اتو، تجربهی دینی را حال و تجربهای توصیف میکند که شخص به طور مستقیم از چیزی دیگر [بیرون از خود [به عنوان «مقدس» (الهی) آگاه میشود، لیکن این را کامل نمیبیند و اضافه میکند:
به نظر میرسد که عالیترین شکل تجربهی عرفانی تجربهای باشد که در آن یا هیچ نوع آگاهیای دربارهی چیزی متمایز از خود وجود ندارد؛ تجربهی اتحاد مطلق با ذات الهی است؛ تجربهای که در آن نفس / فرد به ذات الهی میپیوندد وبا آن یکی میشود. (سلیمانی فرکی، 1379،290)
وی در این تعبیر به کاملترین صورت تجربهی دینی در عالیترین مراحل عرفانی روح اشاره میکند، نظیر چنین تعبیری را در تعریف پویمن از تجربه (در سطح عالی عرفانی آن) داریم. او نیز به وحدت تمام اشیاء یا وحدت فاعل شناسا با متعلق شناسایی در ادراک میرسد، (اکبری، 1377 ، 103) و این نگرشی است که حتی آنان که از دین برداشتی انسان مدارانه دارند از آن یاد میکنند. اریک فروم میگوید: تجربهی دینی «در این نوع دین» تجربهی یکی بودن با همه است، که بر مرتبط شدن فرد با جهان مبتنی است که با اندیشه و عشق، فرا چنگ میآید. (کیسلر، 1375 ، 44)
براساس چنین دیدگاهی (هر چند که قابل تأمل نیز میباشد) به جوهر تجربهی دینی از زاویه نگاه «معرفت مطلق شده» به حالتی روحانی در آن گاه نگریسته میشود که روح، در متبرکترین حالت، خدا را چنان احساس مینماید که عاشقانه هویت خود را از کف میدهد. در این حال، شخص هیچ نوع آگاهیای دربارهی خدا و خود و هر چیز دیگر متمایز از ذات الهی ندارد و این در حالی است که او در عین آگاهی به سر میبرد، چنان که میگوید:ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز کان سوخته را جان شد و آواز نیامد
این مدعیان در طلبش بیخبرانند آن را که خبر شد خبری باز نیامد
ابعاد تجربهی دینی
تجربهی دینی، به طور اخص، در گونههای زیر شناخته میشود:
1 ) آگاهی مقدس که همراه با تکریم و هیبت فراخوان میشود.
2 ) احساس وابستگی مطلقی که حالات انسان را در برابر او عیان، مجسّم میسازد.
3 ) احساس یکی بودن با خدا.
4 ) ادراک و مشاهدهی امر نامرئی یا امر متعالی در نظام کیهانی.
5 ) شهود مستقیم خدا.
6 ) مواجهه با یک واقع «کاملاً غیر».
7 ) احساس نوعی تبدل قدرت، همچون برخی از حالات ویژهی شهود در پیامبران عهد کهن. (بریتانیکا، 2002 ، ذیل: Religius Experience)
گونه گونگی این تجربهها کارآگاهان امور در فلسفهی دین را به دو مسأله سوق داده است: یکی این که تجربهی دینی نه ناشی از دین، بلکه ناشی از فرهنگ، تاریخ و نوع تلقی فرد از امور قدسی است. دو این که «جدا از جهان محدود و مادی که در تیررس حواس بشر و در متن همین جهان است، عالم بسیار پهناور دیگری هست که از دید ما انسانها پنهان است، ولی با تمهیدات خاص و ایجاد مهارتهای ویژه، انسان میتواند دریچهی مختصری به آن عالم گشوده و به گونهای محدود و در حد ظرفیّت خود به تماشای آن عالم بنشیند... بنابراین تجربهی دینی متکی به دیدگاه شخص، نیست. (پراودفوت، 1377 ، 368) لیکن، به هر روی، آنچه مورد توافق علیه همگان است، ذومراتب و پلکانی بودن آن میباشد. میرچا الیاده، یکی از کسانی که متعرض این مسأله شده است آن را در چند طیف به هم پیوسته دستهبندی کرده است که در سرآغاز آن، حالتهای روحانی مادی را نام میبرد که در انتهای خود به حالتهایی از احساس خشوع و خشیت در مشاهد مشرفه و فروتنی همچون حضور در برابر حقیقتی شگرف، میرسد. سپس در مرتبهی بعدی، احساسهای قویتری همچون حسّ گرما یا آتش، چیزی شبیه شوک الکتریکی و یا اعتقاد ناگهانی به آمرزش گناهان و ماننداینها قرار میگیرند. وی در تبیین مرحلهی آخر تجربهی دینی، که اوج احساس مواجهه با امر قدسی است، به تجربهای اشاره میکند که عبدالکریم سروش، نام آن را تجربهی نبوی مینهد؛ یعنی حالتی از اطمینان فوقالعاده به شناخت مستقیم و احساس مواجهه با موجود غایی یا با یگانگی اساس کیهان، که خاص انبیا و اولیا است، و نقش مهمی در اغلب سنن دینی ایفا مینماید.7 (خرمشاهی، 1375 ، 86-85) سروش نیز در راستای همین نگرش به تجربهی دینی، ادراک وحی را برای پیامبر، نوع کامل و عالی تجربهی دینی دانسته است که پیامبر در چنان مرتبهای «چندان به آن فرمان و آن سخن یقین میآورد و چنان در خود احساس اطمینان و دلیری میکند که آماده میشود در مقابل همهی تلخیها، تنگیها، حملهها، دشمنیها، یک تنه، بایستد و وظیفهی خود را بگزارد.» در حقیقت، پیامبر همان دارندهی تجربهی دینی است که «میتواند از مجاری ویژهای به مدرکات ویژهای دست پیدا کند». (سروش، 1378 ، 301)
ویژگیهای تجربهی دینی
با توجه به آنچه تا اینجا متعرض آن گردیدیم طبعا نیازی به بیان ویژگیها نخواهد بود، لیکن در ادامهی آنها خالی از فایده نیست اگر بدانیم که:
- تجربهی دینی به دلیل اتکای آن بر قدرت، فضای دانایی و تجارب شخصی روح انسانی که از ادراکاتی حکایت میکند که خارج از مرز اندازهگیری و آزمایش اند، وصفناپذیر است.
- همچنین به دلیل وابستگی به دانایی مطلق جهان، معرفت بخش است.
- معمولاً زودگذر میباشد، همچون برقی که در آسمان میجهد و اشراقی در جان آدمی احساس میشود.
- به دلیل توأم یا عجین بودن با جوهرهی عشق و ایمان و معرفت از متعلق تجربه، تجربه گر خود را در اختیار قدرتی دیگر حس میکند.8 (بریتانیکا، 2002، ذیل ویلیامز جیمز؛ تنوع تجربهی دینی)
- مدرکات تجربهی دینی، در عین غیر قابل توصیف بودن معنا دارند، زیرا «انگار حضور و وجود بی میانجی» دیگری همچون ضمانتی است برای ما تا باور کنیم که آنچه میگوییم [و میشنویم] با معناست و معنایش درک شدنی است و چیزی را میگوییم که خود معنایش را درک میکنیم. جدا از این که چنین میشود یا نه...» (احمدی، 1378 ، 385) و تجربهی دینی همان ادراک حضوری است.
کاربردها و ثمرات تجربهی دینی
چنان که پیشتر گفته شد به دلیل حوزههای مختلف بحث تجربهی دینی در رستههای علمی و معرفتی، که دستیابی به ادراک کامل از بحث، مطالعات میان رشتهای را میطلبد، ثمرات و کارامدیها و کاربردهای آن را نیز باید در همهی این رشتهها جستجو نمود، لیکن به طور کلی تجربهی دینی در دو ساحت درون و بیرون دین، ثمراتی از خود به جای مینهد.
الف - کاربرد دینی تجربههای دینی
تجربههای دینی به خاطر دارا بودن ماهیت قدسی و الوهی به شفافیت جان و روان در راهیابی به کنه و جوهرهی ایمان کمک میکنند. الیاده در مورد تجارب دینی درجهی خاص انبیا و اولیا میگوید:
این تجارب هر چند فراتر از دسترس دیانت عادی است، وثاقت ژرفی به ایمان در کلیهی سطوح آن بخشیده، و ایجاد طریقهای روحانی مربوط به اشتیاق و مراقبه را تسهیل و تشویق کرده و در ایام عسرت، سنن دینی را سرزنده و با نشاط نگه داشته است.
سپس در مورد همه تجربههایی از این قبیل ادامه میدهد:
تجارب و احوال عرفانی، حس واقعیت و دسترس بودن قدرت دینی را زنده داشته و کل شعایر، تعالیم و سازمانها را تازه و با طراوت نگه داشته است. (خرمشاهی، 1375 ، 86)
رالف هود آنجا که بر اصالت ایمان دینی، به عنوان هدایتگر تجربهی دینی تأکید میکند، تجربهای را که برانگیخته از ایمان دینی است موجب خشنودی و وثوق از طرفی، و از سوی دیگر، عاملی برای یافتن و پذیرفتن ایمانی عمیق تر و پرتحرک میداند. (فرامرز قراملکی، 1377 ، گفتگو با رالف هود)
همچنین برخی از دانشمندان از تجربهی دینی به عنوان راه مطمئنی در جهت اثبات وجود خدا استفاده میکنند، این گروه چون: سی دی براد، جان هیک، رالف هود، پراودفوت، سوئین برن و پلانتینگا برای دفاع از اعتقادات دینی از تجربهی دینی بهره جسته، حتی برخی میخواهند نشان دهند که با وجود تجربهی دینی نیازی به توجیه عقاید دینی نیست.9
ب - کاربرد تجربهی دینی در سایر معارف و علوم
همان طور که یاد آور شدیم رشتههای زیادی از دانشها متکفل بحث در خصوص این مسأله گردیدهاند. و این تحقیقات گستردهای را ایجاب نموده است که نتایج آنها، به صورتهای گوناگون، کاربرد خود را آشکار میسازند. گسترهی این مباحث به حدی است که نمیتوان این مبحث را مثلاً مبحث خاصی از روانشناسی دین، فلسفهی دین یا جامعهشناسی و غیره دانست. مثلاً جامعهشناسان از این تجارب مسائل مورد علاقهشان را، همچون تجربهی مواجههی با مرگ، تجارب مشترک در همهی سنتهای ایمانی و ادیان و میزان تأثیر این تجارب در کنترل جامعه، جست و جو میکنند. روان شناسان به بررسی شرایطی که وقوع تجربهی دینی در آن گزارش میشود به گونه شرایط تجربی میپردازند، محققان این دانش امروزه ماهیت تجربهی دینی را به خاطر تأثیر آن در تسهیل و یا بازدهی بهداشت روانی مورد کاوش قرار میدهند. (فرامرز قراملکی، 1377 ، 8)
نتیجهی بحث
تجربهی دینی، هر چند که با نام دیگر از زمانهای بسیار دیری در شرق، به ویژه سرزمینهای اسلامی، موضوعی شناخته شده و معمول بوده است و عرفان اسلامی مشحون از آن میباشد، لیکن به گونهی تکنیکال و کاملاً فنی در غرب از زمانی که سیطرهی آمپریسم، بویژه پوزیتیویسم، هرگونه مجالی را از الهیون در جهت اثبات گزارههای دینی گرفته بود، پا به میدان نهاد و به کمک الهیات شتافت که طبعا در جهت اثبات خود نیازمند بحثهایی بود.
نخست باید ماهیت و چیستی این مفهوم روشن گردد تا بتواند کارایی خود را در عرصهی تعریفی خود نشان دهد و در پی آن، ابعاد و انواع آن شناخته و از یکدیگر تمیز داده شود، آنگاه در کاربردها و ثمرات وجودی آن نگریسته شود تا میزان اهمیتش روشن گردد.
لازم به ذکر است که نه تنها فیلسوفان الهی و دانشمندان متأله علاقهمند به بحث در موضوع تجربهی دینی هستند، بلکه غیر از آنان نیز به دلایلی (اغلب به عنوان مسألهای در رشتهی علمی خود) بدان پرداخته و از آن سود بردهاند. مسألههای مورد طرح در تجربهی دینی، اگر به درستی پاسخ داده نشوند، به همان میزان کارایی مثبت، میتوانند در جهت اساس دین مؤثر باشند و از این روی در خور توجه اساسی است.
در این مقاله کوشش شده است بخشی از زوایای بحث روشن شود، هر چند که این مبحث نیاز به کاوش گستردهتری دارد.
پینوشتها
1. از طرفداران نظریهی نخست به Walter Stace ؛ Wallace Matson و Michuel Martin و از طرفداران نظریهی دومی به William Iames؛ C.D.Broad؛ Gary Gutting: Richard Swinburneو Louis Pojmanمیتوان اشاره کرد.
2. هر چند هنوز هم تمایل غالب در فلسفه و روانشناسی غرب، رد و انکار دین از طریق ارائهی تفسیرهای تحویل نگرانه از آن، و سعی در تحلیل آثار دین در زندگی شخصی بدون هر نوع توجهی به هویت و اعتبار هستی شناختی آن است، گرچه متألهان جدید همچون رالف هود، جان هیک، ویلیام آلستون و پلانتینگا، معمولاً، و نه به طور ثابت و مطلق، از این فرض که تجارب دینی میتوانند اعتبارهستی شناختی داشته باشند بهره میجویند رک: قبسات، س 3، ش 9-8 (گفتگو با رالف هود) ص 7-6؛ نقد و نظر، س 6، ش 4-3، ص 7.
10. A Merriam webster (1984) "Dictionary of synonyms"
3. به نقل از :
Strunk. Tr, o. (1989) Readings in the psychology of Religion - New york, Abingdon press.
4. به نقل از :
James william, (1984) the varieties of Religins experience Americd. penguin Book 10wulff.
5. به نقل از :
William L.Rowe, philosophy of Religion: an introdu ction . (Belmont, calif: wadsworth,1978) PP.63-64.
6. حیرت بدین معنا یکی از درجات سلوک است که موجب بصیرت بیشتر میگردد. این هر سه از آثار تجربهی دینیاند. رک: قبسات، س 3، ش 9-8، ص 14.
7. به نقل از : اریک فروم در تحلیل روان شناختی و دین، ص 37.
8. نیز ر. ک : نقد و نظر، س 6، ش 4-3، 1379 : مصطفی ملکیان، ص 4.
9. نیز ر. ک : نقد و نظر، س 6، ش 4-3، 1379 : (تجربهی دینی، اصل و منشأ دین) ترجمهی مالک حسینی، ص 25.
10. ر. ک : نقد و نظر، س 6، ش 4-3 (گفتگو با پرفسور لگنهاوسن و دکتر ملکیان، ص 21؛ فبسات، س 3، ش 9-8، (گفتگو با رالف هود) ؛ تجربه دینی وین پراودفوت، ص 318.
کتاب نامه
1- احمدی، بابک (1378)، تجربهی دینی، مؤسسهی فرهنگی صراط، چ 2 .
2- اکبری، رضا (1379)، گاتینگ و تجربهی دینی، نقد و نظر، س 6 ، ش 4-3 .
3- اکبری، رضا (1377)، قبسات، س 3 ، ش 9-8 ، «تجربهی دینی سوئین برن».
4- بریتانیکا، 2002 ، نرمافزار، دائرة المعارف.
5- پراودفوت، وین (1377)، تجربهی دینی، ترجمه و توضیح عباس یزدانی، مؤسسهی فرهنگی طه.
6- خرمشاهی، بهاءالدین (1375)، دین پژوهی (ویراستهی میرچا الیاده)، نشر پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چ 2 .
7- سروش، عبدالکریم (1378)، تجربهی دینی، مؤسسهی فرهنگی صراط، چ 2 .
8- سلیمانی فرکی، اسماعیل (1379)، نقد و نظر، س 6 ، ش 4-3 ، «رودلف اتو - 1896-1937 حکیم آلمانی».
9- فرامرز قراملکی، احد (1377)، قبسات، س 3 ، ش 9-8 ، «گفتگوی دکتر قراملکی با رالف هود».
10- کیسلر، نورمن، ال (1375)، فلسفهی دین، ترجمهی حمید رضا آیت اللهی، انتشارات حکمت.
11- لگنهاوزن، محمد (1379)، (گفتگو)، نقد و نظر، سال ششم، شماره 4-3.
12- ناروئی نصرتی، رحیم (1380)، فصلنامهی معرفت، ش 50 .
ش
عبارت «تجربهی دینی» از جمله مفهومهایی است که به قول بعضی، فوق لفظ و مقدم بر اندیشهاند، و به عبارتی فارغ از ساختارهای زبانی اندیشه میشود. چنان چه در این مقاله روشن خواهد شد، خصوصی بودن، بیان ناپذیری و گیرایی خاص آن موجب شده است تا بحث بر سر آن در بسیاری از حوزهها برانگیخته شود و مسائلی را در پی داشته باشد، از قبیل:
- آیا تجربهی دینی میتواند درست فهمیده شود، و آنگاه ارزیابی شود تا بتواند در قالب الفاظ روان شناختی، جامعه شناختی و شرایط آن دو، در آید، یا خودنگر است، و برای فهم و تفسیر آن نیاز به فهم دستگاه زبانی خاص آن داریم؟
- آیا تجربهی دینی حالت شناختی، مواجههی ارزیابی با یک وجود/ وجودها/ قدرت متعالی و مسلط بر هوش بشری دارد یا آن که صرفا ذهنی است و کاملاً ترکیب یافته از آرمان و احساس است، که نمیتواند آن سوتر خود را بنگرد؟ به عبارتی دیگر، آیا متعلَّق آن امری عینی یا ذهنی است؟
این مسائل و نظیر آنها کاوش دامنه داری را در حوزهی فهم دین ـ بالأخص ـ موجب گردیده که در کل، به دو فرضیهی منتهی میشود:
الف - تجربهی دینی امری صرفا ذهنی است و نشانگر وجود هیچ گونه موجود خارجی نیست (فرضیهی روان شناختی)؛
ب - تجربهی دینی ناشی از وجود واقعیتی خارجی است که در مواجههی با آن، تجربهی دینی حاصل میشود. این هر دو فرضیه در میان فیلسوفان دین، طرفدارانی دارد.1
در واقع آنچه در این مقاله مورد مطالعه قرار گرفته است پی جویی مسألهی آخر براساس نظریهی دومی است، هر چند که در نهایت به داوری نخواهیم نشست، زیرا آن مستلزم پی جویی کامل است، در حالی که «این قصه سر دراز دارد».
پیشینهی بحث تجربهی دینی
بیشتر مباحث نیازی به التفات به پیشینهی آن ندارد، به ویژه مسائل اجتماعی و یا دینی، لیکن مبحث تجربهی دینی در این میان از این جهت مستثنی است که التفات به پیشینهی آن گره گشای پارهای از مسألههای آن است. دلیل ما بر این مدعا توجه به یک اصل طبیعی در زندگی است، که تا انسان به چیزی نیاز پیدا نکند، به آن التفات نمیکند، هر چند مانند هوا همواره در کنار او باشد. میدانیم که توجه و التفات به این موضوع در نزد غربیان بیش از ما بوده و هست و این در حالی است که همواره تجربهی دینی یکی از عمدهترین مسائل شرق، در زندگی عبادی و روحانی آنها، بوده است، و همین امر سبب پیدایش این سؤال در ما میشود که چه چیزی رخ داده است تا ما نیز همانند غربیان هم اکنون به این موضوع التفات پیدا کنیم؟ پس شایسته آن خواهد بود که نخست به زمینهی پیدایش نیاز به این موضوع در غرب اشاره شود.
اگر از فرانسیس بیکن، که ایدهی تجدد را همچون بذری در اندیشهی غرب افشاند، بگذریم باید از رنه دکارت به عنوان کسی که سنگ بنای تجربه گرایی حسّی را نهاده است یاد کنیم، و لذا میبینیم که در طول قرنهای 18-17 ، در غرب، به ویژه انگلستان، صدرنشین گردیده است و مفهوم تجربه در مدت مزبور نقش مهمی در فلسفهی غرب داشته است. (لگنهاوسن، 1379 ، 7)ایمانوئل کانت، اندکی بعد با ایراد شکاکیت نسبت به دلایل عقل گرایان درباب اثبات وجود خداوند، موجبات تزلزل چنان دستاویزهایی را فراهم کرد، هر چند که خود وی معتقد به خداوند بوده است، لیکن چارهای جز آن که به «قانون اخلاقی» به مثابهی سرچشمهی آگاهی درونی و به عنوان عاملی برای اثبات خدا تحت عنوان «تجربهی درونی» روی آورد نیافت. (اکبری، 1379 ، 262)
سیطرهی آمپریسم یا تجربه گرایی و دیدگاه تحویل نگرانهی آن که در پایان قرن نوزدهم به اوج خود رسید و تا نیمهی اول قرن بیستم، تحت عنوان پوزیتیویسم، ادامه یافت، اندیشهی کلامی غرب را به دنبال اندیشهی فلسفی آن، اساسا، بر دو محور متمرکز ساخت:
1 ) تبیین سازهها و ساختار تجربهی دینی [به عنوان تنها سلاحی که میتواند اکنون کارایی داشته باشد] و بیان این که تجربهی دینی چیست و از چه عناصری ترکیب یافته است.
2 ) یافتن دلایلی برای نقد، تثبیت و یا رد حجتهایی که بر تجربهی دینی بنیاد نهاده شده است. فلسفه، روانشناسی و الهیات مسیحی غرب درصدد بر آمد تا ارزیابیهایی تحویلنگرانه از تجربهی دینی به دست دهد، تا بدین وسیله بتواند در فضای تحت سلطهی تجربهگرایی حسی، علم گرایی و اندیشهی دنیوی کردن زندگی، تجارب دینی را بر حسب مفاهیم صرفا «این جهانی» (سکولار) تبیین نماید.2 (پراودفوت، 1377 ، 308)
براین اساس، میبینیم که نخستین بار که به عنوان یک اصطلاح تکنیکی، سخن از تجربهی دینی به میان آمد آغاز قرن بیستم موضوع تجربهی دینی در کارگاه پراگماتیستی روانشناس معروف آمریکایی ویلیام جیمز طراحی و مورد گفتگو قرار گرفت (هر چند چنان که گفتیم تفسیر مفاهیم دینی و معتقدات مندرج در تجربهی دینی فردی به پس از قرن شانزدهم، به عرفان اسپانیایی و قبل از آن، اصلاحات پروتستانی برمی گردد) و آنچه پیش از آن مورد گفتگو واقع میشد، تجربهی روحانی بود.موضوع تجربهی دینی پس از انتشار مجموعهی خطابههای علمی روانشناسی و فیلسوف آمریکایی، ویلیام جیمز، که در سال 1902 تحت عنوان «انواع تجربهی دینی» منتشر شد، مسألهی مورد علاقهای واقع گردید که از آن پس در فلسفهی دین، روانشناسی دین و الهیات مورد نقادی و مسألهی روز قرار گرفت.
تأکید بر اهمیت تجربهی دینی در کارهای متفکرانی همچون ژان تان ادواردز، فریدریش شلایر ماخر و ردولف اتو و سایر روان شناسان، تاریخدانان، انسان شناسان و جامعه شناسان به علاوهی الهیون و فلاسفهی معاصر، به مثابه دستمایهای گرانبها، فراوان به چشم میخورد. (بریتانیکا، 2002 ، ذیل کلمه)
هدف از مطرح ساختن «تجربهی دینی» در غرب
گفتیم ضرورت پرداختن به مبحث تجربهی دینی در غرب از زمان غلبهی مکتب تجربه گرایی (آمپریسم) است. اما ذکر یک نکته را فرو گذاشتیم که مراد از این تجربه همان چیزی نیست که نزد آنان دارای اعتبار است و اساسا تفاوت آشکاری است میان مفهوم Experience و مفهوم Empiricist. در اولی تجربه به معنای ادراک، حس یا واقعهی وجدانی است که انسان نه از راه شنیدن و تحصیل از دیگران، بلکه به گونهی یک رخداد درونی و یک امر حقیقی ادراک شده و شناخته شده در نفس، آن را در مییابد، در حالی که در دومی این مفهوم متکی بر دریافت به وسیلهی شنیدن و تحصیل از دیگران و یا چیزی است همچون مهارت یابی به وسیله ممارست و آزمایش عملی. مفهوم Experienceمترادفات متمایزی دارد، همچون Sustain , Undergo و Suffer که به ترتیب عبارتند از: تن دادن به احساس ناخوشایند، تاب آوردن و کشیدن رنج، که این مفاهیم مترادف کلمه Empiricism نیستند.3 ویلیام جیمز، که برای نخستین بار از چنین مفهومی سخن میراند، میگوید:
انسانها حالتها و تجربههایی دارند که برای آنان واقعی به حساب میآیند، مثل این که ما لحظهای تصمیم میگیریم که بر یافتههای تجربیتکیه کنیم، آیا این تصمیم ما یک توهم است یا یک تجربهی واقعی است؟، یا مثلاً ما خوشحالی دیدن دوست خود را تجربه میکنیم و هرگز توهم بودن آن به ذهنمان خطور نمیکند؟ به همین صورت، تجربههای دینی و غم و شادی دینی را هم ما تجربه میکنیم4. (ناروئی نصرتی، 1380 ، 21)
ویلیام جیمز فیلسوفی است که میخواهد از دین در زمانی که جز آنچه محسوس تجربی است را به عنوان واقعیت نمیپذیرند دفاع نماید؛ درست در اوج قدرت فلسفه که به نام علم نامیده شده است. وی در آوریل 1900 به یکی از دوستان خود مینویسد: «امری را که من دنبال آن هستم وظیفهای دشوار است زیرا میخواهیم بر علیه فلسفه از تجربهی درونی دفاع نمایم و اعلام کنم که تجربه ستون فقرات دینی جهان را تشکیل میدهد». وی در توجیه مدعای خود در جایی دیگر میگوید:
به نظر من هرگاه ضمیر آگاه خود را بررسی کنیم درمییابیم که دنبالهی آن به ماورای این جهان محسوس و عقلانی، که بعد دیگری از هستی است، میرسد... ما بیشتر به آن عالم بستگی داریم تا به این عالم محسوس و معقول... وقتی که با آن عالم ارتباط پیدا میکنیم ما را دگرگون میکند و ما شخص دیگری میشویم، ما مسیحیان این حقیقت عالی را خدا مینامیم.5 (ناروئی نصرتی، 1380 ، 19)
البته کوششهای جیمز به دنبال تلاشهایی انجام میشد که قبلاً به وسیلهی شلایرماخر (1768-1834) در تبیین این حقیقت که «لبّ ایمان دینی بر یک احساس متمایز دینی، (احساس تعلق مطلق / احساس و ذوق بی نهایت) بنا شده است، انجام گرفته و این علاقه را در میان اندیشمندان ایجاد کرده بود که تجربهی دینی را پایه و اساس ساختار کلامی خود قرار دهند. (اکبری، 1379 ، 263)
در واقع، این دو اندیشمند در تلاش خود توانستند مفهوم تجربهی عرفانی را، که قبلاً شناخته شده بود و صرفا همان حالات خاص قدیسان و مکاشفات آنها را در بر میگرفت، تعمیم و گسترش دهند تا دایرهی شمول وسیعتری داشته باشد، تودر نتیجه، ضمن رسیدن به این هدف، بتوانند تجربهی عرفانی را به عنوان نوع پیشرفتهتر همان تجربهی دینی معرفی کنند. در میان متفکران و الهیون معاصر جدیدترین و نافذترین تعریف منظم از مفهوم کلیدی قدسیت (Sacredness) به عنوان جوهر یگانه و تحویلناپذیر همهی تجربههای دینی از آن میرچا الیاده است. وی مینویسد:
او کاربرد «اتو» را از امر قدسی به طور کامل تهذیب و گسترش داد. به نظر او، امر قدسی را صرفا نباید در تجربههای مخصوص مواجهه با خدا جستجو کرد. جلوهی امر قدسی به وفور در نهادپردازیها و شعایر تقریبا هر فرهنگی، مخصوصا فرهنگهای ابتدایی و آسیایی، نهفته و نمایان است. امر قدسی در مکانهای مقدس فیالمثل اماکن مشرفه و معابد، در حرمها و حریمها و... مجسم است. (خرمشاهی، 1375 ، 65)
ماهیت تجربهی دینی
الف - تعریف
نخست به ارائهی تعریف تجربهی دینی میپردازیم، هرچند که تعریف واحدی وجود ندارد و در تعریف آن نیاز به تعریفی از دین نیز میباشیم (که در اینجا از آن صرف نظر میکنیم)، به نظر میرسد تعریف ویلیام رو از تجربهی دینی، در عین کوتاهی، تعریفی رسا باشد. وی میگوید:
تجربهی دینی تجربهای است که فردی احساس حضور بیواسطهی برخی از موجودات فوق طبیعی نماید. (اکبری، 1377 ، 103)
این تعریف با این که تعریفی جامع است امّا از عهدهی بیان حساسترین نکته بر نیامده است و آن «آگاهی» است. پس بهتر است اضافه کنیم: «... آگاهیای است که فردی در احساس حضور...» چه آن که به قول کیسلر: از تجربه وقوف یا آگاهی را میفهمیم که افراد واجد آن هستند، هر چند که لازم نیست یک آگاهی نظری صرف باشد. (کیسلر، 1375 ، 17) این یک تعریف نظری نسبتا کلی بود، اما شایسته است یک تعریف مصداقی هم از آن داشته باشیم:«حیرت، شرم مقدس و جذبهی روحانی6، احساس هیبت و راز در پیشگاه خدا، احساس وابستگی به قدرت الهی یا یک امر نادیدنی، احساس گناه و تشویش همراه با ایمان به قضای الهی و احساس آرامشی که بخشودگی خدا را در پی دارد. (بریتانیکا، 2002 ، ذیل Religius Experience) احساس استجابت دعا، آگاهی یافتن از غیب به وسیلهی یکی از امور طبیعی، به گونهای که انسان احساس کند این آگاهی را از خدا یافته است». پویمن از چنین تجربهای به عنوان «ادراک حضور خدا یا فرشته یا روح القدس که با شخص [گویی] سخن میگوید یا او را مورد بخشش قرار میدهد»، به عنوان تجربهی دینی در سطح نازل آن سخن گفته است. (اکبری، 1377 ، 103)
ب ـ ملاک و معیار
در این قسمت ما با آگاهی سرو کار داریم، امّا خودِ آگاهی نیز در دو مرحله مورد توجه قرار میگیرد: اولیه و ثانویه. در آگاهی اولیه که غیر انفعالی است توجه به خود آگاهی معطوف میشود و آن احساس این است که در انسان نوعی آگاهی پدید آمده است. در آگاهی ثانویه، که ملاک اصلی تمیز تجربهی دینی از غیر آن است، الوهی بودن آگاهی قرار دارد، آن چنان که حضور بلاواسطهی خدا را با چشم دل در آن آگاهی ببیند. کیسلر آگاهی ثانویه را [همراه با اولیه] ملاک تمیز انسان از حیوان میداند. (کیسلر، 1375 ، 18) اتو که جزو بانیان این دستگاه معرفتی است آگاهی مستقیم دربارهی خدا را عنصری واقعا اساسی در تجربهی دینی میداند که معرفت یابیهای بعدی انسان [از غیر] را نتیجهی مستقیم میدهد. (سلیمانی فرکی، 1379 ، 289)
ج - گوهر تجربهی دینی
گفتیم که آگاهی عنصر اساسی تجربهی دینی است، اما این که آگاهی چگونه به دست میآید و آگاهی دربارهی چیست بحثی است که همراه با سایر لوازم تجربهی دینی (از قبیل هیبت، سرّ، خوف و خشیت و...) در یک تحلیل جداگانه عمیق و ژرف کاوانه باید بررسی شود. در اینجاست که به گوهر تجربهی دینی دست مییابیم. ویلیام رو، به تبعیت از اتو، تجربهی دینی را حال و تجربهای توصیف میکند که شخص به طور مستقیم از چیزی دیگر [بیرون از خود [به عنوان «مقدس» (الهی) آگاه میشود، لیکن این را کامل نمیبیند و اضافه میکند:
به نظر میرسد که عالیترین شکل تجربهی عرفانی تجربهای باشد که در آن یا هیچ نوع آگاهیای دربارهی چیزی متمایز از خود وجود ندارد؛ تجربهی اتحاد مطلق با ذات الهی است؛ تجربهای که در آن نفس / فرد به ذات الهی میپیوندد وبا آن یکی میشود. (سلیمانی فرکی، 1379،290)
وی در این تعبیر به کاملترین صورت تجربهی دینی در عالیترین مراحل عرفانی روح اشاره میکند، نظیر چنین تعبیری را در تعریف پویمن از تجربه (در سطح عالی عرفانی آن) داریم. او نیز به وحدت تمام اشیاء یا وحدت فاعل شناسا با متعلق شناسایی در ادراک میرسد، (اکبری، 1377 ، 103) و این نگرشی است که حتی آنان که از دین برداشتی انسان مدارانه دارند از آن یاد میکنند. اریک فروم میگوید: تجربهی دینی «در این نوع دین» تجربهی یکی بودن با همه است، که بر مرتبط شدن فرد با جهان مبتنی است که با اندیشه و عشق، فرا چنگ میآید. (کیسلر، 1375 ، 44)
براساس چنین دیدگاهی (هر چند که قابل تأمل نیز میباشد) به جوهر تجربهی دینی از زاویه نگاه «معرفت مطلق شده» به حالتی روحانی در آن گاه نگریسته میشود که روح، در متبرکترین حالت، خدا را چنان احساس مینماید که عاشقانه هویت خود را از کف میدهد. در این حال، شخص هیچ نوع آگاهیای دربارهی خدا و خود و هر چیز دیگر متمایز از ذات الهی ندارد و این در حالی است که او در عین آگاهی به سر میبرد، چنان که میگوید:ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز کان سوخته را جان شد و آواز نیامد
این مدعیان در طلبش بیخبرانند آن را که خبر شد خبری باز نیامد
ابعاد تجربهی دینی
تجربهی دینی، به طور اخص، در گونههای زیر شناخته میشود:
1 ) آگاهی مقدس که همراه با تکریم و هیبت فراخوان میشود.
2 ) احساس وابستگی مطلقی که حالات انسان را در برابر او عیان، مجسّم میسازد.
3 ) احساس یکی بودن با خدا.
4 ) ادراک و مشاهدهی امر نامرئی یا امر متعالی در نظام کیهانی.
5 ) شهود مستقیم خدا.
6 ) مواجهه با یک واقع «کاملاً غیر».
7 ) احساس نوعی تبدل قدرت، همچون برخی از حالات ویژهی شهود در پیامبران عهد کهن. (بریتانیکا، 2002 ، ذیل: Religius Experience)
گونه گونگی این تجربهها کارآگاهان امور در فلسفهی دین را به دو مسأله سوق داده است: یکی این که تجربهی دینی نه ناشی از دین، بلکه ناشی از فرهنگ، تاریخ و نوع تلقی فرد از امور قدسی است. دو این که «جدا از جهان محدود و مادی که در تیررس حواس بشر و در متن همین جهان است، عالم بسیار پهناور دیگری هست که از دید ما انسانها پنهان است، ولی با تمهیدات خاص و ایجاد مهارتهای ویژه، انسان میتواند دریچهی مختصری به آن عالم گشوده و به گونهای محدود و در حد ظرفیّت خود به تماشای آن عالم بنشیند... بنابراین تجربهی دینی متکی به دیدگاه شخص، نیست. (پراودفوت، 1377 ، 368) لیکن، به هر روی، آنچه مورد توافق علیه همگان است، ذومراتب و پلکانی بودن آن میباشد. میرچا الیاده، یکی از کسانی که متعرض این مسأله شده است آن را در چند طیف به هم پیوسته دستهبندی کرده است که در سرآغاز آن، حالتهای روحانی مادی را نام میبرد که در انتهای خود به حالتهایی از احساس خشوع و خشیت در مشاهد مشرفه و فروتنی همچون حضور در برابر حقیقتی شگرف، میرسد. سپس در مرتبهی بعدی، احساسهای قویتری همچون حسّ گرما یا آتش، چیزی شبیه شوک الکتریکی و یا اعتقاد ناگهانی به آمرزش گناهان و ماننداینها قرار میگیرند. وی در تبیین مرحلهی آخر تجربهی دینی، که اوج احساس مواجهه با امر قدسی است، به تجربهای اشاره میکند که عبدالکریم سروش، نام آن را تجربهی نبوی مینهد؛ یعنی حالتی از اطمینان فوقالعاده به شناخت مستقیم و احساس مواجهه با موجود غایی یا با یگانگی اساس کیهان، که خاص انبیا و اولیا است، و نقش مهمی در اغلب سنن دینی ایفا مینماید.7 (خرمشاهی، 1375 ، 86-85) سروش نیز در راستای همین نگرش به تجربهی دینی، ادراک وحی را برای پیامبر، نوع کامل و عالی تجربهی دینی دانسته است که پیامبر در چنان مرتبهای «چندان به آن فرمان و آن سخن یقین میآورد و چنان در خود احساس اطمینان و دلیری میکند که آماده میشود در مقابل همهی تلخیها، تنگیها، حملهها، دشمنیها، یک تنه، بایستد و وظیفهی خود را بگزارد.» در حقیقت، پیامبر همان دارندهی تجربهی دینی است که «میتواند از مجاری ویژهای به مدرکات ویژهای دست پیدا کند». (سروش، 1378 ، 301)
ویژگیهای تجربهی دینی
با توجه به آنچه تا اینجا متعرض آن گردیدیم طبعا نیازی به بیان ویژگیها نخواهد بود، لیکن در ادامهی آنها خالی از فایده نیست اگر بدانیم که:
- تجربهی دینی به دلیل اتکای آن بر قدرت، فضای دانایی و تجارب شخصی روح انسانی که از ادراکاتی حکایت میکند که خارج از مرز اندازهگیری و آزمایش اند، وصفناپذیر است.
- همچنین به دلیل وابستگی به دانایی مطلق جهان، معرفت بخش است.
- معمولاً زودگذر میباشد، همچون برقی که در آسمان میجهد و اشراقی در جان آدمی احساس میشود.
- به دلیل توأم یا عجین بودن با جوهرهی عشق و ایمان و معرفت از متعلق تجربه، تجربه گر خود را در اختیار قدرتی دیگر حس میکند.8 (بریتانیکا، 2002، ذیل ویلیامز جیمز؛ تنوع تجربهی دینی)
- مدرکات تجربهی دینی، در عین غیر قابل توصیف بودن معنا دارند، زیرا «انگار حضور و وجود بی میانجی» دیگری همچون ضمانتی است برای ما تا باور کنیم که آنچه میگوییم [و میشنویم] با معناست و معنایش درک شدنی است و چیزی را میگوییم که خود معنایش را درک میکنیم. جدا از این که چنین میشود یا نه...» (احمدی، 1378 ، 385) و تجربهی دینی همان ادراک حضوری است.
کاربردها و ثمرات تجربهی دینی
چنان که پیشتر گفته شد به دلیل حوزههای مختلف بحث تجربهی دینی در رستههای علمی و معرفتی، که دستیابی به ادراک کامل از بحث، مطالعات میان رشتهای را میطلبد، ثمرات و کارامدیها و کاربردهای آن را نیز باید در همهی این رشتهها جستجو نمود، لیکن به طور کلی تجربهی دینی در دو ساحت درون و بیرون دین، ثمراتی از خود به جای مینهد.
الف - کاربرد دینی تجربههای دینی
تجربههای دینی به خاطر دارا بودن ماهیت قدسی و الوهی به شفافیت جان و روان در راهیابی به کنه و جوهرهی ایمان کمک میکنند. الیاده در مورد تجارب دینی درجهی خاص انبیا و اولیا میگوید:
این تجارب هر چند فراتر از دسترس دیانت عادی است، وثاقت ژرفی به ایمان در کلیهی سطوح آن بخشیده، و ایجاد طریقهای روحانی مربوط به اشتیاق و مراقبه را تسهیل و تشویق کرده و در ایام عسرت، سنن دینی را سرزنده و با نشاط نگه داشته است.
سپس در مورد همه تجربههایی از این قبیل ادامه میدهد:
تجارب و احوال عرفانی، حس واقعیت و دسترس بودن قدرت دینی را زنده داشته و کل شعایر، تعالیم و سازمانها را تازه و با طراوت نگه داشته است. (خرمشاهی، 1375 ، 86)
رالف هود آنجا که بر اصالت ایمان دینی، به عنوان هدایتگر تجربهی دینی تأکید میکند، تجربهای را که برانگیخته از ایمان دینی است موجب خشنودی و وثوق از طرفی، و از سوی دیگر، عاملی برای یافتن و پذیرفتن ایمانی عمیق تر و پرتحرک میداند. (فرامرز قراملکی، 1377 ، گفتگو با رالف هود)
همچنین برخی از دانشمندان از تجربهی دینی به عنوان راه مطمئنی در جهت اثبات وجود خدا استفاده میکنند، این گروه چون: سی دی براد، جان هیک، رالف هود، پراودفوت، سوئین برن و پلانتینگا برای دفاع از اعتقادات دینی از تجربهی دینی بهره جسته، حتی برخی میخواهند نشان دهند که با وجود تجربهی دینی نیازی به توجیه عقاید دینی نیست.9
ب - کاربرد تجربهی دینی در سایر معارف و علوم
همان طور که یاد آور شدیم رشتههای زیادی از دانشها متکفل بحث در خصوص این مسأله گردیدهاند. و این تحقیقات گستردهای را ایجاب نموده است که نتایج آنها، به صورتهای گوناگون، کاربرد خود را آشکار میسازند. گسترهی این مباحث به حدی است که نمیتوان این مبحث را مثلاً مبحث خاصی از روانشناسی دین، فلسفهی دین یا جامعهشناسی و غیره دانست. مثلاً جامعهشناسان از این تجارب مسائل مورد علاقهشان را، همچون تجربهی مواجههی با مرگ، تجارب مشترک در همهی سنتهای ایمانی و ادیان و میزان تأثیر این تجارب در کنترل جامعه، جست و جو میکنند. روان شناسان به بررسی شرایطی که وقوع تجربهی دینی در آن گزارش میشود به گونه شرایط تجربی میپردازند، محققان این دانش امروزه ماهیت تجربهی دینی را به خاطر تأثیر آن در تسهیل و یا بازدهی بهداشت روانی مورد کاوش قرار میدهند. (فرامرز قراملکی، 1377 ، 8)
نتیجهی بحث
تجربهی دینی، هر چند که با نام دیگر از زمانهای بسیار دیری در شرق، به ویژه سرزمینهای اسلامی، موضوعی شناخته شده و معمول بوده است و عرفان اسلامی مشحون از آن میباشد، لیکن به گونهی تکنیکال و کاملاً فنی در غرب از زمانی که سیطرهی آمپریسم، بویژه پوزیتیویسم، هرگونه مجالی را از الهیون در جهت اثبات گزارههای دینی گرفته بود، پا به میدان نهاد و به کمک الهیات شتافت که طبعا در جهت اثبات خود نیازمند بحثهایی بود.
نخست باید ماهیت و چیستی این مفهوم روشن گردد تا بتواند کارایی خود را در عرصهی تعریفی خود نشان دهد و در پی آن، ابعاد و انواع آن شناخته و از یکدیگر تمیز داده شود، آنگاه در کاربردها و ثمرات وجودی آن نگریسته شود تا میزان اهمیتش روشن گردد.
لازم به ذکر است که نه تنها فیلسوفان الهی و دانشمندان متأله علاقهمند به بحث در موضوع تجربهی دینی هستند، بلکه غیر از آنان نیز به دلایلی (اغلب به عنوان مسألهای در رشتهی علمی خود) بدان پرداخته و از آن سود بردهاند. مسألههای مورد طرح در تجربهی دینی، اگر به درستی پاسخ داده نشوند، به همان میزان کارایی مثبت، میتوانند در جهت اساس دین مؤثر باشند و از این روی در خور توجه اساسی است.
در این مقاله کوشش شده است بخشی از زوایای بحث روشن شود، هر چند که این مبحث نیاز به کاوش گستردهتری دارد.
پینوشتها
1. از طرفداران نظریهی نخست به Walter Stace ؛ Wallace Matson و Michuel Martin و از طرفداران نظریهی دومی به William Iames؛ C.D.Broad؛ Gary Gutting: Richard Swinburneو Louis Pojmanمیتوان اشاره کرد.
2. هر چند هنوز هم تمایل غالب در فلسفه و روانشناسی غرب، رد و انکار دین از طریق ارائهی تفسیرهای تحویل نگرانه از آن، و سعی در تحلیل آثار دین در زندگی شخصی بدون هر نوع توجهی به هویت و اعتبار هستی شناختی آن است، گرچه متألهان جدید همچون رالف هود، جان هیک، ویلیام آلستون و پلانتینگا، معمولاً، و نه به طور ثابت و مطلق، از این فرض که تجارب دینی میتوانند اعتبارهستی شناختی داشته باشند بهره میجویند رک: قبسات، س 3، ش 9-8 (گفتگو با رالف هود) ص 7-6؛ نقد و نظر، س 6، ش 4-3، ص 7.
10. A Merriam webster (1984) "Dictionary of synonyms"
3. به نقل از :
Strunk. Tr, o. (1989) Readings in the psychology of Religion - New york, Abingdon press.
4. به نقل از :
James william, (1984) the varieties of Religins experience Americd. penguin Book 10wulff.
5. به نقل از :
William L.Rowe, philosophy of Religion: an introdu ction . (Belmont, calif: wadsworth,1978) PP.63-64.
6. حیرت بدین معنا یکی از درجات سلوک است که موجب بصیرت بیشتر میگردد. این هر سه از آثار تجربهی دینیاند. رک: قبسات، س 3، ش 9-8، ص 14.
7. به نقل از : اریک فروم در تحلیل روان شناختی و دین، ص 37.
8. نیز ر. ک : نقد و نظر، س 6، ش 4-3، 1379 : مصطفی ملکیان، ص 4.
9. نیز ر. ک : نقد و نظر، س 6، ش 4-3، 1379 : (تجربهی دینی، اصل و منشأ دین) ترجمهی مالک حسینی، ص 25.
10. ر. ک : نقد و نظر، س 6، ش 4-3 (گفتگو با پرفسور لگنهاوسن و دکتر ملکیان، ص 21؛ فبسات، س 3، ش 9-8، (گفتگو با رالف هود) ؛ تجربه دینی وین پراودفوت، ص 318.
کتاب نامه
1- احمدی، بابک (1378)، تجربهی دینی، مؤسسهی فرهنگی صراط، چ 2 .
2- اکبری، رضا (1379)، گاتینگ و تجربهی دینی، نقد و نظر، س 6 ، ش 4-3 .
3- اکبری، رضا (1377)، قبسات، س 3 ، ش 9-8 ، «تجربهی دینی سوئین برن».
4- بریتانیکا، 2002 ، نرمافزار، دائرة المعارف.
5- پراودفوت، وین (1377)، تجربهی دینی، ترجمه و توضیح عباس یزدانی، مؤسسهی فرهنگی طه.
6- خرمشاهی، بهاءالدین (1375)، دین پژوهی (ویراستهی میرچا الیاده)، نشر پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چ 2 .
7- سروش، عبدالکریم (1378)، تجربهی دینی، مؤسسهی فرهنگی صراط، چ 2 .
8- سلیمانی فرکی، اسماعیل (1379)، نقد و نظر، س 6 ، ش 4-3 ، «رودلف اتو - 1896-1937 حکیم آلمانی».
9- فرامرز قراملکی، احد (1377)، قبسات، س 3 ، ش 9-8 ، «گفتگوی دکتر قراملکی با رالف هود».
10- کیسلر، نورمن، ال (1375)، فلسفهی دین، ترجمهی حمید رضا آیت اللهی، انتشارات حکمت.
11- لگنهاوزن، محمد (1379)، (گفتگو)، نقد و نظر، سال ششم، شماره 4-3.
12- ناروئی نصرتی، رحیم (1380)، فصلنامهی معرفت، ش 50 .
ش