هدفهای کلی حکومت علوی (مقاله ترویجی حوزه)
درجه علمی: علمی-ترویجی (حوزوی)
حوزههای تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
اندیشه حوزه: بسماللّه الرّحمن الرّحیم. در محضر مبارک آیةاللّه العظمی مکارم شیرازی هستیم، مفتخریم در سالی که به نام مبارک امیرالمؤمنین نامگذاری شده از محضر معظّمله در خصوص حکومت دینی از دیدگاه علی علیهالسلام بهرهمند شویم.
تشکر میکنیم حضرت آیةاللّه العظمی که با ضیق وقتی که دارید دعوت مجلّه را اجابت فرمودید. اگر اجازه بفرمایید سؤالات را به محضرتان تقدیم کنیم.
با توجّه به مباحثی که هم اکنون در حوزه مباحث حکومت دینی مطرح شده و متأسفانه در پارهای از جراید و مجلات عناصری مباحثی را با عنوان حکومت دینی مطرح کردهاند و خواستهاند بیان کنند که دین نمیتواند حکومت کند و گوهر دیانت با حکومت قابل جمع نیست. و با توجّه به این که امسال به نام امیرالمؤمنین نامگذاری شده و آن حضرت در سیره حکومتیشان عنایت خاصی به حکومت دینی داشتهاند، میخواستیم نظر جناب عالی را با توجّه به رهنمودهای حضرت علی علیهالسلام درباره حکومت دینی جویا شویم، و این که حکومت دینی در دوران معاصر و کلیت تاریخ بشر چه ضرورتی دارد.
آیةاللّه مکارم:
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم. با تشکر از جنابعالی و همه عزیزانی که دست اندرکار این مجله پرفیض هستند، در مورد سؤالی که طرح کردید که مسأله حکومت دینی در عصر و زمان است، باید اول روی این مسأله دقت کنیم که اگر حکومت دینی نباشد، لابد حکومتهای غیردینی و مادّی مطرح میشود. آنها هم مکاتب مختلفی هستند که عمده آن مکتب شرق بود که از هم متلاشی شد و باقیمانده آن نیز مکتب غرب است، ما وقتی که نگاه میکنیم میبینیم حکومتهای غیردینی کاملاً به بنبست رسیدهاند؛ یعنی همان فروپاشی که در حکومت شرق از نوع شرقی شد، همین فروپاشی هم در انتظار حکومتهای غربی است. از این گذشته ما فرآوردههای این حکومت غربی را که نگاه میکنیم میبینیم محصولی جز افزایش ظلم و ستم و فاصله میان فقیر و غنی نداشته، الآن بهترین راه این است که به جای شعار، سراغ آمارها برویم. آمارهایی که خود غربیها به دست میدهند، نشان میدهد که 80% ثروت جهان در اختیار 20% مردم دنیاست و 20% ثروت جهان در اختیار 80% مردم در حالی که در بسیاری از کشورهای غربی برای داغ کردن بازارهای تجاریشان مقدار زیادی از محصولات کشاورزی و دامی و امثال اینها را به دریا میریزند، در بخشهای دیگری از دنیا عده زیادی از گرسنگی میمیرند، هر سال میلیونها نفر از گرسنگی میمیرند. آمار نشان میدهد، صدها میلیون نفر از مردم جهان زیر خط فقر زندگی میکنند. یکی از مهمترین تجارتهای دنیا تجارت سلاحهای نابودکننده زندگی بشر است، ما میبینیم حکومتهای مادّی برای این که بازار این تجارت داغ شود، حتی جنگهای محلی و منطقهای و امثال اینها را به راه میاندازند، برای آنها مهم نیست که میلیونها انسان کشته میشوند ؛ مهم این است که بازار فروش سلاحهایشان داغ باشد، خانوادههایی که از هم متلاشی میشوند، فجایع اخلاقی که به بار میآید، ظلم و ستمهایی که میشود، که چهره دنیا را سیاه کرده، جنگهای جهانی را فراموش نکردهایم که در پرتو همین حکومتهای غیردینی به وجود آمد که نتیجه آن تنها در یک جنگ، سی میلیون کشته و سی میلیون مجروح و ناقصالعضو بود. بمبهای اتمی که انداختند، و سلاحهای کشتار جمعی محصول حکومت غیردینی اینهاست که میبینیم و من تعجب میکنم از کسانی که به سمت حکومت غیردینی حرکت میکنند؛ چشمهایشان را باز نمیکنند ببینند دنیا در چه حالی است و به چه سمت و سویی در حرکت است. از نظر عدالت اجتماعی، از نظر سیاسی و حتی از نظر حقوق بشر که روی آن تکیه میشود، حقوق بشر به صورت شعاری درآمده که در سایه آن جنایت میکنند، نمونههای حکومت غیردینی همین است که حکومت اسرائیل را به وجود آورده، پشتیبانی میکند، صاحبان خانه را از خانه بیرون میریزند و اجانب را میآورند جایگزین میکنند. بدترین سلاحهای کشتار جمعی را به دست او میدهند و تشویق میکنند، اینها حکومتهای غیر دینی است.
بنابراین آنهایی که میآیند روی فرضیههایی با حکومت دینی مقابله میکنند باید بدانند نقطه مقابل حکومت دینی چیست؟ ما احتیاجی هم نداریم به این که برویم تاریخ گذشته را ببینیم، همین تاریخ معاصر را ببینیم کافی است و به عقیده من از همین جهت مردم دنیا از این وضع خسته شدهاند و ما گرایشی به مذهب در عصر خودمان داریم میبینیم که جمعیّتها دارند به سوی مذهب پیشمیآیند، مثلاً در ترکیه لائیک کسانی که آمدند برای ما نقل کردند، مساجد مملوّ از جوانان میشود؛ در عراقِ صدام مساجد مملوّ از جوانان میشود یعنی مأیوس شدهاند از حکومت غیر دینی، و از شعارهایی که شرق و غرب میدهند. مردم دنیا همه چیز را از دست رفته میبینند و لذا سیر بازگشت به سوی مذهب شروع شده، آنهایی که میآیند یک اشتباه یک نفر در چارچوبه حکومت دینی را بزرگ میکنند تا با حکومت دینی مبارزه میکنند، چشم و گوششان را باز کنند ببینند حکومتهای غیر دینی چه میکنند در دنیای امروز، آن وقت ببینند دارند به کدام سمت و سو دارند حرکت میکنند.
اندیشه حوزه: یکی از مباحثی که آنان مطرح میکنند ناسازگاری حکومت دینی با حکومتهای دموکراسی و به عبارتی مردمی است، این مطلب را چگونه میتوان ارزیابی کرد؟
آیةاللّه مکارم:
همینطور است. در واقع یک سؤال مطرح است که آن مهمترین سؤال است و آن این است که حکومت دینی چگونه با حکومت مردمی سازگار است؟ جمهوریت و اسلامیت چگونه ممکن است جمع شوند؟ این یک جواب خیلی روشنی دارد که هم تاریخ پیامبر صلیاللهعلیهوآله آن را تأیید میکند و هم محاسباتی که فقها در مسائل دارند آن را اثبات میکند.
پیامبر صلیاللهعلیهوآله در رأس حکومت دینی، نمونه کامل آن است. شورا در زمان پیامبر صلیاللهعلیهوآله یک اصل برای حرکتهای اجتماعی بود، پیامبر صلیاللهعلیهوآله با اصحابش در جنگها مشورت میکرد، مجلس شورا به سبک زمان ما در آن وقت نبود و نمیتوانست باشد، ولی حقیقت شورا بود؛ بیعت با مردم. پیامبر صلیاللهعلیهوآله بارها با مردم بیعت کرد، حتی زنان آمدند با آن سبک خاص با پیامبر صلیاللهعلیهوآله بیعت کردند، حکومت مردمی از این روشنتر؟ پیامبر صلیاللهعلیهوآله با این که ما معتقدیم به مبدأ وحی مستقیما ارتباط داشت، در همان حال بها دادن به مردم را در رأس تعالیم الهی و ارزشمندشان قرار داده بودند.
شوراهای مردمی در متن قرآن آمده است. دو آیه درباره شورا، سورهای به نام شورا، داشتن بیعتهای مکرر با مردم، اینها نشان میدهد که در حکومت دینی نبی اکرم چنان نبوده که مردم بر کنار باشند،بلکه مردم در آن حکومت نقش گسترده و فعالی داشتهاند.
امّا از نظر فقهی، ما میگوییم وقتی که فقیه میخواهد حکومت کند یا فقه میخواهد حکومت کند باید غبطه مردم را در نظر بگیرد، مراد از غبطه یعنی مصلحت. ما میبینیم اگر مردم وارد صحنه شوند، در حکومت مشارکت داشته باشند، در انتخابات بیایند و حکومت را مال خودشان بدانند، این بازوی قویی میشود برای فقه و فقیه که به بهترین راه حکومت کند و اهداف دین را پیاده کند. اگر فقیهی قدرت داشته باشد و با اتکای به این قدرت، مردم را کنار بگذارد و حکومت کند، قطعا میگوییم برخلاف مواضع فقهی است چرا؟ چون مصلحت مردم نیست، مردم هرگز از حکومتی که خودشان در آن سهیم نباشند استقبال نخواهند کرد، بنابراین غبطه مردم و مصالح آنها ایجاب میکند که فقیه از همکاری مردم، شرکت مردم، سهیم شدن مردم در حکومت استفاده کند. بنابراین کنار گذاشتن اسلامیت به همان اندازه ضرر دارد که کنار گذاشتن مردم، چون کنار گذاشتن مردم در حکومت سبب سست شدن و تزلزل پایههای حکومت میشود و این برخلاف غبطه و برخلاف مصالح مردم است تمام اشتباهاتی که میکنند از این جهت است.
نکته دیگری هم که در این جا هست که من باید عرض کنم این است که گاه گفته میشود مذهب و دین بالاخره محدودیتهایی برای مردم میآورد. آیا این محدودیتها با آزادیهایی که برای مردم لازم است، سازگار است؟
جواب این است که ما باید نگرشمان را به آزادی روشن کنیم، آیا آزادی همان آزادی است که ماتریالیستها یا اگزیستانسیالیستها میگویند؛ یعنی به اصطلاح میگویند بشر آزاد است و فقط آن جا که آزادیاش مزاحم آزادی دیگری میشود باید جلویش را گرفت و در همه چیز آزاد است، در مسائل اخلاقی، در مسائل اجتماعی، در مسائل سیاسی، در مسائل چه و... فقط شما مزاحمتی برای دیگران ایجاد نکنید، دیگر هر کاری میخواهید بکنید ولو این که انسان تبدیل شود به یک حیوان وحشی در عمل و بیفتد به دام مفاسد اخلاقی. یک وقت آزادی را این طور تفسیر میکنیم. البتّه مذهب با چنین آزادیای سازگار نیست و حکومت مذهبی نمیتواند با آن کنار بیاید؛ امّا یک وقتی نه، ما معتقد به مذهب هستیم،خدایی این انسان را آفریده برای پیمودن مسیر تکامل و قرب الی اللّه، اگر خدا برای مسیر تکامل انسان را آفریده، حتما چارچوبهایی برای آزادی باید قائل شویم، آزاد هست آن جایی که از مسیر تکامل منحرف نشود، آزاد است تا آن جا که نیروهایی که خدا به او داده به هدر نرود، این نیروها بسیج بشود برای مسیر تکامل، اگر ما آزادی را در مسیر تکامل انسان پذیرفتیم یا به تعبیری دیگر در مسیر قرب الیاللّه، آن وقت معلوم میشود که این آزادی با چارچوبهای مذهبی هیچ منافاتی ندارد. این آزادی، آن آزادی مادّی ماتریالیستی بیقید و شرط نیست، بلکه آزادیای است که میگوید باید نیروها را بسیج کرد برد به سوی تکامل.
ما گاهی یک مثال برای این مسأله انتخاب میکنیم، میگوییم شما یک باغبان را در نظر بگیرید. وی نهال را پرورش میدهد، گاهی این نهال کج میشود یا شاخههای ناموزونی به وجود میآورد. باغبان میآید چوبی کنار این نهال میزند، صاف برود بالا، قیچی هم برمیدارد شاخههای اضافی را میچیند، حال اگر این نهال عقلی میداشت و زبانی میداشت میگفت: ای باغبان بیانصاف چرا جلو آزادی مرا گرفتی، من به هر طرف میخواهم کج بشوم، من هر شاخ و برگی میخواهم داشته باشم، باغبان جوابش را میداد که این نیروهایی که تو داری، این زمین، این آبیاری، این پذیرایی که من از تو میکنم و پرورشی که میدهم، همه برای این است که این درخت برومند شود، کج بشوی صافت میکنم، شاخههای اضافیات را میزنم در مسیر تکامل. ما میگوییم آزادی مذهبی این است، امّا آزادی مادی آن است که میگوید تمام این قید و شرطها نباید باشد و مسیرش هم معلوم است که به کجا کشیده میشود. بنابراین، این دو اشکال عمده یکی این که حکومت دینی چگونه با جنبه مردمی میسازد و دیگر این که چگونه آزادیها را محدود میکند، وقتی ما این دو مسأله را حل کردیم، تضادی که میپندارند از بین میرود. ما به سوی حکومت دینی و حکومت اسلامی میرویم و از شرّ این حکومتهای مادّی سر تا پا فساد نجات پیدا میکنیم.
اندیشه حوزه: درباره سخنان شما از دیدگاه علی علیهالسلام رهیافتی را که میشود ارائه داد چه چیزی میتواند باشد؟
آیةاللّه مکارم:
علی علیهالسلام در خطبههای نهجالبلاغه کرارا مسأله هدف حکومت را بیان کرده و نشان میدهد که غیر حکومت دینی نمیتواند مشکل بشر را حل کند. البتّه علی علیهالسلام هم در سایه قرآن حرکت میکند. ما وقتی به قرآن نگاه میکنیم میبینیم اهدافی برای بعثت انبیاء یا حکومت انبیاء ذکر شده: «یزکّیهم و یعلّمهم الکتاب و الحکمة».
یکی تعلیم است و دیگری تربیت و دیگری بسط عدالت و دیگری مسأله آزادی انسانی که در سوره جمعه به تعلیم و تربیت اشاره میکنید: «یزکّیهم و یعلّمهم الکتاب و الحکمة» در سوره حدید به آن بُعد عدالت اجتماعی «لقد ارسلنا رسلنا بالبیّنات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط»که اقامه قسط است به صورت خودجوش «یقوم الناس بالقسط»و دیگر هم درباره آزادی انسان است.
پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله کارش این است: «لیضع عنهم اصرهم و الأغلال الّتی کانت علیهم» بارهای سنگین را از دوش بشر برمیدارد، غل و زنجیرهایی را که به دست و پای بشر بوده و جلو حرکت تکامی او را میگرفته میشکند. علی علیهالسلام در سایه این مسأله حرکت میکند. در همین خطبه شقشقیه که دلیل پذیرش حکومت را بیان میکند، بیش از همه چیز روی مسأله عدالت اجتماعی ایشان تکیه میکند:
«امّا و الذی فلق الجبّة و بَرَءَ النسمة لولا حضور الحاضر و قیام الحجّة بوجود الناصر و ما اخذ اللّه علی العلماء اَن لایقارُّوا علی کظّة ظالم ولاسَغَب مظلوم لألقیتُ حبلها علی قاربها.»
قسم به آن کسی که دانه را شکافت اگر حرمت حضور این انبوه جمعیّت بر گردنم نبود و یارانی نبودند و حجت تمام نبود و خداوند از دانشمندان پیمان نگرفته بود که بر سیری ظالم و بر شکمبارگی او و گرسنگی مظلوم بیتفاوت نمانند، مهار شتر خلافت را بر کوهانش میانداختم و آخرین شتر این کاروان را سیراب همان جام اولین میکردم.
میبینیم حضرت روی چند چیز تکیه میکند، میفرماید: حضور مردم برای حکومت من آماده شده و قیام حجّت به وجود ناصر، که خود این دلیل بر جنبه مردمی حکومت است. برای حکومت لازم است، جمهور مردم با من شدند. اگر این قیام من و حمایت من و آن پیمانی که خدا از علمای امّت گرفته که اینها در مقابل ظلم ظالمان سکوت نکنند، در حمایت مظلومان کوتاهی نکنند، اگر این نبود من حکومت را نمیپذیرفتم. خوب این همان «یقوم الناس بالقسط» را علی علیهالسلام روی آن تکیه میکند، علت این که زیاد هم تکیه شده به خاطر فسادی است که در حکومت اسلامی در اواخر زمان خلیفه سوّم به صورت خیلی گسترده نمایان شد. بیتالمال وسیلهای شده بود برای این که خویشاوندان خلیفه را اشباع کند و پستهای حکومتی هم تقسیم شده بود بین اطرافیان و خویشاوندان، شایستهسالاری بکلی کنار رفته بود، روابط حاکم بر ضوابط شده بود، یک فساد عمومی در سرتاسر کشور اسلام به وجود آمده بود که علی علیهالسلام تکیه میکند روی از بین بردن این مفاسد.
در آن فرمانی هم که به مالک اشتر، داده با صراحت و قاطعیت تمام ـ یعنی کمتر مسألهای است که آن حضرت، این قدر روی آن قاطعیت نشان داده باشند ولو این که خیلی مسائل قاطعی در کلام حضرت هست ـ میفرماید که من از پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآله کرارا این مطلب را شنیدم که میفرمود: «لن تُقَدّسَ امةٌ لایُوخذ فیها للضعیف فیها حقَّهُ من القویّ غیرَ مُتَتَعتع»؛ امتی که حق ضعیفان آن، آن هم با صراحت نه با مدارا و ضعف، با صراحت و قاطعیت غیر متتعتع، از اقویا گرفته نشود، «لن تُقدّس»، هرگز پاک و پاکیزه نمیشود.
همین مسألهای که در حکومتهای مادّی میبینیم؛ حق ضعیف را از قوی نمیگیرند و همه حکومتهای مادّی آلوده است، آلوده به ظلم، فساد، رشوه، دزدی، و تضییع حقوق بشر است، آلوده به جنگهای ناخواسته است، آلوده به همه چیز است.
این دیدگاه علی علیهالسلام در فرمان به مالک اشتر، در خطبه شقشقیه، در خطبههای دیگر نهجالبلاغه کاملاً منعکس است. منتهی برای مسأله عدالت اجتماعی، احتیاج به آموزشهای فرهنگی است. بخش عظیمی از خطبههای نهجالبلاغه به سوی بیان معارف رفته است، تا این معارف در دلها قوی نشود آمادگی برای عدالت اجتماعی پیدا نخواهد شد؛ همان نکتهای که خود علی علیهالسلام باز در آن خطبه میفرماید:
«واللّهِ لو اعطیت الاقالیم السّبعة بما تحت افلاکها علی اَنْ اَعْصِیَ اللّهَ فی نملَةٍ اسْلُبُها جِلْبَ شعیرةٍ ما فعلته». (خطبه 215نهج البلاغه)
به خدا قسم اگر تمام این اقلیمهای هفتگانه و آنچه زیر افلاک قرار داده شده را به من بدهند تا ظلم کوچکی درباره مورچهای بکنم نخواهم کرد.
چرا علی علیهالسلام ظلمی در مقابل مورچهای را هم تحمل نمیکند، برای این که دنیای شما در نظر من: «و اِنَّ دنیاکم عندی لاَءهون مِنْ وَرَقةٍ فی فم جرادَةٍ تقضَمُها».
من خدا را به عظمت شناختم، ما سویاللّه در نظر من به اندازه یک برگ درختی است که در دهان ملخی باشد که نصفش را جویده باشد، تمام کره زمین در نظر من برگ درختی است نیمه جویده؟
چرا؟ برای این که علی علیهالسلام از نظر معارف سطح فکرش به جایی رسیده که فقط با عظمت خدا آشنا است، تا جایی که در همان خطبه میفرماید:
«عظم الخالق فی انفسهم فصغر مادونه فی اعیونهم».
و تا این نشود عدالت اجتماعی در عالم محال است به وجود آید.
کسانی که دلارها بت آنهاست، نمیتوانند حقوق بشر را اجرا کنند. من فراموش نمیکنم به دولت انگلستان گفته بودند شما از آپارتاید حمایت میکنید ـ آن وقت که در جنوب آفریقا آپارتاید حاکم بود ـ و افکار عمومی دنیا بر ضد شما میشود، چرا این کار را میکنید؟ با صراحت به رجال انگلستان گفته بودند ما برای افکار عمومی دنیا نمیتوانیم منافع کشورمان را زیرپا بگذاریم؛ یعنی دلارهای ما مقدم بر افکار عمومی دنیا است، مقدم بر حقوق بشر و مقدم بر مبارزه با تبعیض نژادی است.
اندیشه حوزه: آن حضرت در دوره حکومت کوتاه خود، در خصوص پیاده کردن این اهدافی که بیان نمودید چه راهکارهایی را عملاً اعمال فرمودند؟
آیةاللّه مکارم:
امیرالمؤمنین علی علیهالسلام بهترین راهکاری که به عالم بشریت نشان داد این بود که از خودش شروع کرد، میفرمود:
«ایّها الناس انّی واللّه ما اَحُصَکم علی طاعة الاّ اسبقکم الیها، ولا انهیکم عن معصیةٍ الاّ اَتَناهی قبلکم»
من شما را دعوت به چیزی نمیکنم مگر خودم قبلاً عمل میکنم و از چیزی نهی نمیکنم مگر این که خودم قبلاً آن را کنار میگذارم.
درباره برادرش عقیل دیدیم چه کرد؟ درباره آن زیورآلات که بعضی بستگان حضرت به امانت از بیتالمال گرفته بودند، چه کرد؟ درباره دوستان قدیمش طلحه و زبیر و امثال اینها که آمدند در حکومت شریک شوند دیدیم با آنها چه معاملهای کرد. از خودش شروع کرد، از خانواده، دوستان، و بستگان؛ یعنی اول خودش سادهترین زندگی را انتخاب کرد، همانطور که در نامه عثمانبن حنیف میفرماید: من چگونه شب سیر بخوابم، شاید در سراسر کشور اسلام افراد گرسنهای باشند، این معنیاش این است: اول خودش سادهترین زندگی را انتخاب میکند، از بستگان، دوستان و آشنایان شروع میکند و هر جمعیتی که این کار را بکنند و اصلاحات را از خودشان شروع کنند، قطعا میتوانند در ادامه راهی بزرگ موفق باشند.
اندیشه حوزه: مانعهای عمدهای که بر سر راه حکومت علوی وجود داشت و نگذاشت که علی علیهالسلام آنچنان که میخواستند عمل کنند چه بود؟ آیا این موانع در دوره حاضر هم قابل تطبیق هستند یا خیر؟
آیةاللّه مکارم:
بله، موانع بسیارند، ولی بزرگترین مانع همان نفسپرستی بشر است که خود حضرت علی علیهالسلام هم به آن اشاره کرده: «و امّا اتباع الهوی فیصدّ عن الحقّ». پیروی از حق با هواپرستی نمیسازد، منتهی این هواپرستی به صورتهای مختلف درآمده بود، چون همانطور که عرض کردم، در اواخر حکومت عثمان کار به جایی رسیده بود که پول و ثروت و مقام و پست و زندگانیهای مرفه پرزرق و برق برای افراد یک ارزش شده بود، و رسوبات آن در زمان علی علیهالسلام باقیمانده بود. این که مردم را از آن وضع برگردانند و منقلب کنند به زمان پیامبر صلیاللهعلیهوآله کار مشکلی بود، زمان میخواست. اگر حضرت نابهنگام شهید نمیشد، حکومت علوی ادامه پیدا میکرد و امکان بازگشت مسؤولین و مردم بود، امّا دشمنان حق و عدالت نگذاشتند این کار انجام شود و قبل از رسیدن به آن... الآن هم همان چیزی که مانع از حکومت صحیح و عادلانه اسلامی هست، همین هواپرستیهاست که به صورت پرستش دلارها درآمده، تمام ارزشها پای همین دلارها قربانی میشود، مغزهای متفکر دنیا را با آن میخرند، مسائل اخلاقی، حقوقبشر در مقابل آن رنگ میبازد، وقتی ارزش دارد که تزاحمی با مسأله منافع مادّی و هواپرستیها نداشته باشد، اگر تزاحم پیدا کرد، همه اینها به آسانی کنار میرود.
اندیشه حوزه: با توجّه به این که الآن در عرصه فرهنگی و سیاسی جامعه مباحثی درباره راجع به مقوله اصلاحات مطرح است و موجب تضارب آراء شده، و در این زمینه اندیشههای متضاد در جامعه ما وجود دارد، اولاً میخواستیم بپرسیم در خصوص مفهوم اصلاحات که رهبر معظم انقلاب هم روی این عنوان تأکید داشتند، با توجّه به دیدگاههای امام علی علیهالسلام چه مفهومی میشود از اصلاحات ارائه داد، بعد هم چه مرزهای مشترک و چه مرزهای افتراقی بین اصلاحاتی که علی علیهالسلام فرمودند با اصلاحاتی که هم اکنون در عرصه فرهنگی کشورمان وجود دارد، موجود است و مرزهای اشتراک و افتراق اینها چه چیزهایی میتواند باشد؟
آیةاللّه مکارم:
اصولاً اصلاحات یک ریشه قرآنی دارد، قرآن میفرماید: «و ما کان ربّک لیهلک القری و اهلها مصلحون» خداوند هیچ قوم و جمعیتی را هلاک نمیکند در حالی که در حال اصلاح باشند.
جالب این است که نمیفرماید: «و اهلها صالحون»، نمیفرماید قوم و ملتی را از بین نمیبریم مگر این که صالح باشند، میفرماید مگر این که مُصلح باشند؛ یعنی در مسیر بازسازی و تنظیم مطلوب حرکت کنند، بنابراین قرار گرفتن در مسیر اصلاحات، رمز بقای یک ملت میتواند باشد، و معنیاش این است که اگر انسان از مسیر اصلاحات منحرف شود آن حق حیات الهی را نخواهد داشت. این یک ریشه روشن قرآنی دارد با آن وقتی که در کلمه و اهلها مصلحون به کار رفته، بعد صحبت میشود که اولاً این ماهیت اصلاحات چیست؟ متأسفانه مسائل در جوّ بحثهای مطبوعاتی اجازه ندادهاند در مسأله اصلاحات از حد شعار فراتر بروند، حال بیاییم کمی فراتر برویم؛ یعنی جناحهای سیاسی همهشان دلشان به حال این مردم بسوزد و بیایند به سوی یک نکتههای مشترک، بنشینند اصلاح را تعریف کنند، ما به هم میگوییم که ما میخواهیم به سوی اصلاحات برویم. اصلاحات در چی؟ چگونه؟ در چه چیزهایی و با چه ابزارهایی؟ اینها همهاش باید تبیین شود. چه اهدافی را اصلاحات تعقیب میکند، چه مقولههایی اصلاحات در آن هست؟ از چه ابزاری میخواهیم استفاده کنیم؟ اینها تا تبیین نشود، در حد کلی و شعار باقی خواهند ماند. عینا مثل این است که من یک تشبیه خیلی روشنی بکنم، ما بیاییم و بگوییم باید مردم بیماریهایشان درمان شود، مرتب تکرار کنیم، درمان بیماریهای همه، درمان بیماریها...
این بیماریها چه چیزهایی است، و داروی اینها و راه شناخت این بیماریها و داروهای اینها چیست و الاّ شعار درمان بیماری، مشکلی را حل نمیکند. باید راه شناخت بیماری، نوع بیماری، ابزار کارهایش را بدانیم تا بتوانیم بیماری را درمان کنیم. در مورد اصلاحات هم همین است و واقعا باید نشست تمام جهات را دور از مسائل احساسی و شعاری با تفاهم، همبستگی، محبّت و دوستی بدون این که گروهی بخواهند گروه دیگری را درهم بکوبند، باید نشست اینها را تبیین کرد.
من تصور میکنم باید مقولهها را جدا کنیم، اول باید دید چه فسادهایی است که ما آن فسادها را میخواهیم اصلاح کنیم، اصلاح یعنی اصلاح مفاسد، مثل درمان بیماری است، تا ما بیماری را ندانیم، درمان معنی ندارد، ما در مسائل اقتصادیمان مفاسدی داریم، بیعدالتیهایی هست، در مسائل فرهنگیمان مفاسدی داریم، یک کارهای ضدارزشی و ضد اخلاقی هست، در مسائل سیاسیمان مفاسدی داریم، یک کارهایی است که برخلاف مصالح این مردم است و همچنین، این مقولهها را یک به یک از هم جدا کنیم. در هر مقوله مفاسد را ببینیم و بعد راه درمان آن مفسده و ابزاری که برای آن لازم است تشخیص بدهیم تا این کارها نشود. صد سال هم بگوییم اصلاح، اصلاح، هیچ مشکلی حل نخواهد شد. به تعبیری دیگر کلیگوئی کافی است، باید برویم روی جزئیها و برنامههای کاربردی تا بتوانیم به نتیجه اصلاحات برسیم و الاّ هر کسی باید شعاری در این مسأله بدهد. این به عقیده من مشکلات را حل نمیکند و مشکلاتی هم اضافه خواهد نمود، مردم هم دلشان میخواهد یک نتیجه ملموس و محسوسی به آنها داده شود، کجای این مملکت را میخواهیم اصلاح کنیم، جایش را معین کنیم و شروع کنیم، همه هم دست به دست هم بدهیم، با حسن نیت هم تعقیب کنیم.ما وقتی به زندگانی امیرمؤمنان علی علیهالسلام نگاه کنیم میبینیم کاملاً نشان میدهد که چگونه حضرت اصلاحات را شروع کرد، اول دید فسادی که در جهان پیدا شده زندگی مرفه و پرزرق و برق، یک فاصله طبقاتی پیدا شده آن هم به ناحق، فرمود من این بیتالمال را از تمام کسانی که به ناحق بردهاند میگیرم و حقوق مردم را به جای اول برمیگردانم، ولو اینها را برده باشند کابین زنان کرده باشند؛ با آن صدای رسا، آمد و سادهترین زندگی را خودش انتخاب کرد، برای این که آن مفسده زرق و برق را خیال نکنند ارزش است. اصلاً بزرگترین فسادی که علی علیهالسلام با آن مبارزه کرد فسادی بود که در ارزشها پیدا شده بود. ضدارزشها، ارزش شده بود و ارزشها، ضدارزش شده بود؛ یعنی به تعبیر روشن یک بازگشتی به دوران جاهلیت؛ در شکل دیگر علی علیهالسلام آمد با اینها مبارزه کرد، دیدگاههای ارزشی مردم را اصلاح کرد. ارزشها را به جای خود برگرداند و مهمترین کار این است که ما بیاییم نظام ارزشی یک جامعه را اصلاح کنیم و بتوانیم با اصلاح آن دیدگاههای مردم را اصلاح کنیم و از رسانهها برای اصلاح کردن استفاده کنیم.
اندیشه حوزه: اگر رهنمود کلی راجع به مجله دارید متشکر میشویم و از خدمتتان استفاده میکنیم، چون اولین کاری است که در مشهد آغاز شده و موفق بوده، بعد هم از کاری که در نهجالبلاغه انجام میدهید شمهای برای استفاده خوانندگان بیان فرمائید.
آیةاللّه مکارم:
در مورد مجله «اندیشه حوزه» من معتقدم امروز کارهای مطبوعاتی از کارهای بسیار ضروری است که در مقابل مطبوعات ناسالم، مطبوعات سالم وجودشان از اوجب واجبات است، منتهی آن سفارش مؤکّدی که من به همه عزیزان، نویسندگان و دستاندرکاران این مجله یا سایر مجلههای هدفدار دارم این است که در مقابل حجم عظیم تهاجم فرهنگی مرعوب نشوند، حالت انفعالی به خودشان نگیرند، مبانی اسلام به حدّ کافی محکم، و معارف اسلام به حدّ کافی غنی است. ما به این مسأله یقین و باور داریم، مخصوصا باید جوانان را با این معارف غنی اسلام آشنا کرد. دیدگاههایی که واقعا در اسلام انسانساز است اینها را باید نشانداد، و باید نقطههای ضعف تمدن غرب و حکومتهای مادّی را با آمار دقیق ارائه داد. البتّه من معتقدم اقلاً باید سه نکته رعایت شود: متانت، مؤدبانه بودن و مخلصانه بودن، این سه میم. اگر این اصول رعایت شود، مبانی اسلام و معارف اسلام را خوب بتوانیم تبیین کنیم، هیچ مرعوب هم نشویم، بدانید ما میتوانیم نسل جوان را به سوی اسلام جذب کنیم و گرفتار نزاعهای جناحی هم نباید شد.
من عقیدهام این است که مجلات دینی باید مافوق جناحها حرکت کنند، نه این که جزء جناحها باشند، کما این که مراجع ما معتقدیم باید در همین مسیر و مافوق جناحها باشند. منتهی ممکن است حرف یک مرجع یا یک مجله، یک وقت مطلوب این جناح بشود و مبغوض آن جناح بشود یا بالعکس، این معنیاش این نیست که ما حرفهای حسابمان را نزنیم برای این که این جناح و آن جناح خوشش نمیآید. مهم این است که ما مافوق آنها حرکت کنیم و این یک کار بسیار ظریفی است.
امّا درباره آن حرکتی که ما درباره نهجالبلاغه داریم، واقعش این است که بعد از آن که تفسیر نمونه را نوشتیم، آن استقبال عظیمی که شد، شاید برای اولین بار بود در تاریخ یک تفسیری سی و چند بار چاپ شود و به زبانهای مختلف منتشر شود، پیشنهاد شد که شما این کار را در نهجالبلاغه هم بکنید، به سراغ نهجالبلاغه که آمدیم با مطلب عجیبی روبرو شدیم. دیدیم قرآن بیش از هزار تا تفسیر دارد، امّا شروح نهجالبلاغه از عدد انگشتان دست، آنهایی که میشود رویش تکیه کرد، بیشتر نیست، و ما احساس کردیم نهجالبلاغه خیلی غریب است و حق نهجالبلاغه ادا نشده، حق قرآن هم ادا نشده، ولی به یک معنی خیلی روی آن کار شده، بیش از هزار تفسیر، مصمم شدیم که نهجالبلاغهای بنویسیم که راهگشای زمان ما باشد، همه قشرها مخصوصا جوانان و دانشگاهیان بتوانند از آن استفاده کنند و نهجالبلاغه را بیاوریم در زندگی بشر وارد کنیم، کما این که از اول چنین بود. فقط به صورت یک کلمات مقدس به آن نگاه نکنیم، بلکه به صورت راهکار زندگی انسان در آن بنگریم. تصمیم گرفتیم با عدهای از دوستان قدیم و عدهای از دوستان جدید که انتخاب کردیم و دست به دست هم دادند و شروع به نوشتن کردیم. جلد اول و دوم آن منتشر شده، جلد سوم را مشغول هستیم، بحمداللّه استقبال بسیار خوبی از آن شده و مثل تفسیر نمونه هر چه مجلدات جلوتر میرود استقبال بیشتر و بیشتر میشود. ما فعلاً تصمیم گرفتیم تا 15 جلد بتوانیم دوره نهجالبلاغه را شرحی که در حول زمان ما باشد انشاءاللّه بنویسیم، حالا تا چه اندازه عمر ما وفا کند و گرفتاریهای ما اجازه بدهد، آن با خداست.
اندیشه حوزه: خداوند طول عمر به شما عنایت کند و سایه شما بر سر ملت ایران مستدام باشد. خیلی ممنونیم از لطفی که فرمودید و وقت شریفتان را در اختیار مجله گذاشتید، سپاسگزاریم.
آیةاللّه مکارم:
موفق باشید.
تشکر میکنیم حضرت آیةاللّه العظمی که با ضیق وقتی که دارید دعوت مجلّه را اجابت فرمودید. اگر اجازه بفرمایید سؤالات را به محضرتان تقدیم کنیم.
با توجّه به مباحثی که هم اکنون در حوزه مباحث حکومت دینی مطرح شده و متأسفانه در پارهای از جراید و مجلات عناصری مباحثی را با عنوان حکومت دینی مطرح کردهاند و خواستهاند بیان کنند که دین نمیتواند حکومت کند و گوهر دیانت با حکومت قابل جمع نیست. و با توجّه به این که امسال به نام امیرالمؤمنین نامگذاری شده و آن حضرت در سیره حکومتیشان عنایت خاصی به حکومت دینی داشتهاند، میخواستیم نظر جناب عالی را با توجّه به رهنمودهای حضرت علی علیهالسلام درباره حکومت دینی جویا شویم، و این که حکومت دینی در دوران معاصر و کلیت تاریخ بشر چه ضرورتی دارد.
آیةاللّه مکارم:
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم. با تشکر از جنابعالی و همه عزیزانی که دست اندرکار این مجله پرفیض هستند، در مورد سؤالی که طرح کردید که مسأله حکومت دینی در عصر و زمان است، باید اول روی این مسأله دقت کنیم که اگر حکومت دینی نباشد، لابد حکومتهای غیردینی و مادّی مطرح میشود. آنها هم مکاتب مختلفی هستند که عمده آن مکتب شرق بود که از هم متلاشی شد و باقیمانده آن نیز مکتب غرب است، ما وقتی که نگاه میکنیم میبینیم حکومتهای غیردینی کاملاً به بنبست رسیدهاند؛ یعنی همان فروپاشی که در حکومت شرق از نوع شرقی شد، همین فروپاشی هم در انتظار حکومتهای غربی است. از این گذشته ما فرآوردههای این حکومت غربی را که نگاه میکنیم میبینیم محصولی جز افزایش ظلم و ستم و فاصله میان فقیر و غنی نداشته، الآن بهترین راه این است که به جای شعار، سراغ آمارها برویم. آمارهایی که خود غربیها به دست میدهند، نشان میدهد که 80% ثروت جهان در اختیار 20% مردم دنیاست و 20% ثروت جهان در اختیار 80% مردم در حالی که در بسیاری از کشورهای غربی برای داغ کردن بازارهای تجاریشان مقدار زیادی از محصولات کشاورزی و دامی و امثال اینها را به دریا میریزند، در بخشهای دیگری از دنیا عده زیادی از گرسنگی میمیرند، هر سال میلیونها نفر از گرسنگی میمیرند. آمار نشان میدهد، صدها میلیون نفر از مردم جهان زیر خط فقر زندگی میکنند. یکی از مهمترین تجارتهای دنیا تجارت سلاحهای نابودکننده زندگی بشر است، ما میبینیم حکومتهای مادّی برای این که بازار این تجارت داغ شود، حتی جنگهای محلی و منطقهای و امثال اینها را به راه میاندازند، برای آنها مهم نیست که میلیونها انسان کشته میشوند ؛ مهم این است که بازار فروش سلاحهایشان داغ باشد، خانوادههایی که از هم متلاشی میشوند، فجایع اخلاقی که به بار میآید، ظلم و ستمهایی که میشود، که چهره دنیا را سیاه کرده، جنگهای جهانی را فراموش نکردهایم که در پرتو همین حکومتهای غیردینی به وجود آمد که نتیجه آن تنها در یک جنگ، سی میلیون کشته و سی میلیون مجروح و ناقصالعضو بود. بمبهای اتمی که انداختند، و سلاحهای کشتار جمعی محصول حکومت غیردینی اینهاست که میبینیم و من تعجب میکنم از کسانی که به سمت حکومت غیردینی حرکت میکنند؛ چشمهایشان را باز نمیکنند ببینند دنیا در چه حالی است و به چه سمت و سویی در حرکت است. از نظر عدالت اجتماعی، از نظر سیاسی و حتی از نظر حقوق بشر که روی آن تکیه میشود، حقوق بشر به صورت شعاری درآمده که در سایه آن جنایت میکنند، نمونههای حکومت غیردینی همین است که حکومت اسرائیل را به وجود آورده، پشتیبانی میکند، صاحبان خانه را از خانه بیرون میریزند و اجانب را میآورند جایگزین میکنند. بدترین سلاحهای کشتار جمعی را به دست او میدهند و تشویق میکنند، اینها حکومتهای غیر دینی است.
بنابراین آنهایی که میآیند روی فرضیههایی با حکومت دینی مقابله میکنند باید بدانند نقطه مقابل حکومت دینی چیست؟ ما احتیاجی هم نداریم به این که برویم تاریخ گذشته را ببینیم، همین تاریخ معاصر را ببینیم کافی است و به عقیده من از همین جهت مردم دنیا از این وضع خسته شدهاند و ما گرایشی به مذهب در عصر خودمان داریم میبینیم که جمعیّتها دارند به سوی مذهب پیشمیآیند، مثلاً در ترکیه لائیک کسانی که آمدند برای ما نقل کردند، مساجد مملوّ از جوانان میشود؛ در عراقِ صدام مساجد مملوّ از جوانان میشود یعنی مأیوس شدهاند از حکومت غیر دینی، و از شعارهایی که شرق و غرب میدهند. مردم دنیا همه چیز را از دست رفته میبینند و لذا سیر بازگشت به سوی مذهب شروع شده، آنهایی که میآیند یک اشتباه یک نفر در چارچوبه حکومت دینی را بزرگ میکنند تا با حکومت دینی مبارزه میکنند، چشم و گوششان را باز کنند ببینند حکومتهای غیر دینی چه میکنند در دنیای امروز، آن وقت ببینند دارند به کدام سمت و سو دارند حرکت میکنند.
اندیشه حوزه: یکی از مباحثی که آنان مطرح میکنند ناسازگاری حکومت دینی با حکومتهای دموکراسی و به عبارتی مردمی است، این مطلب را چگونه میتوان ارزیابی کرد؟
آیةاللّه مکارم:
همینطور است. در واقع یک سؤال مطرح است که آن مهمترین سؤال است و آن این است که حکومت دینی چگونه با حکومت مردمی سازگار است؟ جمهوریت و اسلامیت چگونه ممکن است جمع شوند؟ این یک جواب خیلی روشنی دارد که هم تاریخ پیامبر صلیاللهعلیهوآله آن را تأیید میکند و هم محاسباتی که فقها در مسائل دارند آن را اثبات میکند.
پیامبر صلیاللهعلیهوآله در رأس حکومت دینی، نمونه کامل آن است. شورا در زمان پیامبر صلیاللهعلیهوآله یک اصل برای حرکتهای اجتماعی بود، پیامبر صلیاللهعلیهوآله با اصحابش در جنگها مشورت میکرد، مجلس شورا به سبک زمان ما در آن وقت نبود و نمیتوانست باشد، ولی حقیقت شورا بود؛ بیعت با مردم. پیامبر صلیاللهعلیهوآله بارها با مردم بیعت کرد، حتی زنان آمدند با آن سبک خاص با پیامبر صلیاللهعلیهوآله بیعت کردند، حکومت مردمی از این روشنتر؟ پیامبر صلیاللهعلیهوآله با این که ما معتقدیم به مبدأ وحی مستقیما ارتباط داشت، در همان حال بها دادن به مردم را در رأس تعالیم الهی و ارزشمندشان قرار داده بودند.
شوراهای مردمی در متن قرآن آمده است. دو آیه درباره شورا، سورهای به نام شورا، داشتن بیعتهای مکرر با مردم، اینها نشان میدهد که در حکومت دینی نبی اکرم چنان نبوده که مردم بر کنار باشند،بلکه مردم در آن حکومت نقش گسترده و فعالی داشتهاند.
امّا از نظر فقهی، ما میگوییم وقتی که فقیه میخواهد حکومت کند یا فقه میخواهد حکومت کند باید غبطه مردم را در نظر بگیرد، مراد از غبطه یعنی مصلحت. ما میبینیم اگر مردم وارد صحنه شوند، در حکومت مشارکت داشته باشند، در انتخابات بیایند و حکومت را مال خودشان بدانند، این بازوی قویی میشود برای فقه و فقیه که به بهترین راه حکومت کند و اهداف دین را پیاده کند. اگر فقیهی قدرت داشته باشد و با اتکای به این قدرت، مردم را کنار بگذارد و حکومت کند، قطعا میگوییم برخلاف مواضع فقهی است چرا؟ چون مصلحت مردم نیست، مردم هرگز از حکومتی که خودشان در آن سهیم نباشند استقبال نخواهند کرد، بنابراین غبطه مردم و مصالح آنها ایجاب میکند که فقیه از همکاری مردم، شرکت مردم، سهیم شدن مردم در حکومت استفاده کند. بنابراین کنار گذاشتن اسلامیت به همان اندازه ضرر دارد که کنار گذاشتن مردم، چون کنار گذاشتن مردم در حکومت سبب سست شدن و تزلزل پایههای حکومت میشود و این برخلاف غبطه و برخلاف مصالح مردم است تمام اشتباهاتی که میکنند از این جهت است.
نکته دیگری هم که در این جا هست که من باید عرض کنم این است که گاه گفته میشود مذهب و دین بالاخره محدودیتهایی برای مردم میآورد. آیا این محدودیتها با آزادیهایی که برای مردم لازم است، سازگار است؟
جواب این است که ما باید نگرشمان را به آزادی روشن کنیم، آیا آزادی همان آزادی است که ماتریالیستها یا اگزیستانسیالیستها میگویند؛ یعنی به اصطلاح میگویند بشر آزاد است و فقط آن جا که آزادیاش مزاحم آزادی دیگری میشود باید جلویش را گرفت و در همه چیز آزاد است، در مسائل اخلاقی، در مسائل اجتماعی، در مسائل سیاسی، در مسائل چه و... فقط شما مزاحمتی برای دیگران ایجاد نکنید، دیگر هر کاری میخواهید بکنید ولو این که انسان تبدیل شود به یک حیوان وحشی در عمل و بیفتد به دام مفاسد اخلاقی. یک وقت آزادی را این طور تفسیر میکنیم. البتّه مذهب با چنین آزادیای سازگار نیست و حکومت مذهبی نمیتواند با آن کنار بیاید؛ امّا یک وقتی نه، ما معتقد به مذهب هستیم،خدایی این انسان را آفریده برای پیمودن مسیر تکامل و قرب الی اللّه، اگر خدا برای مسیر تکامل انسان را آفریده، حتما چارچوبهایی برای آزادی باید قائل شویم، آزاد هست آن جایی که از مسیر تکامل منحرف نشود، آزاد است تا آن جا که نیروهایی که خدا به او داده به هدر نرود، این نیروها بسیج بشود برای مسیر تکامل، اگر ما آزادی را در مسیر تکامل انسان پذیرفتیم یا به تعبیری دیگر در مسیر قرب الیاللّه، آن وقت معلوم میشود که این آزادی با چارچوبهای مذهبی هیچ منافاتی ندارد. این آزادی، آن آزادی مادّی ماتریالیستی بیقید و شرط نیست، بلکه آزادیای است که میگوید باید نیروها را بسیج کرد برد به سوی تکامل.
ما گاهی یک مثال برای این مسأله انتخاب میکنیم، میگوییم شما یک باغبان را در نظر بگیرید. وی نهال را پرورش میدهد، گاهی این نهال کج میشود یا شاخههای ناموزونی به وجود میآورد. باغبان میآید چوبی کنار این نهال میزند، صاف برود بالا، قیچی هم برمیدارد شاخههای اضافی را میچیند، حال اگر این نهال عقلی میداشت و زبانی میداشت میگفت: ای باغبان بیانصاف چرا جلو آزادی مرا گرفتی، من به هر طرف میخواهم کج بشوم، من هر شاخ و برگی میخواهم داشته باشم، باغبان جوابش را میداد که این نیروهایی که تو داری، این زمین، این آبیاری، این پذیرایی که من از تو میکنم و پرورشی که میدهم، همه برای این است که این درخت برومند شود، کج بشوی صافت میکنم، شاخههای اضافیات را میزنم در مسیر تکامل. ما میگوییم آزادی مذهبی این است، امّا آزادی مادی آن است که میگوید تمام این قید و شرطها نباید باشد و مسیرش هم معلوم است که به کجا کشیده میشود. بنابراین، این دو اشکال عمده یکی این که حکومت دینی چگونه با جنبه مردمی میسازد و دیگر این که چگونه آزادیها را محدود میکند، وقتی ما این دو مسأله را حل کردیم، تضادی که میپندارند از بین میرود. ما به سوی حکومت دینی و حکومت اسلامی میرویم و از شرّ این حکومتهای مادّی سر تا پا فساد نجات پیدا میکنیم.
اندیشه حوزه: درباره سخنان شما از دیدگاه علی علیهالسلام رهیافتی را که میشود ارائه داد چه چیزی میتواند باشد؟
آیةاللّه مکارم:
علی علیهالسلام در خطبههای نهجالبلاغه کرارا مسأله هدف حکومت را بیان کرده و نشان میدهد که غیر حکومت دینی نمیتواند مشکل بشر را حل کند. البتّه علی علیهالسلام هم در سایه قرآن حرکت میکند. ما وقتی به قرآن نگاه میکنیم میبینیم اهدافی برای بعثت انبیاء یا حکومت انبیاء ذکر شده: «یزکّیهم و یعلّمهم الکتاب و الحکمة».
یکی تعلیم است و دیگری تربیت و دیگری بسط عدالت و دیگری مسأله آزادی انسانی که در سوره جمعه به تعلیم و تربیت اشاره میکنید: «یزکّیهم و یعلّمهم الکتاب و الحکمة» در سوره حدید به آن بُعد عدالت اجتماعی «لقد ارسلنا رسلنا بالبیّنات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط»که اقامه قسط است به صورت خودجوش «یقوم الناس بالقسط»و دیگر هم درباره آزادی انسان است.
پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله کارش این است: «لیضع عنهم اصرهم و الأغلال الّتی کانت علیهم» بارهای سنگین را از دوش بشر برمیدارد، غل و زنجیرهایی را که به دست و پای بشر بوده و جلو حرکت تکامی او را میگرفته میشکند. علی علیهالسلام در سایه این مسأله حرکت میکند. در همین خطبه شقشقیه که دلیل پذیرش حکومت را بیان میکند، بیش از همه چیز روی مسأله عدالت اجتماعی ایشان تکیه میکند:
«امّا و الذی فلق الجبّة و بَرَءَ النسمة لولا حضور الحاضر و قیام الحجّة بوجود الناصر و ما اخذ اللّه علی العلماء اَن لایقارُّوا علی کظّة ظالم ولاسَغَب مظلوم لألقیتُ حبلها علی قاربها.»
قسم به آن کسی که دانه را شکافت اگر حرمت حضور این انبوه جمعیّت بر گردنم نبود و یارانی نبودند و حجت تمام نبود و خداوند از دانشمندان پیمان نگرفته بود که بر سیری ظالم و بر شکمبارگی او و گرسنگی مظلوم بیتفاوت نمانند، مهار شتر خلافت را بر کوهانش میانداختم و آخرین شتر این کاروان را سیراب همان جام اولین میکردم.
میبینیم حضرت روی چند چیز تکیه میکند، میفرماید: حضور مردم برای حکومت من آماده شده و قیام حجّت به وجود ناصر، که خود این دلیل بر جنبه مردمی حکومت است. برای حکومت لازم است، جمهور مردم با من شدند. اگر این قیام من و حمایت من و آن پیمانی که خدا از علمای امّت گرفته که اینها در مقابل ظلم ظالمان سکوت نکنند، در حمایت مظلومان کوتاهی نکنند، اگر این نبود من حکومت را نمیپذیرفتم. خوب این همان «یقوم الناس بالقسط» را علی علیهالسلام روی آن تکیه میکند، علت این که زیاد هم تکیه شده به خاطر فسادی است که در حکومت اسلامی در اواخر زمان خلیفه سوّم به صورت خیلی گسترده نمایان شد. بیتالمال وسیلهای شده بود برای این که خویشاوندان خلیفه را اشباع کند و پستهای حکومتی هم تقسیم شده بود بین اطرافیان و خویشاوندان، شایستهسالاری بکلی کنار رفته بود، روابط حاکم بر ضوابط شده بود، یک فساد عمومی در سرتاسر کشور اسلام به وجود آمده بود که علی علیهالسلام تکیه میکند روی از بین بردن این مفاسد.
در آن فرمانی هم که به مالک اشتر، داده با صراحت و قاطعیت تمام ـ یعنی کمتر مسألهای است که آن حضرت، این قدر روی آن قاطعیت نشان داده باشند ولو این که خیلی مسائل قاطعی در کلام حضرت هست ـ میفرماید که من از پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآله کرارا این مطلب را شنیدم که میفرمود: «لن تُقَدّسَ امةٌ لایُوخذ فیها للضعیف فیها حقَّهُ من القویّ غیرَ مُتَتَعتع»؛ امتی که حق ضعیفان آن، آن هم با صراحت نه با مدارا و ضعف، با صراحت و قاطعیت غیر متتعتع، از اقویا گرفته نشود، «لن تُقدّس»، هرگز پاک و پاکیزه نمیشود.
همین مسألهای که در حکومتهای مادّی میبینیم؛ حق ضعیف را از قوی نمیگیرند و همه حکومتهای مادّی آلوده است، آلوده به ظلم، فساد، رشوه، دزدی، و تضییع حقوق بشر است، آلوده به جنگهای ناخواسته است، آلوده به همه چیز است.
این دیدگاه علی علیهالسلام در فرمان به مالک اشتر، در خطبه شقشقیه، در خطبههای دیگر نهجالبلاغه کاملاً منعکس است. منتهی برای مسأله عدالت اجتماعی، احتیاج به آموزشهای فرهنگی است. بخش عظیمی از خطبههای نهجالبلاغه به سوی بیان معارف رفته است، تا این معارف در دلها قوی نشود آمادگی برای عدالت اجتماعی پیدا نخواهد شد؛ همان نکتهای که خود علی علیهالسلام باز در آن خطبه میفرماید:
«واللّهِ لو اعطیت الاقالیم السّبعة بما تحت افلاکها علی اَنْ اَعْصِیَ اللّهَ فی نملَةٍ اسْلُبُها جِلْبَ شعیرةٍ ما فعلته». (خطبه 215نهج البلاغه)
به خدا قسم اگر تمام این اقلیمهای هفتگانه و آنچه زیر افلاک قرار داده شده را به من بدهند تا ظلم کوچکی درباره مورچهای بکنم نخواهم کرد.
چرا علی علیهالسلام ظلمی در مقابل مورچهای را هم تحمل نمیکند، برای این که دنیای شما در نظر من: «و اِنَّ دنیاکم عندی لاَءهون مِنْ وَرَقةٍ فی فم جرادَةٍ تقضَمُها».
من خدا را به عظمت شناختم، ما سویاللّه در نظر من به اندازه یک برگ درختی است که در دهان ملخی باشد که نصفش را جویده باشد، تمام کره زمین در نظر من برگ درختی است نیمه جویده؟
چرا؟ برای این که علی علیهالسلام از نظر معارف سطح فکرش به جایی رسیده که فقط با عظمت خدا آشنا است، تا جایی که در همان خطبه میفرماید:
«عظم الخالق فی انفسهم فصغر مادونه فی اعیونهم».
و تا این نشود عدالت اجتماعی در عالم محال است به وجود آید.
کسانی که دلارها بت آنهاست، نمیتوانند حقوق بشر را اجرا کنند. من فراموش نمیکنم به دولت انگلستان گفته بودند شما از آپارتاید حمایت میکنید ـ آن وقت که در جنوب آفریقا آپارتاید حاکم بود ـ و افکار عمومی دنیا بر ضد شما میشود، چرا این کار را میکنید؟ با صراحت به رجال انگلستان گفته بودند ما برای افکار عمومی دنیا نمیتوانیم منافع کشورمان را زیرپا بگذاریم؛ یعنی دلارهای ما مقدم بر افکار عمومی دنیا است، مقدم بر حقوق بشر و مقدم بر مبارزه با تبعیض نژادی است.
اندیشه حوزه: آن حضرت در دوره حکومت کوتاه خود، در خصوص پیاده کردن این اهدافی که بیان نمودید چه راهکارهایی را عملاً اعمال فرمودند؟
آیةاللّه مکارم:
امیرالمؤمنین علی علیهالسلام بهترین راهکاری که به عالم بشریت نشان داد این بود که از خودش شروع کرد، میفرمود:
«ایّها الناس انّی واللّه ما اَحُصَکم علی طاعة الاّ اسبقکم الیها، ولا انهیکم عن معصیةٍ الاّ اَتَناهی قبلکم»
من شما را دعوت به چیزی نمیکنم مگر خودم قبلاً عمل میکنم و از چیزی نهی نمیکنم مگر این که خودم قبلاً آن را کنار میگذارم.
درباره برادرش عقیل دیدیم چه کرد؟ درباره آن زیورآلات که بعضی بستگان حضرت به امانت از بیتالمال گرفته بودند، چه کرد؟ درباره دوستان قدیمش طلحه و زبیر و امثال اینها که آمدند در حکومت شریک شوند دیدیم با آنها چه معاملهای کرد. از خودش شروع کرد، از خانواده، دوستان، و بستگان؛ یعنی اول خودش سادهترین زندگی را انتخاب کرد، همانطور که در نامه عثمانبن حنیف میفرماید: من چگونه شب سیر بخوابم، شاید در سراسر کشور اسلام افراد گرسنهای باشند، این معنیاش این است: اول خودش سادهترین زندگی را انتخاب میکند، از بستگان، دوستان و آشنایان شروع میکند و هر جمعیتی که این کار را بکنند و اصلاحات را از خودشان شروع کنند، قطعا میتوانند در ادامه راهی بزرگ موفق باشند.
اندیشه حوزه: مانعهای عمدهای که بر سر راه حکومت علوی وجود داشت و نگذاشت که علی علیهالسلام آنچنان که میخواستند عمل کنند چه بود؟ آیا این موانع در دوره حاضر هم قابل تطبیق هستند یا خیر؟
آیةاللّه مکارم:
بله، موانع بسیارند، ولی بزرگترین مانع همان نفسپرستی بشر است که خود حضرت علی علیهالسلام هم به آن اشاره کرده: «و امّا اتباع الهوی فیصدّ عن الحقّ». پیروی از حق با هواپرستی نمیسازد، منتهی این هواپرستی به صورتهای مختلف درآمده بود، چون همانطور که عرض کردم، در اواخر حکومت عثمان کار به جایی رسیده بود که پول و ثروت و مقام و پست و زندگانیهای مرفه پرزرق و برق برای افراد یک ارزش شده بود، و رسوبات آن در زمان علی علیهالسلام باقیمانده بود. این که مردم را از آن وضع برگردانند و منقلب کنند به زمان پیامبر صلیاللهعلیهوآله کار مشکلی بود، زمان میخواست. اگر حضرت نابهنگام شهید نمیشد، حکومت علوی ادامه پیدا میکرد و امکان بازگشت مسؤولین و مردم بود، امّا دشمنان حق و عدالت نگذاشتند این کار انجام شود و قبل از رسیدن به آن... الآن هم همان چیزی که مانع از حکومت صحیح و عادلانه اسلامی هست، همین هواپرستیهاست که به صورت پرستش دلارها درآمده، تمام ارزشها پای همین دلارها قربانی میشود، مغزهای متفکر دنیا را با آن میخرند، مسائل اخلاقی، حقوقبشر در مقابل آن رنگ میبازد، وقتی ارزش دارد که تزاحمی با مسأله منافع مادّی و هواپرستیها نداشته باشد، اگر تزاحم پیدا کرد، همه اینها به آسانی کنار میرود.
اندیشه حوزه: با توجّه به این که الآن در عرصه فرهنگی و سیاسی جامعه مباحثی درباره راجع به مقوله اصلاحات مطرح است و موجب تضارب آراء شده، و در این زمینه اندیشههای متضاد در جامعه ما وجود دارد، اولاً میخواستیم بپرسیم در خصوص مفهوم اصلاحات که رهبر معظم انقلاب هم روی این عنوان تأکید داشتند، با توجّه به دیدگاههای امام علی علیهالسلام چه مفهومی میشود از اصلاحات ارائه داد، بعد هم چه مرزهای مشترک و چه مرزهای افتراقی بین اصلاحاتی که علی علیهالسلام فرمودند با اصلاحاتی که هم اکنون در عرصه فرهنگی کشورمان وجود دارد، موجود است و مرزهای اشتراک و افتراق اینها چه چیزهایی میتواند باشد؟
آیةاللّه مکارم:
اصولاً اصلاحات یک ریشه قرآنی دارد، قرآن میفرماید: «و ما کان ربّک لیهلک القری و اهلها مصلحون» خداوند هیچ قوم و جمعیتی را هلاک نمیکند در حالی که در حال اصلاح باشند.
جالب این است که نمیفرماید: «و اهلها صالحون»، نمیفرماید قوم و ملتی را از بین نمیبریم مگر این که صالح باشند، میفرماید مگر این که مُصلح باشند؛ یعنی در مسیر بازسازی و تنظیم مطلوب حرکت کنند، بنابراین قرار گرفتن در مسیر اصلاحات، رمز بقای یک ملت میتواند باشد، و معنیاش این است که اگر انسان از مسیر اصلاحات منحرف شود آن حق حیات الهی را نخواهد داشت. این یک ریشه روشن قرآنی دارد با آن وقتی که در کلمه و اهلها مصلحون به کار رفته، بعد صحبت میشود که اولاً این ماهیت اصلاحات چیست؟ متأسفانه مسائل در جوّ بحثهای مطبوعاتی اجازه ندادهاند در مسأله اصلاحات از حد شعار فراتر بروند، حال بیاییم کمی فراتر برویم؛ یعنی جناحهای سیاسی همهشان دلشان به حال این مردم بسوزد و بیایند به سوی یک نکتههای مشترک، بنشینند اصلاح را تعریف کنند، ما به هم میگوییم که ما میخواهیم به سوی اصلاحات برویم. اصلاحات در چی؟ چگونه؟ در چه چیزهایی و با چه ابزارهایی؟ اینها همهاش باید تبیین شود. چه اهدافی را اصلاحات تعقیب میکند، چه مقولههایی اصلاحات در آن هست؟ از چه ابزاری میخواهیم استفاده کنیم؟ اینها تا تبیین نشود، در حد کلی و شعار باقی خواهند ماند. عینا مثل این است که من یک تشبیه خیلی روشنی بکنم، ما بیاییم و بگوییم باید مردم بیماریهایشان درمان شود، مرتب تکرار کنیم، درمان بیماریهای همه، درمان بیماریها...
این بیماریها چه چیزهایی است، و داروی اینها و راه شناخت این بیماریها و داروهای اینها چیست و الاّ شعار درمان بیماری، مشکلی را حل نمیکند. باید راه شناخت بیماری، نوع بیماری، ابزار کارهایش را بدانیم تا بتوانیم بیماری را درمان کنیم. در مورد اصلاحات هم همین است و واقعا باید نشست تمام جهات را دور از مسائل احساسی و شعاری با تفاهم، همبستگی، محبّت و دوستی بدون این که گروهی بخواهند گروه دیگری را درهم بکوبند، باید نشست اینها را تبیین کرد.
من تصور میکنم باید مقولهها را جدا کنیم، اول باید دید چه فسادهایی است که ما آن فسادها را میخواهیم اصلاح کنیم، اصلاح یعنی اصلاح مفاسد، مثل درمان بیماری است، تا ما بیماری را ندانیم، درمان معنی ندارد، ما در مسائل اقتصادیمان مفاسدی داریم، بیعدالتیهایی هست، در مسائل فرهنگیمان مفاسدی داریم، یک کارهای ضدارزشی و ضد اخلاقی هست، در مسائل سیاسیمان مفاسدی داریم، یک کارهایی است که برخلاف مصالح این مردم است و همچنین، این مقولهها را یک به یک از هم جدا کنیم. در هر مقوله مفاسد را ببینیم و بعد راه درمان آن مفسده و ابزاری که برای آن لازم است تشخیص بدهیم تا این کارها نشود. صد سال هم بگوییم اصلاح، اصلاح، هیچ مشکلی حل نخواهد شد. به تعبیری دیگر کلیگوئی کافی است، باید برویم روی جزئیها و برنامههای کاربردی تا بتوانیم به نتیجه اصلاحات برسیم و الاّ هر کسی باید شعاری در این مسأله بدهد. این به عقیده من مشکلات را حل نمیکند و مشکلاتی هم اضافه خواهد نمود، مردم هم دلشان میخواهد یک نتیجه ملموس و محسوسی به آنها داده شود، کجای این مملکت را میخواهیم اصلاح کنیم، جایش را معین کنیم و شروع کنیم، همه هم دست به دست هم بدهیم، با حسن نیت هم تعقیب کنیم.ما وقتی به زندگانی امیرمؤمنان علی علیهالسلام نگاه کنیم میبینیم کاملاً نشان میدهد که چگونه حضرت اصلاحات را شروع کرد، اول دید فسادی که در جهان پیدا شده زندگی مرفه و پرزرق و برق، یک فاصله طبقاتی پیدا شده آن هم به ناحق، فرمود من این بیتالمال را از تمام کسانی که به ناحق بردهاند میگیرم و حقوق مردم را به جای اول برمیگردانم، ولو اینها را برده باشند کابین زنان کرده باشند؛ با آن صدای رسا، آمد و سادهترین زندگی را خودش انتخاب کرد، برای این که آن مفسده زرق و برق را خیال نکنند ارزش است. اصلاً بزرگترین فسادی که علی علیهالسلام با آن مبارزه کرد فسادی بود که در ارزشها پیدا شده بود. ضدارزشها، ارزش شده بود و ارزشها، ضدارزش شده بود؛ یعنی به تعبیر روشن یک بازگشتی به دوران جاهلیت؛ در شکل دیگر علی علیهالسلام آمد با اینها مبارزه کرد، دیدگاههای ارزشی مردم را اصلاح کرد. ارزشها را به جای خود برگرداند و مهمترین کار این است که ما بیاییم نظام ارزشی یک جامعه را اصلاح کنیم و بتوانیم با اصلاح آن دیدگاههای مردم را اصلاح کنیم و از رسانهها برای اصلاح کردن استفاده کنیم.
اندیشه حوزه: اگر رهنمود کلی راجع به مجله دارید متشکر میشویم و از خدمتتان استفاده میکنیم، چون اولین کاری است که در مشهد آغاز شده و موفق بوده، بعد هم از کاری که در نهجالبلاغه انجام میدهید شمهای برای استفاده خوانندگان بیان فرمائید.
آیةاللّه مکارم:
در مورد مجله «اندیشه حوزه» من معتقدم امروز کارهای مطبوعاتی از کارهای بسیار ضروری است که در مقابل مطبوعات ناسالم، مطبوعات سالم وجودشان از اوجب واجبات است، منتهی آن سفارش مؤکّدی که من به همه عزیزان، نویسندگان و دستاندرکاران این مجله یا سایر مجلههای هدفدار دارم این است که در مقابل حجم عظیم تهاجم فرهنگی مرعوب نشوند، حالت انفعالی به خودشان نگیرند، مبانی اسلام به حدّ کافی محکم، و معارف اسلام به حدّ کافی غنی است. ما به این مسأله یقین و باور داریم، مخصوصا باید جوانان را با این معارف غنی اسلام آشنا کرد. دیدگاههایی که واقعا در اسلام انسانساز است اینها را باید نشانداد، و باید نقطههای ضعف تمدن غرب و حکومتهای مادّی را با آمار دقیق ارائه داد. البتّه من معتقدم اقلاً باید سه نکته رعایت شود: متانت، مؤدبانه بودن و مخلصانه بودن، این سه میم. اگر این اصول رعایت شود، مبانی اسلام و معارف اسلام را خوب بتوانیم تبیین کنیم، هیچ مرعوب هم نشویم، بدانید ما میتوانیم نسل جوان را به سوی اسلام جذب کنیم و گرفتار نزاعهای جناحی هم نباید شد.
من عقیدهام این است که مجلات دینی باید مافوق جناحها حرکت کنند، نه این که جزء جناحها باشند، کما این که مراجع ما معتقدیم باید در همین مسیر و مافوق جناحها باشند. منتهی ممکن است حرف یک مرجع یا یک مجله، یک وقت مطلوب این جناح بشود و مبغوض آن جناح بشود یا بالعکس، این معنیاش این نیست که ما حرفهای حسابمان را نزنیم برای این که این جناح و آن جناح خوشش نمیآید. مهم این است که ما مافوق آنها حرکت کنیم و این یک کار بسیار ظریفی است.
امّا درباره آن حرکتی که ما درباره نهجالبلاغه داریم، واقعش این است که بعد از آن که تفسیر نمونه را نوشتیم، آن استقبال عظیمی که شد، شاید برای اولین بار بود در تاریخ یک تفسیری سی و چند بار چاپ شود و به زبانهای مختلف منتشر شود، پیشنهاد شد که شما این کار را در نهجالبلاغه هم بکنید، به سراغ نهجالبلاغه که آمدیم با مطلب عجیبی روبرو شدیم. دیدیم قرآن بیش از هزار تا تفسیر دارد، امّا شروح نهجالبلاغه از عدد انگشتان دست، آنهایی که میشود رویش تکیه کرد، بیشتر نیست، و ما احساس کردیم نهجالبلاغه خیلی غریب است و حق نهجالبلاغه ادا نشده، حق قرآن هم ادا نشده، ولی به یک معنی خیلی روی آن کار شده، بیش از هزار تفسیر، مصمم شدیم که نهجالبلاغهای بنویسیم که راهگشای زمان ما باشد، همه قشرها مخصوصا جوانان و دانشگاهیان بتوانند از آن استفاده کنند و نهجالبلاغه را بیاوریم در زندگی بشر وارد کنیم، کما این که از اول چنین بود. فقط به صورت یک کلمات مقدس به آن نگاه نکنیم، بلکه به صورت راهکار زندگی انسان در آن بنگریم. تصمیم گرفتیم با عدهای از دوستان قدیم و عدهای از دوستان جدید که انتخاب کردیم و دست به دست هم دادند و شروع به نوشتن کردیم. جلد اول و دوم آن منتشر شده، جلد سوم را مشغول هستیم، بحمداللّه استقبال بسیار خوبی از آن شده و مثل تفسیر نمونه هر چه مجلدات جلوتر میرود استقبال بیشتر و بیشتر میشود. ما فعلاً تصمیم گرفتیم تا 15 جلد بتوانیم دوره نهجالبلاغه را شرحی که در حول زمان ما باشد انشاءاللّه بنویسیم، حالا تا چه اندازه عمر ما وفا کند و گرفتاریهای ما اجازه بدهد، آن با خداست.
اندیشه حوزه: خداوند طول عمر به شما عنایت کند و سایه شما بر سر ملت ایران مستدام باشد. خیلی ممنونیم از لطفی که فرمودید و وقت شریفتان را در اختیار مجله گذاشتید، سپاسگزاریم.
آیةاللّه مکارم:
موفق باشید.