آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۵

چکیده

متن

اندیشه حوزه: بسم‏اللّه‏ الرّحمن الرّحیم. در محضر مبارک آیة‏اللّه‏ العظمی مکارم شیرازی هستیم، مفتخریم در سالی که به نام مبارک امیرالمؤمنین نامگذاری شده از محضر معظّم‏له در خصوص حکومت دینی از دیدگاه علی علیه‏السلام بهره‏مند شویم.
تشکر می‏کنیم حضرت آیة‏اللّه‏ العظمی که با ضیق وقتی که دارید دعوت مجلّه را اجابت فرمودید. اگر اجازه بفرمایید سؤالات را به محضرتان تقدیم کنیم.
با توجّه به مباحثی که هم اکنون در حوزه مباحث حکومت دینی مطرح شده و متأسفانه در پاره‏ای از جراید و مجلات عناصری مباحثی را با عنوان حکومت دینی مطرح کرده‏اند و خواسته‏اند بیان کنند که دین نمی‏تواند حکومت کند و گوهر دیانت با حکومت قابل جمع نیست. و با توجّه به این که امسال به نام امیرالمؤمنین نامگذاری شده و آن حضرت در سیره حکومتی‏شان عنایت خاصی به حکومت دینی داشته‏اند، می‏خواستیم نظر جناب عالی را با توجّه به رهنمودهای حضرت علی علیه‏السلام درباره حکومت دینی جویا شویم، و این که حکومت دینی در دوران معاصر و کلیت تاریخ بشر چه ضرورتی دارد.
آیة‏اللّه‏ مکارم:
بسم اللّه‏ الرّحمن الرّحیم. با تشکر از جناب‏عالی و همه عزیزانی که دست اندرکار این مجله پرفیض هستند، در مورد سؤالی که طرح کردید که مسأله حکومت دینی در عصر و زمان است، باید اول روی این مسأله دقت کنیم که اگر حکومت دینی نباشد، لابد حکومتهای غیردینی و مادّی مطرح می‏شود. آنها هم مکاتب مختلفی هستند که عمده آن مکتب شرق بود که از هم متلاشی شد و باقیمانده آن نیز مکتب غرب است، ما وقتی که نگاه می‏کنیم می‏بینیم حکومتهای غیردینی کاملاً به بن‏بست رسیده‏اند؛ یعنی همان فروپاشی که در حکومت شرق از نوع شرقی شد، همین فروپاشی هم در انتظار حکومتهای غربی است. از این گذشته ما فرآورده‏های این حکومت غربی را که نگاه می‏کنیم می‏بینیم محصولی جز افزایش ظلم و ستم و فاصله میان فقیر و غنی نداشته، الآن بهترین راه این است که به جای شعار، سراغ آمارها برویم. آمارهایی که خود غربیها به دست می‏دهند، نشان می‏دهد که 80% ثروت جهان در اختیار 20% مردم دنیاست و 20% ثروت جهان در اختیار 80% مردم در حالی که در بسیاری از کشورهای غربی برای داغ کردن بازارهای تجاریشان مقدار زیادی از محصولات کشاورزی و دامی و امثال اینها را به دریا می‏ریزند، در بخشهای دیگری از دنیا عده زیادی از گرسنگی می‏میرند، هر سال میلیونها نفر از گرسنگی می‏میرند. آمار نشان می‏دهد، صدها میلیون نفر از مردم جهان زیر خط فقر زندگی می‏کنند. یکی از مهمترین تجارتهای دنیا تجارت سلاحهای نابودکننده زندگی بشر است، ما می‏بینیم حکومتهای مادّی برای این که بازار این تجارت داغ شود، حتی جنگهای محلی و منطقه‏ای و امثال اینها را به راه می‏اندازند، برای آنها مهم نیست که میلیونها انسان کشته می‏شوند ؛ مهم این است که بازار فروش سلاحهایشان داغ باشد، خانواده‏هایی که از هم متلاشی می‏شوند، فجایع اخلاقی که به بار می‏آید، ظلم و ستمهایی که می‏شود، که چهره دنیا را سیاه کرده، جنگهای جهانی را فراموش نکرده‏ایم که در پرتو همین حکومتهای غیردینی به وجود آمد که نتیجه آن تنها در یک جنگ، سی میلیون کشته و سی میلیون مجروح و ناقص‏العضو بود. بمبهای اتمی که انداختند، و سلاحهای کشتار جمعی محصول حکومت غیردینی اینهاست که می‏بینیم و من تعجب می‏کنم از کسانی که به سمت حکومت غیردینی حرکت می‏کنند؛ چشمهایشان را باز نمی‏کنند ببینند دنیا در چه حالی است و به چه سمت و سویی در حرکت است. از نظر عدالت اجتماعی، از نظر سیاسی و حتی از نظر حقوق بشر که روی آن تکیه می‏شود، حقوق بشر به صورت شعاری درآمده که در سایه آن جنایت می‏کنند، نمونه‏های حکومت غیردینی همین است که حکومت اسرائیل را به وجود آورده، پشتیبانی می‏کند، صاحبان خانه را از خانه بیرون می‏ریزند و اجانب را می‏آورند جایگزین می‏کنند. بدترین سلاحهای کشتار جمعی را به دست او می‏دهند و تشویق می‏کنند، اینها حکومتهای غیر دینی است.
بنابراین آنهایی که می‏آیند روی فرضیه‏هایی با حکومت دینی مقابله می‏کنند باید بدانند نقطه مقابل حکومت دینی چیست؟ ما احتیاجی هم نداریم به این که برویم تاریخ گذشته را ببینیم، همین تاریخ معاصر را ببینیم کافی است و به عقیده من از همین جهت مردم دنیا از این وضع خسته شده‏اند و ما گرایشی به مذهب در عصر خودمان داریم می‏بینیم که جمعیّتها دارند به سوی مذهب پیشمی‏آیند، مثلاً در ترکیه لائیک کسانی که آمدند برای ما نقل کردند، مساجد مملوّ از جوانان می‏شود؛ در عراقِ صدام مساجد مملوّ از جوانان می‏شود یعنی مأیوس شده‏اند از حکومت غیر دینی، و از شعارهایی که شرق و غرب می‏دهند. مردم دنیا همه چیز را از دست رفته می‏بینند و لذا سیر بازگشت به سوی مذهب شروع شده، آنهایی که می‏آیند یک اشتباه یک نفر در چارچوبه حکومت دینی را بزرگ می‏کنند تا با حکومت دینی مبارزه می‏کنند، چشم و گوششان را باز کنند ببینند حکومتهای غیر دینی چه می‏کنند در دنیای امروز، آن وقت ببینند دارند به کدام سمت و سو دارند حرکت می‏کنند.
اندیشه حوزه: یکی از مباحثی که آنان مطرح می‏کنند ناسازگاری حکومت دینی با حکومتهای دموکراسی و به عبارتی مردمی است، این مطلب را چگونه می‏توان ارزیابی کرد؟
آیة‏اللّه‏ مکارم:
همین‏طور است. در واقع یک سؤال مطرح است که آن مهمترین سؤال است و آن این است که حکومت دینی چگونه با حکومت مردمی سازگار است؟ جمهوریت و اسلامیت چگونه ممکن است جمع شوند؟ این یک جواب خیلی روشنی دارد که هم تاریخ پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله آن را تأیید می‏کند و هم محاسباتی که فقها در مسائل دارند آن را اثبات می‏کند.
پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله در رأس حکومت دینی، نمونه کامل آن است. شورا در زمان پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله یک اصل برای حرکتهای اجتماعی بود، پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله با اصحابش در جنگها مشورت می‏کرد، مجلس شورا به سبک زمان ما در آن وقت نبود و نمی‏توانست باشد، ولی حقیقت شورا بود؛ بیعت با مردم. پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله بارها با مردم بیعت کرد، حتی زنان آمدند با آن سبک خاص با پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله بیعت کردند، حکومت مردمی از این روشنتر؟ پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله با این که ما معتقدیم به مبدأ وحی مستقیما ارتباط داشت، در همان حال بها دادن به مردم را در رأس تعالیم الهی و ارزشمندشان قرار داده بودند.
شوراهای مردمی در متن قرآن آمده است. دو آیه درباره شورا، سوره‏ای به نام شورا، داشتن بیعتهای مکرر با مردم، اینها نشان می‏دهد که در حکومت دینی نبی اکرم چنان نبوده که مردم بر کنار باشند،بلکه مردم در آن حکومت نقش گسترده و فعالی داشته‏اند.
امّا از نظر فقهی، ما می‏گوییم وقتی که فقیه می‏خواهد حکومت کند یا فقه می‏خواهد حکومت کند باید غبطه مردم را در نظر بگیرد، مراد از غبطه یعنی مصلحت. ما می‏بینیم اگر مردم وارد صحنه شوند، در حکومت مشارکت داشته باشند، در انتخابات بیایند و حکومت را مال خودشان بدانند، این بازوی قویی می‏شود برای فقه و فقیه که به بهترین راه حکومت کند و اهداف دین را پیاده کند. اگر فقیهی قدرت داشته باشد و با اتکای به این قدرت، مردم را کنار بگذارد و حکومت کند، قطعا می‏گوییم برخلاف مواضع فقهی است چرا؟ چون مصلحت مردم نیست، مردم هرگز از حکومتی که خودشان در آن سهیم نباشند استقبال نخواهند کرد، بنابراین غبطه مردم و مصالح آنها ایجاب می‏کند که فقیه از همکاری مردم، شرکت مردم، سهیم شدن مردم در حکومت استفاده کند. بنابراین کنار گذاشتن اسلامیت به همان اندازه ضرر دارد که کنار گذاشتن مردم، چون کنار گذاشتن مردم در حکومت سبب سست شدن و تزلزل پایه‏های حکومت می‏شود و این برخلاف غبطه و برخلاف مصالح مردم است تمام اشتباهاتی که می‏کنند از این جهت است.
نکته دیگری هم که در این جا هست که من باید عرض کنم این است که گاه گفته می‏شود مذهب و دین بالاخره محدودیتهایی برای مردم می‏آورد. آیا این محدودیتها با آزادیهایی که برای مردم لازم است، سازگار است؟
جواب این است که ما باید نگرشمان را به آزادی روشن کنیم، آیا آزادی همان آزادی است که ماتریالیستها یا اگزیستانسیالیستها می‏گویند؛ یعنی به اصطلاح می‏گویند بشر آزاد است و فقط آن جا که آزادی‏اش مزاحم آزادی دیگری می‏شود باید جلویش را گرفت و در همه چیز آزاد است، در مسائل اخلاقی، در مسائل اجتماعی، در مسائل سیاسی، در مسائل چه و... فقط شما مزاحمتی برای دیگران ایجاد نکنید، دیگر هر کاری می‏خواهید بکنید ولو این که انسان تبدیل شود به یک حیوان وحشی در عمل و بیفتد به دام مفاسد اخلاقی. یک وقت آزادی را این طور تفسیر می‏کنیم. البتّه مذهب با چنین آزادی‏ای سازگار نیست و حکومت مذهبی نمی‏تواند با آن کنار بیاید؛ امّا یک وقتی نه، ما معتقد به مذهب هستیم،خدایی این انسان را آفریده برای پیمودن مسیر تکامل و قرب الی اللّه‏، اگر خدا برای مسیر تکامل انسان را آفریده، حتما چارچوب‏هایی برای آزادی باید قائل شویم، آزاد هست آن جایی که از مسیر تکامل منحرف نشود، آزاد است تا آن جا که نیروهایی که خدا به او داده به هدر نرود، این نیروها بسیج بشود برای مسیر تکامل، اگر ما آزادی را در مسیر تکامل انسان پذیرفتیم یا به تعبیری دیگر در مسیر قرب الی‏اللّه‏، آن وقت معلوم می‏شود که این آزادی با چارچوب‏های مذهبی هیچ منافاتی ندارد. این آزادی، آن آزادی مادّی ماتریالیستی بی‏قید و شرط نیست، بلکه آزادی‏ای است که می‏گوید باید نیروها را بسیج کرد برد به سوی تکامل.
ما گاهی یک مثال برای این مسأله انتخاب می‏کنیم، می‏گوییم شما یک باغبان را در نظر بگیرید. وی نهال را پرورش می‏دهد، گاهی این نهال کج می‏شود یا شاخه‏های ناموزونی به وجود می‏آورد. باغبان می‏آید چوبی کنار این نهال می‏زند، صاف برود بالا، قیچی هم برمی‏دارد شاخه‏های اضافی را می‏چیند، حال اگر این نهال عقلی می‏داشت و زبانی می‏داشت می‏گفت: ای باغبان بی‏انصاف چرا جلو آزادی مرا گرفتی، من به هر طرف می‏خواهم کج بشوم، من هر شاخ و برگی می‏خواهم داشته باشم، باغبان جوابش را می‏داد که این نیروهایی که تو داری، این زمین، این آبیاری، این پذیرایی که من از تو می‏کنم و پرورشی که می‏دهم، همه برای این است که این درخت برومند شود، کج بشوی صافت می‏کنم، شاخه‏های اضافی‏ات را می‏زنم در مسیر تکامل. ما می‏گوییم آزادی مذهبی این است، امّا آزادی مادی آن است که می‏گوید تمام این قید و شرطها نباید باشد و مسیرش هم معلوم است که به کجا کشیده می‏شود. بنابراین، این دو اشکال عمده یکی این که حکومت دینی چگونه با جنبه مردمی می‏سازد و دیگر این که چگونه آزادیها را محدود می‏کند، وقتی ما این دو مسأله را حل کردیم، تضادی که می‏پندارند از بین می‏رود. ما به سوی حکومت دینی و حکومت اسلامی می‏رویم و از شرّ این حکومتهای مادّی سر تا پا فساد نجات پیدا می‏کنیم.
اندیشه حوزه: درباره سخنان شما از دیدگاه علی علیه‏السلام رهیافتی را که می‏شود ارائه داد چه چیزی می‏تواند باشد؟
آیة‏اللّه‏ مکارم:
علی علیه‏السلام در خطبه‏های نهج‏البلاغه کرارا مسأله هدف حکومت را بیان کرده و نشان می‏دهد که غیر حکومت دینی نمی‏تواند مشکل بشر را حل کند. البتّه علی علیه‏السلام هم در سایه قرآن حرکت می‏کند. ما وقتی به قرآن نگاه می‏کنیم می‏بینیم اهدافی برای بعثت انبیاء یا حکومت انبیاء ذکر شده: «یزکّیهم و یعلّمهم الکتاب و الحکمة».
یکی تعلیم است و دیگری تربیت و دیگری بسط عدالت و دیگری مسأله آزادی انسانی که در سوره جمعه به تعلیم و تربیت اشاره می‏کنید: «یزکّیهم و یعلّمهم الکتاب و الحکمة» در سوره حدید به آن بُعد عدالت اجتماعی «لقد ارسلنا رسلنا بالبیّنات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط»که اقامه قسط است به صورت خودجوش «یقوم الناس بالقسط»و دیگر هم درباره آزادی انسان است.
پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله کارش این است: «لیضع عنهم اصرهم و الأغلال الّتی کانت علیهم» بارهای سنگین را از دوش بشر برمی‏دارد، غل و زنجیرهایی را که به دست و پای بشر بوده و جلو حرکت تکامی او را می‏گرفته می‏شکند. علی علیه‏السلام در سایه این مسأله حرکت می‏کند. در همین خطبه شقشقیه که دلیل پذیرش حکومت را بیان می‏کند، بیش از همه چیز روی مسأله عدالت اجتماعی ایشان تکیه می‏کند:
«امّا و الذی فلق الجبّة و بَرَءَ النسمة لولا حضور الحاضر و قیام الحجّة بوجود الناصر و ما اخذ اللّه‏ علی العلماء اَن لایقارُّوا علی کظّة ظالم ولاسَغَب مظلوم لألقیتُ حبلها علی قاربها.»
قسم به آن کسی که دانه را شکافت اگر حرمت حضور این انبوه جمعیّت بر گردنم نبود و یارانی نبودند و حجت تمام نبود و خداوند از دانشمندان پیمان نگرفته بود که بر سیری ظالم و بر شکمبارگی او و گرسنگی مظلوم بی‏تفاوت نمانند، مهار شتر خلافت را بر کوهانش می‏انداختم و آخرین شتر این کاروان را سیراب همان جام اولین می‏کردم.
می‏بینیم حضرت روی چند چیز تکیه می‏کند، می‏فرماید: حضور مردم برای حکومت من آماده شده و قیام حجّت به وجود ناصر، که خود این دلیل بر جنبه مردمی حکومت است. برای حکومت لازم است، جمهور مردم با من شدند. اگر این قیام من و حمایت من و آن پیمانی که خدا از علمای امّت گرفته که اینها در مقابل ظلم ظالمان سکوت نکنند، در حمایت مظلومان کوتاهی نکنند، اگر این نبود من حکومت را نمی‏پذیرفتم. خوب این همان «یقوم الناس بالقسط» را علی علیه‏السلام روی آن تکیه می‏کند، علت این که زیاد هم تکیه شده به خاطر فسادی است که در حکومت اسلامی در اواخر زمان خلیفه سوّم به صورت خیلی گسترده نمایان شد. بیت‏المال وسیله‏ای شده بود برای این که خویشاوندان خلیفه را اشباع کند و پستهای حکومتی هم تقسیم شده بود بین اطرافیان و خویشاوندان، شایسته‏سالاری بکلی کنار رفته بود، روابط حاکم بر ضوابط شده بود، یک فساد عمومی در سرتاسر کشور اسلام به وجود آمده بود که علی علیه‏السلام تکیه می‏کند روی از بین بردن این مفاسد.
در آن فرمانی هم که به مالک اشتر، داده با صراحت و قاطعیت تمام ـ یعنی کمتر مسأله‏ای است که آن حضرت، این قدر روی آن قاطعیت نشان داده باشند ولو این که خیلی مسائل قاطعی در کلام حضرت هست ـ می‏فرماید که من از پیامبر خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله کرارا این مطلب را شنیدم که می‏فرمود: «لن تُقَدّسَ امةٌ لایُوخذ فیها للضعیف فیها حقَّهُ من القویّ غیرَ مُتَتَعتع»؛ امتی که حق ضعیفان آن، آن هم با صراحت نه با مدارا و ضعف، با صراحت و قاطعیت غیر متتعتع، از اقویا گرفته نشود، «لن تُقدّس»، هرگز پاک و پاکیزه نمی‏شود.
همین مسأله‏ای که در حکومتهای مادّی می‏بینیم؛ حق ضعیف را از قوی نمی‏گیرند و همه حکومتهای مادّی آلوده است، آلوده به ظلم، فساد، رشوه، دزدی، و تضییع حقوق بشر است، آلوده به جنگهای ناخواسته است، آلوده به همه چیز است.
این دیدگاه علی علیه‏السلام در فرمان به مالک اشتر، در خطبه شقشقیه، در خطبه‏های دیگر نهج‏البلاغه کاملاً منعکس است. منتهی برای مسأله عدالت اجتماعی، احتیاج به آموزشهای فرهنگی است. بخش عظیمی از خطبه‏های نهج‏البلاغه به سوی بیان معارف رفته است، تا این معارف در دلها قوی نشود آمادگی برای عدالت اجتماعی پیدا نخواهد شد؛ همان نکته‏ای که خود علی علیه‏السلام باز در آن خطبه می‏فرماید:
«واللّه‏ِ لو اعطیت الاقالیم السّبعة بما تحت افلاکها علی اَنْ اَعْصِیَ اللّه‏َ فی نملَةٍ اسْلُبُها جِلْبَ شعیرةٍ ما فعلته». (خطبه 215نهج البلاغه)
به خدا قسم اگر تمام این اقلیمهای هفتگانه و آنچه زیر افلاک قرار داده شده را به من بدهند تا ظلم کوچکی درباره مورچه‏ای بکنم نخواهم کرد.
چرا علی علیه‏السلام ظلمی در مقابل مورچه‏ای را هم تحمل نمی‏کند، برای این که دنیای شما در نظر من: «و اِنَّ دنیاکم عندی لاَءهون مِنْ وَرَقةٍ فی فم جرادَةٍ تقضَمُها».
من خدا را به عظمت شناختم، ما سوی‏اللّه‏ در نظر من به اندازه یک برگ درختی است که در دهان ملخی باشد که نصفش را جویده باشد، تمام کره زمین در نظر من برگ درختی است نیمه جویده؟
چرا؟ برای این که علی علیه‏السلام از نظر معارف سطح فکرش به جایی رسیده که فقط با عظمت خدا آشنا است، تا جایی که در همان خطبه می‏فرماید:
«عظم الخالق فی انفسهم فصغر مادونه فی اعیونهم».
و تا این نشود عدالت اجتماعی در عالم محال است به وجود آید.
کسانی که دلارها بت آنهاست، نمی‏توانند حقوق بشر را اجرا کنند. من فراموش نمی‏کنم به دولت انگلستان گفته بودند شما از آپارتاید حمایت می‏کنید ـ آن وقت که در جنوب آفریقا آپارتاید حاکم بود ـ و افکار عمومی دنیا بر ضد شما می‏شود، چرا این کار را می‏کنید؟ با صراحت به رجال انگلستان گفته بودند ما برای افکار عمومی دنیا نمی‏توانیم منافع کشورمان را زیرپا بگذاریم؛ یعنی دلارهای ما مقدم بر افکار عمومی دنیا است، مقدم بر حقوق بشر و مقدم بر مبارزه با تبعیض نژادی است.
اندیشه حوزه: آن حضرت در دوره حکومت کوتاه خود، در خصوص پیاده کردن این اهدافی که بیان نمودید چه راهکارهایی را عملاً اعمال فرمودند؟
آیة‏اللّه‏ مکارم:
امیرالمؤمنین علی علیه‏السلام بهترین راهکاری که به عالم بشریت نشان داد این بود که از خودش شروع کرد، می‏فرمود:
«ایّها الناس انّی واللّه‏ ما اَحُصَکم علی طاعة الاّ اسبقکم الیها، ولا انهیکم عن معصیةٍ الاّ اَتَناهی قبلکم»
من شما را دعوت به چیزی نمی‏کنم مگر خودم قبلاً عمل می‏کنم و از چیزی نهی نمی‏کنم مگر این که خودم قبلاً آن را کنار می‏گذارم.
درباره برادرش عقیل دیدیم چه کرد؟ درباره آن زیورآلات که بعضی بستگان حضرت به امانت از بیت‏المال گرفته بودند، چه کرد؟ درباره دوستان قدیمش طلحه و زبیر و امثال اینها که آمدند در حکومت شریک شوند دیدیم با آنها چه معامله‏ای کرد. از خودش شروع کرد، از خانواده، دوستان، و بستگان؛ یعنی اول خودش ساده‏ترین زندگی را انتخاب کرد، همان‏طور که در نامه عثمان‏بن حنیف می‏فرماید: من چگونه شب سیر بخوابم، شاید در سراسر کشور اسلام افراد گرسنه‏ای باشند، این معنی‏اش این است: اول خودش ساده‏ترین زندگی را انتخاب می‏کند، از بستگان، دوستان و آشنایان شروع می‏کند و هر جمعیتی که این کار را بکنند و اصلاحات را از خودشان شروع کنند، قطعا می‏توانند در ادامه راهی بزرگ موفق باشند.
اندیشه حوزه: مانعهای عمده‏ای که بر سر راه حکومت علوی وجود داشت و نگذاشت که علی علیه‏السلام آنچنان که می‏خواستند عمل کنند چه بود؟ آیا این موانع در دوره حاضر هم قابل تطبیق هستند یا خیر؟
آیة‏اللّه‏ مکارم:
بله، موانع بسیارند، ولی بزرگترین مانع همان نفس‏پرستی بشر است که خود حضرت علی علیه‏السلام هم به آن اشاره کرده: «و امّا اتباع الهوی فیصدّ عن الحقّ». پیروی از حق با هواپرستی نمی‏سازد، منتهی این هواپرستی به صورتهای مختلف درآمده بود، چون همان‏طور که عرض کردم، در اواخر حکومت عثمان کار به جایی رسیده بود که پول و ثروت و مقام و پست و زندگانیهای مرفه پرزرق و برق برای افراد یک ارزش شده بود، و رسوبات آن در زمان علی علیه‏السلام باقیمانده بود. این که مردم را از آن وضع برگردانند و منقلب کنند به زمان پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله کار مشکلی بود، زمان می‏خواست. اگر حضرت نابهنگام شهید نمی‏شد، حکومت علوی ادامه پیدا می‏کرد و امکان بازگشت مسؤولین و مردم بود، امّا دشمنان حق و عدالت نگذاشتند این کار انجام شود و قبل از رسیدن به آن... الآن هم همان چیزی که مانع از حکومت صحیح و عادلانه اسلامی هست، همین هواپرستی‏هاست که به صورت پرستش دلارها درآمده، تمام ارزشها پای همین دلارها قربانی می‏شود، مغزهای متفکر دنیا را با آن می‏خرند، مسائل اخلاقی، حقوقبشر در مقابل آن رنگ می‏بازد، وقتی ارزش دارد که تزاحمی با مسأله منافع مادّی و هواپرستی‏ها نداشته باشد، اگر تزاحم پیدا کرد، همه اینها به آسانی کنار می‏رود.
اندیشه حوزه: با توجّه به این که الآن در عرصه فرهنگی و سیاسی جامعه مباحثی درباره راجع به مقوله اصلاحات مطرح است و موجب تضارب آراء شده، و در این زمینه اندیشه‏های متضاد در جامعه ما وجود دارد، اولاً می‏خواستیم بپرسیم در خصوص مفهوم اصلاحات که رهبر معظم انقلاب هم روی این عنوان تأکید داشتند، با توجّه به دیدگاههای امام علی علیه‏السلام چه مفهومی می‏شود از اصلاحات ارائه داد، بعد هم چه مرزهای مشترک و چه مرزهای افتراقی بین اصلاحاتی که علی علیه‏السلام فرمودند با اصلاحاتی که هم اکنون در عرصه فرهنگی کشورمان وجود دارد، موجود است و مرزهای اشتراک و افتراق اینها چه چیزهایی می‏تواند باشد؟
آیة‏اللّه‏ مکارم:
اصولاً اصلاحات یک ریشه قرآنی دارد، قرآن می‏فرماید: «و ما کان ربّک لیهلک القری و اهلها مصلحون» خداوند هیچ قوم و جمعیتی را هلاک نمی‏کند در حالی که در حال اصلاح باشند.
جالب این است که نمی‏فرماید: «و اهلها صالحون»، نمی‏فرماید قوم و ملتی را از بین نمی‏بریم مگر این که صالح باشند، می‏فرماید مگر این که مُصلح باشند؛ یعنی در مسیر بازسازی و تنظیم مطلوب حرکت کنند، بنابراین قرار گرفتن در مسیر اصلاحات، رمز بقای یک ملت می‏تواند باشد، و معنی‏اش این است که اگر انسان از مسیر اصلاحات منحرف شود آن حق حیات الهی را نخواهد داشت. این یک ریشه روشن قرآنی دارد با آن وقتی که در کلمه و اهلها مصلحون به کار رفته، بعد صحبت می‏شود که اولاً این ماهیت اصلاحات چیست؟ متأسفانه مسائل در جوّ بحثهای مطبوعاتی اجازه نداده‏اند در مسأله اصلاحات از حد شعار فراتر بروند، حال بیاییم کمی فراتر برویم؛ یعنی جناحهای سیاسی همه‏شان دلشان به حال این مردم بسوزد و بیایند به سوی یک نکته‏های مشترک، بنشینند اصلاح را تعریف کنند، ما به هم می‏گوییم که ما می‏خواهیم به سوی اصلاحات برویم. اصلاحات در چی؟ چگونه؟ در چه چیزهایی و با چه ابزارهایی؟ اینها همه‏اش باید تبیین شود. چه اهدافی را اصلاحات تعقیب می‏کند، چه مقوله‏هایی اصلاحات در آن هست؟ از چه ابزاری می‏خواهیم استفاده کنیم؟ اینها تا تبیین نشود، در حد کلی و شعار باقی خواهند ماند. عینا مثل این است که من یک تشبیه خیلی روشنی بکنم، ما بیاییم و بگوییم باید مردم بیماریهایشان درمان شود، مرتب تکرار کنیم، درمان بیماریهای همه، درمان بیماریها...
این بیماریها چه چیزهایی است، و داروی اینها و راه شناخت این بیماریها و داروهای اینها چیست و الاّ شعار درمان بیماری، مشکلی را حل نمی‏کند. باید راه شناخت بیماری، نوع بیماری، ابزار کارهایش را بدانیم تا بتوانیم بیماری را درمان کنیم. در مورد اصلاحات هم همین است و واقعا باید نشست تمام جهات را دور از مسائل احساسی و شعاری با تفاهم، همبستگی، محبّت و دوستی بدون این که گروهی بخواهند گروه دیگری را درهم بکوبند، باید نشست اینها را تبیین کرد.
من تصور می‏کنم باید مقوله‏ها را جدا کنیم، اول باید دید چه فسادهایی است که ما آن فسادها را می‏خواهیم اصلاح کنیم، اصلاح یعنی اصلاح مفاسد، مثل درمان بیماری است، تا ما بیماری را ندانیم، درمان معنی ندارد، ما در مسائل اقتصادی‏مان مفاسدی داریم، بی‏عدالتی‏هایی هست، در مسائل فرهنگی‏مان مفاسدی داریم، یک کارهای ضدارزشی و ضد اخلاقی هست، در مسائل سیاسی‏مان مفاسدی داریم، یک کارهایی است که برخلاف مصالح این مردم است و همچنین، این مقوله‏ها را یک به یک از هم جدا کنیم. در هر مقوله مفاسد را ببینیم و بعد راه درمان آن مفسده و ابزاری که برای آن لازم است تشخیص بدهیم تا این کارها نشود. صد سال هم بگوییم اصلاح، اصلاح، هیچ مشکلی حل نخواهد شد. به تعبیری دیگر کلی‏گوئی کافی است، باید برویم روی جزئیها و برنامه‏های کاربردی تا بتوانیم به نتیجه اصلاحات برسیم و الاّ هر کسی باید شعاری در این مسأله بدهد. این به عقیده من مشکلات را حل نمی‏کند و مشکلاتی هم اضافه خواهد نمود، مردم هم دلشان می‏خواهد یک نتیجه ملموس و محسوسی به آنها داده شود، کجای این مملکت را می‏خواهیم اصلاح کنیم، جایش را معین کنیم و شروع کنیم، همه هم دست به دست هم بدهیم، با حسن نیت هم تعقیب کنیم.ما وقتی به زندگانی امیرمؤمنان علی علیه‏السلام نگاه کنیم می‏بینیم کاملاً نشان می‏دهد که چگونه حضرت اصلاحات را شروع کرد، اول دید فسادی که در جهان پیدا شده زندگی مرفه و پرزرق و برق، یک فاصله طبقاتی پیدا شده آن هم به ناحق، فرمود من این بیت‏المال را از تمام کسانی که به ناحق برده‏اند می‏گیرم و حقوق مردم را به جای اول برمی‏گردانم، ولو اینها را برده باشند کابین زنان کرده باشند؛ با آن صدای رسا، آمد و ساده‏ترین زندگی را خودش انتخاب کرد، برای این که آن مفسده زرق و برق را خیال نکنند ارزش است. اصلاً بزرگترین فسادی که علی علیه‏السلام با آن مبارزه کرد فسادی بود که در ارزشها پیدا شده بود. ضدارزشها، ارزش شده بود و ارزشها، ضدارزش شده بود؛ یعنی به تعبیر روشن یک بازگشتی به دوران جاهلیت؛ در شکل دیگر علی علیه‏السلام آمد با اینها مبارزه کرد، دیدگاههای ارزشی مردم را اصلاح کرد. ارزشها را به جای خود برگرداند و مهمترین کار این است که ما بیاییم نظام ارزشی یک جامعه را اصلاح کنیم و بتوانیم با اصلاح آن دیدگاههای مردم را اصلاح کنیم و از رسانه‏ها برای اصلاح کردن استفاده کنیم.
اندیشه حوزه: اگر رهنمود کلی راجع به مجله دارید متشکر می‏شویم و از خدمتتان استفاده می‏کنیم، چون اولین کاری است که در مشهد آغاز شده و موفق بوده، بعد هم از کاری که در نهج‏البلاغه انجام می‏دهید شمه‏ای برای استفاده خوانندگان بیان فرمائید.
آیة‏اللّه‏ مکارم:
در مورد مجله «اندیشه حوزه» من معتقدم امروز کارهای مطبوعاتی از کارهای بسیار ضروری است که در مقابل مطبوعات ناسالم، مطبوعات سالم وجودشان از اوجب واجبات است، منتهی آن سفارش مؤکّدی که من به همه عزیزان، نویسندگان و دست‏اندرکاران این مجله یا سایر مجله‏های هدفدار دارم این است که در مقابل حجم عظیم تهاجم فرهنگی مرعوب نشوند، حالت انفعالی به خودشان نگیرند، مبانی اسلام به حدّ کافی محکم، و معارف اسلام به حدّ کافی غنی است. ما به این مسأله یقین و باور داریم، مخصوصا باید جوانان را با این معارف غنی اسلام آشنا کرد. دیدگاههایی که واقعا در اسلام انسان‏ساز است اینها را باید نشانداد، و باید نقطه‏های ضعف تمدن غرب و حکومتهای مادّی را با آمار دقیق ارائه داد. البتّه من معتقدم اقلاً باید سه نکته رعایت شود: متانت، مؤدبانه بودن و مخلصانه بودن، این سه میم. اگر این اصول رعایت شود، مبانی اسلام و معارف اسلام را خوب بتوانیم تبیین کنیم، هیچ مرعوب هم نشویم، بدانید ما می‏توانیم نسل جوان را به سوی اسلام جذب کنیم و گرفتار نزاعهای جناحی هم نباید شد.
من عقیده‏ام این است که مجلات دینی باید مافوق جناحها حرکت کنند، نه این که جزء جناحها باشند، کما این که مراجع ما معتقدیم باید در همین مسیر و مافوق جناحها باشند. منتهی ممکن است حرف یک مرجع یا یک مجله، یک وقت مطلوب این جناح بشود و مبغوض آن جناح بشود یا بالعکس، این معنی‏اش این نیست که ما حرفهای حسابمان را نزنیم برای این که این جناح و آن جناح خوشش نمی‏آید. مهم این است که ما مافوق آنها حرکت کنیم و این یک کار بسیار ظریفی است.
امّا درباره آن حرکتی که ما درباره نهج‏البلاغه داریم، واقعش این است که بعد از آن که تفسیر نمونه را نوشتیم، آن استقبال عظیمی که شد، شاید برای اولین بار بود در تاریخ یک تفسیری سی و چند بار چاپ شود و به زبانهای مختلف منتشر شود، پیشنهاد شد که شما این کار را در نهج‏البلاغه هم بکنید، به سراغ نهج‏البلاغه که آمدیم با مطلب عجیبی روبرو شدیم. دیدیم قرآن بیش از هزار تا تفسیر دارد، امّا شروح نهج‏البلاغه از عدد انگشتان دست، آنهایی که می‏شود رویش تکیه کرد، بیشتر نیست، و ما احساس کردیم نهج‏البلاغه خیلی غریب است و حق نهج‏البلاغه ادا نشده، حق قرآن هم ادا نشده، ولی به یک معنی خیلی روی آن کار شده، بیش از هزار تفسیر، مصمم شدیم که نهج‏البلاغه‏ای بنویسیم که راهگشای زمان ما باشد، همه قشرها مخصوصا جوانان و دانشگاهیان بتوانند از آن استفاده کنند و نهج‏البلاغه را بیاوریم در زندگی بشر وارد کنیم، کما این که از اول چنین بود. فقط به صورت یک کلمات مقدس به آن نگاه نکنیم، بلکه به صورت راهکار زندگی انسان در آن بنگریم. تصمیم گرفتیم با عده‏ای از دوستان قدیم و عده‏ای از دوستان جدید که انتخاب کردیم و دست به دست هم دادند و شروع به نوشتن کردیم. جلد اول و دوم آن منتشر شده، جلد سوم را مشغول هستیم، بحمداللّه‏ استقبال بسیار خوبی از آن شده و مثل تفسیر نمونه هر چه مجلدات جلوتر می‏رود استقبال بیشتر و بیشتر می‏شود. ما فعلاً تصمیم گرفتیم تا 15 جلد بتوانیم دوره نهج‏البلاغه را شرحی که در حول زمان ما باشد ان‏شاءاللّه‏ بنویسیم، حالا تا چه اندازه عمر ما وفا کند و گرفتاریهای ما اجازه بدهد، آن با خداست.
اندیشه حوزه: خداوند طول عمر به شما عنایت کند و سایه شما بر سر ملت ایران مستدام باشد. خیلی ممنونیم از لطفی که فرمودید و وقت شریفتان را در اختیار مجله گذاشتید، سپاسگزاریم.
آیة‏اللّه‏ مکارم:
موفق باشید.

تبلیغات