زندگى سیاسى شهید مطهرى (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزههای تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
نقش ممتاز استاد شهید مرتضى مطهرى، در تحولات فکرى، سیاسى و اجتماعى نیم قرن اخیر ایران را نمىتوان انکار کرد . این نادره زمان، که در اسلامشناسى و فنون مختلف اسلام و قرآن کریم کم نظیر بود، با اتکا به طهارت روح، قوت ایمان و قدرت بیان کم نظیرش، تاریخ تحولات علمى، فکرى، سیاسى، اجتماعى و فرهنگى ایران معاصر را تحت تاثیر عمیق خود قرار داد و در هر بعدى از ابعاد مسائل علوم انسانى - با مبناى دینى - که وارد شد، چون خورشید تابان درخشید و ابعاد وجودى خود را بر زندگى سعادتمند بشرى گستراند .
مطهرى در اعتقاد به «توحید» ، «نبوت» و خاتمیت آن و «معاد» و «امامت و رهبرى» عمیق و راسخ بود و نیز به «عدل الهى» باورى از دل و جان داشت . «انسان و سرنوشت» او را مى «شناخت» و آنان را از «گرایش به مادیگرى» بر حذر مىداشت و «جهان بینى اسلامى» را براى آنان تبیین مىکرد . بر «آشنایى با قرآن» تاکید مىورزید و خود با عشق به قرآن در «سیره نبوى و ائمه اطهار» سیرى عمیق مىنمود و با پیروى از مولاى خود، على علیه السلام «جاذبه و دافعه» عجیبى داشت . در «اصول فلسفه» استادى کم نظیر بود و در «اخلاق» و «عرفان» با تکیه بر «آزادى معنوى» ; «اسفار» اربعه را طى کرد و براى «انسان کامل» شدن، از «فطرت» پاک خود بهره گرفت . در «تعلیم و تربیت» اسلامى کوشا بود . «خدمات متقابل اسلام و ایران» را تشریح کرد . به «نبرد حق و باطل» باور داشت و در این «جهاد» مقدس «حماسه حسینى» را تکرار کرد . معتقد به «نظام حقوق زن در اسلام» بود و بر «مساله حجاب» تاکید داشت . با «نظرى به نظام اقتصادى اسلام» «مساله ربا» را حل کرد . «نهضتهاى اسلامى در صد ساله اخیر» را مقدمه نهضت اسلامى ایران در بهمن 57 مىدانست . «پیرامون انقلاب اسلامى و جمهورى اسلامى» «گفتارها» داشت و به «امدادهاى غیبى» باورمند و به «قیام و انقلاب مهدى (عج)» امیدوار بود و در یک کلام «اسلام و مقتضیات زمان» را مىشناخت و «تفکر اسلامى» را احیا کرد .
این همه، از استاد شهید، شخصیت جامعى ساخت که «حاصل عمر» امام شد . در این میان، شخصیتسیاسى و حیات اجتماعى این بزرگمرد، حدیثى خواندنى دارد . گروهى ناآگاه، او را به عافیتطلبى و به دور از سیاست متهم کردند . ساواک شاه او را «روحانى افراطى» مىشناخت و مبارزان مجاهد، او را مغز متفکر نهضت اسلامى مىدانستند .
اکنون با مرورى کوتاه به حرکتسیاسى روحانیت و تبیین راهبرد مبارزات حضرت امامقدس سره بعنوان پرچمدار احیاى اسلام ناب محمدى صلى الله علیه و آله در عصر کنونى، جایگاه استاد در این نهضت را، از دهه چهل به بعد، بررسى مىکنیم سپس با بیان سیر حرکت مبارزاتى آن شهید والامقام نشان خواهیم داد که او به واقع حاصل عمر امام و فرزند خلف آن یگانه دوران بود .
روحانیت و مبارزه
بررسى تحولات سیاسى، اجتماعى ایران معاصر نشان مىدهد که چهار نیروى عمده; مذهب، روشنفکرى، دولت و بیگانه در این عرصه فعال بودهاند . در این میان، نیروى مذهب از اهمیتبسزایى برخوردار بوده است، به طورى که مىتوان گفت اساسىترین نیروى سازنده تارخ معاصر ایران، همین نیروى مذهب و ظرفیتبالاى مذهب تشیع بوده است، مهمترین حوادث تاریخى و جنبشهاى آزادى خواهى سدههاى اخیر ایران، همچون جنبش تحریم تنباکو، نهضت مشروطیت و وقایع مربوط به ملى شدن صنعت نفت را قدرت مذهبى مردم ایران رقم زده است . پوشیده نیست که قدرت مذهبى در ایران، ذیل روحانیتشیعه قابل تعریف است . در تمامى حوادث سیاسى اجتماعى ایران، روحانیت نقش محورى داشته و رهبرى حرکتهاى مردمى را عهدهدار بوده است . میرزاى شیرازى، میرزاى نایینى، آخوند خراسانى، شیخ شهید فضل الله نورى، شهید مدرس، آیت الله کاشانى و حضرت امام خمینىقدس سرهم از جمله رهبران شاخص دینى هستند که در این دوره، خواستههاى دینى مردم را رهبرى کردند و حرکتهاى سیاسى - اجتماعى آنان را سامان بخشیدند .
نهضت روحانیون ایران، احیاى دین اصیل و حیات بخش، مبارزه با استبداد داخلى و استعمار خارجى را بعنوان اهداف عالى و مشترک پىگیرى کرده است اما در اهداف، متوسط یا قریب و همچنین در شیوههاى مبارزه در مقاطع مختلف تاریخ معاصر ایران متفاوت بوده است . در یک سنخشناسى کلى; مبارزات روحانیت در ایران بعد از دهه چهل، اهداف و شیوهاى متفاوت از گذشته را پیشه خود کرده است و به لحاظ نتایج مؤثرى که به بار آورده، صفحه جدید و درخشانى را در تاریخ مبارزات روحانیتشیعه گشوده و نقش عمدهاى در فرایند مبارزات دینى ایفا کرده است، لذا حساب ویژهاى نیز باید براى آن باز کرد .
سنخشناسى روحانیت
به دنبال درگذشت مرحوم آیت الله بروجردى، در سال 1340، روحانیت در ایران وضعیت جدیدى یافت و حرکتهاى سیاسى آنان، شکل تازهاى به خود گرفت . یکى از عوارض از دست رفتن مرجعیت واحد این بود که نیروى بالقوه روحانیت را حول چند محور، با دیدگاههاى متفاوت پراکنده ساخت و اختلافات سلیقهاى و گاه مبنایى در میان روحانیون را در معرض دید قرار داد . در این دوره، گونههاى مختلف و طیفهاى رنگارنگى از روحانیت، از مرتبطین به دربار تا مبارزان مسلح و جسور، در مقابل حکومت قابل مشاهده است . در یک تقسیم بندى کلى مىتوان روحانیت این دوره را به دو گروه عمده تقسیم کرد:
1 . سیاست گریزان
گروهى از روحانیت در این دوره، یا به اعتقاد جدایى دین از سیاست و مشروع ندانستن مبارزه روآوردند یا به باور تعطیل حکومت در عصر غیبت و یا به علتسرخوردگى از حوادث سیاسى گذشته و تجربه ناموفق نهضت مشروطه و ملى شدن صنعت نفت و یا به خاطر ساختار شخصیتى عافیتطلبانه از سیاست گریزان بودهاند . طیف وسیعى از روحانیت در این مقطع تاریخى، در این گروه بودهاند . اگر طیف ساکت، خاموش و بى تفاوت را نیز در این گروه جاى دهیم اکثریت روحانیتشیعه در دهه چهل، در این گروه جمع بودهاند .
2 . سیاست پذیران
گروه اقلیتى از روحانیتشیعه در این دوره، سیاستپذیر بودند . در حالى که شرایط حاکم آن روز، براى آنان قابل تحمل نبود، اراده کرده بودند با مجاهدت خود ضمن معرفى اسلام اصیل و سیاسى و مبارزه با ظلم و فساد بر تشکیل حکومت اسلامى پاى بفشارند .
این گروه در عین قلت و کمى تعداد، در سایه رهبرى شخصیتبى نظیر حضرت امامقدس سره با قدرت درخشیدند و در اندک زمانى نه تنها حوزه و روحانیت، بلکه اقشار مختلف مردم را نیز تحت تاثیر خود قرار دادند .
حضرت امام، اگر چه قبل از درگذشت مرحوم آیت الله بروجردى، شخصیتى سیاسى و نیز از اساتید مبرز حوزه علمیه بود و محافل گرم علمى داشت اما رحلت آیت الله بروجردى وضعیت جدیدى را به وجود آورد و موجب شد که او بیش از گذشته و این بار از جایگاه مرجعیتبدرخشد .
حضرت امامقدس سره به جهت تقیدات روحى و مشى عرفانىاش، همواره از مطرح شدن خود در حوزه، به عنوان مرجع، پرهیز داشت و دورى مىگزید، اما عظمت و برجستگى علمى و فضیلت اخلاقى او به همراه تلاش عدهاى از شاگردان و مریدانش موجب شد در مدتى کوتاه، در راس امور دینى مردم مسلمان قرار گیرد . حضرت امام از پایگاه قویم مرجعیتبهره برد و راهبرد مبارزاتى خود را پىریزى کرد .
راهبرد مبارزاتى امام
در دوران رژیم شاهنشاهى در ایران، مخالفان حکومت و مبارزان سه شیوه و راهبرد مبارزاتى را برگزیدند:
بسیارى از مبارزان، به ویژه دین مداران و متدینان در مقابل اعمال ضد دینى و رفتارها ضد ملى حکومت وقت، استراتژى منفى اتخاذ کرده بودند; این گروه کوشیدند از طریق عدم همکارى با رژیم، تحریم برخى از کالاها و یا عدم اجراى برخى از قوانین و تمرد از مقررات، نارضایتى خود را از نظام شاهنشاهى ابراز نمایند .
گروهى دیگر، که عمدتا غیر روحانى بودند، تلاش داشتند با پذیرش اصل حکومت و قانون اساسى، مبارزات خود را در سطح جزئیات، براى اصلاح امور از طریق مبارزه پارلمانى پىگیرى کنند .
برخى از گروهها نیز سیاست مبازره مسلحانه را در مقابله با رژیم حاکم، برگزیدند .
اما روش مبارزاتى حضرت امامقدس سره با نتایجى که به بار آورد نشان داد که از تمام شیوههاى پیشگفته متمایز بوده است . استراتژى مبارزاتى حضرت امام ضمن رویارویى صریح، شفاف و شجاعانه سیاسى با اصل نظام سلطنتى، به ویژه شخص حاکم و حکومتهاى استعمارى حمایت کننده، براى زمینه چینى تشکیل حکومت اسلامى بر راهبرد فرهنگى متمرکز شد . امام پیوسته کوشیدند مبارزات خود را بر بستر آگاهى بخشى و تعمیق اندیشههاى دینى پىریزى نمایند . این استراتژى مبارزاتى بر محورهاى زیر متمرکز بود:
1 - تربیتشاگردان صالح و نیروهاى مناسب براى مبارزهاى پىگیر و همه جانبه .
2 - جذب نخبگان جامعه و همراه کردن آنان با مبارزهاى دینى از طریق معرفى صحیح اسلام سیاسى اصلاح گر و مبارز .
3 - آگاهى بخشى به اقشار مختلف مردم از طریق تبلیغ دین، با شیوههاى رایجحوزوى و امکانات مذهبى .
4 - وسرانجام تشکیل حکومتبر مبناى اندیشه سیاسى اسلام .
این شیوه مبارزاتى، از یک سو به جهت اعتقاد به عدم مشروعیت رژیم حاکم و از سوى دیگر پرهیز از هر نوع شتاب و ناپختگى در مبارزه، شیوه مبارزه پارلمانى و مسلحانه را خود به خود طرد کرده، و راهبرد مبارزه منفى را در درون خود جاى داد .
این روش مبارزاتى، به حضرت امام امکان داد; اولا - اسلام ناب و حرکت آفرین را به خوبى تبیین نماید . ثانیا - هرگونه انحراف و التقاط را از فرهنگ مبارزه بزداید . این نوع مبارزه در بستر دو محور فوق، امکانات فراوانى را براى امام فراهم آورد و بدنه اصلى و جوان حوزههاى علمیه و دانشگاهها را با او همراه ساخت و گروههاى مذهبى; چون هیئتهاى عزادارى، مجامع روحانى و انجمنهاى اسلامى دانشگاهها را در مسیر مبارزه قرار داد . مکانهایى چون مدارس علوم دینى، دانشگاهها، مساجد، حسینیهها و ایام مذهبى چون محرم، صفر، ماه رمضان و مناسبتهاى غم و شادى را با اهداف مبارزه هماهنگ کرد .
توجه به اقبال فوقالعاده اقشار مختلف و طیفهاى گوناگون مردم با گرایشهاى متعدد سیاسى به افکار حضرت امام و هماهنگى و همکارى خیره کننده آنان در بر چیدن بساط استبداد و جایگزین کردن حکومت اسلامى، عظمت وجودى امام را نمایانتر مىکند . افکار حضرت امام، زمانى توجه همگان را به خود جلب کرد و نتیجه بخشید، که افکار رنگارنگ سوسیالیستى با شعار عدالت و طرفدارى از محرومین، افکار لیبرالیستى با شعار آزادى و دستیابى به تمدن جدید و گرایشهاى ناسیونالیستى با تحریم عرق ملى به شیوههاى مختلف، خود نمایى مىکرد . با این اوضاع، امام توانستبا تبیین صحیح اسلام و پالایش آن از خرافات، انحرافات و التقاط، توجه افکار بیدار را به خود جلب نماید و انقلاب شگفت آور بهمن 57 را به ثمر برساند . اکنون باید ببینیم مطهرى در این روند، چه جایگاهى دارد، در جمع کدام دسته از روحانیان قرار مىگیرد و چه راهبردى را اتخاذ کرده و چه اقداماتى انجام داده است .
سیاست پذیرى مطهرى
اینکه نقطه عزیمت استاد شهید به دنیاى سیاست از کجا و چگونه بوده، دقیقا مشخص نیست، اما مسلم است که او در سال 1316 شمسى براى ادامه تحصیل وارد قم شده و در همان ایام با بىنظیرترین شخصیتسیاسى - الهى قرن، در قالب ارتباطات حوزوى و استاد و شاگردى آشنا و شیفته او شده است . او خود دلدادگى و تاثیرپذیرىاش از حضرت امام را این گونه ترسیم مىکند:
«پس از مهاجرت به قم، گمشده خود را در شخصیتى دیگر یافتم ... اگر چه در آغاز مهاجرت به قم، هنوز از «مقدمات» فارغ نشده بودم و شایستگى ورود در «معقولات» را نداشتم، اما درس اخلاقى که وسیله شخصیت محبوبم در هر پنجشنبه و جمعه گفته مىشد و در حقیقت درس معارف و سیر و سلوک بود، نه اخلاق به مفهوم خشک علمى، مرا سر مست مىکرد . بدون هیچ اغراق و مبالغهاى، این درس مرا آنچنان به وجد مىآورد که تا دوشنبه و سه شنبه هفته بعد خودم را به شدت تحت تاثیر آن مىیافتم . بخش مهمى از شخصیت فکرى و روحى من در آن درس - و سپس در درسهاى دیگرى که در طى دوازده سال از آن استاد الهى فرا گرفتم - انعقاد یافت و همواره خود را مدیون او دانسته و مىدانم . راستى که او «روح قدس الهى» بود .» (2)
چنانکه خود استاد تصریح کرده است، بخش مهمى از شخصیت فکرى و روحى و علمى و اخلاقى او در ارتباط با حضرت امام شکل گرفته است . جالب است که تاثیر این درس اخلاق امام، منحصر به مطهرى نبود . او حوزه را در آستانه تحول قرار داد و مورد حساسیت ویژه ساواک رضاخانى نیز قرار گرفت . (3)
ارتباط اینچنینى با امام، به علاوه استعداد ذاتى و خلاقیت روحى که در استاد وجود داشت، حدود سالهاى 1325 شمسى یک تحول روحى و فکرى عمیقى را در ایشان پدید آورد و با پایهریزى یک طرح اساسى فکرى در او، زمینهساز سیاست پذیرى و اندیشه ورزى استاد در حوزه فکر و عمل سیاسى شد:
«یادم هست در زمانى که در قم تحصیل مىکردم، یک روز خودم و تحصیلاتم و راهى را که در زندگى براى تحصیل انتخاب کردهام، ارزیابى مىکردم، با خود حساب مىکردم که آیا اگر به جاى این تحصیلات، رشتهاى از تحصیلات جدید را پیش مىگرفتم بهتر بود یا نه؟ ... آن ایام تازه با حکمت الهى اسلامى آشنا شده بودم و آن را نزد استادى (که بر خلاف اکثریتبه اتفاق مدعیان و مدرسان این رشته صرفا یک سلسله محفوظات نبود، بلکه الهیات اسلامى را واقعا چشیده و عمیقترین اندیشههاى آن را دریافته بود و با شیرینترین بیان، آنها را بازگو مىکرد) مىآموختم . لذت آن روزها و مخصوصا بیانات عمیق و لطیف و شیرین استاد از خاطرههاى فراموش ناشدنى عمر من است ... خلاصه یک طرح اساسى در فکرم ریخته شده بود که زمینه حل مشکلاتم در مسایل الهى بود ... در این وقت فکر کردم، دیدم اگر در این رشته نبودم و فیض محضر این استاد را درک نمىکردم، همه چیز دیگرم چه از لحاظ مادى و چه از لحاظ معنوى ممکن بود بهتر از این باشد که هست . همه آن چیزهایى که اکنون دارم داشتم و لا اقل مثل و جانشین و احیانا بهتر از آن را داشتم . اما تنها چیزى که قطعا نه خود آن را و نه جانشین آن را داشتم همین طرح فکرى بود با نتایجش، الآن هم بر همان عقیدهام .» (4)
این، اوج تاثیر پذیرى ایشان از امام است که براى او یک طرح اساسى فکرى به ارمغان آورده بود و همه نتایجى که از عمر با برکت مطهرى پدید آمد، حاصل این طرح فکرى است . (5) به همین خاطر حضرت امام نیز در اولین پیام به مناسبتشهادت استاد از ایشان به عنوان «فرزند بسیارعزیز» و «حاصل عمر» خویش یاد مىکند .
بدین ترتیب مطهرى در زمره روحانیان سیاستپذیر و البته متفاوت از انقلابیون دیگر، تحت رهبرى حضرت امام قرار مىگیرد و از این دوره ذهن او متوجه مشکلات اساسى فکرى، سیاسى، اجتماعى و فرهنگى جامعه شده، در متن تحولات قرار مىگیرد . از این زمان است که مطهرى در طرح اصلاحى حوزه، بعنوان پیش زمینه احیاى تفکر اصیل اسلامى، با عدهاى از علماى طراز اول حوزه; از جمله حضرت امام، مشارکت مىکند، با فداییان اسلام ارتباط برقرار مىنماید و پس از مهاجرت به تهران، نبض تفکر اسلامى را در مجامع دانشگاهى، در قالب استراتژى فرهنگى در دست مىگیرد و این روند تا دم شهادت ادامه مىیابد .
زندگى سیاسى شهید مطهرى
اکنون پس از معلوم شدن سیاست پذیرى مطهرى و پیوستنش به استراتژى مبارزاتى حضرت امام، زندگى سیاسى او را در دو حوزه اندیشه و عمل سیاسى (6) پى مىگیریم:
اول: مطهرى در حوزه اندیشه سیاسى
مرحوم شهید مطهرى پیش از آنکه یک مبارز سیاسى به معناى رایج آن باشد، یک فیلسوف سیاسى و «قوه عاقله» نهضت اسلامى بود; لذا همانگونه که امام در آغاز نهضت از میان استراتژىهاى مبارزاتى، براى بستر سازى مناسب یک انقلاب همه جانبه، راهبرد فرهنگى و اندیشهسازى را برگزیده بود، مطهرى نیز از یک سو عقیدهمند بود:
«ما که هنوز یک ایدئولوژى صحیح و مدون ارائه ندادهایم و جوانهاى خود را آموزش اسلامى ندادهایم و مفاهیم را روشن نکردهایم ... نتیجه عکس مىگیریم» (7) چرا که عصر کنونى، از نظر دینى و مذهبى; به ویژه براى جوانان، عصر اضطراب و دو دلى و بحران است، مقتضیات عصر و زمان، یک سلسله تردیدها و پرسشها براى آنان به وجود آورده و روح حماسه را از آن سلب کرده است، لذا:
«از همه ضرورىتر اینکه در عصر ما باید علاقمندان و آشنایان به مفاهیم واقعى اسلامى سعى کنند بار دیگر «حماسه» را که رکنى از مفاهیم اسلامى بود، بدانها برگردانند . البته بازگردانیدن «حماسه» به مفاهیم اسلامى نیازمند استبه جهادى فکرى و قلمى و زبانى .» (8)
از سوى دیگر با زیرکى خود، آگاه بود در زمان و موقعیتى دستبه مبارزه زده است که فشار اختناق بر فضاى سیاسى کشور حاکم است و سازمانهاى امنیتى با مانع تراشى جلوى پیشرفت کار و موفقیت را خواهند گرفت، لذا باید دو جبهه را در مبارزه سامان دهد; یک جبهه در جلو و آشکار و دیگرى پشت جبهه که کارش مدد رسانى، فکر دادن و عقیده سازى به کسانى باشد که در صحنه مبارزه فعالیت مىکند . (9) از این رو، تصمیم گرفت پیش از هر اقدام آشکار و حساسیتبرانگیز، وارد کارزار فکرى شده به پرسشها پاسخ گوید و مشکلات فکرى موجود در این زمینه را با قلم و بیان خود حل کند . (10) او به همین منظور دو مساله مهم «تدوین ایدئولوژى اسلامى» و «بر خورد با انحرافات فکرى» را در دستور کار خود قرار داد:
1 . تبیین ایدئولوژى اسلامى
مطهرى مىدانست که اگر بنا باشد نهضتى مکتبى راه بیفتد، باید بر اساس فکر صحیح و ناب، از همان مکتب باشد; لذا پیش از آنکه به بناهاى سیاسى - اجتماعى اسلام بپردازد، تبیین زیر بناهاى ایدئولوژیکى اسلام را وجهه همتخود قرار داد . از این رو، بر اساس مقتضیات زمان و به تناسب پرسش هایى که احیانا مىتوانست ذهن نخبگان، مبارزان و مردم را تحت تاثیر قرار دهد، آثار قلمى و ربانى تولید کرد و در این راه از هیچ کوششى دریغ نکرد و براى این منظور اقداماتى را به قرار زیر انجام داد:
الف) تشکیل لجنهاى از فضلاى قم
نخستین اقدامى که از شهید مطهرى براى تبیین اسلام اصیل ثبتشده مربوط به اجتماعى است از 18 نفر از فضلاى قم در سال 26 براى سامان دادن کار روحانیت در امور تبلیغ دینى بعنوان «بستر استراتژى فرهنگى» که مورد حمایتحضرت امام و مرحوم آیت الله بروجردى نیز قرار گرفت . قابل ذکر است که این اقدام، پس از آن صورت مىگیرد که تحول فکرى و روحى سابق الذکر براى استاد پیش آمده بود . شهید آیة الله بهشتى از این انجمن چنین یاد کردهاند:
«یادم است که در سال 1326 در قم با آقاى مطهرى و آقاى منتظرى و آقایان دیگر، علاوه بر درس و بحث و کارهاى طلبگىمان، همیشه به فکر سامان دادن به روحانیت و پربار کردن این نهاد اسلامى، اجتماعى بودیم . در همان سال یک حرکتى را در یک جمع 18 نفرى انجام دادیم که زمینهاى بود براى همکارى بیشتر و پر دوامتر ... در آن روز باز صحبت از این شد که باید روحانیتبراى مؤثرتر واقع شدن خودش تلاش کند .» (11)
توجه به ترکیب افراد این انجمن که بعدا همگى از یاران نزدیک امام در مبارزه بودند، سمت و سوى انجمن را نمایانتر مىکند . ضمن آنکه مقاله پرارزش «مشکل اساسى در سازمان روحانیت» استاد مطهرى که در سال 1341 به همراه مقالاتى از دیگر اندیشمندان حوزوى انتشار یافت، حاکى از دغدغه دائمى مطهرى نسبتبه این موضوع، بعنوان زیر ساخت هر حرکت اصلاحى دینى در جامعه است . (12)
ب) انجمن بحث و انتقاد فلسفى
گسترش فوق العاده فلسفه مادى و انتشار آن با تبلیغات سیاسى و توجه روز افزون جوانان روشنفکر به آثار فلسفى دانشمندان مادىگرا، علامه طباطبایى را بر آن داشت تا با اتکا بر تحقیقات گرانمایه هزار ساله فلسفه اسلامى با توجه به آراء و نظریات فلسفى جدید، یک دوره فلسفه را تدوین و از این طریق به مقابله با این موج ضد دینى بپاخیزد . بدین ترتیب به تشکیل انجمن بحث و انتقاد فلسفى در موضوعات مبتلا به جامعه، مرکب از عدهاى از فضلاى قم مبادرت ورزید که استاد شهید مطهرى نیز یکى از اعضاى تاثیر گذار این جلسه بودهاند . محصول این جلسه کتاب «اصول فلسفه و روش رئالیسم» بود که به تعبیر استاد نقش تعیین کنندهاى در ارائه بى پایگى فلسفه مادى براى ایرانیان داشته است . از آنجا که فهم این کتاب بخاطر اختصار، دشوار مىنمود; علامه طباطبایى شرح آن را به مرحوم مطهرى واگذار کردند و استاد نیز آن را به شایستگى انجام داده و جلد اول آن را با مقدمه و پاورقى خود و با شرح و بسط کافى، در سال 1332 منشر کردند و چهار جلد دیگر آن به تدریج منتشر شد . این کتاب نقش بسزایى در خنثى سازى فلسفه مادى، به ویژه ماتریالیسم دیالکتیک و جریانات حزب توده در دهه 30 و بعد از آن ایفا کرده، تاثیر ویژهاى در جلب جوانان تحصیلکرده به منطق اسلام به جاى گذاشت .
ج) عزیمتبه تهران
این سؤال همیشه مطرح بوده است که شهید مطهرى با اینکه در قم مورد توجه اکثریت علما، فضلا و طلاب حوزه بوده، به چه دلیل به تهران مهاجرت کرد؟ آنچه مسلم است اینکه یکى از علل این مهاجرت، تنگناى مالى بوده است . در اولین سند ساواک راجع به شهید مطهرى از زبان ایشان نقل شده است که «چون از لحاظ مالى وضعم در قم خوب نبود حرکتبه تهران کرده» ام (13) و دوستان نزدیک ایشان نیز این امر را تایید کردهاند . با این حال جناب حجة الاسلام و المسلمین آقاى دوانى در خاطرات خود از استاد، از جلسهاى در سال 1353 در دانشکده الهیات با حضور خود و شهید مفتح سخن گفته است که «استاد گفت: بر اثر شکست طرح آقاى خمینى براى اصلاح حوزه که من هم از فعالین آن و شاگرد ایشان بودم، از اطرافیان آیت الله بروجردى ضربه خوردم ... ناچار به تهران آمدم ... از آن موقع تاکنون به جرم ارادت به آقاى خمینى نزد خودى و بیگانه صدمه دیده و مىبینیم» (14) این امر نشان مىدهد که وضعیت قم براى فعالیتهاى استاد مساعد نبوده است، لذا به دنبال تامین وضعیت مطلوب، آن هم با حفظ ارادت به امام خمینىقدس سره راهى تهران مىشود .
فعالیتهاى فوق العاده استاد در تهران، ارتباط گسترده، دائمى و قوى با مجامع دانشگاهى، نخبگان و اقشار مختلف در تهران، نشان مىدهد که استاد مهاجرت به تهران را پل ارتباطى حوزه و دانشگاه قرارداده، تصمیم گرفت از این طریق راهبرد مبارزاتى خویش را پیاده کند . با شناختى که از مطهرى وجود دارد با عظمت روحى و استغناى طبعى که جزو ذات او بود، بعید به نظر مىرسد علة العلل مهاجرت از قم; یعنى شهرى که استاد به آن و دریاى مواج علمى آن عشق مىورزید; صرفا مشکلات مالى و معیشتى باشد، لذا تبیین ایدئولوژى اسلامى در مرکز کشورى که هر روز جوانانش را به سوى فساد بیشتر سوق مىداد به ویژه در دانشگاهها، مىتوانستیکى از علل این مهاجرت باشد و البته همین هم نتیجه حضور ایشان در تهران شد آیت الله جوادى آملى در این زمینه مىگویند:
«مصلحت الهى هر چه بود، خدا خواست که ایشان بتواند جامع بین حوزه و دانشگاه باشند . رابطى باشند که قدیم و جدید را وصل کنند، دانشگاه و فیضیه را به هم متصل کنند» (15)
د) مدرسه مروى تهران
ایشان از بدو ورود به تهران تا حدود بیستسال در مدرسه مروى تدریس کردند و به تربیت طلاب و محققان علوم و فرهنگ اسلامى مطابق با نیازهاى روز جامعه پرداختند . کلاسهاى استاد در مدرسه مروى صرف درسهاى خشک حوزوى نبود بلکه سعى کردند در راستاى راهبرد فرهنگى خود، با پیوند دروس حوزوى به مباحث مطرح روز، فرهنگ ناب و روزآمد را در حوزهها رواج دهند . یکى از شاگردان این کلاسها فضاى درسهاى مدرسه مروى را این گونه ترسیم مىکند:
«اگر مثلا ایشان درس منظومه تدریس مىکردند، به بیان مطالبى که در منظومه منعکس بود اکتفا نمىکردند، بلکه ضمن بیان حکمت اسلامى، از افکار فلسفى جدید هم مسائلى مطرح مىکردند و به نقد و تحلیل در این مسایل مىپرداختند و با چنان شورى وارد درس مىشدند که واقعا من استادى که این همه علاقه و عشق به ترویج فرهنگ و اندیشه اسلامى داشته باشد، ندیده بودم; به صورتى که در حال درس از خود بى خود مىشد . استاد علاقه عجیبى داشتند که اسلام در میان جامعه به صورت یک سرمشق زندگى روزمره نفوذ داشته باشد .» (16)
ه) استاد در دانشگاه
شهید مطهرى در سال 1334 تدریس خود را در دانشکده معقول و منقول (الهیات) دانشگاه تهران آغاز و تا سال 1356 یعنى به مدت 22 سال از این جایگاه به تبیین ایدئولوژى اسلامى پرداخت . این دوره، طولانىترین و در عین حال تاثیر گذارترین دوره حیات سیاسى استاد در تبیین ایدئولوژى است که بهترین نیروهاى انقلابى را تربیت کرد و جوانان بى شمارى را از چنگ طوفان افکار سوسیالیستى و لیبرالیستى رهانید . ماهیتحضور ایشان در دانشگاه با حضور دیگر اساتید متفاوت بود . او عزم خود را جزم کرد تا جوانان کشور را از شبهات و احیانا انحرافات فکرى نجات بخشد:
«بار دیگر به همه جوانان، دانشجویان - بخصوص دانشجویان مسلمان زاده; اعم از آنکه الآن افکار اسلامى داشته باشند (که چه بهتر) و یا دچار نوعى شکها، شبههها و یا خداى ناخواسته انحرافها در این مسائل هستند - اعلام مىکنم که با کمال صمیمیت از آنها در اینجا پذیرایى مىکنم; یعنى آماده هستم سؤالات آنها را در اینجا گوش کنم .» (17)
از سوى دیگر کمر همتبست تا کفر، الحاد و التقاط را نیز با منطق الهى خود، سرجایشان بنشاند . در سال 1355 به دنبال درگیرى با یک استاد کمونیست دانشکده الهیات که در سر کلاسها، تبلیغات ضد دین داشت، در نامهاى خطاب به رییس دانشکده مىنویسد:
«من براى چندمین بار پیشنهاد خود را تکرار مىکنم، مىگویم آقایان اگر سخنى دارند، بیایند بنویسند تا بنویسم، روى اصول علمى و منطقى کنفرانس بدهند تا کنفرانس بدهیم، در جلسات مناظره با شرکت اساتید و دانشجویان حضور یابند تا رو در روى یکدیگر قرار گیریم و داورى را بر عهده اندیشمندان بگذاریم .» (18)
ممکن است کسانى حضور این گونه استاد در مجامع دانشگاهى را فارغ از تاثیرگذارى سیاسى، تنها حاکى از قدرت علمى و توانایى فکرى او ارزیابى کنند اما ارزیابى ساواک که شامه قوى در این گونه مسائل داشت غیر از این بود . حضور ایشان در دانشگاه و تبیین ایدئولوژى اسلامى در قالب کلاسهاى درس، سخنرانیها و کنفرانسهاى علمى و مبارز طلبیدن این گونه، آنچنان تاثیرات سیاسى داشته و موجب جذب افکار و قلوب به سوى اسلام سیاسى شده بود که آنان چارهاى جز تعطیل آن، پس از سالها مانع تراشى ندیدند . در این باره، اداره کل سوم ساواک به اداره چهارم اعلام مىکند:
«نامبرده صلاحیت تدریس در هیچ یک از دانشکدهها را ندارد» (19) و اداره چهارم نیز استعلام مىکند «عدم صلاحیت نامبرده فوق از نظر سیاسى مىباشد یا غیر سیاسى» و پاسخ مىگیرد (20) «تدریس نامبرده بالا، در دانشکده الهیات و سایر دانشکدهها، از نظر سیاسى به مصلحت نمىباشد» (21) و با پى گیریهاى ساواک، دانشگاه نیز اعلام مىکند او را از کلاس درس و دانشجویان جدا کرده است; یعنى همان جایى که نقطه تزریق حماسه سیاسى به جوانان اهل فکر جامعه شده بود:
«ترتیبات لازم داده شده است تا آقاى شیخ مرتضى مطهرى، دانشیار دانشکده الهیات و معارف اسلامى از نیم سال دوم که از شانزدهم بهمن ماه 49 شروع مىشود به امر تحقیق بپردازند و وظیفه آموزشى در دوره لیسانس و فوق لیسانس را در نیم سال دوم تحصیلى سال جارى نخواهند داشت .» (22)
وقتى مىبینند حضور مطهرى نیز در دانشگاه براى بنیان ظلم و استبداد خطرساز است، در سال 1356 به اجبار از خدمت در دانشگاه بازنشست مىگردد .
و) محافل علمى و مذهبى
از بدو ورود به تهران، به موازات تدریس و تالیف، سخنرانىهاى تحقیقى و همکارى علمى با تشکلهاى سیاسى نیز آغاز شد . در همین ایام با برخى از نشریات ; از جمله مکتب اسلام و مکتب تشیع همکارى کرد و مقالات ارزشمندى در این دو نشریه به چاپ رساند . سلسله مقالات «زن در حقوق اسلامى» که در مقابل افکار روشنفکر مآبانه و در نقد مقالهاى در همین زمینه در مجله «زن روز» انتشار یافت زبانزد خاص و عام شد . دردى ماه سال 1334 براى سخنرانى و درس تفسیر در انجمنهاى اسلامى دانشجویان دعوت شد و فعالیت علمى خود را در این انجمن آغاز کرد . با تشکیل انجمن اسلامى پزشکان در سال 1337 از سخنرانان اصلى این انجمن شد و در آنجا موضوعات مهمى از ایدئولوژى اسلامى را به بحث گذاشت . در انجمن پزشکان، افزون بر سخنرانى، جلسات پرسش و پاسخ نیز برگزار مىکرد . به علاوه، ایشان در انجمن ماهانه دینى و جامعه اسلامى معلمین نیز سخنرانیهاى بسیار داشت . برخى از کتابهاى ارزشمند ایشان ; مانند علل گرایش به مادیگرى، امدادهاى غیبى، سیرى در نهج البلاغه، مساله حجاب و ... حاصل این جلسات مىباشد . با هیئتهاى مؤتلفه نیز همکارى نزدیک داشت و بر جریان فکرى این جمعیتسیاسى به نمایندگى از امام نظارت مىکرد .
جالب است که استاد مطهرى در هر یک از این مجالس به اقتضاى زمان و مکان و به تناسب نیازهاى مخاطبین، ایدئولوژى اسلامى را تبیین مىکردند و هر یک از موضوعات مورد بحث را به گونهاى انتخاب مىکرد که مشکلى از مشکلات فکرى جامعه را حل کند و گوشهاى از چهره زیباى اسلام را بنمایاند; براى مثال، بعد از قضایاى پانزده خرداد42 و شکست ظاهرى نهضت و پس از آن تبعید حضرت امام، عدهاى از انقلابیون، سرخورده و مایوس شدند و جمعى نیز از مبارزه بریدند . در چنین وضعیتى استاد مطهرى در جمع هیئتهاى مؤتلفه یعنى مجموعهاى از هیئتهاى مذهبى و انقلابى که براى سازمان دهى مجدد و ادامه مبارزه، دورهم جمع شده بودند، بحث «انسان و سرنوشت» را در قالب علل انحطاط مسلمین مطرح مىکند تا مبادا انقلابیون تصور کنند دچار سرنوشت محتومى شدهاند و لذا مبارزه بى فایده است . او خود در مقدمه کتابى به همین نام که از مجموعه آن مباحث، گرد آمده است، در تشریح تناسب این بحث مىگوید:
«منظور از طرح این مساله در این رساله، اولا: تحقیق در این جهت است که آیا اعتقاد به سرنوشت، آن طور که قواعد برهانى فلسفى ایجاب مىکند، از نوع عقاید و افکارى است که معتقدین خود را به سستى و تنبلى مىکشاند و مردمى که به این عقیده مىگرایند خواه ناخواه به انحطاط کشیده خواهند شد، یا این عقیده اگر درست تعلیم داده شود چنین تاثیر سوئى ندارد؟»
شاید به همین جهتبود که این موضوع مورد حساسیتساواک قرار گرفته و در بازجویى از یکى از اعضاى مؤتلفه از این درس و تدوین جزوهاى تحت عنوان انسان و سرنوشت پرس و جو شده است . (23)
مسجد الجواد، جاوید، ارک، هدایت، قانون توحید حتى جلسات خانگى و یا مسافرت به شهرستانها از دیگر موقعیت هایى بود که استاد شهید، آنها را براى بیان یک ایدئولوژى مدون، جامع و به روز که پاسخ گوى شبهات نسل جوان و فرهیخته باشد در راستاى استراتژى خود انتخاب کرد و پس از تعطیلى هر یک از آنها از سوى ساواک، بى تکلف و وظیفهمند به مسجدى دیگر و سنگرى بهتر، روى آورد .
علاوه بر همه اینها، ساواک در سالهاى 48 و 49 از جلساتى ار روحانیون سرشناس و مبارز با حضور جدى شهید مطهرى گزارش مىدهد که با توجه به ترکیب آن از جمله آقایان هاشمى رفسنجانى، فضل الله محلاتى، محمد رضا مهدوى کنى، امامى کاشانى، حسن لاهوتى و ... که همگى از مبارزین خط مقدم بودهاند و قرائنى که در متن گزارشها موجود مىباشد، بعید نمىنماید که علاوه بر تصمیم سازى مبارزه، مباحث جدى فکرى نهضت نیز در این جلسات مورد بحث قرار مىگرفته است و یا مقام معظم رهبرى آیت الله خامنهاى از جمعى از صاحبان فکر در تهران براى تدوین جهان بینى اسلامى خبر دادهاند که مطهرى مهمترین وزنه آن بوده است:
«شاید اولین موردى که با ایشان یک همکارى از نزدیک و جدى داشتیم عبارت بود از کوشش براى تدوین جهان بینى اسلامى . بر اثر تلاش چند نفر از دوستان ما، در این بحث، جلسهاى تشکیل دادیم در تهران که کارش و ماموریتش عبارت بود از این که جهان بینى اسلام را تدوین کند . بسیارى از صاحبان تفکر اسلامى یا مدعیان فکر اسلامى نیز در این جلسه شرکت مىکردند و شاید بتوانم بگویم که مهمترین وزنه این مجمع مرحوم استاد شهید مطهرى بود . از دیگر برادران ما که در این قسمت نیز همراه و همگام ما بودند شهید مظلوم دکتر بهشتى، آقاى هاشمى رفسنجانى و مرحوم شهید باهنر و بعضى دیگر از برادران بودند .» (24)
چنانکه در همین سالیان، ساواک مرتب از جلساتى گزارش مىکند که طیف مذهبى جبهه ملى; از قبیل مرحوم بازرگان و یدالله سحابى با استاد شهید همراه بوده و با ایشان ارتباط فکرى و سیاسى داشتهاند . همچنین ارتباط استاد با مرحوم طالقانى و فلسفى نیز در چارچوب مبارزات فرهنگى او قابل ارزیابى است .
ز) حسینیه ارشاد
اوج راهبرد فرهنگى استاد مطهرى، تاسیس حسینیه ارشاد در سال 1346 مىباشد . این دوره ضمن اینکه صفحه درخشانى در کارنامه مبارزه فرهنگى ایشان در اوج غربت دین و دیندارى، آن هم از نوع سیاسى آن بود، در عین حال سختترین دوره حیات سیاسى مطهرى بشمار مىرود که پایان غم انگیزى نیز داشته است . مقام معظم رهبرى هنر شهید مطهرى در تاسیس این حسینیه را این گونه بیان کردهاند:
«مرحوم استاد بنیان گذار حسینیه ارشاد بودند در آن روزى که تبلیغ اسلامى جز روضه خوانىها آن هم به صورت ناقص وجود نداشت و مرکزى هم براى تبلیغ اسلام به صورت صرفا تبلیغ و با توجه به انگیزههاى تازه اسلامى یافت نمىشد ایشان به این فکر افتادند که مرکزى براى این گونه تبلیغات باید بوجود بیاید ... حسینیه ارشاد که درستشد یک روز تنها نقطه و یا حداقل مهمترین مرکزى شد در تهران که مىتوانست ذهنها و دلها را به سوى اسلام جلب کند» (25)
اساسنامه این مؤسسه نیز نشان مىدهد که دقیقا در راستاى تبیین ایدئولوژى اصیل اسلامى مطابق با نیازهاى زمان و پاسخگویى به سؤالات نسل جوان و روشنفکر تاسیس شده است . عبارتهایى چون:
«دعوت از سخنرانان دانشمند و ذى صلاحیت اسلامى براى ایراد یک سلسله سخنرانیهاى آموزنده و مستدل و متناسب با سطح افکار طبقه تحصیل کرده» ، «ایجاد دایره پاسخ به پرسشها: ایجاد این دایره از آن جهت لازم تشخیص داده مىشود که نسبتبه خواستهها و عقدهها و ایرادات و مشغولیات فکرى و اخلاقى اجتماع بالاخص طبقه جوان وقوف کامل حاصل شود» ، «مطالعات و تحقیقات در مسائل اسلامى و مخصوصا در مسائلى که احتیاجات عصر و زمان، آنها را به وجود آورده است» یعنى همان اهدافى که بعدا خود را در اساسنامه شوراى روحانیت تهران به قلم استاد نشان داد . گویاى آن است که این استاد فرهیخته تا چه حد به روشنگرى تحصیل کردگان جامعه متعهد بوده است . برخى از کتابهاى گرانسنگ استاد چون عدل الهى، خدمات متقابل اسلام و ایران، جاذبه و دافعه على علیه السلام، حماسه حسینى و گفتارهاى معنوى حاصل جلسات و سخنرانیها در این حسینیه است .
اما متاسفانه خود سرىهاى آقاى میناچى یکى از مؤسسان حسینیه و درگیرى متعهدانه مطهرى با ایشان و در نهایت کنارهگیرى از این مؤسسه، فعالیت مؤثر استاد از این طریق را عقیم گذاشت . استاد مطهرى مهمترین دلیل کنارهگیرى از حسینیه که در واقع مهمترین هدف استراتژى فرهنگى ایشان در آن نهفته است را این گونه بیان کردهاند:
«طرز تفکر و هدف ما با ایشان در حسینیه و قهرا نوع کارها که وسیله وصول به هدفها است، متفاوت است، ما مىخواهیم اینجا را در یک سطح عالى اسلامى درآوریم که جوابگوى نیازهاى فکرى امروز و آینده باشد و ایشان مىخواهد اینجا را به صورت یک محیط تشریفات ظاهرى و با جنجال و هیاهو و شور و واویلا اداره کند، ایشان عملا طرفدار اقناع کاذب احساسات است و با این که اینجا با منطق سروکار داشته باشد، مخالف است و در راه آن کار شکنى مىکند، و تنها همین براى اینکه ما از هم جدا شویم کافى است» (26)
ح) حضور مجدد در قم
گفتیم که یکى از اهداف استاد مطهرى از رفتن به تهران، ایجاد تحول در فضاى فکرى نخبگان دانشگاهى بود اما این بدان معنا نیست که فضاى فکرى در حوزه علمیه، رضایتبخش بوده است . اساسا در یک فرض، فضاى تنگ و متحجرانه حوزه باعث مهاجرت ایشان به تهران شده است و این فضا کم و بیش تا آستانه انقلاب دوام داشته است . علاوه بر فضاى متحجرانه حاکم بر حوزههاى علمیه در سالهاى مبارزه امام یاران کم شمار ایشان، حوزه به ویژه در دهه پنجاه با موج جدیدى از افکار التقاطى مواجه شد که عدهاى از طلاب جوان را تحت تاثیر قرار داده بود لذا حضرت امام به این نتیجه مىرسند که حوزه به یک تحول بنیادى نیازمند است و این امر نیز از مطهرى بر مىآید . از این رو ایشان را مامور مىکنند در حوزه علمیه قم حضور یافته، بستر فرهنگى مناسب براى انقلاب را ایجاد نماید حضرت امام در یکى از نامههاى خود به استاد مطهرى مىنویسند: «اینکه من از دور بودن شما از حوزه قم و همینطور دور بودن بعض آقایان که خوب بود در این اوضاع آشفته و هرج و مرج، حوزههاى ما از آنها استفاده کنند، من ناراحتم، براى همین مفاسد منتظره است .» . (27) در همین حال برخى از طلاب جوان حوزه علمیه قم نیز طى نامهاى از استاد دعوت مىکنند در حوزه علمیه قم حضور یابد . (28) و استاد نیز مصمم مىشوند این مسؤولیتخطیر را به عهده بگیرند . خاطره جناب آقاى دوانى در این مورد گویا است که شهید مطهرى به ایشان گفتند:
«آقاى خمینى در نجف اشرف سخت تحت نظر است . ماندن ما در تهران بیهوده است . فکرى کردهام و مىخواهم آن را با شما در میان بگذارم . همه چیز علاج دارد غیر از حوزه که باید فکرى براى آن کرد . فکرش را کردهام و آن این است که برویم قم دستبه یک نوع تحول در خودمان بزنیم تا موجب تغییرات تدریجى در روش تدریس و ساختن طلاب مجهز به علوم اسلامى هماهنگ با نیاز عصر و زمان گردد . شما هم باید بیایید ... باید فکر اساسى کرد، پى ریزى اصولى کنیم، دستبه تحول بزنیم، آن هم باید از حوزه شروع شود . جاى آن هم قم است . هیچ کمکى به اسلام و نمایش عظمت و قدرت اسلام از این بهتر نیست که مجهز به سلاح روز; یعنى منطق علمى و بازسازى مبانى علمى شویم; چیزى که جایش خالى است .» (29)
ط) راهبرد فرهنگى استاد بعد از انقلاب
شهید مطهرى، پیروزى انقلاب را پایان استراتژى خود در تبیین ایدئولوژى اسلامى ندانستهاند، بلکه از یک جهت آن را دور تازهاى از مسؤولیتخود شمردهاند . تاسیس و اداره یک حکومت اسلامى و مردمى، پس از قرنها انتظار، آن هم بدون یک پشتوانه و تجربه عملى، نیاز به تشریح مبانى و راهکارهاى مناسب، برخاسته از محتواى اصیل دین دارد که از عهده همگان بر نمىآید . از این رو، مرحوم شهید صدوقى نقل مىکنند:
«قبل از شهادت استاد، این جمله را از امام فراموش نمىکنم که مىفرمود: خیلى علاقه دارم تا آقاى مطهرى باشد و در دوره جمهورى اسلامى، جامعه ایران و برادران مسلمان بتوانند حداکثر استفاده را از او بنمایند .» (30) »
استاد نیز این مسؤولیتسنگین را احساس کرده بود، لذا مىبینیم کارى که ایشان طى چند ماه پس از پیروزى انقلاب تا زمان شهادت در تبیین ایدئولوژى اسلامى، در حوزه حکومت اسلامى انجام دادند، از کسى صورت نگرفته و همچنان از قوت و تازگى برخوردار است و خواهد بود . دو کتاب ارزشمند و بى بدیل «پیرامون انقلاب اسلامى» و «پیرامون جمهورى اسلامى» دستاورد مجاهدت مطهرى در این عرصه است . طرح موضوعاتى چون آزادى تفکر و عقیده، ماهیت و عوامل انقلاب اسلامى، پیرامون جمهورى اسلامى، عدالت اجتماعى، استقلال و آزادى، معنویت و روحانیت در انقلاب اسلامى و بررسى وظایف و اهداف حوزههاى علمیه در مبارزه و انقلاب در این کتابها، نشان دهنده عظمت کار و گویاى ثلمهاى است که با فقدان مطهرى بر جمهورى اسلامى وارد شد .
2 . مبارزه با انحراف و التقاط
گفته شد که استاد مطهرى در راستاى راهبرد مبارزاتى خود تبییناندیشه سیاسى را بر عمل سیاسى مقدم دانستهاند و به همین منظور در حوزه اندیشهورزى سیاسى، تبیین ایدئولوژى اسلامى و برخورد با انحرافات فکرى را در دستور کار خود قرار دادهاند .
تمامى دوستان نزدیک و همرزمان مطهرى اذعان داشتهاند که ایشان نسبتبه انحرافات فکرى حساس و در مبارزه با التقاط نقش اول را داشته است:
حضرت آیة الله خامنهاى: «مرحوم شهید مطهرى از اول حساسیت عجیبى روى تفکر التقاطى داشت و آن وقت که همه با تفکرات التقاطى، برخوردهاى سطحى داشتند، او با کمال سختگیرى روى جابهجاى این تفکر مىایستاد و آن را مردود مىشمرد» (31)
آیة الله هاشمى رفسنجانى: «خطرى که از ناحیه گروهکها احساس مىشد، ایشان حساسترین فردى بود که این خطرها را احساس مىکرد و عمده براى او همین بود که خط اسلامى در اجرا آلوده نشود» (32)
شهید آیة الله بهشتى: «از نظر خط فکرى در زمینه ایدئولوژى، ایشان سختبا خطوط التقاطى و انحرافى مخالفت داشتند و در برابر آنها حساسیت داشتند; به طورى که با احزاب و گروههایى که تفکر التقاطى داشتند سخت درگیر مىشدند» (33)
شهید آیة الله مفتح: «بارها در مسائلى که پیش مىآمد بنده به ایشان عرض مىکردم که حالا فلان مطلب را ممکن است عنوان نکنید، فعلا مصلحت نیست، فعلا چنین و چنان است و پارهاى از مسائل اجتماعى در نظر من بود، مىفرمود این حرفها نیست، این را باید گفت، عقیده است، انحراف فکرى به وجود مىآید و من نمىتوانم در برابر انحراف عقیده و فکر که در جامعه اسلام به وجود بیاید، آرام باشم» (34)
شهید آیت الله باهنر: «یکى از خصوصیات استاد این بود که سخت در برابر اصل اسلام و اصل قرآن تعصب داشت . کوچکترین انحرافى را در یک برداشت تفسیرى، فلسفى، اقتصادى و اجتماعى که در باره اسلام مىدید عکس العمل نشان مىداد .» (35)
دیگر همراهان ایشان نیز همین خصوصیت را در استاد تصدیق و با ذکر موارد، بازگو کردهاند .
ممکن است تصور شود که با این حال، مطهرى فردى متعصب و متحجر بوده و با بى اعتنایى به آزادى افکار; تحمل مخالفین را نداشته است، اما به جرات مىتوان گفت: مطهرى با توجه به غناى فکرى که در منطق اسلام مشاهده مىکرد و با عنایتبه اعتماد به نفسى که داشت، از جمله معدود روحانیان آزاد اندیش و با سعه صدر است که تاریخ روحانیتبه خودش دیده است . او باور داشت «الاسلام یعلو و لا یعلى علیه» (36) و منطق آن شکستناپذیر است:
«هر مکتبى که به ایدئولوژى خود ایمان و اعتقاد داشته باشد، ناچار باید طرفدار آزادى اندیشه و آزادى تفکر باشد و بر عکس، هر مکتبى که ایمان و اعتمادى به خود ندارد و جلو آزادى اندیشه و آزادى تفکر را مىگیرد .» (37)
بنابراین با صداى بلند اعلام مىکرد:
«من مکرر در نوشتههاى خودم نوشتهام: من هرگز از پیدایش افراد شکاک در اجتماع که علیه اسلام سخنرانى کنند و مقاله بنویسند، متاثر که نمىشوم هیچ، از یک نظر خوشحال هم مىشوم . چون مىدانم پیدایش اینها سبب مىشود که چهره اسلام بیشتر نمایان بشود .» (38)
ولى او معتقد بود که هر کس باید حرف خودش را بزند، نفاق را کنار بگذارد، از دروغ و تزویر و ریاکارى بپرهیزد، اندیشه آزاد است اما توطئه ممنوع! جان کلام مطهرى این بود که «یک مارکسیست نباید تمسک به آیه قرآن کند و بگوید فلان آیه قرآن اشاره به فلان اصل مارکسیسم است . ما با این شیوه مخالفیم، این خیانتبه قرآن است» (39) بنابراین، رمز مبارزه پیگیر و صریح استاد مطهرى با تفکرات انحرافى بعضى از گروهها در طول مبارزه کشف مىشود .
در سالیانى که افکار ماتریالیستى و مادیگرایى به عناوین مختلف در اذهان عدهاى از نوخواندگان رسوخ کرد و محافل فکرى دانشگاهها، جولان گاه آنان شد، یک تنه در مقابل آنان قد علم کرد، قلم به دست گرفت، سخنرانى کرد، دعوت به مناظره نمود و تا حد ممنوع المنبر شدن (40) و اخراج از دانشگاه پیش رفت . (41)
در زمانى که ا فکار التقاطى و انحرافى در جبهه مبارزان نفوذ کرد، اولین کسى که در مقابل آن جبههگیرى کرد مطهرى بود . وقتى منافقین دستشان را رو کردند و ایدئولوژى غیر دینى خود را اعلام کردند، بیش از همه حساسیت نشان داد و با انحرافات آنان به مقابله پرداخت . (42)
در هنگامهاى که گروه نو ظهور فرقان، با ظاهرى مذهبى، درصدد تفسیرهاى نابجا از آیات قرآن برآمد و در قالب آن افکار ضد دینى و مادى خود را ترویج کردند، ناصحانه در مقابلشان ایستاد، مفصل و مستدل بر افکارشان خط بطلان کشید و در واقع شهادت خود را با این جسارت امضا کرد . (43)
او خود نبوغ دکتر شریعتى را کشف نمود و براى استفاده در حسینیه ارشاد دعوت کرد و در مقابل مخالفان نیز ایستاد اما به مجرد این که نقایصى در افکار و آثار او مشاهده کرد، بر اساس وظیفه الهى تذکر داد و در صدد اصلاح برآمد و هجمهها را نیز به جان خرید . (44)
در برههاى که افکار لیبرالیستى رونق گرفت و یا لیبرالها با تغییر شیوه سیاسى، رهبرى امام را باور کردند مطهرى بود که سخت نسبتبه خطوط التقاط در افکار و منش آنان هشدار داد و چون نگهبانى همیشه بیدار از خط واقعى امام حفاظت کرد . (45)
یکى از عجایب رهبرى حضرت امام در انقلاب این بود که با وجود شخصیتهاى برجستهاى که کاملا وجهه سیاسى و مدیریتى داشتهاند و سالیان متمادى از عمر خود را در زندان رژیم ستم شاهى سپرى کردهاند و از رهبران نهضت اسلامى بشمار مىآمدند، در آستانه پیروزى انقلاب، مطهرى را به سرپرستى شوراى انقلاب بر گزیدند و حتى به مشورت ایشان دیگر اعضاى این شورا را انتخاب کردند . این امر البته جاى پرسش دارد اما این کار امام علاوه بر این که نشان دهنده نقش والاى شهید مطهرى در مبارزه و شناخت عمیق امام از ایشان است که مؤید گفتههاى پیشین ما است، نکته ظریفى دارد که جناب آقاى هاشمى رفسنجانى به آن توجه دادهاند:
«چون امام از بروز خطوط گوناگون، خطوط چپ، راست و ملى گرایى و امثال اینها خوب مطلع بودند که بعد از پیروزى و آزاد شدن جو، این خطوط ظهور مىکند . آن موقع هم این خطوط، حمایتخارجى داشت . آقاى مطهرى در دوران پیش از پیروزى قاطعیتخودشان را در مقابل خطوط انحرافى نشان داده بودند و انعطاف ناپذیرىشان را . از این جهت این رسالت را قاعدتا; یعنى با اینکه ما همه با هم بودیم ولى امام ایشان را انتخاب کرده بودند و ماموریت داده بودند .» (46)
بالاخره، حساسیت فوقالعاده و مجاهدت جانانه استاد در مقابل انحرافات فکرى، در مبارزه و زوایاى مختلف آن، در متن نامه تاریخى استاد مطهرى به حضرت امام در سال 1356 آمده است که مجال بررسى آن در این مقام نیست، اما این هشدار استاد شهید باید آویزه گوش همگان باشد که:
«من به عنوان یک فرد مسؤول به مسؤولیت الهى، به رهبران عظیم الشان نهضت اسلامى که براى همه شان احترام فراوان قائلم، هشدار مىدهم و بین خود و خداى متعال اتمام حجت مىکنم که نفوذ و نشر اندیشههاى بیگانه به نام اندیشه اسلامى و با مارک اسلامى; اعم از آنکه از روى سوء نیت و یا عدم سوء نیت صورت گیرد، خطرى است که کیان اسلام را تهدید مىکند .» (47)
دستاورد راهبرد فرهنگى
استاد شهید مطهرى در کتاب ارزشمند نهضتهاى اسلامى در صد ساله اخیر که به حق خدمتبزرگى در پیشبرد نهضت اسلامى و چراغ راه آینده نظام اسلامى بشمار مىرود، در توصیف سید جمال مىنویسد: «او مىخواست رستاخیزى در اندیشه مسلمانان به وجود آورد» حال با همین ملاک استاد مطهرى خود نیز با اتخاذ راهبرد فکرى و فرهنگى در مبارزه، به حق رستاخیزى در اندیشه مبارزه ایجاد کرد و تلاش او را باید مکمل اندیشه سیاسى و حکومتى امام به حساب آورد . هنر مطهرى این بود که با تبیین اسلام اجتماعى و برخورد با موانع پیش رو، فضاى مبارزه را در سطح نخبگان جامعه; اعم از حوزوى و دانشگاهى ایجاد کرد . تشریح دستاورد ایشان در اینجا میسر نیست اما مىتوان بخشى از آن ثمرات ارزشمند را این گونه فهرست کرد:
1 - پرده بردارى از چهره اسلام سیاسى، اجتماعى، مبارز و حماسى و کمک در حلول مجدد روح اسلام واقعى در جامعه .
2 - ایجاد سد محکم فکرى و منطق نفوذناپذیر در مقابل هجوم فرهنگ بیگانه ; اعم از مارکسیستى، لیبرالیستى یا ناسیونالیستى .
3 - پالایش مبارزات اسلامى از هرگونه التقاط و انحراف و هدایت آن به سیره ائمه اطهار در مبارزه .
4 - شبهه زدایى و مقابله با پندار جدایى دین از سیاست و تبیین آشتى ذاتى بین آن دو .
5 - پیوند فکرى میان حوزه و دانشگاه، روشنفکران و روحانیان .
6 - مبارزه جدى با هرگونه تحجر و افکار منجمد و غیر پویا در بین روحانیان .
7 - جلب و جذب روشنفکران به صف مبارزات اسلامى به رهبرى حضرت امام خمینىقدس سره .
8 - تربیت نیروى قوى فکرى و کارآمد براى مبارزه، انقلاب و نظام اسلامى .
9 - تقویت علمى طرح حکومتى حضرت امام و دفاع فکرى از حکومت اسلامى .
10 - طرح و تبیین آفات احتمالى انقلاب و نظام اسلامى و تنبه رهبران نهضت نسبتبه آنها .
دوم: مطهرى در حوزه عمل سیاسى
بخش دوم از حیات سیاسى شهید مطهرى، عمل سیاسى او در میدان مبارزه است . بر خلاف توهم کج اندیشانى که مطهرى را عافیت طلب و به دور از مبارزه معرفى کردند . سراسر زندگى استاد، از دهه بیست تا اردیبهشت 1358، مشحون از مبارزه و مواجهه سیاسى و مبارزاتى با نظام ظلم و استبداد و همکارى نزدیک و عمیق با امام و یاران او است .
باید دانست که مطهرى، على رغم جوانان ناپختهاى که مبارزه را در هو و جنجال و پیروى از احساسات و یا مصادف با ناپختگى و تهور مهلک مىپنداشتند، تلقى عمیقى از مبارزه داشتهاند . چنانکه بیان شد، بخش اعظم مبارزات سیاسى او در تبیین و تشریح ایدئولوژى مبارزه و مواجهه با انحرافات فکرى در آن سپرى شد . اما در مبارزه به معناى عمل سیاسى نیز مطهرى اصل مهمى را مد نظر داشتهاند که توجه به آن در تحلیل شخصیتسیاسى ایشان بسیار حایز اهمیت است .
پیشتر اشاره شود که استاد از ابتلاى مبارزه معتقد بودند «چون فشار اختناق بسیار زیاد است و سازمان امنیت مانع پیشرفت کار مىشود، باید دو جبهه را سازمان دهیم: یک جبهه در جلو و آشکار و دیگر پشت جبهه» این یک اصل مهم براى مطهرى بود که مبارزه به یک گروه پشت پرده اما مغز متفکر و طراح نیاز دارد . این قاعده مبارزاتى ایشان در اسناد ساواک نیز منعکس شده است . ساواک در گزارش خود از مذاکرهاى بین دکتر مفتح و مطهرى در اطاق استاد، در دانشکده الهیات و معارف خبر داده است که در آن دکتر مفتح با اشاره به زندانى شدن دکتر بهشتى و تعطیلى جلسه تفسیر ایشان مىگوید: «تمام روزنههاى امید را بستهاند» استاد ابراز عقیده مىکند «نباید دست روى دست گذاشت و بیکار نشست» دکتر مىپرسد: «چکار باید کرد، کار از ما بر نمىآید» ، «مطهرى جواب داد البته از ما کارى به طور مستقیم بر نمىآید، چون روى افرادى مانند ما حساسیت دارند و مواظب هستند و از هر اقدامى سازمان امنیت جلوگیرى مىکند اما باید به طور غیر مستقیم کار کرد به این معنى که افراد روشنفکر و خوش استعدادى را که در گوشه و کنار مىتوانیم پیدا کنیم و هنوز سازمان روى آنها حساسیت ندارد به وسایل مقتضى آنها را آماده کنیم تا ترتیب جلسات و سخنرانیها را بدهند و مخصوصا نسل جوان را دور خود جمع کنند و بعد در جهت فکرى آنها را راهنمایى کنیم و مطالبى که ما خود نمىتوانیم با جوانان در میان بگذاریم و در واقع گرداننده فکرى جلسات ما باشیم» (48)
اینجاست که مىبینیم نزدیکترین همرزمان ایشان اذغان مىکنند که «یک مساله در ایشان بود و آن اینکه همیشه مىخواستند نامشان مخفى باشد و این بسیار عجیب بود» . به این خاطره از کسى که سالها در مبارزه حضور داشت توجه فرمایید:
«به دیدار امام (در نجف) رفتم و ایشان به سؤالهایم پاسخ دادند; از جمله در پاسخ سؤال من که: براى رهیافت در باره مسائل اعتقادى و سیاسى در داخل ایران به چه کسى رجوع کنیم؟ ایشان آقاى مرتضى مطهرى را معرفى کردند و گفتند «آقاى مطهرى فرد با تقوایى است و مىتوانید به ایشان رجوع کنید . من از معرفى آقاى مطهرى بسیار غافلگیر شدم، چون گمان مىکردم که در این باره افرادى را معرفى خواهند کرد که چندین بار زندان رفتهاند، افرادى مثل آقاى هاشمى رفسنجانى، آقاى خامنهاى و یا دیگران، من که در آن وقتبا محیطهاى روشنفکرى دانشجویى و مدتى هم با مجاهدین خلق ارتباط داشتم، از روحانیان مبارز، همینها را مىشناختم که نام بردم و گمانم نمىرفت که امام آقاى مطهرى را معرفى کنند و در باره ایشان تاکید داشته باشند . پیش از توصیه امام، آقاى مطهرى را فردى مىدانستم که اصلا در فضاى سیاسى تنفس نمىکند و صرفا به کارهاى معلمى مىپردازد!» (49)
جالبتر اینکه ایشان پس از مراجعتبه ایران در این باره با یکى از روحانیون سرشناس و مبارز مشورت مىکنند که: «ایشان هم گفت آقاى مطهرى کمتر در مسائل سیاسى حضور دارد و ارتباط کمى هم با روحانیت مبارز دارد!»
این در حالى است که همان دو بزرگوارى که در خاطره فوق از آنان بعنوان مبارزان مشهور ودر خط مقدم یاد شده است، اعتقادى غیر از این داشتهاند; آیة الله خامنهاى در این زمینه معتقدند: «نقش مرحوم مطهرى به نظر من نقش درجه یک بود» (50) و آیت الله هاشمى رفسنجانى نیز ضمن اذعان به بیستسال همکارى مبارزاتى با شهید مطهرى، مىگویند: «پیش از انقلاب وقتى با آقاى دکتر باهنر و دیگر دوستان مساله اثرات افراد و متفکران را در حرکت جدید اسلام یعنى از سال 24 و 25 به بعد ارزیابى مىکردیم، در تقسیم بندى که داشتیم، نقش درجه اول رابه امام دادیم و شهید مطهرى از نظر ما دومین نفر از لحاظ تاثیر قرار گرفتند .» (51)
اما حتى با رعایت اصل مخفى کارى و عدم تظاهر در مبارزه، که موجب شد خدمات مبارزاتى ایشان غیر از حضرت امام و معدودى از رهبران مبارزه، بردیگران پوشیده بماند; کارنامه مبارزات علنى استاد بسیار درخشان و پرونده او در ساواک شاه بسیار سنگین بوده است . در اینجا بر اساس سیر تاریخى به مهمترین آنها اشاره مىشود:
مطهرى و فداییان اسلام
اواخر دهه بیست که موج آزادى خواهى گسترش قابل توجهى یافت و حوزههاى علمیه را نیز تحت تاثیر قرار داد، فداییان اسلام کانون توجه خود را به قم معطوف کرده و ستاد عملیاتى خود را در مدرسه فیضیه مستقر کردند . این گروه مورد توجه و مایتبرخى از مراجع مانند آیت الله محمد تقى خوانسارى بودند . بعضى از شواهد تاریخى حاکى از آن است: حضرت امام با اینکه با تندروى در مبارزه به ویژه مبارزه مسلحانه با معلول به جاى علت موافق نبودند اما اصل حرکت فداییان اسلام مورد تایید امام بود و پشتوانهاى براى جنبش آنان محسوب مىشد، اما از آنجا که فداییان شاید براى اولین بار در تاریخ مبارزات روحانیتشیعه، مبارزه را از ذیل مرجعیتشیعى خارج کرده بودند، نمىتوانستند مورد تایید مستقیم حضرت امام باشند; چنانکه نتوانستند همراهى مرحوم آیت الله بروجردى را نیز جلب کنند . با این حال استاد مطهرى با فدائیان اسلام به طور مخفى همکارى و همفکرى مىکرد اما تندرویهاى آنان را نیز گوشزد مىنمود، حتى در صدد برآمد کدورتهاى بین آنها و آیت الله بروجردى را از میان بردارد که موفق نشد . خاطره آقاى دوانى در این باره بسیار گویا است:
«استاد شهید مطهرى با فداییان و افکارشان هماهنگ بود، بارها از شهید نواب مىشنیدیم که با احترام از آقاى مطهرى یاد مىکرد و از احوال او جویا مىشد، یا مطلبى را از وى نقل مىکرد که بیشتر جنبه راهنمایى و نصیحت آنها داشت آن شب (در ماجراى تهاجم بعضى از طلاب حوزه به فداییان در فیضیه) شهید مطهرى پس از شنیدن گلههاى فداییان از مرحوم آیت الله بروجردى که کار به آنجا رسیده بود، گفت: آقاى نواب! ببینید برادر! کوتاهى از خود شما شد، تصدیق کنید که شما آقایان خیلى عصبانى هستید ... چرا شما کارى بکنید که به اینجا برسد؟ نباید با آقاى بروجردى طرف شوید، وظیفه ندارید . واحدى و آقا سید هاشم ساکتبودند . نواب سخنان شهید مطهرى را تصدیق مىکرد و آرام به هر چه او مىگفت گوش مىداد .» (52)
مطهرى و قیام پانزده خرداد
اسناد ساواک گویاى آن است که سالها پیش از قیام پانزده خرداد42، مطهرى در مبارزه بوده و از مرداد 39 تحت مراقبتشدید ساواک در آمده است . او در این دوره، علاوه بر شرکت در جلسات مذهبى جبهه ملى، نهضت آزادى، انجمن ماهیانه دینى و انجمن اسلامى مسلمین که از لحاظ سیاسى حساسیتبرانگیز بودهاند، موضعگیرىهایى داشت که خوشایند دستگاه حاکم نبود; مانند:
«مصدق آدم وطن پرستى مىباشد و تودهاىها ایشان را بالاخره بیچاره مىکنند» ، «با توجه به اینکه اولیاى امور مملکت مىدانند که عدهاى خائن مال مردم را مىچاپند و مىخورند، هزاران جنایت مىنمایند معالوصف اقدامى جهتبهبود (وضع) ملت ایران نمىکنند . در این صورت، خدایا! خودت به فریاد مردم برس» ، «شما هم اى مردم، حواستان جمع باشد که از سامرىهاى این دوره شکست نخورید» ، «مقررات کشور و فرهنگ باید به موازات شرع مبین اسلام اجرا شود و اضافه نموده است: بیگانگان بر ایران حکمفرمایى مىنمایند و چرخ اصلى مملکت در دستبیگانگان است!» و ... این مواضع سرانجام ساواک را به این نتیجه رساند که مطهرى «داراى نوعى از اندیشه سیاسى» است و «نظریات سیاسى وى چون از منشا دینى مىباشد» «اغلب به صورت عدم رضایتبه خود مىگیرد و با بیان دینى نظریات سیاسى خود را در ضمن سخن، در بین عبارات دینى عرضه مىدارد» لذا باید «روش سیاسى خطاى وى گوشزدش شود و همچنین باید ماهیت محرکین! را براى وى آشکار ساخت و پایان غم افزاى نوع فکرش را واضح نمود» ! «و در صورت امتناع از سخنرانیها و انتشار آنها به طور مجله جلوگیرى بعمل آورد .» (53)
با فرا رسیدن قیام پانزده خرداد به رهبرى حضرت امام، مطهرى در کانون مبارزه قرار مىگیرد و از آنجا که ارتباط نزدیکى با اقشار و طبقات مختلف مردم، به ویژه قشر تحصیل کرده داشت در جریان قیام مردم تهران و مرتبط کردن آن با رهبرى حضرت امام خمینى نقش اساسى ایفا کرد و از جان و دل به تقویت مواضع رهبرى نهضت همت گماشت و بهاى آن را نیز در شب عاشوراى سال 42 پرداخت . در این شب سخنرانى مهمى علیه شخص شاه کرد و به دیگر روحانیان توصیه کرد «باید واقعیت را بگویید و در مقابل همه نوع حادثه و گرفتارى بایستید» (54)
در همان شب دستگیر و به همراه عدهاى از روحانیون مبارز تهران و شهرستانها زندانى شد و پس از 43 روز به دنبال فشارى که از سوى مردم و علما بر رژیم وارد مىشود، آزاد مىگردند . این در حالى است که آقاى هاشمى رفسنجانى معتقدند: «من و بعضى دوستان دیگر مىدانیم که شهید مطهرى چه نقش عظیمى در حوادث محرم 42 که منجر به انقلاب 15 خرداد یا 12 محرم شد داشتند که بخش ناچیزى از آن را رژیم فهمیده بود .» (55)
استاد شهید در این دوره از زندان، شعرى سرودهاند که نشانگر عمق ارادت ایشان به امام و همراهى خالصانه و خدایى با نهضت اوست . او خود مىنویسد: (56)
«بعد از 15 خرداد که در زندان شهربانى بودیم، آقاى بکلائى تبریزى اشعار ذیل را که از مردى بنام «ذوالقدر» بود، در پشت مثنوى من به عنوان یادگار نوشتند:
نشد ابرو خم از سنگینى بار قفس ما را
که این سنگین، سبکتر باشد از بال مگس ما را ...
اینجانب با اینکه فاقد طبع شعر است، یک روز اشعار بالا را با ابیات ذیل استقبال کرد:
ز منزلگاه آن محبوب یاران را خبر نبود
همى آید به گوش از دور آواز جرس ما را
صبا از ما ببر یک لحظه پیغامى به روح الله
کهاى یاد تو مونس روز و شب در این قفس ما را
به رغم کوشش دشمن نخواهد بگسلد هرگز
میان ما و تو پیوند، تا باشد نفس ما را
سزاوار تو اى جان کنج زندان نیست منزلگه
سزد گر خون ببارد از دو دیده هر نفس ما را
رواق منظر دیده مهیاى قدوم تو
کرم فرما و بپذیر از صفا این ملتمس ما را
تمام ملت ایران فکنده چشم بر راهت
به راه عدل و آزادى نه باک از هیچ کس ما را
از نکات جالب توجه شرکت استاد مطهرى در قیام پانزده خرداد این است که ایشان در عین درگیرى مستقیم با رژیم و مشارکت عریان در مبارزه، سمت رهبرى و هدایت گرى خود در قالب استراتژى فرهنگى را فراموش نکرده و در یادداشتى که از ایشان در باره قیام پانزده خرداد 42 باقى مانده است، این قیام را از حیث نقاط ضعف و قوت تحلیل کرده است که در روند نهضت روحانیون ایران یک سند تاریخى محسوب مىشود . (57)
همکارى با هیئتهاى مؤتلفه اسلامى
شهید مطهرى با هیئتهاى مؤتلفه اسلامى نیز همکارى نزدیکى داشت . بعد از واقعه پانزدهم خرداد چندین گروه که در قالب هیئتهاى مذهبى در مبارزه فعال بودهاند به این نتیجه رسیدهاند که براى سامان دهى مبارزه باید با همدیگر به رایزنى پرداخته و تشکیلاتى راهاندازى کنند . از آنجا که این گروهها معتقد بودند مبارزاتشان باید در رابطه با رهبرى نهضتباشد، از حضرت امام تقاضاى راهنمایى و ارشاد نمودند . حضرت امام چند تن از اندیشمندان مبارز از جمله شهید مطهرى را براى هدایت آنان معرفى نمودند . با اینکه شهید مطهرى از قبل با این گروهها در ارتباط بودند اما پس از عضویت در شوراى فقاهتى، سیاسى این گروه، تلاش کردند بیش از گذشته بر جریان فکرى این جمعیتسیاسى نظارت کنند . کتاب انسان و سرنوشت محصول همین ارتباط فکرى با هیئتهاى مؤتلفه است .
پس از تبعید حضرت امام، هیئتهاى مؤتلفه به استراتژى مسلحانه روى آورده، تصمیم گرفتند چهرههاى کلیدى رژیم را که در مخالفتبا اسلام و پیاده کردن اهداف ضد دینى نقش مستقیم دارند، از میان بردارند . در اینکه استاد شهید در این زمینه چه نقشى داشتهاند، نظریه واحدى وجود ندارد . آیت الله انوارى یکى از اعضاى شوراى فقاهتى این گروه که خود موافق روش نظامى بودند و به اتهام مشارکت در ترور منصور پانزده سال زندان ستم شاهى را متحمل شدند، معتقدند که استاد توافقى با این مشى نداشتند و مىگفتند قبل از آموزش صحیح جوانان انقلابى با توجه به شرایط محیطى، به ویژه رونق افکار الحادى در جامعه، این کار نتیجه عکس خواهد داد . (58) اما در مقابل، مرحوم شهید لاجوردى از اعضاى این هیئتها نقل مىکردند که ایشان به مبارزه مسلحانه بسیار اعتقاد داشتند و جمعیت مؤتلفه زیر بناى فکرى حرکتهاى مسلحانه خود را مدیون ایشان است . (59)
مطهرى بعد از سال 42
پس از واقعه تبعید حضرت امام و فروکش کردن نسبى تب مبارزه علنى و روى آورى مبارزان به لایه زیرین مبارزه، استراتژى فرهنگى مطهرى نیز وارد مرحله جدید شده و شدت بیشترى مىیابد . با این حال، استاد مطهرى با حفظ اصل پنهان کارى در مبارزه، سیر مبارزات سیاسى خود را پىگیرى کردهاند . ساواک نیز قدم به قدم رفتار او را زیر نظر داشت و عنوان «روحانى افراطى» مکرر در گزارشهاى ساواک، در مورد وى تکرار مىشود . در طى این مدت مطهرى دو وظیفه عمده را به نحو شایسته انجام داده است .
1 . ایجاد رابطه میان روشنفکران دانشگاه و روحانیت
غناى فکرى و شخصیتى استاد; به علاوه تلاش مجاهدانه او در پیوند بین دو قشر مبارز روحانى و دانشگاهى وضعیتى را پدید آورد که استاد توانست در میان هر دو قشر، موقعیت والایى را کسب کند و مورد احترام طرفین باشد . استاد توانست دیوار بى اعتمادى میان این دو صنف را تخریب و به همگرایى در مبارزه براى هدف مشترک تبدیل نماید . او از طریق تدریس موفق و اعجاب آور در دانشگاه آشنایى با زبان روز و مقتضیات زمان، انس پدرانه با تحصیل کردگان دانشگاه، توانست، چهرهاى مقبول از یک روحانى توانا و روشن ارائه دهد و جوانان را به روحانیت جذب نماید . از سوى دیگر با تزریق ایمان در دانشگاه و صبغه اسلامى دادن به مبارزات آنان، توجه روحانیت را به آنها جلب کرد و بالاخره اعتبار مطهرى در حوزه و دانشگاه پلى شد تا این دو گروه نخبه حول محور امام جمع گردند . (60)
2 . رابط بین امام و گروههاى مبارز
بیش از سه دهه انس با حضرت امام، از مطهرى مریدى ساخت که از اعماق وجود به امام ارادت مىورزید او امام را حسنهاى مىدانست که خداوند به روزگار ما عنایت کرده است . (61) و بیش از همه شخصیت وجودى و عظمت روحى و قابلیت فوقالعاده او را درک کرده بود . از سوى دیگر امام نیز علاقه خاصى به او داشت و اعتماد فوقالعادهاى به او پیدا کرده بود . به طورى که براى ایشان مىنویسند: «باید بدانید که اگر خداى نخواسته کسى از جناب عالى چیزى بگوید یا بنویسد، با سوابقى که از شما دارم و اطمینانى که به شما دارم مورد هیچ اثرى نخواهد بود .» (62)
این ارتباط و اعتماد دو طرفه، او را صاحب سر امام و راز دار انقلاب کرد، لذا او بهترین فردى بود که مىتوانست رابطه امام را با شخصیتهاى سیاسى و گروههاى مختلف تسهیل کند . مرحوم شهید صدوقى نقل مىکنند در پاریس آنچه فهمیدم این بود که امام به فکر بکر مطهرى بى نهایت اعتمادداشت و در کلیه کارهاى مربوط به پیروزى انقلاب با ایشان هم در شور قرار مىگرفت . (63)
در طول دوره تبعید امام، مطهرى به طرق مختلف با ایشان در ارتباط بوده و در مسائل مهم، نظریات امام را به انقلابیون ابلاغ مىکرد . درسال 1355 خود در نجف حضور یافته و با امام خمینى درباره مسائل نهضت اسلامى به بحث و تبادل نظریه پرداخت .
با تشکیل جامعه روحانیت مبارز که خود استاد از بنیان گذاران آن بوده تشکیلات آن را پى ریزى و اساسنامه آن را تنظیم کرده است، (64) نقش واسطه بودن ایشان میان امام و روحانیون مبارز شکل جدىترى یافت . نامه تاریخى مطهرى به امام در سال 46 راجع به جریانات داخل ایران به ویژه مساله شریعتى و نامههاى متعدد امام به ایشان در رابطه با قضایاى نهضت و هدایت صحیح آن، (65) این نقش را بر جستهتر نشان مىدهد .
چند ماه قبل از پیروزى انقلاب با اشاره امام، مطهرى به پاریس مىرود و در آنجا، مهمترین مسائل انقلاب را با امام به مشاوره مىنشیند و در همان سفر بناى اولیه شوراى انقلاب به سرپرستى مطهرى گذاشته مىشود پس از مراجعتبه ایران عملا رهبرى نهضت در داخل ایران را در سمتسرپرستى شوراى انقلاب به نمایندگى از امام به عهده مىگیرد، مسؤول کمیته استقبال از امام مىشود، تحصن در دانشگاه را هدایت مىکند و تنها کسى است که از سوى امام به داخل هواپیماى پیروزى فرا خوانده شده و طرف مذاکره قرار مىگیرد . در فرودگاه به امام خوشآمد مىگوید و در بهشت زهرا قبل از امام سخنرانى مىکند، مسؤول بیت امام و مامور حفظ جان او در مدرسه رفاه و علوى مىشود و ...
مطهرى و مساله فلسطین
گذشته از حضرت امام که پرچمدارى او در مبارزه با اسرائیل غاصب و حمایتبى دریغ از ملت مظلوم فلسطین مثال زدنى است ، استاد مطهرى را باید پیشتاز مبارزه با صهیونیسم در ایران دانست . او با درسى که از مکتب حسینى آموخته بود، با تمام وجود براى فلسطین مظلوم مىسوخت و عدم موضعگیرى در مقابل جنایات صهیونیزم را گناه نابخشودنى مىشمرد نطق آتشین و تاریخى ایشان در اسفند 1348 در حسینیه ارشاد (66) راجع به فلسطین که منجر به دستگیرى او شد، براى همیشه در صفحه تاریخ غیرت دینى، حک شده است . دو ماه پس از این نطق تاریخى، در ضمن یک سخنرانى در حسینیه ارشاد اعلام کرد که به همراه علامه طباطبایى و آیة الله سید ابوالفضل زنجانى شماره حسابى را جهت جمع آورى کمک به ملت فلسطین اختصاص داده است که مورد استقبال مردم و گروههاى مختلف قرار گرفت . این امر ساواک را وحشت زده کرد، پس از چند بار تذکر پنهانى به استاد و عدم اعتناى ایشان، تهدید کردهاند که اگر این وجوه به حساب فلسطینیان واریز شود به جرم خیانتبه مملکت تحت پىگرد قرار خواهد گرفت، (67) اما تعقیب و مراقبتهاى بعدى نشان داد که ساواک نیز مىدانست مطهرى کسى نیست که مرعوب آنان بشود .
پىنوشتها
1) دانش آموخته حوزه علمیه و کارشناس ارشد الهیات .
2) علل گرایش به مادیگرى، ص10
3) ر . ک . به: حمید روحانى، نهضت امام خمینى، ج1، ص56 - 57
4) عدل الهى، ص125
5) بیانیه سیاسى شهید مطهرى در سال 1357 و در آستانه پیروزى انقلاب در تبیین مقاصد نهضت اسلامى و سمت و سوى مبارزه مردم ایران به رهبرى روحانیت و تبیین آرمانهاى انقلاب نمونه کامل از هماهنگى استاد با آرمانهاى حضرت امام در برپایى نهضت اسلامى و مجاهده در به ثمر رساندن آن است . ر . ک . به: نامهها و ناگفتهها، مجموعهاى از نامههاى شخصیتها به استاد مطهرى و نامهها و یادداشتهاى ویژه استاد، ص198
6) استاد شهید در پیش نویس اساسنامه «شوراى روحانیت تهران» که بعدها «جامعه روحانیت مبارز تهران» نامیده شد در بند 10، همین تقسیم بندى را کرده و هدف تشکیلات را، فعالیت در این دو حوزه مىداند و موارد آن را نیز مىشمارد; چنانکه در اساسنامه شورا نیز نهادهاى مناسب براى اجرایى کردن این اهداف پیشبینى شده است . ر . ک . به: نامهها و ناگفتهها، صص141 و 161 به بعد .
7) مصلح بیدار، ج1، ص151
8) سیماى استاد در آیینه نگاه یاران، ص10، به نقل از علل گرایش به مادیگرى .
9) همان، ص92
10) استاد در بند 11 پیش نویس شوراى روحانیت تهران مىنویسند: «فکر و عمل: ما معتقدیم که اول باید ملت مسلمان نسبتبه اسلام و اصول و اهداف اسلام آشنا باشند و سپس وارد عمل شوند . در این روشنایى لازم است تحقیقهاى عمیقى در قسمتهاى زیادى از قرآن و حدیث و غیره بشود» نامه و ناگفتهها، ص142
11) مصلح بیدار، ج1، ص47
12) محتواى یکى از نامههاى حضرت امام به استاد مطهرى نشان مىدهد که استاد قبلا در نامهاى به امام یکى از عواملمعضلات سیاسى و اجتماعى قبل از انقلاب را، ناکارآمدى حوزههاى علمیه دانستهاند و امام نیز در جواب مرقوم داشتهاند: «آنچه در راس مفاسد است همان امر سوم است که اشاره کردهاید که حوزه از درون تهدید مىشود، باید آن علاج شود .» نامهها و ناگفتهها، ص17
13) عالم جاودان، یاران امام به روایت اسناد ساواک، ص1
14) خاطرات من از استاد شهید مطهرى، ص91
15) عالم جاودان، ص بیست و پنج .
16) مصلح بیدار، ج1، ص55
17) مساله شناخت، ص186
18) سیرى در زندگانى استاد مطهرى، ص109
19) عالم جاودان (اسناد ساواک)، صص264 - 262
20) همان
21) 65474 - همان
22) همان، ص312
23) همان، ص81
24) سیماى استاد، ص28
25) همان مدرک، ص30
26) سیرى در زندگانى استاد مطهرى، ص251
27) نامهها و ناگفتهها، ص17
28) همان، ص89
29) خاطرات من ... ص102
30) سیماى استاد، ص204
31) همان مدرک، صص 29، 49، 212، 225، 238
32) همان
33) همان
34) همان
35) همان
36) من لا یحضره الفقیه، ج4، ص334
37) پیرامون انقلاب اسلامى، ص11
38) پیرامون جمهورى اسلامى، ص134
39) پیرامون انقلاب اسلامى، ص14
40) استاد شهید به روایت اسناد، ص261 - 259
41) نامهها و ناگفتهها، ص133
42) ر . ک پارهاى از خورشید فصل سوم از جمله میر حسین موسوى، ص444
43) ر . ک مقدمه عللگرایش به مادیگرى .
44) ر . ک سیرى در زندگانى استاد مطهرى، شهید مطهرى و شریعتى و پارهاى از خورشید فصل سوم
45) پارهاى از خورشید، فصل سوم، ص192
46) سیماى استاد، ص38
47) نهضتهاى اسلامى درصد ساله اخیر، ص89
48) عالم جاودان، ص501
49) مهندس الویرى، پارهاى از خورشید، ص219
50) سیماى استاد، ص35
51) همان، ص63
52) خاطرات من ... ، ص26
53) در این زمینه ر . ک . به: اسناد ساواک و عالم جاودان تا صفحه 50
54) پارهاى از خورشید، ص104
55) سیماى استاد، ص55
56) ر . ک . به: سیرى در زندگانى استاد مطهرى، ص59
57) نامهها و ناگفتهها، ص169
58) ر . ک . به: سیماى استاد، ص96
59) مصلح بیدار، ج1، ص155
60) مجموع نامهها و نوشتههاى علماى طراز اول و دوم حوزههاى علمیه و دانشجویان مسلمان دانشگاهها به استاد مطهرى که در «نامهها و ناگفتهها» جمع آورى شده است، بخشى از این اعتماد دو سویه را به نمایش گذاشته است .
61) سیماى استاد، ص11
62) نامهها و ناگفتهها، ص12
63) سیماى استاد، ص204
64) ر . ک . به: نامهها و ناگفتهها، صص168 - 138
65) همان، ص18 - 11
66) ر . ک . به: حماسه حسینى، ج2، ص164
67) اسناد ساواک، ص306
مطهرى در اعتقاد به «توحید» ، «نبوت» و خاتمیت آن و «معاد» و «امامت و رهبرى» عمیق و راسخ بود و نیز به «عدل الهى» باورى از دل و جان داشت . «انسان و سرنوشت» او را مى «شناخت» و آنان را از «گرایش به مادیگرى» بر حذر مىداشت و «جهان بینى اسلامى» را براى آنان تبیین مىکرد . بر «آشنایى با قرآن» تاکید مىورزید و خود با عشق به قرآن در «سیره نبوى و ائمه اطهار» سیرى عمیق مىنمود و با پیروى از مولاى خود، على علیه السلام «جاذبه و دافعه» عجیبى داشت . در «اصول فلسفه» استادى کم نظیر بود و در «اخلاق» و «عرفان» با تکیه بر «آزادى معنوى» ; «اسفار» اربعه را طى کرد و براى «انسان کامل» شدن، از «فطرت» پاک خود بهره گرفت . در «تعلیم و تربیت» اسلامى کوشا بود . «خدمات متقابل اسلام و ایران» را تشریح کرد . به «نبرد حق و باطل» باور داشت و در این «جهاد» مقدس «حماسه حسینى» را تکرار کرد . معتقد به «نظام حقوق زن در اسلام» بود و بر «مساله حجاب» تاکید داشت . با «نظرى به نظام اقتصادى اسلام» «مساله ربا» را حل کرد . «نهضتهاى اسلامى در صد ساله اخیر» را مقدمه نهضت اسلامى ایران در بهمن 57 مىدانست . «پیرامون انقلاب اسلامى و جمهورى اسلامى» «گفتارها» داشت و به «امدادهاى غیبى» باورمند و به «قیام و انقلاب مهدى (عج)» امیدوار بود و در یک کلام «اسلام و مقتضیات زمان» را مىشناخت و «تفکر اسلامى» را احیا کرد .
این همه، از استاد شهید، شخصیت جامعى ساخت که «حاصل عمر» امام شد . در این میان، شخصیتسیاسى و حیات اجتماعى این بزرگمرد، حدیثى خواندنى دارد . گروهى ناآگاه، او را به عافیتطلبى و به دور از سیاست متهم کردند . ساواک شاه او را «روحانى افراطى» مىشناخت و مبارزان مجاهد، او را مغز متفکر نهضت اسلامى مىدانستند .
اکنون با مرورى کوتاه به حرکتسیاسى روحانیت و تبیین راهبرد مبارزات حضرت امامقدس سره بعنوان پرچمدار احیاى اسلام ناب محمدى صلى الله علیه و آله در عصر کنونى، جایگاه استاد در این نهضت را، از دهه چهل به بعد، بررسى مىکنیم سپس با بیان سیر حرکت مبارزاتى آن شهید والامقام نشان خواهیم داد که او به واقع حاصل عمر امام و فرزند خلف آن یگانه دوران بود .
روحانیت و مبارزه
بررسى تحولات سیاسى، اجتماعى ایران معاصر نشان مىدهد که چهار نیروى عمده; مذهب، روشنفکرى، دولت و بیگانه در این عرصه فعال بودهاند . در این میان، نیروى مذهب از اهمیتبسزایى برخوردار بوده است، به طورى که مىتوان گفت اساسىترین نیروى سازنده تارخ معاصر ایران، همین نیروى مذهب و ظرفیتبالاى مذهب تشیع بوده است، مهمترین حوادث تاریخى و جنبشهاى آزادى خواهى سدههاى اخیر ایران، همچون جنبش تحریم تنباکو، نهضت مشروطیت و وقایع مربوط به ملى شدن صنعت نفت را قدرت مذهبى مردم ایران رقم زده است . پوشیده نیست که قدرت مذهبى در ایران، ذیل روحانیتشیعه قابل تعریف است . در تمامى حوادث سیاسى اجتماعى ایران، روحانیت نقش محورى داشته و رهبرى حرکتهاى مردمى را عهدهدار بوده است . میرزاى شیرازى، میرزاى نایینى، آخوند خراسانى، شیخ شهید فضل الله نورى، شهید مدرس، آیت الله کاشانى و حضرت امام خمینىقدس سرهم از جمله رهبران شاخص دینى هستند که در این دوره، خواستههاى دینى مردم را رهبرى کردند و حرکتهاى سیاسى - اجتماعى آنان را سامان بخشیدند .
نهضت روحانیون ایران، احیاى دین اصیل و حیات بخش، مبارزه با استبداد داخلى و استعمار خارجى را بعنوان اهداف عالى و مشترک پىگیرى کرده است اما در اهداف، متوسط یا قریب و همچنین در شیوههاى مبارزه در مقاطع مختلف تاریخ معاصر ایران متفاوت بوده است . در یک سنخشناسى کلى; مبارزات روحانیت در ایران بعد از دهه چهل، اهداف و شیوهاى متفاوت از گذشته را پیشه خود کرده است و به لحاظ نتایج مؤثرى که به بار آورده، صفحه جدید و درخشانى را در تاریخ مبارزات روحانیتشیعه گشوده و نقش عمدهاى در فرایند مبارزات دینى ایفا کرده است، لذا حساب ویژهاى نیز باید براى آن باز کرد .
سنخشناسى روحانیت
به دنبال درگذشت مرحوم آیت الله بروجردى، در سال 1340، روحانیت در ایران وضعیت جدیدى یافت و حرکتهاى سیاسى آنان، شکل تازهاى به خود گرفت . یکى از عوارض از دست رفتن مرجعیت واحد این بود که نیروى بالقوه روحانیت را حول چند محور، با دیدگاههاى متفاوت پراکنده ساخت و اختلافات سلیقهاى و گاه مبنایى در میان روحانیون را در معرض دید قرار داد . در این دوره، گونههاى مختلف و طیفهاى رنگارنگى از روحانیت، از مرتبطین به دربار تا مبارزان مسلح و جسور، در مقابل حکومت قابل مشاهده است . در یک تقسیم بندى کلى مىتوان روحانیت این دوره را به دو گروه عمده تقسیم کرد:
1 . سیاست گریزان
گروهى از روحانیت در این دوره، یا به اعتقاد جدایى دین از سیاست و مشروع ندانستن مبارزه روآوردند یا به باور تعطیل حکومت در عصر غیبت و یا به علتسرخوردگى از حوادث سیاسى گذشته و تجربه ناموفق نهضت مشروطه و ملى شدن صنعت نفت و یا به خاطر ساختار شخصیتى عافیتطلبانه از سیاست گریزان بودهاند . طیف وسیعى از روحانیت در این مقطع تاریخى، در این گروه بودهاند . اگر طیف ساکت، خاموش و بى تفاوت را نیز در این گروه جاى دهیم اکثریت روحانیتشیعه در دهه چهل، در این گروه جمع بودهاند .
2 . سیاست پذیران
گروه اقلیتى از روحانیتشیعه در این دوره، سیاستپذیر بودند . در حالى که شرایط حاکم آن روز، براى آنان قابل تحمل نبود، اراده کرده بودند با مجاهدت خود ضمن معرفى اسلام اصیل و سیاسى و مبارزه با ظلم و فساد بر تشکیل حکومت اسلامى پاى بفشارند .
این گروه در عین قلت و کمى تعداد، در سایه رهبرى شخصیتبى نظیر حضرت امامقدس سره با قدرت درخشیدند و در اندک زمانى نه تنها حوزه و روحانیت، بلکه اقشار مختلف مردم را نیز تحت تاثیر خود قرار دادند .
حضرت امام، اگر چه قبل از درگذشت مرحوم آیت الله بروجردى، شخصیتى سیاسى و نیز از اساتید مبرز حوزه علمیه بود و محافل گرم علمى داشت اما رحلت آیت الله بروجردى وضعیت جدیدى را به وجود آورد و موجب شد که او بیش از گذشته و این بار از جایگاه مرجعیتبدرخشد .
حضرت امامقدس سره به جهت تقیدات روحى و مشى عرفانىاش، همواره از مطرح شدن خود در حوزه، به عنوان مرجع، پرهیز داشت و دورى مىگزید، اما عظمت و برجستگى علمى و فضیلت اخلاقى او به همراه تلاش عدهاى از شاگردان و مریدانش موجب شد در مدتى کوتاه، در راس امور دینى مردم مسلمان قرار گیرد . حضرت امام از پایگاه قویم مرجعیتبهره برد و راهبرد مبارزاتى خود را پىریزى کرد .
راهبرد مبارزاتى امام
در دوران رژیم شاهنشاهى در ایران، مخالفان حکومت و مبارزان سه شیوه و راهبرد مبارزاتى را برگزیدند:
بسیارى از مبارزان، به ویژه دین مداران و متدینان در مقابل اعمال ضد دینى و رفتارها ضد ملى حکومت وقت، استراتژى منفى اتخاذ کرده بودند; این گروه کوشیدند از طریق عدم همکارى با رژیم، تحریم برخى از کالاها و یا عدم اجراى برخى از قوانین و تمرد از مقررات، نارضایتى خود را از نظام شاهنشاهى ابراز نمایند .
گروهى دیگر، که عمدتا غیر روحانى بودند، تلاش داشتند با پذیرش اصل حکومت و قانون اساسى، مبارزات خود را در سطح جزئیات، براى اصلاح امور از طریق مبارزه پارلمانى پىگیرى کنند .
برخى از گروهها نیز سیاست مبازره مسلحانه را در مقابله با رژیم حاکم، برگزیدند .
اما روش مبارزاتى حضرت امامقدس سره با نتایجى که به بار آورد نشان داد که از تمام شیوههاى پیشگفته متمایز بوده است . استراتژى مبارزاتى حضرت امام ضمن رویارویى صریح، شفاف و شجاعانه سیاسى با اصل نظام سلطنتى، به ویژه شخص حاکم و حکومتهاى استعمارى حمایت کننده، براى زمینه چینى تشکیل حکومت اسلامى بر راهبرد فرهنگى متمرکز شد . امام پیوسته کوشیدند مبارزات خود را بر بستر آگاهى بخشى و تعمیق اندیشههاى دینى پىریزى نمایند . این استراتژى مبارزاتى بر محورهاى زیر متمرکز بود:
1 - تربیتشاگردان صالح و نیروهاى مناسب براى مبارزهاى پىگیر و همه جانبه .
2 - جذب نخبگان جامعه و همراه کردن آنان با مبارزهاى دینى از طریق معرفى صحیح اسلام سیاسى اصلاح گر و مبارز .
3 - آگاهى بخشى به اقشار مختلف مردم از طریق تبلیغ دین، با شیوههاى رایجحوزوى و امکانات مذهبى .
4 - وسرانجام تشکیل حکومتبر مبناى اندیشه سیاسى اسلام .
این شیوه مبارزاتى، از یک سو به جهت اعتقاد به عدم مشروعیت رژیم حاکم و از سوى دیگر پرهیز از هر نوع شتاب و ناپختگى در مبارزه، شیوه مبارزه پارلمانى و مسلحانه را خود به خود طرد کرده، و راهبرد مبارزه منفى را در درون خود جاى داد .
این روش مبارزاتى، به حضرت امام امکان داد; اولا - اسلام ناب و حرکت آفرین را به خوبى تبیین نماید . ثانیا - هرگونه انحراف و التقاط را از فرهنگ مبارزه بزداید . این نوع مبارزه در بستر دو محور فوق، امکانات فراوانى را براى امام فراهم آورد و بدنه اصلى و جوان حوزههاى علمیه و دانشگاهها را با او همراه ساخت و گروههاى مذهبى; چون هیئتهاى عزادارى، مجامع روحانى و انجمنهاى اسلامى دانشگاهها را در مسیر مبارزه قرار داد . مکانهایى چون مدارس علوم دینى، دانشگاهها، مساجد، حسینیهها و ایام مذهبى چون محرم، صفر، ماه رمضان و مناسبتهاى غم و شادى را با اهداف مبارزه هماهنگ کرد .
توجه به اقبال فوقالعاده اقشار مختلف و طیفهاى گوناگون مردم با گرایشهاى متعدد سیاسى به افکار حضرت امام و هماهنگى و همکارى خیره کننده آنان در بر چیدن بساط استبداد و جایگزین کردن حکومت اسلامى، عظمت وجودى امام را نمایانتر مىکند . افکار حضرت امام، زمانى توجه همگان را به خود جلب کرد و نتیجه بخشید، که افکار رنگارنگ سوسیالیستى با شعار عدالت و طرفدارى از محرومین، افکار لیبرالیستى با شعار آزادى و دستیابى به تمدن جدید و گرایشهاى ناسیونالیستى با تحریم عرق ملى به شیوههاى مختلف، خود نمایى مىکرد . با این اوضاع، امام توانستبا تبیین صحیح اسلام و پالایش آن از خرافات، انحرافات و التقاط، توجه افکار بیدار را به خود جلب نماید و انقلاب شگفت آور بهمن 57 را به ثمر برساند . اکنون باید ببینیم مطهرى در این روند، چه جایگاهى دارد، در جمع کدام دسته از روحانیان قرار مىگیرد و چه راهبردى را اتخاذ کرده و چه اقداماتى انجام داده است .
سیاست پذیرى مطهرى
اینکه نقطه عزیمت استاد شهید به دنیاى سیاست از کجا و چگونه بوده، دقیقا مشخص نیست، اما مسلم است که او در سال 1316 شمسى براى ادامه تحصیل وارد قم شده و در همان ایام با بىنظیرترین شخصیتسیاسى - الهى قرن، در قالب ارتباطات حوزوى و استاد و شاگردى آشنا و شیفته او شده است . او خود دلدادگى و تاثیرپذیرىاش از حضرت امام را این گونه ترسیم مىکند:
«پس از مهاجرت به قم، گمشده خود را در شخصیتى دیگر یافتم ... اگر چه در آغاز مهاجرت به قم، هنوز از «مقدمات» فارغ نشده بودم و شایستگى ورود در «معقولات» را نداشتم، اما درس اخلاقى که وسیله شخصیت محبوبم در هر پنجشنبه و جمعه گفته مىشد و در حقیقت درس معارف و سیر و سلوک بود، نه اخلاق به مفهوم خشک علمى، مرا سر مست مىکرد . بدون هیچ اغراق و مبالغهاى، این درس مرا آنچنان به وجد مىآورد که تا دوشنبه و سه شنبه هفته بعد خودم را به شدت تحت تاثیر آن مىیافتم . بخش مهمى از شخصیت فکرى و روحى من در آن درس - و سپس در درسهاى دیگرى که در طى دوازده سال از آن استاد الهى فرا گرفتم - انعقاد یافت و همواره خود را مدیون او دانسته و مىدانم . راستى که او «روح قدس الهى» بود .» (2)
چنانکه خود استاد تصریح کرده است، بخش مهمى از شخصیت فکرى و روحى و علمى و اخلاقى او در ارتباط با حضرت امام شکل گرفته است . جالب است که تاثیر این درس اخلاق امام، منحصر به مطهرى نبود . او حوزه را در آستانه تحول قرار داد و مورد حساسیت ویژه ساواک رضاخانى نیز قرار گرفت . (3)
ارتباط اینچنینى با امام، به علاوه استعداد ذاتى و خلاقیت روحى که در استاد وجود داشت، حدود سالهاى 1325 شمسى یک تحول روحى و فکرى عمیقى را در ایشان پدید آورد و با پایهریزى یک طرح اساسى فکرى در او، زمینهساز سیاست پذیرى و اندیشه ورزى استاد در حوزه فکر و عمل سیاسى شد:
«یادم هست در زمانى که در قم تحصیل مىکردم، یک روز خودم و تحصیلاتم و راهى را که در زندگى براى تحصیل انتخاب کردهام، ارزیابى مىکردم، با خود حساب مىکردم که آیا اگر به جاى این تحصیلات، رشتهاى از تحصیلات جدید را پیش مىگرفتم بهتر بود یا نه؟ ... آن ایام تازه با حکمت الهى اسلامى آشنا شده بودم و آن را نزد استادى (که بر خلاف اکثریتبه اتفاق مدعیان و مدرسان این رشته صرفا یک سلسله محفوظات نبود، بلکه الهیات اسلامى را واقعا چشیده و عمیقترین اندیشههاى آن را دریافته بود و با شیرینترین بیان، آنها را بازگو مىکرد) مىآموختم . لذت آن روزها و مخصوصا بیانات عمیق و لطیف و شیرین استاد از خاطرههاى فراموش ناشدنى عمر من است ... خلاصه یک طرح اساسى در فکرم ریخته شده بود که زمینه حل مشکلاتم در مسایل الهى بود ... در این وقت فکر کردم، دیدم اگر در این رشته نبودم و فیض محضر این استاد را درک نمىکردم، همه چیز دیگرم چه از لحاظ مادى و چه از لحاظ معنوى ممکن بود بهتر از این باشد که هست . همه آن چیزهایى که اکنون دارم داشتم و لا اقل مثل و جانشین و احیانا بهتر از آن را داشتم . اما تنها چیزى که قطعا نه خود آن را و نه جانشین آن را داشتم همین طرح فکرى بود با نتایجش، الآن هم بر همان عقیدهام .» (4)
این، اوج تاثیر پذیرى ایشان از امام است که براى او یک طرح اساسى فکرى به ارمغان آورده بود و همه نتایجى که از عمر با برکت مطهرى پدید آمد، حاصل این طرح فکرى است . (5) به همین خاطر حضرت امام نیز در اولین پیام به مناسبتشهادت استاد از ایشان به عنوان «فرزند بسیارعزیز» و «حاصل عمر» خویش یاد مىکند .
بدین ترتیب مطهرى در زمره روحانیان سیاستپذیر و البته متفاوت از انقلابیون دیگر، تحت رهبرى حضرت امام قرار مىگیرد و از این دوره ذهن او متوجه مشکلات اساسى فکرى، سیاسى، اجتماعى و فرهنگى جامعه شده، در متن تحولات قرار مىگیرد . از این زمان است که مطهرى در طرح اصلاحى حوزه، بعنوان پیش زمینه احیاى تفکر اصیل اسلامى، با عدهاى از علماى طراز اول حوزه; از جمله حضرت امام، مشارکت مىکند، با فداییان اسلام ارتباط برقرار مىنماید و پس از مهاجرت به تهران، نبض تفکر اسلامى را در مجامع دانشگاهى، در قالب استراتژى فرهنگى در دست مىگیرد و این روند تا دم شهادت ادامه مىیابد .
زندگى سیاسى شهید مطهرى
اکنون پس از معلوم شدن سیاست پذیرى مطهرى و پیوستنش به استراتژى مبارزاتى حضرت امام، زندگى سیاسى او را در دو حوزه اندیشه و عمل سیاسى (6) پى مىگیریم:
اول: مطهرى در حوزه اندیشه سیاسى
مرحوم شهید مطهرى پیش از آنکه یک مبارز سیاسى به معناى رایج آن باشد، یک فیلسوف سیاسى و «قوه عاقله» نهضت اسلامى بود; لذا همانگونه که امام در آغاز نهضت از میان استراتژىهاى مبارزاتى، براى بستر سازى مناسب یک انقلاب همه جانبه، راهبرد فرهنگى و اندیشهسازى را برگزیده بود، مطهرى نیز از یک سو عقیدهمند بود:
«ما که هنوز یک ایدئولوژى صحیح و مدون ارائه ندادهایم و جوانهاى خود را آموزش اسلامى ندادهایم و مفاهیم را روشن نکردهایم ... نتیجه عکس مىگیریم» (7) چرا که عصر کنونى، از نظر دینى و مذهبى; به ویژه براى جوانان، عصر اضطراب و دو دلى و بحران است، مقتضیات عصر و زمان، یک سلسله تردیدها و پرسشها براى آنان به وجود آورده و روح حماسه را از آن سلب کرده است، لذا:
«از همه ضرورىتر اینکه در عصر ما باید علاقمندان و آشنایان به مفاهیم واقعى اسلامى سعى کنند بار دیگر «حماسه» را که رکنى از مفاهیم اسلامى بود، بدانها برگردانند . البته بازگردانیدن «حماسه» به مفاهیم اسلامى نیازمند استبه جهادى فکرى و قلمى و زبانى .» (8)
از سوى دیگر با زیرکى خود، آگاه بود در زمان و موقعیتى دستبه مبارزه زده است که فشار اختناق بر فضاى سیاسى کشور حاکم است و سازمانهاى امنیتى با مانع تراشى جلوى پیشرفت کار و موفقیت را خواهند گرفت، لذا باید دو جبهه را در مبارزه سامان دهد; یک جبهه در جلو و آشکار و دیگرى پشت جبهه که کارش مدد رسانى، فکر دادن و عقیده سازى به کسانى باشد که در صحنه مبارزه فعالیت مىکند . (9) از این رو، تصمیم گرفت پیش از هر اقدام آشکار و حساسیتبرانگیز، وارد کارزار فکرى شده به پرسشها پاسخ گوید و مشکلات فکرى موجود در این زمینه را با قلم و بیان خود حل کند . (10) او به همین منظور دو مساله مهم «تدوین ایدئولوژى اسلامى» و «بر خورد با انحرافات فکرى» را در دستور کار خود قرار داد:
1 . تبیین ایدئولوژى اسلامى
مطهرى مىدانست که اگر بنا باشد نهضتى مکتبى راه بیفتد، باید بر اساس فکر صحیح و ناب، از همان مکتب باشد; لذا پیش از آنکه به بناهاى سیاسى - اجتماعى اسلام بپردازد، تبیین زیر بناهاى ایدئولوژیکى اسلام را وجهه همتخود قرار داد . از این رو، بر اساس مقتضیات زمان و به تناسب پرسش هایى که احیانا مىتوانست ذهن نخبگان، مبارزان و مردم را تحت تاثیر قرار دهد، آثار قلمى و ربانى تولید کرد و در این راه از هیچ کوششى دریغ نکرد و براى این منظور اقداماتى را به قرار زیر انجام داد:
الف) تشکیل لجنهاى از فضلاى قم
نخستین اقدامى که از شهید مطهرى براى تبیین اسلام اصیل ثبتشده مربوط به اجتماعى است از 18 نفر از فضلاى قم در سال 26 براى سامان دادن کار روحانیت در امور تبلیغ دینى بعنوان «بستر استراتژى فرهنگى» که مورد حمایتحضرت امام و مرحوم آیت الله بروجردى نیز قرار گرفت . قابل ذکر است که این اقدام، پس از آن صورت مىگیرد که تحول فکرى و روحى سابق الذکر براى استاد پیش آمده بود . شهید آیة الله بهشتى از این انجمن چنین یاد کردهاند:
«یادم است که در سال 1326 در قم با آقاى مطهرى و آقاى منتظرى و آقایان دیگر، علاوه بر درس و بحث و کارهاى طلبگىمان، همیشه به فکر سامان دادن به روحانیت و پربار کردن این نهاد اسلامى، اجتماعى بودیم . در همان سال یک حرکتى را در یک جمع 18 نفرى انجام دادیم که زمینهاى بود براى همکارى بیشتر و پر دوامتر ... در آن روز باز صحبت از این شد که باید روحانیتبراى مؤثرتر واقع شدن خودش تلاش کند .» (11)
توجه به ترکیب افراد این انجمن که بعدا همگى از یاران نزدیک امام در مبارزه بودند، سمت و سوى انجمن را نمایانتر مىکند . ضمن آنکه مقاله پرارزش «مشکل اساسى در سازمان روحانیت» استاد مطهرى که در سال 1341 به همراه مقالاتى از دیگر اندیشمندان حوزوى انتشار یافت، حاکى از دغدغه دائمى مطهرى نسبتبه این موضوع، بعنوان زیر ساخت هر حرکت اصلاحى دینى در جامعه است . (12)
ب) انجمن بحث و انتقاد فلسفى
گسترش فوق العاده فلسفه مادى و انتشار آن با تبلیغات سیاسى و توجه روز افزون جوانان روشنفکر به آثار فلسفى دانشمندان مادىگرا، علامه طباطبایى را بر آن داشت تا با اتکا بر تحقیقات گرانمایه هزار ساله فلسفه اسلامى با توجه به آراء و نظریات فلسفى جدید، یک دوره فلسفه را تدوین و از این طریق به مقابله با این موج ضد دینى بپاخیزد . بدین ترتیب به تشکیل انجمن بحث و انتقاد فلسفى در موضوعات مبتلا به جامعه، مرکب از عدهاى از فضلاى قم مبادرت ورزید که استاد شهید مطهرى نیز یکى از اعضاى تاثیر گذار این جلسه بودهاند . محصول این جلسه کتاب «اصول فلسفه و روش رئالیسم» بود که به تعبیر استاد نقش تعیین کنندهاى در ارائه بى پایگى فلسفه مادى براى ایرانیان داشته است . از آنجا که فهم این کتاب بخاطر اختصار، دشوار مىنمود; علامه طباطبایى شرح آن را به مرحوم مطهرى واگذار کردند و استاد نیز آن را به شایستگى انجام داده و جلد اول آن را با مقدمه و پاورقى خود و با شرح و بسط کافى، در سال 1332 منشر کردند و چهار جلد دیگر آن به تدریج منتشر شد . این کتاب نقش بسزایى در خنثى سازى فلسفه مادى، به ویژه ماتریالیسم دیالکتیک و جریانات حزب توده در دهه 30 و بعد از آن ایفا کرده، تاثیر ویژهاى در جلب جوانان تحصیلکرده به منطق اسلام به جاى گذاشت .
ج) عزیمتبه تهران
این سؤال همیشه مطرح بوده است که شهید مطهرى با اینکه در قم مورد توجه اکثریت علما، فضلا و طلاب حوزه بوده، به چه دلیل به تهران مهاجرت کرد؟ آنچه مسلم است اینکه یکى از علل این مهاجرت، تنگناى مالى بوده است . در اولین سند ساواک راجع به شهید مطهرى از زبان ایشان نقل شده است که «چون از لحاظ مالى وضعم در قم خوب نبود حرکتبه تهران کرده» ام (13) و دوستان نزدیک ایشان نیز این امر را تایید کردهاند . با این حال جناب حجة الاسلام و المسلمین آقاى دوانى در خاطرات خود از استاد، از جلسهاى در سال 1353 در دانشکده الهیات با حضور خود و شهید مفتح سخن گفته است که «استاد گفت: بر اثر شکست طرح آقاى خمینى براى اصلاح حوزه که من هم از فعالین آن و شاگرد ایشان بودم، از اطرافیان آیت الله بروجردى ضربه خوردم ... ناچار به تهران آمدم ... از آن موقع تاکنون به جرم ارادت به آقاى خمینى نزد خودى و بیگانه صدمه دیده و مىبینیم» (14) این امر نشان مىدهد که وضعیت قم براى فعالیتهاى استاد مساعد نبوده است، لذا به دنبال تامین وضعیت مطلوب، آن هم با حفظ ارادت به امام خمینىقدس سره راهى تهران مىشود .
فعالیتهاى فوق العاده استاد در تهران، ارتباط گسترده، دائمى و قوى با مجامع دانشگاهى، نخبگان و اقشار مختلف در تهران، نشان مىدهد که استاد مهاجرت به تهران را پل ارتباطى حوزه و دانشگاه قرارداده، تصمیم گرفت از این طریق راهبرد مبارزاتى خویش را پیاده کند . با شناختى که از مطهرى وجود دارد با عظمت روحى و استغناى طبعى که جزو ذات او بود، بعید به نظر مىرسد علة العلل مهاجرت از قم; یعنى شهرى که استاد به آن و دریاى مواج علمى آن عشق مىورزید; صرفا مشکلات مالى و معیشتى باشد، لذا تبیین ایدئولوژى اسلامى در مرکز کشورى که هر روز جوانانش را به سوى فساد بیشتر سوق مىداد به ویژه در دانشگاهها، مىتوانستیکى از علل این مهاجرت باشد و البته همین هم نتیجه حضور ایشان در تهران شد آیت الله جوادى آملى در این زمینه مىگویند:
«مصلحت الهى هر چه بود، خدا خواست که ایشان بتواند جامع بین حوزه و دانشگاه باشند . رابطى باشند که قدیم و جدید را وصل کنند، دانشگاه و فیضیه را به هم متصل کنند» (15)
د) مدرسه مروى تهران
ایشان از بدو ورود به تهران تا حدود بیستسال در مدرسه مروى تدریس کردند و به تربیت طلاب و محققان علوم و فرهنگ اسلامى مطابق با نیازهاى روز جامعه پرداختند . کلاسهاى استاد در مدرسه مروى صرف درسهاى خشک حوزوى نبود بلکه سعى کردند در راستاى راهبرد فرهنگى خود، با پیوند دروس حوزوى به مباحث مطرح روز، فرهنگ ناب و روزآمد را در حوزهها رواج دهند . یکى از شاگردان این کلاسها فضاى درسهاى مدرسه مروى را این گونه ترسیم مىکند:
«اگر مثلا ایشان درس منظومه تدریس مىکردند، به بیان مطالبى که در منظومه منعکس بود اکتفا نمىکردند، بلکه ضمن بیان حکمت اسلامى، از افکار فلسفى جدید هم مسائلى مطرح مىکردند و به نقد و تحلیل در این مسایل مىپرداختند و با چنان شورى وارد درس مىشدند که واقعا من استادى که این همه علاقه و عشق به ترویج فرهنگ و اندیشه اسلامى داشته باشد، ندیده بودم; به صورتى که در حال درس از خود بى خود مىشد . استاد علاقه عجیبى داشتند که اسلام در میان جامعه به صورت یک سرمشق زندگى روزمره نفوذ داشته باشد .» (16)
ه) استاد در دانشگاه
شهید مطهرى در سال 1334 تدریس خود را در دانشکده معقول و منقول (الهیات) دانشگاه تهران آغاز و تا سال 1356 یعنى به مدت 22 سال از این جایگاه به تبیین ایدئولوژى اسلامى پرداخت . این دوره، طولانىترین و در عین حال تاثیر گذارترین دوره حیات سیاسى استاد در تبیین ایدئولوژى است که بهترین نیروهاى انقلابى را تربیت کرد و جوانان بى شمارى را از چنگ طوفان افکار سوسیالیستى و لیبرالیستى رهانید . ماهیتحضور ایشان در دانشگاه با حضور دیگر اساتید متفاوت بود . او عزم خود را جزم کرد تا جوانان کشور را از شبهات و احیانا انحرافات فکرى نجات بخشد:
«بار دیگر به همه جوانان، دانشجویان - بخصوص دانشجویان مسلمان زاده; اعم از آنکه الآن افکار اسلامى داشته باشند (که چه بهتر) و یا دچار نوعى شکها، شبههها و یا خداى ناخواسته انحرافها در این مسائل هستند - اعلام مىکنم که با کمال صمیمیت از آنها در اینجا پذیرایى مىکنم; یعنى آماده هستم سؤالات آنها را در اینجا گوش کنم .» (17)
از سوى دیگر کمر همتبست تا کفر، الحاد و التقاط را نیز با منطق الهى خود، سرجایشان بنشاند . در سال 1355 به دنبال درگیرى با یک استاد کمونیست دانشکده الهیات که در سر کلاسها، تبلیغات ضد دین داشت، در نامهاى خطاب به رییس دانشکده مىنویسد:
«من براى چندمین بار پیشنهاد خود را تکرار مىکنم، مىگویم آقایان اگر سخنى دارند، بیایند بنویسند تا بنویسم، روى اصول علمى و منطقى کنفرانس بدهند تا کنفرانس بدهیم، در جلسات مناظره با شرکت اساتید و دانشجویان حضور یابند تا رو در روى یکدیگر قرار گیریم و داورى را بر عهده اندیشمندان بگذاریم .» (18)
ممکن است کسانى حضور این گونه استاد در مجامع دانشگاهى را فارغ از تاثیرگذارى سیاسى، تنها حاکى از قدرت علمى و توانایى فکرى او ارزیابى کنند اما ارزیابى ساواک که شامه قوى در این گونه مسائل داشت غیر از این بود . حضور ایشان در دانشگاه و تبیین ایدئولوژى اسلامى در قالب کلاسهاى درس، سخنرانیها و کنفرانسهاى علمى و مبارز طلبیدن این گونه، آنچنان تاثیرات سیاسى داشته و موجب جذب افکار و قلوب به سوى اسلام سیاسى شده بود که آنان چارهاى جز تعطیل آن، پس از سالها مانع تراشى ندیدند . در این باره، اداره کل سوم ساواک به اداره چهارم اعلام مىکند:
«نامبرده صلاحیت تدریس در هیچ یک از دانشکدهها را ندارد» (19) و اداره چهارم نیز استعلام مىکند «عدم صلاحیت نامبرده فوق از نظر سیاسى مىباشد یا غیر سیاسى» و پاسخ مىگیرد (20) «تدریس نامبرده بالا، در دانشکده الهیات و سایر دانشکدهها، از نظر سیاسى به مصلحت نمىباشد» (21) و با پى گیریهاى ساواک، دانشگاه نیز اعلام مىکند او را از کلاس درس و دانشجویان جدا کرده است; یعنى همان جایى که نقطه تزریق حماسه سیاسى به جوانان اهل فکر جامعه شده بود:
«ترتیبات لازم داده شده است تا آقاى شیخ مرتضى مطهرى، دانشیار دانشکده الهیات و معارف اسلامى از نیم سال دوم که از شانزدهم بهمن ماه 49 شروع مىشود به امر تحقیق بپردازند و وظیفه آموزشى در دوره لیسانس و فوق لیسانس را در نیم سال دوم تحصیلى سال جارى نخواهند داشت .» (22)
وقتى مىبینند حضور مطهرى نیز در دانشگاه براى بنیان ظلم و استبداد خطرساز است، در سال 1356 به اجبار از خدمت در دانشگاه بازنشست مىگردد .
و) محافل علمى و مذهبى
از بدو ورود به تهران، به موازات تدریس و تالیف، سخنرانىهاى تحقیقى و همکارى علمى با تشکلهاى سیاسى نیز آغاز شد . در همین ایام با برخى از نشریات ; از جمله مکتب اسلام و مکتب تشیع همکارى کرد و مقالات ارزشمندى در این دو نشریه به چاپ رساند . سلسله مقالات «زن در حقوق اسلامى» که در مقابل افکار روشنفکر مآبانه و در نقد مقالهاى در همین زمینه در مجله «زن روز» انتشار یافت زبانزد خاص و عام شد . دردى ماه سال 1334 براى سخنرانى و درس تفسیر در انجمنهاى اسلامى دانشجویان دعوت شد و فعالیت علمى خود را در این انجمن آغاز کرد . با تشکیل انجمن اسلامى پزشکان در سال 1337 از سخنرانان اصلى این انجمن شد و در آنجا موضوعات مهمى از ایدئولوژى اسلامى را به بحث گذاشت . در انجمن پزشکان، افزون بر سخنرانى، جلسات پرسش و پاسخ نیز برگزار مىکرد . به علاوه، ایشان در انجمن ماهانه دینى و جامعه اسلامى معلمین نیز سخنرانیهاى بسیار داشت . برخى از کتابهاى ارزشمند ایشان ; مانند علل گرایش به مادیگرى، امدادهاى غیبى، سیرى در نهج البلاغه، مساله حجاب و ... حاصل این جلسات مىباشد . با هیئتهاى مؤتلفه نیز همکارى نزدیک داشت و بر جریان فکرى این جمعیتسیاسى به نمایندگى از امام نظارت مىکرد .
جالب است که استاد مطهرى در هر یک از این مجالس به اقتضاى زمان و مکان و به تناسب نیازهاى مخاطبین، ایدئولوژى اسلامى را تبیین مىکردند و هر یک از موضوعات مورد بحث را به گونهاى انتخاب مىکرد که مشکلى از مشکلات فکرى جامعه را حل کند و گوشهاى از چهره زیباى اسلام را بنمایاند; براى مثال، بعد از قضایاى پانزده خرداد42 و شکست ظاهرى نهضت و پس از آن تبعید حضرت امام، عدهاى از انقلابیون، سرخورده و مایوس شدند و جمعى نیز از مبارزه بریدند . در چنین وضعیتى استاد مطهرى در جمع هیئتهاى مؤتلفه یعنى مجموعهاى از هیئتهاى مذهبى و انقلابى که براى سازمان دهى مجدد و ادامه مبارزه، دورهم جمع شده بودند، بحث «انسان و سرنوشت» را در قالب علل انحطاط مسلمین مطرح مىکند تا مبادا انقلابیون تصور کنند دچار سرنوشت محتومى شدهاند و لذا مبارزه بى فایده است . او خود در مقدمه کتابى به همین نام که از مجموعه آن مباحث، گرد آمده است، در تشریح تناسب این بحث مىگوید:
«منظور از طرح این مساله در این رساله، اولا: تحقیق در این جهت است که آیا اعتقاد به سرنوشت، آن طور که قواعد برهانى فلسفى ایجاب مىکند، از نوع عقاید و افکارى است که معتقدین خود را به سستى و تنبلى مىکشاند و مردمى که به این عقیده مىگرایند خواه ناخواه به انحطاط کشیده خواهند شد، یا این عقیده اگر درست تعلیم داده شود چنین تاثیر سوئى ندارد؟»
شاید به همین جهتبود که این موضوع مورد حساسیتساواک قرار گرفته و در بازجویى از یکى از اعضاى مؤتلفه از این درس و تدوین جزوهاى تحت عنوان انسان و سرنوشت پرس و جو شده است . (23)
مسجد الجواد، جاوید، ارک، هدایت، قانون توحید حتى جلسات خانگى و یا مسافرت به شهرستانها از دیگر موقعیت هایى بود که استاد شهید، آنها را براى بیان یک ایدئولوژى مدون، جامع و به روز که پاسخ گوى شبهات نسل جوان و فرهیخته باشد در راستاى استراتژى خود انتخاب کرد و پس از تعطیلى هر یک از آنها از سوى ساواک، بى تکلف و وظیفهمند به مسجدى دیگر و سنگرى بهتر، روى آورد .
علاوه بر همه اینها، ساواک در سالهاى 48 و 49 از جلساتى ار روحانیون سرشناس و مبارز با حضور جدى شهید مطهرى گزارش مىدهد که با توجه به ترکیب آن از جمله آقایان هاشمى رفسنجانى، فضل الله محلاتى، محمد رضا مهدوى کنى، امامى کاشانى، حسن لاهوتى و ... که همگى از مبارزین خط مقدم بودهاند و قرائنى که در متن گزارشها موجود مىباشد، بعید نمىنماید که علاوه بر تصمیم سازى مبارزه، مباحث جدى فکرى نهضت نیز در این جلسات مورد بحث قرار مىگرفته است و یا مقام معظم رهبرى آیت الله خامنهاى از جمعى از صاحبان فکر در تهران براى تدوین جهان بینى اسلامى خبر دادهاند که مطهرى مهمترین وزنه آن بوده است:
«شاید اولین موردى که با ایشان یک همکارى از نزدیک و جدى داشتیم عبارت بود از کوشش براى تدوین جهان بینى اسلامى . بر اثر تلاش چند نفر از دوستان ما، در این بحث، جلسهاى تشکیل دادیم در تهران که کارش و ماموریتش عبارت بود از این که جهان بینى اسلام را تدوین کند . بسیارى از صاحبان تفکر اسلامى یا مدعیان فکر اسلامى نیز در این جلسه شرکت مىکردند و شاید بتوانم بگویم که مهمترین وزنه این مجمع مرحوم استاد شهید مطهرى بود . از دیگر برادران ما که در این قسمت نیز همراه و همگام ما بودند شهید مظلوم دکتر بهشتى، آقاى هاشمى رفسنجانى و مرحوم شهید باهنر و بعضى دیگر از برادران بودند .» (24)
چنانکه در همین سالیان، ساواک مرتب از جلساتى گزارش مىکند که طیف مذهبى جبهه ملى; از قبیل مرحوم بازرگان و یدالله سحابى با استاد شهید همراه بوده و با ایشان ارتباط فکرى و سیاسى داشتهاند . همچنین ارتباط استاد با مرحوم طالقانى و فلسفى نیز در چارچوب مبارزات فرهنگى او قابل ارزیابى است .
ز) حسینیه ارشاد
اوج راهبرد فرهنگى استاد مطهرى، تاسیس حسینیه ارشاد در سال 1346 مىباشد . این دوره ضمن اینکه صفحه درخشانى در کارنامه مبارزه فرهنگى ایشان در اوج غربت دین و دیندارى، آن هم از نوع سیاسى آن بود، در عین حال سختترین دوره حیات سیاسى مطهرى بشمار مىرود که پایان غم انگیزى نیز داشته است . مقام معظم رهبرى هنر شهید مطهرى در تاسیس این حسینیه را این گونه بیان کردهاند:
«مرحوم استاد بنیان گذار حسینیه ارشاد بودند در آن روزى که تبلیغ اسلامى جز روضه خوانىها آن هم به صورت ناقص وجود نداشت و مرکزى هم براى تبلیغ اسلام به صورت صرفا تبلیغ و با توجه به انگیزههاى تازه اسلامى یافت نمىشد ایشان به این فکر افتادند که مرکزى براى این گونه تبلیغات باید بوجود بیاید ... حسینیه ارشاد که درستشد یک روز تنها نقطه و یا حداقل مهمترین مرکزى شد در تهران که مىتوانست ذهنها و دلها را به سوى اسلام جلب کند» (25)
اساسنامه این مؤسسه نیز نشان مىدهد که دقیقا در راستاى تبیین ایدئولوژى اصیل اسلامى مطابق با نیازهاى زمان و پاسخگویى به سؤالات نسل جوان و روشنفکر تاسیس شده است . عبارتهایى چون:
«دعوت از سخنرانان دانشمند و ذى صلاحیت اسلامى براى ایراد یک سلسله سخنرانیهاى آموزنده و مستدل و متناسب با سطح افکار طبقه تحصیل کرده» ، «ایجاد دایره پاسخ به پرسشها: ایجاد این دایره از آن جهت لازم تشخیص داده مىشود که نسبتبه خواستهها و عقدهها و ایرادات و مشغولیات فکرى و اخلاقى اجتماع بالاخص طبقه جوان وقوف کامل حاصل شود» ، «مطالعات و تحقیقات در مسائل اسلامى و مخصوصا در مسائلى که احتیاجات عصر و زمان، آنها را به وجود آورده است» یعنى همان اهدافى که بعدا خود را در اساسنامه شوراى روحانیت تهران به قلم استاد نشان داد . گویاى آن است که این استاد فرهیخته تا چه حد به روشنگرى تحصیل کردگان جامعه متعهد بوده است . برخى از کتابهاى گرانسنگ استاد چون عدل الهى، خدمات متقابل اسلام و ایران، جاذبه و دافعه على علیه السلام، حماسه حسینى و گفتارهاى معنوى حاصل جلسات و سخنرانیها در این حسینیه است .
اما متاسفانه خود سرىهاى آقاى میناچى یکى از مؤسسان حسینیه و درگیرى متعهدانه مطهرى با ایشان و در نهایت کنارهگیرى از این مؤسسه، فعالیت مؤثر استاد از این طریق را عقیم گذاشت . استاد مطهرى مهمترین دلیل کنارهگیرى از حسینیه که در واقع مهمترین هدف استراتژى فرهنگى ایشان در آن نهفته است را این گونه بیان کردهاند:
«طرز تفکر و هدف ما با ایشان در حسینیه و قهرا نوع کارها که وسیله وصول به هدفها است، متفاوت است، ما مىخواهیم اینجا را در یک سطح عالى اسلامى درآوریم که جوابگوى نیازهاى فکرى امروز و آینده باشد و ایشان مىخواهد اینجا را به صورت یک محیط تشریفات ظاهرى و با جنجال و هیاهو و شور و واویلا اداره کند، ایشان عملا طرفدار اقناع کاذب احساسات است و با این که اینجا با منطق سروکار داشته باشد، مخالف است و در راه آن کار شکنى مىکند، و تنها همین براى اینکه ما از هم جدا شویم کافى است» (26)
ح) حضور مجدد در قم
گفتیم که یکى از اهداف استاد مطهرى از رفتن به تهران، ایجاد تحول در فضاى فکرى نخبگان دانشگاهى بود اما این بدان معنا نیست که فضاى فکرى در حوزه علمیه، رضایتبخش بوده است . اساسا در یک فرض، فضاى تنگ و متحجرانه حوزه باعث مهاجرت ایشان به تهران شده است و این فضا کم و بیش تا آستانه انقلاب دوام داشته است . علاوه بر فضاى متحجرانه حاکم بر حوزههاى علمیه در سالهاى مبارزه امام یاران کم شمار ایشان، حوزه به ویژه در دهه پنجاه با موج جدیدى از افکار التقاطى مواجه شد که عدهاى از طلاب جوان را تحت تاثیر قرار داده بود لذا حضرت امام به این نتیجه مىرسند که حوزه به یک تحول بنیادى نیازمند است و این امر نیز از مطهرى بر مىآید . از این رو ایشان را مامور مىکنند در حوزه علمیه قم حضور یافته، بستر فرهنگى مناسب براى انقلاب را ایجاد نماید حضرت امام در یکى از نامههاى خود به استاد مطهرى مىنویسند: «اینکه من از دور بودن شما از حوزه قم و همینطور دور بودن بعض آقایان که خوب بود در این اوضاع آشفته و هرج و مرج، حوزههاى ما از آنها استفاده کنند، من ناراحتم، براى همین مفاسد منتظره است .» . (27) در همین حال برخى از طلاب جوان حوزه علمیه قم نیز طى نامهاى از استاد دعوت مىکنند در حوزه علمیه قم حضور یابد . (28) و استاد نیز مصمم مىشوند این مسؤولیتخطیر را به عهده بگیرند . خاطره جناب آقاى دوانى در این مورد گویا است که شهید مطهرى به ایشان گفتند:
«آقاى خمینى در نجف اشرف سخت تحت نظر است . ماندن ما در تهران بیهوده است . فکرى کردهام و مىخواهم آن را با شما در میان بگذارم . همه چیز علاج دارد غیر از حوزه که باید فکرى براى آن کرد . فکرش را کردهام و آن این است که برویم قم دستبه یک نوع تحول در خودمان بزنیم تا موجب تغییرات تدریجى در روش تدریس و ساختن طلاب مجهز به علوم اسلامى هماهنگ با نیاز عصر و زمان گردد . شما هم باید بیایید ... باید فکر اساسى کرد، پى ریزى اصولى کنیم، دستبه تحول بزنیم، آن هم باید از حوزه شروع شود . جاى آن هم قم است . هیچ کمکى به اسلام و نمایش عظمت و قدرت اسلام از این بهتر نیست که مجهز به سلاح روز; یعنى منطق علمى و بازسازى مبانى علمى شویم; چیزى که جایش خالى است .» (29)
ط) راهبرد فرهنگى استاد بعد از انقلاب
شهید مطهرى، پیروزى انقلاب را پایان استراتژى خود در تبیین ایدئولوژى اسلامى ندانستهاند، بلکه از یک جهت آن را دور تازهاى از مسؤولیتخود شمردهاند . تاسیس و اداره یک حکومت اسلامى و مردمى، پس از قرنها انتظار، آن هم بدون یک پشتوانه و تجربه عملى، نیاز به تشریح مبانى و راهکارهاى مناسب، برخاسته از محتواى اصیل دین دارد که از عهده همگان بر نمىآید . از این رو، مرحوم شهید صدوقى نقل مىکنند:
«قبل از شهادت استاد، این جمله را از امام فراموش نمىکنم که مىفرمود: خیلى علاقه دارم تا آقاى مطهرى باشد و در دوره جمهورى اسلامى، جامعه ایران و برادران مسلمان بتوانند حداکثر استفاده را از او بنمایند .» (30) »
استاد نیز این مسؤولیتسنگین را احساس کرده بود، لذا مىبینیم کارى که ایشان طى چند ماه پس از پیروزى انقلاب تا زمان شهادت در تبیین ایدئولوژى اسلامى، در حوزه حکومت اسلامى انجام دادند، از کسى صورت نگرفته و همچنان از قوت و تازگى برخوردار است و خواهد بود . دو کتاب ارزشمند و بى بدیل «پیرامون انقلاب اسلامى» و «پیرامون جمهورى اسلامى» دستاورد مجاهدت مطهرى در این عرصه است . طرح موضوعاتى چون آزادى تفکر و عقیده، ماهیت و عوامل انقلاب اسلامى، پیرامون جمهورى اسلامى، عدالت اجتماعى، استقلال و آزادى، معنویت و روحانیت در انقلاب اسلامى و بررسى وظایف و اهداف حوزههاى علمیه در مبارزه و انقلاب در این کتابها، نشان دهنده عظمت کار و گویاى ثلمهاى است که با فقدان مطهرى بر جمهورى اسلامى وارد شد .
2 . مبارزه با انحراف و التقاط
گفته شد که استاد مطهرى در راستاى راهبرد مبارزاتى خود تبییناندیشه سیاسى را بر عمل سیاسى مقدم دانستهاند و به همین منظور در حوزه اندیشهورزى سیاسى، تبیین ایدئولوژى اسلامى و برخورد با انحرافات فکرى را در دستور کار خود قرار دادهاند .
تمامى دوستان نزدیک و همرزمان مطهرى اذعان داشتهاند که ایشان نسبتبه انحرافات فکرى حساس و در مبارزه با التقاط نقش اول را داشته است:
حضرت آیة الله خامنهاى: «مرحوم شهید مطهرى از اول حساسیت عجیبى روى تفکر التقاطى داشت و آن وقت که همه با تفکرات التقاطى، برخوردهاى سطحى داشتند، او با کمال سختگیرى روى جابهجاى این تفکر مىایستاد و آن را مردود مىشمرد» (31)
آیة الله هاشمى رفسنجانى: «خطرى که از ناحیه گروهکها احساس مىشد، ایشان حساسترین فردى بود که این خطرها را احساس مىکرد و عمده براى او همین بود که خط اسلامى در اجرا آلوده نشود» (32)
شهید آیة الله بهشتى: «از نظر خط فکرى در زمینه ایدئولوژى، ایشان سختبا خطوط التقاطى و انحرافى مخالفت داشتند و در برابر آنها حساسیت داشتند; به طورى که با احزاب و گروههایى که تفکر التقاطى داشتند سخت درگیر مىشدند» (33)
شهید آیة الله مفتح: «بارها در مسائلى که پیش مىآمد بنده به ایشان عرض مىکردم که حالا فلان مطلب را ممکن است عنوان نکنید، فعلا مصلحت نیست، فعلا چنین و چنان است و پارهاى از مسائل اجتماعى در نظر من بود، مىفرمود این حرفها نیست، این را باید گفت، عقیده است، انحراف فکرى به وجود مىآید و من نمىتوانم در برابر انحراف عقیده و فکر که در جامعه اسلام به وجود بیاید، آرام باشم» (34)
شهید آیت الله باهنر: «یکى از خصوصیات استاد این بود که سخت در برابر اصل اسلام و اصل قرآن تعصب داشت . کوچکترین انحرافى را در یک برداشت تفسیرى، فلسفى، اقتصادى و اجتماعى که در باره اسلام مىدید عکس العمل نشان مىداد .» (35)
دیگر همراهان ایشان نیز همین خصوصیت را در استاد تصدیق و با ذکر موارد، بازگو کردهاند .
ممکن است تصور شود که با این حال، مطهرى فردى متعصب و متحجر بوده و با بى اعتنایى به آزادى افکار; تحمل مخالفین را نداشته است، اما به جرات مىتوان گفت: مطهرى با توجه به غناى فکرى که در منطق اسلام مشاهده مىکرد و با عنایتبه اعتماد به نفسى که داشت، از جمله معدود روحانیان آزاد اندیش و با سعه صدر است که تاریخ روحانیتبه خودش دیده است . او باور داشت «الاسلام یعلو و لا یعلى علیه» (36) و منطق آن شکستناپذیر است:
«هر مکتبى که به ایدئولوژى خود ایمان و اعتقاد داشته باشد، ناچار باید طرفدار آزادى اندیشه و آزادى تفکر باشد و بر عکس، هر مکتبى که ایمان و اعتمادى به خود ندارد و جلو آزادى اندیشه و آزادى تفکر را مىگیرد .» (37)
بنابراین با صداى بلند اعلام مىکرد:
«من مکرر در نوشتههاى خودم نوشتهام: من هرگز از پیدایش افراد شکاک در اجتماع که علیه اسلام سخنرانى کنند و مقاله بنویسند، متاثر که نمىشوم هیچ، از یک نظر خوشحال هم مىشوم . چون مىدانم پیدایش اینها سبب مىشود که چهره اسلام بیشتر نمایان بشود .» (38)
ولى او معتقد بود که هر کس باید حرف خودش را بزند، نفاق را کنار بگذارد، از دروغ و تزویر و ریاکارى بپرهیزد، اندیشه آزاد است اما توطئه ممنوع! جان کلام مطهرى این بود که «یک مارکسیست نباید تمسک به آیه قرآن کند و بگوید فلان آیه قرآن اشاره به فلان اصل مارکسیسم است . ما با این شیوه مخالفیم، این خیانتبه قرآن است» (39) بنابراین، رمز مبارزه پیگیر و صریح استاد مطهرى با تفکرات انحرافى بعضى از گروهها در طول مبارزه کشف مىشود .
در سالیانى که افکار ماتریالیستى و مادیگرایى به عناوین مختلف در اذهان عدهاى از نوخواندگان رسوخ کرد و محافل فکرى دانشگاهها، جولان گاه آنان شد، یک تنه در مقابل آنان قد علم کرد، قلم به دست گرفت، سخنرانى کرد، دعوت به مناظره نمود و تا حد ممنوع المنبر شدن (40) و اخراج از دانشگاه پیش رفت . (41)
در زمانى که ا فکار التقاطى و انحرافى در جبهه مبارزان نفوذ کرد، اولین کسى که در مقابل آن جبههگیرى کرد مطهرى بود . وقتى منافقین دستشان را رو کردند و ایدئولوژى غیر دینى خود را اعلام کردند، بیش از همه حساسیت نشان داد و با انحرافات آنان به مقابله پرداخت . (42)
در هنگامهاى که گروه نو ظهور فرقان، با ظاهرى مذهبى، درصدد تفسیرهاى نابجا از آیات قرآن برآمد و در قالب آن افکار ضد دینى و مادى خود را ترویج کردند، ناصحانه در مقابلشان ایستاد، مفصل و مستدل بر افکارشان خط بطلان کشید و در واقع شهادت خود را با این جسارت امضا کرد . (43)
او خود نبوغ دکتر شریعتى را کشف نمود و براى استفاده در حسینیه ارشاد دعوت کرد و در مقابل مخالفان نیز ایستاد اما به مجرد این که نقایصى در افکار و آثار او مشاهده کرد، بر اساس وظیفه الهى تذکر داد و در صدد اصلاح برآمد و هجمهها را نیز به جان خرید . (44)
در برههاى که افکار لیبرالیستى رونق گرفت و یا لیبرالها با تغییر شیوه سیاسى، رهبرى امام را باور کردند مطهرى بود که سخت نسبتبه خطوط التقاط در افکار و منش آنان هشدار داد و چون نگهبانى همیشه بیدار از خط واقعى امام حفاظت کرد . (45)
یکى از عجایب رهبرى حضرت امام در انقلاب این بود که با وجود شخصیتهاى برجستهاى که کاملا وجهه سیاسى و مدیریتى داشتهاند و سالیان متمادى از عمر خود را در زندان رژیم ستم شاهى سپرى کردهاند و از رهبران نهضت اسلامى بشمار مىآمدند، در آستانه پیروزى انقلاب، مطهرى را به سرپرستى شوراى انقلاب بر گزیدند و حتى به مشورت ایشان دیگر اعضاى این شورا را انتخاب کردند . این امر البته جاى پرسش دارد اما این کار امام علاوه بر این که نشان دهنده نقش والاى شهید مطهرى در مبارزه و شناخت عمیق امام از ایشان است که مؤید گفتههاى پیشین ما است، نکته ظریفى دارد که جناب آقاى هاشمى رفسنجانى به آن توجه دادهاند:
«چون امام از بروز خطوط گوناگون، خطوط چپ، راست و ملى گرایى و امثال اینها خوب مطلع بودند که بعد از پیروزى و آزاد شدن جو، این خطوط ظهور مىکند . آن موقع هم این خطوط، حمایتخارجى داشت . آقاى مطهرى در دوران پیش از پیروزى قاطعیتخودشان را در مقابل خطوط انحرافى نشان داده بودند و انعطاف ناپذیرىشان را . از این جهت این رسالت را قاعدتا; یعنى با اینکه ما همه با هم بودیم ولى امام ایشان را انتخاب کرده بودند و ماموریت داده بودند .» (46)
بالاخره، حساسیت فوقالعاده و مجاهدت جانانه استاد در مقابل انحرافات فکرى، در مبارزه و زوایاى مختلف آن، در متن نامه تاریخى استاد مطهرى به حضرت امام در سال 1356 آمده است که مجال بررسى آن در این مقام نیست، اما این هشدار استاد شهید باید آویزه گوش همگان باشد که:
«من به عنوان یک فرد مسؤول به مسؤولیت الهى، به رهبران عظیم الشان نهضت اسلامى که براى همه شان احترام فراوان قائلم، هشدار مىدهم و بین خود و خداى متعال اتمام حجت مىکنم که نفوذ و نشر اندیشههاى بیگانه به نام اندیشه اسلامى و با مارک اسلامى; اعم از آنکه از روى سوء نیت و یا عدم سوء نیت صورت گیرد، خطرى است که کیان اسلام را تهدید مىکند .» (47)
دستاورد راهبرد فرهنگى
استاد شهید مطهرى در کتاب ارزشمند نهضتهاى اسلامى در صد ساله اخیر که به حق خدمتبزرگى در پیشبرد نهضت اسلامى و چراغ راه آینده نظام اسلامى بشمار مىرود، در توصیف سید جمال مىنویسد: «او مىخواست رستاخیزى در اندیشه مسلمانان به وجود آورد» حال با همین ملاک استاد مطهرى خود نیز با اتخاذ راهبرد فکرى و فرهنگى در مبارزه، به حق رستاخیزى در اندیشه مبارزه ایجاد کرد و تلاش او را باید مکمل اندیشه سیاسى و حکومتى امام به حساب آورد . هنر مطهرى این بود که با تبیین اسلام اجتماعى و برخورد با موانع پیش رو، فضاى مبارزه را در سطح نخبگان جامعه; اعم از حوزوى و دانشگاهى ایجاد کرد . تشریح دستاورد ایشان در اینجا میسر نیست اما مىتوان بخشى از آن ثمرات ارزشمند را این گونه فهرست کرد:
1 - پرده بردارى از چهره اسلام سیاسى، اجتماعى، مبارز و حماسى و کمک در حلول مجدد روح اسلام واقعى در جامعه .
2 - ایجاد سد محکم فکرى و منطق نفوذناپذیر در مقابل هجوم فرهنگ بیگانه ; اعم از مارکسیستى، لیبرالیستى یا ناسیونالیستى .
3 - پالایش مبارزات اسلامى از هرگونه التقاط و انحراف و هدایت آن به سیره ائمه اطهار در مبارزه .
4 - شبهه زدایى و مقابله با پندار جدایى دین از سیاست و تبیین آشتى ذاتى بین آن دو .
5 - پیوند فکرى میان حوزه و دانشگاه، روشنفکران و روحانیان .
6 - مبارزه جدى با هرگونه تحجر و افکار منجمد و غیر پویا در بین روحانیان .
7 - جلب و جذب روشنفکران به صف مبارزات اسلامى به رهبرى حضرت امام خمینىقدس سره .
8 - تربیت نیروى قوى فکرى و کارآمد براى مبارزه، انقلاب و نظام اسلامى .
9 - تقویت علمى طرح حکومتى حضرت امام و دفاع فکرى از حکومت اسلامى .
10 - طرح و تبیین آفات احتمالى انقلاب و نظام اسلامى و تنبه رهبران نهضت نسبتبه آنها .
دوم: مطهرى در حوزه عمل سیاسى
بخش دوم از حیات سیاسى شهید مطهرى، عمل سیاسى او در میدان مبارزه است . بر خلاف توهم کج اندیشانى که مطهرى را عافیت طلب و به دور از مبارزه معرفى کردند . سراسر زندگى استاد، از دهه بیست تا اردیبهشت 1358، مشحون از مبارزه و مواجهه سیاسى و مبارزاتى با نظام ظلم و استبداد و همکارى نزدیک و عمیق با امام و یاران او است .
باید دانست که مطهرى، على رغم جوانان ناپختهاى که مبارزه را در هو و جنجال و پیروى از احساسات و یا مصادف با ناپختگى و تهور مهلک مىپنداشتند، تلقى عمیقى از مبارزه داشتهاند . چنانکه بیان شد، بخش اعظم مبارزات سیاسى او در تبیین و تشریح ایدئولوژى مبارزه و مواجهه با انحرافات فکرى در آن سپرى شد . اما در مبارزه به معناى عمل سیاسى نیز مطهرى اصل مهمى را مد نظر داشتهاند که توجه به آن در تحلیل شخصیتسیاسى ایشان بسیار حایز اهمیت است .
پیشتر اشاره شود که استاد از ابتلاى مبارزه معتقد بودند «چون فشار اختناق بسیار زیاد است و سازمان امنیت مانع پیشرفت کار مىشود، باید دو جبهه را سازمان دهیم: یک جبهه در جلو و آشکار و دیگر پشت جبهه» این یک اصل مهم براى مطهرى بود که مبارزه به یک گروه پشت پرده اما مغز متفکر و طراح نیاز دارد . این قاعده مبارزاتى ایشان در اسناد ساواک نیز منعکس شده است . ساواک در گزارش خود از مذاکرهاى بین دکتر مفتح و مطهرى در اطاق استاد، در دانشکده الهیات و معارف خبر داده است که در آن دکتر مفتح با اشاره به زندانى شدن دکتر بهشتى و تعطیلى جلسه تفسیر ایشان مىگوید: «تمام روزنههاى امید را بستهاند» استاد ابراز عقیده مىکند «نباید دست روى دست گذاشت و بیکار نشست» دکتر مىپرسد: «چکار باید کرد، کار از ما بر نمىآید» ، «مطهرى جواب داد البته از ما کارى به طور مستقیم بر نمىآید، چون روى افرادى مانند ما حساسیت دارند و مواظب هستند و از هر اقدامى سازمان امنیت جلوگیرى مىکند اما باید به طور غیر مستقیم کار کرد به این معنى که افراد روشنفکر و خوش استعدادى را که در گوشه و کنار مىتوانیم پیدا کنیم و هنوز سازمان روى آنها حساسیت ندارد به وسایل مقتضى آنها را آماده کنیم تا ترتیب جلسات و سخنرانیها را بدهند و مخصوصا نسل جوان را دور خود جمع کنند و بعد در جهت فکرى آنها را راهنمایى کنیم و مطالبى که ما خود نمىتوانیم با جوانان در میان بگذاریم و در واقع گرداننده فکرى جلسات ما باشیم» (48)
اینجاست که مىبینیم نزدیکترین همرزمان ایشان اذغان مىکنند که «یک مساله در ایشان بود و آن اینکه همیشه مىخواستند نامشان مخفى باشد و این بسیار عجیب بود» . به این خاطره از کسى که سالها در مبارزه حضور داشت توجه فرمایید:
«به دیدار امام (در نجف) رفتم و ایشان به سؤالهایم پاسخ دادند; از جمله در پاسخ سؤال من که: براى رهیافت در باره مسائل اعتقادى و سیاسى در داخل ایران به چه کسى رجوع کنیم؟ ایشان آقاى مرتضى مطهرى را معرفى کردند و گفتند «آقاى مطهرى فرد با تقوایى است و مىتوانید به ایشان رجوع کنید . من از معرفى آقاى مطهرى بسیار غافلگیر شدم، چون گمان مىکردم که در این باره افرادى را معرفى خواهند کرد که چندین بار زندان رفتهاند، افرادى مثل آقاى هاشمى رفسنجانى، آقاى خامنهاى و یا دیگران، من که در آن وقتبا محیطهاى روشنفکرى دانشجویى و مدتى هم با مجاهدین خلق ارتباط داشتم، از روحانیان مبارز، همینها را مىشناختم که نام بردم و گمانم نمىرفت که امام آقاى مطهرى را معرفى کنند و در باره ایشان تاکید داشته باشند . پیش از توصیه امام، آقاى مطهرى را فردى مىدانستم که اصلا در فضاى سیاسى تنفس نمىکند و صرفا به کارهاى معلمى مىپردازد!» (49)
جالبتر اینکه ایشان پس از مراجعتبه ایران در این باره با یکى از روحانیون سرشناس و مبارز مشورت مىکنند که: «ایشان هم گفت آقاى مطهرى کمتر در مسائل سیاسى حضور دارد و ارتباط کمى هم با روحانیت مبارز دارد!»
این در حالى است که همان دو بزرگوارى که در خاطره فوق از آنان بعنوان مبارزان مشهور ودر خط مقدم یاد شده است، اعتقادى غیر از این داشتهاند; آیة الله خامنهاى در این زمینه معتقدند: «نقش مرحوم مطهرى به نظر من نقش درجه یک بود» (50) و آیت الله هاشمى رفسنجانى نیز ضمن اذعان به بیستسال همکارى مبارزاتى با شهید مطهرى، مىگویند: «پیش از انقلاب وقتى با آقاى دکتر باهنر و دیگر دوستان مساله اثرات افراد و متفکران را در حرکت جدید اسلام یعنى از سال 24 و 25 به بعد ارزیابى مىکردیم، در تقسیم بندى که داشتیم، نقش درجه اول رابه امام دادیم و شهید مطهرى از نظر ما دومین نفر از لحاظ تاثیر قرار گرفتند .» (51)
اما حتى با رعایت اصل مخفى کارى و عدم تظاهر در مبارزه، که موجب شد خدمات مبارزاتى ایشان غیر از حضرت امام و معدودى از رهبران مبارزه، بردیگران پوشیده بماند; کارنامه مبارزات علنى استاد بسیار درخشان و پرونده او در ساواک شاه بسیار سنگین بوده است . در اینجا بر اساس سیر تاریخى به مهمترین آنها اشاره مىشود:
مطهرى و فداییان اسلام
اواخر دهه بیست که موج آزادى خواهى گسترش قابل توجهى یافت و حوزههاى علمیه را نیز تحت تاثیر قرار داد، فداییان اسلام کانون توجه خود را به قم معطوف کرده و ستاد عملیاتى خود را در مدرسه فیضیه مستقر کردند . این گروه مورد توجه و مایتبرخى از مراجع مانند آیت الله محمد تقى خوانسارى بودند . بعضى از شواهد تاریخى حاکى از آن است: حضرت امام با اینکه با تندروى در مبارزه به ویژه مبارزه مسلحانه با معلول به جاى علت موافق نبودند اما اصل حرکت فداییان اسلام مورد تایید امام بود و پشتوانهاى براى جنبش آنان محسوب مىشد، اما از آنجا که فداییان شاید براى اولین بار در تاریخ مبارزات روحانیتشیعه، مبارزه را از ذیل مرجعیتشیعى خارج کرده بودند، نمىتوانستند مورد تایید مستقیم حضرت امام باشند; چنانکه نتوانستند همراهى مرحوم آیت الله بروجردى را نیز جلب کنند . با این حال استاد مطهرى با فدائیان اسلام به طور مخفى همکارى و همفکرى مىکرد اما تندرویهاى آنان را نیز گوشزد مىنمود، حتى در صدد برآمد کدورتهاى بین آنها و آیت الله بروجردى را از میان بردارد که موفق نشد . خاطره آقاى دوانى در این باره بسیار گویا است:
«استاد شهید مطهرى با فداییان و افکارشان هماهنگ بود، بارها از شهید نواب مىشنیدیم که با احترام از آقاى مطهرى یاد مىکرد و از احوال او جویا مىشد، یا مطلبى را از وى نقل مىکرد که بیشتر جنبه راهنمایى و نصیحت آنها داشت آن شب (در ماجراى تهاجم بعضى از طلاب حوزه به فداییان در فیضیه) شهید مطهرى پس از شنیدن گلههاى فداییان از مرحوم آیت الله بروجردى که کار به آنجا رسیده بود، گفت: آقاى نواب! ببینید برادر! کوتاهى از خود شما شد، تصدیق کنید که شما آقایان خیلى عصبانى هستید ... چرا شما کارى بکنید که به اینجا برسد؟ نباید با آقاى بروجردى طرف شوید، وظیفه ندارید . واحدى و آقا سید هاشم ساکتبودند . نواب سخنان شهید مطهرى را تصدیق مىکرد و آرام به هر چه او مىگفت گوش مىداد .» (52)
مطهرى و قیام پانزده خرداد
اسناد ساواک گویاى آن است که سالها پیش از قیام پانزده خرداد42، مطهرى در مبارزه بوده و از مرداد 39 تحت مراقبتشدید ساواک در آمده است . او در این دوره، علاوه بر شرکت در جلسات مذهبى جبهه ملى، نهضت آزادى، انجمن ماهیانه دینى و انجمن اسلامى مسلمین که از لحاظ سیاسى حساسیتبرانگیز بودهاند، موضعگیرىهایى داشت که خوشایند دستگاه حاکم نبود; مانند:
«مصدق آدم وطن پرستى مىباشد و تودهاىها ایشان را بالاخره بیچاره مىکنند» ، «با توجه به اینکه اولیاى امور مملکت مىدانند که عدهاى خائن مال مردم را مىچاپند و مىخورند، هزاران جنایت مىنمایند معالوصف اقدامى جهتبهبود (وضع) ملت ایران نمىکنند . در این صورت، خدایا! خودت به فریاد مردم برس» ، «شما هم اى مردم، حواستان جمع باشد که از سامرىهاى این دوره شکست نخورید» ، «مقررات کشور و فرهنگ باید به موازات شرع مبین اسلام اجرا شود و اضافه نموده است: بیگانگان بر ایران حکمفرمایى مىنمایند و چرخ اصلى مملکت در دستبیگانگان است!» و ... این مواضع سرانجام ساواک را به این نتیجه رساند که مطهرى «داراى نوعى از اندیشه سیاسى» است و «نظریات سیاسى وى چون از منشا دینى مىباشد» «اغلب به صورت عدم رضایتبه خود مىگیرد و با بیان دینى نظریات سیاسى خود را در ضمن سخن، در بین عبارات دینى عرضه مىدارد» لذا باید «روش سیاسى خطاى وى گوشزدش شود و همچنین باید ماهیت محرکین! را براى وى آشکار ساخت و پایان غم افزاى نوع فکرش را واضح نمود» ! «و در صورت امتناع از سخنرانیها و انتشار آنها به طور مجله جلوگیرى بعمل آورد .» (53)
با فرا رسیدن قیام پانزده خرداد به رهبرى حضرت امام، مطهرى در کانون مبارزه قرار مىگیرد و از آنجا که ارتباط نزدیکى با اقشار و طبقات مختلف مردم، به ویژه قشر تحصیل کرده داشت در جریان قیام مردم تهران و مرتبط کردن آن با رهبرى حضرت امام خمینى نقش اساسى ایفا کرد و از جان و دل به تقویت مواضع رهبرى نهضت همت گماشت و بهاى آن را نیز در شب عاشوراى سال 42 پرداخت . در این شب سخنرانى مهمى علیه شخص شاه کرد و به دیگر روحانیان توصیه کرد «باید واقعیت را بگویید و در مقابل همه نوع حادثه و گرفتارى بایستید» (54)
در همان شب دستگیر و به همراه عدهاى از روحانیون مبارز تهران و شهرستانها زندانى شد و پس از 43 روز به دنبال فشارى که از سوى مردم و علما بر رژیم وارد مىشود، آزاد مىگردند . این در حالى است که آقاى هاشمى رفسنجانى معتقدند: «من و بعضى دوستان دیگر مىدانیم که شهید مطهرى چه نقش عظیمى در حوادث محرم 42 که منجر به انقلاب 15 خرداد یا 12 محرم شد داشتند که بخش ناچیزى از آن را رژیم فهمیده بود .» (55)
استاد شهید در این دوره از زندان، شعرى سرودهاند که نشانگر عمق ارادت ایشان به امام و همراهى خالصانه و خدایى با نهضت اوست . او خود مىنویسد: (56)
«بعد از 15 خرداد که در زندان شهربانى بودیم، آقاى بکلائى تبریزى اشعار ذیل را که از مردى بنام «ذوالقدر» بود، در پشت مثنوى من به عنوان یادگار نوشتند:
نشد ابرو خم از سنگینى بار قفس ما را
که این سنگین، سبکتر باشد از بال مگس ما را ...
اینجانب با اینکه فاقد طبع شعر است، یک روز اشعار بالا را با ابیات ذیل استقبال کرد:
ز منزلگاه آن محبوب یاران را خبر نبود
همى آید به گوش از دور آواز جرس ما را
صبا از ما ببر یک لحظه پیغامى به روح الله
کهاى یاد تو مونس روز و شب در این قفس ما را
به رغم کوشش دشمن نخواهد بگسلد هرگز
میان ما و تو پیوند، تا باشد نفس ما را
سزاوار تو اى جان کنج زندان نیست منزلگه
سزد گر خون ببارد از دو دیده هر نفس ما را
رواق منظر دیده مهیاى قدوم تو
کرم فرما و بپذیر از صفا این ملتمس ما را
تمام ملت ایران فکنده چشم بر راهت
به راه عدل و آزادى نه باک از هیچ کس ما را
از نکات جالب توجه شرکت استاد مطهرى در قیام پانزده خرداد این است که ایشان در عین درگیرى مستقیم با رژیم و مشارکت عریان در مبارزه، سمت رهبرى و هدایت گرى خود در قالب استراتژى فرهنگى را فراموش نکرده و در یادداشتى که از ایشان در باره قیام پانزده خرداد 42 باقى مانده است، این قیام را از حیث نقاط ضعف و قوت تحلیل کرده است که در روند نهضت روحانیون ایران یک سند تاریخى محسوب مىشود . (57)
همکارى با هیئتهاى مؤتلفه اسلامى
شهید مطهرى با هیئتهاى مؤتلفه اسلامى نیز همکارى نزدیکى داشت . بعد از واقعه پانزدهم خرداد چندین گروه که در قالب هیئتهاى مذهبى در مبارزه فعال بودهاند به این نتیجه رسیدهاند که براى سامان دهى مبارزه باید با همدیگر به رایزنى پرداخته و تشکیلاتى راهاندازى کنند . از آنجا که این گروهها معتقد بودند مبارزاتشان باید در رابطه با رهبرى نهضتباشد، از حضرت امام تقاضاى راهنمایى و ارشاد نمودند . حضرت امام چند تن از اندیشمندان مبارز از جمله شهید مطهرى را براى هدایت آنان معرفى نمودند . با اینکه شهید مطهرى از قبل با این گروهها در ارتباط بودند اما پس از عضویت در شوراى فقاهتى، سیاسى این گروه، تلاش کردند بیش از گذشته بر جریان فکرى این جمعیتسیاسى نظارت کنند . کتاب انسان و سرنوشت محصول همین ارتباط فکرى با هیئتهاى مؤتلفه است .
پس از تبعید حضرت امام، هیئتهاى مؤتلفه به استراتژى مسلحانه روى آورده، تصمیم گرفتند چهرههاى کلیدى رژیم را که در مخالفتبا اسلام و پیاده کردن اهداف ضد دینى نقش مستقیم دارند، از میان بردارند . در اینکه استاد شهید در این زمینه چه نقشى داشتهاند، نظریه واحدى وجود ندارد . آیت الله انوارى یکى از اعضاى شوراى فقاهتى این گروه که خود موافق روش نظامى بودند و به اتهام مشارکت در ترور منصور پانزده سال زندان ستم شاهى را متحمل شدند، معتقدند که استاد توافقى با این مشى نداشتند و مىگفتند قبل از آموزش صحیح جوانان انقلابى با توجه به شرایط محیطى، به ویژه رونق افکار الحادى در جامعه، این کار نتیجه عکس خواهد داد . (58) اما در مقابل، مرحوم شهید لاجوردى از اعضاى این هیئتها نقل مىکردند که ایشان به مبارزه مسلحانه بسیار اعتقاد داشتند و جمعیت مؤتلفه زیر بناى فکرى حرکتهاى مسلحانه خود را مدیون ایشان است . (59)
مطهرى بعد از سال 42
پس از واقعه تبعید حضرت امام و فروکش کردن نسبى تب مبارزه علنى و روى آورى مبارزان به لایه زیرین مبارزه، استراتژى فرهنگى مطهرى نیز وارد مرحله جدید شده و شدت بیشترى مىیابد . با این حال، استاد مطهرى با حفظ اصل پنهان کارى در مبارزه، سیر مبارزات سیاسى خود را پىگیرى کردهاند . ساواک نیز قدم به قدم رفتار او را زیر نظر داشت و عنوان «روحانى افراطى» مکرر در گزارشهاى ساواک، در مورد وى تکرار مىشود . در طى این مدت مطهرى دو وظیفه عمده را به نحو شایسته انجام داده است .
1 . ایجاد رابطه میان روشنفکران دانشگاه و روحانیت
غناى فکرى و شخصیتى استاد; به علاوه تلاش مجاهدانه او در پیوند بین دو قشر مبارز روحانى و دانشگاهى وضعیتى را پدید آورد که استاد توانست در میان هر دو قشر، موقعیت والایى را کسب کند و مورد احترام طرفین باشد . استاد توانست دیوار بى اعتمادى میان این دو صنف را تخریب و به همگرایى در مبارزه براى هدف مشترک تبدیل نماید . او از طریق تدریس موفق و اعجاب آور در دانشگاه آشنایى با زبان روز و مقتضیات زمان، انس پدرانه با تحصیل کردگان دانشگاه، توانست، چهرهاى مقبول از یک روحانى توانا و روشن ارائه دهد و جوانان را به روحانیت جذب نماید . از سوى دیگر با تزریق ایمان در دانشگاه و صبغه اسلامى دادن به مبارزات آنان، توجه روحانیت را به آنها جلب کرد و بالاخره اعتبار مطهرى در حوزه و دانشگاه پلى شد تا این دو گروه نخبه حول محور امام جمع گردند . (60)
2 . رابط بین امام و گروههاى مبارز
بیش از سه دهه انس با حضرت امام، از مطهرى مریدى ساخت که از اعماق وجود به امام ارادت مىورزید او امام را حسنهاى مىدانست که خداوند به روزگار ما عنایت کرده است . (61) و بیش از همه شخصیت وجودى و عظمت روحى و قابلیت فوقالعاده او را درک کرده بود . از سوى دیگر امام نیز علاقه خاصى به او داشت و اعتماد فوقالعادهاى به او پیدا کرده بود . به طورى که براى ایشان مىنویسند: «باید بدانید که اگر خداى نخواسته کسى از جناب عالى چیزى بگوید یا بنویسد، با سوابقى که از شما دارم و اطمینانى که به شما دارم مورد هیچ اثرى نخواهد بود .» (62)
این ارتباط و اعتماد دو طرفه، او را صاحب سر امام و راز دار انقلاب کرد، لذا او بهترین فردى بود که مىتوانست رابطه امام را با شخصیتهاى سیاسى و گروههاى مختلف تسهیل کند . مرحوم شهید صدوقى نقل مىکنند در پاریس آنچه فهمیدم این بود که امام به فکر بکر مطهرى بى نهایت اعتمادداشت و در کلیه کارهاى مربوط به پیروزى انقلاب با ایشان هم در شور قرار مىگرفت . (63)
در طول دوره تبعید امام، مطهرى به طرق مختلف با ایشان در ارتباط بوده و در مسائل مهم، نظریات امام را به انقلابیون ابلاغ مىکرد . درسال 1355 خود در نجف حضور یافته و با امام خمینى درباره مسائل نهضت اسلامى به بحث و تبادل نظریه پرداخت .
با تشکیل جامعه روحانیت مبارز که خود استاد از بنیان گذاران آن بوده تشکیلات آن را پى ریزى و اساسنامه آن را تنظیم کرده است، (64) نقش واسطه بودن ایشان میان امام و روحانیون مبارز شکل جدىترى یافت . نامه تاریخى مطهرى به امام در سال 46 راجع به جریانات داخل ایران به ویژه مساله شریعتى و نامههاى متعدد امام به ایشان در رابطه با قضایاى نهضت و هدایت صحیح آن، (65) این نقش را بر جستهتر نشان مىدهد .
چند ماه قبل از پیروزى انقلاب با اشاره امام، مطهرى به پاریس مىرود و در آنجا، مهمترین مسائل انقلاب را با امام به مشاوره مىنشیند و در همان سفر بناى اولیه شوراى انقلاب به سرپرستى مطهرى گذاشته مىشود پس از مراجعتبه ایران عملا رهبرى نهضت در داخل ایران را در سمتسرپرستى شوراى انقلاب به نمایندگى از امام به عهده مىگیرد، مسؤول کمیته استقبال از امام مىشود، تحصن در دانشگاه را هدایت مىکند و تنها کسى است که از سوى امام به داخل هواپیماى پیروزى فرا خوانده شده و طرف مذاکره قرار مىگیرد . در فرودگاه به امام خوشآمد مىگوید و در بهشت زهرا قبل از امام سخنرانى مىکند، مسؤول بیت امام و مامور حفظ جان او در مدرسه رفاه و علوى مىشود و ...
مطهرى و مساله فلسطین
گذشته از حضرت امام که پرچمدارى او در مبارزه با اسرائیل غاصب و حمایتبى دریغ از ملت مظلوم فلسطین مثال زدنى است ، استاد مطهرى را باید پیشتاز مبارزه با صهیونیسم در ایران دانست . او با درسى که از مکتب حسینى آموخته بود، با تمام وجود براى فلسطین مظلوم مىسوخت و عدم موضعگیرى در مقابل جنایات صهیونیزم را گناه نابخشودنى مىشمرد نطق آتشین و تاریخى ایشان در اسفند 1348 در حسینیه ارشاد (66) راجع به فلسطین که منجر به دستگیرى او شد، براى همیشه در صفحه تاریخ غیرت دینى، حک شده است . دو ماه پس از این نطق تاریخى، در ضمن یک سخنرانى در حسینیه ارشاد اعلام کرد که به همراه علامه طباطبایى و آیة الله سید ابوالفضل زنجانى شماره حسابى را جهت جمع آورى کمک به ملت فلسطین اختصاص داده است که مورد استقبال مردم و گروههاى مختلف قرار گرفت . این امر ساواک را وحشت زده کرد، پس از چند بار تذکر پنهانى به استاد و عدم اعتناى ایشان، تهدید کردهاند که اگر این وجوه به حساب فلسطینیان واریز شود به جرم خیانتبه مملکت تحت پىگرد قرار خواهد گرفت، (67) اما تعقیب و مراقبتهاى بعدى نشان داد که ساواک نیز مىدانست مطهرى کسى نیست که مرعوب آنان بشود .
پىنوشتها
1) دانش آموخته حوزه علمیه و کارشناس ارشد الهیات .
2) علل گرایش به مادیگرى، ص10
3) ر . ک . به: حمید روحانى، نهضت امام خمینى، ج1، ص56 - 57
4) عدل الهى، ص125
5) بیانیه سیاسى شهید مطهرى در سال 1357 و در آستانه پیروزى انقلاب در تبیین مقاصد نهضت اسلامى و سمت و سوى مبارزه مردم ایران به رهبرى روحانیت و تبیین آرمانهاى انقلاب نمونه کامل از هماهنگى استاد با آرمانهاى حضرت امام در برپایى نهضت اسلامى و مجاهده در به ثمر رساندن آن است . ر . ک . به: نامهها و ناگفتهها، مجموعهاى از نامههاى شخصیتها به استاد مطهرى و نامهها و یادداشتهاى ویژه استاد، ص198
6) استاد شهید در پیش نویس اساسنامه «شوراى روحانیت تهران» که بعدها «جامعه روحانیت مبارز تهران» نامیده شد در بند 10، همین تقسیم بندى را کرده و هدف تشکیلات را، فعالیت در این دو حوزه مىداند و موارد آن را نیز مىشمارد; چنانکه در اساسنامه شورا نیز نهادهاى مناسب براى اجرایى کردن این اهداف پیشبینى شده است . ر . ک . به: نامهها و ناگفتهها، صص141 و 161 به بعد .
7) مصلح بیدار، ج1، ص151
8) سیماى استاد در آیینه نگاه یاران، ص10، به نقل از علل گرایش به مادیگرى .
9) همان، ص92
10) استاد در بند 11 پیش نویس شوراى روحانیت تهران مىنویسند: «فکر و عمل: ما معتقدیم که اول باید ملت مسلمان نسبتبه اسلام و اصول و اهداف اسلام آشنا باشند و سپس وارد عمل شوند . در این روشنایى لازم است تحقیقهاى عمیقى در قسمتهاى زیادى از قرآن و حدیث و غیره بشود» نامه و ناگفتهها، ص142
11) مصلح بیدار، ج1، ص47
12) محتواى یکى از نامههاى حضرت امام به استاد مطهرى نشان مىدهد که استاد قبلا در نامهاى به امام یکى از عواملمعضلات سیاسى و اجتماعى قبل از انقلاب را، ناکارآمدى حوزههاى علمیه دانستهاند و امام نیز در جواب مرقوم داشتهاند: «آنچه در راس مفاسد است همان امر سوم است که اشاره کردهاید که حوزه از درون تهدید مىشود، باید آن علاج شود .» نامهها و ناگفتهها، ص17
13) عالم جاودان، یاران امام به روایت اسناد ساواک، ص1
14) خاطرات من از استاد شهید مطهرى، ص91
15) عالم جاودان، ص بیست و پنج .
16) مصلح بیدار، ج1، ص55
17) مساله شناخت، ص186
18) سیرى در زندگانى استاد مطهرى، ص109
19) عالم جاودان (اسناد ساواک)، صص264 - 262
20) همان
21) 65474 - همان
22) همان، ص312
23) همان، ص81
24) سیماى استاد، ص28
25) همان مدرک، ص30
26) سیرى در زندگانى استاد مطهرى، ص251
27) نامهها و ناگفتهها، ص17
28) همان، ص89
29) خاطرات من ... ص102
30) سیماى استاد، ص204
31) همان مدرک، صص 29، 49، 212، 225، 238
32) همان
33) همان
34) همان
35) همان
36) من لا یحضره الفقیه، ج4، ص334
37) پیرامون انقلاب اسلامى، ص11
38) پیرامون جمهورى اسلامى، ص134
39) پیرامون انقلاب اسلامى، ص14
40) استاد شهید به روایت اسناد، ص261 - 259
41) نامهها و ناگفتهها، ص133
42) ر . ک پارهاى از خورشید فصل سوم از جمله میر حسین موسوى، ص444
43) ر . ک مقدمه عللگرایش به مادیگرى .
44) ر . ک سیرى در زندگانى استاد مطهرى، شهید مطهرى و شریعتى و پارهاى از خورشید فصل سوم
45) پارهاى از خورشید، فصل سوم، ص192
46) سیماى استاد، ص38
47) نهضتهاى اسلامى درصد ساله اخیر، ص89
48) عالم جاودان، ص501
49) مهندس الویرى، پارهاى از خورشید، ص219
50) سیماى استاد، ص35
51) همان، ص63
52) خاطرات من ... ، ص26
53) در این زمینه ر . ک . به: اسناد ساواک و عالم جاودان تا صفحه 50
54) پارهاى از خورشید، ص104
55) سیماى استاد، ص55
56) ر . ک . به: سیرى در زندگانى استاد مطهرى، ص59
57) نامهها و ناگفتهها، ص169
58) ر . ک . به: سیماى استاد، ص96
59) مصلح بیدار، ج1، ص155
60) مجموع نامهها و نوشتههاى علماى طراز اول و دوم حوزههاى علمیه و دانشجویان مسلمان دانشگاهها به استاد مطهرى که در «نامهها و ناگفتهها» جمع آورى شده است، بخشى از این اعتماد دو سویه را به نمایش گذاشته است .
61) سیماى استاد، ص11
62) نامهها و ناگفتهها، ص12
63) سیماى استاد، ص204
64) ر . ک . به: نامهها و ناگفتهها، صص168 - 138
65) همان، ص18 - 11
66) ر . ک . به: حماسه حسینى، ج2، ص164
67) اسناد ساواک، ص306