قانون اساسى و مبانى حاکمیت دینى در قانونگذارى (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
«مبانى حاکمیت در قانوناساسى» عنوان پژوهشى است که توسط حجه الاسلام آقاى حسین جوان آراسته در مرکز تحقیقات علمى دبیرخانه مجلس خبرگان رهبرى انجام گرفته است . فصلهاى سه گانه این پژوهش عبارتند از:
1 . مبانى حاکمیت دینى در قانوناساسى
2 . مبانى حاکمیت ملى در قانوناساسى
3 . رابطه میان حاکمیت ملى و دینى .
آنچه در این مقاله پیش روى دارید بخشى از فصل اول این تحقیق مىباشد که تقدیم علاقمندان به مباحثحقوق اساسى و فقه سیاسى مىگردد .
در آمد
از آنجا که قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران به دنبال پىریزى نظامى مکتبى است، اصول متعددى از آن بیانگر حاکمیت دینى مىباشد . این اصول را مىتوان به دو صورت دسته بندى نمود:
1 . اصولى که منحصرا بر حاکمیت دینى دلالت دارند .
2 . اصولى که علاوه بر حاکمیت دینى، حاکمیت ملى را نیز مد نظر قرار دادهاند .
اصول حاکمیت در قانون اساسى
اصول دسته اول عبارتند از:
1 . اصل دوم: جمهورى اسلامى نظامى استبر پایه ایمان به: 1 . خداى یکتا (لا اله الا الله) و اختصاص حاکمیت وتشریع به او و لزوم تسلیم در برابر امر او 2 . وحى الهى و نقش بنیادى آن در بیان قوانین 3 . معاد و نقش سازنده آن در سیر تکاملى انسان به سوى خدا 4 . عدل خدا در خلقت و تشریع 5 . امامت و رهبرى مستمر و نقش آن در تداوم انقلاب اسلام 6 . کرامت و ارزش والاى انسان و آزادى توام با مسئولیت او در برابر خدا از راه: . . .
2 . اصل چهارم: کلیه قوانین و مقررات مدنى، جزایى، مالى، اقتصادى، ادارى، فرهنگى، نظامى، سیاسى و غیر اینها باید بر اساس موازین اسلامى باشد . این اصل بر اطلاق یا عموم همه اصول قانون اساسى و قوانین و مقررات دیگر حاکم است و تشخیص این امر بر عهده فقهاى شوراى نگهبان است .
3 . اصل دوازدهم: دین رسمى ایران، اسلام و مذهب جعفرى اثنا عشرى است و این اصل الى الابد غیر قابل تغییر است و مذاهب دیگر اسلامى اعم از حنفى، شافعى، مالکى، حنبلى و زیدى داراى احترام کامل مىباشندو . . .
4 . اصل بیست و چهارم: نشریات و مطبوعات در بیان مطالب آزادند مگر آنکه مخل به مبانى اسلام یا حقوق عمومى باشد .
5 . اصل بیست و هفتم: تشکیل اجتماعات و راه پیمایىها بدون حمل سلاح به شرط آن که مخل به مبانى اسلام نباشد آزاد است .
6 . اصل چهل و چهارم: نظام اقتصادى جمهورى اسلامى ایران بر پایه سه بخش دولتى، تعاونى و خصوصى با برنامه ریزى منظم و صحیح استوار است . . . مالکیت در این سه بخش تا جایى که با اصول دیگر این فصل مطابق باشد و از محدوده قوانین اسلام خارج نشود . . . مورد حمایت قانون جمهورى اسلامى است .
7 . اصل چهل و نهم: دولت موظف است ثروتهاى ناشى از ربا، غصب، رشوه، اختلاس، سرقت، قمار، سوء استفاده از موقوفات . . . فروش زمینهاى موات و مباحات اصلى، دائر کردن اماکن فساد و سایر موارد غیر مشروع را گرفته و به صاحب حق رد کند»
8 . اصل هفتادودوم: مجلس شواى اسلامى نمىتواند قوانینى را وضع کند که با اصول و احکام مذهبى رسمى کشور یا قانون اساسى مغایرت داشته باشد . . .
9 تا 13: اصول نود و یکم، نود و سوم، نود و چهارم، نود و ششم و نود و نهم که مربوط به شوراى نگهبان است .
14 . اصل یکصدوپنجم: تصمیمات شوراها نباید مخالف موازین اسلام و قوانین کشور باشد .
15 . اصل یکصدوپنچاهوهفتم: (تعیین رئیس قوه قضائیه با این وصف که مجتهد عادل و آگاه به امور قضایى و مدیر و مدبر است از سوى مقام رهبرى)
16 . اصل یکصدوشصتودوم: (تعیین رئیس دیوان عالى کشور و دادستان کل با این وصف که مجتهد عادل و آگاه به امور قضایىاند از سوى رئیس قوه قضاییه)
17 . اصل یکصدو شصت و سوم: صفات قاضى طبق موازین فقهى به وسیله قانون معین مىشود .
18 . اصل یکصد و هفتادم: قضات دادگاهها مکلفند از اجراى تصویب نامهها و آیین نامههاى دولتى که مخالف با قوانین و مقررات اسلامى . . . استخود دارى کنند و هر کس مىتواند ابطال این گونه مقررات را از دیوان عدالت ادارى تقاضا کند .
علاوه بر اصول یاد شده، اصول دهم، یازدهم، بیستم، بیست و یکم، بیست و ششم، بیست و هشتم، چهل و پنجم، یکصدو پنجاه و یکم، یکصدوشصتوهفتم و یکصد و هفتاد و پنجم نیز به نحوى بیانگر حاکمیت دین و مبانى اسلامى مىباشند . اصول هفتاد و دوم، نود و یکم، نود و سوم، نود و چهارم، نود و ششم، نود و نهم و یکصد و پنجم در اجراى اصل چهارم تدوین گردیدهاند .
اصول دسته دوم
اصل پنجم . از آنجا که عهدهدارى ولایت امر و امامت امت در این اصل بر طبق اصل یکصد و هفتم مقرر گردیده است و مطابق آن اصل، رهبرى از طریق خبرگان منتخب مردم قدرت را بدست مىگیرد اصل پنجم را در اصول دسته دوم قرار دادهایم . اصول دیگرى که در این گروه قرار مىگیرند عبارتاند از اصول یک، پنجاهوشش، پنجاهوهفت و یکصدوهفت .
اندک تاملى در این اصول، محورى بودن سه اصل دوم، چهارم و پنجم را نمایان و نوع رابطه میان آنها را نیز مشخص مىسازد . اصل دوم نشانگر پایهها و ارکان نظام، اصل چهارم بیانگر حاکمیت موازین اسلام و اصل پنجم نمایانگر رهبرى و مرکز ثقل این نظام است . توجه به این سه اصل تصویرى از سه رکن مکمل (یعنى اسلام، رهبرى و مردم) را ترسیم مىنماید . در حاکمیت دین دو عنصر اسلام و رهبرى همگام با یکدیگر نقش آفرینى مىکنند به گونهاى که فقدان هر یک، بنیان این حاکمیت را، متزلزل خواهد نمود . اسلامى بودن قوانین به تنهایى کفایت نمىکند بلکه نظارت عالیه رهبرى بر قواى تقنینى، اجرایى و قضایى نیز ضرورت پیدا مىکند .
تلقى و برداشت فوق را مىتوان در مقدمه قانون اساسى، زیر عنوان «شیوه حکومت در اسلام» سراغ گرفت:
در ایجاد نهادها و بنیادهاى سیاسى که خود پایه تشکیل جامعه است، بر اساس تلقى مکتبى، صالحان عهدهدار حکومت و اداره مملکت مىگردند (ان الارض یرثها عبادى الصالحون) و قانونگذارى که مبین ضابطههاى مدیریت اجتماعى استبر مدار قرآن و سنت جریان مىیابد . بنابراین نظارت دقیق و جدى از ناحیه اسلامشناسان عادل و پرهیزگار و متعهد (فقهاى عادل) امرى محتوم و ضرورى است .
پیش از ورود به بحث، ارائه تعریفى از سه واژه کلیدى مربوط به آن یعنى مبانى، حاکمیت و حکومت ضرورت دارد .
واژگان کلیدى
1 . مبانى
واژهاى عربى و جمع «مبنى» مىباشد . این کلمه به معناى
عمارتها، بناها، بنیانها و اساسها است . (1) بدین ترتیب مبانى هرچیزى عبارت است از پایه هایى که آن چیز بر آنها بنا گردیده و استقرار یافته است . «مبانى» در اصطلاح حقوق، کلىترین اصول، قواعد و معیارهایى هستند که نظام حقوقى مبتنى بر آن مىباشد . بدین ترتیب «مبانى حاکمیت» همان اصولى هستند که «حاکمیت» در یک نظام حقوقى و سیاسى بر روى آنها استوار گردیده است و از آنجا که هر یک از نظامهاى حقوقى مبتنى بر مبانى مخصوص به خود مىباشد، حقوقدانان با تامل در مبانى حقوقى یک نظام، ارزشها و سمت و سوى حاکم بر آن نظام سیاسى و حقوقى را کشف مىنمایند یا در موارد ابهام یا فقدان یا تعارض قوانین با دقت در همان مبانى به چاره جویى مىپردازند . براى مبانى حقوق ویژهگىهاى چندى برشمردهاند: (2)
1 . از کلیت وسیعى برخوردار است و در نتیجه تعداد مبانى در هر نظام حقوقى محدود مىباشد .
2 . «مبانى» وضع شدنى نیستند . بنابراین اطلاق قانون یا قاعده بر آنها صحیح نیست .
3 . در موارد ابهام یا سکوت قانون، شناخت مبانى، مشکلگشا مىباشد .
4 . منشا الزامى بودن قوانین و مقررات، مبانى آنها است زیرا حقوق تا حدود زیادى مشروعیتخود را از این مبانى کسب مىنماید .
2 . حاکمیت (3)
حاکمیت در یک تقسیم به دو بعد داخلى و خارجى تقسیم مىگردد . حاکمیت داخلى یا درونى (حاکمیت در دولت) به مفهوم اراده برتر نسبتبه تمام ارادههاى جزیى در یک سرزمین و حاکمیتخارجى یا برونى (حاکمیت دولت) حاکمیتى است که در روابط بین دولتها ظاهر مىگرددو مستلزم نفى هر گونه تبعیتیا وابستگى در برابر دولتهاى خارجى است . (4)
حاکمیت عبارت از قدرت عالیهاى است که اولا بر کشور و مردم آن برترى بلامنازع دارد به ترتیبى که همگان در داخل کشور از آن اطاعت مىکنند و ثانیا کشورهاى دیگر آن را به رسمیتشناخته و مورد احترام قرار مىدهند . (5)
در تعریف فوق به چند نکته عنایتشده است: 1 . قدرت عالى و برتر 2 . سلطه قدرت عالى بر کشور و مردم 3 . شناسایى و پذیرش این قدرت از سوى دیگر کشورها .
حاکمیت از سه ویژگى برخوردار است: مطلق، دائمى، و همیشگى استیعنى هیچ قدرتى را در برابر خویش برنمىتابد، همواره وجود دارد و غیر قابل تجزیه مىباشد .
3 . حکومت (6)
حکومت مجموعهاى از افراد، ابزار و ساختار تشکیلاتى است که حاکمیتبه وسیله آن اعمال مىگردد; حکومت را مىتوان تجسم و تبلور حاکمیت در نظر گرفت; و در مقایسه میان حاکمیت و حکومت اولى را به روح و دومى را به اندام تشبیه کرد .
در مقابل ویژگیهاى سه گانه حاکمیت (مطلق، دائمى و یک پارچه بودن)، حکومت در درون خود تفکیک قوا و توزیع قدرت را مىپذیرد، تغییر یافتنى و قابل تجزیه است . به عبارت دیگر، افراد، امکانات و تشکیلات قواى سه گانه حکومتى در طول زمان تغییر مىیابند در حالى که حاکمیتها از نوعى ثبات و دوام برخوردارند . به عنوان مثال اکنون بیش از بیستسال است که یک حاکمیت در ایران وجود دارد اما قواى حکومتى بارها تغییر یافتهاند . در تعامل میان حاکمیت و حکومتبه این گزاره باید توجه نمود که هر حاکمیتى براى اعمال قدرت خویش نیاز به حکومت دارد و هر حکومتى منهاى حاکمیت محکوم به تلاشى و نابودى است . قواى حکومتى چه در بخش تصویب قوانین توسط مجلس و چه در اجراى آنها توسط مدیران اجرایى و چه در فصل دعاوى توسط قضات، همه و همه به مثابه اندامهاى مکمل یکدیگر دستبه اعمال حاکمیت مىزنند .
حاکمیت دینى در قانونگذارى
اصل دوم: جمهورى اسلامى، نظامى استبر پایه ایمان به:
1 . خداى یکتا (لا اله الا الله) و اختصاص حاکمیت و تشریع به او و لزوم تسلیم در برابر امر او;
2 . وحى الهى و نقش بنیادى آن در بیان قوانین;
3 . معاد و نقش سازنده آن در سیر تکاملى انسان به سوى خدا;
4 . عدل خدا در خلقت و تشریع;
5 . امامت و رهبرى مستمر و نقش اساسى آن در تداوم انقلاب اسلام;
6 . کرامت و ارزش والاى انسان و آزادى توام با مسئولیت او در برابر خدا:
که از راه:
الف) اجتهاد مستمر فقهاى جامع الشرایط بر اساس کتاب و سنت معصومین سلام الله علیهم اجمعین،
ب) استفاده از علوم و فنون و تجارب پیشرفته بشرى و تلاش در پیشبرد آنها،
ج) نفى هرگونه ستم گرى و ستم کشى و سلطه گرى و سلطه پذیرى،
قسط، عدل، استقلال سیاسى، اقتصادى، اجتماعى، فرهنگى و همبستگى ملى را تامین مىکند .
قانون اساسى در اصل اول با بیان اینکه: «حکومت ایران جمهورى اسلامى است» به نام این حکومت و راى مثبت ملتبه آن اشاره کرده است . و در اصل دوم به معرفى محتوایى نظام جمهورى اسلامى مىپردازد . این معرفى در سه محور پایهها، هدفها و روشهاى نظام صورت گرفته است که به بررسى جداگانه هر یک از آنها مىپردازیم .
محورهاى اصل دوم
یک . پایهها و ارکان نظام
قانوناساسى، اصول پنجگانه اعتقادى (اصول دین و اصول مذهب) را به ضمیمه اصل کرامت انسان و جایگاه والاى او، به عنوان ارکان شش گانه و بنیادهایى معرفى مىکند که پایههاى این نظام را تشکیل مىدهند . بدون شک بیان این اصول اعلام موضع نظرى صرف نیست . زیرا «آنچه که بیش از همه مسیر زندگى ما را تعیین مىکند اصول اعتقادى و ایمان ما است . ایمان به خدا، ایمان به نبوت، ایمان به امامت و ایمان به معاد، نقش کاملى در تعیین مسیر زندگى ما دارد . آن قانونگذارى که در آینده مىخواهد در مجلس شوراى ملى قانونى بگذراند اگر شخصى باشد معتقد به خدا و به معاد و معتقد به وحى، مسلما روش قانونگذارى او فرق مىکند با کسى که اعتقادش اسلامى نباشد .» (7) تامل در بند اول و بند ششم در ارائه سیمایى از نظام جمهورى اسلامى کافى است . نظامى که بر پایه ایمان به خداى یکتا و توحید است این اعتقاد را در همه ابعاد آن یعنى «یکتاى در ذات و یکتاى در مقام پرستش و یکتاى در فرماندهى، توحید ذات، توحید عبادت، توحید افعال و توحید حاکمیت و فرماندهى» (8) مىداند . روشن است که «ایمان به خدا با این معانى که گفتیم چه نقشى در سازمان جامعه دارد .» (9) قرآن کریم از طرفى با اعلام اینکه: ان الحکم الا لله امر الا تعبدوا الا ایاه (10) ، حاکمیت مطلق را منحصرا از آن خدا مىداند و از سوى دیگر عصاره پیام رسولان برگزیده الهى به امتهاى خود را چنین باز گو مىکند که: ان اعبدوا الله و اجتنبوا الطاغوت . (11) در آیه نخست دلالت روشنى وجود دارد که پذیرش حکم و فرمان غیر خدا چیزى جز بندگى و پرستش غیر خدا نیست . تقارن اثبات حاکمیتخدا و نفى عبودیت غیر او به همین منظور صورت گرفته است . در آیه دوم میان پذیرش حاکمیتخداوند و نفى بندگى و حاکمیت طاغوت رابطه مستقیم بر قرار شده استبه گونهاى که پذیرش یکى بدون نفى دیگرى معنا ندارد . یا حاکمیتخدا یا حاکمیت طاغوت . بر همین اساس است که در فرهنگ اسلامى نظامها با توجه به پذیرش این یا آن حاکمیت از دو حال خارج نیستند . یا نظام توحیدىاند یا نظام طاغوتى .
پذیرش حاکمیتخداوند اعتقاد به حاکمیت در هر دو بعد تکوین و تشریع مىباشد . نفوذ فرمان و اراده خداوند، نفوذى فرا گیر و نامحدود است که هم در تکوین و عالم هستى و آفرینش و هم در امور اعتبارى تشریعى و قانونگذارى ظهور و بروز مىیابد . اعتقاد به انحصارى بودن حاکمیت در خداوند در هر دو بخش آن و التزام به این حقیقت، لوازمى را در پى خواهد داشت که تفاوت بنیادین در زیر ساختهاى اجرایى و تقنینى میان نظام توحیدى و غیر توحیدى از جمله آنها خواهد بود .
بدین ترتیب با تامل در بند یک اصل دوم، دلیل توجه قانونگذار قانوناساسى به پایههاى دیگر نظام که عبارتند از وحى، معاد، عدل، امامت و رهبرى و نقش خاص هر یک از آنها روشن مىگردد . اصول یاد شده مبتنى بر نوع خاصى از جهان بینى اسلامى است که در جاى خود اثبات شده و از نظر قانونگذار مفروض بودهاند .
بر اساس بند ششم، جمهورى اسلامى نظامى استبر پایه «کرامت و ارزش والاى انسان و آزادى توام با مسئولیت او در برابر خدا» . تدوین کنندگان قانوناساسى با وسواس در تنظیم این بند درصدد بودند تا نشان دهند «دیدى که در جمهورى اسلامى نسبتبه انسان وجود دارد، انسان به منزله یک حیوان ابزار ساز تلقى نشده است، بلکه انسان خلاصه موجودات و موجود متکامل عالم طبیعت است .» (12) با توجه به این دیدگاه و برابر جهان بینى اسلامى و پذیرش حاکمیت تکوینى و تشریعى خداوند، منظور از آزادى انسان آزادى تکوینى است نه تشریعى . (13) انسان شرعا مجاز نیست هرگونه که مىخواهد عمل نماید به همین جهت آزادى او، آزادى توام با مسئولیت در برابر خدا است . مسئولیتى که هم در این جهان و هم در آن جهان باید نسبتبه رفتار خود پاسخگو باشد .
دو . هدفهاى نظام
ذیل اصل دوم سه هدف عمده جزو اهداف نظام جمهورى اسلامى شمرده شده است که عبارتند از:
1 . قسط و عدل
2 . استقلال سیاسى، اقتصادى، اجتماعى و فرهنگى
3 . همبستگى ملى
نیل به این اهداف، گرچه جزو آرمانهاى هر ملتى است و هر عقل و منطقى آنرا تایید مىکند، درنظام سیاسى اسلام نیز اهتمام ویژهاى نسبتبه آنها ابراز شده و قسط و عدالت اجتماعى به عنوان هدف مهم ارسال رسولان و انزال کتابهاى آسمانى اعلام گردیده است . قرآن مىگوید: «براستى که پیامبرانمان را با دلایل روشن فرستادیم و همراه آنان کتاب و میزان فرو فرستادیم تا مردم به قسط و دادگسترى برخیزند» (14) بر این اساس مؤمنان مامورند تا همواره در اندیشه قسط و عدل و به تعبیر قرآن «قوامین بالقسط» (15) باشند . استقلال در همه ابعاد آن و نفى هرگونه سلطه بیگانگان یکى دیگر از آرمانهاى اسلامى است . (16) از آنجا که اسلام در یک نگاه کلان به دنبال تشکیل امت واحد جهانى است و همه پیروان خود را به همبستگى و وحدت فرا مىخواند، (17) همبستگى ملت نیز در راستاى همبستگى امت مورد توجه قرار مىگیرد . تامل در اصول دیگر قانوناساسى بویژه اصولى که در فصل سوم زیر عنوان «حقوق ملت» آمده است، حصرى نبودن هدفهاى مذکور در اصل دوم را روشن مىسازد . آزادى و امنیت نیز جزو اهداف مورد توجه نظام جمهورى اسلامى است .
سه . روشهاى نظام
هر نظامى با تاکید بر ارکان و اصول خود براى وصول به اهداف مورد نظر ناگزیر از اتخاذ شیوه و روشهایى است که هم از کارآمدى لازم بر خوردار بوده و هم جهتگیرى آنها متناسب با ارکان و اهداف تعیین شده باشد . «روشها در یک نظام ایدئولوژیک یعنى در یک نظام مکتبى و در یک جامعه مکتبى نمىتواند دور از نظر مکتب و جهتگیرى از آن صورت بگیرد .» (18) در یک نظام مکتبى هدف نمىتواند وسیله را توجیه نماید، از هر ابزارى نمىتوان براى رسیدن به هدف استفاده نمود و اهمیت ارزشها هیچ گاه از اهمیت روشها نمىکاهد . بر همین اساس اصل دوم پس از بیان پایههاى نظام، سه راه و روش را براى تامین اهداف نظام این گونه تعیین مىکند:
الف . اجتهاد مستمر فقهاى جامع الشرایط بر اساس کتاب و سنت معصومین سلام الله علیهم اجمعین .
ب . استفاده از علوم و فنون و تجارب پیشرفته بشرى و تلاش در پیشبرد آنها .
ج . نفى هرگونه ستم گرى و ستم کشى و سلطه گرى و سلطه پذیرى .
در حقیقت، دین و دانش عناصرى هستند که همزمان نظام را براى رسیدن به اهدافش یارى مىرسانند .
اینک مىتوان در زمینه جایگاه اصل دوم قانوناساسى قضاوت آگاهانه نمود . به نظر مىرسد میزان اهمیت این اصل به حدى است که مىتوان آنرا اصل مادر قانوناساسى نامید . زیرا اصول محورى و کلیدى دیگر همچون اصل چهارم، پنجم، ششم و پنجاه ششم به ترتیب به منزله شرح و تفصیلى هستند از بندهاى دوم، پنجم، ششم و یکم اصل دوم . با این وجود جاى شگفتى است که این اصل به شکل بایستهاى مورد توجه قرار نگرفته و حقوقدانان ما در حقوق اساسى نوعا از کنار آن به سادگى گذشتهاند .
با توجه به موارد پیش گفته نکات زیر را مىتوان فهرست نمود:
1 . اصل دوم، اصل مادر قانوناساسى جمهورى اسلامى ایران است .
2 . اصل دوم، بیانگر پایهها و ارکان، شیوهها و روشها و نیز هدفهاى نظام جمهورى اسلامى است .
3 . جمهورى اسلامى، نظامى است ایدئولوژیک و مکتبى، برخاسته از یک جهان بینى خاص و متعهد در برابر آموزههاى دینى .
4 . نظام جمهورى اسلامى، نظام امت و امامت است .
5 . حاکمیت تکوینى و تشریعى به طور مطلق از آن خداست .
6 . نگاه قانوناساسى به انسان، نگاهى ویژه و کریمانه است نه مادى گرایانه .
7 . انسانها در تعیین سرنوشت اجتماعى خویش آزادى همراه با مسئولیت دارند .
8 . قانوناساسى، قسط و عدل، استقلال همه جانبه، همبستگى و وحدت ملى را از ارزشها و اهداف مهم نظام مىداند .
9 . از آنجا که اهمیت روشها کمتر از اهمیت ارزشها (اهداف وغایات) نیست، تعیین روشهاى مشروع ضرورى مىباشد .
10 . استفاده توامان از دین و دانش و نیز تجربه بشرى به عنوان روشهایى کارآمد و مشروع مورد توجه قانوناساسى است .
جایگاه اصل چهارم
«کلیه قوانین و مقررات مدنى، جزایى، مالى، اقتصادى، ادارى، فرهنگى، نظامى، سیاسى و غیر اینها باید بر اساس موازین اسلامى باشد . این اصل بر اطلاق یا عموم همه اصول قانون اساسى و قوانین دیگر حاکم است و تشخیص این امر بر عهده فقهاى شوراى نگهبان است» .
اصل چهارم قانون اساسى را پس از اصل دوم مىتوان مهمترین اصل قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران دانست . این ارزش و جایگاه از چند جهت قابل اثبات است:
1 . لحن و بیان خود اصل . در قسمت دوم اصل چهارم تعبیرى به کار رفته است که در هیچ اصلى از قانون اساسى مشابه آن را نمىتوان سراغ گرفت . این اصل با بیان این که: «بر اطلاق یا عموم همه اصول قانون اساسى و قوانین و مقررات دیگر حاکم است» . خود را فصل الخطاب همه اصول قرار داده است . بنابراین تعبیر از آن به «اصل حاکم» تعبیرى دقیقا برگرفته از متن قانوناساسى مىباشد .
2 . اظهارات اعضاى خبرگان . کلیدى بودن اصل چهارم در سخنان خبرگان نیز مورد تاکید قرار گرفته است . در مذاکرات مربوط به این اصل گفته شد:
این قانون ناظر بر همه قوانین است . . . در تمام فصول [قانون اساسى] ما باید به این اصل اشاره کنیم و این اصلى است که همه آنچه را که در سایر فصول و قوانین خواهد آمد باید به آن استناد کرد . (19)
به نظر من این اصل مهمترین اصلى است که نوشته و تصویب مىشود و هدف آقایان مجتهدین و علما که این جا جمع شدهاند، بیشتر همین اصل است که بر تمام اصول حکومت دارد . بنابراین باید روى آن دقتشود براى این که تمام اصولى که ما مىخواهیم تصویب کنیم، این اصل باید بر تمام آنها حکومت داشته باشد . . . (20)
مراحل تدوین اصل چهارم
این اصل در پیشنویس اولیه قانون اساسى وجود نداشت . متن اولیه آن توسط گروه یک (21) تهیه و در جلسه سیزدهم به این صورت ارائه گردید: «کلیه قوانین و مقررات مدنى، جزایى، مالى و اقتصادى، ادارى، فرهنگى، نظامى و غیره باید با رعایت کامل موازین اسلامى باشد» (22)
در مباحثات جلسات سیزدهم و چهاردهم از میان پیشنهادهاى فراوانى که در زمینه تغییر عبارات و یا تکمیل متن ارائه شد، دو پیشنهاد مهم در دو مرحله مطرح گردید که در تکمیل متن فوق هر یک ناظر به نکته خاصى بود . پیشنهاد اول، همان پیشنهادى است که این اصل را، اصل حاکم قرار مىدهد: «این اصل بر همه اطلاق و عمومات این قانون و مقررات دیگر حاکم است» . (23) به دنبال این پیشنهاد، مقام تشخیص دهنده انطباق یا عدم انطباق قوانین و مقررات با موازین اسلام بدین صورت ارائه گردید: «این اصل بر همه اصول قانون اساسى و قوانین و مقررات دیگر حاکم است و تشخیص این امر بر عهده فقهاى شوراى نگهبان است .» (24)
پس از مباحثات طولانى، تلفیق دو پیشنهاد با اندک تغییرى ارائه مىگردد: «این اصل بر اطلاق یا عموم همه اصول قانون اساسى و قوانین و مقررات دیگر حاکم است و تشخیص این امر بر عهده فقهاى شوراى نگهبان است .» (25)
با این اصلاح، اصل چهارم که در حقیقت از سه قسمت تشکیل گردیده استبه تصویب مىرسد . (26) بدین ترتیب مراحل تصویب اصل چهارم را مىتوان در 4 مرحله ارزیابى نمود .
مرحله اول . تدوین متن اولیه (صدر اصل) توسط گروه یک و ارائه به مجلس .
مرحله دوم . پیشنهاد تکمیلى اول (این اصل بر همه اطلاقات و عمومات . .).
مرحله سوم . پیشنهاد تکمیلى دوم (تشخیص این امر بر عهده فقهاى شوراى نگهبان است)
مرحله چهارم . پیشنهاد اصلاحى سوم (تغییر واژه اطلاقات و عمومات به اطلاق و عموم)
این چنین بود که اصل چهارم قانون اساسى که مشتمل بر سه قسمت زیر مىباشد تصویب گردید:
قسمت اول اصل: کلیه قوانین و مقررات مدنى، جزایى، مالى، اقتصادى، ادارى، فرهنگى، نظامى، سیاسى و غیر اینها باید بر اساس موازین اسلامى باشد .
قسمت دوم اصل: ایناصل بر اطلاق یا عموم همه اصول قانون اساسى و قوانین و مقررات دیگر حاکم است .
قسمتسوم اصل: و تشخیص این امر بر عهده فقهاى شوراى نگهبان است .
اینک به بررسى مفاد اصل چهارم مىپردازیم .
معنا و مبناى اصل چهارم
الف . مفهوم اصل چهارم
براساس این اصل «کلیه قوانین و مقررات مدنى، جزایى، مالى، اقتصادى، ادارى، فرهنگى، نظامى، سیاسى و غیر اینها باید بر اساس موازین اسلامى باشد . این اصل بر اطلاق یا عموم همه اصول قانوناساسى و قوانین و مقررات دیگر حاکم است .» واژگان و عبارات به گونهاى تنظیم شدهاند که از صراحت و صلابت لازم براى بیان محتواى مورد نظر برخوردار باشند . اصولا قوانین و بویژه اصول قانون اساسى باید واضح و خالى از ابهام باشند . تدوین کنندگان قانوناساسى از این لحاظ گرچه درمورد اصل چهارم وسواس به خر ج دادهاند اما تبیین چند اصطلاح مىتواند تصویر روشنترى از محتواى این اصل را ارائه نماید .
1 . قوانین و مقررات: قوانین از نظر سلسله مراتب به قانوناساسى، قانون عادى و مقررات دولتى تقسیم مىشوند . این سلسله مراتب از آن جهت است که قانوناساسى توسط مجلس مؤسسان یا خبرگان، قانون عادى توسط مجلس شوراى اسلامى (ملى) و مقررات دولتى که عبارتاند از تصویب نامهها، آییننامهها و بخشنامهها توسط هئیت دولتیا دستگاههاى دولتى تصویب مىگردند . بدین ترتیب، لزوم انطباق با موازین اسلامى نه فقط قوانین مصوب مجلس بلکه همه تصویب نامهها، آییننامهها و بخشنامهها را نیز شامل مىگردد .
2 . موازین اسلامى: منظور از موازین اسلامى همان احکام شرعى است; حکم شرعى یا واقعى استیا ظاهرى . حکم واقعى حکمى است که به جهل به واقع مقید نمىباشد در حالى که جعل حکم ظاهرى هنگامى است که جهل به حکم واقعى وجود داشته باشد مانند احکامى که از طریق اصول عملیه استنباط مىگردد . حکم واقعى یا اولى استیا ثانوى . حکم اولى، حکمى است که براى افعال یا اشیاء در حال طبیعى آنها و بدون در نظر گرفتن عناوین ثانوى جعل گردیده است . مانند وجوب نماز صبح و حرمتشراب . حکم ثانوى حکمى است که موضوع آن به وصف اضطرار، اکراه، حرج، ضرورت و عناوین ثانویه دیگر متصف گردد . مانند عدم حرمتشراب به هنگام اضطرار .
نوع دیگرى از احکام وجود دارد که به آنها «حکم حکومتى» گفته مىشود . این احکام، همان احکام ثانوى هستند که با توجه به مصالح جامعه توسط حاکم اسلامى وضع مىشوند . در فرمان امام خمینى به مجلس شوراى اسلامى چنین آمده است: «آنچه در حفظ نظام اسلامى دخالت دارد که: فعل یا ترک آن موجب اختلال نظام مىشود; و آنچه ضرورت دارد که ترک یا فعل آن مستلزم فساد است; و آنچه فعل یا ترک آن مستلزم حرج است، پس از تشخیص موضوع به وسیله اکثریت وکلاى مجلس شوراى اسلامى، با تصریح به موقتبودن آن مادام که موضوع محقق است . . . مجازند در تصویب و اجراى آن . . .» . (27) موارد اختلال نظام را مىتوان به آزادى تجارت خارجى و خروج ارز، ایجاد فساد را به خرید و فروش اسلحه یا مواد مخدر، و حرج رابه احکام اولیه مربوط به موجر و مستاجر مثال زد . به این نکته مهم باید توجه نمود که احکام اولیه، ثابت و دائمى اما احکام ثانوى و حکومتى، موقتى و تا زمانى است که ضرورت، حرج، خوف فساد یا اختلال نظام وجود داشته باشد . بدین ترتیب منظور اصل چهار که «کلیه قوانین باید بر اساس موازین اسلامى باشند .» روشن مىگردد . یعنى دست کم بر یکى از عناوین فوق منطبق گردند .
3 . اطلاق یا عموم (عام و مطلق) : عام در لغتبه معناى شامل و فراگیرنده و در اصطلاح اصول فقه و حقوق کلمهاى است که همه افراد و مصادیق خود را فرا گیرد . در فارسى لفظ عام معمولا همراه با «تمام» ، «کلیه» ، «همه» ، «هر کس» ، «هر» ، «هیچ» و نظایر اینها بکار مىرود . در مقابل عام، خاص قرار دارد که دلالتبر برخى از افراد و مصادیق کلمه داشته و قلمرو شمول آن نسبتبه عام کمتر است .
مثال عام: کلیه قوانین و مقررات باید بر اساس موازین اسلامى باشد .
مثال خاص: قوانین و مقررات مدنى، جزایى و مالى باید بر اساس موازین اسلامى باشد .
اطلاق و مطلق . اطلاق در لغتبه معناى رهایى است . در اصطلاح اصولیان نیز دقیقا همین مفهوم مورد توجه قرار گرفته و لفظ مطلق لفظى است که از هرگونه قیدى آزاد و رها باشد به گونهاى که قابلیتشمول بر همه افراد و حالاتى را که لفظ مىتواند در برگیرد، داشته باشد . (28) لفظ مطلق با افزودن قیدى بر آنکه دائره شمول و شیوع آن را محدود مىکند، «مقید» مىگردد .
مثال مطلق: تکریم «انسان» لازم است . در این مثال کلمه «انسان» مطلق و قطع نظر از قیودى نظیر رنگ، نژاد، زبان و ملیت مطرح است .
مثال مقید: تکریم انسان با تقوا لازم است .
لفظ «مطلق» گرچه همانند لفظ «عام» بر همه مصادیق و افراد خود دلالت مىکند اما تفاوت آنها در نحوه دلالتشان بر شمول افراد است . دلالت عام بر افرادش وضعى استیعنى از خود لفظ و واژههایى نظیر «کلیه» و «همه» فهمیده مىشود، این واژهها اداتى هستند که براى عموم وضع شدهاند، اما در اطلاق، استنباط شمول، عقلى است و مبتنى بر اجتماع شرایطى (29) مىباشد که با وجود آنها عمومیت از لفظ فهمیده مىشود .
4 . حاکم (حکومت) : حکومت اصطلاحى در اصول فقه است که در باب تعارض عام و خاص از آن بحث مىگردد . از آنجا که «حکومت» با «تخصیص» شباهت دارد فرق میان این دو اصطلاح این است که تخصیص خارج نمودن فردى (خاص) از افراد عام استبدون هیچگونه تصرفى در ظهور شمول عام نسبتبه افرادش . در حقیقت لفظ عام همچنان نسبتبه همه افرادش ظهور دارد اما چون ظهور خاص، ظهورى قوىتر است، آن فرد از دائره عام خارج مىگردد .
مثلا مفهوم عام «کلیه قوانین و مقررات باید بر اساس موازین اسلامى باشد» با این جمله که «انطباق قوانین و مقررات بینالمللى با موازینى اسلامى ضرورى نیست» تخصیص مىخورد با وجود آنکه ظهور عبارت اول در عام همچنان باقى است .
اما حکومت عبارت است از تقدم دلیل حاکم بر محکوم به خاطر تصرف و دخالت در موضوع دلیل محکوم . این تصرف در دلیل محکوم گاهى از طریق توسعه موضوع است و گاه از طریق تضییق آن .
مثلا با وجود عبارت «کلیه قوانین و مقررات باید بر اساس موازین اسلامى باشد» اگر قانوگذار بگوید: «آییننامههاى اجرائى نیز در حکم قانون است» موضوع دلیل سابق (محکوم) را با تصرفى که در معناى «قوانین مقررات» نموده، توسعه داده است . اما اگر فرضا بگوید: «قوانین بین المللى، قانون نیست» موضوع دلیل سابق (محکوم) را مضیق ساخته است . در هر دو حال «دلیل محکوم» ظهور اولیه در عمومیتخود را از دست داده و گستره آن یا بیشتر و یا کمتر شده است . بدین جهت است که مىگویند دلیل دوم بر دلیل اول «حکومت» دارد .
«حکومت» از آن جهت که از ابتدا مفهوم دلیل محکوم را هدف گرفته و در آن دخل و تصرف مىکند صلابت و قدرت بیشترى نسبتبه تخصیص داشته و بر همین اساس دلیل حاکم نسبتبه دلیل خاص تفوق و برترى دارد . اینک با تامل در این اصطلاحات مىتوان درک روشنترى از کاربرد آنها در این قسمت از اصل چهارم داشت که: «این اصل بر اطلاق یا عموم همه اصول قانوناساسى و قوانین و مقررات دیگر حاکم است .»
با آنکه همه اصول قانوناساسى از اهمیتبرخوردارند و «منطق قانونگذارى اقتضا نمىکند که دریک قانون، اصلى را فداى اصل دیگرى بنماییم، با وجود این، برخى از علماء حقوق گاهى اوقات نسبتبه قواعد حقوقى واحد قائل به دسته بندى و سلسله مراتب هستند . مثلا در قانوناساسى پارهاى از اصول فرا دستورى را مىپذیرند که احکام آن بر سایر اصول قانوناساسى برترى دارد . قانونگذار اساسى ما نیز با مبنا قراردادن حاکمیت اسلام، چنین طبقه بندى را در اصل چهارم قانوناساسى تاسیس نموده . . . البته طبقه بندى مذکور به معناى بطلان اصول متعارض به نظر نمىرسد، بلکه همه اصول پا بر جا مىماند اما به هنگام تطبیق مصوبات مجلس با موازین اسلام و قانوناساسى، اگر مصوبه مورد نظر، پس از تشخیص اکثریت اعضاى شوراى نگهبان در اجراى قانوناساسى و با قانوناساسى منطبق بود ولى با تشخیص اکثریت فقهاى این شورا، خلاف موازین شرعى به نظر رسید این مصوبه قابل اجرا نمىباشد» . (30)
با توجه به «رابطه اصل چهارم با سایر اصول قانوناساسى، نحوه رابطه آن با قوانین مجلس و مقررات دولتى که در مرتبه پایینترى از قانوناساسى قرار دارند، روشن خواهد بود . بنابراین «اصل مذکور قاعده آمرهاى است که اجراى آن مىتواند گامى اساسى در تحقق و فعلیتیافتن حاکمیت اسلام از طریق حکومت جمهورى اسلامى به شمار آید .» (31)
ب . مبناى اصل چهارم
اصل چهارم با به رسمیتشناختن حاکمیت دین اسلام، بدون شک نقش ممتازى را براى آن قائل شده است . اصل مذکور نه تنها بر پیوند دین با امور سیاسى، اجتماعى، اقتصادى، فرهنگى و جز آنها، صحه مىگذارد بلکه رابطه میان دین و ساحتهاى مختلف زندگى انسان را رابطهاى سلسله مراتبى و عمودى مىداند . ایفاى این نقش بىبدیل در جامعه مستلزم اعتقاد به ویژگىهاى خاصى براى دین است . قرآن کریم در مورد دین اسلام ویژگىهاى چندى را بر شمرده است که دراینجا به چهار ویژگى مهم آن اشاره مىنماییم:
الف . ویژگىهاى دین اسلام
1 . حقانیت
«هو الذى ارسل رسوله بالهدى و دین الحق لیظهره على الدین کله . (32) »
این آیه سه بار در قرآن تکرار شده است و تاکیدى استبر اینکه آنچه پیامبر از سوى خداوند آورده است، دینى استسرتاسر حق و باطل در آن راهى ندارد .
2 . جامعیت
حقانیت دین به تنهایى نمىتواند تحقق بخش نقش والاى آن باشد بلکه در کنار آن از خصیصه جامعیت نیز باید بهره ببرد .
«الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتى و رضیت لکم الاسلام دینا (33) » . در تفسیر این آیه گفته شده است: معناى اکمال دین، صعود آن به بالاترین درجه ترقى استبه گونهاى که پس از آن پذیراى نقص نخواهد بود . (34)
امام هشتم نیز در روایتى در تفسیر این آیه فرمودهاند:
«خداوند هیچ چیزى را که امتبدان نیازمندند فرو نگذاشته، بلکه آن را بیان نموده است . هر کس گمان کند خداوند دین خویش را کامل نکرده است، کتاب خدا را انکار نموده و هر کس کتاب خدا را رد کند کافر گشته است . (35) »
3 . جهان شمولى
از آنجا که دین اسلام، براى هدایت انسان و احیاى جامعه بشرى نازل شده است، (36) پیام آن اختصاصى به گروه خاص ندارد و همگان را قطع نظر از رنگ، نژاد، زبان و منطقه جغرافیایى شامل مىشود . از میان آیات فراوانى که بر جهان شمولى دین اسلام دلالت دارند آیات زیر نمونههاى هستند که کتاب دین را راهنماى جهانیان مىدانند .
ان هو الا ذکر للعالمین . (37)
و ما هى الا ذکرى للبشر (38)
هذا بلاغ للناس . (39)
4 . جاودانگى
برخى از طرفداران جدایى دین از دولت و سیاستبر این باورند که نهاد دین دراعصار گذشته وظایف و کارکردهاى گوناگونى را بر عهده داشته ولى امروزه به علت پیچیدگى مناسبات زندگى اجتماعى و تخصصى شدن نقشها این وظایف به دولت منتقل شده است و در حال حاضر دولت همان وظایفى را بر عهدهدارد که دیروز دین بر دوش مىکشیده است . نکتهاى که مورد غفلت این گروه قرار گرفته، فطرى بودن قواعد و دستورات دین و در نتیجه جهان شمولى و جاودانه بودن آن است .
«فاقم وجهک للدین حنیفا فطرة الله التى فطر الناس علیها لا تبدیل لخلق الله، ذلک الدین القیم و لکن اکثر الناس لا یعلمون . (40) »
در این آیه ضمن بیان فطرى بودن دین بر پایدارى و ماندگارى دین با تعبیر «ذلک الدین القیم» به شکلى زیبا تاکید گردیده است . بنابراین، حقانیت و جامعیت دین (دو ویژگى قبلى) براى همه زمانها و مکانها مىباشد و گذشت زمان در نقش آفرینى آن ذرهاى کاستى ایجاد نمىکند . خاتمیت نبوت نیز مفهومى جز این ندارد چرا که اگر دین با گذشت زمان نتواند، پاسخگوى نیازهاى جامعه باشد، خاتم بودن آن مورد تردید قرار گرفته، لزوم جاى گزینى آن توسط نبوت و شریعت جدیدى مطرح مىشود .
با عنایتبه ویژگىهاى یاد شده، رابطه دین با سیاست، مبتنى بر دلایلى است که به اختصار ارائه مىگردد .
ب . رابطه دین با سیاست
برخى از دلایل رابطه دین با سیاست عبارتند از:
1 . جامعیت
در مورد جامعیت دین دو نظر افراطى و تفریطى وجود دارد برخى با استناد به جامعیت دین تفسیرى از آن ارائه مىکنند که گویا دین جامع یعنى دینى که درآن همه علوم و فنون وجود داشته باشد و در هر امرى بتوان به دین رجوع نمود . با این تفسیر علوم پزشکى، مهندسى، برق و الکترونیک، فیزیک، شیمى، ماشین سازى و فنونى چون خیاطى، آشپزى و جزئیات آنها را هم باید در دین جست و جو نمود! و الا دین، جامع نخواهد بود .
در نقطه مقابل گروهى دیگر جامعیت دین را تنها نسبتبه امور عبادى و فردى و بیان ارزشهاى اخلاقى و آن چه مربوط به جهان آخرت است دانسته، دخالت دین در امور اجتماعى و سیاسى را منکر شدهاند . طرفداران دین حداکثرى و حداقلى با تفسیرى که گذشت هر دو بر خطا رفتهاند . جامعیت هر چیز از جمله دین را تنها و تنها باید در رابطه با هدف آن تفسیر و معنا نمود . از آنجا که هدف دین، راهیابى انسان به سعادت حقیقى استبه خوبى مىتوان قضاوت نمود که آیا سعادت انسانى را مىتوان در ارائه برنامههایى تضمین نمود که به طور کلى بیگانه از امور اجتماعى و سیاسى اوست؟ آیا مىتوان بدون توجه به امور اقتصادى، فرهنگى، سیاسى و اجتماعى استبه تربیت انسان زد و او را در خلا تربیت نمود؟ اگر راه آخرت از دنیا مىگذرد براى دینى که حق جامع، جهان شمول و جاودانه است ناچاریم جایگاه شایسته آن را در نظر گیریم .
2 . ضرورت تشکیل حکومت
با توجه به ورود دین در ابعاد مختلف زندگى انسان، اجراى کامل احکام و مقررات دین و در نتیجه وصول به اهداف آن جز با برقرارى حکومت مبتنى بر دین امکانپذیر نیست . تشکیل حکومت توسط رسول خدا (ص) در مدینه، بهترین دلیل بر رابطه دین با سیاستبود . تشکیل حکومت از وظایفى بود که پیامبر از جانب خدا بر عهده داشت زیرا او مامور به اجراى دین بود و اجراى کامل آن جز از طریق حکومت امکان نداشت . به تعبیر دیگر اقدام پیامبر در امر تاسیس حکومت این مفهوم را در بردشت که نمىتوان با هر نوع نظم سیاسى و حکومتى، اخلاق و آخرت انسانى را آن گونه که دین مىخواهد تضمین نمود .
3 . شان ولایت
در خصوص پیامبر اسلام (ص) تصریح به ولایت و دستور به اطاعت را قرآن به طور مطلق ذکر کرده استبه گونهاى که حوزه امور سیاسى را نیز در بر مىگیرد:
انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین . . . (41)
النبى اولى بالمؤمنین من انفسهم (42)
«اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولى الامر منکم» (43)
4 . شان قضاوت
صلاحیت انحصارى آن حضرت در امر قضاوت نیز آشکارا بر رابطه دین با سیاست دلالت دارد . از آنجا که قضاوت از امور اجتماعى و حکومتى است وقتى این منصب از سوى خداوند حق مسلم پیامبر اسلام دانسته شد دیگر نمىتوان رابطه دین با حکومت را نفى نمود .
«فلا و ربک لا یؤمنون حتى یحکموک فیما شجر بینهم . . . (44)
به پروردگارت قسم که ایمان نمىآورند مگر آنکه تو را در مورد آنچه میان آنان مایه اختلاف استحاکم نمایند .»
5 . جهاد و شهادت
آیات قرآن و روایات دراین زمینه به قدرى فراوان است که شمارش و توضیح آنها، کتاب مستقلى را مىطلبد . به عنوان نمونه:
«و اعدوا لهم ما استطعتم من قوه (45) هر چه در توان دارید از نیرو، بسیج کنید .»
«یاایها النبى حرض المؤمنین على القتال . (46) اى پیامبر مؤمنان را به جهاد برانگیز .»
«و لا تحسبن الذین قتلوا فى سبیل الله امواتا بل احیاء (47) »
آیا مىتوان گفت دینى که آماده باش نظامى مىدهد، پیامبر و پیروانش را به جهاد تشویق مىکند و کشتگان در این راه را شهیدانى که زندگان واقعىاند معرفى مىنماید، دینى است که اختصاص به امور فردى و عبادى دارد و فقط ناظر به رابطه فرد با خدا مىباشد؟ ! !
آیه 39 سوره انفال از کوبندهترین آیاتى است که براى خشکاندن ریشههاى فتنه و قوام و دوام دین، دستور جهاد صادر مىکند:
«و قاتلوهم حتى لا تکون فتنه و یکون الدین کله لله . (48) با آنان بجنگید تا فتنهاى بر جاى نماندو دین یکسرده از آن خدا گردد .»
آیا مبارزه با فتنه گرى به عنوان یک فرمان دینى معنایى جز حضور فعالانه دین در حیاتىترین امور جامعه بشرى دارد؟
6 . مبارزه با کفر و طاغوت
آیات فراوانى نیز بر مبارزه با کفر و طاغوت تاکید دارند:
«و لقد بعثنا فى کل امة رسولا ان اعبدوا الله و اجتنبوا الطاغوت (49) به راستى در میان هر امتى پیامبرى برانگیختیم تا (بگویند) که خدا را بپرستید و از طاغوت بپرهیزید .»
«یا ایها النبى جاهد الکفار و المنافقین و اغلظ علیهم (50) اى پیامبر! باکافران و منافقان جهاد کن و بر آنان سختبگیر .»
7 . نفى سلطه پذیرى
از مهمترین آیات سیاسى - اجتماعى قرآنکه مبناى سیاستخارجى و روابط بین الملل نظام اسلامى قرار مىگیرد آیه نفى سبیل است:
«و لن یجعل الله للکافرین على المؤمنین سبیلا، (51) خداوند هرگز بر زیان مؤمنان براى کافران راه تسلطى قرار نداده است .»
از آنجا که دین، کرامت و عزت را از آن مؤمنان مىداند، راضى به پذیرش سلطه غیر مؤمنان نیست . مطابق این آیه مطلق سلطه پذیرى اعم از سلطه فرهنگى، اقتصادى، سیاسى و نظامى نفى شده است .
دلایل دیگر رابطه دین با دولت و سیاست را مىتوان به صورت زیر فهرست نمود:
یک . داشتن نظام حقوقى و کیفرى، بیان حدود الهى و لزوم اجراى آن . (52)
دو . داشتن نظام اقتصادى و بیان احکام انفال و ثروتهاى عمومى، خراج و اخذ مالیات، اخذ جزیه از کفار غیر حربى، عقود و ایقاعات مطرح در باب معاملات در کتابهاى فقهى .
سه . امر به معروف و نهى از منکر که از اصول مسلم سیاسى - اجتماعى اسلام بوده و دهها آیه و روایت در زمینه آن وجود دارد . (53)
تامل در ویژگىهاى پیش گفته، هر انسان با ایمانى را در برابر فرامین دینى که فرمان دین خدا استخاضع مىکند و با همه وجود باور مىکند که: «براى اهل یقین چه حکم و فرمانى بهتر از حکم خداوند داست .» (54)
بر این اساس، حکومتها، حکومت کنندگان و حکومتشوندگان، همگى پذیراى دینى مىگردند که در جاى جاى زندگى آنان نقش آفرین است . و بر این اساس «حکومت در نظر مجتهد واقعى، فلسفه عملى فقه در تمامى زوایاى زندگى بشریت است . حکومت نشان دهنده جنبه عملى فقه در برخورد با تمامى معضلات اجتماعى، سیاسى، نظامى و فرهنگى است .» (55)
خبرگان قانوناساسى که بسیارى از آنان از اسلامشناسان بودند با توجه به همین مبانى، اصل چهارم را به عنوان راهبردىترین اصل قانوناساسى تصویب نمودند .
قلمرو اصل چهارم
یکى از مباحثى که در زمینه اصل چهارم وجود دارد این است که آیا این اصل ناظر به قوانینى است که در زمان حال یا آینده در جمهورى اسلامى ایران تصویب مىشود یا شمول آن نسبتبه کلیه قوانین و مقرراتى است که در گذشته (قبل از انقلاب اسلامى) تصویب و هنوز در کشور اجرا مىگردد؟ نظریات مختلفى دراین رابطه وجود دارد:
الف . نظریه عدم شمول
دلایلى که از سوى قائلان به این نظریه اقامه شده است عبارتند از:
1 . اصل چهارم در فصل اول قانوناساسى که مربوط به اصول کلى است قرار گرفته و به بیان کلى لزوم انطباق قوانین و مقررات با موازین اسلام اکتفا کرده است . آنچه مربوط به کیفیت اجراى این اصل و جزئیات آن مىباشد در فصل ششم (قوه مقننه) و در اصول 91 تا 99 مشخص گردیده است . بنابراین اصل چهارم ناظر به اصول مربوط به قوه مقننه مىباشد . (56) برابر این اصول، شوراى نگهبان به منظور پاسدارى از احکام اسلام و قانوناساسى از نظر عدم مغایرت مصوبات مجلس شوراى اسلامى با آنها تاسیس مىگردد، (57) کلیه مصوبات این مجلس به شوراى نگهبان فرستاده مىشود (58) و «تشخیص عدم مغایرت مصوبات مجلس شوراى اسلامى با احکام اسلام با اکثریت فقهاى شوراى نگهبان» (59) است . بنابراین تشخیص فقهاى شوراى نگهبان در همین محدوده مورد نظر قانونگذار بوده و قلمرو نظارت آن شامل قوانین قبل از انقلاب نمىگردد . مؤید این مطلب سخن نایب رئیس مجلس خبرگان است: «اینجا الآن اصول کلى مطرح است . در اصول کلى اگر روى موضوعى تاکید شود تکرارش بعدا غیر ضروى است وقتى مىرسیم به حقوق و حدود و وظایف قوه مقننه، مىگوییم طبق اصل چهارم قوه مقننه حدود اختیاراتش تا آن اندازه است که با موازین اسلامى اصطکاک پیدا نکند . . .» (60)
2 . «نظام قانونى کشور مبتنى بر قوانین عدیده و پرشمارى است که اکثریت آنها مصوب قبل از تاسیس نظام جمهورى اسلامى و مجلس شوراى اسلامى است . . . تعطیل و توقف این گونه قوانین نوعا موجب اختلال و بى نظمى در جامعه خواهد بود» (61)
3 . قانوناساسى، تنها ابطال قوانین و مقررات مخالف با شرع را حق فقهاى شوراى نگهبان دانسته است . اما اقدامات لازم دیگر براى تدوین قوانین جدید نظیر تهیه طرحها و لوایح و تصویب آنها و طى مراحل مختلف قانونى بر عهده شوراى نگهبان نیست این امر نیاز به زمانى طولانى دارد . نتیجه ابطال قوانین سابق توسط شوراى نگهبان، مواجه شدن جامعه و حکومتبا خلاهاى قانونى است; فساد ناشى از خلا قانونى به مراتب بیش از حالتى است که در آن قوانین اسلامى حاکم نباشد . بنابراین مصلحت جامعه اقتضا مىکند که تغییر و اصلاح قوانین بر اساس ضوابط مقرر در قانوناساسى و طى مراحل قانونى صورت گیرد . (62)
ب . نظریه شمول
این نظر مبتنى بر دلایل زیر است:
1 . در اصل چهارم، هیچ حدى براى قلمرو زمانى نظارت شوراى نگهبان بیان نشده است .
2 . «هر چند اصل چهارم یک مطلب کلى را بیان مىدارد و اصولا ناظر به این است که در جمهورى اسلامى باید قوانین و مقرراتى که وضع مىگردد بر اساس موازین اسلام باشد . . . ولى به هر حال از این اصل استفاده مىگردد که دراین مملکت و در نظام جمهورى اسلامى نمىشود قوانین و مقررات مغایر موازین اسلامى مجرى و معمول به باشد و هرگونه قانون حاکم و لازم الاجرا در کشور الزاما باید بر اساس موازین اسلام باشد . . . خواه این قوانین از تصویب مجلس شوراى اسلامى گذشته باشد و خواه قوانین مصوب قبل از انقلاب باشد» (63) استناد به سخن نایب رئیس مجلسخبرگان نیز قابل قبول نمىباشد زیرا فضاى طرح مطلب به کلى بیگانه از چیزى است که مورد استناد قرار گرفته است . سخن این عضو مؤثر خبرگان به دنبال سخن عضو دیگرى مطرح شده است . یکى از اعضاى خبرگان مىگوید: «اگر به جاى اینکه در آخر هر جمله و یا هر اصل تکرار کنیم «بر اساس موازین اسلامى» براى یک مرتبه یک اصل بگذاریم که گویاى این مطلب باشد بهتر است .» (64) . سخن نایب رئیس مجلس در مقام رفع این نگرانى است و تاکیدى استبر این نکته که در اصول کلى، ذکر لزوم انطباق با موازین اسلامى، یک بار کافى است و تکرار آن ضرورتى ندارد زیرا وقتى به حقوق، حدود و وظایف قوه مقننه یا قوه مجریه رسیدیم، آنجا بیان خواهیم نمود که این حدود و حقوق تااندازهاى است که مخالف با موازین اسلامى نباشد .
3 . «اصل 170 قانوناساسى که قضات دادگاها را مکلف نموده است از عمل کردن به تصویب نامهها و آییننامههاى دولتى مخالف با قوانین و مقررات اسلامى خوددارى کنند و امکان درخواست ابطال آنها را از دیوان عدالت ادارى مطرح کرده است، مسلما اختصاص به آییننامهها و تصویب نامههاى دولتى بعد از انقلاب و بعد از تصویب قانوناساسى ندارد و تشخیص خلاف شرع بودن این نوع مقررات هم طبق ماده 25 قانون دیوان عدالت ادارى به عهده شوراى نگهبان است . . . چگونه مىتوان گفت آییننامه دولتى مصوب قبل از انقلاب اگر خلاف شرع بود از عمل به آن خوددارى و با تشخیص شوراى نگهبان مبنى بر مغایرت با موازین شرع ابطال گردد ولى قوانین مصوب پیشین همچنان باید مورد عمل قرار گیرد؟» . (65)
ج . نظریه شوراى نگهبان
صرف نظر از دکترینهاى حقوقى و نظریههاى ابراز شده از سوى حقوقدانان، قانوناساسى، تفسیر اصول خود را بر عهده شوراى نگهبان گذارده است . (66) نظریه تفسیرى شوراى نگهبان درتاریخ 8/2/1360 در ارتباط با اصل چهارم در پاسخ به سؤال شوراى عالى قضایى چنین است:
«مستفاد از اصل چهارم قانوناساسى این است که به طور اطلاق کلیه قوانین و مقررات در تمام زمینهها باید مطابق موازین اسلام باشد و تشخیص این امر به عهده فقهاى شوراى نگهبان است . بنابراین قوانین و مقرراتى را که در مراجع قضایى اجرا مىگردد و شوراى عالى قضایى آنها را مخالف موازین اسلامى مىداند، جهتبررسى و تشخیص مطابقتیا مخالفتبا موازین اسلامى براى فقهاء شوراى نگهبان ارسال دارید .» دبیر شوراى نگهبان - لطف الله صافى (67) تفسیر این اصل تقریبا به اتفاق آراء (11 نفر که در جلسه حاضر بودهاند) صورت مىگیرد . (68) بر اساس همین نظریه شوراى نگهبان موارد مختلفى از قوانین سابق را مورد بررسى و مغایر شرع تشخیص داده است . (69)
ضمانت اجراى اصل چهارم (فقهاىشوراىنگهبان)
نظارت شرعى بر قوانین مجلس شوراى ملى توسط فقهاى عالى رتبه در اصل دوم متمم قانون اساسى (70) مشروطیتسابقه داشته و قانونى بودن مصوبات منوط به تایید آنان بوده است ولى تا قبل از سال 1358 تاسیس شورایى به نام شوراى نگهبان در حقوق اساسى ایران مسبوق به سابقه نبود . شوراى قانون اساسى در فرانسه و یا دیوان عالى فدرال در آمریکا نهادهاى مشابه شوراى نگهبان در ایران مىباشند گرچه چگونگى تشکیل و شرایط اعضاى شوراى نگهبان با دو نهاد یاد شده تفاوت اساسى و بنیادین دارد .
نهاد شوراى نگهبان در نظام جمهورى اسلامى ایران از ترکیب دو اندیشه پدید آمده است: نخست تلاش در جهتحفظ و تداوم حاکمیت دین اسلام بر تمام قوانین و مقررات و نهادهاى حکومتى و دوم جلوگیرى از تعارض قوانین عادى با قانون اساسى به عنوان مهمترین سند حقوقى و سیاسى نظام . براى درک درست از فلسفه ایجاد چنین نهادى و هدف از تاسیس آن، آنچه در مقدمه قانون اساسى آمده استبسیار گویا مىباشد:
در ایجاد نهادها و بنیادهاى سیاسى که خود پایه تشکیل جامعه استبر اساس تلقى مکتبى، صالحان عهدهدار حکومت و اداره مملکت مىگردند (ان الارض یرثها عبادىالصالحون) و قانونگذارى که مبین ضابطههاى مدیریت اجتماعى استبر مدار قرآن و سنت جریان مىیابد . بنابراین نظارت دقیق و جدى از ناحیه اسلامشناسان عادل و پرهیزکار و متعهد (فقهاى عادل) امرى محتوم و ضرورى است .
امر خطیر نظارت آنهم به صورت استصوابى راجع به قوانین و مقررات را مىتوان یکى از دغدغههاى مهم قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران برشمرد . بدون شک اندک مطالعهاى در این منبع حقوق اساسى ایران هر تحلیلگر حقوقى را با این دلمشغولى قانونگذار قانون اساسى مواجه خواهد ساخت .
الف . وظیفه اصلى شوراى نگهبان
مطابق آنچه در اصل 91 قانوناساسى آمده است «بهمنظور پاسدارى از احکام اسلام و قانون اساسى از نظر عدم مغایرت مصوبات مجلس شوراى اسلامى با آنها شورایى به نام شوراى نگهبان با ترکیب زیر تشکیل مىگردد . 1 . شش نفر از فقهاى عادل و آگاه به مقتضیات زمان و مسائل روز . انتخاب این عده با مقام رهبرى است . 2 . شش نفر حقوقدان در رشتههاى مختلف حقوقى از میان حقوقدانان مسلمانى که به وسیله رئیس قوه قضاییه به مجلس شوراى اسلامى معرفى مىشوند و با راى مجلس انتخاب مىگردند» . براى تحقق این هدف اصل 94 مقرر مىدارد: «کلیه مصوبات مجلس شوراى اسلامى باید به شوراى نگهبان فرستاده شود . شوراى نگهبان موظف است آن را حداکثر ظرف 10 روز از تاریخ وصول، از نظر انطباق با موازین اسلام و قانون اساسى مورد بررسى قرار دهد و چنانچه آن را مغایر ببیند براى تجدید نظر به مجلس بازگرداند .» در اصل 96 چگونگى بررسى مصوبات با ترکیب دوگانه شورا این گونه بیان گردیده است: «تشخیص عدم مغایرت مصوبات مجلس شوراى اسلامى با احکام اسلام با اکثریت فقهاى شوراى نگهبان و تشخیص عدم تعارض آنها با قانون اساسى بر عهده اکثریت همه اعضاى شوراى نگهبان است .»
به نظر مىرسد در نظر گرفتن صلاحیتخاص براى فقهاى شوراى نگهبان و اختیارات بیشتر براى آنان با توجه به اهمیتبیشتر «اسلامیت» نظام جمهورى اسلامى است . صدر اصل 96 دقیقا منطبق با ذیل اصل چهارم قانون اساسى است . این اصل با معیار قرار دادن «موازین اسلام» در مورد «کلیه قوانین و مقررات» و حاکمیت آن «بر اطلاق یا عموم همه اصول قانون اساسى و قوانین و مقررات دیگر» تشخیص موازین اسلام را «بر عهده فقهاى شوراى نگهبان» قرار مىدهد .
با توجه به آنچه در اصل چهارم و نیز اصل نود و چهارم مقرر شده است «ارسال تمامى مصوبات اعم از قوانین (عام، خاص، تفویضى، تفسیرى و بودجه) و یا مصوبات ناشى از نظارت استصوابى مجلس بر قوه مجریه (نظیر عهدنامهها و موافقت نامههاى بینالمللى) و یا مصوبات مربوط به آییننامه داخلى مجلس، به شوراى نگهبان الزامى است . . . اگر آن گونه که قانون اساسى مقرر مىدارد «مجلس شوراى اسلامى بدون وجود شوراى نگهبان اعتبار قانونى ندارد» (71) به قضیه توجه کنیم ، ظاهرا همه مصوبات مجلس باید براى بررسى به شوراى نگهبان فرستاده شود .» (72) بر این اساس با توجه به آنچه در اصل هشتاد و پنجم آمده استشوراى نگهبان علاوه بر مصوبات مجلس بر همه مصوبات و مقررات لازمالاجراى دیگر از قبیل مصوبات آزمایشى کمیسیونهاى داخلى مجلس و نیز اساسنامه سازمانها، شرکتها، مؤسسات دولتى یا وابسته دولت که تصویب آنها با اجازه مجلس از سوى دولت انجام گرفته است، نظارت دارد و در صورت مغایرت با موازین اسلام و قانون اساسى آنها را ابطال مىکند .
ب . وظایف و اختیارات دیگر شوراى نگهبان
نهاد شوراى نگهبان علاوه بر نظارت بر تصویب قوانین و مقررات که مهمترین وظیفه آن مىباشد، برخوردار از وظایف و اختیارات مهم دیگرى است که مىتوان مقصود قانونگذار قانون اساسى از اعطاى این اختیارات را حاکمیت دین اسلام و پاسدارى از قانون اساسى دانست:
1 . تفسیر قانون اساسى:
اصل نود و هشتم مقرر مىدارد که «تفسیر قانون اساسى به عهده شوراى نگهبان است که با تصویب سه چهارم آنان انجام مىشود . » گرچه مناسبترین مفسر هر قانون قانونگذار آن است اما با توجه به عدم وجود مجلس خبرگان قانون اساسى و موقتى بودن آن، مرجع دیگرى یعنى «شوراى نگهبان به عنوان «قوه مؤسس ناظر» قائم مقام «قوه مؤسس قانونگذار» مىباشد» (73)
2 . نظارت بر کلیه مراحل انتخابات ...
... مجلس، خبرگان رهبرى، ریاست جمهورى، مجلس شوراى اسلامى و مراجعه به آراى عمومى . (74)
ملاحظه مذاکرات خبرگان در زمینه امر نظارت بر انتخابات و تعیین مرجع صلاحیت دار براى این مهم نشان مىدهد که خبرگان پس از بررسىها و مطالعاتى که انجام دادهاند به این نتیجه رسیدهاند که در تعیین مقام صالح به دو دلیل «مناسب ترین آن همین شوراى نگهبان است» . (75) نخست آن که امر نظارت باید خارج از قوه مجریه باشد . به دست «مقامى که دور از مسایل اجرایى و دور از حب و بغضهایى است که در اجرا پیدا مىشود» (76) و دیگر آنکه این شورا با توجه به ارتباطى که با رهبرى دارد از جایگاه شایستهاى در این زمینه برخوردار خواهد بود . (77)
3 . عضویت اعضاى شوراى نگهبان در شوراى بازنگرى قانون اساسى (78)
شوراى نگهبان از آن جهت که بیشترین ارتباط را با قانون اساسى نسبتبه نهادهاى دیگر دارد و وظیفهاش صیانت و حفاظت از قانون اساسى است در صدر فهرست ترکیب شوراى بازنگرى قانون اساسى قرار گرفته است . دلیل انتخاب این نهاد این است که «به طور مستمر حداقل سه سال یا بیش از سه سال با قانونگذارى و یا جهات قانون و تغییرات و تحولاتى که در قوانین به وجود مىآید سر و کار دارند یعنى طبعا با مسایل حقوقى و با مسایل فقهى کاملا آشنایى دارند . . . به ملاک حقوقدانى و به ملاک فقاهت» (79) در گزینش آنان توجه شده است . «باید جمع، جمعى باشد که اکثریت قاطع آن اشخاصى باشند که شناخت اساسى نسبتبه اسلام دارند .» (80)
4 . عضویت فقهاى شوراى نگهبان در مجمع تشخیص مصلحت نظام (81)
در شوراى بازنگرى قانون اساسى، آنچه در کمیسیون اول مورد تصویب قرار مىگیرد به ترتیبى است که فقهاى شوراى نگهبان همچون شوراى بازنگرى قانون اساسى در صدر فهرست اعضاى مجمع تشخیص مصلحت نظام جاى دارند . (82) این پیشنهاد باید از این زاویه مورد تحلیل قرار گیرد که یکى از وظایف اصلى مجمع، حل اختلاف بین مجلس و شوراى نگهبان است . با این وجود از مجلس، جز رییس آن پیشنهاد نمىگردد . ضمن آنکه ترکیب پیشنهادى براى مجمع تشخیص مصلحت نظام به گونهاى است که نیمى از آنها را فقهاى شوراى نگهبان تشکیل مىدهند . اعضاى پیشنهادى عبارتند از:
الف . فقهاى شوراى نگهبان
ب . رؤساى سه قوه
ج . وزیر مربوط
د . دو نفر صاحب نظر به انتخاب رهبر (83)
دقت در ترکیب شش عضو دیگر نشان مىدهد که حداقل سه تن از آنها نیز برخوردار از دانش دینى مىباشند . رییس قوه قضائیه خود یک فقیه است و دو نفرى هم که از جانب رهبرى انتخاب مىگردند، علىالاصول از معلومات فقهى برخوردار خواهند بود . بدین ترتیب تقریبا 9 نفر از 12 نفر که پیشنهاد کمیسیون براى مجمع تشخیص مصلحتبوده است فقیه خواهند بود و در هر صورت اکثریت از آن فقهاست . در شوراى بازنگرى قانون اساسى تاکید مىشود که: «فقهاى شوراى نگهبان به دلیل همان آشنایى شان با مسایل فقهى و حقوقى و قانونى» (84) حتما باید در ترکیب مجمع تشخیص مصلحتحضور داشته باشند .
البته در مذاکرات شوراى بازنگرى با ترکیب پیشنهادى مخالفت مىگردد (85) و پس از مباحثات فراوان با این پیشنهاد که «اعضاى ثابت و متغیر این مجمع را مقام رهبرى تعیین مىنماید» (86) موافقت مىشود .
5 . عضویتیکى از فقهاى شوراى نگهبان در شوراى موقت رهبرى (87)
با توجه به مذاکراتى که در شوراى بازنگرى قانون اساسى مطرح شده دو نکته مورد عنایتبوده است:
نکته اول: از آنجا که مطابق مبانى دینى، ولایت و رهبرى دائر مدار فقاهت است، وزن فقاهت در ترکیب شورا لازم استبیشتر باشد و حداقل دو تن از ترکیب سه نفره، فقیه باشند . (88)
نکته دوم: حضور یک تن از فقهاى شوراى نگهبان در ترکیب سه نفره ترجیح داده مىشود . (89)
6 . حضور در مراسم تحلیف ریاست جمهورى
به موجب اصل یکصد و بیست و یکم: «رئیس جمهور در مجلس شوراى اسلامى در جلسهاى که با حضور رییس قوه قضائیه و اعضاى شوراى نگهبان تشکیل مىشود . . . سوگند یاد مىکند .» گرچه بعضى حقوقدانان این حضور را تشریفاتى لقب دادهاند (90) اما از آنجا که سوگند رییس جمهور به عنوان رییس قوه مجریه در برابر دو قوه دیگر یعنى نمایندگان مجلس (قوه مقننه) و رییس قوه قضائیه صورت مىگیرد، حضور رسمى شوراى نگهبان به عنوان رکن مشروعیتبخش به مجلس شوراى اسلامى، (91) نشان از جایگاه ویژه و اهمیتشرعى، حقوقى و سیاسى آن دارد .
مرورى گذرا بر وظایف و اختیارات شوراى نگهبان و مشروح مذاکرات مجلس خبرگان قانون اساسى نشان مىدهد که این نهاد برخاسته از اعتقاد قانونگذار قانون اساسى بر حفاظت و صیانت از موازین اسلامى و نمایانگر دغدغه جدى آنان نسبتبه تصویب احتمالى قوانین و مقررات مغایر با موازین اسلامى و قانون اساسى است . همچنین مسؤولیت نظارت بر انتخابات با توجه به امکان دستیابى به قدرت از سوى کسانى که اعتقاد قلبى و التزام عملى به اسلام و نظام جمهورى اسلامى ندارند، قابل توجیه مىباشد .
به عبارت دیگر شوراى نگهبان در نظارت توامان تقنینى و اجرایى خود، نهادى است که به طور مستقیم مراقب خدشه دار نشدن حاکمیت دینى و به گونهاى غیر مستقیم مواظب دوام و قوام حاکمیت ملى است . (92) حضور این شورا به ویژه فقهاى آن در چهار جایگاه کلیدى و محورى نظام (شوراى نگهبان، شوراى بازنگرى قانون اساسى، شوراى موقت رهبرى و مجمع تشخیص مصلحت نظام) نشان از مرتبت ویژهاى است که قانونگذار قانون اساسى براى این نهاد قائل بوده و پس از نهاد رهبرى، هیچ نهاد دیگرى در جمهورى اسلامى از جایگاهى این چنینى برخوردار نیست .
بدون شک کشاندن پاى شوراى نگهبان به مراکز حساس نظام، انگیزهاى جز زمینه سازى جهتحاکمیت موازین اسلامى و تامین و تضمین آن نداشته است . قانون اساسى از این جهتسنگ تمام گذاشته و نهایت دقت را به خرج داده است .
پىنوشتها:
1) ر . ک: على اکبر دهخدا، لغت نامه، ج 12، ص 17741 .
2) ر . ک: درآمدى بر حقوق اسلامى، ص 170 .
3. Sovereignty
4) ابوالفضل قاضى . حقوق اساسى و نهادهاى سیاسى (تهران، دانشگاه تهران، 1368) ج1، ص187 - 188 .
5) سید محمد هاشمى، حقوق اساسى جمهورى اسلامى ایران (چاپ دوم، مجتمع آموزش عالى قم، 1375) ج دوم، ص1 و 2 .
6. governmeent
7) حسینعلى منتظرى، صورت مشروح مذاکرات مجلس بررسى نهایى قانون اساسى، جلسه دهم، ج1، ص239 .
8) عبدالرحیم ربانى شیرازى، همان، جلسه نهم، ج1، ص207 .
9) همان .
10) یوسف، آیه 40، و نیز نگ: انعام، آیه 57 و اعراف، آیه 54 .
11) نحل، آیه 36 .
12) عبدالرحیم ربانى شیرازى، همان، جلسه نهم، ج1، ص208 .
13) ر . ک . سید محمد بهشتى، همان، ج1، ص212 و نیز حسینعلى منتظرى، همان، جلسه دهم، ج1، ص240 .
14) لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط . حدید (57) آیه 25 .
15) یا ایها الذین آمنوا کونوا قوامین بالقسط . نساء (4)، آیه 135 .
16) لن یجعل الله للکافرین على المؤمنین سبیلا . خداوند هرگز سلطه بر مؤمنان را براى کافران قرار نداده است . نساء (4) آیه 135 .
17) و ان هذه امتکم امة واحدة و انا ربکم فاعبدون - انبیاء (21) آیه 92 .
18) سید محمد بهشتى، صورت مشروح مذاکرات مجلس بررسى نهایى قانوناساسى، جلسه یازدهم، ج1، ص261 .
19) صورت مشروح مذاکرات مجلس بررسى نهایى قانون اساسى ج . ا . جلد1، ص316 .
20) جواد فاتحى، همان، ص 351 .
21) گروه مامور بررسى اصول کلى و اهداف قانون اساسى .
22) سید محمد بهشتى (نایب رئیس مجلس)، همان، ص 313 .
23) پیشنهاد شیخ مرتضى حائرى یزدى که توسط گروهى مورد تاکید قرار گرفت . (همان، ص 322) پس از مباحثاتى که در زمینه این اصل پیشنهادى صورت مىگیرد با توجه به تعداد اندک خبرگان حاضر در جلسه (54 نفر) و علىرغم هشدار برخى از اعضا (آقایان هاشمى نژاد . طاهرى اصفهانى و کرمى، همان، ص 322). مبنى بر احاله راىگیرى به جلسه چهاردهم به جهت احتمال عدم تصویب آن، در مورد متن ارائه شده و پیشنهاد ذیل آن راىگیرى مىشود . نتیجه، 47 راى موافق (یک راى کمتر از حد نصاب لازم) راى مخالف و 5 راى ممتنع مىباشد . (همان، ص 325) این امر سبب اعتراض عدهاى از نمایندگان به نایب رئیس مجلس مىگردد (همان، ص 326) چرا که احتمال عدم تصویب آنرا در این جلسه قوى مىدانستهاند . در همان زمان بعضى از خبرگان توضیح مىدهند که راى ندادن برخى به معناى مخالفتبا محتواى اصل نبوده بلکه به نظر آنان عبارتها قابل قبول نبوده است . (همان، ص 325 - 326)
24) حسینعلى منتظرى، همان، ص 350 .
25) سید محمد بهشتى، همان، ص 354 - 355 .
26) از مجموع 67 نفر حاضر در جلسه با 57 راى موافق، 7 راى مخالف و 6 راى ممتنع تصویب مىگردد . (همان، ص 357) .
27) صحیفه نور، ج15، ص188 .
28) اصولیین در تعریف لفظ مطلق مىگویند: «مادل على شایع فى جنسه»
29) در علم اصول فقه به این شرایط «مقدمات حکمت» گفته مىشود .
30) سید محمد هاشمى، حقوق اساسى جمهورى اسلامى ایران، ج2، ص286 - 287 .
31) همان، ص285 .
32) توبه (9) آیه 33، فتح (48) آیه 28 و صف (61) آیه 9 .
33) مائده (5) آیه3 .
34) محمد حسین طباطبایى، المیزان، ج5، ص200 .
35) حسن بن على حرانى، تحف العقول، ص461 .
36) استجیبوا لله و للرسول اذا دعاکم لما یحییکم . انفال (8) آیه 24 .
37) یوسف (12) آیه 104 و تکویر (81) آیه 27 .
38) مدثر (74) آیه 31 .
39) ابراهیم (14) آیه 52 .
40) روم (30) آیه 30 و ر . ک: یوسف (12) آیه 40 و توبه (9) آیه 36 .
41) مائده (5) آیه 55 .
42) احزاب (33) آیه 6 .
43) نساء (4) آیه 59 .
44) نساء (4) آیه 65 .
45) انفال (8) آیه60 .
46) انفال (8) آیه 65 .
47) آل عمران (3) آیه 169 .
48) انفال (8) آیه 39 .
49) نحل (16) آیه 36 .
50) توبه (9) آیه 73 .
51) نساء (4) آیه 141 .
52) رک: مائده (5) آیه 33 و 38 و نور (25) آیه 2 .
53) به عنوان نمونه رک: حج (22) آیه41 و نهج البلاغه، نامه 47 .
54) و من احسنحکما من الله لقوم یوقنون . مائده (5) آیه 50 .
55) امام خمینى، صحیفه نور، ج21، ص98 .
56) رک: سید محمد هاشمى، پیشین، ص294 .
57) مفاد اصل 91 .
58) اصل 94 .
59) اصل 96 و نیز نگ: اصل 72 .
60) سید محمد بهشتى، صورت مشروح مذاکرات مجلس بررسى نهایى قانوناساسى جلسه سیزدهم، ج1، ص315 .
61) سید محمد هاشمى، پیشین، ص295 .
62) رک: همان، ص295 - 297 .
63) حسین مهرپور، دیدگاههاى جدید در مسائل حقوقى، ص 22 - 21 .
64) دکتر نوربخش، صورت مشروح مذاکرات، جلسه سیزدهم، ج1، ص315 .
65) حسین مهرپور، پیشین، ص22 - 23 .
66) اصل نودوهشتم .
67) حسین مهرپور، مجموعه نظریات شوراى نگهبان، ج3، ص48 . سؤال شوراى عالى قضایى چنین بود:
بسمه تعالى . شوراى محترم نگهبان قانوناساسى جمهورى اسلامى ایران . اجراى قوانین و تصویب نامهها و آییننامههاى گذشته که بر خلاف موازین اسلام است صدور حکم بر طبق آنها در محاکم، به خصوص با توجه به اصل چهارم و اصل یکصدوهشتادم قانوناساسى به هیچ وجه موجه نیست . این نظر به شوراى عالى قضایى پیشنهاد شده که باتوجه به این دو اصل، همه قوانین و تصویب نامهها و آییننامههاى خلاف اسلام منسوخ و محاکم موظفند طبق اصل یکصدوشصت و هفتم بر طبق موازین اسلام راى دهند و این موازین به وسیله شوراى عالى قضایى طبق فتواى امام استخراج و به دادسراهاو دادگاههاى انقلاب و دادسراها و دادگاههاى دیگر ابلاغ گردد . . . خواهشمند است نظر آن شورا را کتبا اعلام بفرمایید . از طرف شوراى عالى قضایى جمهورى اسلامى ایران . عبدالکریم موسوى اردبیلى .
68) همان، ص49 .
69) رک: حسین مهرپور، دیدگاههاى جدید در مسائل حقوقى، ص23 و 24 . و نیز رک: حسین مهرپور، مجموعه نظریات شوراى نگهبان، جلد اول، ص230 - 235 .
70) اصل دوم متمم قانون اساسى مشروطیت (1285) : «مجلس شوراى ملى . . . باید در هیچ عصرى از اعصار مواد قانونیه آن مخالفتى با قواعد مقدسه اسلام و قوانین موضوعه حضرت خیر الانام (ص) نداشته باشد و معین است که تشخیص مخالفت قوانین موضوعه با قواعد اسلامیه بر عهده علماى اعلام - ادام الله برکات وجودهم - بوده و هست . لهذا رسما مقرر است در هر عصرى از اعصار هیئتى که کمتر از پنج نفر نباشد از مجتهدین و فقهاى متدینین که مطلع از مقتضیات زمان هم باشند به این طریق که علماى اعلام و حجج اسلام مرجع تقلید شیعه، اسامى بیست نفر از علما که داراى صفات مذکور باشند معرفى به مجلس شوراى ملى بنمایند . پنج نفر از آنها را یا بیشتر به مقتضاى عصر، اعضاى مجلس شوراى ملى به اتفاق یا به حکم قرعه تعیین نموده به سمت عضویتبشناسند تا موادى که در مجلسین عنوان مىشود به دقت مذاکره و بررسى نموده، هر یک از آن قواعد معنونه که مخالفتبا قواعد مقدسه اسلام داشته باشد طرح و رد نمایند که عنوان قانونیت پیدا نکند و راى این هیات علما در این باب مطاع و متبع خواهد بود و این ماده تا زمان حضور حضرت حجت (عج) تغییرپذیر نخواهد بود .»
71) اصل نود و سوم .
72) سید محمد هاشمى، پیشین، ج دوم، ص 288 .
73) همان . ص 333 - 335
74) اصل نود و نهم و یکصد و هیجدهم قانوناساسى .
75) نایب رییس مجلس خبرگان . صورت مشروح مذاکرات مجلس بررسى نهایى ق . ا . ج . ا . ، ج2، ص 965
76) نایب رییس مجلس خبرگان . صورت مشروح مذاکرات مجلس بررسى نهایى ق . ا . ج . ا . ، ج2، ص 965
77) یکى از اعضاى خبرگان، همان
78) بند یکم از اصل یکصد و هفتاد و هفتم
79) محمد یزدى، صورت مشروح شوراى بازنگرى ق . ا . ج . ا . ، (چاپ اول، تهران، اداره کل امور فرهنگى مجلس شوراى اسلامى، 1369) ج2، ص 621
80) محمد مؤمن، همان، ص 793
81) مطابق عرفى که از آغاز تاسیس مجمع تشخیص مصلحت نظام چه قبل از بازنگرى ق . ا . و چه بعد از آن وجود داشته است .
82) صورت مشروح مذاکرات شوراى بازنگرى قانون اساسى ج . ا . ا . ، ج2، ص 834
83) همان
84) همان، ص 839
85) ر . ک: همان، ص 841 و 843 و 844 و 845 و 849
86) همان، ج3، 1521 و 1560 و 1659
87) اصل یکصد و یازدهم ق . ا .
88) ر . ک: صورت مشروح مذاکرات شوراى بازنگرى ق . ا . ج . ا . ، ج3، ص 1413 و 1316 و 1417 و 1433 و 1435 و 1437 و 1441 و 1442 و 1446
89) ر . ک: همان، ص 1317 و 1423 و 1645
90) ر . ک: سید محمد هاشمى، پیشین، ص 314
91) مستفاد از اصل نود و سوم قانون اساسى
92) بحث در زمینه عملکرد این شورا و این که تا چه حد به وظایف خویش عمل نموده و به ویژه در امر نظارت بر انتخابات به گونهاى بى طرف قضاوت نموده است از موضوع بحثخارج مىباشد .
1 . مبانى حاکمیت دینى در قانوناساسى
2 . مبانى حاکمیت ملى در قانوناساسى
3 . رابطه میان حاکمیت ملى و دینى .
آنچه در این مقاله پیش روى دارید بخشى از فصل اول این تحقیق مىباشد که تقدیم علاقمندان به مباحثحقوق اساسى و فقه سیاسى مىگردد .
در آمد
از آنجا که قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران به دنبال پىریزى نظامى مکتبى است، اصول متعددى از آن بیانگر حاکمیت دینى مىباشد . این اصول را مىتوان به دو صورت دسته بندى نمود:
1 . اصولى که منحصرا بر حاکمیت دینى دلالت دارند .
2 . اصولى که علاوه بر حاکمیت دینى، حاکمیت ملى را نیز مد نظر قرار دادهاند .
اصول حاکمیت در قانون اساسى
اصول دسته اول عبارتند از:
1 . اصل دوم: جمهورى اسلامى نظامى استبر پایه ایمان به: 1 . خداى یکتا (لا اله الا الله) و اختصاص حاکمیت وتشریع به او و لزوم تسلیم در برابر امر او 2 . وحى الهى و نقش بنیادى آن در بیان قوانین 3 . معاد و نقش سازنده آن در سیر تکاملى انسان به سوى خدا 4 . عدل خدا در خلقت و تشریع 5 . امامت و رهبرى مستمر و نقش آن در تداوم انقلاب اسلام 6 . کرامت و ارزش والاى انسان و آزادى توام با مسئولیت او در برابر خدا از راه: . . .
2 . اصل چهارم: کلیه قوانین و مقررات مدنى، جزایى، مالى، اقتصادى، ادارى، فرهنگى، نظامى، سیاسى و غیر اینها باید بر اساس موازین اسلامى باشد . این اصل بر اطلاق یا عموم همه اصول قانون اساسى و قوانین و مقررات دیگر حاکم است و تشخیص این امر بر عهده فقهاى شوراى نگهبان است .
3 . اصل دوازدهم: دین رسمى ایران، اسلام و مذهب جعفرى اثنا عشرى است و این اصل الى الابد غیر قابل تغییر است و مذاهب دیگر اسلامى اعم از حنفى، شافعى، مالکى، حنبلى و زیدى داراى احترام کامل مىباشندو . . .
4 . اصل بیست و چهارم: نشریات و مطبوعات در بیان مطالب آزادند مگر آنکه مخل به مبانى اسلام یا حقوق عمومى باشد .
5 . اصل بیست و هفتم: تشکیل اجتماعات و راه پیمایىها بدون حمل سلاح به شرط آن که مخل به مبانى اسلام نباشد آزاد است .
6 . اصل چهل و چهارم: نظام اقتصادى جمهورى اسلامى ایران بر پایه سه بخش دولتى، تعاونى و خصوصى با برنامه ریزى منظم و صحیح استوار است . . . مالکیت در این سه بخش تا جایى که با اصول دیگر این فصل مطابق باشد و از محدوده قوانین اسلام خارج نشود . . . مورد حمایت قانون جمهورى اسلامى است .
7 . اصل چهل و نهم: دولت موظف است ثروتهاى ناشى از ربا، غصب، رشوه، اختلاس، سرقت، قمار، سوء استفاده از موقوفات . . . فروش زمینهاى موات و مباحات اصلى، دائر کردن اماکن فساد و سایر موارد غیر مشروع را گرفته و به صاحب حق رد کند»
8 . اصل هفتادودوم: مجلس شواى اسلامى نمىتواند قوانینى را وضع کند که با اصول و احکام مذهبى رسمى کشور یا قانون اساسى مغایرت داشته باشد . . .
9 تا 13: اصول نود و یکم، نود و سوم، نود و چهارم، نود و ششم و نود و نهم که مربوط به شوراى نگهبان است .
14 . اصل یکصدوپنجم: تصمیمات شوراها نباید مخالف موازین اسلام و قوانین کشور باشد .
15 . اصل یکصدوپنچاهوهفتم: (تعیین رئیس قوه قضائیه با این وصف که مجتهد عادل و آگاه به امور قضایى و مدیر و مدبر است از سوى مقام رهبرى)
16 . اصل یکصدوشصتودوم: (تعیین رئیس دیوان عالى کشور و دادستان کل با این وصف که مجتهد عادل و آگاه به امور قضایىاند از سوى رئیس قوه قضاییه)
17 . اصل یکصدو شصت و سوم: صفات قاضى طبق موازین فقهى به وسیله قانون معین مىشود .
18 . اصل یکصد و هفتادم: قضات دادگاهها مکلفند از اجراى تصویب نامهها و آیین نامههاى دولتى که مخالف با قوانین و مقررات اسلامى . . . استخود دارى کنند و هر کس مىتواند ابطال این گونه مقررات را از دیوان عدالت ادارى تقاضا کند .
علاوه بر اصول یاد شده، اصول دهم، یازدهم، بیستم، بیست و یکم، بیست و ششم، بیست و هشتم، چهل و پنجم، یکصدو پنجاه و یکم، یکصدوشصتوهفتم و یکصد و هفتاد و پنجم نیز به نحوى بیانگر حاکمیت دین و مبانى اسلامى مىباشند . اصول هفتاد و دوم، نود و یکم، نود و سوم، نود و چهارم، نود و ششم، نود و نهم و یکصد و پنجم در اجراى اصل چهارم تدوین گردیدهاند .
اصول دسته دوم
اصل پنجم . از آنجا که عهدهدارى ولایت امر و امامت امت در این اصل بر طبق اصل یکصد و هفتم مقرر گردیده است و مطابق آن اصل، رهبرى از طریق خبرگان منتخب مردم قدرت را بدست مىگیرد اصل پنجم را در اصول دسته دوم قرار دادهایم . اصول دیگرى که در این گروه قرار مىگیرند عبارتاند از اصول یک، پنجاهوشش، پنجاهوهفت و یکصدوهفت .
اندک تاملى در این اصول، محورى بودن سه اصل دوم، چهارم و پنجم را نمایان و نوع رابطه میان آنها را نیز مشخص مىسازد . اصل دوم نشانگر پایهها و ارکان نظام، اصل چهارم بیانگر حاکمیت موازین اسلام و اصل پنجم نمایانگر رهبرى و مرکز ثقل این نظام است . توجه به این سه اصل تصویرى از سه رکن مکمل (یعنى اسلام، رهبرى و مردم) را ترسیم مىنماید . در حاکمیت دین دو عنصر اسلام و رهبرى همگام با یکدیگر نقش آفرینى مىکنند به گونهاى که فقدان هر یک، بنیان این حاکمیت را، متزلزل خواهد نمود . اسلامى بودن قوانین به تنهایى کفایت نمىکند بلکه نظارت عالیه رهبرى بر قواى تقنینى، اجرایى و قضایى نیز ضرورت پیدا مىکند .
تلقى و برداشت فوق را مىتوان در مقدمه قانون اساسى، زیر عنوان «شیوه حکومت در اسلام» سراغ گرفت:
در ایجاد نهادها و بنیادهاى سیاسى که خود پایه تشکیل جامعه است، بر اساس تلقى مکتبى، صالحان عهدهدار حکومت و اداره مملکت مىگردند (ان الارض یرثها عبادى الصالحون) و قانونگذارى که مبین ضابطههاى مدیریت اجتماعى استبر مدار قرآن و سنت جریان مىیابد . بنابراین نظارت دقیق و جدى از ناحیه اسلامشناسان عادل و پرهیزگار و متعهد (فقهاى عادل) امرى محتوم و ضرورى است .
پیش از ورود به بحث، ارائه تعریفى از سه واژه کلیدى مربوط به آن یعنى مبانى، حاکمیت و حکومت ضرورت دارد .
واژگان کلیدى
1 . مبانى
واژهاى عربى و جمع «مبنى» مىباشد . این کلمه به معناى
عمارتها، بناها، بنیانها و اساسها است . (1) بدین ترتیب مبانى هرچیزى عبارت است از پایه هایى که آن چیز بر آنها بنا گردیده و استقرار یافته است . «مبانى» در اصطلاح حقوق، کلىترین اصول، قواعد و معیارهایى هستند که نظام حقوقى مبتنى بر آن مىباشد . بدین ترتیب «مبانى حاکمیت» همان اصولى هستند که «حاکمیت» در یک نظام حقوقى و سیاسى بر روى آنها استوار گردیده است و از آنجا که هر یک از نظامهاى حقوقى مبتنى بر مبانى مخصوص به خود مىباشد، حقوقدانان با تامل در مبانى حقوقى یک نظام، ارزشها و سمت و سوى حاکم بر آن نظام سیاسى و حقوقى را کشف مىنمایند یا در موارد ابهام یا فقدان یا تعارض قوانین با دقت در همان مبانى به چاره جویى مىپردازند . براى مبانى حقوق ویژهگىهاى چندى برشمردهاند: (2)
1 . از کلیت وسیعى برخوردار است و در نتیجه تعداد مبانى در هر نظام حقوقى محدود مىباشد .
2 . «مبانى» وضع شدنى نیستند . بنابراین اطلاق قانون یا قاعده بر آنها صحیح نیست .
3 . در موارد ابهام یا سکوت قانون، شناخت مبانى، مشکلگشا مىباشد .
4 . منشا الزامى بودن قوانین و مقررات، مبانى آنها است زیرا حقوق تا حدود زیادى مشروعیتخود را از این مبانى کسب مىنماید .
2 . حاکمیت (3)
حاکمیت در یک تقسیم به دو بعد داخلى و خارجى تقسیم مىگردد . حاکمیت داخلى یا درونى (حاکمیت در دولت) به مفهوم اراده برتر نسبتبه تمام ارادههاى جزیى در یک سرزمین و حاکمیتخارجى یا برونى (حاکمیت دولت) حاکمیتى است که در روابط بین دولتها ظاهر مىگرددو مستلزم نفى هر گونه تبعیتیا وابستگى در برابر دولتهاى خارجى است . (4)
حاکمیت عبارت از قدرت عالیهاى است که اولا بر کشور و مردم آن برترى بلامنازع دارد به ترتیبى که همگان در داخل کشور از آن اطاعت مىکنند و ثانیا کشورهاى دیگر آن را به رسمیتشناخته و مورد احترام قرار مىدهند . (5)
در تعریف فوق به چند نکته عنایتشده است: 1 . قدرت عالى و برتر 2 . سلطه قدرت عالى بر کشور و مردم 3 . شناسایى و پذیرش این قدرت از سوى دیگر کشورها .
حاکمیت از سه ویژگى برخوردار است: مطلق، دائمى، و همیشگى استیعنى هیچ قدرتى را در برابر خویش برنمىتابد، همواره وجود دارد و غیر قابل تجزیه مىباشد .
3 . حکومت (6)
حکومت مجموعهاى از افراد، ابزار و ساختار تشکیلاتى است که حاکمیتبه وسیله آن اعمال مىگردد; حکومت را مىتوان تجسم و تبلور حاکمیت در نظر گرفت; و در مقایسه میان حاکمیت و حکومت اولى را به روح و دومى را به اندام تشبیه کرد .
در مقابل ویژگیهاى سه گانه حاکمیت (مطلق، دائمى و یک پارچه بودن)، حکومت در درون خود تفکیک قوا و توزیع قدرت را مىپذیرد، تغییر یافتنى و قابل تجزیه است . به عبارت دیگر، افراد، امکانات و تشکیلات قواى سه گانه حکومتى در طول زمان تغییر مىیابند در حالى که حاکمیتها از نوعى ثبات و دوام برخوردارند . به عنوان مثال اکنون بیش از بیستسال است که یک حاکمیت در ایران وجود دارد اما قواى حکومتى بارها تغییر یافتهاند . در تعامل میان حاکمیت و حکومتبه این گزاره باید توجه نمود که هر حاکمیتى براى اعمال قدرت خویش نیاز به حکومت دارد و هر حکومتى منهاى حاکمیت محکوم به تلاشى و نابودى است . قواى حکومتى چه در بخش تصویب قوانین توسط مجلس و چه در اجراى آنها توسط مدیران اجرایى و چه در فصل دعاوى توسط قضات، همه و همه به مثابه اندامهاى مکمل یکدیگر دستبه اعمال حاکمیت مىزنند .
حاکمیت دینى در قانونگذارى
اصل دوم: جمهورى اسلامى، نظامى استبر پایه ایمان به:
1 . خداى یکتا (لا اله الا الله) و اختصاص حاکمیت و تشریع به او و لزوم تسلیم در برابر امر او;
2 . وحى الهى و نقش بنیادى آن در بیان قوانین;
3 . معاد و نقش سازنده آن در سیر تکاملى انسان به سوى خدا;
4 . عدل خدا در خلقت و تشریع;
5 . امامت و رهبرى مستمر و نقش اساسى آن در تداوم انقلاب اسلام;
6 . کرامت و ارزش والاى انسان و آزادى توام با مسئولیت او در برابر خدا:
که از راه:
الف) اجتهاد مستمر فقهاى جامع الشرایط بر اساس کتاب و سنت معصومین سلام الله علیهم اجمعین،
ب) استفاده از علوم و فنون و تجارب پیشرفته بشرى و تلاش در پیشبرد آنها،
ج) نفى هرگونه ستم گرى و ستم کشى و سلطه گرى و سلطه پذیرى،
قسط، عدل، استقلال سیاسى، اقتصادى، اجتماعى، فرهنگى و همبستگى ملى را تامین مىکند .
قانون اساسى در اصل اول با بیان اینکه: «حکومت ایران جمهورى اسلامى است» به نام این حکومت و راى مثبت ملتبه آن اشاره کرده است . و در اصل دوم به معرفى محتوایى نظام جمهورى اسلامى مىپردازد . این معرفى در سه محور پایهها، هدفها و روشهاى نظام صورت گرفته است که به بررسى جداگانه هر یک از آنها مىپردازیم .
محورهاى اصل دوم
یک . پایهها و ارکان نظام
قانوناساسى، اصول پنجگانه اعتقادى (اصول دین و اصول مذهب) را به ضمیمه اصل کرامت انسان و جایگاه والاى او، به عنوان ارکان شش گانه و بنیادهایى معرفى مىکند که پایههاى این نظام را تشکیل مىدهند . بدون شک بیان این اصول اعلام موضع نظرى صرف نیست . زیرا «آنچه که بیش از همه مسیر زندگى ما را تعیین مىکند اصول اعتقادى و ایمان ما است . ایمان به خدا، ایمان به نبوت، ایمان به امامت و ایمان به معاد، نقش کاملى در تعیین مسیر زندگى ما دارد . آن قانونگذارى که در آینده مىخواهد در مجلس شوراى ملى قانونى بگذراند اگر شخصى باشد معتقد به خدا و به معاد و معتقد به وحى، مسلما روش قانونگذارى او فرق مىکند با کسى که اعتقادش اسلامى نباشد .» (7) تامل در بند اول و بند ششم در ارائه سیمایى از نظام جمهورى اسلامى کافى است . نظامى که بر پایه ایمان به خداى یکتا و توحید است این اعتقاد را در همه ابعاد آن یعنى «یکتاى در ذات و یکتاى در مقام پرستش و یکتاى در فرماندهى، توحید ذات، توحید عبادت، توحید افعال و توحید حاکمیت و فرماندهى» (8) مىداند . روشن است که «ایمان به خدا با این معانى که گفتیم چه نقشى در سازمان جامعه دارد .» (9) قرآن کریم از طرفى با اعلام اینکه: ان الحکم الا لله امر الا تعبدوا الا ایاه (10) ، حاکمیت مطلق را منحصرا از آن خدا مىداند و از سوى دیگر عصاره پیام رسولان برگزیده الهى به امتهاى خود را چنین باز گو مىکند که: ان اعبدوا الله و اجتنبوا الطاغوت . (11) در آیه نخست دلالت روشنى وجود دارد که پذیرش حکم و فرمان غیر خدا چیزى جز بندگى و پرستش غیر خدا نیست . تقارن اثبات حاکمیتخدا و نفى عبودیت غیر او به همین منظور صورت گرفته است . در آیه دوم میان پذیرش حاکمیتخداوند و نفى بندگى و حاکمیت طاغوت رابطه مستقیم بر قرار شده استبه گونهاى که پذیرش یکى بدون نفى دیگرى معنا ندارد . یا حاکمیتخدا یا حاکمیت طاغوت . بر همین اساس است که در فرهنگ اسلامى نظامها با توجه به پذیرش این یا آن حاکمیت از دو حال خارج نیستند . یا نظام توحیدىاند یا نظام طاغوتى .
پذیرش حاکمیتخداوند اعتقاد به حاکمیت در هر دو بعد تکوین و تشریع مىباشد . نفوذ فرمان و اراده خداوند، نفوذى فرا گیر و نامحدود است که هم در تکوین و عالم هستى و آفرینش و هم در امور اعتبارى تشریعى و قانونگذارى ظهور و بروز مىیابد . اعتقاد به انحصارى بودن حاکمیت در خداوند در هر دو بخش آن و التزام به این حقیقت، لوازمى را در پى خواهد داشت که تفاوت بنیادین در زیر ساختهاى اجرایى و تقنینى میان نظام توحیدى و غیر توحیدى از جمله آنها خواهد بود .
بدین ترتیب با تامل در بند یک اصل دوم، دلیل توجه قانونگذار قانوناساسى به پایههاى دیگر نظام که عبارتند از وحى، معاد، عدل، امامت و رهبرى و نقش خاص هر یک از آنها روشن مىگردد . اصول یاد شده مبتنى بر نوع خاصى از جهان بینى اسلامى است که در جاى خود اثبات شده و از نظر قانونگذار مفروض بودهاند .
بر اساس بند ششم، جمهورى اسلامى نظامى استبر پایه «کرامت و ارزش والاى انسان و آزادى توام با مسئولیت او در برابر خدا» . تدوین کنندگان قانوناساسى با وسواس در تنظیم این بند درصدد بودند تا نشان دهند «دیدى که در جمهورى اسلامى نسبتبه انسان وجود دارد، انسان به منزله یک حیوان ابزار ساز تلقى نشده است، بلکه انسان خلاصه موجودات و موجود متکامل عالم طبیعت است .» (12) با توجه به این دیدگاه و برابر جهان بینى اسلامى و پذیرش حاکمیت تکوینى و تشریعى خداوند، منظور از آزادى انسان آزادى تکوینى است نه تشریعى . (13) انسان شرعا مجاز نیست هرگونه که مىخواهد عمل نماید به همین جهت آزادى او، آزادى توام با مسئولیت در برابر خدا است . مسئولیتى که هم در این جهان و هم در آن جهان باید نسبتبه رفتار خود پاسخگو باشد .
دو . هدفهاى نظام
ذیل اصل دوم سه هدف عمده جزو اهداف نظام جمهورى اسلامى شمرده شده است که عبارتند از:
1 . قسط و عدل
2 . استقلال سیاسى، اقتصادى، اجتماعى و فرهنگى
3 . همبستگى ملى
نیل به این اهداف، گرچه جزو آرمانهاى هر ملتى است و هر عقل و منطقى آنرا تایید مىکند، درنظام سیاسى اسلام نیز اهتمام ویژهاى نسبتبه آنها ابراز شده و قسط و عدالت اجتماعى به عنوان هدف مهم ارسال رسولان و انزال کتابهاى آسمانى اعلام گردیده است . قرآن مىگوید: «براستى که پیامبرانمان را با دلایل روشن فرستادیم و همراه آنان کتاب و میزان فرو فرستادیم تا مردم به قسط و دادگسترى برخیزند» (14) بر این اساس مؤمنان مامورند تا همواره در اندیشه قسط و عدل و به تعبیر قرآن «قوامین بالقسط» (15) باشند . استقلال در همه ابعاد آن و نفى هرگونه سلطه بیگانگان یکى دیگر از آرمانهاى اسلامى است . (16) از آنجا که اسلام در یک نگاه کلان به دنبال تشکیل امت واحد جهانى است و همه پیروان خود را به همبستگى و وحدت فرا مىخواند، (17) همبستگى ملت نیز در راستاى همبستگى امت مورد توجه قرار مىگیرد . تامل در اصول دیگر قانوناساسى بویژه اصولى که در فصل سوم زیر عنوان «حقوق ملت» آمده است، حصرى نبودن هدفهاى مذکور در اصل دوم را روشن مىسازد . آزادى و امنیت نیز جزو اهداف مورد توجه نظام جمهورى اسلامى است .
سه . روشهاى نظام
هر نظامى با تاکید بر ارکان و اصول خود براى وصول به اهداف مورد نظر ناگزیر از اتخاذ شیوه و روشهایى است که هم از کارآمدى لازم بر خوردار بوده و هم جهتگیرى آنها متناسب با ارکان و اهداف تعیین شده باشد . «روشها در یک نظام ایدئولوژیک یعنى در یک نظام مکتبى و در یک جامعه مکتبى نمىتواند دور از نظر مکتب و جهتگیرى از آن صورت بگیرد .» (18) در یک نظام مکتبى هدف نمىتواند وسیله را توجیه نماید، از هر ابزارى نمىتوان براى رسیدن به هدف استفاده نمود و اهمیت ارزشها هیچ گاه از اهمیت روشها نمىکاهد . بر همین اساس اصل دوم پس از بیان پایههاى نظام، سه راه و روش را براى تامین اهداف نظام این گونه تعیین مىکند:
الف . اجتهاد مستمر فقهاى جامع الشرایط بر اساس کتاب و سنت معصومین سلام الله علیهم اجمعین .
ب . استفاده از علوم و فنون و تجارب پیشرفته بشرى و تلاش در پیشبرد آنها .
ج . نفى هرگونه ستم گرى و ستم کشى و سلطه گرى و سلطه پذیرى .
در حقیقت، دین و دانش عناصرى هستند که همزمان نظام را براى رسیدن به اهدافش یارى مىرسانند .
اینک مىتوان در زمینه جایگاه اصل دوم قانوناساسى قضاوت آگاهانه نمود . به نظر مىرسد میزان اهمیت این اصل به حدى است که مىتوان آنرا اصل مادر قانوناساسى نامید . زیرا اصول محورى و کلیدى دیگر همچون اصل چهارم، پنجم، ششم و پنجاه ششم به ترتیب به منزله شرح و تفصیلى هستند از بندهاى دوم، پنجم، ششم و یکم اصل دوم . با این وجود جاى شگفتى است که این اصل به شکل بایستهاى مورد توجه قرار نگرفته و حقوقدانان ما در حقوق اساسى نوعا از کنار آن به سادگى گذشتهاند .
با توجه به موارد پیش گفته نکات زیر را مىتوان فهرست نمود:
1 . اصل دوم، اصل مادر قانوناساسى جمهورى اسلامى ایران است .
2 . اصل دوم، بیانگر پایهها و ارکان، شیوهها و روشها و نیز هدفهاى نظام جمهورى اسلامى است .
3 . جمهورى اسلامى، نظامى است ایدئولوژیک و مکتبى، برخاسته از یک جهان بینى خاص و متعهد در برابر آموزههاى دینى .
4 . نظام جمهورى اسلامى، نظام امت و امامت است .
5 . حاکمیت تکوینى و تشریعى به طور مطلق از آن خداست .
6 . نگاه قانوناساسى به انسان، نگاهى ویژه و کریمانه است نه مادى گرایانه .
7 . انسانها در تعیین سرنوشت اجتماعى خویش آزادى همراه با مسئولیت دارند .
8 . قانوناساسى، قسط و عدل، استقلال همه جانبه، همبستگى و وحدت ملى را از ارزشها و اهداف مهم نظام مىداند .
9 . از آنجا که اهمیت روشها کمتر از اهمیت ارزشها (اهداف وغایات) نیست، تعیین روشهاى مشروع ضرورى مىباشد .
10 . استفاده توامان از دین و دانش و نیز تجربه بشرى به عنوان روشهایى کارآمد و مشروع مورد توجه قانوناساسى است .
جایگاه اصل چهارم
«کلیه قوانین و مقررات مدنى، جزایى، مالى، اقتصادى، ادارى، فرهنگى، نظامى، سیاسى و غیر اینها باید بر اساس موازین اسلامى باشد . این اصل بر اطلاق یا عموم همه اصول قانون اساسى و قوانین دیگر حاکم است و تشخیص این امر بر عهده فقهاى شوراى نگهبان است» .
اصل چهارم قانون اساسى را پس از اصل دوم مىتوان مهمترین اصل قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران دانست . این ارزش و جایگاه از چند جهت قابل اثبات است:
1 . لحن و بیان خود اصل . در قسمت دوم اصل چهارم تعبیرى به کار رفته است که در هیچ اصلى از قانون اساسى مشابه آن را نمىتوان سراغ گرفت . این اصل با بیان این که: «بر اطلاق یا عموم همه اصول قانون اساسى و قوانین و مقررات دیگر حاکم است» . خود را فصل الخطاب همه اصول قرار داده است . بنابراین تعبیر از آن به «اصل حاکم» تعبیرى دقیقا برگرفته از متن قانوناساسى مىباشد .
2 . اظهارات اعضاى خبرگان . کلیدى بودن اصل چهارم در سخنان خبرگان نیز مورد تاکید قرار گرفته است . در مذاکرات مربوط به این اصل گفته شد:
این قانون ناظر بر همه قوانین است . . . در تمام فصول [قانون اساسى] ما باید به این اصل اشاره کنیم و این اصلى است که همه آنچه را که در سایر فصول و قوانین خواهد آمد باید به آن استناد کرد . (19)
به نظر من این اصل مهمترین اصلى است که نوشته و تصویب مىشود و هدف آقایان مجتهدین و علما که این جا جمع شدهاند، بیشتر همین اصل است که بر تمام اصول حکومت دارد . بنابراین باید روى آن دقتشود براى این که تمام اصولى که ما مىخواهیم تصویب کنیم، این اصل باید بر تمام آنها حکومت داشته باشد . . . (20)
مراحل تدوین اصل چهارم
این اصل در پیشنویس اولیه قانون اساسى وجود نداشت . متن اولیه آن توسط گروه یک (21) تهیه و در جلسه سیزدهم به این صورت ارائه گردید: «کلیه قوانین و مقررات مدنى، جزایى، مالى و اقتصادى، ادارى، فرهنگى، نظامى و غیره باید با رعایت کامل موازین اسلامى باشد» (22)
در مباحثات جلسات سیزدهم و چهاردهم از میان پیشنهادهاى فراوانى که در زمینه تغییر عبارات و یا تکمیل متن ارائه شد، دو پیشنهاد مهم در دو مرحله مطرح گردید که در تکمیل متن فوق هر یک ناظر به نکته خاصى بود . پیشنهاد اول، همان پیشنهادى است که این اصل را، اصل حاکم قرار مىدهد: «این اصل بر همه اطلاق و عمومات این قانون و مقررات دیگر حاکم است» . (23) به دنبال این پیشنهاد، مقام تشخیص دهنده انطباق یا عدم انطباق قوانین و مقررات با موازین اسلام بدین صورت ارائه گردید: «این اصل بر همه اصول قانون اساسى و قوانین و مقررات دیگر حاکم است و تشخیص این امر بر عهده فقهاى شوراى نگهبان است .» (24)
پس از مباحثات طولانى، تلفیق دو پیشنهاد با اندک تغییرى ارائه مىگردد: «این اصل بر اطلاق یا عموم همه اصول قانون اساسى و قوانین و مقررات دیگر حاکم است و تشخیص این امر بر عهده فقهاى شوراى نگهبان است .» (25)
با این اصلاح، اصل چهارم که در حقیقت از سه قسمت تشکیل گردیده استبه تصویب مىرسد . (26) بدین ترتیب مراحل تصویب اصل چهارم را مىتوان در 4 مرحله ارزیابى نمود .
مرحله اول . تدوین متن اولیه (صدر اصل) توسط گروه یک و ارائه به مجلس .
مرحله دوم . پیشنهاد تکمیلى اول (این اصل بر همه اطلاقات و عمومات . .).
مرحله سوم . پیشنهاد تکمیلى دوم (تشخیص این امر بر عهده فقهاى شوراى نگهبان است)
مرحله چهارم . پیشنهاد اصلاحى سوم (تغییر واژه اطلاقات و عمومات به اطلاق و عموم)
این چنین بود که اصل چهارم قانون اساسى که مشتمل بر سه قسمت زیر مىباشد تصویب گردید:
قسمت اول اصل: کلیه قوانین و مقررات مدنى، جزایى، مالى، اقتصادى، ادارى، فرهنگى، نظامى، سیاسى و غیر اینها باید بر اساس موازین اسلامى باشد .
قسمت دوم اصل: ایناصل بر اطلاق یا عموم همه اصول قانون اساسى و قوانین و مقررات دیگر حاکم است .
قسمتسوم اصل: و تشخیص این امر بر عهده فقهاى شوراى نگهبان است .
اینک به بررسى مفاد اصل چهارم مىپردازیم .
معنا و مبناى اصل چهارم
الف . مفهوم اصل چهارم
براساس این اصل «کلیه قوانین و مقررات مدنى، جزایى، مالى، اقتصادى، ادارى، فرهنگى، نظامى، سیاسى و غیر اینها باید بر اساس موازین اسلامى باشد . این اصل بر اطلاق یا عموم همه اصول قانوناساسى و قوانین و مقررات دیگر حاکم است .» واژگان و عبارات به گونهاى تنظیم شدهاند که از صراحت و صلابت لازم براى بیان محتواى مورد نظر برخوردار باشند . اصولا قوانین و بویژه اصول قانون اساسى باید واضح و خالى از ابهام باشند . تدوین کنندگان قانوناساسى از این لحاظ گرچه درمورد اصل چهارم وسواس به خر ج دادهاند اما تبیین چند اصطلاح مىتواند تصویر روشنترى از محتواى این اصل را ارائه نماید .
1 . قوانین و مقررات: قوانین از نظر سلسله مراتب به قانوناساسى، قانون عادى و مقررات دولتى تقسیم مىشوند . این سلسله مراتب از آن جهت است که قانوناساسى توسط مجلس مؤسسان یا خبرگان، قانون عادى توسط مجلس شوراى اسلامى (ملى) و مقررات دولتى که عبارتاند از تصویب نامهها، آییننامهها و بخشنامهها توسط هئیت دولتیا دستگاههاى دولتى تصویب مىگردند . بدین ترتیب، لزوم انطباق با موازین اسلامى نه فقط قوانین مصوب مجلس بلکه همه تصویب نامهها، آییننامهها و بخشنامهها را نیز شامل مىگردد .
2 . موازین اسلامى: منظور از موازین اسلامى همان احکام شرعى است; حکم شرعى یا واقعى استیا ظاهرى . حکم واقعى حکمى است که به جهل به واقع مقید نمىباشد در حالى که جعل حکم ظاهرى هنگامى است که جهل به حکم واقعى وجود داشته باشد مانند احکامى که از طریق اصول عملیه استنباط مىگردد . حکم واقعى یا اولى استیا ثانوى . حکم اولى، حکمى است که براى افعال یا اشیاء در حال طبیعى آنها و بدون در نظر گرفتن عناوین ثانوى جعل گردیده است . مانند وجوب نماز صبح و حرمتشراب . حکم ثانوى حکمى است که موضوع آن به وصف اضطرار، اکراه، حرج، ضرورت و عناوین ثانویه دیگر متصف گردد . مانند عدم حرمتشراب به هنگام اضطرار .
نوع دیگرى از احکام وجود دارد که به آنها «حکم حکومتى» گفته مىشود . این احکام، همان احکام ثانوى هستند که با توجه به مصالح جامعه توسط حاکم اسلامى وضع مىشوند . در فرمان امام خمینى به مجلس شوراى اسلامى چنین آمده است: «آنچه در حفظ نظام اسلامى دخالت دارد که: فعل یا ترک آن موجب اختلال نظام مىشود; و آنچه ضرورت دارد که ترک یا فعل آن مستلزم فساد است; و آنچه فعل یا ترک آن مستلزم حرج است، پس از تشخیص موضوع به وسیله اکثریت وکلاى مجلس شوراى اسلامى، با تصریح به موقتبودن آن مادام که موضوع محقق است . . . مجازند در تصویب و اجراى آن . . .» . (27) موارد اختلال نظام را مىتوان به آزادى تجارت خارجى و خروج ارز، ایجاد فساد را به خرید و فروش اسلحه یا مواد مخدر، و حرج رابه احکام اولیه مربوط به موجر و مستاجر مثال زد . به این نکته مهم باید توجه نمود که احکام اولیه، ثابت و دائمى اما احکام ثانوى و حکومتى، موقتى و تا زمانى است که ضرورت، حرج، خوف فساد یا اختلال نظام وجود داشته باشد . بدین ترتیب منظور اصل چهار که «کلیه قوانین باید بر اساس موازین اسلامى باشند .» روشن مىگردد . یعنى دست کم بر یکى از عناوین فوق منطبق گردند .
3 . اطلاق یا عموم (عام و مطلق) : عام در لغتبه معناى شامل و فراگیرنده و در اصطلاح اصول فقه و حقوق کلمهاى است که همه افراد و مصادیق خود را فرا گیرد . در فارسى لفظ عام معمولا همراه با «تمام» ، «کلیه» ، «همه» ، «هر کس» ، «هر» ، «هیچ» و نظایر اینها بکار مىرود . در مقابل عام، خاص قرار دارد که دلالتبر برخى از افراد و مصادیق کلمه داشته و قلمرو شمول آن نسبتبه عام کمتر است .
مثال عام: کلیه قوانین و مقررات باید بر اساس موازین اسلامى باشد .
مثال خاص: قوانین و مقررات مدنى، جزایى و مالى باید بر اساس موازین اسلامى باشد .
اطلاق و مطلق . اطلاق در لغتبه معناى رهایى است . در اصطلاح اصولیان نیز دقیقا همین مفهوم مورد توجه قرار گرفته و لفظ مطلق لفظى است که از هرگونه قیدى آزاد و رها باشد به گونهاى که قابلیتشمول بر همه افراد و حالاتى را که لفظ مىتواند در برگیرد، داشته باشد . (28) لفظ مطلق با افزودن قیدى بر آنکه دائره شمول و شیوع آن را محدود مىکند، «مقید» مىگردد .
مثال مطلق: تکریم «انسان» لازم است . در این مثال کلمه «انسان» مطلق و قطع نظر از قیودى نظیر رنگ، نژاد، زبان و ملیت مطرح است .
مثال مقید: تکریم انسان با تقوا لازم است .
لفظ «مطلق» گرچه همانند لفظ «عام» بر همه مصادیق و افراد خود دلالت مىکند اما تفاوت آنها در نحوه دلالتشان بر شمول افراد است . دلالت عام بر افرادش وضعى استیعنى از خود لفظ و واژههایى نظیر «کلیه» و «همه» فهمیده مىشود، این واژهها اداتى هستند که براى عموم وضع شدهاند، اما در اطلاق، استنباط شمول، عقلى است و مبتنى بر اجتماع شرایطى (29) مىباشد که با وجود آنها عمومیت از لفظ فهمیده مىشود .
4 . حاکم (حکومت) : حکومت اصطلاحى در اصول فقه است که در باب تعارض عام و خاص از آن بحث مىگردد . از آنجا که «حکومت» با «تخصیص» شباهت دارد فرق میان این دو اصطلاح این است که تخصیص خارج نمودن فردى (خاص) از افراد عام استبدون هیچگونه تصرفى در ظهور شمول عام نسبتبه افرادش . در حقیقت لفظ عام همچنان نسبتبه همه افرادش ظهور دارد اما چون ظهور خاص، ظهورى قوىتر است، آن فرد از دائره عام خارج مىگردد .
مثلا مفهوم عام «کلیه قوانین و مقررات باید بر اساس موازین اسلامى باشد» با این جمله که «انطباق قوانین و مقررات بینالمللى با موازینى اسلامى ضرورى نیست» تخصیص مىخورد با وجود آنکه ظهور عبارت اول در عام همچنان باقى است .
اما حکومت عبارت است از تقدم دلیل حاکم بر محکوم به خاطر تصرف و دخالت در موضوع دلیل محکوم . این تصرف در دلیل محکوم گاهى از طریق توسعه موضوع است و گاه از طریق تضییق آن .
مثلا با وجود عبارت «کلیه قوانین و مقررات باید بر اساس موازین اسلامى باشد» اگر قانوگذار بگوید: «آییننامههاى اجرائى نیز در حکم قانون است» موضوع دلیل سابق (محکوم) را با تصرفى که در معناى «قوانین مقررات» نموده، توسعه داده است . اما اگر فرضا بگوید: «قوانین بین المللى، قانون نیست» موضوع دلیل سابق (محکوم) را مضیق ساخته است . در هر دو حال «دلیل محکوم» ظهور اولیه در عمومیتخود را از دست داده و گستره آن یا بیشتر و یا کمتر شده است . بدین جهت است که مىگویند دلیل دوم بر دلیل اول «حکومت» دارد .
«حکومت» از آن جهت که از ابتدا مفهوم دلیل محکوم را هدف گرفته و در آن دخل و تصرف مىکند صلابت و قدرت بیشترى نسبتبه تخصیص داشته و بر همین اساس دلیل حاکم نسبتبه دلیل خاص تفوق و برترى دارد . اینک با تامل در این اصطلاحات مىتوان درک روشنترى از کاربرد آنها در این قسمت از اصل چهارم داشت که: «این اصل بر اطلاق یا عموم همه اصول قانوناساسى و قوانین و مقررات دیگر حاکم است .»
با آنکه همه اصول قانوناساسى از اهمیتبرخوردارند و «منطق قانونگذارى اقتضا نمىکند که دریک قانون، اصلى را فداى اصل دیگرى بنماییم، با وجود این، برخى از علماء حقوق گاهى اوقات نسبتبه قواعد حقوقى واحد قائل به دسته بندى و سلسله مراتب هستند . مثلا در قانوناساسى پارهاى از اصول فرا دستورى را مىپذیرند که احکام آن بر سایر اصول قانوناساسى برترى دارد . قانونگذار اساسى ما نیز با مبنا قراردادن حاکمیت اسلام، چنین طبقه بندى را در اصل چهارم قانوناساسى تاسیس نموده . . . البته طبقه بندى مذکور به معناى بطلان اصول متعارض به نظر نمىرسد، بلکه همه اصول پا بر جا مىماند اما به هنگام تطبیق مصوبات مجلس با موازین اسلام و قانوناساسى، اگر مصوبه مورد نظر، پس از تشخیص اکثریت اعضاى شوراى نگهبان در اجراى قانوناساسى و با قانوناساسى منطبق بود ولى با تشخیص اکثریت فقهاى این شورا، خلاف موازین شرعى به نظر رسید این مصوبه قابل اجرا نمىباشد» . (30)
با توجه به «رابطه اصل چهارم با سایر اصول قانوناساسى، نحوه رابطه آن با قوانین مجلس و مقررات دولتى که در مرتبه پایینترى از قانوناساسى قرار دارند، روشن خواهد بود . بنابراین «اصل مذکور قاعده آمرهاى است که اجراى آن مىتواند گامى اساسى در تحقق و فعلیتیافتن حاکمیت اسلام از طریق حکومت جمهورى اسلامى به شمار آید .» (31)
ب . مبناى اصل چهارم
اصل چهارم با به رسمیتشناختن حاکمیت دین اسلام، بدون شک نقش ممتازى را براى آن قائل شده است . اصل مذکور نه تنها بر پیوند دین با امور سیاسى، اجتماعى، اقتصادى، فرهنگى و جز آنها، صحه مىگذارد بلکه رابطه میان دین و ساحتهاى مختلف زندگى انسان را رابطهاى سلسله مراتبى و عمودى مىداند . ایفاى این نقش بىبدیل در جامعه مستلزم اعتقاد به ویژگىهاى خاصى براى دین است . قرآن کریم در مورد دین اسلام ویژگىهاى چندى را بر شمرده است که دراینجا به چهار ویژگى مهم آن اشاره مىنماییم:
الف . ویژگىهاى دین اسلام
1 . حقانیت
«هو الذى ارسل رسوله بالهدى و دین الحق لیظهره على الدین کله . (32) »
این آیه سه بار در قرآن تکرار شده است و تاکیدى استبر اینکه آنچه پیامبر از سوى خداوند آورده است، دینى استسرتاسر حق و باطل در آن راهى ندارد .
2 . جامعیت
حقانیت دین به تنهایى نمىتواند تحقق بخش نقش والاى آن باشد بلکه در کنار آن از خصیصه جامعیت نیز باید بهره ببرد .
«الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتى و رضیت لکم الاسلام دینا (33) » . در تفسیر این آیه گفته شده است: معناى اکمال دین، صعود آن به بالاترین درجه ترقى استبه گونهاى که پس از آن پذیراى نقص نخواهد بود . (34)
امام هشتم نیز در روایتى در تفسیر این آیه فرمودهاند:
«خداوند هیچ چیزى را که امتبدان نیازمندند فرو نگذاشته، بلکه آن را بیان نموده است . هر کس گمان کند خداوند دین خویش را کامل نکرده است، کتاب خدا را انکار نموده و هر کس کتاب خدا را رد کند کافر گشته است . (35) »
3 . جهان شمولى
از آنجا که دین اسلام، براى هدایت انسان و احیاى جامعه بشرى نازل شده است، (36) پیام آن اختصاصى به گروه خاص ندارد و همگان را قطع نظر از رنگ، نژاد، زبان و منطقه جغرافیایى شامل مىشود . از میان آیات فراوانى که بر جهان شمولى دین اسلام دلالت دارند آیات زیر نمونههاى هستند که کتاب دین را راهنماى جهانیان مىدانند .
ان هو الا ذکر للعالمین . (37)
و ما هى الا ذکرى للبشر (38)
هذا بلاغ للناس . (39)
4 . جاودانگى
برخى از طرفداران جدایى دین از دولت و سیاستبر این باورند که نهاد دین دراعصار گذشته وظایف و کارکردهاى گوناگونى را بر عهده داشته ولى امروزه به علت پیچیدگى مناسبات زندگى اجتماعى و تخصصى شدن نقشها این وظایف به دولت منتقل شده است و در حال حاضر دولت همان وظایفى را بر عهدهدارد که دیروز دین بر دوش مىکشیده است . نکتهاى که مورد غفلت این گروه قرار گرفته، فطرى بودن قواعد و دستورات دین و در نتیجه جهان شمولى و جاودانه بودن آن است .
«فاقم وجهک للدین حنیفا فطرة الله التى فطر الناس علیها لا تبدیل لخلق الله، ذلک الدین القیم و لکن اکثر الناس لا یعلمون . (40) »
در این آیه ضمن بیان فطرى بودن دین بر پایدارى و ماندگارى دین با تعبیر «ذلک الدین القیم» به شکلى زیبا تاکید گردیده است . بنابراین، حقانیت و جامعیت دین (دو ویژگى قبلى) براى همه زمانها و مکانها مىباشد و گذشت زمان در نقش آفرینى آن ذرهاى کاستى ایجاد نمىکند . خاتمیت نبوت نیز مفهومى جز این ندارد چرا که اگر دین با گذشت زمان نتواند، پاسخگوى نیازهاى جامعه باشد، خاتم بودن آن مورد تردید قرار گرفته، لزوم جاى گزینى آن توسط نبوت و شریعت جدیدى مطرح مىشود .
با عنایتبه ویژگىهاى یاد شده، رابطه دین با سیاست، مبتنى بر دلایلى است که به اختصار ارائه مىگردد .
ب . رابطه دین با سیاست
برخى از دلایل رابطه دین با سیاست عبارتند از:
1 . جامعیت
در مورد جامعیت دین دو نظر افراطى و تفریطى وجود دارد برخى با استناد به جامعیت دین تفسیرى از آن ارائه مىکنند که گویا دین جامع یعنى دینى که درآن همه علوم و فنون وجود داشته باشد و در هر امرى بتوان به دین رجوع نمود . با این تفسیر علوم پزشکى، مهندسى، برق و الکترونیک، فیزیک، شیمى، ماشین سازى و فنونى چون خیاطى، آشپزى و جزئیات آنها را هم باید در دین جست و جو نمود! و الا دین، جامع نخواهد بود .
در نقطه مقابل گروهى دیگر جامعیت دین را تنها نسبتبه امور عبادى و فردى و بیان ارزشهاى اخلاقى و آن چه مربوط به جهان آخرت است دانسته، دخالت دین در امور اجتماعى و سیاسى را منکر شدهاند . طرفداران دین حداکثرى و حداقلى با تفسیرى که گذشت هر دو بر خطا رفتهاند . جامعیت هر چیز از جمله دین را تنها و تنها باید در رابطه با هدف آن تفسیر و معنا نمود . از آنجا که هدف دین، راهیابى انسان به سعادت حقیقى استبه خوبى مىتوان قضاوت نمود که آیا سعادت انسانى را مىتوان در ارائه برنامههایى تضمین نمود که به طور کلى بیگانه از امور اجتماعى و سیاسى اوست؟ آیا مىتوان بدون توجه به امور اقتصادى، فرهنگى، سیاسى و اجتماعى استبه تربیت انسان زد و او را در خلا تربیت نمود؟ اگر راه آخرت از دنیا مىگذرد براى دینى که حق جامع، جهان شمول و جاودانه است ناچاریم جایگاه شایسته آن را در نظر گیریم .
2 . ضرورت تشکیل حکومت
با توجه به ورود دین در ابعاد مختلف زندگى انسان، اجراى کامل احکام و مقررات دین و در نتیجه وصول به اهداف آن جز با برقرارى حکومت مبتنى بر دین امکانپذیر نیست . تشکیل حکومت توسط رسول خدا (ص) در مدینه، بهترین دلیل بر رابطه دین با سیاستبود . تشکیل حکومت از وظایفى بود که پیامبر از جانب خدا بر عهده داشت زیرا او مامور به اجراى دین بود و اجراى کامل آن جز از طریق حکومت امکان نداشت . به تعبیر دیگر اقدام پیامبر در امر تاسیس حکومت این مفهوم را در بردشت که نمىتوان با هر نوع نظم سیاسى و حکومتى، اخلاق و آخرت انسانى را آن گونه که دین مىخواهد تضمین نمود .
3 . شان ولایت
در خصوص پیامبر اسلام (ص) تصریح به ولایت و دستور به اطاعت را قرآن به طور مطلق ذکر کرده استبه گونهاى که حوزه امور سیاسى را نیز در بر مىگیرد:
انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین . . . (41)
النبى اولى بالمؤمنین من انفسهم (42)
«اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولى الامر منکم» (43)
4 . شان قضاوت
صلاحیت انحصارى آن حضرت در امر قضاوت نیز آشکارا بر رابطه دین با سیاست دلالت دارد . از آنجا که قضاوت از امور اجتماعى و حکومتى است وقتى این منصب از سوى خداوند حق مسلم پیامبر اسلام دانسته شد دیگر نمىتوان رابطه دین با حکومت را نفى نمود .
«فلا و ربک لا یؤمنون حتى یحکموک فیما شجر بینهم . . . (44)
به پروردگارت قسم که ایمان نمىآورند مگر آنکه تو را در مورد آنچه میان آنان مایه اختلاف استحاکم نمایند .»
5 . جهاد و شهادت
آیات قرآن و روایات دراین زمینه به قدرى فراوان است که شمارش و توضیح آنها، کتاب مستقلى را مىطلبد . به عنوان نمونه:
«و اعدوا لهم ما استطعتم من قوه (45) هر چه در توان دارید از نیرو، بسیج کنید .»
«یاایها النبى حرض المؤمنین على القتال . (46) اى پیامبر مؤمنان را به جهاد برانگیز .»
«و لا تحسبن الذین قتلوا فى سبیل الله امواتا بل احیاء (47) »
آیا مىتوان گفت دینى که آماده باش نظامى مىدهد، پیامبر و پیروانش را به جهاد تشویق مىکند و کشتگان در این راه را شهیدانى که زندگان واقعىاند معرفى مىنماید، دینى است که اختصاص به امور فردى و عبادى دارد و فقط ناظر به رابطه فرد با خدا مىباشد؟ ! !
آیه 39 سوره انفال از کوبندهترین آیاتى است که براى خشکاندن ریشههاى فتنه و قوام و دوام دین، دستور جهاد صادر مىکند:
«و قاتلوهم حتى لا تکون فتنه و یکون الدین کله لله . (48) با آنان بجنگید تا فتنهاى بر جاى نماندو دین یکسرده از آن خدا گردد .»
آیا مبارزه با فتنه گرى به عنوان یک فرمان دینى معنایى جز حضور فعالانه دین در حیاتىترین امور جامعه بشرى دارد؟
6 . مبارزه با کفر و طاغوت
آیات فراوانى نیز بر مبارزه با کفر و طاغوت تاکید دارند:
«و لقد بعثنا فى کل امة رسولا ان اعبدوا الله و اجتنبوا الطاغوت (49) به راستى در میان هر امتى پیامبرى برانگیختیم تا (بگویند) که خدا را بپرستید و از طاغوت بپرهیزید .»
«یا ایها النبى جاهد الکفار و المنافقین و اغلظ علیهم (50) اى پیامبر! باکافران و منافقان جهاد کن و بر آنان سختبگیر .»
7 . نفى سلطه پذیرى
از مهمترین آیات سیاسى - اجتماعى قرآنکه مبناى سیاستخارجى و روابط بین الملل نظام اسلامى قرار مىگیرد آیه نفى سبیل است:
«و لن یجعل الله للکافرین على المؤمنین سبیلا، (51) خداوند هرگز بر زیان مؤمنان براى کافران راه تسلطى قرار نداده است .»
از آنجا که دین، کرامت و عزت را از آن مؤمنان مىداند، راضى به پذیرش سلطه غیر مؤمنان نیست . مطابق این آیه مطلق سلطه پذیرى اعم از سلطه فرهنگى، اقتصادى، سیاسى و نظامى نفى شده است .
دلایل دیگر رابطه دین با دولت و سیاست را مىتوان به صورت زیر فهرست نمود:
یک . داشتن نظام حقوقى و کیفرى، بیان حدود الهى و لزوم اجراى آن . (52)
دو . داشتن نظام اقتصادى و بیان احکام انفال و ثروتهاى عمومى، خراج و اخذ مالیات، اخذ جزیه از کفار غیر حربى، عقود و ایقاعات مطرح در باب معاملات در کتابهاى فقهى .
سه . امر به معروف و نهى از منکر که از اصول مسلم سیاسى - اجتماعى اسلام بوده و دهها آیه و روایت در زمینه آن وجود دارد . (53)
تامل در ویژگىهاى پیش گفته، هر انسان با ایمانى را در برابر فرامین دینى که فرمان دین خدا استخاضع مىکند و با همه وجود باور مىکند که: «براى اهل یقین چه حکم و فرمانى بهتر از حکم خداوند داست .» (54)
بر این اساس، حکومتها، حکومت کنندگان و حکومتشوندگان، همگى پذیراى دینى مىگردند که در جاى جاى زندگى آنان نقش آفرین است . و بر این اساس «حکومت در نظر مجتهد واقعى، فلسفه عملى فقه در تمامى زوایاى زندگى بشریت است . حکومت نشان دهنده جنبه عملى فقه در برخورد با تمامى معضلات اجتماعى، سیاسى، نظامى و فرهنگى است .» (55)
خبرگان قانوناساسى که بسیارى از آنان از اسلامشناسان بودند با توجه به همین مبانى، اصل چهارم را به عنوان راهبردىترین اصل قانوناساسى تصویب نمودند .
قلمرو اصل چهارم
یکى از مباحثى که در زمینه اصل چهارم وجود دارد این است که آیا این اصل ناظر به قوانینى است که در زمان حال یا آینده در جمهورى اسلامى ایران تصویب مىشود یا شمول آن نسبتبه کلیه قوانین و مقرراتى است که در گذشته (قبل از انقلاب اسلامى) تصویب و هنوز در کشور اجرا مىگردد؟ نظریات مختلفى دراین رابطه وجود دارد:
الف . نظریه عدم شمول
دلایلى که از سوى قائلان به این نظریه اقامه شده است عبارتند از:
1 . اصل چهارم در فصل اول قانوناساسى که مربوط به اصول کلى است قرار گرفته و به بیان کلى لزوم انطباق قوانین و مقررات با موازین اسلام اکتفا کرده است . آنچه مربوط به کیفیت اجراى این اصل و جزئیات آن مىباشد در فصل ششم (قوه مقننه) و در اصول 91 تا 99 مشخص گردیده است . بنابراین اصل چهارم ناظر به اصول مربوط به قوه مقننه مىباشد . (56) برابر این اصول، شوراى نگهبان به منظور پاسدارى از احکام اسلام و قانوناساسى از نظر عدم مغایرت مصوبات مجلس شوراى اسلامى با آنها تاسیس مىگردد، (57) کلیه مصوبات این مجلس به شوراى نگهبان فرستاده مىشود (58) و «تشخیص عدم مغایرت مصوبات مجلس شوراى اسلامى با احکام اسلام با اکثریت فقهاى شوراى نگهبان» (59) است . بنابراین تشخیص فقهاى شوراى نگهبان در همین محدوده مورد نظر قانونگذار بوده و قلمرو نظارت آن شامل قوانین قبل از انقلاب نمىگردد . مؤید این مطلب سخن نایب رئیس مجلس خبرگان است: «اینجا الآن اصول کلى مطرح است . در اصول کلى اگر روى موضوعى تاکید شود تکرارش بعدا غیر ضروى است وقتى مىرسیم به حقوق و حدود و وظایف قوه مقننه، مىگوییم طبق اصل چهارم قوه مقننه حدود اختیاراتش تا آن اندازه است که با موازین اسلامى اصطکاک پیدا نکند . . .» (60)
2 . «نظام قانونى کشور مبتنى بر قوانین عدیده و پرشمارى است که اکثریت آنها مصوب قبل از تاسیس نظام جمهورى اسلامى و مجلس شوراى اسلامى است . . . تعطیل و توقف این گونه قوانین نوعا موجب اختلال و بى نظمى در جامعه خواهد بود» (61)
3 . قانوناساسى، تنها ابطال قوانین و مقررات مخالف با شرع را حق فقهاى شوراى نگهبان دانسته است . اما اقدامات لازم دیگر براى تدوین قوانین جدید نظیر تهیه طرحها و لوایح و تصویب آنها و طى مراحل مختلف قانونى بر عهده شوراى نگهبان نیست این امر نیاز به زمانى طولانى دارد . نتیجه ابطال قوانین سابق توسط شوراى نگهبان، مواجه شدن جامعه و حکومتبا خلاهاى قانونى است; فساد ناشى از خلا قانونى به مراتب بیش از حالتى است که در آن قوانین اسلامى حاکم نباشد . بنابراین مصلحت جامعه اقتضا مىکند که تغییر و اصلاح قوانین بر اساس ضوابط مقرر در قانوناساسى و طى مراحل قانونى صورت گیرد . (62)
ب . نظریه شمول
این نظر مبتنى بر دلایل زیر است:
1 . در اصل چهارم، هیچ حدى براى قلمرو زمانى نظارت شوراى نگهبان بیان نشده است .
2 . «هر چند اصل چهارم یک مطلب کلى را بیان مىدارد و اصولا ناظر به این است که در جمهورى اسلامى باید قوانین و مقرراتى که وضع مىگردد بر اساس موازین اسلام باشد . . . ولى به هر حال از این اصل استفاده مىگردد که دراین مملکت و در نظام جمهورى اسلامى نمىشود قوانین و مقررات مغایر موازین اسلامى مجرى و معمول به باشد و هرگونه قانون حاکم و لازم الاجرا در کشور الزاما باید بر اساس موازین اسلام باشد . . . خواه این قوانین از تصویب مجلس شوراى اسلامى گذشته باشد و خواه قوانین مصوب قبل از انقلاب باشد» (63) استناد به سخن نایب رئیس مجلسخبرگان نیز قابل قبول نمىباشد زیرا فضاى طرح مطلب به کلى بیگانه از چیزى است که مورد استناد قرار گرفته است . سخن این عضو مؤثر خبرگان به دنبال سخن عضو دیگرى مطرح شده است . یکى از اعضاى خبرگان مىگوید: «اگر به جاى اینکه در آخر هر جمله و یا هر اصل تکرار کنیم «بر اساس موازین اسلامى» براى یک مرتبه یک اصل بگذاریم که گویاى این مطلب باشد بهتر است .» (64) . سخن نایب رئیس مجلس در مقام رفع این نگرانى است و تاکیدى استبر این نکته که در اصول کلى، ذکر لزوم انطباق با موازین اسلامى، یک بار کافى است و تکرار آن ضرورتى ندارد زیرا وقتى به حقوق، حدود و وظایف قوه مقننه یا قوه مجریه رسیدیم، آنجا بیان خواهیم نمود که این حدود و حقوق تااندازهاى است که مخالف با موازین اسلامى نباشد .
3 . «اصل 170 قانوناساسى که قضات دادگاها را مکلف نموده است از عمل کردن به تصویب نامهها و آییننامههاى دولتى مخالف با قوانین و مقررات اسلامى خوددارى کنند و امکان درخواست ابطال آنها را از دیوان عدالت ادارى مطرح کرده است، مسلما اختصاص به آییننامهها و تصویب نامههاى دولتى بعد از انقلاب و بعد از تصویب قانوناساسى ندارد و تشخیص خلاف شرع بودن این نوع مقررات هم طبق ماده 25 قانون دیوان عدالت ادارى به عهده شوراى نگهبان است . . . چگونه مىتوان گفت آییننامه دولتى مصوب قبل از انقلاب اگر خلاف شرع بود از عمل به آن خوددارى و با تشخیص شوراى نگهبان مبنى بر مغایرت با موازین شرع ابطال گردد ولى قوانین مصوب پیشین همچنان باید مورد عمل قرار گیرد؟» . (65)
ج . نظریه شوراى نگهبان
صرف نظر از دکترینهاى حقوقى و نظریههاى ابراز شده از سوى حقوقدانان، قانوناساسى، تفسیر اصول خود را بر عهده شوراى نگهبان گذارده است . (66) نظریه تفسیرى شوراى نگهبان درتاریخ 8/2/1360 در ارتباط با اصل چهارم در پاسخ به سؤال شوراى عالى قضایى چنین است:
«مستفاد از اصل چهارم قانوناساسى این است که به طور اطلاق کلیه قوانین و مقررات در تمام زمینهها باید مطابق موازین اسلام باشد و تشخیص این امر به عهده فقهاى شوراى نگهبان است . بنابراین قوانین و مقرراتى را که در مراجع قضایى اجرا مىگردد و شوراى عالى قضایى آنها را مخالف موازین اسلامى مىداند، جهتبررسى و تشخیص مطابقتیا مخالفتبا موازین اسلامى براى فقهاء شوراى نگهبان ارسال دارید .» دبیر شوراى نگهبان - لطف الله صافى (67) تفسیر این اصل تقریبا به اتفاق آراء (11 نفر که در جلسه حاضر بودهاند) صورت مىگیرد . (68) بر اساس همین نظریه شوراى نگهبان موارد مختلفى از قوانین سابق را مورد بررسى و مغایر شرع تشخیص داده است . (69)
ضمانت اجراى اصل چهارم (فقهاىشوراىنگهبان)
نظارت شرعى بر قوانین مجلس شوراى ملى توسط فقهاى عالى رتبه در اصل دوم متمم قانون اساسى (70) مشروطیتسابقه داشته و قانونى بودن مصوبات منوط به تایید آنان بوده است ولى تا قبل از سال 1358 تاسیس شورایى به نام شوراى نگهبان در حقوق اساسى ایران مسبوق به سابقه نبود . شوراى قانون اساسى در فرانسه و یا دیوان عالى فدرال در آمریکا نهادهاى مشابه شوراى نگهبان در ایران مىباشند گرچه چگونگى تشکیل و شرایط اعضاى شوراى نگهبان با دو نهاد یاد شده تفاوت اساسى و بنیادین دارد .
نهاد شوراى نگهبان در نظام جمهورى اسلامى ایران از ترکیب دو اندیشه پدید آمده است: نخست تلاش در جهتحفظ و تداوم حاکمیت دین اسلام بر تمام قوانین و مقررات و نهادهاى حکومتى و دوم جلوگیرى از تعارض قوانین عادى با قانون اساسى به عنوان مهمترین سند حقوقى و سیاسى نظام . براى درک درست از فلسفه ایجاد چنین نهادى و هدف از تاسیس آن، آنچه در مقدمه قانون اساسى آمده استبسیار گویا مىباشد:
در ایجاد نهادها و بنیادهاى سیاسى که خود پایه تشکیل جامعه استبر اساس تلقى مکتبى، صالحان عهدهدار حکومت و اداره مملکت مىگردند (ان الارض یرثها عبادىالصالحون) و قانونگذارى که مبین ضابطههاى مدیریت اجتماعى استبر مدار قرآن و سنت جریان مىیابد . بنابراین نظارت دقیق و جدى از ناحیه اسلامشناسان عادل و پرهیزکار و متعهد (فقهاى عادل) امرى محتوم و ضرورى است .
امر خطیر نظارت آنهم به صورت استصوابى راجع به قوانین و مقررات را مىتوان یکى از دغدغههاى مهم قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران برشمرد . بدون شک اندک مطالعهاى در این منبع حقوق اساسى ایران هر تحلیلگر حقوقى را با این دلمشغولى قانونگذار قانون اساسى مواجه خواهد ساخت .
الف . وظیفه اصلى شوراى نگهبان
مطابق آنچه در اصل 91 قانوناساسى آمده است «بهمنظور پاسدارى از احکام اسلام و قانون اساسى از نظر عدم مغایرت مصوبات مجلس شوراى اسلامى با آنها شورایى به نام شوراى نگهبان با ترکیب زیر تشکیل مىگردد . 1 . شش نفر از فقهاى عادل و آگاه به مقتضیات زمان و مسائل روز . انتخاب این عده با مقام رهبرى است . 2 . شش نفر حقوقدان در رشتههاى مختلف حقوقى از میان حقوقدانان مسلمانى که به وسیله رئیس قوه قضاییه به مجلس شوراى اسلامى معرفى مىشوند و با راى مجلس انتخاب مىگردند» . براى تحقق این هدف اصل 94 مقرر مىدارد: «کلیه مصوبات مجلس شوراى اسلامى باید به شوراى نگهبان فرستاده شود . شوراى نگهبان موظف است آن را حداکثر ظرف 10 روز از تاریخ وصول، از نظر انطباق با موازین اسلام و قانون اساسى مورد بررسى قرار دهد و چنانچه آن را مغایر ببیند براى تجدید نظر به مجلس بازگرداند .» در اصل 96 چگونگى بررسى مصوبات با ترکیب دوگانه شورا این گونه بیان گردیده است: «تشخیص عدم مغایرت مصوبات مجلس شوراى اسلامى با احکام اسلام با اکثریت فقهاى شوراى نگهبان و تشخیص عدم تعارض آنها با قانون اساسى بر عهده اکثریت همه اعضاى شوراى نگهبان است .»
به نظر مىرسد در نظر گرفتن صلاحیتخاص براى فقهاى شوراى نگهبان و اختیارات بیشتر براى آنان با توجه به اهمیتبیشتر «اسلامیت» نظام جمهورى اسلامى است . صدر اصل 96 دقیقا منطبق با ذیل اصل چهارم قانون اساسى است . این اصل با معیار قرار دادن «موازین اسلام» در مورد «کلیه قوانین و مقررات» و حاکمیت آن «بر اطلاق یا عموم همه اصول قانون اساسى و قوانین و مقررات دیگر» تشخیص موازین اسلام را «بر عهده فقهاى شوراى نگهبان» قرار مىدهد .
با توجه به آنچه در اصل چهارم و نیز اصل نود و چهارم مقرر شده است «ارسال تمامى مصوبات اعم از قوانین (عام، خاص، تفویضى، تفسیرى و بودجه) و یا مصوبات ناشى از نظارت استصوابى مجلس بر قوه مجریه (نظیر عهدنامهها و موافقت نامههاى بینالمللى) و یا مصوبات مربوط به آییننامه داخلى مجلس، به شوراى نگهبان الزامى است . . . اگر آن گونه که قانون اساسى مقرر مىدارد «مجلس شوراى اسلامى بدون وجود شوراى نگهبان اعتبار قانونى ندارد» (71) به قضیه توجه کنیم ، ظاهرا همه مصوبات مجلس باید براى بررسى به شوراى نگهبان فرستاده شود .» (72) بر این اساس با توجه به آنچه در اصل هشتاد و پنجم آمده استشوراى نگهبان علاوه بر مصوبات مجلس بر همه مصوبات و مقررات لازمالاجراى دیگر از قبیل مصوبات آزمایشى کمیسیونهاى داخلى مجلس و نیز اساسنامه سازمانها، شرکتها، مؤسسات دولتى یا وابسته دولت که تصویب آنها با اجازه مجلس از سوى دولت انجام گرفته است، نظارت دارد و در صورت مغایرت با موازین اسلام و قانون اساسى آنها را ابطال مىکند .
ب . وظایف و اختیارات دیگر شوراى نگهبان
نهاد شوراى نگهبان علاوه بر نظارت بر تصویب قوانین و مقررات که مهمترین وظیفه آن مىباشد، برخوردار از وظایف و اختیارات مهم دیگرى است که مىتوان مقصود قانونگذار قانون اساسى از اعطاى این اختیارات را حاکمیت دین اسلام و پاسدارى از قانون اساسى دانست:
1 . تفسیر قانون اساسى:
اصل نود و هشتم مقرر مىدارد که «تفسیر قانون اساسى به عهده شوراى نگهبان است که با تصویب سه چهارم آنان انجام مىشود . » گرچه مناسبترین مفسر هر قانون قانونگذار آن است اما با توجه به عدم وجود مجلس خبرگان قانون اساسى و موقتى بودن آن، مرجع دیگرى یعنى «شوراى نگهبان به عنوان «قوه مؤسس ناظر» قائم مقام «قوه مؤسس قانونگذار» مىباشد» (73)
2 . نظارت بر کلیه مراحل انتخابات ...
... مجلس، خبرگان رهبرى، ریاست جمهورى، مجلس شوراى اسلامى و مراجعه به آراى عمومى . (74)
ملاحظه مذاکرات خبرگان در زمینه امر نظارت بر انتخابات و تعیین مرجع صلاحیت دار براى این مهم نشان مىدهد که خبرگان پس از بررسىها و مطالعاتى که انجام دادهاند به این نتیجه رسیدهاند که در تعیین مقام صالح به دو دلیل «مناسب ترین آن همین شوراى نگهبان است» . (75) نخست آن که امر نظارت باید خارج از قوه مجریه باشد . به دست «مقامى که دور از مسایل اجرایى و دور از حب و بغضهایى است که در اجرا پیدا مىشود» (76) و دیگر آنکه این شورا با توجه به ارتباطى که با رهبرى دارد از جایگاه شایستهاى در این زمینه برخوردار خواهد بود . (77)
3 . عضویت اعضاى شوراى نگهبان در شوراى بازنگرى قانون اساسى (78)
شوراى نگهبان از آن جهت که بیشترین ارتباط را با قانون اساسى نسبتبه نهادهاى دیگر دارد و وظیفهاش صیانت و حفاظت از قانون اساسى است در صدر فهرست ترکیب شوراى بازنگرى قانون اساسى قرار گرفته است . دلیل انتخاب این نهاد این است که «به طور مستمر حداقل سه سال یا بیش از سه سال با قانونگذارى و یا جهات قانون و تغییرات و تحولاتى که در قوانین به وجود مىآید سر و کار دارند یعنى طبعا با مسایل حقوقى و با مسایل فقهى کاملا آشنایى دارند . . . به ملاک حقوقدانى و به ملاک فقاهت» (79) در گزینش آنان توجه شده است . «باید جمع، جمعى باشد که اکثریت قاطع آن اشخاصى باشند که شناخت اساسى نسبتبه اسلام دارند .» (80)
4 . عضویت فقهاى شوراى نگهبان در مجمع تشخیص مصلحت نظام (81)
در شوراى بازنگرى قانون اساسى، آنچه در کمیسیون اول مورد تصویب قرار مىگیرد به ترتیبى است که فقهاى شوراى نگهبان همچون شوراى بازنگرى قانون اساسى در صدر فهرست اعضاى مجمع تشخیص مصلحت نظام جاى دارند . (82) این پیشنهاد باید از این زاویه مورد تحلیل قرار گیرد که یکى از وظایف اصلى مجمع، حل اختلاف بین مجلس و شوراى نگهبان است . با این وجود از مجلس، جز رییس آن پیشنهاد نمىگردد . ضمن آنکه ترکیب پیشنهادى براى مجمع تشخیص مصلحت نظام به گونهاى است که نیمى از آنها را فقهاى شوراى نگهبان تشکیل مىدهند . اعضاى پیشنهادى عبارتند از:
الف . فقهاى شوراى نگهبان
ب . رؤساى سه قوه
ج . وزیر مربوط
د . دو نفر صاحب نظر به انتخاب رهبر (83)
دقت در ترکیب شش عضو دیگر نشان مىدهد که حداقل سه تن از آنها نیز برخوردار از دانش دینى مىباشند . رییس قوه قضائیه خود یک فقیه است و دو نفرى هم که از جانب رهبرى انتخاب مىگردند، علىالاصول از معلومات فقهى برخوردار خواهند بود . بدین ترتیب تقریبا 9 نفر از 12 نفر که پیشنهاد کمیسیون براى مجمع تشخیص مصلحتبوده است فقیه خواهند بود و در هر صورت اکثریت از آن فقهاست . در شوراى بازنگرى قانون اساسى تاکید مىشود که: «فقهاى شوراى نگهبان به دلیل همان آشنایى شان با مسایل فقهى و حقوقى و قانونى» (84) حتما باید در ترکیب مجمع تشخیص مصلحتحضور داشته باشند .
البته در مذاکرات شوراى بازنگرى با ترکیب پیشنهادى مخالفت مىگردد (85) و پس از مباحثات فراوان با این پیشنهاد که «اعضاى ثابت و متغیر این مجمع را مقام رهبرى تعیین مىنماید» (86) موافقت مىشود .
5 . عضویتیکى از فقهاى شوراى نگهبان در شوراى موقت رهبرى (87)
با توجه به مذاکراتى که در شوراى بازنگرى قانون اساسى مطرح شده دو نکته مورد عنایتبوده است:
نکته اول: از آنجا که مطابق مبانى دینى، ولایت و رهبرى دائر مدار فقاهت است، وزن فقاهت در ترکیب شورا لازم استبیشتر باشد و حداقل دو تن از ترکیب سه نفره، فقیه باشند . (88)
نکته دوم: حضور یک تن از فقهاى شوراى نگهبان در ترکیب سه نفره ترجیح داده مىشود . (89)
6 . حضور در مراسم تحلیف ریاست جمهورى
به موجب اصل یکصد و بیست و یکم: «رئیس جمهور در مجلس شوراى اسلامى در جلسهاى که با حضور رییس قوه قضائیه و اعضاى شوراى نگهبان تشکیل مىشود . . . سوگند یاد مىکند .» گرچه بعضى حقوقدانان این حضور را تشریفاتى لقب دادهاند (90) اما از آنجا که سوگند رییس جمهور به عنوان رییس قوه مجریه در برابر دو قوه دیگر یعنى نمایندگان مجلس (قوه مقننه) و رییس قوه قضائیه صورت مىگیرد، حضور رسمى شوراى نگهبان به عنوان رکن مشروعیتبخش به مجلس شوراى اسلامى، (91) نشان از جایگاه ویژه و اهمیتشرعى، حقوقى و سیاسى آن دارد .
مرورى گذرا بر وظایف و اختیارات شوراى نگهبان و مشروح مذاکرات مجلس خبرگان قانون اساسى نشان مىدهد که این نهاد برخاسته از اعتقاد قانونگذار قانون اساسى بر حفاظت و صیانت از موازین اسلامى و نمایانگر دغدغه جدى آنان نسبتبه تصویب احتمالى قوانین و مقررات مغایر با موازین اسلامى و قانون اساسى است . همچنین مسؤولیت نظارت بر انتخابات با توجه به امکان دستیابى به قدرت از سوى کسانى که اعتقاد قلبى و التزام عملى به اسلام و نظام جمهورى اسلامى ندارند، قابل توجیه مىباشد .
به عبارت دیگر شوراى نگهبان در نظارت توامان تقنینى و اجرایى خود، نهادى است که به طور مستقیم مراقب خدشه دار نشدن حاکمیت دینى و به گونهاى غیر مستقیم مواظب دوام و قوام حاکمیت ملى است . (92) حضور این شورا به ویژه فقهاى آن در چهار جایگاه کلیدى و محورى نظام (شوراى نگهبان، شوراى بازنگرى قانون اساسى، شوراى موقت رهبرى و مجمع تشخیص مصلحت نظام) نشان از مرتبت ویژهاى است که قانونگذار قانون اساسى براى این نهاد قائل بوده و پس از نهاد رهبرى، هیچ نهاد دیگرى در جمهورى اسلامى از جایگاهى این چنینى برخوردار نیست .
بدون شک کشاندن پاى شوراى نگهبان به مراکز حساس نظام، انگیزهاى جز زمینه سازى جهتحاکمیت موازین اسلامى و تامین و تضمین آن نداشته است . قانون اساسى از این جهتسنگ تمام گذاشته و نهایت دقت را به خرج داده است .
پىنوشتها:
1) ر . ک: على اکبر دهخدا، لغت نامه، ج 12، ص 17741 .
2) ر . ک: درآمدى بر حقوق اسلامى، ص 170 .
3. Sovereignty
4) ابوالفضل قاضى . حقوق اساسى و نهادهاى سیاسى (تهران، دانشگاه تهران، 1368) ج1، ص187 - 188 .
5) سید محمد هاشمى، حقوق اساسى جمهورى اسلامى ایران (چاپ دوم، مجتمع آموزش عالى قم، 1375) ج دوم، ص1 و 2 .
6. governmeent
7) حسینعلى منتظرى، صورت مشروح مذاکرات مجلس بررسى نهایى قانون اساسى، جلسه دهم، ج1، ص239 .
8) عبدالرحیم ربانى شیرازى، همان، جلسه نهم، ج1، ص207 .
9) همان .
10) یوسف، آیه 40، و نیز نگ: انعام، آیه 57 و اعراف، آیه 54 .
11) نحل، آیه 36 .
12) عبدالرحیم ربانى شیرازى، همان، جلسه نهم، ج1، ص208 .
13) ر . ک . سید محمد بهشتى، همان، ج1، ص212 و نیز حسینعلى منتظرى، همان، جلسه دهم، ج1، ص240 .
14) لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط . حدید (57) آیه 25 .
15) یا ایها الذین آمنوا کونوا قوامین بالقسط . نساء (4)، آیه 135 .
16) لن یجعل الله للکافرین على المؤمنین سبیلا . خداوند هرگز سلطه بر مؤمنان را براى کافران قرار نداده است . نساء (4) آیه 135 .
17) و ان هذه امتکم امة واحدة و انا ربکم فاعبدون - انبیاء (21) آیه 92 .
18) سید محمد بهشتى، صورت مشروح مذاکرات مجلس بررسى نهایى قانوناساسى، جلسه یازدهم، ج1، ص261 .
19) صورت مشروح مذاکرات مجلس بررسى نهایى قانون اساسى ج . ا . جلد1، ص316 .
20) جواد فاتحى، همان، ص 351 .
21) گروه مامور بررسى اصول کلى و اهداف قانون اساسى .
22) سید محمد بهشتى (نایب رئیس مجلس)، همان، ص 313 .
23) پیشنهاد شیخ مرتضى حائرى یزدى که توسط گروهى مورد تاکید قرار گرفت . (همان، ص 322) پس از مباحثاتى که در زمینه این اصل پیشنهادى صورت مىگیرد با توجه به تعداد اندک خبرگان حاضر در جلسه (54 نفر) و علىرغم هشدار برخى از اعضا (آقایان هاشمى نژاد . طاهرى اصفهانى و کرمى، همان، ص 322). مبنى بر احاله راىگیرى به جلسه چهاردهم به جهت احتمال عدم تصویب آن، در مورد متن ارائه شده و پیشنهاد ذیل آن راىگیرى مىشود . نتیجه، 47 راى موافق (یک راى کمتر از حد نصاب لازم) راى مخالف و 5 راى ممتنع مىباشد . (همان، ص 325) این امر سبب اعتراض عدهاى از نمایندگان به نایب رئیس مجلس مىگردد (همان، ص 326) چرا که احتمال عدم تصویب آنرا در این جلسه قوى مىدانستهاند . در همان زمان بعضى از خبرگان توضیح مىدهند که راى ندادن برخى به معناى مخالفتبا محتواى اصل نبوده بلکه به نظر آنان عبارتها قابل قبول نبوده است . (همان، ص 325 - 326)
24) حسینعلى منتظرى، همان، ص 350 .
25) سید محمد بهشتى، همان، ص 354 - 355 .
26) از مجموع 67 نفر حاضر در جلسه با 57 راى موافق، 7 راى مخالف و 6 راى ممتنع تصویب مىگردد . (همان، ص 357) .
27) صحیفه نور، ج15، ص188 .
28) اصولیین در تعریف لفظ مطلق مىگویند: «مادل على شایع فى جنسه»
29) در علم اصول فقه به این شرایط «مقدمات حکمت» گفته مىشود .
30) سید محمد هاشمى، حقوق اساسى جمهورى اسلامى ایران، ج2، ص286 - 287 .
31) همان، ص285 .
32) توبه (9) آیه 33، فتح (48) آیه 28 و صف (61) آیه 9 .
33) مائده (5) آیه3 .
34) محمد حسین طباطبایى، المیزان، ج5، ص200 .
35) حسن بن على حرانى، تحف العقول، ص461 .
36) استجیبوا لله و للرسول اذا دعاکم لما یحییکم . انفال (8) آیه 24 .
37) یوسف (12) آیه 104 و تکویر (81) آیه 27 .
38) مدثر (74) آیه 31 .
39) ابراهیم (14) آیه 52 .
40) روم (30) آیه 30 و ر . ک: یوسف (12) آیه 40 و توبه (9) آیه 36 .
41) مائده (5) آیه 55 .
42) احزاب (33) آیه 6 .
43) نساء (4) آیه 59 .
44) نساء (4) آیه 65 .
45) انفال (8) آیه60 .
46) انفال (8) آیه 65 .
47) آل عمران (3) آیه 169 .
48) انفال (8) آیه 39 .
49) نحل (16) آیه 36 .
50) توبه (9) آیه 73 .
51) نساء (4) آیه 141 .
52) رک: مائده (5) آیه 33 و 38 و نور (25) آیه 2 .
53) به عنوان نمونه رک: حج (22) آیه41 و نهج البلاغه، نامه 47 .
54) و من احسنحکما من الله لقوم یوقنون . مائده (5) آیه 50 .
55) امام خمینى، صحیفه نور، ج21، ص98 .
56) رک: سید محمد هاشمى، پیشین، ص294 .
57) مفاد اصل 91 .
58) اصل 94 .
59) اصل 96 و نیز نگ: اصل 72 .
60) سید محمد بهشتى، صورت مشروح مذاکرات مجلس بررسى نهایى قانوناساسى جلسه سیزدهم، ج1، ص315 .
61) سید محمد هاشمى، پیشین، ص295 .
62) رک: همان، ص295 - 297 .
63) حسین مهرپور، دیدگاههاى جدید در مسائل حقوقى، ص 22 - 21 .
64) دکتر نوربخش، صورت مشروح مذاکرات، جلسه سیزدهم، ج1، ص315 .
65) حسین مهرپور، پیشین، ص22 - 23 .
66) اصل نودوهشتم .
67) حسین مهرپور، مجموعه نظریات شوراى نگهبان، ج3، ص48 . سؤال شوراى عالى قضایى چنین بود:
بسمه تعالى . شوراى محترم نگهبان قانوناساسى جمهورى اسلامى ایران . اجراى قوانین و تصویب نامهها و آییننامههاى گذشته که بر خلاف موازین اسلام است صدور حکم بر طبق آنها در محاکم، به خصوص با توجه به اصل چهارم و اصل یکصدوهشتادم قانوناساسى به هیچ وجه موجه نیست . این نظر به شوراى عالى قضایى پیشنهاد شده که باتوجه به این دو اصل، همه قوانین و تصویب نامهها و آییننامههاى خلاف اسلام منسوخ و محاکم موظفند طبق اصل یکصدوشصت و هفتم بر طبق موازین اسلام راى دهند و این موازین به وسیله شوراى عالى قضایى طبق فتواى امام استخراج و به دادسراهاو دادگاههاى انقلاب و دادسراها و دادگاههاى دیگر ابلاغ گردد . . . خواهشمند است نظر آن شورا را کتبا اعلام بفرمایید . از طرف شوراى عالى قضایى جمهورى اسلامى ایران . عبدالکریم موسوى اردبیلى .
68) همان، ص49 .
69) رک: حسین مهرپور، دیدگاههاى جدید در مسائل حقوقى، ص23 و 24 . و نیز رک: حسین مهرپور، مجموعه نظریات شوراى نگهبان، جلد اول، ص230 - 235 .
70) اصل دوم متمم قانون اساسى مشروطیت (1285) : «مجلس شوراى ملى . . . باید در هیچ عصرى از اعصار مواد قانونیه آن مخالفتى با قواعد مقدسه اسلام و قوانین موضوعه حضرت خیر الانام (ص) نداشته باشد و معین است که تشخیص مخالفت قوانین موضوعه با قواعد اسلامیه بر عهده علماى اعلام - ادام الله برکات وجودهم - بوده و هست . لهذا رسما مقرر است در هر عصرى از اعصار هیئتى که کمتر از پنج نفر نباشد از مجتهدین و فقهاى متدینین که مطلع از مقتضیات زمان هم باشند به این طریق که علماى اعلام و حجج اسلام مرجع تقلید شیعه، اسامى بیست نفر از علما که داراى صفات مذکور باشند معرفى به مجلس شوراى ملى بنمایند . پنج نفر از آنها را یا بیشتر به مقتضاى عصر، اعضاى مجلس شوراى ملى به اتفاق یا به حکم قرعه تعیین نموده به سمت عضویتبشناسند تا موادى که در مجلسین عنوان مىشود به دقت مذاکره و بررسى نموده، هر یک از آن قواعد معنونه که مخالفتبا قواعد مقدسه اسلام داشته باشد طرح و رد نمایند که عنوان قانونیت پیدا نکند و راى این هیات علما در این باب مطاع و متبع خواهد بود و این ماده تا زمان حضور حضرت حجت (عج) تغییرپذیر نخواهد بود .»
71) اصل نود و سوم .
72) سید محمد هاشمى، پیشین، ج دوم، ص 288 .
73) همان . ص 333 - 335
74) اصل نود و نهم و یکصد و هیجدهم قانوناساسى .
75) نایب رییس مجلس خبرگان . صورت مشروح مذاکرات مجلس بررسى نهایى ق . ا . ج . ا . ، ج2، ص 965
76) نایب رییس مجلس خبرگان . صورت مشروح مذاکرات مجلس بررسى نهایى ق . ا . ج . ا . ، ج2، ص 965
77) یکى از اعضاى خبرگان، همان
78) بند یکم از اصل یکصد و هفتاد و هفتم
79) محمد یزدى، صورت مشروح شوراى بازنگرى ق . ا . ج . ا . ، (چاپ اول، تهران، اداره کل امور فرهنگى مجلس شوراى اسلامى، 1369) ج2، ص 621
80) محمد مؤمن، همان، ص 793
81) مطابق عرفى که از آغاز تاسیس مجمع تشخیص مصلحت نظام چه قبل از بازنگرى ق . ا . و چه بعد از آن وجود داشته است .
82) صورت مشروح مذاکرات شوراى بازنگرى قانون اساسى ج . ا . ا . ، ج2، ص 834
83) همان
84) همان، ص 839
85) ر . ک: همان، ص 841 و 843 و 844 و 845 و 849
86) همان، ج3، 1521 و 1560 و 1659
87) اصل یکصد و یازدهم ق . ا .
88) ر . ک: صورت مشروح مذاکرات شوراى بازنگرى ق . ا . ج . ا . ، ج3، ص 1413 و 1316 و 1417 و 1433 و 1435 و 1437 و 1441 و 1442 و 1446
89) ر . ک: همان، ص 1317 و 1423 و 1645
90) ر . ک: سید محمد هاشمى، پیشین، ص 314
91) مستفاد از اصل نود و سوم قانون اساسى
92) بحث در زمینه عملکرد این شورا و این که تا چه حد به وظایف خویش عمل نموده و به ویژه در امر نظارت بر انتخابات به گونهاى بى طرف قضاوت نموده است از موضوع بحثخارج مىباشد .