آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۱

چکیده

متن

ربّ حامل فقه إلى من هو أفقه منه(1)
اندیشه هاى بشرى در بسترى فراخ از زمان به سامان مى رسد و ادوارى را طى کرده تا کمال یافته است. هر موضوعى از جرقه اى آغاز مى شود تا به صورت یک مسئله علمى درآید و بر آن استدلال شود و سپس شاخ و برگ پیدا کند و همان گونه که خود آدمى نیز چنین است حیات او از نطفه و علقه شروع شده , تا نوزادى و کودکى و تاسن کمال.
توجه به پیشینهء اندیشه هاى تکامل یافته هم عبرت است و هم درس , عبرت است از آن رو که دشوارىها, پیچیدگى ها و سختى هاى مغزسوز را نمایان مى کند و نشان مى دهد که مسئله آسان امروز چگونه موضوع بغرنج دیروز بوده است. و درس است بدان جهت که معرفت جویان را در فهم بهتر مدد مى کند.
بلى نگاه تاریخى به علم و معرفت , ترازوى سنجش حق و باطل و سره از ناسره نیست , وگرنه باید حقیقت را نسبى و دست نایافتنى دانست.
مطلب یاد شده در باب تکامل اندیشه ها , قانونى استثنا ناپذیر است که بر تمامى افکار بشرى سایه افکنده , گرچه خاستگاهش ادیان آسمانى باشد.
به تعبیر دیگر , کاخ بلند دانش یکباره ساخته نشد , بلکه خشت خشت آن به تدریج و در در ازاى هر زمان نهاده شد تا بدین غایت رسید.
بر روى هر مسئله علمى و حتى هر علمى که انگشت نهیم و پیشینهء آن را بررسى کنیم, به روشنى مى نگریم که در آغاز صورت بسیط و محدودى داشته است و به تدریج بر اصول و فروع آن افزوده و زوایا و خبایاى آن کاویده شده است. از کیمیاى دیروز تا شیمى امروز و از حساب گذشته تا ریاضیات جدید و از فقه روایى گذشتگان تا فقه جواهرى معاصران بسى تفاوت در حجم و گسترهء مسائل آن است.
این سخن سختهء رب حامل فقه الى من افقه منه به گوشه اى از این قانون اشارت دارد و درنگى در تاریخ تحول و ادوار علوم نیز این حقیقت را گواهى مى کند. این قاعده چنان که بر علوم حاکم است , مسائل آن را نیز فرا مى گیرد.
روشن است که این سیر تکاملى نه نقصى بر پیشینیان است و نه خرده اى بر متاخران .
گذشتگان به میزان وسعت دانش خویش مسائل را دریافتند و پسینیان هم با استفاده از تجارب آنان دانش را به جلو مى برند.
گرچه هر قرنى سخن آرى بود
لیک گفت سالفان یارى بود
اندیشه ولایت فقیه ( که به عنوان روح اندیشهء سیاسى شیعه مطرح است و تلقى خاصى از حکومت دینى را ارائه مى کند) مشمول همین ضابطه است.
بر این اندیشه مراحلى گذشته تا امروزه در عرصه اى گسترده متفکران دینى را به خود مشغول کرده است. چنین مى نماید که این اندیشه چهار دوره را طى کرده و اینک پنجمین فراز از حیات خود را مى گذراند: تا نیمهء اول از قرن سوم هجرى این اندیشه ضمن احادیث مطرح بود و تعابیرى مانند العلماء ورثه الانبیاء , الفقهاء امناء الرسول , مجارى الاحکام بید العلماء بالله , فانى جعلته حاکما, فارجعوا الى رواه احادیثنا و بر آن دلالت داشت. در این مرحله بذر این فکر در کشتزار اندیشه هاى دینى کاشته شد.
پس از آن , یعنى از دورهء تدوین فقه تا قرن دهم, فقیهان با ارجاع بسیارى از مسائل فقهى به امام عادل , سلطان عادل و حاکم , این اندیشه را در جاى جاى فقه نشان کردند. این مطلب را از کتاب صلات تا دیات مى توان یافت. البته در این دوره واژه هاى نصب , نیابت, تولیت و نیز در کلام فقیهان آمده است, اما به اجمال از آن گذشته اند.
قرن دهم با روى کار آمدن دولت صفویه با گرایش هاى شیعى, بسیارى از مباحث بعد اجتماعى اسلام جانى تازه گرفت و اندیشهء ولایت فقیه نیز وارد سومین دوره از حیات خود شد. در این دوره این امر به عنوان یک نظریهء علمى در فقه نمود یافت و تعابیر نیابت فقیه , خلافت و نیز نصب و ولایت بر قلم فقیهان جارى شد و بر آن به اختصار استدلال کردند و به اجمال از اختیارات وى سخن راندند.
دورهء چهارم, که از نیمهء اول قرن سیزدهم با سکاندارى ملااحمد نراقى (م1245ق) آغازشد, تا پیروزى انقلاب اسلامى در ایران و سرآغاز قرن پانزدهم هجرى دوام یافت.
در این مقطع ادلهء گوناگون عقلى و نقلى بر اثبات این نظریه اقامه شد. البته برخى از این ادله توسط عده اى از فقیهان نقد شده است خواه به اصل نظریه از طریقى دیگر پاى بند بودند (چون میرفتاح مراغى) یا در اصل نظریه نیز تردید داشتند. اوج این مرحله , درس هاى نجف حضرت امام خمینى ( قدس سره) است.
در این برهه گرچه کاوش هاى فراوانى صورت یافته و آثار متعددى عرضه شده است, لیکن از آن رو که این نظریه به عمل درنیامده بود, بسیارى از زوایاى آن مطمح نظر دانشوران قرار نگرفت.
پنجمین مرحله با پیروزى انقلاب اسلامى و تحقق این نظریه شکل مى گیرد . در این دوره نیز در ابتدا به سبب درگیرى نیروهاى متفکر انقلاب با مسائل جارى و مشکلات پس از پیروزى, این مسئله به درستى مورد مطالعه, تحقیق و تبیین قرار نگرفت. اما با فائق آمدن نظام اسلامى بر مشکلات و حرکت جامعه به سمت ثبات و آرامش و نیز ناخن زدن هاى رقیبان فکرى, توجه بیشترى بدان معطوف شد و زوایاى گونه گون آن به بحث درآمد.
این گونه تطور, ویژهء اندیشهء ولایت فقیه نیست, بلکه بسیارى از مسائل فقهى و اصولى نیز بر چنین بسترى آرمیده اند. مگر مباحث اصول عملیه در دانش اصول چنین نیست ؟ در فقه نیز نمونه هاى بسیار مى توان نشان داد که پس از فترتى طولانى دچار دگرگونى شده است.
نشاید گفت که چنین روندى خرده اى بر ریشه دارى یک مسئله علمى است یا آن که آن را از اعتبار تاریخى مى اندازد. از این رو سخن راندن از نوپایى این اندیشه در میان عالمان شیعى به سان آن است که از همجوارى واژهء ولایت در برخى موارد فقهى معنایى ویژه استنتاج مى شود ! در نظر داشتن منطق علمى در مباحثات و دورداشتن آن از اغراض سیاسى, حقیقت یابى را سهل تر مى کند و اختلاف نظرهاى صغروى را هم مفید مى سازد. در مقابل, جبهه گیرىهاى سیاسى درمناظرات علمى به طرفدارى یا مخالفت, فضاى معرفت را تیره کرده و آدمى را از حق مدارى و حقیقت جویى به راى مدارى مى کشاند.
و چنین مباد.
: پى نوشت ها:
(1) ((اصول کافى, ج1, ص403, ح1))

تبلیغات