سرمقاله ( بررسی مراحل چهارگانه اندیشه ولایت فقیه ) (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزههای تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
ربّ حامل فقه الى من هو افقه منه«اصول کافى، ج1، ص403، ح1»
اندیشههاى بشرى در بسترى فراخ از زمان به سامان مىرسد و ادوارى را طى کرده تا کمال یافته است. هر موضوعى از جرقهاى آغاز مىشود تا به صورت یک مسئله علمى درآید و بر آن استدلال شود و سپس شاخ و برگ پیدا کند و... همان گونه که خود آدمى نیز چنین است حیات او از نطفه و علقه شروع شده، تا نوزادى و کودکى و... تا سن کمال. توجه به پیشینه اندیشههاى تکامل یافته هم عبرت است و هم درس، عبرت است از آن رو که دشوارىها، پیچیدگىها و سختىهاى مغزسوز را نمایان مىکند و نشان مىدهد که مسئله آسان امروز چگونه موضوع بغرنج دیروز بوده است. و درس است بدان جهت که معرفت جویان را در فهم بهتر مدد مىکند. بلى نگاه تاریخى به علم و معرفت، ترازوى سنجش حق و باطل و سره از ناسره نیست، وگرنه باید حقیقت را نسبى و دست نایافتنى دانست. مطلب یاد شده در باب تکامل اندیشهها، قانونى استثناناپذیر است که بر تمامىافکار بشرى سایه افکنده، گرچه خاستگاهش ادیان آسمانى باشد. به تعبیر دیگر، کاخ بلند دانش یکباره ساخته نشد، بلکه خشت خشت آن به تدریج و در درازاى هر زمان نهاده شد تا بدین غایت رسید.
|3|
بر روى هر مسئله علمى و حتى هر علمى که انگشت نهیم و پیشینه آن را بررسى کنیم، به روشنى مىنگریم که در آغاز صورت بسیط و محدودى داشته است و به تدریج بر اصول و فروع آن افزوده و زوایا و خبایاى آن کاویده شده است. از کیمیاى دیروز تا شیمى امروز و از حساب گذشته تا ریاضیات جدید و از فقه روایى گذشتگان تا فقه جواهرى معاصران بسى تفاوت در حجم و گستره مسائل آن است. این سخن سخته «رب حامل فقه الى من افقه منه» به گوشهاى از این قانون اشارت دارد و درنگى در تاریخ تحول و ادوار علوم نیز این حقیقت را گواهى مىکند. این قاعده چنانکه بر علوم حاکم است، مسائل آن را نیز فرا مىگیرد. روشن است که این سیر تکاملى نه نقصى بر پیشینیان است و نه خردهاى بر متأخران. گذشتگان به میزان وسعت دانش خویش مسائل را دریافتند و پسینیان هم با استفاده از تجارب آنان دانش را به جلو مىبرند. گرچه هر قرنى سخن آرى بودلیک گفت سالفان یارى بود اندیشه ولایت فقیه- که به عنوان روح اندیشه سیاسى شیعه مطرح است و تلقى خاصى از حکومت دینى را ارائه مىکند- مشمول همین ضابطه است. بر این اندیشه مراحلى گذشته تا امروزه در عرصهاى گسترده متفکران دینى را به خود مشغول کرده است. چنین مىنماید که این اندیشه چهار دوره را طى کرده و اینک پنجمین فراز از حیات خود را مىگذراند: تا نیمه اول از قرن سوم هجرى این اندیشه ضمن احادیث مطرح بود و تعابیرى مانند «العلماء ورثه الانبیاء،» الفقهاء امناء الرسول»، مجارى الاحکام بید العلماء بالله»، «فانى جعلته حاکماً»،
|4|
«فارجعوا الى رواة احادیثنا» و...بر آن دلالت داشت. در این مرحله بذر این فکر در کشتزار اندیشههاى دینى کاشته شد. پس از آن، یعنى از دوره تدوین فقه تا قرن دهم، فقیهان با ارجاع بسیارى از مسائل فقهى به امام عادل، سلطان عادل و حاکم، این اندیشه را در جاى جاى فقه نشان کردند. این مطلب را از کتاب صلات تا دیات مى توان یافت. البته در این دوره واژههاى نصب، نیابت، تولیت و نیز در کلام فقیهان آمده است، اما به اجمال از آن گذشتهاند. قرن دهم با روى کار آمدن دولت صفویه با گرایشهاى شیعى، بسیارى از مباحث بعد اجتماعى اسلام جانى تازه گرفت و اندیشه ولایت فقیه نیز وارد سومین دوره از حیات خود شد. در این دوره این امر به عنوان یک نظریه علمى در فقه نمود یافت و تعابیر نیابت فقیه، خلافت و نیز نصب و ولایت بر قلم فقیهان جارى شد و بر آن به اختصار استدلال کردند و به اجمال از اختیارات وى سخن راندند. دوره چهارم، که از نیمه اول قرن سیزدهم با سکاندارى ملااحمد نراقى (م1245ق) آغاز شد، تا پیروزى انقلاب اسلامى در ایران و سرآغاز قرن پانزدهم هجرى دوام یافت. در این مقطع ادلهء گوناگون عقلى و نقلى بر اثبات این نظریه اقامه شد. البته برخىاز «*» این ادله توسط عدهاى از فقیهان نقد شده است خواه به اصل نظریه از طریقى دیگر پاىبند بودند (چون میرفتاح مراغى) یا در اصل نظریه نیز تردید داشتند. اوج این مرحله، درسهاى نجف حضرت امام خمینى (قدس سره) است. در این برهه گرچه کاوشهاى فراوانى صورت یافته و آثار متعددى عرضه شده است،
|5|
لیکن از آن رو که این نظریه به عمل درنیامده بود، بسیارى از زوایاى آن مطمح نظر دانشوران قرار نگرفت. پنجمین مرحله با پیروزى انقلاب اسلامى و تحقق این نظریه شکل مىگیرد. در این دوره نیز در ابتدا به سبب درگیرى نیروهاى متفکر انقلاب با مسائل جارى و مشکلات پس از پیروزى، این مسئله به درستى مورد مطالعه، تحقیق و تبیین قرار نگرفت. اما با فائق آمدن نظام اسلامى بر مشکلات و حرکت جامعه به سمت ثبات و آرامش و نیز ناخن زدنهاى رقیبان فکرى، توجه بیشترى بدان معطوف شد و زوایاى گونهگون آن به بحث درآمد. این گونه تطور، ویژه اندیشه ولایت فقیه نیست، بلکه بسیارى از مسائل فقهى و اصولى نیز بر چنین بسترى آرمیدهاند. مگر مباحث اصول عملیه در دانش اصول چنین نیست ؟ در فقه نیز نمونههاى بسیار مىتوان نشان داد که پس از فترتى طولانى دچار دگرگونى شدهاست. نشاید گفت که چنین روندى خردهاى بر ریشهدارى یک مسئله علمى است یا آن که آن رااز اعتبار تاریخى مىاندازد. از این رو سخن راندن از نوپایى این اندیشه در میان عالمان شیعى به سان آن است که از همجوارى واژه ولایت در برخى موارد فقهى معنایى ویژه استنتاج مىشود! در نظر داشتن منطق علمى در مباحثات و دور داشتن آن از اغراض سیاسى، حقیقتیابى را سهلتر مىکند و اختلاف نظرهاى صغروى را هم مفید مىسازد. در مقابل، جبههگیرىهاى سیاسى در مناظرات علمى به طرفدارى یا مخالفت، فضاى معرفت را تیره کرده و آدمى را از حق مدارى و حقیقتجویى به رأى مدارى مىکشاند. و چنین مباد.
اندیشههاى بشرى در بسترى فراخ از زمان به سامان مىرسد و ادوارى را طى کرده تا کمال یافته است. هر موضوعى از جرقهاى آغاز مىشود تا به صورت یک مسئله علمى درآید و بر آن استدلال شود و سپس شاخ و برگ پیدا کند و... همان گونه که خود آدمى نیز چنین است حیات او از نطفه و علقه شروع شده، تا نوزادى و کودکى و... تا سن کمال. توجه به پیشینه اندیشههاى تکامل یافته هم عبرت است و هم درس، عبرت است از آن رو که دشوارىها، پیچیدگىها و سختىهاى مغزسوز را نمایان مىکند و نشان مىدهد که مسئله آسان امروز چگونه موضوع بغرنج دیروز بوده است. و درس است بدان جهت که معرفت جویان را در فهم بهتر مدد مىکند. بلى نگاه تاریخى به علم و معرفت، ترازوى سنجش حق و باطل و سره از ناسره نیست، وگرنه باید حقیقت را نسبى و دست نایافتنى دانست. مطلب یاد شده در باب تکامل اندیشهها، قانونى استثناناپذیر است که بر تمامىافکار بشرى سایه افکنده، گرچه خاستگاهش ادیان آسمانى باشد. به تعبیر دیگر، کاخ بلند دانش یکباره ساخته نشد، بلکه خشت خشت آن به تدریج و در درازاى هر زمان نهاده شد تا بدین غایت رسید.
|3|
بر روى هر مسئله علمى و حتى هر علمى که انگشت نهیم و پیشینه آن را بررسى کنیم، به روشنى مىنگریم که در آغاز صورت بسیط و محدودى داشته است و به تدریج بر اصول و فروع آن افزوده و زوایا و خبایاى آن کاویده شده است. از کیمیاى دیروز تا شیمى امروز و از حساب گذشته تا ریاضیات جدید و از فقه روایى گذشتگان تا فقه جواهرى معاصران بسى تفاوت در حجم و گستره مسائل آن است. این سخن سخته «رب حامل فقه الى من افقه منه» به گوشهاى از این قانون اشارت دارد و درنگى در تاریخ تحول و ادوار علوم نیز این حقیقت را گواهى مىکند. این قاعده چنانکه بر علوم حاکم است، مسائل آن را نیز فرا مىگیرد. روشن است که این سیر تکاملى نه نقصى بر پیشینیان است و نه خردهاى بر متأخران. گذشتگان به میزان وسعت دانش خویش مسائل را دریافتند و پسینیان هم با استفاده از تجارب آنان دانش را به جلو مىبرند. گرچه هر قرنى سخن آرى بودلیک گفت سالفان یارى بود اندیشه ولایت فقیه- که به عنوان روح اندیشه سیاسى شیعه مطرح است و تلقى خاصى از حکومت دینى را ارائه مىکند- مشمول همین ضابطه است. بر این اندیشه مراحلى گذشته تا امروزه در عرصهاى گسترده متفکران دینى را به خود مشغول کرده است. چنین مىنماید که این اندیشه چهار دوره را طى کرده و اینک پنجمین فراز از حیات خود را مىگذراند: تا نیمه اول از قرن سوم هجرى این اندیشه ضمن احادیث مطرح بود و تعابیرى مانند «العلماء ورثه الانبیاء،» الفقهاء امناء الرسول»، مجارى الاحکام بید العلماء بالله»، «فانى جعلته حاکماً»،
|4|
«فارجعوا الى رواة احادیثنا» و...بر آن دلالت داشت. در این مرحله بذر این فکر در کشتزار اندیشههاى دینى کاشته شد. پس از آن، یعنى از دوره تدوین فقه تا قرن دهم، فقیهان با ارجاع بسیارى از مسائل فقهى به امام عادل، سلطان عادل و حاکم، این اندیشه را در جاى جاى فقه نشان کردند. این مطلب را از کتاب صلات تا دیات مى توان یافت. البته در این دوره واژههاى نصب، نیابت، تولیت و نیز در کلام فقیهان آمده است، اما به اجمال از آن گذشتهاند. قرن دهم با روى کار آمدن دولت صفویه با گرایشهاى شیعى، بسیارى از مباحث بعد اجتماعى اسلام جانى تازه گرفت و اندیشه ولایت فقیه نیز وارد سومین دوره از حیات خود شد. در این دوره این امر به عنوان یک نظریه علمى در فقه نمود یافت و تعابیر نیابت فقیه، خلافت و نیز نصب و ولایت بر قلم فقیهان جارى شد و بر آن به اختصار استدلال کردند و به اجمال از اختیارات وى سخن راندند. دوره چهارم، که از نیمه اول قرن سیزدهم با سکاندارى ملااحمد نراقى (م1245ق) آغاز شد، تا پیروزى انقلاب اسلامى در ایران و سرآغاز قرن پانزدهم هجرى دوام یافت. در این مقطع ادلهء گوناگون عقلى و نقلى بر اثبات این نظریه اقامه شد. البته برخىاز «*» این ادله توسط عدهاى از فقیهان نقد شده است خواه به اصل نظریه از طریقى دیگر پاىبند بودند (چون میرفتاح مراغى) یا در اصل نظریه نیز تردید داشتند. اوج این مرحله، درسهاى نجف حضرت امام خمینى (قدس سره) است. در این برهه گرچه کاوشهاى فراوانى صورت یافته و آثار متعددى عرضه شده است،
|5|
لیکن از آن رو که این نظریه به عمل درنیامده بود، بسیارى از زوایاى آن مطمح نظر دانشوران قرار نگرفت. پنجمین مرحله با پیروزى انقلاب اسلامى و تحقق این نظریه شکل مىگیرد. در این دوره نیز در ابتدا به سبب درگیرى نیروهاى متفکر انقلاب با مسائل جارى و مشکلات پس از پیروزى، این مسئله به درستى مورد مطالعه، تحقیق و تبیین قرار نگرفت. اما با فائق آمدن نظام اسلامى بر مشکلات و حرکت جامعه به سمت ثبات و آرامش و نیز ناخن زدنهاى رقیبان فکرى، توجه بیشترى بدان معطوف شد و زوایاى گونهگون آن به بحث درآمد. این گونه تطور، ویژه اندیشه ولایت فقیه نیست، بلکه بسیارى از مسائل فقهى و اصولى نیز بر چنین بسترى آرمیدهاند. مگر مباحث اصول عملیه در دانش اصول چنین نیست ؟ در فقه نیز نمونههاى بسیار مىتوان نشان داد که پس از فترتى طولانى دچار دگرگونى شدهاست. نشاید گفت که چنین روندى خردهاى بر ریشهدارى یک مسئله علمى است یا آن که آن رااز اعتبار تاریخى مىاندازد. از این رو سخن راندن از نوپایى این اندیشه در میان عالمان شیعى به سان آن است که از همجوارى واژه ولایت در برخى موارد فقهى معنایى ویژه استنتاج مىشود! در نظر داشتن منطق علمى در مباحثات و دور داشتن آن از اغراض سیاسى، حقیقتیابى را سهلتر مىکند و اختلاف نظرهاى صغروى را هم مفید مىسازد. در مقابل، جبههگیرىهاى سیاسى در مناظرات علمى به طرفدارى یا مخالفت، فضاى معرفت را تیره کرده و آدمى را از حق مدارى و حقیقتجویى به رأى مدارى مىکشاند. و چنین مباد.