مبانى آزادى وآزادگى انسان در اندیشه سیاسىامام على علیه السلام (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
آرشیو
چکیده
متن
آزادىهاى سیاسى اجتماعى از نظر هر اندیشمندى در هر جامعه و حکومتى، در نگرش آن فرد یا نظام سیاسى به انسان، ریشه دارد . اگر انسان را موجودى صاحب اراده و اختیار و آزاد در گزینش راه خود و در عین حال پاسخگو تصور کنیم، و معتقد باشیم که استعدادهاى عمیق و شگرف انسان و ابتکار و خلاقیت او در بستر آزادى مىشکفد، طبیعتا در حوزههاى سیاسى اجتماعى نیز حدود و نفوذ آزادى را گسترده خواهیم دید، و هر چه این نگرش به انسان محدودتر و با قید و بند بیشتر باشد به همان نسبت از حیطه آزادىهاى سیاسى اجتماعى او کاسته مىشود . در نظام سیاسى على (ع)، مخالفان و دشمنان آن حضرت از آزادىهاى سیاسى گستردهاى برخوردار بودند این حد از آزادى، به نگرش حضرت على (ع) به انسان، قدرت و حکومتباز مىگشت . این مقاله به تحلیل و تبیین آن بخش از دیدگاههاى حضرت على (ع) مىپردازد که موجب مىشد آن حضرت در حوزه سیاست و اجتماع، حیطه آزادى افراد را گسترده ببیند، موضوعاتى همچون آزادى اراده و اختیار انسان، آزادى و آزادگى ذاتى انسان، آزادى انسان از تعلقات درونى، هدف از آزادى انسان و آزادى انسان در زندگى، از جمله مباحث این مقاله به شمار مىروند . عمق و ظمتسیره حضرت على (ع) و ناتوانى نگارنده، ضریب خطاى ناخواسته در استنباط ها و تحلیلها را به شدت افزایش داده است، به همین سبب از همه خوانندگان محترم توقع تذکر و راهنمایى دارم .
1 . آزادى اراده و اختیار
مباحث مهم، گسترده و فراوانى وجود دارد که در آنها، فلاسفه و دانشمندان به موضوع مختار یا مجبور بودن انسان پرداختهاند، و بحث جبر و اختیار را مورد تحلیل و تبیین قرار دادهاند . اولین کسى که بعد از رسول گرامى اسلام (ص) به این بحث اشاره کرده حضرت على (ع) است . امام (ع) با بیان حیث «امر بین الامرین» ، در نهایتبه اختیار و اراده انسان معتقد بود (1) و او را موجود آزادى مىدانست که خود مىبایستسرنوشتش را در دنیا و آخرت رقم بزند . حضرت على (ع) خلقت آدم را مورد بحث قرار مىدهد و تصریح مىکند که خداوند تعالى از میان تمام آفریدگان، آدم را برگزید و او را در بهشتخود جاى داد و به او روزى فراوان عطا فرمود، سپس او را آموخت که چه کارهایى را باید انجام دهد و چه کارهایى را نباید انجام دهد، و او را هشدار داد که دلیرى نمودن بر اوامر الهى، نافرمانى کردن است، و رتبت و جایگاه او را به مخاطره خواهد افکند . اما آدم، خدا را نافرمانى کرد و پس از توبه، خداوند او را در زمین فرود آورد . (2) خداوند تعالى ابتدا بایدها را به آدم یاد داد، که این امر نشانگر ارزش و اهمیت معرفت است اما د رنهایتحضرت آدم با آزادى و اختیار کامل خود تصمیم گرفت .
سخنان حضرت على (ع) در موارد متعددى حاکى از این است که آن حضرت براى انسان آزادى و اختیار قائل است . ایشان با استناد به برخى آیات قرآن، (3) به بندگان خدا هشدار مىدهد که شیطان شما را نشانه رفته است و قسم خورده شما را گمراه نماید و به ورطه هلاکت اندازد و دین و دنیاىتان را نابود سازد . (4) بر اساس این اعتقادات امام، انسان این اختیار و آزادى را دارد که به راه شیطان برود یا آن را واگذارد، حتى آزاد استبراى پیشگیرى از فریب شیطان، به دنبال شناخت و معرفت لازم و کافى نباشد، اما باید تمام پیامدهاى منفى آن را پذیرا باشد و در دنیا و آخرت، خسارتهاى ناشى از این انتخاب خود را متحمل شود . براى سقوط نکردن در ورطه هلاکت، و غافل نماندن از هدف خلقت، حضرت على (ع) سفارش مىکند که قبل از آنکه سنجیده شوید خود را بسنجید، و قبل از آنکه به حسابتان رسیدگى کنند خود به حساب خویش رسیدگى نمایید و قبل از اینکه شما را به زور ببرند خود راهى شوید . (5) این سفارشات حضرت على (ع) فقط در شرایطى معنا پیدا مىکند که انسان از آزادى عمل برخوردار باشد و بتواند این راه را انتخاب نکند حضرت براى سعادت انسان او را به اینگونه عمل کردن ترغیب مىکند و ضمن دادن شناخت و معرفتبه او، یادآور مىشود که آزادى او فقط در این دنیا است، و پس از مرگ، محصول آزادى عمل خود را خواهد دروید، و هر گزینهاى را که با اراده و اختیار در این دنیا برگزیند، در دنیاى دیگر نتیجه انتخاب خود را خواهد چشید و در آنجا دیگر اختیار و آزادى وجود ندارد .
حضرت على (ع)، قضاى لازم و قدر حتم خداوند را در اعمال و رفتار روزمره انسانها منتفى مىداند و معتقد است که انسانها در تمام اعمال و رفتار زندگى خود آزادند و هر آنچه را بخواهند مىتوانند برگزینند و البته باید به نتیجه آن نیز تن دهند . به اعتقاد امام على (ع)، اگر چنین نباشد پاداش و کیفر امرى باطل خواهد بود و بشارت دادن و تهدید کردن براى عواقب کردار بندگان، معنا و مفهوم پیدا نخواهد کرد و امرى بیهوده به شمار خواهد آمد . البته خداوند تعالى مردم را به آنچه مامورند امر کرد و از آنچه نباید انجام دهند نهى فرمود تا بترسند و دستبازدارند (6) ولى در نهایت انسانها با اختیار و اراده و انتخاب خویش بر امر خدا گردن مىنهند و نهى او را وا مىگذارند . این اختیار و آزادى انسانها، براى برگزیدن امر و نهى خداوند و راه حق و باطل است، که ثواب و عقاب متناسب خود را به دنبال خواهد داشت، اما اختیار و آزادى انسان در امور سیاسى اجتماعى، و گزینش راههایى که حق و باطل بودن آنها چندان روشن نیستیا در مورد آنها، در میان اهل حق اختلاف وجود دارد، ابعاد و وجوه پیچیدهترى پیدا مىکنند که امیدواریم در ادامه بتوانیم آنها را مورد تحلیل و بررسى قرار دهیم .
2 . آزادى و آزادگى ذاتى انسان
در این دنیا، اشخاص، قدرتها و عوامل متعددى وجود دارند که مىتوانند آزادى و آزادگى انسان را خدشهدار سازند و او را تحت انقیاد خود در آورند، یا انسان مجبور شود دانسته یا ندانسته و خواسته یا ناخواسته به این انقیاد تن دهد . وقتى آزادگى انسان که به روح عزتطلبى و تکاملخواهى او باز مىگردد از بین برود خودبهخود آزادى انسان نیز در ابعاد اجتماعى و سیاسى مورد خدشه قرار خواهد گرفت . حضرت على (ع) معتقدند که تمام مردم آزاد و آزاده هستند و آزاد از مادر زاده مىشوند . (7) در اینجا باید بین معنى آزادى و آزادگى تفکیک قائل شد، آزادى به اعمال ظاهر انسان و آزادگى به عزت نفس انسان مربوط مىشود و هر دو، ریشه در کرامت انسانى دارد . وقتى انسان آزاد به دنیا مىآید این آزادى و آزادگى او فارغ از مذهب و ملیت و سایر عوامل عرضى است و مىتوان به نوعى آن را جزء ماهیت او به حساب آورد .
در این صورت، انسان بودن با آزادى پیوند ذاتى و ناگسستنى پیدا مىکند و هر کس متعرض آزادى انسانها شود، انسان بودن آنها را مورد تعرض قرار داده است . نکته دیگرى که پیوند ذاتى آزادى را با ماهیت انسان، در نگرش امام (ع) نشان مىدهد این اعتقاد حضرت است که خداوند انسان را آزاد قرار داده است . (8) بر این اساس، آزادى چیزى نیست که انسان آن را بهدست آورد، یا حقى نیست که حاکمان و قدرتمندان به افراد اعطا مىکنند، بلکه انسان خودبهخود آزاد است، و خداوند او را آزاد قرار داده است و چنین اراده کرده که او آزاد باشد، اگر بهجز این باشد بر خلاف قاعده و قانون الهى است . به اعتقاد امام، تنها کسى که در اجتماع مىتواند آزادى انسان را محدود سازد خود انسان است، که با استفاده از آزادى خود، که به نوعى جزء ذات و ماهیتاش به شما مىرود، مىتواند خود را به رقیت دیگرى در آورد و آزادى خود را محدود سازد یا از بین ببرد . (9) ممکن است این ایراد مطرح شود که اگر آزادى جزء ماهیت و ذات انسان به شمار مىرود چهگونه آن را از بین مىبرد، زیرا ماهیتشىء از اصل شىء تفکیکناپذیر است؟ پاسخ این است که اگر چه انسان مىتواند با استفاده از آزادى خود، آزادى را از خود سلب کند ولى باز هم با استفاده از همین ویژگى، مىتواند به حالت اول بازگردد، انسان با اراده و اختیار و آزادى کامل، مىتواند آزادى خود را سلب کند ولى تا بیشترین حد ممکن هم که آزادى خود را از بین ببرد باز هم این ویژگى به طور کامل از بین نمىرود، زیرا سلب آزادى از خود، عرضى است و هر لحظه اراده کند مىتواند خود را از رقیت آزاد کرده و به حالت اول بازگردد . آزادى او براى بازگشتبه حالت اول، در ذات و اراده او باقى مىماند . بنابراین انسانها آزاد و آزاده متولد مىشوند و این آزادى و آزادگى جزء تفکیکناپذیر وجود آنها است و به عبارت دیگر، جزء ماهیت و ذات آنها است، هیچ انسانى حق ندارد آزادى دیگرى را محدود کند و اگر محدود بکند بر او ظلم روا داشته و برخلاف فرمان خداوند و طبیعت انسان عمل کرده است، فقط خود افراد مىتوانند آزادى خود را محدود کنند یا از بین ببرند ولى حتى خود افراد به طور کامل بر امر قادر نیستند، زیرا اراده و اختیار آنها باقى مىماند و با همین اراده که آزادى خود را محدود کرده یا ظاهرا از بین بردهاند مىتوانند به حالت اول بازگردند، و دوباره آزادى خود را بهدست آورند .
انسان داراى یک ماهیت جسمانى و یک ماهیت روحانى و نفسانى است، مجموعه عواملى که ماهیت نفسانى و روحانى انسان را تشکیل مىدهند موجب تمایز او از سایر موجودات گشتهاند . اگر انسان بتواند مؤلفههاى ماهیت نفسانى خود را به حد عالى به منصه ظهور و فعلیتبرساند و از هر کدام از آنها - به نحو شایسته، - به نحو کامل استفاده کند، به مراحل بالایى از کمال ستخواهد یافت و اگر در مراتب پایینتر یا ابعادى خاص این کار را انجام دهد به همان حد یا در همان ابعاد به کمال خواهد رسید . آزادى یکى از مؤلفههاى ماهیت انسان است که اگر ظرفیت و قابلیتبالقوه آن بالفعل شود به طور شگفتآورى به شکوفایى خلاقیت و استعدادهاى انسان منجز خواهد شد و شور و نشاط حاصل از آن، جامعهاى فعال، پویا و سرزنده ایجاد خواهد کرد . اما اگر این مؤلفه، توسط خود انسان یا عوامل بیرونى محدود و سرکوب شود یا مورد بىتوجهى و بىمهرى قرار گیرد به همان سبتبخشى از سیر تکاملى انسان ناقص خواهد شد . ولى به هر حال آزادى از این جهت که جزء ماهیت انسان است اگر چه قابل سرکوبى است اما نه توسط خود انسان ونه به سبب نیروى خارجى، قابل نابودى کامل نیست، مگر اینکه اراده و اختیار انسان سلب شود که آن هم امرى محال است .
3 . آزادى انسان از تعلقات درونى
در اندیشه حضرت على (ص)، آزادى همهجانبه انسان از تمام تعلقات و قید و بندهایى مورد توجه قرار گرفته است که به نوعى انسان را از مسیر تکامل و تعالى باز مىدارد . آزادى و آزادگى انسان مفهوم عامى است که تمامى حوزههاى مرتبط با انسان - اعم از درونى و بیرونى - را در بر مىگیرد، آزادى از تعلقات درونى، اولین گام در راه آزادى است . یکى از مهمترین اهداف خلقت انسان، تکامل و تعالى او است و این مهم - در مرحله اول - جز با آزادى درونى انسان میسر نمىگردد . حضرت على (ع) با این استدلال که «اى انسان، خداوند تو را آزاد قرار داده است» به او هشدار مىدهد که مبادا طمع، تو را بنده خود قرار دهد . (10) همچنین ممکن است انسانها اسیر تعلقات و وابستگىهاى دنیوى باشند، به همین دلیل حضرت بانگرشى دیگر به انسان، از مردم مىخواهد که دل به دنیا نبندند و بنده و اسیر دنیا نشوند . (11) از دیگر قید و بندهاى درونى انسان، قید و بند شهوت است، حضرت على (ع) بر این باور است که بندگى و بردگى شهوت، بدتر و شدیدتر از بندگى و بردگى افراد دیگر است و آزادى از این بردگى بهسختى امکانپذیر است . (12) اما قید و بند اصلى و مهمتر در درون انسان، که شاید بتوان فقرههاى فوق را نیز در آن جاى داد هواى نفس یا نفس اماره انسان است . پیروى از هواى نفس، انسان را از رشد و تکامل و شناختحق و پایبندى به آن باز مىدارد، (13) و اگر هواى نفس بر انسان غلبه کند او را کور و کر و پست و اسیر مىسازد . (14) به همین دلیل حضرت على (ع) در موارد مکرر، انسان را به آزاد شدن از تعلقات و خواستهاى نفسانى فرا مىخواند . (15)
قید و بندها و تعلقات درونى انسان، غل و زنجیرهایى بر روح او هستند که آن را از حرکت و پرواز باز مىدارد و در روند تکامل و تعالى او اخلال ایجاد مىکنند . انسان در وجود پیچیده خود، داراى قابلیتها و استعدادهاى قوى و فراوان براى تکامل و تعالى است، در درجه اول، برخى از تعلقات و وابستگىهاى درونى انسان، فرصت استفاده از این قابلیتها و استعدادها را از انسان سلب مىکنند . در درجه دوم، برخى دیگر از این تعلقات، بهعنوان مانع، بازدارنده انسان در مسیر رشد و تکامل هستند; کسى که خواهان رشد و تکامل و تعالى استباید از قید و بند تعلقات و هواهاى نفسانى آزاد شود و چونان امیرالمؤمنین (ع) بنده هستىبخش بىنهایتباشد، و با آن حضرت همنوا شود که: خدایا مرا این عزت بس که بنده تو باشم و این افتخارم بس که تو پروردگار منى . (16) بدون تردید تا انسان از قید و بند تعلقات و هواهاى نفسانى خود آزاد نشود نمىتواند به این مرحله از بندگى پروردگار نایل گردد .
آزادى از قید و بندها و تعلقات درونى، حتى در تعامل با دیگران و عرصههاى سیاسى اجتماعى نیز تبعات و تاثیرات جدى به دنبال دارد . با وجود این تعلقات و قید وبندها، انسان داراى نگرش و بینشى محدود و تنگنظرانه خواهد بود، همیشه در بند خویش است و قادر نیست جز به خود و خواستهاى خود به چیز دیگرى فکر کند و به فراتر از خود بیندیشد، این ویژگى، اتقویتخودبینى و خودخواهى در انسان، مانع نگرش اجتماعى، ملى و جهانى براى او مىشود، در جامعهاى که هر کس فقط به خویش و منافع خودمىاندیشد، وفاق ملى و روحیه کار جمعى ایجاد نخواهد شد، تحمل وسعه صدر به حداقل مىرسد، و با ترجیح منافع فردى بر منافع جمعى و اجتماعى، منافع ملى چندان اهمیت و جایگاهى نخواهد داشت . در عوض، خودخواهى و منیت افراد به شدت رشد خواهد کرد . این اتفاق در سطح نظام سیاسى و حوزه نخبگان سیاسى، بسیار فاجعهانگیز خواهد بود .
4 . هدف از آزادى انسان
اولین و مهمترین هدف از آزادى انسان شکوفایى استعدادهاى بىنهایت و به فعلیت در آمدن قابلیتهاى گسترده و نامحدود انسان است . حضرت على (ع) بر این اعتقاد بود که اگرچه انسان به زعم خود در این جهان هستى موجود کوچکى است اما دنیایى بزرگتر از جهان خلقت، در درون پیچیده انسان وجود دارد . (17) جهان خلقت و طبیعت و موجودات زنده و غیرزنده آن، داراى قوانین، روابط، تعاملات و دنیاى بسیار پیچیده و عجیبى هستند، با این همه، پیچیدگى درونى انسان به گونهاى است که از دنیاى بزرگ بیرون، بزرگتر است . این عظمت و پیچیدگى، در استعدادها، قابلیتها، توان و تفکر انسان نهفته است . رشد و شکوفایى استعدادهاى قوى و همهجانبه انسان در شرایط آزادى امکانپذیر است که:
اولا: افراد بتوانند از تمام امکانات و فرصتهاى موجود استفاده کنند،
ثانیا: هیچ مانعى در پیش روى نداشته باشند،
ثالثا: از هر گونه دغدغه و نگرانى رها باشند .
از مجموع دیدگاههاى امام (ع) چنین برداشت مىشود که آزادى علاوه بر آنکه لازمه ماهیت انسان و ضرورتى براى شکوفایى استعدادهاى اوست مهمترین عامل فراگیر براى به فعلیت درآمدن قابلیتها و استعدادهاى انسان و رشد و تکامل و تعالى او در تمام زمینهها به شمار مىرود . اگر انسان از طمع آزاد باشد در یک بعد مراحل تکاملى را طى خواهد کرد . اگر از تعلقات دنیوى آزاد باشد مسیر و بعد دیگرى از قابلیتهاى او شکوفا مىشود و مراحل کمال را طى مىکند و اگر از هواهاى نفسانى خود آزاد باشد زوایاى دیگرى از رشد و کمال را درک خواهد کرد . در هر کدام از ابعاد و زوایا، هرچه انسان آزادى بیشترى بهدست آورد و قید و بندهاى مربوط را بیشتر کنار بزند، شکوفایى استعدادها و رشد و تعالى او در آن زمینه افزونتر خواهد بود . به همین نسبت در عرصه سیاست و اجتماع نیز قید و بندها و عدم وجود آزادى، مخل شکوفایى استعدادهاى افراد در حوزههاى سیاسى و اجتماعى و توسعه و پیشرفت مىشود و مراحل تکامل و تعالى فرد و جامعه را کند خواهد کرد و موانع جدى بر سر راه آن پدید خواهد آورد . - چنانکه بعدا نشان خواهیم داد - رشد و پیشرفت تنها با توسعه انسانى و افزایش کیفى سطح شناخت افراد جامعه و اداى حقوق و .. . ایجاد مىشود و تمام اینها در بستر آزادى بهدست مىآید . پیشرفت علوم انسانى و حتى علوم ریاضى و طب و علوم پایه و ... نیز با آزادى - و بهخصوص آزادى سیاسى - ارتباط تنگاتنگ دارد . در فضاى غیرآزاد حتى براى بالندگى علوم نظرى نیز شرایط مناسب نیست .
دومین هدف آزادى، ایجاد شفافیت است . اول، شفافیت در نگرشها و اعتقادات مختلف، تا هر کدام از آنها به خوبى شناخته شود و افراد آنها را آنگونه که هستند بشناسند و به آثار و پیامدهاى آنها آگاه شوند، سپس هر راهى را که صلاح دیدند برگزینند . (18) دوم، شفافیت در شرایط حاکم بر منابع، امکانات و فرصتهاى جامعه، که مهمترین ابزار و زمینه براى رشد و شکوفایى استعدادهاى انسان به شمار مىروند . همچنین در همین عرصه بدون ابهام، قابل محاسبه، و قابل پیش بینى است که استعدادهاى افراد کشف مىشود و در یک میدان رقابتسالم با شاخصها و معیارهاى مشخص و شفاف، افراد لایق و شایسته شناخته مىشوند و قادر خواهند بود براى به فعلیت در آوردن استعدادهاى خود از فرصتها و امکانات بیشترى بهرهمند گردند .
هدف بعدى، یعنى سومین هدف از آزادى انسان در مبانى فکرى اسلام، دستیافتن به غایت و نهایت اعتقادات و اعمال و تمتع هر چه بیشتر از اهداف متعالى متصور و منظور شده در آنها است . اسلام انسانها را به اعتقاداتى همچون توحید، نبوت، معاد و ... دعوت کرده است، و در عرصه عمل، آنها را به انجام اوامر الهى وترک نواهى دستور داده است . آنچه اسلام از این اعتقادات و اعمال براى انسان در نظر گرفته است هدایت، تهذیب نفس، رشد فضایل، کنار نهادن رذایل، سعادت فرد و جامعه و در نهایت تکامل و تعالى آنها است . تمام اعتقادات مورد نظر اسلام امرى قلبى است، اعمال تاکید شده از سوى اسلام باید از روى میل و رغبت انجام پذیرند و با خواست و اراده درونى افراد همراه باشند . اگر هزاران نفر اقرار کنند که به خداوند یا معاد اعتقاد دارند ولى قلبا هیچگونه اعتقادى به آنها نداشته باشند این اقرار ظاهرى نه تنها هیچگونه ارزش و فایدهاى ندارد جز جریان احکام ظاهرى مسلمان بر آنان بلکه دروغگویى، ریا و دو رویى را در جامعه رواج داده است و در اعتقاد قلبى آنها نیز هیچ تغییرى ایجاد نشده است، پس بهتر است افراد آزاد باشند، به آن چیزى اقرار کنند که اعتقاد دارند تا لااقل جامعه فقط از بىاعتقادى آنها رنجببرد، نه اینکه هم از بىاعتقادى آنها در رنجباشد و هم بهاى سنگین ریا، دروغگویى، تملق، ظاهر آرایى و دو رویى افراد را بپردازد . انجام تکالیف دینى و پاىبندى به حلال و حرام الهى نیز باید از روى اعتقاد قلبى باشد و افراد به اهداف مورد نظر شارع مقدس از این اعمال توجه داشته باشند، چه تمام انسانها خداوند را عبادت کنند و حلال و حرام الهى را رعایت نمایند و چه تمام آنها کفر بورزند و از فرامین الهى سرپیچى کنند، در ذات اقدس الهى هیچ تفاوتى ایجاد نمىشود . (19) اعتقادات و تکالیف مورد نظر اسلام، تاثیرات مستقیم بر فرد و جامعه دارند و اثرات آنها به فرد و جامعه بازمىگردد و دلیل انجام آنها نیز همین است . اگر این اعتقادات و اعمال از صمیم قلب و با معرفت و شناخت انجام پذیرد و هیچگونه تظاهر، ریا، دو رویى و دروغگویى در آنها نباشد، اثرات واقعى آنها در جامعه جلوهگر خواهد شد و اهداف مورد نظر شارع مقدس محقق مىشود و تنها در صورتى اینگونه خواهد شد که انسانها با اراده، اختیار و آزادى کامل این اعتقادات را برگزینند و باز هم با اراده و اختیار و در کمال آزادى، به کسب معرفت لازم در مورد آنها بپردازند و در نهایت از صمیم قلب و با رغبت، به اوامر و فرامین الهى پاىبند باشند .
اگر در گزینش باورهاى مورد نظر اسلام و رعایتحلال و حرام الهى، انسانها آزاد نباشند، بدین صورت که یا از قوه قهریهاى حساب ببرند، یا برخى ملاحظات فرهنگى، سیاسى، آداب و رسوم، دغدغه نام و نان، ترس جان و مال و ... آنها را مجبور به گزینش اعتقادات اسلام و رعایتحلال و حرام الهى بنماید، در واقع اعتقاد و باورى صورت نگرفته است، و اثرى که براى رعایت آن حلال و حرام ملحوظ شده هرگز بهدست نخواهد آمد . در چنین جامعهاى، که مردم با آزادى و اختیار کامل افکار، اعتقادات و اعمال خود را گزینش نمىکنند، اگر چه همه مسلماناند، و جامعه به ظاهر اسلامى است، ولى دروغ، ریا، نفاق، دو رویى، بىاحترامى به حقوق دیگران (حق الناس)، غیبت، تهمت، و ... به وفور یافت مىشود که ریشه تمام اینها آزاد نبودن مردم در گزینش اعتقادات و اظهار عقایدشان است، که ممکن است مستقیما زور بر سر آنان نباشد ولى ملاحظات دیگرى آزادى آنان را محدود کرده باشد . چنین جامعهاى نه تنها هیچگاه به اهداف مورد نظر دین مقدس اسلام نخواهد رسید، و نه تنها هیچ خدمتى به این دین نخواهد کرد، بلکه موجب خدشهدار شدن اسلام و تضعیف آن خواهد بود، بنابراین بهتر است فردى که دروغ مىگوید، در امانتخیانت مىکند، حقوق دیگران را پایمال مىنماید، از ریا و غیبت و تهمت و ... ابایى ندارد و ... این آزادى را داشته باشد که تظاهر به اسلام نکند (20) زیرا ضرر تظاهر به اسلام چنین شخصى به مراتب بیشتر است و با افزایش تعداد اینان، چهره حقیقى و واقعى اسلام پنهان مىماند . در ادامه مباحثخواهیم دید که حضرت على (ع) در تمام حوزههاى فردى و اجتماعى، مردم را آزاد مىگذاشت و هیچگاه افراد را به کارى که تمایل قلبى نداشتند اجبار نمىکرد، اگرچه این اقدام حضرت به ضرر خودش و جامعه اسلامى تمام مىشد .
5 . آزادى انسان در زندگى
حضرت على (ع) از اساس بر این اعتقاد بود که انسانها در زندگى خود آزادند و نباید آنان را به چیزى مجبور ساخت . امام در حالى که رهبرى و حاکمیت جامعه را به عهده داشت و آن جامعه با بحران جدى فروپاشى و غلبه دشمنان و فاسقان مواجه بود، مردم را به تلاش براى نجات جامعه از بحران و دفع دشمن فرا مىخواند و با بحث و استدلال، در صدد متقاعد کردن مردم بود تا آنان در کمال آزادى و با اختیار خود، اقدامات لازم را انجام دهند، ولى مردم به دلایل مختلف سیاسى، اجتماعى و فرهنگى چندان توجهى نمىکردند . امام على (ع) بهعنوان حاکم جامعه این قدرت و توان را داشت که مردم را به انجام امورى که براى نجات جامعه صلاح مىداند مجبور سازد، و به سه دلیل، این کار امام (ع) نه تنها قابل سرزنش نبود، بلکه - ظاهرا - کار معقول و حتى ضرورى به حساب مىآمد، اول به دلیل عقل، زیرا حکومت و جامعه امام در شرایط سخت و بحرانى واقع شده بود . خود مردم آن حضرت را بهعنوان حاکم تعیین کرده بودند و هنوز هم بر حاکمیت امام على (ع) اتفاق نظر داشتند . در چنین شرایطى که با تهدید خارجى، جامعه در آستانه فروپاشى بود، وادار کردن مردم به دفاع از کیان جامعه و حریم خودشان، عقلا امر پسندیدهاى بود . دوم، به دلیل عرف سیاسى رایج در آن روز و حتى امروز، که حکومتباید امنیت و تمامیت ارضى را تامین کند، و اگر مردم خود داوطلبانه دشمن را دفع نکنند، حکومتباید به زور آنها را بسیج کند و براى دفاع از تمامیت ارضى مجبور سازد . سوم، به دلیل عهد و پیمانى که مردم بر گردن داشتند . (21) مردم با حضرت عهد و پیمانى بستند و هر کدام از طرفین داراى حقوق و تعهداتى بودند، از جمله حقوق حاکم وتعهدات مردم این بود که از آن حضرت اطاعت کنند و در دفاع از جامعه و حکومت کوتاهى نورزند . حضرت مىتوانستبر اساس این عهد و پیمان، آنان را مجبور به بسیج و دفاع سازد، و اگر کمى اعمال فشار مىکرد آنان به آسانى ولى با اکراه درونى بسیج مىشدند، ولى حضرت على (ع) از این حق خود نیز استفاده نکرد، چون مىدانست اگر انسانها با اراده و اختیار و آزادى کامل و تمایل درونى راهى را انتخاب کنند ارزش دارد، و مجبور ساختن آنان به کارى، اگرچه ممکن است اثرات ظاهرى خود را داشته باشد یا موجب حفظ حکومت و جامعه شود، ولى فقط ظاهر حفظ مىشود، و آن اهداف والاى اسلام از حکومت که سعادت و تکامل و تعالى فرد و جامعه است، معطل مىماند; چون با اشتیاق و تمایل درونى افراد همراه نیست . حضرت على (ع) مىدید که مردم تمایلى به حق و حقیقت ندارند، و از عدالت چندان استقبال نمىکنند، و از حاکمیتباطل و غلبه دشمن چندان نگران نیستند یا حاضر نیستند هزینههاى اینها را بپردازند و تلاشها و از خودگذشتگىهاى لازم را از خود نشان دهند، با اینکه مىتوانست و به دلایل فوق پسندیده بود که مردم را به این امور وا دارد ولى مىفرمود: من هیچگاه شما را به آنچه دوست ندارید مجبور نمىکنم . (22) زیرا مجبور کردن مردم از سوى امام، چندان با اهداف و اندیشههاى سیاسى اسلام سازگارى نداشت، هدف افتخارآمیز اسلام به هدایت، سعادت، تکامل و تعالى افراد است، و اندیشه سیاسى اسلام یک اندیشه حقمحور و عدالتخواه است، تمام این اهداف نیاز به خواست و تمایل و اشتیاق مردم دارد، و اگر مردمى این تمایل و اشتیاق را ندارند باید مبانى معرفتى آنها راتقویت کرد تا با افزایش آگاهى و پى بردن به اهداف خلقت و اهمیت این امور در دنیا، به آنها شوق و اشتیاق پیدا کنند و براى بهدست آوردنشان تلاش نمایند .
در امور جزئى و ملموس و کارهاى عامالمنفعه نیز رفتار حضرت على (ع) به همین گونه بود، زیرا حضرت از اساس معتقد بود که نباید افراد را به کارى مجبور ساخت . «قرظة بن کعب» یکى از والیان امام بود، در حوزه حکومت او قنات مخروبهاى وجود داشت که با احیاى آن، کشاورزى منطقه رونق مىگرفت و علاوه بر آبادانى منطقه، درآمدهاى مردم و به تبع آن، مالیات دولت نیز رو به افزایش مىگذاشت . تعدادى از مردم نزد قرظة آمدند و از او خواستند که - از طرف حضرت على (ع) - مردم را بسیج کند و آنها را به بازسازى قنات و کندن نهرهاى آن مجبور سازد، قرظة آنان را با نامهاى روانه مرکز کرد تا خواستخود را با حاکم در میان گذارند پس از ملاقات اینان و طرح مساله، حضرت على (ع) در نامهاى خطاب به قرظة بن کعب نوشت: عدهاى از مردم ایالت تو نزد من آمدند و از من خواستند به تو نامه بنویسم تا مردم را به بازسازى نهر وادارى، ولى من کسى را به کارى که مایل نیست مجبور نمىکنم . مساله را با مردم در میان بگذار و کسانى را که با تمایل و اشتیاق از بازسازى نهر استقبال کردند به کار ببند و البته پس از بازسازى، منافع آن فقط از آن کسانى است که در تعمیر آن مشارکت کردهاند . (23)
بر اساس معیارهاى معمول و مصالح اجتماعى، وادار کردن مردم به بازسازى و آبادانى کشورشان امرى معقول و پسندیده است، ولى هدف حضرت على (ع) فقط آباد کردن کشور نبود، بلکه براى حضرت مهمتر این بود که مردم با معرفت و آگاهى، به اهمیت این آبادانى و رشد پى ببرند و آزادانه این راه را انتخاب کنند . تمام اندیشه سیاسى حضرت على (ع) حول این محور دور مىزد که اگر هدایت و سعادت و کمالى وجود دارد - که دارد - مردم باید آن را بخواهند و با اراده و اختیار و آزادى، براى رسیدن به آن تلاش کنند، و اگر حقمحورى و عدالت، مهمترین رکن اداره اجتماعات است - که اینگونه است - مردم باید این حق و عدالت را طلب کنند و در صدد تلاش براى رسیدن به آن برآیند . مردمى که اهمیت پیشرفت و آبادانى را درک نکنند و براى رسیدن به آن تلاش ننمایند، اگر مظاهر پیشرفت و آبادانى به آنها تحمیل شود قدر نخواهند دانست و چه بسا در صدد تخریب آن برآیند . همچنین اگر سعادت و کمال و عدالت را نشناسند یا بشناسند و نخواهند نمىتوان آنها را به زور به کمال و سعادت رساند . به این دلیل بود که حضرت على (ع) با اینکه هم از قدرت و توان لازم و هم از دلایل عقلى و سیاسى و اجتماعى متقن براى مجبور ساختن مردم به برخى از امور برخوردار بود، ولى از این اهرم استفاده نمىکرد .
از سوى دیگر، حضرت على (ع) معتقد به یک حوزه خصوصى براى زندگى انسانها بود، تا افراد هرگونه دوست دارند عمل کنند و هیچکس متعرض آنان نشود، از جمله اینها مىتوان به مکان زندگى اشاره کرد که حضرت فرمود در هر شهر و هر مکانى که انسان از راحت و آسایش برخوردار است مىتواند براى زندگى انتخاب نماید . (24) یا هر کسى مىتواند - در چارچوب عرف جامعه - ظاهر خود را آنگونه بیاراید که دوست دارد . از حضرت على (ع) در مورد این سخن پرسیدند که: «پیرى» را با خضاب بپوشانید، حضرت فرمود این فرمایش رسول اکرم (ص) براى هنگامى بود که دین در تنگنا بود تا کافران در جنگ نپندارندکه مسلمانان پیر و ضعیف و آسیبپذیرند، اکنون که میدان اسلام فراخ گردیده و دعوت آن به همه جا رسیده، هر کس آن کند که خواهد . (25) حضرت على (ع) حتى از این نیز فراتر مىرود و به فرزندش امام حسن (ع) وصیت مىکند که در دین خود، اگر در مواردى سنت نیاکان خود را نپسندى، خود در مورد آن تفکر و تفحص و تحقیق کن و از خداوند بخواه تا تو را در این جستجو هدایت کند . (26) دین امام حسن (ع) اسلام و پدران بزرگوار او شخصیتهایى چون حضرت على (ع)، رسول اکرم (ص) و پدران شریف و موحد آنان بودند . بنابراین یکى از مهمترین وجوه این فرمایش حضرت على (ع)، آزادى و اختیارى است که براى انسانها قائل است و معتقد است که افراد آنچه را اعتقاد دارند و عمل مىکنند اولا باید خود آزادانه آن را گزینش کرده باشند، ثانیا با تحقیق و تفحص بر مبناى معرفت و شناخت، امرى را باور دارند و به آن عمل کنند . زیرا فقط در این صورت است که آن اعتقاد و عمل، آثار و نتایج واقعى خود را برجاى خواهد گذاشت و هدف شارع مقدس از آنها برآورده خواهد شد .
پىنوشت:
(×) عضو هیات علمى پژوهشکده علوم انسانى و اجتماعى جهاد دانشگاهى .
1) قاسم حبیب جابر، الفلسفة و الاعتزال فى نهج البلاغه، (بیروت: المؤسسة الجامعیه للدراسات و النشر و التوزیع، 1407 هجرى 1987م) صص 93 - 91 .
2) نهج البلاغه، سید جعفر شهیدى، (تهران: انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، 1371) خطبه 91، ص82 .
3) حجر، 39/صاد، 82 .
4) نهج البلاغه، پیشین، خطبه 192، صص212 - 211 .
5) همان، خطبه 90، ص73 .
6) همان، قصار 87، ص372 .
7) محمد بن یعقوب کلینى، روضة الکافى، (بیروت: دارالاضواء، 1413 - 1992) ج8، ص49 .
8) نهج البلاغه، پیشین، نامه 31، ص304 .
9) محمد باقر مجلسى، بحارالانوار، تحقیق: شیخ محمد باقر محمودى (تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، پیشین، ج1، ج32، ص134 .
10) نهج البلاغه، پیشین، قصار 367، صص 6 - 425 و قصار 456، ص442 . /شرح غررالحکم و دررالکلم، پیشین، ج1، ص113، و ج4، صص 353 - 352 و ج6، ص317 .
11) همان، خطبه83، ص60 و قصار 133، ص385 . /شرح غررالحکم و دررالکلم، پیشین، ج4، ص353 .
12) شرح غرر الحکم و دررالکلم، پیشین، ج4، ص . 352
13) نهج البلاغه، پیشین، خطبه 42، ص40 . /شرح غررالحکم و دررالکلم، پیشین، ج4، ص499 و ج5، ص196 .
14) غررالحکم و دررالکلم، پیشین، ج5، ص459، ج6، ص139 .
15) نهج البلاغه، پیشین، قصار 359، ص424 . /شرح غررالحکم و دررالکلم، پیشین، ج6، ص340 .
16) محمد باقر مجلسى، بحار الانوار، (بیروت: مؤسسة الوفاء، 1403 هجرى، 1983م) ج91، ص92 .
17) شعر منسوب به حضرت على (ع):
دوائک فیک و لاتشعر
رداءک فیک و لاتبصر
اتزعم انک جرم صغیر
و فیک انطوى العالم الاکبر
ر . ک: على اصغر حلبى، انسان در اسلام و مکاتب غربى، (تهران: انتشارات اساطیر، 1371)، ص12 .
18) زمر، 8 - 17 .
19) ر . ک: ابراهیم، 8 . /آل عمران 97 . /نمل، 40 . /زمر 7 . /تغابن 6 .
20) این نظر نویسنده محترم مورد خدشه است . جریان احکام ظاهرى اسلام خود ثمرات بسیارى دارد که نمىتوان آنها را نادیده گرفت، علاوه اینکه بهصورت طبیعى احتمال اعتقاد واقعى فرزندان این فرد آن قدر قوى هست که به امید ایمان و اسلام آنان بتوان این فرد به ظاهر مسلمان را تحمل کرد و ضررهاى وى را متحمل شد . به هر حال در پذیرش اولیه اسلام، مدعاى نویسنده محترم قابل توجه و تامل است ولى در رها کردن تظاهر به اسلام و در واقع جواز ارتداد نمىتوان آنرا پذیرفت .
21) حضرت على (ع) بیعت را عهد و پیمانى بین مردم و حاکمان مىدانستند . ر . ک: شیخ محمد باقر محمودى، نهج السعادة فی مستدرک نهج البلاغه، (بیروت: مؤسسة التضامن الفکرى، 1385هجرى قمرى)، ج1، ص237 . /نهج البلاغه، پیشین، نامه 7، ص275 .
22) نهج البلاغه، پیشین، خطبه 208، ص241 .
23) احمد بن یحیى بن جابر البلاذرى، انساب الاشراف (بیروت: دارالفکر، 1417 ه 1996م) الجزء الثانى، ص390 .
24) نهج البلاغه، پیشین، قصار447، ص440 .
25) همان، قصار 17، ص363 .
26) حسن صدر، مرد نامتناهى، (تهران: انتشارات امیر کبیر، 1361) ص126 .
1 . آزادى اراده و اختیار
مباحث مهم، گسترده و فراوانى وجود دارد که در آنها، فلاسفه و دانشمندان به موضوع مختار یا مجبور بودن انسان پرداختهاند، و بحث جبر و اختیار را مورد تحلیل و تبیین قرار دادهاند . اولین کسى که بعد از رسول گرامى اسلام (ص) به این بحث اشاره کرده حضرت على (ع) است . امام (ع) با بیان حیث «امر بین الامرین» ، در نهایتبه اختیار و اراده انسان معتقد بود (1) و او را موجود آزادى مىدانست که خود مىبایستسرنوشتش را در دنیا و آخرت رقم بزند . حضرت على (ع) خلقت آدم را مورد بحث قرار مىدهد و تصریح مىکند که خداوند تعالى از میان تمام آفریدگان، آدم را برگزید و او را در بهشتخود جاى داد و به او روزى فراوان عطا فرمود، سپس او را آموخت که چه کارهایى را باید انجام دهد و چه کارهایى را نباید انجام دهد، و او را هشدار داد که دلیرى نمودن بر اوامر الهى، نافرمانى کردن است، و رتبت و جایگاه او را به مخاطره خواهد افکند . اما آدم، خدا را نافرمانى کرد و پس از توبه، خداوند او را در زمین فرود آورد . (2) خداوند تعالى ابتدا بایدها را به آدم یاد داد، که این امر نشانگر ارزش و اهمیت معرفت است اما د رنهایتحضرت آدم با آزادى و اختیار کامل خود تصمیم گرفت .
سخنان حضرت على (ع) در موارد متعددى حاکى از این است که آن حضرت براى انسان آزادى و اختیار قائل است . ایشان با استناد به برخى آیات قرآن، (3) به بندگان خدا هشدار مىدهد که شیطان شما را نشانه رفته است و قسم خورده شما را گمراه نماید و به ورطه هلاکت اندازد و دین و دنیاىتان را نابود سازد . (4) بر اساس این اعتقادات امام، انسان این اختیار و آزادى را دارد که به راه شیطان برود یا آن را واگذارد، حتى آزاد استبراى پیشگیرى از فریب شیطان، به دنبال شناخت و معرفت لازم و کافى نباشد، اما باید تمام پیامدهاى منفى آن را پذیرا باشد و در دنیا و آخرت، خسارتهاى ناشى از این انتخاب خود را متحمل شود . براى سقوط نکردن در ورطه هلاکت، و غافل نماندن از هدف خلقت، حضرت على (ع) سفارش مىکند که قبل از آنکه سنجیده شوید خود را بسنجید، و قبل از آنکه به حسابتان رسیدگى کنند خود به حساب خویش رسیدگى نمایید و قبل از اینکه شما را به زور ببرند خود راهى شوید . (5) این سفارشات حضرت على (ع) فقط در شرایطى معنا پیدا مىکند که انسان از آزادى عمل برخوردار باشد و بتواند این راه را انتخاب نکند حضرت براى سعادت انسان او را به اینگونه عمل کردن ترغیب مىکند و ضمن دادن شناخت و معرفتبه او، یادآور مىشود که آزادى او فقط در این دنیا است، و پس از مرگ، محصول آزادى عمل خود را خواهد دروید، و هر گزینهاى را که با اراده و اختیار در این دنیا برگزیند، در دنیاى دیگر نتیجه انتخاب خود را خواهد چشید و در آنجا دیگر اختیار و آزادى وجود ندارد .
حضرت على (ع)، قضاى لازم و قدر حتم خداوند را در اعمال و رفتار روزمره انسانها منتفى مىداند و معتقد است که انسانها در تمام اعمال و رفتار زندگى خود آزادند و هر آنچه را بخواهند مىتوانند برگزینند و البته باید به نتیجه آن نیز تن دهند . به اعتقاد امام على (ع)، اگر چنین نباشد پاداش و کیفر امرى باطل خواهد بود و بشارت دادن و تهدید کردن براى عواقب کردار بندگان، معنا و مفهوم پیدا نخواهد کرد و امرى بیهوده به شمار خواهد آمد . البته خداوند تعالى مردم را به آنچه مامورند امر کرد و از آنچه نباید انجام دهند نهى فرمود تا بترسند و دستبازدارند (6) ولى در نهایت انسانها با اختیار و اراده و انتخاب خویش بر امر خدا گردن مىنهند و نهى او را وا مىگذارند . این اختیار و آزادى انسانها، براى برگزیدن امر و نهى خداوند و راه حق و باطل است، که ثواب و عقاب متناسب خود را به دنبال خواهد داشت، اما اختیار و آزادى انسان در امور سیاسى اجتماعى، و گزینش راههایى که حق و باطل بودن آنها چندان روشن نیستیا در مورد آنها، در میان اهل حق اختلاف وجود دارد، ابعاد و وجوه پیچیدهترى پیدا مىکنند که امیدواریم در ادامه بتوانیم آنها را مورد تحلیل و بررسى قرار دهیم .
2 . آزادى و آزادگى ذاتى انسان
در این دنیا، اشخاص، قدرتها و عوامل متعددى وجود دارند که مىتوانند آزادى و آزادگى انسان را خدشهدار سازند و او را تحت انقیاد خود در آورند، یا انسان مجبور شود دانسته یا ندانسته و خواسته یا ناخواسته به این انقیاد تن دهد . وقتى آزادگى انسان که به روح عزتطلبى و تکاملخواهى او باز مىگردد از بین برود خودبهخود آزادى انسان نیز در ابعاد اجتماعى و سیاسى مورد خدشه قرار خواهد گرفت . حضرت على (ع) معتقدند که تمام مردم آزاد و آزاده هستند و آزاد از مادر زاده مىشوند . (7) در اینجا باید بین معنى آزادى و آزادگى تفکیک قائل شد، آزادى به اعمال ظاهر انسان و آزادگى به عزت نفس انسان مربوط مىشود و هر دو، ریشه در کرامت انسانى دارد . وقتى انسان آزاد به دنیا مىآید این آزادى و آزادگى او فارغ از مذهب و ملیت و سایر عوامل عرضى است و مىتوان به نوعى آن را جزء ماهیت او به حساب آورد .
در این صورت، انسان بودن با آزادى پیوند ذاتى و ناگسستنى پیدا مىکند و هر کس متعرض آزادى انسانها شود، انسان بودن آنها را مورد تعرض قرار داده است . نکته دیگرى که پیوند ذاتى آزادى را با ماهیت انسان، در نگرش امام (ع) نشان مىدهد این اعتقاد حضرت است که خداوند انسان را آزاد قرار داده است . (8) بر این اساس، آزادى چیزى نیست که انسان آن را بهدست آورد، یا حقى نیست که حاکمان و قدرتمندان به افراد اعطا مىکنند، بلکه انسان خودبهخود آزاد است، و خداوند او را آزاد قرار داده است و چنین اراده کرده که او آزاد باشد، اگر بهجز این باشد بر خلاف قاعده و قانون الهى است . به اعتقاد امام، تنها کسى که در اجتماع مىتواند آزادى انسان را محدود سازد خود انسان است، که با استفاده از آزادى خود، که به نوعى جزء ذات و ماهیتاش به شما مىرود، مىتواند خود را به رقیت دیگرى در آورد و آزادى خود را محدود سازد یا از بین ببرد . (9) ممکن است این ایراد مطرح شود که اگر آزادى جزء ماهیت و ذات انسان به شمار مىرود چهگونه آن را از بین مىبرد، زیرا ماهیتشىء از اصل شىء تفکیکناپذیر است؟ پاسخ این است که اگر چه انسان مىتواند با استفاده از آزادى خود، آزادى را از خود سلب کند ولى باز هم با استفاده از همین ویژگى، مىتواند به حالت اول بازگردد، انسان با اراده و اختیار و آزادى کامل، مىتواند آزادى خود را سلب کند ولى تا بیشترین حد ممکن هم که آزادى خود را از بین ببرد باز هم این ویژگى به طور کامل از بین نمىرود، زیرا سلب آزادى از خود، عرضى است و هر لحظه اراده کند مىتواند خود را از رقیت آزاد کرده و به حالت اول بازگردد . آزادى او براى بازگشتبه حالت اول، در ذات و اراده او باقى مىماند . بنابراین انسانها آزاد و آزاده متولد مىشوند و این آزادى و آزادگى جزء تفکیکناپذیر وجود آنها است و به عبارت دیگر، جزء ماهیت و ذات آنها است، هیچ انسانى حق ندارد آزادى دیگرى را محدود کند و اگر محدود بکند بر او ظلم روا داشته و برخلاف فرمان خداوند و طبیعت انسان عمل کرده است، فقط خود افراد مىتوانند آزادى خود را محدود کنند یا از بین ببرند ولى حتى خود افراد به طور کامل بر امر قادر نیستند، زیرا اراده و اختیار آنها باقى مىماند و با همین اراده که آزادى خود را محدود کرده یا ظاهرا از بین بردهاند مىتوانند به حالت اول بازگردند، و دوباره آزادى خود را بهدست آورند .
انسان داراى یک ماهیت جسمانى و یک ماهیت روحانى و نفسانى است، مجموعه عواملى که ماهیت نفسانى و روحانى انسان را تشکیل مىدهند موجب تمایز او از سایر موجودات گشتهاند . اگر انسان بتواند مؤلفههاى ماهیت نفسانى خود را به حد عالى به منصه ظهور و فعلیتبرساند و از هر کدام از آنها - به نحو شایسته، - به نحو کامل استفاده کند، به مراحل بالایى از کمال ستخواهد یافت و اگر در مراتب پایینتر یا ابعادى خاص این کار را انجام دهد به همان حد یا در همان ابعاد به کمال خواهد رسید . آزادى یکى از مؤلفههاى ماهیت انسان است که اگر ظرفیت و قابلیتبالقوه آن بالفعل شود به طور شگفتآورى به شکوفایى خلاقیت و استعدادهاى انسان منجز خواهد شد و شور و نشاط حاصل از آن، جامعهاى فعال، پویا و سرزنده ایجاد خواهد کرد . اما اگر این مؤلفه، توسط خود انسان یا عوامل بیرونى محدود و سرکوب شود یا مورد بىتوجهى و بىمهرى قرار گیرد به همان سبتبخشى از سیر تکاملى انسان ناقص خواهد شد . ولى به هر حال آزادى از این جهت که جزء ماهیت انسان است اگر چه قابل سرکوبى است اما نه توسط خود انسان ونه به سبب نیروى خارجى، قابل نابودى کامل نیست، مگر اینکه اراده و اختیار انسان سلب شود که آن هم امرى محال است .
3 . آزادى انسان از تعلقات درونى
در اندیشه حضرت على (ص)، آزادى همهجانبه انسان از تمام تعلقات و قید و بندهایى مورد توجه قرار گرفته است که به نوعى انسان را از مسیر تکامل و تعالى باز مىدارد . آزادى و آزادگى انسان مفهوم عامى است که تمامى حوزههاى مرتبط با انسان - اعم از درونى و بیرونى - را در بر مىگیرد، آزادى از تعلقات درونى، اولین گام در راه آزادى است . یکى از مهمترین اهداف خلقت انسان، تکامل و تعالى او است و این مهم - در مرحله اول - جز با آزادى درونى انسان میسر نمىگردد . حضرت على (ع) با این استدلال که «اى انسان، خداوند تو را آزاد قرار داده است» به او هشدار مىدهد که مبادا طمع، تو را بنده خود قرار دهد . (10) همچنین ممکن است انسانها اسیر تعلقات و وابستگىهاى دنیوى باشند، به همین دلیل حضرت بانگرشى دیگر به انسان، از مردم مىخواهد که دل به دنیا نبندند و بنده و اسیر دنیا نشوند . (11) از دیگر قید و بندهاى درونى انسان، قید و بند شهوت است، حضرت على (ع) بر این باور است که بندگى و بردگى شهوت، بدتر و شدیدتر از بندگى و بردگى افراد دیگر است و آزادى از این بردگى بهسختى امکانپذیر است . (12) اما قید و بند اصلى و مهمتر در درون انسان، که شاید بتوان فقرههاى فوق را نیز در آن جاى داد هواى نفس یا نفس اماره انسان است . پیروى از هواى نفس، انسان را از رشد و تکامل و شناختحق و پایبندى به آن باز مىدارد، (13) و اگر هواى نفس بر انسان غلبه کند او را کور و کر و پست و اسیر مىسازد . (14) به همین دلیل حضرت على (ع) در موارد مکرر، انسان را به آزاد شدن از تعلقات و خواستهاى نفسانى فرا مىخواند . (15)
قید و بندها و تعلقات درونى انسان، غل و زنجیرهایى بر روح او هستند که آن را از حرکت و پرواز باز مىدارد و در روند تکامل و تعالى او اخلال ایجاد مىکنند . انسان در وجود پیچیده خود، داراى قابلیتها و استعدادهاى قوى و فراوان براى تکامل و تعالى است، در درجه اول، برخى از تعلقات و وابستگىهاى درونى انسان، فرصت استفاده از این قابلیتها و استعدادها را از انسان سلب مىکنند . در درجه دوم، برخى دیگر از این تعلقات، بهعنوان مانع، بازدارنده انسان در مسیر رشد و تکامل هستند; کسى که خواهان رشد و تکامل و تعالى استباید از قید و بند تعلقات و هواهاى نفسانى آزاد شود و چونان امیرالمؤمنین (ع) بنده هستىبخش بىنهایتباشد، و با آن حضرت همنوا شود که: خدایا مرا این عزت بس که بنده تو باشم و این افتخارم بس که تو پروردگار منى . (16) بدون تردید تا انسان از قید و بند تعلقات و هواهاى نفسانى خود آزاد نشود نمىتواند به این مرحله از بندگى پروردگار نایل گردد .
آزادى از قید و بندها و تعلقات درونى، حتى در تعامل با دیگران و عرصههاى سیاسى اجتماعى نیز تبعات و تاثیرات جدى به دنبال دارد . با وجود این تعلقات و قید وبندها، انسان داراى نگرش و بینشى محدود و تنگنظرانه خواهد بود، همیشه در بند خویش است و قادر نیست جز به خود و خواستهاى خود به چیز دیگرى فکر کند و به فراتر از خود بیندیشد، این ویژگى، اتقویتخودبینى و خودخواهى در انسان، مانع نگرش اجتماعى، ملى و جهانى براى او مىشود، در جامعهاى که هر کس فقط به خویش و منافع خودمىاندیشد، وفاق ملى و روحیه کار جمعى ایجاد نخواهد شد، تحمل وسعه صدر به حداقل مىرسد، و با ترجیح منافع فردى بر منافع جمعى و اجتماعى، منافع ملى چندان اهمیت و جایگاهى نخواهد داشت . در عوض، خودخواهى و منیت افراد به شدت رشد خواهد کرد . این اتفاق در سطح نظام سیاسى و حوزه نخبگان سیاسى، بسیار فاجعهانگیز خواهد بود .
4 . هدف از آزادى انسان
اولین و مهمترین هدف از آزادى انسان شکوفایى استعدادهاى بىنهایت و به فعلیت در آمدن قابلیتهاى گسترده و نامحدود انسان است . حضرت على (ع) بر این اعتقاد بود که اگرچه انسان به زعم خود در این جهان هستى موجود کوچکى است اما دنیایى بزرگتر از جهان خلقت، در درون پیچیده انسان وجود دارد . (17) جهان خلقت و طبیعت و موجودات زنده و غیرزنده آن، داراى قوانین، روابط، تعاملات و دنیاى بسیار پیچیده و عجیبى هستند، با این همه، پیچیدگى درونى انسان به گونهاى است که از دنیاى بزرگ بیرون، بزرگتر است . این عظمت و پیچیدگى، در استعدادها، قابلیتها، توان و تفکر انسان نهفته است . رشد و شکوفایى استعدادهاى قوى و همهجانبه انسان در شرایط آزادى امکانپذیر است که:
اولا: افراد بتوانند از تمام امکانات و فرصتهاى موجود استفاده کنند،
ثانیا: هیچ مانعى در پیش روى نداشته باشند،
ثالثا: از هر گونه دغدغه و نگرانى رها باشند .
از مجموع دیدگاههاى امام (ع) چنین برداشت مىشود که آزادى علاوه بر آنکه لازمه ماهیت انسان و ضرورتى براى شکوفایى استعدادهاى اوست مهمترین عامل فراگیر براى به فعلیت درآمدن قابلیتها و استعدادهاى انسان و رشد و تکامل و تعالى او در تمام زمینهها به شمار مىرود . اگر انسان از طمع آزاد باشد در یک بعد مراحل تکاملى را طى خواهد کرد . اگر از تعلقات دنیوى آزاد باشد مسیر و بعد دیگرى از قابلیتهاى او شکوفا مىشود و مراحل کمال را طى مىکند و اگر از هواهاى نفسانى خود آزاد باشد زوایاى دیگرى از رشد و کمال را درک خواهد کرد . در هر کدام از ابعاد و زوایا، هرچه انسان آزادى بیشترى بهدست آورد و قید و بندهاى مربوط را بیشتر کنار بزند، شکوفایى استعدادها و رشد و تعالى او در آن زمینه افزونتر خواهد بود . به همین نسبت در عرصه سیاست و اجتماع نیز قید و بندها و عدم وجود آزادى، مخل شکوفایى استعدادهاى افراد در حوزههاى سیاسى و اجتماعى و توسعه و پیشرفت مىشود و مراحل تکامل و تعالى فرد و جامعه را کند خواهد کرد و موانع جدى بر سر راه آن پدید خواهد آورد . - چنانکه بعدا نشان خواهیم داد - رشد و پیشرفت تنها با توسعه انسانى و افزایش کیفى سطح شناخت افراد جامعه و اداى حقوق و .. . ایجاد مىشود و تمام اینها در بستر آزادى بهدست مىآید . پیشرفت علوم انسانى و حتى علوم ریاضى و طب و علوم پایه و ... نیز با آزادى - و بهخصوص آزادى سیاسى - ارتباط تنگاتنگ دارد . در فضاى غیرآزاد حتى براى بالندگى علوم نظرى نیز شرایط مناسب نیست .
دومین هدف آزادى، ایجاد شفافیت است . اول، شفافیت در نگرشها و اعتقادات مختلف، تا هر کدام از آنها به خوبى شناخته شود و افراد آنها را آنگونه که هستند بشناسند و به آثار و پیامدهاى آنها آگاه شوند، سپس هر راهى را که صلاح دیدند برگزینند . (18) دوم، شفافیت در شرایط حاکم بر منابع، امکانات و فرصتهاى جامعه، که مهمترین ابزار و زمینه براى رشد و شکوفایى استعدادهاى انسان به شمار مىروند . همچنین در همین عرصه بدون ابهام، قابل محاسبه، و قابل پیش بینى است که استعدادهاى افراد کشف مىشود و در یک میدان رقابتسالم با شاخصها و معیارهاى مشخص و شفاف، افراد لایق و شایسته شناخته مىشوند و قادر خواهند بود براى به فعلیت در آوردن استعدادهاى خود از فرصتها و امکانات بیشترى بهرهمند گردند .
هدف بعدى، یعنى سومین هدف از آزادى انسان در مبانى فکرى اسلام، دستیافتن به غایت و نهایت اعتقادات و اعمال و تمتع هر چه بیشتر از اهداف متعالى متصور و منظور شده در آنها است . اسلام انسانها را به اعتقاداتى همچون توحید، نبوت، معاد و ... دعوت کرده است، و در عرصه عمل، آنها را به انجام اوامر الهى وترک نواهى دستور داده است . آنچه اسلام از این اعتقادات و اعمال براى انسان در نظر گرفته است هدایت، تهذیب نفس، رشد فضایل، کنار نهادن رذایل، سعادت فرد و جامعه و در نهایت تکامل و تعالى آنها است . تمام اعتقادات مورد نظر اسلام امرى قلبى است، اعمال تاکید شده از سوى اسلام باید از روى میل و رغبت انجام پذیرند و با خواست و اراده درونى افراد همراه باشند . اگر هزاران نفر اقرار کنند که به خداوند یا معاد اعتقاد دارند ولى قلبا هیچگونه اعتقادى به آنها نداشته باشند این اقرار ظاهرى نه تنها هیچگونه ارزش و فایدهاى ندارد جز جریان احکام ظاهرى مسلمان بر آنان بلکه دروغگویى، ریا و دو رویى را در جامعه رواج داده است و در اعتقاد قلبى آنها نیز هیچ تغییرى ایجاد نشده است، پس بهتر است افراد آزاد باشند، به آن چیزى اقرار کنند که اعتقاد دارند تا لااقل جامعه فقط از بىاعتقادى آنها رنجببرد، نه اینکه هم از بىاعتقادى آنها در رنجباشد و هم بهاى سنگین ریا، دروغگویى، تملق، ظاهر آرایى و دو رویى افراد را بپردازد . انجام تکالیف دینى و پاىبندى به حلال و حرام الهى نیز باید از روى اعتقاد قلبى باشد و افراد به اهداف مورد نظر شارع مقدس از این اعمال توجه داشته باشند، چه تمام انسانها خداوند را عبادت کنند و حلال و حرام الهى را رعایت نمایند و چه تمام آنها کفر بورزند و از فرامین الهى سرپیچى کنند، در ذات اقدس الهى هیچ تفاوتى ایجاد نمىشود . (19) اعتقادات و تکالیف مورد نظر اسلام، تاثیرات مستقیم بر فرد و جامعه دارند و اثرات آنها به فرد و جامعه بازمىگردد و دلیل انجام آنها نیز همین است . اگر این اعتقادات و اعمال از صمیم قلب و با معرفت و شناخت انجام پذیرد و هیچگونه تظاهر، ریا، دو رویى و دروغگویى در آنها نباشد، اثرات واقعى آنها در جامعه جلوهگر خواهد شد و اهداف مورد نظر شارع مقدس محقق مىشود و تنها در صورتى اینگونه خواهد شد که انسانها با اراده، اختیار و آزادى کامل این اعتقادات را برگزینند و باز هم با اراده و اختیار و در کمال آزادى، به کسب معرفت لازم در مورد آنها بپردازند و در نهایت از صمیم قلب و با رغبت، به اوامر و فرامین الهى پاىبند باشند .
اگر در گزینش باورهاى مورد نظر اسلام و رعایتحلال و حرام الهى، انسانها آزاد نباشند، بدین صورت که یا از قوه قهریهاى حساب ببرند، یا برخى ملاحظات فرهنگى، سیاسى، آداب و رسوم، دغدغه نام و نان، ترس جان و مال و ... آنها را مجبور به گزینش اعتقادات اسلام و رعایتحلال و حرام الهى بنماید، در واقع اعتقاد و باورى صورت نگرفته است، و اثرى که براى رعایت آن حلال و حرام ملحوظ شده هرگز بهدست نخواهد آمد . در چنین جامعهاى، که مردم با آزادى و اختیار کامل افکار، اعتقادات و اعمال خود را گزینش نمىکنند، اگر چه همه مسلماناند، و جامعه به ظاهر اسلامى است، ولى دروغ، ریا، نفاق، دو رویى، بىاحترامى به حقوق دیگران (حق الناس)، غیبت، تهمت، و ... به وفور یافت مىشود که ریشه تمام اینها آزاد نبودن مردم در گزینش اعتقادات و اظهار عقایدشان است، که ممکن است مستقیما زور بر سر آنان نباشد ولى ملاحظات دیگرى آزادى آنان را محدود کرده باشد . چنین جامعهاى نه تنها هیچگاه به اهداف مورد نظر دین مقدس اسلام نخواهد رسید، و نه تنها هیچ خدمتى به این دین نخواهد کرد، بلکه موجب خدشهدار شدن اسلام و تضعیف آن خواهد بود، بنابراین بهتر است فردى که دروغ مىگوید، در امانتخیانت مىکند، حقوق دیگران را پایمال مىنماید، از ریا و غیبت و تهمت و ... ابایى ندارد و ... این آزادى را داشته باشد که تظاهر به اسلام نکند (20) زیرا ضرر تظاهر به اسلام چنین شخصى به مراتب بیشتر است و با افزایش تعداد اینان، چهره حقیقى و واقعى اسلام پنهان مىماند . در ادامه مباحثخواهیم دید که حضرت على (ع) در تمام حوزههاى فردى و اجتماعى، مردم را آزاد مىگذاشت و هیچگاه افراد را به کارى که تمایل قلبى نداشتند اجبار نمىکرد، اگرچه این اقدام حضرت به ضرر خودش و جامعه اسلامى تمام مىشد .
5 . آزادى انسان در زندگى
حضرت على (ع) از اساس بر این اعتقاد بود که انسانها در زندگى خود آزادند و نباید آنان را به چیزى مجبور ساخت . امام در حالى که رهبرى و حاکمیت جامعه را به عهده داشت و آن جامعه با بحران جدى فروپاشى و غلبه دشمنان و فاسقان مواجه بود، مردم را به تلاش براى نجات جامعه از بحران و دفع دشمن فرا مىخواند و با بحث و استدلال، در صدد متقاعد کردن مردم بود تا آنان در کمال آزادى و با اختیار خود، اقدامات لازم را انجام دهند، ولى مردم به دلایل مختلف سیاسى، اجتماعى و فرهنگى چندان توجهى نمىکردند . امام على (ع) بهعنوان حاکم جامعه این قدرت و توان را داشت که مردم را به انجام امورى که براى نجات جامعه صلاح مىداند مجبور سازد، و به سه دلیل، این کار امام (ع) نه تنها قابل سرزنش نبود، بلکه - ظاهرا - کار معقول و حتى ضرورى به حساب مىآمد، اول به دلیل عقل، زیرا حکومت و جامعه امام در شرایط سخت و بحرانى واقع شده بود . خود مردم آن حضرت را بهعنوان حاکم تعیین کرده بودند و هنوز هم بر حاکمیت امام على (ع) اتفاق نظر داشتند . در چنین شرایطى که با تهدید خارجى، جامعه در آستانه فروپاشى بود، وادار کردن مردم به دفاع از کیان جامعه و حریم خودشان، عقلا امر پسندیدهاى بود . دوم، به دلیل عرف سیاسى رایج در آن روز و حتى امروز، که حکومتباید امنیت و تمامیت ارضى را تامین کند، و اگر مردم خود داوطلبانه دشمن را دفع نکنند، حکومتباید به زور آنها را بسیج کند و براى دفاع از تمامیت ارضى مجبور سازد . سوم، به دلیل عهد و پیمانى که مردم بر گردن داشتند . (21) مردم با حضرت عهد و پیمانى بستند و هر کدام از طرفین داراى حقوق و تعهداتى بودند، از جمله حقوق حاکم وتعهدات مردم این بود که از آن حضرت اطاعت کنند و در دفاع از جامعه و حکومت کوتاهى نورزند . حضرت مىتوانستبر اساس این عهد و پیمان، آنان را مجبور به بسیج و دفاع سازد، و اگر کمى اعمال فشار مىکرد آنان به آسانى ولى با اکراه درونى بسیج مىشدند، ولى حضرت على (ع) از این حق خود نیز استفاده نکرد، چون مىدانست اگر انسانها با اراده و اختیار و آزادى کامل و تمایل درونى راهى را انتخاب کنند ارزش دارد، و مجبور ساختن آنان به کارى، اگرچه ممکن است اثرات ظاهرى خود را داشته باشد یا موجب حفظ حکومت و جامعه شود، ولى فقط ظاهر حفظ مىشود، و آن اهداف والاى اسلام از حکومت که سعادت و تکامل و تعالى فرد و جامعه است، معطل مىماند; چون با اشتیاق و تمایل درونى افراد همراه نیست . حضرت على (ع) مىدید که مردم تمایلى به حق و حقیقت ندارند، و از عدالت چندان استقبال نمىکنند، و از حاکمیتباطل و غلبه دشمن چندان نگران نیستند یا حاضر نیستند هزینههاى اینها را بپردازند و تلاشها و از خودگذشتگىهاى لازم را از خود نشان دهند، با اینکه مىتوانست و به دلایل فوق پسندیده بود که مردم را به این امور وا دارد ولى مىفرمود: من هیچگاه شما را به آنچه دوست ندارید مجبور نمىکنم . (22) زیرا مجبور کردن مردم از سوى امام، چندان با اهداف و اندیشههاى سیاسى اسلام سازگارى نداشت، هدف افتخارآمیز اسلام به هدایت، سعادت، تکامل و تعالى افراد است، و اندیشه سیاسى اسلام یک اندیشه حقمحور و عدالتخواه است، تمام این اهداف نیاز به خواست و تمایل و اشتیاق مردم دارد، و اگر مردمى این تمایل و اشتیاق را ندارند باید مبانى معرفتى آنها راتقویت کرد تا با افزایش آگاهى و پى بردن به اهداف خلقت و اهمیت این امور در دنیا، به آنها شوق و اشتیاق پیدا کنند و براى بهدست آوردنشان تلاش نمایند .
در امور جزئى و ملموس و کارهاى عامالمنفعه نیز رفتار حضرت على (ع) به همین گونه بود، زیرا حضرت از اساس معتقد بود که نباید افراد را به کارى مجبور ساخت . «قرظة بن کعب» یکى از والیان امام بود، در حوزه حکومت او قنات مخروبهاى وجود داشت که با احیاى آن، کشاورزى منطقه رونق مىگرفت و علاوه بر آبادانى منطقه، درآمدهاى مردم و به تبع آن، مالیات دولت نیز رو به افزایش مىگذاشت . تعدادى از مردم نزد قرظة آمدند و از او خواستند که - از طرف حضرت على (ع) - مردم را بسیج کند و آنها را به بازسازى قنات و کندن نهرهاى آن مجبور سازد، قرظة آنان را با نامهاى روانه مرکز کرد تا خواستخود را با حاکم در میان گذارند پس از ملاقات اینان و طرح مساله، حضرت على (ع) در نامهاى خطاب به قرظة بن کعب نوشت: عدهاى از مردم ایالت تو نزد من آمدند و از من خواستند به تو نامه بنویسم تا مردم را به بازسازى نهر وادارى، ولى من کسى را به کارى که مایل نیست مجبور نمىکنم . مساله را با مردم در میان بگذار و کسانى را که با تمایل و اشتیاق از بازسازى نهر استقبال کردند به کار ببند و البته پس از بازسازى، منافع آن فقط از آن کسانى است که در تعمیر آن مشارکت کردهاند . (23)
بر اساس معیارهاى معمول و مصالح اجتماعى، وادار کردن مردم به بازسازى و آبادانى کشورشان امرى معقول و پسندیده است، ولى هدف حضرت على (ع) فقط آباد کردن کشور نبود، بلکه براى حضرت مهمتر این بود که مردم با معرفت و آگاهى، به اهمیت این آبادانى و رشد پى ببرند و آزادانه این راه را انتخاب کنند . تمام اندیشه سیاسى حضرت على (ع) حول این محور دور مىزد که اگر هدایت و سعادت و کمالى وجود دارد - که دارد - مردم باید آن را بخواهند و با اراده و اختیار و آزادى، براى رسیدن به آن تلاش کنند، و اگر حقمحورى و عدالت، مهمترین رکن اداره اجتماعات است - که اینگونه است - مردم باید این حق و عدالت را طلب کنند و در صدد تلاش براى رسیدن به آن برآیند . مردمى که اهمیت پیشرفت و آبادانى را درک نکنند و براى رسیدن به آن تلاش ننمایند، اگر مظاهر پیشرفت و آبادانى به آنها تحمیل شود قدر نخواهند دانست و چه بسا در صدد تخریب آن برآیند . همچنین اگر سعادت و کمال و عدالت را نشناسند یا بشناسند و نخواهند نمىتوان آنها را به زور به کمال و سعادت رساند . به این دلیل بود که حضرت على (ع) با اینکه هم از قدرت و توان لازم و هم از دلایل عقلى و سیاسى و اجتماعى متقن براى مجبور ساختن مردم به برخى از امور برخوردار بود، ولى از این اهرم استفاده نمىکرد .
از سوى دیگر، حضرت على (ع) معتقد به یک حوزه خصوصى براى زندگى انسانها بود، تا افراد هرگونه دوست دارند عمل کنند و هیچکس متعرض آنان نشود، از جمله اینها مىتوان به مکان زندگى اشاره کرد که حضرت فرمود در هر شهر و هر مکانى که انسان از راحت و آسایش برخوردار است مىتواند براى زندگى انتخاب نماید . (24) یا هر کسى مىتواند - در چارچوب عرف جامعه - ظاهر خود را آنگونه بیاراید که دوست دارد . از حضرت على (ع) در مورد این سخن پرسیدند که: «پیرى» را با خضاب بپوشانید، حضرت فرمود این فرمایش رسول اکرم (ص) براى هنگامى بود که دین در تنگنا بود تا کافران در جنگ نپندارندکه مسلمانان پیر و ضعیف و آسیبپذیرند، اکنون که میدان اسلام فراخ گردیده و دعوت آن به همه جا رسیده، هر کس آن کند که خواهد . (25) حضرت على (ع) حتى از این نیز فراتر مىرود و به فرزندش امام حسن (ع) وصیت مىکند که در دین خود، اگر در مواردى سنت نیاکان خود را نپسندى، خود در مورد آن تفکر و تفحص و تحقیق کن و از خداوند بخواه تا تو را در این جستجو هدایت کند . (26) دین امام حسن (ع) اسلام و پدران بزرگوار او شخصیتهایى چون حضرت على (ع)، رسول اکرم (ص) و پدران شریف و موحد آنان بودند . بنابراین یکى از مهمترین وجوه این فرمایش حضرت على (ع)، آزادى و اختیارى است که براى انسانها قائل است و معتقد است که افراد آنچه را اعتقاد دارند و عمل مىکنند اولا باید خود آزادانه آن را گزینش کرده باشند، ثانیا با تحقیق و تفحص بر مبناى معرفت و شناخت، امرى را باور دارند و به آن عمل کنند . زیرا فقط در این صورت است که آن اعتقاد و عمل، آثار و نتایج واقعى خود را برجاى خواهد گذاشت و هدف شارع مقدس از آنها برآورده خواهد شد .
پىنوشت:
(×) عضو هیات علمى پژوهشکده علوم انسانى و اجتماعى جهاد دانشگاهى .
1) قاسم حبیب جابر، الفلسفة و الاعتزال فى نهج البلاغه، (بیروت: المؤسسة الجامعیه للدراسات و النشر و التوزیع، 1407 هجرى 1987م) صص 93 - 91 .
2) نهج البلاغه، سید جعفر شهیدى، (تهران: انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، 1371) خطبه 91، ص82 .
3) حجر، 39/صاد، 82 .
4) نهج البلاغه، پیشین، خطبه 192، صص212 - 211 .
5) همان، خطبه 90، ص73 .
6) همان، قصار 87، ص372 .
7) محمد بن یعقوب کلینى، روضة الکافى، (بیروت: دارالاضواء، 1413 - 1992) ج8، ص49 .
8) نهج البلاغه، پیشین، نامه 31، ص304 .
9) محمد باقر مجلسى، بحارالانوار، تحقیق: شیخ محمد باقر محمودى (تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، پیشین، ج1، ج32، ص134 .
10) نهج البلاغه، پیشین، قصار 367، صص 6 - 425 و قصار 456، ص442 . /شرح غررالحکم و دررالکلم، پیشین، ج1، ص113، و ج4، صص 353 - 352 و ج6، ص317 .
11) همان، خطبه83، ص60 و قصار 133، ص385 . /شرح غررالحکم و دررالکلم، پیشین، ج4، ص353 .
12) شرح غرر الحکم و دررالکلم، پیشین، ج4، ص . 352
13) نهج البلاغه، پیشین، خطبه 42، ص40 . /شرح غررالحکم و دررالکلم، پیشین، ج4، ص499 و ج5، ص196 .
14) غررالحکم و دررالکلم، پیشین، ج5، ص459، ج6، ص139 .
15) نهج البلاغه، پیشین، قصار 359، ص424 . /شرح غررالحکم و دررالکلم، پیشین، ج6، ص340 .
16) محمد باقر مجلسى، بحار الانوار، (بیروت: مؤسسة الوفاء، 1403 هجرى، 1983م) ج91، ص92 .
17) شعر منسوب به حضرت على (ع):
دوائک فیک و لاتشعر
رداءک فیک و لاتبصر
اتزعم انک جرم صغیر
و فیک انطوى العالم الاکبر
ر . ک: على اصغر حلبى، انسان در اسلام و مکاتب غربى، (تهران: انتشارات اساطیر، 1371)، ص12 .
18) زمر، 8 - 17 .
19) ر . ک: ابراهیم، 8 . /آل عمران 97 . /نمل، 40 . /زمر 7 . /تغابن 6 .
20) این نظر نویسنده محترم مورد خدشه است . جریان احکام ظاهرى اسلام خود ثمرات بسیارى دارد که نمىتوان آنها را نادیده گرفت، علاوه اینکه بهصورت طبیعى احتمال اعتقاد واقعى فرزندان این فرد آن قدر قوى هست که به امید ایمان و اسلام آنان بتوان این فرد به ظاهر مسلمان را تحمل کرد و ضررهاى وى را متحمل شد . به هر حال در پذیرش اولیه اسلام، مدعاى نویسنده محترم قابل توجه و تامل است ولى در رها کردن تظاهر به اسلام و در واقع جواز ارتداد نمىتوان آنرا پذیرفت .
21) حضرت على (ع) بیعت را عهد و پیمانى بین مردم و حاکمان مىدانستند . ر . ک: شیخ محمد باقر محمودى، نهج السعادة فی مستدرک نهج البلاغه، (بیروت: مؤسسة التضامن الفکرى، 1385هجرى قمرى)، ج1، ص237 . /نهج البلاغه، پیشین، نامه 7، ص275 .
22) نهج البلاغه، پیشین، خطبه 208، ص241 .
23) احمد بن یحیى بن جابر البلاذرى، انساب الاشراف (بیروت: دارالفکر، 1417 ه 1996م) الجزء الثانى، ص390 .
24) نهج البلاغه، پیشین، قصار447، ص440 .
25) همان، قصار 17، ص363 .
26) حسن صدر، مرد نامتناهى، (تهران: انتشارات امیر کبیر، 1361) ص126 .