اسلام و بردباری مذهبی
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
مقاله، پس از اشاره به ارتباط «پلورالیزم و نسبیگرایی» و به مسئلة «تساهل و تولرانس»، نمونههائی از احکام اسلام و تعالیم قرآن و سنت را دال بر مدارا و گذشت و سعة صدر اسلامی مثال میزند که بدون پذیرش نسبیگرائی و شکاکیت و لیبرالیزم، متضمن حد اعلای انسانیت و حقوق بشر میباشد از قبیل «اجباری نبودن پذیرش اسلام»، «طرح گفت و گوی منطقی و آرام با ادیان دیگر»، «نفی استثمار و اطاعت بندگان»، «دعوت به مدارا با کافران غیر حربی» و...متن
برخی مدعیان و داعیان غربی پلورالیسم مانند جان هیک1 بر این پندارند که لازمهی «انحصارگرایی دینی»، عدم مدارا و نفی زندگی مسالمتآمیز با پیروان ادیان دیگر است. برخی از مترجمان و نویسندگان بومی نیز تقلیداً سخن از ناسازگاری2 یا تقیید3 اصل مدارا و تسامح با اصل «انحصار صراط مستقیم به اسلام» راندهاند.
به نظر ما نیمنگاهی به کتاب و سنت، بطلان توهم فوق را آشکار میسازد و از باب نمونه به برخی آموزههای اسلامی در این خصوص اشاره میکنیم:
1 - اجباری نبودن پذیرش اسلام
یکیازخاستگاههای خشونت و تهدیدکنندهی زندگی مسالمتآمیز پیروان ادیان مختلف در یک جامعه، تئوری «اجبار در انتخاب دین» است. یک جامعه ممکن است از پیروان ادیان مختلف (حق و باطل) ترکیب یافته باشد. الزام و اجبار همهی گروهها به یک آیین میتواند همزیستی را با تهدید مواجه کند، چنان که تاریخ بعضی از این گونه رفتار را در خود ضبط کرده است.4
آیین مقدس اسلام هر چند همهی مردم و فرقههای مختلف را به سوی خود دعوت مینماید و عدم پذیرش آن را - از سر عناد و انکار - مساوی با عذاب در سرای دیگر (قیامت) میداند؛ لکن حساب دنیا و آخرت مردم را از یکدیگر تفکیک میکند. به این معنی که قرآن در وهلهی نخست همهی مردم را به پذیرفتن اسلام فرامیخواند و پیغمبر(ص) نیز آخرین وسع و جهد خود را در این راه مبذول داشتند و دست به جهاد برای رفع موانع دعوت نیز زدند با این وجود مردم را به انتخاب اسلام، مجبور نمیکند. گرچه یادآور میشود که عدم پذیرش اسلام اگر در این دنیا مجازات و کیفری درپی خود ندارد، اما در آخرت، انسانها مسئول اعمال خودشان خواهند بود و کیفر خواهند شد.5
اینک به برخی از آیاتی که اکراه و اجبار در پذیرفتن اسلام را نفی میکند، اشاره میشود:
لا اِکراهَ فیِالدینِ قَد تَبَیَّن الرُّشدِ مِنَ الَغی.
مفسران در شأن نزول آن نوشتند که گروهی از فرزندان مسیحیان تازه مسلمان از پذیرفتن اسلام امتناع ورزیدند، پدرانشان بعد از یأس از اسلام فرزندان مسیحی خود از طریق مسالمتآمیز، شکایت آنان را به محضر پیامبر(ص) بردند تا آن حضرت با استفاده از الزام حکومتی آنان را مجبور به اسلام نماید. آیه فوق برای نهی از الزام بر پیامبر(ص) نازل شد.
«قُل الحَقُّ مِن رَبٍّکُم فَمَن شأَ فَلیؤمِن وَ مَن شأَ فَلیَکفُر»6
«اِنا هَدَیناهُ السَّبیلَ اِما شاکِراً وَ اِما کَفُوراً».7
خداوند در این دو آیه نخست به غایت اصلی خود از خلقت یعنی هدایت مردم بر صراط مستقیم تأکید میکند و به دنبال آن یادآور میشود که هدایت فوق اجباربردار نیست، هر کس آزاد و مختار است که در این دنیا یکی از دو گزینه (ایمان و کفر) را برگزیند.
فان تولوا فانما علیک البلاغ8
و ما انت علیهم بجبارٍ9
فَذَکٍّر اِنَّما اَنتَ مُذَکٍّرُ لَستَ عَلَیهِم بِمُصَیطِر10
آیات فوق، شأن و وظیفه پیغمبر را تبلیغ و رساندن پیام الهی بر مردم توصیف میکند و خاطرنشان میکند که ایمان مردم میبایست آزادانه و از روی بصیرت و برهان باشد و توسل به نیروهای قهریه مفید نخواهد افتاد.
آموزهی فوق، روش همة انبیأ الاهی بوده است. چنان که حضرت نوح خطاب به قوم خود میفرماید:
من چگونه میتوانم شما را ملزم به آیین خود نمایم، در حالی که قلبهایتان از آن اکراه دارد.
«انلزمکموها و انتم لها کارهون».11
استاد شهید مرتضی مطهری در اینباره میگوید:
«یک سلسله آیات ما در قرآن داریم که در آن تصریح میکند که دین باید با دعوت درست بشود نه با اجبار، این هم باز مؤید این مطلب است که اسلام نظریهاش این نیست که به زور به مردم بگوید: یا مسلمان بشوی و اگر نه، کشته میشود. این آیات هم به شکل دیگری مفهوم آن آیات مطلق [جهاد] را - به اصطلاح - روشن میکند.»12
-2 طرح گفتوگوی منطقی با ادیان دیگر:
یکی از خاستگاههای تفاهم و تسامح و همزیستی گروهها و مکاتب مختلف در یک جامعه، گشودن دریچهی گفتوگو و مذاکره منطقی است. آیین مقدس اسلام از بدو تولد خویش به این نکته توجه داشته است و از پیامبر خویش میخواهد بنیان تبلیغ و معرفی دین خود را بر اصل گفتوگو و منطق بنا نهد. اهمیت و جایگاه گفتوگو در قرآن به قدری داری ارج و منزلت است که کاربرد واژهی گفتوگو (قول و مشتقات آن) بعد از لفظ جلال «الله»، رتبه اول را جایز است.13
قرآن کریم از پیامبر میخواهد که بنیان تبلیغ و معرفی دین خود را چه در مواجههی با مخالفان و چه در مواجههی با مسلمانان بر اصل گفتوگو و منطق و حکمت و جدال احسن قرار دهد.
«ادع الی سبیل ربک بالحکمة والموعظة و جادلهم بالتی هی احسن».14
«ولاتجادلوا اهل الکتاب الا بالتی هی احسن».15
این دو آیه، استراتژی تبلیغ و دعوت اسلام را اتکأ به «برهان»، «موعظه» و «جدال احسن» معرفی میکند و به پیامبر اسلام یادآور میشود حتی در گفتوگو و مجادله پیروان ادیان دیگر مبادا از «جدال احسن»، تعدی نماید. مفسران در تبیین «جدال احسن» به گفتوگو براساس رفاقت و نرمی و دوری از تندگویی و طعن و اهانت اشاره میکنند.16 شهید مطهری آیات فوق را دلیل دیگر بر نفی اکراه در انتخاب دین در اسلام ذکر میکند.
البته قصد اسلام از انفتاح باب گفتوگو با ادیان دیگر، اظهار و اثبات براهین حقانیت خویش است تا بدینسان پیروان ادیان دیگر با بصیرت و برهان گام به صراط مستقیم نهند، اما اسلام از تز مشهور «یا همه یا هیچ» حمایت نمیکند و بر این اعتقاد نیست که در صورت عدم بازدهی مطلوب دیالوگ باب گفتوگو بسته به شیوههای دیگر باید توسل جست، بلکه حتی در صورت عدم حصول نتیجه مقصود قرآن کریم همچنان بر استمرار گفتوگوی ادیان تأکید ورزیده درصدد تحصیل نتایج دیگر است. چنان ذیل آیه فوق از پیامبر(ص) میخواهد که در گفتوگوی خود با اهل کتاب به پیوند مذهبی مسلمانان با اهل کتاب در کلیات ایمانی مانند اصل توحید، و ایمان مسلمانان به کتاب آسمانی آنان تصریح کند تا بستر تفاهم و مدارای پیروان دو دین هموار گردد.
... و قولوا امنا بالذی انزل الینا و انزل الیکم و الهنا و الهکم واحد و نحن له مسلمون.»17
خداوند متعال در آیهی دیگر ضمن دعوت اهل کتاب به الهیات مشترک آنان را از آلودن گوهر ادیان آسمانی (توحید) به آفت شرک برحذر میدارد.
«قل یا اهل الکتاب تعالوا الی کلمةٍ سوآءٍ بیننا و بینکم ان لا تعبدوا الا الله و لا نشرک به شیئاً»18
آیهی فوق از اهل کتاب میخواهد در زیر چتر واحد و مشترک آسمانی یعنی اصل توحید جمع شده و به همزیستی خود با مسلمانان ادامه دهند.
3 - نهی از استثمار و نفی اطاعت بندگان:
یکی از مؤلفههای جامعهی مطلوب و مدینهی فاضله - و به اصطلاح امروزی جامعهی مدنی، - برابری حقوق افراد جامعه و عدم بندگی انسانهای ضعیف در برابر انسانهای قوی و متمول است و به بیانی باید سفرهی استثمار فردی یا حکومتی از جامعه انسانی رخت بندد و به جای آن بستر آزادگی و برابری حقوق تمامی انسانها گسترده شود، قرآن کریم نیز از این نکتهی ظریف غافل نمانده ولی این که یک پیامبر الهی با قوه قهریه مردم را به اطاعت خود فرا خواند، به شدت برخورد کرده است. آیه دیگر یکی از اهداف پیامبران را آزادی مردم از بندگی طاغوتیان زمان ذکر میکند.
«ما کان لبشرٍ ان یؤتیه الله الکتاب و الحکم والنبوة ثم یقول للناس کونوا عباداً لی من دونالله».19
خداوند در آیة ذیل یکی از وظایف پیامبر اسلام را رهایی مردم از زنجیر استعمار طبقهی خاص معرفی میکند.
«و یضع عنهم اصرهم و الاغلال التی کانت علیهم».20
در آیهی دیگر اهل کتاب را از تکبر و روحیهی نژادپرستی و استثمار یکدیگر بر حذر میدارد.
«قل یا اهل الکتاب... لا یتخذ بعضنا بعضاً ارباباً من دون الله».21
حضرت علی(ع) نیز هدف بعثت پیامبر اسلام(ص) را آزادی مردم از استثمار و عبادت بندگان به سوی پروردگار ذکر میکند.22
-4 مدارا با کافران:
شاید ازآیات پیشین این توهم پیش آید که همزیستی اسلام با مخالفان اختصاص به پیروان کتابهای آسمانی و عمدتاً یهودیت و مسیحیت (اهل کتاب) دارد، اما اسلام همزیستی با کافران و مشرکان را برنمیتابد و موضع قرآن با آنان موضع مقابله و عدم مدارا است. لکن ضعف توهم فوق نیز از تأمل در مجموع آیات ناظر به چگونگی مواجهه با کفار آشکار میشود.
تأمل در مجموع آیات جهاد و مقابله با کفار و مشرکان ما را به این نکته رهنمون میسازد که جهاد با کفار به دلیل مقابله آنان با اسلام و مسلمانان است.23 و اگر کفار به صرف اعتقاد کفر یا شرک خود باقی بمانند و دست به شیطنت و ستیز بامسلمانان نزنند، قرآن نه تنها دستوری به مقابله و جهاد با آنان نمیدهد که پیغمبر اسلام را به مدارا و صلح نیز فرا میخواند:
«و ان جنحوا للسلم فاجنح لها و توکل علی الله اَنه هوا السمیع العلیم».24
«فان اعتزلوکم فلم یقاتلوکم والقوا الیکم السلم فما جعلالله لکم علیهم سبیلاً»25
خداوند اصل مدارا را حتی دربارة منافقان دریغ نکرده و در آیهای پس از امر به مقاتله با منافقان در کارزار جنگ قایل به استثنأ شده و منافقانی را که بین آنان و مسلمانان پیمانی است یا از جنگ خسته شدهاند و تمایل به صلح دارند، امر به آتشبس به ایندسته میدهد.
«فان تولو افخذوهم و اقتلوهم حیث وجدتموهم و لاتتخذوا منهم ولیاً و لانصیراً الا الذین یصلون الی قوم بینکم و بینهم میثاق او جاؤوکم حصرت صدورهم ان یقاتلوکم او یقاتلوا قومهم».26
قرآن کریم علاوه بر صلح و سفارش زندگی مسالمتآمیز با کفار، مسلمانان را به نوعی به نیکوکاری و احسان و اجرای عدالت در حق آنان توصیه میکند.
«لاینهاکم عن الذین لم یقاتلونکم فی الدین و لم یخرجوکم من دیارکم ان تبروهم و تقسطوا الیهم ان الله یحبالمُقسطین».27
خداوند در این آیه شریفه ملاک و موضوع مقابله و عدم مدارا با کفار را صرف عقیدهشان ذکر نمیکند، بلکه ملاک، قتال کفار با مسلمانان و آزار و اذیت آنان است، از این رو آیه امر به احسان و نیکوکاری در حق کفار میدهد که با جبه اسلام در حال ستیز و مقابله نباشند.
«خذالعفو وأمُر بالعرف و اعرض عن الجاهلین».28
آیه فوق یکی از بنیادیترین دستورهای اخلاقی اجتماعی برای مدارا همزیستی به شمار میرود. خداوند در این آیه درباره کفاری که به حضرت محمد(ص) ایمان نمیآوردند و بعضاً موجبات اذیت و آزار جسمی و روحی آن حضرت را فراهم میآورند، دستور گذشت و عفو (چشمپوشی از بدیها و انتقام و گزینش راه اعتدال) را صادر میکند. شاید این توهم پیش آید که آیه فوق و عفو
پیامبر اسلام اختصاص به دوران ضعف و عدم قدرت آن حضرت داشت، لکن عفو عمومی آن حضرت در جریان فتح مکه تمامی کفار و مشرکانی29 را که یک عمر اسباب آزار و اذیت و تبعید و طرح قتل حضرت را فراهم آورده بودند، سستی توهم فوق را نمایان میکند.
آیه دیگر مسلمانان را از ناسزا گرفتن و دشنام دادن کفار و معبود آنان باز میدارد تابدینسان بستر درگیریها و ناسزا گفتن کفار بر شعایر و مقدسات دینی فراهم نیاید.
«ولا تسبوا الذین یدعون من دون الله فیسبواالله عدوا بغیر علم»30
سیرهی پیامبر:
الف - مساوات مردم: حضرت محمد(ص) با الهام از آیات قرآن، در برابر مخالفان و منکران دین، رفتار بسیار خوش و عاطفهآمیزی داشت. حضرت همه مردم را فرزندان یک آدم و خاک و مخلوق خداوند وصف میکند که با تأمل در این نکته نه تنها تساوی مردم استفاده میشود، بلکه میتوان از آن خویشاوندی جوهری انسانها در اصل آفرینش و انتساب به یک خداوند را استثناج کرد که آن زمینه عطوفت و محبت قلبی و روحی انسانها به یکدیگر میشود که مبنای اساسی برای اصل مدارات اسلامی است.
«ایها الناس ان ربکم واحدٌ و ان ابائکم واحدٌ کلکم من آدم و آدم من تراب».31
حضرت ملاک احترام و تکریم الهی را نفس انسانیت و خیررسانی به دیگران توصیف میکند:
«الخلق کلهم عیالالله و احبهم الیه انفعهم لهم».32
مردم همه مخلوق و عیال خداوندند [یعنی هیچ فرق و امتیازی بر یکدیگر ندارند] و محبوبترین آنها نزد خداوند، کسی است که خیر و نفع او برای سایرین بیشتر باشد.
ب - دفاع از اقلیتهای مذهبی: «من ظلم معاهداً و کلفه فوق طاقته فانا حجیجه یوم القیامة».33
پیامبر(ص) بارها مسلمانان را به رفتار خوش و انصاف درحق غیرمسلمانان سفارش کرده و فرموده:
«کسی که در حق «معاهد»- یعنی اهل کتابی که بین او و اسلام پیمانی بسته شده است - ظلم و ستمی روا دارد، من در روز قیامت حامی آن کتابی علیه مسلمان ظالم خواهم بود.»
ج - رنجانیدن ذمی، رنجانیدن پیامبراست:
«من أذی ذمیاً فانا خصمه و من کنتٌ خصمه خصمته یوم القیامة».34
در این روایت نیز پیامبر(ص) هرگونه آزار رسانیدن به اهل کتاب را مساوی به دشمنی با خویش تلقی کرده اعلام میکند که در قیامت برای دفاع از مظلوم - هر چند یهودی - برخواهد خاست.
د - احترام به جنازه یهودی: پیامبر گرامی با جمعی نشسته بودند که جنازه یک یهودی را آوردند. پیامبر برای احترام جنازه به پا خواست. حاضران گفتند: آن جنازه یهودی است. پیامبر بزرگوار فرمود:
«هر موقع که جنازهای دیدی [چه مسلمان و چه غیرمسلمان] برای احترام آن از جا برخیزید».35
ه' - اولین منشور آزادی عقیده: یکی از افتخارات بزرگ اسلام انعقاد قراردادهای رسمی صلحجویانه با مخالفان و منکران خود است. پیامبر اسلام در دوران حکومتش عهدنامههای مختلفی با منکران خود منعقد نمودند که به موجب مفاد این عهدنامهها حکومت اسلامی در مقابل دریافت مالیات ویژه از اهل کتاب خود را ملتزم به رعایت حقوق سیاسی و اجتماعی و امنیت اقلیتهای مذهبی میکرد. اولین آنها قرار داد صلح با یهودیان در مدینه است که بنا به نظر پروفسور هوستون اسمیت» این قرارداد در حقیقت اولین منشور و فرمان آزادی عقیده در تاریخ بشریت است.36 مواد تبصرههای این معاهده، بسیار مترقی و قرنها جلوتر از زمان خود است.
یکیدیگراز این معاهدهها قرارداد پیامبر(ص) با مسیحیان نجران است که به موجب آن:
«محمد(ص) پیامبر خدا ملتزم میشود که جان و مال و اراضی و عقاید و معابد آنها [مسیحیان] از هرگونه گزندی مصون خواهد ماند، و هیچگونه تحمیل و یا تحقیری به آنان روا نخواهد شد. و نیز اراضی آنان به وسیله لشکریان اشغال نخواهد گردید. مادامی که اهالی نجران بدین پیمان وفادار بمانند، هیچ نیرویی متعرض آنان نخواهد بود.»37
سیرهی امام علی(ع):
تاریخ زندگانی امام علی(ع) به خاطر وجود فراز و نشیبهای فراوان و رویاروییها با انواع مخالفان چه در زمان برکنار بودن از حکومت و چه در عصر حکومت، قواعد مواجهه با مخالفان را به ما میآموزد، بویژه رعایت اهم و مهم در مناسبات و مواضع است که آن بزرگوار به صیانت از نهال اسلام،
از حقوق خود در موضوع خلافت چشمپوشید، و بالاتر از آن، به همکاری با خلیفه اهتمام ورزید. این در حالی بود که توقع میرفت آن امام بزرگوار به عنوان مخالف سیاسی و برحق خلافت خلیفهگان غاصب، به گوشهای رفته و به قهر و مانعتراشی روی آرند. سیره نورانی آن حضرت برای کسانی که در حکومت اسلامی در اقلیت قرار دارند و یا احیاناً خود را ذیحق میدانند، درس عبرت و آیینهای است که در آن روحیهی همکاری و همراهی با حکومت به صورت شفاف به تصویر کشیده شده است.
الف - عشق و محبت به تمامی مردم: حضرت(ع) در دستورالعمل اجرایی به مالک اشتر، وی را علاوه بر رعایت اصل قانون و حقوق مردم و عدالت، به محبت و عطوفت قلبی به همه مردم اعم از مسلمان و کافر سفارش میکند:
«اشعر قلبک الرحمة و المحبة لهم و اللطف بهم و لا تکونن علیهم سبعاً ضاریاً تغتنم
اکلهم فانهم صنفان اِمااخٌ لک او نظیرٌ لک فیالخلق».38
«ای مالک قلبت را از رحمت و محبت و لطف به مردم آکنده کن و مبادا چون گرگ فرصتطلبانه حقوق آنان را پایمال سازی. زیرا مردم دو قسمند: یا مسلمان و برادر دینی تواند و یا غیرمسلمان [اهل کتاب یا کافر] که در آفرینش مانند تواند».
ب - احترام به حقوق اقلیتها: احترام به قوانین و مقررات ادیان دیگر و به رسمیت شناختن آن یکی دیگر از اصول حقوقی اسلام است؛ مثلاً با این که در اسلام ازدواج با محارم مردود اعلام شده است، هیچ مسلمانی حق ندارد با استناد به قوانین شریعت اسلامی، ادیانی را که چنین ازدواجی را حرام نمیدانند، مانند زرتشتیان، زناکار شمارد. این حرمت نهادن به احکام دیگر مذاهب، در سیره زندگانی امامان بزرگوار شیعه بسیار آشکار است. میفرماید:
«اگر من به داوری و قضاوت بنشینم، دربارة پیروان تورات به حکم تورات و بین پیروان انجیل به انجیل و به پیروان زبور به زبور و بین پیروان قرآن کریم به قرآن کریم عمل خواهم نمود.»39
ج - توجه خاص به اقلیتها: شهر انبار یکی از مناطق تحت حکومت امام علی(ع) بود که مردم آن مسلمان و یهودی بودند. جمعی از لشکریان معاویه به آن دستبرد زدند و زیورآلات برخی از زنان، از جمله یک زن یهودی را به یغما بردند. حضرت از شنیدن این خبر چنان اندوهناک شد که فرمود:
«اگر مسلمانی از شنیدن خبر غارت یک زن یهودی که تحت حمایت حکومت اسلامی است، بمیرد، پیش من نه تنها سزاوار ملامت نیست، که شایسته تکریم و اجر است».40
د - پرداخت مستمری به از کار افتادگان اهل کتاب: روایت شده است که امام (ع) در راه به پیرمرد فقیری برخورد. حضرت دربارهی وضع او از یارانش پرسید: گفتند: او مسیحی است. امام (ع) با خشم و تندی فرمودند:
«شما در ایام جوانی از او استفاده کردید [یعنی او نیز مانند سایرین در ایام جوانی خود به این سرزمین خدمت نموده است] تا این که به پیری و ناتوانی رسیده است، آیا سزاوار است که او را به حال خود واگذارید؟»
همان جا حضرت دستور دادند از بیتالمال به او معاش و حقوق پرداخت نمایند.41
ه' - بدرقه همسفر یهودی: حضرت در راه کوفه با یک یهودی همسفر شدند. مقداری به کوفه مانده بود که یهودی راه دیگری را پیش گرفت. حضرت نیز در پی او رفت، آن شخص از حضرت پرسید: پس چرا با من میآیی؟ حضرت فرمود: تو همسفر من بودی و من میخواهم تو را چند قدم بدرقه کنم.
و - تسامح و مدارا در برابر خوارج: خوارج گروهی از لشکریان حضرت علی(ع) در جنگ صفین بودند که در مسئله «حکمیت» از قرارگاه آن حضرت خارج شدند، و در جایی دیگر برای خود قرارگاهی تشکیل دادند. اینان تا جایی پیش رفتند که حضرت علی(ع) را تکفیر کردند، و به مخالفتورزی و تبلیغات علیه آن حضرت پرداختند؛ گاه با حضور در مسجد و عدم اقتدا به ایشان، علناً به حضرت اهانت میکردند. به همین مقدار نیز بسنده نمیکردند گاه در اثنای نماز به دادن شعارهای تند و بعضاً ناسزاگویی دست میزدند.42 با این حال حضرت با آنها مدارا مینمود و دست به هیچ گونه عکسالعمل تندی نمیزد و یاران خود را نیز دعوت به سکوت و آرامش میکرد و بر کشتگان آنان نیز نماز میگزارد. حتی به آنان اجازه حضور در مسجد را میداد و حقوق آنان را از بیتالمال پرداخت مینمود. حضرت مکرر تأکید میکرد که به این اصل (تسامح و مدارا) عمل خواهد نمود: «لا نمنعکم مساجدالله أن تذکروا فیها اسمه لانمنعکم من الفیی مادامت ایدیکم مع ایدینا لانقاتلکم حتی تبدوؤنا.»43
ز - سنت مناظره: مناظرات ائمه شیعه با مخالفان و کافران در حالی که حکومت و قدرت در دست مسلمانان بود گواه دیگری بر مدارات اسلامی است که تاریخ موارد بسیاری از آن را ثبت کرده است.
اعترافات متفکران غربی:
«الفضل ما شهدت به الأعدأ». هنر، آن است که مخالفان یا غیرمسلمانان به فضائل اسلام اعتراف کنند:
-1 ویل دورانت:
«اسلام طی پنج قرن از سال 81 تا 975 (-700 1200م) از لحاظ نیرو، نظم بسط قلمرو حکومت، تصفیة اخلاق و رفتار، سطح زندگانی، وضع قوانین منصفانه انسانی و تساهل دینی، ادبیات، دانش علم طب و فلسفه پیشاهنگ جهان بود».44
«هر چند محمد(ص) پیروان دین مسیح را تقبیح میکند، با این همه نسبت به ایشان خوشبین است و خواستار ارتباطی دوستانه بین آنها و پیروان خویش است. حتی پس از برخوردی که با پیروان دین یهود داشت، با اهل کتاب که همانا یهودیان و مسیحیان بودند، راه مدارا پیش گرفت.»45
-2 گوستاولوبون:
«زور شمشیر، موجب پیشرفت قرآن نگشت، زیرا رسم اعراب [مسلمان] این بود که هر کجا را که فتح میکردند، مردم آن جا را در دین خود آزاد میگذاردند. این که مردم مسیحی از دین خود دست بر میداشتند و به دین اسلام میگرویدند و زبان عرب را بر زبان مادری خود برمیگزیدند، بدان جهت بود که عدل و دادی که از آن عربهای فاتح میدیدند، مانندش را از زمامداران پیشین خود ندیده بودند.»46
-3 روبرتسون:
«تنها مسلمانان هستند که با عقیدة محکمی که نسبت به دین خود دارند، یک روح سازگار و تسامحی نیز با ادیان دیگر در آنها هست.»47
-4 میشو:
«هنگامی که مسلمانان (در زمانه خلیفه دوم) بیتالمقدس را فتح کردند، هیچ گونه آزاری به مسیحیان نرساندند. ولی برعکس هنگامی که نصاری این شهر را گرفتند، با کمال بیرحمی مسلمانان را قتل عام کردند و یهود نیز وقتی به آنجا آمدند بیباکانه همه را سوزاندند... باید اقرار کنم که این سازش و احترام متقابل به ادیان را که نشانه رحم و مروت انسانی است، ملتهای مسیحی مذهب از مسلمانان یاد گرفتهاند.»48
-5 کوئت هانری دی کاستری:
این نویسنده فرانسوی، بقای نسل یهود را معلول مدارای دول اسلامی با آنان میداند:
«اگر از جنس یهودی تا به حال کسی در این جهان به جای مانده است، بر اثر همان دولتهای اسلامی بود که در قرون وسطا آنان را از دست مسیحیان خونآشام نجات دادند... در صورتی که اگر نصارا همچنان به حال قدرت باقی میماندند و بر جهان حکومت میکردند، نسل یهود را از جهان برمیداشتند.»49
-6 آدام متز:
«کلیساها و صومعهها در دوران حکومت اسلامی چنان مینمودند که گویی خارج از حکومت اسلامی به سر میبرند و به نظر میرسید بخشی از سرزمینی دیگر هستند که این خود موجب میشد چنان فضایی از تسامح برقرار گردد که اروپا در سدههای میانه با آن آشنایی نداشتند.50 و...
از این دست اعترافات، بیش از این است که در این مقال بگنجد و ما به ذکر چند نمونه بسنده کردیم و خوانندهی فرهیخته را به مطالعه کتب تاریخی و اجتماعی نویسندگان منصف غربی و غیرمسلمان در این زمینهها دعوت میکنیم.
پینوشتها :
.1 ر. ک: دکتر محمد لگنهاوسن، پلورالیسم، مجله معرفت، شماره 22، ص 20.
.2 ر.ک: عبدالکریم سروش، کیان، شماره 37، ص 61، و نیز شماره 28، ص 10.
.3 ر. ک: محمد مجتهد شبستری، کیان، شماره 28، ص 11. و نیز محمد ارکون، کیان، شماره 27، ص 16.
.4 میشو از متفکران مغربزمین در این باره میگوید: «هنگامی که مسلمانان (در زمان خلیفه دوم) بیتالمقدس را فتح کردند، هیچ گونه آزاری به مسیحیان نرساندند، ولی برعکس هنگامی که نصاری این شهر را گرفتند، با کمال بیرحمی مسلمانان را قتل عام کردند و یهود نیز وقتی به آنجا آمدند بی باکانه همه را سوزاندند (نقل از گوستاو لوبون، تمدن اسلام و عرب، ترجمه سیدهاشم حسینی، ج1، ص 141 تا 146.
.5 «روزی را به یادآور که کافران رابر آتش عرض میدارند (و به آنها گفته میشود:) آیا این حق نیست؟! میگویند: «چرا، به پروردگارمان سوگند (که حق است)! در این هنگام خداوند میگوید: «پس عذاب را به خاطر کفرتان بچشید» پس [ای پیغمبر] صبر کن آن گونه که پیامبران «اولوالعزم» صبر کردند و برای (عذاب) آنان شتاب مکن» (احقاف، آیه 34 و 35).
.6 بگو این حق است از پروردگارتان! هر کس میخواهد ایمان بیاورد و هر کس میخواهد کافر گردد» کهف (18)، آیه 29).
.7 «ما راه را به او [انسان]دادیم، خواه شاکر باشد (و پذیرا گردد) یا ناسپاس» (الانسان (76)، آیه 3).
.8 «و اگر [از پذیرفتن اسلام] سرپیچی کنند، (نگران مباش، زیرا) بر تو تنها ابلاغ (رسالت) است» (آا عمران (3)، آیه 20).
.9 «تو مأمور به اجبار آنها (به ایمان) نیستی» (ق (50)، آیه 45).
.10 «پس تذکر ده که تو فقط تذکردهندهای. تو سلطهگر بر آنان نیستی که (بر ایمان) مجبورشان کنی) (غاثیه (88)، آیه 21 و 22).
.11آیا ما میتوانیم شما را به پذیرش این دلیل روشن مجبور سازیم، با این که شما کراهت دارید؟!» (هود (11)، آیه 28).
.12 مرتضی مطهری، کتاب جهاد، ص 33.
.13 ر.ک: عبدالعلی بازرگان، آزادی در قرآن، ص 61.
.14 یا اهل کتاب جز به روشی که از همه نیکوتر است مجادله نکنید» (عنکبوت (29)، آیه 46).
.15 ر.ک: علامه طباطبایی، تفسیر المیزان، ج 16، ص 137 و 138.
.16 ر.ک: مرتضی مطهری، کتاب جهاد، ص 35.
.17 و (به اهل کتاب) بگویید. ما به تمام آن چه از سوی خدا بر ما و شما نازل شده ایمان آوردهایم و معبود ما و شما یکی است و ما در برابر او تسلیم هستیم» (عنکبوت (29)، آیه 46).
.18 «این اهل کتاب! بیایید به سوی سخنی که میان ما و شما یکسان است، که جز خداوند یگانه را نپرستیم و چیزی را همتای او قرار ندهیم» (آل عمران(3)، آیة 64).
.19 برای هیچ بشری سزاوانر نیست که خداوند کتاب آسمانی و حکم و نبوت به او دهد سپس او به مردم بگوید: غیر از خدا، مرا پرستش کنید» (آل عمران (3)، آیه 79).
.20 «بارهای سنگین و زنجریهایی راکه بر آنها بود (ازدوش و گردنشان) برمی دارد» (اعراف 7)، آیه 157).
.21 «ای اهل کتاب... بعضی از ما بعض دیگر را غیر از خدای یگانه به اربابی و خدایی نپذیرد» (آل عمران) (3) آیه64).
.22 فان الله بعث محمداً لیخرج عباده من عبادة الی عبادته» (نهجالبلاغه، خطبه 154).
.23 «ر،ک: سوره حج، آیه 40، سوره بقره، آیه 90 سوره توبه، آیه 17، برای توضیح بیشتر ر،ک: مرتضی مطهری کتاب جهاد.
.24 «و اگر تمایل به صلح نشان دهند، تو نیز از در صلح درآی، و بر خدا توکل کن، که او شنوا و داناست». (انفال (8) آیه 61).
.25 «پس اگر از شما کنارهگیری کرده و با شما پیکار ننمودند، (بلکه) پیشنهد صلح کردند، خداوند به شما اجازه نمیدهد که متعرض آنان شوید». (نسأ (4) آیه 91).
.26 هرگاهاز این کار[توبه] سرباز زنند [و به اقدام بر ضد شما ادامه دهند] هر جا آنها را یافتید، اسیر کنید، و (در صورت احساس خطر) به قتل برسانید. و از میان آنها دوست و یار و یاوری را اختیار نکنید، مگر آن که با هم پیمانان شما پیمان بستهاند، یا آنها که به سوی شما میآیند و از پیکار با شما، یا پیکار با قوم خود ناتوان شدهاند». (نسأ(4) آیه 89 و 90).
.27 «خدا شما را از نیکی کردن و رعایت عدالت نسبت به کسانی که در امر دین با شما پیکار نکردند و از خانه و دیارشان بیرون نراندند نهی نمیکند، چرا که خداوند عدالتپیشگان را دوست دارد». (ممتحنه (60) آیه 8).
.28 «به هر حال) با آنها (کفار) مدارا کن و عذرشان را بپذیر، و به نیکیها دعوت نما و از جاهلان روی بگردان.» (اعراف (7) آیه).199
.29 از شمول عفو عمومی تنها سیزده نفر از مشرکان و فتنهانگیز و قتل و مرتد استثنأ شده بودند که از این تعداد هشت نفر نیز بعداً مورد عفو پیغمبر(ص) قرار گرفتند که از معروفترین آنها میتوان به وحشی بن حرب قاتل حضرت حمزه و هند جگرخوار حمزه و محرک جنگ احد اشاره کرد، اما چهار نفر که به قتل رسیدند دو نفرشان به نام «عبدالله بن خطل» و «سارة» به دلیل ارتدادشان از اسلام بود، اما دو نفر دیگر به نام «الحویرث» و «کنیز عبدالله بن خطل» به دلیل تحریک مشرکان با انشاد اشعار خودشان بر علیه پیغمبر بود که موجب فتنههای زیادی شد، ر، ک: تاریخ کامل ابن اثیر، ج 2، ص 248 تا ص 251؛ و نیز: سیره ابن هشام، ج 2، ص 417، و نیز: فروغ ابدیت، ج 2، ص 344.
.30 کسانی که غیر خدا را میخوانند دشنام ندهید، مبادا آنها (نیز) از روی (ظلم و) جهل، خدا را دشنام دهند». (انعام، آیه 107).
.31 «ای مردم، همانا خدای شما یکتاست و پدرانتان نیز یکی است، همه شما از آدم و آن نیز از خاک است». (تحفالعقول، ص 29).
.32 «همه مردم عیال و آفریده یکسان خداوندند، دوست داشتنی آنان نزد خداوند نافعترین آنهاست». (اصول کافی، ج2، ص 164).
.33 نقل از: جعفر سبحانی، مبانی حکومت اسلامی، صص -529 -528 انتشارات توحید قم.
.34 همان.
.35 همان، و نیز ر، ک: صحیح بخاری، ج 1، ص 228.
.36 ر، ک: هوستون اسمیت، مذاهب انسانی، بخشی از این کتاب به نام اسلام از نظرگاه دانشمندان غرب توسط علیاصغر حکمت ترجمه شده است. ر، ک: کتاب مزبور، ص 78.
.37 نقل از جعفر سبحانی، مبانی حکومت اسلامی، ص 529.
.38 نهجالبلاغه، فیضالاسلام، نامه 53.
.39 شیخ مفید، الارشاد، ترجمه و شرح از سیدهاشم رسولی محلاتی، انتشارات علمیه اسلامیه، ج1، ص 30، شیراز. اما درباره حکم فقهی آن اختلافنظر است که تفصیل آن را باید در موضع خود یافت.
.40 نهجالبلاغه، فیضالاسلام، خطبه 95 / امام خمینی معمار و بانی حکومت اسلامی بارها در گفتار و مصاحبههای مختلف خود به رعایت و محترم شمردن اقلیتها تأکید مینمود. در جایی با اشاره به حادثهی فوق میفرماید: «این همین اقلیت مذهبی است که وقتی یک زن یهودی ذمی را خلخالش را میبرند، حضرت امیر میگوید: «اگر انسان بمیرد، این ارزش دارد که آدم بمیرد، یک هم چنین حکومت اسلامی میآید اقلیتهای مذهبی را چه بکند»؟ (صحیفه نور، ج 3، ص 81).
.41 وسائلالشیعه، ج 11، ص 49، (باب 19، ابواب جهاد العدو، حدیث 1).
.42 در کتب تاریخی روایت شده است که ابن کواه یکی از خوارج هنگام نماز حضرت علی(ع) آیه ذیل را خواند: «ولقد اوحی الیک و الیالذین من قبلک لئن اشرکت لیحبطن و لتکونن من الخاسرین».. (زمر/ 65) وی میخواست با این آیه به حضرت کنایه بزند که با پذیرش حکمیت، تو مشرک و کافر شدی و تمامی اعمالت باطل شده است. حضرت با این آیه پاسخ فرمود: «فاصبران وعدالله حق و لا یستخفهنک الذین لایؤمنون». (روم/ 60) که مفاد آن امر خداوند به صبر و تحقق وعدههای الهی است و این که حرفهای ناروای کفار تو را ای رسول خدا اندوهناک نکند.
.43 تاریخ طبری، ج 4، ص53.
.44ویل دورانت: تاریخ تمدن (عصر ایمان)، انتشارات شرکت سهامی، چاپ دوم، ج 4، ص 432، تهران 1368.
.45 همان، ص 239.
.46 گوستاولوبون، تمدن اسلام و عرب، ترجمه سیدهاشم حسینی، کتابفروشی اسلامیه، ج 1، ص 141 تا 146.
.47 همان.
.48 همان.
.49 اسلام و حقوق طبیعی انسان، ص 49. لازم به یادآوری است که کلیسا یهودیان را قاتلان عیسی(س) دانست، و در مراسم عشای ربانی آنان را به عنوان خائنان مورد لعن و نفرین قرار میداد؛ تا این که دومین شورای واتیکان در سال 1960 آن را از مراسم عشای ربانی حذف کرد.
.50 نقل از حسن الصفار، چندگونگی و آزادی در اسلام، ترجمه حمیدرضا آژیر، ص 68، نشر بقیع.
1 - اجباری نبودن پذیرش اسلام
یکیازخاستگاههای خشونت و تهدیدکنندهی زندگی مسالمتآمیز پیروان ادیان مختلف در یک جامعه، تئوری «اجبار در انتخاب دین» است. یک جامعه ممکن است از پیروان ادیان مختلف (حق و باطل) ترکیب یافته باشد. الزام و اجبار همهی گروهها به یک آیین میتواند همزیستی را با تهدید مواجه کند، چنان که تاریخ بعضی از این گونه رفتار را در خود ضبط کرده است.4
آیین مقدس اسلام هر چند همهی مردم و فرقههای مختلف را به سوی خود دعوت مینماید و عدم پذیرش آن را - از سر عناد و انکار - مساوی با عذاب در سرای دیگر (قیامت) میداند؛ لکن حساب دنیا و آخرت مردم را از یکدیگر تفکیک میکند. به این معنی که قرآن در وهلهی نخست همهی مردم را به پذیرفتن اسلام فرامیخواند و پیغمبر(ص) نیز آخرین وسع و جهد خود را در این راه مبذول داشتند و دست به جهاد برای رفع موانع دعوت نیز زدند با این وجود مردم را به انتخاب اسلام، مجبور نمیکند. گرچه یادآور میشود که عدم پذیرش اسلام اگر در این دنیا مجازات و کیفری درپی خود ندارد، اما در آخرت، انسانها مسئول اعمال خودشان خواهند بود و کیفر خواهند شد.5
اینک به برخی از آیاتی که اکراه و اجبار در پذیرفتن اسلام را نفی میکند، اشاره میشود:
لا اِکراهَ فیِالدینِ قَد تَبَیَّن الرُّشدِ مِنَ الَغی.
مفسران در شأن نزول آن نوشتند که گروهی از فرزندان مسیحیان تازه مسلمان از پذیرفتن اسلام امتناع ورزیدند، پدرانشان بعد از یأس از اسلام فرزندان مسیحی خود از طریق مسالمتآمیز، شکایت آنان را به محضر پیامبر(ص) بردند تا آن حضرت با استفاده از الزام حکومتی آنان را مجبور به اسلام نماید. آیه فوق برای نهی از الزام بر پیامبر(ص) نازل شد.
«قُل الحَقُّ مِن رَبٍّکُم فَمَن شأَ فَلیؤمِن وَ مَن شأَ فَلیَکفُر»6
«اِنا هَدَیناهُ السَّبیلَ اِما شاکِراً وَ اِما کَفُوراً».7
خداوند در این دو آیه نخست به غایت اصلی خود از خلقت یعنی هدایت مردم بر صراط مستقیم تأکید میکند و به دنبال آن یادآور میشود که هدایت فوق اجباربردار نیست، هر کس آزاد و مختار است که در این دنیا یکی از دو گزینه (ایمان و کفر) را برگزیند.
فان تولوا فانما علیک البلاغ8
و ما انت علیهم بجبارٍ9
فَذَکٍّر اِنَّما اَنتَ مُذَکٍّرُ لَستَ عَلَیهِم بِمُصَیطِر10
آیات فوق، شأن و وظیفه پیغمبر را تبلیغ و رساندن پیام الهی بر مردم توصیف میکند و خاطرنشان میکند که ایمان مردم میبایست آزادانه و از روی بصیرت و برهان باشد و توسل به نیروهای قهریه مفید نخواهد افتاد.
آموزهی فوق، روش همة انبیأ الاهی بوده است. چنان که حضرت نوح خطاب به قوم خود میفرماید:
من چگونه میتوانم شما را ملزم به آیین خود نمایم، در حالی که قلبهایتان از آن اکراه دارد.
«انلزمکموها و انتم لها کارهون».11
استاد شهید مرتضی مطهری در اینباره میگوید:
«یک سلسله آیات ما در قرآن داریم که در آن تصریح میکند که دین باید با دعوت درست بشود نه با اجبار، این هم باز مؤید این مطلب است که اسلام نظریهاش این نیست که به زور به مردم بگوید: یا مسلمان بشوی و اگر نه، کشته میشود. این آیات هم به شکل دیگری مفهوم آن آیات مطلق [جهاد] را - به اصطلاح - روشن میکند.»12
-2 طرح گفتوگوی منطقی با ادیان دیگر:
یکی از خاستگاههای تفاهم و تسامح و همزیستی گروهها و مکاتب مختلف در یک جامعه، گشودن دریچهی گفتوگو و مذاکره منطقی است. آیین مقدس اسلام از بدو تولد خویش به این نکته توجه داشته است و از پیامبر خویش میخواهد بنیان تبلیغ و معرفی دین خود را بر اصل گفتوگو و منطق بنا نهد. اهمیت و جایگاه گفتوگو در قرآن به قدری داری ارج و منزلت است که کاربرد واژهی گفتوگو (قول و مشتقات آن) بعد از لفظ جلال «الله»، رتبه اول را جایز است.13
قرآن کریم از پیامبر میخواهد که بنیان تبلیغ و معرفی دین خود را چه در مواجههی با مخالفان و چه در مواجههی با مسلمانان بر اصل گفتوگو و منطق و حکمت و جدال احسن قرار دهد.
«ادع الی سبیل ربک بالحکمة والموعظة و جادلهم بالتی هی احسن».14
«ولاتجادلوا اهل الکتاب الا بالتی هی احسن».15
این دو آیه، استراتژی تبلیغ و دعوت اسلام را اتکأ به «برهان»، «موعظه» و «جدال احسن» معرفی میکند و به پیامبر اسلام یادآور میشود حتی در گفتوگو و مجادله پیروان ادیان دیگر مبادا از «جدال احسن»، تعدی نماید. مفسران در تبیین «جدال احسن» به گفتوگو براساس رفاقت و نرمی و دوری از تندگویی و طعن و اهانت اشاره میکنند.16 شهید مطهری آیات فوق را دلیل دیگر بر نفی اکراه در انتخاب دین در اسلام ذکر میکند.
البته قصد اسلام از انفتاح باب گفتوگو با ادیان دیگر، اظهار و اثبات براهین حقانیت خویش است تا بدینسان پیروان ادیان دیگر با بصیرت و برهان گام به صراط مستقیم نهند، اما اسلام از تز مشهور «یا همه یا هیچ» حمایت نمیکند و بر این اعتقاد نیست که در صورت عدم بازدهی مطلوب دیالوگ باب گفتوگو بسته به شیوههای دیگر باید توسل جست، بلکه حتی در صورت عدم حصول نتیجه مقصود قرآن کریم همچنان بر استمرار گفتوگوی ادیان تأکید ورزیده درصدد تحصیل نتایج دیگر است. چنان ذیل آیه فوق از پیامبر(ص) میخواهد که در گفتوگوی خود با اهل کتاب به پیوند مذهبی مسلمانان با اهل کتاب در کلیات ایمانی مانند اصل توحید، و ایمان مسلمانان به کتاب آسمانی آنان تصریح کند تا بستر تفاهم و مدارای پیروان دو دین هموار گردد.
... و قولوا امنا بالذی انزل الینا و انزل الیکم و الهنا و الهکم واحد و نحن له مسلمون.»17
خداوند متعال در آیهی دیگر ضمن دعوت اهل کتاب به الهیات مشترک آنان را از آلودن گوهر ادیان آسمانی (توحید) به آفت شرک برحذر میدارد.
«قل یا اهل الکتاب تعالوا الی کلمةٍ سوآءٍ بیننا و بینکم ان لا تعبدوا الا الله و لا نشرک به شیئاً»18
آیهی فوق از اهل کتاب میخواهد در زیر چتر واحد و مشترک آسمانی یعنی اصل توحید جمع شده و به همزیستی خود با مسلمانان ادامه دهند.
3 - نهی از استثمار و نفی اطاعت بندگان:
یکی از مؤلفههای جامعهی مطلوب و مدینهی فاضله - و به اصطلاح امروزی جامعهی مدنی، - برابری حقوق افراد جامعه و عدم بندگی انسانهای ضعیف در برابر انسانهای قوی و متمول است و به بیانی باید سفرهی استثمار فردی یا حکومتی از جامعه انسانی رخت بندد و به جای آن بستر آزادگی و برابری حقوق تمامی انسانها گسترده شود، قرآن کریم نیز از این نکتهی ظریف غافل نمانده ولی این که یک پیامبر الهی با قوه قهریه مردم را به اطاعت خود فرا خواند، به شدت برخورد کرده است. آیه دیگر یکی از اهداف پیامبران را آزادی مردم از بندگی طاغوتیان زمان ذکر میکند.
«ما کان لبشرٍ ان یؤتیه الله الکتاب و الحکم والنبوة ثم یقول للناس کونوا عباداً لی من دونالله».19
خداوند در آیة ذیل یکی از وظایف پیامبر اسلام را رهایی مردم از زنجیر استعمار طبقهی خاص معرفی میکند.
«و یضع عنهم اصرهم و الاغلال التی کانت علیهم».20
در آیهی دیگر اهل کتاب را از تکبر و روحیهی نژادپرستی و استثمار یکدیگر بر حذر میدارد.
«قل یا اهل الکتاب... لا یتخذ بعضنا بعضاً ارباباً من دون الله».21
حضرت علی(ع) نیز هدف بعثت پیامبر اسلام(ص) را آزادی مردم از استثمار و عبادت بندگان به سوی پروردگار ذکر میکند.22
-4 مدارا با کافران:
شاید ازآیات پیشین این توهم پیش آید که همزیستی اسلام با مخالفان اختصاص به پیروان کتابهای آسمانی و عمدتاً یهودیت و مسیحیت (اهل کتاب) دارد، اما اسلام همزیستی با کافران و مشرکان را برنمیتابد و موضع قرآن با آنان موضع مقابله و عدم مدارا است. لکن ضعف توهم فوق نیز از تأمل در مجموع آیات ناظر به چگونگی مواجهه با کفار آشکار میشود.
تأمل در مجموع آیات جهاد و مقابله با کفار و مشرکان ما را به این نکته رهنمون میسازد که جهاد با کفار به دلیل مقابله آنان با اسلام و مسلمانان است.23 و اگر کفار به صرف اعتقاد کفر یا شرک خود باقی بمانند و دست به شیطنت و ستیز بامسلمانان نزنند، قرآن نه تنها دستوری به مقابله و جهاد با آنان نمیدهد که پیغمبر اسلام را به مدارا و صلح نیز فرا میخواند:
«و ان جنحوا للسلم فاجنح لها و توکل علی الله اَنه هوا السمیع العلیم».24
«فان اعتزلوکم فلم یقاتلوکم والقوا الیکم السلم فما جعلالله لکم علیهم سبیلاً»25
خداوند اصل مدارا را حتی دربارة منافقان دریغ نکرده و در آیهای پس از امر به مقاتله با منافقان در کارزار جنگ قایل به استثنأ شده و منافقانی را که بین آنان و مسلمانان پیمانی است یا از جنگ خسته شدهاند و تمایل به صلح دارند، امر به آتشبس به ایندسته میدهد.
«فان تولو افخذوهم و اقتلوهم حیث وجدتموهم و لاتتخذوا منهم ولیاً و لانصیراً الا الذین یصلون الی قوم بینکم و بینهم میثاق او جاؤوکم حصرت صدورهم ان یقاتلوکم او یقاتلوا قومهم».26
قرآن کریم علاوه بر صلح و سفارش زندگی مسالمتآمیز با کفار، مسلمانان را به نوعی به نیکوکاری و احسان و اجرای عدالت در حق آنان توصیه میکند.
«لاینهاکم عن الذین لم یقاتلونکم فی الدین و لم یخرجوکم من دیارکم ان تبروهم و تقسطوا الیهم ان الله یحبالمُقسطین».27
خداوند در این آیه شریفه ملاک و موضوع مقابله و عدم مدارا با کفار را صرف عقیدهشان ذکر نمیکند، بلکه ملاک، قتال کفار با مسلمانان و آزار و اذیت آنان است، از این رو آیه امر به احسان و نیکوکاری در حق کفار میدهد که با جبه اسلام در حال ستیز و مقابله نباشند.
«خذالعفو وأمُر بالعرف و اعرض عن الجاهلین».28
آیه فوق یکی از بنیادیترین دستورهای اخلاقی اجتماعی برای مدارا همزیستی به شمار میرود. خداوند در این آیه درباره کفاری که به حضرت محمد(ص) ایمان نمیآوردند و بعضاً موجبات اذیت و آزار جسمی و روحی آن حضرت را فراهم میآورند، دستور گذشت و عفو (چشمپوشی از بدیها و انتقام و گزینش راه اعتدال) را صادر میکند. شاید این توهم پیش آید که آیه فوق و عفو
پیامبر اسلام اختصاص به دوران ضعف و عدم قدرت آن حضرت داشت، لکن عفو عمومی آن حضرت در جریان فتح مکه تمامی کفار و مشرکانی29 را که یک عمر اسباب آزار و اذیت و تبعید و طرح قتل حضرت را فراهم آورده بودند، سستی توهم فوق را نمایان میکند.
آیه دیگر مسلمانان را از ناسزا گرفتن و دشنام دادن کفار و معبود آنان باز میدارد تابدینسان بستر درگیریها و ناسزا گفتن کفار بر شعایر و مقدسات دینی فراهم نیاید.
«ولا تسبوا الذین یدعون من دون الله فیسبواالله عدوا بغیر علم»30
سیرهی پیامبر:
الف - مساوات مردم: حضرت محمد(ص) با الهام از آیات قرآن، در برابر مخالفان و منکران دین، رفتار بسیار خوش و عاطفهآمیزی داشت. حضرت همه مردم را فرزندان یک آدم و خاک و مخلوق خداوند وصف میکند که با تأمل در این نکته نه تنها تساوی مردم استفاده میشود، بلکه میتوان از آن خویشاوندی جوهری انسانها در اصل آفرینش و انتساب به یک خداوند را استثناج کرد که آن زمینه عطوفت و محبت قلبی و روحی انسانها به یکدیگر میشود که مبنای اساسی برای اصل مدارات اسلامی است.
«ایها الناس ان ربکم واحدٌ و ان ابائکم واحدٌ کلکم من آدم و آدم من تراب».31
حضرت ملاک احترام و تکریم الهی را نفس انسانیت و خیررسانی به دیگران توصیف میکند:
«الخلق کلهم عیالالله و احبهم الیه انفعهم لهم».32
مردم همه مخلوق و عیال خداوندند [یعنی هیچ فرق و امتیازی بر یکدیگر ندارند] و محبوبترین آنها نزد خداوند، کسی است که خیر و نفع او برای سایرین بیشتر باشد.
ب - دفاع از اقلیتهای مذهبی: «من ظلم معاهداً و کلفه فوق طاقته فانا حجیجه یوم القیامة».33
پیامبر(ص) بارها مسلمانان را به رفتار خوش و انصاف درحق غیرمسلمانان سفارش کرده و فرموده:
«کسی که در حق «معاهد»- یعنی اهل کتابی که بین او و اسلام پیمانی بسته شده است - ظلم و ستمی روا دارد، من در روز قیامت حامی آن کتابی علیه مسلمان ظالم خواهم بود.»
ج - رنجانیدن ذمی، رنجانیدن پیامبراست:
«من أذی ذمیاً فانا خصمه و من کنتٌ خصمه خصمته یوم القیامة».34
در این روایت نیز پیامبر(ص) هرگونه آزار رسانیدن به اهل کتاب را مساوی به دشمنی با خویش تلقی کرده اعلام میکند که در قیامت برای دفاع از مظلوم - هر چند یهودی - برخواهد خاست.
د - احترام به جنازه یهودی: پیامبر گرامی با جمعی نشسته بودند که جنازه یک یهودی را آوردند. پیامبر برای احترام جنازه به پا خواست. حاضران گفتند: آن جنازه یهودی است. پیامبر بزرگوار فرمود:
«هر موقع که جنازهای دیدی [چه مسلمان و چه غیرمسلمان] برای احترام آن از جا برخیزید».35
ه' - اولین منشور آزادی عقیده: یکی از افتخارات بزرگ اسلام انعقاد قراردادهای رسمی صلحجویانه با مخالفان و منکران خود است. پیامبر اسلام در دوران حکومتش عهدنامههای مختلفی با منکران خود منعقد نمودند که به موجب مفاد این عهدنامهها حکومت اسلامی در مقابل دریافت مالیات ویژه از اهل کتاب خود را ملتزم به رعایت حقوق سیاسی و اجتماعی و امنیت اقلیتهای مذهبی میکرد. اولین آنها قرار داد صلح با یهودیان در مدینه است که بنا به نظر پروفسور هوستون اسمیت» این قرارداد در حقیقت اولین منشور و فرمان آزادی عقیده در تاریخ بشریت است.36 مواد تبصرههای این معاهده، بسیار مترقی و قرنها جلوتر از زمان خود است.
یکیدیگراز این معاهدهها قرارداد پیامبر(ص) با مسیحیان نجران است که به موجب آن:
«محمد(ص) پیامبر خدا ملتزم میشود که جان و مال و اراضی و عقاید و معابد آنها [مسیحیان] از هرگونه گزندی مصون خواهد ماند، و هیچگونه تحمیل و یا تحقیری به آنان روا نخواهد شد. و نیز اراضی آنان به وسیله لشکریان اشغال نخواهد گردید. مادامی که اهالی نجران بدین پیمان وفادار بمانند، هیچ نیرویی متعرض آنان نخواهد بود.»37
سیرهی امام علی(ع):
تاریخ زندگانی امام علی(ع) به خاطر وجود فراز و نشیبهای فراوان و رویاروییها با انواع مخالفان چه در زمان برکنار بودن از حکومت و چه در عصر حکومت، قواعد مواجهه با مخالفان را به ما میآموزد، بویژه رعایت اهم و مهم در مناسبات و مواضع است که آن بزرگوار به صیانت از نهال اسلام،
از حقوق خود در موضوع خلافت چشمپوشید، و بالاتر از آن، به همکاری با خلیفه اهتمام ورزید. این در حالی بود که توقع میرفت آن امام بزرگوار به عنوان مخالف سیاسی و برحق خلافت خلیفهگان غاصب، به گوشهای رفته و به قهر و مانعتراشی روی آرند. سیره نورانی آن حضرت برای کسانی که در حکومت اسلامی در اقلیت قرار دارند و یا احیاناً خود را ذیحق میدانند، درس عبرت و آیینهای است که در آن روحیهی همکاری و همراهی با حکومت به صورت شفاف به تصویر کشیده شده است.
الف - عشق و محبت به تمامی مردم: حضرت(ع) در دستورالعمل اجرایی به مالک اشتر، وی را علاوه بر رعایت اصل قانون و حقوق مردم و عدالت، به محبت و عطوفت قلبی به همه مردم اعم از مسلمان و کافر سفارش میکند:
«اشعر قلبک الرحمة و المحبة لهم و اللطف بهم و لا تکونن علیهم سبعاً ضاریاً تغتنم
اکلهم فانهم صنفان اِمااخٌ لک او نظیرٌ لک فیالخلق».38
«ای مالک قلبت را از رحمت و محبت و لطف به مردم آکنده کن و مبادا چون گرگ فرصتطلبانه حقوق آنان را پایمال سازی. زیرا مردم دو قسمند: یا مسلمان و برادر دینی تواند و یا غیرمسلمان [اهل کتاب یا کافر] که در آفرینش مانند تواند».
ب - احترام به حقوق اقلیتها: احترام به قوانین و مقررات ادیان دیگر و به رسمیت شناختن آن یکی دیگر از اصول حقوقی اسلام است؛ مثلاً با این که در اسلام ازدواج با محارم مردود اعلام شده است، هیچ مسلمانی حق ندارد با استناد به قوانین شریعت اسلامی، ادیانی را که چنین ازدواجی را حرام نمیدانند، مانند زرتشتیان، زناکار شمارد. این حرمت نهادن به احکام دیگر مذاهب، در سیره زندگانی امامان بزرگوار شیعه بسیار آشکار است. میفرماید:
«اگر من به داوری و قضاوت بنشینم، دربارة پیروان تورات به حکم تورات و بین پیروان انجیل به انجیل و به پیروان زبور به زبور و بین پیروان قرآن کریم به قرآن کریم عمل خواهم نمود.»39
ج - توجه خاص به اقلیتها: شهر انبار یکی از مناطق تحت حکومت امام علی(ع) بود که مردم آن مسلمان و یهودی بودند. جمعی از لشکریان معاویه به آن دستبرد زدند و زیورآلات برخی از زنان، از جمله یک زن یهودی را به یغما بردند. حضرت از شنیدن این خبر چنان اندوهناک شد که فرمود:
«اگر مسلمانی از شنیدن خبر غارت یک زن یهودی که تحت حمایت حکومت اسلامی است، بمیرد، پیش من نه تنها سزاوار ملامت نیست، که شایسته تکریم و اجر است».40
د - پرداخت مستمری به از کار افتادگان اهل کتاب: روایت شده است که امام (ع) در راه به پیرمرد فقیری برخورد. حضرت دربارهی وضع او از یارانش پرسید: گفتند: او مسیحی است. امام (ع) با خشم و تندی فرمودند:
«شما در ایام جوانی از او استفاده کردید [یعنی او نیز مانند سایرین در ایام جوانی خود به این سرزمین خدمت نموده است] تا این که به پیری و ناتوانی رسیده است، آیا سزاوار است که او را به حال خود واگذارید؟»
همان جا حضرت دستور دادند از بیتالمال به او معاش و حقوق پرداخت نمایند.41
ه' - بدرقه همسفر یهودی: حضرت در راه کوفه با یک یهودی همسفر شدند. مقداری به کوفه مانده بود که یهودی راه دیگری را پیش گرفت. حضرت نیز در پی او رفت، آن شخص از حضرت پرسید: پس چرا با من میآیی؟ حضرت فرمود: تو همسفر من بودی و من میخواهم تو را چند قدم بدرقه کنم.
و - تسامح و مدارا در برابر خوارج: خوارج گروهی از لشکریان حضرت علی(ع) در جنگ صفین بودند که در مسئله «حکمیت» از قرارگاه آن حضرت خارج شدند، و در جایی دیگر برای خود قرارگاهی تشکیل دادند. اینان تا جایی پیش رفتند که حضرت علی(ع) را تکفیر کردند، و به مخالفتورزی و تبلیغات علیه آن حضرت پرداختند؛ گاه با حضور در مسجد و عدم اقتدا به ایشان، علناً به حضرت اهانت میکردند. به همین مقدار نیز بسنده نمیکردند گاه در اثنای نماز به دادن شعارهای تند و بعضاً ناسزاگویی دست میزدند.42 با این حال حضرت با آنها مدارا مینمود و دست به هیچ گونه عکسالعمل تندی نمیزد و یاران خود را نیز دعوت به سکوت و آرامش میکرد و بر کشتگان آنان نیز نماز میگزارد. حتی به آنان اجازه حضور در مسجد را میداد و حقوق آنان را از بیتالمال پرداخت مینمود. حضرت مکرر تأکید میکرد که به این اصل (تسامح و مدارا) عمل خواهد نمود: «لا نمنعکم مساجدالله أن تذکروا فیها اسمه لانمنعکم من الفیی مادامت ایدیکم مع ایدینا لانقاتلکم حتی تبدوؤنا.»43
ز - سنت مناظره: مناظرات ائمه شیعه با مخالفان و کافران در حالی که حکومت و قدرت در دست مسلمانان بود گواه دیگری بر مدارات اسلامی است که تاریخ موارد بسیاری از آن را ثبت کرده است.
اعترافات متفکران غربی:
«الفضل ما شهدت به الأعدأ». هنر، آن است که مخالفان یا غیرمسلمانان به فضائل اسلام اعتراف کنند:
-1 ویل دورانت:
«اسلام طی پنج قرن از سال 81 تا 975 (-700 1200م) از لحاظ نیرو، نظم بسط قلمرو حکومت، تصفیة اخلاق و رفتار، سطح زندگانی، وضع قوانین منصفانه انسانی و تساهل دینی، ادبیات، دانش علم طب و فلسفه پیشاهنگ جهان بود».44
«هر چند محمد(ص) پیروان دین مسیح را تقبیح میکند، با این همه نسبت به ایشان خوشبین است و خواستار ارتباطی دوستانه بین آنها و پیروان خویش است. حتی پس از برخوردی که با پیروان دین یهود داشت، با اهل کتاب که همانا یهودیان و مسیحیان بودند، راه مدارا پیش گرفت.»45
-2 گوستاولوبون:
«زور شمشیر، موجب پیشرفت قرآن نگشت، زیرا رسم اعراب [مسلمان] این بود که هر کجا را که فتح میکردند، مردم آن جا را در دین خود آزاد میگذاردند. این که مردم مسیحی از دین خود دست بر میداشتند و به دین اسلام میگرویدند و زبان عرب را بر زبان مادری خود برمیگزیدند، بدان جهت بود که عدل و دادی که از آن عربهای فاتح میدیدند، مانندش را از زمامداران پیشین خود ندیده بودند.»46
-3 روبرتسون:
«تنها مسلمانان هستند که با عقیدة محکمی که نسبت به دین خود دارند، یک روح سازگار و تسامحی نیز با ادیان دیگر در آنها هست.»47
-4 میشو:
«هنگامی که مسلمانان (در زمانه خلیفه دوم) بیتالمقدس را فتح کردند، هیچ گونه آزاری به مسیحیان نرساندند. ولی برعکس هنگامی که نصاری این شهر را گرفتند، با کمال بیرحمی مسلمانان را قتل عام کردند و یهود نیز وقتی به آنجا آمدند بیباکانه همه را سوزاندند... باید اقرار کنم که این سازش و احترام متقابل به ادیان را که نشانه رحم و مروت انسانی است، ملتهای مسیحی مذهب از مسلمانان یاد گرفتهاند.»48
-5 کوئت هانری دی کاستری:
این نویسنده فرانسوی، بقای نسل یهود را معلول مدارای دول اسلامی با آنان میداند:
«اگر از جنس یهودی تا به حال کسی در این جهان به جای مانده است، بر اثر همان دولتهای اسلامی بود که در قرون وسطا آنان را از دست مسیحیان خونآشام نجات دادند... در صورتی که اگر نصارا همچنان به حال قدرت باقی میماندند و بر جهان حکومت میکردند، نسل یهود را از جهان برمیداشتند.»49
-6 آدام متز:
«کلیساها و صومعهها در دوران حکومت اسلامی چنان مینمودند که گویی خارج از حکومت اسلامی به سر میبرند و به نظر میرسید بخشی از سرزمینی دیگر هستند که این خود موجب میشد چنان فضایی از تسامح برقرار گردد که اروپا در سدههای میانه با آن آشنایی نداشتند.50 و...
از این دست اعترافات، بیش از این است که در این مقال بگنجد و ما به ذکر چند نمونه بسنده کردیم و خوانندهی فرهیخته را به مطالعه کتب تاریخی و اجتماعی نویسندگان منصف غربی و غیرمسلمان در این زمینهها دعوت میکنیم.
پینوشتها :
.1 ر. ک: دکتر محمد لگنهاوسن، پلورالیسم، مجله معرفت، شماره 22، ص 20.
.2 ر.ک: عبدالکریم سروش، کیان، شماره 37، ص 61، و نیز شماره 28، ص 10.
.3 ر. ک: محمد مجتهد شبستری، کیان، شماره 28، ص 11. و نیز محمد ارکون، کیان، شماره 27، ص 16.
.4 میشو از متفکران مغربزمین در این باره میگوید: «هنگامی که مسلمانان (در زمان خلیفه دوم) بیتالمقدس را فتح کردند، هیچ گونه آزاری به مسیحیان نرساندند، ولی برعکس هنگامی که نصاری این شهر را گرفتند، با کمال بیرحمی مسلمانان را قتل عام کردند و یهود نیز وقتی به آنجا آمدند بی باکانه همه را سوزاندند (نقل از گوستاو لوبون، تمدن اسلام و عرب، ترجمه سیدهاشم حسینی، ج1، ص 141 تا 146.
.5 «روزی را به یادآور که کافران رابر آتش عرض میدارند (و به آنها گفته میشود:) آیا این حق نیست؟! میگویند: «چرا، به پروردگارمان سوگند (که حق است)! در این هنگام خداوند میگوید: «پس عذاب را به خاطر کفرتان بچشید» پس [ای پیغمبر] صبر کن آن گونه که پیامبران «اولوالعزم» صبر کردند و برای (عذاب) آنان شتاب مکن» (احقاف، آیه 34 و 35).
.6 بگو این حق است از پروردگارتان! هر کس میخواهد ایمان بیاورد و هر کس میخواهد کافر گردد» کهف (18)، آیه 29).
.7 «ما راه را به او [انسان]دادیم، خواه شاکر باشد (و پذیرا گردد) یا ناسپاس» (الانسان (76)، آیه 3).
.8 «و اگر [از پذیرفتن اسلام] سرپیچی کنند، (نگران مباش، زیرا) بر تو تنها ابلاغ (رسالت) است» (آا عمران (3)، آیه 20).
.9 «تو مأمور به اجبار آنها (به ایمان) نیستی» (ق (50)، آیه 45).
.10 «پس تذکر ده که تو فقط تذکردهندهای. تو سلطهگر بر آنان نیستی که (بر ایمان) مجبورشان کنی) (غاثیه (88)، آیه 21 و 22).
.11آیا ما میتوانیم شما را به پذیرش این دلیل روشن مجبور سازیم، با این که شما کراهت دارید؟!» (هود (11)، آیه 28).
.12 مرتضی مطهری، کتاب جهاد، ص 33.
.13 ر.ک: عبدالعلی بازرگان، آزادی در قرآن، ص 61.
.14 یا اهل کتاب جز به روشی که از همه نیکوتر است مجادله نکنید» (عنکبوت (29)، آیه 46).
.15 ر.ک: علامه طباطبایی، تفسیر المیزان، ج 16، ص 137 و 138.
.16 ر.ک: مرتضی مطهری، کتاب جهاد، ص 35.
.17 و (به اهل کتاب) بگویید. ما به تمام آن چه از سوی خدا بر ما و شما نازل شده ایمان آوردهایم و معبود ما و شما یکی است و ما در برابر او تسلیم هستیم» (عنکبوت (29)، آیه 46).
.18 «این اهل کتاب! بیایید به سوی سخنی که میان ما و شما یکسان است، که جز خداوند یگانه را نپرستیم و چیزی را همتای او قرار ندهیم» (آل عمران(3)، آیة 64).
.19 برای هیچ بشری سزاوانر نیست که خداوند کتاب آسمانی و حکم و نبوت به او دهد سپس او به مردم بگوید: غیر از خدا، مرا پرستش کنید» (آل عمران (3)، آیه 79).
.20 «بارهای سنگین و زنجریهایی راکه بر آنها بود (ازدوش و گردنشان) برمی دارد» (اعراف 7)، آیه 157).
.21 «ای اهل کتاب... بعضی از ما بعض دیگر را غیر از خدای یگانه به اربابی و خدایی نپذیرد» (آل عمران) (3) آیه64).
.22 فان الله بعث محمداً لیخرج عباده من عبادة الی عبادته» (نهجالبلاغه، خطبه 154).
.23 «ر،ک: سوره حج، آیه 40، سوره بقره، آیه 90 سوره توبه، آیه 17، برای توضیح بیشتر ر،ک: مرتضی مطهری کتاب جهاد.
.24 «و اگر تمایل به صلح نشان دهند، تو نیز از در صلح درآی، و بر خدا توکل کن، که او شنوا و داناست». (انفال (8) آیه 61).
.25 «پس اگر از شما کنارهگیری کرده و با شما پیکار ننمودند، (بلکه) پیشنهد صلح کردند، خداوند به شما اجازه نمیدهد که متعرض آنان شوید». (نسأ (4) آیه 91).
.26 هرگاهاز این کار[توبه] سرباز زنند [و به اقدام بر ضد شما ادامه دهند] هر جا آنها را یافتید، اسیر کنید، و (در صورت احساس خطر) به قتل برسانید. و از میان آنها دوست و یار و یاوری را اختیار نکنید، مگر آن که با هم پیمانان شما پیمان بستهاند، یا آنها که به سوی شما میآیند و از پیکار با شما، یا پیکار با قوم خود ناتوان شدهاند». (نسأ(4) آیه 89 و 90).
.27 «خدا شما را از نیکی کردن و رعایت عدالت نسبت به کسانی که در امر دین با شما پیکار نکردند و از خانه و دیارشان بیرون نراندند نهی نمیکند، چرا که خداوند عدالتپیشگان را دوست دارد». (ممتحنه (60) آیه 8).
.28 «به هر حال) با آنها (کفار) مدارا کن و عذرشان را بپذیر، و به نیکیها دعوت نما و از جاهلان روی بگردان.» (اعراف (7) آیه).199
.29 از شمول عفو عمومی تنها سیزده نفر از مشرکان و فتنهانگیز و قتل و مرتد استثنأ شده بودند که از این تعداد هشت نفر نیز بعداً مورد عفو پیغمبر(ص) قرار گرفتند که از معروفترین آنها میتوان به وحشی بن حرب قاتل حضرت حمزه و هند جگرخوار حمزه و محرک جنگ احد اشاره کرد، اما چهار نفر که به قتل رسیدند دو نفرشان به نام «عبدالله بن خطل» و «سارة» به دلیل ارتدادشان از اسلام بود، اما دو نفر دیگر به نام «الحویرث» و «کنیز عبدالله بن خطل» به دلیل تحریک مشرکان با انشاد اشعار خودشان بر علیه پیغمبر بود که موجب فتنههای زیادی شد، ر، ک: تاریخ کامل ابن اثیر، ج 2، ص 248 تا ص 251؛ و نیز: سیره ابن هشام، ج 2، ص 417، و نیز: فروغ ابدیت، ج 2، ص 344.
.30 کسانی که غیر خدا را میخوانند دشنام ندهید، مبادا آنها (نیز) از روی (ظلم و) جهل، خدا را دشنام دهند». (انعام، آیه 107).
.31 «ای مردم، همانا خدای شما یکتاست و پدرانتان نیز یکی است، همه شما از آدم و آن نیز از خاک است». (تحفالعقول، ص 29).
.32 «همه مردم عیال و آفریده یکسان خداوندند، دوست داشتنی آنان نزد خداوند نافعترین آنهاست». (اصول کافی، ج2، ص 164).
.33 نقل از: جعفر سبحانی، مبانی حکومت اسلامی، صص -529 -528 انتشارات توحید قم.
.34 همان.
.35 همان، و نیز ر، ک: صحیح بخاری، ج 1، ص 228.
.36 ر، ک: هوستون اسمیت، مذاهب انسانی، بخشی از این کتاب به نام اسلام از نظرگاه دانشمندان غرب توسط علیاصغر حکمت ترجمه شده است. ر، ک: کتاب مزبور، ص 78.
.37 نقل از جعفر سبحانی، مبانی حکومت اسلامی، ص 529.
.38 نهجالبلاغه، فیضالاسلام، نامه 53.
.39 شیخ مفید، الارشاد، ترجمه و شرح از سیدهاشم رسولی محلاتی، انتشارات علمیه اسلامیه، ج1، ص 30، شیراز. اما درباره حکم فقهی آن اختلافنظر است که تفصیل آن را باید در موضع خود یافت.
.40 نهجالبلاغه، فیضالاسلام، خطبه 95 / امام خمینی معمار و بانی حکومت اسلامی بارها در گفتار و مصاحبههای مختلف خود به رعایت و محترم شمردن اقلیتها تأکید مینمود. در جایی با اشاره به حادثهی فوق میفرماید: «این همین اقلیت مذهبی است که وقتی یک زن یهودی ذمی را خلخالش را میبرند، حضرت امیر میگوید: «اگر انسان بمیرد، این ارزش دارد که آدم بمیرد، یک هم چنین حکومت اسلامی میآید اقلیتهای مذهبی را چه بکند»؟ (صحیفه نور، ج 3، ص 81).
.41 وسائلالشیعه، ج 11، ص 49، (باب 19، ابواب جهاد العدو، حدیث 1).
.42 در کتب تاریخی روایت شده است که ابن کواه یکی از خوارج هنگام نماز حضرت علی(ع) آیه ذیل را خواند: «ولقد اوحی الیک و الیالذین من قبلک لئن اشرکت لیحبطن و لتکونن من الخاسرین».. (زمر/ 65) وی میخواست با این آیه به حضرت کنایه بزند که با پذیرش حکمیت، تو مشرک و کافر شدی و تمامی اعمالت باطل شده است. حضرت با این آیه پاسخ فرمود: «فاصبران وعدالله حق و لا یستخفهنک الذین لایؤمنون». (روم/ 60) که مفاد آن امر خداوند به صبر و تحقق وعدههای الهی است و این که حرفهای ناروای کفار تو را ای رسول خدا اندوهناک نکند.
.43 تاریخ طبری، ج 4، ص53.
.44ویل دورانت: تاریخ تمدن (عصر ایمان)، انتشارات شرکت سهامی، چاپ دوم، ج 4، ص 432، تهران 1368.
.45 همان، ص 239.
.46 گوستاولوبون، تمدن اسلام و عرب، ترجمه سیدهاشم حسینی، کتابفروشی اسلامیه، ج 1، ص 141 تا 146.
.47 همان.
.48 همان.
.49 اسلام و حقوق طبیعی انسان، ص 49. لازم به یادآوری است که کلیسا یهودیان را قاتلان عیسی(س) دانست، و در مراسم عشای ربانی آنان را به عنوان خائنان مورد لعن و نفرین قرار میداد؛ تا این که دومین شورای واتیکان در سال 1960 آن را از مراسم عشای ربانی حذف کرد.
.50 نقل از حسن الصفار، چندگونگی و آزادی در اسلام، ترجمه حمیدرضا آژیر، ص 68، نشر بقیع.