آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۳

چکیده

متن

            ‌اشاره:

جان‌ لاک‌ که‌ از فیلسوفان‌ برجستة‌ انگلیسی‌ و تجربی‌ مسلک‌ است، در حوزة‌ مباحث‌ فلسفی‌ و اجتماعی‌ از آرأ قابل‌ اعتنایی‌ برخوردار است. دیدگاههای‌ خاص‌ تحلیلی‌ او درباره‌ مسائلی‌ چون:

-1 وضع‌ طبیعی‌ و قانون‌ اخلاق‌ طبیعی‌ مبتنی‌ بر آن‌

-2 دو حق‌ طبیعی‌ و دارایی‌ خصوصی‌

-3 قرارداد اجتماعی‌ بعنوان‌ منشأ جامعه‌ سیاسی‌ و حکومت‌ مدنی، باعث‌ آن‌ شد تا او در شمار مهمترین‌ فیلسوفان‌ صاحب‌ فلسفه‌ سیاسی‌ای‌ قرار بگیرد که‌ در شکل‌گیری‌ دنیای‌ جدید بعد از رنسانس‌ سهم‌ مؤ‌ثری‌ داشته‌اند.

اما آنچه‌ در مقالة‌ حاضر عرضه‌ می‌شود به‌ تعبیر موجز نویسندة‌ آن‌ این‌ است‌ که: «لاک‌ در مقام‌ یک‌ متفکر، منابع‌ وسیع‌ بلااستفادة‌ دنیای‌ جدید را، برای‌ تدارک‌ مقدمه‌ کبرایی‌ که‌ اساس‌ بحث‌ فلسفه‌ سیاسی‌ او را تشکیل‌ می‌دهد، بکار گرفت.

... این‌ مقاله‌ ... که‌ در صدد، امکان‌ گفت‌ و شنود بین‌ بحث‌ فلسفی‌ و شواهد تاریخی‌ است، ابتدا خلاصه‌ای‌ از توجیهاتی‌ که‌ لاک‌ برای‌ وجوه‌ مالکیت‌ خصوصی‌ در رساله‌ دوم‌ درباره‌ حکومت‌ به‌ دست‌ داده، ارائه‌ می‌کند، سپس‌ نقصان‌ منطقی‌ این‌ استدلالها و نیز عدم‌ ارتباط‌ آنها با جامعه‌ انگلیسی‌ چه‌ در زمان‌ تألیف‌ و چه‌ در زمان‌ انتشار رساله‌ را نشان‌ می‌دهد

 

جان‌ لاک‌ اولین‌ فیلسوف‌ نوینی‌ بود که‌ "دنیای‌ جدید" را کشف‌ و موجودیت‌ آن‌ را به‌ مؤ‌لفه‌ اصلی‌ یک‌ فلسفه‌ سیاسی‌ تبدیل‌ کرد.(1) وی‌ در رساله‌ دوم‌ دربارة‌ حکومت‌ (2) با ذکر این‌ مطلب‌ که‌ "در اوایل‌ همه‌ دنیا آمریکا بود" این‌ قاره‌ عظیم‌ توسعه‌ نیافته‌ را بخش‌ لاینفکی‌ از فلسفه‌ سیاسی‌ غرب‌ ساخت. صفحات‌ .ن‌ رساله‌ مملو از اشاره‌ به‌ دنیای‌ آن‌ سوی‌ اقیانوس‌ اطلس‌ است‌ که‌ در عصر لاک، استعمار و اسکان‌ مهاجرین‌ در آن‌ تازه‌ به‌ صورتی‌ منظم‌ شروع‌ شده‌ بود.(3)

علاقه‌ لاک‌ " دنیای‌ جدید" از بحث‌ فلسفی‌ رساله‌ دوم‌ فراتر می‌رفت. وی‌ با حرص‌ و ولع‌ سفرنامه‌ها و کتب‌ مربوط‌ به‌ کشف‌ سرزمینهای‌ جدید را جمع‌آوری‌ و به‌ سرعت‌ مطالعه‌ می‌کرد. او به‌ واسطه‌ حامی‌ خود آنتونی‌ اشلی‌ کوپر، ارل‌ اول‌ شفتز بری(4)، مالک‌ هزاران‌ جریب‌ زمین‌ بایر در ایالت‌ کارولینا و سهامدار چندین‌ شرکت‌ گردید که‌ برای‌ انتفاع‌ از املاک‌ ماورای‌ بحار تأسیس‌ شده‌ بود. وی‌ در هیئت‌های‌ دولتی‌ که‌ برای‌ نظارت‌ بر امپراطوری‌ مستعمرات‌ ایجاد شده‌ بود کارکرد. بخش‌ قابل‌ توجهی‌ از درآمد او از محل‌ کارمندی‌ مستعمراتی‌ و سرمایه‌گذاریهای‌ او در مستعمرات‌ حاصل‌ می‌شد. زندگی‌ لاک‌ کاملاً‌ به‌ آمریکا، هند غربی‌ و هندوستان‌ گره‌خورده‌ بود و افکارش‌ نیز اینچنین‌ بود.

نتیجه‌ ملخص‌ این‌ مقاله‌ این‌ است‌ که‌ لاک‌ در مقام‌ یک‌ متفکر، منابع‌ وسیع‌ بلااستفادة‌ "دنیای‌ جدید" را، برای‌ تدارک‌ مقدمه‌ کبرایی‌ که‌ اساس‌ بحث‌ فلسفه‌ سیاسی‌ او را تشکیل‌ می‌دهد، بکار گرفت. وی‌ در رساله‌ دوم‌ برای‌ مشروعیت‌ بخشیدن‌ به‌ جامعه‌ در حال‌ ظهور در دنیای‌ قدیم، به‌ "دنیای‌ جدید" متوسل‌ شد. او اولین‌ فیلسوف‌ نظام‌ جهانی‌ در حال‌ ظهور بود.

این‌ مقاله‌ با برگرفتن‌ چالش‌ پسندیدة‌ کوئن‌ تین، سکینر، اگر نگوئیم‌ روش‌ اسکینری، درصدد "امکان‌ گفت‌ و شنود بین‌ بحث‌ فلسفی‌ و شواهد تاریخی" است.(5) ابتدا خلاصه‌ای‌ از توجیهاتی‌ که‌ لاک‌ برای‌ وجوه‌ مالکیت‌ خصوصی‌ در رساله‌ دوم‌ درباره‌ حکومت‌ بدست‌ داده، ارائه‌ می‌شود. سپس‌ نقصان‌ منطقی‌ این‌ استدلالها و نیز عدم‌ ارتباط‌ آنها با جامعه‌ انگلیسی‌ چه‌ در زمان‌ تألیف‌ و چه‌ در زمان‌ انتشار رساله‌ نشان‌ داده‌ می‌شود.

و بالاخره‌ برهان‌ ظریفی‌ که‌ لاک‌ در تارو پود بحث‌ رساله‌ دوم‌ بافته‌ است‌ - بحثی‌ که‌ به‌ وجود زمین‌ قابل‌ تصرف‌ در دنیای‌ جدید وابسته‌ است‌ - استخراج‌ می‌گردد. با آشکار ساختن‌ فرض‌ ناگفته‌ وی‌ دربارة‌ نامحدود بودن‌ منابع‌ می‌توانیم‌ از ضعفهای‌ تجربی‌ و منطقی‌ اثرش، که‌ یک‌ تقریر خام‌ تاریخی‌ از آن‌ آشکار می‌کند، فراتر رفته، لاک‌ را به‌ درستی‌ به‌ منزلة‌ متفکر دانا و منسجم‌ نخبگان‌ قرن‌ هفدهم‌ بریتانیا و نسلهای‌ آتی‌ طبقات‌ حاکمه‌ انگلستان‌ ارزیابی‌ کنیم.

تبیین‌ لاک‌ در مورد مبادی‌ جامعه‌ مشترک‌ المنافع‌ و مالکیت‌ خصوصی‌ در رساله‌ دوم‌ درباره‌ حکومت‌ آنچنان‌ مشحون‌ از مقبولیتی‌ دلنشین‌ است‌ که‌ وارد نمودن‌ ایراد به‌ آن‌ تقریباً‌ نوعی‌ مته‌ به‌ خشاش‌ گذاشتن‌ است. و مع‌ذلک، استدلال‌ لاک‌ سست‌ است. وی‌ نیز همانند متقدمین‌ خود گروتیوس(6)، فندرف(7) و هابز تحلیل‌ خود از جامعه‌ انسانی‌ را با این‌ تصور آغاز می‌کند که‌ انسان‌ زمانی‌ در وضعیت‌ طبیعی‌ زندگی‌ می‌کرده‌ است. "غالباً" به‌ عنوان‌ اعتراضی‌ اساسی‌ پرسیده‌ می‌شود که‌ کجا و چه‌ وقت‌ انسان‌ در چنین‌ وضعیت‌ طبیعیبسر برده‌ یا می‌برد؟(8)" لاک‌ برخلاف‌ متفکران‌ دیگر که‌ وضعیت‌ طبیعی‌ را در بحث‌ مبادی‌ جامعه‌ فرض‌ می‌گرفتند، واقعیت‌ تاریخی‌ و حتی‌ جاری‌ برای‌ آن‌ وضعیت‌ قائل‌ شده‌ است. وی‌ در نمونه‌ از زندگی‌ معاصر را به‌ عنوان‌ شاهد مدعای‌ خود ارائه‌ کرده‌ است.

او چنین‌ اقامه‌ برهان‌ کرد که‌ ملتها و بنابراین‌ حکمرانان‌ آنها تا به‌ امروز در وضعیت‌ طبیعی‌ با یکدیگر زندگی‌ کرده‌اند. علاوه‌ بر آن، "قول‌ و قرار و چانه‌ زنی‌های‌ هنگام‌ معامله‌ بین‌ دو نفر در جزیره‌ غیرمسکونی‌ مورد اشاره‌ گارسیلاسودلاوگا(9) در کتاب‌ تاریخ‌ پرو، یا قول‌ و قرار فیمابین‌ یک‌ سوئیسی‌ و یک‌ سرخپوست‌ در جنگهای‌ آمریکا، علیرغم‌ آنکه‌ آنها نسبت‌ به‌ یکدیگر در وضعیت‌ طبیعی‌ کامل‌ قرار دارند، آنها را متعهد و ملتزم‌ می‌سازد.(10)"

به‌ گفته‌ لاک، هم‌ "عقل‌ طبیعی‌ که‌ حکم‌ می‌کند انسان‌ها پس‌ از تولد از حق‌ بقأ برخوردارند" و هم‌ وحی‌ که‌ شرحی‌ از اعطای‌ "زمین‌ به‌ فرزندان‌ آدم‌ و اعطای‌ آن‌ به‌ نوع‌ بشر به‌ طورعام" از جانب‌ خداوند ارائه‌ می‌کند هر دو وضعیت‌ اولیه‌ مالکیت‌ جمعی‌ بر اشیأ موجود برروی‌ زمین‌ را تأیید می‌کنند.(11) (ما همان‌ خدایی‌ که‌ "دنیا را مشترکاً‌ به‌ انسانها اعطا کرد، به‌ آنها عقل‌ نیز داده‌ است‌ که‌ از دنیا برای‌ بهبودی‌ زندگی‌ و رفاه‌ خود استفاده‌ کنند."

اما در عین‌حال‌ اعطای‌ زمین‌ به‌ نوع‌ بشر و عدم‌ اجازه‌ تصاحب‌ و استفاده‌ بلامناقشه‌ از آن‌ توسط‌ افراد خاص، از جانب‌ خداوند کاری‌ غیرمعقول‌ خواهد بود، و خدای‌ لاک‌ شخصیتی‌ بویژه‌ معقول‌ - و می‌توان‌ گفت‌ - مهربان‌ و متعلق‌ به‌ عصر روشنگری‌ بود. لاک‌ در اینجا نیز در نقطه‌ای‌ بسیار با اهمیت‌ از بحث‌ خود از "دنیای‌ جدید" شاهد می‌آورد: "میوه‌ یا گوشت‌ گوزن‌ که‌ غذای‌ سرخپوست‌ وحشی‌ است، سرخپوستی‌ که‌ با هرگونه‌ انحصارگری‌ و مالکیت‌ بیگانه‌ است‌ و هنوز بطور اشتراکی‌ زندگی‌ می‌کند باید به‌ او تعلق‌ داشته‌ باشد و باید آنچنان‌ متعلق‌ به‌ وی‌ باشد - یعنی‌ جزیی‌ از او باشد - که‌ مادامیکه‌ از آن‌ میوه‌ یا تکه‌ گوشت‌ فایده‌ای‌ برای‌ تأمین‌ زندگی‌ او دربردارد، هیچکس‌ دیگر نتواند حقی‌ نسبت‌ به‌ آن‌ داشته‌ باشد."(12)

لاک‌ آنگاه‌ نظر مشهور خود را ارائه‌ می‌کند که‌ اگر "زمین‌ و تمام‌ موجودات‌ پست‌تر آن‌ مشترکاً‌ به‌ تمام‌ انسانها تعلق‌ داشته‌ باشد و در عین‌حال‌ هر انسانی‌ مالکیت‌ خاص‌ مشخص‌ خود را داشته‌ باشد...، "نتیجه‌گیری‌ می‌شود که" هر چه‌ را که‌ او از وضعیتی‌ که‌ طبیعت‌ به‌ آن‌ داده‌ است، و آن‌ را به‌ همان‌ شکل‌ رهاکرده، ]..., Left it in,...[ خارج‌ کند، آن‌ را با نیروی‌ کارخود آمیخته‌ و به‌ آن‌ چیزی‌ افزوده‌ که‌ متعلق‌ به‌ خود او بوده‌ است، پس‌ آن‌ شیء به‌ او تعلق‌ می‌گیرد.(13)

دو نکته‌ با اهمیت‌ در اینجا مطرح‌ است. اولاً‌ این‌ عمل‌ مستلزم‌ رضایت‌ جمعی‌ مابقی‌ ابنأ بشر نیست‌ چون‌ اگر مجبور بودیم‌ منتظر چنین‌ تأییدی‌ برای‌ بقأ خود باشیم، مدتها قبل‌ از گرسنگی‌ تلف‌ شده‌ بودیم.(14) ثانیاً‌ لاک‌ تمایزی‌ بین‌ کار ما و کار مستخدمین‌ و اموال‌ جاندار ما قائل‌ نشده‌ است: "درنتیجه‌ علفی‌ که‌ اسب‌ من‌ چریده‌ است، علوفه‌ای‌ که‌ خدمتکار من‌ چیده‌ است‌ و سنگ‌ معدنی‌ که‌ من‌ در جایی‌ استخراج‌ کرده‌ام‌ که‌ همراه‌ با دیگران‌ حقی‌ نسبت‌ به‌ آن‌ داشته‌ام، همه‌ بدون‌ تایید و توافق‌ کسی‌ به‌ مایملک‌ من‌ بدل‌ می‌شوند."(15) علیرغم‌ اینکه‌ لاک‌ منشأ مالکیت‌ را در وضعیت‌ طبیعی‌ قرارداد، مع‌ذلک‌ باطرح‌ مالکیت‌ به‌ عنوان‌ سرمایه‌ مثل‌ "اسب‌ من، به‌ صورت‌ کارگر مزدور مثل" خدمتکارمن" و به‌ عنوان‌ منابع‌ مثل‌ "سنگ‌ معدنی‌ که‌ استخراج‌ کرده‌ام"، آن‌ را در چارچوب‌هایی‌ قرارداد که‌ برای‌ قرن‌ هفدهم‌ بسیار نوظهور بود.

لاک‌ در این‌ نقطه‌ از بحث‌ مجدداً‌ با رجوع‌ به‌ "دنیای‌ جدید" شیوه‌ کار مردمی‌ را که‌ هنوز در وضعیت‌ طبیعی‌ زندگی‌ می‌کنند به‌ شهادت‌ می‌طلبد. وی‌ شرح‌ می‌دهد که‌ "این‌ قانون‌ عقل، آن‌ گوزن‌ را از آن‌ سرخپوستی‌ می‌سازد که‌ آن‌ را شکار کرده‌ است‌ و هرچند کهگوزن‌ قبلاً‌ حق‌ مشترک‌ همه‌ بود، اما اکنون‌ مجاز است‌ که‌ جزو اموال‌ او قرار گیرد که‌ نیروی‌ کار خود را صرف‌ آن‌ کرده‌ است." وی‌ سپس‌ برای‌ مرتبط‌ کردن‌ زندگی‌ سرخپوست‌ بدوی‌ با زندگی‌ انگلیسی‌ هم‌ عصرش، و در نتیجه‌ مرتبط‌ کردن‌ دنیای‌ قدیم‌ با جدید، اضافه‌ می‌کند که‌ "در میان‌ آنان‌ که‌ بخش‌ متمدن‌ بشریت‌ به‌ شمار می‌آیند... این‌ قانون‌ اصیل‌ طبیعت‌ برای‌ شروع‌ مالیکت‌ بر آنچه‌ قبلاً‌ مشترک‌ بوده‌ است" هنوزدر مورد حاصل‌ تلاش‌ ماهیگیران‌ و شکارچیان‌ "رعایت‌ می‌شود".(16)

چرا لاک‌ نمونه‌های‌ خود را تقریباً‌ بدون‌ هیچ‌ تمییزی‌ یکبار از مدرنترین‌ جامعه‌ سرمایه‌داری‌ و باردیگر از زندگی‌ سکنه‌ اولیه‌ آمریکا اخذ می‌کند؟ آیا او شیوه‌ای‌ را بکار می‌بسته‌ است‌ که‌ بعدها رویکرد اصحاب‌ روشنگری‌ گردید: بدین‌ ترتیب‌ که‌ براهین‌ خود را به‌ گونه‌ای‌ طراحی‌ می‌کردند که‌ اشتمال‌ بر تمام‌ بنی‌آدم‌ داشته‌ باشد، و یک‌ قانون‌ طبیعی‌ جامعه‌ را به‌ نحوی‌ بیان‌ می‌کردند که‌ همان‌ قدر در زمان‌ آدم‌ و حوا صادق‌ باشد که‌ در عصر حاضر، برای‌ ملاکین‌ و تجار انگلیسی‌ و مستخدمین‌ ایشان‌ به‌ همان‌ اندازه‌ معتبر باشد که‌ برای‌ بومیان‌ جامائیکا و کارولینا؟ مطمئناً‌ این‌ یکی‌ از انگیزه‌های‌ وی‌ بوده‌ است‌ اما فقط‌ یکی‌ از آنهاست. مع‌ذلک‌ قبل‌ از آن‌ که‌ بتوانیم‌ ارزیابی‌ای‌ از اهمیت‌ جوانب‌ مختلف‌ برون‌نگری‌ فراگیر لاک‌ ارائه‌ دهیم‌ باید بررسی‌ کنیم‌ که‌ آموزةمبادی‌ و حقوق‌ مالکیت‌ وی، او را به‌ کجا کشاند. بدین‌ منظور اکنون‌ باید به‌ محدودیتهایی‌ که‌ لاک‌ برای‌ تصاحب‌ اموال‌ زمین‌ خدا تعیین‌ کرد - و سپس‌ آنها رامرتفع‌ ساخت‌ - بپردازیم.

لاک‌ استدلال‌ می‌کند که‌ همان‌ قانون‌ الهی‌ طبیعت‌ که‌ مالکیت‌ ما را بر اشیأ لازم‌ برای‌ بقا از طریق‌ آمیختن‌ کارمان‌ با آنها، مجازی‌ می‌شمارد "برای‌ [ استفاده‌ از ] آن‌ اموال‌ نیز حدود و شرایطی‌ قائل‌ می‌شود." اشیأ زمین‌ برای‌ استفاده‌ به‌ ما اعطا شده‌اند تا "هرکس‌ به‌ اندازه‌ توان‌ خود، قبل‌ از نابودیشان، از آنها برای‌ بهبود زندگی‌ خود بهره‌برداری‌ نماید." اما وی‌ درون‌ بینانه‌ می‌نویسد که‌ "خداوند هیچ‌چیز را برای‌ آن‌ که‌ انسان‌ آن‌ را خراب‌ یا نابود کند خلق‌ نکرده‌ است." علاوه‌ بر آن، مثلاً‌ مالک‌ جدید زمین‌ نمی‌تواند مدعی‌ همه‌ زمینها شود. باید زمین‌ به‌ مقدار "کافی‌ و با همان‌ مرغوبیت" باقی‌ بماند تا دیگران‌ کار خود را با آن‌ درآمیزند.(17) به‌ زحمت‌ می‌توان‌ اظهار دغدغه‌های‌ اخلاقی‌ از این‌ نوع‌ را از یکی‌ از مدافعان‌ بزرگ‌ از لحاظ‌ اقتصادی‌ طمعکارترینبخش‌ جامعة‌ قرن‌ هفده‌ دانست. پیترلسلت(18) به‌ حق‌ این‌ سؤ‌ال‌ را طرح‌ می‌کند که‌ آیا این‌ ملاحظات‌ اخلاقی‌ می‌توانسته‌ است‌ مانع‌ فردی‌ شود که‌ صرفاً‌ "سخنگوی‌ یک‌ طبقه‌ در حال‌ ظهور یعنی‌ طبقه‌ متوسط، سرمایه‌داران‌ یا بورژوازی" بود.(19)

همانطور که‌ بعداً‌ ملاحظه‌ می‌شود لاک‌ از آنچه‌ که‌ عناوین‌ کلیشه‌ای‌ وی‌ را توصیف‌ می‌کنند، هم‌ بسیار بالاتر و هم‌ بسیار پائین‌تر بود.

او به‌ وسیله‌ای‌ برای‌ تعدیل‌ دستورات‌ اکید کالوینیستی20 در مورد عدم‌ اتلاف‌ و اسراف‌ برای‌ حفظ‌ اصل‌ دسترسی‌ یکسان‌ همگان‌ به‌ منابع‌ نیاز داشت، اما واقعیات‌ جامعه‌ تجاری‌ قرن‌ هفدهم‌ انگلستان‌ چیزی‌ نبود که‌ به‌ سهولت‌ قابل‌ تغییر باشد. جامعه‌ تجاری‌ آن‌ روز واقعیتی‌ بود که‌ هیچ‌ فرد عاقلی‌ نمی‌توانست‌ انکار کند. اما قانون‌ اخلاقی‌ حاکم‌ بر مالکیت‌ نیز هنوز در ضمیر عمومی‌ زنده‌ بود و متفکر سیاسی‌ آن‌ عصر با نادیده‌ گرفتن‌ آن‌ به‌ استقبال‌ خطر بزرگی‌ می‌رفت.

وسیله‌ای‌ که‌ لاک‌ تدارک‌ دید به‌ گفته‌ دلنشین‌ خود وی‌ "یک‌ قطعه‌ کوچک‌ فلز زرد" بود. استدلال‌ وی‌ چنین‌ است:

 

«آشکار است‌ که‌ انسانها در مورد تملک‌ نامتناسب‌ و نابرابر زمین‌ به‌ توافق‌ رسیده‌اند، آنها با توافق‌ ضمنی‌ و داوطلبانه‌ راهی‌ یافته‌اند که‌ فرد بتواند به‌ طریقی‌ منصفانه‌ زمین‌ بیشتری‌ از آنچه‌ که‌ خود می‌تواند محصول‌ آن‌ را استفاده‌ نماید به‌ تملک‌ درآورد و آن‌ دریافت‌ طلا ونقره‌ در قبال‌ مازاد است‌ و این‌ فلزات‌ که‌ در دست‌ صاحبان‌ خود فاسد و خراب‌ نمی‌شوند می‌توانند بدون‌ هرگونه‌ آسیب‌ به‌ شخص‌ دیگری‌ ذخیره‌ شوند».(21)

 

هرچند که‌ تعلیق‌ دستورات‌ مبتنی‌ بر قانون‌ طبیعی‌ بوسیله‌ ابداع‌ چند سکه‌ طلا و نقره‌ ممکن‌ است‌ از نظر عده‌ای‌ راه‌حلی‌ ناپسند، اگر نگوئیم‌ مذموم، برای‌ یک‌ مسئله‌ فلسفی‌ باشد. - همانند استفاده‌ دکارت‌ از غده‌ صنوبری‌ جهت‌ حل‌ مسئله‌ نفس‌ - بدن‌ که‌ خود وی‌ ایجاد کرده‌ بود - اما این‌ ناپسندی‌ اشکال‌ اصلی‌ بحث‌ لاک‌ نیست. بلکه‌ بزرگترین‌ مشکلات‌ او از استفاده‌ وی‌ از کلمه‌ توافق‌ یعنی‌ حساس‌ترین‌ و داغترین‌ موضوع‌ حیات‌ سیاسی‌ و فلسفه‌ سیاسی‌ قرن‌ هفدهم‌ ناشی‌ می‌شد.

لاک‌ مصمم‌ بود که‌ آموزة‌ حق‌ مالکیت‌ خود را بر مفهوم‌ مالکیت‌ برای‌ بقأ، یعنی‌ شکل‌گیری‌ از نظریه‌ ارزش‌ کار، بنا کند. او موضع‌ گرویتوس‌ و فندُرف‌ را - که‌ وی‌ بخوبی‌ از تحلیلهای‌ آنها در مورد مبادی‌ مالکیت‌ مطلع‌ بود - رد کرد زیرا آنها حق‌ مالکیت‌ را بر موافقت‌ مابقی‌ بشریت‌ بنا کرده‌ بودند. او در سراسر رساله‌ دوم‌ سرسختانه‌ از بناکردن‌ حق‌ مالکیت‌ انحصاری‌ فرد بر توافق‌ همنوعانش‌ خودداری‌ می‌کند. پس‌ لاک‌ دیگر چگونه‌ می‌توانست‌ استدلال‌ کند که‌ کار بزرگ‌ تعلیق‌ محدودیتهای‌ ناشی‌ از یک‌ قانون‌ طبیعی‌ خدا داد برای‌ تملک‌ اموال‌ می‌تواند بوسیله‌ "توافق‌ ضمنی‌ و داوطلبانه" افراد جامعه‌ انجام‌ شود؟ چگونه‌ یک‌ قانون‌ طبیعی‌ می‌تواند با توافق‌ انسانها به‌ حال‌ تعلیق‌ درآید؟ اگر چنین‌ می‌بود افراد - اگر اکثریتی‌ را تشکیل‌ دهند - می‌توانند جمع‌ شده‌ و جامعه‌ مشترک‌المنافع‌ خود را به‌ دموکراسی‌ عوام‌ تبدیل‌ کرده‌ و سپس‌ به‌ سلب‌ مالکیت‌ از مالکین‌ رای‌ دهند. چنین‌ وضعیتی‌ خوفی‌ بی‌مورد یا ناشنوده‌ نبود. این‌ موضوع‌ که‌ چه‌ کسی‌ می‌تواند به‌ درستی‌ و بدون‌ ایجاد خطر در رهبری‌ سیاسی‌ یک‌ ملت‌ مشارکت‌ داشته‌ باشد در طول‌ انقلاب‌ به‌ دست‌ فراموشی‌ سپرده‌ نشده‌ بود و نیت‌ لاک‌ برای‌ حل‌ فقط‌ همین‌ یک‌ موضوع‌ نقش‌ مهمی‌ در تعیین‌ راهبردهای‌ استدلالی‌ که‌ وی‌ در دو رساله‌ طرح‌ کرد، داشته‌ است.

ما به‌ وجود چنین‌ تناقضات‌ آشکاری‌ در کار لاک‌ عادت‌ کرده‌ایم. شاید مشهورترین‌ این‌ تناقضات‌ این‌ باشد که‌ وی‌ در مقاله‌ درباره‌ فهم‌ بشر اظهار می‌دارد که‌ تمام‌ تصورات‌ ما ریشه‌ در تجربه‌ دارد (جز تصور خدا که‌ وجود آن‌ را می‌توانیم‌ استنتاج‌ کنیم)(22). ما عادت‌ کرده‌ایم‌ که‌ خطاهای‌ فلسفی‌ لاک‌ را نادیده‌ بگیریم‌ چونکه‌ واقعیت‌گرایی‌ او و درک‌ متافیزیکی‌ و سیاسی‌ او بسیار تیزبینانه‌ بوده‌ است. ما در تاریخ‌ فلسفه‌ او را، برخلاف‌ هابز سلف‌ تجربه‌ گرایش‌ که‌ سخت‌گیریش‌ او را به‌ تدوین‌ منطق‌ جباریت‌ هدایت‌ کرد و برخلاف‌ اسقف‌ بارکلی‌ خلف‌ وی‌ که‌ تجربه‌گرایی‌ بی‌امانش‌ او را وادار نمود تا محافظت‌ از تصورات‌ تجربه‌ شده‌ ما را مادام‌ که‌ به‌ آنها می‌اندیشیم‌ به‌ ذهن‌ خداوند بسپارد، به‌ عنوان‌ نماینده‌ برجسته‌ انگلیسیِ‌ ذوق‌ سلیم‌ دکارتی‌ ارج‌ می‌نهیم.

حتی‌ اگر ترفند سکه‌ را بپذیریم‌ که‌ لاک‌ آن‌ را به‌ عنوان‌ راهی‌ برای‌ تملک‌ بیش‌ از آنچه‌ که‌ فرد می‌تواند کشت، ذخیره‌ یا مصرف‌ کند، مطرح‌ می‌کند، مع‌ذلک‌ باز هم‌ باید از خطاهای‌ منطقی‌ بیشتر او چشم‌ بپوشیم. اگر دغدغة‌ اصلی‌ لاک‌ صرفاً‌ تنفر الهی‌ و انسانی‌ از اسراف‌ واتلاف‌ می‌بود، دیگر مجبور نبود - حداقل‌ از نقطه‌ نظر برهان‌ فلسفی‌ - برای‌ اجتناب‌ از این‌ نقض‌ قانون‌ طبیعی، به‌ اقتصاد پولی‌ متوسل‌ شود. بسیاری‌ از مردمی‌ که‌ لاک‌ زندگی‌شان‌ را در سفرنامه‌ها خوانده‌ بود، معامله‌ پایاپای‌ می‌کردند. علاوه‌ بر آن‌ می‌توان‌ اشیأ قیمتی‌ مازاد بر نیاز به‌ اشکال‌ دیگری‌ غیر از طلا و نقره‌ ذخیره‌ نمود. شمش‌ آهن، سنگهای‌ حجاری‌ شده، لباسهای‌ فاخر و لوازم‌ خانه‌ اشیائی‌ هستند که‌ اقوام‌ مختلف‌ برای‌ ذخیره‌ ثروت‌ مازاد بر نیاز از آنها استفاده‌ کرده‌اند و علاوه‌ بر آن‌ این‌ وسایل‌ ذخیره‌سازی‌ مازاد اجتماعی‌ وسیله‌ مبادله‌ به‌ معنی‌ مدرن‌ آن‌ نیز نبوده‌اند. افراد و غالباً‌ خانواده‌ها در بعضی‌ فرهنگ‌های‌ "دنیای‌ جدید" مثل‌ بومیان‌ فرهنگ‌مند سواحل‌ شمال‌ غربی‌ آمریکای‌ شمالی، برای‌ نمایش‌ ثروت‌ و در نتیجه‌ کسب‌ موقعیتی‌ ممتاز، مراسم‌ بزرگی‌ برپا می‌نمودند که‌ چشم‌ بازدیدکنندگان‌ اروپایی‌ را از شکوه‌ و مقدار اشیأ گرانبهایی‌ که‌ در آنها هدیه‌ داده‌ و مصرف‌ می‌شد خیره‌ می‌کرد. طبیعتاً‌ خانواده‌های‌ رقیب‌ مجبور به‌ انجام‌ عملی‌ مشابه‌ بودند و در نتیجه‌ مبادله‌ کالا و خدمات‌ در میان‌ مردمی‌ پراکنده‌ و سلحشور تسهیل‌ می‌گردید. لاک‌ بیش‌ از اکثر معاصران‌ خود از راههای‌ مختلفی‌ که‌ فرهنگهای‌ دیگر مسئله‌ اسراف‌ و مبادله‌ خاص‌ خود را حل‌ کرده‌ بودند مطلع‌ بود.

نکته‌ مهمتر آن‌ است‌ که‌ حتی‌ اگر بحث‌ لاک‌ را بپذیریم‌ که‌ سکه‌های‌ ذخیره‌ شده‌ ما را از دغدغه‌های‌ اخلاقی‌ در مورد نگهداری‌ انبارهای‌ غله‌ و زیرزمینهای‌ مملو از محصولات‌ در حال‌ فساد می‌رهاند، باز هم‌ از محدودیت‌ دیگری‌ که‌ قانون‌ طبیعی‌ برای‌ ما قرارداده‌ است‌ خلاصی‌ نداریم.

ذخیره‌ ثروت‌ به‌ شکل‌ پول، برای‌ زندگی‌ دیگران‌ "مقدار کافی‌ و به‌ همان‌ مرغوبیت" باقی‌ نمی‌گذارد. نظریه‌ مالکیت‌ لاک‌ این‌ محدودیت‌ دوم‌ مقرره‌ از سوی‌ قانون‌ طبیعی‌ را نقض‌ می‌کند، حال‌ آن‌ که‌ لاک‌ هرگز اعتبار این‌ محدودیت‌ را مورد تردید قرار نداد و به‌ حال‌ تعلیق‌ درنیاورد.

پس‌ آیا لاک‌ فقط‌ ایدئولوگ‌ سردرگمِ‌ نسل‌ جدید ثروتمندانی‌ چون‌ شفتزبری، حامی‌ و مشاور سرمایه‌گذاری‌ خود، بود؟ اعتقاد من‌ این‌ است‌ که‌ پاسخ‌ منفی‌ است. لاک‌ در توجیه‌ مالکیت‌ خصوصی‌ و اختلاف‌ ثروت‌ دست‌ به‌ حرکتی‌ فلسفی‌ زد که‌ علیرغم‌ غیرمنطقی‌ بودن‌ ظاهری‌ خود جوهر و عصارة‌ سهم‌ و نقش‌ پایدار او را در اندیشه‌ سیاسی‌ غرب‌ ممتاز می‌سازد.

مسئله‌ در پارادکس‌ مالکیت‌ لاک‌ نهفته‌ است. پس‌ از تجربه‌ جنگ‌ داخلی‌ و بدنبال‌ آن‌ ادامه‌ مناقشه‌ بر سر اقتدار در نظام‌ سیاسی، پیشنهاد درخصوص‌ قراردادن‌ مالکیت‌ به‌ عنوان‌ اساس‌ نظم‌ عمومی‌ در جامعه‌ مشترک‌المنافع‌ هم‌ نظری‌ تیزبینانه‌ در مدلولات‌ عمیقتر مشکلات‌ زمان‌ و هم‌اندرزی‌ دوراندیشانه‌ برای‌ حکمرانان‌ و دولتمردان‌ آینده‌ بود که‌ مسئولیت‌ تأمین‌ امنیت‌ جوامع‌ در قبال‌ بروز ادواری‌ هیجان‌های‌ انقلابی‌ را به‌ عهده‌ می‌گرفتند.

این‌ طبیبی‌ که‌ مشاور سیاستگزاری‌ شده‌ بود، در بحث‌ مربوط‌ به‌ محدویتهای‌ قدرت‌ عالیه‌ در جامعه‌ مشترک‌المنافع، چنین‌ نسخه‌ای‌ برای‌ علاج‌ انقلاب‌ عمومی‌ تجویز کرد:

«نظر به‌ این‌ که‌ حفظ‌ اموال‌ هدف‌ حکومت‌ و علت‌ ورود افراد به‌ داخل‌ جامعه‌ است، پس‌ لزوماً‌ مفروض‌ و واجب‌ است‌ که‌ مردم‌ باید اموال‌ داشته‌ باشند و باید فرض‌ نمود که‌ بدون‌ حکومت‌ افراد با دخول‌ در جامعه‌ آن‌ اموال‌ را که‌ حفظ‌ آن‌ هدف‌ ورود آنان‌ به‌ جامعه‌ بوده‌ است‌ از دست‌ می‌دهند...»(23)

خاستگاه‌ اجتماعی‌ و اقتصادی‌ که‌ لاک‌ رساله‌ دوم‌ را در آن‌ نوشت‌ - عمران‌ و آبادی‌ گسترده‌ زمینهای‌ کشور که‌ بخش‌ عمده‌ آن‌ اکنون‌ در اختیار مالکان‌ خصوصی‌ قرارداشت‌ همراه‌ با وجود جمعیت‌ کثیری‌ از کارگران‌ بی‌زمین‌ و با دستمزد پائین‌ و افراد بیکار - نظریه‌ مالکیتی‌ را که‌ مطابق‌ آن‌ فرد با آمیختن‌ کار خود با زمین‌ بلااستفاده‌ مالک‌ آن‌ می‌شود و ظاهراً‌ خود را وقف‌ تداوم‌ نظم‌ مناسب‌ آن‌ سرزمین‌ می‌کند، به‌ پارادکس‌ تبدیل‌ نمود. زیرا درانگلستان‌ اواخر قرن‌ هفدهم‌ این‌ دستور که‌ ما موظف‌ به‌ کنار گذاشتن‌ "مقدار کافی‌ و به‌ همان‌ مرغوبیت" برای‌ دیگران‌ هستیم‌ - دستوری‌ که‌ باید به‌ یادداشت‌ لاک‌ نه‌ آن‌ را لغو کرد و نه‌ وسیلة‌ تأمین‌ آن‌ را فراهم‌ ساخت‌ - چه‌ معنایی‌ می‌توانست‌ داشته‌ باشد؟ در زمان‌ لاک‌ عده‌ چندانی‌ صاحب‌ "مِلک" به‌ معنای‌ مورد نظر او یعنی‌ زمین‌ طِلق، نبودند. لاک‌ متفکری‌ ساده‌لوح‌ نبود. علاوه‌ بر آن‌ وی‌ به‌ علت‌ شغل‌ دولتی‌ و روابط‌ تجاری‌ خود نمی‌توانست‌ از کمبود مطلق‌ زمین‌ در انگلستان‌ عصر خویش‌ بی‌اطلاع‌ باشد.

اما در "دنیای‌ جدید" زمین‌ کافی‌ و بسیار مرغوب‌ وجود داشت. لاک‌ بهتر از اکثر افراد شاغل‌ در کار دولتی‌ در انگلستان‌ اواخر قرن‌ هفدهم، از این‌ موضوع‌ اطلاع‌ داشت. باید تاکید نمود که‌ او درزمان‌ حیاتش‌ یکی‌ از مطلع‌ترین‌ افراد انگلیسی‌ از وضعیت‌ دنیای‌ مستعمرات‌ شناخته‌ می‌شود. او این‌ اطلاعات‌ را از چند طریق‌ کسب‌ کرده‌ بود.

لاک‌ از طریق‌ سه‌ نیروی‌ بسیار قدرتمند زندگی‌ خود به‌ "دنیای‌ جدید" وابسته‌ بود. اولاً‌ مناطق‌ آن‌ سوی‌ دریاها که‌ نه‌ نقشه‌ای‌ درست‌ و حسابی‌ داشت‌ و نه‌ اطلاعات‌ چندانی‌ از آنها در دسترس‌ بود تخیل‌ او را تحریک‌ می‌کرد. او عاشق‌ مطالعه‌ سفرنامه‌ها، کتاب‌های‌ جغرافی‌ و شرح‌ کشف‌ سرزمینها بود. وی‌ با مطالعه‌ دقیق‌ آنها دانش‌ وسیعی‌ از معلومات‌ وارده‌ به‌ آگاهی‌ اروپائیان‌ در مورد سرزمینهای‌ جدید ماورأ بحار را کسب‌ کرد.(24)

ثانیاً‌ رفاه‌ اقتصادی‌ او تا حدی‌ وابسته‌ به‌ سرمایه‌گذاریهای‌ او در طرحهای‌ مختلف‌ مستعمراتی‌ بود. حمایت‌ شفتزبری‌ برای‌ او سمت‌ دبیری‌ هیئت‌ امنأ مالکان‌ کارولینا ارا به‌ ارمغان‌ آورد.(25) دوستش‌ او را واداشت‌ تا در "ماجراجویان‌ باهاما" (کار دیگر هیئت‌ امنأ مالکان)، "کمپانی‌ ریچارد تامپسون"، "کمپانی‌ رویال‌ آفریقا" و "کمپانی‌ هند شرقی" سرمایه‌گذاری‌ کند.(26) در آستانه‌ بازنشستگی‌ شاید نیمی‌ از درآمد وی‌ از محل‌ این‌ سرمایه‌گذاریها تأمین‌ می‌شد.(27)

ثالثاً، شغل‌ وی‌ در بخش‌ دولتی، اطلاعات‌ عملی‌ او را از مسائل‌ مستعمرات‌ و بخش‌ عمده‌ مابقی‌ درآمد وی‌ را تأمین‌ می‌کرد. لاک‌ دو دوره‌ خدمت‌ دولتی‌ خود را در کمک‌ به‌ تدوین‌ و اداره‌ سیاست‌ امپراطوری‌ بریتانیا در قبال‌ مستعمرات‌ گذراند. از 1673 تا 1675 در حالیکه‌ در خدمت‌ هیئت‌ امنأ مالکان‌ کارولینا بود بواسطه‌ شفتزبری‌ سمت‌ مشابهی‌ در "شورای‌ تجارت‌ و کشاورزی" بدست‌ آورد.(28) در سال‌ 1675، ارلِ‌ دنبی(29) وزیر جدید چارلز دوم‌ و دشمن‌ شفتزبری‌ شورای‌ مذکور را منحل‌ ساخت. اما چند سال‌ بعد از "انقلاب‌ شکوهمند" و مراجعت‌ لاک‌ از سرزمین‌ اصلی‌ اروپا شورا مجدداً‌ تشکیل‌ شد.

از سال‌ 1696 تا زمان‌ بازنشستگی‌ در سال‌ 1700 او به‌ خدمت‌ در این‌ تشکیلات‌ تازه‌ که‌ ویلیام‌ سوم‌ آن‌ را تحت‌ عنوان‌ "هیئت‌ تجارت" مجدداً‌ راه‌اندازی‌ کرده‌ بود، پرداخت.(30)

بدین‌ ترتیب‌ نیاز نظری‌ و تجربه‌ عملی‌ به‌ یکدیگر پیوستند تا لاک‌ را به‌ سمت‌ حل‌ مسئله‌ خویش‌ هدایت‌ کنند. اگر در اوایل‌ همه‌ دنیا آمریکا بود، لاک‌ می‌فهمید که‌ در اواخر قرن‌ هفدهم‌ هنوز بخش‌ بزرگی‌ از آن‌ در وضعیتی‌ که‌ وی‌ آن‌ را وضعیت‌ طبیعی‌ می‌نامید باقی‌ مانده‌ بود. او در رساله‌ دوم‌ نوشت‌ "اولین‌ اعصار دنیا وقتی‌ بود که‌ انسانها بیشتر در معرض‌ خطر جدا ماندن‌ از همراهان‌ خود و گم‌شدن‌ در گستره‌ طبیعت‌ وحشی‌ آن‌ موقع‌ کره‌ زمین‌ قرار داشتند تا آنکه‌ از کمبود زمین‌ برای‌ کشت‌ در مضیقه‌ باشند".31 اما گستردگی‌ طبیعت‌ وحشی‌ هنوز هم‌ برقرار بود، زیرا او ادامه‌ می‌دهد:

«علیرغم‌ آنکه‌ دنیا اکنون‌ بسیار شلوغ‌ به‌ نظر می‌رسد می‌توان‌ همان‌ معیار را مجاز شمرد، بی‌آنکه‌ حق‌ کسی‌ ضایع‌ شود. زیرا فرد یا خانواده‌ای‌ را در همان‌ وضعیت‌ جمعیت‌ اولیه‌ فرزندان‌ آدم‌ یا نوح‌ در نظر بگیرید، اگر اجازه‌ دهیم‌ که‌ او در نقطه‌ بایری‌ از خاک‌ آمریکا به‌ کشت‌ و زرع‌ بپردازد، پی‌می‌بریم‌ که‌ املاکی‌ که‌ او می‌تواند براساس‌ معیارهای‌ ارائه‌ شده‌ ما تصاحب‌ نماید چندان‌ بزرگ‌ نخواهد بود و حتی‌ تا به‌ امروز حقی‌ را از مابقی‌ بشریت‌ ضایع‌ نمی‌کند و دلیلی‌ برای‌ شکایت‌ آنها بوجود نمی‌آید و از این‌ تصرف‌ زیان‌ نمی‌بینند، هرچند که‌ نژاد بشر اکنون‌ در چهارگوشه‌ دنیا پراکنده‌ شده‌ و تعداد آنها بسیار بیشتر از آغاز تاریخ‌ است».(32)

لاک‌ در اینجا "دنیای‌ جدید" را و خصوصاً‌ مناطق‌ مهاجرنشین‌ آمریکا را به‌ منزلة‌ تصدیق‌ فلسفه‌ اجتماعی‌ - سیاسی‌ خود ارائه‌ کرده‌ است. زیرا "حتی‌ تا به‌ امروز" می‌توان‌ به‌ آنجا رفت‌ و بدون‌ افزون‌طلبی‌ و تضییع‌ حقوق‌ دیگران‌ کار خود را با دشت‌ و جنگل‌ درآمیخت‌ و به‌ جمع‌ مالکان‌ انگلیسی‌ پیوست. اگر کسی‌ دارای‌ زمین‌ کافی‌ یا طلا و نقره‌ در انگلستان‌ نبود - که‌ وضع‌ اکثریت‌ جمعیت‌ کشور چنین‌ بود - لاک‌ آمریکا را به‌ عنوان‌ کلید راهگشای‌ مشارکت‌ وی‌ در زندگی‌ ممالک‌ مشترک‌المنافع‌ پیشنهاد می‌کرد. اما فی‌المثلتکلیف‌ سکنه‌ بومی‌ این‌ زمینها چه‌ می‌شد، آیا حتی‌ قبل‌ از آنکه‌ اولین‌ کشتی‌ از اروپا حرکت‌ کند اینها صاحبان‌ این‌ زمینها نبودند؟

لاک‌ در مورد حق‌ تملک‌ این‌ زمینهای‌ "جدید" توسط‌ مهاجران‌ اروپایی‌ دو برهان‌ ارائه‌ کرده‌ است. اولاً‌ گرچه‌ وی‌ تصدیق‌ می‌کند که‌ خداوند در واقع‌ دنیا را به‌ شراکت‌ به‌ انسانها داده‌ است‌ اما به‌ خواننده‌ یادآوری‌ می‌کند که‌ "خداوند آن‌ را برای‌ استفاده‌ و حداکثر رفاهی‌ که‌ می‌توانند از آن‌ برای‌ خود فراهم‌ کنند به‌ آنها داده‌ است. "بنابراین‌ " نمی‌توان‌ فرض‌ نمود که‌ منظور خداوند آن‌ بوده‌ است‌ که‌ این‌ زمینها مشترک‌ و بایر باقی‌ بمانند بلکه‌ آن‌ را برای‌ استفادة‌ انسانهایی‌ که‌ ساعی‌ و عاقلند عطا کرده‌ است‌ (و کار مبنای‌ حق‌ فرد نسبت‌ به‌ آن‌ است)."(33)

بدین‌ترتیب‌ برای‌ تحصیل‌ حق‌ نسبت‌ به‌ بخشی‌ از طبیعت‌ صرفاً‌ آمیختن‌ کار فرد با آن‌ کافی‌ نیست، بلکه‌ وی‌ موظف‌ است‌ بهره‌وری‌ تلاش‌ را به‌ حداکثر برساند. آنطور که‌ وی‌ نوشته‌ است‌ "اگر علف‌ زمین‌ محصور کسی‌ بر روی‌ زمین‌ تباه‌ شود و یا محصول‌ کشت‌ و کارشجمع‌آوری‌ و ذخیره‌ نشده‌ و تباه‌ شود، این‌ قطعه‌ زمین، صرفنظر از حصار آن، هنوز زمین‌ بایر است‌ و می‌تواند به‌ تملک‌ فرد دیگری‌ درآید."34 لاک‌ با این‌ هنرنمایی‌ فلسفی‌ توانست‌ با یک‌ برهان‌ هم‌ خلع‌ ید سرخپوستان‌ از سرزمینهای‌ اجدادیشان‌ در آمریکای‌ دوردست‌ و هم‌ تصرف‌ جاری‌ زمینهای‌ بایری‌ که‌ طبق‌ سنت‌ برای‌ استفاده‌ کشاورزان‌ در روستاهای‌ انگلیس‌ کنار گذاشته‌ شده‌ بود را توجیه‌ کند.

برهان‌ ذو وجهی‌ لاک‌ ما را بیش‌ از پیش‌ ترغیب‌ می‌کند که‌ صحت‌ این‌ نظر را در مورد وی‌ بپذیریم‌ که‌ او فیلسوف‌ بزرگ‌ نظام‌ در حال‌ تکوین‌ جهانی‌ بود که‌ دنیای‌ قدیم‌ را با بندهای‌ استیلا و انقیاد به‌ "دنیای‌ جدید" مرتبط‌ می‌ساخت. مطمئناً‌ اکثر بومیان‌ آمریکا واجد هیچیک‌ از شرایط‌ اصلی‌ تملک‌ بخشی‌ از آمریکا، یعنی‌ شرط‌ اولیه‌ - صرف‌ انرژی‌ انسانی‌ برای‌ تغییر طبیعت‌ - و از نظر لاک‌ شرط‌ ضروری‌ ملازم‌ آن‌ - به‌ حداکثر رساندن‌ تولید - نبودند.

ثانیاً، اروپائیان‌ به‌ علت‌ اینکه‌ سکنه‌ بومی‌ مستعمرات‌ ماورأ بجار اروپا از پول‌ به‌ عنوان‌ وسیله‌ مبادله‌ استفاده‌ نمی‌کردند حق‌ داشتند از سکنه‌ اصلی‌ این‌ مناطق‌ خلع‌ مالکیت‌ کنند. استدلال‌ لاک‌ اینگونه‌ است:

«هنوز قطعات‌ بزرگی‌ از زمین‌ وجود دارد که‌ (چون‌ سکنه‌ آنها هنوز در توافق‌ بر سراستفاده‌ از پول‌ رایج‌ به‌ مابقی‌ بشریت‌ نپیوسته‌اند) بلااستفاده‌ مانده‌ است‌ و وسعت‌ آنها بیش‌ از آن‌ است‌ که‌ سکنه‌ استفاده‌ می‌کنند و یا می‌توانند استفاده‌ کنند و در نتیجه‌ هنوز در حالت‌ عمومی‌ باقی‌ مانده‌اند».(35)

لاک‌ تصدیق‌ می‌کند که‌ بعضی‌ از سرخپوستان‌ از نوعی‌ مصنوع‌ دستی‌ تسبیح‌ مانند به‌ نام‌ وام‌ پوم‌پک36، استفاه‌ می‌کنند که‌ تا حدی‌ نقش‌ پول‌ را ایفا می‌کند. اما در اینجا مطالعات‌ وی‌ در زمینة‌ قوم‌نگاری‌ به‌ کمک‌ فلسفه‌ نظام‌ جهانی‌ آمده‌ است. او می‌دانست‌ که‌ "وام‌ پوم‌ پک" در اصل‌ به‌ عنوان‌ وسیلة‌ مبادله‌ تجاری‌ ("پول‌ رایج") به‌ معنایی‌ که‌ سکه‌ فلزات‌ گرانبها در اروپا استفاده‌ می‌شد به‌ کار گرفته‌ نمی‌شد بلکه‌ در مراسم‌ تشریفاتی‌ مورد استفاده‌ قرار می‌گرفت. بدین‌ ترتیب‌ سکنه‌ بومی‌ آمریکا از این‌ نظر نیز هنوز در وضعیت‌ طبیعی‌ بسر می‌بردند. زمین‌هایی‌ که‌ سرخپوستان‌ آمریکایی‌ در آن‌ شکار و یا حتی‌ زراعت‌ می‌کردند به‌ اندازه‌ای‌ که‌ مال‌الاجاره‌ املاک‌ لاک‌ در سامرست(37) به‌ خود او تعلق‌ داشت، حتی‌ وقتی‌ که‌ او در آکسفورد و لندن‌ و یا در تبعید در قاره‌ اصلی‌ اروپا بسر می‌برد، به‌ آنها متعلق‌ نبود.(38)

لاک‌ حتی‌ بیش‌ از آنچه‌ که‌ تا کنون‌ فکر می‌کردیم، درنحوة‌ برخورد خود نسبت‌ به‌ رابطه‌ مالکیت، گسترش‌ مستعمرات‌ و حکومت‌ مطلوب، ماهیت‌ عصر خویش‌ را درک‌ کرده‌ است. مالکیت‌ به‌ عنوان‌ معیار مشارکت‌ در حیات‌ سیاسی‌ کشور، مالکیت‌ به‌ عنوان‌ تضمین‌ رفتار محافظه‌کارانه، و نوید مالکیت‌ به‌عنوان‌ انگیزه‌ آرامش‌ اجتماعی، جملگی‌ کارکردها و اهداف‌ بسیار مهمی‌ هستند که‌ لاک‌ در رساله‌ دوم‌ به‌ عهده‌ مالکیت‌ منابع‌ گذاشته‌ است. اما برای‌ ایجاد این‌ مالکیت‌ فرد می‌باید نیروی‌ کار خود را با نعمت‌ طبیعت‌ متعلق‌ به‌ خداوند درآمیزد. هدف‌ مکتوبات‌ سیاسی‌ لاک‌ - علیرغم‌ آنکه‌ عمدتاً‌ به‌ مسائل‌ جاری‌ می‌پردازد - ایجاد بنیانی‌ مستحکم‌ برای‌ یک‌ نظریة‌ دولت‌ بوده‌ است‌ که‌ هم‌ موجب‌ رضایت‌نخبگان‌ و آرامش‌ رعایای‌ روزگار خود باشد و هم‌ وفاداری‌ نسلهای‌ آینده‌ را جلب‌ نماید.

ابهام‌ جالب‌ توجه‌ نوشته‌های‌ سیاسی‌ لاک‌ که‌ به‌ وی‌ اجازه‌ داد اعمال‌ طمعکارانه‌ و یاغیانه‌ ثروتمندان‌ عصر خود و اعصار بعد را توجیه‌ کند و درعین‌ حال‌ چراغ‌ امید مشارکت‌ سیاسی‌ بی‌سابقه‌ای‌ را برای‌ اکثریت‌ بیافروزد، مورد توجه‌ مفسران‌ قرار گرفته‌ است.(39) این‌ ابهام‌ به‌ چند طریق‌ عمل‌ می‌کند. خوانندگان‌ رساله‌ دوم‌ به‌ سرعت‌ به‌ نوسان‌ مداوم‌ بین‌ "مالیکت" و "زندگی، آزادی‌ و مالکیت" به‌ نحوی‌ که‌ گویی‌ اینها مفاهیم‌ یکسانی‌ هستند، پی‌می‌برند. اما وی‌ با گره‌زدن‌ زندگی‌ و آزادی‌ به‌ مالکیت، قشر عظیمی‌ از مردم‌ را از حکومت‌ بیرون‌ می‌راند. لاک‌ در نامه‌هایی‌ پیرامون‌ تساهل(40) مجدداً‌ حکومت‌ پایان‌دهنده‌ به‌ وضعیت‌ طبیعی‌ را، برخلاف‌ آنچه‌ که‌ از بحث‌ رساله‌ دوم‌ برمی‌آید که‌ صرفاً‌ تأمین‌ کننده‌ نیازهای‌ صاحبان‌ املاک‌ باشد، مسئول‌ تأمین‌ "صلح، ثروت‌ و کالاهای‌ عمومی‌ برای‌ همه‌ مردم"(41) معرفی‌ می‌کند. علاوه‌ بر آن، هیچ‌ عصری‌ که‌ هم‌ قیام‌ ملهم‌ از ایدئولوژی‌ توده‌های‌ وسیع‌ مردم‌ مسلح‌ را بخود دیده‌ است‌ که‌ خواهان‌ محاکمه‌ پادشاه‌ خود هستند و هم‌ شاهد راهیابی‌ افراد نوکیسه‌ به‌ قدرت‌ بوده‌ است‌ نمی‌تواند به‌ سهولت‌ نظریه‌ سیاسی‌ای‌ را قبول‌ کند که‌ خواهان‌ حاکمیت‌ پادشاهی‌ خودکامه‌ یا گروه‌ بستة‌ نخبگان‌ سیاسی‌ است. حمله‌ خود لاک‌ در رساله‌ اول‌ به‌ دفاعیه‌ سر رابرت‌ فیلمر(42) از حکومت‌ مطلقه‌ را می‌توان‌ شاهد این‌ مدعا تلقی‌ کرد. مع‌ذلک‌ ائتلاف‌ اشراف‌ و نوکیسه‌ها که‌ لاک‌ با آن‌ هم‌جهت‌ بود هنوز آماده‌ بازکردن‌ درهای‌ قدرت‌ برای‌ ورود قشرهایی‌ که‌ از نظر ثروت‌ و موقعیت‌ در مرتبه‌ای‌ فروتر از آنان‌ قرار داشتند، نبود.

سی. بی. مک‌فرسُن(43) راهی‌ ارائه‌ داه‌ که‌ به‌ نظر وی‌ لاک‌ از آن‌ طریق‌ این‌ ابهام‌ را مرتفع‌ کرده‌ است. به‌ نظر مک‌ فرسن‌ آموزة‌ لاک‌ دربارة‌ حق‌ مالکیت‌ انحصاری‌ که‌ با افزودن‌ کار فردی‌ به‌ منابع‌ تحصیل‌ می‌شود راه‌ را برای‌ مفههوم‌ مدرن‌ سرمایه‌ دارانة‌ مالکیت‌ خصوصی‌ و بطور ضمنی، برای‌ نظریه‌ معاصر مشارکت‌ سیاسی‌ بازکرده‌ است.(44) اما همانطور که‌ ملاحظه‌ شد این‌ راه‌ هم‌ از نظر تنش‌های‌ مرتفع‌ نشده‌ زندگی‌ قرن‌ هفدهم‌ و هم‌ مهمتر از آن، از نظر برآورد لاک‌ از تحولات‌ آتی‌ به‌ هیچ‌وجه‌ راه‌حل‌ مناسبی‌ نیست. کاملاً‌ واضح‌ است‌ که‌ در انگلستان‌ عصر لاک‌ به‌ قدر کافی‌ زمین، معدن‌ و جنگلهای‌ بی‌صاحبی‌ وجود داشته‌ تا اکثریت‌ جمعیت‌ فاقد زمین‌ بتوانند نیروی‌ کار خود را با آن‌ بیامیزند. باز هم‌ همانطور که‌ دیدیم‌ آموزة‌ پول، لاک‌ را به‌ سردرگمیهای‌ لاعلاج‌ و نقض‌ آشکار قانون‌ طبیعی‌ وادار ساخت.

لاک‌ در اواخر دهه‌ نود که‌ تجارتش‌ در "هیئت‌ تجارت" یک‌ بار دیگر او را به‌ ارتباط‌ مستقیم‌ با ساخت‌ و بافت‌ امپراطوری‌ کشاند و شاید تا این‌ هنگام‌ پیرامون‌ تبعات‌ براهینی‌ که‌ در رساله‌ دوم‌ اقامه‌ کرده‌ بود قدری‌ تأمل‌ کرده‌ بود، این‌ حکم‌ را به‌ متن‌ رساله‌ دوم‌ اضافه‌ کرد که‌ "افزایش‌ زمین‌ و حق‌ استفاده‌ از آن‌ هنر بزرگ‌ حکومت‌ است."(45) نظر خود لاک‌ در این‌ مورد که‌ راه‌حل‌ فلسفی‌ او جهت‌ ابتنای‌ نظریه‌ای‌ دربارة‌ یک‌ نظام‌ اجتماعی‌ با ثبات‌ پویا درست‌ در آن‌ سوی‌ اقیانوس‌ اطلس‌ قراردارد اکنون‌ به‌ روشنی‌ کامل‌ نمایان‌ است. فلسفه‌ سیاسی‌ وی‌ با پشت‌سرنهادن‌ نظریه‌های‌ اجتماعی‌ ساده‌اندیشانة‌ مکتب‌ سوداگری‌ رایج‌ در عصر خود، واقعیت‌ استعمار و غنای‌ وسوسه‌انگیز منابع‌ مستعمرات‌ را به‌ شیوه‌ای‌ جدید در فلسفه‌ سیاسی‌ مدرن‌ ادغام‌ کرد. او امپراطوری‌ استعماریرا به‌ پیوندی‌ حیاتی‌ بین‌ نخبگان‌ جدید بریتانیا و افراد تحت‌ حاکمیت‌ آن‌ تبدیل‌ کرد. بدین‌ ترتیب، لاک‌ با درهم‌ آمیختن‌ نوید رشد، نوید وفور بیشتر برای‌ همگان، و نوید آرامش‌ اجتماعی‌ در امپراطوری‌ با لیبرالیسم‌ نوپای‌ جامعه‌ بریتانیا، این‌ لیبرالیسم‌ را مستحکم‌ نمود. علاوه‌ بر آن‌ چنین‌ استنباطی‌ از تصورلاک‌ دربارة‌ امپراطوری، راه‌ را برای‌ ارزیابی‌ مجدد آن‌ دسته‌ از نظریه‌های‌ امپریالیسم‌ مدرن‌ - از جمله‌ نظریه‌ لنین‌ - هموار می‌کند که‌ چنین‌ گسترشی‌ را به‌ جای‌ آنکه‌ یکی‌ از مؤ‌لفه‌های‌ سنت‌ لیبرالی‌ تلقی‌ کنند، "آخرین‌ مرحله" می‌شمارند.

استفاده‌ لاک‌ از یک‌ قاره‌ و در واقع‌ چندین‌ قاره‌ به‌ عنوان‌ ترفندی‌ برای‌ حل‌ معضلات‌ نظام‌ فلسفی‌اش، در تاریخ‌ فلسفه‌ بی‌سابقه‌ بوده‌ است. اما بسط‌ خشونت‌ بار سلطه‌ جوامع‌ اروپایی‌ بر سایر نقاط‌ دنیا - فرآیندی‌ نوظهور در عصر لاک‌ - نیز بی‌سابقه‌ بوده‌ است. پس‌ از گذشت‌ نزدیک‌ به‌ سه‌ قرن‌ هنوز هم‌ می‌توانیم‌ مطالبی‌ را از لاک‌ بیاموزیم. چون‌ استنباط‌ او از رابطه‌ فیمابین‌ دنیای‌ قدیم‌ و جدید، با همه‌ نواقص‌ خود، موجب‌ تعمیق‌ درک‌ ما از جریانات‌ مهم‌ فکری‌ و نتایج‌ عملی‌ ملازم‌ آنها گردیده‌ است. جریاناتی‌ که‌ از سرآغاز مدرن‌ خود راه‌ را برای‌ تقویت‌ قدرت‌ و تحکیم‌ ثبات‌ داخلی‌ قدرتمندترین‌ جوامع‌ غربی‌ از طریق‌ تصاحب‌ و تصرف‌ نیروی‌ کار مردم‌ و منابع‌ فرهنگهای‌ باستانی‌ دوردست‌ باز کرد. کاری‌ که‌ شیفتگان‌ تمدن‌ اروپایی‌ آن‌ را با نام‌ "دنیای‌ جدید" غسل‌ تعمید دادند.

 

پی‌نوشتها:

 

 این‌ مجموعه‌ که‌ توسط‌ آقای‌ دکتر سعید زیبا کلام‌ گزینش‌ و گردآوری‌ شده‌ است‌ حاوی‌ سلسله‌ تحقیقاتی‌ است‌ تاریخی‌ و فلسفی‌ که‌ چگونگی‌ حضور موازین‌ ارزشی‌ و ایدئولوژیک‌ خاصی‌ را در فرآیند تکون‌ و تحول‌ لیبرالیسم‌ مورد تحقیق‌ و تفحص‌ قرار می‌دهد.

مقاله‌ اول‌ این‌ مجموعه‌ تحت‌ عنوان‌ "لیبرالیسم‌ و آیین‌های‌ غیرلیبرالی‌ زندگی"، تحقیق‌ پروفسور بیکوپرخ، ترجمة‌ فرهاد مشتاق، در هفته‌نامة‌ عصر ما، شماره‌های‌ 52 و 53 مورخ‌ 14، 18 شهریور 1374؛ و مقاله‌ دوم‌ تحت‌ عنوان‌ "جان‌ لاک‌ و دفاع‌ اقتصادی‌ از استعمارتحقیق‌ بارمارا آرنین، ترجمه‌ علی‌ شهبازی، در اطلاعات‌ سیاسی‌ و اقتصادی، شمارة‌ 115-116 فروردین‌ - اردیبهشت‌ 1376؛ و مقاله‌ سوم‌ تحت‌ عنوان‌ "اندیشه‌های‌ لیبرالیستی‌ لاک‌ و مشارکت‌ وی‌ در برده‌داری"، تحقیق‌ وین‌ گلاسر، ترجمة‌ دکتر عبدالرحیم‌ گواهی، در اطلاعات‌ سیاسی‌ واقتصادی، شماره‌ 117-118 خرداد - تیر 1376 انتشار یافته‌ است.

 مشخصات‌ کتابشناختی‌ این‌ تحقیق:

7(6891), PP.4Journal of The History of Ideas,  .567-581

 

1 - افراد مطلعی‌ در رشته‌های‌ مختلف‌ مرا در تحقیق‌ مطالب‌ این‌ مقاله‌ در سرحدات‌ خطرناک‌ مابین‌ رشته‌های‌ مختلف‌ یاری‌ کرده‌اند. مایلم‌ خصوصاً‌ ازMichael Zweig ،Karl  Bottigheimer،Bernard Semmel،Sidney Gelber ،Hal  Benenson،Dick Howard  برای‌ نظرات‌ وانتقاداتشان‌ تشکر کنم.

- Peter Laslett, Lock's Two Treatises of2 Government: A Critical Edition With Introduction and .319 ,(1970Cambridge,  ؛nd ed.2Notes (

از این‌ پس‌ دو رساله‌ خوانده‌ می‌شود.

- See The First Volumes in Immanual3 Wallerstein's Series on the World System, The Modern World - System, I, Capitalist Agriculture and the Origins of the World - Economy in the Sixteenth Century NewYork, 4791), esp. 75-643, and II, Mercantilism and) the Consolidation of the European World - Economy, .(0571-0061980 (New york, 1

- Anthony Ashley Cooper, First Earl o:4 Shaftesbury,

- See Quentin Skinner's "meaning and5 Understanding in the History of Ideas," History and .3-53 ,(1969)8Tneory,

- Grotius.6

- Pufendorf.7

8 - دو رساله، ص‌ 294.

- Garcilasso de La Vega.9

10 - دو رساله، ص‌ 295.

11 - ایضاً، صص‌ 303-4. به‌ مقدمه‌Laslett  در دو رساله‌ ص‌ 100 نیز مراجعه‌ شود.

12 - ایضاً، ص‌ 305.

13 - ایضاً، ص‌ 306.

14 - ایضاً، ص‌ 306-8.

15 - ایضاً، ص‌ 307.

16 - ایضاً، ص‌ 307.

17 - ایضاً، ص‌ 308-9.

-8 Peter Laslett.1

.-943 Laslett, Introduclion to the Treatises, 1

-0 Calvinist.2

.319-20 ,-1311-12 Locke, Two Treatises, 2

-2 Cf. his Essay Concerning Human Understanding,2 .618-30 ,(1979ed. Peter H. Nidditch (Oxford,

23 - دو رساله، ص‌ 378.

-4 Peter Laslett, "John Locke and his Book,"2 introductory essay in Harrison and Laslett, Locke's , 81-51, 52-22, 92-82. See Further4Library,  36, Wood, the Politics of Locke's4Cranston,  .31-32Philosophy,

-5 E. S. DeBeer(ed.), The Correspondence of John2 .1Locke, I, xxxii and n.

.-626 Wood, The Politics of Locke's Philosophy, 2

مثلاً‌ لاک‌ به‌ پیشنههاد شفتزبری‌ درست‌ قبل‌ از شروع‌ به‌ کار در سمت‌ دبیرشورای‌ تجارت‌ کشاورزی‌ 200 پوند درBahamas  Adventures سرمایه‌گذاری‌ نمود. وی‌ آن‌ را به‌ قیمت‌ بالاتری‌ با سود فروختCranston .، صص‌ 155-56.

.-7153-54 Cranston, 2

-8 Ibid, 404 ff.2

-9 Earl of Danby.2

-0 Laslett, John Locke: Problems and Perspectives,3 73 ff.1

31 - دو رساله، صص‌ 310-11.

32 - ایضاً، تأکید از نویسنده‌ است.

33 - ایضاً، ص‌ 309.

34 - ایضاً، ص‌ 310، ص‌ 313.

35 - ایضاً، ص‌ 317.

-6 Wampompeke (Wampum.3

.(یکی‌ از استانهای‌ انگلستان-7 Somerset (3

38 - دو رساله، ص‌ 409 علاوه‌ برآن‌ به‌

Martin Seliger, The Liberal Politics of John Locke .114-18 ,(1969New york, Washington, )

رجوع‌ شود.

-9 John Dunn, "The Politics of Problems and3 .53Perspective,

-0 Letters Concerning Toleration.4

,(-11905 Letters Concerning Toleration (London, 4 .178

-2 Sir Robert Filmer.4

-3 C.B. Macpherson.4

-4 C.B. Macpherson, "Capitalism and the4 changing Concept of Property," in Eugene Kamenka and R.S.Neale (eds.), Feudalism, Capiralism and Beyond .112-13 ,(1975Canberra, )

45 - دو رساله،صص‌ 314-15 و یادداشتهای‌ پاراگراف‌ 42.

تبلیغات