کمتر کسی را می توان یافت که بارها و بارها نشنیده و یا نخوانده باشد که: «ایران دارای فرهنگی غنی و ریشه دار است.» این گزاره واقعیتی تردیدناپذیر را بیان می کند. اگر به تعریف تایلور از فرهنگ، آنجا که «فرهنگ را مجموعه پیچیده ای از دانش ها، باورها، هنرها، قوانین، اخلاقیات، عادات و هرچه که فرد به عنوان عضوی از جامعه خویش فرامی گیرد»، اعتماد کنیم، برای هر جنبه ای از مؤلفه های این تعریف می توانیم هزاران مورد برجسته را در حوزه تمدن ایرانی - اسلامی برشمریم و به آن ها ببالیم؛ اما آیا این به خود بالیدن ها و به عظمت و شکوه پیشینیان نازیدن ها و فخر فروختن ها، اگر در زندگی امروز ما حضور محسوس نداشته باشند و ما نتوانیم آن ها را برای پویا و سرزنده نگه داشتن زندگی امروزی مان به کار گیریم، چه معنایی خواهد داشت؟ در این صورت، ما نه تنها حافظ فرهنگ غنی نیاکانمان نبوده ایم، بلکه ویرانگر آن بوده ایم.