جامعیه ایرانی تغییرات متنوعی در حوزه های مختلف تجربه نموده است، با وجود شدت و سرعت این تغییرات در مناطق ایلی و محروم کشور ازجمله استان ایلام، قبیله و ایل به مثابه یک نهاد اجتماعی، همچنان در مناسبات اجتماعی، سیاسی و اقتصادی، عاملی مسلط است. هدف اصلی این مقاله، طبق نظرییه بوردیو تحلیل و فهم بازپیکربندی قبیله گرایی به مثابه یک عادت واره است که دارندگان جایگاه های متفاوت در میدان، با بهره مندی از حجم و ترکیب های خاص سرمایه و بنابر نظریه های رز و روثستاین در ارتباط با وضعیت نهادی جامعه، واجد عادت واره های خاص قبیله گرایی اند و قبیله گرایی پدیده ای چند بعدی با صورت های مشابه است که تحت تأثیر شکست سازمانی در ایران امروز، بازپیکربندی شده است. به این منظور، با روش ترکیبی پیمایش و مردم نگاری و استفاده از نمونه گیری خوشه ای، به مطالعیه نمونه ای به حجم 524 نفر از جامعیه آماری شهروندان 18 سال به بالای استان ایلام پرداخته شده است. یافته های تحقیق نشان می دهند که بین متغیر قبیله گرایی با متغیرهای شکست سازمانی، آنومی اجتماعی، چرخیه شوم نهادی، منطق زیادگی و سرماییه فرهنگی رابطیه مستقیم و معنا دار و با سرماییه اجتماعی و اعتماد نهادی رابطیه معکوس و معنا دار وجود دارد. آزمون مقایسیه میانگین ها نشان می دهد که میانگین قبیله گرایی و ابعاد آن در بین اقشار مختلف دارای تفاوت معنا دار است، به نحوی که قبیله گرایی اجتماعی در بین طبقیه کارگر و لایه های پایین طوایف در قالب نزاع های دسته جمعی، وصلت های خویشاوندی و قبیله گرایی سیاسی، صورت مشروع قبیله گرایی است که در بین خرده بورژوازی و بورژوازی جدید به منظور ارتقا در سلسله مراتب اداری و کسب منافع، از طریق قبیله ای کردن سیاست و انتخابات صورت می گیرد.