استفاده از سایه و سایبان در حال احرام (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
آرشیو
چکیده
متن
احجگزار، همین که احرام بست و به قصد محرم شدن، لبیکهاى ویژه را گفت، انجام بیست (1) و یا بیستوچهار کار (2) بر وى حرام مىشود.
اکنون در این مقال، سخن از سایه جستن (استظلال) در حال احرام است که آن را از کارهاى حرام در حال احرام دانستهاند.
مراد از «استظلال» چیست و مصداقهاى آن کدام است؟ آیا سایه جستن است و یا هر گونه پناه جستن را گویند، چه پناهگرفتن از گرماى خورشید، چه باران و طوفان؟
آیا در حال احرام، زیر سایه رفتن و... حرام است و انجام دهنده آن باید کفاره بپردازد، یا حرام نیست و انجام دهنده آن، باید فدیهاى بدهد و یا گوسفندى کشتار کند.
آیا به سایه پناه بردن و استظلال، در جایى است که حجگزار بر مرکب خود، قبه، کجاوه و هودجى بار کند و در داخل آن به استراحتبپردازد و از باد و باران و گرماى خورشید خود را در امان بدارد، یا ماشینها و اتومبیلهاى امروزى را هم که سقف دارند، در بر مىگیرد. در این جا، احتمالهاى گوناگونى وجود دارد. شاید کسى بگوید: هودج و کجاوه چیزهاى زایدى بوده که حجگزاران متمکن بر پشت مرکبهاى خود مىبستهاند و در داخل آن به استراحت مىپرداختهاند و به گونهاى تشخص و رفاهخواهى بوده، از این روى شارع مقدس آن را حرام کرده و انجام دهنده آن را واداشته که کفاره بپردازد. اما در روزگار ما که حجگزاران از اتومبیل استفاده مىکنند، همه آنها به طور معمول سقف دارند و چیز زایدى به آن نمىافزایند و تشخصى هم در کار نیست. بنابراین، استفاده از اتومبیل، قطار و کشتى سقفدار، استظلال نیست، تا بحثحرام بودن آن به میان آید. (3)
به عبارت منطقى، لفظ شتر، اسب و الاغ، نه به گونه مطابقى، نه التزامى و نه تضمنى، دلالتبر کجاوه، هودج و... ندارد; از این روى، ائمه (ع) به اصحاب خود سفارش فرمودهاند که از این امور زاید، که پیامبر (ص) هم به کار نمىبرده، بپرهیزند و با مرکب بدون هودج و کجاوه سیر کنند و مراسم حج را از سادگى به درنیاورند; اما روایات، دلالت ندارند که اگر وسیلهاى زاید بر مرکب نبود، باید برداشته شود، در مثل، اتوبوسها و اتومبیلهاى کنونى، چیز زایدى ندارند که لازم باشد برداشته شود. دور مىنماد که اگر ائمه (ع) در زمان ما مىبودند، دستور مىدادند که حجگزار پس از احرام، از مدینه تا مکه را که مىخواهد بپیماید، سقف اتوبوس، یا اتومبیل شخصى خود را بردارد و با اتومبیل بدون سقف این راه را بپیماید، در حالى که سقف اتومبیل، چیز زاید و تشریفاتى نیست، مانند کجاوه، هودج و.... بلکه جزء اتومبیل است و برداشتن آن، کار افزون و زاید است.
به بیان دیگر، «استظلال» یعنى حجگزار براى به دست آوردن سایه تلاش ورزد و چیزى را پدید آورد، اما وقتى که کارى را انجام نمىدهد، بلکه از وسیله همگانى و کارخانهاى استفاده مىکند که در همه مسیرها، همه زمانها و همه مردمان از آن بهره مىبرند، استظلال نخواهد بود و براى به دست آوردن سایه تلاش نشده است و کار تشریفاتى هم نیست.
ائمه (ع) از تشریفات زاید باز داشتهاند و ما دلیلى نداریم که آن بزرگواران از تسهیلاتى که جزء وسیله سوارى است و براى هدفهاى عقلایى در همه جا و در همه زمان در نظر گرفته شده بازداشته باشند.
کسانى بر این باورند که: استظلال و استفاده از اتومبیل سقفدار براى محرم در روز و در هنگام باران، حرام است، اما اگر در شب از اتومبیل سقفدار استفاده کرد و در بین راه، باران بارید، واجب نیست از اتومبیل سقفدار خارج شود و یا سقف آن را بردارد; زیرا استظلال صدق نمىکند. (4)
مىگوییم: به همین ملاک که در شب، اگر در بین راه باران ببارد، بر شخص محرم واجب نیست از اتومبیل پیاده شود و یا سقف آن را بر کند، سوار شدن بر اتومبیل سقفدار در همه حال، استظلال نیست.
اشکال:
با این بیان، گزاردن حج، بسیار راحت و آسان خواهد شد و سختى نخواهد داشت، در حالى که حج، با سختى و دشوارى و ژولیدگى و خاکآلودگى، باید عجین باشد!
پاسخ:
این سخن درست نیست. اگر چنین باشد، باید بسیارى از ابزار و وسائل و هر آنچه جنبه رفاهى دارد و در راه آسایش و راحتى به کار بسته مىشود، برچیده شود و از آنها استفاده نشود، مانند: اتومبیل، کشتى، قطار، هواپیما، هتل، بیمارستان، آبلولهکشى، حمام، جاده آسفالت، کولر، آب سرد و....
بنابراین دیدگاه، باید در این روزگار، حجگزاران، بسان صدر اسلام سختى بکشند و پیاده، یا سوار بر شتران لاغر و از درههاى عمیق به سوى خدا بروند.
«و اذن فى الناس بالحجیاتوک رجالا و على کل ضامر یاتین من کل فج عمیق.» (5)
[اى رسول ما] مردم را به گزاردن حج فرا خوان، تا پیاده و یا سوار بر شتران تکیده، به نزد تو آیند.
آیا کسى ملتزم مىشود که امروزه، باید پیاده و یا با شتر لاغر به مکه رفت، یا باید از راههاى ناهموار و درهها رفت و از جاده آسفالت و با اتومبیل و هواپیما نرفت.
آیا تنها ترک استظلال و از باد و باران و گرماى خورشید به زیر سقف و سایه پناه بردن ویژگى دارد و استثناست، یا پیاده و با شتر لاغر و از درههاى عمیق رفتن نیز ویژگى دارند و استثنایند؟
آیا آن گاه که اتومبیل اختراع شد، فقیهان با آن از در ناسازگارى درآمدند و گفتند: عنوان «راجل» و «ضامر» بر آن صدق نمىکند و یا هنگامى که جادهها اسفالتشد، فقیهى به مخالفتبرخاست که بگوید: بر آن «فج عمیق» صدق نمىکند؟ یا از اینها القاء خصوصیت کردند و ویژگى را برداشتند و گفتند: معیار رسیدن حاجى به مکه است، با هر چه و به هر گونه که باشد. مرکب، وسیله اعدادى و علت معده است؟
در این صورت، در بحث پرهیز از سایه و در برابر خورشید قرار گرفتن، نباید از خود، بیش از اندازه، حساسیت نشان دهند و پاى بفشرند که سقف اتومبیلها را ببرند، یا اتومبیل بىسقف بسازند.
استظلال چیست؟
آیا معناى استظلال، سایهجستن و پناه گرفتن از گرماى خورشید است، که بنابراین، در شب، حرکتبا ماشین سقفدار اشکالى ندارد؟ یا خیر، بنابر دلیلهاى فراوانى که وجود دارد (روایات و کاربرد عرب) «استظلال» معناى گسترده و عامى دارد و هم شب و هم روز را در بر مىگیرد.
اگر پذیرفتیم حرام بودن «استظلال» را و صدق «استظلال» بر سوار شدن به اتومبیل سقفدار را، در صورت پیدا نشدن اتومبیل بىسقف و دسترسى نداشتن به آن، آیا مىتوان با اتومبیل سقفدار حرکت کرد و کفاره پرداخت، یا واجب بودن حج از عهده برداشته مىشود و یا بین حج واجب و غیر واجب فرق باید گذاشت؟ دور است کسى نظر دهد به خاطر دسترسى نداشتن به اتومبیل بىسقف، واجب بودن حج از عهده برداشته مىشود و یا باید حج مستحبى را ترک کرد!
تعیین موضوع بحث
در حال احرام، استفاده از سایه درختها، ساختمانها، کوهها و... اشکالى ندارد و محرم مىتواند در بین راه، هر جا که خواست از اتومبیل پیاده شود و در زیر سایه درخت و یا زیر سقف مسافرخانه و... به استراحتبپردازد، در مقصد، یا در جایى که فرود آمد، پس از اطراق، در مسیرهاى جزئى مىتواند از چتر، سایبان و... استفاده کند، تنها موردى که به سایه پناه بردن اشکال دارد، در حال حرکت است. در مثل در زمان ما، وقتى شخص از مسجد میقات (شجره و یا جحفه) احرام بست، ماندن در زیر سقف مسجد و استفاده از سایه آن، نشستن در اتوبوس سقفدار، تا زمانى که به سوى شهر مقصد به راه نیفتد و جاده اصلى بین مدینه و مکه را نپیماید، اشکالى ندارد، ولى همین که در جاده اصلى قرار گرفت و خواستبه سوى مقصد به راه بیفتد، گفتهاند استفاده از اتوبوس سقفدار براى شخص محرم اشکال دارد و انجام دهنده آن، هم عمل حرام انجام داده و هم باید کفاره بپردازد.
شمارى از فقیهان، بین شب و روز، فرق گذاشتهاند و بر این باورند که در شب سوار شدن بر اتومبیل سقفدار و پیمودن راه بین مدینه و مکه با آن، اشکالى ندارد; زیرا سایه جستن (استظلال) آنگاه صدق مىکند که خورشید وجود داشته باشد و بنابر دیدگاه اینان، اگر هوا بسیار ابرى باشد، سوار شدن بر اتومبیل سقفدار و پیمودن راه بین مدینه و مکه، روا خواهد بود. (6)
گروهى دیگر بر این باورند: به سایه پناه بردن از گرماى خورشید (استظلال) یک مصداق است، ملاک هر چیزى است که راحتى و آسایش حجگزار را در حال سیر فراهم آورد مانند به سایه پناه بردن از گرماى خورشید، پناه گرفتن از باد و باران و گردوغبار، استفاده از کولر و....
گروهى بر این باورند: استفاده از اتومبیل سقفدار در شب اشکالى ندارد، مگر این که شب بارانى و یا طوفانى باشد.
اکنون، براى روشنتر شدن بحث، دیدگاههاى فقیهان را یک به یک نقل مىکنیم و دلیلهاى آنان را به بوته بررسى مىنهیم و سپس نظرى مىافکنیم به «ظل» و «استظلال» و ترکیبها و اطلاقهاى آن و سرانجام به نتیجهگیرى مىپردازیم.
1 . شیخ صدوق (م: 381ه.ق.) مىنویسد:
«ولایجوز للمحرم ان یرکب فى القبة الا ان یکون مریضا... ولاباس ان یضرب على المحرم الظلال و یتصدق بمد لکل یوم.» (7)
روا نیست که محرم به هودج و کجاوه سوار شود، مگر این که بیمار باشد... اشکالى ندارد که بر محرم، سایه افکنده شود و براى هر روز یک مد طعام کفاره بدهد.
همو، در جاى دیگر مىنویسد:
«محرم، اگر مریض باشد، یا از باران بترسد، اشکالى ندارد بر هودج خود، سایه افکند و یا از باران جلو بگیرد و نیز، هنگامى که خورشید بتابد و مایه اذیت وى شود، اشکالى ندارد که با کنار لباسش، خود را از تابش خورشید نگهدارد.» (8)
همو در جاى دیگر مىنویسد:
«اشکالى ندارد که محرم، در سایه محمل، راه بپیماید.» (9)
2 . صاحب فقهالرضا مىنویسد:
«من ظلل على نفسه و هو محرم فعلیه شاة.» (10)
اگر محرم بر خود سایه بیفکند، بر عهده اوست گوسفند.
بررسى:
در صفحه 217 «فقهالرضا» کارهاى حرام درحال احرام، یاد شده، ولى در آن جا سخنى از پوشاندن سر و به سایه پناه بردن، به میان نیامده، اما در باب کفارات، کفاره آن بیان شده است.
شاید بتوان، به ایشان نسبت داد که: سایه جستن، حرام نیست، ولى انجام دهنده آن، باید گوسفند بدهد.
بنابراین شاید بشود بین حرام بودن و واجب بودن کفاره، جدایى افکند و این که ایشان «استظلال» را با دیگر کارهاى حرام در حال احرام یادآور نشده، شاید همین دیدگاه را داشته است.
3 . شیخ مفید (م: 413ه.ق.) مىنویسد:
«ولایرتمس فى الماء ولایغطى راسه ولایظل على نفسه الا ان یخاف الضرر العظیم فیفعل ذلک، فان ظلل على نفسه مختارا فعلیه فداء.» (11)
محرم، در آب فرو نمىرود، سرخود را نمىپوشاند، برخود سایه نمىافکند، مگر این که از زیان بزرگى بترسد، که در این صورت، این کارها را انجام مىدهد. پس اگر از روى اختیار بر خویش سایه بیفکند، بر عهده اوست کفاره.
بررسى:
قید «مختارا» در کلام ایشان، احتمالهاى گوناگونى دارد:
الف . شاید منظور این باشد: کسى که به خاطر مریضى و یا ترس از زیان بزرگ، به سایه پناه برده و یا در هودج، کجاوه و... پناه برده، اختیار ندارد. بنابراین، کفاره ندارد.
ب . شاید مراد ایشان این باشد: کسى که دسترسى به مرکب بىسقف ندارد، کفارهاى بر عهدهاش نمىآید.
ج . شاید مراد ایشان این باشد: کسى که بىاختیار در مسیر، باید از زیر سایه بگذرد، مانند گذر از تونلها و... کفارهاى برعهدهاش نیست.
به هر حال، از کلام ایشان، این اندازه به دست مىآید که بر حجگزار بىاختیار، سایه جستن و به زیر سقف رفتن حرام نیست و کفاره نیز ندارد; زیرا اختیار از شرایط تکلیف است.
4 . شیخ طوسى مىنویسد:
«للمحرم ان یستظل بثوب ینصبه ما لمیکن فوق راسه بلاخلاف و اذا کان فوق راسه مثل الکنیسة والعماریة والهودج، فلایجوز ذلک سائرا فاما اذا کان نازلا. فلاباس ان یقعد تحت الخیمة والخباء والبیوت و به قال مالک واحمد و قال شافعى یجوز له ذلک کیف ماستر. دلیلنا اجماع الفرقه و طریقة الاحتیاط لانه اذا لمیسترصح احرامه کاملا بلاخلاف و اذا ستر ففیه الخلاف و روى عن ابن عمر انه قال: اضح لمن احرمت له فامره بالظهور للشمس.» (12)
محرم، مىتواند با پارچهاى که نصب مىکند، بر خود سایه افکند، مادامى که پارچه بالاى سرش نباشد در این مطلب، اختلافى وجود ندارد. هم شیعه و هم اهلسنت، آن را جایز مىشمارند.
اگر پارچه، بالاى سرش باشد، مانند هودج و کجاوه، و او در حال حرکت، جایز نیست، ولى وقتى فرود آمد، اشکالى نیست زیر خیمه و سقف و مانند آن، بنشیند.
مالک و احمد نیز، بر همین باورند و شافعى گفته: به هر گونه که خود را بپوشاند، رواست. دلیل ما، اجماع شیعه و طریق احتیاط است.
زیرا وقتى که حجگزار خود را از تابش خورشید نپوشاند، احرام وى به طور کامل، درست است و هیچ اختلافى در آن نیست، ولى اگر خود را بپوشاند، در آن اختلاف است.
و همچنین از ابن عمر روایتشده که گفت: خود را ظاهر کن براى کسى که براى او، محرم شدهاى، پس او را امر کرده که خود را براى خورشید ظاهر کند.
بررسى:
الف . ایشان، به طور دقیق محل نزاع را روشن کرده، همانگونه که در آغاز بحث اشاره شد.
ب . طریحى در مجمعالبحرین مىنویسد:
«وفى الحدیث: لایرکب المحرم فى الکنیسه و هى للنساء جائز هى شئ یغزر فى المحل او الرحل و یلقى علیه ثوب یستظل به الراکب و یستتر به والجمع کنائس.» (13)
در حدیث آمده که محرم سوار بر کنیسه نشود. در کنیسه سوار شدن، براى زنان جایز است. کنیسه، چیزى است که در کجاوه و هودج قرار مىدادهاند و بر آن پارچهاى مىافکندهاند تا سوار به وسیله آن، خود را از تابش خورشید بپوشاند.
ج . وى، مالک و احمد را در جایز نبودن سایه جستن، هنگام حرکت، همراى شیعه دانست، در حالى که ان دو، در سایه قرار گرفتن در آن حال را مکروه مىدانند. (عبارات آن دو خواهد آمد) بنابراین، یا بایدهمراهى آنان با شیعه را تا این پایه پایین بیاوریم، یا این نسبتى را که شیخ به آنان داده نپذیریم و یا بگوییم شیعه نیز، در سایه قرار گرفتن محرم را در حال حرکت، مکروه مىشمارد. همان گونه که ابنجنید مىگوید.
د . شیخ دلیلهایى اقامه مىکند که عبارتند از: اجماع، طریقه احتیاط و روایت ابنعمر از دلیلهایى که ایشان اقامه مىکند به دست مىآید از نظر ایشان، شیعه، روایت مستقلى بر روا نبودن سایه جستن و زیر سایه حرکت کردن ندارد و گرنه مىگفت: «اجماع الفرقه و اخبارهم» بنابراین روایاتى که پس از این آورده مىشود، یا از دید ایشان مخدوش هستند، یا این که وى از آنها غفلت کرده است، یا مىخواسته دلیلى سنىپسند بیاورد.
اگر مقصود شیخ از «اجماع» اتفاق نظر همه عالمان شیعه باشد، آنگاه معلوم نیست که اختلافنظر ابنجنید، صاحب فقهالرضا و... را چه باید کرد، مگر این که اجماع بر مکروه بودن باشد، یا اجماع لطفى باشد که بىاعتبارى آن روشن است.
ه . روایت ابن عمر، افزون بر استناد نداشتن آن به رسول خدا (ص) در کلام شیخ و نقل نشدن آن از طریق شیعه، اشکال اساسى دارد: فرض کنید شخصى در آغاز شب محرم شد و پیش از طلوع فجر، خود را به مسجدالحرام رساند و اعمال عمره را انجام داد و از احرام خارج شد، آیا به جهت این که خودرا براى خورشید آشکار نکرده، احرام و عمره او اشکال دارد؟
اگر دلیلى بر اشکال داشتن احرام و عمره وى وجود ندارد، روشن مىشود «اضح لمن احرمت له» بر بیش از مستحب بودن ظاهر شدن در برابر خورشید و یا مکروه بودن زیر سایه قرار گرفتن، دلالتى ندارد.
اگر سخن را کنایهاى بدانیم، مراد این است که از تشریفات بپرهیزید و همان حالت نخستین خود را حفظ کنید و آن پیمودن راه، با اسب، قاطر، الاغ و شتر و بدون هودج و کجاوه است.
5. ابنجنید مىنویسد:
«یستحب للمحرم ان لایظلل على نفسه لان السنة بذلک جرت فان لحقه عتب او خاف من ذلک فقد روى عن اهلالبیت، علیهم السلام، جوازه.» (14)
مستحب است که محرم، بر خود سایه نیفکند، زیرا سنتبر سایه نیفکندن جارى است. اگر به زحمتبیفتد و کار بر او دشوار شود، یا از آن بترسد، از امامان (ع) جواز در زیر سایه حرکت کردن، روایتشده است.
6 . سیدبن زهره مىنویسد:
«ویحرم على الرجل تغطیة راسه وعلى المراة تغطیة وجهها بلاخلاف ویحرم علیه ان یستظل وهو سائر بحیثیکون الظلال فوق راسه کالقبة. فاما اذا نزل فلاباس بجلوسه تحت الظلال ان خیمة او غیرها. و یحرم علیه الارتماس فى الماء وذلک بدلیل اجماع الطائفة وطریقة الاحتیاط.» (15)
بر مرد محرم، پوشاندن سر و برزن محرم پوشاندن چهره، حرام است و در این مطلب اختلافى نیست. بر مرد محرم، در حال حرکت، زیر سایه قرار گرفتن، به گونهاى که در حال حرکت، سایهبانى بالاى سرش باشد، حرام است اما هنگامى که فرود آید، اشکالى ندارد که زیر سایهبان، بنشیند، چه خیمه باشد و یا غیر آن. و حرام است که در آب فرو رود، به دلیل اجماع شیعه و طریقه احتیاط.
وى، حرام بودن پوشش سر براى مرد محرم و حرام بودن پوشش چهره براى زن در حال احرام را، با «بلاخلاف» مستدل مىکند و آن گاه مساله «استظلال» را مطرح مىکند و آن را در حال سیر حرام مىداند و در هنگام پیاده شدن از مرکب، جایز مىشمارد، ولى سخنى از «اجماع» یا «لاخلاف» به میان نمىآورد و فرو رفتن در آب را براى مرد محرم، به دلیل اجماع و طریقه احتیاط حرام مىداند.
از سخن ایشان به دست مىآید براى حرام بودن زیر سایه حرکت کردن، دلیلى وجود نداشته، نه «لاخلاف» و نه «اجماع» و گرنه آن را بیان مىکرد.
7 . سید مرتضى علم الهدى مىنویسد:
«ومما ظن انفراد الامامیة به ولهم فیه موافق القول بان المحرم، لایجوز ان یستظل فى محمله من الشمس الا عن ضرورة وذهبوا الى انه یفدى بذلک اذا فعله بدم ووافق مالک فى کراهیة ذلک والحجة فیه اجماع الطائفة المحقه والاحتیاط للیقین بسلامة احرامه وبرائة ذمته.» (16)
از امورى که گمان شده از دیدگاههاى ویژه شیعه است، ولى موافقهایى با آنان وجود دارد، آن است که: جایز نیست محرم در محمل خود، بر خود سایه افکند، مگر از روى ضرورت. گفتهاند: اگر چنین کرد، باید یک گوسفند کفاره بدهد. مالک در مکروه بودن زیر سایه قرار گرفتن، با آنان موافق است. دلیل شیعه اجماع طایفه بر حق و احتیاط است; زیرا در این صورت، یقین پیدا مىکند احرامش صحیح انجام گرفته و ذمهاش برى است.
بررسى:
وى، به گونه آشکار، ادعاى اجماع کرده و بر احتیاط هم تمسک جسته است. بمانند همین اجماع، پیش از این، از شیخ طوسى نقل شده که دور نمىنماید شیخ طوسى (م: 460ه.ق.) این اجماع را از سید مرتضى (م: 436ه.ق.) گرفته باشد. به هر حال، دلیل اجماع یاد شده، چه بسا همان احتیاط باشد. بنابراین دلیل مستقلى نیست. از روایات هم سخنى به میان نیامده، شاید از دید ایشان، سند، یا دلالت آنها تمام نبوده است.
8 . ابىالصلاح حلبى مىنویسد:
«واما ما یجتنبه... والتظلل فى المحمل... وفى تظلیل المحمل وتغطیة راس الرجل ووجه المراة مختارا لکل یوم دمشاة و مع الاضطرار بجملة المدة دمشاة.» (17)
اما آنچه را که محرم مىپرهیزد... و سایه محمل... و در سایه محمل و پوشش سر مرد و پوشش چهره زن، در حال اختیار است. در این صورت براى هر روز، یک گوسفند باید خونش ریخته شود و در گاه ناگزیرى براى تمام مدت خون یک گوسفند باید ریخته شود.
بررسى:
از سخن ابىالصلاح بر مىآید که در سایه قرار گرفتن در حال اختیار، براى هر روز یک گوسفند و در حال ناچارى و ناگزیرى براى همه مدت احرام، یک گوسفند باید کفاره بدهد.
برابر دیدگاه ایشان، اگر مسافتبین مسجد شجره، تا مکه را بیستروز بپیماید، شخص مختار باید بیست گوسفند کشتار کند و شخص ناچار، تنها یک گوسفند، ولى اکنون که همگان، با اتومبیل سفر مىکنند، به طور معمول، پیمودن این مسافت، از یک روز در نمىگذرد، بین ناگزیر و داراى اختیار، فرقى نیست و کفاره هر دو یک گوسفند است.
ایشان در این فتوا تنهاست. مختلفالشیعه که فتواهاى اختلافى را روایت مىکند، دیدگاه ایشان را که مىآورد، کسى دیدگاه او را ندارد و او در دیدگاهى که دارد، تنهاست. (18)
محقق حلى مىنویسد:
«تروک الاحرام: وهى محرمات و مکروهات والمحرمات عشرون شیئا.... وتظلیل المحرم علیه: سائرا ولو اضطر لمیحرم.» (19)
کارهاى ممنوع در حال احرام، دو گونهاند: حرامها و مکروهها. حرامهاى احرام بیست عددند.... و از جمله در زیر سایه حرکت کردن. اگر ناگزیر باشد، حرام نیست.
10 . شهید ثانى مىنویسد:
«ویتحقق التظلیل بکون مایوجب الظل فوق راسه کالمحمل فلایقدح فیه المشى فى ظل المحمل ونحوه عند میل الشمس الى احد جانبیه وان کان قد یطلق علیه التظلیل لغة وانما یحرم علیه حالة الرکوب فلو مشى تحت الظل کما مر تحت المحمل والمحمل جاز. » (20)
سایهافکندن، آن گاه راست مىآید که چیز سایهاندازى را بر بالاى سرخویش قرار دهد، مانند هودج. بنابراین، اشکالى ندارد که در سایه هودج و مانند آن، آنگاه که خورشید به سویى میل دارد، حرکت کند. اگر چه از نظر لغت، بر این هم، در سایه حرکت کردن، صدق مىکند و تنها سایهاى که بر محرم حرام است، آن سایهاى است که در حال سواره بودن، بروى افکنده مىشود; اما اگر محمل در حال حرکتباشد و محرم در زیر آن راه بپیماید، جایز است.
از آنچه آوردیم از گفتار عالمان و فقیهان، روشن شد که درباره زیر سایه قرار گرفتن محرم در حال حرکت، دیدگاهها گوناگون وجود دارد:
ابن جنید، مستحب مىداند که محرم در حال حرکت زیر سایه نرود.
ابىالصلاح حلبى، حرام مىداند که محرم زیر سایه هودج، کجاوه، سایبان حرکت کند و بر عهده محرم سرپیچنده از این دستور، گوسفندى را به عنوان کفاره واجب مىداند.
شیخ طوسى، حرام بودن زیر سایه راه پیمودن را بر محرم، اجماعى مىداند.
ابن زهره و دیگران، همان عقیده شیخ را در حکم دارند، اما سخنى از اجماع به میان نمىآورند.
شهید ثانى و دیگران، سایه افکندن محرم بر خود را در حالى حرام مىدانند که سایه، بالاى سر وى باشد.
این اختلاف گسترده، با ناگستردگى و محدود بودن دایره بحث، که همانا مراد از «استظلال» سایه جستن در حال حرکتباشد، در زمانى بوده که وسیلههاى جابهجایى مسافر، گوناگون نبوده و مکه هم، این اندازه گسترش نیافته بوده است.
اکنون اگر بخواهیم به بررسى موضوع بپردازیم و اختلاف دیدگاههاى امروز فقیهان را بیفزاییم با اختلاف دیدگاههاى فقیهان پیشین، کسى ره به جایى نمىبرد، بویژه هیچ کدام از این دیدگاهها، با سخنى درخور پذیرش از امامان (ع) مستند نشدهاند. شاید به خاطر نبود سخن درخور پذیرش از امام معصوم در این مساله، شیخ طوسى، درخلاف، سخنى از احادیثشیعه به میان نیاورده و تنها به یاد کرد اجماع و طریقه احتیاط بسنده کرده است. (21)
آیت الله خویى مىنویسد باید در امورى بحثشود:
1 . «معروف بین اصحاب، حرام بودن «استظلال» بر مردان است. روایات در این باب مستفیض است.
به طور کلى، در اصل حکم، هیچگمانى نیست. تنها سبزوارى در اصل حکم اشکال کرده، به خاطر روایاتى که از آنها گمان مىشود زیر سایه نرفتن در حال احرام مستحب است.» همو مىنویسد:
«اکنون که روشن شد سایه جستن بر محرم، آن گاه حرام است که در حال سیر باشد و در حال فرود آمدن در منزل، در سایه قرار گرفتن رواست، آیا کشتى، به حال سیر ملحق مىشود، یا به حال فرود درمنزل؟ زیرا از یک سو کشتى حرکت مىکند و سرنشین کشتى در حال سیر است و از یک سوى، کشتى منزل اوست و قطار نیز.
از استادم نقل شده که کشتى ملحق به منزل است، پس در سایه و زیر سقف قرار گرفتن، اشکالى ندارد.
این سخن درست نیست، زیرا مقتضاى اطلاق، ممنوع بودن است، مگر از روى ناچارى.
2 . آیا حکم حرام بودن در سایه قرار گرفتن محرم، ویژه سواره است، یا پیاده را هم در بر مىگیرد؟
به نظر ما پیاده و سواره فرقى ندارد و اگر کسى این مسیر را پیاده هم بپیماید، حق استفاده از چتر و مانند آن را ندارد. بله، اگر همراه محملى بود و در سایه آن قرار گرفت، اشکالى ندارد.
3 . آیا حرام بودن در سایه قرار گرفتن محرم، مربوط به هنگامى است که چیز سایهدارى بالاى سرش باشد، مانند قبه و سقف اتومبیل، یا مواردى که چیز سایهدار، مانند پارچه و سایهبان در سمت راست و چپ وى قرار گیرد را نیز، در بر مىگیرد؟
استاد ما مىگفت جایز است و به دلیلهاى سستى هم استدلال مىکرد.
4 . حکم حرام بودن در سایه قرار گرفتن، مربوط به سایهاى است که متحرک باشد، ولى قرار گرفتن در سایههاى ثابت، مانند: کوهها و درختان اشکالى ندارد.» (22)
بررسى دیدگاهها
گوناگونى و بسیارى اختلاف در دیدگاهها، این شبهه را به ذهن مىآورد که شاید اصل حکم حرام بودن «استظلال» ثابت نباشد; زیرا حرامهاى الهى، به طور معمول، روشن و بىبگومگو و اختلاف است. وجود اختلاف زیاد در مواردى، به ذهن مىزند که اصل حکم حرام بودن سایه جستن، مکروه است و مراتب آن، بستگى به شرایط و اوضاع دارد و درجات جداگانه و گوناگونى دارد.
فقیهان در جاهاى دیگر، مانند: دیه عمل همبسترى در حال حیض و... مانند همین سخن گفته شده است.
بارى، از جمله دلیلهایى که انسان را به سوى دیدگاه ابنجنید مىکشاند، همین اختلاف بسیار در دیدگاههاست.
اشکال:
در موارد مثال زده شده، حد قطعى و حرمت وجود دارد و بیش از آن، حمل بر کراهت مىشود، بنابراین، در بحث «استظلال» هم باید حرامى وجود داشته باشد و دیگر موارد، حمل بر کراهتشود.
پاسخ:
در بحث «استظلال» نیز، جاهایى وجود دارد که به طور یقین حرام است: محرم در حال سیر باشد، مرکب او، خود به خود، سقف نداشته باشد و او بخواهد بر آن سقف بزند، روز آفتابى باشد، نیازى نباشد که در سایه قرار بگیرد، از کفاره دادن ابا داشته باشد. در چنین مواردى، در سایه قرار گرفتن محرم، حرام است، اما اگر هر یک از این شرایط عوض شود، حرام بودن به مکروه بودن شدیددگر گون مىشود. هر چه شرایط بیشتر عوض بشود، از شدت کراهتبیشتر کاسته مىشود.
درمثل: در شب، درهواى معتدل، یا اگر محرم ضعیف باشد، یا وسیله نقلیه، خودبهخود سقفدار باشد، یا در هنگامى که حکومت اجازه حرکتبه ماشینهاى بىسقف ندهد و... از مقدار کراهت کاسته مىشود.
افزون بر اینها، درکه حرام بودن سایه افکندن به خود و به زیر سایه رفتن، از درکه حرام بودن همبسترى با همسر در حال احرام کمتراست و حرام بودن صید و حرام بودن خوردن گوشت آن، از حرام بودن خوردن گوشت مردار کمتر است و....
به هرحال، حرامها و نهیهاى خداوندى برابر نیستند، هر کدام درکهاى دارند.
نکته دیگر این که: هیچکس نمىتواند در همه جا و همه موارد، بگوید: حرام، از واجب، اهمیتبیشترى دارد و در دوران امر، بین امر و نهى، جانب نهى پیش داشته مىشود و نتیجه بگیرد اگر گزاردن حج و عمره، به رفتن به سایه بینجامد، به هیچ روى، حج واجب نیست و عمره استحبابى ندارد.
بلکه اگر این دوران وجود داشته باشد، مربوط به جایى است که هر دو در عرض یکدیگر باشند.
در نتیجه از دیدگاههایى که بر شمردیم، دلیل ویژهاى به دست نیامد، جز این که روشن شد دیدگاه مشهور این است که سایه جستن و سایهافکندن به خود در حال سیر، با چیزى که بالاى سر واقع شود، حرام است و کفاره دارد.
روایات استفاده از سایبان
لازم به یادآورى است که در قرآن کریم، از کارهاى حرام درحال احرام، تنها حرام بودن صید به گونه آشکار و روشن بیان شده است. (23)
پارهاى از کارهاى حرام، با لفظ «لارفث ولافسوق ولاجدال فى الحج» بیان شده و پارهاى از آنها، از جمله حرام بودن «استظلال» در سنت پیامبر (ص) و روایات امامان (ع) بیان شدهاند.
روایات باب را به گروههاى گوناگون مىتوان دستهبندى کرد: از جمله، دستهاى، که بیشترین روایات باب را تشکیل مىدهند، ظهور ابتدایى در حرام بودن در سایه قرار گرفتن و جلوى تابش خورشید را بر خود گرفتن، دارند و دستهاى دیگر که شمار کمترى دارند، با کراهتسازگارترند.
ثقةالاسلام کلینى، در کافى باب الظلال للمحرم، پانزده روایت مىآورد که پس از نقل هر یک، اگر در دیگر کتابهاى روایى همانندى داشتند و یا نکتهاى اضافى، اشاره مىکنیم.
1 . «عدة من اصحابنا، عن احمدبن محمد، عن جعفربن المثنى الخطیب، عن محمدبن الفضیل و بشربن اسماعیل، قال: قال لى محمد [بن اسماعیل] : الا اسرک یا ابن مثنى؟
قال: قلت: بلى وقمت الیه.
قال: دخل هذا الفاسق آنفا فجلس قبالة ابى الحسن (ع) ثم اقبل علیه فقال له یا اباالحسن ما تقول فى المحرم ایستظل على المحمل؟
فقال: لا.
قال: فیستظل فى الخبا؟
فقال له: نعم.
فاعاد علیه القول شبه المستهزئ یضحک فقال: یا ابا الحسن فما فرق بین هذا وهذا؟ فقال: یا ابا یوسف ان الدین لیس بقیاس کقیاسکم. انتم تلعبون بالدین. انا صنعنا کما صنع رسول الله (ص) و قلنا کما قال رسول الله (ص) . کان رسول الله یرکب راحلته فلایستظل علیها و تؤذیه الشمس فیستر جسده بعضه ببعض وربما ستر وجهه بیده واذا نزل استظل بالخبا وفیئ البیت وفیئ الجدار.» (24)
جعفربن مثنى مىگوید: محمدبن فضیل به من گفت: دوستدارى خبر خوشحال کنندهاى به تو بدهم؟
گفتم: بله و به جانب او رفتم.
گفت: همین چند لحظه پیش، این مرد فاسق [ابو یوسف قاضىالقضاة عباسیان] بر امام کاظم (ع) وارد شد و در برابر ایشان به زمین نشست و رو به حضرت کرد و گفت:
یا اباالحسن راى شما درباره محرم چیست. آیا در حالى که هودج سوار است، مىتواند خود را از تابش خورشید درامان بدارد، «استظلال» کند؟
امام پاسخ فرمود: نه.
گفت: آیا مىتواند در خیمه، خود را از تابش خورشید بر کنار بدارد و بر خود سایه افکند، «استظلال» کند؟
امام در پاسخ فرمود: بله.
دوباره پرسش خود را، بسان استهزاءگران، در حالى که مىخندید، تکرار کرد و گفت:
یا ابا الحسن! چه فرقى بین این و آن است؟
امام فرمود: یا ابا یوسف، دین قیاسى نیست، مانند قیاسهاى شما. شما با دین بازى مىکنید و ما آن گونه که رسول خدا (ص) عمل کرد، عمل مىکنیم و آنگونه که رسول خدا (ص) گفت، مىگوییم. پیامبر (ص) بر راحله سوار مىشد و زیرسایبان قرار نمىگرفت و وقتى که تابش خورشید او را مىآزرد، بعضى از بدن خود را با بعضى دیگر مىپوشاند و چه بسا صورت خود را با دستخود مىپوشاند، اما هنگامى که از مرکب فرود مىآمد با سایه خیمه و خانه، استظلال مىکرد.
این روایت، افزون بر کافى، درتهذیب الاحکام شیخ طوسى نیز یاد شده است. (25)
2 . همانند همین روایت را ثقة الاسلام کلینى، در این باب آورده است، با این سند: على بن محمد عن سهلبن زیاد، عن ابن ابى نحران، عن محمدبن فضیل.
گویا این دو روایتیکى باشد; زیرا راوى و روایتشده از او، و محتوا و مضمون، یکى است، ولى در این روایت، امام، نمونههایى از بدعتهاى اهلسنت را نیز به ابایوسف، یادآور مىشود. (26)
3 . مانند همین روایت را، شیخ حر عاملى در وسائل الشیعه، از عیون الاخبار نوشته شیخ صدوق و او از پدرش، از علىبن ابراهیم، از پدرش، از عثمانبن عیسى، از بعضى از اصحاب نقل کرده است. (27)
بررسى:
با این که مضمون روایتیاد شده را مشایخ سهگانه یاد کردهاند، ولى در سند آن اشکال است، در سند کلینى و شیخ، محمدبن فضیل وجود دارد که ضعیف است. (28) سند شیخ صدوق مرسل است و افزون بر آن، وى حدیث را در کتاب فتوایى خود، منلایحضره الفقیه، نیاورده که مىرساند در نزد ایشان حدیث مشکل دارد.
بررسى دلالى:
از سخن امام به دست مىآید که پیامبر (ص) در حال حرکتبر خود سایه نمىافکنده و به زیر سایه نمىرفته و امام کاظم (ع) از آن حضرت پیروى مىکرده و به شیعیان نیز سفارش فرموده است که بسان پیامبر (ص) رفتار کنند.
از این روایت، در نمىآید که: در سایه قرار گرفتن و از تابش خورشید خود را پوشاندن، حرام است; زیرا در نقل کافى آمده: «ایستظل على المحمل؟ فقال له: لا.» (29) در خبر شماره پانزده آمده: «المحرم یظلل؟ قال: لا. قال افیستظل بالجدار والمحمل ویدخل البیت والخباء قال نعم.» در خبر عیون آمده: «ما تقول فى التظلیل للمحرم؟ قال: لایصلح.» اگر هر سه خبر را یکى بدانیم، همانگونه از ظاهر آنها بر مىآید و اصل نبود زیادى را نیزبر آن بیفزاییمء، نتیجه این مىشود که صدور «لایصلح» پذیرفتنىتر از صدور «لا» است و کلمه «لایصلح» قرینه مىشود که مراد از «لا» نفى تحریمى نیست، بلکه تنزیهى است. افزون بر این، دستورهاى بازدارنده غیرتحریمى، در روایات بسیارند، به گونهاى که ظهور نهى را در حرام بودن، دچار خدشه مىکند. به طور معمول، دستورهاى بازدارندهاى که دلالتبر حرام بودن کارى مىکنند، با تاکید ویژهاى بیان شدهاند.
4 . على بن ابراهیم، عن ابیه، عن عبدالله بن المغیره، قال: سالت ابا الحسن (ع) عن الظلال للمحرم؟
فقال: اضح لمن احرمت له.
قلت: انى محرور وان الحر یشتد على.
قال: اما علمت ان الشمس تغرب بذنوب المحرمین.29
عبدالله بن مغیره مىگوید: از امام کاظم (ع) درباره سایه براى محرم پرسیدم.
فرمود: خود را در برابر نور خورشید قرار بده، براى کسى که براى او احرام بستهاى.
گفتم: من گرما زدهام (30) و گرمى هوا براى من سخت و مرا به دشوارى مىاندازد.
فرمود: آیا نمىدانى خورشید همراه گناه محرمان غروب مىکند.
بررسى:
سند روایت، صحیح است. از این روایت، به خوبى روشن مىشود که قراردادن محرم خود را در برابر نور خورشید، بهتر است; اما از این روایتبه دست نمىآید که خود را در سایه قرار دادن و از تابش خورشید پناهگرفتن حرام است.
این روایت، با عبارتهاى گونهگون، در تهذیبالاحکام، منلایحضره الفقیه و عللالشرایع یاد شده است. در تهذیب:
5 . العباس عن عبداللهبن المغیره قال: قلت: لابى الحسن الاول، علیهالسلام، اظلل وانا محرم؟
قال: لا.
قلت: فاظلل واکفر؟
قال: لا.
قلت: فان مرضت.
قال: ظلل وکفر.
ثم قال: اما علمت ان رسول الله، صلى الله علیه وآله، قال: ما من حاج یضحى ملبیا حتى تغیب الشمس الا غابت ذنوبه معها. (31)
عبدالله مغیره مىگوید: به حضرت امام کاظم (ع) گفتم: آیا مىتوانم در حال احرام، از سایبان استفاده کنم.
حضرت فرمود: نه.
گفتم: از سایبان استفاده مىکنم و کفاره مىدهم.
حضرت فرمود: نه.
پرسیدم: اگر مریض شدم، یا مریض بودم، چه؟
فرمود: از سایبان استفاده کن و کفاره بده.
سپس فرمود: آیا نمىدانى که رسول خدا (ص) فرمود: هیچحجگزارى نیست که خود را برابر خورشید، در حال گفتن لبیک، ظاهر سازد، مگر این که با ناپدید شدن خورشید در افق، گناهان او نیز، از پرونده اعمالش ناپدید مىشود.
بررسى:
سند این حدیث، صحیح است. به نظر مىرسد، این روایت، همان روایت پیشین باشد که با شرح بیشترى نقل شده است.
از علتى که حضرت فرموده: مستحب بودن سایه نیفکندن محرم بر خود، روشنتر و با نمودتر است.
مرحوم مجلسى در ملاذ الاخیار، از فاضل استرآبادى نقل مىکند:
«این حدیث، به گونه آشکار و روشن، دلالت مىکند بر حرام بودن جلوگیرى از تابش خورشید در حال احرام. فرقى نمىکند که سایبان در بالاى سر محرم و یا در یک سوى وى واقع شده باشد.» علامه مجلسى مىنویسد: «وفیه مالایخفى» یعنى اشکال سخن فاضل استرآبادى، برهیچکس پوشیده نیست.
و سپس از پدرش نقل مىکند:
«ربما یفهم من التعلیل کراهة التظلیل.» (32)
چه بسا، از علت و دلیل آوردن، مکروه بودن زیر سایبان قرار گرفتن استفاده مىشود.
به هر حال، این روایت مهمترین دلیل استبر حرام بودن جلوگیرى از تابش خورشید، به وسیله سایبان و....
شیخ محمد حسن نجفى، صاحب وسائل الشیعه، پس از یادآورى روایاتى که بر مستحب بودن استفاده نکردن از سایبان دلالت دارند، مىنویسد:
«این روایات را یاراى رویارویى با روایتحرام بودن استفاده از سایبان درحال احرام نیست.» وى، در هنگام عرضه روایات حرام بودن استفاده از سایبان در حال احرام، نخستین روایتى که عرضه مىدارد همین روایتیاد شده است. (33)
سید محمد بن على موسوى جبلعاملى، صاحب مدارک احکام نیز، این روایت را به عنوان نخستین دلیل بر حرام بودن استفاده از سایبان یادآور مىشود. (34)
برخلاف دیدگاه بزرگان، روایت چنان آشکار و روشن، بر حرام بودن استفاده از سایبان و جلوگیرى از تابش خورشید ندارد و تعلیل روایتحرام بودن به سایه رفتن محرم را، با مشکل روبهرو مىکند، بویژه اگر کسى از تعلیل، مفهوم بگیرد، نتیجهاش این مىشود که اگر کسى شبانه محرم شد و همان شب، با انجام اعمال از احرام خارج شد و در برابر خورشید قرار نگرفت، وعدهاى براى آمرزش گناهان او، وجود ندارد.
در تقریرات سید محمد محقق داماد (کتاب الحج، 2/517) آمده است:
«ولکنه لاشتماله على التلبیة قاصر عن افادة الحکم الالزامى، اذ لایلزم ازید من عدم التظلیل واما کونه مع التلبیة فلا. وحیث انها مستحبة یستفاد منه حکم غیر الزامى، سیما مع التعبیر بالذنوب الملائم لغیره من التعابیر فى الاحکام الندبیة.» این روایت، به خاطر این «لبیک» گفتن را در بر دارد و «لبیک» گفتن، بیش از یک بار و تنها در هنگام احرام بستن، لازم نیست، از رساندن حکم الزامى درباره جلوگیرى از تابش خورشید و ممنوع بودن سایه گرفتن، نارساست و چون تکرار «لبیک» مستحب است، از روایت، احکام استحبابى استفاده مىشود، بویژه روایت، تعبیر به آمرزش گناهان کرده که با احکام استحبابى سازگارى دارد.
6 . محمدبن یحیى، عن محمدبن احمد، عن علىبن الریان، عن قاسم الصیقل، قال: مارایت احدا کان اشد تشدیدا فى الظل من ابى جعفر (ع) کان یامر بقلع القبه والحاجبین اذا احرم.» (35)
قاسمبن صیقل، مىگوید: هیچ کس را ندیدم درباره پرهیز از سایه در حال احرام، از حضرت جواد (ع) سختگیرتر بوده باشد.
آن حضرت، هنگامى که احرام مىبست، دستور مىداد: سایبان کجاوه را بکنند. علامه مجلسى، در ملاذ الاخیار، از «المغرب» نقل کرده است: «القبه الخرقاهة وکذا کل بناء مدور.» (36) و چون «قبه» را بر دو چوب استوار مىکردهاند، امام جواد (ع) براى دورى از سایه دستور مىداده که افزون بر «قبه» ، چوبها را نیز بردارند، تا سایه چوبها نیز بر وى نیفتد.
بررسى:
سند حدیث، خوب نیست; زیرا قاسم الصیقل، توثیق نشده است. تنها شیخ در رجال خود یادآور مىشود که وى، از اصحاب امام هادى (ع) است. (37)
حدیث، بیشتر بر کراهت دلالت دارد تا حرام بودن; بویژه، امامان (ع)، از مکروهها هم، مىپرهیزیدهاند. مگر این که گفته شود: «اشد تشدیدا» مرحلههاى بالاتر، و زیادتر از حد حرام بودن را مىرساند. پس، دورى از تابش خورشید و در سایه قرار گرفتن، مرحله حرام دارد که همگان، از آن پرهیز مىکردهاند و قاسم صیقل، از آن خبر داشته، ولى حضرت جواد (ع)، بیش از مقدار حرام پرهیز مىکرده است.
اما این مقدار حرام چیست از روایتبه دست نمىآید. یعنى به دست نمىآید آیا در حال سیر است، یا در حال فرود آمدن، یا هر دو؟
بارى، آنچه حضرت انجام داده، فعل است که گویا نیست، و لفظى نفرموده تا بتوان از آن گستره و فراگیرى فهمید و به آن استدلال کرد. آنچه از این روایت مىشود استفاده کرد، مکروه بودن استفاده از سایبان است.
حضرت جواد برخویشتن بسیار سخت مىگرفته، ولى معلوم نیست که دیگران را نیز، دستور داده باشد، چنین رفتار کنند. اگر اصل «استظلال» حرام بود، بىگمان، حضرت دیگران را از آن باز مىداشت.
2 . روایتهاى 4، 5، 6، 7، 8، 9 باب الظلال للمحرم در کتاب کافى، استفاده از سایبان را در حال ناگزیرى و بیمارى روا مىدانند که از مفهوم آنها مىتوان برداشت کرد که شخص سالم و در غیر حال ناگزیرى و ناچارى، حق ندارد به سایه پناه برد.
روایت چهارم باب:
عدة من اصحابنا، عن سهل بن زیاد، عن احمد بن محمدبن ابىنصر، عن على بن ابىحمزه، عن ابى بصیر، قال: سالته عن المراة یضرب علیها الظلال وهی محرمة؟
قال: نعم.
قلت: فالرجل یضرب علیه الظلال وهو محرم؟
قال: نعم، اذا کانتبه شقیقة و یتصدق بمد لکل یوم. (38)
ابوبصیر مىگوید: از او پرسیدم آیا براى زن احرام بسته مىشود سایبان زد؟
فرمود: بله.
گفتم: آیا براى مرد احرام بسته مىشود سایبان زد؟
فرمود: بله، هنگامى سر درد داشته باشد (شقیقة) (39) که باید براى هر روز، یک مد طعام بدهد.
بررسى:
صاحب نظران رجالى برسند این روایتسه اشکال گرفتهاند: موثق نبودن سهل بن زیاد، انحراف علىبن حمزه بطائنى و مضمره بودن حدیث.
به نظر ما، اگر چه برخى از اشکالهاى یاد شده بر سند روایت، پذیرفته نیست; زیرا بسیارى از بزرگان، از سهلبن زیاد، روایت کردهاند و این، به گونهاى حکایت از موثق بودن وى دارد. انحراف علىبن حمزه بطائنى، در همهجا، کلام وى را از ارزش نمىاندازد و چه بسا انحرافهاى وى در اینگونه روایات، اثرى نداشته باشد. مضمره بودن روایت، آن گاه زیان وارد مىکند که احتمال بدهیم راوى از غیر امام معصوم (ع) سخن نقل کند، و چنین گمانى درباره شخصى مانند ابوبصیر، نابجاست. ولى از مجموع سه اشکال، اطمینان به صودر روایت از معصوم سلب مىشود و تنها احتمال این که روایتیاد شده از معصوم (ع) صادر شده باشد، وجود دارد و احتمال در این موارد کار ساز نیست.
دلالتحدیث:
از ظاهر حدیثبر مىآید بیمار و کسى که ناگزیر باشد، رواست که در حال احرام، زیر سایبان قرار بگیرد، ولى باید یک مد طعام بدهد.
آیا از مفهوم آن بر مىآید شخص سالم، حق ندارد در حال احرام به زیر سایبان برود، یا بر مىآید که مىتواند به زیر سایبان برود، ولى باید بیش از یک مد طعام کفاره بدهد؟
بارى، اگر مفهوم نخستین را بپذیریم، این روایت، مانند روایت قاسم صیقل بر حرام بودن سایبان دلالت مىکند.
شاید، سپسها مفهوم دوم تقویتشود یعنى شخص سالم، حق دارد که در حال احرام، از چتر، سایبان، هودج و... استفاده کند، ولى کفاره بیشترى باید بپردازد.
روایت پنجم باب:
عدة من اصحابنا، عن احمدبن محمد، عن محمدبن اسماعیل بن بزیع قال: کتبت الى الرضا (ع) هل یجوز للمحرم ان یمشى تحت ظل المحمل؟
فکتب: نعم.
قال: وساله رجل عن الظلال للمحرم من اذى مطر او شمس وانا اسمع فامره ان یفدى شاة ویذبحها بمنى. (40)
باز محمدبن اسماعیل بن بزیع مىگوید: به حضرت رضا (ع) نوشتم: آیا بر محرم رواست که در سایه کجاوه حرکت کند؟
حضرت نوشت: بله.
محمدبن اسماعیل مىگوید: من در محضر امام بودم و مىشنیدم که شخصى از ایشان پرسید درباره محرمى که براى در امان ماندن از آزار باران و خورشید، به زیر سایبان مىرود. امام دستور داد که گوسفندى فدیه دهد و در منى سر ببرد.
بررسى:
سند حدیث درست است. اما دلالت آن، از پرسش ابن بزیع به دست مىآید که وى مىدانسته سایه براى محرم اشکال دارد; از این روى درباره اصل سایه نپرسیده، بلکه درباره استفاده از سایه کجاوه در حال حرکت پرسیده است.
از بخش دوم پرسش روشن مىشود، اگر عذرى غیر از بیمارى وجود داشت، محرم مىتواند در سایه حرکت کند، ولى کفاره آن گوسفند است.
شیخ صدوق، براى این حدیث ذیلى نقل کرده (وسائل 9/288) بدین شرح:
«نحن اذا اردنا ذلک ظللنا وفدینا.» ما هرگاه بخواهیم از سایه استفاده مىکنیم و کفاره مىدهیم.
نتیجه:
الف . نه بر بیمار، در حال احرام قرار گرفتن در زیر سایه حرام است و نه بر کسى که از آفتاب و باران آزار مىبیند. بلکه باید کفاره بپردازند.
روشن است که واجب بودن کفاره، ملازم و همراه با حرام بودن نیست.
در مثل صید غیر عمدى، کفاره دارد، ولى برابر حدیث «رفع» گناه ندارد.
زنان آبستن و شیر ده، مىتوانند روزه نگیرند. اگر روزه نگرفتند، گناه نکردهاند، ولى باید کفاره بدهند.
مریضى که در تمامى طول سال مریض بود روزه نمىگیرد، ولى کفاره مىدهد.
و....
ب . اگر بپذیریم که بر شخص محرم، حرام است در حال حرکت از سایبان، هودج و کجاوه استفاده کند، این حرام، در ردیف آن حرامهایى قرار دارد که با اندک مشکلى، حرام بودن آن از بین مىرود و بر محرم اجازه داده مىشود که آن را انجام دهد.
در این باره، دو روایت از امام کاظم (ع) داریم:
در موثقه اسحاقبن عمار، حضرت در پاسخ این پرسش که آیا محرم، مىتواند براى خود سایبان بزند؟ فرمود:
«لا، الا مریض او من به علة والذى لایطیق الشمس.» (41)
نه، مگر بیمار، یا کسى که مشکلى دارد و کسى که توان تحمل گرماى خورشید را ندارد.
عبدالرحمن بن الحجاج در خبر صحیح از حضرت کاظم (ع) پرسید: اگر محرمى از تابش خورشید به سختى بیفتد و به سر درد دچار شود، آیا مىتواند خود را از خورشید بپوشاند؟
حضرت فرمود:
«هو اعلم بنفسه. اذا علم انه لایستطیع ان تصیبه الشمس فلیستظل منها.» (42)
او، به حال خود داناتر است. وقتى بداند که توان تحمل تابش خورشید را ندارد، بر خود سایه بیفکند.
اگر مقایسهاى بین روایات باب استظلال با روایات صید، مردار و خمر بشود، روشن مىشود برخورد با محرمى که به صید پرداخته و یا مردارخورده یا خمر نوشیده بسیار شدیدتر و تندتر از محرمى است که در حال حرکت، چترى بر روى سرخود گرفته و یا از سایبان استفاده کرده است و چون ما تابع دلالت الفاظ هستیم به روشنى درمىیابیم که نهىهاى این جا برابر با آن نهىها نیست. بنابراین، نهىهاى غیرشدید را بر کراهت و نهىهاى شدید را بر حرمتحمل مىکنیم.
روایتششم باب:
احمد، عن علىبن احمدبن اشیم، عن موسىبن عمر، عن محمدبن منصور، عن ابىالحسن (ع) قال: سالته عن الظلال للمحرم.
قال: لایظلل الا من علة مرض. (43)
محمدبن منصور مىگوید: از امام رضا (ع) درباره سایبان براى محرم پرسیدم.
امام فرمود: محرم براى خود سایبان نزند، مگر به خاطر بیمارى.
بررسى:
سند حدیث، به خاطر ناشناخته بودن محمدبن منصور (44) ، ضعیف است. موسىبن عمر، نامى است مشترک بین چندنفر که بیشتر آنان، توثیق نشدهاند (45) . علىبن احمدبن اشیم نیز، ناشناخته است. (46)
یادآورى:
اگر مراد از احمد، در آغاز حدیث احمدبن محمد باشد که در حدیث پیشین کافى نیز بود، وى، با یک واسطه مىتواند از امام هشتم (ع) روایت کند و نقل او از امام کاظم (ع) با همان یک واسطه و دستبالا، دو واسطه ممکن است و آمدن اشخاص ناشناخته اضافى در سند، بر ضعف آن مىافزاید.
البته در جاى خود بررسى شده که ضعف سند، در ضعف متن، اثر مستقیم دارد. در متن این روایت آمده: تنها براى علت مریضى، محرم مىتواند سایبان بزند. حال اگر کسى مریض نبود، ولى گذرش به دریا و کشتى افتاد، یا اتومبیل بىسقف نیابید، یا ناگزیر از سوار شدن بر هواپیما شد، مفهوم این متن مىگوید: جایز نیست.
و وسائل (48) اینگونه آمده است: «لایظل الا من علة او مرض. » که از متن کافى بهتر و درخور مفهومگیرى است که محرم، به خاطر بیمارى، یا انگیزههاى دیگرى، مىتواند در زیر سایبان قرار گیرد، ولى بدون وجود علتیا بیمارى، نمىتواند زیر سایبان قرار بگیرد.
برابر متن تهذیب، جاى این پرسش وجود دارد که آیا واژه «او» تردید راوى است، یا امام (ع) تقسیمبندى فرموده؟ یعنى آیا امام (ع) فرموده سایبان زده نشود، مگر براى علتى و یا بیمارى و یا این که امام، یکى از این دو را فرموده، ولى راوى نمىداندکه امام، کدام یک را فرموده است؟
روایت هفتم باب:
احمد، عن عثمان بن عیسى الکلابى قال: قلت: لابى الحسن الاول (ع) : ان على بن شهاب یشکو راسه والبرد شدید و یرید ان یحرم؟
فقال: ان کان کما زعم فلیظلل واما انت فاضح لمن احرمت له. (49)
عثمان بن عیسى مىگوید: به حضرت کاظم (ع) عرض کردم: علىبن شهاب از سردرد مىنالد و سرما شدید است. و مىخواهد احرام بندد [چه کند؟ ] امام (ع) فرمود: اگر این گونه است که گمان مىکند، باید سایبان درست کند، ولى تو خود را آشکار ساز براى کسى که براى او احرام بستهاى.
بررسى:
عثمان بن عیسى از سران واقفیه است. او نماینده امام کاظم (ع) در مصر، و اموال زیادى از امام، در نزدش بوده وقتى امام به شهادت مىرسد، با همدستان خود: علىبنابى حمزة بطائنى و زیادبن مردان قندى، مرگ حضرت را منکر شدند، تا اموال را به امام رضا (ع) تحویل ندهند و دنیاخواهى آنان را به کژراهه کشاند و امام کاظم (ع) را امام غایب پنداشتند و امامت امامان پس از آن حضرت را نپذیرفتند.
بارى، وى شخص فاسد العقیده و عمل بوده است. (50)
متن حدیث، با احادیث قبل و بعد، ناسازگارى ندارد و دلالت مىکند: اگر کسى بیمار بود، مىتواند از سایبان بهره برد و عذر یکى از همراهان، دلیل نمى شود که دیگران هم از سایبان استفاده کنند.
روایت هشتم باب:
عدة من اصحابنا، عن سهلبن زیاد، عن بکربن صالح قال: کتبت الى ابى جعفر (ع) ان عمتى معى وهى زمیلتى والحر تشتد علیها اذا احرمت فترى لى ان اظلل على و علیها فکتب (ع) ظلل علیها وحدها.» (51)
بکربن صالح مىگوید: به امام جواد (ع) نامه نوشتم که: عمهام همراه من و هم کجاوه من است. شدت گرماى خورشید، عرصه را بر او تنگ مىکند، آیا هنگامى که محرم مىشوم، رواستبراى او و خودم سایبان درست کنم.
حضرت در جواب نوشت: تنها براى او سایبان درست کن.
بررسى:
بکربن صالح ضعیف است. (52) شیخ طوسى، او را از اصحاب امام رضا (ع) و نجاشى از اصحاب امام کاظم (ع) مىدانند. گاهى از ابىجعفر ثانى روایت دارد.
اما متن: روشن است که سایه جستن و پناهگرفتن از گرما، سرما و طوفان، براى زنان، اشکالى ندارد. دور است که بکربن صالح، این مساله را نداند. بنابراین، او مىتوانستبدون پرسش از امام، براى عمهاش سایبان بزند.
آیا مىخواسته به بهانه عمهاش، خود را از گرما برهاند، یا در واقع نمىدانسته در این صورت به سایه رفتن و سایبان زدن چه حکمى دارد. یا به طور کلى، سایبان را براى زن نیز حرام مىدانسته است؟
بارى، پرسش هر چه باشد و با هر ذهنیتى که پرسیده باشد، از پاسخ امام حرام بودن سایبان براى مرد، استفاده نمىشود.
از روایت استفاده مىشود که بر او رواستبراى عمهاش سایبان بزند، ولى آیا سایبان زدن بر مرد حرام است، یا مکروه و یا تنها کفاره دارد، از روایتبه دست نمىآید.
روایت نهم باب:
احمدبن محمد، عن ابراهیم بن ابى محمود قال: قلت للرضا (ع) المحرم یظلل على محمله ویفتدى اذا کانت الشمس والمطر یضران به؟
قال: نعم.
قلت: کم الفداء.
قال: شاة. (53)
ابراهیم بن محمود مىگوید: به حضرت رضا (ع) عرض کردم: آیا محرم حق دارد هنگامى که خورشید و باران به وى زیان مىرساند، برکجاوه خود سایبان بزند و کفاره بدهد؟
فرمود: بله.
عرض کردم: فدیهاش چقدر است؟
فرمود: یک گوسفند.
بررسى:
سند این حدیث صحیح است.
از این پنجحدیث، چند نکته به دست مىآید:
1 . راوىهاى حدیثها، مىدانستهاند سایبان براى محرم، اگر عذرى نداشته باشد، اشکال دارد.
2 . از این روایت و روایت عثمان بن عیسى و روایت محمدبن اسماعیلبن بزیع به دست مىآید سایبان تنها براى جلوگیرى از تابش خورشید به کار نمىرفته، بلکه براى جلوگیرى از سرما و باران هم، به کار مىرفته است.
3 . از این حدیث و حدیث محمدبن اسماعیلبن بزیع استفاده مىشود، به کار بردن سایبان، در صورتى که زیانى متوجه محرم از تابش آفتاب و باران باشد، جایز است، ولى باید یک گوسفند کفاره بدهد.
4 . اگر دلیلى بر حرام بودن زیر سایه رفتن محرم یابیده نشد، از روایات یاد شده حرام بودن استفاده محرم از سایبان، استفاده نمىشود. تنها چیزى که از این روایات در اینباره به دست مىآید، استفاده محرم از سایبان، اشکال دارد، که احتمال مىرود آن اشکال هم، با کفاره بر طرف بشود. بنابراین، دلیل دیگرى باید باشد که بشود حکم به حرام بودن استفاده محرم از سایبان کرد و این چنین دلیلى در دست نیست.
البته از این روایات، به طور قوى، استفاده مىشود که استفاده محرم از سایبان، مکروه است و گرنه، لازم مىآید کسى که استفاده از سایبان براى وى ضرورت دارد، با کسى که سالم است، هیچ فرقى نداشته باشند و تنها بر عهده آنان کفاره باشد، در حالى که از نگاه روایات، بین آنان فرق بود. مگر این که مقدار کفاره، براى شخص ناگزیر، مریض، شخص سالمى که از تابش خورشید، آزار مىبیند و سالم مختار، فرق مىکند. صحیحه علىبن جعفر که اکنون آن را یادآور مىشویم، شاهد خوبى ستبر مطالب یاد شده:
باسناده عن موسىبن القاسم، عن علىبن جعفر، قال: سالت اخى (ع) اظلل وانا محرم؟
فقال: نعم و علیک الکفارة.
قال: فرایت علیا اذا قدم مکة ینحر بدنة لکفارة الظل. (54)
على بن جعفر مىگوید: از برادرم (ع) پرسیدم: مىتوانم سایبان بزنم و کفاره بدهم؟
فرمود: بله. و کفاره بر تو واجب مىشود.
راوى مىگوید: على بن جعفر را دیدم هنگامى که وارد مکه شد، براى کفاره استفاده از سایبان در حال احرام، شترى قربانى کرد.
درست است که علىبن جعفر، معصوم نیست، ولى بىگمان کار حرام روشن انجام نمىداده است و امام هم کار حرام را روا نمىداند. این که شیخ حر عاملى، صاحب وسائل، روایت را حمل بر ضرورت کرده، بىدلیل است; زیرا اگر علىبن جعفر بیمار بوده، یا عذرى داشته در مقام نقل روایت، بیان مىکرد. شگفتتر از توجیه صاحب وسائل، توجیه صاحب تفصیلالشریعه است. ایشان، در ذیل روایت مىنویسند:
«وحیث ان مورد السؤال، هو تظلیل شخص الراوى، لاعنوان المحرم مطلقا، فیمکن ان یکون الحکم بالجواز لاجل الخصوصیة الموجودة فیه من المرض وغیره.» (55)
چون مورد پرسش، استفاده کردن شخص راوى از سایبان است، نه عنوان محرم، بهطور مطلق، امکان دارد حکم روا بودن به خاطر ویژگىاى بوده که وى داشته است، مانند بیمارى و غیر آن....
با این که خود ایشان، پس از چند سطر، نخستین روایتى که براى حرام بودن استفاده از سایبان نقل مىکند، بدون هیچ کموزیاد، همانند: پرسش علىبن جعفراست و پرسش، روى عنوان محرم، بما هو محرم، نرفته است.
نکته 1:
از حدیث علىبن جعفر معلوم مىشود که اگر محرم، هیچ عذرى نداشت، ولى زیر سایبان رفت، به جاى گوسفند، شتر قربانى کرد، کراهت از بین مىرود، مانند آنچه علىبن جعفر انجام داد. بدین جهتبود که امام کاظم (ع)، وى را از حرکت در زیر سایبان در حال احرام و سپس تقدیم قربانى، باز نداشت.
نکته 2:
از روایتبه دست مىآید که او، پیوسته در سفر حج، در هودج و زیر سایبان حرکت مىکرده و پس از ورود به مکه شترى مىکشته است: «اذا قدم مکه ینحر بدنه.» این که راوى از کلمه «ینحر» مضارع، به جاى «نحر» ماضى، با این که فعل «رایت» و «قدم» سازگارتر بود، استفاده کرده، مىتواند بیانگر پیاپى بودن عمل علىبن جعفر باشد. نه این که تنها در طول زندگانى، یک بار، زیر سایبان حرکت کرده و یا هر بار شتر کشته است که حمل بر ضرورت و بیمارى بشود.
8 . احمد بن محمد، عن علىبن الحکم، عن اسماعیل بن عبدالخالق، قال: سالت ابا عبدالله (ع) هل یستتر المحرم من الشمس قال: لا، الا ان یکون شیخا کبیرا (او قال: ذا علة) . (56)
اسماعیل بن عبدالخالق مىگوید: از امام صادق (ع) پرسیدم آیا محرم مىتواند خود را از تابش خورشید بپوشاند؟
فرمود: نه، مگر این که پیرمرد باشد (یا فرموده: مگر این که مریض باشد) .
در این روایت، متن مردد است. اگر حضرت فرموده باشد: «الا ان یکون شیخا کبیرا» معلوم مىشود، حضرت تنها پیرى را علت جایز بودن حرکت محرم در زیر سایبان قرار داده و باقى را باید از روایات دیگر استفاده کرد. اگر حضرت فرموده باشد: «الا ان یکون ذا علة» ، هر علتى، مانند: بیمار، باران، سختى، زیان و... را در بر مىگیرد و هر کدام علتى خواهند بود براى جایز بودن استفاده از سایبان در حال احرام.
بارى، از این روایت استفاده مىشود که پوشیدن خود از تابش خورشید، درحال احرام، اشکال دارد; اما کرانه و مرز آن روشن نیست; از این روى، مانند روایتمعلى بن خنیس است:
عدة من اصحابنا، عن احمدبن محمد، عن الحسینبن سعید، عن النضربن سوید، عن یحیى الحلبى، عن المعلى بن خنیس، عن ابىعبدالله (ع) قال: لایستتر المحرم من الشمس بثوب ولاباس ان یستتر بعضه ببعض. (57)
امام صادق (ع) فرمود: محرم، خود را از خورشید، با پارچه نمىپوشاند، ولى اشکال ندارد که با بعضى از بدن، بعض دیگر را بپوشاند.
به نظر مىرسد این بازداشتها (نهىها) بازداشتهاى تحریمى نباشند و از آنگونه بازداشتهایى نیستند که وعده عذاب و عقاب بر انجام آنها بیان شده باشد. (58) بنابراین، حمل بر کراهتسزاوارتر خواهد بود. شدت این کراهت، با کشتن گوسفند، کاهش مىیابد و یا اگر ضرورتى با آن همراه شد، کراهت را از بین مىبرد.
9 . محمدبن یحیى، عمن ذکره، عن ابى على بن راشد، قال: سالته عن محرم ظلل فى عمرته.
قال: یجب علیه دم.
وقال: ان خرج الى مکة وظلل وجب علیه ایضا دم لعمرته ودم لحجته. (59)
از او درباره محرمى که در عمره، سایبان زده، پرسیدم.
فرمود: بر او قربانى واجب است.
و فرمود: اگر به سوى مکه خارج شد و سایبان زد، قربانى دیگرى بر عهدهاش قرار مىگیرد:
قربانى براى عمره و قربانى براى حجخود.
این روایت، هم مرسل است و هم مجمل و احتمال زیاد دارد با روایتى که شیخ طوسى نقل کرده یکى باشد:
10 . محمد بن الحسن الصفار، عن محمد بن عیسى، عن ابى علىبن راشد، قال: قلت له علیهالسلام: جعلت فداک انه یشتدعلى کشف الظلال فى الاحرام لانى محرور تشتد على الشمس.
فقال: ظلل وارق دما.
فقلت له: دما او دمین؟
قال: للعمرة؟
قلت: انا نحرم بالعمرة وندخل مکة فنحل ونحرم بالحج.
قال: فارق دمین. (60)
علىبن راشد مىگوید: به ایشان عرض کردم: جانم فداى شما بادا. برداشتن سایبان در حال احرام، بر من سخت است; زیرا من گرما زدهام و تحمل خورشید براى من سخت است.
فرمود: از سایه استفاده کن و گوسفندى بکش.
گفتم: یک گوسفند و یا دو گوسفند؟
فرمود: براى عمره؟
گفتم: ما براى عمره محرم مىشویم و داخل مکه مىشویم و از احرام خارج مىشویم و براى حج، احرام مىبندیم.
فرمود: پس دو گوسفند قربانى کن.
بررسى:
از ظاهر روایتبر مىآید که راوى هنگام مراسم حج، با احرام عمره تمتع وارد مکه مىشده و پس از انجام اعمال عمره، از احرام خارج مىشده و دوباره براى حج احرام مىبسته و براى رفتن به عرفات و منى از سایبان استفاده مىکرده است.
این روایت افزون بر سند صحیح، اجمال هم ندارد. راوى آن، حسنبنراشد (61) ، ثقه است و مضمره بودن اشکالى ندارد.
روایت، دلالت میکند که محرم، اگر مشکلى داشته باشد، مىتواند از سایبان استفاده کند، ولى باید براى هر احرامى کفارهاى بدهد.
جمع بین روایات
از مجموع روایات یاد شده، به دست آمد که استفاده از سایبان در حال احرام براى مردان نهى شده، اما حرام نیست، بلکه کراهتشدید دارد. اگر کسى مریض بود، کراهت از او برداشته مىشود یا اگر بیمار نباشد، ولى از تابش آفتاب به اذیت مىافتد، باز مىتواند از سایبان استفاده کند و گناهى بر او نیست، ولى باید کفاره بدهد.
محقق سبزوارى در این باره مىنویسد:
«ویمکن الجمع بین الاخبار بوجهین: احدهما حمل اخبار المنع على الافضلیته ویویده ان النهى وما فى معناه غیرواضح الدلالة على التحریم فى اخبار اهل البیت کما ذکرناه کثیرا فهو قریب، بل لیس فیه عدول عن الظاهر....
وثانیهما، حمل الاخبار المذکورة على التحریم ویحمل قوله «مایعجبنى» (62) على المعنى الشامل للتحریم و یحمل صحیحة علىبن جعفرعلى انه کان به علة یتضرر من الشمس.
وفیه ان الظاهر لو کان کذلک لذکر ذلک فى مقام نقل الحکم المذکور او ذکر الراوى عنه حیث نقل عمله فى هذا الباب.... (63)
ممکن استبه دو گونه بین اخبار جمع کرد:
1 . اخبارى که محرم را از سایبان باز مىدارد، حمل کرد بر این که شایستهتر است استفاده نکند. تایید بر آن، دلالت نهى و مانند آن در اخبار اهلبیت، همانگونه که بارها یادآور شدیم، بر حرام بودن، روشن نیست. و این توجیه نزدیک به واقعى است، بلکه توجیه نیست; زیرا از ظاهر لفظ، عدول نشده است.
2 . اخبار بازدارنده، بر حرام بودن استفاده از سایبان، حمل شود و سخن امام (ع) که فرمود: «خوشم نمىآید» بر معنایى که با حرام بودن سازگار باشد، حمل شود و صحیحه علىبن جعفر، حمل شود بر این که وى ناراحتى داشته که تابش خورشید بر او زیان مىرسانده است. این توجیه اشکال دارد; زیرا اگر چنین بود و على بن جعفر، مشکلى داشت، در مقام نقل حکم، بیان مىکرد، یا راوى بیان مىکرد، همانگونه که عمل وى را روایت کرده است.
محقق داماد در اینباره مىگوید:
«از مجموع روایتهایى که در این فرع نقل شد، به دست آمد، استفاده از سایبان که در حال احرام ممنوع است، در هرگونه عذرى و دشوارى و زحمت و سختى، جایز مىشود، گرچه این عذر و سختى و دشوارى، به حد اضطرار نرسد; زیرا دور است تمام روایتهاى مطلقى که استفاده از سایبان را در حال سختى و رنج اجازه مىدادند، بر اضطرار که تحقق آن بسیار کماست، حمل شود، همانگونه که انصراف آن از عذرهاى کوچک، روشن است. مانند اجازهاى که به مرد و زن پیر براى افطار روزه داده شده که در این جا لازم نیست اضطرارى که حکم روزه را بردارد، پیش بیاید [ چون در این صورت، فرقى بین پیر و غیرپیر وجود ندارد. در حال اضطرار هیچکس حکم روزه ندارد] .
از سویى، نمىتوان به هرگونه عذرى، در مثل ضعف و سستى، بسنده کرد، بلکه بین این دو، مراتب عذر عقلایى و مشقت عرفى فراوانى وجود دارد.» (64)
بارى، به نظر میرسد، روایات بازدارنده از استفاده محرم از سایبان، بیش از کراهت را نمىرساند و روایاتى نیز وجود دارد که صراحتبیشترى به این مطلب دارند، از جمله:
1 . وعنه، عن ابنسنان، عن ابن مسکان، عن الحلبى، قال: سالت ابا عبدالله (ع) عن المحرم یرکب فى القبه.
قال: ما یعجبنى الا ان یکون مریضا.
قلت: فالنساء؟
قال: نعم. (65)
حلبى مىگوید: از حضرت صادق (ع) پرسیدم که آیا محرم مىتواند بر هودج سوار شود؟
فرمود: خوشم نمىآید، مگر این که بیمار باشد.
گفتم: زنان چطور؟
فرمود: بله.
2 . و باسناده عن سعد، عن ابىجعفر، عن محمد بن ابى عمیر، عن جمیلبن دراج، عن ابىعبدالله (ع) قال: لاباس بالظلال للنساء، وقد رخص فیه للرجال (66) .
امام صادق (ع) فرمود: سایبان براى زنان اشکال ندارد و به مردان نیز اجازه داده شده است.
به نظر مىرسد که این پاسخ، پیشینهاى داشته و گویا در ذهن راوى، درباره سایبان براى زنان، اشکال بود و فکر مىکرده سایبان بر آنان حرام است. حضرت در پاسخ مىفرماید: نه تنها براى آنان اشکالى ندارد که مردان نیز اجازه دارند از سایبان استفاده کنند.
این روایت، بر دیگر روایتها، حکومت دارد. یعنى اگر به گوش شما رسیده که مردان از سایه قرارگرفتن بازداشته شدهاند، این بازداشتن، از این باب نیست که در سایه قرار گرفتن بر محرم حرام است و مردان اجازه دارند در سایه قرار بگیرند، چه رسد به زنان که در هیچ سخنى از معصوم (ع) از در سایه قرار گرفتن بازداشته نشدهاند.
این توجیه، بهتر از توجیه صاحب مدارک است که پس از برترى دادن قول به حرام بودن استفاده از سایبان، به توجیه روایات ترخیص بر آمده، از جمله روایت جمیل را اینگونه توجیه مىکند:
«انما تضمنت الرخصة فیه الرجال ونحن نقول به لکن مع الضرورة فان الرخصة انما تطلق غالبا على مامنع منه اولا ثم اذن فیه للضرورة کاکل المیتة.» (67)
صحیحه جمیل، در بردارنده اجازه براى مردان است و ما هم بر همین باوریم; زیرا اجازه، بیشتر، در جایى اطلاق مىشود که پیش از این بازداشتى انجام گرفته باشد، سپس به خاطر ضرورتى اجازه داده شده باشد، مانند خوردن مردار.
بررسى:
روشن نیست که مطلب را ایشان، از کجا استفاده کرده است. آیا در حدیث نداریم:
«والله یحب ان یؤخذ برخصة کما یحب ان یوخذ بعزائمه.» (68)
خداوند دوست دارد به اجازههایش توجه و عمل شود، همانگونه که دوست دارد به تصمیمها و دستورها توجه و عمل شود.
اجازه، همیشه سابقه بازدارندگى ندارد، بلکه به طور معمول، نشانگر این است که اذن گیرنده، استقلال ندارد و مکان، یا حالتى که مىخواهد بر آن داخل شود، زیر نظر، یا ملکیت دیگرى است.
ازسوى دیگر، اگر روایت، آنگونه که صاحب مدارک ادعا مىکند، مىخواستبگوید، قید اضطرار یا ضرورت را مىافزود و مىفرمود: «قد رخص للرجال المضطرین» .
آقاى مدنى کاشانى، صاحب براهین الحج مىنویسد:
«لایقال لعل الترخیص فى الحدیث لاجل الضرورة... لانه یقال هذا خلاف الظاهر وذلک لقوله (ع) : «وقد رخص فیه للرجال» والا لقال: «وقدرخص للمضطر» کما قال فى المیتة فانها رخصت للمضطر ولمیسند الترخیص فیه الى مطلق الانسان.» (69)
گفته نشود: اجازه در روایت، براى آن جایى است که محرم ناچار باشد.
پاسخ داده مىشود: این سخن، خلاف ظاهر روایت است; زیرا حضرت فرمود: «بر مردان اجازه داده شده است.» امام اگر مىخواست مضطر را بفرماید، مىفرمود: «به مضطر اجازه داده شده است.» همانگونه که در مردار گفته شده و به شخص ناگزیر و درمانده اجازه داده شده و حکم اجازه را به مطلق انسان اسناد نداده است.
از بررسى روایات، روشن شد که به طور معمول، امامان (ع) در حال احرام، از سایبان استفاده نمىکردهاند و دو دسته روایت از آن بزرگواران به ما رسیده است: در دستهاى از سایبان و در سایه قرار گرفتن، بازداشتهاند و در دسته دیگر آن جا را روا دانستهاند که محرم، مریض باشد یا تابش خورشید آزار دهنده باشد و یا... ولى باید کفاره بپردازد.
دقتکننده در روایات به خوبى درمىیابد که موارد جواز استفاده از سایبان، منحصر به علتخاصى نیست و عذرهاى یاد شده در روایات مشکلاتى بوده که مردم آن زمان با آن روبهرو بودهاند. بنابراین، وقتى در روزگار ما عذرهاى جدیدى مانند: نبود اتومبیل سالم بىسقف، جلوگیرى پلیس، انگشتنما شدن و مورد تمسخر دیگران قرار گرفتن، خطر استفاده از اتومبیلهاى بىسقف و... پیش بیاید اینها نیز مشکلات و سختیهایى است که هر یک براى جایز بودن استفاده از سایبان و پرداخت کفاره، بسنده میکند. پس حجگزارمىتواند، در هر وقت از شب و یا روز، از مسجد شجره، جحفه و... احرام ببندد و بر اتومبیل سقفدار سوار شود و این کار به هیچ روى، حرام نیست، بلکه تنها کفاره دارد. این دیدگاه بر گزیده، با فتواى شیخ مفید (70) ، صاحب فقهالرضا (71) و برخى دیگر (72) هماهنگى دارد.
حکم استفاده از سایبان در شب
سخن در این است که «استظلال» چیست؟
آیا اگر کسى در شب، داخل هودج و کجاوه قرار بگیرد و یا به اتومبیل سقفدار سوار شود، در حالى که احرام بسته، استظلال کرده است؟
شمارى بر این باورند: چون «استظلال» ، «ظلال» ، «تظلیل» و... از ماده «ظل» گرفته شدهاند و «ظل» به معناى سایه است و سایه وقتى به کار مىرود که چیزى از تابش خورشید جلو بگیرد. بنابراین، در شب چون خورشید نیست، «ظل» معنى ندارد. (73)
در این بخش از نوشتار، براى روشن شدن بحث، نگاهى مىافکنیم به دیدگاههاى اهللغت.
راغب اصفهانى مىنویسد:
«الظل ضد الضح وهو اعم من الفئ. فانه یقال: ظل اللیل وظل الجنة ویقال لکل موضع لمتصل الیه الشمس ظل ولایقال الفئ الا لما زال عنه الشمس ویعبر بالظل عن العزة والمنعة وعن الرفاهة، قال: «ان المتقین فى ظلال» اى فى عزة ومناع. قال: «اکلها دائم و ظلها» ، «هم وازواجهم فى ظلال» .... اظلنى فلان، حرسنى وجعلنى فى ظله وعزه ومناعته.... وقوله: «وندخلهم ظلا ظلیلا» کنایة عن غضارة العیش.» (74)
ظل، ضد آفتاب است و فراگیرتر و شاملتر از «فئ» ; زیرا گفته مىشود سیاهى شب، سیاهى بوستان.... از عزت، قوت و رفاه نیز، با «ظل» تعبیر مىشود مانند آیه شریفه: «تقواپیشگان در عزت و قوتاند.» و آیه شریفه «خوراکیها و عزت بهشت، جاودانه است.» و آیه شریفه «آنان و همرانشان در عزت و قوتاند....» «اظلنى فلان» ، یعنى مرا نگهبانى کرد و در کنف حمایتخود قرار داد....
و آیه شریفه «ندخلهم ظلا ظلیلا» کنایه از زندگى خرم و شاداب است.
فخرالدین طریحى مىنویسد:
«الظل، الفئ الحاصل (75) من الحاجز بینک وبین الشمس اى شىء کان. قوله: «وظل ممدود» اى دائم.... وفى الحدیث: «السلطان ظل الله فى الارض.» هو على الاستعارة لانه یدفع الاذى عن الناس کما یدفع الظل اذى الشمس وفیه «ایها الناس قد اظلکم شهر رمضان» اى دنا منکم وصار ظلاله علیکم.... والظلة بضم المعجمة شىء کالصفة یستتر به من الحر والبرد. ومنه ظلة بنى ساعدة ونحوها.... وظل النزال المنهى عن التخلى فیه. لیس المراد کل ظل وانما هو الظل الذى یستظل به الناس، او یتخذونه مقیلا ومناحا واظلنى الشئ غشینى.
ظل اللیل: سواده. یقال اتانا فى ظل لیل وفى ظل العرش اى فى ظل رحمته.» (76)
ظل، سایهاى است که پدید مىآید از چیزى که بین تو و خورشید قرار گیرد، هر چیز که باشد.
فرموده خداوند: «ظل ممدود» یعنى سایه دائم.... در حدیث آمده: «پادشاه، سایه خداست در زمین.» این، استعاره است; زیرا پادشاه، آزارها را از مردم برطرف مىکند، همانگونه که سایه آزار خورشید را.
در حدیث آمده: ماه رمضان، به شما نزدیک شد و سایهاش بر شما افکنده شد.... ظله، چیزى است مانند ایوان سقفدار و سکوى بلند و باریک که جلوى سرما و گرما را مىگیرد. ظله بنىساعده از همین گرفته شده است.
ظل النزال که آلوده کردن آن نهى شده است، هر سایهاى نیست، بلکه مراد سایهاى است که مردم از آن استفاده مىکنند، یا آن جا را استراحتگاه و بارانداز خود قرار مىدهند.
اظلنى الشئ: مرا فرا گرفت.
ظل اللیل: سیاهى شب. در سیاهى شب، پیش ما آمد.
فى ظل العرش; یعنى در سایه رحمتخدا.
دکتر خلیل جر مىنویسد:
ظل الیوم: روز سایهدار شد.
ظل الشئ: سایه آن چیز دراز شد.
ظلالة النهار: سایه روز داراز شد.
الظل: اسم است از اظل، سایه، ضد ضح (آفتاب) است. ظل از صبح تا ظهر، به ماننده فىء از ظهر تا شام است.
الظل: سیاهى شب، قدرت، نیرو، عزت، بزرگى، رفاه، آسودگى.
الظل من کل شئ: کالبد هر چیز.
الظل من الشباب. والشتاء: آغاز جوانى و زمستان.
الظل من القیظ: سختى گرما.
الظل من الثواب: پر زجامه.
الظل من السحاب: ابرى که جلو خورشید را بگیرد.
الظل من النهار: آفتابى که روز را روشن کند.
ج: ظلال و اظلال و ظلول.
. . .
ظلل تظلیلا: آن را فرو پوشانید و بر آن سایه افکند. «ظللنا علیهم الغمام» ابر را بر سر آنان سایبان کردیم.
الظلة: پوشش، سایبان، چتر، درخت، یا ابر که بر تو سایه افکند، صفه مانندى که در سرما و گرما، بدان پناه گیرند. باران گریز. ج: ظلل وظلال.» (77)
فیومى از رؤبة بن العجاج نقل مىکند:
«هر چه خورشید بر آن بتابد و از آن برگردد، ظل و فئ است و هر چه که خورشید بر آن نتابد، ظل است. از همین جا گفتهاند: خورشید، ظل را نسخ مىکند و فئ خورشید را.» سپس نوشته است:
«انا فى ظل فلان، اى فى ستره و ظل اللیل سواده لانه یستر الابصار عن النفوذ....
المظلة، البیت الکبیر من الشعر و هو اوسع من الخباء.» (78)
من در سایه فلانى هستم، یعنى در پناه و پوشش وى هستم. و ظل اللیل، یعنى سیاهى شب; زیرا چشمها را از نفوذ مىپوشاند و باز مىدارد....
المظلة: اتاق بزرگى که از مو درستشده و از خیمه بزرگتر است.
فارسبن زکریا در معجم مقاییس اللغة مىنویسد:
«ظل، الظاء واللام، اصل واحد، یدل على ستر شئ لشىء، وهو الذى یسمى الظل و [کلمات] الباب عائدة الیه. فالظل: ظل الانسان و غیره ویکون بالغداة والعشى والفئ لایکون الا بالعشى وتقول اظلتنى الشجرة وظل ظلیل [دائم] واللیل ظل....
والمظلة معروفة.... ومن الباب، قولهم ظل یفعل کذا وذلک اذا فعله نهارا.... ولایقال ظل یفعل کذا لیلا، لان اللیل نفسه ظل.» (79)
ظ و ل. ریشه یگانه است و دلالت مىکند بر پوشش چیزى براى چیزى و آن، سایه نامیده مىشود و همه کلمات باب، به همین یک معنى بر مىگردد. پس سایه، مانند سایه انسان و غیر انسان.... و مىگوید: درختبر من سایه افکند. و ظل ظلیل، یعنى سایه دائم و شب، خود، سایه است. مظله، سایبان معروف است.
حسن مصطفوى در التحقیق فى کلمات القرآن الکریم مىنویسد:
«ان الاصل الواحد فى المادة: هو انبساط آثار الوجود والشخصیة، مادیا او معنویا فظل کل شئ انبساط آثار وجوده، محسوسا کما فى....
«فسقى لهما ثم تولى الى الظل» 28/24.
ومعنویا کما فى ....
«ندخلهم ظلا ظلیلا.» 4/57
وفى الاعم منهما کما فى:
«الم تر الى ربک کیف مد الظل» 25/45.
یراد الانبساط فیضه العام و امتداد آثار رحمته المطلقه.» (80)
یگانه ریشه در این ماده، گسترش آثار مادى و معنوى وجود شخصیت است.
پس سایه هر چیز، گسترش آثار وجود آن است، که یا محسوس است همانگونه که خداوند در آیه شریفه مىفرماید: «گوسفندانشان را آب داد، سپس به سایه بازگشت.» و یا آثار معنوى آن است، همان گونه که خداوند در آیه شریفه مىفرماید: «آنان را در زندگى خرم و شادى داخل کردیم.» یا در برگیرنده آثار مادى و معنوى، همانگونه که خداوند مىفرماید: «آیا پروردگارت را ندیدى که چگونه سایه را امتداد داد.» گسترش فیض فراگیر و شامل خداوند و امتداد آثار رحمت او، اراده شده است.
بررسى:
در کتابهاى لغوى و دیدگاههاى ارائه شده از سوى اهللغت، روشن شد که در معناى اصلى «ظل» دیدگاههاى گوناگونى وجود دارد.
گروهى بر این باورند: سایه ضد آفتاب، یا آنچه که بر اثر مانعى که در برابر خورشید قرار دهند.
گروهى بر این باورند: پوشش واقع شدن چیزى براى چیزى.
گروهى بر این باورند: آثار وجودى یک چیز، سایه آن است.
پس تنها معناى «ظل» سایه در برابر آفتاب نیست. بنابراین دیدگاه صاحب تفصیلالشریعه که مىنویسد:
«ان المستفاد من اللغة ان مادتها (التظلیل والاستظلال) هى الظل لایتحقق الا فى النهار.» (81)
«آنچه از لغت استفاده مىشود ظل یعنى ماده تظلیل و استظلال، فقط در روز محقق مىشود.» در خور مناقشه است. گیریم که سایه در برابر آفتاب، اصلىترین معنى، یا به گفته ایشان، تنها معناى آن باشد، باز بسیارى به کار بردن آن در غیر سایه آفتاب، هیچ ظهورى براى معناى اصلى باقى نمىگذارد. بنابراین، براى فهمیدن معناى «ظل» و مشتقات آن، باید راهى دیگر در پیش گرفت و از نشانههاى لفظى، حالى و مقامى، بهره برد. از لغتنامههاى فارسى و عربى به دست مىآید، همان گونه که معناى «ظل» گسترده است، معناى «سایه» نیز گسترده است. (82)
راه دیگرى که مىتوان به معناى «استظلال» و «تظلیل» پى برد، رجوع به روایات و موارد کاربرد این ماده است.
در این بخش، نیازى به بررسى اسانید روایات وجود ندارد، بلکه روى کاربرد آنها درنگ مىشود و نکته مهمتر این که کارى به «ظل» و «استظلال» نیز نداریم، بلکه سخن در این است که اگر استفاده از اتومبیل سقفدار بر محرم در روز اشکال دارد (همانگونه که مشهور برآنند و آن را حرام دانستهاند، یا این که مباح است، ولى انجام دهنده آن، باید کفاره بپردازد) آیا در شب نیز اشکال دارد؟ یا خیر همین که روز به پایان رسید، دیگر هیچ حرمتى و یا کفارهاى در کار نیست.
آیتالله خوئى مىنویسد:
«بازداشتن از پناه گرفتن و زیر سایبان رفتن، ویژه جلوگیرى از تابش خورشید نیست، بلکه هرگونه پوشش و پناهگیرى و پناهجویى در حال احرام، نارواست، گرچه از غیر خورشید باشد، مانند; سرما، گرما، باران، باد و مانند آن; زیرا «تظلیل» بر گرفته از «تستر» است، گرچه از غیر خورشید باشد و از ظله برگرفته شده و آن هر چیزى است که از سرما و گرما نگهدارد. بنابراین در مفهوم «استظلال» استتار و پوشیدگى نهفته است، چه پوشیدگى و نگهدارى از خورشید باشد و چه از غیر آن. از همینگونه است «الشمس مستظله» . پس فرقى بین شب و روز نیست و روایاتى که از سوار شدن بر کجاوه و هودج باز مىدارند، اطلاق دارند و اقتضا مىکنند که بین شبوروز، فرقى نباشد. این اطلاق روایات، مطلب ما را تاکیدمىکند، بویژه در سرزمین گرمسیر حجاز، حرکت در شب رایجاست. بنابراین معیار در حرام بودن در زیر سایبان قرارگرفتن و استفاده از سرپناه در حال احرام و نگهدارى خویش است از آنچه که آزار میرساند، مانند: تابش خورشید، سرما، گرما و....» (83)
بررسى:
ایشان براى ثابت کردن دیدگاه خود، از سه دلیل استفاده کرده است:
1 . از لغت. در پاورقى، به نقل از اقربالموارد مىنویسد:
«الظله: الغاشیه والبرطله اى المظلة الضیقة وشئ کالصفة یستتر به من الحر والبرد والمظلة الکبیر من الاخبیة.» (84)
ولى با مراجعه به اقربالموارد، روشن مىشود که مصادیق گوناگونى براى «ظل» مطرح شده و نخستین معنى را برابر آفتاب دانسته، بنابراین استفاده از لغت، به تنهایى، همانگونه که پیش از این گفته شد، کارساز نیست.
2 . استفاده از اطلاق روایات: قبة. کنیسه، عماریه و مانند آنها.
الف . صحیحة محمدبن مسلم عن احدهما (ع)، قال: سالته عن المحرم یرکب القبة؟ فقال: لا. (85)
راوى مىگوید از امام باقر یا امام صادق (ع) پرسیدم: آیا محرم مىتواند بر قبه و کجاوه سرپوشیده سوار شود؟
فرمود: خیر.
ب . صحیحه حلبى، سالت: ابا عبدالله (ع) عن المحرم یرکب فى القبة؟
قال: مایعجبنى الا ان یکون مریضا. (86)
از امام صادق (ع) پرسیدم: آیا محرم مىتواند بر کجاوه سرپوشیده قرار گیرد؟
فرمود: تعجب مىکنم، مگر این که بیمار باشد.
ج . صحیحه هشام بن سالم: سالت: ابا عبدالله (ع) عن المحرم یرکب فى الکنیسه؟
قال: لا. (87)
از امام صادق (ع) پرسیدم: آیا محرم مىتواند بر هودج سرپوشیده سوار شود؟
فرمود: خیر.
د . صحیحه حریز عن ابىعبدالله (ع)، قال: لاباس بالقبة على النساء والصبیان و هم محرمون.... (88)
امام صادق (ع) فرمود: اشکالى ندارد که بانوان و کودکان در حال احرام، در کجاوه سرپوشیده قرار بگیرند.
ه. احمد بن على بن ابى طالب الطبرسى فى الاحتجاج عن محمدبن عبدالله بن جعفر الحمیرى انه کتب الى صاحب الزمان (عج) یساله عن المحرم یرفع الظلال هل یرفع خشب العماریة او الکنیسة ویرفع الجناحین ام لا؟
فکتب الیه فى الجواب: لاشئ علیه فى ترکه رفع الخشب. (89)
محمدبن عبدالله بن جعفر حمیرى به حضرت صاحبالزمان (عج) نامه نوشت و از آن حضرت درباره حکم محرمى که سایبان را برداشته پرسید که آیا چوبهاى سایبان و هودج را نیز بردارد؟ حضرت در جواب نوشت: در برنداشتن چوبها، چیزى بر او نیست.
بررسى:
در این جا، کارى به پاسخهاى امام (ع) و دلالت کردن و یا نکردن روایات یاد شده بر حرام بودن برافراشتن سایبان در حال احرام نداریم. به بیان دیگر، گیریم که پاسخهاى امام (ع) در تمام این روایات این باشد که سایبان زدن حرام است و انجام دهنده آن، به کارى حرام دستزده و عقاب دارد، آیا نمىتوان گفت: پرسشها رهاى از قید است و اطلاق دارد و جدایى بین شب و روز نیفکنده و در ذهن راوى هم چنین نبوده که بین شب و روز فرق بگذارد; از این روى، آن را در پرسش خود نگنجانده است؟
آیا نمىتوان گفت: سخنهاى امام (ع) از قید رها است و اطلاق دارند و فرقى بین شب و روز، هواى گرم و سرد، بارانى یا آفتابى و... نگذاشتهاند؟
به نظر ما، پرسشها و پاسخها اطلاق دارند و به آسانى مىتوان از این اطلاق استفاده کرد و اعلام داشت که هرحکمى بر محرم کجاوهنشین در روز بار است، در شب هم، بار است. هر حکمى در آفتاب وجود دارد، در حال باران و... نیز وجود دارد.
پس، آنان که مانند صاحب تفصیلالشریعه، که ظهور این روایات را بر حرام بودن سایبان بر محرم باور دارند (90) ، نباید در حرام بودن استفاده از اتومبیل سرپوشیده در شب مناقشه کنند; زیرا این اطلاق، جاى هیچگونه مناقشهاى را باقى نمىگذارد.
به دیگر بیان: مىتوان گفت: حرام بودن استفاده از کجاوه و هودج سرپوشیده، ربطى به حکم در سایه قرار گرفتن محرم ندارد، گرچه در روز، امکان دارد مصادیق آنها، تداخل کنند و هر کس سوار بر اتومبیل سرپوشیده شود، هم از سایه استفاده کرده و هم از وسیلهاى مانند قبه، عماریه و کنیسه. و روایات «استظلال» و روایات «قبه» و «عماریه» او را در بر مىگیرند، ولى اگر در شب از اتومبیل سرپوشیده استفاده کند، قدر متیقن این است که روایات قبه و عماریه او را دربرمىگیرند. بنابراین، از دیدگاه این گروه از روایات، نباید فرقى بین شب و روز قائل شد و همین اطلاق کافى است.
3 . روایاتى که در آنها حفظ کردن و در امان نگهداشتن خود از سرما و گرما، باد و باران و... مطرح شده است:
الف . عن عدة من اصحابنا، عن احمدبن محمد، عن عثمان بن عیسى الکلابى، قال: قلت لابى الحسن الاول (ع) ان على بن شهاب یشکو راسه والبرد شدید و یرید ان یحرم، فقال: ان کان کما زعم فلیظلل و اما انت فاضح لمن احرمت له. (91)
عثمان بن عیسى مىگوید: به امام کاظم (ع) عرض کردم: علىبن شهاب از سردردش، شکوه دارد و هوا بسیار سرد است و مىخواهد محرم شود.
حضرت فرمود: اگر اینگونه است که گمان مىکند، پس سایبان بزند، ولى تو، خود را براى کسى که احرامتبراى اوست، آشکار ساز.
ب . وعنه انه سئل عن المحرم یستظل من المطر بنطع او غیره حذرا على ثیابه وما فى محمله ان یبتل، فهل یجوز ذلک؟
الجواب: اذا فعل ذلک فى المحمل فى طریقه فعلیه دم. (92)
محمدبن عبدالله بن جعفر، حمیرى از حضرت حجت (عج) مىپرسد: آیا محرم مىتواند با سفره چرمى و غیر آن، خود را از باران در امان بدارد، تا لباس و آنچه در هودج دارد، خیس نشوند؟
حضرت در پاسخ مىفرماید: اگر چنین کرد، یک گوسفند بر عهدهاش مىآید که باید کشتار کند.
ج . محمدبن الحسن الطوسى، باسناده عن محمدبن الحسن الصفار، عن علىبن محمد قال: کتبت الیه: المحرم هل یظلل على نفسه اذا اذته الشمس او المطر او کان مریضا ام لا؟
فان ظلل هل یجب علیه الفداء ام لا؟
فکتب یظلل على نفسه ویهریق دما ان شاء الله. (93)
على بن محمد مىگوید: به حضرت نوشتم: آیا محرم، هنگامى که تابش خورشید و یا باران او را اذیت مىکند و یا بیمار است، مىتواند براى خود سایبان بزند یا خیر؟
اگر سایبان زد، بر او واجب مىشود گوسفند قربانى کند، یا خیر؟
حضرت در پاسخ نوشت: براى خود سایبان بزند و گوسفندى هم کشتار کند.
د . وعنه، عن محمدبن اسماعیل قال: سالت ابا الحسن (ع) عن الظل للمحرم من اذى مطر او شمس.
فقال: ارى ان یفدیه بشاة و یذبحها بمنى. (94)
محمدبن اسماعیل بزیع مىگوید از امام کاظم (ع) پرسیدم: آیا جایز است که محرم به خاطر آزار و اذیت از خورشید و باران از سایه استفاده کند؟
حضرت فرمود: به نظر مىآید باید گوسفندى فدیه دهد و آن را در منى کشتار کند.
ه . وعنه عن ابراهیم بن ابى محمود قال: قلت للرضا (ع) المحرم یظلل على محمله ویفدى اذا کانت الشمس والمطر یضران به؟
قال: نعم.
قلت: کم الفداء.
قال: شاة. (95)
ابراهیم بن محمود مىگوید: به حضرت رضا (ع) عرض کردم: آیا محرم، هنگامى که خورشید و باران به او زیان مىرساند، مىتواند سایبان بزند و کفاره بدهد؟
فرمود: بله.
گفتم: کفاره چقدر است؟
فرمود: یک گوسفند.
بررسى:
از این گونه روایات روشن مىشود که «ظل» مىتواند به معناى گستردهتر و فراگیرترى از سایه مقابل آفتاب باشد. در این جا فرقى نمىکند که گفته شود «ظل» به طور کلى معناى گستردهترى از سایه دارد، یا این که گفته شود در این جا به خاطر نشانههاى موجود، در معناى گستردهترى به کار رفته است. مهم این است که «سایه» یا «ضد آفتاب» بیانگر کامل معناى «ظل» نیستند، بلکه «نگهدارى از عوامل طبیعى» ، یا «پوششى بین چیزى با عوامل طبیعى» مراد است. اما نمونه بارز این پوشش و نگهدارى، در سرزمین حجاز، پوشش از تابش آفتاب است; زیرا دیگر پدیدهها، خود را کمتر نشان مىدهند. اما این بدان معنى نیست که سرما و باران حجگزار را آزار نمىدهد. کسانى که با اتومبیلهاى بدون سقف، در شب حرکت کنند، سرما را به طور کامل، حس خواهند کرد و این نه از سرعت اتومبیل ناشى بشود که خودبهخود، گاهى شبها حجاز بسیار سرد مىشود و تحمل آن دشوار.
بارى، مراد از «استظلال» در همه جا، یا در این روایات، پوشاندن خود از عوامل طبیعى است. برابر دیدگاه مشهور، محرم از این گونه جان پناهانى منع شده، ولى برابر بررسى و تحقیق ما، محرم، اگر خود را از عوامل طبیعى بپوشاند و نگهدارد، حرام تکلیفى انجام نداده است، تنها باید گوسفندى کفاره بدهد.
یادآورى:
1 . سه دلیلى که صاحب «المعتمد» براى فرق نداشتن «استظلال» در روز و شب آورده بود، به شرح یادآور شدیم و روشن شد دلیل دوم و سوم ایشان، تمام است، ولى دلیل نخست ایشان، که دیدگاه اهللغتباشد، اجمال داشت و از آن به دست نمىآمد که «ظل» به معناى سایه است، یا هر پوشش و مانعى از هر چیزى؟ اما با کمک سومین دلیل و توجه به این که امامان (ع) از فصحاى عرب بودهاند و راویان نیز عرب بودهاند و هیچ کس بر این روایات حاشیه نزده و کسى سخن از مجازگویى در این عبارات به میان نیاورده، شاید بتوان معناى مقاییساللغه را که آورده بود: «ستر شىء لشىء» را برترى داد و هر سه دلیل را تمام دانست.
2 . فرق بین شب و روز در روایى و ناروایى استفاده از سایبان و جان پناه، مطرح نبوده است و در کتابهاى فقهى پیشین، خبرى از آن نیست; زیرا مهم در مساله احرام، احرام بستن از مسجد شجره و میقاتهاى همانند آن و پیمودن مسیر طولانى بین مدینه و مکه بوده که در آن روزگار، چندین شبانهروز به درازا مىکشیده است.
اهل سنت که سایبان را حرام نمىدانستهاند بر هودج و کجاوه سرپوشیده سوار مىشدهاند و راه را مىپیمودهاند و اما شیعه که چنین عملى را روا نمىدانسته، از کجاوه و هودج استفاده نمىکرده و فرق گذاردن بین شب و روز، مشکلى را از براى آنان حل نمىکرده، تا درباره آن پرسش کنند و از زاویههاى گوناگون آن را به حثبگذارند.
اما در روزگار ما، که مسافرتها با اتومبیل، قطار و هواپیما انجام مىگیرد و این مسیر طولانى، در چند ساعت پیموده مىشود، این بحث مطرح شده که آیا از اتومبیل سرپوشیده مىتوان در شب استفاده کرده یا خیر؟
بنابراین، در این مساله از دیدگاههاى فقیهان پیشین نمىتوان استفاده کرد و همچنین ادعاى اجماع بر روایى و ناروایى استفاده از اتومبیل سرپوشیده در شب، سخن نادرستى است.
بله، مىتوانیم دیدگاههاى فقیهان روزگار خودمان را بیان کنیم که اینان نیز، دلیلى افزون بر دلیلهاى سهگانه پیشین براى یگانگى حکم سایبان در روز و شب، بیان نکردهاند، از جمله:
آیتالله سید احمد خوانسارى مىنویسد:
«ثم ان الامر لیس دائرا مدار وجود الشمس حتى یجوز کون المحرم تحت القبة باللیل والشاهد صحیح ابن بزیع... و خبر ابراهیم....» (96)
مساله حرام بودن استفاده از سایبان، بستگى به وجود خورشید ندارد تا جایز باشد که هنگام شب، محرم زیر سایبان و قبه قرار بگیرد و شاهد بر این کلام، صحیحه ابن بزیع... و خبر ابراهیم است.
صاحب «الفقه» پس از بحث کلى درباره حرام بودن استفاده از سایبان درحال احرام، چندین فرع مطرح مىکند و در دهمین آنها مىنویسد: اگر جسم سایهدارى بالاى سر شخص محرم باشد، ولى آفتاب از جوانب بر او بتابد، مانند صبحگاهان و اواخر روز، از ظاهر دلیلها بر مىآید در این حال نیز، قرار گرفتن در زیر سایبان حرام است. سپس مىافزاید:
«ومنه یعلم عدم جواز التظلیل و ان کان فى اللیل او فى یوم الغیم او آخره حیث لاسس کما افتى بذلک الجواهر... وکذا المستند، بل هو ظاهر المشهور وصریح غیر واحد من المعاصرین و من قارب عصرنا وذلک لما تقدم من دلالة الاخبار المطر و رفع سقف القبة ونحوها علیه.» (97)
از همین جا روشن مىشود که استفاده از سایبان و به سایه رفتن، هیچگاه، حتى در شب، یا روز ابرى، یا اواخر روز، که خورشید وجود ندارد نیز، جایز نیست. صاحبجواهر هم، همین فتوا را داده است.... و مستند نیز همینطور، بلکه ظاهر مشهور نیز همین است و چند تن از معاصران و کسانى که نزدیک به عصر ما هستند نیز، این مطلب را به گونه آشکار و روشن بیان کردهاند. علت این فتواها، روایاتى است که در آنها باران و برداشتن قبه و مانند آنها مطرح شده است.
ایشان، گرچه حرام بودن استفاده از سایبان را در شب، به مشهور استناد داده، ولى مستند حکم را غیر از روایات، چیز دیگرى ندانسته است. استنادى هم که به مشهور داده درست نیست; زیرا فقیهان پیشین، این مساله را در کتابهاى خود مطرح نکردهاند و تفاوت بین شب و روز مورد ابتلاى آنان نبوده است.
نراقى در مستند مىنویسد:
«وکما یجب ترک التستر عن الشمس کذلک یجب ترک التظلیل عن السماء ایضا فلایجوز الجلوس فى نحو المحمل المسقف فى اللیل ولا فى الیوم الغیم وکذا فى یوم الضحو فى اول النهار وآخره اذ اجلس مواجها للشمس، لان المراد من التظلیل اعم منها کما یفصح عنها طائفة من الاخبار المتقدمة المتضمنة للاستظلال من المطر ولان الاضحاء المامور به بل التظلیل ایضا محتمل لارادة الابراز للسماء وللابراز للشمس وقاعدة استصحاب الشغل الیقینى یقتضى وجوب الاجتناب عن الامرین.» (98)
همانگونه که بر محرم ترک پوشش از خورشید واجب است، واجب است که بین خود و آسمان مانعى قرار ندهد. پس جایز نیست در شب بر هودج و کجاوه سرپوشیده سوار شود و نه در روز ابرى و نه آغاز و پایان روز، در روزهاى آفتابى، هنگامى که روبهروى خورشید نشسته باشد; زیرا مراد از تظلیل، اعم از اینهاست، همانگونه که روشن است از دستهاى از اخبارى که پیش از این بیان شد که دربرداشتند «استظلال» از باران را. و همچنین براى این که آفتابى شدن (اضحاء) که بدان امر شده و تظلیل نیز، احتمال دارد هر یک از ظاهر شدن براى آسمان و ظاهر شدن براى خورشید از آن اراده شده باشد و قاعده «الاشتغال الیقینى یقتضى البرائة الیقینیة» حکم مىکند که از هر دو پرهیز شود.
نتیجه:
دیدگاههاى یاد شده، دلیلى افزون، بر دلیلهاى سهگانه که به طور کامل بیان شد، یاد نکردهاند و به نظر ما، دلیلهاى سهگانه براى ثابت کردن مطلب، که همانا یگانگى حکم سایبان در شب و روز است کافى بود.
با این حال، صاحب تفصیلالشریعه به پیروى از امام خمینى، به راهى دیگر رفتهو بین روز و شب فرق گذاشته و از دلیلهاى سهگانه پاسخ داده است که با درنگ در بررسى ما از روایات، پاسخ ایشان روشن مىشود.
پس تا این جا چند مقوله در «استظلال» مطرح شد:
1 . مشهور فقیهان بر این باورند که «استظلال» در حال احرام و سیر، حرام است، ولى نگارنده بر این باور است که استفاده از سایبان، بدون هیچ عذرى داراى کراهتشدید است و حرمت وضعى دارد و انجام دهنده آن، باید گوسفندى کفاره بدهد.
2 . فرقى بین شب و روز وجود ندارد و حکم استفاده از سایبان و واجب بودن پرداخت کفاره و... در شب و روز یکى است.
3 . گیریم که استفاده از سایبان حرام تکلیفى باشد، در حال عذر و ضرورت، آن حکم برداشته مىشود. و عذر و ضرورت در این جا، با اضطرار فرق مىکند; زیرا در حال اضطرار، هر چیزى حلال مىشود و نیاز به دلیل هم ندارد. ولى با مراجعه به روایات درمىیابیم که عذرهاى مطرح شده، همه، عذرهاى عرفى است: بیمارى، سردرد، باران، ترشدن اثاثیه، عرقسوز شدن و....
4 . گفته شد: عذرها منحصر به عذرهاى منصوص نیست و بلکه منحصر به عذرهاى شخصى نیز نیست. بنابراین، عذرهاى عمومى و اجتماعى نظیر در دسترس نبودن اتومبیل سر باز، گران بودن کرایه اتومبیلهاى بدون سقف، انگشتنما شدن، مورد مسخره واقع شدن، جلوگیرى پلیسراه، خطرناک بودن آن و... عذر به شمار مىآیند و با وجود چنین عذرهایى حرام بودن مفروض استفاده از اتومبیلهاى با سقف از بین مىرود و تنها حرام بودن وضعى مىماند.
5 . آیا سوار شدن بر خودروهاى سرپوشیده، مصداق استفاده از سایبان و در سایه قرار گرفتن است، تا حکم تکلیفى و یا وضعى گذشته را داشته باشد؟
گفتیم: شاید امامان (ع) که استفاده از کجاوه، هودج و... را ممنوع اعلام کردهاند، به خاطرجلوگیرى از فخرفروشى، کبر و خودبرتربینى باشد.
وشاید امامان بر آن بودهاند که از روىآورى مردم به رفاه، آسایش و راحتى و خوشگذرانى در روزهاى انجام فریضه مهم حج، که کنده شدن از دنیا جلوههاى آن، دورى از آسایش و رفاه و تحمل رنجها و سختیها، در آن لحاظ شده، جلو بگیرند؟
اگر علت و حکمتحکم این چیزها باشد، در این روزگار، اینگونه حکمتها و علتها جایى ندارند و به هیچروى، به کار گرفتن اتومبیلهاى سرپوشیده سبب فخرفروشى و تکبر سرنشینان آنها نمىشود. امروز، اتومبیل، قطار و... وسیلههاى همگانى و همهجایى حمل و نقل مسافر است که دارا و نادار، از آن استفاده مىکنند و هیچگونه برترى و امتیازى براى سرنشینان آنها ندارد.
افزون بر این، آنچه را که شاید شارع در سفر حج در آن زمان جلو گرفته، ساختن چیز اضافى بر روى مرکبها بوده و پیامبر (ص) و ائمه (ع) خود، با مرکبهاى بدون کجاوه و هودج و سایبان سفر مىکردهاند، ولى در این زمان که سقف براى اتومبیل، چیز اضافهاى نیست و برداشتن آن، یک کار زاید و فوق برنامهاست.
روایات، برممنوع بودن امورى که محرم براى فرار از آفتاب، باد، سرما، باران و... ایجاد مىکنند، دلالت دارند، نه بر ممنوع بودن امورى که به خودى خود، به طور طبیعى، وجود دارند، یا به قصد و هدف دیگرى ساخته شدهاند; از این روى، عبور محرم از زیر پلها، زیر سقف بازارها و... اشکالى ندارد، زیرا نه خود محرم آنها را به وجود آورده و نه به قصد سایه انداختن به روى محرم ایجاد شدهاند.
پس، دلیل پابرجا و روشنى بر حرام بودن استفاده از اتومبیل سرپوشیده در حال احرام نداریم و تنها از اطلاق کلمه «ظل» و «سایه» نمىتوان استفاده کرد که داخل اتوبوس چون سایه است، محرم از آن بازداشته شده است.
پانوشتها:
1 . «شرایعالاحکام» ، محقق حلى، ج1/248، موسسة اعلمى، تهران.
2 . «مناسک حج و عمره» ، مطابق با فتاواى مراجع تقلید 139/ 177، نشر تفکر.
3 . «المعتمد فى شرح المناسک» ، تقریرات درسى ایت الله خوئى، مقرر: سید رضا خلخالى، ج4/235، منشورات مدرسة دارالعلم.
4 . «تفصیل الشریعة فى شرح تحریر الوسیله» ، آیتالله محمد فاضل لنکرانى، ج3/299، مکتب الاعلام الاسلامى.
5 . سوره «حج» ، آیه 27.
6 . «تفصیل الشریعه» ، ج3/299.
7 . «المقنع» ، شیخ صدوق234/، مؤسسه امام الهادى.
8 . همان مدرک235/.
9 . همان مدرک236/.
10 . «فقهالرضا» ، 272/.
11 . «مقنعة» ، شیخ مفید432/، انتشارات اسلامى، وابسته به جامعه مدرسین، قم.
12 . «خلاف» ، شیخ طوسى، ج2/318، مساله 118، انتشارات اسلامى، قم.
13 . «مجمعالبحرین» ، طریحى، ج4/100، مکتبة المرتضویه.
14 . «مختلف الشیعه» ، علامه حلى115/، چاپ سنگى.
15 . «الغنیه» ، ابنزهره، چاپ شده در «الجوامع الفقهیه» 513/.
16 . «الانتصار» ، سید مرتضى علم الهدى245/، انتشارات اسلامى، قم.
17 . «الکافى» ، ابىالصلاح حلبى 202/ 203، مکتبة الامام امیرالمؤمنین.
18 . «مختلف الشیعه» ، علامه حلى115/، چاپ سنگى.
19 . «شرایعالاحکام» ، محقق حلى، ج1/248 251.
20 . «مسالک» ، شهید ثانى، ج1/111.
21 . «خلاف» ، شیخ طوسى، ج2/318، مساله 18.
22 . «المعتمد فى شرح المناسک» ، ج4/233 239.
23 . سوره «بقره» ، آیه 197.
24 . «الفروع من الکافى» ، ثقة الاسلام کلینى، ج4/350، دارالکتب الاسلامیه، روایت 1.
25 . «تهذیب الاحکام» ، ج5/309، دارالکتب الاسلامیه.
26 . «الفروع من الکافى» ، ج4/352، ح15.
27 . «وسائل الشیعة» ، شیخ حر عاملى، ج9/150، ح4، المکتبة الاسلامیه.
28 . «معجم رجال الحدیث» ، سید ابوالقاسم خوئى، ج17/144، دار الزهراء، بیروت.
29 . «الفروع من الکافى» ، ج4/350; «تهذیب الاحکام» ، ج5/350; «وسائل الشیعه» ، ج9/148، ح11.
30 . المنجد. «المحرور من داخلته الحراره» او «من داخلته حرارة الغیظ ونحوه» .
31 . «تهذیب الاحکام» ، ج5/313، ح1075; «وسائل الشیعه» ، ج9/146، ح3.
32 . «ملاذ الاخیار» ، علامه مجلسى، ج8/215 216.
33 . «جواهر الکلام» ، شیخ محمد حسن نجفى، ج18/395، دارالکتب الاسلامیه.
34 . «مدارک الاحکام» ، سید محمد موسوى جبل عاملى، ج7/362.
35 . «الفروع من الکافى» ، ج4/350، ح3; «وسائل الشیعه» ، ج9/148، ح12.
36 . «ملاذ الاخیار» ، ج8/209.
37 . «معجم رجال الحدیث» ، ج14/70.
38 . «الفروع من الکافى» ، ج4/351.
39 . گونهاى از سردرد است که بر جلو سر و یکى از دو سوى سر پدیدار مىشود. ر.ک. «نهایه» ابناثیر; حاشیه «الفروع من الکافى» ، ج4/351.
40 . «الفروع من الکافى» ، ج4/351.
41 . «تهذیب الاحکام» ، ج5/309، ح55.
42 . همان مدرک، ج5/309، ح58.
43 . «الفروع من الکافى» ، ج4/351، ح6.
44 . «معجم رجال الحدیث» ، ج17/275.
45 . همان مدرک، ج19/56 به بعد.
46 . همان مدرک، ج11/248 به بعد.
47 . «تهذیب الاحکام» ، ج5/309، ح58.
48 . «وسائل الشیعه» ، ج9/147، ح8.
49 . «الفروع من الکافى» ، ج4/351، ح7; «وسائل الشیعه» ، ج9/148، ح13.
50 . «معجم رجال الحدیث» ، ج11/117 124.
51 . «الفروع من الکافى» ، ج4/352، ج12; «وسائل الشیعه» ، ج9/153، ح1.
52 . «معجم رجال الحدیث» ، ج3/346.
53 . «الفروع من الکافى» ، ج4/351، ح9.
54 . «وسائل الشیعه» ، ج9/287، ح2.
55 . «تفصیل الشریعه فى شرح تحریر الوسیله: ، ح3/276.
56 . «الفروع من الکافى» ، ج4/351، ح8; «تهذیب الاحکام» ، ج5/310، ح60.
57 . همان مدرک352/، ح11.
58 . «ذخیرة العباد» 598/. محقق سبزوارى مىنویسد:
«النهى وما فى معناه غیرواضح الدلالة على التحریم فى اخبار اهلالبیت کما ذکرناه کثیرا.» همانگونه که بارها گفتهایم: نهى و مانند آن، در اخبار اهلبیت، دلالتش بر تحریم روشن نیست.
59 . همان مدرک352/، 14; «وسائل الشیعه» ، ج9.
60 . «تهذیب الاحکام» ، ج5/311، ح65.
61 . «معجم رجال الحدیث» ، ج21/248; ج4/324.
62 . اشاره به حدیث صحیح حلبى است که در «وسایل الشیعه» ج9/146، حدیث2 نقل شده و به زودى خواهد آمد.
63 . «ذخیرة العباد» ، محقق سبزوارى 598/.
64 . «کتاب الحج» ، تقریر درسى آیت الله سید محمد محقق داماد، مقرر آیت الله جوادى آملى، ج2/526.
65 . «وسائل الشیعه» ، ج9/146، ح2.
66 . همان مدرک147/، ح10.
67 . «مدارک الاحکام» ، ج7/363.
68 . «اقرب الموارد» ، ماده رخص.
69 . «براهین الحج» ، مدنى کاشانى، ج3/162، مکتبة، الاسلامیة.
70 . «مقنعه» 432/.
71 . «فقه الرضا» 272/.
72 . از «انصار» و «الکافى» مىتوان همین مطلب را استفاده کرد.
73 . «مناسک حج و عمره» مطابق با فتاواى مراجع معظم تقلید 170/، مساله 8، چاپ باقرى، قم.
«نشستن در زیر سقف، در حال طى منزل در شب، خلاف احتیاط است، گرچه جایزبودن آن بعید نیست.» این فتواى امام خمینى است و حضرات آیات: گلپایگانى و اراکى نیز، با ایشان موافقند، چون حاشیه ندارند.
74 . «معجم مفردات الفاظ القرآن» ، راغب اصفهانى، ماده ظل.
75 . الفئ الحاجز، اشتباه است. بنابرآنچه در نهایه آمده است، متن اصلاح شد. در نهایه آمده: «الفئ الحاصل من الحاجز بینک و بین الشمس اى شئ کان» ، ج3/159.
76 . «مجمعالبحرین» ، فخرالدین طریحى، ماده ظل.
77 . «فرهنگ لاروس» ، دکتر خلیل جر، ترجمه سید حمید طبیبیان، ماده ظل.
78 . «مصباح المنیر» ، احمدبن محمد الفیومى386/.
79 . «معجم مقاییس اللغه» ، احمدبن فارسبن زکریا، ج3/461، مکتب الاعلام الاسلامى.
80 . «التحقیق فى کلمات القرآن» ، حسن مصطفوى، ج7/166.
81 . «تفصیل الشریعه» ، ج3/295.
82 . لغتنامه دهخدا، ج9/13785، چاپ جدید.
83 . «المعتمد فى شرح المناسک» ، ج4/240 241.
84 . همان مدرک.
85 . «وسائل الشیعه» ، ج9/146، ح1.
86 . همان مدرک، ح2.
87 . همان مدرک، ح4.
88. همان مدرک 149/، ح5.
89 . همان مدرک 153/، ح6.
90 . «تفصیل الشریعه» ، ج3/282. پس از نقل روایت نگاشته: «وظهورها فى الحرمة على الرجال المحرمین لامناقشه فیه» اگر چه ممکن است ضمیر «ها» در «ظهورها» به مجموع روایات بر گردد.
91 . «وسائل الشیعه» ، ج9/148.
92 . همان مدرک153/.
93 . همان مدرک، 5.
96 . «جامعالمدارک» ، آیت الله سید احمد خوانسارى، ج2/412، مؤسسة اسماعیلیان.
97 . «الفقه» ، سید محمد شیرازى، ج5/200، کتاب الحج، دارالقرآن الکریم،
98 . «المستند» ، سید احمد نراقى، ج2/219، کتابخانه مرعشى نجفى.
× اگر شک شود که آیا کلامى را امام فرموده یا روایت کننده خود آن کلمه را افزوده، مىگویند: اصل این است که روایت کننده چیزى را نیفزوده است.
اکنون در این مقال، سخن از سایه جستن (استظلال) در حال احرام است که آن را از کارهاى حرام در حال احرام دانستهاند.
مراد از «استظلال» چیست و مصداقهاى آن کدام است؟ آیا سایه جستن است و یا هر گونه پناه جستن را گویند، چه پناهگرفتن از گرماى خورشید، چه باران و طوفان؟
آیا در حال احرام، زیر سایه رفتن و... حرام است و انجام دهنده آن باید کفاره بپردازد، یا حرام نیست و انجام دهنده آن، باید فدیهاى بدهد و یا گوسفندى کشتار کند.
آیا به سایه پناه بردن و استظلال، در جایى است که حجگزار بر مرکب خود، قبه، کجاوه و هودجى بار کند و در داخل آن به استراحتبپردازد و از باد و باران و گرماى خورشید خود را در امان بدارد، یا ماشینها و اتومبیلهاى امروزى را هم که سقف دارند، در بر مىگیرد. در این جا، احتمالهاى گوناگونى وجود دارد. شاید کسى بگوید: هودج و کجاوه چیزهاى زایدى بوده که حجگزاران متمکن بر پشت مرکبهاى خود مىبستهاند و در داخل آن به استراحت مىپرداختهاند و به گونهاى تشخص و رفاهخواهى بوده، از این روى شارع مقدس آن را حرام کرده و انجام دهنده آن را واداشته که کفاره بپردازد. اما در روزگار ما که حجگزاران از اتومبیل استفاده مىکنند، همه آنها به طور معمول سقف دارند و چیز زایدى به آن نمىافزایند و تشخصى هم در کار نیست. بنابراین، استفاده از اتومبیل، قطار و کشتى سقفدار، استظلال نیست، تا بحثحرام بودن آن به میان آید. (3)
به عبارت منطقى، لفظ شتر، اسب و الاغ، نه به گونه مطابقى، نه التزامى و نه تضمنى، دلالتبر کجاوه، هودج و... ندارد; از این روى، ائمه (ع) به اصحاب خود سفارش فرمودهاند که از این امور زاید، که پیامبر (ص) هم به کار نمىبرده، بپرهیزند و با مرکب بدون هودج و کجاوه سیر کنند و مراسم حج را از سادگى به درنیاورند; اما روایات، دلالت ندارند که اگر وسیلهاى زاید بر مرکب نبود، باید برداشته شود، در مثل، اتوبوسها و اتومبیلهاى کنونى، چیز زایدى ندارند که لازم باشد برداشته شود. دور مىنماد که اگر ائمه (ع) در زمان ما مىبودند، دستور مىدادند که حجگزار پس از احرام، از مدینه تا مکه را که مىخواهد بپیماید، سقف اتوبوس، یا اتومبیل شخصى خود را بردارد و با اتومبیل بدون سقف این راه را بپیماید، در حالى که سقف اتومبیل، چیز زاید و تشریفاتى نیست، مانند کجاوه، هودج و.... بلکه جزء اتومبیل است و برداشتن آن، کار افزون و زاید است.
به بیان دیگر، «استظلال» یعنى حجگزار براى به دست آوردن سایه تلاش ورزد و چیزى را پدید آورد، اما وقتى که کارى را انجام نمىدهد، بلکه از وسیله همگانى و کارخانهاى استفاده مىکند که در همه مسیرها، همه زمانها و همه مردمان از آن بهره مىبرند، استظلال نخواهد بود و براى به دست آوردن سایه تلاش نشده است و کار تشریفاتى هم نیست.
ائمه (ع) از تشریفات زاید باز داشتهاند و ما دلیلى نداریم که آن بزرگواران از تسهیلاتى که جزء وسیله سوارى است و براى هدفهاى عقلایى در همه جا و در همه زمان در نظر گرفته شده بازداشته باشند.
کسانى بر این باورند که: استظلال و استفاده از اتومبیل سقفدار براى محرم در روز و در هنگام باران، حرام است، اما اگر در شب از اتومبیل سقفدار استفاده کرد و در بین راه، باران بارید، واجب نیست از اتومبیل سقفدار خارج شود و یا سقف آن را بردارد; زیرا استظلال صدق نمىکند. (4)
مىگوییم: به همین ملاک که در شب، اگر در بین راه باران ببارد، بر شخص محرم واجب نیست از اتومبیل پیاده شود و یا سقف آن را بر کند، سوار شدن بر اتومبیل سقفدار در همه حال، استظلال نیست.
اشکال:
با این بیان، گزاردن حج، بسیار راحت و آسان خواهد شد و سختى نخواهد داشت، در حالى که حج، با سختى و دشوارى و ژولیدگى و خاکآلودگى، باید عجین باشد!
پاسخ:
این سخن درست نیست. اگر چنین باشد، باید بسیارى از ابزار و وسائل و هر آنچه جنبه رفاهى دارد و در راه آسایش و راحتى به کار بسته مىشود، برچیده شود و از آنها استفاده نشود، مانند: اتومبیل، کشتى، قطار، هواپیما، هتل، بیمارستان، آبلولهکشى، حمام، جاده آسفالت، کولر، آب سرد و....
بنابراین دیدگاه، باید در این روزگار، حجگزاران، بسان صدر اسلام سختى بکشند و پیاده، یا سوار بر شتران لاغر و از درههاى عمیق به سوى خدا بروند.
«و اذن فى الناس بالحجیاتوک رجالا و على کل ضامر یاتین من کل فج عمیق.» (5)
[اى رسول ما] مردم را به گزاردن حج فرا خوان، تا پیاده و یا سوار بر شتران تکیده، به نزد تو آیند.
آیا کسى ملتزم مىشود که امروزه، باید پیاده و یا با شتر لاغر به مکه رفت، یا باید از راههاى ناهموار و درهها رفت و از جاده آسفالت و با اتومبیل و هواپیما نرفت.
آیا تنها ترک استظلال و از باد و باران و گرماى خورشید به زیر سقف و سایه پناه بردن ویژگى دارد و استثناست، یا پیاده و با شتر لاغر و از درههاى عمیق رفتن نیز ویژگى دارند و استثنایند؟
آیا آن گاه که اتومبیل اختراع شد، فقیهان با آن از در ناسازگارى درآمدند و گفتند: عنوان «راجل» و «ضامر» بر آن صدق نمىکند و یا هنگامى که جادهها اسفالتشد، فقیهى به مخالفتبرخاست که بگوید: بر آن «فج عمیق» صدق نمىکند؟ یا از اینها القاء خصوصیت کردند و ویژگى را برداشتند و گفتند: معیار رسیدن حاجى به مکه است، با هر چه و به هر گونه که باشد. مرکب، وسیله اعدادى و علت معده است؟
در این صورت، در بحث پرهیز از سایه و در برابر خورشید قرار گرفتن، نباید از خود، بیش از اندازه، حساسیت نشان دهند و پاى بفشرند که سقف اتومبیلها را ببرند، یا اتومبیل بىسقف بسازند.
استظلال چیست؟
آیا معناى استظلال، سایهجستن و پناه گرفتن از گرماى خورشید است، که بنابراین، در شب، حرکتبا ماشین سقفدار اشکالى ندارد؟ یا خیر، بنابر دلیلهاى فراوانى که وجود دارد (روایات و کاربرد عرب) «استظلال» معناى گسترده و عامى دارد و هم شب و هم روز را در بر مىگیرد.
اگر پذیرفتیم حرام بودن «استظلال» را و صدق «استظلال» بر سوار شدن به اتومبیل سقفدار را، در صورت پیدا نشدن اتومبیل بىسقف و دسترسى نداشتن به آن، آیا مىتوان با اتومبیل سقفدار حرکت کرد و کفاره پرداخت، یا واجب بودن حج از عهده برداشته مىشود و یا بین حج واجب و غیر واجب فرق باید گذاشت؟ دور است کسى نظر دهد به خاطر دسترسى نداشتن به اتومبیل بىسقف، واجب بودن حج از عهده برداشته مىشود و یا باید حج مستحبى را ترک کرد!
تعیین موضوع بحث
در حال احرام، استفاده از سایه درختها، ساختمانها، کوهها و... اشکالى ندارد و محرم مىتواند در بین راه، هر جا که خواست از اتومبیل پیاده شود و در زیر سایه درخت و یا زیر سقف مسافرخانه و... به استراحتبپردازد، در مقصد، یا در جایى که فرود آمد، پس از اطراق، در مسیرهاى جزئى مىتواند از چتر، سایبان و... استفاده کند، تنها موردى که به سایه پناه بردن اشکال دارد، در حال حرکت است. در مثل در زمان ما، وقتى شخص از مسجد میقات (شجره و یا جحفه) احرام بست، ماندن در زیر سقف مسجد و استفاده از سایه آن، نشستن در اتوبوس سقفدار، تا زمانى که به سوى شهر مقصد به راه نیفتد و جاده اصلى بین مدینه و مکه را نپیماید، اشکالى ندارد، ولى همین که در جاده اصلى قرار گرفت و خواستبه سوى مقصد به راه بیفتد، گفتهاند استفاده از اتوبوس سقفدار براى شخص محرم اشکال دارد و انجام دهنده آن، هم عمل حرام انجام داده و هم باید کفاره بپردازد.
شمارى از فقیهان، بین شب و روز، فرق گذاشتهاند و بر این باورند که در شب سوار شدن بر اتومبیل سقفدار و پیمودن راه بین مدینه و مکه با آن، اشکالى ندارد; زیرا سایه جستن (استظلال) آنگاه صدق مىکند که خورشید وجود داشته باشد و بنابر دیدگاه اینان، اگر هوا بسیار ابرى باشد، سوار شدن بر اتومبیل سقفدار و پیمودن راه بین مدینه و مکه، روا خواهد بود. (6)
گروهى دیگر بر این باورند: به سایه پناه بردن از گرماى خورشید (استظلال) یک مصداق است، ملاک هر چیزى است که راحتى و آسایش حجگزار را در حال سیر فراهم آورد مانند به سایه پناه بردن از گرماى خورشید، پناه گرفتن از باد و باران و گردوغبار، استفاده از کولر و....
گروهى بر این باورند: استفاده از اتومبیل سقفدار در شب اشکالى ندارد، مگر این که شب بارانى و یا طوفانى باشد.
اکنون، براى روشنتر شدن بحث، دیدگاههاى فقیهان را یک به یک نقل مىکنیم و دلیلهاى آنان را به بوته بررسى مىنهیم و سپس نظرى مىافکنیم به «ظل» و «استظلال» و ترکیبها و اطلاقهاى آن و سرانجام به نتیجهگیرى مىپردازیم.
1 . شیخ صدوق (م: 381ه.ق.) مىنویسد:
«ولایجوز للمحرم ان یرکب فى القبة الا ان یکون مریضا... ولاباس ان یضرب على المحرم الظلال و یتصدق بمد لکل یوم.» (7)
روا نیست که محرم به هودج و کجاوه سوار شود، مگر این که بیمار باشد... اشکالى ندارد که بر محرم، سایه افکنده شود و براى هر روز یک مد طعام کفاره بدهد.
همو، در جاى دیگر مىنویسد:
«محرم، اگر مریض باشد، یا از باران بترسد، اشکالى ندارد بر هودج خود، سایه افکند و یا از باران جلو بگیرد و نیز، هنگامى که خورشید بتابد و مایه اذیت وى شود، اشکالى ندارد که با کنار لباسش، خود را از تابش خورشید نگهدارد.» (8)
همو در جاى دیگر مىنویسد:
«اشکالى ندارد که محرم، در سایه محمل، راه بپیماید.» (9)
2 . صاحب فقهالرضا مىنویسد:
«من ظلل على نفسه و هو محرم فعلیه شاة.» (10)
اگر محرم بر خود سایه بیفکند، بر عهده اوست گوسفند.
بررسى:
در صفحه 217 «فقهالرضا» کارهاى حرام درحال احرام، یاد شده، ولى در آن جا سخنى از پوشاندن سر و به سایه پناه بردن، به میان نیامده، اما در باب کفارات، کفاره آن بیان شده است.
شاید بتوان، به ایشان نسبت داد که: سایه جستن، حرام نیست، ولى انجام دهنده آن، باید گوسفند بدهد.
بنابراین شاید بشود بین حرام بودن و واجب بودن کفاره، جدایى افکند و این که ایشان «استظلال» را با دیگر کارهاى حرام در حال احرام یادآور نشده، شاید همین دیدگاه را داشته است.
3 . شیخ مفید (م: 413ه.ق.) مىنویسد:
«ولایرتمس فى الماء ولایغطى راسه ولایظل على نفسه الا ان یخاف الضرر العظیم فیفعل ذلک، فان ظلل على نفسه مختارا فعلیه فداء.» (11)
محرم، در آب فرو نمىرود، سرخود را نمىپوشاند، برخود سایه نمىافکند، مگر این که از زیان بزرگى بترسد، که در این صورت، این کارها را انجام مىدهد. پس اگر از روى اختیار بر خویش سایه بیفکند، بر عهده اوست کفاره.
بررسى:
قید «مختارا» در کلام ایشان، احتمالهاى گوناگونى دارد:
الف . شاید منظور این باشد: کسى که به خاطر مریضى و یا ترس از زیان بزرگ، به سایه پناه برده و یا در هودج، کجاوه و... پناه برده، اختیار ندارد. بنابراین، کفاره ندارد.
ب . شاید مراد ایشان این باشد: کسى که دسترسى به مرکب بىسقف ندارد، کفارهاى بر عهدهاش نمىآید.
ج . شاید مراد ایشان این باشد: کسى که بىاختیار در مسیر، باید از زیر سایه بگذرد، مانند گذر از تونلها و... کفارهاى برعهدهاش نیست.
به هر حال، از کلام ایشان، این اندازه به دست مىآید که بر حجگزار بىاختیار، سایه جستن و به زیر سقف رفتن حرام نیست و کفاره نیز ندارد; زیرا اختیار از شرایط تکلیف است.
4 . شیخ طوسى مىنویسد:
«للمحرم ان یستظل بثوب ینصبه ما لمیکن فوق راسه بلاخلاف و اذا کان فوق راسه مثل الکنیسة والعماریة والهودج، فلایجوز ذلک سائرا فاما اذا کان نازلا. فلاباس ان یقعد تحت الخیمة والخباء والبیوت و به قال مالک واحمد و قال شافعى یجوز له ذلک کیف ماستر. دلیلنا اجماع الفرقه و طریقة الاحتیاط لانه اذا لمیسترصح احرامه کاملا بلاخلاف و اذا ستر ففیه الخلاف و روى عن ابن عمر انه قال: اضح لمن احرمت له فامره بالظهور للشمس.» (12)
محرم، مىتواند با پارچهاى که نصب مىکند، بر خود سایه افکند، مادامى که پارچه بالاى سرش نباشد در این مطلب، اختلافى وجود ندارد. هم شیعه و هم اهلسنت، آن را جایز مىشمارند.
اگر پارچه، بالاى سرش باشد، مانند هودج و کجاوه، و او در حال حرکت، جایز نیست، ولى وقتى فرود آمد، اشکالى نیست زیر خیمه و سقف و مانند آن، بنشیند.
مالک و احمد نیز، بر همین باورند و شافعى گفته: به هر گونه که خود را بپوشاند، رواست. دلیل ما، اجماع شیعه و طریق احتیاط است.
زیرا وقتى که حجگزار خود را از تابش خورشید نپوشاند، احرام وى به طور کامل، درست است و هیچ اختلافى در آن نیست، ولى اگر خود را بپوشاند، در آن اختلاف است.
و همچنین از ابن عمر روایتشده که گفت: خود را ظاهر کن براى کسى که براى او، محرم شدهاى، پس او را امر کرده که خود را براى خورشید ظاهر کند.
بررسى:
الف . ایشان، به طور دقیق محل نزاع را روشن کرده، همانگونه که در آغاز بحث اشاره شد.
ب . طریحى در مجمعالبحرین مىنویسد:
«وفى الحدیث: لایرکب المحرم فى الکنیسه و هى للنساء جائز هى شئ یغزر فى المحل او الرحل و یلقى علیه ثوب یستظل به الراکب و یستتر به والجمع کنائس.» (13)
در حدیث آمده که محرم سوار بر کنیسه نشود. در کنیسه سوار شدن، براى زنان جایز است. کنیسه، چیزى است که در کجاوه و هودج قرار مىدادهاند و بر آن پارچهاى مىافکندهاند تا سوار به وسیله آن، خود را از تابش خورشید بپوشاند.
ج . وى، مالک و احمد را در جایز نبودن سایه جستن، هنگام حرکت، همراى شیعه دانست، در حالى که ان دو، در سایه قرار گرفتن در آن حال را مکروه مىدانند. (عبارات آن دو خواهد آمد) بنابراین، یا بایدهمراهى آنان با شیعه را تا این پایه پایین بیاوریم، یا این نسبتى را که شیخ به آنان داده نپذیریم و یا بگوییم شیعه نیز، در سایه قرار گرفتن محرم را در حال حرکت، مکروه مىشمارد. همان گونه که ابنجنید مىگوید.
د . شیخ دلیلهایى اقامه مىکند که عبارتند از: اجماع، طریقه احتیاط و روایت ابنعمر از دلیلهایى که ایشان اقامه مىکند به دست مىآید از نظر ایشان، شیعه، روایت مستقلى بر روا نبودن سایه جستن و زیر سایه حرکت کردن ندارد و گرنه مىگفت: «اجماع الفرقه و اخبارهم» بنابراین روایاتى که پس از این آورده مىشود، یا از دید ایشان مخدوش هستند، یا این که وى از آنها غفلت کرده است، یا مىخواسته دلیلى سنىپسند بیاورد.
اگر مقصود شیخ از «اجماع» اتفاق نظر همه عالمان شیعه باشد، آنگاه معلوم نیست که اختلافنظر ابنجنید، صاحب فقهالرضا و... را چه باید کرد، مگر این که اجماع بر مکروه بودن باشد، یا اجماع لطفى باشد که بىاعتبارى آن روشن است.
ه . روایت ابن عمر، افزون بر استناد نداشتن آن به رسول خدا (ص) در کلام شیخ و نقل نشدن آن از طریق شیعه، اشکال اساسى دارد: فرض کنید شخصى در آغاز شب محرم شد و پیش از طلوع فجر، خود را به مسجدالحرام رساند و اعمال عمره را انجام داد و از احرام خارج شد، آیا به جهت این که خودرا براى خورشید آشکار نکرده، احرام و عمره او اشکال دارد؟
اگر دلیلى بر اشکال داشتن احرام و عمره وى وجود ندارد، روشن مىشود «اضح لمن احرمت له» بر بیش از مستحب بودن ظاهر شدن در برابر خورشید و یا مکروه بودن زیر سایه قرار گرفتن، دلالتى ندارد.
اگر سخن را کنایهاى بدانیم، مراد این است که از تشریفات بپرهیزید و همان حالت نخستین خود را حفظ کنید و آن پیمودن راه، با اسب، قاطر، الاغ و شتر و بدون هودج و کجاوه است.
5. ابنجنید مىنویسد:
«یستحب للمحرم ان لایظلل على نفسه لان السنة بذلک جرت فان لحقه عتب او خاف من ذلک فقد روى عن اهلالبیت، علیهم السلام، جوازه.» (14)
مستحب است که محرم، بر خود سایه نیفکند، زیرا سنتبر سایه نیفکندن جارى است. اگر به زحمتبیفتد و کار بر او دشوار شود، یا از آن بترسد، از امامان (ع) جواز در زیر سایه حرکت کردن، روایتشده است.
6 . سیدبن زهره مىنویسد:
«ویحرم على الرجل تغطیة راسه وعلى المراة تغطیة وجهها بلاخلاف ویحرم علیه ان یستظل وهو سائر بحیثیکون الظلال فوق راسه کالقبة. فاما اذا نزل فلاباس بجلوسه تحت الظلال ان خیمة او غیرها. و یحرم علیه الارتماس فى الماء وذلک بدلیل اجماع الطائفة وطریقة الاحتیاط.» (15)
بر مرد محرم، پوشاندن سر و برزن محرم پوشاندن چهره، حرام است و در این مطلب اختلافى نیست. بر مرد محرم، در حال حرکت، زیر سایه قرار گرفتن، به گونهاى که در حال حرکت، سایهبانى بالاى سرش باشد، حرام است اما هنگامى که فرود آید، اشکالى ندارد که زیر سایهبان، بنشیند، چه خیمه باشد و یا غیر آن. و حرام است که در آب فرو رود، به دلیل اجماع شیعه و طریقه احتیاط.
وى، حرام بودن پوشش سر براى مرد محرم و حرام بودن پوشش چهره براى زن در حال احرام را، با «بلاخلاف» مستدل مىکند و آن گاه مساله «استظلال» را مطرح مىکند و آن را در حال سیر حرام مىداند و در هنگام پیاده شدن از مرکب، جایز مىشمارد، ولى سخنى از «اجماع» یا «لاخلاف» به میان نمىآورد و فرو رفتن در آب را براى مرد محرم، به دلیل اجماع و طریقه احتیاط حرام مىداند.
از سخن ایشان به دست مىآید براى حرام بودن زیر سایه حرکت کردن، دلیلى وجود نداشته، نه «لاخلاف» و نه «اجماع» و گرنه آن را بیان مىکرد.
7 . سید مرتضى علم الهدى مىنویسد:
«ومما ظن انفراد الامامیة به ولهم فیه موافق القول بان المحرم، لایجوز ان یستظل فى محمله من الشمس الا عن ضرورة وذهبوا الى انه یفدى بذلک اذا فعله بدم ووافق مالک فى کراهیة ذلک والحجة فیه اجماع الطائفة المحقه والاحتیاط للیقین بسلامة احرامه وبرائة ذمته.» (16)
از امورى که گمان شده از دیدگاههاى ویژه شیعه است، ولى موافقهایى با آنان وجود دارد، آن است که: جایز نیست محرم در محمل خود، بر خود سایه افکند، مگر از روى ضرورت. گفتهاند: اگر چنین کرد، باید یک گوسفند کفاره بدهد. مالک در مکروه بودن زیر سایه قرار گرفتن، با آنان موافق است. دلیل شیعه اجماع طایفه بر حق و احتیاط است; زیرا در این صورت، یقین پیدا مىکند احرامش صحیح انجام گرفته و ذمهاش برى است.
بررسى:
وى، به گونه آشکار، ادعاى اجماع کرده و بر احتیاط هم تمسک جسته است. بمانند همین اجماع، پیش از این، از شیخ طوسى نقل شده که دور نمىنماید شیخ طوسى (م: 460ه.ق.) این اجماع را از سید مرتضى (م: 436ه.ق.) گرفته باشد. به هر حال، دلیل اجماع یاد شده، چه بسا همان احتیاط باشد. بنابراین دلیل مستقلى نیست. از روایات هم سخنى به میان نیامده، شاید از دید ایشان، سند، یا دلالت آنها تمام نبوده است.
8 . ابىالصلاح حلبى مىنویسد:
«واما ما یجتنبه... والتظلل فى المحمل... وفى تظلیل المحمل وتغطیة راس الرجل ووجه المراة مختارا لکل یوم دمشاة و مع الاضطرار بجملة المدة دمشاة.» (17)
اما آنچه را که محرم مىپرهیزد... و سایه محمل... و در سایه محمل و پوشش سر مرد و پوشش چهره زن، در حال اختیار است. در این صورت براى هر روز، یک گوسفند باید خونش ریخته شود و در گاه ناگزیرى براى تمام مدت خون یک گوسفند باید ریخته شود.
بررسى:
از سخن ابىالصلاح بر مىآید که در سایه قرار گرفتن در حال اختیار، براى هر روز یک گوسفند و در حال ناچارى و ناگزیرى براى همه مدت احرام، یک گوسفند باید کفاره بدهد.
برابر دیدگاه ایشان، اگر مسافتبین مسجد شجره، تا مکه را بیستروز بپیماید، شخص مختار باید بیست گوسفند کشتار کند و شخص ناچار، تنها یک گوسفند، ولى اکنون که همگان، با اتومبیل سفر مىکنند، به طور معمول، پیمودن این مسافت، از یک روز در نمىگذرد، بین ناگزیر و داراى اختیار، فرقى نیست و کفاره هر دو یک گوسفند است.
ایشان در این فتوا تنهاست. مختلفالشیعه که فتواهاى اختلافى را روایت مىکند، دیدگاه ایشان را که مىآورد، کسى دیدگاه او را ندارد و او در دیدگاهى که دارد، تنهاست. (18)
محقق حلى مىنویسد:
«تروک الاحرام: وهى محرمات و مکروهات والمحرمات عشرون شیئا.... وتظلیل المحرم علیه: سائرا ولو اضطر لمیحرم.» (19)
کارهاى ممنوع در حال احرام، دو گونهاند: حرامها و مکروهها. حرامهاى احرام بیست عددند.... و از جمله در زیر سایه حرکت کردن. اگر ناگزیر باشد، حرام نیست.
10 . شهید ثانى مىنویسد:
«ویتحقق التظلیل بکون مایوجب الظل فوق راسه کالمحمل فلایقدح فیه المشى فى ظل المحمل ونحوه عند میل الشمس الى احد جانبیه وان کان قد یطلق علیه التظلیل لغة وانما یحرم علیه حالة الرکوب فلو مشى تحت الظل کما مر تحت المحمل والمحمل جاز. » (20)
سایهافکندن، آن گاه راست مىآید که چیز سایهاندازى را بر بالاى سرخویش قرار دهد، مانند هودج. بنابراین، اشکالى ندارد که در سایه هودج و مانند آن، آنگاه که خورشید به سویى میل دارد، حرکت کند. اگر چه از نظر لغت، بر این هم، در سایه حرکت کردن، صدق مىکند و تنها سایهاى که بر محرم حرام است، آن سایهاى است که در حال سواره بودن، بروى افکنده مىشود; اما اگر محمل در حال حرکتباشد و محرم در زیر آن راه بپیماید، جایز است.
از آنچه آوردیم از گفتار عالمان و فقیهان، روشن شد که درباره زیر سایه قرار گرفتن محرم در حال حرکت، دیدگاهها گوناگون وجود دارد:
ابن جنید، مستحب مىداند که محرم در حال حرکت زیر سایه نرود.
ابىالصلاح حلبى، حرام مىداند که محرم زیر سایه هودج، کجاوه، سایبان حرکت کند و بر عهده محرم سرپیچنده از این دستور، گوسفندى را به عنوان کفاره واجب مىداند.
شیخ طوسى، حرام بودن زیر سایه راه پیمودن را بر محرم، اجماعى مىداند.
ابن زهره و دیگران، همان عقیده شیخ را در حکم دارند، اما سخنى از اجماع به میان نمىآورند.
شهید ثانى و دیگران، سایه افکندن محرم بر خود را در حالى حرام مىدانند که سایه، بالاى سر وى باشد.
این اختلاف گسترده، با ناگستردگى و محدود بودن دایره بحث، که همانا مراد از «استظلال» سایه جستن در حال حرکتباشد، در زمانى بوده که وسیلههاى جابهجایى مسافر، گوناگون نبوده و مکه هم، این اندازه گسترش نیافته بوده است.
اکنون اگر بخواهیم به بررسى موضوع بپردازیم و اختلاف دیدگاههاى امروز فقیهان را بیفزاییم با اختلاف دیدگاههاى فقیهان پیشین، کسى ره به جایى نمىبرد، بویژه هیچ کدام از این دیدگاهها، با سخنى درخور پذیرش از امامان (ع) مستند نشدهاند. شاید به خاطر نبود سخن درخور پذیرش از امام معصوم در این مساله، شیخ طوسى، درخلاف، سخنى از احادیثشیعه به میان نیاورده و تنها به یاد کرد اجماع و طریقه احتیاط بسنده کرده است. (21)
آیت الله خویى مىنویسد باید در امورى بحثشود:
1 . «معروف بین اصحاب، حرام بودن «استظلال» بر مردان است. روایات در این باب مستفیض است.
به طور کلى، در اصل حکم، هیچگمانى نیست. تنها سبزوارى در اصل حکم اشکال کرده، به خاطر روایاتى که از آنها گمان مىشود زیر سایه نرفتن در حال احرام مستحب است.» همو مىنویسد:
«اکنون که روشن شد سایه جستن بر محرم، آن گاه حرام است که در حال سیر باشد و در حال فرود آمدن در منزل، در سایه قرار گرفتن رواست، آیا کشتى، به حال سیر ملحق مىشود، یا به حال فرود درمنزل؟ زیرا از یک سو کشتى حرکت مىکند و سرنشین کشتى در حال سیر است و از یک سوى، کشتى منزل اوست و قطار نیز.
از استادم نقل شده که کشتى ملحق به منزل است، پس در سایه و زیر سقف قرار گرفتن، اشکالى ندارد.
این سخن درست نیست، زیرا مقتضاى اطلاق، ممنوع بودن است، مگر از روى ناچارى.
2 . آیا حکم حرام بودن در سایه قرار گرفتن محرم، ویژه سواره است، یا پیاده را هم در بر مىگیرد؟
به نظر ما پیاده و سواره فرقى ندارد و اگر کسى این مسیر را پیاده هم بپیماید، حق استفاده از چتر و مانند آن را ندارد. بله، اگر همراه محملى بود و در سایه آن قرار گرفت، اشکالى ندارد.
3 . آیا حرام بودن در سایه قرار گرفتن محرم، مربوط به هنگامى است که چیز سایهدارى بالاى سرش باشد، مانند قبه و سقف اتومبیل، یا مواردى که چیز سایهدار، مانند پارچه و سایهبان در سمت راست و چپ وى قرار گیرد را نیز، در بر مىگیرد؟
استاد ما مىگفت جایز است و به دلیلهاى سستى هم استدلال مىکرد.
4 . حکم حرام بودن در سایه قرار گرفتن، مربوط به سایهاى است که متحرک باشد، ولى قرار گرفتن در سایههاى ثابت، مانند: کوهها و درختان اشکالى ندارد.» (22)
بررسى دیدگاهها
گوناگونى و بسیارى اختلاف در دیدگاهها، این شبهه را به ذهن مىآورد که شاید اصل حکم حرام بودن «استظلال» ثابت نباشد; زیرا حرامهاى الهى، به طور معمول، روشن و بىبگومگو و اختلاف است. وجود اختلاف زیاد در مواردى، به ذهن مىزند که اصل حکم حرام بودن سایه جستن، مکروه است و مراتب آن، بستگى به شرایط و اوضاع دارد و درجات جداگانه و گوناگونى دارد.
فقیهان در جاهاى دیگر، مانند: دیه عمل همبسترى در حال حیض و... مانند همین سخن گفته شده است.
بارى، از جمله دلیلهایى که انسان را به سوى دیدگاه ابنجنید مىکشاند، همین اختلاف بسیار در دیدگاههاست.
اشکال:
در موارد مثال زده شده، حد قطعى و حرمت وجود دارد و بیش از آن، حمل بر کراهت مىشود، بنابراین، در بحث «استظلال» هم باید حرامى وجود داشته باشد و دیگر موارد، حمل بر کراهتشود.
پاسخ:
در بحث «استظلال» نیز، جاهایى وجود دارد که به طور یقین حرام است: محرم در حال سیر باشد، مرکب او، خود به خود، سقف نداشته باشد و او بخواهد بر آن سقف بزند، روز آفتابى باشد، نیازى نباشد که در سایه قرار بگیرد، از کفاره دادن ابا داشته باشد. در چنین مواردى، در سایه قرار گرفتن محرم، حرام است، اما اگر هر یک از این شرایط عوض شود، حرام بودن به مکروه بودن شدیددگر گون مىشود. هر چه شرایط بیشتر عوض بشود، از شدت کراهتبیشتر کاسته مىشود.
درمثل: در شب، درهواى معتدل، یا اگر محرم ضعیف باشد، یا وسیله نقلیه، خودبهخود سقفدار باشد، یا در هنگامى که حکومت اجازه حرکتبه ماشینهاى بىسقف ندهد و... از مقدار کراهت کاسته مىشود.
افزون بر اینها، درکه حرام بودن سایه افکندن به خود و به زیر سایه رفتن، از درکه حرام بودن همبسترى با همسر در حال احرام کمتراست و حرام بودن صید و حرام بودن خوردن گوشت آن، از حرام بودن خوردن گوشت مردار کمتر است و....
به هرحال، حرامها و نهیهاى خداوندى برابر نیستند، هر کدام درکهاى دارند.
نکته دیگر این که: هیچکس نمىتواند در همه جا و همه موارد، بگوید: حرام، از واجب، اهمیتبیشترى دارد و در دوران امر، بین امر و نهى، جانب نهى پیش داشته مىشود و نتیجه بگیرد اگر گزاردن حج و عمره، به رفتن به سایه بینجامد، به هیچ روى، حج واجب نیست و عمره استحبابى ندارد.
بلکه اگر این دوران وجود داشته باشد، مربوط به جایى است که هر دو در عرض یکدیگر باشند.
در نتیجه از دیدگاههایى که بر شمردیم، دلیل ویژهاى به دست نیامد، جز این که روشن شد دیدگاه مشهور این است که سایه جستن و سایهافکندن به خود در حال سیر، با چیزى که بالاى سر واقع شود، حرام است و کفاره دارد.
روایات استفاده از سایبان
لازم به یادآورى است که در قرآن کریم، از کارهاى حرام درحال احرام، تنها حرام بودن صید به گونه آشکار و روشن بیان شده است. (23)
پارهاى از کارهاى حرام، با لفظ «لارفث ولافسوق ولاجدال فى الحج» بیان شده و پارهاى از آنها، از جمله حرام بودن «استظلال» در سنت پیامبر (ص) و روایات امامان (ع) بیان شدهاند.
روایات باب را به گروههاى گوناگون مىتوان دستهبندى کرد: از جمله، دستهاى، که بیشترین روایات باب را تشکیل مىدهند، ظهور ابتدایى در حرام بودن در سایه قرار گرفتن و جلوى تابش خورشید را بر خود گرفتن، دارند و دستهاى دیگر که شمار کمترى دارند، با کراهتسازگارترند.
ثقةالاسلام کلینى، در کافى باب الظلال للمحرم، پانزده روایت مىآورد که پس از نقل هر یک، اگر در دیگر کتابهاى روایى همانندى داشتند و یا نکتهاى اضافى، اشاره مىکنیم.
1 . «عدة من اصحابنا، عن احمدبن محمد، عن جعفربن المثنى الخطیب، عن محمدبن الفضیل و بشربن اسماعیل، قال: قال لى محمد [بن اسماعیل] : الا اسرک یا ابن مثنى؟
قال: قلت: بلى وقمت الیه.
قال: دخل هذا الفاسق آنفا فجلس قبالة ابى الحسن (ع) ثم اقبل علیه فقال له یا اباالحسن ما تقول فى المحرم ایستظل على المحمل؟
فقال: لا.
قال: فیستظل فى الخبا؟
فقال له: نعم.
فاعاد علیه القول شبه المستهزئ یضحک فقال: یا ابا الحسن فما فرق بین هذا وهذا؟ فقال: یا ابا یوسف ان الدین لیس بقیاس کقیاسکم. انتم تلعبون بالدین. انا صنعنا کما صنع رسول الله (ص) و قلنا کما قال رسول الله (ص) . کان رسول الله یرکب راحلته فلایستظل علیها و تؤذیه الشمس فیستر جسده بعضه ببعض وربما ستر وجهه بیده واذا نزل استظل بالخبا وفیئ البیت وفیئ الجدار.» (24)
جعفربن مثنى مىگوید: محمدبن فضیل به من گفت: دوستدارى خبر خوشحال کنندهاى به تو بدهم؟
گفتم: بله و به جانب او رفتم.
گفت: همین چند لحظه پیش، این مرد فاسق [ابو یوسف قاضىالقضاة عباسیان] بر امام کاظم (ع) وارد شد و در برابر ایشان به زمین نشست و رو به حضرت کرد و گفت:
یا اباالحسن راى شما درباره محرم چیست. آیا در حالى که هودج سوار است، مىتواند خود را از تابش خورشید درامان بدارد، «استظلال» کند؟
امام پاسخ فرمود: نه.
گفت: آیا مىتواند در خیمه، خود را از تابش خورشید بر کنار بدارد و بر خود سایه افکند، «استظلال» کند؟
امام در پاسخ فرمود: بله.
دوباره پرسش خود را، بسان استهزاءگران، در حالى که مىخندید، تکرار کرد و گفت:
یا ابا الحسن! چه فرقى بین این و آن است؟
امام فرمود: یا ابا یوسف، دین قیاسى نیست، مانند قیاسهاى شما. شما با دین بازى مىکنید و ما آن گونه که رسول خدا (ص) عمل کرد، عمل مىکنیم و آنگونه که رسول خدا (ص) گفت، مىگوییم. پیامبر (ص) بر راحله سوار مىشد و زیرسایبان قرار نمىگرفت و وقتى که تابش خورشید او را مىآزرد، بعضى از بدن خود را با بعضى دیگر مىپوشاند و چه بسا صورت خود را با دستخود مىپوشاند، اما هنگامى که از مرکب فرود مىآمد با سایه خیمه و خانه، استظلال مىکرد.
این روایت، افزون بر کافى، درتهذیب الاحکام شیخ طوسى نیز یاد شده است. (25)
2 . همانند همین روایت را ثقة الاسلام کلینى، در این باب آورده است، با این سند: على بن محمد عن سهلبن زیاد، عن ابن ابى نحران، عن محمدبن فضیل.
گویا این دو روایتیکى باشد; زیرا راوى و روایتشده از او، و محتوا و مضمون، یکى است، ولى در این روایت، امام، نمونههایى از بدعتهاى اهلسنت را نیز به ابایوسف، یادآور مىشود. (26)
3 . مانند همین روایت را، شیخ حر عاملى در وسائل الشیعه، از عیون الاخبار نوشته شیخ صدوق و او از پدرش، از علىبن ابراهیم، از پدرش، از عثمانبن عیسى، از بعضى از اصحاب نقل کرده است. (27)
بررسى:
با این که مضمون روایتیاد شده را مشایخ سهگانه یاد کردهاند، ولى در سند آن اشکال است، در سند کلینى و شیخ، محمدبن فضیل وجود دارد که ضعیف است. (28) سند شیخ صدوق مرسل است و افزون بر آن، وى حدیث را در کتاب فتوایى خود، منلایحضره الفقیه، نیاورده که مىرساند در نزد ایشان حدیث مشکل دارد.
بررسى دلالى:
از سخن امام به دست مىآید که پیامبر (ص) در حال حرکتبر خود سایه نمىافکنده و به زیر سایه نمىرفته و امام کاظم (ع) از آن حضرت پیروى مىکرده و به شیعیان نیز سفارش فرموده است که بسان پیامبر (ص) رفتار کنند.
از این روایت، در نمىآید که: در سایه قرار گرفتن و از تابش خورشید خود را پوشاندن، حرام است; زیرا در نقل کافى آمده: «ایستظل على المحمل؟ فقال له: لا.» (29) در خبر شماره پانزده آمده: «المحرم یظلل؟ قال: لا. قال افیستظل بالجدار والمحمل ویدخل البیت والخباء قال نعم.» در خبر عیون آمده: «ما تقول فى التظلیل للمحرم؟ قال: لایصلح.» اگر هر سه خبر را یکى بدانیم، همانگونه از ظاهر آنها بر مىآید و اصل نبود زیادى را نیزبر آن بیفزاییمء، نتیجه این مىشود که صدور «لایصلح» پذیرفتنىتر از صدور «لا» است و کلمه «لایصلح» قرینه مىشود که مراد از «لا» نفى تحریمى نیست، بلکه تنزیهى است. افزون بر این، دستورهاى بازدارنده غیرتحریمى، در روایات بسیارند، به گونهاى که ظهور نهى را در حرام بودن، دچار خدشه مىکند. به طور معمول، دستورهاى بازدارندهاى که دلالتبر حرام بودن کارى مىکنند، با تاکید ویژهاى بیان شدهاند.
4 . على بن ابراهیم، عن ابیه، عن عبدالله بن المغیره، قال: سالت ابا الحسن (ع) عن الظلال للمحرم؟
فقال: اضح لمن احرمت له.
قلت: انى محرور وان الحر یشتد على.
قال: اما علمت ان الشمس تغرب بذنوب المحرمین.29
عبدالله بن مغیره مىگوید: از امام کاظم (ع) درباره سایه براى محرم پرسیدم.
فرمود: خود را در برابر نور خورشید قرار بده، براى کسى که براى او احرام بستهاى.
گفتم: من گرما زدهام (30) و گرمى هوا براى من سخت و مرا به دشوارى مىاندازد.
فرمود: آیا نمىدانى خورشید همراه گناه محرمان غروب مىکند.
بررسى:
سند روایت، صحیح است. از این روایت، به خوبى روشن مىشود که قراردادن محرم خود را در برابر نور خورشید، بهتر است; اما از این روایتبه دست نمىآید که خود را در سایه قرار دادن و از تابش خورشید پناهگرفتن حرام است.
این روایت، با عبارتهاى گونهگون، در تهذیبالاحکام، منلایحضره الفقیه و عللالشرایع یاد شده است. در تهذیب:
5 . العباس عن عبداللهبن المغیره قال: قلت: لابى الحسن الاول، علیهالسلام، اظلل وانا محرم؟
قال: لا.
قلت: فاظلل واکفر؟
قال: لا.
قلت: فان مرضت.
قال: ظلل وکفر.
ثم قال: اما علمت ان رسول الله، صلى الله علیه وآله، قال: ما من حاج یضحى ملبیا حتى تغیب الشمس الا غابت ذنوبه معها. (31)
عبدالله مغیره مىگوید: به حضرت امام کاظم (ع) گفتم: آیا مىتوانم در حال احرام، از سایبان استفاده کنم.
حضرت فرمود: نه.
گفتم: از سایبان استفاده مىکنم و کفاره مىدهم.
حضرت فرمود: نه.
پرسیدم: اگر مریض شدم، یا مریض بودم، چه؟
فرمود: از سایبان استفاده کن و کفاره بده.
سپس فرمود: آیا نمىدانى که رسول خدا (ص) فرمود: هیچحجگزارى نیست که خود را برابر خورشید، در حال گفتن لبیک، ظاهر سازد، مگر این که با ناپدید شدن خورشید در افق، گناهان او نیز، از پرونده اعمالش ناپدید مىشود.
بررسى:
سند این حدیث، صحیح است. به نظر مىرسد، این روایت، همان روایت پیشین باشد که با شرح بیشترى نقل شده است.
از علتى که حضرت فرموده: مستحب بودن سایه نیفکندن محرم بر خود، روشنتر و با نمودتر است.
مرحوم مجلسى در ملاذ الاخیار، از فاضل استرآبادى نقل مىکند:
«این حدیث، به گونه آشکار و روشن، دلالت مىکند بر حرام بودن جلوگیرى از تابش خورشید در حال احرام. فرقى نمىکند که سایبان در بالاى سر محرم و یا در یک سوى وى واقع شده باشد.» علامه مجلسى مىنویسد: «وفیه مالایخفى» یعنى اشکال سخن فاضل استرآبادى، برهیچکس پوشیده نیست.
و سپس از پدرش نقل مىکند:
«ربما یفهم من التعلیل کراهة التظلیل.» (32)
چه بسا، از علت و دلیل آوردن، مکروه بودن زیر سایبان قرار گرفتن استفاده مىشود.
به هر حال، این روایت مهمترین دلیل استبر حرام بودن جلوگیرى از تابش خورشید، به وسیله سایبان و....
شیخ محمد حسن نجفى، صاحب وسائل الشیعه، پس از یادآورى روایاتى که بر مستحب بودن استفاده نکردن از سایبان دلالت دارند، مىنویسد:
«این روایات را یاراى رویارویى با روایتحرام بودن استفاده از سایبان درحال احرام نیست.» وى، در هنگام عرضه روایات حرام بودن استفاده از سایبان در حال احرام، نخستین روایتى که عرضه مىدارد همین روایتیاد شده است. (33)
سید محمد بن على موسوى جبلعاملى، صاحب مدارک احکام نیز، این روایت را به عنوان نخستین دلیل بر حرام بودن استفاده از سایبان یادآور مىشود. (34)
برخلاف دیدگاه بزرگان، روایت چنان آشکار و روشن، بر حرام بودن استفاده از سایبان و جلوگیرى از تابش خورشید ندارد و تعلیل روایتحرام بودن به سایه رفتن محرم را، با مشکل روبهرو مىکند، بویژه اگر کسى از تعلیل، مفهوم بگیرد، نتیجهاش این مىشود که اگر کسى شبانه محرم شد و همان شب، با انجام اعمال از احرام خارج شد و در برابر خورشید قرار نگرفت، وعدهاى براى آمرزش گناهان او، وجود ندارد.
در تقریرات سید محمد محقق داماد (کتاب الحج، 2/517) آمده است:
«ولکنه لاشتماله على التلبیة قاصر عن افادة الحکم الالزامى، اذ لایلزم ازید من عدم التظلیل واما کونه مع التلبیة فلا. وحیث انها مستحبة یستفاد منه حکم غیر الزامى، سیما مع التعبیر بالذنوب الملائم لغیره من التعابیر فى الاحکام الندبیة.» این روایت، به خاطر این «لبیک» گفتن را در بر دارد و «لبیک» گفتن، بیش از یک بار و تنها در هنگام احرام بستن، لازم نیست، از رساندن حکم الزامى درباره جلوگیرى از تابش خورشید و ممنوع بودن سایه گرفتن، نارساست و چون تکرار «لبیک» مستحب است، از روایت، احکام استحبابى استفاده مىشود، بویژه روایت، تعبیر به آمرزش گناهان کرده که با احکام استحبابى سازگارى دارد.
6 . محمدبن یحیى، عن محمدبن احمد، عن علىبن الریان، عن قاسم الصیقل، قال: مارایت احدا کان اشد تشدیدا فى الظل من ابى جعفر (ع) کان یامر بقلع القبه والحاجبین اذا احرم.» (35)
قاسمبن صیقل، مىگوید: هیچ کس را ندیدم درباره پرهیز از سایه در حال احرام، از حضرت جواد (ع) سختگیرتر بوده باشد.
آن حضرت، هنگامى که احرام مىبست، دستور مىداد: سایبان کجاوه را بکنند. علامه مجلسى، در ملاذ الاخیار، از «المغرب» نقل کرده است: «القبه الخرقاهة وکذا کل بناء مدور.» (36) و چون «قبه» را بر دو چوب استوار مىکردهاند، امام جواد (ع) براى دورى از سایه دستور مىداده که افزون بر «قبه» ، چوبها را نیز بردارند، تا سایه چوبها نیز بر وى نیفتد.
بررسى:
سند حدیث، خوب نیست; زیرا قاسم الصیقل، توثیق نشده است. تنها شیخ در رجال خود یادآور مىشود که وى، از اصحاب امام هادى (ع) است. (37)
حدیث، بیشتر بر کراهت دلالت دارد تا حرام بودن; بویژه، امامان (ع)، از مکروهها هم، مىپرهیزیدهاند. مگر این که گفته شود: «اشد تشدیدا» مرحلههاى بالاتر، و زیادتر از حد حرام بودن را مىرساند. پس، دورى از تابش خورشید و در سایه قرار گرفتن، مرحله حرام دارد که همگان، از آن پرهیز مىکردهاند و قاسم صیقل، از آن خبر داشته، ولى حضرت جواد (ع)، بیش از مقدار حرام پرهیز مىکرده است.
اما این مقدار حرام چیست از روایتبه دست نمىآید. یعنى به دست نمىآید آیا در حال سیر است، یا در حال فرود آمدن، یا هر دو؟
بارى، آنچه حضرت انجام داده، فعل است که گویا نیست، و لفظى نفرموده تا بتوان از آن گستره و فراگیرى فهمید و به آن استدلال کرد. آنچه از این روایت مىشود استفاده کرد، مکروه بودن استفاده از سایبان است.
حضرت جواد برخویشتن بسیار سخت مىگرفته، ولى معلوم نیست که دیگران را نیز، دستور داده باشد، چنین رفتار کنند. اگر اصل «استظلال» حرام بود، بىگمان، حضرت دیگران را از آن باز مىداشت.
2 . روایتهاى 4، 5، 6، 7، 8، 9 باب الظلال للمحرم در کتاب کافى، استفاده از سایبان را در حال ناگزیرى و بیمارى روا مىدانند که از مفهوم آنها مىتوان برداشت کرد که شخص سالم و در غیر حال ناگزیرى و ناچارى، حق ندارد به سایه پناه برد.
روایت چهارم باب:
عدة من اصحابنا، عن سهل بن زیاد، عن احمد بن محمدبن ابىنصر، عن على بن ابىحمزه، عن ابى بصیر، قال: سالته عن المراة یضرب علیها الظلال وهی محرمة؟
قال: نعم.
قلت: فالرجل یضرب علیه الظلال وهو محرم؟
قال: نعم، اذا کانتبه شقیقة و یتصدق بمد لکل یوم. (38)
ابوبصیر مىگوید: از او پرسیدم آیا براى زن احرام بسته مىشود سایبان زد؟
فرمود: بله.
گفتم: آیا براى مرد احرام بسته مىشود سایبان زد؟
فرمود: بله، هنگامى سر درد داشته باشد (شقیقة) (39) که باید براى هر روز، یک مد طعام بدهد.
بررسى:
صاحب نظران رجالى برسند این روایتسه اشکال گرفتهاند: موثق نبودن سهل بن زیاد، انحراف علىبن حمزه بطائنى و مضمره بودن حدیث.
به نظر ما، اگر چه برخى از اشکالهاى یاد شده بر سند روایت، پذیرفته نیست; زیرا بسیارى از بزرگان، از سهلبن زیاد، روایت کردهاند و این، به گونهاى حکایت از موثق بودن وى دارد. انحراف علىبن حمزه بطائنى، در همهجا، کلام وى را از ارزش نمىاندازد و چه بسا انحرافهاى وى در اینگونه روایات، اثرى نداشته باشد. مضمره بودن روایت، آن گاه زیان وارد مىکند که احتمال بدهیم راوى از غیر امام معصوم (ع) سخن نقل کند، و چنین گمانى درباره شخصى مانند ابوبصیر، نابجاست. ولى از مجموع سه اشکال، اطمینان به صودر روایت از معصوم سلب مىشود و تنها احتمال این که روایتیاد شده از معصوم (ع) صادر شده باشد، وجود دارد و احتمال در این موارد کار ساز نیست.
دلالتحدیث:
از ظاهر حدیثبر مىآید بیمار و کسى که ناگزیر باشد، رواست که در حال احرام، زیر سایبان قرار بگیرد، ولى باید یک مد طعام بدهد.
آیا از مفهوم آن بر مىآید شخص سالم، حق ندارد در حال احرام به زیر سایبان برود، یا بر مىآید که مىتواند به زیر سایبان برود، ولى باید بیش از یک مد طعام کفاره بدهد؟
بارى، اگر مفهوم نخستین را بپذیریم، این روایت، مانند روایت قاسم صیقل بر حرام بودن سایبان دلالت مىکند.
شاید، سپسها مفهوم دوم تقویتشود یعنى شخص سالم، حق دارد که در حال احرام، از چتر، سایبان، هودج و... استفاده کند، ولى کفاره بیشترى باید بپردازد.
روایت پنجم باب:
عدة من اصحابنا، عن احمدبن محمد، عن محمدبن اسماعیل بن بزیع قال: کتبت الى الرضا (ع) هل یجوز للمحرم ان یمشى تحت ظل المحمل؟
فکتب: نعم.
قال: وساله رجل عن الظلال للمحرم من اذى مطر او شمس وانا اسمع فامره ان یفدى شاة ویذبحها بمنى. (40)
باز محمدبن اسماعیل بن بزیع مىگوید: به حضرت رضا (ع) نوشتم: آیا بر محرم رواست که در سایه کجاوه حرکت کند؟
حضرت نوشت: بله.
محمدبن اسماعیل مىگوید: من در محضر امام بودم و مىشنیدم که شخصى از ایشان پرسید درباره محرمى که براى در امان ماندن از آزار باران و خورشید، به زیر سایبان مىرود. امام دستور داد که گوسفندى فدیه دهد و در منى سر ببرد.
بررسى:
سند حدیث درست است. اما دلالت آن، از پرسش ابن بزیع به دست مىآید که وى مىدانسته سایه براى محرم اشکال دارد; از این روى درباره اصل سایه نپرسیده، بلکه درباره استفاده از سایه کجاوه در حال حرکت پرسیده است.
از بخش دوم پرسش روشن مىشود، اگر عذرى غیر از بیمارى وجود داشت، محرم مىتواند در سایه حرکت کند، ولى کفاره آن گوسفند است.
شیخ صدوق، براى این حدیث ذیلى نقل کرده (وسائل 9/288) بدین شرح:
«نحن اذا اردنا ذلک ظللنا وفدینا.» ما هرگاه بخواهیم از سایه استفاده مىکنیم و کفاره مىدهیم.
نتیجه:
الف . نه بر بیمار، در حال احرام قرار گرفتن در زیر سایه حرام است و نه بر کسى که از آفتاب و باران آزار مىبیند. بلکه باید کفاره بپردازند.
روشن است که واجب بودن کفاره، ملازم و همراه با حرام بودن نیست.
در مثل صید غیر عمدى، کفاره دارد، ولى برابر حدیث «رفع» گناه ندارد.
زنان آبستن و شیر ده، مىتوانند روزه نگیرند. اگر روزه نگرفتند، گناه نکردهاند، ولى باید کفاره بدهند.
مریضى که در تمامى طول سال مریض بود روزه نمىگیرد، ولى کفاره مىدهد.
و....
ب . اگر بپذیریم که بر شخص محرم، حرام است در حال حرکت از سایبان، هودج و کجاوه استفاده کند، این حرام، در ردیف آن حرامهایى قرار دارد که با اندک مشکلى، حرام بودن آن از بین مىرود و بر محرم اجازه داده مىشود که آن را انجام دهد.
در این باره، دو روایت از امام کاظم (ع) داریم:
در موثقه اسحاقبن عمار، حضرت در پاسخ این پرسش که آیا محرم، مىتواند براى خود سایبان بزند؟ فرمود:
«لا، الا مریض او من به علة والذى لایطیق الشمس.» (41)
نه، مگر بیمار، یا کسى که مشکلى دارد و کسى که توان تحمل گرماى خورشید را ندارد.
عبدالرحمن بن الحجاج در خبر صحیح از حضرت کاظم (ع) پرسید: اگر محرمى از تابش خورشید به سختى بیفتد و به سر درد دچار شود، آیا مىتواند خود را از خورشید بپوشاند؟
حضرت فرمود:
«هو اعلم بنفسه. اذا علم انه لایستطیع ان تصیبه الشمس فلیستظل منها.» (42)
او، به حال خود داناتر است. وقتى بداند که توان تحمل تابش خورشید را ندارد، بر خود سایه بیفکند.
اگر مقایسهاى بین روایات باب استظلال با روایات صید، مردار و خمر بشود، روشن مىشود برخورد با محرمى که به صید پرداخته و یا مردارخورده یا خمر نوشیده بسیار شدیدتر و تندتر از محرمى است که در حال حرکت، چترى بر روى سرخود گرفته و یا از سایبان استفاده کرده است و چون ما تابع دلالت الفاظ هستیم به روشنى درمىیابیم که نهىهاى این جا برابر با آن نهىها نیست. بنابراین، نهىهاى غیرشدید را بر کراهت و نهىهاى شدید را بر حرمتحمل مىکنیم.
روایتششم باب:
احمد، عن علىبن احمدبن اشیم، عن موسىبن عمر، عن محمدبن منصور، عن ابىالحسن (ع) قال: سالته عن الظلال للمحرم.
قال: لایظلل الا من علة مرض. (43)
محمدبن منصور مىگوید: از امام رضا (ع) درباره سایبان براى محرم پرسیدم.
امام فرمود: محرم براى خود سایبان نزند، مگر به خاطر بیمارى.
بررسى:
سند حدیث، به خاطر ناشناخته بودن محمدبن منصور (44) ، ضعیف است. موسىبن عمر، نامى است مشترک بین چندنفر که بیشتر آنان، توثیق نشدهاند (45) . علىبن احمدبن اشیم نیز، ناشناخته است. (46)
یادآورى:
اگر مراد از احمد، در آغاز حدیث احمدبن محمد باشد که در حدیث پیشین کافى نیز بود، وى، با یک واسطه مىتواند از امام هشتم (ع) روایت کند و نقل او از امام کاظم (ع) با همان یک واسطه و دستبالا، دو واسطه ممکن است و آمدن اشخاص ناشناخته اضافى در سند، بر ضعف آن مىافزاید.
البته در جاى خود بررسى شده که ضعف سند، در ضعف متن، اثر مستقیم دارد. در متن این روایت آمده: تنها براى علت مریضى، محرم مىتواند سایبان بزند. حال اگر کسى مریض نبود، ولى گذرش به دریا و کشتى افتاد، یا اتومبیل بىسقف نیابید، یا ناگزیر از سوار شدن بر هواپیما شد، مفهوم این متن مىگوید: جایز نیست.
و وسائل (48) اینگونه آمده است: «لایظل الا من علة او مرض. » که از متن کافى بهتر و درخور مفهومگیرى است که محرم، به خاطر بیمارى، یا انگیزههاى دیگرى، مىتواند در زیر سایبان قرار گیرد، ولى بدون وجود علتیا بیمارى، نمىتواند زیر سایبان قرار بگیرد.
برابر متن تهذیب، جاى این پرسش وجود دارد که آیا واژه «او» تردید راوى است، یا امام (ع) تقسیمبندى فرموده؟ یعنى آیا امام (ع) فرموده سایبان زده نشود، مگر براى علتى و یا بیمارى و یا این که امام، یکى از این دو را فرموده، ولى راوى نمىداندکه امام، کدام یک را فرموده است؟
روایت هفتم باب:
احمد، عن عثمان بن عیسى الکلابى قال: قلت: لابى الحسن الاول (ع) : ان على بن شهاب یشکو راسه والبرد شدید و یرید ان یحرم؟
فقال: ان کان کما زعم فلیظلل واما انت فاضح لمن احرمت له. (49)
عثمان بن عیسى مىگوید: به حضرت کاظم (ع) عرض کردم: علىبن شهاب از سردرد مىنالد و سرما شدید است. و مىخواهد احرام بندد [چه کند؟ ] امام (ع) فرمود: اگر این گونه است که گمان مىکند، باید سایبان درست کند، ولى تو خود را آشکار ساز براى کسى که براى او احرام بستهاى.
بررسى:
عثمان بن عیسى از سران واقفیه است. او نماینده امام کاظم (ع) در مصر، و اموال زیادى از امام، در نزدش بوده وقتى امام به شهادت مىرسد، با همدستان خود: علىبنابى حمزة بطائنى و زیادبن مردان قندى، مرگ حضرت را منکر شدند، تا اموال را به امام رضا (ع) تحویل ندهند و دنیاخواهى آنان را به کژراهه کشاند و امام کاظم (ع) را امام غایب پنداشتند و امامت امامان پس از آن حضرت را نپذیرفتند.
بارى، وى شخص فاسد العقیده و عمل بوده است. (50)
متن حدیث، با احادیث قبل و بعد، ناسازگارى ندارد و دلالت مىکند: اگر کسى بیمار بود، مىتواند از سایبان بهره برد و عذر یکى از همراهان، دلیل نمى شود که دیگران هم از سایبان استفاده کنند.
روایت هشتم باب:
عدة من اصحابنا، عن سهلبن زیاد، عن بکربن صالح قال: کتبت الى ابى جعفر (ع) ان عمتى معى وهى زمیلتى والحر تشتد علیها اذا احرمت فترى لى ان اظلل على و علیها فکتب (ع) ظلل علیها وحدها.» (51)
بکربن صالح مىگوید: به امام جواد (ع) نامه نوشتم که: عمهام همراه من و هم کجاوه من است. شدت گرماى خورشید، عرصه را بر او تنگ مىکند، آیا هنگامى که محرم مىشوم، رواستبراى او و خودم سایبان درست کنم.
حضرت در جواب نوشت: تنها براى او سایبان درست کن.
بررسى:
بکربن صالح ضعیف است. (52) شیخ طوسى، او را از اصحاب امام رضا (ع) و نجاشى از اصحاب امام کاظم (ع) مىدانند. گاهى از ابىجعفر ثانى روایت دارد.
اما متن: روشن است که سایه جستن و پناهگرفتن از گرما، سرما و طوفان، براى زنان، اشکالى ندارد. دور است که بکربن صالح، این مساله را نداند. بنابراین، او مىتوانستبدون پرسش از امام، براى عمهاش سایبان بزند.
آیا مىخواسته به بهانه عمهاش، خود را از گرما برهاند، یا در واقع نمىدانسته در این صورت به سایه رفتن و سایبان زدن چه حکمى دارد. یا به طور کلى، سایبان را براى زن نیز حرام مىدانسته است؟
بارى، پرسش هر چه باشد و با هر ذهنیتى که پرسیده باشد، از پاسخ امام حرام بودن سایبان براى مرد، استفاده نمىشود.
از روایت استفاده مىشود که بر او رواستبراى عمهاش سایبان بزند، ولى آیا سایبان زدن بر مرد حرام است، یا مکروه و یا تنها کفاره دارد، از روایتبه دست نمىآید.
روایت نهم باب:
احمدبن محمد، عن ابراهیم بن ابى محمود قال: قلت للرضا (ع) المحرم یظلل على محمله ویفتدى اذا کانت الشمس والمطر یضران به؟
قال: نعم.
قلت: کم الفداء.
قال: شاة. (53)
ابراهیم بن محمود مىگوید: به حضرت رضا (ع) عرض کردم: آیا محرم حق دارد هنگامى که خورشید و باران به وى زیان مىرساند، برکجاوه خود سایبان بزند و کفاره بدهد؟
فرمود: بله.
عرض کردم: فدیهاش چقدر است؟
فرمود: یک گوسفند.
بررسى:
سند این حدیث صحیح است.
از این پنجحدیث، چند نکته به دست مىآید:
1 . راوىهاى حدیثها، مىدانستهاند سایبان براى محرم، اگر عذرى نداشته باشد، اشکال دارد.
2 . از این روایت و روایت عثمان بن عیسى و روایت محمدبن اسماعیلبن بزیع به دست مىآید سایبان تنها براى جلوگیرى از تابش خورشید به کار نمىرفته، بلکه براى جلوگیرى از سرما و باران هم، به کار مىرفته است.
3 . از این حدیث و حدیث محمدبن اسماعیلبن بزیع استفاده مىشود، به کار بردن سایبان، در صورتى که زیانى متوجه محرم از تابش آفتاب و باران باشد، جایز است، ولى باید یک گوسفند کفاره بدهد.
4 . اگر دلیلى بر حرام بودن زیر سایه رفتن محرم یابیده نشد، از روایات یاد شده حرام بودن استفاده محرم از سایبان، استفاده نمىشود. تنها چیزى که از این روایات در اینباره به دست مىآید، استفاده محرم از سایبان، اشکال دارد، که احتمال مىرود آن اشکال هم، با کفاره بر طرف بشود. بنابراین، دلیل دیگرى باید باشد که بشود حکم به حرام بودن استفاده محرم از سایبان کرد و این چنین دلیلى در دست نیست.
البته از این روایات، به طور قوى، استفاده مىشود که استفاده محرم از سایبان، مکروه است و گرنه، لازم مىآید کسى که استفاده از سایبان براى وى ضرورت دارد، با کسى که سالم است، هیچ فرقى نداشته باشند و تنها بر عهده آنان کفاره باشد، در حالى که از نگاه روایات، بین آنان فرق بود. مگر این که مقدار کفاره، براى شخص ناگزیر، مریض، شخص سالمى که از تابش خورشید، آزار مىبیند و سالم مختار، فرق مىکند. صحیحه علىبن جعفر که اکنون آن را یادآور مىشویم، شاهد خوبى ستبر مطالب یاد شده:
باسناده عن موسىبن القاسم، عن علىبن جعفر، قال: سالت اخى (ع) اظلل وانا محرم؟
فقال: نعم و علیک الکفارة.
قال: فرایت علیا اذا قدم مکة ینحر بدنة لکفارة الظل. (54)
على بن جعفر مىگوید: از برادرم (ع) پرسیدم: مىتوانم سایبان بزنم و کفاره بدهم؟
فرمود: بله. و کفاره بر تو واجب مىشود.
راوى مىگوید: على بن جعفر را دیدم هنگامى که وارد مکه شد، براى کفاره استفاده از سایبان در حال احرام، شترى قربانى کرد.
درست است که علىبن جعفر، معصوم نیست، ولى بىگمان کار حرام روشن انجام نمىداده است و امام هم کار حرام را روا نمىداند. این که شیخ حر عاملى، صاحب وسائل، روایت را حمل بر ضرورت کرده، بىدلیل است; زیرا اگر علىبن جعفر بیمار بوده، یا عذرى داشته در مقام نقل روایت، بیان مىکرد. شگفتتر از توجیه صاحب وسائل، توجیه صاحب تفصیلالشریعه است. ایشان، در ذیل روایت مىنویسند:
«وحیث ان مورد السؤال، هو تظلیل شخص الراوى، لاعنوان المحرم مطلقا، فیمکن ان یکون الحکم بالجواز لاجل الخصوصیة الموجودة فیه من المرض وغیره.» (55)
چون مورد پرسش، استفاده کردن شخص راوى از سایبان است، نه عنوان محرم، بهطور مطلق، امکان دارد حکم روا بودن به خاطر ویژگىاى بوده که وى داشته است، مانند بیمارى و غیر آن....
با این که خود ایشان، پس از چند سطر، نخستین روایتى که براى حرام بودن استفاده از سایبان نقل مىکند، بدون هیچ کموزیاد، همانند: پرسش علىبن جعفراست و پرسش، روى عنوان محرم، بما هو محرم، نرفته است.
نکته 1:
از حدیث علىبن جعفر معلوم مىشود که اگر محرم، هیچ عذرى نداشت، ولى زیر سایبان رفت، به جاى گوسفند، شتر قربانى کرد، کراهت از بین مىرود، مانند آنچه علىبن جعفر انجام داد. بدین جهتبود که امام کاظم (ع)، وى را از حرکت در زیر سایبان در حال احرام و سپس تقدیم قربانى، باز نداشت.
نکته 2:
از روایتبه دست مىآید که او، پیوسته در سفر حج، در هودج و زیر سایبان حرکت مىکرده و پس از ورود به مکه شترى مىکشته است: «اذا قدم مکه ینحر بدنه.» این که راوى از کلمه «ینحر» مضارع، به جاى «نحر» ماضى، با این که فعل «رایت» و «قدم» سازگارتر بود، استفاده کرده، مىتواند بیانگر پیاپى بودن عمل علىبن جعفر باشد. نه این که تنها در طول زندگانى، یک بار، زیر سایبان حرکت کرده و یا هر بار شتر کشته است که حمل بر ضرورت و بیمارى بشود.
8 . احمد بن محمد، عن علىبن الحکم، عن اسماعیل بن عبدالخالق، قال: سالت ابا عبدالله (ع) هل یستتر المحرم من الشمس قال: لا، الا ان یکون شیخا کبیرا (او قال: ذا علة) . (56)
اسماعیل بن عبدالخالق مىگوید: از امام صادق (ع) پرسیدم آیا محرم مىتواند خود را از تابش خورشید بپوشاند؟
فرمود: نه، مگر این که پیرمرد باشد (یا فرموده: مگر این که مریض باشد) .
در این روایت، متن مردد است. اگر حضرت فرموده باشد: «الا ان یکون شیخا کبیرا» معلوم مىشود، حضرت تنها پیرى را علت جایز بودن حرکت محرم در زیر سایبان قرار داده و باقى را باید از روایات دیگر استفاده کرد. اگر حضرت فرموده باشد: «الا ان یکون ذا علة» ، هر علتى، مانند: بیمار، باران، سختى، زیان و... را در بر مىگیرد و هر کدام علتى خواهند بود براى جایز بودن استفاده از سایبان در حال احرام.
بارى، از این روایت استفاده مىشود که پوشیدن خود از تابش خورشید، درحال احرام، اشکال دارد; اما کرانه و مرز آن روشن نیست; از این روى، مانند روایتمعلى بن خنیس است:
عدة من اصحابنا، عن احمدبن محمد، عن الحسینبن سعید، عن النضربن سوید، عن یحیى الحلبى، عن المعلى بن خنیس، عن ابىعبدالله (ع) قال: لایستتر المحرم من الشمس بثوب ولاباس ان یستتر بعضه ببعض. (57)
امام صادق (ع) فرمود: محرم، خود را از خورشید، با پارچه نمىپوشاند، ولى اشکال ندارد که با بعضى از بدن، بعض دیگر را بپوشاند.
به نظر مىرسد این بازداشتها (نهىها) بازداشتهاى تحریمى نباشند و از آنگونه بازداشتهایى نیستند که وعده عذاب و عقاب بر انجام آنها بیان شده باشد. (58) بنابراین، حمل بر کراهتسزاوارتر خواهد بود. شدت این کراهت، با کشتن گوسفند، کاهش مىیابد و یا اگر ضرورتى با آن همراه شد، کراهت را از بین مىبرد.
9 . محمدبن یحیى، عمن ذکره، عن ابى على بن راشد، قال: سالته عن محرم ظلل فى عمرته.
قال: یجب علیه دم.
وقال: ان خرج الى مکة وظلل وجب علیه ایضا دم لعمرته ودم لحجته. (59)
از او درباره محرمى که در عمره، سایبان زده، پرسیدم.
فرمود: بر او قربانى واجب است.
و فرمود: اگر به سوى مکه خارج شد و سایبان زد، قربانى دیگرى بر عهدهاش قرار مىگیرد:
قربانى براى عمره و قربانى براى حجخود.
این روایت، هم مرسل است و هم مجمل و احتمال زیاد دارد با روایتى که شیخ طوسى نقل کرده یکى باشد:
10 . محمد بن الحسن الصفار، عن محمد بن عیسى، عن ابى علىبن راشد، قال: قلت له علیهالسلام: جعلت فداک انه یشتدعلى کشف الظلال فى الاحرام لانى محرور تشتد على الشمس.
فقال: ظلل وارق دما.
فقلت له: دما او دمین؟
قال: للعمرة؟
قلت: انا نحرم بالعمرة وندخل مکة فنحل ونحرم بالحج.
قال: فارق دمین. (60)
علىبن راشد مىگوید: به ایشان عرض کردم: جانم فداى شما بادا. برداشتن سایبان در حال احرام، بر من سخت است; زیرا من گرما زدهام و تحمل خورشید براى من سخت است.
فرمود: از سایه استفاده کن و گوسفندى بکش.
گفتم: یک گوسفند و یا دو گوسفند؟
فرمود: براى عمره؟
گفتم: ما براى عمره محرم مىشویم و داخل مکه مىشویم و از احرام خارج مىشویم و براى حج، احرام مىبندیم.
فرمود: پس دو گوسفند قربانى کن.
بررسى:
از ظاهر روایتبر مىآید که راوى هنگام مراسم حج، با احرام عمره تمتع وارد مکه مىشده و پس از انجام اعمال عمره، از احرام خارج مىشده و دوباره براى حج احرام مىبسته و براى رفتن به عرفات و منى از سایبان استفاده مىکرده است.
این روایت افزون بر سند صحیح، اجمال هم ندارد. راوى آن، حسنبنراشد (61) ، ثقه است و مضمره بودن اشکالى ندارد.
روایت، دلالت میکند که محرم، اگر مشکلى داشته باشد، مىتواند از سایبان استفاده کند، ولى باید براى هر احرامى کفارهاى بدهد.
جمع بین روایات
از مجموع روایات یاد شده، به دست آمد که استفاده از سایبان در حال احرام براى مردان نهى شده، اما حرام نیست، بلکه کراهتشدید دارد. اگر کسى مریض بود، کراهت از او برداشته مىشود یا اگر بیمار نباشد، ولى از تابش آفتاب به اذیت مىافتد، باز مىتواند از سایبان استفاده کند و گناهى بر او نیست، ولى باید کفاره بدهد.
محقق سبزوارى در این باره مىنویسد:
«ویمکن الجمع بین الاخبار بوجهین: احدهما حمل اخبار المنع على الافضلیته ویویده ان النهى وما فى معناه غیرواضح الدلالة على التحریم فى اخبار اهل البیت کما ذکرناه کثیرا فهو قریب، بل لیس فیه عدول عن الظاهر....
وثانیهما، حمل الاخبار المذکورة على التحریم ویحمل قوله «مایعجبنى» (62) على المعنى الشامل للتحریم و یحمل صحیحة علىبن جعفرعلى انه کان به علة یتضرر من الشمس.
وفیه ان الظاهر لو کان کذلک لذکر ذلک فى مقام نقل الحکم المذکور او ذکر الراوى عنه حیث نقل عمله فى هذا الباب.... (63)
ممکن استبه دو گونه بین اخبار جمع کرد:
1 . اخبارى که محرم را از سایبان باز مىدارد، حمل کرد بر این که شایستهتر است استفاده نکند. تایید بر آن، دلالت نهى و مانند آن در اخبار اهلبیت، همانگونه که بارها یادآور شدیم، بر حرام بودن، روشن نیست. و این توجیه نزدیک به واقعى است، بلکه توجیه نیست; زیرا از ظاهر لفظ، عدول نشده است.
2 . اخبار بازدارنده، بر حرام بودن استفاده از سایبان، حمل شود و سخن امام (ع) که فرمود: «خوشم نمىآید» بر معنایى که با حرام بودن سازگار باشد، حمل شود و صحیحه علىبن جعفر، حمل شود بر این که وى ناراحتى داشته که تابش خورشید بر او زیان مىرسانده است. این توجیه اشکال دارد; زیرا اگر چنین بود و على بن جعفر، مشکلى داشت، در مقام نقل حکم، بیان مىکرد، یا راوى بیان مىکرد، همانگونه که عمل وى را روایت کرده است.
محقق داماد در اینباره مىگوید:
«از مجموع روایتهایى که در این فرع نقل شد، به دست آمد، استفاده از سایبان که در حال احرام ممنوع است، در هرگونه عذرى و دشوارى و زحمت و سختى، جایز مىشود، گرچه این عذر و سختى و دشوارى، به حد اضطرار نرسد; زیرا دور است تمام روایتهاى مطلقى که استفاده از سایبان را در حال سختى و رنج اجازه مىدادند، بر اضطرار که تحقق آن بسیار کماست، حمل شود، همانگونه که انصراف آن از عذرهاى کوچک، روشن است. مانند اجازهاى که به مرد و زن پیر براى افطار روزه داده شده که در این جا لازم نیست اضطرارى که حکم روزه را بردارد، پیش بیاید [ چون در این صورت، فرقى بین پیر و غیرپیر وجود ندارد. در حال اضطرار هیچکس حکم روزه ندارد] .
از سویى، نمىتوان به هرگونه عذرى، در مثل ضعف و سستى، بسنده کرد، بلکه بین این دو، مراتب عذر عقلایى و مشقت عرفى فراوانى وجود دارد.» (64)
بارى، به نظر میرسد، روایات بازدارنده از استفاده محرم از سایبان، بیش از کراهت را نمىرساند و روایاتى نیز وجود دارد که صراحتبیشترى به این مطلب دارند، از جمله:
1 . وعنه، عن ابنسنان، عن ابن مسکان، عن الحلبى، قال: سالت ابا عبدالله (ع) عن المحرم یرکب فى القبه.
قال: ما یعجبنى الا ان یکون مریضا.
قلت: فالنساء؟
قال: نعم. (65)
حلبى مىگوید: از حضرت صادق (ع) پرسیدم که آیا محرم مىتواند بر هودج سوار شود؟
فرمود: خوشم نمىآید، مگر این که بیمار باشد.
گفتم: زنان چطور؟
فرمود: بله.
2 . و باسناده عن سعد، عن ابىجعفر، عن محمد بن ابى عمیر، عن جمیلبن دراج، عن ابىعبدالله (ع) قال: لاباس بالظلال للنساء، وقد رخص فیه للرجال (66) .
امام صادق (ع) فرمود: سایبان براى زنان اشکال ندارد و به مردان نیز اجازه داده شده است.
به نظر مىرسد که این پاسخ، پیشینهاى داشته و گویا در ذهن راوى، درباره سایبان براى زنان، اشکال بود و فکر مىکرده سایبان بر آنان حرام است. حضرت در پاسخ مىفرماید: نه تنها براى آنان اشکالى ندارد که مردان نیز اجازه دارند از سایبان استفاده کنند.
این روایت، بر دیگر روایتها، حکومت دارد. یعنى اگر به گوش شما رسیده که مردان از سایه قرارگرفتن بازداشته شدهاند، این بازداشتن، از این باب نیست که در سایه قرار گرفتن بر محرم حرام است و مردان اجازه دارند در سایه قرار بگیرند، چه رسد به زنان که در هیچ سخنى از معصوم (ع) از در سایه قرار گرفتن بازداشته نشدهاند.
این توجیه، بهتر از توجیه صاحب مدارک است که پس از برترى دادن قول به حرام بودن استفاده از سایبان، به توجیه روایات ترخیص بر آمده، از جمله روایت جمیل را اینگونه توجیه مىکند:
«انما تضمنت الرخصة فیه الرجال ونحن نقول به لکن مع الضرورة فان الرخصة انما تطلق غالبا على مامنع منه اولا ثم اذن فیه للضرورة کاکل المیتة.» (67)
صحیحه جمیل، در بردارنده اجازه براى مردان است و ما هم بر همین باوریم; زیرا اجازه، بیشتر، در جایى اطلاق مىشود که پیش از این بازداشتى انجام گرفته باشد، سپس به خاطر ضرورتى اجازه داده شده باشد، مانند خوردن مردار.
بررسى:
روشن نیست که مطلب را ایشان، از کجا استفاده کرده است. آیا در حدیث نداریم:
«والله یحب ان یؤخذ برخصة کما یحب ان یوخذ بعزائمه.» (68)
خداوند دوست دارد به اجازههایش توجه و عمل شود، همانگونه که دوست دارد به تصمیمها و دستورها توجه و عمل شود.
اجازه، همیشه سابقه بازدارندگى ندارد، بلکه به طور معمول، نشانگر این است که اذن گیرنده، استقلال ندارد و مکان، یا حالتى که مىخواهد بر آن داخل شود، زیر نظر، یا ملکیت دیگرى است.
ازسوى دیگر، اگر روایت، آنگونه که صاحب مدارک ادعا مىکند، مىخواستبگوید، قید اضطرار یا ضرورت را مىافزود و مىفرمود: «قد رخص للرجال المضطرین» .
آقاى مدنى کاشانى، صاحب براهین الحج مىنویسد:
«لایقال لعل الترخیص فى الحدیث لاجل الضرورة... لانه یقال هذا خلاف الظاهر وذلک لقوله (ع) : «وقد رخص فیه للرجال» والا لقال: «وقدرخص للمضطر» کما قال فى المیتة فانها رخصت للمضطر ولمیسند الترخیص فیه الى مطلق الانسان.» (69)
گفته نشود: اجازه در روایت، براى آن جایى است که محرم ناچار باشد.
پاسخ داده مىشود: این سخن، خلاف ظاهر روایت است; زیرا حضرت فرمود: «بر مردان اجازه داده شده است.» امام اگر مىخواست مضطر را بفرماید، مىفرمود: «به مضطر اجازه داده شده است.» همانگونه که در مردار گفته شده و به شخص ناگزیر و درمانده اجازه داده شده و حکم اجازه را به مطلق انسان اسناد نداده است.
از بررسى روایات، روشن شد که به طور معمول، امامان (ع) در حال احرام، از سایبان استفاده نمىکردهاند و دو دسته روایت از آن بزرگواران به ما رسیده است: در دستهاى از سایبان و در سایه قرار گرفتن، بازداشتهاند و در دسته دیگر آن جا را روا دانستهاند که محرم، مریض باشد یا تابش خورشید آزار دهنده باشد و یا... ولى باید کفاره بپردازد.
دقتکننده در روایات به خوبى درمىیابد که موارد جواز استفاده از سایبان، منحصر به علتخاصى نیست و عذرهاى یاد شده در روایات مشکلاتى بوده که مردم آن زمان با آن روبهرو بودهاند. بنابراین، وقتى در روزگار ما عذرهاى جدیدى مانند: نبود اتومبیل سالم بىسقف، جلوگیرى پلیس، انگشتنما شدن و مورد تمسخر دیگران قرار گرفتن، خطر استفاده از اتومبیلهاى بىسقف و... پیش بیاید اینها نیز مشکلات و سختیهایى است که هر یک براى جایز بودن استفاده از سایبان و پرداخت کفاره، بسنده میکند. پس حجگزارمىتواند، در هر وقت از شب و یا روز، از مسجد شجره، جحفه و... احرام ببندد و بر اتومبیل سقفدار سوار شود و این کار به هیچ روى، حرام نیست، بلکه تنها کفاره دارد. این دیدگاه بر گزیده، با فتواى شیخ مفید (70) ، صاحب فقهالرضا (71) و برخى دیگر (72) هماهنگى دارد.
حکم استفاده از سایبان در شب
سخن در این است که «استظلال» چیست؟
آیا اگر کسى در شب، داخل هودج و کجاوه قرار بگیرد و یا به اتومبیل سقفدار سوار شود، در حالى که احرام بسته، استظلال کرده است؟
شمارى بر این باورند: چون «استظلال» ، «ظلال» ، «تظلیل» و... از ماده «ظل» گرفته شدهاند و «ظل» به معناى سایه است و سایه وقتى به کار مىرود که چیزى از تابش خورشید جلو بگیرد. بنابراین، در شب چون خورشید نیست، «ظل» معنى ندارد. (73)
در این بخش از نوشتار، براى روشن شدن بحث، نگاهى مىافکنیم به دیدگاههاى اهللغت.
راغب اصفهانى مىنویسد:
«الظل ضد الضح وهو اعم من الفئ. فانه یقال: ظل اللیل وظل الجنة ویقال لکل موضع لمتصل الیه الشمس ظل ولایقال الفئ الا لما زال عنه الشمس ویعبر بالظل عن العزة والمنعة وعن الرفاهة، قال: «ان المتقین فى ظلال» اى فى عزة ومناع. قال: «اکلها دائم و ظلها» ، «هم وازواجهم فى ظلال» .... اظلنى فلان، حرسنى وجعلنى فى ظله وعزه ومناعته.... وقوله: «وندخلهم ظلا ظلیلا» کنایة عن غضارة العیش.» (74)
ظل، ضد آفتاب است و فراگیرتر و شاملتر از «فئ» ; زیرا گفته مىشود سیاهى شب، سیاهى بوستان.... از عزت، قوت و رفاه نیز، با «ظل» تعبیر مىشود مانند آیه شریفه: «تقواپیشگان در عزت و قوتاند.» و آیه شریفه «خوراکیها و عزت بهشت، جاودانه است.» و آیه شریفه «آنان و همرانشان در عزت و قوتاند....» «اظلنى فلان» ، یعنى مرا نگهبانى کرد و در کنف حمایتخود قرار داد....
و آیه شریفه «ندخلهم ظلا ظلیلا» کنایه از زندگى خرم و شاداب است.
فخرالدین طریحى مىنویسد:
«الظل، الفئ الحاصل (75) من الحاجز بینک وبین الشمس اى شىء کان. قوله: «وظل ممدود» اى دائم.... وفى الحدیث: «السلطان ظل الله فى الارض.» هو على الاستعارة لانه یدفع الاذى عن الناس کما یدفع الظل اذى الشمس وفیه «ایها الناس قد اظلکم شهر رمضان» اى دنا منکم وصار ظلاله علیکم.... والظلة بضم المعجمة شىء کالصفة یستتر به من الحر والبرد. ومنه ظلة بنى ساعدة ونحوها.... وظل النزال المنهى عن التخلى فیه. لیس المراد کل ظل وانما هو الظل الذى یستظل به الناس، او یتخذونه مقیلا ومناحا واظلنى الشئ غشینى.
ظل اللیل: سواده. یقال اتانا فى ظل لیل وفى ظل العرش اى فى ظل رحمته.» (76)
ظل، سایهاى است که پدید مىآید از چیزى که بین تو و خورشید قرار گیرد، هر چیز که باشد.
فرموده خداوند: «ظل ممدود» یعنى سایه دائم.... در حدیث آمده: «پادشاه، سایه خداست در زمین.» این، استعاره است; زیرا پادشاه، آزارها را از مردم برطرف مىکند، همانگونه که سایه آزار خورشید را.
در حدیث آمده: ماه رمضان، به شما نزدیک شد و سایهاش بر شما افکنده شد.... ظله، چیزى است مانند ایوان سقفدار و سکوى بلند و باریک که جلوى سرما و گرما را مىگیرد. ظله بنىساعده از همین گرفته شده است.
ظل النزال که آلوده کردن آن نهى شده است، هر سایهاى نیست، بلکه مراد سایهاى است که مردم از آن استفاده مىکنند، یا آن جا را استراحتگاه و بارانداز خود قرار مىدهند.
اظلنى الشئ: مرا فرا گرفت.
ظل اللیل: سیاهى شب. در سیاهى شب، پیش ما آمد.
فى ظل العرش; یعنى در سایه رحمتخدا.
دکتر خلیل جر مىنویسد:
ظل الیوم: روز سایهدار شد.
ظل الشئ: سایه آن چیز دراز شد.
ظلالة النهار: سایه روز داراز شد.
الظل: اسم است از اظل، سایه، ضد ضح (آفتاب) است. ظل از صبح تا ظهر، به ماننده فىء از ظهر تا شام است.
الظل: سیاهى شب، قدرت، نیرو، عزت، بزرگى، رفاه، آسودگى.
الظل من کل شئ: کالبد هر چیز.
الظل من الشباب. والشتاء: آغاز جوانى و زمستان.
الظل من القیظ: سختى گرما.
الظل من الثواب: پر زجامه.
الظل من السحاب: ابرى که جلو خورشید را بگیرد.
الظل من النهار: آفتابى که روز را روشن کند.
ج: ظلال و اظلال و ظلول.
. . .
ظلل تظلیلا: آن را فرو پوشانید و بر آن سایه افکند. «ظللنا علیهم الغمام» ابر را بر سر آنان سایبان کردیم.
الظلة: پوشش، سایبان، چتر، درخت، یا ابر که بر تو سایه افکند، صفه مانندى که در سرما و گرما، بدان پناه گیرند. باران گریز. ج: ظلل وظلال.» (77)
فیومى از رؤبة بن العجاج نقل مىکند:
«هر چه خورشید بر آن بتابد و از آن برگردد، ظل و فئ است و هر چه که خورشید بر آن نتابد، ظل است. از همین جا گفتهاند: خورشید، ظل را نسخ مىکند و فئ خورشید را.» سپس نوشته است:
«انا فى ظل فلان، اى فى ستره و ظل اللیل سواده لانه یستر الابصار عن النفوذ....
المظلة، البیت الکبیر من الشعر و هو اوسع من الخباء.» (78)
من در سایه فلانى هستم، یعنى در پناه و پوشش وى هستم. و ظل اللیل، یعنى سیاهى شب; زیرا چشمها را از نفوذ مىپوشاند و باز مىدارد....
المظلة: اتاق بزرگى که از مو درستشده و از خیمه بزرگتر است.
فارسبن زکریا در معجم مقاییس اللغة مىنویسد:
«ظل، الظاء واللام، اصل واحد، یدل على ستر شئ لشىء، وهو الذى یسمى الظل و [کلمات] الباب عائدة الیه. فالظل: ظل الانسان و غیره ویکون بالغداة والعشى والفئ لایکون الا بالعشى وتقول اظلتنى الشجرة وظل ظلیل [دائم] واللیل ظل....
والمظلة معروفة.... ومن الباب، قولهم ظل یفعل کذا وذلک اذا فعله نهارا.... ولایقال ظل یفعل کذا لیلا، لان اللیل نفسه ظل.» (79)
ظ و ل. ریشه یگانه است و دلالت مىکند بر پوشش چیزى براى چیزى و آن، سایه نامیده مىشود و همه کلمات باب، به همین یک معنى بر مىگردد. پس سایه، مانند سایه انسان و غیر انسان.... و مىگوید: درختبر من سایه افکند. و ظل ظلیل، یعنى سایه دائم و شب، خود، سایه است. مظله، سایبان معروف است.
حسن مصطفوى در التحقیق فى کلمات القرآن الکریم مىنویسد:
«ان الاصل الواحد فى المادة: هو انبساط آثار الوجود والشخصیة، مادیا او معنویا فظل کل شئ انبساط آثار وجوده، محسوسا کما فى....
«فسقى لهما ثم تولى الى الظل» 28/24.
ومعنویا کما فى ....
«ندخلهم ظلا ظلیلا.» 4/57
وفى الاعم منهما کما فى:
«الم تر الى ربک کیف مد الظل» 25/45.
یراد الانبساط فیضه العام و امتداد آثار رحمته المطلقه.» (80)
یگانه ریشه در این ماده، گسترش آثار مادى و معنوى وجود شخصیت است.
پس سایه هر چیز، گسترش آثار وجود آن است، که یا محسوس است همانگونه که خداوند در آیه شریفه مىفرماید: «گوسفندانشان را آب داد، سپس به سایه بازگشت.» و یا آثار معنوى آن است، همان گونه که خداوند در آیه شریفه مىفرماید: «آنان را در زندگى خرم و شادى داخل کردیم.» یا در برگیرنده آثار مادى و معنوى، همانگونه که خداوند مىفرماید: «آیا پروردگارت را ندیدى که چگونه سایه را امتداد داد.» گسترش فیض فراگیر و شامل خداوند و امتداد آثار رحمت او، اراده شده است.
بررسى:
در کتابهاى لغوى و دیدگاههاى ارائه شده از سوى اهللغت، روشن شد که در معناى اصلى «ظل» دیدگاههاى گوناگونى وجود دارد.
گروهى بر این باورند: سایه ضد آفتاب، یا آنچه که بر اثر مانعى که در برابر خورشید قرار دهند.
گروهى بر این باورند: پوشش واقع شدن چیزى براى چیزى.
گروهى بر این باورند: آثار وجودى یک چیز، سایه آن است.
پس تنها معناى «ظل» سایه در برابر آفتاب نیست. بنابراین دیدگاه صاحب تفصیلالشریعه که مىنویسد:
«ان المستفاد من اللغة ان مادتها (التظلیل والاستظلال) هى الظل لایتحقق الا فى النهار.» (81)
«آنچه از لغت استفاده مىشود ظل یعنى ماده تظلیل و استظلال، فقط در روز محقق مىشود.» در خور مناقشه است. گیریم که سایه در برابر آفتاب، اصلىترین معنى، یا به گفته ایشان، تنها معناى آن باشد، باز بسیارى به کار بردن آن در غیر سایه آفتاب، هیچ ظهورى براى معناى اصلى باقى نمىگذارد. بنابراین، براى فهمیدن معناى «ظل» و مشتقات آن، باید راهى دیگر در پیش گرفت و از نشانههاى لفظى، حالى و مقامى، بهره برد. از لغتنامههاى فارسى و عربى به دست مىآید، همان گونه که معناى «ظل» گسترده است، معناى «سایه» نیز گسترده است. (82)
راه دیگرى که مىتوان به معناى «استظلال» و «تظلیل» پى برد، رجوع به روایات و موارد کاربرد این ماده است.
در این بخش، نیازى به بررسى اسانید روایات وجود ندارد، بلکه روى کاربرد آنها درنگ مىشود و نکته مهمتر این که کارى به «ظل» و «استظلال» نیز نداریم، بلکه سخن در این است که اگر استفاده از اتومبیل سقفدار بر محرم در روز اشکال دارد (همانگونه که مشهور برآنند و آن را حرام دانستهاند، یا این که مباح است، ولى انجام دهنده آن، باید کفاره بپردازد) آیا در شب نیز اشکال دارد؟ یا خیر همین که روز به پایان رسید، دیگر هیچ حرمتى و یا کفارهاى در کار نیست.
آیتالله خوئى مىنویسد:
«بازداشتن از پناه گرفتن و زیر سایبان رفتن، ویژه جلوگیرى از تابش خورشید نیست، بلکه هرگونه پوشش و پناهگیرى و پناهجویى در حال احرام، نارواست، گرچه از غیر خورشید باشد، مانند; سرما، گرما، باران، باد و مانند آن; زیرا «تظلیل» بر گرفته از «تستر» است، گرچه از غیر خورشید باشد و از ظله برگرفته شده و آن هر چیزى است که از سرما و گرما نگهدارد. بنابراین در مفهوم «استظلال» استتار و پوشیدگى نهفته است، چه پوشیدگى و نگهدارى از خورشید باشد و چه از غیر آن. از همینگونه است «الشمس مستظله» . پس فرقى بین شب و روز نیست و روایاتى که از سوار شدن بر کجاوه و هودج باز مىدارند، اطلاق دارند و اقتضا مىکنند که بین شبوروز، فرقى نباشد. این اطلاق روایات، مطلب ما را تاکیدمىکند، بویژه در سرزمین گرمسیر حجاز، حرکت در شب رایجاست. بنابراین معیار در حرام بودن در زیر سایبان قرارگرفتن و استفاده از سرپناه در حال احرام و نگهدارى خویش است از آنچه که آزار میرساند، مانند: تابش خورشید، سرما، گرما و....» (83)
بررسى:
ایشان براى ثابت کردن دیدگاه خود، از سه دلیل استفاده کرده است:
1 . از لغت. در پاورقى، به نقل از اقربالموارد مىنویسد:
«الظله: الغاشیه والبرطله اى المظلة الضیقة وشئ کالصفة یستتر به من الحر والبرد والمظلة الکبیر من الاخبیة.» (84)
ولى با مراجعه به اقربالموارد، روشن مىشود که مصادیق گوناگونى براى «ظل» مطرح شده و نخستین معنى را برابر آفتاب دانسته، بنابراین استفاده از لغت، به تنهایى، همانگونه که پیش از این گفته شد، کارساز نیست.
2 . استفاده از اطلاق روایات: قبة. کنیسه، عماریه و مانند آنها.
الف . صحیحة محمدبن مسلم عن احدهما (ع)، قال: سالته عن المحرم یرکب القبة؟ فقال: لا. (85)
راوى مىگوید از امام باقر یا امام صادق (ع) پرسیدم: آیا محرم مىتواند بر قبه و کجاوه سرپوشیده سوار شود؟
فرمود: خیر.
ب . صحیحه حلبى، سالت: ابا عبدالله (ع) عن المحرم یرکب فى القبة؟
قال: مایعجبنى الا ان یکون مریضا. (86)
از امام صادق (ع) پرسیدم: آیا محرم مىتواند بر کجاوه سرپوشیده قرار گیرد؟
فرمود: تعجب مىکنم، مگر این که بیمار باشد.
ج . صحیحه هشام بن سالم: سالت: ابا عبدالله (ع) عن المحرم یرکب فى الکنیسه؟
قال: لا. (87)
از امام صادق (ع) پرسیدم: آیا محرم مىتواند بر هودج سرپوشیده سوار شود؟
فرمود: خیر.
د . صحیحه حریز عن ابىعبدالله (ع)، قال: لاباس بالقبة على النساء والصبیان و هم محرمون.... (88)
امام صادق (ع) فرمود: اشکالى ندارد که بانوان و کودکان در حال احرام، در کجاوه سرپوشیده قرار بگیرند.
ه. احمد بن على بن ابى طالب الطبرسى فى الاحتجاج عن محمدبن عبدالله بن جعفر الحمیرى انه کتب الى صاحب الزمان (عج) یساله عن المحرم یرفع الظلال هل یرفع خشب العماریة او الکنیسة ویرفع الجناحین ام لا؟
فکتب الیه فى الجواب: لاشئ علیه فى ترکه رفع الخشب. (89)
محمدبن عبدالله بن جعفر حمیرى به حضرت صاحبالزمان (عج) نامه نوشت و از آن حضرت درباره حکم محرمى که سایبان را برداشته پرسید که آیا چوبهاى سایبان و هودج را نیز بردارد؟ حضرت در جواب نوشت: در برنداشتن چوبها، چیزى بر او نیست.
بررسى:
در این جا، کارى به پاسخهاى امام (ع) و دلالت کردن و یا نکردن روایات یاد شده بر حرام بودن برافراشتن سایبان در حال احرام نداریم. به بیان دیگر، گیریم که پاسخهاى امام (ع) در تمام این روایات این باشد که سایبان زدن حرام است و انجام دهنده آن، به کارى حرام دستزده و عقاب دارد، آیا نمىتوان گفت: پرسشها رهاى از قید است و اطلاق دارد و جدایى بین شب و روز نیفکنده و در ذهن راوى هم چنین نبوده که بین شب و روز فرق بگذارد; از این روى، آن را در پرسش خود نگنجانده است؟
آیا نمىتوان گفت: سخنهاى امام (ع) از قید رها است و اطلاق دارند و فرقى بین شب و روز، هواى گرم و سرد، بارانى یا آفتابى و... نگذاشتهاند؟
به نظر ما، پرسشها و پاسخها اطلاق دارند و به آسانى مىتوان از این اطلاق استفاده کرد و اعلام داشت که هرحکمى بر محرم کجاوهنشین در روز بار است، در شب هم، بار است. هر حکمى در آفتاب وجود دارد، در حال باران و... نیز وجود دارد.
پس، آنان که مانند صاحب تفصیلالشریعه، که ظهور این روایات را بر حرام بودن سایبان بر محرم باور دارند (90) ، نباید در حرام بودن استفاده از اتومبیل سرپوشیده در شب مناقشه کنند; زیرا این اطلاق، جاى هیچگونه مناقشهاى را باقى نمىگذارد.
به دیگر بیان: مىتوان گفت: حرام بودن استفاده از کجاوه و هودج سرپوشیده، ربطى به حکم در سایه قرار گرفتن محرم ندارد، گرچه در روز، امکان دارد مصادیق آنها، تداخل کنند و هر کس سوار بر اتومبیل سرپوشیده شود، هم از سایه استفاده کرده و هم از وسیلهاى مانند قبه، عماریه و کنیسه. و روایات «استظلال» و روایات «قبه» و «عماریه» او را در بر مىگیرند، ولى اگر در شب از اتومبیل سرپوشیده استفاده کند، قدر متیقن این است که روایات قبه و عماریه او را دربرمىگیرند. بنابراین، از دیدگاه این گروه از روایات، نباید فرقى بین شب و روز قائل شد و همین اطلاق کافى است.
3 . روایاتى که در آنها حفظ کردن و در امان نگهداشتن خود از سرما و گرما، باد و باران و... مطرح شده است:
الف . عن عدة من اصحابنا، عن احمدبن محمد، عن عثمان بن عیسى الکلابى، قال: قلت لابى الحسن الاول (ع) ان على بن شهاب یشکو راسه والبرد شدید و یرید ان یحرم، فقال: ان کان کما زعم فلیظلل و اما انت فاضح لمن احرمت له. (91)
عثمان بن عیسى مىگوید: به امام کاظم (ع) عرض کردم: علىبن شهاب از سردردش، شکوه دارد و هوا بسیار سرد است و مىخواهد محرم شود.
حضرت فرمود: اگر اینگونه است که گمان مىکند، پس سایبان بزند، ولى تو، خود را براى کسى که احرامتبراى اوست، آشکار ساز.
ب . وعنه انه سئل عن المحرم یستظل من المطر بنطع او غیره حذرا على ثیابه وما فى محمله ان یبتل، فهل یجوز ذلک؟
الجواب: اذا فعل ذلک فى المحمل فى طریقه فعلیه دم. (92)
محمدبن عبدالله بن جعفر، حمیرى از حضرت حجت (عج) مىپرسد: آیا محرم مىتواند با سفره چرمى و غیر آن، خود را از باران در امان بدارد، تا لباس و آنچه در هودج دارد، خیس نشوند؟
حضرت در پاسخ مىفرماید: اگر چنین کرد، یک گوسفند بر عهدهاش مىآید که باید کشتار کند.
ج . محمدبن الحسن الطوسى، باسناده عن محمدبن الحسن الصفار، عن علىبن محمد قال: کتبت الیه: المحرم هل یظلل على نفسه اذا اذته الشمس او المطر او کان مریضا ام لا؟
فان ظلل هل یجب علیه الفداء ام لا؟
فکتب یظلل على نفسه ویهریق دما ان شاء الله. (93)
على بن محمد مىگوید: به حضرت نوشتم: آیا محرم، هنگامى که تابش خورشید و یا باران او را اذیت مىکند و یا بیمار است، مىتواند براى خود سایبان بزند یا خیر؟
اگر سایبان زد، بر او واجب مىشود گوسفند قربانى کند، یا خیر؟
حضرت در پاسخ نوشت: براى خود سایبان بزند و گوسفندى هم کشتار کند.
د . وعنه، عن محمدبن اسماعیل قال: سالت ابا الحسن (ع) عن الظل للمحرم من اذى مطر او شمس.
فقال: ارى ان یفدیه بشاة و یذبحها بمنى. (94)
محمدبن اسماعیل بزیع مىگوید از امام کاظم (ع) پرسیدم: آیا جایز است که محرم به خاطر آزار و اذیت از خورشید و باران از سایه استفاده کند؟
حضرت فرمود: به نظر مىآید باید گوسفندى فدیه دهد و آن را در منى کشتار کند.
ه . وعنه عن ابراهیم بن ابى محمود قال: قلت للرضا (ع) المحرم یظلل على محمله ویفدى اذا کانت الشمس والمطر یضران به؟
قال: نعم.
قلت: کم الفداء.
قال: شاة. (95)
ابراهیم بن محمود مىگوید: به حضرت رضا (ع) عرض کردم: آیا محرم، هنگامى که خورشید و باران به او زیان مىرساند، مىتواند سایبان بزند و کفاره بدهد؟
فرمود: بله.
گفتم: کفاره چقدر است؟
فرمود: یک گوسفند.
بررسى:
از این گونه روایات روشن مىشود که «ظل» مىتواند به معناى گستردهتر و فراگیرترى از سایه مقابل آفتاب باشد. در این جا فرقى نمىکند که گفته شود «ظل» به طور کلى معناى گستردهترى از سایه دارد، یا این که گفته شود در این جا به خاطر نشانههاى موجود، در معناى گستردهترى به کار رفته است. مهم این است که «سایه» یا «ضد آفتاب» بیانگر کامل معناى «ظل» نیستند، بلکه «نگهدارى از عوامل طبیعى» ، یا «پوششى بین چیزى با عوامل طبیعى» مراد است. اما نمونه بارز این پوشش و نگهدارى، در سرزمین حجاز، پوشش از تابش آفتاب است; زیرا دیگر پدیدهها، خود را کمتر نشان مىدهند. اما این بدان معنى نیست که سرما و باران حجگزار را آزار نمىدهد. کسانى که با اتومبیلهاى بدون سقف، در شب حرکت کنند، سرما را به طور کامل، حس خواهند کرد و این نه از سرعت اتومبیل ناشى بشود که خودبهخود، گاهى شبها حجاز بسیار سرد مىشود و تحمل آن دشوار.
بارى، مراد از «استظلال» در همه جا، یا در این روایات، پوشاندن خود از عوامل طبیعى است. برابر دیدگاه مشهور، محرم از این گونه جان پناهانى منع شده، ولى برابر بررسى و تحقیق ما، محرم، اگر خود را از عوامل طبیعى بپوشاند و نگهدارد، حرام تکلیفى انجام نداده است، تنها باید گوسفندى کفاره بدهد.
یادآورى:
1 . سه دلیلى که صاحب «المعتمد» براى فرق نداشتن «استظلال» در روز و شب آورده بود، به شرح یادآور شدیم و روشن شد دلیل دوم و سوم ایشان، تمام است، ولى دلیل نخست ایشان، که دیدگاه اهللغتباشد، اجمال داشت و از آن به دست نمىآمد که «ظل» به معناى سایه است، یا هر پوشش و مانعى از هر چیزى؟ اما با کمک سومین دلیل و توجه به این که امامان (ع) از فصحاى عرب بودهاند و راویان نیز عرب بودهاند و هیچ کس بر این روایات حاشیه نزده و کسى سخن از مجازگویى در این عبارات به میان نیاورده، شاید بتوان معناى مقاییساللغه را که آورده بود: «ستر شىء لشىء» را برترى داد و هر سه دلیل را تمام دانست.
2 . فرق بین شب و روز در روایى و ناروایى استفاده از سایبان و جان پناه، مطرح نبوده است و در کتابهاى فقهى پیشین، خبرى از آن نیست; زیرا مهم در مساله احرام، احرام بستن از مسجد شجره و میقاتهاى همانند آن و پیمودن مسیر طولانى بین مدینه و مکه بوده که در آن روزگار، چندین شبانهروز به درازا مىکشیده است.
اهل سنت که سایبان را حرام نمىدانستهاند بر هودج و کجاوه سرپوشیده سوار مىشدهاند و راه را مىپیمودهاند و اما شیعه که چنین عملى را روا نمىدانسته، از کجاوه و هودج استفاده نمىکرده و فرق گذاردن بین شب و روز، مشکلى را از براى آنان حل نمىکرده، تا درباره آن پرسش کنند و از زاویههاى گوناگون آن را به حثبگذارند.
اما در روزگار ما، که مسافرتها با اتومبیل، قطار و هواپیما انجام مىگیرد و این مسیر طولانى، در چند ساعت پیموده مىشود، این بحث مطرح شده که آیا از اتومبیل سرپوشیده مىتوان در شب استفاده کرده یا خیر؟
بنابراین، در این مساله از دیدگاههاى فقیهان پیشین نمىتوان استفاده کرد و همچنین ادعاى اجماع بر روایى و ناروایى استفاده از اتومبیل سرپوشیده در شب، سخن نادرستى است.
بله، مىتوانیم دیدگاههاى فقیهان روزگار خودمان را بیان کنیم که اینان نیز، دلیلى افزون بر دلیلهاى سهگانه پیشین براى یگانگى حکم سایبان در روز و شب، بیان نکردهاند، از جمله:
آیتالله سید احمد خوانسارى مىنویسد:
«ثم ان الامر لیس دائرا مدار وجود الشمس حتى یجوز کون المحرم تحت القبة باللیل والشاهد صحیح ابن بزیع... و خبر ابراهیم....» (96)
مساله حرام بودن استفاده از سایبان، بستگى به وجود خورشید ندارد تا جایز باشد که هنگام شب، محرم زیر سایبان و قبه قرار بگیرد و شاهد بر این کلام، صحیحه ابن بزیع... و خبر ابراهیم است.
صاحب «الفقه» پس از بحث کلى درباره حرام بودن استفاده از سایبان درحال احرام، چندین فرع مطرح مىکند و در دهمین آنها مىنویسد: اگر جسم سایهدارى بالاى سر شخص محرم باشد، ولى آفتاب از جوانب بر او بتابد، مانند صبحگاهان و اواخر روز، از ظاهر دلیلها بر مىآید در این حال نیز، قرار گرفتن در زیر سایبان حرام است. سپس مىافزاید:
«ومنه یعلم عدم جواز التظلیل و ان کان فى اللیل او فى یوم الغیم او آخره حیث لاسس کما افتى بذلک الجواهر... وکذا المستند، بل هو ظاهر المشهور وصریح غیر واحد من المعاصرین و من قارب عصرنا وذلک لما تقدم من دلالة الاخبار المطر و رفع سقف القبة ونحوها علیه.» (97)
از همین جا روشن مىشود که استفاده از سایبان و به سایه رفتن، هیچگاه، حتى در شب، یا روز ابرى، یا اواخر روز، که خورشید وجود ندارد نیز، جایز نیست. صاحبجواهر هم، همین فتوا را داده است.... و مستند نیز همینطور، بلکه ظاهر مشهور نیز همین است و چند تن از معاصران و کسانى که نزدیک به عصر ما هستند نیز، این مطلب را به گونه آشکار و روشن بیان کردهاند. علت این فتواها، روایاتى است که در آنها باران و برداشتن قبه و مانند آنها مطرح شده است.
ایشان، گرچه حرام بودن استفاده از سایبان را در شب، به مشهور استناد داده، ولى مستند حکم را غیر از روایات، چیز دیگرى ندانسته است. استنادى هم که به مشهور داده درست نیست; زیرا فقیهان پیشین، این مساله را در کتابهاى خود مطرح نکردهاند و تفاوت بین شب و روز مورد ابتلاى آنان نبوده است.
نراقى در مستند مىنویسد:
«وکما یجب ترک التستر عن الشمس کذلک یجب ترک التظلیل عن السماء ایضا فلایجوز الجلوس فى نحو المحمل المسقف فى اللیل ولا فى الیوم الغیم وکذا فى یوم الضحو فى اول النهار وآخره اذ اجلس مواجها للشمس، لان المراد من التظلیل اعم منها کما یفصح عنها طائفة من الاخبار المتقدمة المتضمنة للاستظلال من المطر ولان الاضحاء المامور به بل التظلیل ایضا محتمل لارادة الابراز للسماء وللابراز للشمس وقاعدة استصحاب الشغل الیقینى یقتضى وجوب الاجتناب عن الامرین.» (98)
همانگونه که بر محرم ترک پوشش از خورشید واجب است، واجب است که بین خود و آسمان مانعى قرار ندهد. پس جایز نیست در شب بر هودج و کجاوه سرپوشیده سوار شود و نه در روز ابرى و نه آغاز و پایان روز، در روزهاى آفتابى، هنگامى که روبهروى خورشید نشسته باشد; زیرا مراد از تظلیل، اعم از اینهاست، همانگونه که روشن است از دستهاى از اخبارى که پیش از این بیان شد که دربرداشتند «استظلال» از باران را. و همچنین براى این که آفتابى شدن (اضحاء) که بدان امر شده و تظلیل نیز، احتمال دارد هر یک از ظاهر شدن براى آسمان و ظاهر شدن براى خورشید از آن اراده شده باشد و قاعده «الاشتغال الیقینى یقتضى البرائة الیقینیة» حکم مىکند که از هر دو پرهیز شود.
نتیجه:
دیدگاههاى یاد شده، دلیلى افزون، بر دلیلهاى سهگانه که به طور کامل بیان شد، یاد نکردهاند و به نظر ما، دلیلهاى سهگانه براى ثابت کردن مطلب، که همانا یگانگى حکم سایبان در شب و روز است کافى بود.
با این حال، صاحب تفصیلالشریعه به پیروى از امام خمینى، به راهى دیگر رفتهو بین روز و شب فرق گذاشته و از دلیلهاى سهگانه پاسخ داده است که با درنگ در بررسى ما از روایات، پاسخ ایشان روشن مىشود.
پس تا این جا چند مقوله در «استظلال» مطرح شد:
1 . مشهور فقیهان بر این باورند که «استظلال» در حال احرام و سیر، حرام است، ولى نگارنده بر این باور است که استفاده از سایبان، بدون هیچ عذرى داراى کراهتشدید است و حرمت وضعى دارد و انجام دهنده آن، باید گوسفندى کفاره بدهد.
2 . فرقى بین شب و روز وجود ندارد و حکم استفاده از سایبان و واجب بودن پرداخت کفاره و... در شب و روز یکى است.
3 . گیریم که استفاده از سایبان حرام تکلیفى باشد، در حال عذر و ضرورت، آن حکم برداشته مىشود. و عذر و ضرورت در این جا، با اضطرار فرق مىکند; زیرا در حال اضطرار، هر چیزى حلال مىشود و نیاز به دلیل هم ندارد. ولى با مراجعه به روایات درمىیابیم که عذرهاى مطرح شده، همه، عذرهاى عرفى است: بیمارى، سردرد، باران، ترشدن اثاثیه، عرقسوز شدن و....
4 . گفته شد: عذرها منحصر به عذرهاى منصوص نیست و بلکه منحصر به عذرهاى شخصى نیز نیست. بنابراین، عذرهاى عمومى و اجتماعى نظیر در دسترس نبودن اتومبیل سر باز، گران بودن کرایه اتومبیلهاى بدون سقف، انگشتنما شدن، مورد مسخره واقع شدن، جلوگیرى پلیسراه، خطرناک بودن آن و... عذر به شمار مىآیند و با وجود چنین عذرهایى حرام بودن مفروض استفاده از اتومبیلهاى با سقف از بین مىرود و تنها حرام بودن وضعى مىماند.
5 . آیا سوار شدن بر خودروهاى سرپوشیده، مصداق استفاده از سایبان و در سایه قرار گرفتن است، تا حکم تکلیفى و یا وضعى گذشته را داشته باشد؟
گفتیم: شاید امامان (ع) که استفاده از کجاوه، هودج و... را ممنوع اعلام کردهاند، به خاطرجلوگیرى از فخرفروشى، کبر و خودبرتربینى باشد.
وشاید امامان بر آن بودهاند که از روىآورى مردم به رفاه، آسایش و راحتى و خوشگذرانى در روزهاى انجام فریضه مهم حج، که کنده شدن از دنیا جلوههاى آن، دورى از آسایش و رفاه و تحمل رنجها و سختیها، در آن لحاظ شده، جلو بگیرند؟
اگر علت و حکمتحکم این چیزها باشد، در این روزگار، اینگونه حکمتها و علتها جایى ندارند و به هیچروى، به کار گرفتن اتومبیلهاى سرپوشیده سبب فخرفروشى و تکبر سرنشینان آنها نمىشود. امروز، اتومبیل، قطار و... وسیلههاى همگانى و همهجایى حمل و نقل مسافر است که دارا و نادار، از آن استفاده مىکنند و هیچگونه برترى و امتیازى براى سرنشینان آنها ندارد.
افزون بر این، آنچه را که شاید شارع در سفر حج در آن زمان جلو گرفته، ساختن چیز اضافى بر روى مرکبها بوده و پیامبر (ص) و ائمه (ع) خود، با مرکبهاى بدون کجاوه و هودج و سایبان سفر مىکردهاند، ولى در این زمان که سقف براى اتومبیل، چیز اضافهاى نیست و برداشتن آن، یک کار زاید و فوق برنامهاست.
روایات، برممنوع بودن امورى که محرم براى فرار از آفتاب، باد، سرما، باران و... ایجاد مىکنند، دلالت دارند، نه بر ممنوع بودن امورى که به خودى خود، به طور طبیعى، وجود دارند، یا به قصد و هدف دیگرى ساخته شدهاند; از این روى، عبور محرم از زیر پلها، زیر سقف بازارها و... اشکالى ندارد، زیرا نه خود محرم آنها را به وجود آورده و نه به قصد سایه انداختن به روى محرم ایجاد شدهاند.
پس، دلیل پابرجا و روشنى بر حرام بودن استفاده از اتومبیل سرپوشیده در حال احرام نداریم و تنها از اطلاق کلمه «ظل» و «سایه» نمىتوان استفاده کرد که داخل اتوبوس چون سایه است، محرم از آن بازداشته شده است.
پانوشتها:
1 . «شرایعالاحکام» ، محقق حلى، ج1/248، موسسة اعلمى، تهران.
2 . «مناسک حج و عمره» ، مطابق با فتاواى مراجع تقلید 139/ 177، نشر تفکر.
3 . «المعتمد فى شرح المناسک» ، تقریرات درسى ایت الله خوئى، مقرر: سید رضا خلخالى، ج4/235، منشورات مدرسة دارالعلم.
4 . «تفصیل الشریعة فى شرح تحریر الوسیله» ، آیتالله محمد فاضل لنکرانى، ج3/299، مکتب الاعلام الاسلامى.
5 . سوره «حج» ، آیه 27.
6 . «تفصیل الشریعه» ، ج3/299.
7 . «المقنع» ، شیخ صدوق234/، مؤسسه امام الهادى.
8 . همان مدرک235/.
9 . همان مدرک236/.
10 . «فقهالرضا» ، 272/.
11 . «مقنعة» ، شیخ مفید432/، انتشارات اسلامى، وابسته به جامعه مدرسین، قم.
12 . «خلاف» ، شیخ طوسى، ج2/318، مساله 118، انتشارات اسلامى، قم.
13 . «مجمعالبحرین» ، طریحى، ج4/100، مکتبة المرتضویه.
14 . «مختلف الشیعه» ، علامه حلى115/، چاپ سنگى.
15 . «الغنیه» ، ابنزهره، چاپ شده در «الجوامع الفقهیه» 513/.
16 . «الانتصار» ، سید مرتضى علم الهدى245/، انتشارات اسلامى، قم.
17 . «الکافى» ، ابىالصلاح حلبى 202/ 203، مکتبة الامام امیرالمؤمنین.
18 . «مختلف الشیعه» ، علامه حلى115/، چاپ سنگى.
19 . «شرایعالاحکام» ، محقق حلى، ج1/248 251.
20 . «مسالک» ، شهید ثانى، ج1/111.
21 . «خلاف» ، شیخ طوسى، ج2/318، مساله 18.
22 . «المعتمد فى شرح المناسک» ، ج4/233 239.
23 . سوره «بقره» ، آیه 197.
24 . «الفروع من الکافى» ، ثقة الاسلام کلینى، ج4/350، دارالکتب الاسلامیه، روایت 1.
25 . «تهذیب الاحکام» ، ج5/309، دارالکتب الاسلامیه.
26 . «الفروع من الکافى» ، ج4/352، ح15.
27 . «وسائل الشیعة» ، شیخ حر عاملى، ج9/150، ح4، المکتبة الاسلامیه.
28 . «معجم رجال الحدیث» ، سید ابوالقاسم خوئى، ج17/144، دار الزهراء، بیروت.
29 . «الفروع من الکافى» ، ج4/350; «تهذیب الاحکام» ، ج5/350; «وسائل الشیعه» ، ج9/148، ح11.
30 . المنجد. «المحرور من داخلته الحراره» او «من داخلته حرارة الغیظ ونحوه» .
31 . «تهذیب الاحکام» ، ج5/313، ح1075; «وسائل الشیعه» ، ج9/146، ح3.
32 . «ملاذ الاخیار» ، علامه مجلسى، ج8/215 216.
33 . «جواهر الکلام» ، شیخ محمد حسن نجفى، ج18/395، دارالکتب الاسلامیه.
34 . «مدارک الاحکام» ، سید محمد موسوى جبل عاملى، ج7/362.
35 . «الفروع من الکافى» ، ج4/350، ح3; «وسائل الشیعه» ، ج9/148، ح12.
36 . «ملاذ الاخیار» ، ج8/209.
37 . «معجم رجال الحدیث» ، ج14/70.
38 . «الفروع من الکافى» ، ج4/351.
39 . گونهاى از سردرد است که بر جلو سر و یکى از دو سوى سر پدیدار مىشود. ر.ک. «نهایه» ابناثیر; حاشیه «الفروع من الکافى» ، ج4/351.
40 . «الفروع من الکافى» ، ج4/351.
41 . «تهذیب الاحکام» ، ج5/309، ح55.
42 . همان مدرک، ج5/309، ح58.
43 . «الفروع من الکافى» ، ج4/351، ح6.
44 . «معجم رجال الحدیث» ، ج17/275.
45 . همان مدرک، ج19/56 به بعد.
46 . همان مدرک، ج11/248 به بعد.
47 . «تهذیب الاحکام» ، ج5/309، ح58.
48 . «وسائل الشیعه» ، ج9/147، ح8.
49 . «الفروع من الکافى» ، ج4/351، ح7; «وسائل الشیعه» ، ج9/148، ح13.
50 . «معجم رجال الحدیث» ، ج11/117 124.
51 . «الفروع من الکافى» ، ج4/352، ج12; «وسائل الشیعه» ، ج9/153، ح1.
52 . «معجم رجال الحدیث» ، ج3/346.
53 . «الفروع من الکافى» ، ج4/351، ح9.
54 . «وسائل الشیعه» ، ج9/287، ح2.
55 . «تفصیل الشریعه فى شرح تحریر الوسیله: ، ح3/276.
56 . «الفروع من الکافى» ، ج4/351، ح8; «تهذیب الاحکام» ، ج5/310، ح60.
57 . همان مدرک352/، ح11.
58 . «ذخیرة العباد» 598/. محقق سبزوارى مىنویسد:
«النهى وما فى معناه غیرواضح الدلالة على التحریم فى اخبار اهلالبیت کما ذکرناه کثیرا.» همانگونه که بارها گفتهایم: نهى و مانند آن، در اخبار اهلبیت، دلالتش بر تحریم روشن نیست.
59 . همان مدرک352/، 14; «وسائل الشیعه» ، ج9.
60 . «تهذیب الاحکام» ، ج5/311، ح65.
61 . «معجم رجال الحدیث» ، ج21/248; ج4/324.
62 . اشاره به حدیث صحیح حلبى است که در «وسایل الشیعه» ج9/146، حدیث2 نقل شده و به زودى خواهد آمد.
63 . «ذخیرة العباد» ، محقق سبزوارى 598/.
64 . «کتاب الحج» ، تقریر درسى آیت الله سید محمد محقق داماد، مقرر آیت الله جوادى آملى، ج2/526.
65 . «وسائل الشیعه» ، ج9/146، ح2.
66 . همان مدرک147/، ح10.
67 . «مدارک الاحکام» ، ج7/363.
68 . «اقرب الموارد» ، ماده رخص.
69 . «براهین الحج» ، مدنى کاشانى، ج3/162، مکتبة، الاسلامیة.
70 . «مقنعه» 432/.
71 . «فقه الرضا» 272/.
72 . از «انصار» و «الکافى» مىتوان همین مطلب را استفاده کرد.
73 . «مناسک حج و عمره» مطابق با فتاواى مراجع معظم تقلید 170/، مساله 8، چاپ باقرى، قم.
«نشستن در زیر سقف، در حال طى منزل در شب، خلاف احتیاط است، گرچه جایزبودن آن بعید نیست.» این فتواى امام خمینى است و حضرات آیات: گلپایگانى و اراکى نیز، با ایشان موافقند، چون حاشیه ندارند.
74 . «معجم مفردات الفاظ القرآن» ، راغب اصفهانى، ماده ظل.
75 . الفئ الحاجز، اشتباه است. بنابرآنچه در نهایه آمده است، متن اصلاح شد. در نهایه آمده: «الفئ الحاصل من الحاجز بینک و بین الشمس اى شئ کان» ، ج3/159.
76 . «مجمعالبحرین» ، فخرالدین طریحى، ماده ظل.
77 . «فرهنگ لاروس» ، دکتر خلیل جر، ترجمه سید حمید طبیبیان، ماده ظل.
78 . «مصباح المنیر» ، احمدبن محمد الفیومى386/.
79 . «معجم مقاییس اللغه» ، احمدبن فارسبن زکریا، ج3/461، مکتب الاعلام الاسلامى.
80 . «التحقیق فى کلمات القرآن» ، حسن مصطفوى، ج7/166.
81 . «تفصیل الشریعه» ، ج3/295.
82 . لغتنامه دهخدا، ج9/13785، چاپ جدید.
83 . «المعتمد فى شرح المناسک» ، ج4/240 241.
84 . همان مدرک.
85 . «وسائل الشیعه» ، ج9/146، ح1.
86 . همان مدرک، ح2.
87 . همان مدرک، ح4.
88. همان مدرک 149/، ح5.
89 . همان مدرک 153/، ح6.
90 . «تفصیل الشریعه» ، ج3/282. پس از نقل روایت نگاشته: «وظهورها فى الحرمة على الرجال المحرمین لامناقشه فیه» اگر چه ممکن است ضمیر «ها» در «ظهورها» به مجموع روایات بر گردد.
91 . «وسائل الشیعه» ، ج9/148.
92 . همان مدرک153/.
93 . همان مدرک، 5.
96 . «جامعالمدارک» ، آیت الله سید احمد خوانسارى، ج2/412، مؤسسة اسماعیلیان.
97 . «الفقه» ، سید محمد شیرازى، ج5/200، کتاب الحج، دارالقرآن الکریم،
98 . «المستند» ، سید احمد نراقى، ج2/219، کتابخانه مرعشى نجفى.
× اگر شک شود که آیا کلامى را امام فرموده یا روایت کننده خود آن کلمه را افزوده، مىگویند: اصل این است که روایت کننده چیزى را نیفزوده است.