ویژگیهاى فقه شیعه در کتاب (الفقه الإسلامی وأدلته)و نقد آن (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
آرشیو
چکیده
متن
این کتاب, فقه تطبیقى مذاهب چهارگانه اهل سنّت است که به گفته نویسنده, گاه دیدگاههاى مذاهب: زیدیه, امامیّه و اباضیه را در بر دارد.
نویسنده در مقدمه, به شرح ویژگیهاى فقه, اصطلاحات فقهى مذاهب, جدول ابزارهاى سنجش: (کیل, وزن, نقود, دراهم, دنانیر, قیراط و…) و تقسیم بندى فقه: (عبادات, معاملات, ملکیت, فقه حکومتى و…) مى پردازد و در پایان, خاتمه, فهرست الفبایى الفاظ و اصطلاحات فقهى کتاب را آورده است.
دکتر وهبة زحیلى در مقدمه مى نویسد:
(این کتاب, فقه تطبیقى بین مذاهب اربعه: (حنفى, مالکى, شافعى و حنبلى) و گاه, با بعضى مذاهب دیگر است. با اعتماد دقیق در تحقیق هر مذهبى بر نوشته هاى مورد اطمینان نزد آنها و ارجاع به مصادر مورد اعتماد نزد پیروان آن مذاهب. زیرا نقل حکم مذهبى از کتابهاى مذاهب دیگر, سبب فرو افتادن در اشتباه مى شود.)
با این حال, در شرح تاریخ فقه شیعه و کتابهاى مهم و مسائل فقهى آنها, به کژ راهه رفته و اشتباهات فراوان دارد.
وى مى نویسد:
(سابعاً ـ أبوجعفر, محمدبن الحسن بن فرّوخ الصفار الأعرج القُمِّی المتوفى سنة 290هـ ـ مؤسس مذهب الشیعة الإمامیة فی الفقه.
والإمامیة یقولون بامامة اثنی عشر إماماً معصوماً, أولهم أبوالحسن علی المرتضى, وآخرهم محمد المهدی الحجة, الذین زعموا أنه مستور وأنه هو الإمام القائم.
وابن فرّوخ هو المؤسس الحقیقی لفقه الشیعة الإمامیة فی فارس فی کتابه (بصائر الدرجات فی علوم آل محمد, وماخصهم اـ به) طبع سنة 1285هـ.
وقد تقدمه کتاب للإمامیة فی الفقه لموسى الکاظم الذی مات فی السجن سنة 183هـ, کتبه إجابة عن مسائل وجهت إلیه, تحت اسم (الحلال والحرام).
ثم کتب ابنه علی الرضا کتاب (فقه الرضا) طبع عام 1274 هـ فی طهران.
ثم جاء بعد ابن فرّوخ الأعرج فی القرن الرابع: محمد بن یعقوب بن إسحاق الکُلَینی الرازی, شیخ الشیعة, المتوفى سنة 328هـ, فألف کتابه (الکافی فی علم الدین) وفیه 16099ستة عشر ألفاً وتسعة وتسعون حدیثاً من طرق آل البیت, وهو رقم یزید على ماجاء فی کتب الصحاح الستة (البخاری ومسلم…).
وبه تکون عمدة مذهب الإمامیة: هذه الکتب الأربعة الأساسیة للشیعة, وهم کالزیدیة لایعتمدون فی الفقه بعد القرآن إلا على الأحادیث التی رواها أئمتهم من آل البیت, کما أنهم یرون فتح باب الاجتهاد, ویرفضون القیاس, وینکرون الإجماع. ومرجع الأحکام الشرعیة هم الأئمة لاغیرهم.
وفقه الإمامیة وإن کان أقرب إلى المذهب الشافعی, فهو لایختلف فی الأمور المشهورة عن فقه أهل السنة إلا فی سبع عشرة مسألة تقریباً, من أهمها إباحة نکاح المتعة, فاختلافهم لایزید عن اختلاف المذاهب الفقهیة کالحنفیة والشافعیة مثلاً. وینتشر هذا المذهب إلى الآن فی إیران والعراق. والحقیقة أن اختلافهم مع أهل السنة لایرجع إلى العقیدة أو إلى الفقه, وإنما یرجع لناحیة الحکومة والإمامة. ولعل أفضل ما أعلنت عنه ثورة الخمینی فی إیران عام 1979م, هو تجاوز الخلاف مع أهل السنة, واعتبار المسلمین جمیعاً أمة واحدة راجین تحقیق ذلک.
ومن أهم المسائل الفقهیة التی افترقوا بها عن أهل السنة: القول بإباحة الزواج الموقت أو زواج المتعة, وإیجاب الإشهاد على الطلاق, وتحریمهم کالزیدیة ذبیحة الکتابی والزواج بالنصرانیة أو الیهودیة, وتقدیمهم فی المیراث ابن العم الشقیق على العم لأب, وعدم مشروعیة المسح على الخفین, ومسح الرجلین فى الوضوء, ویضیفون فی الأذان والتشهد: (أشهد أن علیاً ولی اـ).
ابوجعفر محمدبن الحسن بن فرّوخ الصفار الاعرج القمى (م:290هـ.) مؤسس فقه شیعه امامیه. امامیه, به امامت دوازده امام معصوم, اول آنان امام ابوالحسن على المرتضى و آخر ایشان, [امام] مهدى حجت, که گمان کرده اند او پنهان و امام قائم است باور دارند.
ابن فرّوخ, با نگارش کتاب (بصائر الدرجات فى علوم آل محمد و ما خصهم اللّه به), چاپ سال 1285هـ . ق. مؤسس حقیقى فقه امامیه در فارس است.
پیش از کتاب وى, نخستین کتاب فقهى امامیه, به نام (حلال و حرام) توسط [امام] موسى کاظم (م:183هـ.) در پاسخ به پرسشهایى که از او شده بود, نگاشته شده است.
سپس فرزند او: [امام] على الرضا, کتاب (فقه الرضا) را نگاشت. چاپ سال 1247هـ. تهران. پس از ابن فرّوخ, محمدبن یعقوب بن اسحاق کلینى رازى (م:328), بزرگ شیعه در قرن چهارم, ظهور کرد. وى, کتاب (الکافى فى علم الدین) را نگاشت. در این اثر, 16099 حدیث, از طریق اهل بیت وجود دارد. این رقم, بیشتر است از تمامى روایات کتابهاى صحاح سته: (بخارى, مسلم و…)
امامیه, بر این کتاب تکیه دارد. بصائر الدرجات, فقه الرضا, رساله حلال و حرام و کافى, کتابهاى چهارگانه شیعه اند.
اینان, چنان زیدیه, پس از قرآن, فقط بر روایات امامان از اهل بیت, تکیه دارند.
اینان, باب اجتهاد را باز مى دانند, قیاس را به دور مى افکنند و اجماع را منکرند.
تنها امامان, مرجع شرعى اینانند.
فقه امامیه, گرچه به فقه شافعى نزدیک تر است, ولى در امور مشهور, با فقه اهل سنت, اختلاف ندارد, مگر در هفده مسأله که مهم ترین آنها, روا دانستن ازدواج موقت است.
بنابراین, اختلاف اینان با اهل سنت, بیش از اختلاف فقهى مذهب حنفى و شافعى با یکدیگر نیست. تاکنون, این مذهب, در ایران و عراق, رایج است. واقعاً اختلاف اینان با اهل سنت, به عقیده, یا فقه بر نمى گردد, تنها به حکومت و رهبرى بر مى گردد.
گویا, بهترین چیزى که انقلاب 1979 م[امام] خمینى در ایران اعلام کرد: کنارگذاردن اختلاف با اهل سنت و امت واحد شمردن همه مسلمانان جهان است. به امید تحقق آن.
برخى از مهم ترین مسائل فقهى که امامیه را از اهل سنت جدا مى کند, عبارتند از:
جایز شمردن ازدواج موقت.
واجب دانستن شاهد بر طلاق.
حرام دانستن ذبیحه اهل کتاب.
حرام دانستن ازدواج با زن نصرانى, یا یهودى (همچو زیدیه)
پیش داشتن پسر عموى ابوینى بر عموى پدرى در ارث.
مشروع ندانستن مسح بر چکمه.
مسح کردن دو پا در وضو.
افزودن (اشهد ان علیاً ولى اللّه) در اذان و تشهد.
در اظهار نظر نویسنده درباره شیعه امامیه, لغزشهایى وجود دارد که پس از برشمردن آنها, به بررسى مى پردازیم:
1 . محمدبن الحسن بن فروخ الصفار, مؤسس حقیقى فقه شیعه امامیه است و گواه بر آن کتاب بصائر الدرجات وى.
2 . رساله (حلال و حرام) امام موسى کاظم, که در سال 183هـ. در زندان فوت کرده, نخستین کتاب فقهى شیعه امامیه است.
3 . دومین کتاب فقهى شیعه, (فقه الرضا)ست, نوشته على الرضا.
4 . کتابهاى مهم و اساسى شیعه, عبارتند از: بصائر الدرجات, رساله حلال و حرام, فقه الرضا والکافى فى علم الدین.
5 . امامیه, قیاس را دور مى افکند و اجماع را منکر است.
6 . مهم ترین اختلاف شیعه و سنى, به فقه و عقیده باز نمى گردد, بلکه تنها به حکومت و رهبرى بر مى گردد.
7 . امامیه در اذان و تشهد, جمله (اشهد ان علیا ولى الله) را مى افزاید.
پیشینه تاریخى شیعه:
ریشه تاریخ شیعه, به زمان پیامبر اکرم(ص) باز مى گردد. رسول اکرم(ص) پیروان على بن ابى طالب را شیعه نامید.
جلال الدین سیوطى, از دانشمندان بزرگ اهل سنت, در ذیل آیه پایانى سوره بینه: (اولئک هم خیرالبریة) مى نویسد:
(منظور از (اولئک) و (هم) على(ع) و شیعیان اویند.)
وى چند روایت نبوى را به گونه تایید ذکر مى کند که در آنها به صراحت لفظ (شیعه) آمده است, از جمله:
(عن جابربن عبداـ قال کنا عند النبى(ص) فاقبل على فقال النبى صلى اـ علیه وآله وسلم والذى نفسى بیده ان هذا وشیعته لهم الفائزون یوم القیامه.)1
جابر گوید: ما در محضر فرستاده خدا(ص) بودیم که على(ع) به طرف ما آمد. پیامبر(ص) فرمود قسم به آن که جان من در دست اوست, این [على] و پیروان او رستگاران روز قیامت هستند.
با عنایت به این نوع روایات وارده در منابع اهل سنت است که مى گوییم بنیاد تاریخى شیعه به دوره پیامبراکرم(ص) باز مى گردد, گرچه تحقق عینى آن, پس از رحلت آن حضرت, آغاز شده است.
بزرگانى از اصحاب پیامبر اکرم(ص) چون سلمان فارسى, ابوذر غفارى و مقدادبن الاسود و…, نخستین شیعیان و پیروان على(ع) بودند.
امامیه و معناى آن
سید مرتضى, مى نویسد:
(فرقه امامیه, قائل به وجوب امامت و عصمت و نص در امر خلافت هستند و در اصل نام امامیه بدان جهت بر آنان اطلاق مى شود که به اصول سه گانه فوق اعتقاد دارند.)
سمعانه مى نویسد:
(فرقه امامیه جماعتى از غلات شیعه اند و بدان سبب آنان را امامیه گویند که امامت را مخصوص على و خاندان او مى دانند. اعتقاد دارند که مردم ناگزیر باید امام داشته باشند.)2
معناى فقه و تعریف آن:
فقه در لغت به معناى فهم است و علم فقه, علمى است که در مورد احکام شرعى عملى مردم گفت و گو مى کند و فقیه کسى است که آگاهى او به احکام شرعى عملى, از دلایل تفصیلى به دست آمده باشد. ولى تازگى اهل سنت فقیه را نیز هم معنى مسأله دان به کار مى برند و گویند فقه عبارت است از:
(معرفه احکام الحوادث نصاً واستنباطاً على مذهب من المذاهب.)3
شناخت احکام حوادث برابر مذهبى از مذاهب از روى نص یا استنباط.
بنابراین تعریف فقیه یعنى آگاه به مسائل فقهى مذهبى از مذاهب چهارگانه اهل سنت و به عبارت دیگر مجتهد فتیا.
پیش از پاسخ به مطالب نویسنده, یک نقد کلى بر نویسنده (الفقه الاسلامی…) این است که بر خلاف نظر خود در مقدمه, منابع شیعى این قسمت بحث خود را نیاورده است و در هیچ کدام از منابع شیعى که به ادعاى خود بآنها رجوع کرده (یعنى مختصر نافع و کافى و شرح لمعه و مفتاح الکرامة) ذکرى از تاریخ فقه امامیه نیامده است.
نقد و بررسى مطلب نخست:
نویسنده مى نویسد: موسس حقیقى فقه شیعه امامیه در فارس, محمدبن الحسن بن فروخ است.
محمد بن حسن صفار از بزرگان محدثان قم بوده است, نجاشى در ترجمه او مى نویسد:
(کان وجهاً فى اصحابنا القمیین, ثقه, عظیم القدر… له کتب… توفی… سنه ستین و ماتین.)4
صاحب قدر و منزلت در اصحاب قمى ما, مطمئن, بزرگ منزلت بود… براى او کتابهایى است… وفات یافت… در قم سال 290.
شیخ طوسى مى نویسد:
(محمدبن الحسن الصفار قمى له کتب… وله مسائل کتب الى ابى محمد الحسن بن على العسکرى علیه السلام.)5
محمدبن حسن صفار, قمى است و کتابهایى دارد و براى او, مسائلى است که به امام حسن عسگرى علیه السلام نوشته.
کشى, در ترجمه ابى بکر الحضرمى گوید:
(محمدبن الحسن الصفار المعروف بمموله روى عن عبداـ بن محمد خالد.)6
محمدبن حسن صفار معروف به مموله از عبدالله بن محمد خالد روایت کرده است.
شیخ طوسى, او را از اصحاب امام حسن عسگرى(ع) شمرده است و مى نویسد:
(له الیه (علیه السلام) مسائل یلقب مموله.)7
او مسائلى از امام عسگرى دارد که به (مموله) لقب یافته است.
این تمام آن چیزى است که رجال شناسان شیعه درباره محمدبن حسن صفار نوشته اند. چنانکه ملاحظه کردید هیچ یک, او را به عنوان مؤسس و مهم ترین مروج فقه شیعه در فارس نشمرده است و اگر بود, به آن اشاره مى کردند.
افزون بر این, اگر بنا باشد او را به دلیل کتاب بصائر الدرجات, مؤسس فقه شیعه در فارس بدانیم, استاد او, احمدبن محمدبن عیسى, با اوصافى که رجالیان درباره او نوشته اند, به این لقب سزاوارتر است زیرا:
اولاً, از اصحاب سه امام: حضرت رضا, حضرت جواد و حضرت هادى بوده است و داراى کتابهاى چندى در فقه, مانند: کتاب متعه و نوادر و حجج. بنابر گفته شیخ, کتابهاى صد نفر از شاگردان امام صادق(ع) را روایت کرده است و در اسناد حدود 2290 روایت واقع شده است, در صورتى که محمدبن حسن صفار, در اسناد 572 روایت قرار دارد.8
ثانیاً, او رئیس محدثان قمى و فقیه مطلق و بلامنازع آنان بوده است. کشى در مورد او مى نویسد:
(شیخ القمیین و جیههم وفقیههم غیر مدافَع.)9
او بزرگ قمیان و صاحب قدر و منزلت در میان آنان و فقیه بلامنازع بود.
و مانند عبارت کشى را شیخ نیز, با اندک تفاوتى درباره او گفته است.10
ثالثاً, با همه قدر و منزلتى که محمدبن حسن دارد, ولى هیچ یک از رجالیان او را با عنوان (فقیه) معرفى نکرده اند, تا چه رسد به عنوان موسس فقه امامیه در ناحیه فارس.
رابعاً, گیریم او موسس و عامل اصلى ترویج فقه باشد, ولى او موسس فقه امامیه فقط در منطقه قم بوده نه در منطقه وسیع فارس.
خامساً, گیریم او موسس فقه امامیه در منطقه فارس بوده است, چرانویسنده برخلاف امانت در نگارش, در عنوان اصلى او را موسس فقه امامیه, نه در منطقه خاصى, ذکر کرده است.
نام صحیح بصائر الدرجات, چاپ شده در سال 1285هـ. بصائرالدرجات الکبرى فى فضائل آل محمد(ع), است, نه آن گونه که زحیلى آورده است.
توضیح: چند کتاب به این نام بوده که برخى از آنها موجودند:
1 . بصائرالدرجات فى تنزیه النبوات, نویسنده ناشناخته.
2 . بصائر الدرجات فى المناقب, از سعدبن عبداللّه بن ابى خلف الاشعرى القمى (م:299هـ.) که از فقها و جلیل القدر بوده است.
3 . بصائر الدرجات الصغرى, از محمدبن حسن صفار.
4 . بصائر الدرجات الکبرى فى فضائل آل محمد(ع) که به نقل صریح شیخ طوسى(ره) در فهرست, این کتاب از دو کتاب بصائر محمدبن الحسن صفار در اختیار ماست و همین کتاب, در سال 1285هـ. در چهار جزء در ایران چاپ شده است. آقا بزرگ تهرانى (ذریعه ج125/3 چاپ بیروت).
مى نویسد:
نسخه هاى دیگر بصائر را دیدم که با نسخه چاپ شده از جهت اجزاء و ابواب و ترتیب مخالف است و احتمال دارد که آن نسخه ها, بصائرالدرجات صغراى محمدبن حسن صفار باشد.
نقد و بررسى مطلب دوم:
نویسنده مى نویسد: نخستین کتاب فقهى امامیه رساله جوابیه (حلال و حرام) نوشته امام موسى کاظم (م:183 در زندان) است.
پاسخ:
1 . امام موسى کاظم در سال 183هـ, ق در زندان هارون الرشید, به دست سندى بن شاهک با خوراندن زهر به شهادت رسیده است.11 نه این که به گونه طبیعى در زندان از دنیا رفته باشد.
2 . رساله (حلال و حرام) از ابراهیم بن محمدبن ابى یحى المدنى الاسلمى, استاد امام شافعى است که از امام صادق علیه السلام روایت کرده12 و امام هفتم رساله اى به این نام ندارد.
3 . نخستین کتاب فقهى شیعه امامیه رساله (حلال و حرام) نیست. براى توضیح مطلب و نیز این که نوشتار مولف نشانگر ناآشنایى کامل او با فقه و تاریخ فقه و فقهاى شیعه است,نگاهى کوتاه به فقه و فقها و نوشته هاى فقهى شیعه مى افکنیم.
پیش از شروع توضیح این نکته بایسته است که کتابهاى فقهى زمان امامان(ع) در عین فقهى بودن, روایى نیز بوده اند. به عبارت روشن تر, آن کتابها, خلاصه اجتهاد و نظر آنان (اصحاب) بوده است, با این حال به صورت کتاب حدیث و نقل آورده اند,13 نه به صورت کتابهاى فقهى امروزى, از این روى معمول کتابهاى روایى اصحاب ائمه (ع) کتابهاى و اصول14 فقهى نیز بوده اند.
*مقام فقهى امامان شیعه و پیشینه تاریخى فقه شیعه:
مقام فقهى امامان, روشن است, ولى براى روشن شدن مطلب, نکاتى را یادآور مى شویم:
پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) امام على(ع) مرجع عام تمامى مردم و صحابه بود. او, به شهادت روایت متواتر نبوى: (انا مدینة العلم وعلى بابها) و روایت متواتر ثقلین (انى تارک فیکم الثقلین کتاب اـ وعترتى اهل بیتى) و روایات زیاد دیگر که در مجامع روایى اهل سنت به فراوانى دیده مى شود, برترین و عالم ترین مردم و صحابه پس از رسول اکرم(ص) بوده است.
ابن سعد در طبقات, حافظ رازى در کتاب الجرح والتعدیل, ابن حجر هیثمى در صواعق محرقه, سیوطى در تاریخ خلفا, ابن عبدالله در استیعاب (ج462/2) و ابن حجر در تهذیب التهذیب (ج337/1) روایتى از ابن عباس بدین مضمون نقل کرده اند که گفت:
(هرگاه شخصى که مورد اطمینان بود از على(ع) فتوایى را نقل مى کرد, ما برابر آن عمل مى کردیم و از آن صرف نظر نمى کردیم.)
و نیز ابن عبدالله در استیعاب و سیوطى در تاریخ الخلفا و صبان در اسعاف الراغبین و محب طبرى در ذخائر العقبى و خوارزمى در مناقب از عایشه نقل کرده اند که گفت:
(ان علیاً اعلم الناس بالسنه.)
على, عالم ترین مردم به سنت رسول اللّه(ص) بود.
ابو اسحاق شیرازى, از ابن عباس نقل کرده که گفت:
(اعطى على تسعه اعشار العلم وانه لاعلمهم بالعشر الباقى.)15
به على(ع) نه دهم علم داده شد و یک دهم باقیمانده به باقى مردم, و على در آن باقى یک دهم هم عالمترین مردم بود و مقام علمى و فقهى او به قدرى است که خلیفه دوم (عمر) بارها گفت:
(لولا على لهلک عمر.)16
اگر على نبود عمر هلاک شده بود.
ابن اثیر در نهایه جزء ذیل ماده قرر, روایتى از ابن عباس نقل کرده بدین بیان:
(فقال علمى الى علمه کالقرارة فى المثعنجز.)
علم من نسبت به علم على همچو گودال آبى است نسبت به ژرفناک ترین جاى دریا.
امام على و امام حسن(ع) از نخستین نویسندگان در علوم گوناگون اسلامى هستند,17 سیوطى در تدریب الراوى آورده است:
(کان بین السلف من الصحابه والتابعین اختلاف کثیر فى کتابه العلم فکرهما کثیر منهم واباحها طائقه وفعلوها منهم على وابنه الحسن.)18
در نوشتن علم, اختلاف زیادى بین صحابه و تابعان بود که بسیارى از آنان از نوشتن علم کراهت داشتند, ولى گروهى از آنان مباح مى دانستند و انجام دادند که از آن گروه بودند, على و فرزندش حسن.
نوشته هاى على(ع) کتاب (جامعه) است. در این کتاب, تمامى مسائل مورد نیاز حتى ارش خدش بیان شده است و این همان کتابى است که در دست ائمه بوده و سوید بن ایوب و ابوبصیر آن را در دست امام باقر(ع) دیده اند.20
امام باقر(ع) فرمود:
(فى کتاب على کل شی یحتاج الیه حتى ارش الخدش.)21
در کتاب على هر چه که مورد نیاز است, حتى ارش خدش, آمده است.
تمامى امامان, مرجع مردم در مسائل گوناگون از جمله فقهى بودند و مسندات آنان گواه روش بلندمرتبگى مقام علمى و فقهى آنان است.
مالک در موطأ به نقل از استادش زهرى درباره امام چهارم(ع) مى نویسد:
(ما رأیت افقه من على بن الحسین.)22
فقیه تر از على بن الحسین ندیدم.
از محضر علمى امام باقر و امام صادق(ع) هزاران دانشور بهره هاى فراوان بردند و ابوحنیفه امام حنفیان و مالک بن انس, امام مالکیان, از شاگردان امام صادق(ع) بودند.
ابوحنیفه گوید:
(من از جعفربن محمد, فقیه تر و آگاه تر ندیدم.)23
امام جواد(ع) عالم ترین مردم زمان خود بود. او, با این که بیش از 7 سال نداشت, در مباحثات فقهى خود با یحیى بن اکثم, عالم آن عصر, برترى خود را نشان داد24.
سخن کوتاه کنیم که هر چه درباره مقام علمى امامان(ع) بنویسیم, بسیار ناچیز و اندک است25.
برخى از فقهاى شیعه در عصر صحابه
در عصر صحابه, بنابر قولى تا پایان سال چهلم هجرى قمرى, شیعه فقهاى زیادى داشته است که به بعضى از آنان اشاره مى کنیم.
1 . سلمان فارسى: (م:36هـ.ق)
ابواسحاق شیرازى در طبقات الفقها, او را از فقهاى عصر صحابه شمرده است.26
فرید وجدى مى نویسد:
(از اشخاصى که در فقه تفوق داشته و بدان مشهور بوده سلمان فارسى بوده است.)27
و على(ع) درباره او فرمود:
(ان سلمان ادرک العلم الاول و الاخر.)27
همانا سلمان علم اول و آخر را یافت.
2 . ابوذر غفارى (م: 31 یا 32 هـ.ق).
3 . عمار یاسر (ش:36هـ.ق).
ابو اسحاق در کتاب خود هر دو را از فقهاى بنام ذکر کرده است.28
ابن شهر آشوب مى نویسد:
(ان اول من صنف فى الاسلام امیرالمؤمنین على علیه السلام ثم سلمان ثم ابوذر ثم اصبغ بن نباته ثم عبداـ بن ابى رافع.)29
نخستین کسى که در اسلام تصنیف و تالیف داشت على علیه السلام سپس سلمان سپس ابوذر سپس اصبغ بن نباته, سپس عبدالله بن ابى رافع بود.
ابن سعد (طبقات ج332/2), ابن حجر عسقلانى (در تهذیب التهذیب ج337/1) و ابن عبدالله (استیعاب ج462/2) در شمار معروف ترین فقها پس از خلفا, ابوذر غفارى, سلمان فارسى و عمار یاسر را شمرده اند.30
4 . ابورافع. نجاشى در رجال خود, او را از سلف صالح مى شمرد و مى نویسد:
(لابى رافع کتاب السنن والاحکام والقضایا.)31
براى ابى رافع است کتاب سنن و احکام و قضایا.
5 . على بن ابى رافع (م: 35هـ.ق) پسر ابورافع. نجاشى در مورد او مى نویسد:
(وجمع کتاباً فى فنون من الفقه الوضو الصلاة و سائر الابواب.)32
او کتابى در فنونى از فقه وضو و نماز و باقى ابواب, جمع آورى کرد.
سید حسن صدر,33 او را به عنوان نخستین مولف فقیه در عالم اسلام معرفى مى کند که درست نیست. حق با سید محسن امین است که گذشت. زیرا على(ع) و ابو رافع از نظر زمانى مقدم اند.
6 . عبادة بن صامت. اوزاعى درباره او مى نویسد:
(او, نخستین کسى است که در فلسطین منصب قضا یافته است.)34
به همین شمار از فقهاى شیعه دوره صحابه بسنده مى کنیم که شرح آن را در جاى دیگر باید جست وجو کرد. از مطالب بالا روشن شد که نخستین نوشته فقهى شیعه, به دوره صحابه و به امام على(ع) و یاوران آن حضرت باز مى گردد, نه آن گونه که دکتر زحیلى در کتاب خود آورده.
حال که سخن به این جا رسید خوب است اشاره اى داشته باشیم به بعضى از فقهاى شیعه در عهد تابعین و تابعین تابعین.
برخى از فقهاى شیعه در دوره تابعین و تابعین تابعین
این دوره از سال چهلم هجرى به بعد شروع مى شود. شیعه در این روزگار, فقیهان زیادى داشته, که اسامى بعضى از آنان عبارتند از:
1 . سعیدبن مسیب (م: 94هـ.ق.) از اصحاب امام چهارم(ع). احمدبن حنبلى و ابن حجر و ابن المدینى و ذهبى و ابواسحاق و… او را از فقهاى بزرگ این دوره شمرده اند35 و هر کدام با القاب ویژه اى از او یاد کرده اند.
2 . سعیدبن جبیر36 (ش:94 یا 95) از اصحاب امام چهارم(ع) که به دست حجاج بن یوسف, به شهادت رسید.
3 . قاسم بن محمدبن ابى بکر (م: 101, 102, 108, 112) از اصحاب امام سجاد و امام باقر(ع).37 ابواسحاق او را از فقهاى هفتگانه طبقه نخستین تابعین شمرده و مالک بن انس, از او تعبیر به: (فقیه امت)38 کرده است.
4 . زراره بن اعین.
5 . معروف بن خربّوذ.
6 . برید.
7 . ابوبصیر اسدى.
8 . فضل بن یسار.
9 . محمدبن مسلم الطایفى.
هر شش نفر از اصحاب امام باقر و امام صادق(ع) و صاحب کتاب در فقه بوده اند.
10 . یونس بن عبدالرحمن از اصحاب امام موسى کاظم(ع). وى, تألیفات فراوانى داشته, از جمله کتاب صلات و کتاب زکات.39
11 . احمدبن محمدبن ابونصر بزنطى, از اصحاب امام هفتم و امام هشتم(ع), صاحب کتاب (مارواه عن الرضا) و کتاب مسائل.40
12 . ابوعبدالله محمدبن خالد برقى قمى, از اصحاب امام رضا, امام جواد و امام هادى(ع) و صاحب کتابهایى در صلات و صیام و نکاح و طلاق, اشربه, عتق, تدبیر و….42
13 . ابوسعید سهل بن زیاد آدمى از اصحاب امام عسکرى(ع) که داراى کتابهائى در فقه بوده است.43
شیعه در زمان امامان, بیش از شش هزار و ششصد کتاب تالیف کرده است که از بین آنها, چهارصد کتاب, برجستگى ویژه اى پیدا کردند.44. این چهارصد کتاب که به (اصول اربعماة) شهرت دارند, مایه اصلى کتابهاى مهم چهارگانه شیعه: کافى, من لایحضره الفقیه, استبصار و تهذیب را تشکیل مى دهند.
از آنچه گذشت روشن شد که نویسنده (الفقه الاسلامى وادلته) در مورد نخستین کتاب فقهى شیعه, راه خطا پیموده است.
نقد و بررسى مطلب سوم:
مى نویسد: دومین کتاب فقهى شیعه, کتاب (فقه الرضا) نوشته على الرضاست.
الف: کتاب (فقه الرضا) از زمان مجلسى اول مشهور شده و مورد مراجعه علما قرار گرفته است و از آن زمان به بعد, همواره, درستى انتساب کتاب به امام على بن موسى الرضا مورد بحث بوده است. محدث نورى, در خاتمه مستدرک چند قول از بزرگان در مورد کتاب فقه الرضا آورده است.
1 . انتساب کتاب به امام على بن موسى الرضا(ع) درست است. و حجیت دارد. مجلسى پدر و پسر, از طرفداران این دیدگاهند.
2 . نویسنده کتاب, ناشناخته است و کتاب از امام على بن موسى الرضا نیست, از این روى, اعتبار ندارد شیخ حر عاملى, صاحب کتاب وسائل الشیعه و جمعى از علما, با این دیدگاه موافق هستند.
3 . انتساب کتاب به امام على بن موسى الرضا(ع) ثابت نشده است, ولى در صورت ناسازگار نبودن با موافقت مشهور, اخبارش قابل تمسک است. صاحب مفاتیح الشرایع, از طرفداران این قول است.
4 . این کتاب, رساله على بن بابویه است, نه کتاب امام على الرضا(ع). افندى صاحب ریاض از طرفداران این قول است.
5 . املاء مقدارى از کتاب از امام رضا(ع) است که اصحاب حضرت نوشته اند, ولى باقى کتاب از احمدبن محمدبن عیسى اشعرى است. محدث نورى و سید محسن اعرجى کاظمى از طرفداران این قول هستند.
بنابراین, در درستى نسبت دادن این کتاب به على بن موسى الرضا, جاى تردید است. پس این که نویسنده از روى قطع, کتاب را از آن حضرت مى داند, دور از تحقیق است. مگر این که بگوییم نویسنده در میان دیدگاههاى بالا, یقین به قول اول پیدا کرده که چنین قضاوتى کرده است. این احتمال, در مورد نویسنده بسیار بعید است و افزون بر این اگر هم باشد, نباید انتساب به تمامى شیعیان دهد.
ب: همان گونه که گذشت, این اثر دومین اثر فقهى شیعه نیست, بلکه پیش از آن کتابهاى فقهى بسیارى را اصحاب امامان تدوین کرده بودند.
نقد و بررسى مطلب چهارم
مى نویسد: کتابهاى چهارگانه مهم شیعه عبارتند از: رساله حلال و حرام, فقه الرضا, بصائرالدرجات و الکافى فى علم الدین.
تمامى دانشوران شیعه معتقدند که بهترین و مهم ترین کتابهاى روایى شیعه عبارتند از:
1 . الکافى: ابن جعفر محمدبن یعقوب کلینى, شمار روایات 16199.48
2 . من لایحضره الفقیه: ابى جعفر محمدبن على بن بابویه القمى معروف به صدوق, شمار روایات 9044.
3 . تهذیب الاحکام: ابى جعفر محمدبن الحسن الطوسى, شمار روایات 13590.
4 . الاستبصار فى الجمع بین ما تعارض من الاخبار, شمار روایات 5511.
بنابراین مجموع روایات کتب اربعه 44344 49حدیث است.
یادآورى: این کتابها, از زمان تالیف تاکنون, پیوسته مهم ترین کتابهاى روایى شیعه شمرده شده است, ولى این به معناى معتبر دانستن جمیع روایات آنها نیست و روایات ضعیف در آنها نیز وجود دارد. مثلاً در مورد کتاب (کافى) که بهترین این چهار کتاب است, محدث نورى, به نقل غیر مستقیم از بعض مشایخ متاخرین مى نویسد:
روایات (صحیح) (به اصطلاح متاخرین) کافى 5072 حدیث و روایات (حسن) آن 144 حدیث و روایات (موثق) آن 1118 حدیث و روایات (قوى) آن 302 حدیث و روایات (ضعیف )آن 9485 حدیث است.50
بنابراین, کتابهاى چهارگانه, شیعه, اینهاست که بر شمردیم, نه کتابهایى که نویسنده (الفقه الاسلامى و ادلته) نام برده و نیز روشن شد که روش برخى از اهل سنت که به برخى از روایات (کافى) علیه شیعه تمسک مى جویند, نادرست و خلاف انصاف است.
نقد و بررسى مطلب پنجم
مى نویسد: امامیه قیاس را دور مى افکند و اجماع را منکر است.
پیش از شروع نقد و بررسى, تعریف قیاس و اجماع ضرورى است.
قیاس در لغت به معناى تقدیر و مساوات است و در اصطلاح اصولیان عبارت است از اجراى حکم اصل در فرع.51
اجماع در لغت به معناى اتفاق, اتحاد و عزم است و در اصطلاح اصولیان عبارت است از اتفاق فقها در هر عصرى از عصرها بر امر دینى در شرعیات.52
اینک پس از روشن شدن تعریف قیاس و اجماع, به بررسى سخن نویسنده مى پردازیم:
الف. براى قیاس اقسامى است که امامیه و برخى از دانشمندان اهل سنت, برخى از اقسام آن را حجت نمى دانند و دور مى افکنند:
1 . قیاس منصوص العلة: هرگاه حکمى از طریق نص معتبر در میان باشد و درخود آن نص, علت حکم نیز به روشنى بیان شده باشد و ما بخواهیم در هر موضوع دیگرى که علت منصوص, در آن وجود دارد حکم آن را نیز جارى کنیم, قیاس منصوص العله نامیده مى شود. مثلاً در روایت گوید (الخمر حرام لانه مسکر). که در صورت وجود اسکار در هر موضوع دیگرى غیر از خمر, باز هم حکم حرام بودن را, به دلیل همین روایت جارى مى کنیم. این قیاس را تمامى اصولیان شیعه, بلکه مذاهب اسلامى53, معتبر مى دانند و به عنوان منبع شناخت پذیرفته اند.
2 . قیاس مستنبط العله: عبارت است از علتى که در نص ذکر نشده است, ولى مجتهد علت را از راه عقل استنباط مى کند و مجتهد بخواهد حکم منصوص را در موضوع دیگرى که علت معقول در آن وجود دارد جارى کند.
این قسم قیاس را دانشمندان اصولى شیعه و برخى از علماى اهل سنت قبول ندارند و مى گویند عمل به آن حرام است.54
3 . قیاس اولویت: این قیاس در موضوعى که داراى دو شرط باشد,وجود دارد:
* حکم در منطوق و مفهوم از یک سنخ باشد.
* ملاک حکم در مفهوم از ملاک آن در منطوق, قوى تر باشد مثلاً در آیه: (ولاتقل لهما اف) اف گفتن بر پدر و مادر نهى شده است. دلالت این نهى بر ناسزا گفتن و آزار دادن آنان, داراى اولویت است, زیرا حکم در منطوق و مفهوم از سنخ حرمت است و ملاک حرام بودن در آزار و فحش دادن به آنان, قوى تر است تا در اُف گفتن. این قیاس راجلّى55 نیز نامیده اند.
این قیاس مورد پذیرش اصولیان امامیه است و اختلافى در حجیت آن نیست56 تنها برخى از دانشمندان اصولى شیعه, چون علامه حلى و محقق قمى و برخى از اهل سنت, مانند: ابوحامد محمدغزالى آن را از باب ظهور لفظ حجت و معتبر مى دانند.57
4 . قیاس تنقیح مناط: عبارت است از آن که مجتهد حکم واقعه اى را بر واقعه دیگر به جهت یکى بودن مناط حکم, سرایت دهد58 تفاوت این قیاس با مستنبط العله آن است که علت استنباط شده از راه عقل, احتمالى یا ظنى است, ولى در این قیاس, قطعى و غیرقابل تردید است59. این قیاس در مذهب امامیه تجویز شده است و برخى از دانشمندان اهل سنت, همچون غزالى این قیاس را حجت نمى دانند.60 نکته درخور ذکر این که در این تنقیج مناط, اعتبار حکم مبتنى بر قطع است که حجت بودن آن ذاتى است نه مبتنى بر قیاس.61
5 . قیاس تشبیه و تمثیل: قیاس تشبیه و تمثیل عبارت است از سرایت دادن حکم موضوعى به موضوع دیگر که به آن شباهت دارد.
اعتبار و حجت بودن این قیاس, از دیر باز مورد بحث و مناقشه اهل سنت بوده است. ابراهیم بن یزید نخعى و حمادبن سلیمان و پس از او شاگردش ابوحنیفه از طرفداران حجیت این قیاسند. مالک بن انس پیشواى مذهب مالکى و احمدبن حنبل شیبانى پیشواى مذهب حنبلى, فقط در صورت ضرورت (بنابرنقل ابن قیم مجوزى در اعلام الموقعین ج25/1) عمل به آن را جایز شمرده اند.62
عموم فقهاى شیعه این قیاس را نپذیرفته اند, زیرا این گونه قیاس, هیچ گاه باعث علم به حکم شرعى نمى شود و تنها ثمره آن, ظن است:
(ان الظن لایغنى من الحق شیئا).63
ظن, انسان را از حق بى نیاز نمى کند.
دو قسم دیگر از اقسام قیاس, قیاس تخریج مناط و قیاس تحقیق مناط است, که قیاس تخریج مناط همان قیاس تنقیح مناط است, با اندک تفاوتى و قیاس تحقیق مناط هم, خارج از اصطلاح اصولیان است و در اصطلاح به آن قیاس نمى گویند.
بنابر آنچه گذشت روشن شد:
قیاس غیردرخور پذیرش نزد شیعیان, قیاس مستنبط العله و قیاس تشبیه و تمثیل است و این همان قیاسى است که به تعبیر امام صادق(ع) عامل پوشیده شدن دین است که فرمود: (السنّة اذا قیست محق الدین.)
2 . طرد این دو قیاس مخصوص امامیه نیست, بلکه برخى از فرزانگان اهل سنّت نیز آن را طرد کردند.
ابن حَزم در المُحَلّى از مخالفان این دو قیاس است و ادعاى اجماع صحابه بر باطل بودن قیاس را کرده است.64
3 . اعتبار تمامى گونه هاى قیاس را بزرگان اهل سنّت ردّ کرده اند.
محمدبن على بن طیب بصرى معتزلى, پس از تعریف قیاس:
(هو اثبات حکم الاصل فى الفرع لاجتهاعهما علة الحکم.)
گوید: (وهذا الحد لایشمل انواع القیاس.)
این تعریف شامل انواع قیاس نمى شود.
ب: امامیه و تمامى مجتهدان مذاهب اسلامى, اجماع را به عنوان منبع استنباط (یکى از ادله اربعه) پذیرفته اند, تنها اختلاف در این است که آیا حجیت اجماع در عَرض کتاب و سنت, یکى از منابع مستقل استنباط است,چنانکه بیشتر اهل سنت برآنند, یا این که حجیت آن به صورت اصل غیر مستقل و به عنوان کشف قول معصوم است, چنانکه امامیه و برخى از دانشمندان اهل سنت برآنند.
علامه خضرى, از اصولیان اهل سنت, پیرو نظریه امامیه در مسأله اجماع است. او گوید:
(لاینعقد الاجماع الاعن مستند.)66
پس اگر منظور نویسنده در گفته اش که امامیه (منکر اجماع هستند) یعنى منکر اجماع به عنوان اصل مستقل از کتاب و سنت, کلام صحیح و درستى است, منتهى باید گفت, برخى از دانشمندان اهل سنت نیز عقیده اى همسان نظریه امامیه دارند.
فخرالدین محمدبن عمر در (المحصول) و محمدبن على بن طیب در (المعتمد) مى نویسند:
(نظام از دانشمندان اهل سنت, قائل به حجت نبودن اجماع است.)67
ولى اگر منظور نویسنده این باشد که امامیه منکر اجماع است, چه به عنوان اصل مستقل یا غیر مستقل, کلام نادرست و انتساب غلطى است.
محمدبن على بن طیب معتزلى مى نویسد:
(وقالت الامامیه ذلک صواب لان الامام داخل فیه.)68
امامیه گویند: اجماع حجت است چون امام داخل در آن است.
نقد و بررسى مطلب ششم:
نویسنده گوید: مهم ترین اختلاف شیعه به فقه و عقیده باز نمى گردد, بلکه تنها از جانب حکومت و رهبرى است.
گرچه به نظر مى رسد نویسنده با طرح این نظریه راه تقریب بین المذاهب را هموار کرده و اختلاف شیعه و سنى را همچو اختلاف شافعى و حنبلى, مثلاً در مسائل فرعى و فقهى دانسته است که حق نیز چنین است و سعى ایشان مشکور باد, ولى روشن است که محور مهم اختلاف بین امامیه و اهل سنت در مسأله امامت و رهبرى است و دو نوع تفکر بنیادین در مسأله رهبرى وجود دارد:
1 . امامت تنها یک مسأله سیاسى و در رابطه با نظام حکومتى است. این دیدگاه مورد پذیرش اهل سنت است.
2 . دیدگاه دیگر این است که امامت فراتر از یک مفهوم سیاسى است و امامت امامان(ع) جانشینى رسول اکرم(ص) در اقامه احکام شریعت و پاسدارى از حوزه دین است و نه تنها وظیفه او مدیریت سیاسى است, بلکه هدایت و رهبرى امّت در جهت رشد و ارتقاى انسانى, از جمله وظائف اوست. در سوره انبیا آیه 70 محور اصلى امامت را (هدایت) که بعد معنوى و وسیع امامت است قرار داده است و مى فرماید: (وجعلناهم ائمه یهدون بامرنا). این معنى در مورد امامت که آبشخور آن, قرآن و سنت است, مورد پذیرش شیعه است و این معنى فراتر از فقه, بلکه یک مسأله کلامى است و فقه تحت الشعاع آن است. پس اختلاف شیعه و اهل سنت به مسأله امامت و رهبرى که فوق فقه و مسائل فقهى است باز مى گردد و اگر در فقه هم از ولایت و امامت سخن رانده مى شود, نشأت گرفته از مسائل کلامى آن است و در پرتو کلامى بودن آن, در فقه به بحث و گفت وگو پرداخته مى شود و روایات متواترى همچو روایت ثقلین, منزلت, انذار,سفینه و… ناظر به همین جایگاه پراهمیت است که شناخت امامت را در ردیف شناخت قرآن و پیامبر قرار مى دهد و امامت را استمرار بخش نبوت معرفى مى کند.
خلاصه پاسخ این که:
اولا,امامت مسأله کلامى و فوق فقه است و از این روى, اختلاف امامیه و اهل سنت به عقیده باز مى گردد.
ثانیاً, برخى از مسائل امامت و ولایت, در پرتو کلامى بودن آن در فقه گفت وگو مى شود, از این روى, در کتابهاى فقهى, بحث (ولایت فقیه) مطرح شده است.
نکته درخور یادآورى این که: این اختلاف در اندیشه کلامى و عقیدتى,در صورت تبیین صحیح و درک درست آن, اهرم بازدارنده تقریب بین المذاهب نیست, زیرا این تفاوت عقیده شیعه, چیزى فراتر از اختلاف عقائد کلامى اهل سنت با یکدیگر نیست.
نقد و بررسى مطلب هفتم:
نویسنده مى نویسد: امامیه در اذان و تشهد: (اشهد ان علیاً ولى اـ) را اضافه مى کند.
الف . اضافه کردن شهادت به ولایت على(ع) در اذان, تنها به قصد رجاء صحیح است و اگر به قصد جزئیت (یعنى به این عنوان که جزء اذان است) انجام شود, اکثر فقهاى شیعه قائل به باطل بودن اذان هستند و آن را حرام مى دانند.
سید یزدى در عروه مى نویسد:
(واما الشهادة لعلى(ع) بالولایة وامرة المومنین فلیست جزاً منهما.)
شهادت به ولایت و امامت على(ع) جزء اذان و اقامه نیست.
سید محسن حکیم در مستمسک العروة, ذیل عبارت سید مى نویسد:
(بلا خلاف و لا اشکال.)
بدون خلاف و اشکالى کلام سید صحیح است.
ب . این که نویسنده مى نویسد: شیعه در تشهد (اشهد ان علیاً ولى الله) گوید از آن حرفهایى است که جایگاهى در فقه شیعه و نیز در میان توده شیعه, جز در برخى مناطق خارج از ایران,ندارد. و عمل جمعى در اضافه کردن (اشهد ان علیا ولى الله) در تشهد در صورتى که با قصد جزئیت باشد قطعاً حرام و بدعت است و در صورتى که با قصد رجاء, آورده شود به حسب حکم اولى مانع فقهى ندارد همچون اضافه کردن رجائى اذکار در نماز. گرچه ترک این عمل و نشان دادن مبانى کلامى و فقه شیعه آنچنان که هست سزاوارتر است.
________________________________________
پى نوشتها
1 . (الدرالمنثور), جلال الدین سیوطى, ج397/6, کتابخانه آیت اللّه مرعشى نجفى, قم.
2 . (اعیان الشیعه), سید محسن امین, ج20/1, دارالتعارف للمطبوعات, بیروت.
3 . (الفقه الاسلامى وادلته), دکتر وهبة زحیلى, ج16/1 ـ 17, دارالفکر, دمشق.
4 . (رجال النجاشى), ابوالعباس احمدبن على النجاشى 354/. انتشارات اسلامى, وابسته به جامعه مدرسین, قم.
5 . (معجم رجال الحدیث), سید ابوالقاسم خویى, ج249/2, دارالزهراء, بیروت.
6 . (همان مدرک).
7 . (همان مدرک).
8 . (همان مدرک) 296/ ـ 297.
9 . (همان مدرک) 297/.
10 . (همان مدرک).
11 . (اعیان الشیعه), سید محسن امین, ج12/2; (جامع الرواة) محمدبن على الاردبیلى, ج464/2.
12 . (تأسیس الشیعه) سید حسن صدر 300/, اعلمى.
13 . (آشنایى با علوم اسلامى), شهید مرتضى مطهرى ج61/3,صدرا.
14 . منظور از اصول, قواعد نیست, بلکه جمع اصل به معناى کتاب است, گرچه بین اصل و کتاب فرقهایى است. ر . ک: (اعیان الشیعه), ج140/1.
15 . مجلّه (کیهان اندیشه), مقاله ادوار اجتهاد, نوشته محمد ابراهیم جناتى, شماره 41/38 ـ 42.
16 . (اعیان الشیعه), ج139/1.
17 . (همان مدرک) 88/ ـ 89.
18 . (همان مدرک) 88/.
19. (همان مدرک) 93/.
20 . (همان مدرک).
21 . (همان مدرک).
22 . مجلّه (کیهان اندیشه), مقاله ادوار اجتهاد,شماره 43/38.
23 . (همان مدرک) شماره 69/39 به بعد.
24 . (همان مدرک).
25 . (اعیان الشیعه), ج1.
26 . (ادوار فقه), محمود شهابى, ج488/1 ـ 489, وزارت ارشاد.
27 . (همان مدرک).
28 . (همان مدرک).
29 . (اعیان الشیعه), ج129/1.
30 . مجلّه (کیهان اندیشه) شماره 44/38.
31 . (رجال النجاشى) 6/.
32 . (همان مدرک).
33 . (تأسیس الشیعه) 298/.
34 . (ادوار فقه), محمود شهابى, ج496/1.
35 . (همان مدرک), 313/3.
36 . (همان مدرک).
37 . (رجال) شیخ طوسى, اصحاب امام سجاد و امام باقر(ع).
38 . (ادوار فقه), ج328/3.
39 . (فهرست), ابن ندیم, ترجمه و تحقیق محمد رضا تجدد 403/, امیرکبیر.
40 . (همان مدرک) 405/.
41 . (همان مدرک) 406/.
42 . (رجال) شیخ طوسى 412/.
43 . (فهرست), ابن ندیم 309/; رجال شیخ 416/; جامع الرواة, ج393/2.
44 . (اعیان الشیعه), ج140/1.
45 . (همان مدرک), 27/2.
46 . (مستدرک الوسائل),محدث نورى, ج336/3 ـ 339,اسماعیلیان.
47 . (وسائل الشیعه), شیخ حر عاملى, ج2/ اسلامیه, تهران.
48 . (مستدرک الوسائل), ج541/3 مى نویسد:
(امّا الکافى فجمیع احادیثه حصرت فى سته عشر الف حدیث و ماه و تسعه وتسعین حدیث.)
سید محسن امین در (اعیان الشیعه) مى نویسد: کافى 16099 حدیث دارد.
49 . (اعیان الشیعه) ج144/1.
50 . (مستدرک الوسائل), ج541/3.
51 . (فرهنگ معارف اسلامى), سیّد جعفر سجادى ج578/3.
52 . (همان مدرک), ج80/1.
53 . (همان مدرک), ج578/3; (کیهان اندیشه), شماره 17/40, مقاله محمد ابراهیم جناتى.
54 . (فرهنگ معارف اسلامى), ج578/3.
55 . (همان مدرک).
56 ـ (همان مدرک).
57 . (کیهان اندیشه), شماره 17/40.
58 . (همان مدرک).
59 . (همان مدرک).
60 . (همان مدرک).
61 . (همان مدرک).
62 . (همان مدرک) 19/ ـ 20.
63 . (همان مدرک) 20/.
64 . (المحلى) ابن حزم اندلسى, جز, 1 مسأله 100, به نقل از (ادوار فقه), ج284/2 ـ 286.
65 . (المعتمد فى اصول الفقه),ابوالحسن محمدبن على بن الطیب البصرى, ج443/2, دارالکتب العلمیه, بیروت.
66 . (اصول الفقه), محمد خضرى 275/, به نقل از (کیهان اندیشه),شماره 16/40.
67 . (المحصول فى علم اصول الفقه), فخرالدین محمد بن عمرالحسین الرازى ج8/2; (المعتمد فى اصول الفقه)4/.
68 . (المعتمد فى اصول الفقه) 4/.
نویسنده در مقدمه, به شرح ویژگیهاى فقه, اصطلاحات فقهى مذاهب, جدول ابزارهاى سنجش: (کیل, وزن, نقود, دراهم, دنانیر, قیراط و…) و تقسیم بندى فقه: (عبادات, معاملات, ملکیت, فقه حکومتى و…) مى پردازد و در پایان, خاتمه, فهرست الفبایى الفاظ و اصطلاحات فقهى کتاب را آورده است.
دکتر وهبة زحیلى در مقدمه مى نویسد:
(این کتاب, فقه تطبیقى بین مذاهب اربعه: (حنفى, مالکى, شافعى و حنبلى) و گاه, با بعضى مذاهب دیگر است. با اعتماد دقیق در تحقیق هر مذهبى بر نوشته هاى مورد اطمینان نزد آنها و ارجاع به مصادر مورد اعتماد نزد پیروان آن مذاهب. زیرا نقل حکم مذهبى از کتابهاى مذاهب دیگر, سبب فرو افتادن در اشتباه مى شود.)
با این حال, در شرح تاریخ فقه شیعه و کتابهاى مهم و مسائل فقهى آنها, به کژ راهه رفته و اشتباهات فراوان دارد.
وى مى نویسد:
(سابعاً ـ أبوجعفر, محمدبن الحسن بن فرّوخ الصفار الأعرج القُمِّی المتوفى سنة 290هـ ـ مؤسس مذهب الشیعة الإمامیة فی الفقه.
والإمامیة یقولون بامامة اثنی عشر إماماً معصوماً, أولهم أبوالحسن علی المرتضى, وآخرهم محمد المهدی الحجة, الذین زعموا أنه مستور وأنه هو الإمام القائم.
وابن فرّوخ هو المؤسس الحقیقی لفقه الشیعة الإمامیة فی فارس فی کتابه (بصائر الدرجات فی علوم آل محمد, وماخصهم اـ به) طبع سنة 1285هـ.
وقد تقدمه کتاب للإمامیة فی الفقه لموسى الکاظم الذی مات فی السجن سنة 183هـ, کتبه إجابة عن مسائل وجهت إلیه, تحت اسم (الحلال والحرام).
ثم کتب ابنه علی الرضا کتاب (فقه الرضا) طبع عام 1274 هـ فی طهران.
ثم جاء بعد ابن فرّوخ الأعرج فی القرن الرابع: محمد بن یعقوب بن إسحاق الکُلَینی الرازی, شیخ الشیعة, المتوفى سنة 328هـ, فألف کتابه (الکافی فی علم الدین) وفیه 16099ستة عشر ألفاً وتسعة وتسعون حدیثاً من طرق آل البیت, وهو رقم یزید على ماجاء فی کتب الصحاح الستة (البخاری ومسلم…).
وبه تکون عمدة مذهب الإمامیة: هذه الکتب الأربعة الأساسیة للشیعة, وهم کالزیدیة لایعتمدون فی الفقه بعد القرآن إلا على الأحادیث التی رواها أئمتهم من آل البیت, کما أنهم یرون فتح باب الاجتهاد, ویرفضون القیاس, وینکرون الإجماع. ومرجع الأحکام الشرعیة هم الأئمة لاغیرهم.
وفقه الإمامیة وإن کان أقرب إلى المذهب الشافعی, فهو لایختلف فی الأمور المشهورة عن فقه أهل السنة إلا فی سبع عشرة مسألة تقریباً, من أهمها إباحة نکاح المتعة, فاختلافهم لایزید عن اختلاف المذاهب الفقهیة کالحنفیة والشافعیة مثلاً. وینتشر هذا المذهب إلى الآن فی إیران والعراق. والحقیقة أن اختلافهم مع أهل السنة لایرجع إلى العقیدة أو إلى الفقه, وإنما یرجع لناحیة الحکومة والإمامة. ولعل أفضل ما أعلنت عنه ثورة الخمینی فی إیران عام 1979م, هو تجاوز الخلاف مع أهل السنة, واعتبار المسلمین جمیعاً أمة واحدة راجین تحقیق ذلک.
ومن أهم المسائل الفقهیة التی افترقوا بها عن أهل السنة: القول بإباحة الزواج الموقت أو زواج المتعة, وإیجاب الإشهاد على الطلاق, وتحریمهم کالزیدیة ذبیحة الکتابی والزواج بالنصرانیة أو الیهودیة, وتقدیمهم فی المیراث ابن العم الشقیق على العم لأب, وعدم مشروعیة المسح على الخفین, ومسح الرجلین فى الوضوء, ویضیفون فی الأذان والتشهد: (أشهد أن علیاً ولی اـ).
ابوجعفر محمدبن الحسن بن فرّوخ الصفار الاعرج القمى (م:290هـ.) مؤسس فقه شیعه امامیه. امامیه, به امامت دوازده امام معصوم, اول آنان امام ابوالحسن على المرتضى و آخر ایشان, [امام] مهدى حجت, که گمان کرده اند او پنهان و امام قائم است باور دارند.
ابن فرّوخ, با نگارش کتاب (بصائر الدرجات فى علوم آل محمد و ما خصهم اللّه به), چاپ سال 1285هـ . ق. مؤسس حقیقى فقه امامیه در فارس است.
پیش از کتاب وى, نخستین کتاب فقهى امامیه, به نام (حلال و حرام) توسط [امام] موسى کاظم (م:183هـ.) در پاسخ به پرسشهایى که از او شده بود, نگاشته شده است.
سپس فرزند او: [امام] على الرضا, کتاب (فقه الرضا) را نگاشت. چاپ سال 1247هـ. تهران. پس از ابن فرّوخ, محمدبن یعقوب بن اسحاق کلینى رازى (م:328), بزرگ شیعه در قرن چهارم, ظهور کرد. وى, کتاب (الکافى فى علم الدین) را نگاشت. در این اثر, 16099 حدیث, از طریق اهل بیت وجود دارد. این رقم, بیشتر است از تمامى روایات کتابهاى صحاح سته: (بخارى, مسلم و…)
امامیه, بر این کتاب تکیه دارد. بصائر الدرجات, فقه الرضا, رساله حلال و حرام و کافى, کتابهاى چهارگانه شیعه اند.
اینان, چنان زیدیه, پس از قرآن, فقط بر روایات امامان از اهل بیت, تکیه دارند.
اینان, باب اجتهاد را باز مى دانند, قیاس را به دور مى افکنند و اجماع را منکرند.
تنها امامان, مرجع شرعى اینانند.
فقه امامیه, گرچه به فقه شافعى نزدیک تر است, ولى در امور مشهور, با فقه اهل سنت, اختلاف ندارد, مگر در هفده مسأله که مهم ترین آنها, روا دانستن ازدواج موقت است.
بنابراین, اختلاف اینان با اهل سنت, بیش از اختلاف فقهى مذهب حنفى و شافعى با یکدیگر نیست. تاکنون, این مذهب, در ایران و عراق, رایج است. واقعاً اختلاف اینان با اهل سنت, به عقیده, یا فقه بر نمى گردد, تنها به حکومت و رهبرى بر مى گردد.
گویا, بهترین چیزى که انقلاب 1979 م[امام] خمینى در ایران اعلام کرد: کنارگذاردن اختلاف با اهل سنت و امت واحد شمردن همه مسلمانان جهان است. به امید تحقق آن.
برخى از مهم ترین مسائل فقهى که امامیه را از اهل سنت جدا مى کند, عبارتند از:
جایز شمردن ازدواج موقت.
واجب دانستن شاهد بر طلاق.
حرام دانستن ذبیحه اهل کتاب.
حرام دانستن ازدواج با زن نصرانى, یا یهودى (همچو زیدیه)
پیش داشتن پسر عموى ابوینى بر عموى پدرى در ارث.
مشروع ندانستن مسح بر چکمه.
مسح کردن دو پا در وضو.
افزودن (اشهد ان علیاً ولى اللّه) در اذان و تشهد.
در اظهار نظر نویسنده درباره شیعه امامیه, لغزشهایى وجود دارد که پس از برشمردن آنها, به بررسى مى پردازیم:
1 . محمدبن الحسن بن فروخ الصفار, مؤسس حقیقى فقه شیعه امامیه است و گواه بر آن کتاب بصائر الدرجات وى.
2 . رساله (حلال و حرام) امام موسى کاظم, که در سال 183هـ. در زندان فوت کرده, نخستین کتاب فقهى شیعه امامیه است.
3 . دومین کتاب فقهى شیعه, (فقه الرضا)ست, نوشته على الرضا.
4 . کتابهاى مهم و اساسى شیعه, عبارتند از: بصائر الدرجات, رساله حلال و حرام, فقه الرضا والکافى فى علم الدین.
5 . امامیه, قیاس را دور مى افکند و اجماع را منکر است.
6 . مهم ترین اختلاف شیعه و سنى, به فقه و عقیده باز نمى گردد, بلکه تنها به حکومت و رهبرى بر مى گردد.
7 . امامیه در اذان و تشهد, جمله (اشهد ان علیا ولى الله) را مى افزاید.
پیشینه تاریخى شیعه:
ریشه تاریخ شیعه, به زمان پیامبر اکرم(ص) باز مى گردد. رسول اکرم(ص) پیروان على بن ابى طالب را شیعه نامید.
جلال الدین سیوطى, از دانشمندان بزرگ اهل سنت, در ذیل آیه پایانى سوره بینه: (اولئک هم خیرالبریة) مى نویسد:
(منظور از (اولئک) و (هم) على(ع) و شیعیان اویند.)
وى چند روایت نبوى را به گونه تایید ذکر مى کند که در آنها به صراحت لفظ (شیعه) آمده است, از جمله:
(عن جابربن عبداـ قال کنا عند النبى(ص) فاقبل على فقال النبى صلى اـ علیه وآله وسلم والذى نفسى بیده ان هذا وشیعته لهم الفائزون یوم القیامه.)1
جابر گوید: ما در محضر فرستاده خدا(ص) بودیم که على(ع) به طرف ما آمد. پیامبر(ص) فرمود قسم به آن که جان من در دست اوست, این [على] و پیروان او رستگاران روز قیامت هستند.
با عنایت به این نوع روایات وارده در منابع اهل سنت است که مى گوییم بنیاد تاریخى شیعه به دوره پیامبراکرم(ص) باز مى گردد, گرچه تحقق عینى آن, پس از رحلت آن حضرت, آغاز شده است.
بزرگانى از اصحاب پیامبر اکرم(ص) چون سلمان فارسى, ابوذر غفارى و مقدادبن الاسود و…, نخستین شیعیان و پیروان على(ع) بودند.
امامیه و معناى آن
سید مرتضى, مى نویسد:
(فرقه امامیه, قائل به وجوب امامت و عصمت و نص در امر خلافت هستند و در اصل نام امامیه بدان جهت بر آنان اطلاق مى شود که به اصول سه گانه فوق اعتقاد دارند.)
سمعانه مى نویسد:
(فرقه امامیه جماعتى از غلات شیعه اند و بدان سبب آنان را امامیه گویند که امامت را مخصوص على و خاندان او مى دانند. اعتقاد دارند که مردم ناگزیر باید امام داشته باشند.)2
معناى فقه و تعریف آن:
فقه در لغت به معناى فهم است و علم فقه, علمى است که در مورد احکام شرعى عملى مردم گفت و گو مى کند و فقیه کسى است که آگاهى او به احکام شرعى عملى, از دلایل تفصیلى به دست آمده باشد. ولى تازگى اهل سنت فقیه را نیز هم معنى مسأله دان به کار مى برند و گویند فقه عبارت است از:
(معرفه احکام الحوادث نصاً واستنباطاً على مذهب من المذاهب.)3
شناخت احکام حوادث برابر مذهبى از مذاهب از روى نص یا استنباط.
بنابراین تعریف فقیه یعنى آگاه به مسائل فقهى مذهبى از مذاهب چهارگانه اهل سنت و به عبارت دیگر مجتهد فتیا.
پیش از پاسخ به مطالب نویسنده, یک نقد کلى بر نویسنده (الفقه الاسلامی…) این است که بر خلاف نظر خود در مقدمه, منابع شیعى این قسمت بحث خود را نیاورده است و در هیچ کدام از منابع شیعى که به ادعاى خود بآنها رجوع کرده (یعنى مختصر نافع و کافى و شرح لمعه و مفتاح الکرامة) ذکرى از تاریخ فقه امامیه نیامده است.
نقد و بررسى مطلب نخست:
نویسنده مى نویسد: موسس حقیقى فقه شیعه امامیه در فارس, محمدبن الحسن بن فروخ است.
محمد بن حسن صفار از بزرگان محدثان قم بوده است, نجاشى در ترجمه او مى نویسد:
(کان وجهاً فى اصحابنا القمیین, ثقه, عظیم القدر… له کتب… توفی… سنه ستین و ماتین.)4
صاحب قدر و منزلت در اصحاب قمى ما, مطمئن, بزرگ منزلت بود… براى او کتابهایى است… وفات یافت… در قم سال 290.
شیخ طوسى مى نویسد:
(محمدبن الحسن الصفار قمى له کتب… وله مسائل کتب الى ابى محمد الحسن بن على العسکرى علیه السلام.)5
محمدبن حسن صفار, قمى است و کتابهایى دارد و براى او, مسائلى است که به امام حسن عسگرى علیه السلام نوشته.
کشى, در ترجمه ابى بکر الحضرمى گوید:
(محمدبن الحسن الصفار المعروف بمموله روى عن عبداـ بن محمد خالد.)6
محمدبن حسن صفار معروف به مموله از عبدالله بن محمد خالد روایت کرده است.
شیخ طوسى, او را از اصحاب امام حسن عسگرى(ع) شمرده است و مى نویسد:
(له الیه (علیه السلام) مسائل یلقب مموله.)7
او مسائلى از امام عسگرى دارد که به (مموله) لقب یافته است.
این تمام آن چیزى است که رجال شناسان شیعه درباره محمدبن حسن صفار نوشته اند. چنانکه ملاحظه کردید هیچ یک, او را به عنوان مؤسس و مهم ترین مروج فقه شیعه در فارس نشمرده است و اگر بود, به آن اشاره مى کردند.
افزون بر این, اگر بنا باشد او را به دلیل کتاب بصائر الدرجات, مؤسس فقه شیعه در فارس بدانیم, استاد او, احمدبن محمدبن عیسى, با اوصافى که رجالیان درباره او نوشته اند, به این لقب سزاوارتر است زیرا:
اولاً, از اصحاب سه امام: حضرت رضا, حضرت جواد و حضرت هادى بوده است و داراى کتابهاى چندى در فقه, مانند: کتاب متعه و نوادر و حجج. بنابر گفته شیخ, کتابهاى صد نفر از شاگردان امام صادق(ع) را روایت کرده است و در اسناد حدود 2290 روایت واقع شده است, در صورتى که محمدبن حسن صفار, در اسناد 572 روایت قرار دارد.8
ثانیاً, او رئیس محدثان قمى و فقیه مطلق و بلامنازع آنان بوده است. کشى در مورد او مى نویسد:
(شیخ القمیین و جیههم وفقیههم غیر مدافَع.)9
او بزرگ قمیان و صاحب قدر و منزلت در میان آنان و فقیه بلامنازع بود.
و مانند عبارت کشى را شیخ نیز, با اندک تفاوتى درباره او گفته است.10
ثالثاً, با همه قدر و منزلتى که محمدبن حسن دارد, ولى هیچ یک از رجالیان او را با عنوان (فقیه) معرفى نکرده اند, تا چه رسد به عنوان موسس فقه امامیه در ناحیه فارس.
رابعاً, گیریم او موسس و عامل اصلى ترویج فقه باشد, ولى او موسس فقه امامیه فقط در منطقه قم بوده نه در منطقه وسیع فارس.
خامساً, گیریم او موسس فقه امامیه در منطقه فارس بوده است, چرانویسنده برخلاف امانت در نگارش, در عنوان اصلى او را موسس فقه امامیه, نه در منطقه خاصى, ذکر کرده است.
نام صحیح بصائر الدرجات, چاپ شده در سال 1285هـ. بصائرالدرجات الکبرى فى فضائل آل محمد(ع), است, نه آن گونه که زحیلى آورده است.
توضیح: چند کتاب به این نام بوده که برخى از آنها موجودند:
1 . بصائرالدرجات فى تنزیه النبوات, نویسنده ناشناخته.
2 . بصائر الدرجات فى المناقب, از سعدبن عبداللّه بن ابى خلف الاشعرى القمى (م:299هـ.) که از فقها و جلیل القدر بوده است.
3 . بصائر الدرجات الصغرى, از محمدبن حسن صفار.
4 . بصائر الدرجات الکبرى فى فضائل آل محمد(ع) که به نقل صریح شیخ طوسى(ره) در فهرست, این کتاب از دو کتاب بصائر محمدبن الحسن صفار در اختیار ماست و همین کتاب, در سال 1285هـ. در چهار جزء در ایران چاپ شده است. آقا بزرگ تهرانى (ذریعه ج125/3 چاپ بیروت).
مى نویسد:
نسخه هاى دیگر بصائر را دیدم که با نسخه چاپ شده از جهت اجزاء و ابواب و ترتیب مخالف است و احتمال دارد که آن نسخه ها, بصائرالدرجات صغراى محمدبن حسن صفار باشد.
نقد و بررسى مطلب دوم:
نویسنده مى نویسد: نخستین کتاب فقهى امامیه رساله جوابیه (حلال و حرام) نوشته امام موسى کاظم (م:183 در زندان) است.
پاسخ:
1 . امام موسى کاظم در سال 183هـ, ق در زندان هارون الرشید, به دست سندى بن شاهک با خوراندن زهر به شهادت رسیده است.11 نه این که به گونه طبیعى در زندان از دنیا رفته باشد.
2 . رساله (حلال و حرام) از ابراهیم بن محمدبن ابى یحى المدنى الاسلمى, استاد امام شافعى است که از امام صادق علیه السلام روایت کرده12 و امام هفتم رساله اى به این نام ندارد.
3 . نخستین کتاب فقهى شیعه امامیه رساله (حلال و حرام) نیست. براى توضیح مطلب و نیز این که نوشتار مولف نشانگر ناآشنایى کامل او با فقه و تاریخ فقه و فقهاى شیعه است,نگاهى کوتاه به فقه و فقها و نوشته هاى فقهى شیعه مى افکنیم.
پیش از شروع توضیح این نکته بایسته است که کتابهاى فقهى زمان امامان(ع) در عین فقهى بودن, روایى نیز بوده اند. به عبارت روشن تر, آن کتابها, خلاصه اجتهاد و نظر آنان (اصحاب) بوده است, با این حال به صورت کتاب حدیث و نقل آورده اند,13 نه به صورت کتابهاى فقهى امروزى, از این روى معمول کتابهاى روایى اصحاب ائمه (ع) کتابهاى و اصول14 فقهى نیز بوده اند.
*مقام فقهى امامان شیعه و پیشینه تاریخى فقه شیعه:
مقام فقهى امامان, روشن است, ولى براى روشن شدن مطلب, نکاتى را یادآور مى شویم:
پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) امام على(ع) مرجع عام تمامى مردم و صحابه بود. او, به شهادت روایت متواتر نبوى: (انا مدینة العلم وعلى بابها) و روایت متواتر ثقلین (انى تارک فیکم الثقلین کتاب اـ وعترتى اهل بیتى) و روایات زیاد دیگر که در مجامع روایى اهل سنت به فراوانى دیده مى شود, برترین و عالم ترین مردم و صحابه پس از رسول اکرم(ص) بوده است.
ابن سعد در طبقات, حافظ رازى در کتاب الجرح والتعدیل, ابن حجر هیثمى در صواعق محرقه, سیوطى در تاریخ خلفا, ابن عبدالله در استیعاب (ج462/2) و ابن حجر در تهذیب التهذیب (ج337/1) روایتى از ابن عباس بدین مضمون نقل کرده اند که گفت:
(هرگاه شخصى که مورد اطمینان بود از على(ع) فتوایى را نقل مى کرد, ما برابر آن عمل مى کردیم و از آن صرف نظر نمى کردیم.)
و نیز ابن عبدالله در استیعاب و سیوطى در تاریخ الخلفا و صبان در اسعاف الراغبین و محب طبرى در ذخائر العقبى و خوارزمى در مناقب از عایشه نقل کرده اند که گفت:
(ان علیاً اعلم الناس بالسنه.)
على, عالم ترین مردم به سنت رسول اللّه(ص) بود.
ابو اسحاق شیرازى, از ابن عباس نقل کرده که گفت:
(اعطى على تسعه اعشار العلم وانه لاعلمهم بالعشر الباقى.)15
به على(ع) نه دهم علم داده شد و یک دهم باقیمانده به باقى مردم, و على در آن باقى یک دهم هم عالمترین مردم بود و مقام علمى و فقهى او به قدرى است که خلیفه دوم (عمر) بارها گفت:
(لولا على لهلک عمر.)16
اگر على نبود عمر هلاک شده بود.
ابن اثیر در نهایه جزء ذیل ماده قرر, روایتى از ابن عباس نقل کرده بدین بیان:
(فقال علمى الى علمه کالقرارة فى المثعنجز.)
علم من نسبت به علم على همچو گودال آبى است نسبت به ژرفناک ترین جاى دریا.
امام على و امام حسن(ع) از نخستین نویسندگان در علوم گوناگون اسلامى هستند,17 سیوطى در تدریب الراوى آورده است:
(کان بین السلف من الصحابه والتابعین اختلاف کثیر فى کتابه العلم فکرهما کثیر منهم واباحها طائقه وفعلوها منهم على وابنه الحسن.)18
در نوشتن علم, اختلاف زیادى بین صحابه و تابعان بود که بسیارى از آنان از نوشتن علم کراهت داشتند, ولى گروهى از آنان مباح مى دانستند و انجام دادند که از آن گروه بودند, على و فرزندش حسن.
نوشته هاى على(ع) کتاب (جامعه) است. در این کتاب, تمامى مسائل مورد نیاز حتى ارش خدش بیان شده است و این همان کتابى است که در دست ائمه بوده و سوید بن ایوب و ابوبصیر آن را در دست امام باقر(ع) دیده اند.20
امام باقر(ع) فرمود:
(فى کتاب على کل شی یحتاج الیه حتى ارش الخدش.)21
در کتاب على هر چه که مورد نیاز است, حتى ارش خدش, آمده است.
تمامى امامان, مرجع مردم در مسائل گوناگون از جمله فقهى بودند و مسندات آنان گواه روش بلندمرتبگى مقام علمى و فقهى آنان است.
مالک در موطأ به نقل از استادش زهرى درباره امام چهارم(ع) مى نویسد:
(ما رأیت افقه من على بن الحسین.)22
فقیه تر از على بن الحسین ندیدم.
از محضر علمى امام باقر و امام صادق(ع) هزاران دانشور بهره هاى فراوان بردند و ابوحنیفه امام حنفیان و مالک بن انس, امام مالکیان, از شاگردان امام صادق(ع) بودند.
ابوحنیفه گوید:
(من از جعفربن محمد, فقیه تر و آگاه تر ندیدم.)23
امام جواد(ع) عالم ترین مردم زمان خود بود. او, با این که بیش از 7 سال نداشت, در مباحثات فقهى خود با یحیى بن اکثم, عالم آن عصر, برترى خود را نشان داد24.
سخن کوتاه کنیم که هر چه درباره مقام علمى امامان(ع) بنویسیم, بسیار ناچیز و اندک است25.
برخى از فقهاى شیعه در عصر صحابه
در عصر صحابه, بنابر قولى تا پایان سال چهلم هجرى قمرى, شیعه فقهاى زیادى داشته است که به بعضى از آنان اشاره مى کنیم.
1 . سلمان فارسى: (م:36هـ.ق)
ابواسحاق شیرازى در طبقات الفقها, او را از فقهاى عصر صحابه شمرده است.26
فرید وجدى مى نویسد:
(از اشخاصى که در فقه تفوق داشته و بدان مشهور بوده سلمان فارسى بوده است.)27
و على(ع) درباره او فرمود:
(ان سلمان ادرک العلم الاول و الاخر.)27
همانا سلمان علم اول و آخر را یافت.
2 . ابوذر غفارى (م: 31 یا 32 هـ.ق).
3 . عمار یاسر (ش:36هـ.ق).
ابو اسحاق در کتاب خود هر دو را از فقهاى بنام ذکر کرده است.28
ابن شهر آشوب مى نویسد:
(ان اول من صنف فى الاسلام امیرالمؤمنین على علیه السلام ثم سلمان ثم ابوذر ثم اصبغ بن نباته ثم عبداـ بن ابى رافع.)29
نخستین کسى که در اسلام تصنیف و تالیف داشت على علیه السلام سپس سلمان سپس ابوذر سپس اصبغ بن نباته, سپس عبدالله بن ابى رافع بود.
ابن سعد (طبقات ج332/2), ابن حجر عسقلانى (در تهذیب التهذیب ج337/1) و ابن عبدالله (استیعاب ج462/2) در شمار معروف ترین فقها پس از خلفا, ابوذر غفارى, سلمان فارسى و عمار یاسر را شمرده اند.30
4 . ابورافع. نجاشى در رجال خود, او را از سلف صالح مى شمرد و مى نویسد:
(لابى رافع کتاب السنن والاحکام والقضایا.)31
براى ابى رافع است کتاب سنن و احکام و قضایا.
5 . على بن ابى رافع (م: 35هـ.ق) پسر ابورافع. نجاشى در مورد او مى نویسد:
(وجمع کتاباً فى فنون من الفقه الوضو الصلاة و سائر الابواب.)32
او کتابى در فنونى از فقه وضو و نماز و باقى ابواب, جمع آورى کرد.
سید حسن صدر,33 او را به عنوان نخستین مولف فقیه در عالم اسلام معرفى مى کند که درست نیست. حق با سید محسن امین است که گذشت. زیرا على(ع) و ابو رافع از نظر زمانى مقدم اند.
6 . عبادة بن صامت. اوزاعى درباره او مى نویسد:
(او, نخستین کسى است که در فلسطین منصب قضا یافته است.)34
به همین شمار از فقهاى شیعه دوره صحابه بسنده مى کنیم که شرح آن را در جاى دیگر باید جست وجو کرد. از مطالب بالا روشن شد که نخستین نوشته فقهى شیعه, به دوره صحابه و به امام على(ع) و یاوران آن حضرت باز مى گردد, نه آن گونه که دکتر زحیلى در کتاب خود آورده.
حال که سخن به این جا رسید خوب است اشاره اى داشته باشیم به بعضى از فقهاى شیعه در عهد تابعین و تابعین تابعین.
برخى از فقهاى شیعه در دوره تابعین و تابعین تابعین
این دوره از سال چهلم هجرى به بعد شروع مى شود. شیعه در این روزگار, فقیهان زیادى داشته, که اسامى بعضى از آنان عبارتند از:
1 . سعیدبن مسیب (م: 94هـ.ق.) از اصحاب امام چهارم(ع). احمدبن حنبلى و ابن حجر و ابن المدینى و ذهبى و ابواسحاق و… او را از فقهاى بزرگ این دوره شمرده اند35 و هر کدام با القاب ویژه اى از او یاد کرده اند.
2 . سعیدبن جبیر36 (ش:94 یا 95) از اصحاب امام چهارم(ع) که به دست حجاج بن یوسف, به شهادت رسید.
3 . قاسم بن محمدبن ابى بکر (م: 101, 102, 108, 112) از اصحاب امام سجاد و امام باقر(ع).37 ابواسحاق او را از فقهاى هفتگانه طبقه نخستین تابعین شمرده و مالک بن انس, از او تعبیر به: (فقیه امت)38 کرده است.
4 . زراره بن اعین.
5 . معروف بن خربّوذ.
6 . برید.
7 . ابوبصیر اسدى.
8 . فضل بن یسار.
9 . محمدبن مسلم الطایفى.
هر شش نفر از اصحاب امام باقر و امام صادق(ع) و صاحب کتاب در فقه بوده اند.
10 . یونس بن عبدالرحمن از اصحاب امام موسى کاظم(ع). وى, تألیفات فراوانى داشته, از جمله کتاب صلات و کتاب زکات.39
11 . احمدبن محمدبن ابونصر بزنطى, از اصحاب امام هفتم و امام هشتم(ع), صاحب کتاب (مارواه عن الرضا) و کتاب مسائل.40
12 . ابوعبدالله محمدبن خالد برقى قمى, از اصحاب امام رضا, امام جواد و امام هادى(ع) و صاحب کتابهایى در صلات و صیام و نکاح و طلاق, اشربه, عتق, تدبیر و….42
13 . ابوسعید سهل بن زیاد آدمى از اصحاب امام عسکرى(ع) که داراى کتابهائى در فقه بوده است.43
شیعه در زمان امامان, بیش از شش هزار و ششصد کتاب تالیف کرده است که از بین آنها, چهارصد کتاب, برجستگى ویژه اى پیدا کردند.44. این چهارصد کتاب که به (اصول اربعماة) شهرت دارند, مایه اصلى کتابهاى مهم چهارگانه شیعه: کافى, من لایحضره الفقیه, استبصار و تهذیب را تشکیل مى دهند.
از آنچه گذشت روشن شد که نویسنده (الفقه الاسلامى وادلته) در مورد نخستین کتاب فقهى شیعه, راه خطا پیموده است.
نقد و بررسى مطلب سوم:
مى نویسد: دومین کتاب فقهى شیعه, کتاب (فقه الرضا) نوشته على الرضاست.
الف: کتاب (فقه الرضا) از زمان مجلسى اول مشهور شده و مورد مراجعه علما قرار گرفته است و از آن زمان به بعد, همواره, درستى انتساب کتاب به امام على بن موسى الرضا مورد بحث بوده است. محدث نورى, در خاتمه مستدرک چند قول از بزرگان در مورد کتاب فقه الرضا آورده است.
1 . انتساب کتاب به امام على بن موسى الرضا(ع) درست است. و حجیت دارد. مجلسى پدر و پسر, از طرفداران این دیدگاهند.
2 . نویسنده کتاب, ناشناخته است و کتاب از امام على بن موسى الرضا نیست, از این روى, اعتبار ندارد شیخ حر عاملى, صاحب کتاب وسائل الشیعه و جمعى از علما, با این دیدگاه موافق هستند.
3 . انتساب کتاب به امام على بن موسى الرضا(ع) ثابت نشده است, ولى در صورت ناسازگار نبودن با موافقت مشهور, اخبارش قابل تمسک است. صاحب مفاتیح الشرایع, از طرفداران این قول است.
4 . این کتاب, رساله على بن بابویه است, نه کتاب امام على الرضا(ع). افندى صاحب ریاض از طرفداران این قول است.
5 . املاء مقدارى از کتاب از امام رضا(ع) است که اصحاب حضرت نوشته اند, ولى باقى کتاب از احمدبن محمدبن عیسى اشعرى است. محدث نورى و سید محسن اعرجى کاظمى از طرفداران این قول هستند.
بنابراین, در درستى نسبت دادن این کتاب به على بن موسى الرضا, جاى تردید است. پس این که نویسنده از روى قطع, کتاب را از آن حضرت مى داند, دور از تحقیق است. مگر این که بگوییم نویسنده در میان دیدگاههاى بالا, یقین به قول اول پیدا کرده که چنین قضاوتى کرده است. این احتمال, در مورد نویسنده بسیار بعید است و افزون بر این اگر هم باشد, نباید انتساب به تمامى شیعیان دهد.
ب: همان گونه که گذشت, این اثر دومین اثر فقهى شیعه نیست, بلکه پیش از آن کتابهاى فقهى بسیارى را اصحاب امامان تدوین کرده بودند.
نقد و بررسى مطلب چهارم
مى نویسد: کتابهاى چهارگانه مهم شیعه عبارتند از: رساله حلال و حرام, فقه الرضا, بصائرالدرجات و الکافى فى علم الدین.
تمامى دانشوران شیعه معتقدند که بهترین و مهم ترین کتابهاى روایى شیعه عبارتند از:
1 . الکافى: ابن جعفر محمدبن یعقوب کلینى, شمار روایات 16199.48
2 . من لایحضره الفقیه: ابى جعفر محمدبن على بن بابویه القمى معروف به صدوق, شمار روایات 9044.
3 . تهذیب الاحکام: ابى جعفر محمدبن الحسن الطوسى, شمار روایات 13590.
4 . الاستبصار فى الجمع بین ما تعارض من الاخبار, شمار روایات 5511.
بنابراین مجموع روایات کتب اربعه 44344 49حدیث است.
یادآورى: این کتابها, از زمان تالیف تاکنون, پیوسته مهم ترین کتابهاى روایى شیعه شمرده شده است, ولى این به معناى معتبر دانستن جمیع روایات آنها نیست و روایات ضعیف در آنها نیز وجود دارد. مثلاً در مورد کتاب (کافى) که بهترین این چهار کتاب است, محدث نورى, به نقل غیر مستقیم از بعض مشایخ متاخرین مى نویسد:
روایات (صحیح) (به اصطلاح متاخرین) کافى 5072 حدیث و روایات (حسن) آن 144 حدیث و روایات (موثق) آن 1118 حدیث و روایات (قوى) آن 302 حدیث و روایات (ضعیف )آن 9485 حدیث است.50
بنابراین, کتابهاى چهارگانه, شیعه, اینهاست که بر شمردیم, نه کتابهایى که نویسنده (الفقه الاسلامى و ادلته) نام برده و نیز روشن شد که روش برخى از اهل سنت که به برخى از روایات (کافى) علیه شیعه تمسک مى جویند, نادرست و خلاف انصاف است.
نقد و بررسى مطلب پنجم
مى نویسد: امامیه قیاس را دور مى افکند و اجماع را منکر است.
پیش از شروع نقد و بررسى, تعریف قیاس و اجماع ضرورى است.
قیاس در لغت به معناى تقدیر و مساوات است و در اصطلاح اصولیان عبارت است از اجراى حکم اصل در فرع.51
اجماع در لغت به معناى اتفاق, اتحاد و عزم است و در اصطلاح اصولیان عبارت است از اتفاق فقها در هر عصرى از عصرها بر امر دینى در شرعیات.52
اینک پس از روشن شدن تعریف قیاس و اجماع, به بررسى سخن نویسنده مى پردازیم:
الف. براى قیاس اقسامى است که امامیه و برخى از دانشمندان اهل سنت, برخى از اقسام آن را حجت نمى دانند و دور مى افکنند:
1 . قیاس منصوص العلة: هرگاه حکمى از طریق نص معتبر در میان باشد و درخود آن نص, علت حکم نیز به روشنى بیان شده باشد و ما بخواهیم در هر موضوع دیگرى که علت منصوص, در آن وجود دارد حکم آن را نیز جارى کنیم, قیاس منصوص العله نامیده مى شود. مثلاً در روایت گوید (الخمر حرام لانه مسکر). که در صورت وجود اسکار در هر موضوع دیگرى غیر از خمر, باز هم حکم حرام بودن را, به دلیل همین روایت جارى مى کنیم. این قیاس را تمامى اصولیان شیعه, بلکه مذاهب اسلامى53, معتبر مى دانند و به عنوان منبع شناخت پذیرفته اند.
2 . قیاس مستنبط العله: عبارت است از علتى که در نص ذکر نشده است, ولى مجتهد علت را از راه عقل استنباط مى کند و مجتهد بخواهد حکم منصوص را در موضوع دیگرى که علت معقول در آن وجود دارد جارى کند.
این قسم قیاس را دانشمندان اصولى شیعه و برخى از علماى اهل سنت قبول ندارند و مى گویند عمل به آن حرام است.54
3 . قیاس اولویت: این قیاس در موضوعى که داراى دو شرط باشد,وجود دارد:
* حکم در منطوق و مفهوم از یک سنخ باشد.
* ملاک حکم در مفهوم از ملاک آن در منطوق, قوى تر باشد مثلاً در آیه: (ولاتقل لهما اف) اف گفتن بر پدر و مادر نهى شده است. دلالت این نهى بر ناسزا گفتن و آزار دادن آنان, داراى اولویت است, زیرا حکم در منطوق و مفهوم از سنخ حرمت است و ملاک حرام بودن در آزار و فحش دادن به آنان, قوى تر است تا در اُف گفتن. این قیاس راجلّى55 نیز نامیده اند.
این قیاس مورد پذیرش اصولیان امامیه است و اختلافى در حجیت آن نیست56 تنها برخى از دانشمندان اصولى شیعه, چون علامه حلى و محقق قمى و برخى از اهل سنت, مانند: ابوحامد محمدغزالى آن را از باب ظهور لفظ حجت و معتبر مى دانند.57
4 . قیاس تنقیح مناط: عبارت است از آن که مجتهد حکم واقعه اى را بر واقعه دیگر به جهت یکى بودن مناط حکم, سرایت دهد58 تفاوت این قیاس با مستنبط العله آن است که علت استنباط شده از راه عقل, احتمالى یا ظنى است, ولى در این قیاس, قطعى و غیرقابل تردید است59. این قیاس در مذهب امامیه تجویز شده است و برخى از دانشمندان اهل سنت, همچون غزالى این قیاس را حجت نمى دانند.60 نکته درخور ذکر این که در این تنقیج مناط, اعتبار حکم مبتنى بر قطع است که حجت بودن آن ذاتى است نه مبتنى بر قیاس.61
5 . قیاس تشبیه و تمثیل: قیاس تشبیه و تمثیل عبارت است از سرایت دادن حکم موضوعى به موضوع دیگر که به آن شباهت دارد.
اعتبار و حجت بودن این قیاس, از دیر باز مورد بحث و مناقشه اهل سنت بوده است. ابراهیم بن یزید نخعى و حمادبن سلیمان و پس از او شاگردش ابوحنیفه از طرفداران حجیت این قیاسند. مالک بن انس پیشواى مذهب مالکى و احمدبن حنبل شیبانى پیشواى مذهب حنبلى, فقط در صورت ضرورت (بنابرنقل ابن قیم مجوزى در اعلام الموقعین ج25/1) عمل به آن را جایز شمرده اند.62
عموم فقهاى شیعه این قیاس را نپذیرفته اند, زیرا این گونه قیاس, هیچ گاه باعث علم به حکم شرعى نمى شود و تنها ثمره آن, ظن است:
(ان الظن لایغنى من الحق شیئا).63
ظن, انسان را از حق بى نیاز نمى کند.
دو قسم دیگر از اقسام قیاس, قیاس تخریج مناط و قیاس تحقیق مناط است, که قیاس تخریج مناط همان قیاس تنقیح مناط است, با اندک تفاوتى و قیاس تحقیق مناط هم, خارج از اصطلاح اصولیان است و در اصطلاح به آن قیاس نمى گویند.
بنابر آنچه گذشت روشن شد:
قیاس غیردرخور پذیرش نزد شیعیان, قیاس مستنبط العله و قیاس تشبیه و تمثیل است و این همان قیاسى است که به تعبیر امام صادق(ع) عامل پوشیده شدن دین است که فرمود: (السنّة اذا قیست محق الدین.)
2 . طرد این دو قیاس مخصوص امامیه نیست, بلکه برخى از فرزانگان اهل سنّت نیز آن را طرد کردند.
ابن حَزم در المُحَلّى از مخالفان این دو قیاس است و ادعاى اجماع صحابه بر باطل بودن قیاس را کرده است.64
3 . اعتبار تمامى گونه هاى قیاس را بزرگان اهل سنّت ردّ کرده اند.
محمدبن على بن طیب بصرى معتزلى, پس از تعریف قیاس:
(هو اثبات حکم الاصل فى الفرع لاجتهاعهما علة الحکم.)
گوید: (وهذا الحد لایشمل انواع القیاس.)
این تعریف شامل انواع قیاس نمى شود.
ب: امامیه و تمامى مجتهدان مذاهب اسلامى, اجماع را به عنوان منبع استنباط (یکى از ادله اربعه) پذیرفته اند, تنها اختلاف در این است که آیا حجیت اجماع در عَرض کتاب و سنت, یکى از منابع مستقل استنباط است,چنانکه بیشتر اهل سنت برآنند, یا این که حجیت آن به صورت اصل غیر مستقل و به عنوان کشف قول معصوم است, چنانکه امامیه و برخى از دانشمندان اهل سنت برآنند.
علامه خضرى, از اصولیان اهل سنت, پیرو نظریه امامیه در مسأله اجماع است. او گوید:
(لاینعقد الاجماع الاعن مستند.)66
پس اگر منظور نویسنده در گفته اش که امامیه (منکر اجماع هستند) یعنى منکر اجماع به عنوان اصل مستقل از کتاب و سنت, کلام صحیح و درستى است, منتهى باید گفت, برخى از دانشمندان اهل سنت نیز عقیده اى همسان نظریه امامیه دارند.
فخرالدین محمدبن عمر در (المحصول) و محمدبن على بن طیب در (المعتمد) مى نویسند:
(نظام از دانشمندان اهل سنت, قائل به حجت نبودن اجماع است.)67
ولى اگر منظور نویسنده این باشد که امامیه منکر اجماع است, چه به عنوان اصل مستقل یا غیر مستقل, کلام نادرست و انتساب غلطى است.
محمدبن على بن طیب معتزلى مى نویسد:
(وقالت الامامیه ذلک صواب لان الامام داخل فیه.)68
امامیه گویند: اجماع حجت است چون امام داخل در آن است.
نقد و بررسى مطلب ششم:
نویسنده گوید: مهم ترین اختلاف شیعه به فقه و عقیده باز نمى گردد, بلکه تنها از جانب حکومت و رهبرى است.
گرچه به نظر مى رسد نویسنده با طرح این نظریه راه تقریب بین المذاهب را هموار کرده و اختلاف شیعه و سنى را همچو اختلاف شافعى و حنبلى, مثلاً در مسائل فرعى و فقهى دانسته است که حق نیز چنین است و سعى ایشان مشکور باد, ولى روشن است که محور مهم اختلاف بین امامیه و اهل سنت در مسأله امامت و رهبرى است و دو نوع تفکر بنیادین در مسأله رهبرى وجود دارد:
1 . امامت تنها یک مسأله سیاسى و در رابطه با نظام حکومتى است. این دیدگاه مورد پذیرش اهل سنت است.
2 . دیدگاه دیگر این است که امامت فراتر از یک مفهوم سیاسى است و امامت امامان(ع) جانشینى رسول اکرم(ص) در اقامه احکام شریعت و پاسدارى از حوزه دین است و نه تنها وظیفه او مدیریت سیاسى است, بلکه هدایت و رهبرى امّت در جهت رشد و ارتقاى انسانى, از جمله وظائف اوست. در سوره انبیا آیه 70 محور اصلى امامت را (هدایت) که بعد معنوى و وسیع امامت است قرار داده است و مى فرماید: (وجعلناهم ائمه یهدون بامرنا). این معنى در مورد امامت که آبشخور آن, قرآن و سنت است, مورد پذیرش شیعه است و این معنى فراتر از فقه, بلکه یک مسأله کلامى است و فقه تحت الشعاع آن است. پس اختلاف شیعه و اهل سنت به مسأله امامت و رهبرى که فوق فقه و مسائل فقهى است باز مى گردد و اگر در فقه هم از ولایت و امامت سخن رانده مى شود, نشأت گرفته از مسائل کلامى آن است و در پرتو کلامى بودن آن, در فقه به بحث و گفت وگو پرداخته مى شود و روایات متواترى همچو روایت ثقلین, منزلت, انذار,سفینه و… ناظر به همین جایگاه پراهمیت است که شناخت امامت را در ردیف شناخت قرآن و پیامبر قرار مى دهد و امامت را استمرار بخش نبوت معرفى مى کند.
خلاصه پاسخ این که:
اولا,امامت مسأله کلامى و فوق فقه است و از این روى, اختلاف امامیه و اهل سنت به عقیده باز مى گردد.
ثانیاً, برخى از مسائل امامت و ولایت, در پرتو کلامى بودن آن در فقه گفت وگو مى شود, از این روى, در کتابهاى فقهى, بحث (ولایت فقیه) مطرح شده است.
نکته درخور یادآورى این که: این اختلاف در اندیشه کلامى و عقیدتى,در صورت تبیین صحیح و درک درست آن, اهرم بازدارنده تقریب بین المذاهب نیست, زیرا این تفاوت عقیده شیعه, چیزى فراتر از اختلاف عقائد کلامى اهل سنت با یکدیگر نیست.
نقد و بررسى مطلب هفتم:
نویسنده مى نویسد: امامیه در اذان و تشهد: (اشهد ان علیاً ولى اـ) را اضافه مى کند.
الف . اضافه کردن شهادت به ولایت على(ع) در اذان, تنها به قصد رجاء صحیح است و اگر به قصد جزئیت (یعنى به این عنوان که جزء اذان است) انجام شود, اکثر فقهاى شیعه قائل به باطل بودن اذان هستند و آن را حرام مى دانند.
سید یزدى در عروه مى نویسد:
(واما الشهادة لعلى(ع) بالولایة وامرة المومنین فلیست جزاً منهما.)
شهادت به ولایت و امامت على(ع) جزء اذان و اقامه نیست.
سید محسن حکیم در مستمسک العروة, ذیل عبارت سید مى نویسد:
(بلا خلاف و لا اشکال.)
بدون خلاف و اشکالى کلام سید صحیح است.
ب . این که نویسنده مى نویسد: شیعه در تشهد (اشهد ان علیاً ولى الله) گوید از آن حرفهایى است که جایگاهى در فقه شیعه و نیز در میان توده شیعه, جز در برخى مناطق خارج از ایران,ندارد. و عمل جمعى در اضافه کردن (اشهد ان علیا ولى الله) در تشهد در صورتى که با قصد جزئیت باشد قطعاً حرام و بدعت است و در صورتى که با قصد رجاء, آورده شود به حسب حکم اولى مانع فقهى ندارد همچون اضافه کردن رجائى اذکار در نماز. گرچه ترک این عمل و نشان دادن مبانى کلامى و فقه شیعه آنچنان که هست سزاوارتر است.
________________________________________
پى نوشتها
1 . (الدرالمنثور), جلال الدین سیوطى, ج397/6, کتابخانه آیت اللّه مرعشى نجفى, قم.
2 . (اعیان الشیعه), سید محسن امین, ج20/1, دارالتعارف للمطبوعات, بیروت.
3 . (الفقه الاسلامى وادلته), دکتر وهبة زحیلى, ج16/1 ـ 17, دارالفکر, دمشق.
4 . (رجال النجاشى), ابوالعباس احمدبن على النجاشى 354/. انتشارات اسلامى, وابسته به جامعه مدرسین, قم.
5 . (معجم رجال الحدیث), سید ابوالقاسم خویى, ج249/2, دارالزهراء, بیروت.
6 . (همان مدرک).
7 . (همان مدرک).
8 . (همان مدرک) 296/ ـ 297.
9 . (همان مدرک) 297/.
10 . (همان مدرک).
11 . (اعیان الشیعه), سید محسن امین, ج12/2; (جامع الرواة) محمدبن على الاردبیلى, ج464/2.
12 . (تأسیس الشیعه) سید حسن صدر 300/, اعلمى.
13 . (آشنایى با علوم اسلامى), شهید مرتضى مطهرى ج61/3,صدرا.
14 . منظور از اصول, قواعد نیست, بلکه جمع اصل به معناى کتاب است, گرچه بین اصل و کتاب فرقهایى است. ر . ک: (اعیان الشیعه), ج140/1.
15 . مجلّه (کیهان اندیشه), مقاله ادوار اجتهاد, نوشته محمد ابراهیم جناتى, شماره 41/38 ـ 42.
16 . (اعیان الشیعه), ج139/1.
17 . (همان مدرک) 88/ ـ 89.
18 . (همان مدرک) 88/.
19. (همان مدرک) 93/.
20 . (همان مدرک).
21 . (همان مدرک).
22 . مجلّه (کیهان اندیشه), مقاله ادوار اجتهاد,شماره 43/38.
23 . (همان مدرک) شماره 69/39 به بعد.
24 . (همان مدرک).
25 . (اعیان الشیعه), ج1.
26 . (ادوار فقه), محمود شهابى, ج488/1 ـ 489, وزارت ارشاد.
27 . (همان مدرک).
28 . (همان مدرک).
29 . (اعیان الشیعه), ج129/1.
30 . مجلّه (کیهان اندیشه) شماره 44/38.
31 . (رجال النجاشى) 6/.
32 . (همان مدرک).
33 . (تأسیس الشیعه) 298/.
34 . (ادوار فقه), محمود شهابى, ج496/1.
35 . (همان مدرک), 313/3.
36 . (همان مدرک).
37 . (رجال) شیخ طوسى, اصحاب امام سجاد و امام باقر(ع).
38 . (ادوار فقه), ج328/3.
39 . (فهرست), ابن ندیم, ترجمه و تحقیق محمد رضا تجدد 403/, امیرکبیر.
40 . (همان مدرک) 405/.
41 . (همان مدرک) 406/.
42 . (رجال) شیخ طوسى 412/.
43 . (فهرست), ابن ندیم 309/; رجال شیخ 416/; جامع الرواة, ج393/2.
44 . (اعیان الشیعه), ج140/1.
45 . (همان مدرک), 27/2.
46 . (مستدرک الوسائل),محدث نورى, ج336/3 ـ 339,اسماعیلیان.
47 . (وسائل الشیعه), شیخ حر عاملى, ج2/ اسلامیه, تهران.
48 . (مستدرک الوسائل), ج541/3 مى نویسد:
(امّا الکافى فجمیع احادیثه حصرت فى سته عشر الف حدیث و ماه و تسعه وتسعین حدیث.)
سید محسن امین در (اعیان الشیعه) مى نویسد: کافى 16099 حدیث دارد.
49 . (اعیان الشیعه) ج144/1.
50 . (مستدرک الوسائل), ج541/3.
51 . (فرهنگ معارف اسلامى), سیّد جعفر سجادى ج578/3.
52 . (همان مدرک), ج80/1.
53 . (همان مدرک), ج578/3; (کیهان اندیشه), شماره 17/40, مقاله محمد ابراهیم جناتى.
54 . (فرهنگ معارف اسلامى), ج578/3.
55 . (همان مدرک).
56 ـ (همان مدرک).
57 . (کیهان اندیشه), شماره 17/40.
58 . (همان مدرک).
59 . (همان مدرک).
60 . (همان مدرک).
61 . (همان مدرک).
62 . (همان مدرک) 19/ ـ 20.
63 . (همان مدرک) 20/.
64 . (المحلى) ابن حزم اندلسى, جز, 1 مسأله 100, به نقل از (ادوار فقه), ج284/2 ـ 286.
65 . (المعتمد فى اصول الفقه),ابوالحسن محمدبن على بن الطیب البصرى, ج443/2, دارالکتب العلمیه, بیروت.
66 . (اصول الفقه), محمد خضرى 275/, به نقل از (کیهان اندیشه),شماره 16/40.
67 . (المحصول فى علم اصول الفقه), فخرالدین محمد بن عمرالحسین الرازى ج8/2; (المعتمد فى اصول الفقه)4/.
68 . (المعتمد فى اصول الفقه) 4/.