باستان شناسی هزاره پنجم پیش از میلاد فلات مرکزی و چالش های پیش رو (مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (دانشگاه آزاد)
آرشیو
چکیده
مطالعات باستان شناسی در دهه ۱۳۵۰ شمسی در دشت قزوین، با کاوش در سه محوطه مهم زاغه، قبرستان و سگزآباد وارد مرحله نوینی شد که همگان به نتایج این اقدام شادروان دکتر عزت الله نگهبان به صورت مبسوط اشاره داشته اند. این کاوش ها به رغم نتایج درخشان از دو ضعف عمده برخوردار بودند که یکی از مهمترین نقیصه ها فقدان گاهنگاری درست محوطه های مورد اشاره است. همین امر موجب شد تا برخی از کاوشگران این محوطه ها در تبیین جابجایی استقرارها دچار برداشت های عامیانه از تحولات فرهنگی شوند که من آن را باستان شناسی شبه تاریخی فرهنگی نام می نهم. استفاده از واژه باستان شناسی شبه تاریخی فرهنگی بدین منظور بوده که این رهیافت ها شباهت ظاهری با مکتب تاریخی-فرهنگی دارند؛ اما مشرب باستان شناسی تاریخی فرهنگی خود دارای ساختار و چهارچوب مشخصی است که افرادی همانند دکتر مجیدزاده در طرح بیان و نظریاتشان از همان اندک بضاعت باستان شناسی تاریخی فرهنگی نیز بهره نجسته اند. نکته دوم که ذکر آن خالی از فایده نیست، فقر نظریه پردازی در مکتب تاریخی-فرهنگی است که موجب شد این نوع از باستان شناسی فاقد هرگونه درکی جامع از چگونگی تطور فرهنگی جوامع انسانی فلات مرکزی ایران باشد. به همین دلیل وقتی به یک گونه سفالی همانند سفال آلویی در یک بستر فرهنگی جدیدتر بر خوردند، تصور کردند که قومی تازه وارد به فلات حمله نموده و با به بار آوردن ویرانی ها باعث جابجایی عظیم استقرارها شده است. جنگ و به کارگیری قوه قهریه علیه ساکنان بومی، نه تنها آن ها را از محل های مسکونی شان فراری داده، بلکه آن ها را مجبور کرده ضمن فراموش نمودن سنن و آداب و رسومشان، حتی در استفاده از اسباب روزمره زندگی، سفالی را استفاده کنند که باب میل مهاجمان بوده است. مقاله حاضر از دو منظر نگرش و نگاه سطحی این رویکرد شبه باستان شناختی را مورد نقد و ارزیابی قرار می دهد و سعی دارد تصویر درست و علمی از باستان شناسی هزاره پنجم پ.م شمال فلات مرکزی ارائه دهد.The Archaeology of the Fifth Millennium BC of the Iranian Central Plateau and its Challenge
Archaeological investigation in the Qazvin plain during the 1970s presented new light to study the cultural developments of Iranian prehistory. In spite of its significance, these studies faced with two main problems of the inadequacy of using secure chronological data and the second was that some of the excavators when found new ceramic types suggested the migration and invasion of new people within the central plateau. This paper revised the chronology of the fifth millennium BC sites based on the c14 dates and stratigraphic sequences in order to show the cultural historical approaches is not significant to understand the cultural carnages of the region. This is significant that the new chronological studies clearly show there is no relationship between the abandonment of old sites and settling of news sites. There are large gap between the sties which abandoned during the fifth millennium BC sites such as Tepe Sialk North to the emerging of new sites such as Sialk South. We suggested sits such as Sialk abandonment caused by natural phenomenon such as highly sedimentation and flooded from 5900 BC to 4500 BC and therefore such abandoned was not originated by invasion. This paper is also suggested that the fifth millennium BC communities of the Iranian central plateau can be view as tribal ranked societies and it is still too early suggest external warfare. It is important to say that when we see new ceramic types it is better to address it as an innovation and interaction rather an external stimuli for change.