شفاهی و مکتوب در آموزش معماری دوران اسلامی، فرضیه ای در باب انتقال علم در حوزه معماری (مقاله علمی وزارت علوم)
درجه علمی: نشریه علمی (وزارت علوم)
آرشیو
چکیده
پژوهش های معطوف به بررسی نسبت علم و معماری در دوران اسلامی طی یک دهه اخیر، در پژوهش های داخلی، پیشرفت قابل ملاحظه ای داشته است. با این وصف پیشرفتِ پژوهش ها در این حوزه، هم زمان پرسش های تازه ای نیز به دنبال داشته است؛ از جمله پرسش درباره نحوه انتقال علم به حوزه معماری که خود محتاج پرسش در باب ماهیت آموزش معماری در گذشته است؛ موضوعی که کمتر به آن توجه شده و این کم توجهی خود معلول دو پیش فرض است: پیش فرض اول مبتنی بر بی سوادی معماران گذشته و پیش فرض دوم ناشی از صرفاً شفاهی بودن شیوه آموزش معماری در گذشته است. نتیجه این پیش فرض ها که عمدتاً برآمده از مقایسه معماری ایران دوران اسلامی با معماری اروپای قرون وسطاست، آن بوده که آموزش معماری در ایران دوران اسلامی آموزشی شفاهی بوده که به روش سینه به سینه در کارگاه های ساختمانی انجام می یافته و از آموزش مکتوب یا مدرسه ای در آن خبری نبوده است. در مقاله حاضر با نگاهی مجدد بر دو پیش فرض مذکور، فرضیه ای جدید در خصوص آموزش معماری در این دوران مطرح می شود. برای این منظور طی دو مقدمه، ابتدا به مقوله آموزش مکتب خانه ای، به عنوان نوعی آموزش پیش از حرفه، در جهان اسلام پرداخته و سعی خواهد شد تصویری روشن تر از میزان سواد یا بی سوادی محترفان دوران اسلامی ارائه شود. سپس با استفاده از نظریه ای در حوزه آموزش دوران اسلامی به دو عامل «شفاهی و مکتوب» در الگوی آموزش دوران اسلامی پرداخته و سعی می شود جایگاه هریک از این دو عامل در این الگوی آموزش، از جمله در آموزش صناعات تبیین گردد. در نهایت با استفاده از این دو مقدمه و برخی شواهد تاریخی، فرضیه ای تازه در باب چگونگی انتقال علم در حوزه معماری عرضه می شود. بر اساس این فرضیه می توان الگویی در آموزش معماری عرضه کرد که برخلاف الگوی موجود، جایگاهی برای آموزش مدرسه ای و انتقال علوم عملی در آن لحاظ شده است. مطابق این الگو بنّایان دوره اسلامی، به واسطه آموزش مکتب خانه ای، عموماً از سواد حداقلی برخوردار بودند که ایشان را در خواندن و نوشتن و فهم اصول اولیه تعلیمات هندسی و ریاضی توانا می ساخت. لذا آموزش ایشان دارای دو رکن اصلی و مکمل یکدیگر بود. یک رکن همان آموزه های فنی و مهارتی است که قاعدتاً در محیط های کارگاهی و در حین عمل آموخته می شد و عمدتاً شفاهی بود؛ رکن دیگر، آموزه های نظری و مواد علمی است که ناگزیر بایست در محیطی مدرسه ای و به شیوه های مرسوم سایر آموزه های مدرسه ای، یعنی سماع و قرائت و املا آموخته می شد و آمیزه ای از «شفاهی و مکتوب» بود.The Oral and the Written in Architecture Education of the Islamic Era: Hypotheses about the Transmission of Architectural Knowledge
Research on the relationship between science and architecture in the Islamic era has made significant progress in Iran in the last decade. This progress has simultaneously created new questions, such as about the transmission of science to the field of architecture, which itself requires questioning the nature of architecture education in the past— a relatively neglected subject because of two presuppositions. The first presupposition is the illiteracy of the architects of the past and the second presupposition is the oral way of teaching architecture in the past. The result of such thinking, which is mainly derived from comparing Iranian architecture during the Islamic era with the architecture of medieval Europe, is that architectural education in Iran after Islam was oral and was carried out face-to-face in construction workshops and there was no written or school education involved. In the present article, a new hypothesis about architecture education in this era is proposed by reviewing the two aforementioned presuppositions. For this purpose, through two introductions, the matter of “ kuttab” or “ maktab” education as a type of elementary school and pre-vocational instruction in the Islamic world will be discussed first, and an attempt will be made to provide a clearer picture of the level of literacy or illiteracy of professionals in the Islamic era. Then, using Gregor Schoeler's theory in the field of education in the Islamic era, the two “oral and written” modes of education are discussed, and next, the role of each in the Islamic education model especially of crafts is explained. Finally, by using these two introductions and some historical evidence, a new hypothesis is presented about the transmission of architectural knowledge. Based on this hypothesis, the architectural education model, contrary to the existing model, includes school education and the transmission of practical skills. According to this model, the builders of the Islamic era were minimally literate, in general, through elementary school education which made them able to read and write and understand the basic principles of geometry and mathematics. Therefore, this education model had two main and complementary pillars. One pillar included the technical skills teachings that were usually taught in workshop environments in practice and were mainly oral processes; the other pillar, however, included the theoretical teachings and scientific materials which were taught in a school environment and by the usual methods of school teachings, i.e., sama‘ (audition), qira’a (recitation) and imla’ (dictation). Thus, architecture education combined both "oral and written" modes.