مشروعیت ازجمله مؤلفه های اساسی و بنیادین در مناسبات میان حاکمیت و مردم است. تلاش حاکمان در طول تاریخ معطوف بر توجیه قدرت از راه هایی بوده است که برای مردم قابل پذیرش باشد. حکومت آل بویه نیز برای پیشبرد قدرت خود از راه های مختلفی برای کسب مشروعیت استفاده کرده است. در پی مرگ عضدالدوله، نیمه دوم حکومت بویهیان به صحنه کشاکش قدرت های داخلی و اختلافات خانوادگی تبدیل شد. با وجود این، حاکمان این دوره به شیوه های گوناگون در پی کسب مشروعیت در جهت استحکام پایه های قدرت خود برآمدند. مقاله حاضر به روش توصیفی تحلیلی و بر پایه مطالعات کتابخانه ای در پی واکاوی و تحلیل تکاپوهای مشروعیت یابی حاکمان بویهی در دوره پس از مرگ عضدالدوله تا سقوط این حکومت است. پژوهش حاضر می کوشد به این پرسش پاسخ دهد که امیران آل بویه در حدفاصل سال های 372 تا 447 ﻫ.ق از چه شیوه هایی برای کسب مشروعیت بهره می گرفتند؟ یافته های پژوهش حاکی از آن است که فارغ از قدرت طلبی های درون خاندانی که بر تاریخ آل بویه در این محدوده سایه افکنده است، جانشینان عضدالدوله معیارهایی چون کسب امتیازات سیاسی از خلافت، باستان گرایی و توجه به میراث کهن و کارآمدی و تأمین منافع عمومی را برای کسب مشروعیت در این دوره مدنظر داشته اند.