کهن الگوی نقاب یا پرسونا در نظریه یونگ، صورتکی است که هر فرد در ارتباط با انتظارها و معیارهای اجتماعی، فرهنگی، سنتی و نیز برای پاسخ گویی به احتیاج های کهن الگویی درون خود، از ان بهره می گیرد. درواقع پرسونا نقشی است که اجتماع، انجام ان را از فرد انتظار دارد و به طورکلی هدف ان، تاثیرگذاری بر دیگران و پوشاندن طبیعت و ماهیت واقعی درونی شخص است. پرسونا در برابر شخصیت خصوصی فرد قرار دارد و درواقع شخصیت یا شخصیت های اجتماعی اوست که فرد به طور ناخوداگاه به جهان عرضه می کند. این پژوهش به روش توصیفی تحلیلی انجام شده است و در ان کهن الگوی پرسونا در گفت وگوها و رفتارهای شخصیت های داستان سیاوش در شاهنامه فردوسی بررسی می شود. در این مقاله نشان داده شده است که سیاوش و کاووس به سبب برخورداری از فره ایزدی، در گفت وگوها یا رفتارهای خود، نقاب زیان بار بر چهره نمی زنند. بیشترین گفت وگو و برخوردی که با استفاده از کهن الگوی پرسونا در داستان سیاوش امده، برای دو چهره بدنهاد این داستان، یعنی سوداوه و کرسیوز است و همه پرسوناهای انان از نوع زیان بار است.