آرشیو

آرشیو شماره ها:
۹۴

چکیده

متن

حفصیان از جمله سلسله‏هاى بربر شمال آفریقا بودند که از 625ه تا 983ه ، در افریقیه (طرابلس الغرب، تونس، الجزایر شرقى) حکومت کردند. طب دوره حفصى، که از ترکیب مکتب سنتى قیروان و طب آندلسى و ایرانى پدید آمد، شاه‏راه انتقال دانش طبى مسلمانان به اروپا و مرحله‏اى نهایى از پیشرفت تاریخ طب اسلامى بوده است. در این مقاله به دست آوردهاى این دوره، در زمینه‏هاى صیدله، تشریح، وصف و تشخیص بیمارى‏ها، علم تغذیه، حفظ الصحه و درمان با آب گرم مى‏پردازیم. بروز اپیدمى وبا و طاعون در اروپا و افریقیه، از حوادث درخور توجه دوره حفصى است که آثار علمى، سیاسى و فقهى در برداشت.
مقدمه‏
افریقیه از سال 625ه تا 983ه دوره‏اى از تعالى فرهنگ دینى را پشت سرگذاشت؛ با توسعه مراکز آموزش سنتى مسلمانان، انبوهى از متون علمى و دینى تولید شد. عهد حفصیان، دوره‏اى از شکوه و عظمت علوم و معارف اسلامى، به ویژه در زمینه طب است. حفصیان، حکومتى دینى داشتند و رؤساى آن‏ها در آغاز در شمار علماى دینى محسوب مى‏شدند و به آموزش و انتشار فرهنگ و تمدن اسلامى اهمیت مى‏دادند. افریقیه، میراثى عظیم از دست آوردهاى تمدنى اغالبه، فاطمیان، زیریان، مرابطین و موحدین را در خود ذخیره کرده بود و هفت قرن جلوه‏گاه فرهنگ و تمدن اسلامى بود. حفصیان، صاحبان این میراث عظیم، از دانشمندان، فقها و محدثان مهاجر از آندلس و مصر استقبال کردند و شهرهاى بزرگ افریقیه، تونس، پایتخت دولت حفصى؛ بجایه، قطب فرهنگى جهان اسلام و قیروان، مرکز سنتى فرهنگ و تمدن اسلامى، محل آموزش و انتشار علوم و معارف اسلامى شد.
در طول چهار قرن حکومت حفصیان، شخصیت‏هاى برجسته‏اى در شاخه‏هاى مختلف علوم و معارف پدید آمدند که آثار آنها شهرت جهانى یافت؛ ابن خلدون تونسى، براى معرفى این تمدن کفایت مى‏کند. در تاریخ علم طب اسلامى و صیدلیه، از مدرسه خاص طبى افریقیه باید نام برد. در دوره حفصیان، میراث طب مسلمانان، از شرق، آندلس و افریقیه در هم آمیخته شد و سنت طبى مسلمانان تداوم پیدا کرد. از وجوه بارز فرهنگ و تمدن اسلامى در دوره حفصى، برترى و حیات طب اسلامى است.
در اندیشه اطباى حفصى، نگرش علمى به طب و جدا کردن آن از خرافات، درخور توجه است. میراث این مدرسه در عهد حفصیان به نهایت گسترش و تکامل خود رسید و تونس پل انتقال طب اسلامى به اروپا شد. این مدرسه، بخشى اساسى از مدرسه طبى مسلمانان در افریقیه و مرحله نهایى تکامل طب مسلمانان است که در غرب جهان اسلام صورت گرفت.
طب در افریقیه پیش از عهد حفصى‏
در افریقیه، ملتقاى تمدن‏ها از طب بربرها، سیاهان، رومى‏ها،(2) فنیقى‏ها، اعراب، ایرانیان یاد کرده‏اند.(3) دوره اغالبه، نقطه عطفى در تاریخ طب افریقیه بود و بسیارى از بنیادهاى طب سنتى افریقیه، در این عصر نهاده شد.(4) از طبیبان بى‏شمارى در دوره اغلبى نام برده‏اند.(5) بیت الحکمه قیروان، از مراکز گسترش و آموزش در دوره فاطمى بود و طبیبان افریقیه در مصر و شام و سائر نقاط پراکنده شدند. در عصر زیریان، شخصیت‏هاى سرشناسى در طب و داروشناسى ظهور کردند. هجوم اعراب هلالى موجب توقف روند رشد طب در افریقیه شد که تا پایان عصر مرابطین ادامه داشت.(6) در عهد موحدین، طب اسلامى به نقطه اوج خود دست یافت.(7)
در دوره سلطنت حفصیان، جریان طب در افریقیه رو به احیاء گذاشت و در سراسر عصر حفصى، هم چنان رو به پیشرفت بود.(8) برونشویک به پیشرفت طب در دوره حفصى و برترى طب اسلامى اشاره کرده؛(9) او، اقدام مستنصر حفصى در ارسال طبیب به صقلیه را دلیل بر تقدم طب اسلامى و عقب ماندگى طبى اروپا در آن دوره، دانسته است.(10)
حفصیان با استفاده از ثروت و قدرتى که از موحدین به ارث برده بودند، باعث پیشرفت فعالیت‏هاى اقتصادى و تجارى شدند و فضاى مناسبى جهت پیشرفت برخى علوم، از جمله طب فراهم کردند. رشد چشمگیر و مستمر طب در افریقیه در دوره حفصى، حاکى از سهم بالاى افریقیه، در تمدن غرب اسلامى است.(11)
مدرسه طبى قیروان‏
در سال 150 هجرى، براى نخستین بار، یکى از پزشکان دانشگاه ایرانى جندى شاپور به نام یوحنا بن ماسویه طب اسلامى را وارد قیروان کرد.(12) مدرسه طبى قیروان رنگ خاصى از سنت طبى داشت که آن را از سایر مدارس طبى متمایز مى‏کرد.(13) دکتر احمد بن میلاد، دو ویژگى اساسى براى مدرسه طبى قیروان ذکر کرده است:
1. عربى بودن؛
2. غیر دینى بودن.
اما به نظر مى‏رسد ویژگى‏هایى که ایشان در خصوص مدرسه طب قیروان بیان کرده، مبتنى بر حقایق تاریخى نیست؛ طب قیروان نه لائیک بود و نه عربى، چون خصوصیاتى که از تاریخ طب قیروان طب ثبت کرده‏اند نشان مى‏دهد که طب قیروان تا حد زیادى «ایرانى» با رنگ «مذهبى» بوده و این ویژگى‏ها از صفات بارز طب افریقیه در دوره حفصى است.
نفوذ طب ایرانى‏
عمده‏ترین ویژگى طب افریقیه، به ویژه مدرسه طبى قیروان، صبغه ایرانى آن است. آغاز نفوذ ایران از هنگام تأسیس بیت الحکمه قیروان بود که به عنوان مرکز ترجمه کتاب‏هاى طبى فعالیت مى‏کرد. با انتقال مدرسه طبى بغداد ( مدرسه طبى جندى شاپور) به قیروان، میراث طبى ایران به افریقیه راه پیدا کرد. نخستین بار یوحنا بن ماسویه، پزشک ایرانى دانشگاه جندى شاپور، که حامل سنت ایرانى طب بود، به همراه مهلبى سردار دولت عباسى، در سال 150 هجرى وارد قیروان شد. این مدرسه طبى نفوذ خود را هم‏چنان تا دوره حفصى حفظ کرد. بهترین گواه بر این مطلب آثارى است که پزشکان افریقیه حفصى بر اساس کتاب‏هاى اصلى طب ایرانى، پدید آوردند، برخى از این آثار عبارتنداز:
1. کتاب قانون ابن سینا که احمد صقلى (د: 828ه ) آن را خلاصه کرد و با نام المختصر الفارسى، به ابى فارس عبدالعزیز، امیر حفصى، هدیه کرد.(14) پرداختن به قانون ابن سینا و شرح ارجوزه او در طب و به کارگیرى شیوه و افکار ابن سینا و آثار رازى در طب تونسى - که محمد بن الدهان (853ه ) بخشى از کتاب المنصورى رازى را نزد قلصادى در تونس خواند(15) - خود دلیل بزرگى بر سلطه طب ایرانى در دوره حفصى است.
2. طبیبان افریقیه، شرح‏هاى متعددى بر ارجوزه و قانون ابن سینا در دوره حفصى نوشته‏اند که عبارتنداز:
الف) شرح احمد بن مهنا بر ارجوزه ابن سینا؛(16)
ب) شرح عمران بن على بن بدوح بر قانون ابن سینا؛(17)
ج) ادویه مفرده در قانون ابن سینا که ابن اندراس (د: 674ه ) آن را در رجزى به نظم آورد؛ وى، رجز دیگرى در طب بر اساس برخى گیاهان داروئى ارائه داد. از ابن اندراس، طبیب مخصوص المستنصر بالله (خلیفه اول حفصى) به عنوان ابن سیناى زمان نام برده‏اند.(18)
د) محمد الدهان (د: 853ه) ارجوزه ابن سینا را نزد قلصادى، عالم طبیب آندلسى، در تونس خواند؛(19)
ه) کتاب الاطبّاء شرحى است که احمد صقلى بر ارجوزه ابن سینا نوشت.(20)
3. احمد بن الغَشَّا، معجم موضوعى بر اساس کتاب المنصورى رازى تدوین کرد. او در این کتاب انبوهى از الفاظ فارسى را به کار گرفت و ریشه‏هاى فارسى کلمات را نشان داد.(21)
4. نفوذ طب ایرانى از طریق آثار رازى را در جاى دیگر نیز مى‏توان مشاهده کرد؛ نخستین آثار در «حفظ الصحه» - که از موضوعات اساسى طب تونسى در افریقیه دوره حفصى است - به وسیله طبیبان ایرانى نوشته شد. رازى که طبیبان دوره حفصى به آثار او توجه مى‏کردند، «حفظ الصحة» را بخش مستقلى از طب دانسته است.
5. آثار ابن جزار، از منابع مهم مدرسه طب و صیدلیه در قیروان بود. نکته‏اى که محققان به آن توجه کرده‏اند، تأثیر پذیرى بالاى کتاب‏هاى ابن جزار از منابع طب ایرانى است. در منابع کتاب‏هاى ابن جزار، نام پزشکان ایرانى دیده مى‏شود؛ ابراهیم مراد مى‏نویسد: ابن جزار که رکن اصلى و اساسى مدرسه طب قیروان بوده در کتاب‏هاى خود 68 بار به آثار یوحنا بن ماسویه، طبیب دانشگاه ایرانى جندى شاپور(22) و چند طبیب دیگر ایرانى استناد کرده است.(23)
6. از جمله طبیبان قیروان، متیمم است. او پس از آن که در اصفهان طب و نجوم آموخت، به وطن خود بازگشت. ابوالعباس امجد در عهد مستنصر حفصى از اصفهان به افریقیه رفت و و پس از سکونت در بجایه، به طبابت مشغول شد.(24) ابوالحسن مروزى، پزشکى ایرانى بود که از مرو به افریقیه رفت.(25) بنابراین، واقعیت تاریخى نشان مى‏دهد که مدرسه طب قیروان ایرانى التأسیس و اسلامى البقاء بود.
طب اسلامى قیروان‏
ویژگى دوم که احمد بن میلاد به طب قیروان نسبت داده غیر دینى بودن آن است. او در نفى صفت دینى از طب قیروان مى‏نویسد: «طب قیروان رنگ مسیحى، رنگ یهودى و رنگ اسلامى نداشته و از صبغه تصوف و عوارض آن، دعا و استغاثه به اولیاء و صالحین خالى بوده است».(26)
مهم‏ترین دلیل بر لائیک نبودن طب قیروان، حضور مسلط طب یهودى در کنار طب اسلامى و قدمت آن بر طب اسلامى است. براى آگاهى از این حضور، همین بس که به داستان انگیزه طب خواندن مازرى توجه کنیم. مازرى، صاحب مدرسه سنتى قیروان در کلام، فقه و طب بود. او براى معالجه خویش به اطباء یهودى مراجعه مى‏کرد. در یکى از مراجعات انگیزه بالایى جهت خواندن طب براى او پیدا شد.(27)
برونشویک نیز راه مبالغه پیموده و از مدرسه طبىِ اسلامى - یهودى در قیروان یاد کرده است، اما على رغم مبالغه، دیدگاه برونشویک صحیح‏تر است. برونشویک بر یهودى - اسلامى بودن طب قیروان اصرار دارد و حرف او در مقابل نظر دکتر احمد بن میلاد است و لائیک بودن طب قیروان را نفى مى‏کند(28) در هنگامى که سنت طبى یهود در حال گسترش بود، مسلمانان موفق شدند طب اسلامى را به اوج شکوه برسانند. از داستان امام مارزى(29) این طور مى‏توان استفاده نمود که وى تصمیم گرفت سلطه طب یهودى را بر قیروان در هم بشکند. او که فقیه بلند پایه مالکى و در مسائل فقهى مرجع فتوا بود، با تحقیقات طبى به جایى رسید که در طب هم مرجع شد. مازرى فقیه و طبیب مدرسه قیروان با دید شرعى به طب نگاه مى‏کرد.
اما آیا سنت طبى اسلامى - یهودى قرن چهار و پنج هجرى، در دوره حفصى نیز هم‏چنان برقرار بوده یا خیر؟ این سئوال را برونشویک مطرح کرده است. او این احتمال را بعید دانسته است.(30) در عین حال، اطباى یهود هم‏چنان در محافل بالاى طبى در دوره حفصى مطرح بوده‏اند. ابن قنفذ از طبیب ابى الحجاج یوسف آندلسى قرمونى به عنوان طبیب مخصوص ابى العباس حفصى نام‏برده که شاگرد ابن الزرزار یهودى بوده است.(31) اطباء یهودى در دوره حفصى، در انتقال طب به اروپا نیز مفید واقع شدند.(32) با این وصف، هرگز طب قیروانى مجرد از دین و فرهنگ مذهبى نبوده است. اسحق بن عمران، بنیان‏گزار سنت طبى قیروان مى‏کوشید تا آن را با فلسفه بیامیزد. طبیبان قیروان در دوره حفصى نیز طب را با فقه تلفیق کردند. ابراهیم بن مزغیش(33) و محمد البلوى (بکوش) مفتى، فقیه و طبیب، از طبیبان قیروان در دوره حفصى بودند.(34)
بنابراین، سنت جارى در طب قیروان، همواره طبى با رنگ مذهبى بوده است و نباید براى نفى حضور سنت طبى یهود در قیروان، آن را لائیک بدانیم، زیرا با اقدامات مازرى، سنت طبى مسلمانان در قیروان چنان گسترش پیدا کرد که در قرن‏هاى بعدى (در دوره حفصى) شاهد نوعى طب شرعى در افریقیه هستیم که بحث آن خواهد آمد برونشویک، با اشاره به این موضوع مى‏نویسد: در دوره حفصى ما شاهد مجموعه‏اى از طبیبان متبحر و مشهور در شهر بجایه، تونس و قسنطینه هستیم که همه آنها مسلمان بودند و یهودى در بین آنها نیست، ویژگى این اطباء، تضلع و تبحر در شریعت و فقه و طب بود.(35)
علاوه بر مطالب یاد شده، فرهنگ حاکم بر گذشته افریقیه به ویژه قیروان نشان مى‏دهد که این سرزمین، حداقل در دوره اسلامى، با تعصب مذهبى روبه‏رو بود که با لائیک بودن منافات دارد. با توجه به فرهنگ مردم افریقیه در اعتقاد به زیارت قبور، کرامات اولیاء و... ، فرض لائیک بودن طب قیروان - خصوصاً هنگامى که افریقیه در اوج اعتقاد به سر مى‏برد - منتفى مى‏شود. دباغ درباره زندگى مازرى و دیگران گفته است که در وسایل شخصى او اشیایى پیدا شد که نشان مى‏داد او قصد داشته به شیوه‏هاى غیر طبى، مانند کیمیا، به مداوا بپردازد. این جمله نیز سخن دکتر احمد بن میلاد را نقض مى‏کند که طب قیروان را فارغ از گرایش‏هاى خاص غیر طبى همچون ادعیه و اوراد، مى‏دانست.
فلاسفه و فقهاء طبیب‏
از جمله ویژگى‏هاى طب تونسى که مى‏توان آن را یک دست آورد به حساب آورد، آمیختگى آن با یکى از شاخه‏هاى علوم نظرى بود. اطبایى از میان فقها، فیلسوفان، مورخان، ادیبان و شاعران بزرگ در افریقیه ظهور کردند و تلفیق میان ادب، فلسفه و طب، ریشه سنتى در افریقیه داشت. از اسحق بن عمران، طبیب افریقى، به عنوان بنیان‏گزار این شیوه (تلفیق طب و فلسفه) در افریقیه نام برده‏اند.(36) ویژگى ابن جزار نسبت به اطباء زمان خویش، آمیختن عقیده با فلسفه بود؛ او به شیوه اطباء فیلسوف، چون رازى و ابن سینا عمل مى‏کرد.(37) ابن اندراس، طبیب مخصوص مستنصر حفصى نیز به شیوه ابن سینا و رازى، عمل مى‏کرد. وى از اطباء فیلسوف بود.(38) قلصادى(39) و تیفاشى(40) از دانشمندان علوم عقلى در دوره حفصى، به طب پرداختند.(41) احمد بن شعیب فاسى، متوفاى تونس (746ه) از جمله اطباى افریقیه بود که بین طب و فلسفه و ادب جمع کرد. او این شیوه را در تونس آموخته بود.(42)
حضور فقهاى بزرگ در عرصه طبابت، باعث پیوند بین مبانى شرع و طب شد و نوعى طب شرعى در تونس پدید آمد.(43) برخى از محققان، این امر را یک پدیده بارز در تاریخ طب اسلامى قلمداد کرده‏اند.(44) این سنت در دوره حفصى استمرار یافت و «ابن قوبع» تونسى مظهر واقعى این پدیده در میان اطباى افریقیه در قرن هشتم هجرى معرفى شده است. او علاوه بر آن که مفسر، نحوى، شاعر و لغوى بود، در تونس حوزه درسى در طب داشت. وى پس از مهاجرت به مصر و شام، در آن‏جا شیخ مالکیه لقب گرفت. او مدتى در بیمارستان منصورى دمشق مشغول به کار شد و در مدرسه منکوتمریه به تدریس طب پرداخت. ابن قوبع متأثر از اندیشه ابن سینا و مروج آراء او بود. وى مدتى نیز نایب قاضى القضاة مصر شد. او در زبان عربى متخصص بود و آثارى در باب علوم قرآن و نحو از وى به جا مانده است.
طب نبوى در دوره حفصى‏
توجه به غذا و خواص آن در آیینه احادیث نبوى، از مسائل مهمى بود که توجه اطباى افریقیه را به خود جلب کرد. مَرْداسى (د: 914ه) کتاب الذخیرة السنیه فى شرح الاطعمه السنیه را تحریر کرد که در حقیقت تعلیقى بر کتاب ابن بشکوال قرطبى (578ه) بود که در خصوص احادیث نبوى در نجوم، صید، اسماک، انواع مشروبات و توابل و تطبیق آن با آراء حکما نوشته شده بود.(45) ابن خلدون حدیث نبوى المعدة... را در مقدمه شرح کرده است.(46) طبیب سنوسى نیز به شکل مبسوط و دقیق به توجیه علمى این حدیث پرداخته است.(47) تیفاشى نیز کتابى به نام الوافى فى الطب الشافى بر اساس سنت نبوى در باب طب نوشت.(48)
فقهاء بدن‏
در دوره اغلبى (مقارن با اوایل قرن سوم هجرى) گروهى از شیوخ زاهد و معتبر، به شکل غیر تخصصى به مطالعه طب پرداختند و تجربیاتى در زمینه امور اولیه طب به دست آوردند. این افراد، معالجه و جراحى بیماران جنگ‏ها را بر عهده داشتند و به فقهاء بدن معروف بودند.(49) این وضعیت در افریقیه هم‏چنان رو به رشد بود، به طورى که در کتاب‏هاى تراجم عنوان‏هایى، مانند فقیهٌ، مشارکٌ فى الطب و... ، بارها درباره برخى از علماى افریقیه (در دوره حفصى) به کار رفته است.(50) فقیه ابن عرفه (شیخ الاسلام دولت حفصى) از جمله این افراد بود.(51)
مازرى، فقیه قیروان، که او را در زمره آخرین شیوخ افریقیه در زمینه تحقیق و دقت نظر در فقه دانسته‏اند، نمونه بارز فقهاى طبیب بود. او همان‏گونه که در فقه فتوا مى‏داد، در طب نیز صاحب نظر بود. مازرى چندین فتوا در باب قصاص اعضاء بدن دارد که نشان مى‏دهد یک طبیب در مسائل فقهى فتوا داده است.(52) فتواى او در خصوص امتحان «برص»، بیانگر تبحر امام مازرى در طب بوده است.(53) از وى درباره زن بکرى سؤال شد که زوج او دچار برص است و... کار به محکمه قضاء کشید و... مازرى در جواب گفت: این بیماران باید امتحان شوند، چون شخص کم تجربه در تشخیص بیمارى دچار اشتباه مى‏شود.(54)
فقیه دیگر قیروان، که در دوره حفصى سرآمد طب شد، محمد سنوسى (د: 835ه) است. محمد بن یوسف بن عمر بن شعیب السنوسى، فقیه، محدث و طبیب بود. کار مهم او تحقیق علمى حدیث پیامبر(ص) درباره معده «المعدة بیت الداء و الحمیة رأس الدواء» بود به نام بیان ما تضمنه کلمه خیر البریه من غامض اسرار الصناعة الطبیه.(55) ابن خلدون در مقدمه این حدیث را بر اساس مبانى طب سنتى، به طور مفصل توضیح داده است.(56) از احمد قسنطینى نیز به عنوان فقیه مشارک در طب نام برده‏اند.(57) غبرینى نیز از مجتهدانى بودکه به طب پرداخت.
امراض شایع در افریقیه در دوره حفصى‏
وبا
از بیمارى‏هاى بسیار شایع در سراسر قرون وسطى که بیشترین خسارت را در کشورهاى حوزه مدیترانه به بار آورد، وبا و طاعون بود. طاعون در سال‏هاى 849 ، 857 ،(58) 871 ، 873 و 899ه (59) از مصر شروع شد و سراسر غرب اسلامى را فرا گرفت.(60) در قرن هشتم هجرى بزرگ‏ترین موج این بیمارى، به نام وباى سیاه (الوباء الاسود)، سراسر مدیترانه و اروپا را فرا گرفت. کثرت جمعیت و جابه‏جایى انبوه آن که به بهانه حج و تجارت به شرق و غرب رفت و آمد مى‏کردند، علت شیوع گسترده وبا و طاعون در تونس بود(61) که در محل اتصال راه حج و بازرگانى شرق و غرب، واقع شده بود. برونشویک مى‏نویسد: بعد از مسئله تغذیه و آثار منفى آن در شیوع بیمارى، اختلاط، تراکم زباله و نبودن وسائل حفظ بهداشت عمومى، از علل عمده شیوع بیمارى‏ها در افریقیه بود.(62) او با استفاده از دیدگاه ابن خلدون که معتقد بود «روستاها از حیث عوامل منفى ذکر شده، از شهرهاى دوره قرون وسطى بهتر است» این گونه نتیجه‏گیرى کرده است که وبا و طاعون در بلاد بربر، هر ده یا پانزده سال یک‏بار رخ مى‏داد و انبوهى از مردم را مى‏کشت.(63) بسیارى از مورخان از این امراض فراگیر تنها با نام «وبا» یاد کرده‏اند. در آن زمان، اطباء دوایى براى آن بیمارى واگیردار نداشتند، با این حال، طبیبان افریقیه، اقداماتى در راه مبارزه با طاعون و وبا، انجام داده بودند؛ آنها تنها راه مقابله با دمل طاعون را استفاده از گِل ارمنى مى‏دانستند. در آن اوضاع، اطباى تونسى، آثار گوناگونى در خصوص وبا و طاعون عرضه کردند:
1. عبدالقاهر تونسى (د: 899ه ) کتابى با عنوان تدبیر المسافرین و مرض الطاعون نوشت؛(64)
2. در زمان شیوع وبا و طاعون در مورد احکام کفن و دفن و معاشرت با مبتلایان به طاعون بین طلاب علوم دینى اختلاف ایجاد شد و لذا علماء تونس در صدد پاسخ به آن برآمدند. از جمله افرادى که در این باب اثرى پدید آورد، حسن بن خطیب از خانواده بنى قنفذ بود. او و پسرش صاحب کتاب الفارسیه فى مبادى الدولة الحفصیه از کارگزاران و مقربان حفصیان و از فقهاى بنام قسنطینه بودند. او کتابى با عنوان «المسنون فى احکام الطاعون» در خصوص احکام فقهى طاعون نوشت؛(65) او در این کتاب از اختلاف طلبه‏ها در خصوص حکم فقهى فرار از کسى که مرض طاعون دارد بحث کرده و احکام کفن و دفن این افراد را ذکر کرده و احادیث وارد در خصوص آن را آورده است. این فقیه در وباى سال 750ه مرد.
3. رصَّاع نیز کتابى در باب احکام فقهى وبا نوشت؛(66)
4. صقلى کتابى با عنوان رسالة فى تحفظ من مرض الوبا نوشت؛
5. محمد آندلسى رساله‏اى درباره وبا با عنوان رسالة فى تحقیق الوباء نوشت.
شیوع وبا باعث شد منابع سنتى افریقیه، بحث‏هاى مبسوطى در خصوص علل وبا مطرح کنند. در این منابع درباره منشاء بیمارى وبا سه دیدگاه طرح شده است:
1. دیدگاه طبى، که معتقد است وبا ناشى از تعفن هوا و نوعى مرض معدى است.(67) از این بیمارى شایع (وبا)، با عنوان تب تیفوسى،(68) تب مرداب (حمى المستنقعات، مالاریا)(69) و تب تیفوئید(70) نیز یاد مى‏کردند. از عوامل شکست لوئى نهم در جنگ صلیبى هشتم، شیوع بیمارى تیفوئید در لشکر او بود. لوئى از اولین قربانیان آن بود. به نوشته وزیر سراج، عده زیادى از لشکر لوئى در اثر شیوع وبا تلف شدند.(71)
2. علت وبا، تلاقى کواکب است.(72)
3. دیدگاه ماوراء طبیعى که وبا را انتقام خدا از بندگان گنه‏کار مى‏داند.(73)
امراض شایع در افریقیه در گزارش لئون‏
لئون افریقى(74) نیز به امراض شایع در افریقیه اشاره کرده و تعدادى از آنها را ذکر نموده است:(75)
1. قرع که به طور معمول در سر کودکان و زنان بالغ دیده مى‏شد.
2. سردرد که اکثر مردم به آن مبتلا بودند.
3. بیمارى‏هاى دندان که ناشى از نوشیدن آب سرد بعد از غذاى گرم بود.
4. امراض معده که بیشتر مردم از آن رنج مى‏بردند و به اشتباه آن را بیمارى قلب مى‏پنداشتند.
5. اسهال و دردهاى شدید معده که بسیارى از مردم به آن مبتلا بودند و این نیز به سبب آب سردى بود که مى‏نوشیدند.
6. الم النساء (بوزلوم) و الرکب به علت آن که بدون پوشیدن شلوار روى زمین مى‏نشستند و بدن آنها برهنه روى زمین قرار مى‏گرفت، بین آنها به وفور دیده مى‏شد.
7. بیمارى نقرس در بین آن‏ها چندان شایع نبود و برخى از رؤساى آنها که به شرب خمر و خوراک مرغ و غذاى مشهى و کسالت‏آور عادت داشتند دچار نقرس مى‏شدند.
8 . افراط در خوردن زیتون و گردو و غذاهاى خشن، باعث بیمارى لاعلاج جرب مى‏شد.
9. نشستن روى زمین در زمستان باعث مى‏شد افراد با مزاج دموى، دچار سرفه دردناک و تند بشوند. گاهى مردم از شدت سرفه در هنگام خطبه‏هاى نماز جمعه (وقتى خطیب در اوج سخن خود بود)، نمى‏فهمیدند که او چه مى‏گوید.
10. داء الافرنج (الزهرى)؛ این بیمارى وحشتناک، دردهاى کشنده و زخم‏ها و جراحات بدخیم دارد و کمتر کسى از آن جان سالم به در مى‏برد. این بیمارى از بلاد فرنگ به افریقیه وارد شده و هیچ زمینه‏اى در داخل افریقیه نداشته و در وادى کوه‏هاى اطلس(76) و در بین اعراب نومیدیا(77) یا، هیچ گاه شایع نبوده است. آغاز این بیمارى از زمانى است که فردیناند، شاه اسپانیا، یهود یان را از کشورش اخراج کرد و آنها داء الافرنج را با خود به بلاد بربر آوردند. منشأ این بیمارى، ارتباط جنسى با زنان این دسته از یهودیان بود. این بیمارى به تدریج در طى ده سال در افریقیه گسترش پیدا کرد، به طورى که هیچ خانواده‏اى از آن در امان نماند. در آغاز، افراد مبتلا به این بیمارى را جزو مبتلایان به برص مى‏دانستند و از شهر خارج مى‏کردند تا با بیماران برص زندگى کنند و هر روز به تعداد این بیماران افزوده مى‏شد. در تونس، ایتالیا، مصر و شام این بیمارى که به داءالافرنج معروف بود، سبب کشتار وسیعى از مردم شد.
11. گروهى از مردم دچار ذات الجنب بودند.
12. فتق: اغلب مردم از این بیمارى رنج مى‏بردند؛ بیضه‏هاى آنها باد مى‏کرد و منظره عجیبى به وجود مى‏آورد. آن‏ها خیال مى‏کردند که صمغ و پنیر شور داروى این بیمارى است.
13. بیمارى‏هاى صرع و بیمارى عصبى بین کودکان افریقیه شایع بود و اکثر زنان مبتلا به آن، از سر نادانى آن را ناشى از جن زدگى مى‏دانستند.(78)
14. سرطان ریه و گلو از بیمارى‏هایى بود که لئون به یک نمونه از آن در اثر شرب خمر اشاره کرده است.
15. از بیمارى‏هاى معروف دوره حفصى، «استسقاء» بود. در منابع حفصى به مرگ چند سلطان حفصى در اثر آن، اشاره شده است.(79)
تشکیلات ادارى و تأسیسات طبى در دوره حفصى‏
سامان یافتن بهینه قدرت سیاسى حفصى زمینه روى کار آمدن یک سازمان طبى قدرت‏مند را فراهم کرد تا فعالیت‏هاى طبى، که به طور گسترده در افریقیه رواج داشت کنترل شود. این تشکیلات، زیر مجموعه نظام حسبه بود. از جمله سمت‏هاى مهم در زمان حفصى، شغل امین الاطباء بود که این عنوان براى نخستین بار در تونس به مقامى که عهده‏دار کنترل فعالیت‏هاى طبیبان بود، اطلاق مى‏شد و گروهى از اطباى مشهور مسئولیت آن را به عهده داشتند.(80) از جمله وظایف آنها نظارت بر اوقاف مربوط به امور بیماران و تأمین هزینه درمان فقرا بود. در این نظام توجه خاصى به معالجه پیر مردان(81) و اطفال(82) شده بود. اطبا در جایى به نام «سوق الاطباء» به طبابت مى‏پرداختند.(83)
خلفاى حفصى به طب اهتمام خاصى داشتند. گروهى از اطباء همواره در دربار آنها حضور داشتند. مستنصرباللَّه اول حفصى، مجلس خاصى جهت امتحان اطباء به سرپرستى طبیب ابوبکر بن الفلاس، دایر کرده بود که تحت نظارت مستقیم خلیفه حفصى و در حضور او تشکیل مى‏شد.(84)
بیمارستان (مارستان)
بیمارستان‏ها که با نظام خاصى اداره مى‏شد، در بسیارى از شهرهاى افریقیه دایر شد. این اماکن، چنان رونقى داشت که پادشاهان کشورهاى فرنگ براى معالجه به آنها مراجعه مى‏کردند.(85) مهم‏ترین بیمارستان این دوره، بیمارستان حفصى تونس است.(86) که به دستور المستنصر بالله، خلیفه اول حفصى، ساخته شد(87) و بیماران به طور رایگان و از محل اوقاف، مداوا مى‏شدند.(88) بیمارستان عزافین از دیگر بیمارستان‏هاى حفصى است که در عهد خلیفه ابى فارس، در شرق جامع زیتونه ساخته شد.(89) مدرسه طبى تونس از دیگر مراکز طبى افریقیه بود.(90) در متون دوره حفصى به وجود چند بیمارستان در تونس و بجایه و سایر نقاط افریقیه، اشاره شده است. لئون افریقى در وصف بجایه، از وجود چند بیمارستان در این شهر خبر داده است.(91)
خلفاى حفصى همواره در پى حفظ سلامتى و بهداشت عمومى جامعه بودند، از این‏رو، بیمارستان‏هاى متعددى براى آموزش طب و معالجه فقرا، غربا، و انسان‏هاى درمانده و پیر، ساختند. در آن دوره، طبیبان بزرگى پدید آمدند که نوشته‏هاى خود را به آن خلفا هدیه کردند.(92)
دمنه نیز از مراکز سنتى درمان در افریقیه بود که براى نگهدارى از جذامى‏ها و بیمارانى که باید از شهر دور باشند، اختصاص یافته بود. در هر شهرى از افریقیه، دمنه وجود داشت.(93) که در دوره اغالبه تأسیس شده بود.(94) از این بیمارستان‏ها که در قرنطینه خاص براى جلوگیرى از شیوع جزام بوده است، با نام «ربض المفلس»(95) و «ربض التعلنین» به معنى کسانى که از شهر و محل زندگى خود دور شده‏اند، یاد شده است.
حَمِّه‏
از جمله مکان‏هاى مهمى که براى معالجه امراض، به ویژه جزام، از آنها استفاده مى‏شد، حمّه‏ها و چشمه‏هاى آب گرم معدنى بود.(96) از تعداد در خور توجهى از آنها در دوره حفصى،(97) در مناطق مختلف افریقیه، به ویژه شهر تونس، یاد شده است.(98) لئون از آب گرم قسنطینه خبر داده و مى‏نویسد: مردم در کنار این چشمه آب گرم، حمامى درست کرده بودند.(99)
طب ولاة
غبرینى، عنوان متولى طب ولاة را به کار برده است؛ آنان، گروهى از پزشکان بودند که به شکل سازمان یافته مسئولیت معالجه والیان و کارگزاران خلافت حفصى را به عهده داشتند. خلفاى حفصى در این کار از موحدین پیروى مى‏کردند که همواره گروهى از پزشکان مغرب و آندلس را در دربار خود جمع کرده بودند.(100) مستنصر بالله حفصى جماعتى از پزشکان را در دربار خود داشت؛(101) او، ابن اندراس را که در سلک «اطباء ولاة» بجایه بود، به تونس فرا خواند و در شمار اطباى خاص خود قرار داد.(102) از فقیه طبیب ابوعلى الحسن بن على المراکشى، به عنوان طبیب مخصوص دربار سلطان ابوالبقاء خالد نام برده‏اند که در جلسه‏هاى خصوصى او حضور داشت.(103) طبیب ابوالحجاج یوسف قرمونى، شاگرد ابن الزرزار یهودى، طبیب خاص دربار ابوالعباس حفصى بود. محمد بن ابى عیشون جزو طبیبان خاص دربار حفصى بود که سلطان ابن اللحیانى در 1311م او را به عنوان سفیر خود به دربار خایم دوم، شاه آراگون، فرستاد.(104)
دست آوردهاى طب تونسى‏
طب تونسى علاوه بر نقشى که در حفظ سنت‏ها و ارزش‏هاى نظام طبى مسلمانان داشت، دست آوردهاى ویژه‏اى به جهان دانش (در عصر خود) عرضه کرد که در نوع خود بى‏نظیر است:
1. وصف جدیدى از مرض سل در کتاب المختصر الفارسى(105) محمد صقلى، ارائه شده است که از حیث وصف مرض سل و عوارض آن و دقت در تشخیص آن از سایر امراض ریه، نوعى ابتکار و اختراع محسوب مى‏شد و گام جدیدى در شناخت نشانه‏هاى مرض سل به شمار مى‏آمد. این وصف حاکى از مشاهده حسى از راه تشریح است.(106) شایان ذکر است اروپا در آغاز قرن هفدهم، اجازه تشریح را از کلیسا دریافت کرد.(107) این امر نشان مى‏دهد که اطباء مسلمان تنها ناقلان طب یونانى نبوده‏اند، بلکه خود مدرسه خاصى در طب ایجاد کرده‏اند.(108)
2. دست آوردهاى اطباء تونس در بیمارى جرب.(109)
3. ابن خلدون، درباره جنین و تدبیر امر طفل هنگام تولد که در آن زمان، از علوم بى‏نظیر بوده، به عنوان دست آوردهاى جدید طب در زمان خود یاد کرده است. این بیان ابن خلدون از رشد علم طب در دوره حفصى حکایت مى‏کند.(110)
4. تحقیقات گسترده در «حفظ الصحه»؛ جایگاه حفظ الصحه برتر از طب، صیدلیه و سایر شاخه‏هاى طب در تونس دوره حفصى بوده و از آن به عنوان طب شریف یاد شده است.(111) حفظ الصحه یا الطب الشریف، عنوان کتابى است که احمد صقلى براى ابى فارس عبدالعزیز، خلیفه حفصى نوشت. او در این کتاب به طور مستقل به مسئله حفظ الصحه پرداخته و مسائلى که در طب گذشته به طور اجمالى مطرح شده، به تفصیل بررسى کرده است.(112)
طبیب احمد الخمیرى نیز کتابى در حفظ الصحه با عنوان تحفة القادر نوشت و این مسئله را با همه جوانب آن، مفصلاً بررسى کرد(113) و آن را به یکى از سلاطین بزرگ حفصى، ابى فارس عبدالعزیز بن ابى العباس، تقدیم کرد. ابوالقاسم ابراهیم ازدى انصارى نیز در کتاب خود بدرة الملوک به طور مفصل به حفظ الصحه پرداخته است.(114)
شیخ فقیه ابوالحسن على بن حسین مراکشى، طبیب مخصوص ابى زکریا حفصى، نیز کتابى در حفظ الصحه نوشت.(115) عبدالکریم، طبیب تونسى، کتابى براى بایزید دوم، سلطان عثمانى، نوشت.(116) او براى طبابت به دربار سلطان عثمانى دعوت شده بود. توجه خاص اطباء تونسى به بحث «حفظ الصحه»، این عنوان را از ویژگى‏هاى طب تونسى قرار داد. ده‏ها کتاب در خصوص رعایت بهداشت و ارائه نصایح بهداشتى براى پیش‏گیرى از بیمارى در بین افراد و اجتماع تدوین شد.
دوره حفصى با بیمارى‏هاى فراگیر، چون وبا و طاعون در افریقیه با چند کشتار بزرگ (در هر پانزده یا بیست سال، یک بار) همراه شد. این کشتارها مهم‏ترین انگیزه گرایش اطباء تونسى به انجام دادن تحقیقات درباره حفظ الصحه بود. آن‏ها قصد داشتند با پرداختن به «حفظ الصحه» مردم را به رعایت بهداشت عمومى تشویق و از بروز بیمارى‏ها پیش‏گیرى کنند.
5. تشخیص امراض از راه بول؛ برونشویک، عمل طبى شیخ احمد بن عجلان، طبیب تونسى، که بیمارى‏ها را از راه بول تشخیص مى‏داد، پدیده نادرى در عرصه طب قلمداد کرده است.(117)
6. علم تغذیه و خواص غذاها؛ در عصر حفصى خواص و آثار غذاها و عناصر و خواص طبیعى آنها اهمیت زاید الوصفى داشت و مطالعات نظرى در این زمینه صورت مى‏گرفت. از جمله على مراکشى کتابى درباره ارزش غذاهاى کثیر الاستعمال، براى امیر عبدالرحمن بن ابى بکر به نظم آورد.(118)
رئوس مطالب کتاب‏هاى حفظ الصحه:
1. ورزش‏هاى طبیعى و سبک از جمله مهم‏ترین مباحث کتب حفظ الصحه بود که بر نقش ورزش در حفظ و تأمین سلامتى و دفع بیمارى‏ها تأکید مى‏کرد؛
2. زندگى در هواى آزاد؛
3. ریاضت نفسانى، اخلاق و بهداشت روانى؛
4. غذا و آب و خواب طبیعى و عادى؛
5. مسکن مناسب از حیث نور و نوع مصالح ساختمانى به کار رفته در آن؛ از جمله توصیه شده بود که دیوارها با گچ تمیز سفید شود... ؛
6. توصیه‏هایى در مورد خانه‏هاى روستایى؛
7. کنترل دائم مواد غذایى توسط مقامات دولتى؛
8. تأسیس حمام‏ها در اماکن عمومى و... .
طب رعوانى‏
در کنار این پیش‏رفت چشمگیر طب در دوره حفصى، رواج طب سنتى در محافل عامیانه و نیز عوام زدگى و عوام‏فریبى، هم‏چنان از معضلات و عوامل رکود طب تونسى بود. طب رعوانى (طب گیاهى) بین مردم شایع بود. این طب سنتى، ابعاد گسترده‏اى داشت و شامل انواع گوناگون معالجه، از قبیل مداوا با گیاهان، قطع، کى [= سوزاندن‏]، جراحى و ... مى‏شد. گروهى از مردم با کمال جسارت، به خود اجازه هر گونه معالجه را مى‏دادند. این نوع طبابت که به شعبده بازى مى‏ماند، در افریقیه شایع شد و در دهه‏هاى آغازین حکومت حفصى به صورت معضلى اجتماعى در آمده بود. ابن المناصف، فقیه تونسى، براى مقابله با این وضعیت، فتوایى صادر کرد مبنى بر این که تنها کسانى که از شوراى علماى طب، اجازه طبابت دریافت داشته‏اند، حق طبابت دارند.(119)
دباغ(120) و غبرینى،(121) از عنوان طب عملى و طب علمى استفاده کرده‏اند. طب عملى بین مردم رایج بود. غبرینى از فقیه ابوعبدالله محمد بن یحیى بن عبدالسلام (از علماى قرن هفتم هجرى)، به عنوان عالم در طب عملى و علمى نام برده است.(122) این طب مردمى در روستاها بیشتر از شهرها رایج بود و در سطح وسیع از گیاهان استفاده مى‏شد. استفاده از سحر و طلسمات به عنوان یک وسیله درمانى بین آنها معمول بود.(123) لئون افریقى یکى از موارد اعتقاد به خرافات در معالجه، که در میان مردم بجایه از افریقیه رایج بوده، آورده است.
صیدلیه‏
از دیگر دست آوردهاى مهم طب تونسى، گیاهان دارویى و توجه به ارزش دارویى غذاهاست. از طبیبان تونسى با عنوان «اطباء صیادله» تعبیر کرده‏اند.(124) در میان گیاه شناسان (عشَّابین) معروف در دوره حفصى، باید از القشَّاب (د: 638) نام برد که مفسر قرآن بوده و کتابى در تفسیر و ادب نگاشته است.(125) محمد مرادى تونسى نیز از بزرگان عشَّابین در عصر حفصى بود که به دلیل درگیرى با دولت حفصى، تونس را ترک کرد.(126) کتاب الاطباء که شریف احمد صقلى تحریر کرد، از جمله تحقیقاتى بود که در زمینه مفردات گیاهى صورت گرفت.
از جمله گام‏هاى مهم در راه پیشرفت طب در افریقیه (در دوره حفصى) تحقیقات گسترده کمى و کیفى بود که در زمینه شناخت گیاهان دارویى و نوع مصرف آنها در معالجه بیمارى‏ها صورت مى‏گرفت. وجود ده‏ها نسخه از نوشته‏هاى تونسى در باب گیاهان دارویى، که در بعضى از کتاب‏خانه‏هاى جهان وجود دارد، حاکى از این مطلب است.(127)
سنت صیدلیه افریقیه‏
افریقیه به دلیل موقعیت جغرافیایى، داراى طبیعت خرم و سرسبزى مناسب براى رویش انواع گیاهان دارویى بود.(128) توجه خاص تونسى‏ها به صیدله، ریشه عمیق سنتى دارد. این ریشه‏ها را در تحقیقات و پژوهش‏هاى عصر حفصى مى‏توان ملاحظه کرد. ابن بیطار مالقى (د: 646ه) در سفر طولانى خود براى یافتن برخى گونه‏هاى نادر گیاهان دارویى پنج گیاه نادر را در سواحل افریقیه پیدا کرد که نسبت به گیاهانى که در سایر نقاط یافته بود، رقم در خور توجهى است.(129) پنج گیاهى که او تنها در افریقیه یافت عبارتند از: 1- اُکَر البحر؛ 2- زُقَشْتَه؛ 3- قُزّاح؛ 4- قُللُّجه؛ 5- قَلَنْجُونَه. وضعیت طبیعى افریقیه، حجم گسترده‏اى از کارهاى گیاه‏شناسى دارویى را به دنبال داشت و باعث شد که داروشناسى گیاهى (صیدلیه) به شکل رشته مستقلى از طب در افریقیه پدید آید.(130)
ابن جزار قیروانى (د: 369 ه ) بنیان‏گزار این دانش در افریقیه مى‏باشد. در اصالت کار صیدلیه ابن جزار همین بس که او هرگز افریقیه را ترک نکرد(131) و همه عمر خود را صرف تحقیق در گیاهان افریقیه بر اساس مصادر داروشناسى که در اختیار داشت، نمود. آثار ابن جزار در دوره حفصى مبانى کار محققان و پل انتقال صیدلیه اسلامى به غرب مسیحى بود.(132)
قسطنطین افریقى(133) (د: 1087م)، عالم تونسى که در ایتالیا زندگى مى‏کرد، آثار ابن جزار در صیدلیه به ویژه زادالمسافر(134) و الاعتماد،(135) را به لاتینى ترجمه کرد و به ایتالیا راه یافت.(136) قسطنیطن در سالرنو ایتالیا تونسى‏هاى مهاجر را معالجه مى‏کرد. وى در همان جا زبان لاتین را آموخت. ترجمه آثار او از قرن دهم تا شانزدهم میلادى همه محافل ایتالیا را تحت تأثیر خود قرار داد.(137)
علماى معاصر حفصى‏ها، چون احمد بن یوسف تیفاشى،(138) ابوعبداللَّه بن احمد التمیمى،(139) شریف ادریسى(140) و ابن بیطار،(141) نیز آثار خود درباره صیدلیه را بر محور آثار ابن جزار قیروانى خلق کردند و تونس، پل انتقال سنت داروشناسى مدرسه قیروان به اروپا شد. انتقال دانش صیدلیه مسلمانان به اروپا براى اولین بار، زمینه خیزش عظیم علمى اروپاییان را در باب طب و داروشناسى فراهم ساخت.
در دوره حفصى، تونس، خزانه میراث طبى اسلام بود؛ مجموعه‏اى از کتاب‏هاى طبى مدرسه قیروان، بغداد، آندلس و سایر نقاط مغرب، در پایتخت دولت حفصى فراهم آمده بود. دکتر احمد بن میلاد متذکر شده که کثرت نسخه‏هاى خطى طب تونسى در کتاب‏خانه‏هاى دنیا، دلیل بر این مطلب است.(142) با توجه به این موقعیت علمى تونس و جایگاه آن به عنوان حلقه وصل بین اروپا و آفریقا و شرق جهان اسلام، اروپاى مسیحى تلاش زیادى براى انتقال میراث طب مسلمانان انجام داد. برونشویک تصریح مى‏کند که افریقیه (در عصر حفصى) هم‏چنان پل انتقال طب اسلامى به اروپاى مسیحى بود.(143)
نوشته‏هاى طبى در اوایل قرن سیزدهم میلادى به مرور به زبان لاتینى ترجمه شد و به تدریج به اروپا منتقل شد. مجموعه‏اى از کتاب‏هاى طبى تونس در کتاب‏خانه رانس در شمال فرانسه وجود دارد که مربوط به قرن سیزدهم و چهاردهم میلادى بوده و به لاتینى ترجمه شده است.(144) حسن بن وزان (لئون افریقى) ترجمه‏هاى ارزنده‏اى به لاتین انجام داد. او در سال 931ه ، قاموسى طبى در شرح و ترجمه الفاظ عربى به لاتینى و عبرى نوشت. این کتاب، در زمره آثارى بود که به اروپا منتقل شد.(145)
طب جنسى‏
از دست آوردهاى طب تونسى (در دوره حفصى)، آثارى است که درباره قوه باه و بیمارى‏هاى جنسى آماده شد؛ ابن عبداللَّه محمد بن احمد التیجانى در 711ه کتابى با عنوان تحفة العروس و نزهة النفوس فى الباه نوشت(146) و على بن طبیب ارجوزه‏اى 569 بیت در قوه باه فراهم کرد.(147) تیفاشى نیز دو رساله در قوه باه ارائه داد.(148)
لئون افریقى از نوعى دارو که براى تقویت قواى جنسى مفید است، نام برده که اطباى تونس به دست آورده بودند. لئون مى‏نویسد:(149) مردم تونس‏به طور معمول از برخى مخدّرات، مانند حشیش که قیمت آن هم بسیار بالاست، استفاده مى‏کنند، خوردن یک اوقیه از این ماده مخدر، نشاطآور است و به طرز عجیبى قواى جنسى و قدرت جماع را بالا مى‏برد و اشتها را نیز تا 3 برابر افزایش مى‏دهد.(150) لئون در سفر به قسنطینه از استعمال و خرید حشیش به قیمت بالا توسط مردم این شهر خبر داده است، حشیش را ترک‏ها با خود به قسنطینه مى‏آوردند.(151)
هیچ کدام از کتاب‏هاى طبى مفصل که در افریقیه عرضه مى‏شد، از وصف کاملى درباره مسائل جنسى و تقویت قوه باه خالى نبود و ادویه و غذاهاى تقویت کننده باه را معرفى مى‏کرد. افراط در این موضوع، باعث نگارش کتاب‏هاى طبى گردید که از مسیر واقعى طب، خارج شده بود. در این خصوص کتاب‏هایى در باب تحریکات حس جنسى نیز نوشته شد. در این کتاب‏ها زن و زیبایى او، لذت‏هاى شهوانى و... مورد نظر بود و جنبه طبى اهمیت نداشت.(152) از جمله این نوشته‏ها، رساله محمد نفزاوى تونسى با عنوان رسالة الروض العاطر فى نزهة الخاطر،(153) بود که به درخواست یکى از وزراى سلطان ابوفارس نوشته شد. برونشویک درباره این کتاب مى‏نویسد: در این کتاب، در پوشش ادبیات اقوال فاحش و زننده‏اى ذکر شده است و اطلاعات خوبى درباره مسائل زن و نکاح دارد. به گفته او، مانند این کتاب، نسخه خطى چاپ نشده‏اى به نام رفع الازار است.(154)
اطباى مشهور افریقیه‏
اطباء افریقیه در دوره حفصى در شهرهاى تونس، قسنطینه، قیروان و بجایه مستقر شده بودند. گروه زیادى از این اطبا، مهاجرانى از آندلس مغرب اقصى و اشراف صقلیه و تعدادى نیز از ایران بودند.(155)
1. خانواده صقلى از خانواده‏هاى معرف تونسى بود. از این خانواده تونسى، سه تن در طب درخشیدند.
الف) احمد بن عبدالسلام صقلى (د: 820)؛
ب) محمد بن احمد بن عبدالسلام صقلى (د: 860)؛
ج) محمد بن محمد بن عثمان صقلى (د: 820).(156)
این هر سه طبیب از مقربان دربار حفصى بودند. احمد مقرب دربار سلطان ابوفارس عبدالعزیز بود و کتاب حفظ الصحه را براى او نوشت.(157) وى در بیمارستانى که ابوفارس ساخت، کار مى‏کرد. کتاب الادویه المفرده نیز از آثار اوست.(158) محمد صقلى نیز در دربار ابى فارس بود و براى او کتاب المختصر الفارسى را نوشت.(159) در بین مردم معروف بود صقلى زبان گیاهان را مى‏فهمد و وقتى به کوه مى‏رود، گیاهان این گونه او را صدا مى‏زنند: اى صقلى من داروى آن بیمارى هستم؛ صقلى نیز به آن گیاهان مى‏گوید: ساکت! و سپس یک به یک با آنها سخن مى‏گوید.(160) یکى از دلایل اهمیت شخصیت طبى صقلى این است که او براى تشخیص مرض سل، به طور پنهانى، دست به تشریح زده است.(161) مهم‏ترین کتاب احمد صقلى، الاطباء فى الامراض من الفرق الى القدم است.(162) صقلى در کتاب دیگر خود، المختصر الفارسى امراض چشم را مطرح کرده و علاج امراض را بر حسب علامات آنها بررسى کرده است.(163)
2. احمد بن محمد بن الحشا، طبیب دربار ابوزکریا، بنیان‏گزار دولت حفصى، که به دستور او کتاب المنصورى رازى را به عربى مغربى ترجمه(164) و معجمى فراهم نمود.(165)
3. احمد بن یوسف تیفاشى (د: 651ه) که کتاب الشفا فى الطب المُسْند عن المصطفى و دو رساله درباره قوه‏باه نوشت.(166)
4. ابو القاسم محمد بن احمد اموى نزیل بجایه (د: 647)، رجزى درباره برخى از ادویه سرود.(167)
5. احمد الخمیرى کتابى براى سلطان ابوفارس حفصى در باب «الصحه» نوشت.(168)
6 . محمد الحسنى الزکراوى (د: 874) ادیب، طبیب و رئیس بیمارستان حفصى، امین الاطباء در عهد مستنصر دوم حفصى، مسئول آزمایش از اطباء در حضور مستنصر شد.(169)
دکتر احمد بن میلاد فهرستى از طبیبان معروف افریقیه ارائه داده است.(170)
نتیجه‏
سه نتیجه عمده از تحقیق و مطالعه در تاریخ طب اسلامى در دوره حفصى مى‏توان برداشت کرد:
1. شرایط مناسب مکانى و حوادث زمانى، مهاجرت‏هاى بزرگان علوم دینى و طب و صیدله از آندلس و مصر و... به شهرهاى افریقیه هم‏زمان با اعلام خلافت حفصى و شکل‏گیرى حوزه‏هاى جدید از تفکر اسلامى شرایطى را فراهم ساخت که علم طب در افریقیه استمرار یافت و شکل جدیدى از طب اسلامى بر محور سنت پیامبر و توجه به علم تغذیه و حفظ الصحه به وجود آمد. توجه به این شرایط زمانى و مکانى تأثیر زیادى در خود باورى و خودآگاهى تاریخى مسلمانان درباره طب اسلامى و بازسازى مجدد آن دارد. اطباى مسلمان افریقیه در این عصر در زمینه طب، مخترع، مبتکر، پیشرو، و مستقل از سنت طبى یونان بوده‏اند.
2. محققانى که جویاى چهره جامع طب اسلامى هستند این مهم را در طب تونسى دوره حفصى مى‏یابند، چون طب تونسى در آن عهد همه وجوه طب سنتى اسلامى را در شکل نهایى، جامع و کامل آن عرضه کرد.
3. در نهایت محققان با مطالعه تحولات طب اسلامى و طب سنتى دوره حفصى که دوره پایانى طب اسلامى و آغاز انحطاط علوم اسلامى است به علل رکود و ناکار آمدى طب سنتى پى‏خواهند برد.
منابع‏
- آمارى، میخائیل، المکتبة العربیه الصقلیه (لیبسیک، مکتبة المثنى ببغداد، 1857م).
- ابن خطیب، احمد، الفارسیه فى مبادى الدولة الحفصیه (تونس، الدار التونسیه للنشر، بى‏تا).
- ابن خلدون، مقدمه موسوعه ابن خلدون (بیروت، قاهره، 1999م).
- ابن الخوجه، محمد، صفحات من تاریخ تونس (بیروت، دارالغرب الاسلامى، 1986م).
- ابن شماع، احمد ابوالعباس، الادلة البینه النورانیه، ط اول (بیروت، مطبعة العرب، 1936م).
- ابن فرحون، الدیباج المذهب (قاهره، مکتبة دارالتراث، بى‏تا).
- برونشویک، روبار، تاریخ افریقیه فى عهد الحفصى، ترجمه حمادى الساحلى (بیروت، دارالغرب الاسلامى، 1988م).
- حرکات، ابراهیم، مدخل الى تاریخ العلوم بالمغرب المسلم حتى القرن التاسع، ط اول (بیروت، بى‏نا، 2000م / 1412م).
- حسن، حسن على، الحضارة الاسلامیه (بیروت، مکتبة الخانجى بمصر، 1981م).
- حُسنى، عبدالوهاب حسن، العمر، ط اول (بیروت، دارالغرب الاسلامى، 1990م).
- - ، ورقات عن الحضارة العربیه بافریقیه (تونس، دارالمنار، 1972م).
- الحکیم، احمد بن میلاد، الطب العربى التونسى فى عشرة قرون، ط سوم (تونس، دارالغرب الاسلامى، 1999).
- حمدان، زهیر، اعلام الحضاره الاسلامیه فى العلوم الاساسیه و التطبیقیه فى الاندلس و المغرب و الجزائر و تونس و لیبیة (دمشق، دارالغرب الاسلامى، 1966م).
- دباغ، محمد، معالم الایمان...، (مصر، تونس، 1320ق)
- زرکشى، ابن عبدالله محمد، تاریخ الدولتین (تونس، بى‏نا، 1966م).
- السراج، محمد، الحلل السندسیه فى اخبار التونسیه (بیروت، دارالغرب اسلامى، 1985م).
- العکاک، عثمان، العلاقات بین ایران و تونس عبرالتاریخ (تونس، الشرکة التونسیه، 1972م).
- عکاوى، رحاب خضر، الموجز فى تاریخ الطب عند العرب، (بیروت، دارالمنار، 1995م).
- غبرینى، احمد بن احمد، عنوان الدرایة فیمن عرف من العلمائ فى المائة السابقة ببجایه، تحقیق عادل نویهض، ط اول (بیروت، منشورات لجنة التألیفات و الترجمه و النشر، 1969م).
- قیروانى، محمد، طبقات علماءِ افریقیه و المغرب (تونس، الدّار التونسیه، 1968م).
- محفوظ، محمد، تراجم مؤلفین التونسیین، ط اول (بیروت، دارالغرب الاسلامى، 1984م).
- مراد، ابراهیم، بحوث فى تاریخ الطب و الصیدله عند العرب، ط اول (بیروت، دارالغرب الاسلامى، 1991).
- مراکشى، عبدالواحد، المعجب (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1998م).
- المقرّى التلمسانى احمد، نفح الطیب فى غصن الاندلس الرطیب (بیروت، دارصادر، 1968م).
- الوزان، حسن، وصف افریقیه، ترجمه محمد حجى (بیروت، دار لغرب، 1983م).
- هیأت مؤلفان، معلمة المغرب (نشر مطابع سلا، 2000م).
پى‏نوشت‏ها
1) دانش آموخته حوزه علمیه قم و دکتراى تاریخ تمدن و فرهنگ اسلامى.
2) رحاب خضر عکاوى، الموجز فى تاریخ الطب عند العرب، (بیروت، دارالمنار، 1995م) ص‏244.
3) همان، ص 24 - 28؛ عثمان الکعاک، العلاقات بین تونس و ایران عبرالتاریخ، (تونس، الشرکة التونسیه، 1972) ص 128 - 131.
4) رحاب خضر عکاوى، پیشین، ص 246.
5) ابراهیم بن مراد، بحوث فى تاریخ الطب الصیدله عند العرب، ط 1، (بیروت، بى‏نا، 1991م) ص 52.
6) حسن على حسن، الحضارة الاسلامیه، (بیروت، مکتبة الخارجى بمصر، 1981م) ص 316.
7) عبدالواحد مراکشى، المعجب، (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1998م) ص 171؛ حسن، پیشین، ص 414.
8) ابراهیم حرکات، مدخل الى تاریخ العلوم بالمغرب المسلم حتى القرن التاسع، (بیروت، بى‏نا، 2000م / 1412ه) ج‏1، ص‏412.
9) روبار برونشویک، تاریخ افریقیه فى العهد الحفصى، ترجمه حمادى الساحلى (بیروت، دارالغرب الاسلامى، 1988م) ج 2، ص 393.
10) همان، ص 392.
11) ابراهیم بن مراد، پیشین، ص 31.
12) محمد قیروانى، طبقات علماء افریقیه و المغرب، (تونس، الدارالتونسیه، 1968م) ص 99؛ عبدالوهاب حسن حُسنى، ورقات، (تونس، مکتبة المنار، 1972م) ج 1، ص 270 - 271.
13) احمد بن میلاد الحکیم، الطب العربى التونسى فى عشرة قرون، ط سوم (تونس، دارالغرب اسلامى، 1999م) ص 28.
14) همان، ص 100.
15) حرکات، پیشین، ص 412.
16) زهیر حمدان، اعلام الحضاره الاسلامیه فى العلوم الاساسیه و التطبیقیه فى الاندلس و المغرب و الجزائر و تونس و لیبیة، (دمشق، دارالغرب الاسلامى، 1966م) ج 5، ص 99.
17) احمد بن میلاد، پیشین، ص 252.
18) احمد بن خطیب، الفارسیه فى مبادى الدولة الحفصیة، (تونس، الدارالتونسیة للنشر، بى‏تا) ص 163؛ «لاشک ان ابن اندراس هو ابن سینا زمانه».
19) حرکات، پیشین، ص 412.
20) میخائیل آمارى، المکتبه العربیه الصقلیه، (لیبسیک، مکتبة المثنى ببغداد، 1857م) ص 698.
21) همان، ص 97. او کتاب مفید العلوم و مبید الهموم فى تفسیر الالفاظ الطبیه و اللغویه الموجودة فى الکتاب المنصورى را نوشت. ر.ک: حرکات، پیشین، ص 417.
22) ابراهیم بن مراد، پیشین، ص 219.
23) همان، ص 221 - 222 - 223.
24) حرکات، پیشین، ص 253.
25) احمد بن احمد غبرینى، عنوان الدرایه فیمن عرف من العلماء فى المائة السابعة ببجایه، تحقیق عادل نویهض، ط اول (بیروت، منشورات لجنة التألیفات و الترجمه و النشر، 1969م)، ص 106.
26) احمد بن میلاد، پیشین، ص 28.
27) چند تن از بزرگان طب افریقیه که از علماى یهود بودند عبارتند از: اسحاق بن سلیمان اسرائیلى، که یهود افریقیه به او افتخار مى‏کردند. او شاگرد اسحق بن عمران بود (ر.ک: ابراهیم بن مراد، پیشین، ص 66 - 67 - 68) و به زبان عبرى و عربى در طب و فلسفه تألیف مى‏کرد و تلفیق طب و فلسفه‏را از استادش اسحق بن عمران آموخته بود. (همان، ص 63) و دونش بن تمیم (د: 360) نزد یهود معروف به دونیم، به دو زبان عربى و عبرى آثارى داشت. او از بزرگان احبار یهود بود و در شریعت یهود مطالبى مى‏نوشت و مرجع فتوا در شریعت براى یهودیان قدیم و جدید بود و بر نقش اساسى یهود در تاریخ طب تأکید مى‏کرد. (حرکات، پیشین، ص 47) در دوره فاطمى و دوره زبرى، اطباى یهود جزو اطباء مطرح در زمینه طب و مورد عنایت فاطمیان و وزیریان بودند. (همان، ج 1، ص 407 - 408).
28) برونشویک تصریح مى‏کند که باید با احتیاط از این کتاب استفاده کرد. ر.ک: برونشویک، پیشین، ص 391.
29) عبدالوهاب حسن حسنى، العمر، (بیروت، دارالغرب الاسلامى، 1990م) ج 2، ص 699؛ عبدالوهاب تصریح مى‏کند که مازرى در اثر این حادثه؛ یعنى ناراحتى از معالجه، چون او نزد یهود به طب رو آورد.
30) برونشویک، پیشین، ص 391.
31) ابن خطیب، پیشین، ص 178.
32) برونشویک، پیشین، ص 391.
33) همان، ص 390؛ محمد دباغ، معالم الایمان... (مصر، تونس، 1320ق) ج 3، ص 82 .
34) همان، ج 2، ص 390؛ و ج 4، ص 183.
35) برونشویک، پیشین، ص 389.
36) حُسنى، ورقات، پیشین، ص 234.
37) ابراهیم بن مراد، پیشین، ص 184.
38) ابن خطیب، پیشین، ص 163.
39) احمد بن میلاد، پیشین، ص 140 - 147.
40) حرکات، پیشین، ص 417.
41) همان، ص 411 - 412.
42) همان، ص 463.
43) احمد بن میلاد، پیشین، ص 207.
44) حرکات، پیشین، ص 414.
45) حسنى، العمر، پیشین، ج 1، ص 434.
46) ابن خلدون، مقدمه موسوعه ابن خلدون، (بیروت، قاهره، 1999م)، ص 739.
47) حمدان، پیشین، ص 511؛ احمد بن میلاد، پیشین، ص 141.
48) محمد محفوظ، تراجم مؤلفین التونسیین، (بیروت، دارالغرب الاسلامى، 1984م) ج 1، ص 208.
49) احمد بن میلاد، پیشین، ص 40.
50) غبرینى، پیشین، ص 10؛ حمدان، پیشین، ص 115 - 469 - 511.
51) احمد بن میلاد، پیشین، ص 146.
52) همان ص 205 - 206 - 207.
53) همان، ص 207.
54) همان، ص 206.
55) حمدان، پیشین؛ ابن فرحون، الدیباج المذهب، تحقیق دکتر محمد احمدى ابوالنور (قاهره، مکتبة دارالتراث، بى‏تا) ص 279.
56) ابن خلدون، پیشین، ص 7.
57) حمدان، پیشین، ص 115.
58) محمد السراج، الحلل السندسیه فى اخبار التونسیه، (بیروت، دارالغرب الاسلامى، 1985م) ج 2، ص 198.
59) همان، ص 201.
60) احمد بن میلاد، پیشین، ص 161 - 162.
61) حسن الوزان، وصف افریقیه، ترجمه محمد حجى (بیروت، دارالغرب، 1983م) ج 2، ص 85.
62) برونشویک، پیشین، ص 393؛ ابن خلدون، پیشین، ج 3، ص 398.
63) السراج، پیشین، ص 201.
64) حمدان، پیشین، ص 282.
65) همان، ص 35 - 44 - 45.
66) ابن خطیب، پیشین، ص 44.
67) همان، ص 160.
68) احمد بن میلاد، پیشین، ص 160 - 162.
69) السراج، پیشین، ص 151؛ برونشویک، پیشین، ص 393.
70) همان، ص 163.
71) همان، ص 282.
72) احمد بن میلاد، پیشین، ص 163.
73) همان؛ السراج، پیشین، ص 347.
74) 1 .niacirfA'L noإL
75) الوزان، پیشین، ص 83 .
76) سلسله جبال اطلس، از ارتفاعات مهم افریقیه که - در دوره حفصى - بسیارى از قبایل بربر در دامنه و نقاط بلند این کوه‏ها مستقر شدند.
77) بلاد نومیدیا و بربر محل سکونت قوم بربر بود و اعراب به طور گسترده در این بلاد مستقر شدند، این اعراب همچنان به خوى بدوى خود باقى ماندند و تا دوره حفصى نیز به این شکل بودند و به دولت حفصى مالیات مى‏پرداختند و هیچ‏گاه زیر بار نظام شهرى حفصى‏ها نمى‏رفتند وضعیت این اعراب زمینه‏اى بوده است که منشاء بیمارى به آنها نسبت داده شود اما؛ لئون، در گزارش خود تصریح کرده که این اعراب و بربرهاى ساکن در کوه‏هاى اطلس هرگز منشاء این بیمارى نبوده‏اند و بیمارى داءالافرنج یک بیمارى فرنگى و وارداتى از غرب مسیحى است که به وسیله مهاجران یهودى وارد افریقیه شده است.
78) الوزان، پیشین، ص 84 - 85 .
79) محمد بن عبدالله زرکشى، تاریخ الدولتین الموحدیه و الحفصیه، (تونس، المکتبة العتیقة، 1966م) ص 58.
80) احمد بن میلاد، پیشین، ص 190.
81) همان، ص 77؛ زرکشى، پیشین، ص 116.
82) احمد بن میلاد، پیشین، ص 76.
83) همان، ص 32.
84) همان، ص 184.
85) محمد بن الخوجه، صفحات من تاریخ تونس، (بیروت، دارالغرب الاسلامى، 1986م) ص 94.
86) احمد بن میلاد، پیشین، ص 180؛ زرکشى، پیشین، ص 33.
87) احمد بن میلاد، پیشین، ص 183.
88) همان، ص 180.
89) همان، ص 178 - 183؛ زرکشى، پیشین، ص 116؛ السراج، پیشین، ص 189.
90) همان، ص 172.
91) الوزان، پیشین، ص 50.
92) همان، ص 182.
93) احمد بن میلاد، پیشین، ص 176.
94) همان، ص 174.
95) همان، ص 175.
96) حُسنى، ورقات، پیشین، ص 276.
97) حمّات در شمال آفریقا ریشه تاریخى بسیار طولانى دارد. رومى‏ها در کنار حمام‏هاى عادى، مراکزى با عنوان حامّات (جمع حمّه) داشتند. در هندسه رومى از آنها با عنوان )Aquae( یاد شده و آنها را تحت حمایت «آلهه طب» قرار مى‏دادند. در تونس در حامه et oustDjebelبقایاى معبد کوچکى یافت شد که حوضى در آن بود که مردم براى دو آلهه طب، «اسکولاب و هیجا» قربانى مى‏کردند. ر،ک: مجموعه نویسندگان، معلمة المغرب، (مراکش، مطبعة سلا، 2000م).
98) احمد بن میلاد، پیشین، ص 156 - 157.
99) الوزان، پیشین، ص 59.
100) مراکشى، پیشین، ص 169.
101) غبرینى، پیشین، ص 76.
102) همان.
103) ابوالعباس احمد بن شماع، الادلة البینه النورانیه على مفاخر الدولة الحفصیه، تحقیق عثمان العکاک (بیروت، مطبعه العرب، 1936م) ص 112.
104) احمد بن میلاد، پیشین، ص 389.
105) همان، ص 114.
106) صقلى یکى از مسلولین بیمارستان حفصى را تشریح کرده و با مطالعه مستقیم بیمارى سل وصف دقیق از آن ارائه داده است.
107) احمد بن میلاد، پیشین، ص 209.
108) ابراهیم بن مراد، پیشین، ص 25.
109) احمد بن میلاد، پیشین، ص 118.
110) ابن خلدون، پیشین، ص 327.
111) حفظ الصحه در دوره موحدین نیز از اهمیت برخوردار بود و مورد توجه امراى موحدى بود ولى در دوره‏حفصى با استقبال بیشترى روبرو شد. ر.ک: حسن، پیشین، ص 414.
112) چنانچه پیشتر متذکر شدیم طب افریقیه در مسئله حفظ الصحه متأثر از طب ایرانى بود.
113) احمد بن میلاد، پیشین، ص 120.
114) همان، ص 122.
115) همان، ص 137.
116) همان، ص 138.
117) برونشویک، پیشین، ص 392؛ حرکات، پیشین، ج 4، ص 139.
118) برونشویک، پیشین، ص 391 - 392.
119) حرکات، پیشین، ج 1، ص 414.
120) دباغ، پیشین، ص 102.
121) غبرینى، پیشین، ص 340.
122) همان، ص 341.
123) برونشویک، پیشین، ص 392 - 393.
124) احمد بن میلاد، پیشین، ص 184.
125) همان، ص 106.
126) همان، ص 203.
127) همان.
128) همان، ص 30.
129) ابراهیم بن مراد، پیشین، ص 182 - 295.
130) همان، ص 273.
131) همان، ص 56 - 184 - 191.
132) همان، ص 209 تا 224.
133) onacirfA nonitnatsnoC
134) همان، ص 203.
135) همان، ص 207.
136) قسطنطین افریقى بعد از ترجمه زادالمسافر و الاعتماد، مقالة فى الجذام را نوشت. او این کتاب‏ها را با حذف اعلام دانشمندان عربى آن‏جا به خود منسوب کرد و در اواخر قرن گذشته شارل دارنبر مؤلف اصلى را تشخیص داد و سرقت علمى قسطنطین را آشکار ساخت. ر.ک: ابراهیم بن مراد، پیشین، ص 201 - 208؛ احمد بن میلاد، پیشین، ص 97 - 98.
137) ابراهیم بن مراد، پیشین، ص 197 - 198 - 199.
138) ازهارالافکار فى جواهر الاحجار؛ ر.ک: حمدان، پیشین، ص 103.
139) المرشد الى جواهر الاغذیه و قوى المفردات من الادویه.
140) الجامع فى صفات أشتات النبات.
141) الجامع لمفردات الادویه و الاغذیه. ر،ک: حمدان، پیشین، ص 287.
142) احمد بن میلاد، پیشین، ص 220، 221.
143) برونشویک، پیشین، ص 392.
144) احمد بن میلاد، پیشین، ص 91.
145) حمدان، پیشین، ص 149.
146) حرکات، پیشین، ص 418.
147) همان.
148) همان، ص 417.
149) الوزان، پیشین، ص 78.
150) گویا ابتلا به مواد مخدر پدیده شایعى بوده است. قطب الدین قسطلانى، رواج حشیش و مواد مخدر در غرب اسلامى را یکى از سه فساد قرن هشتم دانسته است. ر.ک: احمد التلمسانى المقرّى، نفح الطیب فى غصن الاندلس الرطیب، (بیروت، دارصادر 1968م) ج 5، ص 247.
151) الوزان، پیشین، ص 59.
152) احمد بن میلاد، پیشین، ص 239.
153) همان.
154) برونشویک، پیشین، ص 391.
155) غبرینى، پیشین، ص 44 - 68؛ ابن فرحون، پیشین، ص 360.
156) محمد محفوظ ، پیشین، ج 3، ص 241.
157) احمد بن میلاد، پیشین، ص 103.
158) همان، ص 100.
159) همان، ص 108.
160) همان، ص 99.
161) همان، ص 208.
162) آمارى، پیشین، ص 698.
163) حمدان، پیشین، ص 496.
164) حرکات، پیشین، ص 417؛ حمدان، پیشین، ص 82 .
165) احمد بن میلاد، پیشین، ص 97.
166) حرکات، پیشین، ص 417.
167) همان.
168) احمد بن میلاد، پیشین، ص 120.
169) همان، ص 143.
170) همان، ص 121 - 154.

تبلیغات