آرشیو

آرشیو شماره ها:
۹۴

چکیده

متن

توجه به جنبه‏هاى مختلفِ زندگى حضرت ختمى مرتبت صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ، مورد عنایتِ ویژه‏ى دانشمندان مسلمان بوده است. یکى از نویسندگان که به شیوه‏ى خاصّى، به شخصیت حضرت رسول اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله نگریسته، قاضى عِیاض (467 ـ 544 ق) مى‏باشد. اثر مشهور وى با عنوان الشفاء بتعریف حقوق مصطفى، به شیوه‏ى کتاب‏هاى شمائل النبى و دلائل النبوة تألیف شده و از اهمیت خاصّى نزد دانشمندان مسلمان برخوردار است و چندین شرح و تعلیقیه بر آن نگاشته شده است.
قاضى عِیاض در الشفاء، از آیات قرآنى که در شأن و منزلت پیامبر گرامى اسلام نازل شده و نیز از احادیث نبوى، استفاده نموده و جنبه‏هاى مختلف شخصیّت پیامبر اسلام را توصیف نموده است و به بسیارى از تهمت‏ها و افسانه‏هاى ساخته شده در مورد حضرت رسول صلى‏الله‏علیه‏و‏آله پاسخ‏هاى منطقى و محکمى داده است.
در این نوشتار ضمن بررسى شرح حال قاضىِ عیاض و اشاره به آثار او، مروى بر کتاب الشفاءانجام شده است.
شرح حال قاضى عِیاض
قاضى عِیاض از برجسته‏ترین دانشمندان مغرب و اندلس در قرن پنجم و ششم قمرى، است که به دلیل اهمیّت و شهرت وى، شرح حال او تقریبا در تمامى منابع رجالى و تاریخى مربوط به مغرب و اندلس آمده است. نام کامل او ابوالفضل عِیاض بن موسى بن عیاض بن عمرو بن موسى بن عیاض یحصبى2 اندلسى سبتى3 مالکى (476 ـ 544 ق) است که با عنوان‏هایى چون؛ امام، علامه، حافظ اوحد و شیخ الاسلام ملقب شده است. اکثریتِ قریب به اتفاق منابع، تولد او را در سال 476 قمرى نوشته‏اند؛ اما در برخى از منابع هم چون تهذیب الاسماء و اللغات، تالیف امام النووى به سال 496 قمرى، ذکر شده است.4 با توجه به این که منابع معاصر وى، از قول پسر قاضى عیاض، تاریخ نخست را آورده‏اند، به طور قطع دومى اشتباه است.
قدیمى‏ترین منبع، که معاصر قاضى عِیاض بوده و اطلاعات خوبى از وى به دست داده، اصله، تألیف ابن بشکوال (496 ـ 578 ه) است که بسیارى از مطالب آن، با ذکر مأخذ در منابع سده‏هاى بعد نقل شده است.
ابن بشکوال که شاگرد قاضى عیاض بوده در مورد وى مى‏نویسد:
او از اهالى سبته بود و براى فراگیرى علم و ارد اندلس شد. در قرطبه از قاضى ابوعبداللّه‏ محمد بن على بن حمدین و ابى الحسین سراج و ابومحمد بن عتاب و... علم آموخت و از چند استاد، اجازه دریافت نمود. او به دیدار شیوخ علاقه داشت و از آنها علم مى‏آموخت و مقدار زیادى حدیث گرد آورد و به این کار اهتمام بسیار داشت.5
ابن اَبّار (595 ـ 658 ق) از نویسندگان پر آوازه‏ى اندلس است. او در مورد قاضى عیاض مى‏نویسد:
موطن اصلى اجداد وى، بسطه بود و از آن جا به فاس و سپس به سبته نقل مکان نمودند. او در این شهر متولد شد و از استادان این شهر، علم آموخت و به اندلس سفر کرد و نزد شیوخ قرطبه و مرسیه تعلیم یافت.6
ابن خطیب، از قول پسر عیاض نقل مى‏کند:
قاضى عیاض، با عفت و پاکى رشد کرد و اقوال و افعال نیکو و پسندیده‏اى داشت و موصوف به فهم و زیرکى بود. او طالب علم، و حریص بر آن بود تا این که یگانه‏ى روزگارش شد و از هم‏عصرانش برتر گردید. وى از حافظان کتاب خدا، با قرائت نیکو و صداى دلنشین گشت. او از تفسیر و علوم مختلف بهره‏ى بسیار برد و از ائمه‏ى حدیث در عصر خویش شد. وى اصولى، متکلم، فقیه، آگاه به احکام، نحوى، ادیب، شاعر، کاتبى بلیغ، خطیب، حافظ زبان و اخبار و تواریخ، حُسن المجلس، یگانه‏ى روزگار، صبور و بسیار صدقه دهنده بود.7
به جهت اهمیت علمىِ قاضى، مقرى در قرن یازدهم کتابى با عنوان ازهار الریاض فى اخبار عیاض و یناسبها مما یحصل به للنفس ارتیاح و للعقل ارتیاض، در چهار مجلد، در شرح حال و سیره‏ى قاضى عیاض تألیف کرد که در آن به اخبار عیاض، پیش از ولادت و خانواده و اولیاى وى پرداخته است، هم چنین شرح حال مفصّلى از استادان وى به ترتیب حروف الفبا آورده است. علاوه بر این به موضوعات دیگرى، از فرهنگ و تمدن اسلامىِ اندلس پرداخته است. این اثر، مورد توجه مردم مغرب قرار گرفت و از مقرى به جهت معرفىِ قاضى عِیاض تمجید بسیار شد.
قاضى عیاض، محضر استادان بسیارى را درک کرده بود؛ به قول ابن ابار، حدودا صد استاد را دیده بود که در بین آنها، اسم ابوبکر محمد بن عبداللّه‏ بن احمد بن عربى معارفى،8 ابوعلى الصدفى،9 ابوالولید بن رشد و صدها استاد برجسته‏ى اندلس، به چشم مى‏خورد.10 هم چنین وى از چند نفر از استادان اندلس، اجازه دریافت نموده بود.11 از جمله کسانى که قاضى عِیاض، نتوانست از او اجازه بگیرد زمخشرى بود.12 در منابع، نام برخى از کتاب‏هایى را که وى در زمان تحصیل نزد استادانش مى‏خوانده، آمده است.13
عِیاض، مدتى طولانى در شهر بسته قضاوت مى‏کرد، لذا معروف به قاضى شده بود؛ چنان که از منابع برمى‏آید وى در قضاوتش راه عدل در پیش گرفت به گونه‏اى که فتح بن على بن احمد، مؤلف قلائد العقیان را، که کتاب خود را به نام قاضى عیاض تألیف نموده بود، به خاطر شرب خمر، حد زد.
او به درخواست تاشفین،14 به غرناطه رفت و قضاى آن جا را به عهده گرفت. او در آن جا نیز به عدالت رفتار مى‏کرد و از سرزنشِ سرزنش کنندگان، ترسى نداشت. عدالت او، منافع اطرافیانِ تاشفین را به خطر انداخته بود لذا از او شکایت بسیار و سرانجام او را از منصبش، عزل نموده بار دیگرى به سبته بازگشت و قضاى آن جا را بر عهده گرفت.15 پس از این، قاضى عیاض براى طلب علم، چندین بار به اندلس سفر کرد و بالاخره در سال 531 قمرى در قرطبه ساکن و در این زمان بود که ابن بشکوال، از او علم آموخت.
قاضى عِیاض، در جریان نبرد بین مرابطین و موحدین دخالت کرد و چنان که ابن خلدون مى‏نویسد: پس از آن که بین امراى قبایلِ لمتونه و مسوفه اختلاف افتاد، عبدالمؤمن16 به سبته لشکر راند. سبته در برابر آن‏ها، نیک پایدارى کرد؛ بیش‏تر دفاع شهر، به عهده‏ى قاضى عِیاض بود که شهرتى عالم‏گیر داشت. در این زمان ریاست دینى و سیاسى، با او بود و مردم شهر، او را چون پدر خود مى‏دانستند.17 قاضى عیاض مطیع موحدین شد. اما پس از چندى عقیده‏اش نسبت به موحدیث دگرگون و مردم را به شورش فرا خواند. مردم سبته نیز امیر موحدى، یوسف بن مخلوف را و هر که از موحدین با او باود، کشتند و امیرى از مرابطین را به نام الصحرا وى، بر حکومت شهر خود گماشتند.18 عبدالمؤمن با سپاه عظیمى، براى سرکوبى سبته کرد،، قاضى عِیاض براى مردم واسطه شد و مانع کشتار آنها گردید و خشم عبدالمؤمن را فرو نشاند.19 بر اثر این مسئله، عبدالمؤمن به قاضى عِیاض دستور داد تا در مراکش سکونت یابد، در آن جا بود که وى، در نهم جمادى الاخر سال 544 قمرى درگذشت.
جایگاه علمى قاضى عِیاض
در مورد مقام علمىِ قاضى عِیاض، در منابع مطالب بسیارى آمده است به گونه‏اى که مقام وى را چون مقام بخارى و ائمه‏ى اربعه دانسته‏اند. ابن خلکان در این مورد مى‏نویسد:
او امام حدیث در عصرش بود و مردم با علوم او نحو، لغت، کلام عرب، ایام و انساب را مى‏شناختند.20
او، اهل سنت را بسیار بزرگ مى‏داشت و تعصب شدیدى نسبت به مالکیان داشت. او عالمى عامل، خشوع کننده‏اى متواضع و گوینده‏ى حق بود، و در راه خدا از سرزنشِ سرزنش کنندگان نمى‏ترسید. وى جامع فنونِ عصر خویش و در فقه مالکى تبحر بسیار داشت.21
در عصر قاضى عیاض، در اندلس دستور سوزاندن کتاب احیاء علوم‏الدین غزالى داده شد؛ قاضى عِیاض به جهت توهمى که نسبت به این اثر داشت و چون نسبت به اهل سنت متعصب بود، حکم سوزاندن آن را داد.22
از جمله مسائلى که در بسیارى از منابع، مورد توجه قرار گرفته بلاغت قاضى، در نظم و نثر است. اشعار بسیارى از وى نقل شده که چند نمونه از آن ذکر مى‏شود. از جمله ابیاتى که در اکثر منابع نقل شده، یک رباعى است که قاضى هنگام تکان خوردن کشتزار بر اثر وزش باد، سرود:
انظر الى الزرع و خاماته     تحکى و قد وَلَّت امام الریاح
کتیبة خضراء مهزومة     شقائق النعمان فیها جراح23
در جاى دیگر نیز سروده:
اعوذ بربى من شر ما     یخاف من الانس و الجنّة
و أسئله رحمة تقتضى     عوارف توصّل بالجنة
هم چنین از سروده‏هاى اوست:
اللّه‏ یعلم انى منذلم أرکُم     کطایر خانه ریش الجناحین
فلو قدرت رکبت الریح نحوکم     فان بعد کم عنى جناحین24
در منابع، اشعار بسیار دیگرى از قاضى عیاض نقل شده است.25
وى در نثر نیز، تبحر داشته؛ ابن خطیب یکى از خطبه‏هاى او را که در کمال زیبایى بوده، نقل کرده است.26
آثار قاضى عِیاض
با توجه به این که قاضى عیاض، از برجسته‏ترین دانشمندان علوم دینىِ عصر خویش بوده لذا آثارش درخور کمال اهمیّت مى‏باشد؛ هم چنین تأثیر مذهب مالکى در آثار وى کاملاً هویدا است. مشهورترین اثر او، الشفاء بتعریف حقوق المصطفى است. به قول ذهبى، اجل و اشرفِ تألیفات وى، همین کتاب الشفاء است.27
کتاب الشفاء که به شیوه‏ى کتاب‏هاى شمائل النبى و دلائل النبوة، تألیف شده از اهمیّت و شهرت بسیار، برخوردار است. شاید بتوان گفت که حجم بسیارى از مطالب آن، نوعى تفسیر آیات قرآن است که در ارتباط با پیامبر اسلام صلى‏الله‏علیه‏و‏آله نازل شده است.
در این اثر، به صفات حضرت رسول اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و آن چه که از حقوقِ او بر مسلمانان واجب است، پرداخته است. مؤلف در تمام قسمت‏هاى این اثر، به آیات قرآن، احادیث نبوى ـ به ویژه آن چه در صحاح سته آمده ـ آراء مفسرین، محدثین و فقها استناد مى‏کند.
براى معرفى بیش‏تر این اثر، به برخى از مهم‏ترین مطالب کتاب، اشاره خواهیم کرد تا اهمیّت این کتاب بیش‏تر و بهتر شناخته شود.
کتاب الشفاء، به چهار بخش تقسیم شده؛
قسمت نخست در بزرگ‏داشت منزلت و جایگاه پیامبر اسلام صلى‏الله‏علیه‏و‏آله توسط خداوند، از نظر قول و عمل مى‏باشد. این قسمت، مفصل‏ترین بخش کتاب و حدود نیمى از کتاب را در بر گرفته است؛ در آن، آیاتى که در مدح و ثناى پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله نازل شده با شرح و تفسیر آن، و نیز آیاتى که در آن پیامبر از روى محبت و دوستى مورد خطاب قرار گرفته، آورده شده است. مؤلف در بحث زیبایى، به مواردى که خداوند به جایگاه عظیم پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله قسم خورده، پرداخته است.
در باب دوم این قسمت، ویژگى‏هاى اخلاقى و صفات ظاهرىِ پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله مطرح شده است. این بخش از کتاب، به آثار شمائل النبى، شباهت بیش‏ترى دارد و در آن، فصاحت و بلاغت، شرفِ نَسَب، نیکویى سرزمین و محل رشد، هم چنین بحثِ مفصّلى درباره زنان پیامبر، مطرح شده است، و در ادامه ویژگى‏هاى اخلاقى و ظاهرى پیامبر، مورد بحث قرار گرفته است.
در باب سوم، به اخبار صحیح و مشهورى که در بزرگ‏داشت جایگاه و آن چه که مخصوص پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله است، پرداخته است. در این بخش واقعه‏ى اسراء، به طور مفصّل مورد بررسى قرار گرفته و به شبهه‏هاى موجود در این رابطه را پاسخ گفته است.
باب چهارم، به معجزاتى اختصاص دارد که از پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله دیده شده است. در این قسمت به مواردى برمى‏خوریم که از نظر شیعه قابل پذیرش نیست.
در قسمت دوم، به حقوق پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله بر مردم پرداخته؛ که از آن میان، وجوب پیروى از پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ، محبت به ایشان، بزرگ‏داشت پیامبر، درود فرستادن بر پیامبر، زیارت قبر پیامبر از مهم‏ترین مباحث این قسمت است.
یکى از مهم‏ترین موضوعات مورد توجهِ قاضى عِیاض، مبحث عصمت حضرت رسول صلى‏الله‏علیه‏و‏آله مى‏باشد که در قسمت سوم مطرح شده است. قاضى در این بحث، نظرات موافقین و مخالفین را آورده و خود با دلایلى محکم به اثبات عصمت پیامبر پرداخته است.
هم چنین در همین قسمت، به سهو و نسیانِ پیامبر اسلام صلى‏الله‏علیه‏و‏آله از دیدگاه خود پرداخته و احادیثى که نسیانِ پیامبر را در امور دنیوى ثابت مى‏کند، نقل مى‏نماید. افعال دنیوى و احوال ایشان در ارتباط با امور دنیایى، مورد توجه قاضى عِیاض قرار داشته است.
در قسمت آخر به این مسأله پرداخته که، حکم کسى که پیامبر را سب کند، یا ارزش او را پایین بیاورد، چیست؟ قاضى عِیاض، آیاتى را که در مورد آزار حضرت رسول صلى‏الله‏علیه‏و‏آله نازل شده، آورده و حکم چنین فردى را، قتل مى‏داند و دلایل چنین کیفرى را ذکر مى‏کند. وى در ادامه‏ى این قسمت، به موضوعاتِ مرتبط با حکم مرتد مى‏پردازد.
منابع کتاب الشفاء
مهم‏ترین منبع قاضى عِیاض، در تألیف این اثر، قرآن کریم و برخى از تفاسیر، هم چون تفسیر قرطبى و تفسیر ابن کثیر مى‏باشد و پس از آن دو، بیش از همه از سنن ابن ماجه، دار قطنى، ابوداود و صحاح سته، بهره برده است.
علاوه بر این، از منابع تاریخى هم چون مغازى واقدى، سیره ابن هشام، طبقات الکبرى ابن سعد و کتاب‏هایى چون السنن الکبیر و شعب الایمان بیهقى، مستدرک حاکم، اتحاف السادة المتقین زبیدى، شرح معانى الاخبار طحاوى، شمائل النبى ترمذى، دلائل النبوه بیهقى، دلائل النبوه و حلیة الاولیاء حافظ ابونعیم اصفهانى، کنزالعمال و تاریخ بغداد خطیب بغدادى، تهذیب تاریخ دمشق و زادالمسیر ابن جوزى استفاده کرده است.
شرح‏ها و خلاصه‏هاى کتاب الشفاء
با توجه به اهمیّت این اثر، شهرت آن در بیش‏تر مناطق جهانِ اسلام، پراکنده شد و مورد توجه بسیار دانشمندانِ مسلمان قرار گرفت و شرح‏ها و خلاصه‏نویسى‏هاى متعددى از آن صورت گرفت. از جمله‏ى بهترین این شروح، کتاب مزیل الخفاء عن الفاظ الشفاء، تألیف علامه احمد بن محمد الشمنى (801 ـ 872 ق)است که در شرح ضبطِ الفاظ مى‏باشد.28 هم چنین فردى به نام على بن عتیق هاشمى از اهالى غرناطه (668 ـ 744 ق) کتابى در بیان مقصود الشفاء تألیف کرد.29
حاجى خلیفه، بیست و هفت شرح، تعلیقیه و خلاصه بر این اثر نام برده که از جمله‏ى این آثار مى‏توان به موارد زیر اشاره کرد: محمد بن احمد الاسنوى شافعى (د 663 ق) آن را خلاصه کرده است. ابوعبداللّه‏ محمد بن على بن ابى الشریف حسنى تلمسانى آن را با عنوان المنهل الاصفى فى شرح ماتمس الحاجة الیه من الفاظ الشفاء در دو مجلد شرح داده که از بهترین شرح‏هاى این کتاب مى‏باشد. سیوطى، احادیثِ الشفاء را جدا کرده و آن را به نام مناهل الصفا فى تخریج احادیث الشفاء نامیده است.30 هم چنین چند اثر دیگر از کتاب‏هایى که حاجى خلیفه نام برده، باقى مانده که آنها نیز در فهم بهتر مطالب الشفاء راهگشا مى‏باشد.
تقریبا تمامى منابع، از این اثر با تمجید بسیار یاد کرده‏اند؛ ذهبى این اثر را نقد کرده و نوشته است:
اگر نبود آن چه که از احادیث ابتکارى حاشیه زده، کار امام نقدى در فن حدیث نداشت و خداوند او را بر حسن قصدش پاداش دهد و از کتاب الشفاء سود برد. در این اثر از او تأویلات دور انواع متنوعى است. پیامبر اسلام صلى‏الله‏علیه‏و‏آله بى‏نیاز است از مدح به احادیث و آن چه که از اخبار عموم رسیده است.
در پایان، ذهبى خوانندگان را سفارش به دلائل النبوة بیهقى مى‏کند.31
این قضاوتِ ذهبى در مورد ضعف برخى احادیث، بى‏مورد نیست؛ چرا که دانشمندان اهل سنت، توجه ویژه‏اى نسبت به احادیث داشته و در مواردى احادیث غیر قابل قبولى را نیز پذیرفته‏اند. این مسأله نباید باعث نادیده انگاشتن سایر مطالب آن گردد.
قاضى عیاض به جهت تألیف این اثر، مورد تمجید بسیارى از دانشمندان قرار گرفته است. از جمله عبداللّه‏ بن یوسف بن رضوان، مدیحه‏اى در بیست بیت سروده که مطلعش چنین است:
سل بالعلى و سنى المعارف یبهر     هل زآنهاالا الائمة معشر32
هم چنین ابومحارب بن محمد بن محارب نیز، قاضى عِیاض را در اثناى مقامش در وادى آش مدح کرده است:
غدا سلس القیاد فما یراض     و عمّ جمیع لمّنه البیاض
و أضحى القب لا تصبیه هند     و لا سلمى و لا الحدق المراض33
ابن زمرک نیز در مدحِ الشفاء سروده:
و مسرى رکاب للصبا قد وَنَت به     نجائبُ سُحْبٍ للتراب نزوعها34
هم چنین محمد بن احمد بن محمد بن مزروق العجیسى، الشفا را شرح کرده و نیز در مورد آن سروده است:
شفاء عیاض للصدور شفاء     ولیس بفضل قد حواه خفاءٌ
هدیةٌ برٍ لم یکن لجزیلها     سوى الأجر و الذّکر الجمیل کفاءٌ35
سایر آثار قاضى عِیاض
آثار دیگر قاضى عیان بیش‏تر در مورد موضوعات فقهى، حدیثى، تاریخى و رجالى مى‏باشد. وى از نظر کثرت آثار نیز قابل توجه است؛ چنان که ذهبى مى‏نویسد:
در طول اعصار، در سبته آثار کسى بیش‏تر از او نبوده است.36
برخى از آنها، که از بهترین کتاب‏ها شمرده مى‏شوند. به طور کلى سى و یک اثر از وى ذکر شده؛ ابن خطیب، نوزده اثر و اسماعیل پاشا، بیست و دو اثر را ذکر کرده‏اند که برخى از مهم‏ترین آنها را معرفى مى‏نماییم.
مهم‏ترین اثر در تراجم رجال مالکى، کتاب ترتیب المدارک و تقریب المسالک فى معرفة اعلام مذهب مالک مى‏باشد. این اثر، از نوع آثار طبقات مى‏باشد و به مناطق جهان اسلام مى‏پردازد و بزرگان هر منطقه را مورد بررسى قرار مى‏دهد. مؤلف، در آغاز به شرح حال امام مالک پرداخته و از دوران رشد و تحصیل و جلوسش، براى تدریس و فتوى سخن رانده، هم چنین به انتشار مذهب مالکى در شرق و غرب جهان اسلام پرداخته است. این اثر تنها یک معجم رجالى شمرده نمى‏شود، بلکه از مهم‏ترین منابع تاریخ تمدن و اسلام است، با توجه به اهمیّت آن، دانشمندان سده‏هاى بعد به اختصار آن همت گماشتند.
از آثار مهم حدیثىِ قاضى عیِیان، کتاب مشارق الانوار على صحیح الآثار فى تفسیر غریب حدیث الموطأ و البخارى و المسلم مى‏باشد. مؤلف در این کتاب به ضبط الفاظ و اسامى رجال و هم چنین آگاهى بر مواضع اوهام توجه داشته است.37 در مدح این اثر چنین سرده‏اند:
مشارق الانوار تبّدت بسبته     و من عجب کون المشارق بالمغرب38
از دیگر آثار حدیثىِ عِیاض، کتاب اکمال المعلم بفوائد کتاب مسلم است. این اثر کامل کننده‏ى کتاب المعلم تألیف مازرى39 (د 536 ق) است که در شرح صحیحِ مسلم نوشته شده؛40 و مشتمل بر زبده‏اى از دانش حدیث و چندین قسمت از فصول فقه است.41 مصححِ این کتاب، در مقدمه ویژگى‏ها و امتیازات آن نسبت به صحیح مسلم را شمرده است.42
قاضى عِیاض، در موضوعات تاریخى نیز چند اثر مهم تألیف کرده از جمله کتاب جامع التواریخ (التواریخ) مى‏باشد و به قول ذهبى، فزون‏ترینِ تمامِ آثارش مى‏باشد که در آن، اخبار ملوک اندلس و مغرب را گردآورى نموده و همه‏ى جوانب اخبار سبته و علماى آن را بررسى کرده است.43 متأسفانه از این اثر چیزى باقى نمانده است.
از دیگر آثارِ تاریخى وى، کتاب تاریخ الکبیر است که هفت جلد بزرگ بوده و در آن برترى‏اش آشکار مى‏شود.44 او هم چنین کتاب الفنون السته فى اخبار سبته را در مورد شهر سبته نوشت و ابن خطیب، این اثر را از جمله منابع خویش بر شمرده است.45
از دیگر کتب وى اخبار القرطبیین، در مورد علماى قرطبه و کتاب الغنیه است که آن را در ذکر استادانش تصنیف کرد. سایر آثار وى، بیش‏تر به موضوعات فقهى و حدیثى مربوط مى‏شود که براى اطلاع از نام آنها، باید به منابع یاد شده مراجعه شود.
بنابر قول مشهور، قاضى عِیاض در شب جمعه، نهم جمادى الآخرِ سال 544 قمرى، در مراکش درگذشت و در سال 712 قمرى محل قبر او در اغمات پیدا و قبه‏اى بر آن ساخته شد.
در برخى منابع، اخبارى مبنى بر قتل وى نقل شده؛ چنان که ذهبى معتقد است او با نیزه کشته شده است، زیرا عصمت ابن تومرت را انکار کرد.46 هم چنین گفته شده به جهت انکارى که وى، نسبت به دعوت غزالى و کتاب احیاء علوم‏الدین داشته به قتل رسید.47
در منابعِ نزدیک به عصر مؤلف، اخبارى از قتل وى نیامده و احتمالاً، مطالب مربوط به کشته شدن وى، از ساخته‏هاى منابع سده‏هاى بعد است.
پى‏نوشت‏ها:
1. دکتراى تاریخ و تمدن ملل اسلامى.
2. یحصبى؛ منسوب به یحصب بن مالک قبیله‏اى از حمیر.
3. سبته؛ شهر مشهورى در مغرب.
4. ابوزکریا محى‏الدین، النووى، تهذیب الاسماء و اللغات، ج 2، ص 357.
5. ابن بشکوال، الصله، ج 2، ص 660.
6. ابو عبداللّه‏، ابن ابار، المعجم فى اصحاب القاضى الامام ابوعلى الصدفى، ص 294؛ ابن تغرى بردى، النجوم الزاهرة فى ملوک مصر و القاهرة، ج 5، ص 285.
7. لسان‏الدین، ابن خطیب، الاحاطه فى اخبار غرناطه، ج 4، ص 222 ـ 223؛ مقرى، أزهار الریاض فى اخبار عیاض، ج 3، ص 7.
8. مقرى، همان، ج 3، ص 62.
9. همان، ج 3، ص 151.
10. ابن خطیب، همان، ج 4، ص 223 ـ 224؛ الضبى، بغیة الملتمس، ج 2، ص 572؛ ذهبى، سیر اعلام النبلاء، ج 20، ص 212.
11. مقرى، همان، ج 3، ص 162 ـ 167.
12. همان، ج 3، ص 281 ـ 282.
13. ابن ابار، همان، ص 295.
14. تاشفین بن على بن یوسف بن تاشفین از فرمانروایان مرابطین از 522 ـ 532 قمرى، امارت اندلس را بر عهده داشت. وى بارها به نبرد مسیحیانِ شمال رفته بود.
15. مقرى، همان، ج 3، ص 10؛ قاضى عِیاض، مقدمه‏ى ترتیب المدارک، ص 19.
16. عبدالمؤمن، از اصحاب بزرگ محمد بن تومرت، رهبر موحدین و جانشین و وارث ابن تومرت بود، وى موحدین را به پیروزى‏هاى درخشانى رساند و بساط مرابطین را از مغرب و اندلس برچید.
17. ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ج 6، ص 307.
18. محمد بن عبداللّه‏، عنان، تاریخ دولت اسلام در اندلس، ج 3، ص 277.
19. ابن خطیب، ج 4، ص 223؛ قاضى عیاض، همان، ص 22 ـ 23.
20. ابن خلکان، وفیات الاعیان، ج 3، ص 483.
21. قاضى عِیاض، مقدمه‏ى الشفا، ص 9.
22. ابن عماد حنبلى، شذرات الذهب، ج 4، ص 139.
23. ابن ابار، تحفة القادم، ص 118؛ ذهبى، همان، ج 20، ص 216؛ ذهبى، تذکرة الحفاظ، ص 98؛ ابن خلکان، همان، ج 3، ص 484؛ ابن تغرى بردى، همان، ج 5، ص 286.
24. ابن خطیب، همان، ج 4، ص 225؛ ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج 8، ص 368؛ یافعى، مرآة‏الجنان، ج 3، ص 216؛ ابن عماد حنبلى، همان، ج 4، ص 138.
25. مقرى، نفخ الطیب، ج 2، ص 52 ـ 53، 71.
26. ابن خطیب، همان، ج 4، ص 226 ـ 228.
27. ذهبى، سیر اعلام النبلاء، ج 20، ص 216.
28. قاضى عِیاض، مقدمه الشفا، ص 11.
29. ابن خطیب، همان، ج 4، ص 200.
30. حاجى خلیفه، کشف الظنون، ج 2، ص 1052.
31. ذهبى، سیر اعلام النبلاء، ج 20، ص 216.
32. ابن خطیب، همان، ج 3، ص 449 ـ 450.
33. ابن ابار، المنتخب من کتاب تحفة القادم، ص 85؛ ابن ابار، تحفة القادم، ص 44.
34. مقرى، همان، ج 9، ص 17.
35. ابن خطیب، همان، ج 3، ص 127.
36. ذهبى، تاریخ الاسلام ذیل حوادث و وفیات سال 544 قمرى، ص 200.
37. ذهبى، سیر اعلام النبلاء، ج 20، ص 214.
38. ابن ابار، المعجم فى اصحاب الامام ابوعلى الصدفى، ص 296؛ ابن خطیب، همان، ج 4، ص 228.
39. مازر، سرزمین کوچکى در سیسیل است.
40. ابن خلکان، همان، ج 4، ص 285.
41. ابن خلدون، همان، ج 1، ص 560.
42. ر. ک: شرح صحیح مسلم قاضى عیاض المسمى اکمال المعلم بفوائد مسلم، ص 24 ـ 35.
43. ذهبى، تاریخ الاسلام ذیل حوادث و وفیات سال 544 قمرى، ص 200، ذهبى، تذکرة الحفاظ، ج 4، ص 97.
44. مقرى، همان، ج 1، ص 23.
45. ابن خطیب، همان، ج 1، ص 83.
46. ذهبى، سیر اعلام النبلاء، ج 20، ص 217.
47. قاضى عِیاض، مقدمه‏ى ترتیب المدارک، ص 22.
منابع:
ـ ابن ابار، ابوعلى حسین بن محمد، المعجم فى اصحاب قاضى الصدفى، تصحیح ابراهیم الابیارى (قاهره، دارالکتب المصرى، 1410 ق / 1989 م).
ـ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، تحفة القادم، تصحیح احسان عباس (بیروت، دارالغرب الاسلامى، 1406 ق/1986م).
ـ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، المنتخب من کتاب تحفة القادم، تصحیح ابراهیم الابیارى (قاهره، دار الکتب المصرى، 1410ق/1989م)
ـ ابن بشکوال، الصله، تصحیح ابراهیم الابیارى (قاهره، دارالکتاب المصرى، 1410ق/1989م).
ـ ابن تغرى بردى، النجوم الزاهرة فى ملوک مصر و القاهرة (مصر، دارالکتب، بى‏تا).
ـ ابن خطیب، لسان‏الدین، الاحاطه فى اخبار غرناطه، تصحیح محمد عبداللّه‏ عنان (قاهره، مکتبة الخانجى، 2001م).
ـ ابن خلدون، عبدالرحمن، تاریخ ابن خلدون، تصحیح سهیل زکار و خلیل شحاده (بیروت، دارالکفر 1401ق/1981م).
ـ ابن خلکان، شمس‏الدین احمد بن محمد بن ابى‏بکر، وفیات الاعیان و انباء انباء الزمان، تصحیح احسان عباس (قم، منشورات الشریف الرضى، 1364 ش).
ـ ابن عماد حنبلى، ابوالفلاح عبدالحى، شذرات الذهب فى اخبار من ذهب، تصحیح محمود الارنوؤط (بیروت، دار ابن کثیر، 1410ق/1989م).
ـ ابن کثیر، البدایة و النهایة، تصحیح یوسف شیخ محمدالبقاعى (بیروت، دارالفکر، 1418ق/1998م).
ـ حاجى خلیفه، کشف الظنون عن اسامى الکتب و الفنون (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1413ق/1992م).
ـ ذهبى، شمس‏الدین ابوعبداللّه‏، سیر اعلام النبلاء، تصحیح شعیب الارنؤوط و محمد نعیم العرقسوقى (بیروت، مؤسسه‏الرساله، 1406ق/1986م).
ـ ــــــــــــــــــــــــــــــ ، تذکرة الحفاظ، سربى حیدرآباد.
ـ ــــــــــــــــــــــــــــــ ، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر والاعلام، تصحیح عمر عبدالسلام تدمرى (بیروت، دارالکتب العربى، 1417ق/1997م).
ـ زرکلى، الأعلام قاموس تراجم لأشهرالرجال و النساء من العرب و المستعربین و المستشرقین (بیروت، دارالعلم الملایین، 1984م).
ـ الضبى، احمد بن یحیحى، بغیة الملتمس فى تاریخ رجال اهل الاندلس، تصحیح ابراهیم الابیارى (قاهره، دارالکتاب المصرى، 1410ق/1989م).
ـ عنان، محمد عبداللّه‏، تاریخ دولت اسلامى در اندلس، ترجمه عبدالمحمد آیتى (تهران، کیهان، 1369).
ـ قاضى عِیاض بن موسى بن عِیاض، ترتیب المدارک و تقریب المسالک لمعرفة اعلام مذهب مالک، تصحیح احمد بکیر محمود (بیروت، منشورات دار مکتبة‏الحیاة).
ـ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، شرح صحیح مسلم للقاضى عِیاض المسمى اکمال المعلم بفوائد مسلم، تصحیح یحیى اسماعیل (بیروت، دارالوفاء، 1419ق/1998م).
ـ کتبى، محمد بن شاکر، فوات الوفیات و الذیل علیها، تصحیح احسان عباس (بیروت، دارالصادر).
ـ مقرى تلمسانى، احمد بن محمد، نفح الطیب من غصن الاندلس الرطیب و ذکر وزیرها لسان‏الدین بن خطیب (بیروت، دارالفکر للطباعة و النشر و التوزیع، 1419ق/1998م).
ـ ــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، ازهار الریاض فى اخبار عِیاض، تصحیح مصطفى السقا و ابراهیم الابیارى و عبدالحفیظ شبلى (قاهره، مطبعة لجنة التألیف و الترجمه و النشر، 1385ق/1939م)
ـ النووى، ابوبکر محى‏الدین بن شریف، تهذیب الاسماء و اللغات (بیروت، دارالفکر، 1416ق/1996م).
ـ یافعى یمنى مکى، مراة‏الجنان و عبرة الیقظان فى معرفة ما یعتبر من حوادث الزمان، حواشى خلیل المنصور (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1417ق/1997م).

تبلیغات