آرشیو

آرشیو شماره ها:
۹۴

چکیده

متن

بنى غانیه خاندانى از بربرها بودند که در قرن ششم هجرى در منطقه شرق اندلس و افریقیه به حکومت رسیدند . نخستین امیر از بنى غانیه محمد بن على بن غانیه مسوفى و آخرین آنان عبدالله بن اسحاق است . این خاندان که با حمایت مرابطان روى کار آمد، پس از سقوط دولت مرابطى و در زمان حاکمیت موحدان از حامیان بزرگ تفکر مرابطان به شمار مى‏رفت . تاخت و تازهاى بنى غانیه تا مدت‏ها سبب سلب آرامش از موحدان شد . سپاهى که آنان از اعراب مهاجر و صحرا گرد فراهم آوردند، سبب آشفتگى اوضاع افریقیه در نیمه دوم سده ششم و نیمه نخست‏سده هفتم شد . ضربات مداوم موحدان و حفصیان به آنان در افریقیه سرانجام به حضور بنى غانیه در آن جا خاتمه داد .
شاخه دیگر این خاندان در میورقه حضور داشتند که موحدان در سال‏هاى آخر سده ششم به حضور آنان خاتمه دادند، این نواحى تا زمان تصرف به دست مسیحیان در دست موحدان باقى ماند .
مقدمه
مطالعه درباره تاریخ کشورها و سرزمین‏هاى اسلامى چندان در ایران سابقه ندارد . با وجود مطالعات و بررسى هایى که در سال‏هاى اخیر در این شاخه مطالعاتى آغاز شده است، بررسى تاریخ تحولات کشورها و دولت‏هاى اسلامى را در ایران باید هنوز در مراحل مقدماتى به حساب آورد . پیدایى، حیات و مرگ دولت‏ها و حکومت‏هاى اسلامى، هر یک ویژگى‏هایى به دنبال دارد که شناخت آن‏ها به درک بهتر تحولات جهان اسلام کمک خواهد کرد .
در سده ششم هجرى همزمان باتلاش دولت‏هاى کوچک مسیحى که در اندلس براى بیرون راندن مسلمانان از اسپانیاى اسلامى فعالیت مى‏کردند، دولتى در جزایر شرق اندلس و شمال افریقا به وجود آمد که مدت‏ها حاکمیت‏هاى بزرگ شمال افریقا و مسیحیان اروپا را به خود سرگرم کرد . تلاش براى حفظ بقایاى حاکمیت مرابطان و قیام بنى غانیه علیه موحدان از بزرگ‏ترین حرکت‏ها در اندلس است که حتى سبب ورود موحدان به این سرزمین شد . این امر در زمانى صورت گرفت که نیروهاى مخالف مسلمانان علاوه بر وحدت با یکدیگر در بهترین وضعیت‏براى بیرون راندن مسلمانان قرار داشتند . وجود این دولت و مقاومت آن در برابر مسیحیان را مى‏توان از آخرین تلاش‏هاى دنیاى اسلام - صرف نظر از دولت‏بنى نصر - در مقابله با حملات صلیبى مسیحى دانست که در روابط مسلمانان و اروپا بابى را به خود اختصاص داده است . این نوشته در صدد بررسى نقش سیاسى دولت‏بنى غانیه در حوادث دنیاى همزمان خود است . هم چنین کوشش مى‏شود تا ارتباطهاى آن با نواحى همجوار به ویژه با دولت‏هاى اسلامى بررسى شود .
منابع کهن مانند آثار عبدالواحد مراکشى، ابن القطان ، ابن اثیر، ابن خلدون، ابن عذارى مراکشى و دیگر نوشته‏ها در بررسى مسائل بنى غانیه و تحولات حرکت آنان، اغلب به وقایع نگارى بسنده کرده و صرفا سیر تاریخى حوادث را نقل کرده‏اند . با این حال، اغلب کتاب‏هایى که درباره تاریخ مغرب اعم از کهن و متاخر نوشته شده‏اند صفحاتى را به تاخت و تازهاى بنى غانیه در شمال افریقا و سرگرم کردن دولت موحدى اختصاص داده‏اند که صرفا در حد اطلاع رسانى جاى دارند . از میان تحقیقات متاخر نیز مى‏توان به آثار عبدالله عنان اشاره داشت که ضمن تاریخ اندلس مسلمان و شمال افریقا مطالب مربوط به بنى غانیه را ذکرکرده است . اخبار دانشنامه جهان اسلام نیز در حد ترجمه و معرفى بسیار کلى این دولت است .
تبار بنى غانیه
بنى غانیه را مى‏توان از سلسله دولت‏هاى نیمه مستقل دانست که به دست‏بربرها به همراهى اعراب تاسیس شده است . این دولت در ردیف دولت هایى چون حفصیان، زیریان و . . . قرار مى‏گیرد که بربرها در آن دست قوى‏تر را داشتند . البته نباید از نظر دور داشت، دولت‏هاى بزرگى نیز در شمال افریقا به دست‏بربرها تشکیل شده‏اند که دامنه نفوذ آنان تا اندلس و شمال دریاى مدیترانه رسیده بود و تحت لواى دیانت اسلام از سرزمین‏هاى مسلمانان دفاع کرده‏اند . دولت‏هاى مرابطان و موحدان که هر کدام تبلیغات مذهبى ویژه‏اى نیز داشته‏اند، دراین دسته جاى مى‏گیرند .
بنى غانیه از قبیله مسوفه از بربرهاى صنهاجى شمال افریقا بودند که در آغاز کار مرابطان به آنان پیوستند (2) و در فتح اندلس به آنان به نام «غانیه‏» جد مادرى خود خوانده مى‏شدند . (4) غانیه زنى از مرابطان بودکه یوسف بن تاشفین امیر مرابطى او را به ازدواج على مسوفى رهبر قبیله مسوفه از بربرهاى صنهاجى در آورد . گویا على نیز در دربار یوسف منزلت و جایگاهى در خور یافته بود . فرزندان این ازدواج را باید مؤسسان دولت‏بنى غانیه دانست . گویا غانیه پس از على مسوفى به ازدواج ابو عبدالله محمد بن الحاج حاکم قرطبه در آمد و او فرزندان غانیه را تحت تکفل خود بزرگ کرد . (5) شاید این امر در تربیت‏سیاسى فرزندان غانیه و رسیدن آنان به مقامات حکومتى تاثیر داشته باشد .
به قدرت رسیدن بنى غانیه
در آغاز کار، على بن یوسف بن تاشفین مرابطى دو برادر به نام‏هاى محمد و یحیى، پسران غانیه را که تحت‏سرپرستى او رشد یافته بودند، به حکومت اندلس فرستاد . (6) یحیى که به شجاعت کم نظیرى معروف بود، حاکم ناحیه استجه در افریقیه بود . (7) او در و شرق اندلس رسید . (9) یحیى کوشید در مقابل پادشاه آراگون و حملات او به مناطق مسلمان نشین بایستد . اما در داخل با قیام علیه مرابطان مواجه شد . (10) یحیى هم چنین با پادشاهان مسیحى همجوار و امپراتورى روم نیز نبردهایى داشت . (11) مهم‏ترین نبرد او درگیرى در سال 529 قمرى در مقابل «ابن ردمیر بارسلونى‏» یا «ابن رذمیر البرشلونى‏» بود که وى شهر افراغه از نواحى مارده را محاصره کرد . محاصره افراغه طولانى شد و اهالى با سخت‏شدن اوضاع از یحیى بن غانیه تقاضاى کمک کردند . اهالى شهر در نامه‏اى که به یحیى نوشتند، متذکر شدند که اگر به آن‏ها کمک نشود ناچار اطاعت ابن ردمیر را خواهند پذیرفت . از این رو، یحیى درخواست آنان را پذیرفت . به سبب ترس از نبود سپاه کار آمد مسلمان در اندلس، برخى از اطرافیان یحیى کوشیدند تا او را از کمک رسانى به اهالى افراغه باز دارند . اما یحیى که براى انجام دادن این کار تصمیم قطعى داشت، با سپاهى افراغه را از محاصره فرنگیان نجات داد . (12) او در 543 قمرى از قرطبه به غرناطه رفت و در آن جا درگذشت . (13)
محمد، برادر یحیى، حاکم منطقه‏اى از نواحى قرطبه بود . او در سال 520 قمرى از طرف مرابطان به حکومت جزیره شرقى، یعنى میورقه رسید که پس از مدتى منورقه و یابسه نیز به آن افزوده شدند . (14) البته این نظر در میان مورخان وجود دارد که على بن یوسف بن تاشفین او را به قصد تبعید به آن نواحى فرستاده باشد . (15) در صورت صحت هر دو نظریه، رفتن محمد بن غانیه به میورقه و دو جزیره دیگر زمینه ساز تشکیل دولتى در آن جا شد که حاکمان آن از نژاد بربر بودند، اما حکومت‏خود را بسیار دورتر از سرزمین مادرى و در آن سوى دریاى مدیترانه، یعنى جزایر شرقى اندلس که به جزایر بالیار معروف است، تاسیس کردند .
محمد را نخستین امیر از این خاندان نام برده‏اند . (16) او پس از تصرف این نواحى حکومتى مستقل تشکیل داد . حکومت او ویژگى هاى چندى داشت که به استقلال بیش‏تر وى کمک مى‏کرد . او دعوت به نام عباسیان را آغاز کرد و آن را ادامه داد . (17) زمان براى اقدام او نیز مناسب بود; زیرا دعوت موحدان آغاز شده و در حال تقویت‏بود و بیم سرایت آن به نواحى بالاى دریاى مدیترانه به ویژه شهرهاى دانیه و میورقه سبب توجه یوسف بن تاشفین به محمد شد . دعوت به نام خلفاى عباسى در مقابل موحدان سبب وحدت حکومت محمد با مرابطان بود . در حقیقت او به هنگام سقوط مرابطان و روى کار آمدن موحدان پایه‏هاى قدرت و استقلال خود را محکم کرد . (18)
حکومتى که محمد بن غانیه تاسیس کرد، از نظر جغرافیایى نیز موقعیت ویژه‏اى داشت . علاوه بر سه جزیره - میورقه، منورقه و یابسه - و با در نظر گرفتن مناطق اطراف تحت نفوذ ابن غانیه مى‏توان مرزهاى این حکومت را تعیین کرد . از سمت جنوب «بجایه‏» از سمت‏شمال «برشلونه‏» مرزهاى آن بودند . از مشرق و مغرب نیز منورقه و یابسه جزایر سرحدى بودند . این نواحى حدود سال 290 قمرى به دست مسلمانان فتح شد و حاکمان متعددى تا زمان محمد بن غانیه در آن حکومت کرده بودند تا سر انجام در دوران مرابطان حکومت‏به بنى غانیه رسید . (19) به سبب آب و هواى مناسب منطقه، یابسه به تاکستان‏هاى انگور خود شهرت داشت . رودهاى چندى نیز در جزایر جارى بود . (20) پیش از این به موقعیت زمانى روى کارآمدن بنى غانیه اشاره شد . باید ذکر شود که قدرت یافتن موحدان در مقابل مرابطان به جنگ هایى منجر شد که اوج آن‏ها نزدیک به هفت‏سال از 534 تا 541 قمرى بود . سرانجام در این نبردها موحدان به رهبرى «عبدالمؤمن‏» جانشین محمد بن تؤمرت بر مرابطان پیروز شدند . عقیده مذهبى مستقل موحدان که در تضاد با مرابطان بود پس از گسترش حاکمیت‏سیاسى آنان در نواحى تحت‏حکومت‏شان گسترده شد . سرزمین مرابطان را موحدان به ارث بردند . علاوه بر مناطق وسیع شمال افریقا، نواحى مسلمان نشین اندلس نیز در حیطه حکومت آنان قرار گرفت . در این گستره جغرافیایى، تنها منطقه حکومت‏بنى غانیه از نفوذ موحدان بیرون ماند . (21) بنى غانیه حکومت موحدان را نپذیرفتند . بازتاب دیگر این امر وفادارى بنى غانیه به دعوت براى عباسیان در مقابل خلافت مورد ادعاى موحدان بود که از نظر سیاسى مانع یکپارچگى مناطق تحت‏حکومت موحدان شد .
به این ترتیب، حضور بنى غانیه را مى‏توان آخرین دفاع از قلمرو اندلسى مرابطان دانست که توانستند مدت‏ها در مقابل موحدان بایستند . (22) ظهور آنان که تفکر مالکى داشتند، (23) مى‏توانست در افریقیه خطرى براى موحدان باشد . دولت موحدى در سال‏هاى پس از ابن تؤمرت، به ویژه در دوران حکومت عبدالمؤمن و پسرش یوسف، حضور بنى غانیه را تحمل کردند و در برابر آنان عکس العمل تندى نشان ندادند . قراین و وضعیت دولت موحدى نشان مى‏دهد که با وجود عدم اطاعت جزایر بالیار از این دولت، موحدان توانایى تحمیل حاکمیت‏خود را بر بنى غانیه داشتند . گویا دولت موحدى خود را درگیر با مسائل دیگرى به ویژه در نواحى شمال افریقا مى‏دید و به اطاعت واداشتن بنى غانیه را به فرصت مناسبى موکول کرده بود . تحلیل ابن الخطیب آن است که موحدان، دراین شرایط بنى غانیه را سدى میان خود و دشمنان مى‏دیدند که مى‏توانست مانع حملات به دولت موحدى شود . (24) این سیاستى است که از سال 541 قمرى که تقریبا تمام نواحى مرابطان به اطاعت موحدان در آمد تا سال 578 قمرى ادامه پیدا کرد .
سیاست فوق از سال مذکور به بعد تغییر کرد . از این رو، موحدان از این پس بسیار کوشیدند تا بنى غانیه را به اطاعت‏خود در آورند (25) و با اعزام سفیرانى از آنان بیعت و اطاعت‏خواستند . نخستین دسته از سفیران با هیاتى در سال 541 قمرى نزد اسحاق بن محمد بن غانیه اعزام شد که او را به اطاعت دعوت کردند . بنى غانیه دعوت موحدان را نپذیرفتند و هم چنان تحت اطاعت عباسیان بغداد باقى ماندند . با این حال، در این سال‏ها از درگیرى جدى با موحدان اجتناب مى‏کردند . آنان براى تحقق این یت‏خود هدایاى گران قیمتى براى خلیفه موحدى فرستادند . (26) خلیفه موحدى امیدوار بود که هیات اعزامى او زمینه ساز طاعت‏بنى غانیه شود . این امر مى‏توانست‏به ادامه حاکمیت معنوى خلافت عباسى در منطقه خاتمه دهد و زمینه یکپارچگى سرزمین‏هاى اندلس و افریقیه را تحت‏حاکمیت موحدان فراهم کند . اما هنگامى که بنى غانیه این پیشنهاد را رد کردند، امید موحدان به یاس تبدیل شد .
پس از مرگ محمد در 567 قمرى پسرش عبدالله به حکومت رسید، (27) اما با رقابت‏برادر خود اسحاق رو به رو شد و به دست گروهى از سپاهیان و بزرگان او کشته شد . (28)
در زمان اسحاق پسر محمد بقایاى مرابطان به منورقه وارد شدند . این امر سرزمین بنى غانیه را در مقابل موحدان به مرکز بقاى تفکر مرابطى تبدیل کرد . شاید یکى از دلایل تغییر سیاست موحدان در برابر بنى غانیه این امر بوده باشد . اسحاق کوشید موقعیت‏حکومت‏خود را تقویت کند . او با ایجاد ناوگان دریایى نیرومند به سواحل سرزمین‏هاى مسیحى همجوار حمله مى‏کرد و هر سال دو بار به جنگ با روم مى‏رفت . سرانجام او در 579 یا 580 قمرى در نبرد با رومیان کشته شد (29) و پسرش محمد به جاى او نشست . مرگ اسحاق با تحولى در دولت موحدى همراه بود; زیرا همزمان یوسف بن عبدالمؤمن نیز درگذشت و پسرش ابویوسف منصور به حکومت دولت موحدى رسید .
روابط بنى غانیه با موحدان
پیش از این اشاره شد مدت‏ها موحدان حضور بنى غانیه را در جزایر بالیار پذیرفتند . اما این امر با روى کار آمدن ابو یوسف المنصور موحدى شکل دیگرى پیدا کرد . بدین ترتیب، باب جدیدى در روابط موحدان با بنى غانیه گشوده شد که سرانجامى جز نبرد رویارو نداشت . موحدان مناطق تحت نفوذ بنى غانیه را بخشى از مغرب اسلامى بزرگ مى‏دانستند که باید چون دیگر نواحى اطاعت آنان را مى‏پذیرفت . در مقابل، بنى غانیه نیز حاضر نبودند استقلال به دست آمده را آسان از دست‏بدهند .
پى‏گیرى سیر حوداث نشان مى‏دهد که در سال 578 قمرى موحدان از اسحاق خواستند از آنان اطاعت کرده، به نام آنان خطبه بخواند . اما اسحاق به خواست‏بزرگان دولت، پاسخ موحدان را به تاخیر انداخت . پس از او پسرش محمد درخواست موحدان را پذیرفت و به اطاعت آنان گردن نهاد . امااین امر سبب شد تا برادرانش او را زندانى کنند و پسر دیگر اسحاق به نام على حکومت را به دست گیرد . ازاین زمان على کار درگیرى جدى با موحدان رابه دست گرفت . یعقوب المنصور موحدى نیرویى را به فرماندهى «على بن ربر تیر» - از فرماندهان نظامى خود - به جزیره میورقه فرستاد تا ابن غانیه را به اطاعت فراخواند . او نیز از شهر «سبته‏» عازم میورقه شد . در این زمان میان بزرگان جزیره درگیرى وجود داشت که تعدادى از کشتى هایى را که او با خود از سبته آورده بود، آتش زدند . سپس بنى غانیه او را دستگیر کرده، به اسارت در آوردند . (30) به دنبال این امر، على بن اسحاق بن غانیه تصمیم به حمله به موحدان گرفت .
عامل دیگرى که به جرات یافتن بنى غانیه در حمله به موحدان و زمینه سازى جنگ میان آن دو کمک کرد، در افریقیه ریشه داشت . در این هنگام با انتشار خبر مرگ یوسف موحدى (31) گروهى از بزرگان شهر بجایه در مغرب براى رهایى از تسلط موحدان از على بن اسحاق کمک خواستند . (32)
به این ترتیب زمینه براى جنگى در مغرب اسلامى میان دولت‏هاى مسلمان فراهم شد . بنى غانیه در این زمان خود را به قدر کافى قدرتمند مى‏دیدند که به جنگ خلیفه موحدى بروند . در مقابل، خلیفه موحدى که تازه به جاى پدر نشسته بود در صدد بود تا اوضاع مرکز حکومت‏خود را آرام‏تر کند . درخواست‏بزرگان بجایه نیز مزید بر علت‏شد . (33) بزرگان بجایه به هنگامى که از ابن غانیه درخواست کمک نمودند به طور ناخواسته به او وعده یارى نیز دادند که سبب قوى‏تر شدن انگیزه على در حمله به مغرب شد . مساله علت کمک خواستن بزرگان بجایه از على خود جاى بحث‏بسیار دارد . آیا اختلافات داخلى با موحدان سبب این امر شد؟ که سرگرم بودن به اخذ بیعت‏براى ابویوسف یعقوب بن یوسف نادرستى فرض مذکور را ثابت مى‏کند . آیا اختلاف داخلى میان گروهى از بزرگان شهر باگروه دیگر انگیزه این دعوت شد ؟ و آیا درگذشت امیر موحدى شهر عامل محرک بود؟ . این پرسش‏ها را باید در بحثى جداگانه پاسخ داد . با وجود تمامى این احوال، بنى غانیه به دنبال عدم سازش با موحدان تشخیص دادند زمان براى حمله به قلمرو آنان بسیار مناسب به نظر مى‏رسد .
على که در منابع به نام میورقى خوانده مى‏شد (34) در سال 580 قمرى به شهر بجایه حمله کرد و بدون کم‏ترین مشکلى آن جا را و حاکم را که على ابو موسى بن عبدالمؤمن نام داشت دستگیر نمود و به نام بنى عباس خطبه خواند . (36) این امر را مى‏توان بازگشت‏خانوادگى بنى غانیه به شمال آفریقا دانست که از این زمان در وقایع افریقیه حضور یافتند . موحدان براى مقابله با بنى غانیه دست‏به کار شدند . خلیفه موحدى که پیش از رسیدن بنى غانیه به آن جا حضور سیاسى و معنوى خود را در بجایه در خطر مى‏دید، حاکم جدیدى به نام ابوالربیع براى بجایه تعیین کرد . ابوالربیع در محلى به نام «بامیلول‏» با میورقى رو به رو شد . ابوالربیع پس از کشته شدن فرماندهان بزرگش شکست‏خورد و به الجزایر فرار کرد . على میورقى از این زمان به بعد فتوحاتى را در شمال آفریقا آغاز کرد که منطقه تحت تسلط او را گسترش مى‏داد . او الجزایر را براى هدف خود نامطمئن تشخیص داد و از آن جا پیشروى کرده، به «تلمسان‏» حمله کرد و آن جا را پایگاه خود قرار داد . با این حال، او به این مناطق قناعت نکرد و بار دیگر الجزایر را تصرف کرد و آن را به برادر زاده خود طلحه سپرد . سپس از آن جا به «ملیانه‏» رفت و پس از تصرف آن، بدر بن عایشه را به ولایت آن جا گماشت . (37) در این مرحله او توانسته بود به جز تونس بر مهدیه، قسنطینه و بیش‏تر نواحى افریقیه مسلط شود .
على در سال 581 قمرى پس از خارج کردن بیش‏تر نواحى افریقیه از دست موحدان (38) با فرستادن سفیرى به بغداد از خلیفه الناصر عباسى واگذارى حکومت و تجدید عهد با مرابطان را درخواست کرد . (39) خلیفه خواست او را پذیرفت و اجازه جنگ با موحدان را داد . (40) شکست‏سخت‏سپاهیان موحدى سبب شد تا مسوفه و اعراب بسیارى چون جشم، ریاح، اثبج و قبایل بنى سلیم بن منصور و بنى هلال به او بپیوندند . (41) این قبایل که هنوز به شکل قبیله‏اى مى‏زیستند در نیمه اول سده پنجم هجرى از شرق به آن جا مهاجرت کردند . ماهیت زندگى قبیله‏اى و تحرک مداوم و آسان آنان عاملى بود که حضورشان را در کنار نیروهاى نظامى و حرکت‏به همراه آنان امکان‏پذیر مى‏ساخت . قبایل مذکور که با گسترش شهرت عملیات میورقى به او پیوستند تا زمان قدرتمندى بنى غانیه در کنار آنان بودند و پس از تضعیف قواى آنان و شکست‏هاى پى در پى از موحدان و یا امیران آنان، کم کم از بنى غانیه جدا شدند که در ادامه متن به آن اشاره خواهد شد . حضور این قبایل در کنار على به تقویت قواى او و تسلط بیش‏تر بر افریقیه کمک کرد .
عامل دیگرى که به رونق گرفتن کار على بن غانیه در افریقیه کمک کرد، آمدن ترکان غز از مصر به رهبرى قراقوش ارمنى (42) غلام ایوبیان و همکارى آنان با ابن غانیه بود . (43) صلاح الدین ایوبى ترکان غز را به منطقه مغرب فرستاده بود که قراقوش دامنه حرکت آن‏ها را به دیگر مناطق نیز کشاند . ایوبیان امیدوار بودند به کمک این نیروها تسلط خود را بر مغرب نیز گسترش دهند . این زمان با توسعه حملات صلیبیان به دنیاى اسلام در شرق به هدف بیت المقدس و در غرب به هدف اندلس اسلامى هم عصر شده بود . مطالعه در تاریخ ایوبیان نشان مى‏دهد که صلاح الدین در صدد یافتن راه هایى براى تقویت قواى خود در مقابل تهاجمات صلیبیان بود . این هدف با گسترش مناطق تحت نفوذ یا حاکمیت‏به سهولت تامین مى‏شد . مهم‏ترین مخالفى که بر سر راه هم پیمانى بنى غانیه و ایوبیان مى‏توانست قرار داشته باشد، وجود دولت موحدى بود که حضور موحدان و ایوبیان به ویژه اعتقاد آنان به تبعیت از عباسیان را به ضرر خود مى‏دید . یکى از اهداف ایوبیان مى‏توانست‏بازگرداندن یکپارچگى میان عرب و اسلام از راه هم پیمانى با بنى غانیه باشد که شرق و غرب شمال افریقا را با هم پیوند مى‏داد . اگر این اتحاد صورت واقعى پیدا مى‏کرد نیروى واحدى در برابر صلیبیان ایجاد مى‏شد .
با این حال، اهداف بنى غانیه از قیام علیه موحدان مسائل دیگرى بود که کسب برترى سیاسى و رسیدن به حاکمیت مستقل و مستمر در مقابل موحدان از جمله اهداف اساسى آن به حساب مى‏آمد . این اهداف با منظور ایوبیان در اتحاد با بنى غانیه تفاوت داشت . با وجود تفاوت در هدف دو نیروى فوق، ترکان به رهبرى قراقوش با ابن غانیه متحد شدند و نیروهاى واحد او را «امیر المسلمین‏» نامیدند . (44)
با گرد آمدن ترکان غز، بقایاى مرابطان، اعراب و بربرها زیر لواى ابن غانیه، و با کمک آنان وى نواحى مختلف افریقیه به جز تونس و مهدیه را از دست موحدان خارج کرد . (45) جمع شدن نیروهاى ترک و عرب و بربر تحت فرمان بنى غانیه بر ضعف شدید نیروهاى مدافع شهرهاى افریقیه و نبودن نیروى کار آمد نزد موحدان براى دفاع از مناطق فوق الذکر دلالت دارد . شیوه‏اى که نیروهاى ائتلافى بنى غانیه براى حمله به نواحى مختلف افریقیه برگزیدند، حمله ناگهانى، سرعت و وقت‏شناسى بود که پیروزى و تصرف آن مناطق را در مدت اندک و بدون سختى زیاد امکان‏پذیر مى‏ساخت .
با این حال، حضور على بن غانیه و تعرضات قبایل عرب سبب آشفتگى امور شمال افریقا شد . (46) نیروهایى که تحت امر او گرد آمده بودند در غارت مناطق و تعرض به آن‏ها اندکى تردید به خود راه نمى‏دادند . از این رو، اوضاع شمال آفریقا به هم ریخت . آبادانى و حاصل خیزى جاى خود را به خرابى، ویرانى، قتل و کشتار داده و مردمان مقیم آن نواحى را بسیار آزرده خاطر ساخته بود . از سوى دیگر على بن غانیه تصرف مناطق گسترده و پر جمعیت را در حد قدرت و طاقت‏خود نمى‏دید . او حتى در حفظ مناطق تصرفى خود نیز دچار شک شده بود . از این رو، با وجود فتح نواحى وسیعى از شمال آفریقا به بجایه بازگشت و با مردمان آن ناحیه تجدید بیعت کرد . سپس به قسنطینه رفت و با ساختن حصارى محکم در آن جا مستقر شد . (47)
با گسترش اخبار فعالیت‏هاى ابن غانیه موحدان به دستور یعقوب المنصور در مقابل هم پیمانى ترکان و بنى غانیه سپاهى تشکیل دادند . خلیفه موحدى شجاع‏ترین مردان خود را با این سپاه همراه کرد و به آنان فرصت داد تا ابزار جنگى لازم را براى مقابله با بنى غانیه فراهم کنند . او هم چنین اموال بسیارى به سپاه بخشید و فرماندهى سپاه را به ابو محمد ابن ابواسحاق بن جامع واگذار کرد . اصلى‏ترین ماموریت این سپاه مقابله با بنى غانیه و سرکوب کردن على میورقى بود . سپاه از راه سبته به فاس و از آن جا به تلمسان حرکت کرد . والى تلمسان در آن هنگام ابوالحسن بن ابوحفص بود . سپاه پس ازتلمسان به الجزایر و از آن جا به ملیانه رفت و آن جا را فتح کرد . با فتح ملیانه حاکم شهر به نام بدربن عایشه که على بن غانیه او را بر آن جا گماشته بود فرار کرد وبه تدریج ناحیه به ناحیه تا بجایه عقب نشست . بدین ترتیب موحدان پس ازیک سال بجایه را بازپس گرفتند . (48) حاکم آن جا نیز گریخت و به على بن غانیه پیوست . موحدان شهر قسنطینه را نیز محاصره کردند .
از دست دادن این مناطق براى بنى غانیه بسیار دشوار بود . على با سقوط بجایه به طرف شرق و به صحرا گریخت تا حملات خود را این بار از صحرا علیه موحدان ادامه دهد . سقوط قسنطینه اوضاع را بر على بسیار دشوارتر کرد . در سال 583 قمرى سپاه بزرگى از جانب موحدان به قصد شهر تونس اعزام شدند . رهبرى این سپاه به ابویوسف بن ابوحفص واگذار شد . در نبرد سختى که در دشت «عمرة‏» بین دو گروه به وجود آمد، موحدان از بنى غانیه شکست‏خوردند (49) و فرماندهان بزرگ و رهبران سپاه کشته شدند . در نتیجه، گروه‏هاى اعراب از سپاه موحدى جدا شده و به بنى غانیه پیوستند . (50) دراین شرایط، اوضاع در جزایر بالیار نیز تغییر کرده بود و هم زمان با شکست نیروهاى ابن غانیه در مقابل موحدان، قیامى رخ داد که در آن به نام موحدان خطبه خوانده شد . توضیح گسترده‏تر این مطلب در جاى خود خواهد آمد .
نبرد بعدى در «الحامة‏» یا «حامة دقیوس‏» نزدیک قابس در 584 قمرى میان نیروهاى موحدان و بنى غانیه اتفاق افتاد . موحدان شکست قبلى راجبران کردند و در دره کوچکى معروف به «راس تاجرا» (51) نیروهاى متحد بنى غانیه و قراقوش از موحدان کست‏خوردند . (52) منصور موحدى توانست‏شهر قابس رافتح کند و از آن جا به «قطصه‏» رفت . اما مردمان آن دیار جانب بنى غانیه را گرفتند و از اطاعت موحدان خارج شدند . منصور پس از محاصره طولانى به زور وارد شهر شد و اهالى را کشتار کرد . (53) در نبرد الحامه على زخمى شد و در حال فرار به صحرا در خیمه پیرزنى درگذشت . موحدان نیز نواحى تصرف شده را باز پس گرفتند .
پس از کشته شدن على، چهار برادرش که از زمان خروج از میورقه او راهمراهى کرده بودند، به اتفاق یحیى را به جاى على برگزیدند . آنان در یحیى نشانه‏اى از شجاعت و شهامت دیده بودند، از این میان، عبدالله برادر دیگر آنان به میورقه بازگشت و بقیه در شمال افریقا ماندند . آنان در ادامه نبردهاى خود با موحدان به صحرا رفتند و در آن جا ماندند تا منصور موحدى به مراکش بازگشت . (54) از این زمان مى‏توان بنى غانیه را به دو شاخه در شمال افریقا و اندلس تقسیم کرد .
منصور خلیفه موحدى پس از بازگشت‏به مراکش به این نتیجه رسید که اگر مراکش را ترک کند و به تونس بازگردد از جانب بنى غانیه امنیت نخواهد داشت . بنى غانیه نیز با کمک نیروهاى ائتلافى خود جنگ علیه موحدان را ادامه دادند . این روش در دوران پس از مرگ على بن غانیه به رهبرى برادرش یحیى هم چنان ادامه یافت .
بنى غانیه در افریقیه و ادامه روابط با موحدان
یحیى بن اسحاق در افریقیه پس از تسلط بر نواحى بسیارى اقدامات برادر و هم پیمانى با قراقوش را هم چنان پى گرفت . (55) وضعیت افریقیه آشفته و سر رشته امور از دست موحدان خارج شد . مقاومت‏یحیى تا زمان مرگ در مقابل موحدان سبب دغدغه بسیار موحدان و صرف نیرو، هزینه و وقت‏بسیار شد . او سال‏ها رو در روى موحدان ایستاد و منطقه به منطقه مورد تعقیب قرار گرفت . در بسیارى از اوقات مناطق میان این دو جبهه دست‏به دست مى‏شد . با این حال قدرت یحیى زمانى فروکش کرده و زمانى بر افروخته مى‏شد . (56) این وضعیت‏سبب شده است که در برخى از منابع از اقدامات او به فتنه تعبیر شود . (57)
اندکى بعد روابط او با قراقوش نیز به هم خورد . سیر حوادث ثابت کرد که قراقوش در پیوستن به موحدان و پذیرفتن اطاعت آنان آزادى ندارد . او با درک این مساله و ناراحتى که از رفتار بنى غانیه و به ویژه یحیى پیدا کرده بود از آنان جدا شد و با تصرف مناطقى چون قابس، بلاد جرید و دیگر نواحى رو در روى بنى غانیه ایستاد . وى درصدد بود تا هم از موحدان و هم از بنى غانیه جدا شده و کسب استقلال کند . او با درک مناسب بودن زمان براى این هدف از بنى غانیه جدا شد و به مغرب رفت و طى چندین درگیرى کوشید تا سلطه خود را بر آن جا تحمیل کند . این مناطق جزو متصرفات بنى غانیه بود . یحیى براى جنگ با قراقوش و باز پس گرفتن متصرفات خود اقدام کرد . قراقوش از رو به رو شدن با او طفره مى‏رفت، به این سبب به طرابلس گریخت . سر انجام یحیى طرابلس را تصرف کرد و عموزاده خود تاشفین الغانى را به حکومت آن جا گماشت . (58) به دنبال این مسائل قراقوش در سال 586 قمرى به اطاعت موحدان در آمد . (59) اقدامات قراقوش در جدا شدن از بنى غانیه و تصرف مناطق آن‏ها سبب تضعیف قواى یحیى شد . با وجود این، یحیى توانست طرابلس و قابس را از نایب قراقوش پس بگیرد (60) و مهدیه را محاصره کند .
شورش بنى غانیه و ضربه آن بر دولت موحدى هنگامى خود را نشان داد که در سال 591 قمرى پس از خروج منصور موحدى به قصد جنگ با مسیحیان اروپایى و دفاع از سرزمین اندلس در برابر حملات آنان، یحیى بن غانیه با استفاده از فرصت، میدان را از رقیب خالى دید و در غیاب ارتش موحدى دست‏به کار تصرف مناطق افریقیه شد . این امرسبب شد تا حاکم موحدى با مسیحیان صلح پنج‏ساله‏اى منعقد کرده، با عجله به افریقیه باز گردد .
به این ترتیب درگیرى جدى یحیى با موحدان از سال 591 قمرى آغاز شد . هدف جنگ‏هاى او علاوه بر سلطه جویى، ویران کردن پایه‏هاى قدرت و دعوت موحدان و پایان دادن به حکومت آنان در افریقیه بود . (61) یحیى با کمک اعراب سلیم، طرابلس، قابس، مهدیه و شهرهاى دیگر تا قیروان را به تصرف در آورد . (62) در سال 593 قمرى ابویوسف موحدى براى مقابله با او با فرنگیان صلح کرد و به مراکش بازگشت . (63) گفته شده است اگر ابن غانیه نبود، یعقوب موحدى تعدادى از شهرهاى فرنگ را گشوده بود . (64) مهم‏ترین دلیلى که سبب بازگشت منصور موحدى به افریقیه شد احساس ناامنى از پشت‏سر و امکان از دست دادن سرزمین اصلى بود . حفظ شمال آفریقا براى او بیش از درگیرى با مسیحیان اروپا در اندلس اهمیت داشت . پیمان صلح او با فرنگیان - اگر رعایت مى‏شد - مانع حرکت و اقدامى از جانب آنان علیه وى بود . این امر فرصت مناسب را براى یکسره کردن وضعیت‏با ابن غانیه به وى داد . از این رو او در صلحى شتاب زده با اروپاییان براى حفظ سرزمین اصلى خود در مقابل بنى غانیه به شمال آفریقا بازگشت .
پس از درگذشت منصور موحدى، پسرش محمد ناصر به جاى او حکومت را در دست گرفت . در این زمان بنى غانیه تونس را در دست داشتند اما حکومت آنان بر ناحیه فوق در ضعیف‏ترین وضعیت‏خود بود . چندى نگذشت که آنان قدرت خود را در تونس از دست دادند و از آن پس یحیى نتوانست‏به راحتى به جنوب تونس و طرابلس دست اندازى کند . (65)
اندکى بعد بار دیگر یحیى دست‏به کار فتح نواحى افریقیه شد و با فتح باجه ابوزید حاکم حفصى تونس را در سال 600 قمرى وادار به تسلیم کرد (66) و شورش خوارج نفوسه را در هم شکست . (67) در سال 601 قمرى که وى در تونس بود، خلیفه موحدى که اخبار اقدامات میورقى در افریقیه به او مى‏رسید، (68) در راس سپاهى متشکل از چهار هزار نفر به جنگ به سوى تونس حرکت کرد . او در این اقدام از ناوگان شهر سبته نیز استفاده کرد . یحیى در مقابل او نتوانست هم پیمان مناسبى پیدا کند . والیان مناطق مسیر او به امید بازگرداندن قانون و امنیت که ابن غانیه در کسب آن‏ها شکست‏خورده بود، به موحدان پیوستند . علاوه بر این یحیى سپاهى جدى براى ایستادگى در مقابل سپاه موحدى در اختیار نداشت . از این رو با وجود داشتن حمایت ناوگان دریایى نتوانست اقدامى مناسب انجام دهد و عقب نشینى کرد . او در مقابل موحدان به جرید عقب نشست . یحیى در این زمان عمده‏ترین توجه خود را در مهدیه متمرکز کرد و در تقویت استحکامات آن کوشید و محافظان جنگجوى زیادى بر آن گماشت و دلاورترین مردان سپاه خود را در آنجا باقى گذاشت و به امید ایجاد یک مقاومت قبیله‏اى در جرید به آن جا رفت . با این حال، تونس با رسیدن سپاه و ناوگان موحدان بدون مقاومت تسلیم شد و ناصر موحدى بلافاصله در تعقیب یحیى جانب جنوب را گرفت . هم زمان در طرابلس نیز شورشى علیه یحیى به وجود آمد که یحیى ناچار به شهر حمله کرد و پس از غارت آن جا به کوهستان گریخت .
ناصر موحدى هم چنان در تعقیب او بود و سرانجام او را در نبرد «تاجرا» در تونس (69) در سال 602 قمرى به سختى شکست داد و مهدیه را پس از محاصره زمینى و دریایى به منجنیق بست و آن جا را از بنى غانیه پس گرفت . (70) با فتح مهدیه دنباله بنى غانیه را قطع و آنان را مستاصل کرد . (71) فاصله زمانى میان شکست تاجرا و باز پس گرفتن مهدیه 74 روز بود . (72) موحدان پس از باز پس گرفتن تونس، ابومحمد عبدالواحد بن ابى حفص را به حکومت آن جا گماشتند . (73) این شکست‏بنى غانیه به بازگشت نفوذ موحدان بر افریقیه کمک کرد . (74) ناصر موحدى در محاصره مهدیه به قدرى شدت عمل و سخت‏گیرى نشان داد که اهالى خود اعلام کردند که به دعوت موحدان مى‏پیوندند . ناصر پس از سر و سامان دادن به امور آن جا و تعیین محمد حفصى از اصحاب ابن تؤمرت به حکومت افریقیه، به تونس بازگشت .
در ادامه درگیرى‏ها یحیى در سال 604 قمرى در وادى «شلف‏» از عبدالواحد حفصى شکست‏سختى خورد . (75) از این پس، به تدریج قبایل عرب از او جدا شدند و به امیر حفصى پیوستند (76) پس از استوار شدن حکومت‏حفصى در افریقیه، یحیى بن غانیه آخرین درگیرى‏ها را با این دولت داشت . در این سال‏ها چندین بار یحیى از صحرا رو به جانب شمال آورد و با حفصیان درگیر شد، اما هر بار پس از شکست‏به صحرا گریخت . پس از شکست‏سال 609 قمرى از موحدان او در «ودان‏» با قراقوش درگیر شد و او را کشت، اما پسر قراقوش به موحدان پناهنده شد .
یحیى تا سال 618 قمرى که ابن ابى حفص مرد، به طمع تونس افرادى را به تخریب مى‏فرستاد . (77) وقایع نشان داد که تعیین محمد بن ابى حفص به حکومت تونس در مقابله با بنى غانیه تاثیر بسیارى داشت . البته نباید از این امر غافل بود که خاندان حفصى حکومت نیمه مستقل خود را در تونس تا زمان حاکمیت عثمانى حفظ کرد . در سال 605 قمرى ابوالعلاء امیر خاندان مؤمنى جانشین محمدبن حفص مبارزه با بنى غانیه را به عهده گرفت و در سال 621 قمرى در نبرد «مجدول‏» که نیروهاى یحیى فرار کردند و او شکست‏سختى خورد و پس از آن تا سال 624 قمرى در حرکت‏به سوى شمال که تا سجلماسه پیش آمد و بجایه را تصرف کرد امیر موحدى او را از آن جا عقب راند، او در افریقیه و مغرب دست‏به تعرضاتى زد و باقى عمر را به غارت و تاراج مرزهاى مرکز مغرب گذراند . در سال 631 قمرى او در «شلف‏» نزدیک ملیانه درگذشت . (78) گفته شده است امیر حفصى با دختران او به نیکویى رفتار کرد و آنان را در «قصر البنات‏» جاى داد . (79) با کشته شدن او، حضور بنى غانیه در افریقیه به پایان رسید و کومت‏بنى حفص قوت یافت . (80)
بنى غانیه در میورقه
پیش از این اشاره شد به هنگام حضور على بن اسحاق در سال 582 قمرى در افریقیه شورشى علیه بنى غانیه در میورقه سازماندهى شد . عامل این شورش ابوالحسن على بن ربرتیر بود که موحدان او را به سفارت به میورقه فرستاده بودند . اما او در ماموریت‏شکست‏خورده، بنى غانیه زندانى‏اش کردند . او پس از فرار از محبس، شورشى را سازماندهى کرد و با کمک مسیحیان جزایر (81) گروهى را کشت و اموال آن‏ها را غارت کرد . از سوى دیگر، موحدان با خالى دیدن میورقه، ناگهان ناوگان دریایى میورقه را در آب‏هاى بجایه تصرف کردند و محمد بن اسحاق را دوباره به حکومت‏بازگردانیدند که محمد بر خلاف روش پدر و برادر با موحدان بیعت کرد (82) و به نام حاکم موحدى خطبه خواند . اما اندکى بعد مردم بر محمد شورش کردند و برادرش تاشفین را به امارت برداشتند . على بن اسحاق با شنیدن اخبار میورقه برادر دیگر عبدالله را فرستاد و او بر محمد غلبه کرد و وى را تبعید کرد . محمد به موحدان پیوست و آنان شهر دانیه را به او دادند و در نهایت نیکى با او برخورد کردند . (83) با وجود آن که کوشش‏هاى بعدى موحدان براى تصرف میورقه ناموفق بود، آنان در سال 583 قمرى یابسه و منورقه را تصرف کردند .
عبدالله در میورقه به مرتب کردن امور به شیوه پدر و جنگ با دشمنان و ترساندن آنان پرداخت . (84) در سال 597 قمرى خلیفه موحدى نیرو و ناوگان جنگى به نبرد او فرستاد که آنان به زور وارد شهر شدند، اما او آنان را دفع کرد و سال بعد منورقه را از موحدان پس گرفت . در سال 599 قمرى عبدالله در میورقه با ناوگان جنگى خود به قصد یابسه حرکت کرد اما نتوانست آن جا را تصرف کند و به میورقه بازگشت . اندکى بعد در همان سال موحدان شهر را به سختى محاصره کردند و ابوالحسن على حمله سختى به اتباع ابن غانیه کرد و عامل آن جا را به نام ابن نجاح که از جانب بنى غانیه تعیین شده بود، دستگیر کرد . (85) بدین ترتیب، موحدان به زور وارد میورقه شدند و عبدالله بن اسحاق را کشتند و اموال او را غارت کردند و خاندانش را به اسارت بردند . (86) اهالى شهر نیز با موحدان بیعت کردند . (87) از این زمان که حاکمیت‏بنى غانیه بر جزایر شرقى اندلس به پایان رسید، میورقه در دست موحدان و فرماندهان آنان بود تا در سال 627 قمرى که مسیحیان آن جا را تصرف کردند . (88)
زندگى ده ساله‏اى که یحیى بن غانیه به شیوه راهزنان در شمال افریقا در پیش گرفته بود، پایانى بى صدا و در سکوت داشت . سرکوبى عبدالله در میورقه عمر سیاسى خاندان بنى غانیه را پایان داد . اما واقعیت ناخوشایندى که در دنیاى اسلام خود را نشان داد، درگیرى‏هاى داخلى مسلمانان و نبرد با یکدیگر درست‏به هنگامى بود که مسیحیان اروپا در اندلس براى بیرون راندن مسلمانان راه وحدت با یکدیگر را پیش گرفته بودند .
منابع:
- ابن ابى زرع فاسى، على، الانیس المطرب بروض القرطاس فى اخبار ملوک المغرب و تاریخ مدینة الفاس، (الرباط، دارالمنصور للطباعة و الوارقة، 1972م) .
- ابن اثیر، عزالدین، الکامل فى التاریخ، (بیروت، دارصادر، 1399 ه ق) .
- ابن القطان، نظم الجمان من اخبارالزمان، به کوشش محمود على مکى (بى جا، 1964م) .
- ابن خطیب، لسان الدین على، الدولة النصریه، (قاهره، المطبعة السلفیه، 1347ه ق) .
- ابن خلدون، عبدالرحمان، تاریخ ابن خلدون، به کوشش خلیل سحاده و سهیل زکار، (بیروت، دارالفکر، 1401ه ق) .
- ابن خلکان، احمد بن محمد، وفیات الاعیان و انباء ابناء الزمان، به کوشش عباس احسان، (بیروت، دارصادر، 1978م) .
- ابن عذارى المراکشى، البیان المغرب فى اخبار الاندلس و المغرب، به کوشش احسان عباس، (بیروت، دارالثقافة، 1967م) .
- اندلسى، ابن سعید، المغرب فى رحلة المغرب، به کوشش شوقى ضیف، (قاهره، دارالمعارف، 1955م) .
- التجانى، عبدالله بن محمد، رحلة التجانى، به کوشش حسن حسنى عبدالوهاب، (تونس، المطبعة الرسمیه، 1377 ه ق) .
- حموى، یاقوت، معجم البلدان، (بیروت، دارصادر، بى تا) .
- الحمیرى، عبدالله بن محمد، صفة جزیرة الاندلس منتخب من کتاب الروض المعطار فى الاقطار، به کوشش لوى پروونسال، (قاهره، طبعة لجنة التالیف، 1973م) .
- عنان، عبدالله، دولة الاسلام فى الاندلس، (قاهره، 1964م) .
- قلقشندى، مآثر الانافة فى معالم الخلافة، به کوشش عبدالستار احمد خراج، (بیروت، عالم الکتب، بى تا) .
- المراکشى، عبدالواحد، المعجب فى تلخیص اخبار المغرب، (قاهره، 1963م) .
- وزیر سراج، محمدبن محمد، الحلل السندسیه فى اخبار التونسیه، به کوشش محمد الحبیب الهلیه، (بیروت، دارالغرب الاندلسى، 1948م) .
- Abdallah Laroui, The History of the Maghrib, translated from the frenchby Manhiem Heversey (priton University press)
پى‏نوشت‏ها:
×) عضو هیئت علمى دانشگاه الزهرا (س) .
1 . نام‏هاى جغرافیایى که در این نوشته آمده است، مربوط به نواحى مختلف شمال افریقا و اندلس اسلامى مى‏باشند که اغلب براى ما ایرانیان نا آشنا هستند . براى احتراز از گسیختگى مطلب به دلیل آوردن توضیحات جغرافیایى مناطق فوق، ارجاع علاقه‏مندان را به قدیم‏ترین و بهترین منبع یعنى معجم البلدان یاقوت حموى لازم مى‏دانم .
2 . عبدالرحمان ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، به کوشش خلیل سحاده و سهیل زکار، ج‏6، ص‏252 .
3 . على ابن ابى زرع فاسى، الانیس المطرب بروض القرطاس فى اخبار ملوک المغرب و تاریخ مدینة الفاس، ص‏188 .
4 . عبدالواحد مراکشى، المعجب فى تلخیص اخبار المغرب، ص‏267 . نامیده شدن بنى غانیه به نام مادرى را مى‏توان با رسمى در میان عرب مرتبط دانست که ممکن است‏به علت ارتباط بربرها با اعراب در میان آنان نفوذ یافته باشد . مطابق این رسم اگر طایفه مادرى فرد از جایگاه والاترى نسبت‏به خاندان و طایفه پدرى او قرار داشته باشد، وى به نام مادر و طایفه او خوانده مى‏شد و از طریق او به طایفه مرتبط مى‏گردید . بحث گسترده‏تر این موضوع را «گوتو» در مقاله خود آورده است . براى اطلاع بیش‏تر ر . ک: گوتو، «نمودى از زندگى جامعه مسلمانان در آغاز سده هفتم میلادى‏» ، فصلنامه تاریخ اسلام، شماره 6، تابستان 1380، ص‏142 تا 162 . البته شایان ذکر است که بررسى صحت فرهنگ پذیرى بربرها از اعراب و رسم انتخاب نام مادرى در صورت برترى طایفه او نیاز به تحقیقى جداگانه دارد .
5 . ابن القطان، نظم الجمان من اخبارالزمان، به کوشش محمود على مکى، ص‏245 .
6 . ابن خلدون، همان، ج‏6، ص‏253; عبدالواحد مراکشى، همان، ص‏267 .
7 . ابن خلدون، همان ، ج‏4، ص‏344 .
8 . عزالدین ابن اثیر، الکامل فى التاریخ، ج‏11، ص‏33 .
9 . لسان الدین على ابن خطیب، الدولة النصریه، ج‏4، ص‏344 .
10 . ابن سعید اندلسى، المغرب فى رحلة المغرب، به کوشش شوقى ضیف، ص‏300 .
11 . ابن عذارى المراکشى، البیان المغرب فى اخبار الاندلس و المغرب، به کوشش احسان عباس، ج‏4، ص‏93 و 96 .
12 . ابن القطان، همان، ص‏220، شایان ذکر است که در سال 543 قمرى در زمان حکومت على بن یوسف بن تاشفین مسیحیان توانستند افراغه را که زیتون بسیار دارد، از دست مسلمانان خارج کنند . یاقوت حموى، معجم البلدان، ج‏1، ص‏227، ذیل افراغه .
13 . ابن خطیب، همان، ج‏4، ص‏347 .
14 . ابن خلدون، همان، ج‏6، ص‏253 .
15 . عبدالواحد المراکشى، همان، ص‏343; ابن خلدون، همان، ج‏6، ص‏242 .
16 . عبدالله بن محمد الحمیرى، صفة جزیرة الاندلس منتخب من کتاب الروض المعطار فى الاقطار، به کوشش لوى پروونسال، ص‏188 .
17 . عبدالواحد مراکشى، همان، ص‏268 .
18 . عبدالله عنان، دولة الاسلام فى الاندلس، ج‏4، ص‏113 .
19 . عبدالله بن محمد الحمیرى، همان، ص‏188 .
20 . همان، ص‏198 .
21 . عبدالواحد المراکشى، همان، ص‏270 .
22 . ابن خطیب، همان، ج‏4، ص‏347 .
23. Abdallah Laroui, The History of the Maghrib, Translated from the french by Manhiem Heversey, P,190.
24 . ابن خطیب، همان، ج‏4، ص‏346 .
25 . عبدالواحد المراکشى، همان، ص‏269 .
26 . عبد الله عنان، همان، ص‏147 .
27 . ابن خلدون، همان، ج‏4، ص‏213 .
28 . عبدالواحد المراکشى، همان، ص‏268، البته در برخى از روایات به کشته شدن عبدالله در زمان پدرش اشاره شده است . (همان، ص‏349) .
29 . عبدالواحد المراکشى، همان، ص‏270 .
30 . ابن عذارى مراکشى، همان، ج‏3، ص‏146 .
31 . حمیرى، همان، ص‏159 .
32 . ابن عذارى مراکشى، همان، ص‏270 .
33 . عبدالواحد المراکشى، همان، ص‏345 .
34 . ابن سعید اندلسى، همان، ج‏2، ص‏171 .
35 . ابن ابى زرع فاسى، همان، ص‏219 .
36 . ابن اثیر، همان، ج‏11، ص‏521 .
37 . ابن عذارى مراکشى، همان، ج‏2، ص‏141; ابن اثیر، همان، ج‏11، ص‏520 .
38 . عبدالله بن محمد التجانى، رحلة التجانى، به کوشش حسن حسنى عبدالوهاب، ص‏384; قلقشندى، مآثر الانافة فى معالم الخلافة، به کوشش عبدالستار احمد خراج، ج‏2، ص‏72 .
39 . ابن اثیر، همان، ج‏11، ص‏521 .
40 . ابن خلدون، همان، ج‏6، ص‏28 .
41 . ابن خلدون، همان، ج‏6، ص‏30 - 28 .
42 . ابن خلدون، همان، ج‏6، ص‏29 و ج‏7، ص‏302; ذهبى قراقوش را به نام امیر بهاءالدین اسدى خادم سفید پوست اسدالدین شیرکوه معرفى کرده است که در آغاز کار صلاح الدین ایوبى قلعه عکار را به او واگذار کرد . ذهبى، تاریخ اسلام، تحقیق عمر عبدالسلام تدمرى، ج‏42، ص‏312 .
43 . تجانى، همان، ص‏103 .
44 . ابن اثیر، همان، ج‏6، ص‏523; ابن خلدون، همان، ج‏6، ص‏29
45 . ابن خلدون، همان، ج‏6، ص‏29 و 256; ابن اثیر، همان، ج‏11، ص‏520 .
46 . تجانى، همان، ص‏14 .
47 . ابن عذارى المراکشى، همان، ج‏2، ص‏148 .
48 . ابن اثیر، همان، ج‏11، ص‏508 .
49 . عبدالواحد المراکشى، همان، ص‏273 .
50 . ابن اثیر، همان، ج‏11، ص‏520; عبدالواحد المراکشى، همان، ص‏273 .
51 . محمدبن محمد وزیر سراج، الحلل السندسیه فى اخبار التونسیه، به کوشش محمد الحبیب الهلیه، ج‏1، ص‏356 .
52 . تجانى، همان، ص‏103 .
53 . عبدالواحد مراکشى، همان، ص‏349 و 350 .
54 . همان، ص‏349 .
55 . ابن خلدون، همان، ج‏6، ص‏257 .
56 . عبدالواحد مراکشى، همان، ص‏276 .
57 . ابن سعید اندلسى، همان، ص‏142 .
58 . ابن خلدون، همان، ج‏6، ص‏257; عنان، همان، ج‏2، ص‏195 .
59 . تجانى، همان، ص‏104; ابن خلدون، همان، ج‏6، ص‏257 .
60 . تجانى، همان، ص‏105 و 147 و 244 .
61 . عنان، همان، ج‏4، ص‏202 .
62 . ابن خلدون، همان، ج‏6، ص‏259 و 258 .
63 . ابن اثیر، همان، ج‏12، ص‏116 .
64 . ذهبى ، همان، ج‏3، ص‏281 .
65 . ابن عذارى المراکشى، همان، ج‏3، ص‏216 .
66 . ابن خلدون، همان، ج‏6، ص‏259 .
67 . تجانى، همان، ص 356 .
68 . ابن ابى زرع فاسى، همان، ص‏219 .
69 . وزیر سراج، همان، ج‏1، ص‏356; تجانى، همان، ص‏120 .
70 . ابن ابى زرع فاسى، همان، ص‏232 .
71 . ابن عذارى ، همان، ص‏314 .
72 . تجانى، همان، ص 358 .
73 . ابن ابى زرع، همان، ص‏133 .
74 . عنان، همان، ج‏4، ص‏201 .
75 . ابن ابى زرع فاسى، همان، ص‏233 .
76 . ابن خلدون، همان، ج‏6، ص‏261 .
77 . همان ، ج‏7، ص‏87 .
78 . همان ، ج‏6، ص‏262 .
79 . همان ، ج‏6، صص‏263 و 262 .
80 . همان ، ج‏6، ص‏45 .
81 . همان ، ج‏6، ص‏509 .
82 . همان ، ج‏4، ص‏213 .
83 . احمد بن محمد ابن خلکان، وفیات الاعیان و انباء ابناء الزمان، به کوشش عباس احسان، ج‏7، ص‏18 .
84 . عبدالواحد مراکشى، همان، ص‏276 .
85 . ابن عذارى المراکشى، همان، ج‏3، ص‏216 .
86 . عبدالواحد مراکشى، همان، ص‏315 .
87 . ابن ابى زرع فاسى، همان، ص‏231 .
88 . الحمیرى، همان، ص 218 و 191 .

تبلیغات