آرشیو

آرشیو شماره ها:
۹۴

چکیده

متن

 

نوشتارى که برگردان آن در پى مى‏آید، با گشایش مدخلى اجمالى بر سیر تاریخ‏نگارى و تاریخ‏نگاران عرب آغاز مى‏شود، آن‏گاه نویسنده مى‏کوشد که اطلاعات و معرفى‏هاى توصیفى خود را از کتاب‏هاى تاریخ عمومى و علم به دست دهد.در ادامه، به توصیف تالیفات عربى در مورد تاریخ دانشوران به ویژه اطبا و حکما پرداخته شده و به دنبال آن، کتب فرهنگ عمومى و تراجم دانشمندان و دانشوران معرفى گردیده و در پایان نیز به کتب فهارس عربى و مباحثى پیرامون فهرست‏نگارى و تراجم خودنوشت عربى اشاره شده است.
تاریخ دانشوران و فهارس مصنفات در منابع عربى عرب‏ها، از زمان‏هاى قبل از ظهور اسلام همواره به تاریخ و اخبار گذشتگان توجه داشته‏اند.این مطلب، در اهتمام و توجه آن‏ها به انساب و تفاخر به آبا و اجداد و نقل دستاوردهاى مفیدى که اسلاف آن‏ها برجاى گذاشته بودند، نمایان مى‏شود.اسلام این اهتمام را گرامى داشت و باعث تقویت و توسعه آن شد.قرآن کریم به مردمان دستور داد که احوال گذشتگان و رخدادها و تطورات تمدن‏ها را بررسى کنند و در اسباب شکوفایى آن‏ها تفکر نمایند; چنان‏که خود قرآن به ذکر اخبار بسیارى از امت‏هاى پیشین و جوامع قدیم و جوامعى که هم عصر با ظهور اسلام بوده‏اند و نیز به ذکر برخى از حکام و پیامبران قدیم و اعمال و کردار آن‏ها پرداخته است.آن‏چه در قرآن کریم در این زمینه آمده، اساس تحقیقات بسیار در کتاب‏هاى تفسیر، تحت عنوان اسرائیلیات گردید و این نام‏گذارى به جهت توجه زیاد این‏گونه تحقیقات به اخبار انبیا و پیامبران بنى‏اسرائیل بود که بیشتر متوجه زندگانى آن‏ها مى‏شد و به تاریخ دانشمندان و علما نمى‏پرداخت.از این‏رو ما این مقوله را در بحث فعلى وارد نمى‏کنیم.
بعد از ظهور اسلام و ایمان اعراب به آن و تشیید زیربناهاى حکومت اسلامى - که از اواسط آسیا تا اقیانوس اطلس گسترده بود - آن‏ها به بررسى احوال گذشتگان و نقل اعمال و موفقیت‏ها و دستاوردهاى آن‏ها ادامه دادند و هنگامى که استفاده از کاغذ انتشار و وسعت‏یافت و کار تدوین و تالیف کتاب رو به ازدیادنهاد، «تاریخ‏» را در این میان، حظى وافر نصیب شد و کتاب‏هاى زیادى در مورد مکان‏هاى خاص، محدود و غیر محدود و متعدد، از زمان‏هاى دور تالیف یافت و تالیفات بى‏شمار دیگرى با عنوان «اخبار» یا «تاریخ‏» به منصه ظهور رسید.
به طور کلى، کتبى که با عنوان اخبار به نگارش مى‏رسید بیشتر به دستاورد مردمان گذشته بدون رعایت دقیق ترتیب زمانى مى‏پرداخت و کتبى که عنوان تاریخ داشت‏بیشتر به ترتیب زمانى و تحدید سال‏هاى وقایع توجه داشت و تعداد آن‏ها بیش از عناوینى بود که به رجال اهل حدیث معروف بود سپس دایره استعمال آن از بررسى وقایع فراتر رفته، عنوان طبقات به خود گرفت.مراد از کتب طبقات، کتاب‏هایى است که ترتیب ماده آن براساس فصول طبقات بوده و هر طبقه شامل بحث در مورد رجالى که در یک زمان متقارب به هم ظهور کرده‏اند مى‏شود. (2) کتاب‏هاى اخبار یا تاریخ یا طبقات به حسب جوانب معرفتى و علمى، متنوع هستند، به طورى که در ارتباط با هر یک از معارف، کتاب‏هاى زیادى به نگارش در آمده است.
کتاب‏هاى تاریخ عمومى و علم (ملت‏هاى غیر عرب)
کتاب‏هایى که با عنوان تاریخ به نگارش در مى‏آیند بیشتر متوجه حوادث مى‏شوند. برخى از این‏ها شامل کتاب‏هایى است که به واقعه معینى مى‏پردازند و یا احوال جماعت معینى را بررسى مى‏کنند، که بیشترین توجه آن‏ها به حوادث و وقایع سیاسى است، جز این‏که برخى از این کتاب‏ها به تاریخ یک امت و یا علم مشخصى اختصاص یافته‏اند.
بیشترین توجه تاریخ‏نگاران معطوف به بررسى قوم عرب و دستاوردهاى آن‏ها بوده است، درحالى‏که بسیارى از آن‏ها از ذکر ملل دیگر و دستاوردهاى آن‏ها نیز غافل نمانده‏اند.بارزترین کتاب‏هاى اولیه در تاریخ عمومى شامل تاریخ‏الامم و الملوک محمدبن جریر طبرى (ت 314) تاریخ احمدبن واضح یعقوبى (ت 320) و تالیفات مسعودى (ت 346) مى‏شود.
طبرى در آغاز کتاب پرحجمش به نظریه زمان و وقت، جهان آفرینش، خلق آدم و هبوط او، وقایع قدیم، هم‏چنین اولین پیامبران مشهور، پادشاهان بزرگ ایران و بابل، انبیاى بنى اسرائیل، مسیح، ملوک اولیه یونان و روم، دول عرب، پادشاهان ساسانى ایران و سپس تاریخ عرب - از ظهور اسلام تا سال 320- پرداخته است.او به دسته‏بندى حوادث سیاسى توجه داشته است; ضمن این‏که در مقدمه کتابش به جنبه‏هایى از علم نجوم (زمان، وقت، آسمان) و برخى امور ادارى و عمرانى نیز پرداخته است، اما از آن‏چه مربوط به علم و علما مى‏شود بحثى به میان نیاورده است.علاوه بر این، طبرى کتاب‏هاى دیگرى در تفسیر قرآن و فقه نگاشته است که در این کتاب‏ها اطلاعات زیادى پیرامون تاریخ به دست داده است. (3) یعقوبى (ت 320) کتاب «البلدان‏» را به رشته تحریر در آورد.در این کتاب، سرزمین‏هاى عالم اسلامى از نظر جغرافیایى و بشرى مورد توجه و بررسى قرار گرفته است.کتاب «التاریخ‏» او شامل تاریخ امم و علوم مختلف و طب مى‏شود.هم‏چنین او در این کتاب از انبیاى آغازین یا پیامبران بنى‏اسرائیل و پادشاهان آن‏ها، مسیح و اناجیل، ملوک سریانى و نینوى و بابل و هند و یونان، کتب بقراط و جالینوس و اقلیدس و نیقوماخوس و ارسطو و بطلمیوس، ملوک یونان، روم، ایران، چین، مصر، بربر، حبشه، بجه و از پادشاهان عرب در یمن، شام و حیره، هم‏چنین از برخى عقاید و ادیان عرب و ازلام، شعرا و اسواق آن‏ها و نیز از تاریخ اسلام از زمان رسول [ص] تا پایان خلافت معتمد (سال 250ه) یاد کرده و به بررسى آن‏ها پرداخته است. (4) اما مسعودى (ت 346) بیش از بیست کتاب نوشت که جز (مروج الذهب و معادن الجوهر) و کتاب (التنبیه و الاشراف) - که گویا آخرین کتاب او بوده - به دست ما نرسیده است.در این دو کتاب، مسعودى به برخى از کتاب‏هاى مفقودش و محتواى آن‏ها اشاره نموده است.این کتاب‏ها برخى از جوانب متنوع فرهنگى عقیدتى و فکرى را شامل مى‏شده و عناوین آن‏ها مسجوع بوده است.از جمله آن‏ها کتاب «اخبارالزمان‏» و آخرین آن‏ها «التاریخ فى اخبار الامم عن العرب و العجم‏» مى‏باشد.
موضوعاتى که مسعودى در مروج الذهب از آن‏ها سخن رانده، به قرار زیر مى‏باشد:
مبدا آفرینش، انبیاى آغازین، اخبار هند و آرا و عقاید و پادشاهان و ممالک آن‏ها، دریاها و رودخانه‏ها، ملوک چین و ترک، سپس بحار و جبال، آن‏گاه ملوک آشور و کلدان، دول ایران و پادشاهان آن، ملوک یونان، روم، مصر، سودان و انواع آن‏ها، ملوک سقلابیان و فرنگان و نوکبرد، عاد و ثمود، مکه، احوال بلدان، پادشاهان یمن و حیره و غسان، اقوال عرب و عقاید و کاهنان آن‏ها، هم‏چنین سال‏ها و ماه‏ها در نزد سریانیان و ایرانیان و قبطیان و اعراب، سپس طبایع بلدان، بیوت معظم، تاریخ عرب از ظهور اسلام تا زمان مؤلف، و آن‏چه مربوط به علوم و رجال و کتاب‏ها و مؤلفان آن مى‏شود.
اما مسعودى نگارش کتاب التنبیه و الاشراف را در سال 345 به انجام رساند.در این کتاب از افلاک، نجوم، تقسیم ازمنه و فصول، اقالیم، بحار، امت‏هاى قدیم، پادشاهان قدیم ایران، ساسانیان، یونانیان، روم، انبیا و نیز از سال‏ها و ماه‏هاى ملل و تاریخ عرب - از ظهور اسلام تا خلافت مطیع - سخن رانده است.هم‏چنین به مسایل مربوط به فلک، جغرافیا و ذکر پاره‏اى از اطلاعات مربوط به علم و تطور آن در امت‏هاى دیگر هم پرداخته است.
باید به این نکته اشاره نمود که مسعودى در آغاز کتاب «مروج الذهب‏» ، به اسامى تعداد زیادى از مورخین و نیز به مساله پرداختن آن‏ها به تاریخ دیگر امت‏ها اشاره کرده است (1/13- 15) (5) البته اکثر کتبى که از آن‏ها یاد کرده، از بین رفته‏اند و نه از آن‏ها نقلى شده و نه یافت‏شده‏اند و از مؤلفین آن‏ها هم یادى نشده است. (6) اما صاعدبن احمد اندلسى (420- 462) کتاب «طبقات الامم‏» را که با وجود کمى حجم، به دلیل وجود معلومات غنى و ملاحظات دقیق و احکام محکم و دیدگاه شامل، بسیار ذوقمیت است، نگاشت.مطالب این کتاب شامل بررسى امت‏هاى گذشته و تفاوت آن‏ها در توجه و رویکرد به دانش‏هاى مختلف زمانه، اشاره به امت‏هایى که به علوم و دانش‏ها توجه نشان دادند و امت‏هایى که به علوم و دانش‏ها توجه نشان ندادند، بررسى جایگاه علم در میان هندیان، ایرانیان، کلدانیان، یونانیان، رومیان، مصریان، عرب‏ها و بنى اسرائیل و...مى‏شود.
کتاب صاعد مورد توجه و اعتماد مورخین علوم بوده است، به طورى که از این کتاب بسیار نقل کرده‏اند، به ویژه ابن‏ابى‏اصیبعه در کتابش «عیون الانباء فى طبقات الاطباء» .
شایسته است اشاره کنیم که تعدادى از جغرافى‏دانان عرب، در مورد بلاد روم نیز سخن گفته‏اند; از شاخص‏ترین آن‏ها ابن خرداذبه در کتابش «المسالک و الممالک‏» ابن رسته در کتابش «الاعلاق النفیسه‏» و شریف ادریسى در کتاب «نزهة المشتاق فى اختراق الآفاق‏» بوده‏اند; به اضافه آن‏چه مسعودى در کتاب‏هایش - به خصوص در مروج الذهب - نگاشته و تحریر کرده است.واضح است اطلاعاتى که این‏ها به دست داده‏اند مرتبط با امور جغرافى، ادارى و شهرنشینى مى‏شود و به ذکر فعالیت‏هاى علمى نپرداخته‏اند.
در زبان عربى تعدادى از کتاب‏ها با عنوان «تاریخ‏» شناخته شده‏اند که ویژه ملل دیگر [غیر عرب] نگاشته شده‏اند و اشارات و منقولاتى که از آن‏ها شده حکایت از این دارد که موضوع آن‏ها به تاریخ دانشوران اختصاص داشته است و بر اساس ترتیب زمانى تدوین یافته‏اند.از جمله این کتاب‏ها کتاب «تاریخ الروم‏» و کتاب «ادب الروم‏» (ابن ندیم، ص 365)، و کتاب «التاریخ‏» اثر فرفوریوس صورى است که به زبان سریانى بوده و به گفته ابن ندیم در آن از فلاسفه پیشین بحث‏شده (ص 306) (7) و شاید این همان کتاب «اخبارالفلاسفه‏» منسوب به فرفوریوس است (ص 316) . (8) ابن‏ابى‏اصیبعه نقل نموده که فرفوریوس کتابى با عنوان «اخبار الفلاسفه و قصصهم و آراؤهم‏» دارد (ص 63- 69) .قفطى نیز گفته است که مقاله چهارم این کتاب را به سریانى دیده است (ص 257) .
ابن ندیم در کتاب الفهرست، فصلى را با عنوان «اسماء کتب الروم فى الاسمار و التواریخ و الخرافات و امثالهم‏» نگاشته و در آن از کتاب‏هاى ذیل یادکرده است: تاریخ الروم، سمه و دمن، مودیانس فى الادب، انطون السائح و ملک الروم، محاورة الملک مع ماریوس، دیسوب و راحل الملکین، سماس العالم فى الامثال، العقل و الجمال، خبر ملک‏لد، سطرنیوس الملک و سبب تزویجه یسارادالفقصة، (الفهرست، ص 365) . (9) اما او به مؤلفین یا مترجمین این کتاب‏ها اشاره نکرده است و عناوین آن‏ها حکایت از داستانى بودن آن‏ها داشته، نیز چیزى درباره علوم در آن‏ها نیامده است.حمزه اصفهانى مى‏گوید: در مورد سرگذشت‏یونانیان، کتابى [مترجم ] خوانده که ترجمه آن به حبیب‏بن بهریزمطران در موصل منسوب است; (تاریخ سنى ملوک الارض، 72) . این حبیب از مترجمین بوده و «تعدادى کتاب براى مامون ترجمه کرده‏» ; (ابن ندیم، 304) (10) و کتاب بارى ارمینیاس را تلخیص کرده است; (ابن ندیم، 309) . (11) ابن جلجل در مطلع کتابش «طبقات الاطباء» به مواردى چون اولین واضع صنعت طب، شروع زمان، قبل و بعد از طوفان و...پرداخته و از آن‏ها یادکرده است.وى هم‏چنین گفته است که کتابش را بعد از تحقیق و تفحص در کتب قدیمى مانند کتاب «الالوف‏» ابومعشر منجم و کتاب هروشیش صاحب «القصص‏» و کتاب «القروانقه‏» اثر یرونیم مترجم و نیز از اخبارى که از حکماى یونان به او رسیده، تالیف کرده است.هروشیش مورخى اسپانیایى بوده که در قرن چهارم و پنجم بعد از میلاد مى‏زیسته و نامش بولس اروسیوس بوده است.پادشاه بیزانس کتاب هوروسیوس و کتاب دیسکوریدس را به عبدالرحمن ناصر اهدا کرده است.ابن جلجل در این باره چنین گفته: «کتاب هروشیش صاحب القصص یعنى تاریخ الروم کتابى شگفت‏آور است و در آن اخبار زمانه و داستان‏هاى پادشاهان اولیه آمده و نکات بسیارى دارد» .
ابن خلدون پاره‏اى از اخبار را از این کتاب نقل کرده است.هم‏چنین مقریزى در «الخطط‏» نیز از آن نقل کرده و آن را (وصف الدول و الحروب) نامیده است.ابن جلجل در وصف هیکل مستقلابیوس (ص 11) و در ترجمه بطلمیوس (ص 36) از این کتاب نقل کرده و قاسم بن اصبغ آن را به عربى برگردان نموده که از این کتاب تنها یک نسخه در دانشگاه کلمبیا به شماره 712/893 موجود است; (ر.ک: مقدمه کتاب طبقات الاطباى ابن‏جلجل توسط فؤادالسید) .
یرونیم مترجم، همان سفرونیوس یوسیبوس ایرونیموس (331- 420) است و مشهور به قدیس اویرونیم بوده.وى کتابش «القروانقه‏» را به لاتین نگاشته و این کتاب در حقیقت ترجمه کتاب بوسیبوس قیسرانى، اسقف قیساریه با اضافات بیشتر بوده است، که ابن عبرى هم از این کتاب زیاد نقل کرده است; (43/48/51/62/129) .هم‏چنین ابن ابى اصیبعه در کتابش عیون الانباء از آن نقل کرده است; (1/72- 73) .این کتاب در ضمن و فوذرینگهام [Fotheringham] در سال 1923 مجددا آن را به چاپ رسانید (ر.ک: فؤادسید، همان ج - ک) و ابن جلجل در ترجمه جالینوس متنى از این کتاب را نقل کرده است; (ص 41) ....
ابن ندیم مى‏گوید که محمدبن موسى خوارزمى کتابى در تاریخ داشته (ص 333) (13) که الیاس نصیبى از این کتاب اطلاعاتى در مورد حوادث زمان حیات حضرت رسول تا سال 168ه نقل کرده (بروکلمان، 4/165) و حمزه اصفهانى نیز در تاریخ سنى ملوک الارض (ص 144) بدان اشاره نموده است.
باز ابن ندیم نقل کرده است که ابویوسف ایشع قطیعى نصرانى کتابى در موضوع کشف از مذاهب حرانیان که امروز به صائبه معروفند نوشته; (ص 183) . (14) همو گفته است که قسطابن لوقا کتاب «الفردوس فى التاریخ‏» را نوشته و دو کتاب نوادر الیونانیین و شرح مذاهب الیونانیین را ترجمه نموده است; (ابن ندیم، 353)، (15) هم‏چنین ابن ندیم به کتاب تاریخ اسحاق الراهب اشاره کرده (ص 301) (16) و گفته در آن‏جا مطالبى پیرامون بطلمیوس و افلاطون موجود است; (ص 307) . (17) کتاب‏هاى موالید و تحاویل السنین نیز موضوعاتى پیرامون تاریخ ملت‏هاى دیگر به ویژه یونان، روم و ایران و نیز برخى حوادث آن‏ها را در بردارد.ابن ندیم مى‏گوید که سهل بن نوبخت - از مشرفین در خزانه بیت الحکمه در زمان هارون الرشید (332) - (18) کتابى به نام التهمطان دارد (ص 233) و در آن از بابل (ص 299) و ایران (99) هم سخن رانده; به اضافه کتاب‏هایى که در موالید نگاشته است (ص 333) .از آن کتاب‏ها «اسرار احکام النجوم‏» موجود است; (بروکلمان، 4/200) .
ابوسلیمان منطقى [سجستانى] مى‏گوید کتاب «فى اخبار الامم السالفه من المغربیین‏» از ابومعشر بلخى بوده است; (ر.ک: منتخبات صوان الحکمه، ص 63) .
ابن ندیم کتاب «اختلاف الزیجات‏» (19) را از ابومعشر دانسته و از آن کتاب، درباره توجه ایرانیان به کتاب‏ها نقل کرده (ص 301) (20) و نوشته است: «قرات بخط ابى معشران مزاباکان منجم بختنصر» ; (ص 330) .قفطى درباره ابامعشر چنین گفته است: «کان اعلم الناس بسیر الفرس و اخبار سائر الامم‏» (اخبار الحکماء، 153)، و از او مطالبى پیرامون هرمس (ص 6) و مرابا (ص 322) و هرمس بابلى (347) و کنکه هندى (ص 225) و مترجمین نسخه‏هاى مجسطى (ص 187) و عمربن فرخان (ص 221) و محمدبن جهم (ص 284) و محمدبن موسى منجم (358) و کندى (377) نقل کرده است.
قفطى به کتاب «المذکرات لشاذان‏» اثر ابومعشر اشاره داشته (ص 241) و به مشهورترین کتاب ابومعشر/ابامعشر یعنى الالوف نیز بسیار استناد کرده است; ولى این کتاب به طور کامل به دست ما نرسیده است; (الآثار الباقیه، 215) .ابن جلجل و بیرونى نیز از این کتاب نقل کرده‏اند; (الآثار الباقیه، 205) .چنین به نظر مى‏رسد که ابامعشر از فلکیون و منجمین مشهور بوده و کتاب‏هایى پیرامون موالید و تحاویل سنین نگاشته است.
از کتاب‏هاى دیگرى که درباره علماى غیر عربى نگاشته شده، کتاب على‏بن یحیى ندیم است که مقرب فتح‏بن خان بوده و «کتابخانه او را جمع‏آورى و مرتب کرد» (ابن ندیم، 130) (21) وى هم‏چنین کتاب‏هایى درباره اخبار و احوال شعرا نگاشته (همان، 160) (22) و درباره تاریخ، کتاب‏هایى را جمع‏آورى کرده که از آن بین اخبارى از جالینوس طبیب نیز موجود بوده است.هم‏چنین کتاب «جوامع کلام افلاطون فى سیاسة المدن‏» را نوشته است; (ر.ک: منتخبات صوان الحکمه، 11) و ما نمى‏دانیم که آیا این کتاب همان «تاریخ سنى العالم‏» است که ابن ندیم آن را از فرزندش ابوعیسى احمد (ت 161) (23) دانسته و مسعودى نیز بدان اشاره داشته (1/14) و ابوالفداء نیز از آن نقل کرده و کتاب‏ها برخى از متون برجاى مانده آن را نقل کرده‏اند؟
مسعودى در جایى درباره مارون گفته است که: «برخى از پیروان مارونى او کتاب نیکویى در تاریخ، ابتداى آفرینش، انبیا، کتاب‏ها، شهرها، ملت‏ها، ملوک روم و...و اخبار آن‏ها - که تا خلافت متوکل را دربر دارد - نوشته‏اند، که از مارونیه در این موضوع کتابى به مانند آن ندیده‏ام، جماعتى از ملکیان و نسطوریان و یعقوبیان کتاب‏هاى زیادى - از سلف و خلفشان - برجاى گذاشته‏اند و بهترین کتابى که از ملکیان در تاریخ ملوک، انبیا، امت‏ها، شهرها و غیرذلک دیدم کتاب محبوب‏بن قسطنطین منبجى و کتاب سعیدبن بطریق معروف به ابن فراش مصرى است که آن را در فسطاط مصر دیدم و تا خلافت راضى را در برداشت.هم‏چنین کتاب اثنایوس - راهب مصرى - که پادشاهان روم و دیگر امت‏ها و اخبار و سرگذشت آن‏ها از آدم تا قسطنطین بن هیلانى را در آن مرتب کرده است.از اهل مشرق - از «عباد» - کتابى از یعقوب بن زکریا کسکرى کاتب دیدم که آن را در عراق و شام مشاهده کردم; این کتاب شامل انواع علوم مى‏شد و بردیگر کتب نصارى زیادت دارد.هم‏چنین کتابى از یعاقبه در ذکر پادشاهان روم و یونان و فلاسفه و زندگانى و اخبار آن‏ها دیدم که آن را ابو زکریا دنخاى‏نصرانى که فیلسوفى جدلى و نظار بوده نگاشته بود و بین او و من مناظرات زیادى در بغداد رخ داده بود...» ; (التنبیه و الاشراف، 132- 133) . از کتاب‏هایى که مسعودى [در متن فوق] یاد کرده جز دو کتاب محبوب منبجى و سعیدبن بطریق که هر دو درباره تاریخ علوم و دانشوران چیز زیادى ندارند، کتابى باقى نمانده است.
مسعودى در مقدمه کتابش مروج الذهب به کسانى که قبل از او درباره تاریخ تالیف داشته‏اند اشاره کرده و به توصیف و یا ذکر اسامى برخى از کتاب‏هاى آنان پرداخته است.این کتاب‏ها همگى مفقود مى‏باشند و در کتاب‏ها و منابع دیگر به اکثر آن‏ها حتى اشاره هم نشده است.عناوین و یا اوصاف این کتاب‏ها بیانگر این مطلب مى‏باشد که موضوع آن‏ها مربوط به احوال امت‏هاى غیر عربى بوده و شاید به دانش‏ها هم پرداخته بودند.از آن جمله، در مورد عبیدالله‏بن عبدالله‏بن خرداذبه، چنین گفته است: «فانه کان اماما فى التالیف متبرعا فى ملاحة التصنیف، اتبعه من یعتمد و اخذ منه و مضى عقبه و قفااثره و اذا اردت ان تعلم صحة ذلک فانظر الى کتابه الکبیر فى التاریخ فانه اجمع هذا الکتب جسدا و ابرعها نظما و اکثرها علما و احوى الاخبار الامم و ملوکها و سیرها من الاعاجم و غیرها» ; (1/22) . (24) مسعودى هم‏چنین به کتاب «التاریخ الجامع الکبیر من اخبار الفرس و غیرهم من الامم‏» از داودبن جراح و کتاب «التاریخ الجامع لفنون من الاخبار و الکوائن فى الاعصار قبل الاسلام و بعده‏» تالیف ابوعبدالله محمدابن الحسین بن سوار - معروف به ابن‏اخت عیسى‏بن فرخان شاه - و نیز به تاریخ ابوعیسى ابن المنجم على ما انبات به التوراة و غیر ذلک من اخبار الانبیاء و الملوک اشاره کرده است; (1/23) . (25) ملاحظه مى‏شود که مسعودى در برخى از تالیفاتش - که در دسترس ما نیست - خاصه اخبار الزمان و الکتاب الاوسط، به برخى از جوانب علم، تفکر و دانشوران پرداخته است; (مروج الذهب، 1/17- 18) .بیرونى مى‏گوید که اباالحسین احمدبن حسینى اهوازى کاتب، کتاب (معارف الروم) را که به مشاهداتش از قسطنطنیه و بلاد روم اختصاص دارد نگاشته است...; (الآثار الباقیه، 289) .و هم‏چنین مى‏گوید که همین اباالحسینى در کتابش (معارف الروم) شرح حال منتصر را آورده است; (الآثار الباقیه، 293) ....
حمزه اصفهانى چنین مکتوب داشته که تاریخ مربوط به روم را از شخصى رومى که فراش احمدبن عبدالعزیز بن دلف بوده اخذ کرده است; (تاریخ سنى ملوک الارض، 63) .
همو نوشته است: «در کتابى که یک قاضى از بغداد به اسم وکیع نوشته بود به فصلى از تواریخ آن برخورد کرده که از پادشاهى قسطنطین آغاز و تا به سال 301 ادامه یافته است‏» ; (همان، 63) و شاید منظور حمزه از این کتاب همان کتاب الطریق وکیع بوده است.حمزه به نقل از او آورده است: «قال وکیع نقلت هذه التواریخ من کتاب ملک من ملوک الروم تولى نقله من الرومیه الى العربیة بعض التراجم‏» ; (همان، 68) .ولى وکیع به نام کتابى که از آن نقل کرده، اشاره ننموده است.
تالیفات عربى در تاریخ دانشوران:
عرب‏ها به بررسى و تحقیق در مورد دانشمندان و اخبار آن‏ها اهتمام داشته و در این ارتباط کتاب‏هایى خاص این موضوع نگاشته‏اند.بیشترین اهتمام آن‏ها متوجه پزشکان و حکما بوده است، با علم به این‏که ارتباط و علاقه بین طب و حکمت، ارتباطى محکم و وثیق بوده است.
قدیمى‏ترین این تالیفات در عربى، تاریخ الاطباء و الحکماء از یحیى النحوى بوده است که ابوسلیمان منطقى درباره این کتاب چنین نوشته: «تاریخ یحیى النحوى و هو الذى یسمیه الناس المحب للشعب فانه کان اذا هم بشى‏ء من الاشیاء بحث عنه بحثا مستقصى و نقب فیه نقبا کثیرا ولم یات به الا على الصحة و الجودة‏» ; (منتخبات صوان الحکمة، 20; قفطى، 92) .وى هم‏چنین گفته است که یحیى در صدر اسلام مى‏زیسته و بین او و خالدبن یزید مراودات زیادى برقرار بوده است; (همان، 235; ابن ندیم، 351) و او بر ارسطورد نوشته (235) و ابن ندیم در موضوع نشات طب یونانى، مطالبى را از تاریخ او (345) و از بقراط (346) و جالینوس (348) و دیوسقوریدس (351) نقل نموده است، و اسحق بن حنین در تاریخ الاطباء از او اقتباس کرده است.
حنین بن اسحق (ت 260ه) کتاب نوادر الاطباء و الحکماء را نوشته است.از این کتاب نسخه‏اى در اسکوریال به شماره 756 موجود است و حاجى خلیفه بدان اشاره کرده است; (2918) هم‏چنین نسخه‏اى در کتابخانه سپهسالار تهران به شماره 2165 (مجله معهد المخطوطات، 6/332) و در مونیخ به شماره 65 (5) و نیز دست نوشته‏اى سریانى عربى در منجانا موجود است (47) .
کتاب نوادر الاطباء و الحکماء را ابن سالوموالعزیزى به عبرى ترجمه کرده و در سال 1896 در لوبنتال فرانکفورت به چاپ رسیده است.هم‏چنین ترجمه آلمانى آن در سال 1896 در برلین به چاپ رسید و دیگر ترجمه آلمانى آن‏که توسط میرتل صورت پذیرفت در سال 1921 در لایپزیک منتشر شد.
اسحق بن حنین (ت 298) کتاب تاریخ الاطباء را نگاشت که ابن ندیم به این کتاب اشاره کرده (343، 356) (26) و گفته که اسحق در این کتاب از اومروس (هومیروس)، افلاطون و ارسطو صحبت کرده (314، 306، 308) و از ذکر کرفلیفورس و اروباسیوس غفلت نموده (350) و ابن‏ابى اصیبعه در مورد سقراط (76)، افلاطون (81)، جالینوس (115) و سلمویه (234) از آن نقل کرده است.
شاید این همان کتابى است که ابن‏ابى اصیبعه از آن به کتاب «ذکر فیه صناعة الطب و اسماء اصحابه من الحکماء و الاطباء» یادکرده، و در جاى دیگر گفته که وى کتابى با عنوان «آداب الفلاسفه و نوادر هم‏» دارد; (عیون الانباء) .بروکلمان در این باره گفته است که نسخه‏اى از این کتاب به شماره 651/5 در مونیخ موجود است.
بیرونى درباره این کتاب آورده است که: «وقد عمل اسحق بن حنین المترجم مقالة فى تواریخ مشاهیر الاطباء الیونانیین و کبارهم الذین ابدعوا الاصول و قننوا القوانین و حافظوا علیها وزاد اسحق من هذا الفن على الکفایة لولا تناول الفساد مقالته فى النسخ و النقل ممن یحصل و لا یصحح و یجمع و لایطالع‏» ; (مقدمه الآثار الباقیه، 38) .
از این کتاب نسخه‏اى خطى در کتابخانه حکیم اوغلو به شماره 961 موجود است که [فرانتس] روزنتال آن را در مجله/ oriens / 1954 به چاپ رساند.چنین به نظر مى‏رسد که اسحق در این کتاب به یحیى النحوى اعتماد کرده و در تراجم اشخاص از مطالب یحیى اخذ نموده است.
از کسانى که به تاریخ اطبا توجه داشته، فیدون مترجم است که ابن ندیم نامش را در لیست مترجمین آورده است; (304) . (27) ابن‏ابى اصیبعه در موارد متعددى درباره جرجیس و پسرش بختیشوع (ص 13/10- 190) و جبریل‏بن بختیشوع (190، 198) و ماسویه (242) از این کتاب نقل کرده است; (ر.ک: سزگین، 3/231) .از دیگر کسانى که به اخبار و تاریخ پزشکان نظر و توجه داشته، یوسف‏بن ابراهیم معروف به ابن دایه بوده که ابن‏ابى اصیبعه اطلاعات زیادى را در مورد تعدادى از اطباى عراق در اوایل عصر عباسى از او نقل کرده است.
ابن دایه در مطالبى که نقل کرده، به جهت ذکر مصادر آن‏ها، از دیگران متمایز است.بیشترین این مصادر مربوط به رجال دربار عباسى بوده است.از این مصادر چنین بر مى‏آید که وى مولاى ابراهیم بن مهدى بوده است (256) و از او برخى از اخبار را روایت کرده (195، 197، 217، 218، 219، 226) و یک کتاب از آن روایات نگاشته است; (مروج الذهب، 3/22) . (28) وى از عباس‏بن‏على‏بن مهدى (عیون الانباء، 216) و زکریا طیفورى (220- 224) و سلیمان خراسانى، خادم الرشید (191) و فرج الخادم (195) و حمید الطوسى (222) و اسماعیل بن سهل ابن نوبخت (219) و عنبة بن اسحق الضبى (241) و ایوب بن الحکم البصرى الکسروى صاحب طاهربن الحسین (233) و موسى بن اسرائیل، طبیب المهدى (230) و احمدبن هارون الشرابى (250) و صالح بن شیخ ابن عمیرة (251) و میخائیل بن ماسویه (256) نقل و روایت کرده است.هم‏چنین از رجال مصر همچون احمدبن هارون الشرابى و احمدبن زهرون و ابراهیم بن على - متطبب احمدبن طولون - (249) نقل کرده است.
مسعودى کتاب ابن دایه را با عنوان (اخبار المتطببین مع الملک فى الماکل و المشرب و الملبس) ذکر کرده است; (مروج الذهب 3/444) . (29) گفتنى است که یوسف بن ابراهیم (ابن الدایه) رضیع معتصم بوده و در بغداد مى‏زیسته و به دربار خلافت نیز رفت و آمد داشته است....اطلاعاتى را که ابن‏ابى اصیبعه از ابن دایه نقل کرده، مربوط به اطباى عراق تا زمان معتصم مى‏شود.این اطبا شامل: ابوالحکم دمشقى و پسرش عیسى، جبریل بن بختیشوع و عیسى بن قریش (ص 216)، لجلاج (219)، آل طیفورى (220، 230)، ماسرجویه (230)، سلمویه (234)، ابراهیم بن فزارون (240)، جبرائیل کحال (241)، یوحناابن ماسویه (236)، حنین بن اسحق (257) و منکه هندى (475) مى‏شوند.ابن دایه هم‏چنین کتابى درباره اخبار ستاره‏شناسان دارد که یاقوت حموى از آن یاد کرده است; (ارشاد الاریب، 2/160; حاجى خلیفه، 191) .
از دیگر کسانى که به اخبار اطبا توجه کرده، اسحاق بن على رهاوى است که ابن‏ابى اصیبعه از کتاب او «ادب الطبیب‏» اطلاعات زیادى را درباره یوحنابن ماسویه (ص 191)، بختیشوع (207)، جورجیس بن بختیشوع (215)، طیفورى (525)، سلمویه (234)، ابراهیم ابرش (241) و ماسویه (242، 246) نقل نموده است.معظم آن‏چه رهاوى در این کتاب ذکر کرده است از عیسى بن ماسه بوده که ابن ندیم گفته است وى داراى کتابى به نام «قوى الاغذیه‏» و «من لایحضره الطبیب‏» بوده است; (ص 354) .قفطى نیز متنى از او نقل کرده، بدون آن‏که به اسم آن تصریح نماید; (102) .از کتاب رهاوى نسخه‏اى در ضمن مجموعه‏اى در کتابخانه سلیمیه در ادرنه به شماره 698 موجود است و ترجمه انگلیسى و چاپ آن را لیفى در سال 1967 در مطبوعات مذکرات الجمعیة الفلسفیة الآمریکیة به انجام رسانید و همو در همان سال مقاله‏اى درباره آن دست نوشته در یکى از شماره‏هاى مجله الجمعیة الالمانیه للمستشرقین، ص 90- 112 به چاپ رساند; (اولمان، تاریخ الطب عند المسلمین، ص 225 و سزگین، 3/268) .
از مصادر ابن‏ابى اصیبعه در کتاب اخبار الاطبا، ابوعلى قیانى است که از وى درباره بختیشوع بن جبرائیل (ص 208) و عبدوس بن زید (ص 228) و سلمویه (228) و حنین (272) اطلاعاتى را اخذ نموده است....
نلینو (30) مى‏گوید: ابوالفضل جعفر بن مکتفى (294- 377) کتابى به اسم تاریخ الحکما داشته که هم اکنون مفقود است; (تاریخ علم الفلک) ....
از دیگر کتاب‏هاى جامع، کتاب طبقات الاطبا و الحکما است که آن را سلیمان بن حسان معروف به ابن جلجل (ت 384) به سال 377ه تالیف کرده.وى طبیبى آندلسى بود و در ایام عبدالرحمن ناصر مى‏زیسته در وصف آن ایام چنین نوشته: «تتابعت الخیرات فى ایامه و دخلت الکتب الطبیة من المشرق و جمیع العلوم و قامت الهمم و ظهر الناس ممن کان فى صدر دولته من الاطباء المشهورین‏» .
کتاب «طبقات الاطباء و الحکما» شامل ترجمه و شرح احوال پنجاه و هفت دانشور و طبیب مى‏شود.از این عدد، تعداد شانزده نفر یونانى و مابقى سریان و عرب هستند، و در این بین، چهار طبیب مغربى و بیست و دو طبیب اندلسى به چشم مى‏خورد.در ترجمه اطباى یونان او از برخى مؤلفین قدیمى چون هوروسیوس، جالینوس، بقراط و ابومعشر بهره برده و درباره اطباى اندلس، از معاصرین خود در اندلس همچون احمدبن یونس حرانى، محمدبن مالک عابدى، سلیمان بن ایوب فقیه، ابن قوطیه و محمدبن عبدون استفاده نموده است.این کتاب را فؤاد سید با تعلیقات مشبعى به چاپ رسانیده است. از دیگر دانشمندانى که در اخبار اطبا و تاریخ آن‏ها تالیف دارند، عبیدالله‏بن جبرائیل بن عبدالله‏بن بختیشوع است که ابن‏ابى اصیبعه درباره او گفته: «کان فاضلا فى صناعة الطب، مشهورا بجودة الاعمال فیها، متقنا لاصولها و فروعها من جمله المتمیزین من اهلها و العریقین من اربابها و کان جید المعرفة بعلم النصارى و مذاهبهم و له عنایة بالغة بصناعة الطب وله تصانیف کثیرة فیها...» .
هم‏چنین ابن‏ابى اصیبعة کتاب‏هاى زیر را به او نسبت داده است:
مقالة فى اختلاف الالبان، الروضة الطیبة، التواصل الى حفظ التناسل، رسالة الى ابن قطرمین فى الطهارة و وجوبها، رسالة فى بیان وجوب حرکة النفس، تذکرة الحاضر وزاد المسافر، الخاص فى علم الخواص، طبائع الحیوان و خواصها و منافع اعضائها، نوادر المسائل مقتضبة من علم الاوائل فى الطب; (214) .
ابن بختیشوع در سال 427، مناقب الاطبا را تالیف کرد که ابن‏ابى اصیبعة و قفطى آن را تاریخ الاطباء نامیده‏اند.ابن قفطى در کتابش درباره استفان (ص 56)، دیسکریدوس (286)، مافنوس (322) و یحیى النحوى (256) از او نقل کرده است.ابن‏ابى اصیبعه نیز متون زیادى درباره جالینوس (ص 111- 117)، یحیى النحوى (152)، بختیشوع (207)، جبرائیل (210)، ثابت‏بن سنان (308)، دانیال و عمربن الدحلى و فنون (321)، ابن‏ابى اشعث (331)، عضدالدوله و بیمارستان او در بغداد (415) و طبیب مصرى (ابن مقشر) از او نقل کرده است.
از دیگر افرادى که به بررسى و تحقیق در طب و اطبا پرداخته‏اند، مختاربن الحسن بن عبدون مشهور به ابن‏بطلان است.وى طبیبى بوده که در بغداد تولد یافته و در آن جا طب و منطق آموخته و آن‏گاه به الجزیره و موصل و آمد و حلب سفر کرده و در آن‏جا مدتى اقامت نموده و سپس به مصر رفته و مدتى نیز در آن‏جا مى‏ماند و بین او و ابن رضوان مناظراتى رخ مى‏دهد، آن‏گاه به انطاکیه سفر مى‏کند و در یکى از دیرهاى آن ساکن مى‏شود و به سال 444ه چهره در نقاب خاک مى‏کشد; (ابن ابى اصیبعه، 294) .ابن بطلان داراى چندین کتاب بوده که ابن‏ابى اصیبعه تعداد آن‏ها را ده عنوان ذکر کرده است.عبدالسلام هارون [محقق کوشاى معاصر] کتاب شراء العبید و تقلیب الممالیک و الجوارى او را به چاپ رسانیده است; (نوار المخطوطات، ش 5) . ابن بطلان سفرش به انطاکیه را در کتابى توصیف نموده است.او هم‏چنین دو کتاب دیگر تالیف کرده است که به دلیل نقل ابن‏ابى اصیبعة از آن دو، در تحقیقات تاریخى طب و اطبا حایز اهمیت مى‏باشند; اولین آن‏هادعوة الاطبا است که آن را براى امیر نصرالدوله ابونصر احمدبن مروان نگاشته بود و در انطاکیه به سال 450 از تالیف آن فراغت‏یافته بود; (ابن ابى اصیبعة، 328) .ابن ابى اصیبعه تصریح دارد که اطلاعات مربوط به اسحاق‏بن حنین را از او اخذ کرده است; (275) و شاید آن‏چه را که ابن‏ابى اصیبعة درباره روایت ابن بطلان از اسکندرانیین آورده، از این کتاب نقل کرده باشد.
دکتر محمود صدقى‏بک مقاله‏اى پیرامون این کتاب نوشت و در سال 1928 آن را در کنفرانس امراض استوایى در قاهره ارائه داد....
از کتاب‏هاى دیگرى که درباره تاریخ حکما یعنى فلاسفه، اطبا و ریاضى‏دانان نگاشته شده، کتاب صوان الحکمة اثر ابوسلیمان منطقى (ت 372) است.از این کتاب دانشمندانى چون ابوحیان توحیدى در کتابش المقابسات و ابن‏ابى اصیبعة در کتابش عیون الانباء (29/91/152/605) و ابن مطران در کتابش بستان الاطباء اقتباس کرده‏اند و همه آن‏ها این کتاب را التعلیقات نامیده‏اند.
کتاب صوان الحکمة مفقود است، ولى مختصر آن‏که توسط عمربن سهلان نگاشته شده، در دسترس مى‏باشد; (فاتح 3222) ....
از این منتخب چنین به نظر مى‏رسد که کتاب صوان الحکمه حاوى آرا و اقوال بیش از 132 فیلسوف، دانشمند و طبیب یونانى و 34 دانشور عرب بوده است.ترتیب آن بر اساس ترتیب زمانى است و طول هر یک از شرح‏ها به نسبت هر یک از آن دانشوران متفاوت است; برخى فقط شامل چند کلمه و برخى شامل چندین صفحه مى‏شود.
ظهیر الدین بیهقى (ت 565) کتاب تتمه صوان الحکمه را به نگارش در آورد.این کتاب را محمد شفیع به سال 1935 در لاهور و بر اساس نسخه‏اى خطى در برلین به چاپ رسانید و سپس محمد کردعلى در سال 1946 آن را بر اساس دو نسخه خطى موجود در استانبول، با عنوان «تاریخ حکماء الاسلام‏» به چاپ رساند.در این کتاب شرح حال 111 تن از دانشوران و حکماى اسلامى که اکثر آن‏ها بعد از تالیف صوان الحکمه مى‏زیسته‏اند آمده و اسم، نسب و برخى از آرا و کتب آن‏ها ذکر شده است.
جمال‏الدین ابوالحسن على‏بن یوسف قفطى (568- 619) کتابى تحت عنوان «اخبار العلماء باخبار الحکماء» نوشت که این کتاب هم اکنون مفقود است، ولى محمدبن على خطیبى زوزنى مختصرى از آن را با عنوان «المنتخبات الملتقطات من کتاب اخبار العلماء باخبار الحکماء» مرتب نموده که از این مختصر، تعدادى دست نوشته باقى ماند و لایبرت در سال 1903 آن را به همراه مقدمه‏اى آلمانى شامل ترجمه مؤلف و مختصر و ذکر مخطوطات کتاب و منقولات آن به چاپ رسانید.کمیت و کیفیت معلوماتى که زوزنى در این مختصر از اصل کتاب حذف کرده، برما پوشیده است.
محمدبن محمود شهرزورى (ت بعد از 687) کتاب نزهة الارواح و روضة الافراح فى تاریخ الحکما را به رشته تحریر در آورد، که در آن احوال 130 تن از دانشوران و حکما را برشمرده است...این کتاب را خورشید احمد در حیدر آباد به سال 1976 در قالب دو جلد به چاپ رساند.شهرزورى چهار کتاب دیگر به نام‏هاى مدینة الحکما، التنقیمات، الرموز، و الشجرة الالهیة فى علوم الحقائق الربانیة نگاشته که همه آن‏هامفقود است.عناوین این کتاب‏ها گویاى این مطلب مى‏باشد که مواد مفیدى در شناخت تاریخ علوم در عهود اولیه اسلامى در آن‏ها فراهم بوده است.
شهرستانى کتابى در تاریخ حکما نوشته (کشف الظنون، 1/291) که این کتاب نیز مفقود مى‏باشد.ولى کتاب دیگر او الملل و النحل به کرات چاپ شده است.در این کتاب، اطلاعات وسیعى پیرامون برخى از دانشوران و اولین فلاسفه موجود است.از مختصر چاپ شده زوزنى برمى‏آید که قفطى قبلا تراجم را براساس حروف هجا دسته‏بندى کرده بوده و در نگارش آن از کتبى چون فهرست ابن ندیم و کتاب ابن‏ابى اصیبعه و على‏بن‏فرج‏ابن عبرى بهره برده و ناشر کتاب [ لایبرت] در حواشى آن به منابع مورد رجوع قفطى اشاره نموده است.ابن قفطى در این کتاب شرح حال و اسامى تالیفات آن دانشوران که شامل فلاسفه، اطبا، منجمین، علماى حساب و هندسه مى‏شوند و به 409 نفر مى‏رسند را بیان نموده است.
کتاب «عیون الانباء فى طبقات الاطباء» از مهم‏ترین کتاب‏هاى نگارش یافته در تاریخ اطبا است.مؤلف کتاب، ابن‏ابى اصیبعه (موفق الدین ابوالعباس احمد بن القاسم بن خلیفه خزرجى) است.وى در سال 600ه در دمشق تولد یافته، علوم زبانى وطب را در همان‏جا تحصیل کرده، آن‏گاه به قاهره رفته و در بیمارستان ناصرى که صلاح‏الدین ایوبى مؤسس آن بود به طبابت مشغول مى‏شود، سپس به صرخد رفته و در آن‏جا به سال 668ه وفات مى‏یابد.
ابن‏ابى اصیبعه کتابش را در قاهره مى‏نگارد.از آن کتاب، چند نسخه خطى در کتابخانه‏هاى عاشر افندى (667)، راغب (1033)، نورعثمانیه (1559)، عیدیه (1028) و لندن (100) موجود است.مولر در سال 1299ه در قاهره آن را به دست چاپ سپرد (31) و سپس در دارالحیات بیروت چاپ مجدد گردید.در سال 1965 دکتر نزار رضا در بیروت آن را چاپ نمود که ما در نگارش مقاله، از این کتاب استفاده کردیم.این کتاب را عبدالقادر نورالدین و هنرى جاهى به فرانسه ترجمه کرده و در سال 1958 آن را در الجزایر منتشر نمودند.
کتاب عیون الانباء کتابى است قطور که 776 صفحه داشته و شامل 15 باب مى‏شود. اولین باب آن، مقدمه‏اى است که در پیدایش صنعت طب و باب دوم درباره اطباى آغازین مى‏باشد.به دنبال آن، چهار باب درباره اطباى یونان و اسکندرانیین و دو باب پیرامون اطباى عرب و سریانى در صدر اسلام آمده است.آن‏گاه بابى درباره اطباى مترجم آورده و شش باب آخر را نیز به اطباى عرب اختصاص داده است، که بر اساس اماکن ظهور آن‏ها (عراق، الجزیره، بلاد عجم، هند، بلاد مغرب، مصر و شام) نگارش یافته و به تبع آن، تراجم هر باب بر اساس زمان پیدایش آن اطبا مرتب شده است.تعداد اطبایى که ابن‏ابى اصیبعه شرح حال آن‏ها و اسامى تالیفاتشان را آورده، بالغ بر 420 طبیب مى‏شوند.وى در ذکر تعدادى از تراجم، از حنین بن اسحاق (270) و احمدبن طیب سرخسى (292) و ابن هیثم (552) و على بن رضوان (561) و عبداللطیف بغدادى (687- 693) نقل کرده است.هم‏چنین در ترجمه ابن سینا (437)، از ابوجوزجانى و در ترجمه رازى (465)، از اسفزازى نقل کرده است.وى هم‏چنین لیستى از تالیفات اطبا و به ویژه بقراط (54)، روفس (57)، افلاطون (85)، ارسطو (103- 5)، اسکندر افرودیسى (106)، جالینوس (134)، اسکندرانیون (147)، ابن سیرابیون (289)، احمدبن طیب السرخسى (294) و ثابت‏بن قرة (198) را برمى‏شمارد که در اکثر آن‏ها بر فهرست ابن ندیم تکیه داشته است.
ابن‏ابى اصیبعه به منابعى که از آن‏ها در ارائه این اطلاعات استفاده نموده اشاره کرده است، که تعداد آن‏ها زیاد است.بیشترین اطلاعات مربوط به اطبا را از حنین‏بن اسحاق و فرزندش اسحاق‏بن حنین و المبشربن فاتک و صاعدبن احمد و اسحاق‏بن‏على رهاوى - مؤلف ادب الطبیب - نقل کرده، که همه تالیفات آن‏ها به چاپ رسیده است.هم‏چنین از عبیدالله بن جبریل - مؤلف مناقب الاطبا - و فیدون مترجم و یوسف بن ابراهیم (مشهور به ابن دایه) و قیانى و ابن بطلان و ابن رضوان که کتب همه آن‏ها مفقود مى‏باشد، بسیار نقل کرده است.ابن‏ابى اصیبعه از مبشربن فاتک مؤلف (مختار الحکم و محاسن الکلم) در بیست مورد، از سلیمان‏بن حسان مشهور به ابن جلجل مؤلف کتاب (طبقات الاطبا) در بیست مورد، از صاعدبن احمد مؤلف (طبقات الامم) در سیزده مورد، از ابن ندیم در ده موضع، از قفطى در پنج مورد و از ابن مطران در پنج مورد نقل کرده است....
اما على بن رضوان طبیبى مصرى بوده که زندگى علمى‏اش را از مطالعه در علم نجوم آغاز کرده و آن‏گاه به طب گروید و در مصر صاحب مقام و منزلت گردید.در آن‏جا بین او و ابن بطلان مناظرات و منافراتى رخ داد که ابن بطلان به ناچار اقدام به ترک مصر نمود.وى کتب زیادى نوشته که اغلب آن‏ها شرحى بر کتب جالینوس بودند... ابن‏ابى اصیبعه 102 کتاب و مقاله در مواضع متعدد از او ذکر کرده است.کتاب‏ها و شروح وى اطلاعاتى را از نشات علم طب به دست مى‏دهند.هم‏چنین در مقالاتى از او که اطبا را مورد هجمه قرار داده، معلوماتى پیرامون طب و اطبا وجود دارد.از مهم‏ترین آن کتاب‏ها النافع فى تعلیم الطب است که نسخه خطى ناقصى از آن در قاهره به شماره (933 طب) وجود دارد.وى روایات منفردى نیز از تعدادى از مؤرخین عرب از جمله طبرى (ص 303)، تنوخى (246، 417)، ثعالبى (430)، ابوبکر صولى (254)، خالدیان (252)، خطیب بغدادى (254)، مؤلف جراب الدوله (253)، هلال بن محسن (304/309/310)، جرجانى (296)، محمدبن سلام جمحى (214- 5)، هارون بن غرور راهب (111)، مسعودى (90/124)، ابن‏ابى اصبغ کاتب (203- 4)، خلیل بن‏ابى فضل کاتب (643)، یحیى‏بن سعیدبن یحیى (543- 546)، ابو یحیى بن وزیر مغربى (313)، ابوالفرج اصفهانى (313)، ابراهیم بن قاسم کاتب (180)، ابراهیم بن على حصرى (203)، ابراهیم بن حسن (276)، طرطوشى (613) و احمدبن ابى خالد جزار (280) نقل کرده است. هم‏چنین از افرادى چون ابوریحان بیرونى (210)، ابومعشر (31/286/473)، ابن بختویه (124)، احمدبن طیب سرخسى (283)، ابویحیى بن یسع بن عیسى (500)، صنادیقى (259)، ابوسعید بن یعقوب (342)، ابوخلیفه بن فارسى (587، 590، 605)، سعدالدین بن ابوسهل بغدادى (353)، سدیدالدین منطقى (501)، طبیب رضاالدین رحبى (353/572)، عبدالحق صقلى (262)، على‏بن عدنان نحوى (408) و محمدبن حسن بن محمدبن عبدالکریم بغدادى (345، 403، 405) نیز نقل نموده است.هم‏چنین روایات منفردى از صنادیقى (259)، عبدالرحیم بن على (381، 438)، عبدالحمیدبن عیسى خسروشاهى (435) على‏بن‏محمدبن عربى طائى (520)، محمدبن احمدبن صالح عبدى (518)، محمدبن محمدبن ابراهیم حلبى (376)، محمدبن وتار موصلى (162)، محمدبن احمدبن عبدالملک لخمى (520- 521)، نفیس‏الدین‏بن زبیر (572- 574)، اعین الدوله یحیى‏بن اسماعیل عباسى (639)، یحیى‏بن سعیدبن یحیى (545- 546)، جمال‏الدین نقاش (16) ، حمزه‏بن عابد الصرخدى (411)، خوتى (462) و شرف‏الدین‏بن عنین (610) و على بن عمر (723) نقل نموده است...در سال 1942 دکتر احمدعیسى کتاب معجم الاطباء را که ذیلى بر عیون الانباء ابن‏ابى اصیبعه به شمار مى‏رود نگاشت، که در آن، ترجمه تعدادى از اطبایى که اکثر آن‏ها بعد از زمان ابن‏ابى اصیبعة بوده‏اند را بر شمرده است.وى در ارائه مطالب کتاب به 77 منبع از کتب تراجم و تاریخ رجوع کرده که بسیارى از آن‏ها مخطوط باقى مانده‏اند ترتیب کتاب بر اساس همان عیون الانباء بوده و همه شرح احوال‏ها ذکر شده است.
کتب فرهنگ عمومى
در زبان عربى کتاب‏هایى تالیف شده‏اند که به بحث در مورد جوانب متعددى از حیات و تفکر پرداخته‏اند.برخى نیز از علم و حقایق و افکار و آراى علمى و اسامى برخى از دانشمندان و علما و آراى آن‏ها و آن‏چه مربوط به زندگانى آن‏ها مى‏شده سخن گفته‏اند. از قدیمى‏ترین این کتاب‏ها کتاب «عیون الاخبار» محمدبن مسلم بن قتیبه (ت 276) (32) است که کتابى جامع و در بردارنده مطالبى زیاد مربوط به موضوعات متنوع باشد. برخى از موضوعات آن بدین قرار مى‏باشد: امور مربوط به پرندگان، فال، خیل، بقال، حمیر، ابل (1/144- 161)، طبایع انسان و برخى حیوانات (2/62- 109)، مکانت دانشمندان نزد حکما (2/333- 343)، صنوف اطعمه (320/197- 214)، آب‏ها و برخى از محصولات نباتى (3/287- 296) و صفات جسمى انسان (4/1- 70) .هم‏چنین وى به تعدادى از دانشمندان و اطبایى که از آن‏ها نقل کرده، از جمله ارسطو، صاحب الفلاحة، اهرن القس، ثیادوق، ماسرجویه، بختیشوع، ماسرجیس، سلمویه و حنین اشاره نموده است; (ر.ک: ابن قتیبه، الرجل و مؤلفاته و افکاره، 1965، به ویژه فصل ششم، 179- 200) .در میان کتب فرهنگ، کتاب عیون الاخبار جایگاه منیعى دارد به طورى که ابن خلدون آن را یکى از ارکان چهارگانه کتب ادبى عرب برشمرده (ر.ک: مقدمه) (33) و بسیارى از مؤلفین از جمله ابن عبدربه در کتاب العقدالفرید از آن اقتباس کرده‏اند.از دیگر کتاب‏ها در این موضوع، کتاب ربیع الابرار زمخشرى (ت 538ه) است.وى در جزء دوم این کتاب، از روائح (265- 289)، طعام (671- 761)، خلق آدمى (417- 471) و صحت (611- 623) بحث کرده و درباره هر یک، گزیده‏هایى از اقوال برخى دانشمندان را گنجانده است. (34) در کتاب مطالع البدور غزولى (ت 815) فصولى پیرامون سبزیجات و ریاحین (1/45- 62- 93)، طیور (1/66)، ماهیان (2/64)، آب‏ها (2/74- 87) و نیز اطبا (2/92- 100) آمده و از برخى اطبا و فلاسفه همچون ابقراط، فیثاغورس، سقراط، افلاطون، ارسطو، جالینوس، ابوکلده، ثیادوق، بختیشوع، یوحنابن ماسویه، ابن جلجل، کندى، ابن جمیع، صدقة بن منجا و یحیى‏بن اسحق نام برده است.در ابتداى کتاب نهایة الارب فى فنون الادب نویرى، فصولى طولانى به برخى از میادین علم اختصاص یافته و از برخى دانشوران و آراى آن‏ها سخن به میان آمده است.از مهم‏ترین کتب متاخرى که در آن‏ها اطلاعات با ارزشى درباره جوانب علمى و اسامى دانشوران و آراى آن‏ها وجود دارد، کتاب مباهج الفکر و مناهج العبر تالیف وطواط (ت 714) است.این کتاب شامل سه قسمت متمایز بوده; آغاز آن درباره زمین و شهرها، بخش دوم درباره حیوان و بخش سوم درباره نبات است.هر یک از این اجزا حاوى اطلاعات وسیعى در موضوع مربوط و اسامى دانشمندانى که به آن‏ها استناد شده و احیانا عناوین تالیفات آن‏ها مى‏باشد. بسیارى از این کتاب‏ها قابل اعتماد مى‏باشند، گرچه پاره‏اى از آن‏ها به ذکر مصادر اشاره‏اى نکرده‏اند.
کتب تراجم
برخى از کتاب‏هاى تراجم عمومى - یعنى کتاب‏هایى که به ترجمه و شرح حال شاخصین در عرصه تفکر و علوم مربوط مى‏شود - به ترجمه برخى از دانشوران پرداخته‏اند.از آن دانشمندان و دانشوران برخى مرتبط با فرهنگ عربى بوده‏اند، از این‏رو کتاب‏هاى ویژه تراجم اهل لغت و ادب و نحو به شرح حال آن‏ها پرداخته‏اند.اما در مورد دیگر دانشوران، برخى از کتب عمومى، ترجمان آن‏ها بوده‏اند.از شاخص‏ترین این کتاب‏ها کتاب ارشاد الاریب یاقوت حموى است که دوبار به چاپ رسیده است; چاپ اول آن تحت نظر استاد مرگلیوث (35) و چاپ دوم به اشراف دکتر احمد فرید رفاعى به انجام رسیده که هر دو چاپ مشابه هم بوده و در تراجم، برخى از نقایص به چشم مى‏خورد.در این کتاب به ترجمه شاخصین از رجال سیاست و حکومت و شعرا و فقها و برخى از دانشمندان دیگر پرداخته شده و مؤلف در دسته‏بندى تالیفات، به فهرست ابن ندیم تکیه کرده و از مصادر دیگر نیز اطلاعات ارزشمندى را اخذ نموده است.
از دیگر کتب تراجم، مى‏توان به کتاب وفیات الاعیان ابن خلکان و کتاب الوافى بالوفیات صفدى که در هر یک ترجمه تعداد زیادى از دانشوران آمده، اشاره کرد.در اکثر کتب تراجمى که در اندلس نگارش یافته‏اند، به تراجم دانشمندان و اطبا پرداخته شده که معروف‏ترین آن‏ها مؤلفات ضبى، ابن بشکوال، ابن بسام و ابن ابار مى‏باشد.از این میان، کتاب نفح الطیب مقرى وسیع‏تر از بقیه است.برخى از کتاب‏هایى که پیرامون اخبار و حوادث سیاسى نوشته شده داراى اطلاعاتى درباره دانشوران و دستاوردهاى آن‏ها مى‏باشد که مقدار این اطلاعات متفاوت بوده، برخى از کتاب‏ها به سطورى اندک و در ضمن مباحث اکتفا کرده‏اند و برخى دیگر تفاصیل مشبعى در این ارتباط به دست داده‏اند، بویژه در آن وقایعى که این گروه از دانشمندان در آن سهم و مشارکت داشته‏اند.
فهارس کتب
تاریخ علم، شان و منزلت همه تاریخ است و در درجه نخست، بر مدونات مکتوب تکیه دارد و اولین چیزى که در بررسى این تاریخ باید مورد توجه و اعتنا قرار گیرد شناخت و آگاهى نسبت‏به اسامى کتاب‏هاى تالیف یافته در علم است.
آن‏چه بر درجه اهمیت این شناخت مى‏افزاید این است که معظم کتاب‏هاى قدیمى داراى عناوینى بسیط و روشن بوده و هر کدام معبر محتواى کتاب بوده‏اند و شکى نیست که تنوع عناوین کتاب‏هایى که یک مؤلف به تالیف آن دست مى‏زد خود دلیل بر وسعت چارچوبه معرفتى مؤلف و تعدد جوانب مختلف علمى او است.دانشمندان عرب همواره به اهمیت فهارس و فهرست‏نگارى در شناخت‏حرکت فکرى و فرهنگى پى‏برده‏اند، به طورى که برخى از آن‏ها به ذکر این فهارس توجه نشان داده و به تدوین فهارس کتاب‏هایى که تالیف کرده و یا خوانده‏اند پرداخته‏اند.ابن ندیم و ابن‏ابى اصیبعه تعدادى از این فهارس را ذکر کرده‏اند و شاید آن‏ها در آن‏چه که ترتیب داده‏اند، از یست‏برخى کتب مؤلفین و یا فهارس دیگرى که بدان اشاره نکرده‏اند بهره برده‏اند. سابقه توجه و رویکرد به تهیه فهارس کتب قدیم به قبل از اسلام باز مى‏گردد.ابن ندیم فهارسى را که برخى از یونانیان قدیم تالیف کرده بودند ذکر کرده است; از جمله آن‏ها «ثاون‏» متعصب افلاطون است که کتاب مراتب قراءة کتب افلاطون و اسماء ما صنفه از اوست; (فهرست، 315 و قفطى 17، 268) ... (36) ابن ندیم هم‏چنین در فهرست کتبش عناوین کتاب‏هاى ارسطو را از کتابى که به خط یحیى بن عدى بوده عنوان کرده (ص 312) و نظر راجح این است که این کتاب یکى از کتب ارسطو بوده است. هم‏چنین ابن ندیم از یحیى بن عدى اسامى تالیفات تعدادى از فلاسفه‏اى که به دنبال ارسطو آمدند را نقل نمود است; (312) . (37) ابن ندیم گفته است: «فیلغریوس داراى کتاب‏هایى بوده که فهرستى از آن را به خط عمروبن فتح، در آخر جزئى از کتاب الى من لایحضرهم الطبیب دیده است‏» ; (ص 351) . (38) ابن‏ابى اصیبعه هم آورده است که بطلمیوس در کتابش به فهرست کتاب‏هاى او اشاره نموده است; (63- 69) . جالینوس فهرستى براى کتاب‏هایش تهیه کرد; (قفطى، 128; ابن‏ابى اصیبعه، 145 و التنبیه و الاشراف، 110) .این فهرست، فینکس نام داشت; (ابن‏ابى اصیبعه، 113- 131- 134- 142) .حنین در این‏باره چنین گفته: «جالینوس کتابى را نوشت که در آن عناوین تالیفاتش را ترتیب داده و آن را فینکس نام نهاد که ترجمه آن، فهرست مى‏باشد و نیز جالینوس مقاله‏اى در مورد مراتب قرائت کتاب‏هایش نوشت‏» .و در ادامه مى‏نویسد: «اما کتابى که جالینوس، فینکس نامید و اسامى کتاب‏هایش را در آن به ثبت رسانید شامل دو مقاله مى‏شود; در مقاله اول، کتب طبى و در مقاله دوم، کتب مربوط به منطق، فلسفه، بلاغت و نحو را آورده است.این دو مقاله را در برخى نسخه‏ها به یونانى یافتم که به صورت یک مقاله واحد بود...» ; (ماترجم...2- 3) .در کتابخانه مشهد ایران، نسخه‏اى خطى به شماره 5223 موجود است که فینکس جالینوس در آن آمده و شامل مسائل زیر مى‏شود: ذکرما و ضعته فى الکتب فى العلاج، ذکرما وضعته مما وقع لى عند رجوعى من روما الى بلدى، ذکرما وضعته من الکتب بعد ذلک، ذکر الکتب التى بنیت فیها ما ظهر من التشریح من افعال الاعضاء و منافعها، ذکرما وضعته من تفسیر کتب ابقراط، ذکر الکتب التى نحوت فیها نحو ارسطالیس، ذکر ما نحوت فیه نحو اسقلبیادس، ذکرما نحوت فیه من الکتب نحو اصحاب التجارب و ذکرما یحتاج الیه من الکتب فى علم البرهان‏» ; (سزگین، 3/79) .
حنین درباره فینکس مى‏گوید: «قبل از من، ایوب رهاوى - معروف به ابرش - آن را به سریانى ترجمه کرد، آن‏گاه من آن را براى داود متطب به سریانى و براى ابوجعفرمحمدبن موسى به عربى برگردان کردم‏» ; (ماترجم...2- 3) .از این کتاب نسخه‏اى خطى در کتابخانه امپروسیانا موجود است.
حنین بن اسحاق فهرست کتب جالینوس را براى على بن یحیى منجم تدوین کرد; (ابن ندیم، 348 و قفطى، 174) و ابن ندیم به این فهرست اشاره کرده است: (39) «علمنا ان الذى نقل حنین اکثره الى السریانى و ربما اصلح العربى من نقل غیره او تصفحه‏» ; (348 و قفطى، 128) .در جایى دیگر گفته است: «کتاب التشریح الکبیر خمس عشرة مقالة لم یذکر حنین فى فهرسته من نقله الى العربیة‏» ; (ص 349) . (40) و نیز نوشته است که: «ان حنین بن اسحاق له کتاب ذکر ماترجم من کتب جالینوس مقالتان‏» و «کتاب الى ابن المنجم فى استخراج کمیة کتب جالینوس‏» ; (ص 353) . (41) ابن مطران در کتابش بستان الاطباء از این کتاب اقتباس کرده است.
برگشتراسر در سال 1925 کتاب «ماترجم من کتب جالینوس و ما لم‏یترجم‏» حنین را با ترجمه‏اى آلمانى منتشر کرد و مایرهوف در مجله ایزیس، شماره 82، سال 1926 (ص 724- 785) تلخیصى از آن را چاپ کرد.حنین هم‏چنین کتاب سومى، ملحق به کتاب فینکس و مراتب قراءة کتبه را نوشت و این کتاب را چنین معرفى کرد: «به آن دو مقاله، مقاله کوچک دیگرى به سریانى اضافه کردم و در آن، آن‏چه را جالینوس از کتاب‏هایش ذکر نکرده بود آوردم و آن‏چه دیده و یا خوانده بودم را برشمردم و سبب ترک ذکر آن را بیان داشتم‏» ; (3) .هم‏چنین گفته است که: «و وجدت له کتبا اخرى لم یذکرها فى الفهرست [اى فینکس ] و اناذاکرها» ; (3- 46) .از این کتاب، یعنى فهرست الکتب التى یذکرها جالینوس فى فهرست کتبه، نسخه‏اى خطى در ایاصوفیه به شماره 3590 (ص 34- 37) موجود است.هم‏چنین نسخه‏اى در دارالکتب المصریه به شماره (138- فهارس تیمور) و نسخه‏اى مصدر (اساس) در معهد المخطوطات العربیة موجود است; (الفهرست، 3/2/206) و ابوبکر رازى در فهرست کتبى که بیرونى آن را نقل کرده، به این رساله اشاره نموده است; (مجله ایزیس، 5- 1922، ص 48) ابن‏ابى اصیبعه نیز به آن اشاره نموده است; (ص 88) .برگشتراسر در سال 1932 این کتاب را منتشر کرد و ماکس - مایرهوف (42) به سال 1928 مقاله‏اى درباره آن نوشت.
رازى کتاب «مقالة فى استدراک مالم یذکره حنین فى فهرسته‏» را تالیف نمود; (بیرونى، فهرست کتب الرازى، 1932- 5 ایزیس، همان) .او هم‏چنین کتاب «الشکوک على کلام فاضل الاطباء فى الکتب التى نسبت الیه‏» را تالیف کرد که از این کتاب نسخه‏اى در کتابخانه لى وهبى بغداد به شماره 1488- 26 و در کتابخانه مجلس تهران به شماره 1421، ص 50- 185 و کتابخانه ملک تهران به شماره 4554- 23 موجود است. (هم‏چنین نگ به: مقاله‏اى انتشار یافته در جلسات کنفرانس بین‏المللى تاریخ علوم طبیعى، سال 1953، ص 480- 487 و مقاله [دکتر ] مهدى (43) محقق در مجله دانشکده ادبیات تهران، م 15، قسم 302، سال 1968 و نیز به تحقیقات برگشتراسر و مایرو والزر، از سزگین، 3/77) ....
بروکلمان گفته است که کتاب فهرست مصنفات جالینوس از قسطابن لوقا بوده که از این کتاب نسخه‏اى خطى در اسکوریال (1- 795) و ایاصوفیه (3593، ص 107) موجود است. و اشنایدر نیز بدان اشاره کرده; (تاریخ الادب العربى، 3/273) و مایرهوف مقالى در سال 1928 درباره آن فهرست نوشت.سزگین نیز به کتاب قسطا اشاره کرده و گفته است که نسخه‏اى خطى از آن در کتابخانه ملک طهران به شماره 6188 (ص 4 به بعد) و در ایاصوفیه به شماره 3593 (103) موجود است.
جالینوس کتابى با عنوان «کتب بقراط الصحیحة و غیر الصحیحة‏» نگاشته که حنین در وصف آن نوشته: «انه مقالة واحده و هو کتاب حسن نافع و نسخته فى کتبى و لم اتفرغ لترجمته و لااعلم ان غیرى ترجمه.ثم ترجمته لعیسى بن یحیى الى السریانیة و عملت له جوامع، ثم ترجمها الى العربیة اسحاق‏بن حنین لعلى‏بن یحیى‏» ; (ماترجم، 45) .و ابن‏ابى اصیبعه در این باره چنین گفته: «و الذى انتهى الینا ذکره و وجدناه من کتب بقراط الصحیحة یکون ثلاثین کتابا» ; (ص 53) .
یعقوبى کتب بقراط و محتواى آن‏ها را مرتب و لیست کرده است; (التاریخ، 61/7- 92) . اولمان در تاریخ الطب عندالمسلمین (ص 26 و 53) ذکر کرده که یعقوبى و ابن‏ابى اصیبعه در کتاب‏هایشان به این کتاب اشاره کرده‏اند، درحالى‏که من اشاره صریحى درباره این کتاب نیافته‏ام. (ر.ک: مقاله میلوت در مجله هرمس، 1909، ص 11- 134 و مایرهوف، کتب جالینوس) .ابن ندیم هم گفته است که کندى کتاب ترتیب ارسطالیس و رسالة فى اختیار الکتب الاربعة را نوشته است (ص 316) (44) و این کتاب در ضمن رسائل ارسطو که محمدعبدالهادى ابوزیده آن را به چاپ رسانید منتشر شده و چاپ مجدد آن توسط گویدى و والزر با ترجمه ایتالیایى در نشریات کتب دالنجى سلسله 6، مجله 6، سال 1937- 1940، ص 390- 419 انجام پذیرفته است.
چنین به نظر مى‏رسد که جالینوس یا مترجمش حنین، در کتاب فهرست، اسامى کتاب‏ها را بر اساس شیوه و سیر مطالعاتى آن‏ها مرتب کرده باشد، زیرا بعد از سخن از کتاب شانزدهم، مى‏نویسد: «فهذه الکتب التى یقتصر على قراء تها فى موضع تعلیم الطب بالاسکندریة و کانوا یقراونها على هذا الترتیب الذى اجریت ذکرها علیه و کانوا یجتمعون فى کل یوم على قراءة امام منها و تفهمه کما یجتمع اصحابنا الیوم من النصارى فى مواضع التعلیم التى تعرف بالاشکول فى کل یوم على کتاب امام، اما من کتب المتقدمین و اما من سائر الکتب و انما کانوا یقراونها الافراد کل واحد على حدته بعد الارتیاض بتلک الکتب التى ذکرت کمایقرا اصحابنا الیوم کتب التفاسیر» ....
قفطى مى‏گوید: «على بن رضوان کتابى درباره ترتیب کتب طبى جالینوس و کیفیت قرائت آن‏ها نگاشته است‏» ; (244) .
ابن ندیم فهرست کتب یحیى بن عدى را که به خط فرزند او یافته، ذکر کرده است.در آن فهرست، از کتاب الحیوان ارسطو (ص 312)، کتاب الحروف، کتاب الاخلاق (312) یاد شده است.... (45) گفته شد که تعدادى از دانشمندان عرب، فهرست‏هایى براى کتاب‏هاى خود نوشته‏اند.از آن جمله، فهرستى است که جابربن حیان براى تالیفاتش نوشته (ابن ندیم، 422) (46) و فهرستى که رازى درباره تالیفاتش تهیه و ارائه داده که ابن ندیم نیز بدان اشاره نموده است; (فهرست، 357- 359; طبقات الامم صاعد، 83; تتمه صوان الحکمه بیهقى، 7; ابن قفطى 271 و ابن‏ابى اصیبعه) و شاید این همان مرجع بیرونى در «فهرست کتب محمدبن زکریا الرازى‏» بوده است.از آن فهرست، دست نوشته‏اى در لیدن هلند به شماره 133 موجود است که کراوس (47) در سال 1936 آن را منتشر کرد.نیجرى مسیحى نیز فهرست کتب رازى را به لاتین برگردان کرده است; (ر.ک: برو کلمان، 4/272 و سزگین، 3/378) .بیرونى فهرستى براى مؤلفات خود تهیه کرد که زاخائو در مقدمه‏اى که بر کتاب الآثار الباقیه (ص 38- 47) نوشته آن را منتشر کرد. ابن عراق نیز فهرست مشبعى براى تالیفات بیرونى نوشته است; (مقدمه الآثار الباقیه، 47) .
قفطى آورده است که: «اوراقى را به خط ابوعلى محسن‏بن ابراهیم‏بن هلال صابى دیدم که شامل ذکر نسب ابوالحسن ثابت‏بن قرة بن مروان و ذکر تصنیفات وى (بطور مستوفى) مى‏شد.آن‏گاه آن‏ها را به این فهرست ملحق ساختم‏» ; (ص 116) پیداست که مؤلف این لیست همان محسن بن هلال بوده است.
ابوحسن محمدبن یوسف عامرى «از شاگردان ابوزید بلخى - کتابى با عنوان «الآمد على الآبد» نوشت که فصلى از آن به مؤلفاتش اختصاص دارد و ابوسلیمان منطقى در کتابش «صوان الحکمه‏» این فصل را نقل نموده است; (منتخبات، 127) .محمدبن اسحاق ندیم در سال 377ه کتابش الفهرست را تالیف کرد.این اثر وسیع‏ترین کتابى است که شامل اسامى کتب تالیف یافته به عربى یا ترجمه شده به عربى تا سال تالیف مى‏شود و داراى اطلاعاتى از برخى رجال علم و نشات برخى علوم مى‏باشد.این کتاب از سه بخش اصلى تشکیل یافته است; در بخش اول آن به تالیفات علوم نقلى، قرآنى، حدیث، لغت، تاریخ و ادبیات پرداخته شده; بخش دوم شامل علوم اوایل یعنى فلسفه، طب، ریاضیات، هندسه و حیل بوده و بخش سوم، مباحثى پیرامون نشات کتابت و کتاب‏ها را در بر دارد.
ابن ندیم به برخى از مصادر و منابعى که به آن‏ها رجوع و از آن‏ها نقل کرده است، اشاره نموده و این همان فهارسى مى‏باشد که قبلا از آن یاد شد، ولى او به بسیارى از منابعى که از آن‏ها در ارائه اطلاعات در فهرست‏یارى جسته، اشاره نکرده است. اما در برخى از جاها به نقلش از ابوجعفر کوفى در مورد مؤلفات در علوم لغت و علوم قرآن اشاره کرده است.
ابن ندیم در بغداد مى‏زیست و از این‏رو از منابعى که در این شهر جهانى موجود بوده مطلع بوده است; در نتیجه، کتاب او حاوى تالیفاتى است که در بغداد نگارش یافته بود; بغدادى که بزرگ‏ترین مرکز فرهنگى در عالم اسلام به شمار مى‏رفت و ارتباط و تعامل آن با دیگر شهرهاى عراق، خراسان، بلاد جزیره و شام محکم‏تر بود. اما ابن ندیم به مؤلفات دانشمندان مصر و اقالیم شمال آفریقا و اندلس توجهى نشان نداده است، ولى به دلیل این‏که حرکت فکرى در این سرزمین‏ها در قرون اولیه [اسلامى] متوجه بغداد مى‏شده و کار تالیف در آن‏جاها - جز در سال‏هاى متاخر - نشاطى نداشته، مى‏توان گفت که کتاب او داراى اعتبار است.
ابن ندیم به ثبت و ضبط اسامى کتب معروف پرداخته است و فهرست او به معنى دقیق فهرست است.گرچه بسیارى از محتواى این کتاب‏ها و جایگاه آن‏ها در تطور علوم را تبیین نکرده، ولى برخى اطلاعات پراکنده و مجمل از برخى دانشمندان را بیان داشته است.از کتاب الفهرست ابن ندیم - که مورد تقدیر و تجلیل قرار گرفت - پاره‏اى از مؤلفینى که بعد از او به فهرست‏نگارى و تراجم اشتغال داشتند، نقل کردند. از بارزترین آن‏ها، یاقوت حموى در کتابش معجم الادباء و قفطى در دو کتاب اخبار الحکماء و الانباه فى اخبار النحاة و ابن‏ابى اصیبعه در کتابش عیون الانباء فى طبقات الاطباء و ابن خلکان در وفیات الاعیان مى‏باشند.
الفهرست ابن ندیم سه بار به عربى چاپ شد; اولین چاپ آن را فلوگل (48) به سال 1872 در لایپزیک سامان داد و همان به افست، تجدید چاپ شد.اما چاپ دوم آن در مصر و چاپ سوم آن در سال 1971 در بیروت توسط رضا تجددى به انجام رسید و این آخرى، همین نسخه‏اى است که در این مقاله بدان ارجاع دادیم.با یاردوج این کتاب را به انگلیسى ترجمه کرده و در سال 1975 در قالب دو جلد منتشر نمود.
قفطى (ت 646) کتاب اخبار المصنفین و ما صنفوه را تالیف کرد که یاقوت در «معجم الادبا» (15/1979) و نیز ادفوى در کتاب الطالع السعید (ص 437) و ابن شاکر الکتبى در فوات الوفیات (2/121) از آن یاد کرده‏اند.
عنوان کتاب نشان دهنده آن است که شامل لیست اسامى مؤلفین و کتاب‏هاى آن‏ها مى‏شده و کلیه علوم و معارف را در برمى‏گرفته است.این کتاب هم اکنون مفقود است....
از کتاب‏هاى دیگر که درباره اسامى تالیفات نگاشته شده، کتاب مفتاح السعادة و مصباح السیاده از طاشکبرى‏زاده (ت 1968) است.که در حیدرآباد در چهار جزء به دست چاپ سپرده شد.این کتاب با مقدمه‏اى از تعلیم و علم شروع شده و سپس از اصناف علوم و شاخص‏ترین کتاب‏ها در هر صنف، سخن به میان آورده است.
از مهم‏ترین کتب متاخر، کتاب کشف الظنون حاجى خلیفه (ت 1067ه) است که در سال 1943 در قالب دو مجلد ضخیم در استانبول به چاپ رسید.در این کتاب به اسامى تالیفات بر اساس علوم و به ترتیب الفبایى اشاره شده است.اسماعیل باشا بغدادى (ت 1923) کتاب «ایضاح المکنون فى ذیل کشف الظنون‏» و «هدیة العارفین‏» را نوشته که در آن‏ها اسامى تعداد زیادى از کتاب‏ها آمده که برخى از آن‏ها را حاجى خلیفه در کتاب خود ذکر نکرده است.از این نمونه کتاب‏ها مى‏توان به کتاب «اسماء الکتب المتمم لکشف الظنون‏» اشاره کرد که مؤلفش عبداللطیف محمد ریاض‏زاده بوده و در سال 1975 به تحقیق محمد التونجى به زیور طبع آراسته گردیده است.این کتاب به سبک کشف الظنون حاجى خلیفه نگاشته شده، جز این‏که تعداد کتاب‏هایى که در آن، لیست‏شده [بنابر متمم بودن] از کشف الظنون کمتر است.
از شریف محمدبن رضوان حسینى معروف به ناسخ روایت‏شده که وى در مدرسه نظامیه بغداد فهرستى دیده که در مورد دولت اسلامى نگارش یافته و شامل فهرست کتب در علوم مختلف تا آخر حکومت مستنصر در سال 639 مى‏شده و تعداد مجلدات آن 56 جلد بوده است; (تالى کتاب وفیات الاعیان، 140) .
در زبان عربى هم‏چنین بسیارى دیگر از تراجم رجال و طبقات علما موجود است. هم‏چنین تعداد معتنابهى از این کتاب‏ها در مورد اسامى استادان و شیوخى که رجال در حضور آن‏ها به درس و بحث مى‏پرداختند و نیز کتاب‏هایى که به فراگیرى آن همت گماشتند، بوده است و به این دلیل که تقریبا تمامى این کتاب‏ها در مورد علوم زبانى و دینى مى‏باشد و از مؤلفات علماى علوم ریاضى و طبیعى کمتر سخن گفته‏اند، در مورد آن‏ها تفصیل نمى‏دهم.هم‏چنین پاره‏اى از دانشوران به تالیف زندگى‏نامه خود پرداخته و به آن‏چه خوانده و یا تالیف کرده‏اند، اشاره نموده‏اند، که ما قبلا برخى از آن‏ها را برشمردیم.
ابن‏ابى اصیبعه به ترجمه خود نوشت‏حنین اشاره کرده (273) و نیز از خود وشت‏سرخسى (292) و کتابى که ابن هیثم در مورد تصنیفات خود در علوم اوایل تا به سال 417 و سپس اضافات آن تا سال 418 و ملحقات آن تا سال 429 تالیف کرده، اشاره نموده است; (552- 8) ....
ابن جلجل در آخر کتابش الاطباء و الحکما آورده است که: «اى عزیز، من در آخر این رساله به وصف زندگانى، سیره و شیوه آموختنم پرداخته‏ام و به صدق و درستى آن یقین دارم و خداوند به آن‏چه مى‏گویم شاهد و گواه است...» ; (116) .اما این زندگى‏نامه در آن جزوه چاپ شده نیامده و شاید ابن ابار در اطلاعات وسیعى که پیرامون زندگى ابن جلجل در کتاب التکمله (1/101) به دست داده، از این خود وشت‏بهره برده است.
قفطى (ص 413) و ابن‏ابى اصیبعه (437) از جوزجانى، ترجمه زندگانى ابن سینا و کتاب‏هاى خوانده شده او را نقل کرده‏اند و شاید این شرح حال از محتوا و فهرست کتب ابن سینا منقول باشد; (ابن‏ابى اصیبعه، 457) .
هم‏چنین ابن‏ابى اصیبعه از آن‏چه على بن رضوان در مورد روش و کیفیت فراگیرى طب نوشته، نقل کرده است; (561- 562) .در این مورد به آن‏چه در کتاب النافع در نحوه تعلم صنعت طب نوشته است رجوع کنید; (ص 154) .همو - ابن‏ابى اصیبعه - به زندگى‏نامه خود نوشت عبداللطیف بغدادى اشاره نموده و از این خود ژنوشت‏بسیار نقل کرده است; (683- 693 و 375) .ابن بطلان (ت 455) نیز سفر هلال بن محسن به بغداد تا انطاکیه را توصیف کرده است; (قفطى، 294 به نقل از کتاب الربیع محمدبن هلال بن محسن و یاقوت، 4/339، 2/672) .
پى‏نوشت‏ها:
1.این اثر ترجمه و تلخیصى است از مقاله «تاریخ العلماء و فهارس المصنفات فى المصادر العربیة‏» مندرج در مجله المجمع العلمى العراقى، الجزء الاول/المجلد الرابع و الثلاثون.
2.کتاب‏هاى تاریخ‏نگارى گرچه، طبقات‏نگارى را یکى از اصیل‏ترین انواع و شعب تاریخ‏نگارى مسلمانان به شمار مى‏آورند اما در کم‏تر نوشته تاریخ‏نگارى مى‏توان از مبانى و مبادى طبقات‏نگارى سراغ گرفت تا آن‏جا که حتى تعریف مفهوم محورى طبقه را در این کتب نمى‏توان یافت.طبقات‏نگاران اولیه براى تعیین طبقه به ملاک‏هایى چون: زمان، شرف، جغرافیا، علو روایت و اسناد پاى‏بند بوده‏اند اما طبقات‏نگاران بعدى جز به ملاک زمان به ملاک‏هاى دیگر کم‏تر توجه کرده‏اند.
(براى تفصیل مطلب رجوع کنید به مقاله عالمانه: «فصلى در تاریخ‏نگارى اسلامى; طبقات;» توسط آقاى نعمت‏الله صفرى فروشانى در مجله تاریخ اسلام شماره 4) .
توضیح این‏که کلیه پى‏نوشت‏هاى این مقاله از مترجم است.
3.براى اطلاع از شیوه و سبک نگارش کتاب تاریخ طبرى ر.ک: رسول جعفریان، منابع تاریخ اسلام، قم، انصاریان: 1376، ص 159- 165.
4.براى اطلاع بیش‏تر ر.ک: همان، ص 154- 158.
5.ر.ک: ابوالحسن على‏بن حسین مسعودى، مروج الذهب و معادن الجوهر، ترجمه ابوالقاسم پاینده، انتشارات علمى و فرهنگى: 1374، ج 1، ص 4- 9.
6.براى اطلاع بیش‏تر ر.ک: منابع تاریخ اسلام، ص 174- 179.
7.ر.ک: محمدبن اسحاق الندیم، کتاب الفهرست، ترجمه و تحقیق محمدرضا تجدد.امیر کبیر: 1376، ص 447.
8.همان، ص 462.
9.همان، ص 542- 543.
10.همان، ص 445.
11.همان، ص 454.
12.براى آگاهى از دستاوردها و ثمرات علمى آباء یسوعیان ر.ک: مقاله: «معرفى مجله المشرق‏» توسط آقاى حمیدرضا شریعتمدارى در مجله هفت آسمان شماره 5.
13.ر.ک: الفهرست، همان، ص 493.
14.همان، ص 568.
15.همان، ص 525.
16.همان، ص 437.
17.همان، ص 448.
18.همان، ص 492، 437، 434، 331، 330.
19.همان، ص 438.
20.همان، ص 486.
21.الفهرست، همان، ص 191- 192.
22.همان، ص 237.
23.همان، ص 238- 239.
24.مروج الذهب و معادن الجوهر، همان، ج 1، ص 5.
25.همان.
26.الفهرست، ص 530.
27.فیدون فیثون، ر.ک: الفهرست، ص 445.
28.مروج الذهب و معادن الجوهر، همان، ج 2، ص 330 و 349 و 398 و 444.
29.همان، ص 445.
30.نلینو (1938 -1872) CARLO ALFONSO NALINO خاورشناس بزرگ ایتالیایى که تخصص عملى‏اش در زمینه اخترشناسى بوده است.در این زمینه بیش‏ترین ارتباط و علاقه او به کشور مصر و تدریس تاریخ اخترشناسى نزد اعراب در دانشگاه قدیم مصر بوده است، دکتر طه حسین - شاگرد او - در اول کتابش (فى الادب الجاهلى) به برجستگى تاثیر نلینو در کشور مصر اشاره داشته است، (ر.ک: بدوى عبدالرحمن، فرهنگ کامل خاورشناسان ترجمه شکرالله خاکرند، ص 48- 412) .
31.مولر، خاورشناس آلمانى که از برجسته‏ترین آثار او تصحیح و چاپ کتاب عیون الانباء فى طبقات الاطباء ابن‏ابى اصیبعه بوده است.ولى در این راه کوشش بسیار و زمانى طولانى را صرف کرد.و با یک کار تحقیقى بزرگ، کار تحقیق و تصحیح و مقابله نسخه‏ها و تصحیح نهایى کتاب را به انجام رسانید.او چاپ این کتاب را در قاهره به ناشرى مصرى سپرد.این ناشر، به امانت‏خیانت ورزید و کتاب را به هم ریخت و تمامى بخش تحقیقى را حذف کرد و تصحیح او را ضایع ساخت.این کار باعث‏خشم مولر شد و در مقدمه‏اى که به زبان عربى بر این چاپ نوشت این ناشر را به دشنام گویى گرفت.آن‏گاه مولر تصحیح جداگانه‏اى کرد و آن را در کینگزبرگ آلمان (1884) چاپ کرد.مولر مقاله‏اى با عنوان «درباره متن کتاب تاریخ الاطباء ابن‏ابى اصیبعه و کاربردهاى لغوى آن‏» نوشت، (از فرهنگ کامل خاورشناسان، ص 398- 399) .
32.ر.ک: منابع تاریخ اسلام، ص 139) .
33.ر.ک: عبدالرحمن‏بن خلدون، مقدمه ابن خلدون، ترجمه محمدپروین گنابادى، ج 2، ص 1175.
34.کتاب ربیع‏الابرار را آقاى جویا جهانبخش، در فصلنامه علمى پژوهشى حوزه اصفهان (دفتر اول بهار 1379) تحت عنوان بهار نیکان معرفى کرده و در ادامه گزیده‏هایى از آن را با قلمى شیوا و دلپذیر، برگردان نموده‏اند.
35.دیویدساموئل مرگلیوث (1858- 1940) خاورشناس معروف آمریکایى، صاحب تصحیحاتى چون: معجم الادباى یاقوت، رسائل ابى‏العلاء معرى، نشوار المحاضرة تنوخى و ترجمه بخشى از تجارب الامم ابن‏مسکویه (فرهنگ کامل خاورشناسان، ص 377- 378) .
36.الفهرست، ص 449.
37.همان، ص 457.
38.همان، ص 520.
39.همان، ص 517.
40.همان، ص 518
41.همان، ص 525
42.مایرهوف (1945 -1874) / MAX MEYERHOF خاورشناس و چشم پزشک مشهور آلمانى و از بزرگ‏ترین محققین در تاریخ طب و دارو در میان اعراب.
43.نام آقاى دکتر محقق (ایده‏الله تعالى) در اصل مقاله به اشتباه: محمد آمده بود که در ترجمه اصلاح شد.
44.همان، ص 465- 466.
45.همان، ص 459.
46.همان، ص 637.
47.کرواس (1904- 1944) خاورشناس معروف اتریشى.
48.فلوگل (1802- 1870) خاورشناس بزرگ آلمانى که کتاب کشف الظنون حاجى خلیفه را نیز در لندن و به سال 1835م به چاپ رسانید. (فرهنگ کامل خاورشناسان، ص 257- 261) .
منابع
- ابن‏خلدون، عبدالرحمن: مقدمه ابن خلدون، ترجمه محمدپروین گنابادى.انتشارات بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1367.
- الندیم، محمدبن اسحاق: الفهرست، ترجمه و تحقیق محمدرضا تجدد.امیر کبیر: 1376.
- جعفریان، رسول: منابع تاریخ اسلام، قم، انصاریان، 1376.
- مسعودى، ابوالحسن على‏بن حسین: مروج الذهب و معادن الجوهر، ترجمه ابوالقاسم پاینده، انتشارات علمى و فرهنگى: 1374.

تبلیغات