آرشیو

آرشیو شماره ها:
۷۸

چکیده

این نوشتار نگاهى گذرا به برخى از مباحث جامعه‏شناسى خانواده دارد. موضوعات در این مقاله عبارتند از: تعریف خانواده، شکل‏گیرى خانواده، انواع خانواده، انواع ازدواج، مقام زن، والدین، فرزندان حفظ کیان خانواده و معیارهاى انتخاب خانواده. در تعریف خانواده، نویسنده به خانواده گسترده متمایل است و در بحث شکل‏گیرى خانواده، هرج و مرج جنسى را باور ندارد. خانواده چند همسرى، مرکب، زن سالار، گسترده از شکل‏هاى خانواده خوانده شده است و ازدواج ربایشى، اسارتى، معامله‏اى، موقت، شغار، مبادله‏اى، امانى، گروهى، معاوضى و ارثى ذیل عنوان انواع ازدواج آمده است. معیارهاى انتخاب همسر ایمان، پاکدامنى، شایستگى، آرامش‏بخشى، خوش زبانى، تناسب سنى و تواضع معرفى شده است.

متن


جامعه‏شناسى خانواده، گرایشى از جامعه‏شناسى است که خانواده را به عنوان یکى از نهادهاى اجتماعى مورد بحث و بررسى قرار مى‏دهد. در این گرایش، انواع خانواده، نقش و جایگاه هر یک از اعضاى خانواده، ازدواج و... در شمار موضوعاتى است که مورد توجه جامعه شناسان خانواده قرار مى‏گیرد. بخش عمده‏اى از مباحث و موضوعات یاد شده، بر مطالعات میدانى استوار است، تعدادى برگرفته از اسناد و مدارک تاریخى است، شمارى بر اساس آثار بر جاى مانده از پیشینیان است و برخى نظریه‏پردازى صاحب‏نظران این حوزه خوانده مى‏شود. در این میان کتاب‏هاى آسمانى در شمار منابع و مأخذ خانواده‏شناسى قرار نگرفته و نقش آنها در اتقان و استوارى مباحث نادیده گرفته شده است. در صورتى که این کتاب‏ها به خصوص قرآن گزارش‏هاى خوبى از خانواده دارد و نقش و جایگاه افراد خانواده را به روشنى بیان مى‏کند. در این نوشتار نگاهى گذرا به موضوعات و مباحث جامعه‏شناسى داریم و مى‏کوشیم آنها را با توجه به آیات وحى به بررسى و ارزیابى بگیریم.
تعریف خانواده
یکى از دغدغه‏هاى مهم و اساسى جامعه‏شناسان خانواده، ارائه تعریفى در خور قبول از خانواده است. بر این اساس جامعه‏شناسان بسیارى، به تعریف خانواده نشسته و هر یک از منظره‏ى ویژه به تعریف خانواده پرداخته‏اند. برگس ولاک مى‏نویسد: «خانواده گروهى است متشکل از افرادى که از طریق پیوند زناشویى، همخونى، و یا پذیرش )به عنوان فرزند( با یکدیگر به عنوان شوهر، زن، مادر، پدر، برادر و خواهر در ارتباط متقابلند و فرهنگ مشترکى پدید آورده و در واحد خاصى زندگى مى‏کنند.»1 مک آیور از دیگر جامعه‏شناسان خانواده مى‏گوید: «خانواده گروهى است داراى روابط جنسى چنان پایا و مشخص که به تولیدمثل و تربیت فرزندان منجر گردد.»2 لوى خانواده را این گونه تعریف مى‏کند: «خانواده واحدى اجتماعى است که بر اساس ازدواج پدید مى‏آید.»3 همو در اثر دیگر خویش مى‏نویسد: «خانواده پیوندى است که با نهاد ازدواج یعنى صورتى از روابط جنسى که مورد تصویب جامع قرار گرفته است مرتبط است.»4 مفهوم خانواده با وجود تعریف‏هاى بسیارى که از آن ارائه شده و شمارى از آنها گفته آمد، هنوز هم در هاله‏اى از ابهام قرار گرفته و پرابهام‏ترین مفهوم، جامعه‏شناسى خانواده شناخته مى‏شود.
تعریف خانواده در قرآن
واژه «الاسرة» که برابر آن در زبان فارسى خانواده قرار دارد، در آیات وحى دیده نمى‏شود. بنابراین براى دریافت تعریف خانواده باید در پى واژه‏هایى رفت که از همان بار معنایى «الاسرة» برخوردارند و در آیات قرآن نیز به کار رفته‏اند. یکى از واژه‏هایى که در آیات قرآن بسیار به کار رفته است و در مواردى بار معنایى خانواده را در خود دارد واژه «اهل» است. این واژه گاه به «الکتاب» نسبت داده شده است «اهل الکتاب» و در مواردى به «القرى» مانند «اهل القرى» و در مواردى به «المدینه» و... در این کاربردها، معناى اهل بسته به مضاف الیه آن است. هر گاه واژه «اهل» در قرآن به نام افراد نسبت داده شود و یا به ضمیرى اضافه گردد که به اشخاص باز مى‏گردد، بار معنایى خانواده را خواهد داشت، هر چند در برخى از این موارد مراد از «اهل» و مضاف الیه آن خاندان است. بنابراین با نظرداشت کاربرد «اهل» در آیات قرآن مى‏توان به تعریف خانواده در قرآن دست یافت. نظرداشت آیات وحى نشاان مى‏دهد که: 1. همسر یکى از اعضاى خانواده است و عنوان خانواده براى مردى که به تنهایى زندگى مى‏کند به کار نمى‏رود؛ چه این که در برخى از آیات، همسر از حکمى که درباره خانواده آمده استثناء شده است: «انّا منجّوک و اهلک الا امرأتک» (عنکبوت/ 33) «ما تو و خانواده‏ات را نجات خواهیم داد.» در این آیه شریفه همسر نوح‏علیه السلام از شمار خانواده نجات یافته ایشان استثناء شده است، بنابراین آیه شریفه حکایت از آن دارد که همسر نیز یکى از اعضاء خانواده است. «قال انّ فیها لوطاً قالوا نحن اعلم بمن فیها لننجینّه و اهله الا امرأته کانت من الغابرین» (عنکبوت/ 32) «ابراهیم گفت: در این آبادى لوط است. گفتند: ما به کسانى که در آن هستند آگاهتریم. او و خانواده‏اش را نجات مى‏دهیم جز همسرش که در میان قوم باقى خواهد ماند.» در این آیه شریفه نیز خانواه لوط از نجات‏یافتگان معرفى شده است. اما همسر لوط از شمار خانواده نجات‏یافته لوط، استثناء شده است. «احمل فیها من کل زوجین اثنین و اهلک الا من سبق علیه القول» (هود/ 40) «از هر جفتى از حیوانات یک زوج در آن حمل کن. هم‏چنین خاندانت را مگر آنان که قبلاً وعده هلاکت آنان داده شده.» استثناء در این آیه نشان مى‏دهد که همسر و فرزند جزء اهل‏ند. به همین جهت این دو نفر از اهل نوح استثناء شده‏اند. 2. بر زن و مردى که با یکدیگر زندگى مى‏کنند، اما شرعاً زن و شوهر نیستند خانواده گفته نمى‏شود: «و اهلک الا امرأتک» (عنکبوت/ 33) «و اهله الا امرأته» (عنکبوت/ 32) در آیات قرآن أمرأه به زنى گفته مى‏شود که شرعاً به عقد مرد درآمده باشد و به هر زنى امراه اطلاق نمى‏گردد. 3. فرزندان خانواده نیز در شمار افراد خانواده قرار مى‏گیرند چه این که نوح‏علیه السلام پسر خویش را اهل خویش خواند: «ان ابنى من اهلى» (هود/ 45) مفسران قرآن، کنعان را اهل نوح مى‏خوانند. در تفسیر آیه شریفه «یا نوح انه لیس من اهلک» (هود/ 46) مى‏گویند: مراد خداوند آن است که کنعان از اهل دین نوح نیست یا این که مراد آن است که کنعان از اهلى نیست که من وعده به نجات ایشان دادم. البته این قید به این معنا نیست که بر اساس آیات قرآن خانواده بر مرد و زنى که شرعاً پیمان زناشوئى بسته‏اند و داراى فرزندان نیستند اطلاق نمى‏گردد؛ چه این که شمارى از تفسیرگران، مراد از اهل در آیه شریفه «و اذ غدوت من اهلک» (آل عمران/121) را عایشه مى‏دانند. فخر رازى در تفسیر این آیه مى‏نویسد: «فدّل هذا النص على ان عائشه رضى اللَّه عنه کانت اهلا للنبى»5 نه تنها فرزند پسرى در شمار افراد خانواده قرار مى‏گیرد، بلکه دختران نیز از اعضاى خانواده هستند. بر این اساس در آیات قرآن گفته شده که مریم‏علیها السلام از خانواده خویش جدا شد: «واذکر فى الکتاب مریم اذ انتبذت من اهلها مکانا شرقیا» (مریم/ 16) «و در این کتاب (آسمانى( مریم را یاد کن آن هنگامى که از خانواده‏اش جدا شد و در ناحیه شرقى قرار گرفت.» 4. افزون بر فرزندان، همسران فرزندان نیز در شمار خانواده هستند. چون حضرت نوح سه عروس خود را سوار بر کشتى کرد. «احمل فیها من کل زوجین اثنین و اهلک» (هود/ 40) و در قصه یوسف‏علیه السلام برادران آن حضرت خود را یک خانواده مى‏خوانند: «و نمیر اهلنا» (یوسف/ 65) 5. برادران و خواهران نیز در شمار افراد خانواده قرار دارند. زیرا موسى‏علیه السلام خواهان تعیین وزیرى از خانواده خویش مى‏شود و آفریدگار نیز هارون را که برادر موسى است به عنوان وزیر موسى معرفى مى‏کند: «و اجعل لى وزیرا من اهلى هارون اخى» (طه/ 30-29) «و وزیرى از خاندانم براى من قرار ده برادرم هارون را.»
شکل‏گیرى خانواده
شمارى از جامعه‏شناسان خانواده، از اختلاط جنسى در مراحل اولیه زیست بشر سخن مى‏گویند. براى نمونه باخ اوفن bachofen مى‏گوید: «در ابتدا انسان به شکل گروهى گله‏وار، با اختلاط جنسى (هرج و مرج( زندگى مى‏کرد.»6 در نگاه این گروه خانواده پس از دوره اختلاط جنسى شکل گرفت و پیش از آن روابط فرد گرفتار هرج و مرج بود. هیچ مرد و زنى همسر یکدیگر شناخته نمى‏شدند. در برابر این گروه، شمار دیگرى از جامعه‏شناسان دوره اختلاط جنسى را باور ندارند. براى نمونه ادوارد وستر مارک از مخالفان سرسخت نظریه تکامل خانواده مى‏گوید: «خانواده همیشه وجود داشته است و بشریت هرگز در مرحله گله‏وار زندگى نکرده است.»7 ظاهر داستان آدم‏علیه السلام در قرآن نشان از نادرستى نظریه نخست دارد. در این داستان آدم و حوا در قالب خانواه زن و شوهرى زندگى مى‏کنند و هابیل و قابیل نیز به زندگى خانوادگى پایبند هستند و اختلاط جنسى ندارند. به این جهت قابیل از این که همسر برادرش زیبا است و او نمى‏تواند از همسر او بهره گیرد بر هابیل حسد مى‏کند و کینه او را به دل مى‏گیرد و پس از آن که قربانى او مورد قبول حق تعالى قرار نمى‏گیرد، هابیل را مى‏کشد. مفسّران قرآن در تفسیر آیه شریفه «و اتل علیهم نبأ ابنى آدم بالحق اذ قربّا قربانا فتقبّل من احدهما و لم یتقبّل من الآخر قال لاقتلنّک قال انما یتقبّل اللَّه من المتقین» (مائده/ 27) «و داستان دو فرزند آدم را به حق بر آنها بخوان. هنگامى که هر کدام، کارى براى تقرب انجام دادند اما از یکى پذیرفته شد و از دیگرى پذیرفته نشد. گفت: به خدا سوگند تو را خواهم کشت. گفت: خدا تنها از پرهیزگاران مى‏پذیرد.» دو عامل براى دشمنى قابیل با هابیل ذکر مى‏کنند. در رابطه با عامل دوم گفته‏اند: «ما روى ان آدم‏علیه السلام کان یولد له فى کل بطن غلام و جاریة و کان یزوج البنت من بطن بالغلام من بطن آخر، فولد له قابیل و توأمته، و بعدهما هابیل و توأمته و کانت توأمة قابیل أحسن الناس وجها، فاراد آدم اَن یزوجها من هابیل، فأبى قابیل ذلک و قال انا احق بها، و هو احق باخته و لیس هذا من اللَّه تعالى و انما هو رأیک فقال آدم‏علیه السلام لهما: قربا قربانا، فایّکما قبل قربانه زوجتها منه، فقبل اللَّه تعالى قربان هابیل بان انزل اللَّه تعالى على قربانه نارا فقتله قابیل حسدا له.»8 «حواعلیه السلام در هر بار زایمان یک پسر و یک دختر به دنیا مى‏آورد. همسر آدم دو زایمان داشت: در یک زایمان قابیل و خواهرش به دنیا آمد و در زایمان دوم هابیل و خواهرش دیده به جهان گشود. دختر یک زایمان با پسر زایمان دیگر ازدواج مى‏کرد. همزاد قابیل زیباتر از همزاد هابیل بود و وقتى آدم‏علیه السلام خواست همزاد قابیل را به عقد هابیل درآورد، قابیل مخالفت کرد و خود را سزاوارتر از هابیل خواند و به پدرش گفت ازدواج هابیل با همزاد من خواست خدا نیست بلکه خواست تو مى‏باشد. آدم‏علیه السلام پاسخ داد: هر یک از شما دو نفر قربانى کند. هر کس قربانى او مورد قبول قرار گرفت با همزاد تو ازدواج کند. خداوند قربانى هابیل را پذیرفت و قربانى او آتش گرفت و قابیل از روى حسد هابیل را کشت.» افزون بر آیات وحى، فطرت انسانى نیز اختلاط جنسى را بر نمى‏تابد و اخلاق انسانى به هرج و مرج جنسى تن نمى‏دهد.
انواع خانواده
جامعه‏شناسان خانواده با نگاه به گذشته و تحلیل و بررسى اسناد تاریخى و آثار بر جاى مانده از پیشینیان، شکل‏هاى گوناگونى براى خانواده یاد کرده‏اند. خانواده زن و شوهرى، خانواده گسترده، خانواده مرکب، خانواده چند شوهرى، خانواده چند زنى و... چنان که آثار و مدارک تاریخى و شواهد باستانى برجاى مانده از پیشینیان در دریافت شکل خانواده در اعصار گذشته یاریگر جامعه‏شناس است. آیات قرآن نیز به خصوص آیاتى که داستان پیامبران را گزارش مى‏کند، مى‏تواند نشان دهنده شکل خانواده در گذر زمان باشد، بنابراین شایسته است نگاهى به آیات داشته باشیم و با استمداد از وحى به اشکال مختلف خانواده در گذشته دست یابیم.
خانواده چندهمسرى
خانواده‏اى که چند همسر را در خود جاى داده است خانواده چند همسرى نامیده مى‏شود. این شکل خانواده، تاریخى بس بلند دارد و نشانه‏هایى از وجود آن در داستان برخى از پیامبران دیده مى‏شود. براى نمونه خانواده حضرت ابراهیم‏علیه السلام یک خانواده چندهمسرى است. همسر نخست ایشان ساره و همسر دوم ایشان هاجر نام دارد. خانواده سلیمان‏علیه السلام نیز خانواده چند همسرى است چنان که خانواده پیامبر اسلام‏صلى الله علیه وآله وسلم نیز در قالب خانواده چند همسرى قرار مى‏گیرد: «یا نساء النبى من یأت منکن بفاحشة مبیّنة یضاعف لها الذاب ضعفین» (احزاب/ 30) «اى همسران پیامبر هر کدام از شما گناه آشکار و فاحشى مرتکب شود، عذاب او دو چندان خواهد بود و این براى خدا آسان است.» «یا ایها النبى قل لازواجک و بناتک و نساءالمؤمنین یدنین علیهن من جلابیبهنّ» (احزاب/ 59) «اى پیامبر به همسران و دخترانت و زنان مؤمنان بگو: جلبابهاى خود را بر خویش فرو افکنند.» خانواده چندهمسرى در عصر نزول قرآن نیز وجودى پررنگ داشت و مردان علاقه بسیار به ازدواج مجدد و تشکیل خانواده چندهمسرى داشتند. به ویژه با توجه به این حقیقت که زنان موجوداتى ضعیف و ناتوان تصور مى‏شدند، حق و حقوق چندانى نداشتند و به یک زندگى ساده و بخور و نمیر دل مى‏بستند. اسلام با این که اصل چند همسرى مردان را مردود ندانست، با گذاشتن شرایط و حدودى، آن را از حریم بى‏عدالتى و سوءاستفاده مردان از زنان دور داشت. «فانکحوا ما طاب لکم من النساء مثنى و ثلاث و رباع فان خفتم الاتعدلوا فواحدة او ما ملکت ایمانکم ذلک ادنى الا تعولوا» (نساء/ 3) «با زنان پاک ازدواج نمائید. دو یا سه یا چهار همسر و اگر مى‏ترسید عدالت را رعایت نکنید تنها یک همسر بگیرید و یا از زنانى که مالک آنهائید استفاده کنید. این کار از ظلم و ستم بهتر جلوگیرى مى‏کند.» این محدودیت‏ها و مشروط ساختن ازدواج مجدد به رعایت عدالت و... بسیارى از تازه مسلمانان را از تجدید فراش بازداشت و آنان که توانایى اجراى عدالت داشتند تنها به چهار زن بسنده کردند.
خانواده مرکب
یکى دیگر از شکل‏هاى خانواده که در گذشته تاریخ فراوان وجود داشته است، خانواده مرکب است. براى نمونه خانواده حضرت ابراهیم‏علیه السلام پس از ازدواج دوم و زندگى مشترک با دو همسر به شکل خانواده مرکب در آمد. خانواده ابراهیم‏علیه السلام در آغاز زندگى مشترک با ساره در قالب خانواده زن و شوهرى قرار داشت، اما پس از ازدواج ابراهیم‏علیه السلام با هاجر خانواده آن حضرت از خانواده زن و شوهرى به خانواده مرکب تغییر شکل داد و ابراهیم و ساره و هاجر در کنار یکدیگر زندگى مى‏کردند. اما این شکل از خانواده دوام چندانى نداشت و پس از تولد اسماعیل ابراهیم ناگزیر از تن دادن به خانواده زن و شوهرى شد و هاجر و اسماعیل را به سرزمینى برد که بعدها مکه خوانده شد.
خانواده زن سالار
اسناد و مدارک تاریخى بسیارى نشان از وجود خانواده زن سالار در گذشته دارد. براى نمونه در مصر باستان شکل خانواده زن سالار بود. در این سرزمین زنان حق کار داشتند و مردان خانه‏دارى و بافندگى مى‏کردند و درآمد خویش را در اختیار زن قرار مى‏دادند. این تمرکز قدرت مالى زمینه‏ساز قدرت بیش از حد زن را فراهم مى‏ساخت؛ به گونه‏اى که در قباله ازدواج، فرمان‏پذیرى مرد از زن به عنوان یک شرط اساسى شناخته مى‏شد.9 در آیات قرآن نیز نشانه‏هایى از خانواده زن سالار در مصر باستان وجود دارد. براى نمونه خانواده فرعون یک خانواده زن سالار بود. در این خانواده آسیه حرف اول را مى‏زد و فرعون ناگزیر از تسلیم در برابر خواسته‏هاى او بود. بر این اساس آسیه فرعون را از کشتن موسى‏علیه السلام باز داشت و موسى را به عنوان فرزند خوانده به جمع خانواده افزود. «و قالت امرأت فرعون قرت عین لى و لک لاتقتلوه عسى ان ینفعنا او نتخذه ولدا» (قصص/ 9) «همسر فرعون گفت: نور چشم من و توست! او را نکشید شاید براى ما مفید باشد یا او را به عنوان پسر خود برگزینیم.» در قصه یوسف‏علیه السلام نیز نشانه‏هایى از قدرت زن و یا دست کم استقلال زن وجود دارد. براى نمونه زلیخا با وجود اطمینان همسر او به گناهکارى وى مجازات نمى‏گردد و عزیز مصر تنها خواهان استغفار وى مى‏شود: «یوسف اعرض عن هذا و استغفرى لذنبک انک کنت من الخاطئین» (یوسف/ 29) «یوسف! از این موضوع صرف‏نظر کن! و تو اى زن نیز از گناهت استغفار کن که از خطاکاران بودى.» و همین نفوذ و قدرت فوق‏العاده زن در عصر یوسف‏علیه السلام عزیز مصر را ناگزیر از تن دادن به خواسته زلیخا مى‏کند و دستور حبس یوسف را صادر مى‏کند: «ثم بدا لهم من بعد ما رأوا الآیات لیسجننّه حتى حین» (یوسف/ 35) «و بعد از آن که نشانه‏هایى را دیدند تصمیم گرفتند او را تا مدتى زندانى کنند.» در داستان عمران نیز شواهدى از قدرت و نفوذ زن در آن برهه تاریخ وجود دارد براى نمونه همسر عمران درباره سرنوشت و آینده فرزند خویش تصمیم مى‏گیرد و او را نذر خدمت خانه خدا مى‏کند و نام مریم را براى او انتخاب مى‏کند:10 «اذ قالت امرات عمران رب انى نذرت لک ما فى بطنى محررا فتقبل منى انک انت السمیع العلیم» (آل عمران/ 35) «هنگامى را که همسر عمران گفت: خداوندا آن چه را در رحم دارم، براى تو نذر کردم، که محرّر باشد از من بپذیر که تو شنوا و دانایى.» «انى سمیتها مریم» (آل عمران/ 36) در داستان حضرت سلیمان‏علیه السلام نیز نشانه‏هایى از مقام و منزلت زن وجود دارد. در این دوره بلقیس فرمانروا است و در حمایت او زنان قدرت و منزلت ویژه یافته‏اند و شکل خانواده در آن عصر زن سالارانه است و یا دست کم زنان نقش بسیار برجسته‏اى در مدیریت خانواده بر عهده داشته‏اند.
خانواده گسترده
در این خانواده دست کم سه نسل شامل پدر، پسر و فرزند با یکدیگر زندگى مى‏کنند و پدر قدرت مطلق دارد. این شکل خانواده تا نیمه قرن نوزدهم تنها شکل مطلوب و ایده‏آل خانواده بود.11 این نوع از خانواده تا پیش از انقلاب صنعتى از دیگر شکل‏هاى خانواده رواج بیشترى داشت و در برخى مناطق تنها شکل خانواده بود. در آیات قرآن شواهدى بر وجود این شکل خانواده در گذشته وجود دارد. براى نمونه در داستان یعقوب‏علیه السلام نشانه‏هایى از شکل خانواده یعقوب‏علیه السلام که بیشتر گسترده مى‏نماید وجود دارد. در این داستان فرزندان یعقوب پیشه دامدارى دارند و هر روز براى چراى دامهاى خویش بیرون مى‏روند و شبانگاه به منزل باز مى‏گردند. بر این اساس وقتى گروهى عزم چراى گوسفندان مى‏کنند و خواهان همراهى یوسف‏علیه السلام مى‏شوند: «ارسله معنا عذا یرتع و یلعب و انا له لحافظون» (یوسف/ 12) «فردا او را با ما بفرست، تا غذاى کافى بخورد و تفریح کند و ما نگهبان او هستیم.» یعقوب‏علیه السلام مى‏فرماید: «انى لیحزننى ان تذهبوا به و اخاف ان یأکله الذئب و انتم عنه غافلون» (یوسف/ 13) «من از بردن او غمگین مى‏شوم و از این مى‏ترسم که گرگ او را بخورد و شما از او غافل باشید.» این خروج دسته‏جمعى براى کار و تأمین هزینه‏هاى زندگى یکى از نشانه‏هاى اساسى شکل خانواده حضرت یعقوب‏علیه السلام است. افزون بر این، سفر گروهى ایشان به مصر براى دریافت آذوقه نیز نشان از وجود خانواده گسترده حضرت یعقوب‏علیه السلام دارد. «و جاء اخوة یوسف فدخلوا علیه فعرفهم و هم له منکرون» (یوسف/ 58) «برادران یوسف آمدند و بر او وارد شدند. او آنها را شناخت ولى آنها او را نشناختند.» خانواده نوح‏علیه السلام نیز در قالب خانواده گسترده قرار داشت. آن حضرت با فرزندان و همسران ایشان زندگى مى‏کرد و با کمک ایشان آن کشتى عظیم را ساخت.
ازدواج
واژه «ازدواج» و مشتقات آن از شمار واژه‏هاى پرکاربرد قرآن است. این واژه در آیات قرآن معانى بسیارى به خود گرفته است. در شمارى از آیات «زواج» به معانى مطلق تقارن و نزدیکى، در تعدادى به معناى همانندى و در برخى، بار معنایى ازدواج را دارد. «و زوّجناهم بحور عین» (دخان/ 54) «و آنان را با حورالعین تزویج مى‏کنیم.» «او یزوّجهم ذکرانا و اناثا و یجعل من یشأء عقیما» (شورى/ 50) «یا پسر و دختر را براى آنان جمع مى‏کند و هر کس را بخواهد عقیم مى‏گذارد. زیرا که او دانا و حکیم است.» «فلما قضى زید منها وطرا زوجناکها لکى لایکون على المومنین حرج فى ازواج ادعیآئهم اذا قضوا منهن وطرا...» (احزاب/ 37) «هنگامى که زید نیازش را از آن زن به سر آورد ما او را به همبسترى در آوردیم تا مشکلى براى مؤمنان در ازدواج با همسران پسرخوانده‏هایشان - هنگامى که طلاق گیرند - نباشد.» در آیات یاد شده «زواج» به معناى ازدواج است.
انواع ازدواج
نظرداشت آیات قرآن، توجه به اسباب نزول شمارى از آیات و نگاهى گذرا به اسناد و مدارک بر جاى مانده از پیشینان نشان از وجود انواع ازدواج در گذشته تاریخ دارد. برخى از این انواع عبارتند از:
ازدواج ربایشى
ربودن دختر دلخواه همراه با مقاومت او در برابر خواهان و زناشویى ایشان ازدواج ربایشى نام دارد. این شیوه ازدواج در گذشته رواج داشته و اکنون نیز در برخى مناطق و در میان شمارى از قبایل یکى از انواع ازدواج است.
ازدواج اسارتى
این نوع از ازدواج بیشتر نتیجه جنگ و مغلوب شدن دشمن و به اسارت گرفتن زنان ایشان بود. در آیات قرآن نشانه‏هایى از وجود این ازدواج در صدر اسلام وجود دارد: «و المحصنات من النساء الا ما ملکت ایمانکم» (نساء/ 24) در سبب نزول آیه شریفه مى‏خوانیم: «ان رسول اللَّه صلى اللَّه علیه و سلم یوم حنین بعث جیشا الى اوطاس و لقى عدوا فقاتلوهم، فظهروا علیهم و اصابوا لهم سبایا، و کان ناس من اصحاب رسول اللَّه صلى اللَّه علیه و سلم تحرجوا من غشیانهن من اجل ازواجهن من المشرکین».12 «پیامبر روز جنگ حنین لشکرى به اوطاس فرستاد. مسلمانان در جنگ با دشمنان پیروز شدند و از ایشان بردگانى گرفت که در میان ایشان تعدادى زن بود. مسلمانان از ازدواج با ایشان سرباز مى‏زدند چون آنان شوهر داشتند و شوهران ایشان مشرک بودند.»
ازدواج معامله‏اى
در این نوع ازدواج، مرد همسر دلخواه خویش را از طریق معامله به دست مى‏آورد. هند، اروپا، شمال آمریکا و شبه جزیره عربستان در شمار مناطقى است که این شیوه ازدواج در آنجا وجود داشته است. این نوع ازدواج پس از ظهور اسلام نیز ادامه یافت و به زنانى که به این شکل، ازدواج مى‏کردند «ام ولد» مى‏گفتند. «و احل لکم ماورآء ذالکم أن تبتغوا باموالکم محصنین غیر مسافحین» (نساء/ 24) «اما زنانى دیگر غیر از اینها براى شما حلال است که با اموال خود آنان را اختیار کنید، در حالى که پاکدامن باشید و از زنا خوددارى نمایید.» «و من لم یستطع منکم طولا ان ینکح المحصنات المؤمنات فمن ما ملکت ایمانکم من فتیاتکم المؤمنات« (نساء/ 25) «و آنان که توانایى ازدواج با زنان پاکدامن باایمان را ندارند، مى‏توانند با زنانى پاکدامن از بردگان باایمانى که در اختیار دارد. ازدواج کنند.»
ازدواج موقت
در این شکل از ازدواج زن نفقه ندارد و از مرد ارث نمى‏برد. اما مهریه دارد و باید مهریه او پرداخت شود: «فما استمتعتم به منهن فاتوهن اجورهن فریضة و لاجناح علیکم فیما تراضیتم به من بعد الفریضه» (نساء/ 24) «و زنانى که متعه مى‏کنید واجب است مهر آنها را بپردازید و گناهى بر شما نیست در آن چه بعد از تعیین مهر با یکدیگر توافق کرده‏اید.» این نوع از ازدواج در صدر اسلام رواج داشته و سخن عمر نشان از مشروعیت آن دارد: «متعتان کانتا على عصر الرسول انهى عنهما و اعاقب علیهما: متعة النساء و متعة الحج.»13
ازدواج مبادله‏اى
در این نوع ازدواج مرد براى ازدواج با دختر دلخواه خویش ناگزیر از دادن خواهر یا دختر یا برادر خویش به خانواده طرف مقابل بود. در بلوچستان و کشمیر نشانه‏هاى از وجود این نوع ازدواج هنوز نیز وجود دارد.
ازدواج امانى
در این نوع ازدواج سرپرست خانواده که خواهان فرزندى با صفات و شکل و شمایلى خاص بود، همسر خود را در اختیار مردى قرار مى‏داد که این صفات را دارا باشد و بتواند براى او بچه‏اى درست کند که آن صفات و ظاهر را در خود داشته باشد.
ازدواج گروهى
در این شکل ازدواج که در برخى از مناطق جریان داشت چند مرد با چند زن زندگى مى‏کردند و در این میان یک زن یک شوهر اصلى داشت و بچه خود را بچه او معرفى مى‏کرد چنان که یک مرد یک زن اصلى داشت. در عصر نزول قرآن این شکل از ازدواج نیز وجود داشت. شمارى از مردان با یک زن زندگى مى‏کردند و نفقه آن زن را به صورت گروهى تأمین مى‏کردند.
ازدواج معاوضى
این نوع ازدواج از گذشته‏اى دور در میان مردم رواج داشته است. در این نوع ازدواج مرد همسر خویش را در اختیار مرد دیگر قرار مى‏داد و در برابر، همسر آن مرد را در اختیار خود مى‏گرفت.
ازدواج ارثى
پیش از اسلام زنان خرید و فروش مى‏شدند و مانند اموال و کالا جزء ماترک میت قرار مى‏گرفتند. در نتیجه وارثان با محارم خویش زناشویى مى‏کردند یا ایشان را به ازدواج دیگران در مى‏آوردند: «کان اهل المدینه فى الجاهلیة و فى اول الاسلام اذا مات الرجل و له امرأة جاء ابنه من غیرها او قرابته من عصبته فالقى ثوبه على تلک المرأة فصار احق بها من نفسها و من غیره فان شاء ان یتزوّجها تزوّجها بغیر صداق الا الصداق الذى اصدقها المیت و ان شاء زوجها غیره و اخذ صداقها و لم یعطها شیئا»14 بر اساس این رسم عرب جاهلى حصن ابن ابى قیس، اسود بن خلف و صفوان بن امیه پس از مرگ پدران خویش با همسر پدر و خواهر خویش ازدواج کردند. این شکل از ازدواج با ظهور اسلام ممنوع گردید و در شمار محرمات قرار گرفت: «یا ایها الذین آمنوا لایحل لکم ان ترثوا النساء کرهاً» (نساء/ 19) «اى کسانى که ایمان آورده‏اید براى شما حلال نیست که از زنان از روى اکراه ارث ببرید.» «و لا تنکحوا ما نکح آباؤکم من النساء الا ما قد سلف انه کان فاحشة و مقتا و سآء سبیلا» (نساء/ 22) «با زنانى که پدران شما با آنها ازدواج کرده‏اند هرگز ازدواج نکنید مگر آن چه در گذشته انجام شده است. زیرا این کار عمل زشت و تنفرآور و راه نادرستى است.» «حرمت علیکم امهاتکم و بناتکم و اخواتکم و عماتکم و خالاتکم و بنات الاخ و بنات الاخت و امهاتکم التى ارضعنکم و اخواتکم من الرضاعة و امهات نسآئکم...» (نساء/ 23) «حرام شده است بر شما، مادرانتان و دختران و خواهران و عمه‏ها و خاله‏ها و دختران برادر و دختران خواهر شما و مادرانى که شما را شیر داده‏اند و خواهران رضاعى شما و مادران هسمرانتان.»
ازدواج شغار
یکى از انواع ازدواج در عصر جاهلى ازدواج شغار است. در این نوع ازدواج مرد به جاى مهریه، خواهر یا دختر را به خانواده دختر مى‏بخشید.15 این ازدواج در فقه شیعه باطل و حرام خوانده مى‏شود و روایات بسیارى بر نادرستى آن دلالت دارد.
مقام زن در خانواده
در عصر جاهلى زن موجودى سربار و هزینه‏بر شناخته مى‏شد. از این رو مردان عرب دختران را ننگ خویش مى‏دانستند و هر گاه خبر دختردار شدن خویش را مى‏شنیدند از شدت خشم و غضب سیاه مى‏شدند: «و اذا بشّر احدهم بالانثى ظل وجه مسودا و هو کظیم. یتوارى من القوم من سوء ما بشّر به ایمسکه على هون ام یدسه فى التراب الا سآء ما یحکمون» (نحل/ 58-59) «در حالى که هر گاه به یکى از ایشان بشارت دهند دختر نصیب تو شده صورتش سیاه مى‏شود و به شدت خشمگین مى‏گردد به خاطر بشارت بدى که به او داده شده از قوم و قبیله خود متوارى مى‏گردد. آیا او را با قبول ننگ نگهدارد یا در خاک پنهانش کند چه بد حکم مى‏کنند.» دختران بى‏درنگ به خاک سپرده مى‏شدند و دخترکشى سنت عرب جاهلى شده بود. عایشه مى‏گوید: «کانت المرأة فى الجاهلیة اذا حملت حفرت حفره و تمخضت على رأسها فان ولدت جاریة رمت بها فى الحفره وردت التراب علیها»16 با ظهور اسلام و تعالیم و قوانین اسلام درباره منزلت زن و حقوق وى، باور عرب تغییر یافت و زنان به مقام و منزلت خویش دست یافتند. زن حق حیات یافت، از کرامت و آزادى بهره‏مند شد، از یوغ و سیطره مردان رهایى یافت، چون مردان در شمار ورثه قرار گرفت، حق ازدواج مجدد یافت و عامل گناه نخستین و بدبختى آدمیان معرفى نشد و... زنى که تا دیروز عامل بدبختى و مایه ننگ مردان شناخته مى‏شد، پس از ظهور اسلام آرامش‏بخش مردان خوانده شد و مودت و دوستى میان زن و شوهر دائر مدار آرامش‏بخشى هر یک از ایشان نسبت به دیگرى قرار گرفت: «و من آیاته ان خلق لکم من انفسکم ازواجا لتسکنوا الیها و جعل بینکم مودة و رحمة ان فى ذلک لایات لقوم یتفکرون» (روم/ 21) «و از نشانه‏هاى او این که همسرانى از جنس خودتان براى شما آفرید تا در کنار آنان آرامش یابید و در میانتان مودت و رحمت قرار داد. در این نشانه‏هایى است براى گروهى که تفکر مى‏کنند.» زن در خانواده قرآنى نقش برجسته خود را به دست آورد و چون مردان پوشش همسر خویش خوانده شد و بر باور عرب جاهلى مهر بطلان خورد. «احلّ لکم لیلة الصیام الرفث الى نسائکم هن لباس لکم و انتم لباس لهن» (بقره/ 187) «آمیزش جنسى با همسرانتان در شب روزهایى که روزه مى‏گیرید حلال است. آنها لباس شما هستند و شما لباس آنها.» حق آزار و اذیت زنان از مردان گرفته شد و نیکورفتارى با زن جایگزین سنت جاهلى گردید: «و عاشروهن بالمعروف» (نساء/ 19) در نظام خانوادگى جدید نیکورفتارى با زنان به گروهى از زنان اختصاص ندارد؛ بلکه تمامى زنان از آن برخوردارند. بر این اساس قرآن کریم سرکشى برخى از زنان را مجوز اذیت و آزار ایشان نمى‏خواند و مردان را به پند و اندرز این گونه زنان، اجتناب از همبسترى با ایشان و تنبیه بدنى آنها دعوت مى‏کند: «و التى تخافون نشوزهن فعظوهن و اهجرو هنّ فى المضاجع و اضربوهن فان اطعنکم فلاتبتغوا علیهن سبیلا» (نساء/ 34) «و آن دسته از زنانى را که از سرکشى و مخالفتشان بیم دارید پند و اندرز دهید و در بستر از آنها دورى کنید و آنها را تنبیه کنید و اگر از شما پیروى کردند راهى براى تعدى بر آنها نجویید.» هر چند در آیه شریفه تنبیه زنان سرکش، آمده است، اما این تنبیه به قرینه آیه شریفه «وخذ بیدک ضغثا فاضرب به» (ص/ 44) ]«و بسته‏اى ساقه‏هاى گندم را برگیر و با آن همسرت را بزن»[ خشن و سخت نیست و اذیت و آزار زن نخواهد بود. در نگاه آیات وحى نیکورفتارى با همسر در تمام مراحل زندگى مطلوب است و به دوره خاصى محدود نمى‏شود. بر این اساس نگهدارى همسر با هدف آزار و اذیت وى حرام است: «و اذا طلقتم النساء فبلغن اجلهن فامسکوهن بمعروف او سرّحون بمعروف و لاتمسکوهن ضرارا لتعتدوا و من یفعل ذلک فقد ظلم لنفسه و لاتتخذوا آیات اللَّه هزوا» (بقره/ 231) «و هنگامى که زنان را طلاق دادید و به آخرین روزهاى عده رسیدند یا به طرز صحیحى آنها را نگاه دارید یا به طرز پسندیده‏اى آنها را رها سازید و هیچ گاه به خاطر زیان رساندن و تعدى کردن آنها را نگه ندارید و کسى که چنین کند به خویشتن ستم کرده است. آیات خدا را به استهزاء نگیرید.» پرداخت نفقه در زمان نگهدارى عدّه، واجب، اخراج همسر از منزل ناروا و پرداخت مبلغى به عنوان پاداش شیر دادن ضرورى و جدایى به شکلى نیکو همراه با دادن هدیه‏اى مناسب سفارش شده است: «یا ایها الذین آمنوا اذا نکحتم المؤمنات ثم طلّقتموهنّ من قبل ان تمسوهنّ فما لکم علیهنّ من عدة تعتدونها فمتّعوهنّ و سرّحوهنّ سراحا جمیلا» (احزاب/ 49) «اى کسانى که ایمان آورده‏اید هنگامى که با زنان باایمان ازدواج کردید و قبل از همبسترشدن طلاق دادید، عده‏اى براى شما نیست که بخواهید حساب آن را نگاه دارید. آنها را با هدیه مناسبى بهره‏مند سازید و بطرز شایسته‏اى رهایشان کنید.» «لا تخرجوهن من بیوتهن و لایخرجن الا ان یأتین بفاحشة مبینة» (طلاق/ 1) «نه شما آنها را از خانه‏هایشان بیرون کنید و نه آنها بیرون روند. مگر آن که کار زشت آشکارى انجام دهند.» «و ان کن اولات حمل فانفقوا علیهن حتى یضعن حملهن فان ارضعن لکم فاتوهن اجورهن» (طلاق/ 6) «و اگر باردار باشند نفقه آنها را بپردازید و مشاوره شایسته انجام دهید و اگر به توافق نرسیدید زن دیگرى شیر دادن آن بچه را برعهده گیرد.» در نظام خانوادگى اسلام زن مهریه دارد و مرد ناگزیر از پرداخت مهریه است مگر آن که زن مهریه خود را ببخشد: «و اتو النساء صدقاتهن نحلة فان طبن لکم عن شى منه نفسا فکلوه هنیئا مریا» (نساء/ 4) «و مهر زنانى را به عنوان یک بدهى به آنان بپردازید. اگر آنها چیزى از آن را با رضایت خاطر به شما ببخشند حلال و گوارا مصرف کنید.» زن مسلمان برخلاف زن عصر جاهلى در شمار ورثه قرار مى‏گیرد و تفاوت سهم ارث زن و مرد از تفاوت نقش ایشان در اقتصاد خانواده نشأت مى‏گیرد نه آن که این تفاوت از جهت فرومایه‏تر بودن زن و جنس دوم بودن وى باشد. در نظام خانوادگى اسلام چند همسرى مشروط به عدالت است و اگر مردى نتواند میان همسران خود به عدالت رفتار کند حق ازدواج مجدد نخواهد داشت: «فانکحوا ما طاب لکم من النساء مثنى و ثلاث و رباع فان خفتم الا تعدلوا فواحدة او ما ملکت ایمانکم ذلک ادنى الا تعولوا» (نساء/ 3) «و با زنانى پاک ازدواج نمائید دو یا سه یا چهار همسر و اگر مى‏ترسید عدالت را رعایت نکنید تنها یک همسر بگیرید یا از زنانى که مالک آنهائید استفاده کنید. این کار از ظلم و ستم بهتر جلوگیرى مى‏کند.» ارتباط مرد مسلمان با همسران خویش باید به گونه‏اى باشد که هیچ یک از زنان او احساس بى‏شوهرى نداشته باشد. «لن تستطیوا ان تعدلوا بین النساء و لو حرصتم فلا تمیلوا کل المیل فتذروها کالمعلقة و ان تصلحوا و تتقوا فان اللَّه کان غفورا رحیما» (نساء/ 129) «شما هرگز نمى‏توانید در میان زنان، عدالت برقرار کنید هر چند کوشش نمایید ولى تمایل خود را به کلى متوجه یک طرف نسازید که دیگرى را به صورت زنى که شوهرش را از دست داده درآورید! و اگر راه اصلاح و پرهیزگارى پیش گیرید خداوند آمرزنده و مهربان است.»
مقام مرد در خانواده
در نظام خانوادگى اسلام سرپرست خانواده مرد است. در این نظام تقسیم کار بر اساس توانایى جسمى و روحى افراد انجام مى‏گیرد. مردان که توان بیشترى براى کارهاى سخت و طاقت‏فرسا دارند و در تمام طول سال از توان کار برخوردارند، سرپرست خانواده شناخته مى‏شوند و زنان که از توانایى جسمى مردان برخوردار نیستند و در ایامى از سال توان کار ندارند یا کار براى ایشان بسیار سخت و طاقت‏فرسا است، عهده‏دار امور منزل و تربیت فرزندان هستند: «الرجال قوامون على النساء بما فضّل اللَّه بعضهم على بعض و بما انفقوا من اموالهم» (نساء/ 34) «مردان سرپرست و نگهبان زنانند به خاطر برتریهایى که خداوند براى بعضى نسبت به بعضى دیگر قرار داده است و به خاطر انفاق‏هایى که از اموالشان مى‏کنند.» در این نظام سرپرستى مرد فرودستى زن نیست و زن مسلمان از این که همسرش هزینه‏هاى زندگى او را تأمین مى‏کند احساس خوارى و ذلت ندارد. چه این که در این سیستم مرد مکلف است و زن صاحب حق و هیچ صاحب حقى به هنگام دریافت حق خود فرودست خوانده نمى‏شود و خویشتن را خوار و ذلیل نمى‏بیند. سرپرستى مرد در نظام خانوادگى اسلام به قرینه جمله «بما فضل اللَّه بعضهم على بعض» و عبارت «بما انفقوا من اموالهم» مطلق نیست و تمام حوزه‏هاى گوناگون خانواده را پوشش نمى‏دهد؛ بلکه تمام حوزه‏هایى در سرپرستى مرد قرار مى‏گیرند که اقتصادى یا جسمى باشد.
مقام والدین در خانواده
والدین در آیات وحى مقامى بس بلند و پرمنزلت یافته‏اند:
نیکى به والدین
در شمارى از آیات نیکى به پدر و مادر پس از دستور به یکتاپرستى و عبادت آفریدگار آمده است: «و اذا اخذنا میثاق بنى‏اسرائیل لاتعبدون الا اللَّه و بالوالدین احسانا» (بقره/ 83) «زمانى را که از بنى‏اسرائیل پیمان گرفتیم که جز خداوند یگانه را پرستش نکنید و به پدر و مادر نیکى کنید.» «و اعبدواللَّه و لاتشرکوا به شیئا و بالوالدین احسانا و بذى القربى و الیتامى و المساکین و الجار اذى القربى و الجار الجنب و الصاحب بالجنب و ابن السبیل و ما ملکت ایمانکم» (نساء/ 36) «خداى را بپرستید و هیچ چیز را همتاى او قرار ندهید و به پدر و مادر نیکى کنید. هم چنین به خویشاوندان و یتیمان و مسکینان همسایه نزدیک و همسایه دوردست و هم‏نشین و واماندگان در سفر و بردگان که مالک آنها هستید.» «قل تعالوا اتل ما حرم ربکم علیکم الا تشرکوا به شیئا و بالوالدین احسانا» (انعام/ 151) «بگو: بیایید آن چه را پروردگارتان بر شما حرام کرده است برایتان بخوانم اینکه چیزى را شریک خدا قرار ندهید و به پدر و مادر نیکى کنید.» در برخى دیگر از آیات سپاس والدین پس از سپاس آفریدگار هستى آمده است: «ان اشکرلى ولوالدیک الىّ المصیر» (لقمان/ 14) «براى من و براى پدر و مادرت شکر بجا آور که بازگشت به سوى من است.» در تعدادى دیگر، فرزندان به نیکى فراخوانده شده و والدین در صدر دریافت کنندگان قرار گرفته‏اند: «قل ما انفقتم من خیر فللوالدین و الاقربین و الیتامى و المساکین و ابن السبیل» (بقره/ 215) «بگو هر خیر و نیکى که انفاق مى‏کنید باید براى پدر و مادر و نزدیکان و یتیمان و مستمندان و در راه‏ماندگان باشد.» «کتب علیکم اذا حضر احدکم الموت ان ترک خیر الوصیة للوالدین» (بقره/ 180) «بر شما نوشته شده هنگامى که یکى از شما را مرگ فرا رسد اگر چیز خوبى از خود به جاى گذارده براى پدر و مادر به طور شایسته وصیت کند.» و در برخى آیات، پیامبران به گونه‏اى دعا مى‏کنند که پیروان خویش را به ارزش و منزلت مقام والدین رهنمون سازند. براى نمونه حضرت ابراهیم‏علیه السلام و نوح‏علیه السلام وقتى با آفریدگار هستى به راز و نیاز مى‏پردازند و دست به دعا برمى‏دارند، نخست براى والدین خویش دعا مى‏کنند. ابراهیم‏علیه السلام پس از ساخت کعبه مى‏گوید: «ربنا اغفرلى و لوالدى و للمومنین یوم یقوم الحساب» (ابراهیم/ 41) «پروردگارا! من و پدر و مادر و همه مؤمنانى را در آن روز که حساب بر پا مى‏شود بیامرز.» و حضرت نوح‏علیه السلام مى‏گوید: «رب اغفرلى و لوالدى و لمن دخل بیتى مؤمنا» (نوح/ 28) «پروردگارا! مرا و پدر و مادرم و تمام کسانى را که با ایمان وارد خانه من شدند بیامرز.» آیات وحى در راستاى منزلت بخشى به مقام والدین خواهان نیکى فرزندان به والدین شده است و فروتنى و تواضع ایشان را در برابر پدر و مادر مى‏طلبد: «و بالوالدین احسانا إمّا یبلغنّ عنک الکبر احدهما او کلاهما فلاتقل لهما اف و لاتنهرهما و قل لهما قولا کریما و اخفض لهما جناح الذل من الرحمة و قل ربّ ارحمهما کما ربّیانى صغیرا» (اسراء/ 23-24) «و پروردگارت فرمان داده: جز او را نپرستید! و به پدر و مادر نیکى کنید؛ هر گاه یکى از آن دو یا هر دوى آنها، نزد تو به سن پیرى رسند، کمترین اهانت به آنها روا مدار! و بر آنها فریاد مزن! و گفتار لطیف و سنجیده و بزرگوارانه به آنها بگو! و بالهاى تواضع خویش را از محبت و لطف، در برابر آنان فرود آر! و بگو: «پروردگارا! همان گونه که آنها مرا در کوچکى تربیت کردند، مشمول رحمتشان قرار ده!» بر این اساس یوسف‏علیه السلام جایگاه خویش را به پدر و مادرش داد: «و رفع ابویه على العرش» (یوسف/ 100) «و پدر و مادر خود را بر تخت نشاند.» و یحیى نسبت به والدین خویش نیکوکار بود: «و برّاً بوالدیه و لم یکن جباراً عصیاً» (مریم/ 14) «او نسبت به پدر و مادرش نیکوکار بود و جبار و عصیانگر نبود.» و برادران یوسف‏علیه السلام نیز که اندوه و ناراحتى پدر را بر نمى‏تافتند، پیشنهاد معاوضه بنیامین با یک نفر از خود را دادند: «قالوا یا ایها العزیز ان له ابا شیخا کبیرا فخذ احدنا مکانه انا نراک من المحسنین» (یوسف/ 78) «گفتند: اى عزیز او پدر پیرى دارد یکى از ما را به جاى او بگیر ما تو را از نیکوکاران مى‏بینیم.» در آیات وحى پیوند فرزندان با پدر و مادر به گونه‏اى ریشه‏دار و عمیق است که خداوند عیسى‏علیه السلام را به یاد نعمت‏هایى که بر او و مادرش ارزانى داشته مى‏اندازد: «اذکر نعمتى علیک و على والدتک» (مائده/ 110) «یاد کن نعمتى را که به تو و مادرت بخشیدم.» و بر این اساس فرزندان نعمت الهى بر والدین را نعمت الهى بر خویش مى‏شناسند و توفیق بر شکر آن را خواهانند: «رب اوزعنى ان اشکر نعمتک التى انعمت علىّ و على والدىّ» (نمل/ 19) «سلیمان گفت: پروردگارا شکر نعمت‏هایى که بر من و پدر و مادرم ارزانى داشته‏اى به من الهام کن.» فرزندان باید به سخنان والدین خویش گوش فرا دهند و از ایشان پیروى کنند اسماعیل‏علیه السلام در برابر خواست پدر خویش کاملا تسلیم شد و خود را از صابران خواند: «فلمّا بلغ معه السعى قال یا بنى انّى ارى فى المنام انّى اذبحک فانظر ماذا ترى قال یا ابت افعل ما تومر ستجدنى ان شاءاللَّه من الصابرین» (صافات/ 102) «هنگامى که با او به مقام و سعى و کوشش رسید، گفت: پسرم من در خواب دیدم که تو را ذبح مى‏کنم، نظر تو چیست؟ گفت: پدرم هر چه دستور دارى اجرا کن به خواست خدا مرا از صابران خواهى یافت.» هر چند در آیات وحى والدین مقام بلندى دارند و فرزندان ناگزیر از پیروى ایشان هستند، اما این منزلت و فرمانبردارى به گونه‏اى نیست که فرزندان از حق، به نفع والدین خویش در گذرند: «یا ایها الذین آمنوا کونوا قوامین بالقسط شهداءللَّه ولو على انفسکم او الوالدین و الاقربین» (نساء/ 135) «اى کسانى که ایمان آورده‏اید! کاملا قیام به عدالت کنید! براى خدا شهادت دهید اگر چه به زیان خود شما یا پدر و مادر و نزدیکان شما بوده باشد.» اگر والدین فرزندان خویش را به شرک و بت‏پرستى و گناه دعوت کنند بر فرزندان پیروى از ایشان لازم نیست: «و ان جاهداک على ان تشرک بى ما لیس لک به علم فلاتطعهما» (لقمان/ 15) «و هر گاه آن دو تلاش کنند که تو چیزى را همتاى من قرار دهى که از آگاهى ندارى از ایشان اطاعت مکن.» «و وصیناالانسان بالوالدیه حسنا وان جاهداک لتشرک بى ما لیس لک به علم فلاتطعهما» (عنکبوت/ 8) «ما به انسان توصیه کردیم که به پدر و مادرش نیکى کند و اگر آن دو تلاش کنند که براى من همتایى قائل شوید که به آن علم ندارى از آنها پیروى مکن.» فرزندانى که به فساد و فحشا کشیده مى‏شوند و پیروى والدین خویش را بهانه مى‏کنند کیفر مى‏بینند: «و اذا فعلوا فاحشة قالوا وجدنا علیها آباءنا و اللَّه امرنا بها» (اعراف/ 28) «و هنگامى که کار زشتى انجام مى‏دهند مى‏گویند: پدران خود را بر این عمل یافتیم و خداوند آن را به ما دستور داده است.» و بهانه ایشان پذیرفته نیست: «او تقولوا انما اشرک آباؤنا من قبل و کنّا ذریة من بعدهم» (اعراف/ 173) «یا بگویید: پدرانمان پیش از ما مشرک بودند ما هم فرزندانى بعد از آنها بودیم.» چنان که بهانه مردم عصر ابراهیم‏علیه السلام که خود را پیروى پدران خویش مى‏خواندند پذیرفته نیست: «قالوا وجدنا آبائنا لها عابدین» (انبیاء/ 53) «گفتند: ما پدران خود را دیدیم که آنها را عبادت مى‏کنند.» در اسلام مقام و منزلت مادر بیش از پدر است، تا آن جا که به فرموده پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم بهشت زیر پاى مادران است. در آیات قرآن نیز هر چند از اولویت مادر به صراحت سخن گفته نشده اما از این که پس از سفارش به سپاس والدین، به زحمات و مشکلات مادر اشاره شده و احساسات مخاطب قرآن برانگیخته مى‏شود و از پدر نامى برده نشده، مى‏توان به مقام بالاتر مادر پى برد. «و وصّیناالانسان بوالدیه احسانا حملته امه کرها و وضعته کرها و حمله و فصاله ثلاثون شهرا» (احقاف/ 15) «ما به انسان توصیه کردیم که به پدر و مادرش نیکى کند. مادرش او را با ناراحتى حمل مى‏کند و باناراحتى بر زمین مى‏گذارد و دوران حمل او و از شیر گرفتنش سى ماه است.» «و وصینا الانسان بوالدیه حملته امه وهنا على وهن و فصاله فى عامین ان اشکرلى و لوالدیک الى المصیر» (لقمان/ 14) «و ما به انسان درباره پدر و مادرش سفارش کردیم. مادرش او را با ناتوانى روى ناتوانى حمل کرد و دوران شیرخوارگى او در دو سال پایان مى‏یابد. که براى من و براى پدر و مادرت شکر بجا آور که بازگشت به سوى من است.» در آیات یاد شده پس از سفارش مخاطب به سپاس والدین از ضعف و سستى مادر در دوران حاملگى و مشکلات و سختیهاى او در زمان زایمان و دروان شیر دادن سخن گفته شده و در حقیقت به گونه‏اى بر حق مادر نسبت به فرزندان اشاره شده و این حق بیش از حق پدر خوانده شده است. مقام وارزش مادر در اسلام تا آن جا است که وقتى میان خواسته مادر و یک مستحب و یا واجب کفائى ناسازگارى رخ دهد، خواست مادر مقدم خواهد بود. اگر مادر خواهان ترک یک عمل مستحبى از سوى فرزند خویش است و یا مانع شرکت فرزند خود در جهاد مى‏شود، فرزند مى‏تواند مستحب را انجام ندهد و در جهاد شرکت نکند. البته این فرمانبردارى تا آن جا است که اطاعت از والدین به انجام گناه ختم نشود و فرزندان را در شمار گناهکاران قرار ندهد. درنظام خانوادگى اسلام نیکى به والدین بسته به ایمان و کفر ایشان نیست؛ به گونه‏اى که اگر والدین مشرک فرزندان خویش را به کفر دعوت کنند باز هم سزاوار نیکى هستند: «و ان جاهداک على ان تشرک بى ما لیس لک به علم فلاتطعهما و صاحبهما فى الدنیا معروفا» (لقمان/ 15) «و هر گاه آن دو تلاش کنند که تو چیزى را همتاى من قرار دهى که از آن آگاهى ندارى از ایشان اطاعت مکن ولى با آن دو در دنیا به طرز شایسته‏اى رفتار کن.» والدین باید در تربیت فرزند به گونه‏اى رفتار کنند که فرزندان ایشان مایه روشنى چشم ایشان باشند: «و الذین یقولون ربنا هب لنا من ازواجنا و ذریاتنا قرة اعین و اجعلنا للمتقین اماما» (فرقان/ 74) «و کسانى که مى‏گویند: پروردگارا! از همسران وفرزندانمان مایه روشنى چشم ما قرار ده و ما را براى پرهیزکاران پیشوا گردان.»
مقام فرزند
والدین حق ندارند فرزندان را قربانى باورهاى نادرست و ناشایست خویش کنند: «و کذلک زین لکثیر من المشرکین قتل اولادهم شرکاؤهم» (انعام/ 137) «همین گونه شرکاى آنها قتل فرزندانشان را در نظرشان جلوده دادند.» پدر و مادر مسؤول سعادت و تکامل فرزندان خویش هستند و کوتاهى ایشان در این زمینه شایسته نیست. بر این اساس ابراهیم‏علیه السلام پس از آن که خداوند آن حضرت را امام و پیشوا قرار داد، خواهان رسیدن این مقام به فرزندان خویش شد: «قال و من ذریتى» (بقره/ 124) و یعقوب‏علیه السلام به عنوان پدر خانواده نسبت به سرنوشت فرزندان خویش نگران بود و ایشان را به سعادت رهنمون مى‏ساخت: «یا بنىّ ان اللَّه اصطفى لکم الدین فلاتموتنّ الا و انتم مسلمون» (بقره/ 132) «پسران من خداوند این آیین پاک را براى شما برگزیده است و شما جز به آیین اسلام از دنیا نروید.» حضرت یعقوب‏علیه السلام نگران آینده فرزندان خویش است و از ایشان مى‏پرسد: «ما تعبدون من بعدى قالوا نعبد الهک و اله آبائک ابراهیم و اسماعیل و اسحاق الها واحدا و نحن له مسلمون» (بقره/ 133) «پس از من چه چیز را مى‏پرستید؟ گفتند: خداى تو و خداى پدرانت ابراهیم و اسماعیل و اسحاق، خداوند یکتار را، و ما در برابر او تسلیم هستیم.» حضرت ابراهیم‏علیه السلام از خدا نگهدارى فرزندان خویش را از گرویدن و پرستیدن بت مى‏طلبد: «و اجنبى و بنى ان نعبد الاصنام» (ابراهیم/ 35) «و من و فرزندانم را از پرستش بتها دور نگه دار.» و حضرت لوطعلیه السلام خواهان نجات خانواده خویش از عذاب الهى شد: «رب نجّنى و اهلى مما یعملون فنجّیناه و اهله اجمعین» (شعراء/ 169-170) «خداوندا من و خاندانم را از آن چه اینها انجام مى‏دهند رهایى بخش. ما او و تمامى خاندانش را نجات دادیم.» حضرت لقمان فرزند خویش را موعظه مى‏کرد و شرک را ظلم مى‏خواند و فرزند خود را از شرک بر حذر مى‏داشت. آن حضرت فرزندان خود را به امر به معروف و نهى از منکر دعوت مى‏کرد و آنها را به تحمل سختیها و مشکلات فرا مى‏خواند: «و اذا قال لقمان لابنه و هو یعظه یا بنى لاتشرک باللَّه ان الشرک لظلم عظیم» (لقمان/ 13) «هنگامى را که لقمان به فرزندش گفت: پسرم چیزى را همتاى خدا قرار مده که شرک، ظلم بزرگى است.» «یا بنى اقم الصلاة وامر بالمعروف و انه عن المنکر و اصبر على ما اصابک» (لقمان/ 17) «پسرم نماز را بر پاى دار و امر به معروف و نهى از منکر کن و در برابر مصایبى که به تو مى‏رسد، شکیبا باش.» مؤمنان توجه ویژه‏اى به تربیت فرزندان دارند و در دعا سعادت و رستگارى ایشان را طلب مى‏کنند: «و الذین یقولون ربنا هب لنا من ازواجنا و ذرّیاتنا قرة اعین و اجعلنا للمتقین اماما» (فرقان/ 74) «و کسانى که مى‏گویند: پروردگارا از همسران و فرزندانمان مایه روشنى چشم ما قرار ده و ما را براى پرهیزگاران پیشوا قرار ده.» در نظام خانوادگى اسلام دختران مانند پسران حق حیات دارند و والدین نمى‏توانند ایشان را به جهت تنگدستى از میان ببرند: «و لاتقتلوا اولادکم من املاق نحن نرزقکم و ایّاهم» (انعام/ 151) «و فرزندانتان را از فقر نکشید، ما شما و آنها را روزى مى‏دهیم.» در این سیستم دختران مانند پسران ارث مى‏برند و ماده آفرینش ایشان یکى است. در نگاه قرآن مقام فرزند به گونه‏اى است که والدین حق ضرر و زیان رساندن به ایشان را ندارند و از این رو مادر یا پدر به جهت اختلاف با یکدیگر نمى‏توانند به فرزند خویش ضرر بزنند: «لا تضار والدة بولدها و لا مولود له بولده» (بقره/ 233) «نه مادر حق ضرر زدن به کودک را دارد و نه پدر.» والدین باید فرزندان را امتحان الهى بدانند و از این امتحان سربلند بیرون آیند و پاداش عظیم الهى را دریافت کنند: «و اعلموا انما اموالکم و اولادکم فتنه و ان اللَّه عنده اجر عظیم» (انفال/ 28) «و بدانید اموال و اولاد شما وسیله آزمایش است و پاداش عظیمى نزد خداست.» «انما اموالکم و اولادکم فتنه» (تغابن/ 15) و (اسراء/ 6) فرزندان کافران عذاب دنیوى ایشان هستند: «فلا تعجیک اموالهم و لا اولادهم انما یرید اللَّه لیعذّبهم بها فى الحیاة الدنیا و تزهق انفسهم و هم کافرون» (توبه/ 55) «و فزونى اموال و اولاد آنها تو را در شگفتى فرو نبرد. خدا مى‏خواهد آنان را به وسیله آن در زندگى دنیا عذاب کند و در حال کفر بمیرند.» اهمیت فرزندان و لزوم تربیت و آموزش ایشان نباید والدین را از یاد خدا باز دارد: «یا ایها الذین آمنوا لاتلهکم اموالکم و لا اوالدکم عن ذکراللَّه» (منافقین/ 9) «اى کسانى که ایمان آورده‏اید! اموال و فرزندان، شما را از یاد خدا غافل نکند.» والدین ناگزیر از توجه به وضعیت فرزند خویش و رهایى ایشان از زشتى‏ها و رهنمون‏سازى ایشان به نجات و رستگارى هستند؛ چنان که نوح‏علیه السلام در برابر فرزند خویش احساس مسؤولیت مى‏کرد و در پى رستگارى او بود: «یا بنى ارکب معنا» (هود/ 42) «پسرم همراه ما سوار شو.» و اسماعیل‏علیه السلام خانواده خود رابه حق رهنمون مى‏سازد و ایشان را به انجام نماز و پرداخت زکات فرا مى‏خواند: «و کان یأمر اهله بالصلوة و الزکاه و کان عند ربه مرضیّا» (مریم/ 55) «او همواره خانواده‏اش را به نماز و زکات فرمان مى‏داد و همواره مورد رضایت پروردگارش بود.» خانواده همیشه یک جماعت همگون و دوست نیستند و ممکن است در میان ایشان دشمنى حاکم باشد. در قصه یوسف‏علیه السلام نشانه‏هایى از این دشمنى و خصومت دیده مى‏شود. براى نمونه وقتى یوسف‏علیه السلام خواب خویش را براى پدرش تعریف مى‏کند یعقوب او را از تعریف خواب براى برادرانش باز مى‏دارد تا زمینه‏ساز دشمنى ایشان با یوسف نگردد: «قال یا بنىّ لاتقصص رؤیاک على اخوتک فیکیدوا لک کیدا ان الشیطان للانسان عدوّ مبین» (یوسف/ 5) «گفت: فرزندم خواب خود را براى برادرانت بازگو مکن که براى تو نقشه مى‏کشند. چرا که شیطان دشمن آشکار انسان است.» و سرانجام این دشمنى آن شد که یوسف‏علیه السلام توسط برادران به چاه افکنده شد: «اقتلوا یوسف او اطرحوه ارضا یخل لکم وجه ابیکم و تکونوا من بعده قوما صالحین قال قائل منهم لاتقتلوا یوسف و القوه فى غیابت الجبّ» (یوسف/ 9-10) «یوسف را بکشید یا او را به سرزمین دوردستى بیفکنید تا توجه پدر فقط به شما باشد و بعد از آن افراد صالحى خواهید بود. یکى از آنها گفت: یوسف را نکشید و اگر مى‏خواهید کارى انجام دهید، او را در نهانگاه چاه بیفکنید.» اما این ناسازگارى نباید ادامه یابد و روابط میان اعضاى خانواده را تیره سازد. موسى‏علیه السلام از کوتاهى برادر خویش آزرده شد و با او برخورد کرد. اما به سرعت از کوتاهى او گذشت: «قال یا هارون ما منعک اذ رأیتهم ضلّوا. الا تتّبعن افعصیت امرى. قال یبنئومّ لا تأخذ بلحیتى و لا برأسى انى خشیت ان تقول فرقت بین بنى‏اسرائیل و لم ترقب قولى» (طه/92-94) «موسى گفت اى هارون چرا هنگامى که دیدى آنها گمراه شدند، از من پیروى نکردى؟ آیا فرمان مرا عصیان نمودى؟ هارون گفت: اى فرزند مادرم ریش و سر مرا مگیر! من ترسیدم بگویى تو میان بنى‏اسرائیل تفرقه انداختى و سفارش مرا به کار نبستى.» این احتمال وجود دارد که برخى از فرزندان دشمن والدین باشند. چنان که احتمال مى‏رود که یکى از پدر و مادر دشمن دیگرى باشد: «یا ایها الذین آمنوا ان من ازواجکم و اولادکم عدوا لکم فاحذروهم» (تغابن/ 14) «اى کسانى که ایمان آورده‏اید بعضى از همسران و فرزندانتان دشمنان شما هستند از آنها برحذر باشید.» در قصه یوسف‏علیه السلام مى‏خوانیم: «ان ابانا لفى ضلال مبین» (یوسف/ 8) «مسلماً پدر ما در گمراهى آشکارى است.» و یعقوب‏علیه السلام نیز به برادران یوسف اعتماد و اطمینان نداشت و برخى را محبوبتر از دیگران مى‏داشت. تا آن جا که حضرت در فراق یوسف بینایى خود را از دست داد: «قالوا یا ابانا ما لک لاتأمنا على یوسف و انا له لناصحون» (یوسف/ 11) «گفتند: پدر جان چرا تو درباره یوسف به ما اطمینان نمى‏کنى در حالى که ما خیرخواه او هستیم.» «اذ قالوا لیوسف و اخوه احب الى ابینا منا» (یوسف/ 8) «هنگامى که گفتند: یوسف و برادرش نزد پدر از ما محبوبترند.» «و ابیضت عیناه من الحزن» (یوسف/ 84) «و چشمان او از اندوه سفید شد.» دختران لوطعلیه السلام تسلیم خواست پدر بودند و به همین جهت آن حضرت به قوم خویش گفت: «قال هولاء بناتى ان کنتم فاعلین» (حجر/ 71) «گفت: دختران من حاضرند اگر مى‏خواهید کار صحیحى انجام دهید.» والدین باید به نیکى با فرزندان خویش سخن گویند و در صورت عدم اعتماد به ایشان نیز باید از سخن گفتن نیکو با ایشان امتناع نورزند. یعقوب‏علیه السلام که به پسران خود اعتماد نداشت وقتى تقاضاى ایشان را براى بردن یوسف‏علیه السلام به خارج شهر شنید گفت: «انى لیحزننى ان تذهبوا به و اخاف ان یأکله الذئب و انتم عنه غافلون» (یوسف/ 13) «من از بردن او غمگین مى‏شوم و از این مى‏ترسم که گرگ او را او بخورد و شما از او غافل باشید.» و همان پدر با وجود دشمنى فرزندان براى ایشان طلب مغفرت کرد: «قال سوف استغفر لکم ربى» (یوسف/ 98) «گفت: بزودى براى شما از پروردگارم آمرزش مى‏طلبم.» ارزش و مقام فرزندان به گونه است که خداوند با یادآورى وضعیت ایشان از ظلم بر یتیمان هشدار مى‏دهد: «و لیخش الذین لو ترکوا من خلفهم ذرّیة ضعافاً خافوا علیهم فلیتقوا اللَّه» (نساء/9) «کسانى که اگر فرزندان ناتوانى از خود بیادگار بگذارند از آینده آنان مى‏ترسند باید بترسند؛ از خدا بپرهیزند.» نه تنها والدین در برابر فرزندان مسؤول هستند و ناگزیر از رهنمون‏سازى ایشان به هدایت و رستگارى مى‏باشند؛ بلکه فرزندان نیز باید چنین مسئولیتى در برابر والدین داشته باشند: «با ابت لاتعبد الشیطان ان الشیطان کان للرحمن عصیّا» (مریم/ 44) «اى پدر شیطان را پرستش مکن که شیطان نسبت به خداوند رحمان عصیانگر بود.» اما والدین همیشه پذیراى حق نیستند و در مواردى فرزندان خویش را تهدید مى‏کنند و ایشان را طرد مى‏نمایند: «قال اراغب انت عن آلهتى یا ابراهیم لئن لم تنته لارجمنک و اهجرنى ملیّا» (مریم/46) «گفت: اى ابراهیم آیا تو از معبودهاى من روى گردانى؟ اگر دست برندارى تو را سنگسار مى‏کنم و براى مدتى طولانى از من دور شو.» در این موارد فرزندان، حق سرکشى و برخورد ناروا با والدین ندارند و باید به نیکوترین شکل با ایشان رفتار کنند. براى نمونه ابراهیم‏علیه السلام در برابر آزر و تهدیات او، حق وى را کاملا به جاى آورد و از خدا براى آزر آمرزش مى‏خواهد: «قال سلام علیک ساستغفر لک ربى انه کان بى‏حفیّا» (مریم/ 47) «ابراهیم گفت: سلام بر تو! من بزودى از پروردگارم برایت تقاضاى عفو مى‏کنم چرا که او همواره نسبت به من مهربان بوده است.»
حفظ کیان خانواده
یکى از آسیب‏هاى مهم اجتماعى افزایش طلاق است. طلاق در چند دهه گذشته رشد روزافزونى یافته است؛ به گونه‏اى که بر اساس آمار در سال 1972 میلادى، 8% طلاق رخ داده است و در سال 1986 میزان طلاق به 13% افزایش یافته است. رشد سرسام‏آور طلاق در نگاه بسیارى از مردم، نشانه فروپاشى نهاد خانواده است. در آیات وحى طلاق ناپسند معرفى شده و حفظ خانواده اهمیت بسیار یافته است. تا آن جا که هاروت و ماروت از آن جهت که در پى جدایى و ایجاد اختلاف میان زن و شوهر هستند و یهودیان آنها را الگوى خویش ساخته‏اند، نکوهش مى‏شوند: «فیتعلّمون منهما ما یفرّقون به بین المرء و زوجه» (بقره/ 102) «از آن دو فرشته مطالبى را آموختند که بتوانند به وسیله آن، میان مرد و همسرش جدایى بیفکنند.» اهمیت بنیان خانواده و ناپسندى طلاق در نگره قرآن، تا آن جا است که کراهت داشتن زن و شوهر از یکدیگر نیز باعث جواز طلاق نیست؛ چه این که زن و شوهر در تشخیص مصالح خویش توانا نیستند و گاه آن چه را خیر مى‏بینند شر است و آن چه را شر مى‏شناسند خیر است. «فان کرهتموهن فعسى ان تکرهوا شیئا و یجعل اللَّه فیه خیرا کثیرا» (نساء/ 19) «و اگر از آنها کراهت داشتید چه بسا چیزى خوشایند شما نباشد و خداوند خیر فراوانى در آن قرار مى‏دهد.» در نگاه قرآن زن و شوهر مى‏توانند با کمى گذشت از بروز طلاق جلوگیرى کنند. اگر زن از بخشى از حقوق خود چشم‏پوشى کند و مرد نیز تمام حقوق خود را مطالبه نکند، احتمال کنار آمدن زن و شوهر و دوام زندگى مشترک به وجود خواهد آمد و اگر زن و شوهر توافق نکردند و تمامى حقوق خود را خواستار شدند، در این صورت به پیشنهاد قرآن هر یک از زن و شوهر وکیلى انتخاب کند و به نتیجه قضاوت پایبند باشند: «و ان خفتم شقاق بینهما فابعثوا حکما من اهله و حکما من اهلها ان یریدا اصلاحا یوفق اللَّه بینهما» (نساء/ 35) «و اگر از جدایى میان آنها دو بیم داشته باشید، یک داور از خانواده شوهر و یک داور از خانواده زن انتخاب کنید اگر این دو داور تصمیم به اصلاح داشته باشند خداوند به توافق آنها کمک مى‏کند.» افزون بر آیات یاد شده قوانین و مقررات سخت طلاق نیز نشانه دیگرى از ناپسندى طلاق است براى نمونه اگر مردى سه باز زن خویش را طلاق دهد، دیگر حق ازدواج با او را نخواهد داشت؛ مگر آن که زن سابق او با مرد دیگرى ازدواج کند و پس از طلاق به عقد شوهر سابق خویش در آید: «فان طلّقها فلا تحلّ له من بعد حتى تنکح زوجاً غیره» (بقره/ 230) «اگر او را طلاق داد، از آن به بعد زن بر او حلال نخواهد بود؛ مگر این که همسر دیگرى انتخاب کند.» و آنان که همسران خود را ظهار مى‏کنند باید پس از بازگشت برده‏اى آزاد کنند: «و الذین یظاهرون من نسآئهم ثم یعودون لما قالوا فتحریر رقبة من قبل ان یتماسا ذلکم توعظون به و اللَّه بما تعملون خبیر» (مجادله/ 3) «کسانى که همسران خود را ظهار مى‏کنند. سپس از گفته خود باز مى‏گردند باید پیش از آمیزش جنسى با هم برده‏اى را آزاد کنند. این دستورى است که به آن اندرز داده مى‏شوید و خداوند به آن چه انجام مى‏دهید آگاه است.» در راستاى حفظ کیان خانواده، نگاه هوس‏آلود زن و مرد به یکدیگر حرام است، فحشا حرمت دارد، تقوا مطلوب خوانده شده، زنان از نمایش دادن زینت و آلات خود منع شده‏اند، پوشش سر و سینه واجب گشته، راه رفتن به گونه‏اى که دیگران را تحریک کند حرام خوانده شده است و حضور در میان مردم آن گونه که در عصر جاهلیت صورت مى‏گرفت ناروا معرفى شده است: «و قل للمؤمنات یغضضن من ابصارهن و یحفظن فروجهن و لایبدین زینتهن الا ما ظهر منها و لیضربن بخمرهن على جیوبهن و لایبدین زینتهنّ الا لبعولتهن او...» (نور/ 31) «و به زنان باایمان بگو چشمهاى خود را فرو گیرند و دامان خویش را حفظ کنند و زینت خود را آشکار نکنند و روسرى‏هاى خود را بر سینه خود افکنند...» «یا نساء النبى لستن کاحد من النساء ان اتقیتن فلا تخضعن بالقول فیطمع الذى فى قلبه مرض و قلن قولا معروفا و قرن فى بیوتکن و لا تبرّجن تبرّج الجاهلیة الاولى» (احزاب/ 32-33) «اى همسران پیامبر شما همچون یکى از زنان معمولى نیستید اگر تقوا پیشه کنید؛ پس به گونه‏اى هوس‏انگیز سخن نگویید که بیماردلان در شما طمع کنند و سخن شایسته بگویید و در خانه‏هاى خود بمانید و هم چون دوران جاهلیت نخستین ظاهر نشوید.» تعیین نقش افراد خانواده یکى دیگر از راه‏حل‏هاى قرآن براى زدودن تنش‏هاى خانوادگى است. بر اساس آیات وحى هر یک از زن و مرد نقش ویژه‏اى در خانه دارد و درک نادرست زوجین از نقش خویش به مشکلات شدید خانوادگى مى‏انجامد. مرد خانواده نقش بیرونى دارد و زن خانواده نقش درونى. بر اساس این نقش‏هاى متفاوت، مرد کارهاى بیرون از خانه را انجام مى‏دهد و وظایف اجتماعى را به دوش مى‏کشد و نیازمندیهاى خانواده را تأمین مى‏کند، و در برابر نقش زن در خانه، نگهدارى روابط خانواده و پاسخ به احساسات اعضاى خانواده است.
معیارهاى تشکیل خانواده
اسلام تأکید بسیار بر تشکیل خانواده دارد و عزوبت را نامطلوب مى‏خواند. در نظرگاه قرآن زن و شوهر از ارکان مهم خانواده هستند و دقت در انتخاب همسر مناسب بسیار شایسته است. دختران و پسران دانسته یا ندانسته با کسانى ازدواج مى‏کنند که با ایشان همگونى داشته باشند. باورمن در این باره مى‏گوید: «افراد در تمامى سنین در میدانى فراخ‏تر از آن که تصادف بتواند بر آن کارگر شود با کسانى وصلت مى‏کنند که از نظر موقعیت زناشویى همانند ایشان باشد.»17 در ازدواج دختران و پسران هر چند عشق یکى از عوامل خوانده مى‏شود و آن گونه که گفته شده عشق انسان را از دیدن واقعیت‏ها کور مى‏کند. اما با این وجود در این نوع ازدواج‏ها نیز همگونى میان دختر و پسر وجود دارد. دختر و پسر وقتى عاشق یکدیگر مى‏شوند که پیش از ازدواج همگونیهایى میان خود دیده باشند. بر این اساس در بسیارى از ازدواج‏ها هم‏دینى، هم‏نژادى، هم‏فرهنگى و... از عوامل گرایش دختر و پسر به یکدیگر است. نظر داشت ویژگى‏هاى همسر در عصر نزول نیز مورد توجه مسلمانان قرار داشت و ایشان با توجه به معیارهایى که در آیات و سخنان پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم آمده بود ازدواج مى‏کردند و تشکیل خانواده مى‏دادند. شمارى از معیارهاى قرآن براى انتخاب همسر عبارتند از:
الف. ایمان
امروزه بسیارى از ادیان هم‏ایمانى را یکى از شرایط ازدواج مى‏خوانند. در نگاه اینان در ازدواج‏هایى که هم‏ایمانى زن و شوهر وجود ندارد، تنش‏ها و ناسازگاریها بسیار بیشتر از ازدواج‏هایى است که زوجین هم‏ایمانى دارند. بر این اساس زرتشتیان که دیگران را بى‏ایمان مى‏شناسند تن به ازدواج با غیر زرتشتى نمى‏دهند؛ چنان که یهودیان و مسیحیان نیز هم‏دینى را شرط ازدواج مى‏دانند و به ندرت با غیر هم‏کیش خود وصلت مى‏کنند. ارتدوکس‏ها نیز وحدت دین را شرط درستى ازدواج مى‏خوانند و ازدواج مسیحى با پیروان دیگر ادیان را باطل مى‏خوانن.د اما ازدواج ارتدوکس با کاتولیک را درست اما حرام مى‏دانند. افزون بر ادیان، صاحب‏نظران خانواده نیز بر هم ایمانى تأکید دارند و خاستگاه بسیارى از تنش‏هاى خانوادگى را در فقدان هم ایمانى زن و شوهر مى‏دانند. دکتر کنیزى در این باره مى‏گوید: «در امریکا و انگلیس هیچ چیز به اندازه مذهب بر الگوهاى کنونى رفتار زوجیت موثر نیست.»18 لوگال یکى دیگر از صاحب‏نظران مسایل خانوادگى مى‏نویسد: «تا پیش از ازدواج مذهب بر رفتار جوانان موثر است، اما پس از زناشویى اختلافات دینى دشواریهاى فراوانى براى آنها ایجاد مى‏کند و زمینه‏ساز بگو مگوهاى دائمى مى‏شود و با پیشرفت زندگى زناشویى این دشواریها فزونى مى‏یابد.»19 در اسلام نیز مانند دیگر ادیان هم ایمانى یکى از معیارهاى انتخاب همسر خوانده شده است. بر این اساس مسلمانان حق ندارند با مشرکان هم ایمان ایشان نیستند ازدواج کنند:»20 «و لا تنکحوا المشرکات حتى یؤمن و لامة مؤمنة خیر من مشرکة» (بقره/ 221) «و با زنان مشرک و بت‏پرستى تا ایمان نیاورده‏اند ازدواج نکنید. کنیز باایمان از زن آزاد بت‏پرست بهتر است.» «یا ایها الذین آمنوا اذا جاءکم المؤمنات مهاجرات فامتحنوهن اللَّه اعلم بایمانهن فان علمتموهن مؤمنات فلاترجعوهن الى الکفار لا هن حل لهم و لا هم یحلون لهن و آتوهم ما انفقوا و لاجناح علیکم ان تنکحوهن» (ممتحنه/ 10) «اى کسانى که ایمان آورده‏اید! هنگامى که زنان باایمان به عنوان هجرت نزد شما آیند آنها را آزمایش کنید. هر گاه آنان را مؤمن یافتید و آنها را به سوى کفار باز نگردانید. نه آنها براى کفار حلالند و نه کفار براى آنها حلال و آن چه را همسران آنها پرداخته‏اند به آنان بپردازند و گناهى بر شما نیست که با ایشان ازدواج کنید.»
ب. پاکدامنى
ملاک دیگر قرآن در انتخاب همسر پاکدامنى است: «الزانى لاینکح الا زانیة او مشرکة و الزانیة لاینکحها الا زان او مشرک و حرّم ذلک على المؤمنین» (نور/ 3) «مرد زناکار جز با زن زناکار یا مشرک ازدواج نمى‏کند و زن زناکار را جز مرد زناکار یا مشرک به ازدواج خود در نمى‏آورد و این کار بر مومنان حرام شده است.» پاکدامنى مورد نظر آیات، کلى است و تنها به پاکدامنى از زنا محدود نمى‏شود و زنان مسلمان باید چشمهاى خود را از نگاه به نامحرمان فرو گیرند و عفاف داشته باشند و زینت خود را نمایان نسازند و به گونه‏اى راه نروند که جلب توجه کنند: «و قل للمؤمنات یغضضن من ابصارهن و یحفظن فروجهن و لایبدین زینتهن الا ما ظهر منها و...» (نور/ 31) «و به زنانى باایمان بگو چشمهاى خود را فرو گیرند و دامان خویشى را حفظ کنند و زینت خود را - جز آن مقدار که نمایان است - آشکار ننمایند...»
ج. شایستگى
یکى دیگر از معیارهاى ازدواج شایستگى همسر است: «و الذین یقولون ربنا هب لنا من ازواجنا و ذریاتنا قرة اعین و اجعلنا للمتقین اماما» (فرقان/ 74) «و کسانى که مى‏گویند: پروردگارا از همسران و فرزندان مایه روشنى چشم ما قرار ده و ما را براى پرهیزگاران پیشوا گردان.» بر این اساس در آیات وحى همسر نوح‏علیه السلام و لوطعلیه السلام در شمار همسران ناشایست قرار گرفته‏اند.
د. آرامش بخشى
در انتخاب همسر باید صفات و ویژگى‏هاى او مد نظر قرار گیرد. همسرى مناسب زندگى مشترک است که آرامش‏بخش باشد و رحمت و مودت در زندگى خانوادگى به وجود آورد: «و من آیاته ان خلق لکم من انفسهم ازواجا لتسکنوا الیها و جعل بینکم مودّة و رحمة» (روم/ 21) «و از نشانه‏هاى او این که همسرانى از جنس خودتان براى شما آفرید تا در کنار آنان آرامش یابید و در میانتان مودت و رحمت قرار داد.»
ه . خوش‏زبانى
بخشى از مشکلات و تنش‏هاى خانوادگى ریشه در چگونگى سخن گفتن زن و شوهر با یکدیگر دارد. بهره‏گیرى هر یک از زن و شوهر از کلمات زشت و رکیک و آزار رساندن گفتارى به یکدیگر صمیمیت میان ایشان را از بین مى‏برد و هر روز بر فاصله میان ایشان مى‏افزاید تا آن جا که زندگى مشترک براى زن و شوهر و در کنار یکدیگر قرار گرفتن غیرقابل تحمل مى‏گردد. بر این اساس در هنگام ازدواج توجه به خوش‏زبانى یا بدزبانى همسر بسیار پراهمیت خوانده شده است: «فجعلناهن ابکارا. عربا اترابا» (واقعه/36 و37) «و همه را دوشیزه قرار دادیم. زنانى که تنها به همسرشان عشق مى‏ورزند و خوش‏زبان و فصیح و هم‏سن و سالند.»
و. تناسب سنى
یکى دیگر از معیارهاى ازدواج تناسب سنى میان دختر و پسر است. زن و شوهرى که فاصله سنى بسیار با یکدیگر دارند بر درک یکدیگر توانا نیستند، بیش از دیگران گرفتار ناسازگارى مى‏شوند و کانون خانوادگى ایشان بیش از دیگران در معرض فروپاشى قرار مى‏گیرد. بر این اساس بهترین شکل ازدواج آن است که مرد از زن بزرگتر باشد و فاصله سنى زن و شوهر بیش از شش سال نباشد: «فجعلناهن ابکارا. عربا اترابا» (واقعه/ 36 و 37)
ز. تواضع
تواضع زن و شوهر یکى از عوامل مهم دوام مبحت و دوستى میان ایشان است. بر این اساس توجه به خصوصیات و ویژگى‏هاى همسر آینده اهمیت بسیار دارد و ضامن دوام زندگى خانوادگى است: «مسلمات مؤمنات قانتات تائبات عابدات...» (تحریم/ 5) «همسرانى مسلمان، مؤمن، متواضع، تو به کار، عابد»
پی نوشت ها
________________________________________
1- ساروخانى، باقر،مقدمه‏اى بر جامعه‏شناسى خانواده، چاپ ششم، تهران، سروش، 1382،/135. 2- همان/ 135. 3 - همان/ 136. 4 - همان/ 136. 5 - فخر رازى، الکبیر، چاپ سوم، دار احیاء الثراث العربى، 206/8. 6 - اعزازى، شهلا، جامعه‏شناسى خانواده، چاپ اول، تهران، روشنگران و مطالعات زنان، 1376،/14. 7- همان/ 15. 8- فخر رازى، الکبیر 204/11. 9- مکنون، ثریا و صانع‏پور، مریم، بررسى تاریخى منزلت زن از دیدگاه اسلام، تهران، مرکز چاپ و نشر،1374، /27. 10- قرطبى، محمدبن احمد، الجامع لاحکام القرآن، قاهره، دارالکاتب العربى، 1387، 4/66. 11- اعزازى، شهلا، جامعه‏شناسى خانواده/ 10. 12- واحدى نیشابورى، على بن احمد، اسباب النزول، بیروت، المکتبة التقافیة،1410، /85. 13- ذهبى، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام، بیروت، دارالکتب العربى،1407 ، 15/416. 14- واحدى نیشابورى، اسباب النزول/ 84. 15- شیخ مفید، المقنعه قم، النشر الاسلامى، 1410، /508. 16- طبرى، محمدبن جریر، جامع البیان، بیروت، درالمعرفة،1406، 2/695. 17- ساروخانى، باقر، جامعه‏شناسى خانواده/ 40. 18- همان/ 64. 19- همان. 20- شافعى، محمدبن ادریس، الام، بیروت، دارالمعرفة، 264/4؛ سرخسى، ابوبکر محمد، المبسوط، بیروت، دارالفکر،1421، 5/22.
 

تبلیغات