مطالب مرتبط با کلیدواژه

فلسفه هگل


۱.

بررسی مبانی معرفتی هربرت مارکوزه

کلیدواژه‌ها: مبانی معرفتی مکتب فرانکفورت هربرت مارکوزه نئومارکسیست فلسفه هگل

حوزه‌های تخصصی:
تعداد بازدید : ۴۷۸۱ تعداد دانلود : ۱۳۶۸
هربرت مارکوزه از چهره های اصلی مکتب فرانکفورت است که در شورش های سیاسی دهه 1960 میلادی به عنوان پیشوای سیاسی چپ نو شناخته شد. او از جمله نومارکسیستهایی است که بر ازبین رفتن تفکر رادیکال و استقلال رأی تاکید داشت. نظریه جامعه شناختی وی به این موضوع می پردازد که چرا و چگونه ایدئولوژی های محافظه کار در جوامع پیشرفته غلبه پیدا کرده و زوال کنش انقلابی و اندیشه انتقادی، به سلطه جامعه بر فرد منجر شده است؟ مارکوزه که در برگزیدن منظر انتقادی در مسیر اندیشه مارکس قدم برمی دارد سعی می کند آن محتواهایی را از اندیشه مارکس خارج کند که به فردیت و خودآگاهی پرداخته است. او در بازخوانی فلسفه هگل نیز به دنبال آشکار ساختن جوهر تفکر هگلی است تا نشان دهد که دستگاه فکری وی از گرایشات محافظه کارانه مبراست. مارکوزه زوال تفکر رادیکال و گرایش به محافظه کاری را در عصر حاضر به یک امر انسان شناختی و فلسفی راجع می داند. پرسش او این است که چه عواملی باعث شده فرد از استقلال رأی و خودآگاهی و نقد عقلی ناتوان گردد؟ نظریه مارکوزه متضمن حکمی درمورد انسان معاصر است مبنی بر اینکه انسان ظرفیتهای حقیقی وجود خود را از دست داده و تبدیل به انسانی ازخودبیگانه و تک ساحتی شده است. مارکوزه با این حکم نظریه جامعه شناختی خود را به نظریه ای فلسفی پیوند می زند. از دید وی تک ساحتی شدن فرد و جامعه در عصر حاضر به موجب پدیده ای عمیقتر و زیرین به وجود آمده است؛ ساختار جامعه که در دیالکتیک با ساختار ذهن قرار دارد طی فرایندی تاریخی از یک انحراف در مسیر اندیشه و عقل پدید آمده است. به عبارتی ازخودبیگانگی در یک امر تاریخی و معرفت شناختی ریشه دارد و آن نظرگاه سنتی فلسفه و دانش غربی است. او با کاوش در ظرفیتهای بیولوژیکی آدمی به دنبال کشف مبنایی برای تجدید ساختار ذهن و تغییر ساختار جامعه می گردد. در این راستا مارکوزه گفتگویی انتقادی با فروید برقرار می کند تا از امکانات تئوری تمدن وی بهره لازم را برای بازسازی نظریه خود برگیرد. او دلایلی را در نظریه فروید شناسایی می کند که برخلاف نظر فروید آشکار می کند پیشرفت در تمدن مستلزم سرکوب و کار اجباری نیست. مارکوزه استدلال می کند که با یک خوانش جدید از تئوری فروید و با توجه به پتانسیل تکنیکی – اقتصادی موجود در جوامع صنعتی می توان به تمدنی ناسرکوبگر دست پیدا کرد.
۲.

تفسیر ژان وال از آگاهی ناخوشنود در اندیشه هگل(مقاله علمی وزارت علوم)

کلیدواژه‌ها: پدیدارشناسی خودآگاهی آگاهی ناخشنود فلسفه هگل

حوزه‌های تخصصی:
تعداد بازدید : ۴۱۴ تعداد دانلود : ۱۹۱
پدیدارشناسی برای هگل، ایده ای است که در کتاب پدیدارشناسی روح تعین یافته است. وی در این کتاب که پیش درآمدی بر کل دستگاه فلسفی او بود، از یک سو روح را تنها حقیقت حاکم برجهان دانست که فرا گردهای شناخت جهان در آن تجلی پیدا می کند و از سوی دیگر فهم آدمی را از حوزه تجربه روزانه فراتر برد و در سطح لایه های عمیق تر دانش فلسفی تفسیر کرد. براین اساس حتی می توان گفت حاکمیت روح برجهان نیز به نوعی به دانش فلسفی و فرا گرد شناخت مبتنی بر تجربه درونی آدمی استوار است. لذا هگل کار خود را از تجربه شناخت معمولی، یعنی یقین حسی و قابل درک برای همه آدمیان آغاز کرد و سیر تکاملی روح را اندک اندک به عمیق ترین لایه های شناخت، یعنی ادراک، فاهمه، خودآگاهی و عقل پیش برد. در پدیدارشناسیِ هگل، آگاهی ناخشنود مرحله ای از تکامل آزادی خودآگاهی است که از پی صحنه ارباب و برده، رواقی و شکاک می آید. این مراحل خودآگاهی را بازمی نمایاند که به صورت فزاینده ای از خویش به مثابه امر منفی باخبر است. این مطالعه باهدف تبیین چیستی و چگونگی آگاهی ناخشنود در فلسفه هگل انجام شده است. در این راستا ابتدا پدیدارشناسی هگل و چگونگی ارتقا آگاهی در روح از منظر او بررسی گردیده و سپس مفهوم آگاهی ناخشنود بیان شده است و در ادامه دیدگاه ژان وال در مورد آگاهی ناخشنود هگل مطرح و درنهایت دلایل اهمیت دیدگاه او نیز تفسیر گردیده است. شماره ی مقاله: ۱۴