مقالات
حوزه های تخصصی:
از نظر ملاصدرا میان عقل و اخلاق داد وستد مؤثری وجود دارد و هردو کارکردهای گوناگونی دارند. منشاء رفتارهای آدمی، عقل عملی است که نفس را برمی انگیزد تا قوای عملی خود را برای صدور افعال جزئی به کار گیرد و این کار به واسطه آراء و عقایدی است که در حوزه عقل نظری پدید می آید و بادرک خیر و شر جزئی در حوزه عقل عملی، افعال انتخاب شده و به عنوان فضائل صادر می شوند. متناسب با هر مرتبه ای از ادراک ، افعال خاصی از نفس صادر می شود و صدور آن افعال با ارزش ها و فضائل خاصی ارتباط دارد. همانگونه که نفس دارای ادراکات حسی، خیالی و عقلی است، بر اساس آنها افعالی نیز پدید می آید و ارزش ها و فضائل خاصی هم متناسب با آن افعال در نفس حاصل می شود. ملاصدرا اعتقاد دارد با رشد و احاطه عقل دو وصف عدالت و حریت در نفس پدید می آید و موجب تعالی قوای نفس می شود و با مدیریت خواهش ها و تمایلات جسمانی، نفس به مقام آزادی از تمام اسارتها می رسد و این حکمت و حریت، سرچشمه صدور فضائل انسانی است. در پژوهش حاضر رابطه عقل نظری و عملی با فضائل اخلاقی بررسی وتحلیل شده ونشان داده می شود که میان درجات تجرد ادراکات و تعالی ارزشهای اخلاقی رابطه متقابلی وجود دارد.
ایمان گروی اعتدالی ابن حزم، طریق تحصیل باورهای دینی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
ابن حزم اندلسی دو رویکرد به مسأله معرفت شناسی دارد. رویکرد اول مبتنی بر منطق ارسطویی است و رویکرد دوم بر مبانی فکری ظاهریه استوار است. تأکید او در رویکرد اخیر، بر طریق چهارم از راه های تحصیل معرفت است. بر اساس آن آدمی با تصدیق پیامبر (ص) و ایمانی که خداوند در دل او می آفریند، به کسب معارفی خاص نائل می گردد. او، بر طبق روش معناشناسی اش، راه چهارم را از عبارات وحیانی و باورهای مبتنی بر آن گرفته است. با مراجعه به اندیشه های ظاهریه حزمیه مشخص می شود که آنچه از طریق ایمان به پیامبر بدست می آید، مجموعه ای کامل، متناهی، مشخص و تضمین کننده سعادت آدمی است و قابل حصول از طرق دیگر نیست. باوجود این، او وحی را نخستین منبع همه معارف به حساب نمی آورد. از نظر او باور مرتبه ای بالاتر از معرفت می باشد و تفاوت تعداد راه های کسب معرفت در دو رویکرد را باید در این نکته جستجو کرد. این دیدگاه او را «ایمان گروی اعتدالی» نام نهاده ایم.
مبانی معرفت شناسی اصلاح شده و میزان تأثیرات توماس رید بر آن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
معرفت شناسی اصلاح شده به عنوان مکتبی نوپا در فلسفه دین با انتقاد از مبناگروی کلاسیک و مدرن در باب معیار معقولیت باورهای دینی مدعی است باور به وجود خداوند، با صرف نظر از موفقیت یا عدم موفقیت براهینی که برای اثبات وجود خداوند ارائه شده اند؛ همچنان می تواند معقول باشد. ادعا شده است که معرفت شناسان اصلاح شده به میزان قابل توجهی از توماس رید (1796-1710) فیلسوف اسکاتلندی قرن هجدهم متأثر بوده اند. هدف این نوشتار این است که میزان صحت این ادعا را با پرداختن به مبانی معرفت شناسی اصلاح شده در آثار پلنتینگا، ولترستورف و آلستون، و نیز مطالعه مکتوبات رید و مقالات و کتبی که درباره او نوشته شده است از یک سو، و تحلیل و تطبیق میان آنها از سوی دیگر بررسی کند. نتیجه این بررسی این است که هر چند معرفت شناسی اصلاح شده در مبانی معرفت شناسی عام از رید متأثر بوده است، اما به عنوان یک معرفت شناسی دینی نمی توان ادعای اصلی این مدرسه یعنی پایه بودن باور به خداوند را به راحتی به رید منسوب کرد.
منطق به مثابه روش شناسی پژوهشهای فلسفی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
روش شناسی پژوهش فلسفی سبب تقویت انگیزه، افزایش توانایی درک مفاهیم، تفکر خلاق و مهارتهای تحلیل داده ها با هدف تقویت فرآیند تفکراستدلالی برای انجام پژوهش فلسفی می شود. نتیجه بخشی و هدفمندی تحقیق فلسفی، مرهون تحقیق درست (اثربخشی) و درست تحقیق کردن (کارایی) است که باعث بهره وری آن می شود. اثربخشی زمانی تأمین می شود کهارزیابی منجر به طرح تحقیق به درستی رعایت شود که دربرگیرنده هدف، ضرورت، مسائل، فرضیه، پیشینه و روش تحقیق است. رعایت ارزیابی مستلزم کارایی نیز منجر به برخورداری از استحکام و روشمندی، ابزار مناسب اصول و فنون تحقیق، سرعت توأم با دقت می شود. در این طرح، پژوهش همان فکر، و روش پژوهش هم صورت فکر است؛ ازاینرو علم منطق به عنوان ضامن صحت صوری فکر را می توان متدولوژی پژوهش فلسفی معرفی کرد. لذا کوشش ما براین است که بتوانیم به روش تحقیق جامعی دست یابیم که اصول و فنون امروزی پژوهش را درتناظر با مبانی منطقی مورد توجه قرار داده و آن را به عنوان چارچوب روش تحقیق علوم عقلی عرضه نماید. درواقع «روش شناسی پژوهشهای فلسفی» تجلی چهره جدیدی از هویت ابزاری بودن منطق و جنبه مهارتی آن است؛ یعنی مباحث منطقی مانند تعریف فکر و مراحل آن، اصول مطالب و ... درحکم معیاری است که پژوهشگر فلسفی در سامان دادن به پژوهش خود از آن باید استفاده کند.
معرفت حصولی به واجب تعالی از منظر ملاصدرا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
معرفت به واجب تعالی از برترین معرفت های انسانی است. نحوه این معرفت، همواره مورد توجه و بحث بوده است.معرفت حصولی،یکی از دو نوع معرفت است که از طریق مفاهیم ذهنی ،آگاهی به اشیاء حاصل می شود.درحکمت متعالیه معرفت به اشیاء براساس معیارهائی چون رابطه وجودی میان دوشی،معلول بودن مدرَک و مرتبه وجودی آن پدید می آید. پرسش اساسی این است که انطباق این معیارها بر معرفت حصولی به واجب تعالی چگونه است؟ ملا صدرا با طرح سطوح مختلف معرفت به واجب، مانند معرفت به ذات ، صفات و افعال، معرفت حصولی به واجب را در برخی از این سطوح به کلی نفی می کند در این مقاله، در بخش نخست ابتدا معیارهای سه گانه حصول معرفت میان دو شیءتبیین و آگاهی به واجب براساس هریک از آنها بررسی می شود و دربخش دوم، دلایل نفی علم حصولی به ذات واجب مانند: وجود خاص ،صرافت ذاتی و نامتناهی بودن حق ، و امکان معرفت حصولی به صفات و افعال الهی مطرح شده است
چیستی تعبیر «فلسفه استعلایی» کانت و شمول آن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
تعبیر «فلسفه استعلایی» یکی از مهمترین و پرمحتواترین تعابیری است که کانت در توصیف فلسفه خود به کار برده است. مقاله حاضر، با اتخاذ روشی توصیفی- تحلیلی کوشیده است این تعبیر را، فارغ از شهرت و فراگیری آن، مورد بررسی و تحلیل قرار دهد و بدین طریق مضمون و محتوا و نیز دامنه شمول آن را مشخص نماید. از بررسی و تحلیل تعاریف و توصیفات کانت از «فلسفه استعلایی» و تدقیق در عناصر و مقوّمات اصلی آن تعاریف و نیز توجه به پیوستگی میان آن عناصر به دست می آید که اولاً فلسفه استعلایی متضمن نقد اساسی بر عقل محض در دو وجه نظری و عملی آن است. یعنی فلسفه استعلایی، بر خلاف آنچه در بادی امر به نظر می رسد، هم معطوف به مباحث نظری یا فلسفه نظری کانت مانند معرفت شناسی، مابعدالطبیعه و ... است و هم ناظر بر مباحث عملی یا فلسفه عملی کانت از قبیل دین، اخلاق، حقوق و نظایر آن. ثانیاً مبنای شمول این فلسفه بر دو حوزه نظری و عملی، وجود زمینه مشترک میان آن دو یعنی وجود عناصر پیشین به ویژه احکام تألیفی پیشین در آنهاست. ثالثاً مشتمل بر تشکیل نظامی معمارانه مبتنی بر ایده ای خاص و بر حسب مفاهیم و اصول پیشین است.
بررسی امکان وجود رابطه ای قابل فهم میان «طرح مفهومی» و «محتوای تجربی»(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
استدلال دیویدسن علیه اعتبار تمایز «طرح مفهومی» و «محتوای تجربی»، یا به اصطلاح «جزم سوم تجربه گرایی» بحث های فراوانی را برانگیخته است. دو ایراد کلی به دیدگاه دیویدسن از این قرار است: ۱. بر خلاف ادعای دیویدسن، استدلال های او «اصل ایده یک طرح مفهومی» را مردود نمی شمارد، بلکه انتقادهای او صرفاً به برداشت خاص کواین از «طرح مفهومی» وارد است. ۲. کل استدلال های دیویدسن مبتنی بر آموزه های معناشناختی او است و پذیرش و رد آنها اساساً وابسته به موضعی است که در برابر نظریه معنای او اتخاذ می کنیم. در این مقاله پس از بیانِ مختصر استدلال دیویدسن و دو ایراد یادشده، انتقاد تازه ای به استدلال دیویدسن مطرح می کنیم به این مضمون که استدلال دیویدسن علیه تجربه گرایی حتی در صورت موفقیت نتیجه ای ضعیف تر از آن چه خود او ادعا می کند به دست می دهد. حتی اگر فرض کنیم استدلال دیویدسن صحیح است، او فقط نشان داده نظریه هایی که تجربه گرایان تا به حال عرضه کرده اند نمی تواند نقش توجیهیِ تجربه حسی را تبیین کند. از این جا، بر خلاف ادعای دیویدسن، نمی توان نتیجه گرفت که ارائه چنین تبیینی علی الاصول ممکن نیست. به طور خاص به یکی از پاسخ هایی که تجربه گرایان در سال های اخیر ارائه کرده اند اشاره می کنیم، که دست کم از گزند انتقادات ضدمبناگرایانه دیویدسن در امان است.