مقالات
حوزه های تخصصی:
جورج ادوارد مور در دو مقاله خود به دو جمله اشاره می کند که در هر یک به ظاهر تعارضی میان صدر و ذیل جمله وجود دارد که از آن به پارادوکس مور تعبیر می شود: «من سه شنبه گذشته به سینما رفتم اما باور ندارم که این کار را انجام دادم». «من باور دارم که او بیرون رفته است، اما او بیرون نرفته است». از نظر مور پارادوکس در این است که از یک سو شخص در باره خود سخن به ظاهر متناقض و یاوه ای می گوید و از سوی دیگر این سخن در باره او می تواند صادق باشد. در پیرامون این پارادوکس مسائل متعددی مطرح شده است از جمله اینکه این پارادوکس نه تنها در اظهار بلکه در باور، اندیشه، تمایلات و مانند اینها نیز مطرح می شود. مسأله دیگر اینکه گفته اند که در پارادوکس مور دو تقریر را باید از هم متمایز کرد: یکی تقریر حذفی که مثال آن این است: «p و من باور ندارم که p » و دوم تقریر ارتکابی که مثال آن این است: «من باور دارم که p، اما چنین نیست که p». ویتگنشتاین کشف این پارادوکس را مهمترین کار مور می داند که در آن نوع خاصی از بی معنایی و یاوگی مطرح شده است. وی از تأثیر بسیار این کشف بر خود سخن می گوید. در این پژوهش می کوشیم پارادوکس مور را در آینه تحلیل مفسران اندیشه اش به ویژه نظر ویتگنشتاین در باره آن تحلیل و بررسی کنیم.
ادراک، معیار تبیین رابطه نفس و بدن در فلسفه برگسون(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
ساختمان فلسفه برگسون به دو بخش مجزای حقیقت و مجاز یا روح و ماده منقسم می گردد که در واقع با توسل به قوه شهود هر دو یکی هستند اما با رجوع به هوش، شبح این دوگانگی بصورت سوبژکتیو بر ذهن ما متبادر می گردد. به عقیده برگسون ماهیت ذاتی تمام اشیاء عالم هستی همان دیرند است که تنها با توسل به معرفت شهودی بصورت ابژکتیو قابل ادراک است. اما هوش از درک آن عاجز بوده و لذا دوگانگی روح و ماده را بر ذهن تحمیل می نماید. با توسل به شهود، دیرند در عالم هستی در سیر صعودی، روح را و در سیر نزولی، ماده را می سازد. یعنی هر دوی روح و ماده از یک جوهر واحد به نام دیرند انتشاء می یابند اما در عین حال دو واقعیت ابژکتیو مجزا می باشند. برگسون رابطه نفس و بدن را بصورت تجربی با توسل به نظریه ادراک خویش تبیین می نماید. بدین نحو که ادراک را شامل دو جریان ادراک محض و یادناب می انگارد که بدلیل عدم سنخیت این دو جریان با یکدیگر نقطه ای دو رویه را در این معادله به نام یادمانده-نمود مفروض می گیرد که بدلیل داشتن خصوصیت حسی-نفسانی قادر است میان ادراک محض و یادناب پیوند برقرار سازد. در هر صورت از آنجا که برگسون دغدغه هستی شناختی دارد، لذا تبیین وی از رابطه نفس و بدن به کمک یادمانده-نمودها، از این منظر، نتوانست در حل این معمای پیچیده به توفیقی فراتر از دستاورد دکارت نائل آید.
بررسی نظریه ی اتکای اولیات بر علم حضوری، بر مبنای دیدگاه های ملاصدرا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
نظریه ی ارجاع علم حصولی به علم حضوری ریشه در دیدگاه فیلسوفانی همچون ملاصدرا دارد و در آثار متفکران متاخر همچون مصباح یزدی پرورانده شده است. هدف این مقاله وضوح بخشی معرفت شناسانه به این دیدگاه با ابتناء به آثار ملاصدراست. این منظور با طرح چهار پرسش و پاسخ به آن ها انجام خواهد شد. این چهار پرسش متمرکز به چهار ویژگی اساسی اولیات و پیدا کردن ریشه ی آن ها (سه ویژگی از این چهار ویژگی) در متن علوم حضوری است. اولین ویژگی واقع نمایی اولیات است، دومین ویژگی کلیت آن هاست، سومین ویژگی ضرورت قضایای اولی است و چهارمین ویژگی پایه بودن این قضایاست. بایستی ریشه ی این چهار ویژگی را در متن علم حضوری که واقعیتی شخصی و ظاهرا فاقد وصف ضرورت است پیدا کنیم، آن هم به گونه ای که آنچه می گوییم از سنخ استدلال و استنتاج نباشد، در غیر اینصورت ویژگی چهارم اولیات (پایه بودن اولیات) را رعایت نکرده ایم.
شهیدصدر و عقل گرایی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
عقل گرایی در تقابل با تجربه گرایی، به معنای اعتقاد به معارف و قضایای پیشینی است. شهید صدر در دو کتاب فلسفتنا و الاسس المنطقیه للاستقراء تحلیل دقیقی از دیدگاه های معرفت شناختی بهخصوص در زمینه نزاع عقل گرایی-تجربه گرایی به عمل آورده است. ایشان مکتب معرفت شناختی خود را به عنوان مکتب ذاتی معرفی می کند که در اعتقاد به معارف پیشینی همسو با عقل گرایان بوده و قائل به فطری بودن اصل امتناع تناقض است، همچنین احکام ریاضی را با دیدگاهی رئالیستی و مبتنی بر نظریه انتزاع بدیهی و فطری می داند؛ اما در بحث از علیت، با بیان تمایز علیت عقلی و تجربی حکم بر محتمل دانستن علیت به مفهوم عقلی کرده و همچنین بدیهی بودن اصل اولیه استقراء یا همان اصل عدم مداومت تکرار را نمی پذیرد و از عقل گرایان ارسطویی فاصله می گیرد. با وجود اختلاف شهید صدر در برخی اصول بدیهی و سیر معرفت شناختی با عقل گرایان اما در کل او یک مبناگرای عقلی است.
ارزش و ساختار معرفت در فلسفه فارابی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
«ارزش و ساختار معرفت»، از مباحث جدید در معرفت شناسی است. این مبحث همچنین از چالش انگیزترین مباحث معرفت شناختی بوده، ذهن همه معرفت شناسان معاصر را به خود مشغول داشته و آرا و نظرات مختلفی در باب آن عرضه شده اند. در ذیل این این، معمولاً به مسائلی همچون نظریه صدق، معیار حقیقت و خطا، نظریه توجیه، و بداهت پرداخته می شود. با اینکه این مبحث در معرفت شناسی معاصر در کانون توجه قرار گرفته و اهمیت بسیار یافته است، لیکن این بدان معنا نیست که فلاسفه اسلامی متقدم به آن نپرداخته یا متعرض آن نشده اند. بر این اساس، فارابی «مؤسس فلسفه اسلامی» در آثار مختلف خویش، برای نخستین بار در فلسفه اسلامی، به بحث پیرامون موضوعات یا مسائل فوق پرداخته است. در نوشتار حاضر نشان داده خواهد شد که او به عنوان یک متفکر واقع گرا، در مبحث نظریه صدق، قائل به مطابقت است و معیار تمییز حقیقت و خطا در شناخت بشری را تبیین نموده است؛ در نظریه توجیه، مبناگرایی در تصدیقات را برگزیده است؛ به مسئله بدیهیات توجه داشته و ملاک و اقسام آن را دقیقاً برشمرده است. در انتهای نوشتار حاضر، دیدگاه های برخی از محققان در خصوص فارابی، ملاحظه، بررسی و احیاناً نقد خواهند شد.
معیارهای ارزیابی عقلانیت باورهای دینی در رویکرد جامع نگر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
ارزیابی عقلانیت نظری و عملی نظام باورهای دینی از مهم ترین وظایف و کارکردهای فلسفه دین است که موجب فهم مشترک عقلانی ما از ادیان می شود. در این زمینه، در این تحقیق، رویکرد جامع نگر انتخاب شده است که در آن به روش استقرایی معیارهای متفاوتی برای سنجش عقلانیت باورهای دینی استفاده می شود؛ معیارهایی مانند امکان اثبات برهانی، کلیت و جهانشمولی، ثبات و تغییرپذیری، انسجام درونی، بساطت و پیچیدگی، داشتن نتیجه عملی مناسب، استقلال از حجیت متون دینی، میزان تاثیرپذیری از عوامل معرفتی و غیرمعرفتی دارای اهمیت خاص خود هستند. بکارگیری این معیارها در رویکرد جامع نگر نشان می دهد که مجموعه باورهای دینی دارای سطوح مختلفی از عقلانیت نظری و عملی هستند. براین اساس می توان نظام باورهای دینی را به سه گروه عمده باورهای بنیادی، باورهای میانی و باورهای حاشیه ای تقسیم کرد که در این تقسیم، باورهای بنیادی دارای عالی ترین سطح عقلانیت، باورهای حاشیه ای دارای نازل ترین سطح عقلانیت و باورهای میانی هم در جایگاه بین آن دو هستند. حال بانظر به اهمیت محوری باورهای بنیادی در درجه اول و باورهای میانی در درجه دوم، برای بسط گفتگوی پیروان ادیان الهی و مذاهب اسلامی و گسترش صلح و همزیستی بشری، توصیه می شود عمدتا بر باورهای بنیادی تمرکز شود، زیرا عموم پیروان ادیان و بعضا دیگر خداباوران درباره آنها اتفاق نظر دارند. البته در گفتگوی مذاهب اسلامی، تلاش برای گسترش فهم مشترک از باورهای میانی هم مهم است.
تبیین کشف و شهود و تعیین جایگاه و حجیت آن با تکیه بر نظام معرفتی ملاصدرا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
کشف و شهود یکی از مهمترین ابزار های کسب معرفت در فلسفه اسلامی می باشد. و همواره یکی از عناصر اصلی حکمت در اسلام به لحاظ روش، اتکا به یافته های شهودی بوده است.<br /> نگارنده در این مقاله تلاش نموده است تا با ایضاح مفهوم کشف و شهود و دستیابی به معنایی روشن از آن، به بیان ویژگی های اصلی آن پرداخته و این ویژگی ها که به نظر می رسد در سه عنوانِ اصلی خطا ناپذیری، شخصی بودن و مشکک بودن خلاصه می شود را شرح و تحلیل نماید؛ سپس به بیان کاربرد ها و تاثیرات شهود بر دستگاه فلسفی صدرایی پرداخته و در این راستا با رجوع به منابع دست اول نسبت به روشن ساختن تاثیر کشف و شهود در این نحله فلسفی اقدام نموده است. و ضمن بیان برخی از انواع و تقسیمات شهود بر اساس ملاک های مختلف و مرسوم در بین حکما و عرفا، به ذکر نکاتی در خصوص انواع شهود بر اساس سعه وجودی مدرِک های گوناگون و عدم حصر عقلیِ تقسیمات شهود پرداخته و کشف و شهود را به تعداد وجودات دارای شهود صاحب انواع متعدد و مختلف می داند و سپس با توجه به دو ویژگی انتقال ناپذیری و تشکیکی بودن شهود، حجیت آن را مورد بررسی قرار می دهد.
عقل و نقش آن در فهم نصوص دینی با نگاهی به اندیشه های شیخ مفید و غزالی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
ارتباط بین عقل و دین از جمله مسائلی است که متفکران اسلامی از دیرباز با امعان نظر به آن پرداخته اند. جستار حاضر این موضوع را از منظر غزالی و شیخ مفید به عنوان دومتکلّم و متفکّر بزرگ اسلامی بررسی می کند. نتایج به دست آمده در نوشته های غزالی مبین آن است که وی معانی چهارگانه ای برای عقل ذکر کرده است که عبارتند از عقل نظری و عملی و عقل اکتسابی و غریزی. در نزد غزالی علوم دینی بر علوم عقلی برتری دارد و شرع را بر عقل مقدم می شمارد. و معتقد است که عقل در طلب معرفت ذات الهی ناتوان است. اما شیخ مفید، متکلمی عقل بنیاد است که از راه احتجاجات عقلی، به تبیین گزاره های کلامی و فقهی می پردازد و اندیشمندان را به سوی ایمان استدلالی فرا می خواند. در نظر او، عقل به عنوان منبعی در جهت دفاع از آموزه های وحیانی به حساب می آید. وی علاوه بر بهره مندی از عقل در مباحث کلامی، در مباحث نقلی نیز، مطابقت و مخالفت مفاد حدیث با عقل را ملاک صحّت و سقم حدیث می داند. از آنجا که مفید فهم حدیث را منوط به توجّه دقیق و عمیق عقلانی می داند، با اصحاب حدیث ، به عنوان جریانی ظاهرگرا به مخالفت پرداخته است.
پدیدارشناسی دین از نگاه ژوکو بلیکر و نقد مبانی آن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
داعیه پدیدارشناسی دین به عنوان یک رشته دانشگاهی از اوایل سده بیستم مطرح شد. بنابراین، یک رشته جدید است و محققان تصور یکسانی از آن ندارند. به اعتقاد بلیکر، پدیدارشناسی دین به سه معنا استعمال می شود: 1) تنظیم و نظام مندسازی پدیدارهای دینی. 2) گونه شناسی انواع مختلف ادیان. 3) پژوهش در ساختارهای ماهوی و معانی پدیدارهای دینی. به اعتقاد او، معنای سوم به نحو دقیق تری از ماهیت پدیدارشناسی دین پرده برمی دارد. همچنین، باید بین پدیدارشناسی دین به مثابه یک روش و پدیدارشناسی دین به مثابه یک رشته مستقل تمییز نهاد. پدیدارشناسی به مثابه یک روش مبتنی بر دو اصل تعلیق و رؤیت ذات است و در علوم دیگر نیز کاربرد دارد. پدیدارشناسی به مثابه یک علم سه ابزار دارد: 1) تئوریا دلالت های دینی پدیدارهای مختلف را نشان می دهد. 2) لوگوس منطق درونی باورها و اعمال دینی را آشکار می سازد. 3) انتلخیا توضیح می دهد چگونه ادیان به تبع یک مسیر مشخص تغییر می کنند. برخلاف تلقی پدیدارشناسان دین و از جمله ژوکو بلیکر مبنای رویکرد آن ها با چالش ها و تردیدهایی جدی مواجه است و تثبیت آن ها نیازمند بازاندیشی انتقادی است.
نزاع درباره«هنجار»، در معرفت شناسی طبیعی شده(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
کواین سعی دارد مسائل غیر علمی ای که به شکل سنتی در معرفت شناسی مطرح بودند، از معرفت شناسی طبیعی شده خود حذف کند، و معرفت شناسی را به مثابه علم؛ یا به تعبیری به مثابه فصلی از روانشناسی تجربی مطرح کند. ییگوان کیم در انتقاد به کواین، مدعی است رویکرد کواین مستلزم حذف هرگونه عنصر هنجاری از معرفت شناسی است و از آنجا که -بر اساس استدلال کیم- خود مفاهیم «معرفت» و «باور» مفاهیم هنجاری هستند، در نتیجه نه معرفت و نه باور، نمی توانند موضوع معرفت شناسی طبیعی شده کواین باشند. در اینجا نشان می دهیم، عنصر هنجاری، به دو معنا در فلسفه کواین قابل دفاع است، ولی قبول عنصر هنجاری، ظاهرا با دفاع کواین از اصل تحقیق پذیری معنا، سازگار نیست. نهایتا سعی داریم این ناسازگاری ظاهری را با تفسیری از اصل تحقیق پذیری کواین، از بین ببریم.