مقالات
حوزه های تخصصی:
در این مقاله تلاش میشود تا نگاهی منصفانه تر و امروزیتر به سوفسطائیان، آموزگاران بدنام تاریخ، شود. دربارة اینان دستکم باید به چند نکته توجه کرد: نخست اینکه ما آنان را از طریق آثار و دیدگاههای دشمنان توانا و زبردستشان، یعنی سقراط، افلاطون و غیره میشناسیم. دوم، از آنجاییکه سوفسطائیان، وارثان لایقی برای تبلیغ راه و هدف خویش نداشتند، در زمرة اموات درآمدند. سوم، برغم همة بدنامیهایی که در نتیجة تبلیغات گستردة مخالفان، نصیب سوفسطائیان شد، بنظر میرسد دستکم پارهیی از افکار و آراء آنها که معطوف به موفقیتهای اجتماعی بوده و منجر به تعمیم تعلیم و تربیت و تساوی مردم در کسب و احراز مقامات و مناصب شده، با جامعة دموکراتیک امروز سازگارتر است. چهارم، شاهکار سوفسطائیان، رواج مباحث انسانشناسی بجای مباحث تقریباً بیفایدة جهانشناسی بوده که این رویکرد خود جای تأمل و تقدیر فراوان دارد.
«کوگیتو»ی دکارت و جهات تاریخی آن در اندیشه آگوستین و «انسان معلق» ابن سینا
حوزه های تخصصی:
در مقاله حاضر ابتدا به تبیین «کوگیتو» یا «میاندیشم» دکارت بعنوان آغازگر فلسفة عصر جدید در تاریخ غرب و اینکه چگونه از نظر او فکر و نفس، مقدم بر هر شیئی است، پرداخته میشود. او میخواهد با شک دستوری خود و سفر به درون، نشان دهد که قوای عقلی انسان قادر به گذر از جهان محسوس و تجربه و رسیدن به جهان حقایق است و بدینسان انسان قادر به شناخت نفس خویش نه بنحو استنتاجی بلکه بنحو شهودی است. در واقع با «میاندیشم» دکارت بر اصالت و نقش قوام بخشی اندیشة انسان برای کل عالم تأکید میشود؛ زیرا انسان مقام تازهیی در هستی مییابد. او خود را موجودی میشناسد که وجودش یقینیتر از همه چیز است. در حقیقت دکارت در تأملات خود ضرورت یک نقطة آغاز مبتنی بر اصالت فاعل شناخت را احساس میکند؛ بدین معنا که فلسفه میبایست از تأملات یک «من» خودآگاه آغاز شود.
سپس بمنظور ریشهیابی تاریخی اندیشة دکارت به آگوستین پرداخته شده است، زیرا آگوستین ظاهراً نخستین کسی است که فکر انسان را دلیل بر وجود او میداند و از این لحاظ او را میتوان پیشرو دکارت دانست. در نهایت نیز بالاخره برهان «انسان معلق» ابن سینا و اینکه چگونه آدمی میتواند مجرد از هر چیزی باشد جز نفسش، مطرح میشود؛ اینکه آیا میتوان گفت که نسبت ابن سینا در فلسفه های عصر جدید بنحوی انعکاس یافته است؟ یعنی آیا در عصر جدید، تمثیل «انسان معلق» ابن سینا در «فکر میکنم، پس هستم» مورد استفاده نبوده است؟ در حقیقت میتوان «کوگیتو»ی دکارت را نوعی «انسان معلق» ابن سینا دانست که بنحو بیواسطه بخود شهود دارد. در «کوگیتو»ی دکارت گویی «انسان معلق» ابن سینا اتکای فکر و هستی خود را در همان نکتة تلاقی فکر و هستی مییابد، زیرا هستی از طریق فکر بنحو مستقیم و بیواسطه نسبت بخود حضور دارد و فکر با آگاهی از «خود» هستی پیدا میکند.
بررسی امکان تأثیرپذیری افلاطون از زرتشت؛ با تأکید بر آموزﮤ «مثل» افلاطون و «فروهر» زرتشتی
حوزه های تخصصی:
هدف این مقاله بررسی تاثیراتی است که افلاطون از تفکر شرقی مخصوصاً از شخص زرتشت پذیرفته است. هیچ انسانی را یارای آن نیست که بتواند نظامی فلسفی، بدون یاری جستن از اذهان دیگر بنیان نهد و افلاطون نیز از این قاعده مستثنی نیست. اگر این مسئله ثابت شود نه تنها از ارج و قرب او نمیکاهد بلکه برارزش و غنا و جامعیت آثار او نیز میافزاید. هدف نگارنده در نگارش این نوشته این است که بدور از تعصب ورزی کورکورانه نسبت به ایران باستان یا ارادت ورزی متعبدانه به یونان باستان، تأثیرپذیری افلاطون از تفکر شرقی ـ ایرانی زرتشت را مورد بررسی و کنکاش قرار دهد.
شاخصه های جهان بینی ایرانی در فلسفه امپدوکلس
حوزه های تخصصی:
در این مقاله، مطرح میشود که بین جهانبینی ایرانی و فلسفة امپدوکلس آکراگاسی رابطه هایی وجود دارد. نگارنده بر آنست که بین ستیزه مهر و کین در فلسفه امپدوکلس با نزاع خیر و شر در جهان بینی ایرانی شباهت زیادی وجود دارد. امپدوکلس در جهانشناسی خود برای جهان هستی قائل به چهار مرحله است که در واقع مراحل نزاع مهر و کین است، در باورهای ایرانی نیز اعتقاد به فرایند چهار مرحلهیی جهان آفرینش که عرصه ستیزه خیر و شر است، از کهنترین زمانها وجود داشته است. در این مقاله نگارنده شواهدی از تأثیرگذاری جهان بینی ایرانی بر فلسفه امپدوکلس ارائه میدهد.
ارسطو در اسفار
حوزه های تخصصی:
افکار و اندیشه های ارسطو در طول تاریخ توجه اندیشمندان و فلاسفه را به خود جلب کرده است. گروهی آن اندیشه ها را پذیرفته و گروهی به نقد آن نشسته اند. یکی از بزرگترین اندیشمندان در جهان اسلام، صدرالمتألهین است که با شناخت همة اندیشه های مشائی، اشراقی، عرفانی و کلامی، طرحی نو در انداخته و فلسفهیی تازه بنا نهاده است. وی اندیشه های بسیاری از اساتید فلسفه را در حکمت متعالیه خود مورد بررسی قرار داده است. یکی از این بزرگان اندیشه، ارسطوست. در این مقاله همة آرایی که ملاصدرا در کتاب بزرگ اسفار از ارسطو نقل کرده و به او نسبت داده، شناسایی و مستندسازی شده اند و مورد نقد و بررسی قرار گرفته اند.
خاستگاه تاریخی علم منطق (رویکردی تاریخی به فلسفه منطق)
حوزه های تخصصی:
شناخت تطور تاریخی دانش منطق نیازمند مطالعات نظاممند و گسترده است تا توصیف مستند و تبیین مستدل از توسعه اندیشه های منطقی به دست آید. چنین جهت گیری، بدلیل دشواریهایی، در پژوهشهای معاصر کمتر بچشم می خورد.
اندیشة نظری هر دوران و در نهایت اندیشة دوران ما، محصولی تاریخی بشمار میآید که در ازمنة گوناگون اشکال بسیار متفاوت دارد. بنابرین دانش تفکر مانند هر علم دیگری، دانشی تاریخی است که رشد تاریخی اندیشة بشری را شامل میشود. راهگشای اندیشه بسوی حقیقت مطلق را نمیتوان صرفاً تراکم کمّی معلومات تلقی کرد، بلکه این تلاش و حرکت همچنین، شامل تعدد و تکامل ابزارهای منطقی است که بکار شناخت جهان میآیند؛ بگونه یی منطق صوری، خود از زمان ارسطو تاکنون عرصة مناقشات جدی بوده است و میتوان گفت منطق جدید ، پدیداری تاریخی است که زاده قرون متمادی تکامل است . ازاینرو دانش منطق ملازم با مجموعه شناختهای علمی به پیش می تازد.
تجدید نظر در تاریخ فلسفه با الهام از دیدگاه شیخ اشراق
حوزه های تخصصی:
نظریه غالب در بین بیشتر متفکران و محققان تاریخ علم و فلسفه این است که آغاز فلسفه، هنر، فرهنگ و علم یونان و غایت آن تمدن جدید غرب و مدرنیته است و در این بین ارزش و اهمیتی برای شرق قائل نیستند. اما برخی از متفکران شرقی خاستگاه تفکر و فلسفه را شرق میدانند. یکی از این متفکران، فیلسوف اصیل ایرانی، شیخ شهاب الدین سهروردی است که آغاز تاریخ فلسفه را از هرمس، حکیم شرقی میداند نه از تالس، فیلسوف یونانی. نگارنده در این مقاله تلاش دارد که این ادعای سهروردی را مورد تحلیل قرار داده و شواهد آن را بررسی کند.