یکی از سیاستمداران برجسته و صاحب نام دوره قاجاریه ، میرزا حسن مستوفی الممالک است که به طور متناوب مسئولیت های وزارت و صدارت عظمی را بر عهده داشته است . خاندان مستوفی به صورت مستمر سمت مستوفی گری و سامان دهی امور مالیه را در اختیار داشته اند . تقوای سیاسی و میانه روی مستوفی الممالک ، مورد توجه سیاست گذاران کشور بود و لذا نه تنها در دوران قاجار و مشروطه ، بلکه در آغازین سال های پادشاهی نو پای پهلوی نیز باعث به دست گرفتن سکان هدایت دولت توسط مستوفی شد . نویسنده این مقاله می کوشد تا ضمن بررسی کارنامه سیاسی مستوفی در عصر قاجار ، آخرین کابینه او در دولت پهلوی را نیز مورد بحث قرار دهد ؛ تحلیلی که در ره یافتن به درک چگونگی رویکرد دولت مدرن پهلوی به طبقه روشن فکر سنتی مؤثر خواهد بود.
قدرت گرفتن و به سلطنت رسیدن رضاشاه، محصول همراهى جمعى از روشنفکران و فعالا سیاسى و فکرى، براى پایان دادن به وضع پرآشوب کشور و استقرار تمرکز سیاسى و برقرارى نظم و امنیت در کشور بود. یکى از روشنفکرانى که در آن زمان یار رضاخان شد و او را تا رسیدن به سلطنت و بعد از آن همراهى کرد، عبدالحسین تیمورتاش بود. وى بعد از رسیدن رضاشاه به سلطنت، به پاس زحماتش، به وزارت دربار پهلوى انتخاب شد و در این سمت نیز مصدر خدمات شایانى براى رضاشاه بود؛ ولى به یکباره از وزارت دربار پهلوى به زندان افتاد و در آن جا به طرز فجیعى کشته شد. این پژوهش، مى کوشد تا به شکل علمى و روشمند، علل صعود و سقوط تیمورتاش را مورد ارزیابى و تجزیه و تحلیل قرار دهد. نگارنده، در این پژوهش در پى پاسخگوئى به دو پرسش زیر است: پرسش اول: چرا رضاشاه با وجود گزینه هاى متعدد، تیمورتاش را به وزارت دربار پهلوى برگزید؟ پرسش دوم: با وجود خدمات برجستها ى که تیمورتاش به حکومت پهلوى کرد، رضاشاه چرا به یکباره او را از مقام خود فرو گرفت؟ در پاسخ به این پرسش ها، دو فرضیه مطرح شده است: فرضیه اول: رضاشاه، تیمورتاش را به خاطر لیاقتش و همچنین، به علت تلاش هاى بىا مانش براى رساندن او به سلطنت، و به خاطر نیازى که به او داشت، به مقام وزارت دربار برگزید. فرضیه دوم: قدرت گیرى روزافزون تیمورتاش در مقام وزارت دربار و تبدیل شدن او به شخص دوم مملکت، باعث شد تا دیکتاتور ظنینى چون رضاشاه، از وجود وی براى بقاى تاج و تختش بیمناک شود و او را از مقام خود عزل نماید.
یکی از مباحث مهم و در عین حال مبهم در علم فقه مسئلهی موسیقی است که براساس تقسیم موسیقی به دو نوع سازی و آوازی، مسالهی حرمت و عدم حرمت خوانندگی ذیل مبحث غنا و موضوع نوازندگی تحت عنوان لهو و لعب مورد نظر قرار می-گیرد. در این پژوهش آنچه مد نظر قرار گرفته است خوانندگی می باشد. در این میان، موضوع شناسی توسط کارشناس (عرف خاص، موسیقیدان) به جهت کشف حکم فقهی از اهمیت وافری برخوردار است. در بحث غنا ما با دو نظریه کلی مواجه هستیم: 1- حرمت به وصف ملازم 2- حرمت به ذاته در این پژوهش با تحلیل نظریهی حرمت غنا به عنوان ملازم و نظری اجمالی به تعاریف واژه های مرتبط با موسیقی ایرانی به این نتیجه رسیده ایم که ردیف های آوازی به مثابه قالب هایی هستند برای اجرای صحیح آواز که بسته به نوع شعر (محتوا) مورد استفاده درآن، از پستی یا والایی برخودار وخود کیفت صوت به ذاته حرمتی به همراه ندارد. به عبارت دیگر از این قالب که به شیوه بسیار منطقی نظام بندی (ردیف) شده اند هم میتوان استفاده صحیح و نیز نادرستی داشت. این برداشت دقیقا منطبق بر نظریهی حرمت به عنوان ملازم (رای مرحوم فیض کاشانی) میباشد.