فیلتر های جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۱٬۳۶۱ تا ۱٬۳۸۰ مورد از کل ۱٬۴۵۰ مورد.
فلسفه به مثابه دانش متقن
ویتگنشتاین و اذهان دیگر
حالت مثالی گفتار
منبع:
فرهنگ ۱۳۷۵ شماره ۱۸
حوزه های تخصصی:
در این مقاله من به مجموعه کلّی اندیشه هابرماس نخواهم پرداخت، بلکه در عوض، سعی خواهم کرد با توصیف یکی از نکات کلیدی و محوری اندیشه او درک خاصّی از آن مجموعه کلّی ارائه دهم.این نکته کلیدی و محوری، همان مفهوم حالت مثالی گفتار (ideal speech situation) است.حالت مثالی گفتار به آن حالتی از گفتگوی چند نفر با همدیگر اشاره دارد که از لحاظ موازین و هنجارهای گفتگوی چند نفره، دارای ایدهآلترین شکل ممکن است.حالتی است که نه در عالم واقع وجود دارد و نه هیچوقت بطور کامل بوقوع خواهد پیوست، امّا همچون معیاری برای سنجش نزدیکی یا دوری گفتگوی چند نفره ما نسبت به بهترین وضعیّت ممکن بکار خواهد رفت.ممکن است خواننده با خواندن این توضیحات با تعجب بپرسد که چرا حالت مثالی یکی از عادیترین فعالیتهای زندگی روزانهمان، یعنی گپ و گفتگوی چند نفره، برای هابرماس اهمیتی کلیدی و محوری دارد.در پاسخ به این سؤال سعی خواهم کرد در ابتدا، نقش این ایده را در اندیشه هابرماس نشان دهم و سپس به توضیح کامل آن بپردازیم.
از یقین گمشده
نقد برداشت گایر از رد انگاره نگری کانت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
این نوشته تلاشی است برای نشان دادن این نکته که نگاه گایر در کتاب رد انگاره نگری کانت با طرح اینکه مکان به شیء فی نفسه قابل اطلاق است تا چه اندازه بر فهمی غیرکانتی و غیر منطبق با نگاه فلسفی کانتی بنا شده و چگونه با همین برداشتِ غیرکانتی انگاره نگری کانتی را واقعگرایانه[1] فهمیده، درحالی که همه ویژگی بروز اندیشه فلسفی کانت به اینست که شیء فی نفسه یا وجود بیرون از سوژه هست ولی هیچ شناخت پدیدارانه ای از آن ممکن نیست و از همین رو مکان بدان قابل اطلاق نیست. تلاش خواهد شد با رجوع به متن کانت روح اندیشه وی آشکار و از آن طریق فهم تجربه نگرانه[2] گایر را با تردیدی فلسفی مواجه کرد. برای دفع مطول شدن، مقاله پیش رو تنها به فهم گایر از ویراست دوم نقد نخست کانت نظر داشته، به بخش دیگری از کتاب وی که به آثار متاخر کانت Nachlass استناد کرده نظر نداشته، زیرا روح استدلال وی در آن بخش نیز بر همان فهم تحلیل شده در این مقاله استوار است.
تحلیل و نقد تبیین دکارتی ِلاک درباره ی این باور و ارائه ی تبیینی بدیل مبتنی بر آموزه ی ویتگنشتاین متأخر «هر فردی در آگاهی از خودش خطاناپذیر است»(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
ما بر این باوریم که: «آگاهی فرد نسبت به خودش خطاناپذیر است»، در حالی که آگاهی او نسبت به سایر چیزها و یا حتی آگاهی سایر افراد نسبت به او را خطاناپذیر نمی دانیم. چگونه می توان چنین عدمِ تقارنی را تبیین کرد؟ متداول ترین پاسخ، معمولاً مبتنی بر تبیین دکارتیِ لاک است. ما ابتدا، این تبیین را به چهار فرضیه فرو می کاهیم و سپس با آشکار ساختن تبعات معناشناسانه، معرفت شناسانه و هستی شناسانه ی این فرضیه ها نشان خواهیم داد که چرا می توان (و یا باید) به دنبال تبیینی بدیل باشیم. در پایان نیز با اتکای بر آراء ویتگنشتاین متأخر، تبیین بدیلی را ارائه خواهیم کرد که بر اساس آن، باور به خطاناپذیری فرد در آگاهی از خودش، صرفاً به یک پیش فرض زبان شناسانه برمی گردد که ما را برای تفسیر کلام یکدیگر آماده می سازد.