على فتحى

على فتحى

مطالب

فیلتر های جستجو: فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۱ تا ۴ مورد از کل ۴ مورد.
۱.

هیدگر و پایان فلسفه(مقاله علمی وزارت علوم)

نویسنده:

کلید واژه ها: وجود تفکر پایان فلسفه گذشت از متافیزیک غفلت از وجود

حوزه های تخصصی:
تعداد بازدید : 157 تعداد دانلود : 210
هیدگر در آثار خود به کرّات از پایان فلسفه سخن گفته است. در این مقاله برآنیم تا ریشه هاى گذشت از مابعدالطبیعه و پایان فلسفه را با عنایت به رهیافت تاریخى متأثر از دیلتاى و تمناى او براى رسیدن به خوانشى ناب از آموزه هاى مسیحیت نشان دهیم. از فحص در آثار او مى توان چنین استنباط کرد که فلسفه از دید او دو معنا دارد: در معناى نخست او فلسفه را مرادف با متافیزیک مى گیرد و معتقد است که تاریخ متافیزیک با غفلت از وجود و پرداختن به موجودات آغاز شده است و نیست انگارى اى که بشر غربى در دام آن گرفتار آمده، نیز چیزى جز غفلت از حقیقت وجود نیست؛ اما در معناى دوم فلسفه را مرادف تفکر قرار مى دهد و معتقد است هرچند فلسفه به معناى متافیزیک به پایان راه رسیده است، فلسفه به معناى تفکر و نسبت جدید با وجود مى تواند روزنه اى براى بشر ایجاد کند. در این مقال، بیشتر معناى نخست ادعاى هیدگر مورد بررسى قرار گرفته است تا ادعاى غامض او وضوح بیشترى یابد و در پایان، مقاله با ملاحظات انتقادى کوتاهى بر دیدگاه او پایان یافته است.
۲.

«زمان» از دیدگاه ملّاصدرا و برگسون(مقاله علمی وزارت علوم)

کلید واژه ها: زمان ملاصدرا برگسون آن دیرند

حوزه های تخصصی:
تعداد بازدید : 486 تعداد دانلود : 641
زمان حقیقتى است که با وجود انسان پیوند یافته است و انسان همیشه خود را در چنبره آن مىیابد،گویا انسان اسیرِ زمان است و راهى براى برون رفت از این اسارت ندارد. ملّاصدرا و برگسون کهفیلسوفانى از دو سنّت فلسفى متفاوت هستند، در تلقّى خویش از زمان، افقى تازه گشوده و راهى نوآغازیده اند. هم ملّاصدرا و هم برگسون بر آن بوده اند که حقیقت زمان را باید در نسبت با وجودتفسیر کرد. ملّاصدرا زمان را حقیقتى مى داند که از نحوه وجود مادّیات انتزاع مى شود؛ برگسون نیززمان را مرادف حرکت مى داند و آن را دیرندى مى شمارد که فقط از طریق خودآگاهى و شهود محض قابل درک است و بنیاد هستى ما را تشکیل مى دهد. در این نوشتار، پس از تبیین زمان از منظر این دو فیلسوف، سعى خواهیم کرد تا میان این دو دیدگاه، الفتى ایجاد نماییم و روزنه اى براى مقارنه و تطبیق بگشاییم.
۴.

اخلاق و نسبت آن با دین از دیدگاه کانت

نویسنده:
حوزه های تخصصی:
تعداد بازدید : 610
اخلاق مبتنی بر تکلیف کانت، اخلاقی است که بر پایه اصالت عقل استوار است. اخلاق رواقیون، مالبرانش، لایب نیتس و شوپنهاور و بسیاری دیگر ناشی از دستگاه مابعدالطبیعه (متافیزیکی) آنهاست. آنان اخلاق را از دین استنتاج می کردند. اما کانت به خود می بالد که اخلاقی را بنا نهاده که از دین و متافیزیک مستقل است. در فلسفه کانت، به عکس سایر دستگاه های فلسفی، متافیزیک و دین بر پایه اخلاق قرار گرفته است، ولی در سایر دستگاه های فلسفی، اخلاق بر پایه دین و متافیزیک قرار دارد. نوشتار حاضر بر آن است که رابطه دین و اخلاق را از دیدگاه کانت ـ یکی از بزرگ ترین متفکّران مغرب زمین ـ تبیین کند.

کلیدواژه‌های مرتبط

پدیدآورندگان همکار

تبلیغات

پالایش نتایج جستجو

تعداد نتایج در یک صفحه:

درجه علمی

مجله

سال

حوزه تخصصی

زبان