"در مطالعات ترجمه اصطلاح دورگه به منتهایی اطلاق می شود که آمیزه ای از دو زبان و دو فرهنگ مختلف باشند. این اصطلاح هم در مورد متنهای ترجمه شده به کار می رود، یعنی متنهای مقصدی که نشانه های زبان و فرهنگ مبدا در آنها حفظ می شود، و هم در مورد متنهایی، به ویژه ادبیاتی، که آمیزه ای از زبان مستعمره ها و استعمارگران سابق باشند، مثلا شعر یا رمانی که نویسنده ای هندی به زبان انگلیسی بنویسد و در آن نشانه های فرهنگی خود را حفظ کند.
مقاله حاضر نشان می دهد که ادبیات مهاجرت هم در واقع مجموعه متنهای دورگه ای است که به دست نویسندگان مهاجر نوشته می شود، و نتیجه می گیرد که نویسنده پسااستعماری، با نویسنده مهاجر در این جنبه اشتراک دارد که هر دو دورگه اند و در جستجوی هویت تازه ای هستند، هویتی که در جهان بینابین قرار دارد و منجر به پدید آمدن متنهایی می شود که هم از لحاظ زبانی و هم از لحاظ فرهنگی، به همان فضای بینابین تعلق دارند، یعنی فضایی و جهانی که بین فرهنگ بومی و فرهنگ استعمارگر یا مهاجرپذیر قرار دارد."
مقاله حاضر که به بررسی معنا در ترجمه می پردازد، ضمن تردید در کارآیی و اعتبار فنون تقلیل گرای تحلیل معنا، یعنی تحلیل مولفه ای و تحلیل گزاره ای در ترجمه، برای معنا دو بخش ثابت و پویا قائل می شود. این مقاله بر آن است که آنچه تمامی ترجمه های یک متن مبدا را به یکدیگر مربوط می کند، اشتراک آنها در بخش ثابت معناست، و آنچه آنها را از هم متمایز می کند، بخش پویای معناست که تغییرپذیر است، و موجب تنوع و تکثر ترجمه هایی است که از هر متن مبدا پدید می آید.
"یکی از دشواریهای عمده تدریس در کلاسهای ترجمه، تعیین ترتیب ارائه متون برای تمرین ترجمه در دوره های ترتیب مترجم است. اصلی که به طور معمول عموم مدرسان ترجمه رعایت می کنند این است که سطح دشواری متون را بر پایه دو روش مختلف تعیین می کنند. در روش اول میزان دشواری درک زبان مبدا را می سنجند و در روش دوم دشواریهای مربوط به ترجمه متن مبدا را مشخص می کنند. در هر دو روش، تعیین سطح دشواری در سه سطح واژگانی، نحوی و مفاهیم حاضر در متن تعیین می گردد. از میان سه سطح گفته شده، سطح سوم دشوارتر از دو سطح دیگر می نماید. مفاهیم حاضر در متن، اعم از این که مرجعی عینی و ملموس یا مرجعی تجریدی و غیر ملموس داشته باشند، می توانند جهانی یا غیرجهانی باشند. بدیهی است مفاهیمی که جهانی و همگانی باشند، هم به آسانی درک می شوند و هم به سهولت ترجمه می شوند. ترجمه مفاهیم غیرجهانی، بخصوص پس از رفع دشواریهای مربوط به درک متن، لزوما دشوار نیست. در مقاله حاضر چارچوبی برای تعیین میزان دشواری متن در سطح واژگانی و نحوی ارائه شده است. در ادامه مقاله پیشنهاد شده است که موثرترین شیوه این است که متونی که برای ترجمه در کلاس داده می شوند بر اساس نوع و مقوله مفاهیم از یکدیگر تفکیک شوند و سپس بر اساس میزان دشواریهای واژگانی و نحوی طبقه بندی شوند.
"
"آنچه امروز نقد ترجمه نام گرفته، در واقع سنجش کیفیت ترجمه بوده و اساس آن بررسی مقابله ای است، به این صورت که بخش های متناظر دو متن مقصد و مبدا با هم مقایسه می شود و ترجمه هر بخش در چارچوب مفهوم ""معادل"" که خود مفهومی غیردقیق و تابع قضاوت شخصی است، با عنوانهایی چون ""غلط"" و ""درست"" سنجیده می شود. این رویکرد تقلیل گرا و جز نگر برای نقد ترجمه کافی نیست اگر چه ممکن است برای آموزش ترجمه یا حوزه هایی نظیر آن مفید باشد. نقد ترجمه، چون نقد ادبی، نیاز به چارچوبی نظری دارد که فراتر از بررسی مقابله ای باشد.
مقاله حاضر بر آن است تا نشان دهد، تحلیل انتقادی گفتمان چارچوب نظری مناسبی است که می تواند دیدگاههای لازم برای نقد ترجمه را در خود جای دهد. به این ترتیب نقد ترجمه به جای جستجوی غلط و درست باید بررسی کند انتخابهای مترجم (انتخابهای واژگانی، دستوری، ...) چه دلالتی دارند، کدام چارچوب ایدئولوژیکی را منعکس می کنند، و هویت های فرهنگی را چگونه به تصویر می کشند. نقد ترجمه می تواند در چارچوب تحلیل انتقادی گفتمان، ترجمه را از دیدگاههای مختلف نقد کند؛ مثلا از دیدگاه استعمارگرایی، پسااستعماری، فمینیسم، مناسبات قدرت، و جز آن. بنابراین نقد ترجمه در واقع نقد ایدئولوژی هاست و به زبان تازه ای نیاز دارد که با زبان مقابله تفاوت دارد"