روایتگری بدن و خودرنجوری رستگارانه در شخصیت های آثار ساموئل بکت، با نظر به ثنویت دکارتی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت و فلسفه سال هجدهم پاییز ۱۴۰۱ شماره ۳ (پیاپی ۷۱)
127 - 154
اگر جستجوی انحاء مختلف وجود و نیز بررسی قابلیت های زبان از کلیدی ترین مسائل اندیشه ساموئل بکت باشند، بی شک وی این دو را جهت شناخت هرچه بهتر آدمی و برقراری ارتباط با جهان پیرامون به کار می گیرد. بکت متأثر از ثنویت گرایی دکارتی بر این باور است که مفارقت جوهری نفس و بدن باعث شده زبان آدمی ذاتاً از برقراری ارتباط با جهان پیرامون ناتوان باشد. لذا وی بر آن است تا نشان دهد بدن جداشده از نفس ناگزیر است با خلق زبانی نو به روایتگری خود در جهت رفع کاستی های ارتباطی اش بپردازد. بکت برای انجام این مهم از بدن، اجزاء و حرکات آن کمک می گیرد. وی معتقد است هر چه بدن رنجورتر باشد، تلاش آن برای دیده شدن مشهودتر است. لذا در آثارش شخصیت هایی با بدن های معلول و ناتوانی های متعدد جسمی به تصویر می کشد. به باور بکت، بدن از طریق روایتگری کاستی های خود می تواند موانع ارتباطی را تا حدودی از سر راه بردارد. ازاین رو، شخصیت های آثارش نه فقط گلایه ای از وضع اسف بار خود ندارند، بلکه همچون همراهی همیشگی تااندازه ای به نقص های جسمی خود عادت می کنند که بشود گفت گونه ای خودرنجوری در رفتار و حرکات شان دیده می شود. همراهی این رنج ها با شخصیت های بکت در پایان سیر جستجوی شان، آن ها را به نوعی خودآگاهی از سویی و فراتر رفتن از بدن های رنجور خود از سوی دیگر می رساند؛ به گونه ای که در اثر این خودآگاهی و از خلال یک جور مکاشفه، به رهایی دست پیدا می کنند که برای آن ها شکلی از رستگاری قلمداد می شود. در نگارش این مقاله از روش تحلیلی انتقادی استفاده شده است. نتایج این پژوهش نشان می دهد که ساموئل بکت از ثنویت دکارتی رفته فراتر و تلاش می کند شأن و جایگاه ازدست رفته بدن را، با این فرض که بدن بزنگاه رخداد آگاهی است، به آن بازگرداند.