تحلیل تطبیقی از انقلاب اسلامی و نظریه انتقادی در حوزه نگرش به نظام بین الملل
منبع:
انقلاب پژوهی سال ۱ پاییز و زمستان ۱۴۰۲ شماره ۲
69 - 98
حوزه های تخصصی:
مرکزیت گفتمانی انقلاب اسلامی ایران به عنوان یکی از بزرگ ترین انقلاب های مردمی قرن بیستم و به تعبیری نخستین انقلاب پست مدرنیستی مبتنی بر یک اندیشه انتقادی در ابعاد داخلی و بین المللی بوده است. در واقع انقلاب اسلامی با به چالش کشیدن و نقد مفاهیم و آموزه های دنیای متجدد همانند ظهور انسان مدرن با هویتی جدید، حاکمیت فراروایت های کلان و روایت تک خطی از تاریخ و توسعه که پایه و اساس گفتمان مدرنیسم شکل می داد و با بازخوانی و شالوده شکنی از این مقولات و ایجاد گسست معرفت شناسانه، افق جدیدی در میان نظریات انقلاب ها و مسیر توسعه جوامع گشوده است. طرح مفاهیم و آموزه های جدید و ارائه قرائت های متکثر از پدیده های مختلف در نظام بین الملل با تأکید بر آموزه های ارزشی و غیرمادی و رهایی بخشی انسان از ساختارهای استعمارگونه موجود از جمله این مفاهیم نقادانه بوده است. پژوهش پیش رو در پی پاسخگویی به این پرسش است که در یک مقایسه تطبیقی آیا می توان پدیده انقلاب اسلامی در حوزه نگرش به نظام بین الملل را با نظریه انتقادی مکتب فرانکفورت یکسان انگاشت؟ روش پژوهش بر اساس روش تحلیل تطبیقی و ابزار آن بر اساس منابع موجود کتابخانه ای بر اساس اهداف، شعارها، دیدگاه ها و قرائت های رهبران انقلاب اسلامی است. یافته های پژوهش بیانگر آن است که بامطالعه و بررسی اصول نظریه انتقادی و تطبیق آن با مبانی شکل دهنده به انقلاب اسلامی می توان گفت باوجود شباهت های لفظی و بیانی بین شعارها و اهداف و دیدگاه های انقلاب اسلامی و نظریه انتقادی، اما به علت تفاوت در مبانی هستی شناسی، معرفت شناسی و روش شناسی انقلاب اسلامی ایران و مکتب انتقادی، نمی توان این دو را یکسان پنداشت و به لحاظ بار معنایی این دو مکتب علیرغم شباهت های لفظی هر یک برخواسته از جهان بینی و گفتمان منحصربه فردی هستند.