رابطه نظریه های ضمنی هوش با ذهنیت فلسفی و باورهای معرفت شناختی مدیران آموزشی مدارس متوسطه دخترانه شهر مریوان
حوزه های تخصصی:
هدف: این پژوهش با هدف بررسی رابطه نظریه های ضمنی هوش با ذهنیت فلسفی و باورهای معرفت شناختی مدیران آموزشی مدارس متوسطه دخترانه شهر مریوان انجام شد. روش کار: روش پژوهش توصیفی از نوع همبستگی بود. جامعه آماری شامل کلیه مدیران زن مدارس متوسطه اول و دوم شهرستان مریوان به تعداد 75 نفر بوده که به صورت کل شماری تمامی آنها در پژوهش دخالت داده شده اند (یعنی حجم نمونه برابر با جامعه آماری در نظر گرفته شده است). جهت گردآوری اطلاعات از سه پرسشنامه باورهای ضمنی هوش عبدالفتاح و ییتس(2006)، ذهنیت فلسفی سلطانی(1375) و باورهای معرفت شناختی شومر(1990) استفاده شده است. داده ها با استفاده از مدل یابی معادلات ساختاری تحلیل شدند. نتایج: یافته ها نشان داد که بین نظریه هوش افزایشی و نظریه هوش ذاتی با ذهنیت فلسفی و باورهای معرفت شناختی مدیران آموزشی مدارس متوسطه دخترانه شهر مریوان رابطه مثبت و معنی داری وجود دارد (05/0>P). همچنین مؤلفه های ذهنیت فلسفی و باورهای معرفت شناختی توانایی پیش بینی باورهای ضمنی هوش را دارند.نتیجه گیری: براساس نتایج حاصل می توان بیان نمود که مسئولان آموزشی با بهره مندی از نظریه های ضمنی هوش، می توانند زمینه لازم جهت رویش ذهنیت فلسفی و بهبود باورهای معرفت شناختی مدیران را فراهم نمایند.