احسان لشگری تفرشی

احسان لشگری تفرشی

مدرک تحصیلی: استادیار جغرافیای سیاسی دانشگاه یزد

مطالب

فیلتر های جستجو: فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۲۱ تا ۳۰ مورد از کل ۳۰ مورد.
۲۱.

شناخت کارکردهای گفتمان نظامی حکومت افشاریه در ایجاد حس تعلق مردم به قلمرو سرزمینی ایران(مقاله علمی وزارت علوم)

کلید واژه ها: هویت اجتماعی گفتمان نظامی گری حکومت افشاریه ایران

حوزه های تخصصی:
تعداد بازدید : ۴۸ تعداد دانلود : ۵۵
هویت مشترک اجتماعی پدیده ای تاریخی بوده و در هر مقطعی از زمان متأثر از فرایندهای سیاسی – اجتماعی صورت بندی ویژه ای از هویت متجانس اجتماعی شکل می گیرد. به بیان دیگر هویت مشترک اجتماعی به معنای ایجاد احساس تعلق به قلمرو سیاسی - اجتماعی معین؛ محصول تلاش آگاهانه یک طبقه سیاسی برای ایجاد ابزاری است که ابقای قدرت و اعمال حاکمیت را تسهیل نماید. میلیتاریسم نادری در عصر افشاریه نقش مهمی در تجمیع اجزای پراکنده طایفه ای- قومی در ایران داشته است. لیکن در این مطالعات کمتر به چگونگی عملکرد نظامی گری حکومت افشاریه و نقش آن در ایجاد حس تعلق مردم به قلمرو سرزمینی پرداخته شده است. در این مقاله کوشش گردیده با اتکا به روش تفسیری؛ چگونگی صورت بندی گفتمانی مفهوم هویت مشترک اجتماعی در سرزمین ایران، در عصر نادرشاه افشار موردبررسی قرار گیرد. در این راستا با واکاوی متن اجتماعی - سیاسی این مقطع زمانی چگونگی ساماندهی مؤلفه های مؤثر بر آن از طریق رویکرد نظامی نادرشاه در ایجاد حس تعلق سرزمینی در ایران موردبررسی قرار می گیرد. نتایج پژوهش نمایان گر آن است که جهت گیری ساخت هویت مشترک اجتماعی در این دوره عمیقاً متأثر از رویکردهای نظامی حاکمیت بوده و عواملی نظیر غیریت سازی ژئوپلیتیک با همسایگان شرقی به ویژه گورکانیان هند، اجبار سیاسی- نظامی در جهت تقریب آموزه های تشیع و تسنن در جهت ایجاد یک امپراطوری بزرگ اسلامی و اعتباردهی به نیروهای نظامی ایلات مهم ترین مؤلفه های ایجاد هویت مشترک اجتماعی در این دوره بوده است.
۲۲.

واکاوی مؤلفه های محیطی نظریه پاتریمونیالیسم در مطالعه تکوین دولت در ایران تا پیش از پهلوی اول(مقاله علمی وزارت علوم)

کلید واژه ها: پاتریمونیالیسم عوامل محیطی دولت استبداد پهلوی اول ایران

حوزه های تخصصی:
تعداد بازدید : ۴۲ تعداد دانلود : ۳۰
هدف: در مورد چگونگی صورت بندی دولت استبدادی در ایران پیش از پهلوی اول نظریات مختلفی ارائه گردیده که یکی از مهم ترین آن ها نظریه پاتریمونیالیسم ماکس وبر است. از منظر "ماکس وبر" در پاتریمونیالیسم؛ اراده شخصی پادشاه اعمال گردیده و به مثابه تنها ابزار ساماندهی و هدایت جامعه قلمداد می گردد. تطبیق پذیری این نظریه با سیر تحول دولت در ایران پیش از پهلوی اول و تا پیش از تشکیل دولت مدرن مورد استقبال تعداد زیادی از اندیشمندان واقع شده است. لیکن در صورت بندی این تطبیق؛ صرفاً مؤلفه های اقتصادی- فرهنگی این نظریه مورد استناد قرار گرفته و کمتر به مقتضیات سیاسی- فضایی فلات ایران پرداخته شده است.روش و داده ها: در این پژوهش کوشش گردیده با روش توصیفی- تحلیلی و از منظر جغرافیای سیاسی علل ظهور تداوم و تثبیت دولت پاتریمونیال پیش از پهلوی اول و تا پیش از شکل گیری دولت مدرن در ایران تحلیل گردد.یافته ها: یافته های تحقیق نشان می دهد مجموعه ای از عوامل از جمله بنیادهای محیطی سرزمین ایران از جمله کمبود آب و عدم دسترسی مداوم به آن در تمامی فصول؛ زمینه شکل گیری معیشت کوچ نشینی را در ایران فراهم می نموده است و ظهور انسجام میان قبایل و طوایف مختلف جزء با کارکرد سیاسی سلطان پاتریمونیال امکان پذیر نبود. به دنبال آن مازاد تولید زمین داران محلی و طبقه سرمایه دار شهری توسط دولت پاتریمونیال در قالب خراج تصاحب می گردید. از سوی دیگر موقعیت ژئوپلیتیک مخاطره خیز ایران موجب می گردید که تنها رهبرانی توتالیتر توان ایجاد اتحاد میان طوایف نامتجانس در فلات ایران را در مقابل نیروهای خارجی متخاصم داشته باشند.نتیجه گیری: به طور کلی کارکرد پادشاه پاتریمونیال در نتیجه مقتضیات طبیعی و انسانی در ایران؛ منطقی تمامیت خواه و «فوق جامعه» را سامان داده بود که قابل تقلیل به نهادی در کنار سایر نهادهای اجتماعی نبود. مجموعه این عوامل جغرافیایی تطبیق پذیری فزاینده ای را میان نظریه پاتریمونیالیسم ماکس وبر و الگوی ساخت دولت در ایران پیش از پهلوی اول ایجاد نموده است.نوآوری،کابرد نتایج: در نظریه پاتریمونیالیسم؛ علل تداوم ساخت پادشاهی استبدادی فارغ از لحاظ نمودن ابعاد محیطی تبیین گردیده است. لیکن مطالعه عناصر جغرافیایی تکوین دولت در ایران؛ توان توجیه علل انباشت قدرت در نزد پادشاه را مطابق نظریه پاتریمونیالیسم دارا است.
۲۳.

مولفه های موثر در برساخت هویت سرزمینی در عصر هخامنشیان مبتنی بر اندیشه پادشاهی فره ایزدی در چارچوب دیدگاه پدیدارشناسی روح هگل(مقاله علمی وزارت علوم)

کلید واژه ها: Achaemenid Charismatic King Territorial Identity Phenomenology of soul Hegel هخامنشیان پادشاه فره ایزدی هویت سرزمینی پدیدارشناسی روح هگل

حوزه های تخصصی:
تعداد بازدید : ۳۶ تعداد دانلود : ۲۴
نگاه غیرتعمیم گرا به هویت سرزمینی و وابسته دانستن آن به اندیشه های سیاسی در سالیان اخیر در مطالعات جغرافیای سیاسی انتقادی مورد توجه قرار گرفته است. در این راستا مبدا اولیه وابسته دانستن مفهوم هویت سرزمینی به دولت؛ به اندیشه های هگل باز می گردد. از نظر وی هویت سرزمینی صورت عقلانی اندیشه برساخت شده توسط دولت در روی زمین می باشد که در هر جابه جایی از تاریخ شکلی از این پدیدار ظاهر می گردد. در این راستا اندیشه سیاسی رهبر فره ایزدی یکی از عناصر مهم در ساخت هویت سرزمینی در عصر هخامنشی بود که در طی آن رهبران سیاسی برگزیده خدا بر روی زمین دانسته شده و در سایه وجودی او امکان شکل یابی انسجام اجتماعی و تداعی یک قلمرو سیاسی میسر گردید. در این پژوهش کوشش گردیده با روش تحلیل محتوای متون تاریخی مولفه های موثر در برساخت هویت اجتماعی در عصر هخامنشیان در چارچوب دیدگاه پدیدارشناسی روح هگل تبیین گردد. یافته های تحقیق بیان گر آن است که برساخت آگاهی نسبت به جایگاه پادشاه در عصر هخامنشی حاصل یک سنتز تاریخی بود که تفسیر سنتی از پادشاهان مقتدر جای خود را به پادشاه منتسب به اهورمزدا می دهد. این مشروعیت قدسی قادر گردید جمعیت نامتجانس تابع حکومت هخامنشیان را در قالب یک هویت مشترک یکپارچه نماید. ضمن اینکه غیریت سازی ژئوپلیتیکی هخامنشیان با حکومت های پیرامونی به ویژه دولت- شهرهای یونانی جلوه ای از تعارض اندیشه پادشاه فره ایزدی با اندیشه های معارض بود که در برساخت انسجام سرزمینی مردم ایران موثر بود.      
۲۴.

جستاری در برساخت ملی گرایی در جغرافیای سیاسی ایران مبتنی بر مفهوم حکومت مندی در عصر پهلوی اول(مقاله علمی وزارت علوم)

کلید واژه ها: ناسیونالیسم حکومت مندی جغرافیای سیاسی ایران باستان پهلوی اول

حوزه های تخصصی:
تعداد بازدید : ۳۴ تعداد دانلود : ۳۱
مفهوم حکومت مندی که نخستین بار توسط میشل فوکو در سال 1978 مطرح گردید؛ مشتمل بر مطاله تکنیک ها، فرایندها و رویکردهایی است که در چارچوب آن حکومت ها کلیه ابعاد زیست شهروندان را کنترل می نمایند. در چارچوب این رویکرد شناختی؛ این گفتمان اجتماعی - سیاسی است که در مقطع مشخص از تاریخ بُعد سیاسی فضا را خلق می نماید. در این راستا یکی از قلمروهای موضوعی مهم در چارچوب مفهوم حکومت مندی؛ شناخت چگونگی ساخت مولفه های ناسیونالیسم متأثر از نقش آفرینی گفتمان های حاکمیت می باشد. در این دیدگاه هویت ملی صرفاً جنبه طبیعی ندارد بلکه امری برساخته می باشد که در گذر زمان توسط قدرت سیاسی به صورت خاطره جمعی تثبیت گردیده و احتمال بازساخت در آینده را نیز دارد. در این مقاله کوشش گردیده با اتکا به روش تفسیری و با استفاده از مضمون نظری حکومت مندی گفتمانی؛ چگونگی صورتبندی مفهوم ناسیونالیسم در عصر پهلوی اول و پیامد آن در جغرافیای سیاسی ایران واکاوی گردد. یافته های تحقیق بیان گر آن است که ساخت هویت ملی در عصر پهلوی اول بر مبنای گفتمان سراسربینی ناسیونالیسم باستان گرای ایرانی در جهت همبستگی اقوام و طبقات اجتماعی ساماندهی گردید. ضمن اینکه بخشی از مفصل بندی ملی گرایی بر اساس پیوند دهی و رابطه برساخته در مقابل «دیگری» با ارجاع به مؤلفه های تخاصم ژئوپلیتیک پی ریزی شد. در این انگاره رهبری فره ایزدی تنها عاملی بود که می توانست اقدام به برقراری عدالت فضایی میان اقوام و طبقات مختلف اجتماعی نموده و با انطباق فضایی ملت و سرزمین قادر باشد ساخت جغرافیای سیاسی ایران را تثبیت نماید.
۲۵.

پیکربندی نهادی برساخت فدرالیسم منطقه ای ذیل گفتمان مدیریت سیاسی ملوک الطوایفی در ایران عصر قاجاریه(مقاله علمی وزارت علوم)

کلید واژه ها: گفتمان ملوک الطوایفی مدیریت سیاسی قلمرو فدرالیسم حکومت قاجاریه

حوزه های تخصصی:
تعداد بازدید : ۳۲ تعداد دانلود : ۳۲
از نظرگاه جغرافیای سیاسی پسامدرن چگونگی اداره، کنترل و نظارت بر مناطق مختلف زیرمجموعه یک کشور و تنظیم مناسبات اقتصادی و اداری در جامعه و الگوهای قبض و بسط قدرت سیاسی در فضای سرزمینی، یک فرایند خطی و تعمیم گرا محسوب نمی شود. بلکه مجموعه ای از گفتمان ها به مثابه مجموعه ای از عناصر نظام یافته ذهنی که در مقطعی از تاریخ گفتمان های رقیب را از صحنه خارج نموده است؛ شکلواره متفاوتی از تفویض اختیارات را نسبت به نهادهای سیاسی- منطقه ای و در متن تاریخی قلمرو پدیدار می نمایند. در این راستا در عصر قاجاریه(1796- 1925) مفصل بندی توزیع قدرت سیاسی ذیل گفتمان ملوک الطوایفی دارای گسست گفتمانی با دوره های پیشین بود. از جمله در دوره سلسله های صفویه ذیل گفتمان تشیع و افشاریه ذیل گفتمان میلیتاریسم الگوی توزیع قدرت سیاسی در سطح قلمرو از تمرکز بیشتری برخوردار بود. در این پژوهش کوشش گردیده با اتکا به روش تفسیری و در چارچوب مفهوم حکومت مندی فوکو چگونگی پیکربندی نهادی برساخت فدرالیسم منطقه ای در عصر قاجاریه ذیل گفتمان ملوک الطوایفی تحلیل گردد. یافته های تحقیق نمایان گر آن است که در گفتمان ملوک الطوایفی حکومت قاجاریه؛ علی رغم اینکه حکمرانی مبتنی بر سلطنت فردی بود؛ لیکن هم ارزی مبتنی بر توزیع قدرت سیاسی میان حکومت مرکزی با ایلات، زمین داران روستایی، سرمایه داران شهری و روحانیت موجب عینیت یابی فدرالیسم منطقه ای در جغرافیای تاریخی ایران گردید. بطوری که اعمال حاکمیت پادشاهان قاجاریه در پهنه قلمرو بدون نیاز به تشکیل ارتش دائمی و فراگیر و گسترش بوروکراسی توسط دولت مرکزی صورت می پذیرفت و دال مرکزی کشورداری به سوی تمرکززدایی و غیرکانونی شدن سلسله مراتب مدیریت سیاسی قلمرو پیش رفت.
۲۶.

جستاری در شناخت نظری مفهوم جغرافیای فرهنگی در چارچوب مکتب سازه انگاری(مقاله علمی وزارت علوم)

کلید واژه ها: قلمرو هستی شناسی سازه انگاری جغرافیای فرهنگی

حوزه های تخصصی:
تعداد بازدید : ۳۱ تعداد دانلود : ۲۵
در فلسفه ی علم و به ویژه در علوم انسانی تعریف و شناخت مفاهیم و موضوعات موردمطالعه، دارای مبناهای هستی شناسانه و معرفت شناسانه متفاوت و حتی متضاد می باشد. به عبارت دیگر شناخت یک مفهوم در مکاتب مختلف می تواند دارای تعاریف متضاد باشد. ازاین جهت تعیین چارچوب نظری شناخت یک مفهوم بنیادین؛، یکی از مبنایی ترین اصول در مطالعه و شناخت مفاهیم و موضوعات است. در علوم جغرافیایی یکی از مفاهیم و پارادایم های تعیین کننده ی حوزه ی معرفتی، جغرافیای فرهنگی است که تفسیر آن در مکاتب مختلف فلسفی - سیاسی ازجمله در سازه انگاری متفاوت است. به طورکلی مهم ترین محورهای فکری سازه انگاری و مفروضات آن مشتمل بر اهمّیّت ساختار معنایی در شکل گیری و تکوین واقعیّت، نقش هویت در شکل دادن به منافع و کنش دولت ها، اهمّیّت دادن به تبیین تکوینی به جای تبیین عِلی و این که همه ی سازه انگاران واقعیّت را برساخته ی اجتماعی می دانند. در این پژوهش کوشش گردیده با مراجعه به مستندات معتبر نظری نوعی نگاه نقادانه در رابطه با شناخت جغرافیای فرهنگی در مکتب سازه انگاری ارائه گردد. یافته های پژوهش بیانگر آن است که اصولاً ساحت هستی شناسانه جغرافیای فرهنگی در زیرمجموعه ی علوم جغرافیایی ناشی از ساختار بین الاذهانی یک جامعه ی مشترک انسانی در یک قلمرو فرهنگی- اجتماعی متمایز است.
۲۷.

مقتضیات شناختی رابطه ی سیاست و فضای جغرافیایی در چارچوب ساختارگرایی با تأکید بر آرای هگل(مقاله علمی وزارت علوم)

کلید واژه ها: سیاست فضای جغرافیایی ساختارگرایی شناخت هگل

حوزه های تخصصی:
تعداد بازدید : ۳۲ تعداد دانلود : ۲۵
تعیین چارچوب نظری شناختِ یک مفهوم بنیادین؛ یکی از مبنایی ترین اصول در مطالعه و شناخت مفاهیم و موضوعات است و ازجمله چگونگی شناخت اثرگذاری سیاست بر فضای جغرافیایی در مکاتب مختلف معرفت شناسی ازجمله در ساختارگرایی و به ویژه در آراء هگل متفاوت است. در این انگاره، حکومت در معنای وسیع خود حالت ناب واقعیت را که از اراد ه ی عقلانی انسان ها نشأت گرفته، نمایندگی می نماید. در این راستا کوشش گردیده با مراجعه به مستندات معتبر نظری اثرپذیری معرفت شناختی جغرافیای سیاسی در مکتب ساختارگرایی هگلی ارائه گردد. یافته های پژوهش بیانگر آن است که در مکتب ساختارگرایی نظام سیاسی- اقتصادی حاکم در یک دوره ی تاریخی نقش عِلی و تعیین کنندگی را برای شکل گیری و حدوث تغییر فضایی داراست و فضای جغرافیایی در نظر آن ها چیزی جزء تحول ساخت ها و تغییر شکل آن ها نیست. بر این مبنا رویکردهای شناختی جغرافیای سیاسی ناظر به تبارشناسی ساخت سیاسی-اجتماعی حاکم در مقیاس ملی با استفاده از منطق دیالکتیک است.
۲۸.

تبیین عاملیت ذهن در شناخت فضای جغرافیایی در چارچوب اگزیستانسیالیسم با تأکید بر آرای ژان پل سارتر(مقاله علمی وزارت علوم)

کلید واژه ها: فضای جغرافیایی ذهن اِگزیستانسیالیسم ژان پل سارتر

حوزه های تخصصی:
تعداد بازدید : ۲۵ تعداد دانلود : ۳۵
در علوم جغرافیایی مفهوم فضا و موضوعات مرتبط با آن، ازجمله مفهوم برنامه ریزی و آمایش فضا از مفاهیم بنیادین قلمداد می گردد که تفسیر آن در مکاتب مختلف معرفت شناسی متفاوت است. در این راستا، امکان ظهور یکی از دریافت های بنیادین درباره ی فضای جغرافیایی بر پایه ی فلسفه ی اگزیستانسیالیسم به ویژه در تطبیق با آثار ژان پل سارتر، فیلسوف فرانسوی، قابل بررسی است. با وجود تفاوت های مکتبی عمیق در اگزیستانسیالیسم، فیلسوفان بر این باور مشترک اند که اندیشیدن فلسفی با موضوع انسان آغاز می شود و طبق باور آن ها زندگی بی معناست؛ مگر اینکه خود شخص به آن معنا دهد. در اگزیستانسیالیسم سارتری، انسان محکوم به آزادی است و می بایست بار مسئولیت خود را به دوش بکشد که این مسئله در شناخت فرم ها و فرآیندهای جغرافیایی تبعات مهمی خواهد داشت. در این مقاله کوشش گردیده با رویکرد توصیفی - تحلیلی و با مراجعه به مستندات نظری، مفهوم نظری فضای جغرافیایی در دو ساحت "فضاشناسی" و "فضاسازی" در مکتب اگزیستانسیالیسم با تأکید بر آرای ژان پل سارتر تبیین گردد. نتایج پژوهش گویای آن است که مکتب اگزیستانسیالیسم، مورد تأکید سارتر قائل به شناخت فضا در چارچوب موضع ذهنی و معتقد به مکان مند بودن ذهن انسان است. در فضاسازی اگزیستانسیالیستی برای نیل به موقعیت های زیست بهتر در فضا، نیازمند اهمیت دهی بیش تر به تعامل آزادانه ی افراد با یکدیگر فارغ از تحمیلات ساختاری و نهادی ذیل مفهوم حکمروایی است.
۲۹.

جستاری در شناخت بازتاب فضایی عملکرد بازیگران سیاسی در چارچوب مکتب پدیدارشناسی هرمنوتیک(مقاله علمی وزارت علوم)

کلید واژه ها: بازیگران سیاسی فضای جغرافیایی پدیدارشناسی روش شناسی

حوزه های تخصصی:
تعداد بازدید : ۲۴ تعداد دانلود : ۱۹
در علوم جغرافیایی، شناخت چگونگی اثرگذاری بازیگران سیاسی در فضای جغرافیایی یکی از موضوعاتی است که تفسیر آن در مکاتب مختلف ازجمله در مکتب پدیدارشناسی متفاوت است. مکتب پدیدارشناسی ازجمله مکاتب فرا اثبات گرا است که به ویژه در دوره ی معاصر رشد قابل توجهی در مطالعات جغرافیایی و به ویژه در شناخت رابطه ی سیاست و فضا یافته است. پدیدارشناسی از ناقدان مدرنیسم به شمار می رود و هرگونه افتراق بین ذهنیت و فضا را مردود می شمارد. در این پژوهش، کوشش گردیده با اتکا به روش توصیفی–تحلیلی کارکردهای شناختی مکتب پدیداری در رابطه با شناخت چگونگی کارکرد بازیگران سیاسی بر  فضا ارائه گردد. یافته های تحقیق بیانگر آن است که تحولات پدیده ها و فرآیندهای موجود در فضای جغرافیایی تا حد زیادی از چارچوب های ذهنی و شهودی بازیگران تصمیم گیر متأثر بوده و دارای ویژگی های اختصاصی بوده و قابلیت تعمیم یابی ندارد. بر این مبنا تولید فضای جغرافیایی می تواند متأثر از احساسات، عواطف و ویژگی های شناختی بازیگران و اصحاب قدرت باشد و در جهت شناخت اثرات سیاست در تولید و بازساخت فضای جغرافیایی می بایست به ابعاد فردگرا و شهودی بازیگران سیاسی نیز توجه نمود. در این راستا یکی از سطوح مطالعات سیاست و فضای جغرافیایی می بایست مشتمل بر طبقه بندی تجربیات زیسته بازیگران سیاسی و شالوده شکنی نسبت به امر بازنمایی شده توسط آن ها و اثرات آن در تولید فضای جغرافیایی باشد.
۳۰.

اثرات معرفت شناختی امر سیاسی در جغرافیای سیاسی نسبیت گرا(مقاله علمی وزارت علوم)

کلید واژه ها: امر سیاسی فضای جغرافیایی معرفت شناسی گفتمان

حوزه های تخصصی:
تعداد بازدید : ۲۱ تعداد دانلود : ۱۵
در دیدگاه کلاسیک همواره مطالعه بُعد سیاسی فضا به مثابه بن مایه هستی شناختی جغرافیای سیاسی مورد اهتمام بوده است. بتدریج از دهه 1980 با توسعه دیدگاه های فرا اثبات گرا در جغرافیای انسانی؛ سیاست در تمامی حوزه ها از دولت و احزاب سیاسی تا جنسیت، طبقات اجتماعی اثرگذار گردید و کوچکترین روابط قدرت را مورد توجه قرار داد که در قالب مفهوم امر سیاسی تداعی یافته است. امر سیاسی درصدد نقد سازمان یابی فضا بر مبنای منطق صوری و ارائه گونه های جدیدی از بازساخت معرفت شناسانه در مطالعه رابطه سیاست و فضا بوده است. در این مقاله کوشش گردیده تبعات معرفت شناختی اعتباردهی به امر سیاسی در مطالعه رابطه سیاست و فضا تبیین گردد. یافته های تحقیق بیان گر آن است که اعتبار بخشی به کنشگری امر سیاسی سبب می گردند که فضاشناسی نیازمند معرفت شناسی اعتباری باشد. در این راستا ادراکات جمعی و بین الاذهانی است که وابستگی خاص به تحول تاریخی فضا و در نتیجه نیازمند تبارشناسی عامل قدرت داشته است. این تبارشناسی فضایی همواره در پیوند با تعارضی است که در جوامع بشری وجود دارد و امکان شناخت آنتاگونیستی فضا را شکل می دهد. بر این اساس معنای اجتماعی فضای جغرافیایی محل منازعه و مقاومت گروه های حاشیه ای و نیروهای هژمون در جامعه تلقی می گردد که در یک محدوده مشخص زمانی به نوعی تعادل سازشی می رسند. این فرایند موجب انطباق فزاینده الگوی معرفت شناختی جغرافیای فرهنگی و جغرافیای سیاسی با یکدیگر می گردد.

پالایش نتایج جستجو

تعداد نتایج در یک صفحه:

درجه علمی

مجله

سال

حوزه تخصصی

زبان