بررسی رمان شازده احتجاب براساس نظریه آلوده انگاری کریستوا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
ژولیا کریستوا ازجمله نظریه پردازانی است که با طرح نظریات متنوعی در حوزه هایی چون نقد ادبی، فمیسنیم و روان کاوی سعی کرده است میان ادبیات و روان کاوی پیوند نزدیکی برقرار سازد. او با طرح مفاهیمی چون سوژه سخن گو، امر نشانه ای و امر نمادین در پی آن است تا ارتباط زبان و سوژه را در فرایندی دیالکتیکی و پویا بررسی کند و در این مسیر، با نظریه آلوده انگاری سعی دارد ارتباط میان روان کاوی و زبان را روشن سازد. آلوده انگاری فرایندی است که طی آن سوژه زبانی با ورود به حوزه نمادین هرآن چیزی که مرزهای سوبژکیتویته اش را تهدید کند، دیگری پنداشته و سعی در طرد، نفی و واپس زنی آن دارد. در این پژوهش به خوانش رمان شازده احتجابِ هوشنگ گلشیری برپایه نظریه کریستوا می پردازیم. در این خوانشِ رمان با دردها و زخم ها و پلیدی های روح شازده احتجاب رویارو می شویم. او پس از تلاشی بیهوده برای بری کردن خود از هرآنچه آلوده می انگارد و پیوستن به پاکی و خلوص، خسته از بازسازی گذشته و رسیدن به فردیت مطلوب، از کنکاش در زوایای ذهنش دست برمی دارد و تسلیم مرگ می شود. نظریه آلوده انگاری در قالب ادبیات، متن را به مثابه دال برتر آلوده انگاری قلمداد می کند؛ این فرایند در ادبیات به شیوه های مختلفی ازجمله انکار و طرد مادر، نفی رابطه مادر-فرزندی، احساس جدال همیشگی با امر آلوده، تلاش برای دفاع از حریم سوبژکتیویته و ظهور واژگان و اصطلاحات ناخوشایند نشان داده می شود و متن را به جایگاهی برای نشان دادن ناخودآگاهی و تاریکی های روح و هرآنچه سایه ای از آن ترس و وحشت را به درون سوژه فرومی ریزد، تبدیل می کند تا فرد به والایش و تطهیر برسد.