صلح، همبستگی ملی و مشارکت عمومی (مقاله ترویجی حوزه)
درجه علمی: علمی-ترویجی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
نویسنده، در این مقاله، درصدد آن است تا روشن نماید که جامعه تنها روی رستگاری را در صورتی خواهد دید که به معنویت رویکرد نماید و همراه با نظامهای مادی جامعه، نظام اخوت دینی را سرلوحهی زندگی سازد. در سایهی چنین نظام اخلاقی - اجتماعی خواهد بود که تمام اهداف مترقی جامعه، همچون صلح، همبستگی و مشارکت عمومی و سایر آرمانهای آن به صورت تضمین شده و پایداری تحقق خواهد یافت. او ابتدا به تشریح جامعه به لحاظ نوع مناسبات آن میپردازد. سپس به نوع بینش انسان شناختی اسلام نظر میافکند که به انسان - به خصوص افراد جامعهی دینی - به عنوان انسان فرا سرزمینی مینگرد، که در عین حال به مثابه اندام واحدی میباشند. آنگاه فرایند جامعه و ضرورت داشتن نظام - مادی و معنوی - را مورد بررسی قرار میدهد، که ارگانیسم اخوت دینی در جامعهی دینی نقش نظام دومی را ایفا مینماید. در واقع، بحث در اینجا حالت کارکردی به خود میگیرد و آثار رفتاری چنین نظامی همچون صلح، همبستگی و مشارکت در اصلاح و انجام امور جامعهی خود و چگونگی تحقق آنها، و میزان نقشی که در حوزهی خود ایفا مینمایند، را به عنوان ثمراتی که مترتب بر آن است و ارمغانی ارزنده از آن میباشد، مطرح میسازد، و بحث خود را با یک نکتهی راهبردی در مورد کیفیت تبدیل تئوری به عمل به پایان میبرد.متن
همه جا سخن از صلح پایدار، امنیت، رفاه و آسایش انسان است. اصلاحات در سایهی همبستگی و مشارکت عمومی ورد زبان همگان است. شعارهای دل پسند و دهان پرکن و جذاب از بلندگوها به گوش میرسد، لیکن با همهی اینها باز این کاروان بشریت را در همان نقطهی دردمند و بلاخیز اولیهاش میبینیم. به راستی علت چیست و رمز این طلسم کدام است؟ البته مسأله آن قدرها هم بغرنج و غیر قابل حل نمیباشد و اگر کمی تأمل کنیم شاید پاسخ را در پرفراز زیر دریافت نماییم.
چنان که میدانیم، امروزه بحران هویت، بنبستهای اخلاقی، سقوط معنویت و ارزشهای دینی، نه تنها در جوامع غربی بلکه در کشورهایی که استیلای فرهنگ غرب را پذیرفته و یا مجبور به پذیرش شدهاند، انسانها را چونان گمشدگانی در تیه، سرگردان و پریشان نموده، حتی زنگ خطر را برایحکمرانان و سیاستمداران این جوامع نیز به صدا درآورده است.
در واقع، این بمبهای اتمی و سلاحهای مخوف نظامی نیست که آیندهی تمدن بشریت را تهدید میکند، این فرهنگ منحط ماده پرستی و فرهنگ بیگانه از اخلاق و معنویت است که تهدید کنندهی سعادت و بهروزی انسان است. در چنین فرهنگی است که این گونه سلاحها تولید و استفاده میشوند، در این فرهنگ است که آرامش، ثبات ملتها و صلح و آسایش جهانی قربانی افزونطلبی سرمایهداران و سلطهگری زورمندان میشود و آزادی و حقوق انسانها آشکارا به نام دمکراسی و دفاع از حقوق بشر پایمال میشوند.
مصلحان اجتماعی تاکنون همهی تلاش خود را برای نجات و امداد به خرج دادهاند و انواع نظامهای اجتماعی را در بوتهی آزمایش قرار دادهاند و در نهایت به جامعهی مدنی رسیدهاند و در این میدان هم، گونههای متفاوتی از آن را پیاده کردهاند؛ اما بدون ذرهای تردید در بوتهی معرفتی سکولاریتهی آن، و حاصل آن چیزی جز سرخوردگی بیشتر نبوده است. ممکن است اکنون خوانندهی این مطالب چنین جملاتی را خطابی بیانگارد و آن را نطقی پرشور، لیکن غیر مستدل به حساب آورد، اما حقیقت این است که شدت وضوح آن نیازی به استدلال باقی نمیگذارد و کافی است با اندک نگرشی به شانهی خود، مدعیات سیاسی ایدئولوژیکی فوکویاما، هانتینگتون و دیگران را دوباره مرور نماییم. (رک. «تئوری سازان سلطه»، اندیشهی حوزه، 47-48)
به نظر نگارنده مصیبت واقعی بشریت امروز، روگردانی از نیمهی پنهان وجود خویش، یعنی معنویت، است. به ویژه در مناطق آسیب پذیر فرهنگی، یعنی کشورهای جنوب و شرق و خاورمیانهی اسلامی، که کپیههای محو و مسخ شدهی فرهنگ غربی را بیتأمل در متن اولیه و تفاسیری که خود غربیان برای خود از آن مینمایند و یا بی اعتنا به تفاوتهای فرهنگیای که میان آنان و اینان وجود دارد، نصبالعین خود مینمایند و از سکولاریسم زشت و مردهای پیروی میکنند.
ما، اگر هم بخواهیم جامعهی مدنی داشته باشیم، باید به حکم عقل جامعهای را از نو پی ریزی کنیم که فرهنگ دینی و ملی ما در آن به رسمیت شناخته شده باشد و جز این بر بحران هویت ما میافزاید؛ و صد البته دین با تمدن هرگز در ستیز نبوده، بلکه اشراق بیشتری نیز به آن میدهد.
آنچه در این جستار ملاحظه مینمایید، نگرشی با این رویکرد به جامعهی دینی، به عنوان یافتن رمز باطل السحر جادویی است که در آن گرفتار آمدهایم.
آنالیز جامعهی بشری
عناصر اصلی تشکیل یک جامعه، دو چیز است:
1 ) افراد و آحاد انسانی که برپایهی تمنیات، منافع، آرمانها و علایق گوناگونی، در قالب گروهها و فرقهها، گرد هم میآیند.
2 ) روابط و مناسبات متقابلی که میان افراد با یکدیگر و گروههای متنوع درون جامعه با یکدیگر، برقرار است.
عنصر دوم، یعنی نحوهی شکل گیری روابط و مناسبات اجتماعی، در آراستن یک جامعه به آرایههای منحصر به خود نقش اصلی و تعیین کننده ایفا میکند و براساس آنها از یکدیگر متمایز میشوند.
جامعهی دینی، جامعهای است که در آن داوری با دین باشد و افراد آهنگ حرکت خود را با دین میزان نمایند، نه صرفا جامعهای که افراد آن متدین باشند. در جامعهی دینی دغدغهی دینداری چاشنی تمامی امور و برنامههای آن میباشد؛ از این رو در چنین جامعهای شبکهی روابط اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، حقوقی و اخلاقی بر اساس آموزههای دین تنظیم میشود. دین در تمامی خطوط و زوایای شبکهی روابط اجتماعی نافذ است. اما این بدان معنا هم نیست که جامعهی دینی همه چیزش را، از ریز و درشت، تنها از دین اخذ نموده، به تجارب و دانشها و فنون و روشهای آزمایش شدهی بشری بی اعتنا بوده، هیچ نیازی به منابع غیر دینی احساس نمیکند.1
انسان فراسرزمینی در جامعهی دینی
در این که انسان موجودی اجتماعی است، هیچ شکی برای احدی وجود ندارد؛ اما چگونگی اجتماعی بودن او همواره برای اهل تحقیق و اندیشه مسأله بوده است. برخی فقط از جنبهی پدیدارشناختی او را مورد مطالعه قرار داده اند و برخی از دید رفتار شناسی و برخی دیگر از زاویهی ساختاری و سازمانی و متغیرهای دیگر. همچنین عدهای، همچون مارکس، او را فقط موجودی مادی یافتهاند و اقتصاد و روابط تولید را عامل تعیین کننده برای او شناختهاند، و عدهی دیگری، همچون وبر، انسان را موجودی صرفا فرهنگی دانستهاند و این مؤلفهها را در تغییر او مؤثر تشخیص دادهاند.
آنچه در بحث ما بیشتر مورد توجه است چیز دیگری است و آن وجههی وطنی اوست. اغلب دانشمندان و نظریه پردازان علوم انسانی به انسان "سرزمینی" نظر داشتهاند و با نگاهی تنگ، او را در زندان سرزمینی که در آنجا به دنیا آمده است زندانی کردهاند؛ انسان مشهدی، انسان تهرانی، انسان کربلایی، مکهای و... . البته دانشمندانی نیز بوده و هستند که از فراز به او نگریسته و او را متعلق به تمام جهان دیدهاند، لیکن برای محقق ژرف نگر روشن است که تنها این ادیان الهی بودهاند که مرزهای خاکی و سرزمینی را درنوردیده، انسان را در هر جا که به دنیا آمده است، محدود و محصور نکردهاند. اگر جز انبیای الهی را نیز در این رصدگاه ملاحظه میکنیم، در واقع، آنان اندیشهی خود را از آن بزرگواران الهام گرفتهاند، چه آن که تمام نحلههای فلسفی به فلسفهی یونان باستان میرسد و آن هم میراث فلسفهی شرقی است که در آغاز، انبیایی چون ادریس و شیث آن را به بشر ارمغان دادهاند.
انسان سرزمینی، به قول روبرت موسیل (Musil Robert)، شاعر و حکیم آلمانی، 9 مشخصه دارد : شغل، ملیت، طبقه، تابعیت، جغرافیا، جنس، مشخصهی خودآگاه، و مشخصهی ناخودآگاه، و دیگر یک مشخصهی فردی (دارندرف، 1377، 115). 9 مشخصهی مزبور، پس از مرگ هر انسانی، به
اندیشه حوزه » شماره 55 (صفحه 144)
دیگران منتقل میشود، یعنی در واقع او آنها را از جامعهی خود وام گیری کرده بوده است. اما انسان فراسرزمینی، چنان که دارندرف (Ralf Dahrendorf) بررسی کرده است، علاوه بر آن 9 مشخصه، دارای یک مشخصهی مهمی است که همراه با انسان میمیرد، زیرا دهمین خصلت این انسان، مسلط و حاکم بر تمامی آن 9 خصلت است و آنها را کنترل کرده و جهت میدهد و تنها آن است که به خود شخص تعلق دارد و وجه تشخص او را میسازد. انسان فراسرزمینی به این تعبیر «نه تنها ساکن کشوری خاص است که ساکن "سیارهی زمین" نیز هست و بنابر این، به عنوان انسان فراسرزمینی از تمامی وابستگیها به جامعهای خاص، آزاد است» (دارندرف، 1377، 117-8).
چنین است که اسلام، به عنوان کامل ترین دین الهی، انسان مؤمن را با انسان مؤمن دیگر کفو دانسته و هیچ امتیاز سرزمینی یا نوع دیگر را برای احدی مجاز نشمرده است، زیرا اینها انسان را به بند میکشند، همان چیزی که انبیاء برای رهایی از هر نوع آن آمدهاند.
پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله در منشور برابری و برادری که در مسجد خیف ایراد شده، روی همین نکته تأکید فرموده است : «الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ تَتَکَافَأُ دِمَاؤُهُمْ وَ هُمْ یَدٌ عَلَی مَنْ سِوَاهُمْ یَسْعَی بِذِمَّتِهِمْ أَدْنَاهُمْ»؛ همگی مؤمنان برادرانی هستند که خون شان با یکدیگر همسانی دارد و همه شان به منزلهی قدرت واحدی علیه دیگرانند چنان که فرودست شان در وفا به پیمان اجتماعی امت همچون هر شهروند امت اسلامی دیگر، در تلاش است. (الکلینی 1 ، 1365 ، 403)
امیرالمؤمنین علی علیهالسلام نیز در همین راستا، در ضمن شعری، به بیان این مطلب پرداخته است:
الناس من جهة التمثال اکفاء ابوهم آدم و الام حواء
لافضل الا لاهل العلم انهم علی الهدی لمن استهدی ادلاء...2
یعنی مردم همه از نظر شکل ظاهری همتای یکدیگرند؛ پدرشان آدم و مادرشان حوا است، و هیچ برتری برای کسی بر دیگری نیست جز برای اهل دانش که راهنمای دانشجویانند.
فرایند جامعه و ضرورت نظام (مادی و معنوی)
نظام هستی و جامعه، عنوان مطالعاتی است که در مورد پیوند پدیدههای اجتماعی به عمل آید. قرآن مجید تحت عنوان «نظام آیهای» در همین ارتباط ما را به مطالعات کیهانی، بیولوژیکی، فیزیولوژیکی و نفسانی سوق میدهد تا در نتیجهی آن بتوانیم نظام حاکم بر پدیدهها را ادراک نمائیم:
إِنَّ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الاْءَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ وَ الْفُلْکِ الَّتِی تَجْرِی فِی الْبَحْرِ بِما یَنْفَعُ النَّاسَ وَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّماءِ مِنْ ماءٍ فَأَحْیا بِهِ الاْءَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَ بَثَّ فِیها مِنْ کُلِّ دَابَّةٍ وَ تَصْرِیفِ الرِّیاحِ وَ السَّحابِ الْمُسَخَّرِ بَیْنَ السَّماءِ وَ الاْءَرْضِ لاَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ (بقره، 164)
این مطالعه صرفا به منظور ادراک سادهی نظام نیست، بلکه الهام دهندهی منظومهی عقایدی است که با الگوگیری از نظام کیهانی به شکل دهی جامعهی انسانی میپردازد.
شارعان ادیان، نخستین کسانی بودهاند که براساس مدل هستی شناختی توانستهاند چنان نظامی برای بشر به وجود بیاورند:
همین طور که مدنیت به پیش میرفت، آرمانهای انسان از حیات و سلوک بارزتر شده، موجب پیدایش و دوام صفات ویژه مفاهیم بنیادی دینی میشود. قوانین هندی، موسوم به مانو، نظامات قانونی مندرج در اسفار خمسهی موسی، احکام قرآن، قوانین زرتشت و اشارات کنفوسیوس همگی نشان دهندهی این گرایشند. (یوآخیم، 1380 ، 51).
برخی از این نظامها مادی هستند (مادی به اعتبار متعلق آنها) و برخی دیگر، معنوی؛ که در زیر به آن اشاره میشود:
الف - نظام مادی، حکومت، دولت و قانون
امروزه این یکی از بدیهیات شمرده میشود که هر کشوری به ساختار دقیق مرکزی مانند سلسله مراتب مجریان، قانون گذاران، و قضات نیازمند است تا عهدهدار تشریفات قانونی، تصویب قوانین و اجرای آن برای تعداد زیادی از مردم باشد.
منظور از نظام مادی، در اینجا، سازمان سیاسی عامی است که جامعه به وسیلهی آن نظم اجتماعی را نگه داشته، بینظمی را کنترل نماید.
سازمان سیاسی نظام روابط اجتماعی است که با هماهنگی در تدارک آن دسته از قوانین رفتاری است که با نگهداری نظم عامه رابطه دارد. (عسکری، 1380 ، 446)
نظام سیاسی - اجتماعی یک ضرورت طبیعی و اولی هر جامعهای است؛ هر چند که پیشرفته نباشد، مانند تشکل باندی، نظام سنتی قبائلی، امیرنشین، نظام شاهی اولیه، نظام شاهی دموکراسی، و نظامهای سیاسی پیشرفتهی کاملا دموکراتیک و آزاد. امیرالمؤمنین علی علیهالسلام میفرماید:
إِنَّهُ لَا بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِیرٍ بَرٍّ أَوْ فَاجِرٍ یَعْمَلُ فِی إِمْرَتِهِ الْمُؤْمِنُ وَ یَسْتَمْتِعُ فِیهَا الْکَافِرُ ... تَأْمَنُ بِهِ السُّبُلُ وَ یُؤْخَذُ بِهِ لِلضَّعِیفِ مِنَ الْقَوِیِّ حَتَّی یَسْتَرِیحَ بَرٌّ وَ یُسْتَرَاحَ مِنْ فَاجِرٍ
مردم ناگزیر از داشتن حکمرانی، چه خوب و چه بد، هستند، تا مؤمن در سایهی حکومتش به کار خود پردازد و کافر هم بهرهی خود را ببرد ... راهها بدین وسیله امن، و حق ضعیف از قوی ستانده می شود تا فرد نیکوکار استراحت کند و مردم از دست بدکاران امان یابند. (ابن ابی الحدید 2 ، 1404 ه.، 307).
از این روی، علمای اسلامی وجود نظام امامت جامعه، به معنای اعم و اخص، را جزء ضروریات جامعه، بلکه امامت خاصه را داخل در قاعدهی لطف و واجب میشمارند. سید مرتضی علمالهدی میگوید:
الامامة واجبة فی کل زمان لقرب الناس من الصلاح و بعدهم منالفساد عند وجود الرؤساء المهیبین
و سپس در شرح این نکته خاطر نشان میسازد که :
الرئاسة واجبة عقلاً لایحسن التکلیف من دونها... انّا نعلم ضرورةً انّ المکلفین متی کان لهم رئیس مطاع مهیب منبسط الید یؤدب الجناة و ینتصف من الظالم للمظلوم و یردع المعاند، کانوا الی الصلاح اقرب و من الفساد ابعد (المرتضی، 1419 ه ق، 191-190)
میگوید نظام رهبری و پیشوایی جامعه امر واجبی در هر زمان است چه آن که جامعه را به صلاح نزدیک و از فساد دور میسازد... مردم وقتی یک مهتر مقتدر فرمانروایی داشته باشند، او جنایتکاران را به سزای اعمالشان میرساند و از ستمگر به نفع ستمدیده دادخواهی میکند و شر معاندین را کوتاه میسازد و در این حال، جامعه وضع سالم و شایستهای میگیرد و از تباهی فاصله میگیرد.
ب - نظام معنوی به مثابه فرهنگ (باورداشت، آموزه، یاسای ملی، اخلاق جمعی)
مقررات سلوک و اخلاق، اگر چه برای اندیشهی منظم امروزی ناهمانگ جلوه میکند، اما برای درک نظام الهی و تطبیق واقعیت با آن، و از این طریق برای حفظ عملکرد نظامی که هستی و سلامت نوع انسان یا گروه خاصی از انسانها به آن وابسته است، در حکم تجلیات الزام آور محسوب میشود.
یکی از پژوهندگان برجسته در فرهنگ و دین، اعتقاد دارد:
قوانین اخلاقی هر جامعه بخشی از نظام هنجاری آن جامعه را تشکیل میدهد. منظور ما از چنان نظامی مجموعهی قوانین، مقررات، تجارب، زیبایی شناسی و نظایر آن است که سلوک افراد را تنظیم میکنند. این مجموعهی کلی قوانین در سیستم واحدی چنان بازتاب یافته است که هیچ جنبهای از آن و هیچ بخشی از معیارهای مشخص آن را جدا از سیستم نمیتوان مورد مطالعه و رسیدگی قرارداد. (یوآخیم 1380 ، 50)
گوهر انسانیت، همان فرهنگی است که به مثابه بند تسبیح تمامی انسانها را به یکدیگر مرتبط و آنان را به سان دانههای یک شانه مینمایاند و همگی افراد انسان را همچون اعضای یک پیکر میبیند.
در حقیقت، شعار «بنیآدم اعضای یک پیکرند ...» یک شعار ساده نیست، آن یک آموزهی حکمی است که مبنای عقلی و دینی دارد، که در زیر به برخی از اسناد آن اشاره میشود:
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ الْمُؤْمِنُونَ فِی تَبَارِّهِمْ وَ تَرَاحُمِهِمْ وَ تَعَاطُفِهِمْ کَمَثَلِ الْجَسَدِ إِذَا اشْتَکَی تَدَاعَی لَهُ سَائِرُهُ بِالسَّهَرِ وَ الْحُمَّی (محدث نوری 12 ، 1408 ه ق، 424)
عَنْ أبی جَعْفَرٍ (ع) قالَ : اَلمُؤمِنُونَ فی تَبارِّهِم وَ تَراحُمِهِم وَ تَعاطُفِهِم کَمَثلِ الْجَسَدِ إِذا اشْتَکی تَداعی لَهُ سائِرُهُ بِالسَّهَرِ وَ الْحُمی (مجلسی 71 ، 1404 ه ق، 234)
عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ الْمُؤْمِنُ أَخُو الْمُؤْمِنِ کَالْجَسَدِ الْوَاحِدِ إِنِ اشْتَکَی شَیْئا مِنْهُ وَجَدَ أَلَمَ ذَلِکَ فِی سَائِرِ جَسَدِهِ وَ أَرْوَاحُهُمَا مِنْ رُوحٍ وَاحِدَةٍ (کلینی 2 ، 1365 ، 166)
که ترجمهی مضمونی همگی، همان است که سعدی گفته:
بنی آدم اعضای یک پیکرند که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار
ارگانیسم اخوت دینی
مسألهی اخوت و برادری در اسلام از جمله امور مهمی است که پیامبر صلیاللهعلیهوآله ، به محض هجرت به مدینه و تصمیم به استقرار مدنیت دینی، این امر را بر امت عرضه داشت و هر دو نفر را با هم برادر گردانید و اعلام داشت که در سطح گسترده، همهی مؤمنان برادران یکدیگرند. قرآن از این موضوع تحت عنوان اعتصام مؤمنان به ریسمان الهی یاد میکند که برادری را برای آنان به ارمغان آورد:
وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً (آل عمران، 103)
به وسیلهی ریسمان الهی خود را نگه دارید و راه تفرقه نروید و به یاد آورید آن زمانی را که با هم دشمن بودید و خداوند بدین وسیله، بین دلهای شما الفت برقرار کرد و شما، به برکت آن، برادران هم گردیدید.
از مزایای جامعهی دینی بر مدنی این است که، در این جامعه، کل مؤمنین جهان یک جامعهی به هم پیوسته هستند و گروههای اجتماعی مایهی تفرق آن نمیباشند، بلکه مایهی قوام بیشتر آن هستند. لیکن در جامعهی مدنی پیشرفتهی غربی، که پلورالیسم سیاسی، گروهها و انجمنهای متکثری را ایجاب میکند، پیوستگی وجود ندارند، بلکه همه گروهها در رقابتی با هم گلاویز هستند. رمز این مزیت در نظام معنوی اخوت دینی است که بر پایهی تقوی، تزکیه و تهذیب نفس بنیان نهاده شده است. قرآن تلویحا بدین معنی چنین اشاره دارد:
وَ نَزَعْنا ما فی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ اِخْوانا (حجر، 47)
یعنی ناخالصیها را از سینه شان بیرون کردیم، تا برادر وار با هم به همزیستی ادامه دهند.
امام علی علیهالسلام در همین رابطه به مالک میفرماید:
فَاِنَّهُمْ صِنْفانٍ : اِمّا اَخٌ لَکَ فِی الدِّینِ، اَوْ نَظِیرٌ لَکَ فِی الْخَلْقِ (الرضی، 1376 ، 172 ک 53)
این مردم یا برادر دینی هستند و یا همنوع تو.
اخوت در اسلام دارای چارچوب حقوقی خاصی است که در بیان ائمهی معصومین علیهمالسلام به گونههای مختلف بیان گردیده است. امیرالمؤمنین علی علیهالسلام فرموده است:
الناس إخوان فمن کانت إخوانه فی غیر ذات الله فهی عداوة و ذلک قوله عز و جل الْأَخِلاّءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلاَّ الْمُتَّقِینَ ... ابذللصدیقک کل المودة و لا تبذل له کل الطمأنینة و أعطه کل المواساة و لا تفض إلیه بکل الأسرار ... کفی بک أدبا لنفسک ما کرهته لغیرک لأخیک علیک مثل الذی لک علیه لا تضیعن حق أخیک اتکالا علی ما بینک و بینه فإنه لیس لک بأخ من ضیعت حقه و لا یکن أهلک أشقی الناس بک اقبل عذر أخیک و إن لم یکن له عذر فالتمس له عذرا لا یکلف أحدکم أخاه الطلب إذا عرف حاجته (کراجکی 1 ، 1410 ه ق، 93)
برادری باید بر محور بندگی خدا باشد، در غیر این صورت مصداق کلام خدا خواهد بود، که گفته است : دوستان برخی دشمن همدیگرند جز افراد باتقوا؛ کمال دوستی را در راه برادرت به خرج ده ولی خیلی هم خاطرجمع نشو؛ کاملاً با او برابری کن اما همهی اسرارت را پیش او نریز؛ از نظر فرهنگمندی همین بس که هرچه بر خود نمی پسندی بر دیگری هم نپسندی؛ با تکیه بر روابط دوستی و برادری حق برادرت را ضایع نکن، زیرا آن که حقش را ضایع کردهای برادرت نخواهد بود؛ عذر برادرت را بپذیر و اگر عذری نیاورد برای او عذری بساز و قبول کن؛ وقتی خودت نیاز برادرت را میدانی او را به زحمت درخواست نیانداز.
جابر از امام باقر علیهالسلام نقل میکند که:
قَالَ مِنْ حَقِّ الْمُؤْمِنِ عَلَی أَخِیهِ الْمُؤْمِنِ أَنْ یُشْبِعَ جَوْعَتَهُ وَ یُوَارِیَ عَوْرَتَهُ وَ یُفَرِّجَ عَنْهُ کُرْبَتَهُ وَ یَقْضِیَ دَیْنَهُ فَإِذَا مَاتَ خَلَفَهُ فِی أَهْلِهِ وَ وُلْدِهِ (کلینی 2 ، 1365 ، 168)
حق مؤمن بر برادر مؤمنش این است که نگذارد گرسنه و برهنه بماند، کدورتش را بر طرف کند و قرضش را بپردازد، و پس از مرگ هم جانشین او در خانوادهی او باشد.
آثار رفتاری نظام اخوت دینی
نظام اخوت دینی مایهی همبستگی خاصی در بین مردمان مؤمن میشود که نظیر آن را در هیچ یک از نظامهای دیگر نمی توان یافت.
تفاوت همبستگی بین گروههای دینی و سایر گروهها را جامعه شناسان تفهمی به خوبی درک میکنند؛ چنان که یوآخیم واخ، جامعه شناس آمریکایی آلمانی تبار، در کتاب جامعه شناسی دین، به این تفاوتها اشاره کرده و راز استحکام و شمولیت آن را در یک امر روان شناختی به عنوان رابطهی ابوت و اخوت دانسته است. وی میگوید:
ما چنین دریافتهایم که پیدایش چنان روحیهای آن قدرها هم به دلیل رشد ارگانیکی نیست، بلکه بیشتر گسستن از گذشته و پیوند با طبیعت موجب ظهور این روحیه شده است. این گسستتر هر چه برجستهتر باشد، ما نیز مشخصتر میتوانیم آن واحد جدید را یک گروه دینی خاص بنامیم ...
وی سپس روی عمق یافتگی این نوع پیوستگی متمرکز میشود و در صدد یافتن راز آن است:
اشتراک در تجربه تازه اعضای این گروه را با صمیمیت به هم پیوند داده متحد میکند، اما اشکال در این است که چنین وضعی آنها را از دگر اندیشان مجزا نگه خواهد داشت. یکی از هدفهای کمابیش اصلی اکثر گروههای دینی خاص آن است که دگر اندیشان را به نظام فکری خود فرا خوانند. یکی از مهمترین تفاوتهای چنین گروهی با گروههای مشابه در رسالت بالقوهی این گروهها در دعوت دیگران به اندیشهی خود نهفته است. این رسالت ممکن است اصولا محدود و یا جهانی باشد ... گروه دینی خاص اگر بالقوه یا بالفعل در اهداف خود جهانی بیندیشد، هیچ تفاوتی اصولی بین عضو و غیر عضو قائل نخواهد شد. (یوآخیم، 1380 ، 107-9)
چگونه همبستگی به وجود میآید؟
همبستگی اجتماعی امری اجتناب ناپذیر برای انسان جامعه پذیر است. بنابر این هر زمان و دورهای، انسان احساس نیاز به همبستگی با سایر ابنای نوع خود دارد؛ لیکن نظر به تحولات اجتماعی و تغییر متغیرهای ارزشی جامعه، شکل و نوع آن ممکن است متفاوت شود. در جوامعی که هنوز با طبیعت فاصلهی زیادی نگرفتهاند و مدرنیزاسیون، در طبیعت سالم و طبیعی آنها دستکاری نکرده است، عاطفهی انسانی حاکم است و منشأ همبستگی نیز همان است. فرد انسانی به همنوع خود عشق میورزد و انسانها دوست دارند با هم رابطهی دوستانه و نزدیکی داشته باشند و همواره برای برقراری چنین رابطهای مترصد فرصت هستند. این موضوع برای ما که هنوز در این مرحله هستیم، نیازی به استدلال ندارد؛ اما در جوامع به اصطلاح پیشرفتهی صنعتی و فراصنعتی، همبستگی در گونهی متناسب آن بروز میکند و منشأ آن نیاز ارگانیک ماشینی است (هرچند که در جوامع پیشین نیز نیاز، عامل همبستگی و پیوستگی است، لیکن آمختگی روحی واحساس یگانگی، قدرت برتر است). با این حال، چیزی که هم در گذشته و هم در عصر جدید میتواند، به عنوان یک اهرم قدرتمند، در ایجاد همبستگی مؤثر باشد، عدالت اجتماعی است. تجربه ثابت کرده است که در جوامع فاقد این متغیر، نه تنها همبستگی نتوانسته وجود یابد که برعکس، پراکندگی ناشی از احساس عداوت نسبت به یکدیگر (که از تبعیض برمیخیزد)، به وقوع پیوسته است. باتومور این موضوع را در تقسیم کار و رابطهی عادلانه یا ناعادلانه بررسی کند:
یکی از معروفترین آثار دورکهیم مطالعهی او دربارهی تقسیم کار است. دورکهیم در این مطالعه کارکردهای اجتماعی تقسیم کار را تحلیل میکند و در صدد نشان دادن این برمیآید که چگونه در جوامع جدید، برخلاف جوامع ابتدایی، تقسیم کار منبع اصلی هماهنگی و همبستگی اجتماعی است. او در جریان پژوهش خود دو نوع همبستگی تشخیص میدهد؛ مکانیکی وآلی، و آنها را به ترتیب با دو نوع حقوق که ردعی و تدارکی مینامد ربط میدهد.
در بخش دیگر کتاب، دورکهیم از شکلهای ناهنجار تقسیم کار در جوامع صنعتی جدید بحث میکند؛ شکلهایی که همبستگی اجتماعی را به جای افزایش کاهش میدهند.
دورکهیم دو شکل ناهنجار اصلی تشخیص میدهد؛ تقسیم نابسامان کار، و تقسیم اجباری آن. (باتومور، 1370 ، 148)
صلح و سازش، یک ضرورت در نظام اخوت دینی
موضوع صلح در فرهنگ قرآنی با دو عبارت و برای دو مفهوم به کار برده شده است؛ یکی برای مفهوم سازش درون جمعی (معنای داخلی)، و دیگری برای مفهوم زیست مسالمت آمیز ملت و دولتهای اسلامی و غیر اسلامی در کنار یکدیگر.
هر جا سخن از سازش بین یکدیگر در درون جامعهی اسلامی است، معمولاً، کلمهی «صلح» آمده است، همچون:
إِنَّمَا الْمُوءْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُمْ وَ اتَّقُوا اللّهَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ (حجرات، 9)
میان دو برادر خود سازش برقرار کنید.
وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُوءْمِنِینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُم (حجرات، 9)
و اگر دو گروه از مؤمنان با هم درگیر شدند شما باید بین دو برادرتان سازش برقرار کنید.
لیکن در رابطهی میان ملت اسلام و سایر ملتها، وقتی موضوع صلح به میان میآید، از کلمهی «سلم» استفاده میشود، همچون:
فَلا تَهِنُوا وَ تَدْعُوا إِلَی السَّلْمِ وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ وَ اللّهُ مَعَکُمْ (محمد، 35)
وقتی شما در موقعیت برتر هستید، سست نشوید و به صلح فرا نخوانید، خدا با شماست.
وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها وَ تَوَکَّلْ عَلَی اللّهِ (انفال، 61)
و اگر دیدید که آنها تمایل به صلح دارند تو هم به آن تمایل نشان ده و کار را به خدا واگذار.
اما آنچه به این بحث بیشتر مربوط میشود نشان دادن موضع اسلام در رابطه با همین صلح اصطلاحی است.
نظر به آنچه از سیرهی پیامبر صلیاللهعلیهوآله و منطق قرآن میفهمیم، اسلام منادی صلح میان ملتها استقرآن خود، به ما میگوید:
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِی السِّلْمِ کَافَّةً وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ (بقره، 208)
ای مؤمنان! همگیتان در صلح وارد شوید و از گامهای شیطان پیروی نکنید؛ که او دشمن آشکار شماست.
سیرهی نبوی صلیاللهعلیهوآله نیز همواره این بوده است و به مؤمنان هم چنین توصیه میفرمود که وقتی دیگران به شما کار ندارند شما هم متعرض آنها نشوید، مگر آن که قصد شبیخون بر شما داشته باشند. حتی پس از شروع رویارویی نظامی نیز، اگر آنها از ادامهی جنگ منصرف شدند، قرآن به ما میگوید شما هم جنگ را رها کنید و صلح پیشنهادی شان را بپذیرید، مگر آن که مکری در کار باشد. آیه این است:
فَإِنِ اعْتَزَلُوکُمْ فَلَمْ یُقاتِلُوکُمْ وَ أَلْقَوْا إِلَیْکُمُ السَّلَمَ فَما جَعَلَ اللّهُ لَکُمْ عَلَیْهِمْ سَبِیلاً (نساء، 90)
اگر کناره گرفتند و با شما نمی جنگند و پیشنهاد صلح به شما دادند، خدا دست شما را بر آنها باز نگذاشته است. چنان که در آیهی بعدی، عکس این را میگوید؛ یعنی اگر بر جنگ اصرار و پافشاری دارند و قصد صلح ندارند، باید مؤمنان نیز به جنگ ادامه دهند.
نتیجه این که اسلام دین مسالمت و آرامش و همزیستی مسالمت آمیز است،هم در درون و هم در برون؛ لیکن چه سازوکاری برای استقرار آن لازم است؟
راهبردهایی برای استقرار صلح و سازش بین جامعه
در ارتباط با استقرار صلح با سایر کشورها، چنان که مفاد آیه بود، کافی است که امت اسلام از آنان آثار و قرائن اعتمادسازی برای صلح ببیند. آنچه در این مقاله از آن سخن خواهیم گفت در ارتباط با مقولهی سازش درون جمعی است. در این قسمت به چند راهبرد اشاره میشود:
1 ) استفاده از مقولهزدایی3؛ این موضوع به اهمیت ندادن به تمایزات درون گروههای یک جامعه اشاره دارد.
2 ) افزایش پیچیدگی نسبت به درک درون گروه خود در جامعه؛ این گزینه ناظر به افراد متعصبی است که برون گروه را بسیار همگن، و دشمن را یک هویت واحد میبینند و بر عکس، درون گروه خود را بسیار ناهمگن؛ و لذا همواره به درون خود بد بین هستند و این امر موجب برقرار نشدن سازش و صلح در درون گروه اجتماعی میشود. در حالی که میتوان با درک بیشتر ودقیقتری از طریق اطلاعاتی که از دشمن به دست میآوریم، واقعیت بسیار ناهمگن آن را درک کرده و از تعصب خود بکاهیم.
3 ) افزایش آگاهی نسبت به تشابهات؛ این راهبرد بر تشابهات تأکید میکند. ما باید آگاهی یابیم که اعضای برون گروه ما (سایر گروههای درون جامعه) هم درست مثل درون گروه، خواستار همان چیزهایی هستند که خواستار آن هستیم و اگر با درک عینی از این واقعیت نتوانیم به تفاهم دست یابیم، زندگی را بر خود ناخوش کرده از زندگی لذتی نخواهیم برد. در هنگام ارتباط با دیگران این نصیحت فیلسوف آلمانی را به کار بندیم که:
به گونهای عمل کنید که اگر هر کس دیگر در جهان به آن صورت عمل میکرد، جهان را بیشتر از آنچه هم اکنون دوست دارید، دوست میداشتید.4 (تری یاندیس، 1378 ، 425)
4 ) کاهش دادن تفاوتها؛ به خود و دیگران توصیه کنید تا بر اهمیتی که به تفاوتها میدهند غلبه کنید. مطالبی را که در بارهی خارق العاده بودن درون گروه خود، و وحشتناک بودن برون گروه خود، در ذهن پرورانیده اید تخلیه کنید. بهعلاوه یاد بگیریم که با قرار دادن خود بهجای برون گروه، اسنادهای همشکل بسازیم.
5 ) پیگیری اهداف برتر؛ از رقابتهای مخرب بپرهیزیم و و به دنبال موقعیتهای برابر برد، و اهداف برتر باشیم. عناصر مشترک را پیدا کنیم و دربارهی «ما» و نه دربارهی «به ما» و «به آنها» بیشتر حرف بزنیم.
6 ) نسبت به ایرادهای برون گروه با دید تساهلی بنگریم؛ چه آن که هیچ چیز کاملاً بد و کاملاً خوب نیست. چنانکه از دیگران توقع داریم، خود نیز این قصورهار بر آنها بخشاییم و بدانیم که به قول آن شاعر عرب:
و من ذا الذی ترضی سجایاه کلها کفی المرء نبلاً ان تعد معائبه
در آفتابیترین روزها ممکن است لکهای ابر روی خورشید را بپوشاند.
7 ) نیازهای مشروع دیگران را بشناسیم و آنها را همچون نیازهای خود بپنداریم، و طوری به مخالفان خود وانمود کنیم که به چنین نیازهایی اهمیت میدهیم. این راهبرد ناخودآگاه از تشدید کینهها خواهد کاست و راه همزیستی را هموار خواهد نمود؛ چیزی که انسان همواره در یک جامعه سخت بدان محتاج است.
8 ) اجتناب از کشمکشهای درون و برون گروهی و تلاش برای رفع نزاع و درگیری؛ باید دانست آنچه موجب بروز اختلافهای منجر به درگیری میشود، مسائل تشدید کنندهی فاصلههای اجتماعی است، که عموما عبارتند از : عوامل تاریخی نزاع بر انگیز بر سر قلمروها و منابع، یا عدم تشابهات نژادی، مذهبی، زبانی، موقعیت اقتصادی، ایدئولوژی سیاسی و دیگر تمایزاتی که منجر به ایجاد الگوهای منحصر به فرد « فاصلهی اجتماعی» در هر فرهنگ میشود. البته شکل و میزان کنش و واکنش این عوامل در نظامهای اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی لیبرال و غیره با هم فرق میکند و هر کدام ،کار کارشناسی ویژهی خود را لازمدارد. تری یاندیس بر اساس یافتههای جامعهشناختی خود و دیگران، این تفاوت را چنین تقریر میکند:
فرهنگهای جمعگرا بیشتر از فرهنگهای فردگرا به حفظ تعادل در بین روابط میان درون گروه میپردازند. این تفاوت در ترجیح جمعگرایان برای معامله و مذاکره به جای مراجعه به دادگاه منعکس شده است.
تینگ تومی اظهار میکند:
فردگرایان برای حل یک نزاع، تنها به حفظ آبروی خود، خودمحوری، تسلط، کنترل وراه حلهای مستقیم فکر میکنند. در نتیجه، مذاکرهی مستقیم را ترجیح میدهند. برعکس، جمعگرایان به حفظ آبروی دیگران همچون حفظ آبروی خود میاندیشند و تمایل دارند که از حل مستقیم درگیری جلوگیری کنند. پس آنها راههای مذاکرهی غیر مستقیم را ترجیح میدهند. در مجموع، میانجیگری و داوری از راههایی هستند که جمعگرایان آن را ترجیح میدهند. (تری یاندیس، 1378 ، 334-5)
یوآخیم، در مطالعهی ادیان، به تعارض میان دو مکتب فکری، یعنی جمعگرایی و فردگرایی، به عنوان مانع درک واقعیت ادیان اشاره دارد؛ چه آن که پیروان نحلهی اولی گسترش دامنهی دین را مشروط به یک گروه خاص و فعالیت آن محدود میکنند و افراد متنفذ دینی را در حکم ابزارهای کار گروه و مظهر ارادهی آن میدانند؛ در حالی که معتقدان نحلهی دومی خلاقیت فرد را در فعالیت گروه تعیین کننده میدانند و معتقدند که این فرد است که تنها ملاک معتبر تفسیر تاریخی گروه و معنی بخش محتوای آن است (یوآخیم، 1380 ، 129). این در حالی است که به گواهی تاریخ چنین مرزبندیهایی را نمیتوان قطعی دانست، چه آن که شارعان ادیان و عموما شخصیتهای برجستهی دینی با تواناییهایی که از طریق تجربهی دینی بدان دست یافتهاند، نقش اساسی در ارائهی خرد جمعی ایفا کرده اند. بنا بر این برای مطالعهی ادیان باید از شاخصها و خط کشهای متناسب آنها، و نه آنچه به کار ارزیابی مکاتب بشری محض میآید،استفاده کرد. یوآخیم در تاکید بر این مطلب مخالفان این نظر را به چالش میکشاند:
اگر در مورد نقش تعیین کنندهای که شخصیتهای والامقام دینی ایفا کردهاند، شک و شبههای باقی مانده باشد، مطالعهی ادیان رسمی بزرگ، آن شک و شبهه را مرتفع خواهد کرد. (همان)
همبستگی ملی، یک نیاز شناخته شدهی انسانی، در تشکلهای ابتدایی و پیشرفته
همبستگی به دو معنا میتواند باشد؛ یکی رابطهی ارگانیک در درون سازمان اجتماعی به وسیلهی نظام اجتماعی و تشکیلات سیاسی و اداری، و دیگری یکپارچگی و پیوستگی درونی و معنوی مردم نسبت به یکدیگر به وسیلهی امور معنوی همچون یاسای قومی، نظام فرهنگ سنتی ملی، نظام عاطفی قوی، و نظام معنوی دینی؛ اما به هر تقدیر، همبستگی دارای کارکردهای بسیار مثبتی برای مردمان یک سرزمین است.
امام علی علیهالسلام ، در نکوهش یاران خود نسبت به تفرق و پراکندگی، فرمود:
و انی والله لاظن ان هؤلاء القوم سیدالون منکم باجتماعهم علی باطلهم و تفرقکم عن حقکم (الرضی، 1376 ، 14 خ 25)
به نظرم میرسد که این جماعت (اصحاب معاویه)، در اثر همبستگی بر باطل شان، و شما در اثر پراکندگی در حق تان، به زودی بر شما غلبه خواهند کرد.
همچنین در جایی دیگر میفرماید :
و یجلب الهمّ من اجتماع هؤلاء القوم علی باطلهم و تفرقکم عن حقکم، فقبحا لکم و ترحا ... (الرضی، 1376 ، 15 خ 27)
از همبستگی این جماعت بر باطل شان و پراکندگی تان نسبت به حق خود، دل انسان میگیرد، رویتان زشت باد و روزتان تیره، خود را آماج تیرهای بلا کردید.
متون دینی ما مشحون از توصیه به همبستگی، مشارکت ملی و عضویت فعالدر گروههای اجتماعی است. پیامبر صلیاللهعلیهوآله فرمود:
إنّ بنی إسرائیل تفرّقت علی عیسی إحدی و سبعین فرقة فهلک سبعون فرقة و تخلّص فرقة و إن أمّتی ستفترق علی اثنتین و سبعین فرقة یهلک إحدی و سبعون و یتخلّص فرقة قالوا یا رسول الله من تلک الفرقة قال الجماعة الجماعة الجماعة (الصدوق 2 ، 1403 ه ق، 584 نیز؛ الکلینی 1 ، 1365 ، 403 ؛ الصدوق 1 ، 1403 ه ق، 149)
اهمیت این مسأله از نظر امامان بزرگوار ما علیهمالسلام به اندازهای بوده است که امام حسن مجتبی علیهالسلام بعد از تحمیل صلح، که در اثر تفرق و سستی یاران بر ایشان واقع گردید، مردم را دعوت به همبستگی - ولو با دشمن خود - مینماید و در مورد آثار و کارکردهای مثبت آن میفرماید:
ألا و إن ما تکرهون فی الجماعة خیر لکم مما تحبون فی الفرقة / لما تکرهون فی الجماعة و الألفة و الأمن و صلاح ذات البین خیر مما تحبون فی الفرقة و الخوف و التباغض و العداوة (شیخ مفید 2 ، 1413 ه ق، 11 ؛ نیز، ابن ابی الحدید 16 ، 1404 ه ق، 26)
همبستگی به مثابهی یک نظام
چنان که از بررسی متون دینی بر میآید، موضوع همبستگی نه فقط یک آموزهی اخلاقی در حد ارشاد ساده است که فراتر از آن، به مثابه یک نظام اخلاقی اجتماعی در خود بار ارزشی دارد، و همچون یک سیستم و یک ارگانیزم کلی دربرگیرندهی تمامی بخشها و مقاطع زندگی یک انسان مؤمن است.
همبستگی در کانون خانواده، پیوند و پیوست در بیرون خانواده و در میان دودمان، تحت عنوان «صلهی رحم»، تأکید بر جمعه و جماعت در بعد وسیعتر جامعه، و سرانجام در شکل و قالب «امت»، شامل همهی مؤمنان میشود.صلهی ارحام، از آن چنان اهمیتی برخوردار است که در بیان پیامبر صلیاللهعلیهوآله و امامان علیهمالسلام ، رمز طول عمر، و عکس آن یعنی قطع رحم موجب کوتاهی در عمر شمرده شده است.
پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله ، در خطبهی رمضانیهی خود، به این موضوع تأکید فرموده است:
تَصَدَّقُوا عَلَی فُقَرَائِکُمْ وَ مَسَاکِینِکُمْ وَ وَقِّرُوا کِبَارَکُمْ وَ ارْحَمُوا صِغَارَکُمْ وَ صِلُوا أَرْحَامَکُمْ (شیخ حر عاملی 10 ، 1409 ه ق، 313)
بر فقیران و مستمندانتان شفقت آورده تصدق کنید و بزرگان خود را محترم شمارید و بر خردسالان مهر بورزید و با خویشاوندان خود پیوند برقرار سازید.
الْقُطْبُ الرَّاوَنْدِیُّ فِی لُبِّ اللُّبَابِ، عَنِ النَّبِیِّ (ص) قَالَ : صِلُوا أَرْحَامَکُمْ فَإِنَّ صِلَةَ الرَّحِمِ تَزِیدُ فِی الْعُمُرِ وَ تَقِی مِیْتَةَ السَّوْءِ
قطب راوندی در کتاب لبّ اللباب خود از پیامبر صلیاللهعلیهوآله نقل میکند که فرمود:
با خویشان تان پیوند کنید که همانا این پیوند، عمر را زیاد و از مرگ بد انسان را نگهداری میکند. (محدث نوری 15 ، 1408 ه ق، 249)
تاکیدهایی که در موضوع جمعه و جماعت شده، در متون دینی اسلام، آن قدر زیاد است که نیازی به بازگو نمودن آن نمی باشد و بر کسی پوشیده نیست.
نظام اخلاقی اجتماعی همبستگی در سطح گستردهی جامعهی دینی، همان چیزی است که از مفهوم «امت» بر میآید که شخص پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله ، پایه گذار آن است.
پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله بنا به قولی که در عقبهی مکه، به نمایندگان دو قبیلهی «اوس» و «خزرج» داده بود، طی پیمانی - که در واقع اساسنامه حکومت پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله را تشکیل میداد - همگان را ملزم به رعایت آن نمود. گزیدهی این پیمان چنین است:
بسم اللّه الرحمن الرحیم. این عهدنامهای است از محمد رسول خدا صلیاللهعلیهوآله میان مؤمنان و مسلمانان از قریش و یثرب و همهی وابستگان آنان و کسانی که بهآنان پیوستهاند و جهاد کردهاند. همانا مسلمانان همگی امتی یگانهاند... مؤمنان نباید هیچ نیازمند عیالمند یا هیچ درماندهای از میان خود را فرو گذارند، بلکه باید، به هر طریق، در حال انفاق یا ادای قرض، او را یاری رسانند و هیچ مؤمنی علیه مؤمن دیگر با دشمنش هم پیمان نشود. همهی مؤمنان در صورت وقوع هر ظلم، تعدی و تجاوزی از سوی هر کس و رواج فساد و تباهی میان مؤمنان، از هر نوع، باید با هم علیه آن فساد یا تجاوز بر پا خیزند ... عهد و پیمان خداوند بر همگان یکسان است، که به این وسیله دورترین مؤمنان با نزدیکترین شان برادر و برابرند. ... همهی متعهدان این پیمان در برابر هجوم بیگانه ملزم به دفاع از یکدیگرند. (ابن هشام، 1355 ، 147-150)
در واقع، پیامبر صلیاللهعلیهوآله ، بذر اولیهی جامعهی دینی را تحت عنوان «امت» با ایجاد حس مسؤولیت متقابل افراد جامعه نسبت به سرنوشت جمعی - و حتی فردی - که بارزترین تأکید بر اصل «امر به معروف و نهی از منکر» در اجتماع است، پایهگذاری نمود.
همچنین، پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله ، در دومین سال پس از هجرت به مدینه و طی یک «نظامنامهی مدون»، اقدام به تشکیل سازمان اداری اجتماعی اخلاقی (نظام امت و امامت) نمود، که تضمین کنندهی سعادت دنیا و آخرت مؤمنان گردید.5 در بخشی از منشور این نظامنامه آمده است:
مسلمانان امتی یگانه به شمار میآیند و گروهی هستند که اعضای آن، به وسیلهی اعتقاد دینی به یکدیگر وابستهاند. بنا بر این، نظام اسلامی بر پایههای فکری، اخلاقی و عقیدتی پی ریزی شده است، نه بر اساس همخونی و یا رابطهی نژادی ... . امت، گروه واحدی به شمار میآید که همبستگی آنان با هم، آن را از دیگر گروهها و مجموعهها متمایز میسازد ... . وحدت و یکپارچگی و یگانگی امت و روح همبستگی آنان در راه استقرار آسایش و امنیت اجتماع، به دفع مفسده جویان و آشوب طلبان از هر صنف و گروه -گرچه فرزندان آنان نیز باشند - میانجامد. (احمد العلی، 1381 ، 90-91)
مشارکت عمومی، فرایند همبستگی
در یک جامعهی دینی آزاد، برابر و مستقل، همهی افراد به منزلهی دانههای یک شانه و با هم در سرنوشت جمع مساوی هستند و لذا مسؤولیت همگانی6 اقتضا میکند تا نسبت به امور جامعهی خود اولاً احساس مسؤولیت، و ثانیا با هم مشارکت نمایند. چنین مشارکتی را هر چند در جامعهی مدنی نیز، به دلیل تکثرگرایی سیاسی، میبینیم، لیکن اولاً به دلیل نبودن روحیهی اخوت دینی در آن جامعه، از احساس قوی عاطفی برنمیخیزد، و لذا همبستگی موجود در آنبر اساس منافع مشترک مادی است، که معمولاً متغیر و فاقد تضمین و ثبات است؛ و ثانیا نظر به اتکای آن جوامع بر نظام بشری دموکراسی محض، حکومت مبتنی بر قدرت جمعیای است که مراکز متعدد قدرت، به ناچار با هم کنار آمده اند و در واقع، همواره در پی زدن صید یکدیگرند و از این روی، نظارت، همگانی خالص، دقیق، بی ریا و معنوی نیست تا همواره عالم را محضر خدا ببینند و خدا را ناظر بر همهی احوال. لذا امکان خطا و سودطلبی شخصی در این گونه جوامع بسیار است.
نکتهی دیگر این که در آن جوامع احتمال روی کار آمدن نوعی توتالیتریانیسم و اقتدارگرایی انحصارطلبانه، وجود دارد و ممکن است، به تدریج، و بر پایهی اصل رقابت آزاد مبتنی بر نظام تکثر گرایی، قدرت در انحصار یک بلوکهی قدرت در آید و از مشارکت عمومی به عنوان پلی برای رسیدن به مقاصد گروهی خاص خود استفاده شود.
یکی از آگاهان مسائل دینی و اجتماعی، در این رابطه، مینویسد:
امکان دارد نظامی به ظاهر از تنوع ساختاری برخوردار باشد، یعنی دارای نهادهایی چون حزب، اتحادیه، سندیکا و شورای محلی باشد، ولی آنها درعمل استقلال نداشته باشند. در چنین وضعیتی نهادهای مزبور، که به صورت ساختگی و از بالا به وجود آمدهاند، در عمل زایدهها و شاخههایی از دستگاههای قدرت حاکم به شمار رفته، مجری تصمیمات و بازوی این قوه باشند. در چنین شرایطی، آثاری از کانالهای رابط مشاهده نمیشود و در واقع این قدرت حاکم است که تقاضاهایی را مطرح و پاسخهایی را نیز برای آنها پیدا میکند، بدون آن که مردم در فرایند اتخاذ تصمیمات و سیاستگذاری، مشارکت داشته باشند.
تنوع ساختاری، مستلزم برخورداری زیرسیستمها از استقلال نسبی است. تنها، تحت این شرایط است که مردم و گروههای مختلف فرهنگی، سیاسی و اقتصادی میتوانند مشارکت داشته و سهمی از قدرت را در اختیار گیرند. (معرفت، 1378 ، 25-26)
طبیعی است که در چنین وضعی به حکم : «الْأَخِلاّءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلاَّ الْمُتَّقِینَ» (زخرف، 67) دوستیها و روابط فیمابین افراد، چندان پایدار و قابل اعتماد نمیباشند.
چگونه میتوان مفروضات فوق را از تئوری به عمل آورد؟
مطالعه در وضعیت حال خود و کلیهی جوامعی که راه بیهوده رفتهاند و به سرنوشت غمباری گرفتار آمدهاند، ما را نسبت به اهمیت تجدید رویهی پیشین خود آگاه میسازد و ضرورت رویکرد به آسیب شناسی اجتماعی را فراروی ما مینهد، که از دو طریق به عمل میآید:
الف - بررسی اسنادی، علمی و پژوهشی به وسیلهی مطلعان امور اجتماعی - دینی؛
ب - عبرت آموزی فطری و خودکار با فعال نمودن عقل جمعی جامعه (فرهنگ).
خوشبختانه، در طول سالهای اخیر، بررسیهایی پیرامون اشکال جامعه واشکالات موجود، تحت عنوان آسیب شناسی مسائل مختلف انجام گرفته و به صورت کتاب یا مقالاتی منتشر گردیده است.
با این حال به نظر میرسد مسؤولان امور، به دلیل نقش الگویی، میتوانند با عمل صالح خویش، بهترین مبلغان و منادیان حاکمیت ارزشهای دینی در جامعه باشند و همین نفس عمل صالح، راهگشای تبدیل نظریه به عمل نیز میباشد.
پینوشتها
1 ) رک. واعظی، احمد، جامعه دینی، جامعه مدنی. پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی 1378. صص 88-90. نیز، علوی تبار، علیرضا، جامعه مدنی و ایران امروز (مجموعه مقالات) انتشارات نقش و نگار 1377 ، صص 167-8.
2 ) دیوان منسوب به امیرالمؤمنین علی علیهالسلام 3 ) Decategorization
4 ) تری یاندیس، هری. س. فرهنگ و رفتار اجتماعی. ترجمهی نصرت فتی. نشر رسانش 1378. تهران.
5 ) متن اصلی این نظام نامه را ابن هشام در سیرهی خود (ج 2 : 121-119) آورده است.
6 ) مسؤولیت همگانی به حکم اصل معروف نبوی «الا کلکم راع و کلکم مسؤول عن رعیته» باشد. رک. مجلسی 75 ، 1397 ه ق، 38.
کتابنامه
1 ) قرآن کریم.
2 ) ابن ابی الحدید معتزلی (1404 ه.)، شرح نهج البلاغه، 20 جلد در 10 مجلد، قم، انتشارات کتابخانه آیت اللّه مرعشی.
3 ) ابن هشام (1355)، السیرة النبویة، مصر، مطبعهی مصطفی البابی.
4 ) احمد العلی، صالح (1381)، دولت رسول خدا صلیاللهعلیهوآله ، ترجمهی هادی انصاری، قم، نشر پژوهشکده حوزه و دانشگاه.
5 ) الرضی، ابوالحسن محمد بن حسین الشریف (1376)، نهج البلاغه، ترجمهی محمد دشتی، مؤسسهی تحقیقاتی امیرالمؤمنین علیهالسلام .
6 ) المرتضی، علی بن الحسین الشریف، علم الهدی (1419 ه.)، شرح جمل العلم و العمل، به تصحیح الشیخ یعقوب الجعفری المراغی، قم، دار الاسوه للطباعه و النشر.
7 ) تی. بی. باتومور (1370)، جامعه شناسی، ترجمهی سید حسن منصور و سید حسن حسینی کلجاهی، تهران، مؤسسه انتشارات امیر کبیر.
8 ) دارندرف، رالف (1377)، انسان اجتماعی، چاپ اول، ترجمهی غلامرضا خدیوی، تهران، نشر آگه.
9 ) صدوق، (1403 ه.)، الخصال، دو جلد در یک مجلد، قم، انتشارات جامعه مدرسین.
10 ) عاملی، شیخ حر (1409 ه.)، وسائل الشیعه، 29 جلد، قم، مؤسسه آلالبیت علیهمالسلام .
11 ) عسکری خانقاه، اصغر، و کمالی، محمد شریف (1380)، انسانشناسی عمومی، تهران، سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها (سمت).
12 ) علوی تبار، علیرضا (1377)، جامعه مدنی و ایران امروز (مجموعه مقالات)، انتشارات نقش و نگار.
13 ) کراجکی، ابوالفتح (1410 ه.)، کنز الفوائد، 2 جلد، قم، انتشارات
اندیشه حوزه » شماره 55 (صفحه 166)دار لذخائر.
14 ) کلینی، محمد بن یعقوب (1365)، الکافی (8 جلد)، تهران، دارالکتب الإسلامیه.
15 ) مجلسی، محمد باقر (1397 ه.)، بحار الأنوار، جلد 75 ، تهران، المکتبه الاسلامیه.
16 ) مجلسی، محمد باقر، (1404 ه.)، بحار الأنوار (110 جلدی جلد 71)، بیروت، مؤسسهی الوفاء.
17 ) محدث نوری، (1408 ه.)، مستدرک الوسائل (18 جلد)، قم، مؤسسه آلالبیت علیهمالسلام .
18 ) معرفت، محمد هادی (1378)، جامعهی مدنی، قم، مؤسسهی فرهنگی التمهید.
19 ) مفید، محمد بن نعمان (1413 ه.)، الإرشاد، 2 جلد در یک مجلد، قم، انتشارات کنگره جهانی شیخ مفید.
20 ) واعظی، احمد (1378)، جامعهی دینی، جامعهی مدنی، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی.
21 ) یوآخیم، واخ (1380)، جامعه شناسی دین، ترجمهی دکتر جمشید آزادگان، تهران، سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها (سمت).
چنان که میدانیم، امروزه بحران هویت، بنبستهای اخلاقی، سقوط معنویت و ارزشهای دینی، نه تنها در جوامع غربی بلکه در کشورهایی که استیلای فرهنگ غرب را پذیرفته و یا مجبور به پذیرش شدهاند، انسانها را چونان گمشدگانی در تیه، سرگردان و پریشان نموده، حتی زنگ خطر را برایحکمرانان و سیاستمداران این جوامع نیز به صدا درآورده است.
در واقع، این بمبهای اتمی و سلاحهای مخوف نظامی نیست که آیندهی تمدن بشریت را تهدید میکند، این فرهنگ منحط ماده پرستی و فرهنگ بیگانه از اخلاق و معنویت است که تهدید کنندهی سعادت و بهروزی انسان است. در چنین فرهنگی است که این گونه سلاحها تولید و استفاده میشوند، در این فرهنگ است که آرامش، ثبات ملتها و صلح و آسایش جهانی قربانی افزونطلبی سرمایهداران و سلطهگری زورمندان میشود و آزادی و حقوق انسانها آشکارا به نام دمکراسی و دفاع از حقوق بشر پایمال میشوند.
مصلحان اجتماعی تاکنون همهی تلاش خود را برای نجات و امداد به خرج دادهاند و انواع نظامهای اجتماعی را در بوتهی آزمایش قرار دادهاند و در نهایت به جامعهی مدنی رسیدهاند و در این میدان هم، گونههای متفاوتی از آن را پیاده کردهاند؛ اما بدون ذرهای تردید در بوتهی معرفتی سکولاریتهی آن، و حاصل آن چیزی جز سرخوردگی بیشتر نبوده است. ممکن است اکنون خوانندهی این مطالب چنین جملاتی را خطابی بیانگارد و آن را نطقی پرشور، لیکن غیر مستدل به حساب آورد، اما حقیقت این است که شدت وضوح آن نیازی به استدلال باقی نمیگذارد و کافی است با اندک نگرشی به شانهی خود، مدعیات سیاسی ایدئولوژیکی فوکویاما، هانتینگتون و دیگران را دوباره مرور نماییم. (رک. «تئوری سازان سلطه»، اندیشهی حوزه، 47-48)
به نظر نگارنده مصیبت واقعی بشریت امروز، روگردانی از نیمهی پنهان وجود خویش، یعنی معنویت، است. به ویژه در مناطق آسیب پذیر فرهنگی، یعنی کشورهای جنوب و شرق و خاورمیانهی اسلامی، که کپیههای محو و مسخ شدهی فرهنگ غربی را بیتأمل در متن اولیه و تفاسیری که خود غربیان برای خود از آن مینمایند و یا بی اعتنا به تفاوتهای فرهنگیای که میان آنان و اینان وجود دارد، نصبالعین خود مینمایند و از سکولاریسم زشت و مردهای پیروی میکنند.
ما، اگر هم بخواهیم جامعهی مدنی داشته باشیم، باید به حکم عقل جامعهای را از نو پی ریزی کنیم که فرهنگ دینی و ملی ما در آن به رسمیت شناخته شده باشد و جز این بر بحران هویت ما میافزاید؛ و صد البته دین با تمدن هرگز در ستیز نبوده، بلکه اشراق بیشتری نیز به آن میدهد.
آنچه در این جستار ملاحظه مینمایید، نگرشی با این رویکرد به جامعهی دینی، به عنوان یافتن رمز باطل السحر جادویی است که در آن گرفتار آمدهایم.
آنالیز جامعهی بشری
عناصر اصلی تشکیل یک جامعه، دو چیز است:
1 ) افراد و آحاد انسانی که برپایهی تمنیات، منافع، آرمانها و علایق گوناگونی، در قالب گروهها و فرقهها، گرد هم میآیند.
2 ) روابط و مناسبات متقابلی که میان افراد با یکدیگر و گروههای متنوع درون جامعه با یکدیگر، برقرار است.
عنصر دوم، یعنی نحوهی شکل گیری روابط و مناسبات اجتماعی، در آراستن یک جامعه به آرایههای منحصر به خود نقش اصلی و تعیین کننده ایفا میکند و براساس آنها از یکدیگر متمایز میشوند.
جامعهی دینی، جامعهای است که در آن داوری با دین باشد و افراد آهنگ حرکت خود را با دین میزان نمایند، نه صرفا جامعهای که افراد آن متدین باشند. در جامعهی دینی دغدغهی دینداری چاشنی تمامی امور و برنامههای آن میباشد؛ از این رو در چنین جامعهای شبکهی روابط اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، حقوقی و اخلاقی بر اساس آموزههای دین تنظیم میشود. دین در تمامی خطوط و زوایای شبکهی روابط اجتماعی نافذ است. اما این بدان معنا هم نیست که جامعهی دینی همه چیزش را، از ریز و درشت، تنها از دین اخذ نموده، به تجارب و دانشها و فنون و روشهای آزمایش شدهی بشری بی اعتنا بوده، هیچ نیازی به منابع غیر دینی احساس نمیکند.1
انسان فراسرزمینی در جامعهی دینی
در این که انسان موجودی اجتماعی است، هیچ شکی برای احدی وجود ندارد؛ اما چگونگی اجتماعی بودن او همواره برای اهل تحقیق و اندیشه مسأله بوده است. برخی فقط از جنبهی پدیدارشناختی او را مورد مطالعه قرار داده اند و برخی از دید رفتار شناسی و برخی دیگر از زاویهی ساختاری و سازمانی و متغیرهای دیگر. همچنین عدهای، همچون مارکس، او را فقط موجودی مادی یافتهاند و اقتصاد و روابط تولید را عامل تعیین کننده برای او شناختهاند، و عدهی دیگری، همچون وبر، انسان را موجودی صرفا فرهنگی دانستهاند و این مؤلفهها را در تغییر او مؤثر تشخیص دادهاند.
آنچه در بحث ما بیشتر مورد توجه است چیز دیگری است و آن وجههی وطنی اوست. اغلب دانشمندان و نظریه پردازان علوم انسانی به انسان "سرزمینی" نظر داشتهاند و با نگاهی تنگ، او را در زندان سرزمینی که در آنجا به دنیا آمده است زندانی کردهاند؛ انسان مشهدی، انسان تهرانی، انسان کربلایی، مکهای و... . البته دانشمندانی نیز بوده و هستند که از فراز به او نگریسته و او را متعلق به تمام جهان دیدهاند، لیکن برای محقق ژرف نگر روشن است که تنها این ادیان الهی بودهاند که مرزهای خاکی و سرزمینی را درنوردیده، انسان را در هر جا که به دنیا آمده است، محدود و محصور نکردهاند. اگر جز انبیای الهی را نیز در این رصدگاه ملاحظه میکنیم، در واقع، آنان اندیشهی خود را از آن بزرگواران الهام گرفتهاند، چه آن که تمام نحلههای فلسفی به فلسفهی یونان باستان میرسد و آن هم میراث فلسفهی شرقی است که در آغاز، انبیایی چون ادریس و شیث آن را به بشر ارمغان دادهاند.
انسان سرزمینی، به قول روبرت موسیل (Musil Robert)، شاعر و حکیم آلمانی، 9 مشخصه دارد : شغل، ملیت، طبقه، تابعیت، جغرافیا، جنس، مشخصهی خودآگاه، و مشخصهی ناخودآگاه، و دیگر یک مشخصهی فردی (دارندرف، 1377، 115). 9 مشخصهی مزبور، پس از مرگ هر انسانی، به
اندیشه حوزه » شماره 55 (صفحه 144)
دیگران منتقل میشود، یعنی در واقع او آنها را از جامعهی خود وام گیری کرده بوده است. اما انسان فراسرزمینی، چنان که دارندرف (Ralf Dahrendorf) بررسی کرده است، علاوه بر آن 9 مشخصه، دارای یک مشخصهی مهمی است که همراه با انسان میمیرد، زیرا دهمین خصلت این انسان، مسلط و حاکم بر تمامی آن 9 خصلت است و آنها را کنترل کرده و جهت میدهد و تنها آن است که به خود شخص تعلق دارد و وجه تشخص او را میسازد. انسان فراسرزمینی به این تعبیر «نه تنها ساکن کشوری خاص است که ساکن "سیارهی زمین" نیز هست و بنابر این، به عنوان انسان فراسرزمینی از تمامی وابستگیها به جامعهای خاص، آزاد است» (دارندرف، 1377، 117-8).
چنین است که اسلام، به عنوان کامل ترین دین الهی، انسان مؤمن را با انسان مؤمن دیگر کفو دانسته و هیچ امتیاز سرزمینی یا نوع دیگر را برای احدی مجاز نشمرده است، زیرا اینها انسان را به بند میکشند، همان چیزی که انبیاء برای رهایی از هر نوع آن آمدهاند.
پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله در منشور برابری و برادری که در مسجد خیف ایراد شده، روی همین نکته تأکید فرموده است : «الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ تَتَکَافَأُ دِمَاؤُهُمْ وَ هُمْ یَدٌ عَلَی مَنْ سِوَاهُمْ یَسْعَی بِذِمَّتِهِمْ أَدْنَاهُمْ»؛ همگی مؤمنان برادرانی هستند که خون شان با یکدیگر همسانی دارد و همه شان به منزلهی قدرت واحدی علیه دیگرانند چنان که فرودست شان در وفا به پیمان اجتماعی امت همچون هر شهروند امت اسلامی دیگر، در تلاش است. (الکلینی 1 ، 1365 ، 403)
امیرالمؤمنین علی علیهالسلام نیز در همین راستا، در ضمن شعری، به بیان این مطلب پرداخته است:
الناس من جهة التمثال اکفاء ابوهم آدم و الام حواء
لافضل الا لاهل العلم انهم علی الهدی لمن استهدی ادلاء...2
یعنی مردم همه از نظر شکل ظاهری همتای یکدیگرند؛ پدرشان آدم و مادرشان حوا است، و هیچ برتری برای کسی بر دیگری نیست جز برای اهل دانش که راهنمای دانشجویانند.
فرایند جامعه و ضرورت نظام (مادی و معنوی)
نظام هستی و جامعه، عنوان مطالعاتی است که در مورد پیوند پدیدههای اجتماعی به عمل آید. قرآن مجید تحت عنوان «نظام آیهای» در همین ارتباط ما را به مطالعات کیهانی، بیولوژیکی، فیزیولوژیکی و نفسانی سوق میدهد تا در نتیجهی آن بتوانیم نظام حاکم بر پدیدهها را ادراک نمائیم:
إِنَّ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الاْءَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ وَ الْفُلْکِ الَّتِی تَجْرِی فِی الْبَحْرِ بِما یَنْفَعُ النَّاسَ وَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّماءِ مِنْ ماءٍ فَأَحْیا بِهِ الاْءَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَ بَثَّ فِیها مِنْ کُلِّ دَابَّةٍ وَ تَصْرِیفِ الرِّیاحِ وَ السَّحابِ الْمُسَخَّرِ بَیْنَ السَّماءِ وَ الاْءَرْضِ لاَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ (بقره، 164)
این مطالعه صرفا به منظور ادراک سادهی نظام نیست، بلکه الهام دهندهی منظومهی عقایدی است که با الگوگیری از نظام کیهانی به شکل دهی جامعهی انسانی میپردازد.
شارعان ادیان، نخستین کسانی بودهاند که براساس مدل هستی شناختی توانستهاند چنان نظامی برای بشر به وجود بیاورند:
همین طور که مدنیت به پیش میرفت، آرمانهای انسان از حیات و سلوک بارزتر شده، موجب پیدایش و دوام صفات ویژه مفاهیم بنیادی دینی میشود. قوانین هندی، موسوم به مانو، نظامات قانونی مندرج در اسفار خمسهی موسی، احکام قرآن، قوانین زرتشت و اشارات کنفوسیوس همگی نشان دهندهی این گرایشند. (یوآخیم، 1380 ، 51).
برخی از این نظامها مادی هستند (مادی به اعتبار متعلق آنها) و برخی دیگر، معنوی؛ که در زیر به آن اشاره میشود:
الف - نظام مادی، حکومت، دولت و قانون
امروزه این یکی از بدیهیات شمرده میشود که هر کشوری به ساختار دقیق مرکزی مانند سلسله مراتب مجریان، قانون گذاران، و قضات نیازمند است تا عهدهدار تشریفات قانونی، تصویب قوانین و اجرای آن برای تعداد زیادی از مردم باشد.
منظور از نظام مادی، در اینجا، سازمان سیاسی عامی است که جامعه به وسیلهی آن نظم اجتماعی را نگه داشته، بینظمی را کنترل نماید.
سازمان سیاسی نظام روابط اجتماعی است که با هماهنگی در تدارک آن دسته از قوانین رفتاری است که با نگهداری نظم عامه رابطه دارد. (عسکری، 1380 ، 446)
نظام سیاسی - اجتماعی یک ضرورت طبیعی و اولی هر جامعهای است؛ هر چند که پیشرفته نباشد، مانند تشکل باندی، نظام سنتی قبائلی، امیرنشین، نظام شاهی اولیه، نظام شاهی دموکراسی، و نظامهای سیاسی پیشرفتهی کاملا دموکراتیک و آزاد. امیرالمؤمنین علی علیهالسلام میفرماید:
إِنَّهُ لَا بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِیرٍ بَرٍّ أَوْ فَاجِرٍ یَعْمَلُ فِی إِمْرَتِهِ الْمُؤْمِنُ وَ یَسْتَمْتِعُ فِیهَا الْکَافِرُ ... تَأْمَنُ بِهِ السُّبُلُ وَ یُؤْخَذُ بِهِ لِلضَّعِیفِ مِنَ الْقَوِیِّ حَتَّی یَسْتَرِیحَ بَرٌّ وَ یُسْتَرَاحَ مِنْ فَاجِرٍ
مردم ناگزیر از داشتن حکمرانی، چه خوب و چه بد، هستند، تا مؤمن در سایهی حکومتش به کار خود پردازد و کافر هم بهرهی خود را ببرد ... راهها بدین وسیله امن، و حق ضعیف از قوی ستانده می شود تا فرد نیکوکار استراحت کند و مردم از دست بدکاران امان یابند. (ابن ابی الحدید 2 ، 1404 ه.، 307).
از این روی، علمای اسلامی وجود نظام امامت جامعه، به معنای اعم و اخص، را جزء ضروریات جامعه، بلکه امامت خاصه را داخل در قاعدهی لطف و واجب میشمارند. سید مرتضی علمالهدی میگوید:
الامامة واجبة فی کل زمان لقرب الناس من الصلاح و بعدهم منالفساد عند وجود الرؤساء المهیبین
و سپس در شرح این نکته خاطر نشان میسازد که :
الرئاسة واجبة عقلاً لایحسن التکلیف من دونها... انّا نعلم ضرورةً انّ المکلفین متی کان لهم رئیس مطاع مهیب منبسط الید یؤدب الجناة و ینتصف من الظالم للمظلوم و یردع المعاند، کانوا الی الصلاح اقرب و من الفساد ابعد (المرتضی، 1419 ه ق، 191-190)
میگوید نظام رهبری و پیشوایی جامعه امر واجبی در هر زمان است چه آن که جامعه را به صلاح نزدیک و از فساد دور میسازد... مردم وقتی یک مهتر مقتدر فرمانروایی داشته باشند، او جنایتکاران را به سزای اعمالشان میرساند و از ستمگر به نفع ستمدیده دادخواهی میکند و شر معاندین را کوتاه میسازد و در این حال، جامعه وضع سالم و شایستهای میگیرد و از تباهی فاصله میگیرد.
ب - نظام معنوی به مثابه فرهنگ (باورداشت، آموزه، یاسای ملی، اخلاق جمعی)
مقررات سلوک و اخلاق، اگر چه برای اندیشهی منظم امروزی ناهمانگ جلوه میکند، اما برای درک نظام الهی و تطبیق واقعیت با آن، و از این طریق برای حفظ عملکرد نظامی که هستی و سلامت نوع انسان یا گروه خاصی از انسانها به آن وابسته است، در حکم تجلیات الزام آور محسوب میشود.
یکی از پژوهندگان برجسته در فرهنگ و دین، اعتقاد دارد:
قوانین اخلاقی هر جامعه بخشی از نظام هنجاری آن جامعه را تشکیل میدهد. منظور ما از چنان نظامی مجموعهی قوانین، مقررات، تجارب، زیبایی شناسی و نظایر آن است که سلوک افراد را تنظیم میکنند. این مجموعهی کلی قوانین در سیستم واحدی چنان بازتاب یافته است که هیچ جنبهای از آن و هیچ بخشی از معیارهای مشخص آن را جدا از سیستم نمیتوان مورد مطالعه و رسیدگی قرارداد. (یوآخیم 1380 ، 50)
گوهر انسانیت، همان فرهنگی است که به مثابه بند تسبیح تمامی انسانها را به یکدیگر مرتبط و آنان را به سان دانههای یک شانه مینمایاند و همگی افراد انسان را همچون اعضای یک پیکر میبیند.
در حقیقت، شعار «بنیآدم اعضای یک پیکرند ...» یک شعار ساده نیست، آن یک آموزهی حکمی است که مبنای عقلی و دینی دارد، که در زیر به برخی از اسناد آن اشاره میشود:
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ الْمُؤْمِنُونَ فِی تَبَارِّهِمْ وَ تَرَاحُمِهِمْ وَ تَعَاطُفِهِمْ کَمَثَلِ الْجَسَدِ إِذَا اشْتَکَی تَدَاعَی لَهُ سَائِرُهُ بِالسَّهَرِ وَ الْحُمَّی (محدث نوری 12 ، 1408 ه ق، 424)
عَنْ أبی جَعْفَرٍ (ع) قالَ : اَلمُؤمِنُونَ فی تَبارِّهِم وَ تَراحُمِهِم وَ تَعاطُفِهِم کَمَثلِ الْجَسَدِ إِذا اشْتَکی تَداعی لَهُ سائِرُهُ بِالسَّهَرِ وَ الْحُمی (مجلسی 71 ، 1404 ه ق، 234)
عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ الْمُؤْمِنُ أَخُو الْمُؤْمِنِ کَالْجَسَدِ الْوَاحِدِ إِنِ اشْتَکَی شَیْئا مِنْهُ وَجَدَ أَلَمَ ذَلِکَ فِی سَائِرِ جَسَدِهِ وَ أَرْوَاحُهُمَا مِنْ رُوحٍ وَاحِدَةٍ (کلینی 2 ، 1365 ، 166)
که ترجمهی مضمونی همگی، همان است که سعدی گفته:
بنی آدم اعضای یک پیکرند که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار
ارگانیسم اخوت دینی
مسألهی اخوت و برادری در اسلام از جمله امور مهمی است که پیامبر صلیاللهعلیهوآله ، به محض هجرت به مدینه و تصمیم به استقرار مدنیت دینی، این امر را بر امت عرضه داشت و هر دو نفر را با هم برادر گردانید و اعلام داشت که در سطح گسترده، همهی مؤمنان برادران یکدیگرند. قرآن از این موضوع تحت عنوان اعتصام مؤمنان به ریسمان الهی یاد میکند که برادری را برای آنان به ارمغان آورد:
وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً (آل عمران، 103)
به وسیلهی ریسمان الهی خود را نگه دارید و راه تفرقه نروید و به یاد آورید آن زمانی را که با هم دشمن بودید و خداوند بدین وسیله، بین دلهای شما الفت برقرار کرد و شما، به برکت آن، برادران هم گردیدید.
از مزایای جامعهی دینی بر مدنی این است که، در این جامعه، کل مؤمنین جهان یک جامعهی به هم پیوسته هستند و گروههای اجتماعی مایهی تفرق آن نمیباشند، بلکه مایهی قوام بیشتر آن هستند. لیکن در جامعهی مدنی پیشرفتهی غربی، که پلورالیسم سیاسی، گروهها و انجمنهای متکثری را ایجاب میکند، پیوستگی وجود ندارند، بلکه همه گروهها در رقابتی با هم گلاویز هستند. رمز این مزیت در نظام معنوی اخوت دینی است که بر پایهی تقوی، تزکیه و تهذیب نفس بنیان نهاده شده است. قرآن تلویحا بدین معنی چنین اشاره دارد:
وَ نَزَعْنا ما فی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ اِخْوانا (حجر، 47)
یعنی ناخالصیها را از سینه شان بیرون کردیم، تا برادر وار با هم به همزیستی ادامه دهند.
امام علی علیهالسلام در همین رابطه به مالک میفرماید:
فَاِنَّهُمْ صِنْفانٍ : اِمّا اَخٌ لَکَ فِی الدِّینِ، اَوْ نَظِیرٌ لَکَ فِی الْخَلْقِ (الرضی، 1376 ، 172 ک 53)
این مردم یا برادر دینی هستند و یا همنوع تو.
اخوت در اسلام دارای چارچوب حقوقی خاصی است که در بیان ائمهی معصومین علیهمالسلام به گونههای مختلف بیان گردیده است. امیرالمؤمنین علی علیهالسلام فرموده است:
الناس إخوان فمن کانت إخوانه فی غیر ذات الله فهی عداوة و ذلک قوله عز و جل الْأَخِلاّءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلاَّ الْمُتَّقِینَ ... ابذللصدیقک کل المودة و لا تبذل له کل الطمأنینة و أعطه کل المواساة و لا تفض إلیه بکل الأسرار ... کفی بک أدبا لنفسک ما کرهته لغیرک لأخیک علیک مثل الذی لک علیه لا تضیعن حق أخیک اتکالا علی ما بینک و بینه فإنه لیس لک بأخ من ضیعت حقه و لا یکن أهلک أشقی الناس بک اقبل عذر أخیک و إن لم یکن له عذر فالتمس له عذرا لا یکلف أحدکم أخاه الطلب إذا عرف حاجته (کراجکی 1 ، 1410 ه ق، 93)
برادری باید بر محور بندگی خدا باشد، در غیر این صورت مصداق کلام خدا خواهد بود، که گفته است : دوستان برخی دشمن همدیگرند جز افراد باتقوا؛ کمال دوستی را در راه برادرت به خرج ده ولی خیلی هم خاطرجمع نشو؛ کاملاً با او برابری کن اما همهی اسرارت را پیش او نریز؛ از نظر فرهنگمندی همین بس که هرچه بر خود نمی پسندی بر دیگری هم نپسندی؛ با تکیه بر روابط دوستی و برادری حق برادرت را ضایع نکن، زیرا آن که حقش را ضایع کردهای برادرت نخواهد بود؛ عذر برادرت را بپذیر و اگر عذری نیاورد برای او عذری بساز و قبول کن؛ وقتی خودت نیاز برادرت را میدانی او را به زحمت درخواست نیانداز.
جابر از امام باقر علیهالسلام نقل میکند که:
قَالَ مِنْ حَقِّ الْمُؤْمِنِ عَلَی أَخِیهِ الْمُؤْمِنِ أَنْ یُشْبِعَ جَوْعَتَهُ وَ یُوَارِیَ عَوْرَتَهُ وَ یُفَرِّجَ عَنْهُ کُرْبَتَهُ وَ یَقْضِیَ دَیْنَهُ فَإِذَا مَاتَ خَلَفَهُ فِی أَهْلِهِ وَ وُلْدِهِ (کلینی 2 ، 1365 ، 168)
حق مؤمن بر برادر مؤمنش این است که نگذارد گرسنه و برهنه بماند، کدورتش را بر طرف کند و قرضش را بپردازد، و پس از مرگ هم جانشین او در خانوادهی او باشد.
آثار رفتاری نظام اخوت دینی
نظام اخوت دینی مایهی همبستگی خاصی در بین مردمان مؤمن میشود که نظیر آن را در هیچ یک از نظامهای دیگر نمی توان یافت.
تفاوت همبستگی بین گروههای دینی و سایر گروهها را جامعه شناسان تفهمی به خوبی درک میکنند؛ چنان که یوآخیم واخ، جامعه شناس آمریکایی آلمانی تبار، در کتاب جامعه شناسی دین، به این تفاوتها اشاره کرده و راز استحکام و شمولیت آن را در یک امر روان شناختی به عنوان رابطهی ابوت و اخوت دانسته است. وی میگوید:
ما چنین دریافتهایم که پیدایش چنان روحیهای آن قدرها هم به دلیل رشد ارگانیکی نیست، بلکه بیشتر گسستن از گذشته و پیوند با طبیعت موجب ظهور این روحیه شده است. این گسستتر هر چه برجستهتر باشد، ما نیز مشخصتر میتوانیم آن واحد جدید را یک گروه دینی خاص بنامیم ...
وی سپس روی عمق یافتگی این نوع پیوستگی متمرکز میشود و در صدد یافتن راز آن است:
اشتراک در تجربه تازه اعضای این گروه را با صمیمیت به هم پیوند داده متحد میکند، اما اشکال در این است که چنین وضعی آنها را از دگر اندیشان مجزا نگه خواهد داشت. یکی از هدفهای کمابیش اصلی اکثر گروههای دینی خاص آن است که دگر اندیشان را به نظام فکری خود فرا خوانند. یکی از مهمترین تفاوتهای چنین گروهی با گروههای مشابه در رسالت بالقوهی این گروهها در دعوت دیگران به اندیشهی خود نهفته است. این رسالت ممکن است اصولا محدود و یا جهانی باشد ... گروه دینی خاص اگر بالقوه یا بالفعل در اهداف خود جهانی بیندیشد، هیچ تفاوتی اصولی بین عضو و غیر عضو قائل نخواهد شد. (یوآخیم، 1380 ، 107-9)
چگونه همبستگی به وجود میآید؟
همبستگی اجتماعی امری اجتناب ناپذیر برای انسان جامعه پذیر است. بنابر این هر زمان و دورهای، انسان احساس نیاز به همبستگی با سایر ابنای نوع خود دارد؛ لیکن نظر به تحولات اجتماعی و تغییر متغیرهای ارزشی جامعه، شکل و نوع آن ممکن است متفاوت شود. در جوامعی که هنوز با طبیعت فاصلهی زیادی نگرفتهاند و مدرنیزاسیون، در طبیعت سالم و طبیعی آنها دستکاری نکرده است، عاطفهی انسانی حاکم است و منشأ همبستگی نیز همان است. فرد انسانی به همنوع خود عشق میورزد و انسانها دوست دارند با هم رابطهی دوستانه و نزدیکی داشته باشند و همواره برای برقراری چنین رابطهای مترصد فرصت هستند. این موضوع برای ما که هنوز در این مرحله هستیم، نیازی به استدلال ندارد؛ اما در جوامع به اصطلاح پیشرفتهی صنعتی و فراصنعتی، همبستگی در گونهی متناسب آن بروز میکند و منشأ آن نیاز ارگانیک ماشینی است (هرچند که در جوامع پیشین نیز نیاز، عامل همبستگی و پیوستگی است، لیکن آمختگی روحی واحساس یگانگی، قدرت برتر است). با این حال، چیزی که هم در گذشته و هم در عصر جدید میتواند، به عنوان یک اهرم قدرتمند، در ایجاد همبستگی مؤثر باشد، عدالت اجتماعی است. تجربه ثابت کرده است که در جوامع فاقد این متغیر، نه تنها همبستگی نتوانسته وجود یابد که برعکس، پراکندگی ناشی از احساس عداوت نسبت به یکدیگر (که از تبعیض برمیخیزد)، به وقوع پیوسته است. باتومور این موضوع را در تقسیم کار و رابطهی عادلانه یا ناعادلانه بررسی کند:
یکی از معروفترین آثار دورکهیم مطالعهی او دربارهی تقسیم کار است. دورکهیم در این مطالعه کارکردهای اجتماعی تقسیم کار را تحلیل میکند و در صدد نشان دادن این برمیآید که چگونه در جوامع جدید، برخلاف جوامع ابتدایی، تقسیم کار منبع اصلی هماهنگی و همبستگی اجتماعی است. او در جریان پژوهش خود دو نوع همبستگی تشخیص میدهد؛ مکانیکی وآلی، و آنها را به ترتیب با دو نوع حقوق که ردعی و تدارکی مینامد ربط میدهد.
در بخش دیگر کتاب، دورکهیم از شکلهای ناهنجار تقسیم کار در جوامع صنعتی جدید بحث میکند؛ شکلهایی که همبستگی اجتماعی را به جای افزایش کاهش میدهند.
دورکهیم دو شکل ناهنجار اصلی تشخیص میدهد؛ تقسیم نابسامان کار، و تقسیم اجباری آن. (باتومور، 1370 ، 148)
صلح و سازش، یک ضرورت در نظام اخوت دینی
موضوع صلح در فرهنگ قرآنی با دو عبارت و برای دو مفهوم به کار برده شده است؛ یکی برای مفهوم سازش درون جمعی (معنای داخلی)، و دیگری برای مفهوم زیست مسالمت آمیز ملت و دولتهای اسلامی و غیر اسلامی در کنار یکدیگر.
هر جا سخن از سازش بین یکدیگر در درون جامعهی اسلامی است، معمولاً، کلمهی «صلح» آمده است، همچون:
إِنَّمَا الْمُوءْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُمْ وَ اتَّقُوا اللّهَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ (حجرات، 9)
میان دو برادر خود سازش برقرار کنید.
وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُوءْمِنِینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُم (حجرات، 9)
و اگر دو گروه از مؤمنان با هم درگیر شدند شما باید بین دو برادرتان سازش برقرار کنید.
لیکن در رابطهی میان ملت اسلام و سایر ملتها، وقتی موضوع صلح به میان میآید، از کلمهی «سلم» استفاده میشود، همچون:
فَلا تَهِنُوا وَ تَدْعُوا إِلَی السَّلْمِ وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ وَ اللّهُ مَعَکُمْ (محمد، 35)
وقتی شما در موقعیت برتر هستید، سست نشوید و به صلح فرا نخوانید، خدا با شماست.
وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها وَ تَوَکَّلْ عَلَی اللّهِ (انفال، 61)
و اگر دیدید که آنها تمایل به صلح دارند تو هم به آن تمایل نشان ده و کار را به خدا واگذار.
اما آنچه به این بحث بیشتر مربوط میشود نشان دادن موضع اسلام در رابطه با همین صلح اصطلاحی است.
نظر به آنچه از سیرهی پیامبر صلیاللهعلیهوآله و منطق قرآن میفهمیم، اسلام منادی صلح میان ملتها استقرآن خود، به ما میگوید:
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِی السِّلْمِ کَافَّةً وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ (بقره، 208)
ای مؤمنان! همگیتان در صلح وارد شوید و از گامهای شیطان پیروی نکنید؛ که او دشمن آشکار شماست.
سیرهی نبوی صلیاللهعلیهوآله نیز همواره این بوده است و به مؤمنان هم چنین توصیه میفرمود که وقتی دیگران به شما کار ندارند شما هم متعرض آنها نشوید، مگر آن که قصد شبیخون بر شما داشته باشند. حتی پس از شروع رویارویی نظامی نیز، اگر آنها از ادامهی جنگ منصرف شدند، قرآن به ما میگوید شما هم جنگ را رها کنید و صلح پیشنهادی شان را بپذیرید، مگر آن که مکری در کار باشد. آیه این است:
فَإِنِ اعْتَزَلُوکُمْ فَلَمْ یُقاتِلُوکُمْ وَ أَلْقَوْا إِلَیْکُمُ السَّلَمَ فَما جَعَلَ اللّهُ لَکُمْ عَلَیْهِمْ سَبِیلاً (نساء، 90)
اگر کناره گرفتند و با شما نمی جنگند و پیشنهاد صلح به شما دادند، خدا دست شما را بر آنها باز نگذاشته است. چنان که در آیهی بعدی، عکس این را میگوید؛ یعنی اگر بر جنگ اصرار و پافشاری دارند و قصد صلح ندارند، باید مؤمنان نیز به جنگ ادامه دهند.
نتیجه این که اسلام دین مسالمت و آرامش و همزیستی مسالمت آمیز است،هم در درون و هم در برون؛ لیکن چه سازوکاری برای استقرار آن لازم است؟
راهبردهایی برای استقرار صلح و سازش بین جامعه
در ارتباط با استقرار صلح با سایر کشورها، چنان که مفاد آیه بود، کافی است که امت اسلام از آنان آثار و قرائن اعتمادسازی برای صلح ببیند. آنچه در این مقاله از آن سخن خواهیم گفت در ارتباط با مقولهی سازش درون جمعی است. در این قسمت به چند راهبرد اشاره میشود:
1 ) استفاده از مقولهزدایی3؛ این موضوع به اهمیت ندادن به تمایزات درون گروههای یک جامعه اشاره دارد.
2 ) افزایش پیچیدگی نسبت به درک درون گروه خود در جامعه؛ این گزینه ناظر به افراد متعصبی است که برون گروه را بسیار همگن، و دشمن را یک هویت واحد میبینند و بر عکس، درون گروه خود را بسیار ناهمگن؛ و لذا همواره به درون خود بد بین هستند و این امر موجب برقرار نشدن سازش و صلح در درون گروه اجتماعی میشود. در حالی که میتوان با درک بیشتر ودقیقتری از طریق اطلاعاتی که از دشمن به دست میآوریم، واقعیت بسیار ناهمگن آن را درک کرده و از تعصب خود بکاهیم.
3 ) افزایش آگاهی نسبت به تشابهات؛ این راهبرد بر تشابهات تأکید میکند. ما باید آگاهی یابیم که اعضای برون گروه ما (سایر گروههای درون جامعه) هم درست مثل درون گروه، خواستار همان چیزهایی هستند که خواستار آن هستیم و اگر با درک عینی از این واقعیت نتوانیم به تفاهم دست یابیم، زندگی را بر خود ناخوش کرده از زندگی لذتی نخواهیم برد. در هنگام ارتباط با دیگران این نصیحت فیلسوف آلمانی را به کار بندیم که:
به گونهای عمل کنید که اگر هر کس دیگر در جهان به آن صورت عمل میکرد، جهان را بیشتر از آنچه هم اکنون دوست دارید، دوست میداشتید.4 (تری یاندیس، 1378 ، 425)
4 ) کاهش دادن تفاوتها؛ به خود و دیگران توصیه کنید تا بر اهمیتی که به تفاوتها میدهند غلبه کنید. مطالبی را که در بارهی خارق العاده بودن درون گروه خود، و وحشتناک بودن برون گروه خود، در ذهن پرورانیده اید تخلیه کنید. بهعلاوه یاد بگیریم که با قرار دادن خود بهجای برون گروه، اسنادهای همشکل بسازیم.
5 ) پیگیری اهداف برتر؛ از رقابتهای مخرب بپرهیزیم و و به دنبال موقعیتهای برابر برد، و اهداف برتر باشیم. عناصر مشترک را پیدا کنیم و دربارهی «ما» و نه دربارهی «به ما» و «به آنها» بیشتر حرف بزنیم.
6 ) نسبت به ایرادهای برون گروه با دید تساهلی بنگریم؛ چه آن که هیچ چیز کاملاً بد و کاملاً خوب نیست. چنانکه از دیگران توقع داریم، خود نیز این قصورهار بر آنها بخشاییم و بدانیم که به قول آن شاعر عرب:
و من ذا الذی ترضی سجایاه کلها کفی المرء نبلاً ان تعد معائبه
در آفتابیترین روزها ممکن است لکهای ابر روی خورشید را بپوشاند.
7 ) نیازهای مشروع دیگران را بشناسیم و آنها را همچون نیازهای خود بپنداریم، و طوری به مخالفان خود وانمود کنیم که به چنین نیازهایی اهمیت میدهیم. این راهبرد ناخودآگاه از تشدید کینهها خواهد کاست و راه همزیستی را هموار خواهد نمود؛ چیزی که انسان همواره در یک جامعه سخت بدان محتاج است.
8 ) اجتناب از کشمکشهای درون و برون گروهی و تلاش برای رفع نزاع و درگیری؛ باید دانست آنچه موجب بروز اختلافهای منجر به درگیری میشود، مسائل تشدید کنندهی فاصلههای اجتماعی است، که عموما عبارتند از : عوامل تاریخی نزاع بر انگیز بر سر قلمروها و منابع، یا عدم تشابهات نژادی، مذهبی، زبانی، موقعیت اقتصادی، ایدئولوژی سیاسی و دیگر تمایزاتی که منجر به ایجاد الگوهای منحصر به فرد « فاصلهی اجتماعی» در هر فرهنگ میشود. البته شکل و میزان کنش و واکنش این عوامل در نظامهای اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی لیبرال و غیره با هم فرق میکند و هر کدام ،کار کارشناسی ویژهی خود را لازمدارد. تری یاندیس بر اساس یافتههای جامعهشناختی خود و دیگران، این تفاوت را چنین تقریر میکند:
فرهنگهای جمعگرا بیشتر از فرهنگهای فردگرا به حفظ تعادل در بین روابط میان درون گروه میپردازند. این تفاوت در ترجیح جمعگرایان برای معامله و مذاکره به جای مراجعه به دادگاه منعکس شده است.
تینگ تومی اظهار میکند:
فردگرایان برای حل یک نزاع، تنها به حفظ آبروی خود، خودمحوری، تسلط، کنترل وراه حلهای مستقیم فکر میکنند. در نتیجه، مذاکرهی مستقیم را ترجیح میدهند. برعکس، جمعگرایان به حفظ آبروی دیگران همچون حفظ آبروی خود میاندیشند و تمایل دارند که از حل مستقیم درگیری جلوگیری کنند. پس آنها راههای مذاکرهی غیر مستقیم را ترجیح میدهند. در مجموع، میانجیگری و داوری از راههایی هستند که جمعگرایان آن را ترجیح میدهند. (تری یاندیس، 1378 ، 334-5)
یوآخیم، در مطالعهی ادیان، به تعارض میان دو مکتب فکری، یعنی جمعگرایی و فردگرایی، به عنوان مانع درک واقعیت ادیان اشاره دارد؛ چه آن که پیروان نحلهی اولی گسترش دامنهی دین را مشروط به یک گروه خاص و فعالیت آن محدود میکنند و افراد متنفذ دینی را در حکم ابزارهای کار گروه و مظهر ارادهی آن میدانند؛ در حالی که معتقدان نحلهی دومی خلاقیت فرد را در فعالیت گروه تعیین کننده میدانند و معتقدند که این فرد است که تنها ملاک معتبر تفسیر تاریخی گروه و معنی بخش محتوای آن است (یوآخیم، 1380 ، 129). این در حالی است که به گواهی تاریخ چنین مرزبندیهایی را نمیتوان قطعی دانست، چه آن که شارعان ادیان و عموما شخصیتهای برجستهی دینی با تواناییهایی که از طریق تجربهی دینی بدان دست یافتهاند، نقش اساسی در ارائهی خرد جمعی ایفا کرده اند. بنا بر این برای مطالعهی ادیان باید از شاخصها و خط کشهای متناسب آنها، و نه آنچه به کار ارزیابی مکاتب بشری محض میآید،استفاده کرد. یوآخیم در تاکید بر این مطلب مخالفان این نظر را به چالش میکشاند:
اگر در مورد نقش تعیین کنندهای که شخصیتهای والامقام دینی ایفا کردهاند، شک و شبههای باقی مانده باشد، مطالعهی ادیان رسمی بزرگ، آن شک و شبهه را مرتفع خواهد کرد. (همان)
همبستگی ملی، یک نیاز شناخته شدهی انسانی، در تشکلهای ابتدایی و پیشرفته
همبستگی به دو معنا میتواند باشد؛ یکی رابطهی ارگانیک در درون سازمان اجتماعی به وسیلهی نظام اجتماعی و تشکیلات سیاسی و اداری، و دیگری یکپارچگی و پیوستگی درونی و معنوی مردم نسبت به یکدیگر به وسیلهی امور معنوی همچون یاسای قومی، نظام فرهنگ سنتی ملی، نظام عاطفی قوی، و نظام معنوی دینی؛ اما به هر تقدیر، همبستگی دارای کارکردهای بسیار مثبتی برای مردمان یک سرزمین است.
امام علی علیهالسلام ، در نکوهش یاران خود نسبت به تفرق و پراکندگی، فرمود:
و انی والله لاظن ان هؤلاء القوم سیدالون منکم باجتماعهم علی باطلهم و تفرقکم عن حقکم (الرضی، 1376 ، 14 خ 25)
به نظرم میرسد که این جماعت (اصحاب معاویه)، در اثر همبستگی بر باطل شان، و شما در اثر پراکندگی در حق تان، به زودی بر شما غلبه خواهند کرد.
همچنین در جایی دیگر میفرماید :
و یجلب الهمّ من اجتماع هؤلاء القوم علی باطلهم و تفرقکم عن حقکم، فقبحا لکم و ترحا ... (الرضی، 1376 ، 15 خ 27)
از همبستگی این جماعت بر باطل شان و پراکندگی تان نسبت به حق خود، دل انسان میگیرد، رویتان زشت باد و روزتان تیره، خود را آماج تیرهای بلا کردید.
متون دینی ما مشحون از توصیه به همبستگی، مشارکت ملی و عضویت فعالدر گروههای اجتماعی است. پیامبر صلیاللهعلیهوآله فرمود:
إنّ بنی إسرائیل تفرّقت علی عیسی إحدی و سبعین فرقة فهلک سبعون فرقة و تخلّص فرقة و إن أمّتی ستفترق علی اثنتین و سبعین فرقة یهلک إحدی و سبعون و یتخلّص فرقة قالوا یا رسول الله من تلک الفرقة قال الجماعة الجماعة الجماعة (الصدوق 2 ، 1403 ه ق، 584 نیز؛ الکلینی 1 ، 1365 ، 403 ؛ الصدوق 1 ، 1403 ه ق، 149)
اهمیت این مسأله از نظر امامان بزرگوار ما علیهمالسلام به اندازهای بوده است که امام حسن مجتبی علیهالسلام بعد از تحمیل صلح، که در اثر تفرق و سستی یاران بر ایشان واقع گردید، مردم را دعوت به همبستگی - ولو با دشمن خود - مینماید و در مورد آثار و کارکردهای مثبت آن میفرماید:
ألا و إن ما تکرهون فی الجماعة خیر لکم مما تحبون فی الفرقة / لما تکرهون فی الجماعة و الألفة و الأمن و صلاح ذات البین خیر مما تحبون فی الفرقة و الخوف و التباغض و العداوة (شیخ مفید 2 ، 1413 ه ق، 11 ؛ نیز، ابن ابی الحدید 16 ، 1404 ه ق، 26)
همبستگی به مثابهی یک نظام
چنان که از بررسی متون دینی بر میآید، موضوع همبستگی نه فقط یک آموزهی اخلاقی در حد ارشاد ساده است که فراتر از آن، به مثابه یک نظام اخلاقی اجتماعی در خود بار ارزشی دارد، و همچون یک سیستم و یک ارگانیزم کلی دربرگیرندهی تمامی بخشها و مقاطع زندگی یک انسان مؤمن است.
همبستگی در کانون خانواده، پیوند و پیوست در بیرون خانواده و در میان دودمان، تحت عنوان «صلهی رحم»، تأکید بر جمعه و جماعت در بعد وسیعتر جامعه، و سرانجام در شکل و قالب «امت»، شامل همهی مؤمنان میشود.صلهی ارحام، از آن چنان اهمیتی برخوردار است که در بیان پیامبر صلیاللهعلیهوآله و امامان علیهمالسلام ، رمز طول عمر، و عکس آن یعنی قطع رحم موجب کوتاهی در عمر شمرده شده است.
پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله ، در خطبهی رمضانیهی خود، به این موضوع تأکید فرموده است:
تَصَدَّقُوا عَلَی فُقَرَائِکُمْ وَ مَسَاکِینِکُمْ وَ وَقِّرُوا کِبَارَکُمْ وَ ارْحَمُوا صِغَارَکُمْ وَ صِلُوا أَرْحَامَکُمْ (شیخ حر عاملی 10 ، 1409 ه ق، 313)
بر فقیران و مستمندانتان شفقت آورده تصدق کنید و بزرگان خود را محترم شمارید و بر خردسالان مهر بورزید و با خویشاوندان خود پیوند برقرار سازید.
الْقُطْبُ الرَّاوَنْدِیُّ فِی لُبِّ اللُّبَابِ، عَنِ النَّبِیِّ (ص) قَالَ : صِلُوا أَرْحَامَکُمْ فَإِنَّ صِلَةَ الرَّحِمِ تَزِیدُ فِی الْعُمُرِ وَ تَقِی مِیْتَةَ السَّوْءِ
قطب راوندی در کتاب لبّ اللباب خود از پیامبر صلیاللهعلیهوآله نقل میکند که فرمود:
با خویشان تان پیوند کنید که همانا این پیوند، عمر را زیاد و از مرگ بد انسان را نگهداری میکند. (محدث نوری 15 ، 1408 ه ق، 249)
تاکیدهایی که در موضوع جمعه و جماعت شده، در متون دینی اسلام، آن قدر زیاد است که نیازی به بازگو نمودن آن نمی باشد و بر کسی پوشیده نیست.
نظام اخلاقی اجتماعی همبستگی در سطح گستردهی جامعهی دینی، همان چیزی است که از مفهوم «امت» بر میآید که شخص پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله ، پایه گذار آن است.
پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله بنا به قولی که در عقبهی مکه، به نمایندگان دو قبیلهی «اوس» و «خزرج» داده بود، طی پیمانی - که در واقع اساسنامه حکومت پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله را تشکیل میداد - همگان را ملزم به رعایت آن نمود. گزیدهی این پیمان چنین است:
بسم اللّه الرحمن الرحیم. این عهدنامهای است از محمد رسول خدا صلیاللهعلیهوآله میان مؤمنان و مسلمانان از قریش و یثرب و همهی وابستگان آنان و کسانی که بهآنان پیوستهاند و جهاد کردهاند. همانا مسلمانان همگی امتی یگانهاند... مؤمنان نباید هیچ نیازمند عیالمند یا هیچ درماندهای از میان خود را فرو گذارند، بلکه باید، به هر طریق، در حال انفاق یا ادای قرض، او را یاری رسانند و هیچ مؤمنی علیه مؤمن دیگر با دشمنش هم پیمان نشود. همهی مؤمنان در صورت وقوع هر ظلم، تعدی و تجاوزی از سوی هر کس و رواج فساد و تباهی میان مؤمنان، از هر نوع، باید با هم علیه آن فساد یا تجاوز بر پا خیزند ... عهد و پیمان خداوند بر همگان یکسان است، که به این وسیله دورترین مؤمنان با نزدیکترین شان برادر و برابرند. ... همهی متعهدان این پیمان در برابر هجوم بیگانه ملزم به دفاع از یکدیگرند. (ابن هشام، 1355 ، 147-150)
در واقع، پیامبر صلیاللهعلیهوآله ، بذر اولیهی جامعهی دینی را تحت عنوان «امت» با ایجاد حس مسؤولیت متقابل افراد جامعه نسبت به سرنوشت جمعی - و حتی فردی - که بارزترین تأکید بر اصل «امر به معروف و نهی از منکر» در اجتماع است، پایهگذاری نمود.
همچنین، پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله ، در دومین سال پس از هجرت به مدینه و طی یک «نظامنامهی مدون»، اقدام به تشکیل سازمان اداری اجتماعی اخلاقی (نظام امت و امامت) نمود، که تضمین کنندهی سعادت دنیا و آخرت مؤمنان گردید.5 در بخشی از منشور این نظامنامه آمده است:
مسلمانان امتی یگانه به شمار میآیند و گروهی هستند که اعضای آن، به وسیلهی اعتقاد دینی به یکدیگر وابستهاند. بنا بر این، نظام اسلامی بر پایههای فکری، اخلاقی و عقیدتی پی ریزی شده است، نه بر اساس همخونی و یا رابطهی نژادی ... . امت، گروه واحدی به شمار میآید که همبستگی آنان با هم، آن را از دیگر گروهها و مجموعهها متمایز میسازد ... . وحدت و یکپارچگی و یگانگی امت و روح همبستگی آنان در راه استقرار آسایش و امنیت اجتماع، به دفع مفسده جویان و آشوب طلبان از هر صنف و گروه -گرچه فرزندان آنان نیز باشند - میانجامد. (احمد العلی، 1381 ، 90-91)
مشارکت عمومی، فرایند همبستگی
در یک جامعهی دینی آزاد، برابر و مستقل، همهی افراد به منزلهی دانههای یک شانه و با هم در سرنوشت جمع مساوی هستند و لذا مسؤولیت همگانی6 اقتضا میکند تا نسبت به امور جامعهی خود اولاً احساس مسؤولیت، و ثانیا با هم مشارکت نمایند. چنین مشارکتی را هر چند در جامعهی مدنی نیز، به دلیل تکثرگرایی سیاسی، میبینیم، لیکن اولاً به دلیل نبودن روحیهی اخوت دینی در آن جامعه، از احساس قوی عاطفی برنمیخیزد، و لذا همبستگی موجود در آنبر اساس منافع مشترک مادی است، که معمولاً متغیر و فاقد تضمین و ثبات است؛ و ثانیا نظر به اتکای آن جوامع بر نظام بشری دموکراسی محض، حکومت مبتنی بر قدرت جمعیای است که مراکز متعدد قدرت، به ناچار با هم کنار آمده اند و در واقع، همواره در پی زدن صید یکدیگرند و از این روی، نظارت، همگانی خالص، دقیق، بی ریا و معنوی نیست تا همواره عالم را محضر خدا ببینند و خدا را ناظر بر همهی احوال. لذا امکان خطا و سودطلبی شخصی در این گونه جوامع بسیار است.
نکتهی دیگر این که در آن جوامع احتمال روی کار آمدن نوعی توتالیتریانیسم و اقتدارگرایی انحصارطلبانه، وجود دارد و ممکن است، به تدریج، و بر پایهی اصل رقابت آزاد مبتنی بر نظام تکثر گرایی، قدرت در انحصار یک بلوکهی قدرت در آید و از مشارکت عمومی به عنوان پلی برای رسیدن به مقاصد گروهی خاص خود استفاده شود.
یکی از آگاهان مسائل دینی و اجتماعی، در این رابطه، مینویسد:
امکان دارد نظامی به ظاهر از تنوع ساختاری برخوردار باشد، یعنی دارای نهادهایی چون حزب، اتحادیه، سندیکا و شورای محلی باشد، ولی آنها درعمل استقلال نداشته باشند. در چنین وضعیتی نهادهای مزبور، که به صورت ساختگی و از بالا به وجود آمدهاند، در عمل زایدهها و شاخههایی از دستگاههای قدرت حاکم به شمار رفته، مجری تصمیمات و بازوی این قوه باشند. در چنین شرایطی، آثاری از کانالهای رابط مشاهده نمیشود و در واقع این قدرت حاکم است که تقاضاهایی را مطرح و پاسخهایی را نیز برای آنها پیدا میکند، بدون آن که مردم در فرایند اتخاذ تصمیمات و سیاستگذاری، مشارکت داشته باشند.
تنوع ساختاری، مستلزم برخورداری زیرسیستمها از استقلال نسبی است. تنها، تحت این شرایط است که مردم و گروههای مختلف فرهنگی، سیاسی و اقتصادی میتوانند مشارکت داشته و سهمی از قدرت را در اختیار گیرند. (معرفت، 1378 ، 25-26)
طبیعی است که در چنین وضعی به حکم : «الْأَخِلاّءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلاَّ الْمُتَّقِینَ» (زخرف، 67) دوستیها و روابط فیمابین افراد، چندان پایدار و قابل اعتماد نمیباشند.
چگونه میتوان مفروضات فوق را از تئوری به عمل آورد؟
مطالعه در وضعیت حال خود و کلیهی جوامعی که راه بیهوده رفتهاند و به سرنوشت غمباری گرفتار آمدهاند، ما را نسبت به اهمیت تجدید رویهی پیشین خود آگاه میسازد و ضرورت رویکرد به آسیب شناسی اجتماعی را فراروی ما مینهد، که از دو طریق به عمل میآید:
الف - بررسی اسنادی، علمی و پژوهشی به وسیلهی مطلعان امور اجتماعی - دینی؛
ب - عبرت آموزی فطری و خودکار با فعال نمودن عقل جمعی جامعه (فرهنگ).
خوشبختانه، در طول سالهای اخیر، بررسیهایی پیرامون اشکال جامعه واشکالات موجود، تحت عنوان آسیب شناسی مسائل مختلف انجام گرفته و به صورت کتاب یا مقالاتی منتشر گردیده است.
با این حال به نظر میرسد مسؤولان امور، به دلیل نقش الگویی، میتوانند با عمل صالح خویش، بهترین مبلغان و منادیان حاکمیت ارزشهای دینی در جامعه باشند و همین نفس عمل صالح، راهگشای تبدیل نظریه به عمل نیز میباشد.
پینوشتها
1 ) رک. واعظی، احمد، جامعه دینی، جامعه مدنی. پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی 1378. صص 88-90. نیز، علوی تبار، علیرضا، جامعه مدنی و ایران امروز (مجموعه مقالات) انتشارات نقش و نگار 1377 ، صص 167-8.
2 ) دیوان منسوب به امیرالمؤمنین علی علیهالسلام 3 ) Decategorization
4 ) تری یاندیس، هری. س. فرهنگ و رفتار اجتماعی. ترجمهی نصرت فتی. نشر رسانش 1378. تهران.
5 ) متن اصلی این نظام نامه را ابن هشام در سیرهی خود (ج 2 : 121-119) آورده است.
6 ) مسؤولیت همگانی به حکم اصل معروف نبوی «الا کلکم راع و کلکم مسؤول عن رعیته» باشد. رک. مجلسی 75 ، 1397 ه ق، 38.
کتابنامه
1 ) قرآن کریم.
2 ) ابن ابی الحدید معتزلی (1404 ه.)، شرح نهج البلاغه، 20 جلد در 10 مجلد، قم، انتشارات کتابخانه آیت اللّه مرعشی.
3 ) ابن هشام (1355)، السیرة النبویة، مصر، مطبعهی مصطفی البابی.
4 ) احمد العلی، صالح (1381)، دولت رسول خدا صلیاللهعلیهوآله ، ترجمهی هادی انصاری، قم، نشر پژوهشکده حوزه و دانشگاه.
5 ) الرضی، ابوالحسن محمد بن حسین الشریف (1376)، نهج البلاغه، ترجمهی محمد دشتی، مؤسسهی تحقیقاتی امیرالمؤمنین علیهالسلام .
6 ) المرتضی، علی بن الحسین الشریف، علم الهدی (1419 ه.)، شرح جمل العلم و العمل، به تصحیح الشیخ یعقوب الجعفری المراغی، قم، دار الاسوه للطباعه و النشر.
7 ) تی. بی. باتومور (1370)، جامعه شناسی، ترجمهی سید حسن منصور و سید حسن حسینی کلجاهی، تهران، مؤسسه انتشارات امیر کبیر.
8 ) دارندرف، رالف (1377)، انسان اجتماعی، چاپ اول، ترجمهی غلامرضا خدیوی، تهران، نشر آگه.
9 ) صدوق، (1403 ه.)، الخصال، دو جلد در یک مجلد، قم، انتشارات جامعه مدرسین.
10 ) عاملی، شیخ حر (1409 ه.)، وسائل الشیعه، 29 جلد، قم، مؤسسه آلالبیت علیهمالسلام .
11 ) عسکری خانقاه، اصغر، و کمالی، محمد شریف (1380)، انسانشناسی عمومی، تهران، سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها (سمت).
12 ) علوی تبار، علیرضا (1377)، جامعه مدنی و ایران امروز (مجموعه مقالات)، انتشارات نقش و نگار.
13 ) کراجکی، ابوالفتح (1410 ه.)، کنز الفوائد، 2 جلد، قم، انتشارات
اندیشه حوزه » شماره 55 (صفحه 166)دار لذخائر.
14 ) کلینی، محمد بن یعقوب (1365)، الکافی (8 جلد)، تهران، دارالکتب الإسلامیه.
15 ) مجلسی، محمد باقر (1397 ه.)، بحار الأنوار، جلد 75 ، تهران، المکتبه الاسلامیه.
16 ) مجلسی، محمد باقر، (1404 ه.)، بحار الأنوار (110 جلدی جلد 71)، بیروت، مؤسسهی الوفاء.
17 ) محدث نوری، (1408 ه.)، مستدرک الوسائل (18 جلد)، قم، مؤسسه آلالبیت علیهمالسلام .
18 ) معرفت، محمد هادی (1378)، جامعهی مدنی، قم، مؤسسهی فرهنگی التمهید.
19 ) مفید، محمد بن نعمان (1413 ه.)، الإرشاد، 2 جلد در یک مجلد، قم، انتشارات کنگره جهانی شیخ مفید.
20 ) واعظی، احمد (1378)، جامعهی دینی، جامعهی مدنی، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی.
21 ) یوآخیم، واخ (1380)، جامعه شناسی دین، ترجمهی دکتر جمشید آزادگان، تهران، سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها (سمت).