آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۵

چکیده

مؤلف، در این اثر، در پی تبیین مفهوم انتقاد و انتقاد پذیری است. او بر این باور است که انتقاد صرف یک داوری و ارزیابی از یک پدیده، و یا یک طرز تفکر است، نه چیز دیگر. سپس در ادامه به بیان تقسیمات و تبیین قیودی که برای یک انتقاد مطرح شده می‏پردازد و بر این نکته اصرار می‏ورزد که نباید برای انتقاد هیچ قیدی را منظور کرد و آن را مقید به اوصاف و قیودی نمود در انتها نیز به آداب انتقاد می‏پردازد و چگونگی تأثیر آن را در به هدف رسیدن منتقد، شرح می‏نماید.

متن

پاسخ‏گویی در مقابل سؤال و انتقاد مطرح می‏گردد و تلاش در بهبود انتقاد و انتقاد پذیری، در حقیقت، تلاش در راستای ارتقای پاسخ‏گویی محسوب می‏گردد. لذا بر آن شدیم تا با بررسی یکی از آثاری که در این زمینه نگاشته شده گامی در این جهت برداشته باشیم. کتاب مورد نظر «حکومت دینی و حق انتقاد» نوشته‏ی سید حسن اسلامی می‏باشد.

این اثر از یک «درآمد»، سیزده عنوان اصلی، نمایه و گزیده‏ی منابع تشکیل شده است.
مؤلف، تحت عنوان «درآمد»، به ماده‏ی نوزدهم اعلامیه‏ی جهانی حقوق بشر اشاره می‏نماید که براساس آن «هرکس حق آزادی عقیده و بیان دارد و حق مزبور شامل آن است که از داشتن عقاید خود بیم و اضطرابی نداشته باشد و در کسب اطلاعات و افکار و در اخذ و انتشار آن، به تمام وسائل ممکن و بدون اساسی می‏کوشد اهمیت و لزوم آزادی بیان و اظهار نظر و عقیده‏ی تک تک افراد جامعه را تبیین نماید. به عقیده وی در مقام نظر و گفتگو همه‏ی صاحب نظران و حکومت‏ها این اصل را می‏پذیرند و چه بسا در مقام تمجید آن برمی‏آیند و عامه‏ی مردم را تشویق به انتقاد از خویش می‏نمایند، اما در مقام عمل به همه‏ی ابعاد و زوایای این اصل پایبند نمی‏باشند. اینان با تحریف در تعریف، محتوا و شرایط انتقاد به ترسیم قرائتی خاص از انتقاد می‏پردازند که در نتیجه بر آنچه حاصل می‏آید هیچ گاه نمی‏توان عنوان انتقاد گذاشت. گاه با افزودن قیدهایی بدان، در حقیقت آن را از حیّز انتفاع خارج می‏نمایند و مانند آن شیر بی‏یال و دم و اشکمی می‏شود که هیچ بهره‏ای ندارد.
وی هدف از نگارش این کتاب را زدودن تحریفات و ارائه‏ی مفهوم قابل قبول نقد و تبیین گستره‏ی عملکرد و حدود مجاز انتقاد از حاکمیت دینی عنوان می‏نماید.
انتقاد و عیب جویی
این بخش متکفل بیان ارتباط عنصر عیب جویی با انتقاد است. به نظر نویسنده‏ی کتاب، این واقعیت را باید پذیرفت که انتقاد یعنی خرده‏گیری، عیب جویی، داوری خرده‏گیرانه و ابراز نارضایتی. در لغت‏نامه‏ی دهخدا درباره‏ی واژه‏ی انتقاد، پس از اشاره به لغت‏نامه‏های مختلف گذشته و ذکر تعاریف آنان، انتقاد این گونه معنی می‏شود «سره کردن، سره گرفتن، بیرون کردن درم‏های ناسره از میان درهم‏ها، بهین چیزی برگزیدن، آشکارکردن عیب شعر بر قائل آن، کاه از دانه جدا کردن». (ویرایش جدید، ج 2 ، 2965) در عربی نیز طبق تعبیر لسان‏العرب به معنای سره کردن درهم‏ها و شناخت درست از نادرست آن است. (ابن منظور، ج 14 ، 254)
در ادبیات انگلیسی نیز به «عیب جویی» و «آشکار ساختن عیوب» تعبیر شده است (واژه نامه اکسفورد، مدخل criticism) مؤید دیگر، کاربست انتقاد در جامعه است و آن نیز زمانی است که اگر بخواهیم کسی را مورد نقد قرار دهیم، تمام سعی خود را مصروف می‏داریم، تا بار منفی آن را بکاهیم و چه بسا کار خود را با تمجید از وی آغاز نماییم. نکته‏ی قابل ذکر این است که معنای اصل انتقاد، عیب جویی نیست و هدف اصلی منتقد نیز عیب یابی نبوده است، بلکه معنای اصل انتقاد، ارزیابی و داوری است و این دو مستلزم اظهار نظر است. داوری نیز گاه مثبت است و گاهی منفی. بنابراین رد و انکار و خرده‏گیری همواره با انتقاد است، هر چند انتقاد به این معنا نباشد.
به طور معمول انتقاد آدمی را آزرده می‏سازد، زیرا منتقد تصویری را که ما از خود فراهم آورده‏ایم ویران می‏سازد و واقعیت عریان را به گونه‏ای دیگر به ما نشان می‏دهد، فقط انسان‏های وارسته از انتقاد رنجور و آزرده خاطر نمی‏گردند. به فرموده‏ی امام خمینی قدس‏سره :
این همه برای این است که انسان خودش را نساخته. اگر انسان خودش را ساخته بود، هیچ بدش نمی‏آمد که یک رعیتی هم به او انتقاد کند، اصلاً بدش نمی‏آمد، از انتقاد بدش نمی‏آمد. (صحیفه‏ی امام، 1378 ، ج 13 ، 198)
انتقاد سازنده
در ارتباط با انواع انتقادها یکی از تقسیمات مطرح، انتقاد سازنده و انتقاد ویران‏گر است. در این قسمت ما به بررسی مفهوم سازنده بودن انتقاد می‏پردازیم؛ این که ملاک سازنده بودن چیست و چه کسی آن را تشخیص می‏دهد؟
به نظر مؤلف، افزودن این قید، تلاش (عمدی یا غیرعمدی) در راستای حذف اصل انتقاد می‏باشد. زیرا با کمی دقت بیشتر و با نظر به واقعیت‏های خارجی در می‏یابیم که واقعیت مستقلی با عنوان انتقاد سازنده وجود ندارد. انتقاد انتقاد است و معمولاً چگونگی مواجهه با آن می‏تواند سازنده یا ویران‏گر باشد. داستان هوری هید ماسا و نحوه‏ی برخورد مناسب، انتقاد را سازنده نمود و چه بسا شخص دیگری با برخورد متفاوت آن را ویران‏گر و منتقد را بدخواه محسوب دارد.(1)
در بسیاری از مجامع عمومی، در مقدمه‏ی پاره‏ای از کتاب‏ها و در اطلاعیه‏ی روابط عمومی سازمان و ادارات اعلام شده است از هرگونه انتقاد سازنده استقبال می‏شود و از مخاطبین خواسته می‏شود تا از این گونه انتقادات ارائه دهند. اما سؤال اساسی این است که معنای واقعی این سخن چیست؟ سازنده بودن انتقاد به چه چیز بستگی دارد و انتقاد ویران‏گر کدام است و آیا اساسا این تقسیم‏بندی قابل قبول است؟
گاهی در اظهار نظرها سازنده بودن را وابسته به نیت منتقد و هدف او از انتقاد می‏دانند. در نتیجه اگر منتقد آشنا، خیرخواه و دوست باشد و مشفقانه انتقاد کند، آنگاه انتقادش سازنده است، ولی اگر سوء نیت داشته باشد، دشمن باشد و بدخواه و به دنبال عیب یابی و افشای اسرار آدمی باشد، انتقادش ویران‏گر و غیرسازنده است.
در جواب گفته می‏شود اگر تنها ملاک این باشد، پس هیچ‏گاه از دشمن انتقادی که برای ما سودمند باشد سر نمی‏زند و هیچ زمان برای ما سودی نخواهد داشت و حال این که چه بسا انتقادات دشمن باعث رشد و تعالی ما بشود. مولانا در این باره می‏فرماید:
در حقیقت هر عدو داروی توست     کیمیا و نافع و دلجوی توست
(استعلامی، 1372 ، دفتر چهارم، 12)
به نظر می‏رسد امام خمینی قدس‏سره ، در مواردی، توجه به انتقاد دشمن را لازم می‏داند و آن را در مواردی بهتر از انتقاد دوستان می‏داند. ایشان می‏فرماید:
انسان باید یک کسی که دشمن او هست پیش او برود، ببیند قضاوت او نسبت به این چه هست، تا عیب‏های خودش را بتواند بفهمد. انسان نمی‏تواند از دوستان خودش تعلیم بگیرد. انسان باید از دشمنان خودش تعلیم بگیرد. وقتی که یک صحبتی می‏کند، ببیند دشمن‏ها چه می‏گویند و تفکر کند که عیب‏ها را دشمن‏ها می‏فهمند. دوست‏ها، هر چه هم شما عیب داشته باشید و ما عیب داشته باشیم، برای این که حق را برای حق نمی‏خواهند و باطل را برای این که باطل است دشمن ندارند، به ما می‏آیند و می‏گویند که چقدر خوب صحبت کردی و چه مقاله‏ی خوبی نوشتی. چه مقاله‏ی کوبنده‏ای بود این. دوستان انسان دشمنان واقعی انسانند و دشمنان انسان دوستان واقعی‏اند. کسانی که از او تعریف می‏کنند بداند که این زبان تعریف، خصوصاً در یک جایی که جای انتقاد است تعریف می‏کنند، این همان زبان شیطان است. (صحیفه‏ی نور، ج 14 ، 97)
بنابراین دشمن می‏تواند انتقاد کننده‏ی خوبی باشد، بلکه وجودش ضروری است و باعث رشد و اطلاع شخص از عیوب و نقاط ضعف خویش است. پس تقسیم انتقاد به سازنده و غیرسازنده، بر مبنای نیت منتقد، تقسیمی صحیح نیست.
نظریه‏ی دیگر برای تعیین ملاک سازنده بودن یک انتقاد چگونگی تاثیر در ما می‏باشد، یعنی گاهی یک انتقاد می‏تواند عامل ارتقای ما شود و گاهی نیز انتقاد چنان تند و خصمانه می‏باشد که ما را از پای می‏اندازد و مانع بهره‏گیری ما از آن می‏شود.
همان طور که قبلاً گفته شد، انتقاد صرفاً اظهار نظر و داوری درباره‏ی کسی یا تلقی و برداشت نسبت به پدیده‏ای است، نه بیشتر و نه کمتر. بنابراین نمی‏توان از خود انتقاد سازنده بودن آن را استنباط کرد، بلکه برداشت و چگونگی تلقی ما از آن است که عامل سازنده بودن و یا ویران‏گر بودن آن می‏باشد. مثالش، مثال باران است که برای کشاورز که منتظر آن است رحمت است، و در عین حال برای سفال‏گری که طالب آفتاب است، نقمت. در همین باره سخن اپیکتتوس، فیلسوف رواقی، قابل توجه است.
آن چه آدمیان را مشوش می‏سازد وقایع نیست، بلکه استنباط آنان از وقایع است، منجمله، مردن هراس‏انگیز نیست وگرنه سقراط آن را چنین می‏یافت. نه، آنچه مرگ را هراس‏انگیز می‏کند، تنها قضاوت آدمیان است درباره‏ی مردن. از این رو، اگر به مانعی برخوردیم، اگر آزرده شدیم یا پریشان خاطر گشتیم، باید که هرگز لب به سرزنش دیگران نگشاییم، بلکه خود را یعنی استنباط خود را مقصر بدانیم. (آذری، 1362 ، 18 ، 179)
ایده‏ی دیگر برای ملاک سازنده بودن یک انتقاد، همراه بودن آن با ارائه‏ی راه حل می‏باشد. طبق این نظریه، بسیاری از انتقادات غیرسازنده است و آن انتقاداتی است که به جای آن که راه حل را نشان دهند، صرفاً به طرح مشکل یا مسأله اکتفا می‏کنند. اینان معتقدند که اگر کسی واقعاً خیرخواه و ناصح است یا مشکلی را طرح نمی‏کند و یا اگر انتقادی کرد و نقاط ضعف را آشکار ساخت، راه حل آن را نیز در حد وسع خویش ارائه می‏کند. بنابراین بین اعتراض و ایراد و انتقاد سازنده تفاوت وجود دارد.
در جواب نظریه‏ی فوق، می‏توان به چند مطلب اشاره نمود، نخست آن که از دیدگاه مفهومی و منطقی، معنای انتقاد، داوری و ارزیابی است، نه ارائه‏ی راه حل و این دو مقوله جدا از هم هستند و از به کارگیری کلمه‏ی انتقاد فقط معنای داوری و ارزیابی به ذهن متبادر است، نه داوری همراه با راهنمایی و ارائه‏ی راه حل. ثانیا با مشروط ساختن انتقاد به ارائه‏ی راه حل، عملاً راه بر اکثر انتقادات بسته می‏شود، چرا که دیدن نواقص در اغلب موارد آسان‏تر از پیدا کردن راه حل و ارائه‏ی پیشنهاد لازم است. چه بسا ارائه‏ی راه حل احتیاج به معلومات کافی و اطلاعات لازم درباره‏ی موضوع مورد نظر دارد و گاه کسب آن اطلاعات مشکل و غیرممکن است. بنابراین فقط از متخصصان و افراد آگاه باید انتقاد را، آن هم در فرض همراه بودن راه حل، پذیرفت و سایرین حق انتقاد را ندارند.
گه بود کز حکیم روشن رأی     بر نیاید درست تدبیری
گاه باشد که کودکی نادان     به غلط بر هدف زند تیری
(یوسفی، 1374 ، 126)
بنابر این نمی‏توان ارائه‏ی راه حل را معیار سازنده بودن انتقاد دانست، گرچه هر انتقادی که همراه با راه حل و مبتنی بر نظر کارشناسی باشد بهتر است.
با بررسی مفهوم انتقاد سازنده مشخص می‏شود که التزام به آن، انتقاد نکردن و اکتفا کردن به تعریف و تمجید را در پی دارد.
انتقاد و توطئه
در برخی موارد گفته می‏شود که انتقاد یک حق همگانی است، اما آزاد نیستند که توطئه نمایند و باید مرز بین انتقاد و توطئه را حفظ نمایند، ولی از ارائه‏ی یک تصویر روشن و مفهوم واضح از مرز قابل تفکیک بین انتقاد و توطئه، خودداری می‏نمایند.
در چنین فضایی، هر کس می‏تواند یک انتقاد را توطئه علیه خود و یا حکومت بشمارد. پرواضح است که در فضای ابهام‏آمیز هیچ گاه حقیقت آشکار نمی‏شود و اختلاف همیشه دامنه دار است. همان طوری که در تبیین آنچه در مورد انتقاد سازنده گفته شد، معیارهای ارزیابی انتقاد و تسمیه‏ی آن، شخص مورد انتقاد است و بدیهی است که او برای دفاع از خویش، در اکثر موارد، به جای تحمل بار منفی که از انتقاد مورد نظر احساس می‏نماید و استفاده‏ی صحیح و تلاش در جهت از بین بردن عیوب و نواقص کار خویش و یا دستگاه مربوطه، با نام گذاری توطئه بر انتقاد، سعی در جریحه دار شدن عزت نفس خویش می‏پردازند. در حالی که انتقاد به خودی خود توطئه نیست و چنان چه بنابر فرض توطئه نیز باشد، باز نباید از آثار مثبت آن به دور باشیم. لذا با توجه به عدم وجود معیار عینی برای تبیین مرز بین انتقاد و توطئه، شایسته است، به جای صرف وقت و تلاش در راستای تفکیک انتقاد از توطئه، در جهت آماده سازی و ایجاد تلقی مثبت در مواجهه با هر توطئه‏ای بکوشیم و آن را انتقاد خوب تلقی نمایم و نه آنچنان منفی نگاه کنیم که در نتیجه هر انتقادی را یک توطئه بپنداریم.
انتقاد، تضعیف کننده نیست
انتقاد، در همه‏ی موارد آثار یکسان ندارد، بلکه با توجه به فضای موجود، شرایط انتقاد شونده و چگونگی مواجهه با آن و پیامدهای آن متفاوت است.
هنگامی که یک دستگاه و حکومت با توجه به نحوه‏ی عملکرد خویش ضعیف شده باشد و جایگاه مردمی خویش را از دست داده و تبعات منفی حکومت سراسر شؤون زندگی مردم را مملو نموده باشد، گاه ممکن است با یک انتقاد از هم بپاشد و سرنگون گردد. حال در این فرض آیا عامل اصلی فروپاشی یک شخص و یا سیستم و حکومت، انتقاد مطرح شده است یا چگونگی رفتار قبلی خود شخص و یا حاکمان آن دستگاه؟ این حالت شباهت با واقعیت وجودی بدن انسان دارد. در شرایط طبیعی و حالت سلامت جسمی در بدن انسان یک سری میکروب وجود دارد، بدون این که این میکروب‏ها ایجاد بیماری نمایند، ولی چنان چه، در صورت بروز عوامل متعدد، قوای دفاعی بدن تضعیف گردد، همین میکروب‏ها عامل ایجاد بیماری می‏گردد. یعنی در حالت اول همان میکروب‏ها، که چه بسا آثار مثبت دارند و یا حداقل عامل بیماری نیستند، در حالت ثانی بدون تغییر در میکروب‏ها، بدن مستعد بیماری می‏گردد و آثار منفی به دنبال دارد.
انتقاد نیز صرفاً یک اظهار نظر و ارزیابی است، گرچه بدبینانه باشد و نمی‏تواند موجب تضعیف شخص و یا یک دستگاه گردد.
تاریخ چه‏ی کشورهای توتالیتر بلوک شرق گواه این است که هر چه بیشتر راه بر انتقاد بسته باشد و آن را به بهانه‏های مختلف از بین ببریم، امکان فروپاشی و تضعیف به همان مقدار ازدیاد می‏یابد و در مقابل عملکرد دموکراسی نشان ببرد مستحکم‏تر و پایدارتر خواهد بود. در برخی از کشورها جایگاه انتقاد به نحوی نهادینه شده است که فقط در مطبوعات خلاصه نمی‏گردد و بلکه در سایر عرصه‏های عمومی نظیر رسانه‏های جمعی و به ویژه سینما تجلی نموده است. دسته‏ای از فیلم‏ها در این کشورها با محوریت انتقاد از عمل کرد حاکمیت ساخته و عرضه می‏شود، چه بسا در مواردی درباره فساد دستگاه‏ها اغراق می‏شود و این گونه آثار اجازه‏ی نشر و اکران عمومی دریافت می‏نمایند و جایی مطرح نشده است که این نوع انتقادات و فیلم‏ها موجب براندازی و یا تضعیف آن حکومت‏ها شده باشند.
لذا مناسب است که از طریق پذیرش انتقادها و تلاش در رفع نواقص مطرح شده، خویش را واکسینه نمائیم و خود را در مقابل حوادث آینده مقاوم سازیم.
انتقاد، انتقاد است
در مواردی مشاهده می‏شود که کسانی کینه توزانه با قصد انتقام و عقده گشایی انتقاد می‏کنند و هدفشان هم ترور شخصیت و خدشه دار نمودن طرف مقابل است و به جای عمل کرد، خود شخص و شخصیت او را مورد انتقاد قرار می‏دهند. ولی با توجه تحلیل ارائه شده، انتقاد فقط انتقاد است و هیچ قید و صفتی بدان نمی‏چسبد و تشخیص برخی از تقسیمات مطرح شده برای انتقاد، مانند «انتقاد به حق و ناحق»، «وارد و ناوارد»، «کارشناسانه و غیرکارشناسانه»، «منصفانه و مغرضانه»، به نیت و انگیزه‏ی انتقاد کننده برمی‏گردد و لذا در این ارتباط ذکر دو نکته ضروری به نظر می‏رسد. نخست این که احراز نیت منتقد ممکن نیست و قرینه و دلیل منطقی برای حدس و اطلاع از نیت طرف مقابل خویش نداریم، گرچه روحیه‏ی انگیزه خوانی در کشور ما شیوع دارد، ولی در روایات معصومین علیهم‏السلام انگیزه خوانی منتقد، از شوربختی انسان بیان شده و مایه‏ی نابودی او شمرده شده است. بدا به حال کسی که در هنگام انتقاد شدن به جای تفکر در اصلاح خویش، سعی در پی بردن به انگیزه و نیت منتقد بپردازد. به فرموده امام علی علیه‏السلام :
«من علامات الادبار، سوء الظن بالنصیح»
از نشانه‏های ادبار، بدبینی نسبت به شخص ناصح است. (درایتی، 226)
ثانیاً احراز نیت منتقد تأثیری ندارد، زیرا برای ما باید اصل مطلب مهم باشد که اشکال وارده را بررسی و در صورت صحت آن را اصلاح نمایم، حال چه این که منتقد مغرض باشد یا خیر، ارتباطی به صحت و سقم انتقاد ندارد و اشکال آن تحت عنوان مغالطه خلط انگیزه و انگیخته مطرح شده است؛ یعنی به جای این که به محتوای سخن بپردازد، به خاستگاه آن عقیده و انگیزه‏هایی که پشت آن قرار دارد می‏پردازد و به جای بررسی ادله‏ی یک مدعا، تعلقات و انگیزه‏های احتمالی مدعی را مورد توجه قرار می‏دهد.
انتقاد، نافی اطاعت نیست
دلایل زیادی بر تبعیت از حکم عقل، و معرفی آن به عنوان یکی از میزان‏های تشخیص حق و باطل وجود دارد، لذا جایی برای اطاعت بدون تعقل و تفکر و کورکورانه وجود ندارد. در طول تاریخ اسلام شواهد و نمونه‏های زیادی مانند ماجرای صلح حدیبیه مبنی بر اهتمام بر توجیه عقلی و منطقی امور وجود دارد. نحوه‏ی مواجهه‏ی حضرت موسی علیه‏السلام با این که خود پیامبر است و آگاه به حقایق و با توجه به تعهدی که به حضرت خضر سپرده است، ولی هر زمان که عملی را برخلاف باور و اعتقاد خویش می‏یابد، لب به انتقاد می‏گشاید و توجیه آن عمل را می‏طلبد و از طرفی در این داستان عامل اصلی خشکاندن ریشه‏ی انتقاد اطلاع و آشکار شدن حقایق معرفی شده است «کیف تصبر علی ما لم تحط به خبرا». لذا بستن راه انتقاد، راه حل نمی‏باشد، بلکه باید انتقاد را بشنویم و چنان چه آن را وارد ندانیم با اطلاع رسانی و آگاهی بخشی به استقبال آن برویم.
انتقاد، طرفِ مقابل اطاعت نیست، زیرا اطاعت در مقابل عصیان و شورش قرار می‏گیرد. لذا در انتقاد عنوان شورش و نافرمانی جایی ندارد و چه بسا یک شهروند در مقام نظر و عقیده نسبت به یک پدیده، قانون و یا شخص، منتقد باشد، ولی در هنگام عمل مطیع و فرمان بردار. منافاتی وجود ندارد بین این که یک شهروند در عین حال که مراعی قوانین و مقررات حاکم است، حق انتقاد و سؤال را برای خویش قائل باشد.
انتقاد به سود حاکمیت است
تأثیر انتقاد در استحکام حکومت و نقش آن در بهبود امور حاکمیت، از زوایای مختلف قابل بحث است. در این بخش به ذکر سه محور و رویکرد می‏پردازیم.
رویکرد حقوقی: چنان چه مبنای حکومتی قانون باشد، نه استبداد، و حاکم حق آزادی بیان را به رسمیت بشناسد، شایسته و زیبنده‏ی حکومت او می‏باشد که حق انتقاد را برای همگان محترم بشمارد و خود را حکومت قانون مدار معرفی نماید و این خود پیامی برای قانون شکنان و توجیه مناسبی برای برخورد با آنان باشد.
رویکرد اخلاقی: در فرهنگ اسلامی، عدم پذیرش انتقاد علامت عجب و خودپسندی معرفی شده است و در مقابل ستایش خواهی مذموم و به فرموده حضرت علی علیه‏السلام :
یکی از محکم‏ترین دام‏های شیطان است. (غررالحکم، کلام 2672)
حکومتی که خود را طلایه دار شریعت و دین می‏شمارد، بایستی پایبند به ارزش‏ها باشد و مروج و پاسدار آن محسوب گردد. لذا باید فرهنگ انتقاد پذیری و دوری از چاپلوسی را در بین مردم ترویج نماید و از باب این که مردم را به غیر زبان دعوت نماید، بهترین شیوه، ارائه‏ی عملکرد مثبت حاکمان دینی درباره‏ی تحمل انتقاد می‏باشد، تا مردم آن را به عنوان سرمشق و الگوی خویش قرار دهند و در بین عامه‏ی مردم شایع گردد.
عمومی شدن فرهنگ انتقاد، پیشرفت و اصلاح امور را به دنبال دارد. امام علی علیه‏السلام در عهد نامه‏ی معروف خویش به مالک اشتر می‏فرماید: از میان اطرافیانت، کسی نزد تو مقدم‏تر و محترم‏تر باشد که از دیگران سخن تلخ را بیشتر به تو می‏گوید.
رویکرد عملی: یا بهتر بگویم رویکرد عقلی، هرگاه حکومتی، بنابر فرض، داعی قانون و اخلاق را نداشت، باز هم به حکم عقل یکی از مؤثرترین عوامل، برای حفظ حکومت، بسط فرهنگ انتقاد و انتقادپذیری است. دو ویژگی و کارکرد انتقاد برای حکومت قابل ذکر است.
ابتدا این که بزرگ‏ترین و مهم‏ترین نتیجه‏ی انتقاد، اطلاع رسانی است. پرواضح است که هر چند اطلاع حاکم از زندگی شهروندان و چگونگی اداره حکومت و تلقی مردم از حکومت بیشتر باشد، در اداره‏ی حکومت تواناتر و پایدارتر خواهد بود. لذا انتقاد بیشتر، اطلاع بیشتر حاکمان را در پی دارد و به دنبال آن اصلاح امور و بقای حکومت. لذا اگر حاکمان خود را بی‏نیاز از اطلاعات نمی‏دانند، شایسته آن نیست که به اخذ اطلاعات از مجاری رسمی و همیشگی اکتفا نمایند، بلکه باید همیشه در اندیشه‏ی بسط مجاری اطلاع یابی باشند و انتقاد عامه‏ی مردم بزرگ‏ترین کانال اطلاع حاکمان از امور مملکت خویش می‏باشد.
حتی، در فرض نادرست بودن انتقاد، این انتقادات، باورهای مردم و یا شخص انتقاد کننده را به حاکم منتقل می‏کند.
ثانیاً بسط روحیه‏ی انتقاد و رواج آن در بین عامه‏ی مردم عامل تخلیه هیجانات و اعتراضات و کاهش خشم مردم می‏باشد. اگر عامه‏ی مردم نتوانند اشکالات و اعتراضات خویش را به حاکمان منتقل نمایند، این انتقادات، در درازمدت، تبدیل به عقده‏های روحی می‏شود و در زمانی دیگر، به جلوه‏های دیگر، که معمولاً، همراه با خشونت است، بروز می‏نماید.
حاکمیت دینی نیز حاکمیت است
اشکالی درباره نسبت بین حاکمیت دینی با سایر انواع حکومت‏ها مطرح شده است و آن این که موارد مطرح شده برای لزوم انتقاد در بین عامه‏ی مردم و ذکر فوائد آن برای حاکمیت صرفاً برای حاکمیت غیردینی مطرح است و با توجه به این که حکومت دینی تفاوت‏هایی با حکومت غیردینی دارد، با آن سازگار نیست.
لذا در این بخش به ذکر محور تفاوت‏های بیان شده و سپس جوانب هر کدام می‏پردازیم.
محور ارزش‏ها: حکومت‏های غیردینی، در بهترین حالت خود، جهت تأمین خواسته‏های عامه‏ی مردم و نیل به اهداف توده‏ی مردم تشکیل شده‏اند، و این اعم است از این که اهداف و ارزش‏های مطلوب مردم، حق باشد یا ناحق (از نظر شریعت)، درست باشد یا نادرست، و حال این که حاکمیت دینی در پی پیدا کردن اهداف خالق است و خود را در قبال خداوند جل جلاله مسؤول می‏داند و در برابر او پاسخ‏گو است.
در جواب می‏گویم که حتی با قبول اختلاف مذکور در بین حکومت دینی و غیردینی، باز هم انتقاد و انتقادپذیری، به عنوان یکی از اصول الهی و مورد توصیه‏ی ائمه‏ی دین بوده است. ادله‏ی داعی امر به معروف و نهی از منکر و بحث‏های تحت عنوان «النصیحة لأئمة المسلمین»، مؤید این نظریه است.
محور ساختار: گفته می‏شود ساختار حکومت‏های غیردینی به گونه‏ای است که انتقاد و انتقاد پذیری را برمی‏تابند و در مقابل حاکمیت دینی با توجه به ساختار خاص خویش، خود را بی‏نیاز از انتقاد می‏انگارد.
در مقابل گفته می‏شود امروز حاکمیت دینی در ساختار شباهت‏های فراوانی با ساختار حکومت‏های غیردینی دارد. استفاده از پارلمان، انتخابات، اصل تفکیک قوا و سایر موارد گواه این ادعا است. لذا به همان دلیلی که در حاکمیت غیردینی انتقاد لازم است، در حکومت‏های دینی ضروری به نظر می‏رسد.
محور مسؤولان: یکی از مواردی که بعنوان تمایز حکومت‏های دینی و غیردینی ذکر شده است، در ناحیه‏ی مسؤولان حکومت است. به عبارت دیگر مسؤولان در حکومت‏های غیردینی، فقط با معیار برنده شدن در انتخابات، آن هم با هر طریقی، برگزیده می‏شوند، ولی مکانیسم انتخاب مسؤولان در حکومت دینی به گونه‏ای است که از فساد به دور است و با توجه به اوصاف مطرح شده برای انتخاب رهبر دینی و حاکم اسلامی، انحراف او بعید به نظر می‏رسد و مسأله‏ی انتقاد پررنگ نمی‏باشد.
ادعای فوق بنابر یک پیش فرض است که عبارت از مصون بودن و خطاناپذیری پاره‏ای از افراد است و حال این که بطلان این مطلب بدیهی است و به تعبیر شهید مطهری «کریت» و اعتصام برای هیچ کس در اسلام مطرح نیست و به طور طبیعی قدرت فی نفسه می‏تواند برای هر شخصی فساد آور باشد. لذا اگر لزوم انتقاد از حاکمیت را در سایر حاکمیت‏ها پذیرفتیم، در این حاکمیت نیز پذیرفتنی است. امام خمینی قدس‏سره در پاسخ به سؤالی درباره‏ی ویژگی حکومتی که در پی آن می‏باشند، می‏فرماید:
این حکومت در همه‏ی مراتب خود متکی به آراء مردم و تحت نظارت و ارزیابی و انتقاد عمومی خواهد بود. (صحیفه‏ی امام، ج 4 ، 160)
انتقاد، حافظ حریم است
یکی از بحث‏های مطرح درباره‏ی انتقاد و انتقاد پذیری پاسخ به این پرسش است که حد و مرز انتقاد چیست؟ آیا ما در انتقاد قائل به خط قرمز می‏باشیم یا خیر؟
به نظر مؤلف کتاب، هرگونه خط قرمز و حدی برای نقد حاکمیت گذاشته شود، به همان مقدار در راه تضعیف حاکمیت کوشیده‏ایم. حکومت، هر چه بیشتر در معرض انتقاد و نظارت مردم قرار داشته باشد و در راستای رفع عیوب خویش گام بردارد، مصون‏تر و مستحکم‏تر خواهد بود. به تعبیر حضرت علی علیه‏السلام :
درخت کویری که از آب کمتری برخوردار است و همواره در معرض گرما و سرما قرار دارد نیرومندتر از درختان باغ است. (نهج‏البلاغه، نامه‏ی 45)
بنابر این، چنان چه فرهنگ انتقاد در جامعه رایج گردد و همه در معرض نسیم روح بخش آن قرار گیرند، نه تنها باعث تضعیف حاکمیت نمی‏شود، بلکه مقتدرتر می‏شود و افکار عمومی و فرهنگ منبعث از آراء و نظرات شهروندان، خود حوزه و محدوده‏ی نقد را تعیین می‏نماید. امام خمینی قدس‏سره درباره‏ی حق همگانی انتقاد می‏فرماید:
هر فردی از افراد ملت حق دارد که مستقیماً در برابر سایرین، زمامدار مسلمین را استیضاح کند و به او انتقاد کند و او باید جواب قانع کننده‏ای بدهد و، در غیراین صورت، اگر برخلاف وظایف اسلامی خود عمل کرده باشد، خودبخود از مقام زمامداری معزول گردد. (صحیفه‏ی امام، ج 8، 487)
آداب انتقاد
هر عملی که با تدبیر همراه باشد، از شانس بیشتری برای حصول به نتیجه برخوردار است. انتقاد نمودن نیز چنین است. ذکر شرایطی که باعث تأثیر بیشتر انتقاد و نزدیک‏تر شدن به هدف باشد هیچ گاه به معنی مقید کردن انتقاد نیست، بلکه چون فرض بر این است که منتقد برای رسیدن به هدف، که همان برطرف کردن نقص و اشکالات موجود است، می‏کوشد تا از هر ابزاری که او را به مقصد رهنمون می‏سازد استفاده نماید.
امروزه نیز در کنار هر رشته و حرفه‏ای از آداب خاص آن رشته، با عنوان اخلاق یا فرهنگ آن رشته، یاد می‏شود. در ذیل به طور خلاصه به برخی از آداب انتقاد اشاره می‏گردد.
پاکی ضمیر: ما در بحث خویش کشف انگیزه‏ی منتقد را از سوی دیگران ناروا دانستیم و این با نگاه با فرد انتقاد شونده بود؛ ولی با نگاه به شخص انتقاد کننده می‏توان توصیه‏ی اخلاقی نمود و او را به خلوص نیت و پاکی ضمیر خویش دعوت نمود و این هیچ گاه به معنی مقید کردن انتقاد نیست.
سخن اندیشی: بر هر انسان عاقل فرض است که در هنگام هر عملی پیامدها و حوادث قابل پیش بینی آینده‏ی عمل خویش را در نظر داشته باشد. در عرف نیز به نحوی این حقیقت در توصیه‏ای با عنوان «حرف دهن خود را فهمیدن» تعبیر شده است و نشان پختگی و کمال انسان است. در آیه‏ی شریفه نیز عنوان شده است:
«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَ قُولُوا قَوْلاً سَدِیداً»
ای کسانی که ایمان آورده‏اید از خدا بترسید و سخن استوار بگویید. (احزاب، 70)
تغییر منظر: برای درک بهتر از عملکرد یک شخص و آگاهی هر چه کامل‏تر از آن، چنان چه شخص منتقد بتواند خویش را بجای طرف انتقاد شده فرض نماید و از دیدگاه او به موضوع نگاه کند، چه بسا در انتقاد خویش تأثیرگذار باشد. شاید در مواردی با تغییر منظر، اصل اشکال مرتفع گردد و یا باعث شود با مختصر تغییر در انتقاد خویش، مؤثر بودن آن را بیشتر نماید.
همدلی: رعایت تغییر منظر، در اغلب موارد، منجر به ایجاد همدلی بین انتقاد کننده و انتقاد شونده می‏شود. همدلی به معنی موافقت و یا تأیید نمی‏باشد، بلکه به معنای شناخت انگیزه‏های پیدا و نهانی است که باعث ایجاد حرکت انسان می‏گردد. در این مرحله گویا شخص جهان دیده‏ای است که در جام جهان نمای خویش، گذشته و حال و آینده هر کس را بهتر درک می‏نماید و شرایط شخص مقابل خود را بهتر می‏فهمد و در داوری خویش تأثیر می‏گذارد.
تعیین اهداف: داشتن هدف و مشخص بودن آن در تنظیم چگونگی آن عمل تأثیر گذار است. یکی از فواید تعیین هدف برای انتقاد این است که اگر در هنگام کار با تغییر شرایط، تغییری در هدف را مشاهده نمائیم می‏توانیم در ادامه‏ی انتقاد خویش تجدید نظر نمائیم و با این عمل از عواقب سوء انتقاد برای خویش و طرف مقابل به دور باشیم.
نقد فکر، نه فرد
با در نظر داشتن هدف انتقاد، که تغییر یک پدیده و عمل و یا تفکر خاص می‏باشد، این واقعیت به خوبی روشن می‏شود که کینه توزی و عقده‏گشایی راهی در انتقاد ندارد و لازمه‏ی آن نمی‏باشد. لذا در عین انتقاد و ایراد اشکال بر عمل یک شخص، می‏توان خود آن شخص را دوست داشت. این سخن از گاندی، که: «من از جرم متنفرم نه از مجرم»، گویای همین واقعیت است. خداوند در کلام خویش، گویا، همین اصل را به پیامد رحمت خویش گوش‏زد می‏نماید؛ آنجا که می‏فرماید:
فَإِنْ عَصَوْکَ فَقُلْ إِنِّی بَرِیءٌ مِمّا تَعْمَلُونَ
اگر تو را نافرمانی کردند بگو از آن چه می‏کنید بیزارم. (شعراء، 216)
منابع و مآخذ
- قرآن کریم.
- نهج‏البلاغه، ترجمه‏ی سید جعفر شهیدی.
- صحیفه‏ی امام (1378)، تهران، تنظیم و نشر آثار امام خمینی قدس‏سره ، ج 13 ، 14 و 8 .
- لغت نامه‏ی دهخدا، ویرایش جدید، ج 2 .
- آذری، هوشنگ (1362)، فلسفه‏ی اجتماعی، رساله‏ی اپیکتتوس، تهران، علمی فرهنگی.
- ابن منظور (ق 1408)، لسان العرب، بیروت داراحیاء التراث العربی.
- اسلامی، سید حسن (1380)، حکومت دینی و حق انتقاد، تهران، باز، چاپ اول.
- جلال الدین محمد بلخی (1372)، مثنوی، تصحیح محمد استعلامی، تهران، زوار.
- درایتی، مصطفی، تصنیف غررالحکم، قم، مکتب الاعلام الاسلامی.
- کونوسوکه ماتسوشیتا، مشت آهنین در دستکش مخملی و 101 ویژگی دیگر مدیریت و رهبری (1377)، تهران، سخن.
- یوسفی، غلامحسین (1374)، گلستان سعدی، تهران، خوارزمی.
- A. S. Hornby (2000), oxford advanced Learner''s dictionary of current english.
پی‏نوشت‏ها
______________________________
1 ) روزی شخصی یک آگهی دیواری در جلوی قصر «هوری هیدماسا» نصب کرده و در آن همه‏ی کوتاهی‏های دولت را برای اطلاع همگان برشمرده بود. پایه وران قصر، نشستی بر پا کردند تا این گستاخی را بررسی‏کنند و سرانجام آگهی را به هیدماسا نشان دهند و به وی چنین گفتند: ما باید بی‏درنگ این شخصیت گستاخ را دستگیر و اعدام کنیم. هوری هیدماسا، آنچه را در آگهی دیواری نوشته شده بود به دقت بررسی کرد. سپس در میان شگفتی حاضران... آگهی دیواری را با احترام بالای سر خود نگه داشت و گفت: هیچ کس تاکنون چنین اندرزی به من نداده است. من این آگهی دیواری را... در میان گنج‏های خانوادگی خود نگهداری خواهم کرد. سپس هر یک از شکایت‏ها را که نام برده شده بود به دقت بررسی کرد و بر آن شد تا بر آن پایه به اصلاح دولت بپردازد. (کونوسوکه ماتسوشیتا، مشت آهنین در دستکش مخملی و 101 ویژگی دیگر مدیریت و رهبری، 35)

تبلیغات