یک کتاب در یک مقاله «حکومت دینی و حق انتقاد (مقاله ترویجی حوزه)
درجه علمی: علمی-ترویجی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
مؤلف، در این اثر، در پی تبیین مفهوم انتقاد و انتقاد پذیری است. او بر این باور است که انتقاد صرف یک داوری و ارزیابی از یک پدیده، و یا یک طرز تفکر است، نه چیز دیگر. سپس در ادامه به بیان تقسیمات و تبیین قیودی که برای یک انتقاد مطرح شده میپردازد و بر این نکته اصرار میورزد که نباید برای انتقاد هیچ قیدی را منظور کرد و آن را مقید به اوصاف و قیودی نمود در انتها نیز به آداب انتقاد میپردازد و چگونگی تأثیر آن را در به هدف رسیدن منتقد، شرح مینماید.متن
پاسخگویی در مقابل سؤال و انتقاد مطرح میگردد و تلاش در بهبود انتقاد و انتقاد پذیری، در حقیقت، تلاش در راستای ارتقای پاسخگویی محسوب میگردد. لذا بر آن شدیم تا با بررسی یکی از آثاری که در این زمینه نگاشته شده گامی در این جهت برداشته باشیم. کتاب مورد نظر «حکومت دینی و حق انتقاد» نوشتهی سید حسن اسلامی میباشد.
این اثر از یک «درآمد»، سیزده عنوان اصلی، نمایه و گزیدهی منابع تشکیل شده است.
مؤلف، تحت عنوان «درآمد»، به مادهی نوزدهم اعلامیهی جهانی حقوق بشر اشاره مینماید که براساس آن «هرکس حق آزادی عقیده و بیان دارد و حق مزبور شامل آن است که از داشتن عقاید خود بیم و اضطرابی نداشته باشد و در کسب اطلاعات و افکار و در اخذ و انتشار آن، به تمام وسائل ممکن و بدون اساسی میکوشد اهمیت و لزوم آزادی بیان و اظهار نظر و عقیدهی تک تک افراد جامعه را تبیین نماید. به عقیده وی در مقام نظر و گفتگو همهی صاحب نظران و حکومتها این اصل را میپذیرند و چه بسا در مقام تمجید آن برمیآیند و عامهی مردم را تشویق به انتقاد از خویش مینمایند، اما در مقام عمل به همهی ابعاد و زوایای این اصل پایبند نمیباشند. اینان با تحریف در تعریف، محتوا و شرایط انتقاد به ترسیم قرائتی خاص از انتقاد میپردازند که در نتیجه بر آنچه حاصل میآید هیچ گاه نمیتوان عنوان انتقاد گذاشت. گاه با افزودن قیدهایی بدان، در حقیقت آن را از حیّز انتفاع خارج مینمایند و مانند آن شیر بییال و دم و اشکمی میشود که هیچ بهرهای ندارد.
وی هدف از نگارش این کتاب را زدودن تحریفات و ارائهی مفهوم قابل قبول نقد و تبیین گسترهی عملکرد و حدود مجاز انتقاد از حاکمیت دینی عنوان مینماید.
انتقاد و عیب جویی
این بخش متکفل بیان ارتباط عنصر عیب جویی با انتقاد است. به نظر نویسندهی کتاب، این واقعیت را باید پذیرفت که انتقاد یعنی خردهگیری، عیب جویی، داوری خردهگیرانه و ابراز نارضایتی. در لغتنامهی دهخدا دربارهی واژهی انتقاد، پس از اشاره به لغتنامههای مختلف گذشته و ذکر تعاریف آنان، انتقاد این گونه معنی میشود «سره کردن، سره گرفتن، بیرون کردن درمهای ناسره از میان درهمها، بهین چیزی برگزیدن، آشکارکردن عیب شعر بر قائل آن، کاه از دانه جدا کردن». (ویرایش جدید، ج 2 ، 2965) در عربی نیز طبق تعبیر لسانالعرب به معنای سره کردن درهمها و شناخت درست از نادرست آن است. (ابن منظور، ج 14 ، 254)
در ادبیات انگلیسی نیز به «عیب جویی» و «آشکار ساختن عیوب» تعبیر شده است (واژه نامه اکسفورد، مدخل criticism) مؤید دیگر، کاربست انتقاد در جامعه است و آن نیز زمانی است که اگر بخواهیم کسی را مورد نقد قرار دهیم، تمام سعی خود را مصروف میداریم، تا بار منفی آن را بکاهیم و چه بسا کار خود را با تمجید از وی آغاز نماییم. نکتهی قابل ذکر این است که معنای اصل انتقاد، عیب جویی نیست و هدف اصلی منتقد نیز عیب یابی نبوده است، بلکه معنای اصل انتقاد، ارزیابی و داوری است و این دو مستلزم اظهار نظر است. داوری نیز گاه مثبت است و گاهی منفی. بنابراین رد و انکار و خردهگیری همواره با انتقاد است، هر چند انتقاد به این معنا نباشد.
به طور معمول انتقاد آدمی را آزرده میسازد، زیرا منتقد تصویری را که ما از خود فراهم آوردهایم ویران میسازد و واقعیت عریان را به گونهای دیگر به ما نشان میدهد، فقط انسانهای وارسته از انتقاد رنجور و آزرده خاطر نمیگردند. به فرمودهی امام خمینی قدسسره :
این همه برای این است که انسان خودش را نساخته. اگر انسان خودش را ساخته بود، هیچ بدش نمیآمد که یک رعیتی هم به او انتقاد کند، اصلاً بدش نمیآمد، از انتقاد بدش نمیآمد. (صحیفهی امام، 1378 ، ج 13 ، 198)
انتقاد سازنده
در ارتباط با انواع انتقادها یکی از تقسیمات مطرح، انتقاد سازنده و انتقاد ویرانگر است. در این قسمت ما به بررسی مفهوم سازنده بودن انتقاد میپردازیم؛ این که ملاک سازنده بودن چیست و چه کسی آن را تشخیص میدهد؟
به نظر مؤلف، افزودن این قید، تلاش (عمدی یا غیرعمدی) در راستای حذف اصل انتقاد میباشد. زیرا با کمی دقت بیشتر و با نظر به واقعیتهای خارجی در مییابیم که واقعیت مستقلی با عنوان انتقاد سازنده وجود ندارد. انتقاد انتقاد است و معمولاً چگونگی مواجهه با آن میتواند سازنده یا ویرانگر باشد. داستان هوری هید ماسا و نحوهی برخورد مناسب، انتقاد را سازنده نمود و چه بسا شخص دیگری با برخورد متفاوت آن را ویرانگر و منتقد را بدخواه محسوب دارد.(1)
در بسیاری از مجامع عمومی، در مقدمهی پارهای از کتابها و در اطلاعیهی روابط عمومی سازمان و ادارات اعلام شده است از هرگونه انتقاد سازنده استقبال میشود و از مخاطبین خواسته میشود تا از این گونه انتقادات ارائه دهند. اما سؤال اساسی این است که معنای واقعی این سخن چیست؟ سازنده بودن انتقاد به چه چیز بستگی دارد و انتقاد ویرانگر کدام است و آیا اساسا این تقسیمبندی قابل قبول است؟
گاهی در اظهار نظرها سازنده بودن را وابسته به نیت منتقد و هدف او از انتقاد میدانند. در نتیجه اگر منتقد آشنا، خیرخواه و دوست باشد و مشفقانه انتقاد کند، آنگاه انتقادش سازنده است، ولی اگر سوء نیت داشته باشد، دشمن باشد و بدخواه و به دنبال عیب یابی و افشای اسرار آدمی باشد، انتقادش ویرانگر و غیرسازنده است.
در جواب گفته میشود اگر تنها ملاک این باشد، پس هیچگاه از دشمن انتقادی که برای ما سودمند باشد سر نمیزند و هیچ زمان برای ما سودی نخواهد داشت و حال این که چه بسا انتقادات دشمن باعث رشد و تعالی ما بشود. مولانا در این باره میفرماید:
در حقیقت هر عدو داروی توست کیمیا و نافع و دلجوی توست
(استعلامی، 1372 ، دفتر چهارم، 12)
به نظر میرسد امام خمینی قدسسره ، در مواردی، توجه به انتقاد دشمن را لازم میداند و آن را در مواردی بهتر از انتقاد دوستان میداند. ایشان میفرماید:
انسان باید یک کسی که دشمن او هست پیش او برود، ببیند قضاوت او نسبت به این چه هست، تا عیبهای خودش را بتواند بفهمد. انسان نمیتواند از دوستان خودش تعلیم بگیرد. انسان باید از دشمنان خودش تعلیم بگیرد. وقتی که یک صحبتی میکند، ببیند دشمنها چه میگویند و تفکر کند که عیبها را دشمنها میفهمند. دوستها، هر چه هم شما عیب داشته باشید و ما عیب داشته باشیم، برای این که حق را برای حق نمیخواهند و باطل را برای این که باطل است دشمن ندارند، به ما میآیند و میگویند که چقدر خوب صحبت کردی و چه مقالهی خوبی نوشتی. چه مقالهی کوبندهای بود این. دوستان انسان دشمنان واقعی انسانند و دشمنان انسان دوستان واقعیاند. کسانی که از او تعریف میکنند بداند که این زبان تعریف، خصوصاً در یک جایی که جای انتقاد است تعریف میکنند، این همان زبان شیطان است. (صحیفهی نور، ج 14 ، 97)
بنابراین دشمن میتواند انتقاد کنندهی خوبی باشد، بلکه وجودش ضروری است و باعث رشد و اطلاع شخص از عیوب و نقاط ضعف خویش است. پس تقسیم انتقاد به سازنده و غیرسازنده، بر مبنای نیت منتقد، تقسیمی صحیح نیست.
نظریهی دیگر برای تعیین ملاک سازنده بودن یک انتقاد چگونگی تاثیر در ما میباشد، یعنی گاهی یک انتقاد میتواند عامل ارتقای ما شود و گاهی نیز انتقاد چنان تند و خصمانه میباشد که ما را از پای میاندازد و مانع بهرهگیری ما از آن میشود.
همان طور که قبلاً گفته شد، انتقاد صرفاً اظهار نظر و داوری دربارهی کسی یا تلقی و برداشت نسبت به پدیدهای است، نه بیشتر و نه کمتر. بنابراین نمیتوان از خود انتقاد سازنده بودن آن را استنباط کرد، بلکه برداشت و چگونگی تلقی ما از آن است که عامل سازنده بودن و یا ویرانگر بودن آن میباشد. مثالش، مثال باران است که برای کشاورز که منتظر آن است رحمت است، و در عین حال برای سفالگری که طالب آفتاب است، نقمت. در همین باره سخن اپیکتتوس، فیلسوف رواقی، قابل توجه است.
آن چه آدمیان را مشوش میسازد وقایع نیست، بلکه استنباط آنان از وقایع است، منجمله، مردن هراسانگیز نیست وگرنه سقراط آن را چنین مییافت. نه، آنچه مرگ را هراسانگیز میکند، تنها قضاوت آدمیان است دربارهی مردن. از این رو، اگر به مانعی برخوردیم، اگر آزرده شدیم یا پریشان خاطر گشتیم، باید که هرگز لب به سرزنش دیگران نگشاییم، بلکه خود را یعنی استنباط خود را مقصر بدانیم. (آذری، 1362 ، 18 ، 179)
ایدهی دیگر برای ملاک سازنده بودن یک انتقاد، همراه بودن آن با ارائهی راه حل میباشد. طبق این نظریه، بسیاری از انتقادات غیرسازنده است و آن انتقاداتی است که به جای آن که راه حل را نشان دهند، صرفاً به طرح مشکل یا مسأله اکتفا میکنند. اینان معتقدند که اگر کسی واقعاً خیرخواه و ناصح است یا مشکلی را طرح نمیکند و یا اگر انتقادی کرد و نقاط ضعف را آشکار ساخت، راه حل آن را نیز در حد وسع خویش ارائه میکند. بنابراین بین اعتراض و ایراد و انتقاد سازنده تفاوت وجود دارد.
در جواب نظریهی فوق، میتوان به چند مطلب اشاره نمود، نخست آن که از دیدگاه مفهومی و منطقی، معنای انتقاد، داوری و ارزیابی است، نه ارائهی راه حل و این دو مقوله جدا از هم هستند و از به کارگیری کلمهی انتقاد فقط معنای داوری و ارزیابی به ذهن متبادر است، نه داوری همراه با راهنمایی و ارائهی راه حل. ثانیا با مشروط ساختن انتقاد به ارائهی راه حل، عملاً راه بر اکثر انتقادات بسته میشود، چرا که دیدن نواقص در اغلب موارد آسانتر از پیدا کردن راه حل و ارائهی پیشنهاد لازم است. چه بسا ارائهی راه حل احتیاج به معلومات کافی و اطلاعات لازم دربارهی موضوع مورد نظر دارد و گاه کسب آن اطلاعات مشکل و غیرممکن است. بنابراین فقط از متخصصان و افراد آگاه باید انتقاد را، آن هم در فرض همراه بودن راه حل، پذیرفت و سایرین حق انتقاد را ندارند.
گه بود کز حکیم روشن رأی بر نیاید درست تدبیری
گاه باشد که کودکی نادان به غلط بر هدف زند تیری
(یوسفی، 1374 ، 126)
بنابر این نمیتوان ارائهی راه حل را معیار سازنده بودن انتقاد دانست، گرچه هر انتقادی که همراه با راه حل و مبتنی بر نظر کارشناسی باشد بهتر است.
با بررسی مفهوم انتقاد سازنده مشخص میشود که التزام به آن، انتقاد نکردن و اکتفا کردن به تعریف و تمجید را در پی دارد.
انتقاد و توطئه
در برخی موارد گفته میشود که انتقاد یک حق همگانی است، اما آزاد نیستند که توطئه نمایند و باید مرز بین انتقاد و توطئه را حفظ نمایند، ولی از ارائهی یک تصویر روشن و مفهوم واضح از مرز قابل تفکیک بین انتقاد و توطئه، خودداری مینمایند.
در چنین فضایی، هر کس میتواند یک انتقاد را توطئه علیه خود و یا حکومت بشمارد. پرواضح است که در فضای ابهامآمیز هیچ گاه حقیقت آشکار نمیشود و اختلاف همیشه دامنه دار است. همان طوری که در تبیین آنچه در مورد انتقاد سازنده گفته شد، معیارهای ارزیابی انتقاد و تسمیهی آن، شخص مورد انتقاد است و بدیهی است که او برای دفاع از خویش، در اکثر موارد، به جای تحمل بار منفی که از انتقاد مورد نظر احساس مینماید و استفادهی صحیح و تلاش در جهت از بین بردن عیوب و نواقص کار خویش و یا دستگاه مربوطه، با نام گذاری توطئه بر انتقاد، سعی در جریحه دار شدن عزت نفس خویش میپردازند. در حالی که انتقاد به خودی خود توطئه نیست و چنان چه بنابر فرض توطئه نیز باشد، باز نباید از آثار مثبت آن به دور باشیم. لذا با توجه به عدم وجود معیار عینی برای تبیین مرز بین انتقاد و توطئه، شایسته است، به جای صرف وقت و تلاش در راستای تفکیک انتقاد از توطئه، در جهت آماده سازی و ایجاد تلقی مثبت در مواجهه با هر توطئهای بکوشیم و آن را انتقاد خوب تلقی نمایم و نه آنچنان منفی نگاه کنیم که در نتیجه هر انتقادی را یک توطئه بپنداریم.
انتقاد، تضعیف کننده نیست
انتقاد، در همهی موارد آثار یکسان ندارد، بلکه با توجه به فضای موجود، شرایط انتقاد شونده و چگونگی مواجهه با آن و پیامدهای آن متفاوت است.
هنگامی که یک دستگاه و حکومت با توجه به نحوهی عملکرد خویش ضعیف شده باشد و جایگاه مردمی خویش را از دست داده و تبعات منفی حکومت سراسر شؤون زندگی مردم را مملو نموده باشد، گاه ممکن است با یک انتقاد از هم بپاشد و سرنگون گردد. حال در این فرض آیا عامل اصلی فروپاشی یک شخص و یا سیستم و حکومت، انتقاد مطرح شده است یا چگونگی رفتار قبلی خود شخص و یا حاکمان آن دستگاه؟ این حالت شباهت با واقعیت وجودی بدن انسان دارد. در شرایط طبیعی و حالت سلامت جسمی در بدن انسان یک سری میکروب وجود دارد، بدون این که این میکروبها ایجاد بیماری نمایند، ولی چنان چه، در صورت بروز عوامل متعدد، قوای دفاعی بدن تضعیف گردد، همین میکروبها عامل ایجاد بیماری میگردد. یعنی در حالت اول همان میکروبها، که چه بسا آثار مثبت دارند و یا حداقل عامل بیماری نیستند، در حالت ثانی بدون تغییر در میکروبها، بدن مستعد بیماری میگردد و آثار منفی به دنبال دارد.
انتقاد نیز صرفاً یک اظهار نظر و ارزیابی است، گرچه بدبینانه باشد و نمیتواند موجب تضعیف شخص و یا یک دستگاه گردد.
تاریخ چهی کشورهای توتالیتر بلوک شرق گواه این است که هر چه بیشتر راه بر انتقاد بسته باشد و آن را به بهانههای مختلف از بین ببریم، امکان فروپاشی و تضعیف به همان مقدار ازدیاد مییابد و در مقابل عملکرد دموکراسی نشان ببرد مستحکمتر و پایدارتر خواهد بود. در برخی از کشورها جایگاه انتقاد به نحوی نهادینه شده است که فقط در مطبوعات خلاصه نمیگردد و بلکه در سایر عرصههای عمومی نظیر رسانههای جمعی و به ویژه سینما تجلی نموده است. دستهای از فیلمها در این کشورها با محوریت انتقاد از عمل کرد حاکمیت ساخته و عرضه میشود، چه بسا در مواردی درباره فساد دستگاهها اغراق میشود و این گونه آثار اجازهی نشر و اکران عمومی دریافت مینمایند و جایی مطرح نشده است که این نوع انتقادات و فیلمها موجب براندازی و یا تضعیف آن حکومتها شده باشند.
لذا مناسب است که از طریق پذیرش انتقادها و تلاش در رفع نواقص مطرح شده، خویش را واکسینه نمائیم و خود را در مقابل حوادث آینده مقاوم سازیم.
انتقاد، انتقاد است
در مواردی مشاهده میشود که کسانی کینه توزانه با قصد انتقام و عقده گشایی انتقاد میکنند و هدفشان هم ترور شخصیت و خدشه دار نمودن طرف مقابل است و به جای عمل کرد، خود شخص و شخصیت او را مورد انتقاد قرار میدهند. ولی با توجه تحلیل ارائه شده، انتقاد فقط انتقاد است و هیچ قید و صفتی بدان نمیچسبد و تشخیص برخی از تقسیمات مطرح شده برای انتقاد، مانند «انتقاد به حق و ناحق»، «وارد و ناوارد»، «کارشناسانه و غیرکارشناسانه»، «منصفانه و مغرضانه»، به نیت و انگیزهی انتقاد کننده برمیگردد و لذا در این ارتباط ذکر دو نکته ضروری به نظر میرسد. نخست این که احراز نیت منتقد ممکن نیست و قرینه و دلیل منطقی برای حدس و اطلاع از نیت طرف مقابل خویش نداریم، گرچه روحیهی انگیزه خوانی در کشور ما شیوع دارد، ولی در روایات معصومین علیهمالسلام انگیزه خوانی منتقد، از شوربختی انسان بیان شده و مایهی نابودی او شمرده شده است. بدا به حال کسی که در هنگام انتقاد شدن به جای تفکر در اصلاح خویش، سعی در پی بردن به انگیزه و نیت منتقد بپردازد. به فرموده امام علی علیهالسلام :
«من علامات الادبار، سوء الظن بالنصیح»
از نشانههای ادبار، بدبینی نسبت به شخص ناصح است. (درایتی، 226)
ثانیاً احراز نیت منتقد تأثیری ندارد، زیرا برای ما باید اصل مطلب مهم باشد که اشکال وارده را بررسی و در صورت صحت آن را اصلاح نمایم، حال چه این که منتقد مغرض باشد یا خیر، ارتباطی به صحت و سقم انتقاد ندارد و اشکال آن تحت عنوان مغالطه خلط انگیزه و انگیخته مطرح شده است؛ یعنی به جای این که به محتوای سخن بپردازد، به خاستگاه آن عقیده و انگیزههایی که پشت آن قرار دارد میپردازد و به جای بررسی ادلهی یک مدعا، تعلقات و انگیزههای احتمالی مدعی را مورد توجه قرار میدهد.
انتقاد، نافی اطاعت نیست
دلایل زیادی بر تبعیت از حکم عقل، و معرفی آن به عنوان یکی از میزانهای تشخیص حق و باطل وجود دارد، لذا جایی برای اطاعت بدون تعقل و تفکر و کورکورانه وجود ندارد. در طول تاریخ اسلام شواهد و نمونههای زیادی مانند ماجرای صلح حدیبیه مبنی بر اهتمام بر توجیه عقلی و منطقی امور وجود دارد. نحوهی مواجههی حضرت موسی علیهالسلام با این که خود پیامبر است و آگاه به حقایق و با توجه به تعهدی که به حضرت خضر سپرده است، ولی هر زمان که عملی را برخلاف باور و اعتقاد خویش مییابد، لب به انتقاد میگشاید و توجیه آن عمل را میطلبد و از طرفی در این داستان عامل اصلی خشکاندن ریشهی انتقاد اطلاع و آشکار شدن حقایق معرفی شده است «کیف تصبر علی ما لم تحط به خبرا». لذا بستن راه انتقاد، راه حل نمیباشد، بلکه باید انتقاد را بشنویم و چنان چه آن را وارد ندانیم با اطلاع رسانی و آگاهی بخشی به استقبال آن برویم.
انتقاد، طرفِ مقابل اطاعت نیست، زیرا اطاعت در مقابل عصیان و شورش قرار میگیرد. لذا در انتقاد عنوان شورش و نافرمانی جایی ندارد و چه بسا یک شهروند در مقام نظر و عقیده نسبت به یک پدیده، قانون و یا شخص، منتقد باشد، ولی در هنگام عمل مطیع و فرمان بردار. منافاتی وجود ندارد بین این که یک شهروند در عین حال که مراعی قوانین و مقررات حاکم است، حق انتقاد و سؤال را برای خویش قائل باشد.
انتقاد به سود حاکمیت است
تأثیر انتقاد در استحکام حکومت و نقش آن در بهبود امور حاکمیت، از زوایای مختلف قابل بحث است. در این بخش به ذکر سه محور و رویکرد میپردازیم.
رویکرد حقوقی: چنان چه مبنای حکومتی قانون باشد، نه استبداد، و حاکم حق آزادی بیان را به رسمیت بشناسد، شایسته و زیبندهی حکومت او میباشد که حق انتقاد را برای همگان محترم بشمارد و خود را حکومت قانون مدار معرفی نماید و این خود پیامی برای قانون شکنان و توجیه مناسبی برای برخورد با آنان باشد.
رویکرد اخلاقی: در فرهنگ اسلامی، عدم پذیرش انتقاد علامت عجب و خودپسندی معرفی شده است و در مقابل ستایش خواهی مذموم و به فرموده حضرت علی علیهالسلام :
یکی از محکمترین دامهای شیطان است. (غررالحکم، کلام 2672)
حکومتی که خود را طلایه دار شریعت و دین میشمارد، بایستی پایبند به ارزشها باشد و مروج و پاسدار آن محسوب گردد. لذا باید فرهنگ انتقاد پذیری و دوری از چاپلوسی را در بین مردم ترویج نماید و از باب این که مردم را به غیر زبان دعوت نماید، بهترین شیوه، ارائهی عملکرد مثبت حاکمان دینی دربارهی تحمل انتقاد میباشد، تا مردم آن را به عنوان سرمشق و الگوی خویش قرار دهند و در بین عامهی مردم شایع گردد.
عمومی شدن فرهنگ انتقاد، پیشرفت و اصلاح امور را به دنبال دارد. امام علی علیهالسلام در عهد نامهی معروف خویش به مالک اشتر میفرماید: از میان اطرافیانت، کسی نزد تو مقدمتر و محترمتر باشد که از دیگران سخن تلخ را بیشتر به تو میگوید.
رویکرد عملی: یا بهتر بگویم رویکرد عقلی، هرگاه حکومتی، بنابر فرض، داعی قانون و اخلاق را نداشت، باز هم به حکم عقل یکی از مؤثرترین عوامل، برای حفظ حکومت، بسط فرهنگ انتقاد و انتقادپذیری است. دو ویژگی و کارکرد انتقاد برای حکومت قابل ذکر است.
ابتدا این که بزرگترین و مهمترین نتیجهی انتقاد، اطلاع رسانی است. پرواضح است که هر چند اطلاع حاکم از زندگی شهروندان و چگونگی اداره حکومت و تلقی مردم از حکومت بیشتر باشد، در ادارهی حکومت تواناتر و پایدارتر خواهد بود. لذا انتقاد بیشتر، اطلاع بیشتر حاکمان را در پی دارد و به دنبال آن اصلاح امور و بقای حکومت. لذا اگر حاکمان خود را بینیاز از اطلاعات نمیدانند، شایسته آن نیست که به اخذ اطلاعات از مجاری رسمی و همیشگی اکتفا نمایند، بلکه باید همیشه در اندیشهی بسط مجاری اطلاع یابی باشند و انتقاد عامهی مردم بزرگترین کانال اطلاع حاکمان از امور مملکت خویش میباشد.
حتی، در فرض نادرست بودن انتقاد، این انتقادات، باورهای مردم و یا شخص انتقاد کننده را به حاکم منتقل میکند.
ثانیاً بسط روحیهی انتقاد و رواج آن در بین عامهی مردم عامل تخلیه هیجانات و اعتراضات و کاهش خشم مردم میباشد. اگر عامهی مردم نتوانند اشکالات و اعتراضات خویش را به حاکمان منتقل نمایند، این انتقادات، در درازمدت، تبدیل به عقدههای روحی میشود و در زمانی دیگر، به جلوههای دیگر، که معمولاً، همراه با خشونت است، بروز مینماید.
حاکمیت دینی نیز حاکمیت است
اشکالی درباره نسبت بین حاکمیت دینی با سایر انواع حکومتها مطرح شده است و آن این که موارد مطرح شده برای لزوم انتقاد در بین عامهی مردم و ذکر فوائد آن برای حاکمیت صرفاً برای حاکمیت غیردینی مطرح است و با توجه به این که حکومت دینی تفاوتهایی با حکومت غیردینی دارد، با آن سازگار نیست.
لذا در این بخش به ذکر محور تفاوتهای بیان شده و سپس جوانب هر کدام میپردازیم.
محور ارزشها: حکومتهای غیردینی، در بهترین حالت خود، جهت تأمین خواستههای عامهی مردم و نیل به اهداف تودهی مردم تشکیل شدهاند، و این اعم است از این که اهداف و ارزشهای مطلوب مردم، حق باشد یا ناحق (از نظر شریعت)، درست باشد یا نادرست، و حال این که حاکمیت دینی در پی پیدا کردن اهداف خالق است و خود را در قبال خداوند جل جلاله مسؤول میداند و در برابر او پاسخگو است.
در جواب میگویم که حتی با قبول اختلاف مذکور در بین حکومت دینی و غیردینی، باز هم انتقاد و انتقادپذیری، به عنوان یکی از اصول الهی و مورد توصیهی ائمهی دین بوده است. ادلهی داعی امر به معروف و نهی از منکر و بحثهای تحت عنوان «النصیحة لأئمة المسلمین»، مؤید این نظریه است.
محور ساختار: گفته میشود ساختار حکومتهای غیردینی به گونهای است که انتقاد و انتقاد پذیری را برمیتابند و در مقابل حاکمیت دینی با توجه به ساختار خاص خویش، خود را بینیاز از انتقاد میانگارد.
در مقابل گفته میشود امروز حاکمیت دینی در ساختار شباهتهای فراوانی با ساختار حکومتهای غیردینی دارد. استفاده از پارلمان، انتخابات، اصل تفکیک قوا و سایر موارد گواه این ادعا است. لذا به همان دلیلی که در حاکمیت غیردینی انتقاد لازم است، در حکومتهای دینی ضروری به نظر میرسد.
محور مسؤولان: یکی از مواردی که بعنوان تمایز حکومتهای دینی و غیردینی ذکر شده است، در ناحیهی مسؤولان حکومت است. به عبارت دیگر مسؤولان در حکومتهای غیردینی، فقط با معیار برنده شدن در انتخابات، آن هم با هر طریقی، برگزیده میشوند، ولی مکانیسم انتخاب مسؤولان در حکومت دینی به گونهای است که از فساد به دور است و با توجه به اوصاف مطرح شده برای انتخاب رهبر دینی و حاکم اسلامی، انحراف او بعید به نظر میرسد و مسألهی انتقاد پررنگ نمیباشد.
ادعای فوق بنابر یک پیش فرض است که عبارت از مصون بودن و خطاناپذیری پارهای از افراد است و حال این که بطلان این مطلب بدیهی است و به تعبیر شهید مطهری «کریت» و اعتصام برای هیچ کس در اسلام مطرح نیست و به طور طبیعی قدرت فی نفسه میتواند برای هر شخصی فساد آور باشد. لذا اگر لزوم انتقاد از حاکمیت را در سایر حاکمیتها پذیرفتیم، در این حاکمیت نیز پذیرفتنی است. امام خمینی قدسسره در پاسخ به سؤالی دربارهی ویژگی حکومتی که در پی آن میباشند، میفرماید:
این حکومت در همهی مراتب خود متکی به آراء مردم و تحت نظارت و ارزیابی و انتقاد عمومی خواهد بود. (صحیفهی امام، ج 4 ، 160)
انتقاد، حافظ حریم است
یکی از بحثهای مطرح دربارهی انتقاد و انتقاد پذیری پاسخ به این پرسش است که حد و مرز انتقاد چیست؟ آیا ما در انتقاد قائل به خط قرمز میباشیم یا خیر؟
به نظر مؤلف کتاب، هرگونه خط قرمز و حدی برای نقد حاکمیت گذاشته شود، به همان مقدار در راه تضعیف حاکمیت کوشیدهایم. حکومت، هر چه بیشتر در معرض انتقاد و نظارت مردم قرار داشته باشد و در راستای رفع عیوب خویش گام بردارد، مصونتر و مستحکمتر خواهد بود. به تعبیر حضرت علی علیهالسلام :
درخت کویری که از آب کمتری برخوردار است و همواره در معرض گرما و سرما قرار دارد نیرومندتر از درختان باغ است. (نهجالبلاغه، نامهی 45)
بنابر این، چنان چه فرهنگ انتقاد در جامعه رایج گردد و همه در معرض نسیم روح بخش آن قرار گیرند، نه تنها باعث تضعیف حاکمیت نمیشود، بلکه مقتدرتر میشود و افکار عمومی و فرهنگ منبعث از آراء و نظرات شهروندان، خود حوزه و محدودهی نقد را تعیین مینماید. امام خمینی قدسسره دربارهی حق همگانی انتقاد میفرماید:
هر فردی از افراد ملت حق دارد که مستقیماً در برابر سایرین، زمامدار مسلمین را استیضاح کند و به او انتقاد کند و او باید جواب قانع کنندهای بدهد و، در غیراین صورت، اگر برخلاف وظایف اسلامی خود عمل کرده باشد، خودبخود از مقام زمامداری معزول گردد. (صحیفهی امام، ج 8، 487)
آداب انتقاد
هر عملی که با تدبیر همراه باشد، از شانس بیشتری برای حصول به نتیجه برخوردار است. انتقاد نمودن نیز چنین است. ذکر شرایطی که باعث تأثیر بیشتر انتقاد و نزدیکتر شدن به هدف باشد هیچ گاه به معنی مقید کردن انتقاد نیست، بلکه چون فرض بر این است که منتقد برای رسیدن به هدف، که همان برطرف کردن نقص و اشکالات موجود است، میکوشد تا از هر ابزاری که او را به مقصد رهنمون میسازد استفاده نماید.
امروزه نیز در کنار هر رشته و حرفهای از آداب خاص آن رشته، با عنوان اخلاق یا فرهنگ آن رشته، یاد میشود. در ذیل به طور خلاصه به برخی از آداب انتقاد اشاره میگردد.
پاکی ضمیر: ما در بحث خویش کشف انگیزهی منتقد را از سوی دیگران ناروا دانستیم و این با نگاه با فرد انتقاد شونده بود؛ ولی با نگاه به شخص انتقاد کننده میتوان توصیهی اخلاقی نمود و او را به خلوص نیت و پاکی ضمیر خویش دعوت نمود و این هیچ گاه به معنی مقید کردن انتقاد نیست.
سخن اندیشی: بر هر انسان عاقل فرض است که در هنگام هر عملی پیامدها و حوادث قابل پیش بینی آیندهی عمل خویش را در نظر داشته باشد. در عرف نیز به نحوی این حقیقت در توصیهای با عنوان «حرف دهن خود را فهمیدن» تعبیر شده است و نشان پختگی و کمال انسان است. در آیهی شریفه نیز عنوان شده است:
«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَ قُولُوا قَوْلاً سَدِیداً»
ای کسانی که ایمان آوردهاید از خدا بترسید و سخن استوار بگویید. (احزاب، 70)
تغییر منظر: برای درک بهتر از عملکرد یک شخص و آگاهی هر چه کاملتر از آن، چنان چه شخص منتقد بتواند خویش را بجای طرف انتقاد شده فرض نماید و از دیدگاه او به موضوع نگاه کند، چه بسا در انتقاد خویش تأثیرگذار باشد. شاید در مواردی با تغییر منظر، اصل اشکال مرتفع گردد و یا باعث شود با مختصر تغییر در انتقاد خویش، مؤثر بودن آن را بیشتر نماید.
همدلی: رعایت تغییر منظر، در اغلب موارد، منجر به ایجاد همدلی بین انتقاد کننده و انتقاد شونده میشود. همدلی به معنی موافقت و یا تأیید نمیباشد، بلکه به معنای شناخت انگیزههای پیدا و نهانی است که باعث ایجاد حرکت انسان میگردد. در این مرحله گویا شخص جهان دیدهای است که در جام جهان نمای خویش، گذشته و حال و آینده هر کس را بهتر درک مینماید و شرایط شخص مقابل خود را بهتر میفهمد و در داوری خویش تأثیر میگذارد.
تعیین اهداف: داشتن هدف و مشخص بودن آن در تنظیم چگونگی آن عمل تأثیر گذار است. یکی از فواید تعیین هدف برای انتقاد این است که اگر در هنگام کار با تغییر شرایط، تغییری در هدف را مشاهده نمائیم میتوانیم در ادامهی انتقاد خویش تجدید نظر نمائیم و با این عمل از عواقب سوء انتقاد برای خویش و طرف مقابل به دور باشیم.
نقد فکر، نه فرد
با در نظر داشتن هدف انتقاد، که تغییر یک پدیده و عمل و یا تفکر خاص میباشد، این واقعیت به خوبی روشن میشود که کینه توزی و عقدهگشایی راهی در انتقاد ندارد و لازمهی آن نمیباشد. لذا در عین انتقاد و ایراد اشکال بر عمل یک شخص، میتوان خود آن شخص را دوست داشت. این سخن از گاندی، که: «من از جرم متنفرم نه از مجرم»، گویای همین واقعیت است. خداوند در کلام خویش، گویا، همین اصل را به پیامد رحمت خویش گوشزد مینماید؛ آنجا که میفرماید:
فَإِنْ عَصَوْکَ فَقُلْ إِنِّی بَرِیءٌ مِمّا تَعْمَلُونَ
اگر تو را نافرمانی کردند بگو از آن چه میکنید بیزارم. (شعراء، 216)
منابع و مآخذ
- قرآن کریم.
- نهجالبلاغه، ترجمهی سید جعفر شهیدی.
- صحیفهی امام (1378)، تهران، تنظیم و نشر آثار امام خمینی قدسسره ، ج 13 ، 14 و 8 .
- لغت نامهی دهخدا، ویرایش جدید، ج 2 .
- آذری، هوشنگ (1362)، فلسفهی اجتماعی، رسالهی اپیکتتوس، تهران، علمی فرهنگی.
- ابن منظور (ق 1408)، لسان العرب، بیروت داراحیاء التراث العربی.
- اسلامی، سید حسن (1380)، حکومت دینی و حق انتقاد، تهران، باز، چاپ اول.
- جلال الدین محمد بلخی (1372)، مثنوی، تصحیح محمد استعلامی، تهران، زوار.
- درایتی، مصطفی، تصنیف غررالحکم، قم، مکتب الاعلام الاسلامی.
- کونوسوکه ماتسوشیتا، مشت آهنین در دستکش مخملی و 101 ویژگی دیگر مدیریت و رهبری (1377)، تهران، سخن.
- یوسفی، غلامحسین (1374)، گلستان سعدی، تهران، خوارزمی.
- A. S. Hornby (2000), oxford advanced Learner''s dictionary of current english.
پینوشتها
______________________________
1 ) روزی شخصی یک آگهی دیواری در جلوی قصر «هوری هیدماسا» نصب کرده و در آن همهی کوتاهیهای دولت را برای اطلاع همگان برشمرده بود. پایه وران قصر، نشستی بر پا کردند تا این گستاخی را بررسیکنند و سرانجام آگهی را به هیدماسا نشان دهند و به وی چنین گفتند: ما باید بیدرنگ این شخصیت گستاخ را دستگیر و اعدام کنیم. هوری هیدماسا، آنچه را در آگهی دیواری نوشته شده بود به دقت بررسی کرد. سپس در میان شگفتی حاضران... آگهی دیواری را با احترام بالای سر خود نگه داشت و گفت: هیچ کس تاکنون چنین اندرزی به من نداده است. من این آگهی دیواری را... در میان گنجهای خانوادگی خود نگهداری خواهم کرد. سپس هر یک از شکایتها را که نام برده شده بود به دقت بررسی کرد و بر آن شد تا بر آن پایه به اصلاح دولت بپردازد. (کونوسوکه ماتسوشیتا، مشت آهنین در دستکش مخملی و 101 ویژگی دیگر مدیریت و رهبری، 35)
مؤلف، تحت عنوان «درآمد»، به مادهی نوزدهم اعلامیهی جهانی حقوق بشر اشاره مینماید که براساس آن «هرکس حق آزادی عقیده و بیان دارد و حق مزبور شامل آن است که از داشتن عقاید خود بیم و اضطرابی نداشته باشد و در کسب اطلاعات و افکار و در اخذ و انتشار آن، به تمام وسائل ممکن و بدون اساسی میکوشد اهمیت و لزوم آزادی بیان و اظهار نظر و عقیدهی تک تک افراد جامعه را تبیین نماید. به عقیده وی در مقام نظر و گفتگو همهی صاحب نظران و حکومتها این اصل را میپذیرند و چه بسا در مقام تمجید آن برمیآیند و عامهی مردم را تشویق به انتقاد از خویش مینمایند، اما در مقام عمل به همهی ابعاد و زوایای این اصل پایبند نمیباشند. اینان با تحریف در تعریف، محتوا و شرایط انتقاد به ترسیم قرائتی خاص از انتقاد میپردازند که در نتیجه بر آنچه حاصل میآید هیچ گاه نمیتوان عنوان انتقاد گذاشت. گاه با افزودن قیدهایی بدان، در حقیقت آن را از حیّز انتفاع خارج مینمایند و مانند آن شیر بییال و دم و اشکمی میشود که هیچ بهرهای ندارد.
وی هدف از نگارش این کتاب را زدودن تحریفات و ارائهی مفهوم قابل قبول نقد و تبیین گسترهی عملکرد و حدود مجاز انتقاد از حاکمیت دینی عنوان مینماید.
انتقاد و عیب جویی
این بخش متکفل بیان ارتباط عنصر عیب جویی با انتقاد است. به نظر نویسندهی کتاب، این واقعیت را باید پذیرفت که انتقاد یعنی خردهگیری، عیب جویی، داوری خردهگیرانه و ابراز نارضایتی. در لغتنامهی دهخدا دربارهی واژهی انتقاد، پس از اشاره به لغتنامههای مختلف گذشته و ذکر تعاریف آنان، انتقاد این گونه معنی میشود «سره کردن، سره گرفتن، بیرون کردن درمهای ناسره از میان درهمها، بهین چیزی برگزیدن، آشکارکردن عیب شعر بر قائل آن، کاه از دانه جدا کردن». (ویرایش جدید، ج 2 ، 2965) در عربی نیز طبق تعبیر لسانالعرب به معنای سره کردن درهمها و شناخت درست از نادرست آن است. (ابن منظور، ج 14 ، 254)
در ادبیات انگلیسی نیز به «عیب جویی» و «آشکار ساختن عیوب» تعبیر شده است (واژه نامه اکسفورد، مدخل criticism) مؤید دیگر، کاربست انتقاد در جامعه است و آن نیز زمانی است که اگر بخواهیم کسی را مورد نقد قرار دهیم، تمام سعی خود را مصروف میداریم، تا بار منفی آن را بکاهیم و چه بسا کار خود را با تمجید از وی آغاز نماییم. نکتهی قابل ذکر این است که معنای اصل انتقاد، عیب جویی نیست و هدف اصلی منتقد نیز عیب یابی نبوده است، بلکه معنای اصل انتقاد، ارزیابی و داوری است و این دو مستلزم اظهار نظر است. داوری نیز گاه مثبت است و گاهی منفی. بنابراین رد و انکار و خردهگیری همواره با انتقاد است، هر چند انتقاد به این معنا نباشد.
به طور معمول انتقاد آدمی را آزرده میسازد، زیرا منتقد تصویری را که ما از خود فراهم آوردهایم ویران میسازد و واقعیت عریان را به گونهای دیگر به ما نشان میدهد، فقط انسانهای وارسته از انتقاد رنجور و آزرده خاطر نمیگردند. به فرمودهی امام خمینی قدسسره :
این همه برای این است که انسان خودش را نساخته. اگر انسان خودش را ساخته بود، هیچ بدش نمیآمد که یک رعیتی هم به او انتقاد کند، اصلاً بدش نمیآمد، از انتقاد بدش نمیآمد. (صحیفهی امام، 1378 ، ج 13 ، 198)
انتقاد سازنده
در ارتباط با انواع انتقادها یکی از تقسیمات مطرح، انتقاد سازنده و انتقاد ویرانگر است. در این قسمت ما به بررسی مفهوم سازنده بودن انتقاد میپردازیم؛ این که ملاک سازنده بودن چیست و چه کسی آن را تشخیص میدهد؟
به نظر مؤلف، افزودن این قید، تلاش (عمدی یا غیرعمدی) در راستای حذف اصل انتقاد میباشد. زیرا با کمی دقت بیشتر و با نظر به واقعیتهای خارجی در مییابیم که واقعیت مستقلی با عنوان انتقاد سازنده وجود ندارد. انتقاد انتقاد است و معمولاً چگونگی مواجهه با آن میتواند سازنده یا ویرانگر باشد. داستان هوری هید ماسا و نحوهی برخورد مناسب، انتقاد را سازنده نمود و چه بسا شخص دیگری با برخورد متفاوت آن را ویرانگر و منتقد را بدخواه محسوب دارد.(1)
در بسیاری از مجامع عمومی، در مقدمهی پارهای از کتابها و در اطلاعیهی روابط عمومی سازمان و ادارات اعلام شده است از هرگونه انتقاد سازنده استقبال میشود و از مخاطبین خواسته میشود تا از این گونه انتقادات ارائه دهند. اما سؤال اساسی این است که معنای واقعی این سخن چیست؟ سازنده بودن انتقاد به چه چیز بستگی دارد و انتقاد ویرانگر کدام است و آیا اساسا این تقسیمبندی قابل قبول است؟
گاهی در اظهار نظرها سازنده بودن را وابسته به نیت منتقد و هدف او از انتقاد میدانند. در نتیجه اگر منتقد آشنا، خیرخواه و دوست باشد و مشفقانه انتقاد کند، آنگاه انتقادش سازنده است، ولی اگر سوء نیت داشته باشد، دشمن باشد و بدخواه و به دنبال عیب یابی و افشای اسرار آدمی باشد، انتقادش ویرانگر و غیرسازنده است.
در جواب گفته میشود اگر تنها ملاک این باشد، پس هیچگاه از دشمن انتقادی که برای ما سودمند باشد سر نمیزند و هیچ زمان برای ما سودی نخواهد داشت و حال این که چه بسا انتقادات دشمن باعث رشد و تعالی ما بشود. مولانا در این باره میفرماید:
در حقیقت هر عدو داروی توست کیمیا و نافع و دلجوی توست
(استعلامی، 1372 ، دفتر چهارم، 12)
به نظر میرسد امام خمینی قدسسره ، در مواردی، توجه به انتقاد دشمن را لازم میداند و آن را در مواردی بهتر از انتقاد دوستان میداند. ایشان میفرماید:
انسان باید یک کسی که دشمن او هست پیش او برود، ببیند قضاوت او نسبت به این چه هست، تا عیبهای خودش را بتواند بفهمد. انسان نمیتواند از دوستان خودش تعلیم بگیرد. انسان باید از دشمنان خودش تعلیم بگیرد. وقتی که یک صحبتی میکند، ببیند دشمنها چه میگویند و تفکر کند که عیبها را دشمنها میفهمند. دوستها، هر چه هم شما عیب داشته باشید و ما عیب داشته باشیم، برای این که حق را برای حق نمیخواهند و باطل را برای این که باطل است دشمن ندارند، به ما میآیند و میگویند که چقدر خوب صحبت کردی و چه مقالهی خوبی نوشتی. چه مقالهی کوبندهای بود این. دوستان انسان دشمنان واقعی انسانند و دشمنان انسان دوستان واقعیاند. کسانی که از او تعریف میکنند بداند که این زبان تعریف، خصوصاً در یک جایی که جای انتقاد است تعریف میکنند، این همان زبان شیطان است. (صحیفهی نور، ج 14 ، 97)
بنابراین دشمن میتواند انتقاد کنندهی خوبی باشد، بلکه وجودش ضروری است و باعث رشد و اطلاع شخص از عیوب و نقاط ضعف خویش است. پس تقسیم انتقاد به سازنده و غیرسازنده، بر مبنای نیت منتقد، تقسیمی صحیح نیست.
نظریهی دیگر برای تعیین ملاک سازنده بودن یک انتقاد چگونگی تاثیر در ما میباشد، یعنی گاهی یک انتقاد میتواند عامل ارتقای ما شود و گاهی نیز انتقاد چنان تند و خصمانه میباشد که ما را از پای میاندازد و مانع بهرهگیری ما از آن میشود.
همان طور که قبلاً گفته شد، انتقاد صرفاً اظهار نظر و داوری دربارهی کسی یا تلقی و برداشت نسبت به پدیدهای است، نه بیشتر و نه کمتر. بنابراین نمیتوان از خود انتقاد سازنده بودن آن را استنباط کرد، بلکه برداشت و چگونگی تلقی ما از آن است که عامل سازنده بودن و یا ویرانگر بودن آن میباشد. مثالش، مثال باران است که برای کشاورز که منتظر آن است رحمت است، و در عین حال برای سفالگری که طالب آفتاب است، نقمت. در همین باره سخن اپیکتتوس، فیلسوف رواقی، قابل توجه است.
آن چه آدمیان را مشوش میسازد وقایع نیست، بلکه استنباط آنان از وقایع است، منجمله، مردن هراسانگیز نیست وگرنه سقراط آن را چنین مییافت. نه، آنچه مرگ را هراسانگیز میکند، تنها قضاوت آدمیان است دربارهی مردن. از این رو، اگر به مانعی برخوردیم، اگر آزرده شدیم یا پریشان خاطر گشتیم، باید که هرگز لب به سرزنش دیگران نگشاییم، بلکه خود را یعنی استنباط خود را مقصر بدانیم. (آذری، 1362 ، 18 ، 179)
ایدهی دیگر برای ملاک سازنده بودن یک انتقاد، همراه بودن آن با ارائهی راه حل میباشد. طبق این نظریه، بسیاری از انتقادات غیرسازنده است و آن انتقاداتی است که به جای آن که راه حل را نشان دهند، صرفاً به طرح مشکل یا مسأله اکتفا میکنند. اینان معتقدند که اگر کسی واقعاً خیرخواه و ناصح است یا مشکلی را طرح نمیکند و یا اگر انتقادی کرد و نقاط ضعف را آشکار ساخت، راه حل آن را نیز در حد وسع خویش ارائه میکند. بنابراین بین اعتراض و ایراد و انتقاد سازنده تفاوت وجود دارد.
در جواب نظریهی فوق، میتوان به چند مطلب اشاره نمود، نخست آن که از دیدگاه مفهومی و منطقی، معنای انتقاد، داوری و ارزیابی است، نه ارائهی راه حل و این دو مقوله جدا از هم هستند و از به کارگیری کلمهی انتقاد فقط معنای داوری و ارزیابی به ذهن متبادر است، نه داوری همراه با راهنمایی و ارائهی راه حل. ثانیا با مشروط ساختن انتقاد به ارائهی راه حل، عملاً راه بر اکثر انتقادات بسته میشود، چرا که دیدن نواقص در اغلب موارد آسانتر از پیدا کردن راه حل و ارائهی پیشنهاد لازم است. چه بسا ارائهی راه حل احتیاج به معلومات کافی و اطلاعات لازم دربارهی موضوع مورد نظر دارد و گاه کسب آن اطلاعات مشکل و غیرممکن است. بنابراین فقط از متخصصان و افراد آگاه باید انتقاد را، آن هم در فرض همراه بودن راه حل، پذیرفت و سایرین حق انتقاد را ندارند.
گه بود کز حکیم روشن رأی بر نیاید درست تدبیری
گاه باشد که کودکی نادان به غلط بر هدف زند تیری
(یوسفی، 1374 ، 126)
بنابر این نمیتوان ارائهی راه حل را معیار سازنده بودن انتقاد دانست، گرچه هر انتقادی که همراه با راه حل و مبتنی بر نظر کارشناسی باشد بهتر است.
با بررسی مفهوم انتقاد سازنده مشخص میشود که التزام به آن، انتقاد نکردن و اکتفا کردن به تعریف و تمجید را در پی دارد.
انتقاد و توطئه
در برخی موارد گفته میشود که انتقاد یک حق همگانی است، اما آزاد نیستند که توطئه نمایند و باید مرز بین انتقاد و توطئه را حفظ نمایند، ولی از ارائهی یک تصویر روشن و مفهوم واضح از مرز قابل تفکیک بین انتقاد و توطئه، خودداری مینمایند.
در چنین فضایی، هر کس میتواند یک انتقاد را توطئه علیه خود و یا حکومت بشمارد. پرواضح است که در فضای ابهامآمیز هیچ گاه حقیقت آشکار نمیشود و اختلاف همیشه دامنه دار است. همان طوری که در تبیین آنچه در مورد انتقاد سازنده گفته شد، معیارهای ارزیابی انتقاد و تسمیهی آن، شخص مورد انتقاد است و بدیهی است که او برای دفاع از خویش، در اکثر موارد، به جای تحمل بار منفی که از انتقاد مورد نظر احساس مینماید و استفادهی صحیح و تلاش در جهت از بین بردن عیوب و نواقص کار خویش و یا دستگاه مربوطه، با نام گذاری توطئه بر انتقاد، سعی در جریحه دار شدن عزت نفس خویش میپردازند. در حالی که انتقاد به خودی خود توطئه نیست و چنان چه بنابر فرض توطئه نیز باشد، باز نباید از آثار مثبت آن به دور باشیم. لذا با توجه به عدم وجود معیار عینی برای تبیین مرز بین انتقاد و توطئه، شایسته است، به جای صرف وقت و تلاش در راستای تفکیک انتقاد از توطئه، در جهت آماده سازی و ایجاد تلقی مثبت در مواجهه با هر توطئهای بکوشیم و آن را انتقاد خوب تلقی نمایم و نه آنچنان منفی نگاه کنیم که در نتیجه هر انتقادی را یک توطئه بپنداریم.
انتقاد، تضعیف کننده نیست
انتقاد، در همهی موارد آثار یکسان ندارد، بلکه با توجه به فضای موجود، شرایط انتقاد شونده و چگونگی مواجهه با آن و پیامدهای آن متفاوت است.
هنگامی که یک دستگاه و حکومت با توجه به نحوهی عملکرد خویش ضعیف شده باشد و جایگاه مردمی خویش را از دست داده و تبعات منفی حکومت سراسر شؤون زندگی مردم را مملو نموده باشد، گاه ممکن است با یک انتقاد از هم بپاشد و سرنگون گردد. حال در این فرض آیا عامل اصلی فروپاشی یک شخص و یا سیستم و حکومت، انتقاد مطرح شده است یا چگونگی رفتار قبلی خود شخص و یا حاکمان آن دستگاه؟ این حالت شباهت با واقعیت وجودی بدن انسان دارد. در شرایط طبیعی و حالت سلامت جسمی در بدن انسان یک سری میکروب وجود دارد، بدون این که این میکروبها ایجاد بیماری نمایند، ولی چنان چه، در صورت بروز عوامل متعدد، قوای دفاعی بدن تضعیف گردد، همین میکروبها عامل ایجاد بیماری میگردد. یعنی در حالت اول همان میکروبها، که چه بسا آثار مثبت دارند و یا حداقل عامل بیماری نیستند، در حالت ثانی بدون تغییر در میکروبها، بدن مستعد بیماری میگردد و آثار منفی به دنبال دارد.
انتقاد نیز صرفاً یک اظهار نظر و ارزیابی است، گرچه بدبینانه باشد و نمیتواند موجب تضعیف شخص و یا یک دستگاه گردد.
تاریخ چهی کشورهای توتالیتر بلوک شرق گواه این است که هر چه بیشتر راه بر انتقاد بسته باشد و آن را به بهانههای مختلف از بین ببریم، امکان فروپاشی و تضعیف به همان مقدار ازدیاد مییابد و در مقابل عملکرد دموکراسی نشان ببرد مستحکمتر و پایدارتر خواهد بود. در برخی از کشورها جایگاه انتقاد به نحوی نهادینه شده است که فقط در مطبوعات خلاصه نمیگردد و بلکه در سایر عرصههای عمومی نظیر رسانههای جمعی و به ویژه سینما تجلی نموده است. دستهای از فیلمها در این کشورها با محوریت انتقاد از عمل کرد حاکمیت ساخته و عرضه میشود، چه بسا در مواردی درباره فساد دستگاهها اغراق میشود و این گونه آثار اجازهی نشر و اکران عمومی دریافت مینمایند و جایی مطرح نشده است که این نوع انتقادات و فیلمها موجب براندازی و یا تضعیف آن حکومتها شده باشند.
لذا مناسب است که از طریق پذیرش انتقادها و تلاش در رفع نواقص مطرح شده، خویش را واکسینه نمائیم و خود را در مقابل حوادث آینده مقاوم سازیم.
انتقاد، انتقاد است
در مواردی مشاهده میشود که کسانی کینه توزانه با قصد انتقام و عقده گشایی انتقاد میکنند و هدفشان هم ترور شخصیت و خدشه دار نمودن طرف مقابل است و به جای عمل کرد، خود شخص و شخصیت او را مورد انتقاد قرار میدهند. ولی با توجه تحلیل ارائه شده، انتقاد فقط انتقاد است و هیچ قید و صفتی بدان نمیچسبد و تشخیص برخی از تقسیمات مطرح شده برای انتقاد، مانند «انتقاد به حق و ناحق»، «وارد و ناوارد»، «کارشناسانه و غیرکارشناسانه»، «منصفانه و مغرضانه»، به نیت و انگیزهی انتقاد کننده برمیگردد و لذا در این ارتباط ذکر دو نکته ضروری به نظر میرسد. نخست این که احراز نیت منتقد ممکن نیست و قرینه و دلیل منطقی برای حدس و اطلاع از نیت طرف مقابل خویش نداریم، گرچه روحیهی انگیزه خوانی در کشور ما شیوع دارد، ولی در روایات معصومین علیهمالسلام انگیزه خوانی منتقد، از شوربختی انسان بیان شده و مایهی نابودی او شمرده شده است. بدا به حال کسی که در هنگام انتقاد شدن به جای تفکر در اصلاح خویش، سعی در پی بردن به انگیزه و نیت منتقد بپردازد. به فرموده امام علی علیهالسلام :
«من علامات الادبار، سوء الظن بالنصیح»
از نشانههای ادبار، بدبینی نسبت به شخص ناصح است. (درایتی، 226)
ثانیاً احراز نیت منتقد تأثیری ندارد، زیرا برای ما باید اصل مطلب مهم باشد که اشکال وارده را بررسی و در صورت صحت آن را اصلاح نمایم، حال چه این که منتقد مغرض باشد یا خیر، ارتباطی به صحت و سقم انتقاد ندارد و اشکال آن تحت عنوان مغالطه خلط انگیزه و انگیخته مطرح شده است؛ یعنی به جای این که به محتوای سخن بپردازد، به خاستگاه آن عقیده و انگیزههایی که پشت آن قرار دارد میپردازد و به جای بررسی ادلهی یک مدعا، تعلقات و انگیزههای احتمالی مدعی را مورد توجه قرار میدهد.
انتقاد، نافی اطاعت نیست
دلایل زیادی بر تبعیت از حکم عقل، و معرفی آن به عنوان یکی از میزانهای تشخیص حق و باطل وجود دارد، لذا جایی برای اطاعت بدون تعقل و تفکر و کورکورانه وجود ندارد. در طول تاریخ اسلام شواهد و نمونههای زیادی مانند ماجرای صلح حدیبیه مبنی بر اهتمام بر توجیه عقلی و منطقی امور وجود دارد. نحوهی مواجههی حضرت موسی علیهالسلام با این که خود پیامبر است و آگاه به حقایق و با توجه به تعهدی که به حضرت خضر سپرده است، ولی هر زمان که عملی را برخلاف باور و اعتقاد خویش مییابد، لب به انتقاد میگشاید و توجیه آن عمل را میطلبد و از طرفی در این داستان عامل اصلی خشکاندن ریشهی انتقاد اطلاع و آشکار شدن حقایق معرفی شده است «کیف تصبر علی ما لم تحط به خبرا». لذا بستن راه انتقاد، راه حل نمیباشد، بلکه باید انتقاد را بشنویم و چنان چه آن را وارد ندانیم با اطلاع رسانی و آگاهی بخشی به استقبال آن برویم.
انتقاد، طرفِ مقابل اطاعت نیست، زیرا اطاعت در مقابل عصیان و شورش قرار میگیرد. لذا در انتقاد عنوان شورش و نافرمانی جایی ندارد و چه بسا یک شهروند در مقام نظر و عقیده نسبت به یک پدیده، قانون و یا شخص، منتقد باشد، ولی در هنگام عمل مطیع و فرمان بردار. منافاتی وجود ندارد بین این که یک شهروند در عین حال که مراعی قوانین و مقررات حاکم است، حق انتقاد و سؤال را برای خویش قائل باشد.
انتقاد به سود حاکمیت است
تأثیر انتقاد در استحکام حکومت و نقش آن در بهبود امور حاکمیت، از زوایای مختلف قابل بحث است. در این بخش به ذکر سه محور و رویکرد میپردازیم.
رویکرد حقوقی: چنان چه مبنای حکومتی قانون باشد، نه استبداد، و حاکم حق آزادی بیان را به رسمیت بشناسد، شایسته و زیبندهی حکومت او میباشد که حق انتقاد را برای همگان محترم بشمارد و خود را حکومت قانون مدار معرفی نماید و این خود پیامی برای قانون شکنان و توجیه مناسبی برای برخورد با آنان باشد.
رویکرد اخلاقی: در فرهنگ اسلامی، عدم پذیرش انتقاد علامت عجب و خودپسندی معرفی شده است و در مقابل ستایش خواهی مذموم و به فرموده حضرت علی علیهالسلام :
یکی از محکمترین دامهای شیطان است. (غررالحکم، کلام 2672)
حکومتی که خود را طلایه دار شریعت و دین میشمارد، بایستی پایبند به ارزشها باشد و مروج و پاسدار آن محسوب گردد. لذا باید فرهنگ انتقاد پذیری و دوری از چاپلوسی را در بین مردم ترویج نماید و از باب این که مردم را به غیر زبان دعوت نماید، بهترین شیوه، ارائهی عملکرد مثبت حاکمان دینی دربارهی تحمل انتقاد میباشد، تا مردم آن را به عنوان سرمشق و الگوی خویش قرار دهند و در بین عامهی مردم شایع گردد.
عمومی شدن فرهنگ انتقاد، پیشرفت و اصلاح امور را به دنبال دارد. امام علی علیهالسلام در عهد نامهی معروف خویش به مالک اشتر میفرماید: از میان اطرافیانت، کسی نزد تو مقدمتر و محترمتر باشد که از دیگران سخن تلخ را بیشتر به تو میگوید.
رویکرد عملی: یا بهتر بگویم رویکرد عقلی، هرگاه حکومتی، بنابر فرض، داعی قانون و اخلاق را نداشت، باز هم به حکم عقل یکی از مؤثرترین عوامل، برای حفظ حکومت، بسط فرهنگ انتقاد و انتقادپذیری است. دو ویژگی و کارکرد انتقاد برای حکومت قابل ذکر است.
ابتدا این که بزرگترین و مهمترین نتیجهی انتقاد، اطلاع رسانی است. پرواضح است که هر چند اطلاع حاکم از زندگی شهروندان و چگونگی اداره حکومت و تلقی مردم از حکومت بیشتر باشد، در ادارهی حکومت تواناتر و پایدارتر خواهد بود. لذا انتقاد بیشتر، اطلاع بیشتر حاکمان را در پی دارد و به دنبال آن اصلاح امور و بقای حکومت. لذا اگر حاکمان خود را بینیاز از اطلاعات نمیدانند، شایسته آن نیست که به اخذ اطلاعات از مجاری رسمی و همیشگی اکتفا نمایند، بلکه باید همیشه در اندیشهی بسط مجاری اطلاع یابی باشند و انتقاد عامهی مردم بزرگترین کانال اطلاع حاکمان از امور مملکت خویش میباشد.
حتی، در فرض نادرست بودن انتقاد، این انتقادات، باورهای مردم و یا شخص انتقاد کننده را به حاکم منتقل میکند.
ثانیاً بسط روحیهی انتقاد و رواج آن در بین عامهی مردم عامل تخلیه هیجانات و اعتراضات و کاهش خشم مردم میباشد. اگر عامهی مردم نتوانند اشکالات و اعتراضات خویش را به حاکمان منتقل نمایند، این انتقادات، در درازمدت، تبدیل به عقدههای روحی میشود و در زمانی دیگر، به جلوههای دیگر، که معمولاً، همراه با خشونت است، بروز مینماید.
حاکمیت دینی نیز حاکمیت است
اشکالی درباره نسبت بین حاکمیت دینی با سایر انواع حکومتها مطرح شده است و آن این که موارد مطرح شده برای لزوم انتقاد در بین عامهی مردم و ذکر فوائد آن برای حاکمیت صرفاً برای حاکمیت غیردینی مطرح است و با توجه به این که حکومت دینی تفاوتهایی با حکومت غیردینی دارد، با آن سازگار نیست.
لذا در این بخش به ذکر محور تفاوتهای بیان شده و سپس جوانب هر کدام میپردازیم.
محور ارزشها: حکومتهای غیردینی، در بهترین حالت خود، جهت تأمین خواستههای عامهی مردم و نیل به اهداف تودهی مردم تشکیل شدهاند، و این اعم است از این که اهداف و ارزشهای مطلوب مردم، حق باشد یا ناحق (از نظر شریعت)، درست باشد یا نادرست، و حال این که حاکمیت دینی در پی پیدا کردن اهداف خالق است و خود را در قبال خداوند جل جلاله مسؤول میداند و در برابر او پاسخگو است.
در جواب میگویم که حتی با قبول اختلاف مذکور در بین حکومت دینی و غیردینی، باز هم انتقاد و انتقادپذیری، به عنوان یکی از اصول الهی و مورد توصیهی ائمهی دین بوده است. ادلهی داعی امر به معروف و نهی از منکر و بحثهای تحت عنوان «النصیحة لأئمة المسلمین»، مؤید این نظریه است.
محور ساختار: گفته میشود ساختار حکومتهای غیردینی به گونهای است که انتقاد و انتقاد پذیری را برمیتابند و در مقابل حاکمیت دینی با توجه به ساختار خاص خویش، خود را بینیاز از انتقاد میانگارد.
در مقابل گفته میشود امروز حاکمیت دینی در ساختار شباهتهای فراوانی با ساختار حکومتهای غیردینی دارد. استفاده از پارلمان، انتخابات، اصل تفکیک قوا و سایر موارد گواه این ادعا است. لذا به همان دلیلی که در حاکمیت غیردینی انتقاد لازم است، در حکومتهای دینی ضروری به نظر میرسد.
محور مسؤولان: یکی از مواردی که بعنوان تمایز حکومتهای دینی و غیردینی ذکر شده است، در ناحیهی مسؤولان حکومت است. به عبارت دیگر مسؤولان در حکومتهای غیردینی، فقط با معیار برنده شدن در انتخابات، آن هم با هر طریقی، برگزیده میشوند، ولی مکانیسم انتخاب مسؤولان در حکومت دینی به گونهای است که از فساد به دور است و با توجه به اوصاف مطرح شده برای انتخاب رهبر دینی و حاکم اسلامی، انحراف او بعید به نظر میرسد و مسألهی انتقاد پررنگ نمیباشد.
ادعای فوق بنابر یک پیش فرض است که عبارت از مصون بودن و خطاناپذیری پارهای از افراد است و حال این که بطلان این مطلب بدیهی است و به تعبیر شهید مطهری «کریت» و اعتصام برای هیچ کس در اسلام مطرح نیست و به طور طبیعی قدرت فی نفسه میتواند برای هر شخصی فساد آور باشد. لذا اگر لزوم انتقاد از حاکمیت را در سایر حاکمیتها پذیرفتیم، در این حاکمیت نیز پذیرفتنی است. امام خمینی قدسسره در پاسخ به سؤالی دربارهی ویژگی حکومتی که در پی آن میباشند، میفرماید:
این حکومت در همهی مراتب خود متکی به آراء مردم و تحت نظارت و ارزیابی و انتقاد عمومی خواهد بود. (صحیفهی امام، ج 4 ، 160)
انتقاد، حافظ حریم است
یکی از بحثهای مطرح دربارهی انتقاد و انتقاد پذیری پاسخ به این پرسش است که حد و مرز انتقاد چیست؟ آیا ما در انتقاد قائل به خط قرمز میباشیم یا خیر؟
به نظر مؤلف کتاب، هرگونه خط قرمز و حدی برای نقد حاکمیت گذاشته شود، به همان مقدار در راه تضعیف حاکمیت کوشیدهایم. حکومت، هر چه بیشتر در معرض انتقاد و نظارت مردم قرار داشته باشد و در راستای رفع عیوب خویش گام بردارد، مصونتر و مستحکمتر خواهد بود. به تعبیر حضرت علی علیهالسلام :
درخت کویری که از آب کمتری برخوردار است و همواره در معرض گرما و سرما قرار دارد نیرومندتر از درختان باغ است. (نهجالبلاغه، نامهی 45)
بنابر این، چنان چه فرهنگ انتقاد در جامعه رایج گردد و همه در معرض نسیم روح بخش آن قرار گیرند، نه تنها باعث تضعیف حاکمیت نمیشود، بلکه مقتدرتر میشود و افکار عمومی و فرهنگ منبعث از آراء و نظرات شهروندان، خود حوزه و محدودهی نقد را تعیین مینماید. امام خمینی قدسسره دربارهی حق همگانی انتقاد میفرماید:
هر فردی از افراد ملت حق دارد که مستقیماً در برابر سایرین، زمامدار مسلمین را استیضاح کند و به او انتقاد کند و او باید جواب قانع کنندهای بدهد و، در غیراین صورت، اگر برخلاف وظایف اسلامی خود عمل کرده باشد، خودبخود از مقام زمامداری معزول گردد. (صحیفهی امام، ج 8، 487)
آداب انتقاد
هر عملی که با تدبیر همراه باشد، از شانس بیشتری برای حصول به نتیجه برخوردار است. انتقاد نمودن نیز چنین است. ذکر شرایطی که باعث تأثیر بیشتر انتقاد و نزدیکتر شدن به هدف باشد هیچ گاه به معنی مقید کردن انتقاد نیست، بلکه چون فرض بر این است که منتقد برای رسیدن به هدف، که همان برطرف کردن نقص و اشکالات موجود است، میکوشد تا از هر ابزاری که او را به مقصد رهنمون میسازد استفاده نماید.
امروزه نیز در کنار هر رشته و حرفهای از آداب خاص آن رشته، با عنوان اخلاق یا فرهنگ آن رشته، یاد میشود. در ذیل به طور خلاصه به برخی از آداب انتقاد اشاره میگردد.
پاکی ضمیر: ما در بحث خویش کشف انگیزهی منتقد را از سوی دیگران ناروا دانستیم و این با نگاه با فرد انتقاد شونده بود؛ ولی با نگاه به شخص انتقاد کننده میتوان توصیهی اخلاقی نمود و او را به خلوص نیت و پاکی ضمیر خویش دعوت نمود و این هیچ گاه به معنی مقید کردن انتقاد نیست.
سخن اندیشی: بر هر انسان عاقل فرض است که در هنگام هر عملی پیامدها و حوادث قابل پیش بینی آیندهی عمل خویش را در نظر داشته باشد. در عرف نیز به نحوی این حقیقت در توصیهای با عنوان «حرف دهن خود را فهمیدن» تعبیر شده است و نشان پختگی و کمال انسان است. در آیهی شریفه نیز عنوان شده است:
«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَ قُولُوا قَوْلاً سَدِیداً»
ای کسانی که ایمان آوردهاید از خدا بترسید و سخن استوار بگویید. (احزاب، 70)
تغییر منظر: برای درک بهتر از عملکرد یک شخص و آگاهی هر چه کاملتر از آن، چنان چه شخص منتقد بتواند خویش را بجای طرف انتقاد شده فرض نماید و از دیدگاه او به موضوع نگاه کند، چه بسا در انتقاد خویش تأثیرگذار باشد. شاید در مواردی با تغییر منظر، اصل اشکال مرتفع گردد و یا باعث شود با مختصر تغییر در انتقاد خویش، مؤثر بودن آن را بیشتر نماید.
همدلی: رعایت تغییر منظر، در اغلب موارد، منجر به ایجاد همدلی بین انتقاد کننده و انتقاد شونده میشود. همدلی به معنی موافقت و یا تأیید نمیباشد، بلکه به معنای شناخت انگیزههای پیدا و نهانی است که باعث ایجاد حرکت انسان میگردد. در این مرحله گویا شخص جهان دیدهای است که در جام جهان نمای خویش، گذشته و حال و آینده هر کس را بهتر درک مینماید و شرایط شخص مقابل خود را بهتر میفهمد و در داوری خویش تأثیر میگذارد.
تعیین اهداف: داشتن هدف و مشخص بودن آن در تنظیم چگونگی آن عمل تأثیر گذار است. یکی از فواید تعیین هدف برای انتقاد این است که اگر در هنگام کار با تغییر شرایط، تغییری در هدف را مشاهده نمائیم میتوانیم در ادامهی انتقاد خویش تجدید نظر نمائیم و با این عمل از عواقب سوء انتقاد برای خویش و طرف مقابل به دور باشیم.
نقد فکر، نه فرد
با در نظر داشتن هدف انتقاد، که تغییر یک پدیده و عمل و یا تفکر خاص میباشد، این واقعیت به خوبی روشن میشود که کینه توزی و عقدهگشایی راهی در انتقاد ندارد و لازمهی آن نمیباشد. لذا در عین انتقاد و ایراد اشکال بر عمل یک شخص، میتوان خود آن شخص را دوست داشت. این سخن از گاندی، که: «من از جرم متنفرم نه از مجرم»، گویای همین واقعیت است. خداوند در کلام خویش، گویا، همین اصل را به پیامد رحمت خویش گوشزد مینماید؛ آنجا که میفرماید:
فَإِنْ عَصَوْکَ فَقُلْ إِنِّی بَرِیءٌ مِمّا تَعْمَلُونَ
اگر تو را نافرمانی کردند بگو از آن چه میکنید بیزارم. (شعراء، 216)
منابع و مآخذ
- قرآن کریم.
- نهجالبلاغه، ترجمهی سید جعفر شهیدی.
- صحیفهی امام (1378)، تهران، تنظیم و نشر آثار امام خمینی قدسسره ، ج 13 ، 14 و 8 .
- لغت نامهی دهخدا، ویرایش جدید، ج 2 .
- آذری، هوشنگ (1362)، فلسفهی اجتماعی، رسالهی اپیکتتوس، تهران، علمی فرهنگی.
- ابن منظور (ق 1408)، لسان العرب، بیروت داراحیاء التراث العربی.
- اسلامی، سید حسن (1380)، حکومت دینی و حق انتقاد، تهران، باز، چاپ اول.
- جلال الدین محمد بلخی (1372)، مثنوی، تصحیح محمد استعلامی، تهران، زوار.
- درایتی، مصطفی، تصنیف غررالحکم، قم، مکتب الاعلام الاسلامی.
- کونوسوکه ماتسوشیتا، مشت آهنین در دستکش مخملی و 101 ویژگی دیگر مدیریت و رهبری (1377)، تهران، سخن.
- یوسفی، غلامحسین (1374)، گلستان سعدی، تهران، خوارزمی.
- A. S. Hornby (2000), oxford advanced Learner''s dictionary of current english.
پینوشتها
______________________________
1 ) روزی شخصی یک آگهی دیواری در جلوی قصر «هوری هیدماسا» نصب کرده و در آن همهی کوتاهیهای دولت را برای اطلاع همگان برشمرده بود. پایه وران قصر، نشستی بر پا کردند تا این گستاخی را بررسیکنند و سرانجام آگهی را به هیدماسا نشان دهند و به وی چنین گفتند: ما باید بیدرنگ این شخصیت گستاخ را دستگیر و اعدام کنیم. هوری هیدماسا، آنچه را در آگهی دیواری نوشته شده بود به دقت بررسی کرد. سپس در میان شگفتی حاضران... آگهی دیواری را با احترام بالای سر خود نگه داشت و گفت: هیچ کس تاکنون چنین اندرزی به من نداده است. من این آگهی دیواری را... در میان گنجهای خانوادگی خود نگهداری خواهم کرد. سپس هر یک از شکایتها را که نام برده شده بود به دقت بررسی کرد و بر آن شد تا بر آن پایه به اصلاح دولت بپردازد. (کونوسوکه ماتسوشیتا، مشت آهنین در دستکش مخملی و 101 ویژگی دیگر مدیریت و رهبری، 35)