فرهنگ سازی و دستاوردهای فرهنگی در پاسخ گویی نظام مند (مقاله ترویجی حوزه)
درجه علمی: علمی-ترویجی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
نویسنده، در این مقاله، در پی آن است که مسألهی پاسخگویی را به عنوان امری که صحت خدمت گزاری و سلامت جامعه را تضمین میکند، اثبات نماید. به عقیدهی وی جامعه همچون دستگاه عظیمی است که احتمال اختلال در بخشهای مختلف آن را نمیتوان منتفی دانست. از این روی، نیاز به ارزیابی مداوم دارد که پاسخگویی متکفل آن است. علاوه بر این، پاسخگویی ثمرات و دستاوردهایی به همراه دارد که از آن جمله، پویایی و تحرک جامعه، آگاهی از سلامت فرهنگ و ایدئولوژی، تضمین بخشیدن به نظام آموزشی جامعه، قانونمند شدن فرد و اجتماع، و زایل نمودن عوارضی چون بیتفاوتی و بیتعهدی، نسبت به سرنوشت خود و دیگران، و نیز ایجاد روحیهی مشارکت جمعی را میتوان برشمرد. لیکن، به عقیدهی نویسنده، تا زمانی که پاسخگویی به مثابه ساز و کاری مؤثر در نیاید، و در قالب یک دستگاه شرطی عامل به کنترل خودکار جامعه نپردازد و، به عبارتی، چتر فلسفی خود را چونان یک فرهنگ بر سر شهروندان خود نگشاید، امکان دستیابی به چنان دستاوردهای ذیقیمتی ممکن نخواهد بود. از این رو، به راهبردهایی در این خصوص اشاره مینماید.متن
انسان امروز اگر چه در بینش منطقی همان حیوان ناطق است، لیکن، از دید معرفتی، فرسخها پیش آمده است و از طبیعت جنس خود فاصله گرفته است.
این انسان، از دید مدیریت جدید، دیگر حتی آن انسان عهد نوصنعتی نیست، که به عنوان یک ماشین مکانیکی بدو نگریسته شود، بلکه به عنوان یک منبع بالقوه و بالفعل انرژی برای ارتقای بهرهوری و محور تمامی راهبردهایی است که از طریق آنها بقا و توسعهی جامعهی انسانی تضمین میگردد.
فصلی که انسان امروز را جدا میکند، صرفا ناطق بودن نیست که بیشتر، مسؤول بودن و پاسخگو بودن است، و این چیزی به مراتب فراتر از آن است.
همهی اینها، لیکن، در نگرهی کلی انسان است، و انسان در مکتب اسلام موجودی خداگونه است.
ضرورت بحث
میدانیم که انسان طبیعتاً و در بادی امر، موجودی وحشی است و نوع تربیت اوست که به روان او شکل میدهد و او را به قالبهای مطلوب در میآورد، اما تربیت نیز متناسب با رشد در سایر زمینهها دگرگونی یافته است. امروز تربیت بدون توجیه نیست. نخست، توجیه برنامهها، آن گاه اجرا، و سپس بررسی در قالب پاسخگویی. دمینگ تزی دارد تحت این عنوان که «برنامه بریزید، پیاده کنید، بررسی کنید، به کار بندید» (وکیلی، 1380 ، 122) پس میبینیم ضرورت بحث از این جاست که گزینهی مورد نظر جواب نمیدهد، مگر این که عقلانیت آن قبلاً برای مخاطب روشن شود و عقلانیت برنامههای تربیتی و آموزشی و راهبردی زمانی روشن میشود که فلسفه، حکمت و ثمرهی عینی و فرایندی آن توصیف گردد.
دستاوردهای فرهنگی پاسخگویی جدا از سایر دستاوردها نیستند و شایسته آن به نظر میرسید که همهی آنها یکجا مورد بحث واقع شوند، لیکن، به دلیل گستردگی موضوع، امکان آن نیست و هر بخشی میسزد که جداگانه به بحث گذاشته شود، و نویسنده در این مقاله متعهد کاوش در حیطهی فرهنگی آن میباشد.
شمایی از خصوصیات تحقیق
تحقیق پیش رو به گونهی توصیفی و با روش کتابخانهای - آرشیوی و، به سبک حوزوی، مبتنی بر بصیرت و کاوش فکری، با خصوصیات زیر فراهم آمده است.
مسألهی تحقیق:
1 ) جنبش پاسخگویی چگونه میتواند به اعتلای فرهنگی و احیای ارزشهای دینی دست یابد؟
2 ) پاسخگویی چه نقشی در اصلاح فردی و اصلاحات فرهنگی ایفا میکند؟
فرضیهی تحقیق:
1 ) هر جامعهای بدون یک ایدئولوژی راسخ نمیتواند سیستممند باشد.
2 ) پاسخگویی دستگاههای درون جامعه تنها در قالب سیستم امکانپذیر است.
3 ) بالندگی ارزشهای دینی و فرهنگ ملی، در متن ایدئولوژی، موجب ارتقای سیستم است.
4 ) پاسخگویی، به مثابه یک نظام سیستمی، تضمین کنندهی سلامت هر دستگاه در جامعه، و تأمین کنندهی اهداف برین آن میباشد.
قبل از ورود به اصل مطلب ناگزیر از تعرض به برخی مفاهیم و توضیحی هرچند اندک در آن رابطه میباشیم.
1 ) پاسخدهی و پاسخگویی
شاید ابتدا هر دو واژه یک معنا را به ذهن منتقل نماید، لیکن در واقع دو مفهوم متمایز هستند که اولی بر انعکاس عمل در شیء، حیوان و انسان حمل میشود چنان که در ترکیبهای شیمیایی، یا تزریق مادهای در یک حیوان یا انسان به کار میرود و گفته میشود این فعل یا ماده پاسخ داد یا نداد. از این منظر کلیهی عکسالعملها پاسخ دهی قلمداد میشوند، و هم از این روی، عبادت انسان و اطاعت از خداوند پاسخی به خدا و عهد الست او میباشد(1). بنابر این، پاسخدهی مربوط به طرف مقابل میشود. اما پاسخگویی مربوط به خود شخص است؛ چیزی که در نظارت و ارزیابی و قضاوت به کار میرود. یعنی همواره پس از طرح سؤال و مسألهی صریح یا مستتر به منصهی ظهور میرسد.
وجه تمایز دیگر این دو این است که اولی بهگونهی طبیعی و انسانی ظاهر میشود، لیکن دومی تنها صبغهی انسانی دارد.
از این رو میتوان در مورد پاسخدهی گفت که نظام آفرینش عالم، تماماً، بر اساس پاسخدهی اشیاء، و عناصر به یکدیگر استواری یافته است.
بحث از پاسخدهی در عالم انسانها، در واقع، بحث از کنشها و واکنشها و تراکنشهاست، و به جز پارهای، که به آن اشاره خواهد شد، به مقولهی مورد بحث ما مربوط نمیشود، و بیشتر مسألهی پاسخگویی مد نظر ما میباشد.
خصوصیت دیگر آن این است که پاسخگویی همراه با مسؤولیت فردی یا اجتماعی است. از این روی میتوان گفت به هر اندازه دامنهی مسؤولیت شخص در جامعه (از خانواده تا یک کشور و حتی بالاتر) گسترش بیشتری دارد،
اندیشه حوزه » شماره 49 (صفحه 279)
حوزهی پاسخگویی او نیز گستردهتر است. امیرالمؤمنین علی علیهالسلام در مورد چنین مسؤولیتی (مسؤولیت همگانی) میفرماید: «واتقوا الله فی عباده و بلاده فانکم مسؤولون حتی عن البقاع و البهائم» (صبحی، 1369 ، خ 167 ، ص 92) از خدا بترسید در رعایت حال بندگان خدا و مملکت او، که همانا شما مسؤولید، حتی از ابنیه و چارپایان.
2 ) موقعیت پاسخگویی در نظام کنترلی جامعه
در عصر ارتباطات مسألهی پاسخگویی آن جا بیشتر اهمیت خود را نشان میدهد که نگاهی به پیامد قهری آن، یعنی جهانی شدن داشته باشیم؛ زیرا در آن صورت خود را در یک مسابقهی خدمتی جهانی مییابیم که دو عامل و متغیر پیش برنده دارد:
1 ) هوشمندی؛
2 ) دانش کارآمد.
اما آن چه در این مسابقه - علاوه بر دو متغیر فوق - شرط اصلی تلقی میشود، فضای مناسب است، که در پی استقرار فرهنگ پاسخگویی به وجود میآید. تربیت اخلاقی کارگزاران نظام باز کنندهی چنین فضایی برای سایرین است. بقیه به تلاش و کوشش شهروندان بستگی دارد؛ یعنی متغیر چهارمی میطلبد که فرهنگ کار و تعهد شغلی (اخلاق حرفهای) است.
البته چنان که فرض کردیم، این مسابقه به داور نیز نیاز مبرم دارد که آن همانا قوهی قضائیه، کمیسیون اصل نود مجلس و سازمان بازرسی کل کشور است. زیرا تا جا افتادن و رسوخ چنین فرهنگی از نظام کنترلی جامعه باید استفاده نمود، چه آن که موانع درونی تحقق فرهنگ والا، یعنی آلایشها و ناخالصیهای روانی، مانع از رویکرد به آن است، این موانع عبارتند از: ضعف معرفت و نارسایی شعور انسانی، دنیاگرایی، که چسبندگی خاص آن همواره دامی بر پای ارادهی انسان بوده و هست، فریب موقعیت اجتماعی و غرور شخصیتی فردی، و بالاخره گروهگرایی که لازمهی یک جامعهی مدنی است.
طرح کلی بحث شامل دو فراز است، که در نخستین بخش به مباحث بنیادین، و در بخش دوم به ابعاد فرایندی پاسخگویی میپردازیم.
بخش اول: ابعاد پاسخگویی
این بخش شامل محورهای زیر است:
* پاسخگویی به مثابه دستگاه بررسی کنندهی فرد و ارتقا دهندهی سیستم در مراقبهی فردی (محاسبهی نفس)
قرآن در مورد این که هر انسانی به طور طبیعی در نظام آفرینش مسؤول اعمال خویش است و پروندهی او از دیگران جدا و به خود او مربوط است، میفرماید: «وَ کُلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْناهُ طائِرَهُ فِی عُنُقِهِ ...» (اسراء، 13) و [سرنوشت] کردار هر انسانی را به گردن او بستهایم.
احساس پاسخگویی در برابر اعمال خود، انسان را از ارتکاب به بسیاری از معاصی و منکرات باز میدارد، چه آن که شخص به هنگام تصمیم بر یک عمل از خودش میپرسد که به هنگام بازخواست چه پاسخی خواهم داشت؟ امیرالمؤمنین علی علیهالسلام در نامهای به حارث همدانی توصیه مینماید که «واحذر کل عمل اذا سئل عنه صاحبه انکره او اعتذر منه» (صبحی، 1369 ، ک 69 ، ص 186) از عملی که اگر مورد سؤال قرار گیرد صاحبش آن را انکار میکند یا به معذرت خواهی میافتد پرهیز کن.
به جز معدودی از انسانهایی که سراسر وجودشان را خرد محض فراگرفته است، عموماً انگیزش عمل را در پی دو نوع پاسخ دهی پیدا میکنند: پاسخگو بودن خودشان نسبت به دیگران، و پاسخ دهی دیگران نسبت به آنان؛ چنان که اگر پاسخی در کار نبود هر عملی مباح می بود و زندگی را هرج و مرجی عظیم و بیاندازه فرا میگرفت و روی هیچ آینده و انتظاری نمیشد حساب باز کرد.
عبادت خدا، هم غالباً، ناشی از همین است. طمع در بهشت خدا (پاسخدهی خدا)، یا ترس از دوزخ او (پاسخ دهی انسان نسبت به خدا)، اغلب، انگیزهی عبادت مردمان قرار میگیرد، هر چند که درک بالا و شناخت حقیقی خدا و سزاواری پرستش او (خرد محض شدن انسان) محرک انسان باید میبود. و این همان چیزی است که امام حسین علیهالسلام میفرماید: «ان قوما عبدوا الله رغبة ...» (حرانی، 1363 ، 279)
عبادت خدا کردن چیزی جز انسان خوب بودن نیست، و انسان خوب انسانی است که فرهنگ او اعتلا یافته باشد، بگذار به هر وسیلهای که میخواهد باشد، نتیجهاش را باید نگریست که همین انگیزههای پایین، سرانجام، معرفت مطلوب را در پی خواهد آورد و فرهنگش را استعلا خواهد بخشید که «و اعبد ربک حتی یأتیک الیقین» (الحجر، 99) و این یک قانون است که خداوند جهان و همهی موجودات آن را براساسی قرار داده است که همه نسبت به هم، این پاسخ دهی را دارند؛ و واهمهی پاسخ گفتن، یا بدبیاری طفره رفتن از پاسخ را به گردن هر کسی طوق کرده است؛ چنان که اگر چنان شد یا نشد هیچ فال بدی از بیرون خویش نبیند و هر بدواگویی را از خود بداند که «بوم شوم هرکسی بر لب دیوار خود اوست».
معاد از آن رو همهی معنای توحید است، و ضمانت بخش تحقق آن، که همگی آن بار پاسخ دهی و پاسخگویی است. خدایی که بازپرسی از کرده و ناکردهی خوب و بد کسی در سرانجام نداشته، و پاسخی درخور و مناسب نیز برای کرده و ناکردهی او نداشته باشد، نقش کنترلی ندارد، پس دین آوردنش چرا؟ و چه تفاوت که یکی باشد یا صد هزار؟
* پاسخگویی به خود، (خودکنترلی) مقدمهی پاسخگویی به دیگران
یکی از آفاتی که، در زندگی خصوصی و اجتماعی، دامنگیر انسان میشود و سد مهمی در راه موفقیت او است، خودفریبی است که قرآن مجید همواره آن را مورد نکوهش قرار میدهد (ر. ک. آل عمران: 69 ؛ نساء: 113 ؛ انعام: 24 ؛ بقره: 9).
خودفریبی زشتترین نوع فریب است، زیرا در این هنگام انسان میخواهد خود را بفریبد که آگاهترین فرد نسبت به آن واقعیت است و غیرواقعی بودن آن را میداند.
اگر انسان در نخستین گام، با خودش صادق باشد و دست کم هر روز یک مرتبه از خودش حساب بکشد و به خودش پاسخ درست دهد، دیر زمانی نمیپاید که سرتاسر زندگی او را راستی و درستی فرا میگیرد و پاسخگویی به دیگران تا آنجا برای او مشکل نمیشود که بخواهد از زیر آن شانه خالی نماید. تنها کسی اقدام به فرار از پاسخگویی به دیگران مینماید که قبلاً نتوانسته است با خودش صادق باشد.
البته ذکر این نکته مهم است که شاید ابتدا تصور شود پاسخگویی به خود چندان هم دشوار نیست، اما اگر هر کسی یک مرور اجمالی در روند زندگی خود داشته باشد، میبیند معمولاً خود را فریب میدهد و همواره حاضر به ادای پاسخ درستی به خود نیست. (دلیل آن این است که وجدان ناخودآگاه انسان وی را از ارتکاب امور غیرعقلانی منع میکند و کشش نفسانی وی را به چالش میکشاند).
راهبرد مؤثر در تسهیل پاسخگویی به خود این است که انسان همواره خود را در محضر دادگاه و در مقابل دادستان مطلعی ببیند که، اسناد محکمه پسند او، راه را بر هر گونه انکاری سد میکند، این شیوه به انسان کمک میکند تا همواره در صدد توجیه باطل اعمال خود برنیاید و تبهکاری خود را کار شایسته نبیند. در این صورت انسان میتواند از اعمال و گفتار خود - پیش از آن که در محکمهای پاسخگو باشد - به خوبی دفاع کند.
راه و شیوهی دیگر، استفاده از روش روان شناختی خود کنترلی «شرطی شدن عامل» است. استفاده از تکنولوژی مزبور، در نظامسازی ذهنی مدیریتی راهی بهسوی «خود کنترلی» و «خود پاسخدهی» است تا با تقویت «خودآگاهی» و برخورد با نقطههای تداعی ذهنی در فرد، در طول عملیات فرایندی به پاسخگویی بپردازد(2). (پاشایی، 1369 ، 511). (ر. ک. دستگاه شرطی عامل. همین مقاله)* پاسخگویی به جامعه، ضامن اصلاحات اجتماعی
در حقیقت اصلاح یک نظام در گرو پاسخگویی است. این نکتهای است که از نامهی امام علی علیهالسلام به اشعث بن قیس، استاندار آذربایجان در حکومت ایشان، به دست میآوریم. ایشان به وی می نویسد:
«و ان عملک لیس لک بطعمه و لکنه فی عنقک امانة و انت مسترعی لمن فوقک...» (الرضی 1376 ، ک 5 ، ص 145) این بار مسؤولیت تو امانت است نه طعمه، و تو نسبت به بالاتر از خود باید پاسخگو باشی.
پاسخگویی، اگر بخواهد در جامعه جا بیفتد، باید از رهبری آغاز شود، رهبری نه به معنای رسمیت یافتهی آن در قانون اساسی، بلکه به عنوان یک فصل در دانش مدیریت، یعنی خط دهندگان و کنترل کنندگان سازمان، از رأس هرم گرفته تا مدیریتهای پایینی، نخستین مخاطبان پاسخگویی هستند، زیرا هر طبقه، پایه و گروه خدمتی، طبعاً و به اقتضای مصلحت سازمانی، دارای رهبری است که به جز خط دهندگی و کنترل (نقش بارز سازمانی)، الگوی علم و عمل و نمایندهی آن سازمان است (نقش پنهانی آموزش انتقالی). «از دیدگاه جوران بیشترین زمینهی کیفیتگرایی را مدیریت باید ایجاد کند. ایجاد و جا انداختن کیفیت در سازمان از بالای هرم ساختار سازمانی آغاز می شود». (وکیلی، 1380، 123)
امیرالمؤمنین علی علیهالسلام در عهدنامهای که برای مالک اشتر تنظیم و با او برای مردم مصر روانه میکند میگوید: «مبادا هرگز در آنچه با مردم مساوی هستی (سهام بیتالمال و حقوق انسانی) امتیازخواهی بکنی. زیرا در هر حال نسبت به آن در برابر مردم مسؤولی و به زودی پرده از کارها به یک سو میرود...» (الرضی، 1376 ، ک 53 ، ص 180) ؛ وجه آن هم این است که مدیران عالی، متوسط و پایینی، رئیس، و حتی سرپرست یک بخش (در سلسله مراتب سازمانی)، از نگاه روان شناختی، تأثیر غیرمستقیمی روی رفتار و اخلاق کارکنان دارد و همچون نمادی به کنش میپردازد و کنش متقابل ناخودآگاهی را به وجود میآورد، از این رو امیرالمؤمنین علی علیهالسلام برای پاکیزه ماندن و دورنگهداشتن حریم الگویی مدیران از ایجاد آموزش منفی در اثر سوء تفاهم احتمالی به مالک توصیه مینماید که: «و ان ظنّت الرعیه بک حیفاً فاصحر لهم بعذرک و اعدل منک ظنونهم باصحارک، فان فی ذلک ریاضه منک لنفسک و رفقا برعیتک و اعذارا تبلغ به حاجتک من تقویمهم علی الحق» (الرضی، 1376، ک 53 ، ص 179) اگر فکر میکنی که مردم به تو گمان بیعدالتی بردهاند برو عذر خود را برای آنان اعلان، و گمانشان را با این کار تعدیل کن! که در این اقدام برای تو نوعی ریاضت نفس، و مدارا با مردم است، و معذرتی که به وسیلهی آن نیاز مردمداریات برآورده میشود تا بتوانی آنان را بر حق استوار داری.
حس پاسخ دهی مدیر، به مافوق، به خدا، به جامعه و به خود، «من مفعولی / خود شناخته»ی او را تبدیل به «من فاعلی / خود شناسنده» (به تعبیر جرج هربرت مید) میکند (کرایب، 1378 :114-108) و بدون ارادهی او آن را در یک تراکنش به دیگران منتقل می کند:
«خود شناخته» دقیقا همین است: خودم، آن گونه که دیگران مرا میبینند. مرحلهی دوم، یا «خود شناسنده» آن بخشی است که به خودم نگاه میکند (من دربارهی خودم فکر میکنم). مید آن را منشأ اصالت، خلاقیت و خودانگیختگی میداند. (کرایب، همان: 111). چنین است که در آموزههای دینی شباهت مردم به زمامدارانشان بیشتر از شباهتشان به پدرانشان توصیف شده است. (الناس بامرائهم اشبه منهم بآبائهم: امام علی علیهالسلام ) (حرانی، 1363 ، 30)
به همین خاطر امام علی علیهالسلام به اشعث هشدار میدهد که شناخت صحیحتری از مسؤولیتش داشته باشد و خود را در برابر مافوق پاسخگو بداند، زیرا آموزش منفی پاسخگو نبودن او غیرمستقیم موجب فساد دستگاه حکومت و نظام میشود.
* پاسخگویی، عامل انتقال فرهنگ سیاسی، به منظور تسهیل امر جامعهپذیری
چنان که خود بر آن آگاهیم و تجربهی آن را در بیش از دو دهه از انقلاب اسلامی داشته و داریم، چیزی که با تضمین بالا توانسته است این نظام اسلامی را همواره از خطرهای داخلی حفظ نماید، همانا حضور مردم در صحنه بوده است، چنان که برخی از تحلیل گران رادیوهای بیگانه نیز به «اکثریت پنهانی که به صحنه میآیند و وضع را دگرگون میسازند» اذعان داشتهاند. این اکثریت پنهان، یا به تعبیر ما حضور مردم در صحنه، همان چیزی است که جامعهشناسان از آن به عنوان «جامعهپذیری سیاسی» یاد میکنند(3)، و رمز توفیق یک جامعهی دموکراتیک را در آن میشناسند.
یکی از ثمرات مهم فرهنگی پاسخگویی تثبیت و راسختر شدن فرایندی به عنوان جامعهپذیری سیاسی(4) است.
جامعه پذیری سیاسی در واقع همان احساس مشارکت در رتق و فتق امور مربوط به جامعهی خود میباشد که به دنبال خود احساس مسؤولیت همگانی میآورد. دکتر شارع پور مینویسد:
وجود دموکراسی موفق مستلزم آن است که شهروندان در امور سیاسی فعال بوده، از آن آگاهی داشته و صاحب نفوذ و تأثیر در این زمینه باشند... شهروندی دموکراتیک چیزی به مراتب بیشتر از اطاعت منفعلانه است. تحقق چنین امری مستلزم این است که شهروندان دست به انتخاب، تصمیمگیری و قضاوت زده و به نقد و انتقاد بپردازند. (شارع پور، 1380، 393)
جامعهپذیری سیاسی نشانهی بلوغ سیاسی افراد جامعه در ادراک هویت اجتماعی خویش و دارای کاربردهای اساسی است، که مهمترین آنها «توزیع الگوهای جهتگیری نسبت به موضوعات سیاسی در میان اعضای یک جامعه» میباشد. انواع جهتگیریها از نظر این دانشمند علوم اجتماعی عبارتند از:
1 ) جهتگیری شناختی (آگاهی فرد نسبت به نظام و نقشهای آن)؛
2 ) جهتگیری عاطفی (احساسات فرد نسبت به آن)؛
3 ) جهتگیری ارزیابی که به قضاوت در مورد موضوعات سیاسی میپردازد...
از این نقطه نظر، جامعه پذیری سیاسی فرایندی است که از طریق آن نظام سیاسی به محافظت از خود در مقابل تجزیه یا تغییرات رادیکالی میپردازد. (شارع پور، 1380، صص 5-364)
* پاسخگویی، به مثابه یک سازوکار (مکانیسم)(5)
عادت دادن خود و فرزندان و افراد تحت تکفل خود به کارهای خیر و ممارست بر فضایل اخلاقی، آنها را به صورت ملکه درمیآورد. این کار همان فرهنگ سازی است که در نهایت مکانیسم خودکاری به وجود میآورد (ساز و کار). تداوم بخشیدن به این پویش فرایندی به ایجاد دستگاه شرطی عامل منتهی میشود. احادیث فراوانی از منابع دینی رسیده است که ما را موظف میسازد تا چنین ساز و کاری در خود به وجود بیاوریم. در واقع، یک طبیعت ثانویهی تربیت شده ای است که «تخلق باخلاق الله» نام دارد.
جالب این است که در آموزههای اخلاقی دینی، خرد به عنوان مادهی اصلی در یک روند عملیاتی به پویش میپردازد و در مرحلهی هشتم فرایندگری به موقعیت «تداوم بخشیدن به خیر» میرسد، هر چند که این منتهای مسیر نیست و تا پختگی کامل دو مرحلهی دیگر - در بیان پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله - هنوز مانده است (حرانی، 1363، 18 -20) و این مطلب راز نهفتهای را در معنای فرهنگ آشکار میسازد، یعنی تمدن هوش را.
در حقیقت، هدف آن است که فرهنگ عامی به عالی تبدل یابد؛ و چنین تبدلی بدون آگاهی از روش پرورشی مبتنی بر معرفت ناب امکان پذیر نیست. معرفت نابی که هم دستمایهی عمل است و هم بنمایه و مادهی اصلی کار، یعنی عقل.
* پاسخگویی به مثابهی یک دستگاه شرطی عامل(6)
خدمت رسانی و پاسخگویی دو قرینهی رو به رو در تحقق اهداف سازمان جامعه هستند، مشروط به این که پاسخگویی در موقعیت به مثابهی دستگاه شرطی عامل قرار داشته باشد. منظور از چنین دستگاهی آن است که سیستم عامل و حاکم بر یک جامعه، که مدیریت نرمافزاری آن را برعهده دارد، در بخش برون داد خود و قبل از خروجی، از ساز و کاری برخوردار باشد که بتواند، به طور خودکار، انطباق خدمات با اهداف را توضیح دهد، و به عبارتی پاسخ سؤال «کجا میخواهیم برویم؟» را بدهد. پرواضح است که چنین دستگاهی مستلزم داشتن اخلاق حرفهای ویژهای(7) است که با استفاده از تجارب وایت پی پر میتوان محورهای اصلی آن را بدینگونه ترسیم نمود:
- دانش و مهارتهای مناسب
- تاکید بر ارزشهای سنتی، یعنی صرفهجویی، کارایی و اثربخشی
- تأکید بر ارزشهای اخلاقی انصاف، درستکاری، برابری و بیتعصبی نسبت به گرایشهای حزبی
- محیط کار مناسب با نوع وظیفه
- آموزش مداوم، بهسازی و به روزآوری
- در دسترس بودن و خدمتگرایی
- گشادهرویی، مشورتپذیری و پاسخگو بودن.
چشم انداز مزبور به مثابهی چتری فلسفی است که هدف مشترک و مجموعهی ارزشهایی را که هر سازمان میتواند با استفاده از آن مأموریت، خدمات و فرهنگ منحصر به فرد خود را تعیین کند، دربرمیگیرد. ... این قبیل چشمانداز به معنای موازنهی جدید است، روی کرد یک پارچه برای تغییر فرهنگ سازمانها بر پایهای فراتر از زمان حال که توان دست اندرکاران را در مأموریت خدمتدهی متمرکز میسازد، کار بست ارزشهای خدمترسانی عمومی را سامانی نو میبخشد... رویکرد افراد ذیربط را نسبت به رهبری، پاسخگویی و اعطای پاداشها دگرگون میسازد» (پسران قادر، 1379، صص 143-149). ( 4 )
رهبری مدیریتی
( 3 )
اصول مدیریت
( 2 )
ارزشها، موازنهی جدید
تشویق به
تأکید براثربخشی( 1 )نوآوری پاداشدهی
خدماتمأموریتبه نوآوری
و نتایجخدمترسانی مردم مداربیتعصبی
معطوف بهدرستکاری تأکید بر
ارزشها وپاسخگوییبرابری بهسازی
رفتــــارهاکــاراییکیفیت
مردم بهپاسخگوییدوراندیشی خدمات
مثابه مهمترین و
منبع و هدفمشورت
پاسخگویی فردی
و یکپارچگی
مدیریت پاسخگویی
شکل : دستگاه شرطی عامل پاسخگویی
توضیح دربارهی شکل :
- دایرهی مرکزی (1): مأموریت خدمتسانی؛
- دایرهی (2): ارزشها؛
- دایرهی (3): اصول مدیریت؛
- دایرهی (4): رهبری و پاسخگویی(8).
بخش دوم: ثمرات و فواید پاسخگویی
در این قسمت به گوشههایی از فرایندهای جنبش پاسخگویی اشاره میشود، که عموماً مرتبط به دستگاهها و خرده سیستمهای آن میباشد.
* ارزیابی کاستیها و نقصهای فردی ایدئولوژیکی در فرد، جامعه و سیستم و سنجش میزان آنها به منظور رفع اشکال
اگر کل جامعه را به دستگاه عظیمی تشبیه کنیم، یقیناً، از خرده دستگاههایی تشکیل شده است. همان طور که یک نظام گسترده و شامل بر کلیت این دستگاه عظیم حاکم است، در خرده دستگاهها نیز نظامهای کوچکتری وجود دارند که به طور مشخصتر آن را هدایت میکنند. وجود اختلال در کار هرکدام از آنها را نمیتوان نامحتمل دانست. از این رو ضرورتاً ایجاب میکند تا یک دستگاه ارزیابی مداوم در کلیت نظام دستگاه جامعه متعهد کشف و ابرام کاستیها و نقصها باشد. این دستگاه ارزیاب همانا نظام پاسخگویی جامعه است.
پاسخگویی در برابر نظام حسابرسی عملکرد
نظام پاسخگویی از یک سو ناظر بر عملکرد افراد و حس تعهد اخلاق حرفهای آنان است، ولی مهمتر از آن، عطف توجهی است که به اصل نظام اجتماعی دارد:
توسعهی سازمانها در بخش عمومی و خصوصی موجب پیچیدگیهایی شده است که سبب بروز دیوان سالاری و پدیدهای به نام آنتروپی(9) میشود که سرآغاز فرایند رکود و زوال تدریجی است. به منظور جلوگیری از پیشامدها و ایجاد تحرک و پویایی در سازمانها، نظامهای کنترل مدیریت از یکسو، و نظامهای ارزیابی و حسابرسی از سوی دیگر ایجاد میشود تا با رسیدگیهای مستمر خود زمینههای پیشرفت و افزایش بهرهوری را فراهم کند. (نقیبی، 1379، 110)
و از این روی، پاسخگویی را میطلبد.
* آگاهی از سلامت نظام کلی دستگاه: فرهنگ و ایدئولوژی
آنچه واقعیت یک نظام را میسازد در یک نگرش عامتر عبارت از دو مقولهی معرفتی به عنوان فرهنگ و ایدئولوژی است. هم فرهنگ در معنارسانی خود و هم ایدئولوژی، ابتدا، دچار ابهاماند، مگر این که مشخص شود این دو در کدام حیطهی عملی، و در چه برههی زمانی، مورد بهرهبرداری قرار میگیرند. پرواضح است که ما هم اکنون در آستانهی عصر جهانی شدن قرار داریم و در سطح وسیع یک جامعه سخن میگوئیم، بنا بر این به منظور یافتن درک تازهای از فرهنگ و ایدئولوژی باید به سراغ اندیشمندانی برویم که در همین حیطه قرار دارند و سخن میگویند. اهمیت درک تازهای از فرهنگ و ایدئولوژی در ارتباط با نقش بررسی پاسخگویی روشن میشود.
راسل در مورد فرهنگ و بایستگی نقدی آن میگوید:
فرهنگ اصیل یعنی شهروند جهان بودن، نه شهروند یک یا دو بخش دلخواه از زمان و مکان. این آن چیزی است که انسان را در شناخت جامعه به عنوان یک کل، در ارزیابی عاقلانهی اهدافی که جمعیتها باید به سمت آن بروند و در نگاه به حال در ارتباط با گذشته و آینده یاری میرساند. بنابراین، فرهنگ اصیل برای آنان که در پی اعمال قدرتند ارزش عظیمی دارد و دست کم به همان اندازه مفید است که اطلاعات تفصیلی و گسترده. راه مفید بار آوردن افراد، خردمند کردن آنان است و بخش اساسی خردمندی، ذهنی جامع و فراگیر است. (Russel, 1970, 51)
ایدئولوژی نیز در معنای مدرنی که تامپسون از آن دارد با آنچه در معنای انتقادی مارکسیستی و توصیفی علوم اجتماعی گذشته به کار گرفته میشد تفاوت آشکاری مییابد.(10) در این دیدگاه ایدئولوژی متناسب با علوم اجتماعی گذشته به فرهنگ مدرن فرمول بندی میشود و به معنارسانی میپردازد. وی میگوید:
اگر مفهوم ایدئولوژی را بدین شیوه از نو فرمول بندی کنیم، تحلیل ایدئولوژی را به قلمرو مسائل عقلی و روش شناختی کشاندهایم که
گستره و دلالت و اهمیت کلیتر دارد. تحلیل ایدئولوژی را میتوان به مثابه جزئی غیرقابل تفکیک از یک مورد وسیعتر دانست که دارای خصوصیات عمل و تعامل، صور قدرت و سلطه، ماهیت ساختار اجتماعی، بازآفرینی اجتماعی و دگرگونی اجتماعی، مشخصات صور نمادین(11) و نقش آنها در زندگی اجتماعی است. (تامپسون، 1378، 8)
وی همچنین از نقش پرسشگری و پاسخگویی آن در ارتباط با مفهوم انتزاعی قدرت سخن به زبان میآورد:
ایدئولوژی، اگر به طور کلی بخواهیم بگوئیم، معنا در خدمت قدرت است، مطالعهی ایدئولوژی ما را ملزم به پرسوجو در آن بافتهای اجتماعی میکند که صور نمادین در آنها به کار گرفته شده و استقرار یافته است؛ آیا معنایی که صور نمادین ساخته و منتقل کرده اند در جهت تأمین روابط نامتقارن قدرت در شکلی نظاممند عمل میکند یا نه؟ (تامپسون، 1378 ، 8)
یعنی ایدئولوژی، با خصوصیتی که در این حوزه معنا رسانی مییابد، نقش یک بازرس را در انطباق با نظاممندی قدرت جامعه (انطباق صور نمادین با اهداف نظام قدرتی) بازی میکند.
براساس این مفهوم سازی جدید از ایدئولوژی میتوان ایدئولوژیها را به مثابه «نظامهای تفکر»، «نظامهای اعتقادی» یا «نظامهای نمادین» محسوب داشت که به کنش اجتماعی یا عمل سیاسی مربوط میشوند. در واقع ایدئولوژی نقش دایرهی مطالعات استراتژیک نظام کلی حاکم بر جامعه را برعهده دارد که در ضمن، از صحت عملکردها، مسوولیت پرسوجو را نیز بهعهده دارد.
* تضمین بخشیدن به اهداف ارزشی نظام
طبیعتاً، در هر دستگاهی، روابط معنوی وجود دارد که بخشها را به هم پیوند میدهد، و هر کدام را برای دیگران تعریف میکند، و کلیت آن دستگاه را دربرمیگیرد، و از مجموعهی دستگاهها و بخشها یک واحد با هدف اصلی واحد میسازد و همهی بخشها و اجزاء را به سمت همان هدف رهبری میکند. نام این امر معنوی نظام یا سیستم است.
در واقع، میتوان سیستم را به اعتبار نقش آن در سازمان «دستگاه وظیفه» نامید. این دستگاه حاکم بر کلیت سازمان است. دستگاه وظیفه علاوه بر تعیین نقشها، افراد و عناصر انسانی را نسبت به خاص هر نقشی پاسخگو نیز مینماید و همین امر است که اهداف نظام را ارزشمند و سزاوار دفاع مینماید، زیرا پاسخگویی از ناحیهی افراد دستگاه ارج مضاعف میآفریند که بازتاب بخشی از آن به خود اعضا و بخش دیگر به جایمندی دستگاه در جامعه میباشد.
ارزشهای نظام را در عمل باید مشاهده نمود، لیکن، علاوه بر آن، ارزشهای مدونی وجود دارد که نمود حسی آنها «اساسنامه»، «آییننامه» و «مقررات سازمانی» گریز ناپذیری است که همزمان یا اندکی پس از به هم آمدن سازمان حصول یافتهاند. بنابر این، قوام و پایمندی سیستم به وجود سازمان است و بقای سازمان متکی بر کار و ارزشهای نظام. از این روی، میتوان گفت وجود سیستم در هر دستگاه و سازمانی مسؤولیت آفرین است، زیرا بر کار اجزاء، کارگاهها، بخشها نظارت عامل دارد و پس از مدیر عالی انسانی، کل دستگاه را کنترل میکند. اگر سیستم در سازمان حاکم نباشد و مدیر انسانی علیالدوام نقشهای تازه و ناشناخته به اجزای سازمان تزریق نماید، زیرمجموعهی سازمان نمیتواند پاسخگو باشد، زیرا در این صورت، سازمانی وجود ندارد.
سیستم، با این تعبیر، عبارت از «نقشهای استاندارد تعریف شدهی همخوان و هدفمند» ی است که پس از توجیه برای عناصر انسانی سازمان (آموزش)، و استارت اولیه، وظیفهی کنترل را، غیرمستقیم و پنهانی، انجام میدهد.
توضیح
ذکر این نکته البته ضرورت دارد که، هر چند درشت شدن ارزشهای نظام، ناشی از پاسخگویی در برابر مسوولیت و بازخورد قهری آن است،لیکن پاسخگویی بدون توجیه روشها، شیوهها و وجود ارزشهای مدون لازمالاحترام، و بهعبارتی «ضابطهها»، نه تنها میسر نیست که تقریباً غیرممکن نیز هست. زیرا بدون نقطهی اتکای عقلانی و بیثبات است.
* اطمینان ناشی از قانونمند شدن فرد و جامعه
التزام به رعایت قانون، پایهی اجرایی قوانین و مقررات است و معرف وجود سیستم؛ هرچند که ممکن است قوانین وجود داشته باشند بی آن که سیستمی در رأس آن سازمان حاکم باشد، زیرا متمایزند.
قوانین و مقررات ریز نقشها را برای واحدها و بخشها و اجزای سازمان بیان میکنند تا شرح شغل تلقی شوند. به عبارتی دیگر، قوانین، استراتژی دور را مشخص مینمایند و مقررات، تاکتیکها را توضیح میدهند.
التزام عملی در نیروهای انسانی که نیازمند وجود مدیریت عالی تفهمی متکی بر عواطف انسانی است، تا به نیروها احساس مشارکت جمعی، و در نتیجه، انگیزش و خودجوشی بدهد؛ اما با همهی اینها، سیستم جان نمیگیرد؛ هرچند که اجزای دستگاهی همه حاضرند ؛ در این جا نیاز به مکمل دیگری هست که بازگو کنندهی نظام هم باشد و آن وجود برنامه است.
برنامه، یعنی با لحاظ داشتن قوانین و در محدودهی مقررات، نظر به مصلحت کلی سازمان هر بخش، واحد و کارگاهی در سازمان التزامات نقش خود را در قالب حرکت اولویت بندی نماید؛ به گونهای که علاوه بر تناظر با سایر قسمتها (نیاز و کمک) این بخش بتواند در زمان معین، با انجام چند حرکت مترتب، به برآوردن انتظار هدف غایی سازمان در حد خود کمک مؤثر نماید.
شاید به جرأت بتوان ادعا کرد که رفتار متمدنانهی شهروندان برخی از کشورهای پیشرفته ناشی از کنترل پلیس است، زیرا انسان، به طور طبیعی، منفت گرا، لذت جو، و خودخواه است و صرف داعیهای اخلاقی - بدون اعمال قدرت قانونی جامعه - ضمانت چندانی در کنترل او ندارند. باتومور از قول برتراند راسل نقل میکند که:
حتی رفتار خوب شایستهترین شهروند نیز تا حد زیادی مدیون وجود نیروی پلیس است ... تصور جامعهای با هر درجه از پیچیدگی که در آن رفتار اجتماعی کاملاً به وسیلهی ضمانت اجراهای اخلاقی تحسین و تقبیح تنظیم شود به سختی ممکن و بیفایده است. (باتومور، 1370، 296)
آگاهی از حقوق خود و دیگران نیز به تنهایی و بدون عامل کنترل اخلاقی (بدون اعتقادات دینی) یا قانونی (چون نظارت ضابطان قضایی) تأمین کنندهی اطمینان و امنیت اجتماعی و فردی نمیباشد؛ مگر آن که حس پاسخگویی، در آحاد جامعه، قبلاً راسخ شده باشد، لیکن در عین حال از اهمیت نقش حقوق و قانون در تحریک حس پاسخگویی نیز نمیتوان طفره رفت، زیرا بدون این، یک شهروند بهدرستی نمیداند نسبت به چهچیزی و تا چهاندازه باید پاسخگو باشد و ثمرهی پاسخگو نبودن چه خواهد بود؟
خصوصیت حقوق - نظر به وابستگی آن به اخلاق و دین و سنت - از این جهت است که:
با وجود این که به احساسات اخلاقی متکی، و از ترتیبهای نهادی یک جامعه متأثر است، با صراحتی که در قواعد و در ضمانت اجراهای خود دارد، در رفتار انسان اطمینانی بهوجود میآورد که از طریق انواع دیگر نظارت اجتماعی قابل حصول نیست. (باتومور، 1370، 297)
تنها سؤالی که ممکن است پیش بیاید این است که چگونه میتوان حس پاسخگویی را نسبت به حقوق و قانون زنده گردانید؟ باتومور تعلیم و تربیت (رسمی و یا انتقالی) را، به ویژه «پیش از آن که فرد طی مراسمی به صورت یک عضو بالغ جامعه درآید»، در رشد و پرورش این حس مؤثر میداند. وی پس از بحث گستردهای، که طی یک فصل مستقل کرده است، نتیجه میگیرد:
بنابراین تعلیم و تربیت در معنای وسیعش از کودکی تا بزرگسالی یک وسیلهی حیاتی نظارت اجتماعی است ... نسلهای جدید بهوسیلهی تعلیم و تربیت هنجارهای اجتماعی و مجازات تخلف از آنها را میآموزند، و نیز آنها در درون نظام تفاوتگذاری و قشربندی اجتماعی یاد میگیرند که چه مقام و چه وظایفی دارند. (باتومور، 1370، 310)و چگونه و تا چه میزان باید پاسخگو باشند.
* هدفدار شدن فرد و جامعه
هدفداری جامعه در گرو حس تعهد فرد نسبت به هدف است و آن هم وابسته به میزان احساس حیات اجتماعی و سیاسیای است که یک شهروند دارد، و نقطهی مقابل آن احساس بیتعهدی و بیتفاوتی است.
یکی از مهمترین ثمرات رواج فرهنگ پاسخگویی، زدودن آفت بیتفاوتی(12)شهروندان، در حیات اجتماعی و سیاسی خویش، است.
چنان که، به عقیدهی روان شناسان، عوامل بیتفاوتی، اغلب، تابع فرایند یادگیری هستند. زدودن بیتفاوتی نیز به عواملی از این دست نیاز دارد، که از اهم این گونه عوامل «یادگیری مشارکت جمعی و سیاسی» است، یعنی شخص باید این واقعیت را بیاموزد و بپذیرد که در سرنوشت جمعی سهیم است و حق دارد به هنگام مشاهدهی خلاف هنجار و ارزشهای استاندارد ملی بپرسد. چنان که احساس بی قدرتی کردن را انسان در منشأ بیتفاوتی کسب می کند می تواند روی دیگر سکه یعنی احساس کارایی و اثرگذاری را یاد بگیرد تا منشأ زدودن بیتفاوتی گردد؛ و نیز یاد بگیرد که پرسش او نوعی اثرگذاری در حرکت جمعی است.
آموزهی منفینگر «آنچه البته بهجایی نرسد فریاد است»، در منطق اسلام مردود است و همواره ایجاد سؤال کردن را «افضل الجهاد» نامیده است.
یکی از ویژگیهای مردم در ارتباط با مشارکت، دریافت آنها از قابلیت اثرگذاری بر سیاستمداران و نظم سیاسی است که گاه بهکارایی سیاسی تعبیر میشود.
دانشمندان علوم اجتماعی برای سنجش چنین احساسی، با طرح پرسشهایی نظیر این احساس «فکر میکنید مردمی مثل شما میتوانند چه میزان نفوذ بر فعالیت حکومت محلی داشته باشند؟ زیاد، متوسط، یا هیچ» کارایی را میسنجند. به زعم آنان شهروندانی که تمایل دارند قسمت زیاد را علامت بزنند کارا و اثرگذار هستند و احتمال مشارکت آنها بیشتر است... در هر صورت، آنهایی که در مرتبهی بالایی از کارایی فردی قرار دارند، تمایل به مشارکتشان هم زیاد است. (مسعودنیا، 1380 ، 152)
احساس شخصیت و عزت نفس، از نظر برخی از روان شناسان اجتماعی، عامل مهمی در یادگیری و اکتساب ویژگی کارایی و اثرگذاری برای انسان است.
افرادی که از میزان بالایی از عزت نفس برخوردارند، تمایل بیشتری به درگیری در مسائل اجتماعی و سیاسی دارند، و در مقابل آنهایی که از عزت نفس کمی برخوردارند، از درگیر شدن هراسناکاند و گوشهگیر و بیتفاوت باقی میمانند. (مسعودنیا، 1380 ، 152)
از این روی، در تعالیم اسلامی هر فرد انسانی در برابر مسائل جامعهی خود مسؤول است و قبل از آن که مسؤول شناخته شود، شخصیت یک زعیم به او داده میشود، پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله میفرماید: «کلکم راع و کلکم مسؤول عن رعیته» (مجلسی 1397 ق، 38)
خاتمهی بحث
طرح تکریم و حل چالش معنویتگرایی و فنسالاری
معنویت گرایی (Spirituality) و فن سالاری (Technocracy) دو مقولهی جدا از هم و به ظاهر آشتی ناپذیری هستند که ارزشها و هنجارهایی مخصوص به خود دارند، و لذا واجد فرهنگ متمایزی هستند؛ روح حاکم بر اولی محبت دیگران، غم خوارگی، انعطاف، مدارا، خلوص عمل برای خدا، و به عبارتی ارتباط مدیر با امر قدسی است و ارزشها، وظایف و مسائلی را مورد توجه قرار میدهد که در ارتباط نمایان با سنتهای معنوی، دینی، اخلاق فضیلت (نقطهی مقابل اخلاق حرفهای) قرار دارند. در حالی که فنسالاری از مدیر و کارگزار مشی کامل در چارچوب مقررات و آییننامههای مبتنی بر شیوههای مدیریتی انسانی را انتظار دارد که اغلب خشک و بدون گذشت و انعطافاند.
با این حال، ممکن است ارباب رجوع انتظار پاسخگویی که از یک کارگزار و عامل دارد با آنچه فرهنگ کاری شخص عامل از وی مطالبه میکند، تفاوت آشکاری داشته باشد و رفتار سازمانی خالص وی نتواند ارباب رجوع را خشنود سازد. این همان چالشی است که برخی را در غرب به اتخاذ مشی مبتکرانهای با عنوان «مدیریت عصر جدید»(13) واداشته است. این شیوهی مدیریتی، که اصول مدیریت را از عرفان شرق اقتباس میکند، از مدیران میخواهد در حالتی از آگاهی مراقبهای، و مطالعهی کتاب مقدس، برای آموختن چگونگی پیش بردن تجارت و... زندگی کاریشان را به لحاظ معنوی معنادارتر کنند.
در هر حال، ظاهراً، به نظر میرسد طرح تکریم ارباب رجوع، در شرایط مدیریت کنونی - که هنوز مبتنی بر نظام فن سالاری و میزسالاری استوار است - «تعارض نقش» را برای عامل و کارگزار مدیریتی در پی دارد.
تعارض نقش، زمانی اتفاق میافتد که مدیران را آرمانهای معنوی به سمت احساس و ابراز غم خوارگی در محیط کار میکشاند، اما فرهنگ سازمانی از مدیران میخواهد که در تصمیمگیری سنگدل باشند و، تنها بر پایهی معیارهای پولی (به لحاظ استواری آن فرهنگ بر مبنای اصالت نفع و لذت)، بدون توجه به این که چه تأثیری بر افراد دارد، تصمیم بگیرند. چنین مدیرانی - علی رغم فرهنگی که در آن کار میکنند - با چالش حقیقت ماندگار با آرمانهای دینیشان مواجهاند. (کارمیک، 1383 ، 182-184)
اما با این حال، پاسخگویی، با لحاظ تکریم ارباب رجوع، برای یک مسلمان نمیتواند چندان دشوار و با نظام فرهنگ سازمانی موجود، ناسازگار باشد، زیرا اجرای احکام و قوانین - که عموماً در کشور ما منطبق با شرع و متخذ از آن میباشند - به دو گونه میسر میباشد:
یک : با اخلاق حسنه و عطوفت و ابراز غمخوارگی؛
دو : با روحیهی خشم و قهر و سنگدلی.
بنابراین، آنچه انتظار میرود آن است که فرهنگ پاسخگویی براساس اخلاق
اندیشه حوزه » شماره 49 (صفحه 298)
حسنه، بتواند شیوهی مدیریت معنویتگرا را به کرسی بنشاند و خود منشأ تحولی در این ارتباط گردد.
نتیجهگیری
چنان که در آغاز بحث اشاره شد، جامعه همانند یک دستگاه عظیم از خرده دستگاههایی تشکیل شده است که هر کدام از نظام متناسبی برخوردار است و همگی کلیت نظام دستگاه جامعه را میسازند، از این رو، لزوم دستگاه ارزیابی در کنار آنها، برای کشف و ابرام اختلالهای احتمالی، ضرورت پیدا میکند، که ما به آن، نظام پاسخگویی میگوییم.
نظام پاسخگویی، علاوه بر این، در کلیت جامعه پویایی و تحرک ایجاد میکند.
به وسیلهی این نظام از سلامت فرهنگ و ایدئولوژی آگاه میشویم و به اهداف ارزشی نظام اجتماعی تضمین بخشیده میشود.
استقرار نظام پاسخگویی در جامعه را باید به عنوان ساز و کار (مکانیسم) مؤثری دانست که سبب پیدایش یک دستگاه کنترل خودکار به عنوان دستگاه شرطی عامل میشود. در این دستگاه جامعه از بخشهای متفاوتی شکل می گیرد که در خروجی هر بخشی یک ایستگاه پاسخگویی وجود دارد و صحت فرایندی را در آن بخش تأیید یا رد میکند.
نکتهای که ذکر آن از اهمیت بیشتری برخوردار است التزامی است که در آغاز باید رهبری سازمانی نسبت به پاسخگویی از خود نشان دهد، زیرا مدیریت عالی دستگاه، علاوه بر نقش مدیریتی و کنترلی خود، نقش الگویی و اسوه بودن را نیز به عهده دارد.
قانونمند شدن فرد و جامعه در پی حاکم شدن نظام پاسخگویی - به مثابه فرهنگ - موجب استقرار اطمینانی است که از طریق دیگر ممکن نیست.
نظام پاسخگویی هدفداری را برای فرد و جامعه نیز به ارمغان میآورد، زیرا احساس پاسخگو بودن یک شهروند با حس بیتفاوتی و بیتعهدی مغایرت دارد، لیکن وجود پیدا کردن چنین احساسی، نسبت به وظیفه، به عواملی چون یادگیری مشارکت جمعی نیازمند است.
منابع
- قرآن مجید.
- الرضی، محمد بن حسین الطاهر (1376)، نهجالبلاغه، (المعجم المفهرس لالفاظ نهجالبلاغه براساس نسخهی صبحی صالح)، ترجمهی محمد دشتی - محمد کاظم محمدی، مؤسسهی تحقیقاتی امیرالمؤمنین- ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، نرم افزار نور.
- حرانی، ابومحمد حسن بن علی بن حسین بن شعبه (1363)، تحف العقول عن آل الرسول، ترجمهی احمد جنتی عطایی، انتشارات علمیه اسلامیه، تهران.
- احمدی، سید علی اکبر (1379)، «بیست راهکار اساسی برای ایجاد قدرت انتقاد مثبت»، تحول اداری (فصلنامهی سازمان مدیریت و برنامهریزی کشور)، ش 29-30 (اسفند)
- باتامور، تی بی (1370)، جامعهشناسی، ترجمهی سید حسن منصور - سید حسن حسینی کلجاهی، تهران، مؤسسهی انتشارات امیر کبیر.
- بشیری، مهدی، «چگونگی میزان کارایی و اثربخشی سیستمهای تضمین کیفیت در سازمان»، تحول اداری، ش 32.
- پاشایی، ع (1369)، (ویراستار)، فرهنگ اندیشه نو (جمعی از مؤلفان)، ترجمهی گروهی، تهران، انتشارات مازیار.
- پسران قادر، مجید (1379)، «رویکرد یکپارچهای برای تغییر فرهنگ خدمات عمومی»، تحول اداری، ش 28-28 (آذر).
- تامپسون، جان ب (1378)، ایدئولوژی و فرهنگ مدرن، ترجمهی مسعود اوحدی، مؤسسه فرهنگی آینده پویان.
- جانسون، لزلی (1378)، منتقدان فرهنگ، ترجمهی ضیاء موحد، تهران، نشر
اندیشه حوزه » شماره 49 (صفحه 300)
طرح نو، (ماتیو آرنولد / 42 ؛ ریموند ویلیامز / 194 ؛ برتراند راسل / 158).
- حسینی، سید جلال (1381)، «تعهد سازمانی»، تحول اداری، ش 38-39 (زمستان ).
- دارندرف، رالف (1377)، انسان اجتماعی، ترجمهی غلامرضا خدیوی، تهران، نشر آگه.
- Russel, Bertrand. (171) "Education and Social Order", London Unwin Books, p 51.
- سلطانی، ایرج، «نقش آموزش کارکنان در ترویج فرهنگ تکریم»، تحول اداری، ش 41-42.
- شارع پور، محمود (1380)، «جامعهپذیری سیاسی»، جامعه و فرهنگ (مجموعه مقالات) ج 4 ، تهران، انتشارات آرون.
- عسکری خانقاه، اصغر - کمالی، محمد شریف (1380)، انسان شناسی عمومی، تهران، انتشارات سمت.
- فاضلی، نعمت اللّه - فاضلی، محمد (1376)، فرهنگ و توسعه، (نشر یونسکو) سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
- مجلسی، محمد باقر (1397 ق)، بحارالانوار، ج 75 ، المکتبة الاسلامیه.
- نقیبی، حسینعلی (1379)، «حسابرسی عملکرد»، تحول اداری، ش 27-28 (آذر).
- کارمیک، دونالد مک (1383)، «معنویت و مدیریت»، ترجمهی علی رستگار، هفت آسمان، سال ششم، ش 22 (تابستان)
- کرایب، یان (1378)، نظریهی اجتماعی مدرن، ترجمهی عباس مخبر، تهران، نشر آگه.
- مسعودنیا، ابراهیم (1380)، «تبیین جامعه شناختی بیتفاوتی شهروندان در حیات اجتماعی و سیاسی»، اطلاعات سیاسی اقتصادی، ش 168-167 (مرداد - شهریور).
- وکیلی، محمد باقر (1380)، «یک کتاب در یک مقاله»، تحول اداری،
اندیشه حوزه » شماره 49 (صفحه 301)ش 32 (خرداد).
- یانوس، هری س تری (1378)، فرهنگ و رفتار اجتماعی، ترجمهی نصرت فتی، تهران، نشر رسانش.
پینوشتها
______________________________
1 ) اشاره به آیهی شریفهی: و اشهد هم علی انفسهم الست بربکم (اعراف: 172).
2 ) شرطی شدن عامل (Operant Conditioning) صورتی از شرطی شدن است که در آن از طریق دستکاری منظم پیامدهای رفتار پیشین کنترل میشود؛ شاخهی پیچیدهای از روانشناسی رفتارگرای آمریکایی که ب. ف. اسکینر پدید آورده است. اندیشهی اصلی شرطی شدن عامل را تقویت تشکیل میدهد. دانش یا نظارت بر رهاکردن تقویتهای گوناگون در موقعیت معین، شرط لازم و کافی پیشبینی یا کنترل رفتار است. ثابت شده است که فنون مشتق از شرطی شدن عامل در زمینههای روان پزشکی، روانشناسی تربیتی، و روانشناسی صنعتی مفید واقع شده است. همچنین به این تکنولوژی «شرطی شدن ابزاری» (Instromental Conditioning) و «شرطی شدن پاسخ گر» (Respondent C) و «شرطی شدن کلاسیک» (Classical C) نیز میگویند؛ لیکن این دو مورد شقوقی از همان شرطی شدن عامل هستند. (پاشایی، 1369 ، 511)
3 ) جامعه پذیری سیاسی در عامترین معنای آن مربوط به شیوهی انتقال فرهنگ سیاسی جامعه از نسلی به نسل دیگر میشود. (شارع پور، 1380 ، 364)
4 ) Political Socialization
5 ) Accuntability as a mechanism
6 ) Accuntability as a Conditioning system
7 ) ر. ک. توضیحات بیشتر: فرامرز قراملکی، احد (1382)، اخلاق حرفهای، تهران، انتشارات نقش جهان، نیز، ر. ک.
Cristopher Cowton - Rober . Crisp.( 1998) "BUSNESS ETHICS" Oxford . Oxforduniversity Press (U. S. A.): A Collection of Essays.
Sid gwick, Henry. (1998) "PRACTICAL ETHICS" New York Oxford. Oxford
University Press
Scott Ron. (1998) "PROFESSIONAL ETHICS: A guide for Rehabilitation Professionals" Copyright Mosby. Inc. (U.S.A.)
8 ) طرح یاد شده معروف به «چشم انداز وایت پی پر» (White Paper`s Vision) در سند مزبور در متن، از منبع زیر اخذ گردیده است:
Human Resurees Development Cuncil of Canada, "Strategies for People, An Integrated Apporoch to changing Public Service Culture", 1992, pp-13.
9 ) آنتروپی(Entropy) ، در اصل بحثی مربوط به قانون دوم ترمودینامیک است که میتوان فرمول بندی آن را از طریق مکانیک آماری توضیح داد، که در آن آنتروپی به اندازهی بینظمی در میان اتمهای سازندهی آن سیستم تعبیر میشود، زیرا حالتی که در آغاز منظم است مسلم است که عملاً با پیشروی زمان اتفاقی میشود (بینظمی تصادفی). در سیبرنتیک (علم سازماندهی کارا) آنتروپی به حالت از دست رفتن تعادل سیستمی قابل صدق است که سلطهی نظم حاکم بر کلیت دستگاه تهدید شود و جریان هدفمندی شده متوقف گردد. (پاشایی، 1369 ، 122)
10 ) اندیشهی ایدئولوژی که نخستین بار در فرانسه، در اواخر قرن هجدهم، پدیدار شد طی دو قرنی که از پیدایی آن گذشته دگرگونیهای بسیاری از سر گذرانده است... مفهوم و تئوری ایدئولوژی معرف یک حوزهی تحلیل است که همچنان محور علوم اجتماعی معاصر بوده و عرصهی مناظرات تئوریک مداوم و زنده را تشکیل می دهد. (تامپسون، 1378 ، 2-3)
11 ) تامپسون در تعریف صور نمادین میگوید: منظور من از صور نمادین گسترهی پهناوری از کنشها و گفتهها و تصاویر و متون است که بهوسیلهی عاملان تولید شده و توسط آنها و دیگران به عنوان ساختهای مفهومی یا استنباطی معنادار (زبانی و غیر زبانی) تشخیص داده میشوند. (تامپسون، 1378 ، 73)
12 ) Apathy
13 ) Management New Age
این انسان، از دید مدیریت جدید، دیگر حتی آن انسان عهد نوصنعتی نیست، که به عنوان یک ماشین مکانیکی بدو نگریسته شود، بلکه به عنوان یک منبع بالقوه و بالفعل انرژی برای ارتقای بهرهوری و محور تمامی راهبردهایی است که از طریق آنها بقا و توسعهی جامعهی انسانی تضمین میگردد.
فصلی که انسان امروز را جدا میکند، صرفا ناطق بودن نیست که بیشتر، مسؤول بودن و پاسخگو بودن است، و این چیزی به مراتب فراتر از آن است.
همهی اینها، لیکن، در نگرهی کلی انسان است، و انسان در مکتب اسلام موجودی خداگونه است.
ضرورت بحث
میدانیم که انسان طبیعتاً و در بادی امر، موجودی وحشی است و نوع تربیت اوست که به روان او شکل میدهد و او را به قالبهای مطلوب در میآورد، اما تربیت نیز متناسب با رشد در سایر زمینهها دگرگونی یافته است. امروز تربیت بدون توجیه نیست. نخست، توجیه برنامهها، آن گاه اجرا، و سپس بررسی در قالب پاسخگویی. دمینگ تزی دارد تحت این عنوان که «برنامه بریزید، پیاده کنید، بررسی کنید، به کار بندید» (وکیلی، 1380 ، 122) پس میبینیم ضرورت بحث از این جاست که گزینهی مورد نظر جواب نمیدهد، مگر این که عقلانیت آن قبلاً برای مخاطب روشن شود و عقلانیت برنامههای تربیتی و آموزشی و راهبردی زمانی روشن میشود که فلسفه، حکمت و ثمرهی عینی و فرایندی آن توصیف گردد.
دستاوردهای فرهنگی پاسخگویی جدا از سایر دستاوردها نیستند و شایسته آن به نظر میرسید که همهی آنها یکجا مورد بحث واقع شوند، لیکن، به دلیل گستردگی موضوع، امکان آن نیست و هر بخشی میسزد که جداگانه به بحث گذاشته شود، و نویسنده در این مقاله متعهد کاوش در حیطهی فرهنگی آن میباشد.
شمایی از خصوصیات تحقیق
تحقیق پیش رو به گونهی توصیفی و با روش کتابخانهای - آرشیوی و، به سبک حوزوی، مبتنی بر بصیرت و کاوش فکری، با خصوصیات زیر فراهم آمده است.
مسألهی تحقیق:
1 ) جنبش پاسخگویی چگونه میتواند به اعتلای فرهنگی و احیای ارزشهای دینی دست یابد؟
2 ) پاسخگویی چه نقشی در اصلاح فردی و اصلاحات فرهنگی ایفا میکند؟
فرضیهی تحقیق:
1 ) هر جامعهای بدون یک ایدئولوژی راسخ نمیتواند سیستممند باشد.
2 ) پاسخگویی دستگاههای درون جامعه تنها در قالب سیستم امکانپذیر است.
3 ) بالندگی ارزشهای دینی و فرهنگ ملی، در متن ایدئولوژی، موجب ارتقای سیستم است.
4 ) پاسخگویی، به مثابه یک نظام سیستمی، تضمین کنندهی سلامت هر دستگاه در جامعه، و تأمین کنندهی اهداف برین آن میباشد.
قبل از ورود به اصل مطلب ناگزیر از تعرض به برخی مفاهیم و توضیحی هرچند اندک در آن رابطه میباشیم.
1 ) پاسخدهی و پاسخگویی
شاید ابتدا هر دو واژه یک معنا را به ذهن منتقل نماید، لیکن در واقع دو مفهوم متمایز هستند که اولی بر انعکاس عمل در شیء، حیوان و انسان حمل میشود چنان که در ترکیبهای شیمیایی، یا تزریق مادهای در یک حیوان یا انسان به کار میرود و گفته میشود این فعل یا ماده پاسخ داد یا نداد. از این منظر کلیهی عکسالعملها پاسخ دهی قلمداد میشوند، و هم از این روی، عبادت انسان و اطاعت از خداوند پاسخی به خدا و عهد الست او میباشد(1). بنابر این، پاسخدهی مربوط به طرف مقابل میشود. اما پاسخگویی مربوط به خود شخص است؛ چیزی که در نظارت و ارزیابی و قضاوت به کار میرود. یعنی همواره پس از طرح سؤال و مسألهی صریح یا مستتر به منصهی ظهور میرسد.
وجه تمایز دیگر این دو این است که اولی بهگونهی طبیعی و انسانی ظاهر میشود، لیکن دومی تنها صبغهی انسانی دارد.
از این رو میتوان در مورد پاسخدهی گفت که نظام آفرینش عالم، تماماً، بر اساس پاسخدهی اشیاء، و عناصر به یکدیگر استواری یافته است.
بحث از پاسخدهی در عالم انسانها، در واقع، بحث از کنشها و واکنشها و تراکنشهاست، و به جز پارهای، که به آن اشاره خواهد شد، به مقولهی مورد بحث ما مربوط نمیشود، و بیشتر مسألهی پاسخگویی مد نظر ما میباشد.
خصوصیت دیگر آن این است که پاسخگویی همراه با مسؤولیت فردی یا اجتماعی است. از این روی میتوان گفت به هر اندازه دامنهی مسؤولیت شخص در جامعه (از خانواده تا یک کشور و حتی بالاتر) گسترش بیشتری دارد،
اندیشه حوزه » شماره 49 (صفحه 279)
حوزهی پاسخگویی او نیز گستردهتر است. امیرالمؤمنین علی علیهالسلام در مورد چنین مسؤولیتی (مسؤولیت همگانی) میفرماید: «واتقوا الله فی عباده و بلاده فانکم مسؤولون حتی عن البقاع و البهائم» (صبحی، 1369 ، خ 167 ، ص 92) از خدا بترسید در رعایت حال بندگان خدا و مملکت او، که همانا شما مسؤولید، حتی از ابنیه و چارپایان.
2 ) موقعیت پاسخگویی در نظام کنترلی جامعه
در عصر ارتباطات مسألهی پاسخگویی آن جا بیشتر اهمیت خود را نشان میدهد که نگاهی به پیامد قهری آن، یعنی جهانی شدن داشته باشیم؛ زیرا در آن صورت خود را در یک مسابقهی خدمتی جهانی مییابیم که دو عامل و متغیر پیش برنده دارد:
1 ) هوشمندی؛
2 ) دانش کارآمد.
اما آن چه در این مسابقه - علاوه بر دو متغیر فوق - شرط اصلی تلقی میشود، فضای مناسب است، که در پی استقرار فرهنگ پاسخگویی به وجود میآید. تربیت اخلاقی کارگزاران نظام باز کنندهی چنین فضایی برای سایرین است. بقیه به تلاش و کوشش شهروندان بستگی دارد؛ یعنی متغیر چهارمی میطلبد که فرهنگ کار و تعهد شغلی (اخلاق حرفهای) است.
البته چنان که فرض کردیم، این مسابقه به داور نیز نیاز مبرم دارد که آن همانا قوهی قضائیه، کمیسیون اصل نود مجلس و سازمان بازرسی کل کشور است. زیرا تا جا افتادن و رسوخ چنین فرهنگی از نظام کنترلی جامعه باید استفاده نمود، چه آن که موانع درونی تحقق فرهنگ والا، یعنی آلایشها و ناخالصیهای روانی، مانع از رویکرد به آن است، این موانع عبارتند از: ضعف معرفت و نارسایی شعور انسانی، دنیاگرایی، که چسبندگی خاص آن همواره دامی بر پای ارادهی انسان بوده و هست، فریب موقعیت اجتماعی و غرور شخصیتی فردی، و بالاخره گروهگرایی که لازمهی یک جامعهی مدنی است.
طرح کلی بحث شامل دو فراز است، که در نخستین بخش به مباحث بنیادین، و در بخش دوم به ابعاد فرایندی پاسخگویی میپردازیم.
بخش اول: ابعاد پاسخگویی
این بخش شامل محورهای زیر است:
* پاسخگویی به مثابه دستگاه بررسی کنندهی فرد و ارتقا دهندهی سیستم در مراقبهی فردی (محاسبهی نفس)
قرآن در مورد این که هر انسانی به طور طبیعی در نظام آفرینش مسؤول اعمال خویش است و پروندهی او از دیگران جدا و به خود او مربوط است، میفرماید: «وَ کُلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْناهُ طائِرَهُ فِی عُنُقِهِ ...» (اسراء، 13) و [سرنوشت] کردار هر انسانی را به گردن او بستهایم.
احساس پاسخگویی در برابر اعمال خود، انسان را از ارتکاب به بسیاری از معاصی و منکرات باز میدارد، چه آن که شخص به هنگام تصمیم بر یک عمل از خودش میپرسد که به هنگام بازخواست چه پاسخی خواهم داشت؟ امیرالمؤمنین علی علیهالسلام در نامهای به حارث همدانی توصیه مینماید که «واحذر کل عمل اذا سئل عنه صاحبه انکره او اعتذر منه» (صبحی، 1369 ، ک 69 ، ص 186) از عملی که اگر مورد سؤال قرار گیرد صاحبش آن را انکار میکند یا به معذرت خواهی میافتد پرهیز کن.
به جز معدودی از انسانهایی که سراسر وجودشان را خرد محض فراگرفته است، عموماً انگیزش عمل را در پی دو نوع پاسخ دهی پیدا میکنند: پاسخگو بودن خودشان نسبت به دیگران، و پاسخ دهی دیگران نسبت به آنان؛ چنان که اگر پاسخی در کار نبود هر عملی مباح می بود و زندگی را هرج و مرجی عظیم و بیاندازه فرا میگرفت و روی هیچ آینده و انتظاری نمیشد حساب باز کرد.
عبادت خدا، هم غالباً، ناشی از همین است. طمع در بهشت خدا (پاسخدهی خدا)، یا ترس از دوزخ او (پاسخ دهی انسان نسبت به خدا)، اغلب، انگیزهی عبادت مردمان قرار میگیرد، هر چند که درک بالا و شناخت حقیقی خدا و سزاواری پرستش او (خرد محض شدن انسان) محرک انسان باید میبود. و این همان چیزی است که امام حسین علیهالسلام میفرماید: «ان قوما عبدوا الله رغبة ...» (حرانی، 1363 ، 279)
عبادت خدا کردن چیزی جز انسان خوب بودن نیست، و انسان خوب انسانی است که فرهنگ او اعتلا یافته باشد، بگذار به هر وسیلهای که میخواهد باشد، نتیجهاش را باید نگریست که همین انگیزههای پایین، سرانجام، معرفت مطلوب را در پی خواهد آورد و فرهنگش را استعلا خواهد بخشید که «و اعبد ربک حتی یأتیک الیقین» (الحجر، 99) و این یک قانون است که خداوند جهان و همهی موجودات آن را براساسی قرار داده است که همه نسبت به هم، این پاسخ دهی را دارند؛ و واهمهی پاسخ گفتن، یا بدبیاری طفره رفتن از پاسخ را به گردن هر کسی طوق کرده است؛ چنان که اگر چنان شد یا نشد هیچ فال بدی از بیرون خویش نبیند و هر بدواگویی را از خود بداند که «بوم شوم هرکسی بر لب دیوار خود اوست».
معاد از آن رو همهی معنای توحید است، و ضمانت بخش تحقق آن، که همگی آن بار پاسخ دهی و پاسخگویی است. خدایی که بازپرسی از کرده و ناکردهی خوب و بد کسی در سرانجام نداشته، و پاسخی درخور و مناسب نیز برای کرده و ناکردهی او نداشته باشد، نقش کنترلی ندارد، پس دین آوردنش چرا؟ و چه تفاوت که یکی باشد یا صد هزار؟
* پاسخگویی به خود، (خودکنترلی) مقدمهی پاسخگویی به دیگران
یکی از آفاتی که، در زندگی خصوصی و اجتماعی، دامنگیر انسان میشود و سد مهمی در راه موفقیت او است، خودفریبی است که قرآن مجید همواره آن را مورد نکوهش قرار میدهد (ر. ک. آل عمران: 69 ؛ نساء: 113 ؛ انعام: 24 ؛ بقره: 9).
خودفریبی زشتترین نوع فریب است، زیرا در این هنگام انسان میخواهد خود را بفریبد که آگاهترین فرد نسبت به آن واقعیت است و غیرواقعی بودن آن را میداند.
اگر انسان در نخستین گام، با خودش صادق باشد و دست کم هر روز یک مرتبه از خودش حساب بکشد و به خودش پاسخ درست دهد، دیر زمانی نمیپاید که سرتاسر زندگی او را راستی و درستی فرا میگیرد و پاسخگویی به دیگران تا آنجا برای او مشکل نمیشود که بخواهد از زیر آن شانه خالی نماید. تنها کسی اقدام به فرار از پاسخگویی به دیگران مینماید که قبلاً نتوانسته است با خودش صادق باشد.
البته ذکر این نکته مهم است که شاید ابتدا تصور شود پاسخگویی به خود چندان هم دشوار نیست، اما اگر هر کسی یک مرور اجمالی در روند زندگی خود داشته باشد، میبیند معمولاً خود را فریب میدهد و همواره حاضر به ادای پاسخ درستی به خود نیست. (دلیل آن این است که وجدان ناخودآگاه انسان وی را از ارتکاب امور غیرعقلانی منع میکند و کشش نفسانی وی را به چالش میکشاند).
راهبرد مؤثر در تسهیل پاسخگویی به خود این است که انسان همواره خود را در محضر دادگاه و در مقابل دادستان مطلعی ببیند که، اسناد محکمه پسند او، راه را بر هر گونه انکاری سد میکند، این شیوه به انسان کمک میکند تا همواره در صدد توجیه باطل اعمال خود برنیاید و تبهکاری خود را کار شایسته نبیند. در این صورت انسان میتواند از اعمال و گفتار خود - پیش از آن که در محکمهای پاسخگو باشد - به خوبی دفاع کند.
راه و شیوهی دیگر، استفاده از روش روان شناختی خود کنترلی «شرطی شدن عامل» است. استفاده از تکنولوژی مزبور، در نظامسازی ذهنی مدیریتی راهی بهسوی «خود کنترلی» و «خود پاسخدهی» است تا با تقویت «خودآگاهی» و برخورد با نقطههای تداعی ذهنی در فرد، در طول عملیات فرایندی به پاسخگویی بپردازد(2). (پاشایی، 1369 ، 511). (ر. ک. دستگاه شرطی عامل. همین مقاله)* پاسخگویی به جامعه، ضامن اصلاحات اجتماعی
در حقیقت اصلاح یک نظام در گرو پاسخگویی است. این نکتهای است که از نامهی امام علی علیهالسلام به اشعث بن قیس، استاندار آذربایجان در حکومت ایشان، به دست میآوریم. ایشان به وی می نویسد:
«و ان عملک لیس لک بطعمه و لکنه فی عنقک امانة و انت مسترعی لمن فوقک...» (الرضی 1376 ، ک 5 ، ص 145) این بار مسؤولیت تو امانت است نه طعمه، و تو نسبت به بالاتر از خود باید پاسخگو باشی.
پاسخگویی، اگر بخواهد در جامعه جا بیفتد، باید از رهبری آغاز شود، رهبری نه به معنای رسمیت یافتهی آن در قانون اساسی، بلکه به عنوان یک فصل در دانش مدیریت، یعنی خط دهندگان و کنترل کنندگان سازمان، از رأس هرم گرفته تا مدیریتهای پایینی، نخستین مخاطبان پاسخگویی هستند، زیرا هر طبقه، پایه و گروه خدمتی، طبعاً و به اقتضای مصلحت سازمانی، دارای رهبری است که به جز خط دهندگی و کنترل (نقش بارز سازمانی)، الگوی علم و عمل و نمایندهی آن سازمان است (نقش پنهانی آموزش انتقالی). «از دیدگاه جوران بیشترین زمینهی کیفیتگرایی را مدیریت باید ایجاد کند. ایجاد و جا انداختن کیفیت در سازمان از بالای هرم ساختار سازمانی آغاز می شود». (وکیلی، 1380، 123)
امیرالمؤمنین علی علیهالسلام در عهدنامهای که برای مالک اشتر تنظیم و با او برای مردم مصر روانه میکند میگوید: «مبادا هرگز در آنچه با مردم مساوی هستی (سهام بیتالمال و حقوق انسانی) امتیازخواهی بکنی. زیرا در هر حال نسبت به آن در برابر مردم مسؤولی و به زودی پرده از کارها به یک سو میرود...» (الرضی، 1376 ، ک 53 ، ص 180) ؛ وجه آن هم این است که مدیران عالی، متوسط و پایینی، رئیس، و حتی سرپرست یک بخش (در سلسله مراتب سازمانی)، از نگاه روان شناختی، تأثیر غیرمستقیمی روی رفتار و اخلاق کارکنان دارد و همچون نمادی به کنش میپردازد و کنش متقابل ناخودآگاهی را به وجود میآورد، از این رو امیرالمؤمنین علی علیهالسلام برای پاکیزه ماندن و دورنگهداشتن حریم الگویی مدیران از ایجاد آموزش منفی در اثر سوء تفاهم احتمالی به مالک توصیه مینماید که: «و ان ظنّت الرعیه بک حیفاً فاصحر لهم بعذرک و اعدل منک ظنونهم باصحارک، فان فی ذلک ریاضه منک لنفسک و رفقا برعیتک و اعذارا تبلغ به حاجتک من تقویمهم علی الحق» (الرضی، 1376، ک 53 ، ص 179) اگر فکر میکنی که مردم به تو گمان بیعدالتی بردهاند برو عذر خود را برای آنان اعلان، و گمانشان را با این کار تعدیل کن! که در این اقدام برای تو نوعی ریاضت نفس، و مدارا با مردم است، و معذرتی که به وسیلهی آن نیاز مردمداریات برآورده میشود تا بتوانی آنان را بر حق استوار داری.
حس پاسخ دهی مدیر، به مافوق، به خدا، به جامعه و به خود، «من مفعولی / خود شناخته»ی او را تبدیل به «من فاعلی / خود شناسنده» (به تعبیر جرج هربرت مید) میکند (کرایب، 1378 :114-108) و بدون ارادهی او آن را در یک تراکنش به دیگران منتقل می کند:
«خود شناخته» دقیقا همین است: خودم، آن گونه که دیگران مرا میبینند. مرحلهی دوم، یا «خود شناسنده» آن بخشی است که به خودم نگاه میکند (من دربارهی خودم فکر میکنم). مید آن را منشأ اصالت، خلاقیت و خودانگیختگی میداند. (کرایب، همان: 111). چنین است که در آموزههای دینی شباهت مردم به زمامدارانشان بیشتر از شباهتشان به پدرانشان توصیف شده است. (الناس بامرائهم اشبه منهم بآبائهم: امام علی علیهالسلام ) (حرانی، 1363 ، 30)
به همین خاطر امام علی علیهالسلام به اشعث هشدار میدهد که شناخت صحیحتری از مسؤولیتش داشته باشد و خود را در برابر مافوق پاسخگو بداند، زیرا آموزش منفی پاسخگو نبودن او غیرمستقیم موجب فساد دستگاه حکومت و نظام میشود.
* پاسخگویی، عامل انتقال فرهنگ سیاسی، به منظور تسهیل امر جامعهپذیری
چنان که خود بر آن آگاهیم و تجربهی آن را در بیش از دو دهه از انقلاب اسلامی داشته و داریم، چیزی که با تضمین بالا توانسته است این نظام اسلامی را همواره از خطرهای داخلی حفظ نماید، همانا حضور مردم در صحنه بوده است، چنان که برخی از تحلیل گران رادیوهای بیگانه نیز به «اکثریت پنهانی که به صحنه میآیند و وضع را دگرگون میسازند» اذعان داشتهاند. این اکثریت پنهان، یا به تعبیر ما حضور مردم در صحنه، همان چیزی است که جامعهشناسان از آن به عنوان «جامعهپذیری سیاسی» یاد میکنند(3)، و رمز توفیق یک جامعهی دموکراتیک را در آن میشناسند.
یکی از ثمرات مهم فرهنگی پاسخگویی تثبیت و راسختر شدن فرایندی به عنوان جامعهپذیری سیاسی(4) است.
جامعه پذیری سیاسی در واقع همان احساس مشارکت در رتق و فتق امور مربوط به جامعهی خود میباشد که به دنبال خود احساس مسؤولیت همگانی میآورد. دکتر شارع پور مینویسد:
وجود دموکراسی موفق مستلزم آن است که شهروندان در امور سیاسی فعال بوده، از آن آگاهی داشته و صاحب نفوذ و تأثیر در این زمینه باشند... شهروندی دموکراتیک چیزی به مراتب بیشتر از اطاعت منفعلانه است. تحقق چنین امری مستلزم این است که شهروندان دست به انتخاب، تصمیمگیری و قضاوت زده و به نقد و انتقاد بپردازند. (شارع پور، 1380، 393)
جامعهپذیری سیاسی نشانهی بلوغ سیاسی افراد جامعه در ادراک هویت اجتماعی خویش و دارای کاربردهای اساسی است، که مهمترین آنها «توزیع الگوهای جهتگیری نسبت به موضوعات سیاسی در میان اعضای یک جامعه» میباشد. انواع جهتگیریها از نظر این دانشمند علوم اجتماعی عبارتند از:
1 ) جهتگیری شناختی (آگاهی فرد نسبت به نظام و نقشهای آن)؛
2 ) جهتگیری عاطفی (احساسات فرد نسبت به آن)؛
3 ) جهتگیری ارزیابی که به قضاوت در مورد موضوعات سیاسی میپردازد...
از این نقطه نظر، جامعه پذیری سیاسی فرایندی است که از طریق آن نظام سیاسی به محافظت از خود در مقابل تجزیه یا تغییرات رادیکالی میپردازد. (شارع پور، 1380، صص 5-364)
* پاسخگویی، به مثابه یک سازوکار (مکانیسم)(5)
عادت دادن خود و فرزندان و افراد تحت تکفل خود به کارهای خیر و ممارست بر فضایل اخلاقی، آنها را به صورت ملکه درمیآورد. این کار همان فرهنگ سازی است که در نهایت مکانیسم خودکاری به وجود میآورد (ساز و کار). تداوم بخشیدن به این پویش فرایندی به ایجاد دستگاه شرطی عامل منتهی میشود. احادیث فراوانی از منابع دینی رسیده است که ما را موظف میسازد تا چنین ساز و کاری در خود به وجود بیاوریم. در واقع، یک طبیعت ثانویهی تربیت شده ای است که «تخلق باخلاق الله» نام دارد.
جالب این است که در آموزههای اخلاقی دینی، خرد به عنوان مادهی اصلی در یک روند عملیاتی به پویش میپردازد و در مرحلهی هشتم فرایندگری به موقعیت «تداوم بخشیدن به خیر» میرسد، هر چند که این منتهای مسیر نیست و تا پختگی کامل دو مرحلهی دیگر - در بیان پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله - هنوز مانده است (حرانی، 1363، 18 -20) و این مطلب راز نهفتهای را در معنای فرهنگ آشکار میسازد، یعنی تمدن هوش را.
در حقیقت، هدف آن است که فرهنگ عامی به عالی تبدل یابد؛ و چنین تبدلی بدون آگاهی از روش پرورشی مبتنی بر معرفت ناب امکان پذیر نیست. معرفت نابی که هم دستمایهی عمل است و هم بنمایه و مادهی اصلی کار، یعنی عقل.
* پاسخگویی به مثابهی یک دستگاه شرطی عامل(6)
خدمت رسانی و پاسخگویی دو قرینهی رو به رو در تحقق اهداف سازمان جامعه هستند، مشروط به این که پاسخگویی در موقعیت به مثابهی دستگاه شرطی عامل قرار داشته باشد. منظور از چنین دستگاهی آن است که سیستم عامل و حاکم بر یک جامعه، که مدیریت نرمافزاری آن را برعهده دارد، در بخش برون داد خود و قبل از خروجی، از ساز و کاری برخوردار باشد که بتواند، به طور خودکار، انطباق خدمات با اهداف را توضیح دهد، و به عبارتی پاسخ سؤال «کجا میخواهیم برویم؟» را بدهد. پرواضح است که چنین دستگاهی مستلزم داشتن اخلاق حرفهای ویژهای(7) است که با استفاده از تجارب وایت پی پر میتوان محورهای اصلی آن را بدینگونه ترسیم نمود:
- دانش و مهارتهای مناسب
- تاکید بر ارزشهای سنتی، یعنی صرفهجویی، کارایی و اثربخشی
- تأکید بر ارزشهای اخلاقی انصاف، درستکاری، برابری و بیتعصبی نسبت به گرایشهای حزبی
- محیط کار مناسب با نوع وظیفه
- آموزش مداوم، بهسازی و به روزآوری
- در دسترس بودن و خدمتگرایی
- گشادهرویی، مشورتپذیری و پاسخگو بودن.
چشم انداز مزبور به مثابهی چتری فلسفی است که هدف مشترک و مجموعهی ارزشهایی را که هر سازمان میتواند با استفاده از آن مأموریت، خدمات و فرهنگ منحصر به فرد خود را تعیین کند، دربرمیگیرد. ... این قبیل چشمانداز به معنای موازنهی جدید است، روی کرد یک پارچه برای تغییر فرهنگ سازمانها بر پایهای فراتر از زمان حال که توان دست اندرکاران را در مأموریت خدمتدهی متمرکز میسازد، کار بست ارزشهای خدمترسانی عمومی را سامانی نو میبخشد... رویکرد افراد ذیربط را نسبت به رهبری، پاسخگویی و اعطای پاداشها دگرگون میسازد» (پسران قادر، 1379، صص 143-149). ( 4 )
رهبری مدیریتی
( 3 )
اصول مدیریت
( 2 )
ارزشها، موازنهی جدید
تشویق به
تأکید براثربخشی( 1 )نوآوری پاداشدهی
خدماتمأموریتبه نوآوری
و نتایجخدمترسانی مردم مداربیتعصبی
معطوف بهدرستکاری تأکید بر
ارزشها وپاسخگوییبرابری بهسازی
رفتــــارهاکــاراییکیفیت
مردم بهپاسخگوییدوراندیشی خدمات
مثابه مهمترین و
منبع و هدفمشورت
پاسخگویی فردی
و یکپارچگی
مدیریت پاسخگویی
شکل : دستگاه شرطی عامل پاسخگویی
توضیح دربارهی شکل :
- دایرهی مرکزی (1): مأموریت خدمتسانی؛
- دایرهی (2): ارزشها؛
- دایرهی (3): اصول مدیریت؛
- دایرهی (4): رهبری و پاسخگویی(8).
بخش دوم: ثمرات و فواید پاسخگویی
در این قسمت به گوشههایی از فرایندهای جنبش پاسخگویی اشاره میشود، که عموماً مرتبط به دستگاهها و خرده سیستمهای آن میباشد.
* ارزیابی کاستیها و نقصهای فردی ایدئولوژیکی در فرد، جامعه و سیستم و سنجش میزان آنها به منظور رفع اشکال
اگر کل جامعه را به دستگاه عظیمی تشبیه کنیم، یقیناً، از خرده دستگاههایی تشکیل شده است. همان طور که یک نظام گسترده و شامل بر کلیت این دستگاه عظیم حاکم است، در خرده دستگاهها نیز نظامهای کوچکتری وجود دارند که به طور مشخصتر آن را هدایت میکنند. وجود اختلال در کار هرکدام از آنها را نمیتوان نامحتمل دانست. از این رو ضرورتاً ایجاب میکند تا یک دستگاه ارزیابی مداوم در کلیت نظام دستگاه جامعه متعهد کشف و ابرام کاستیها و نقصها باشد. این دستگاه ارزیاب همانا نظام پاسخگویی جامعه است.
پاسخگویی در برابر نظام حسابرسی عملکرد
نظام پاسخگویی از یک سو ناظر بر عملکرد افراد و حس تعهد اخلاق حرفهای آنان است، ولی مهمتر از آن، عطف توجهی است که به اصل نظام اجتماعی دارد:
توسعهی سازمانها در بخش عمومی و خصوصی موجب پیچیدگیهایی شده است که سبب بروز دیوان سالاری و پدیدهای به نام آنتروپی(9) میشود که سرآغاز فرایند رکود و زوال تدریجی است. به منظور جلوگیری از پیشامدها و ایجاد تحرک و پویایی در سازمانها، نظامهای کنترل مدیریت از یکسو، و نظامهای ارزیابی و حسابرسی از سوی دیگر ایجاد میشود تا با رسیدگیهای مستمر خود زمینههای پیشرفت و افزایش بهرهوری را فراهم کند. (نقیبی، 1379، 110)
و از این روی، پاسخگویی را میطلبد.
* آگاهی از سلامت نظام کلی دستگاه: فرهنگ و ایدئولوژی
آنچه واقعیت یک نظام را میسازد در یک نگرش عامتر عبارت از دو مقولهی معرفتی به عنوان فرهنگ و ایدئولوژی است. هم فرهنگ در معنارسانی خود و هم ایدئولوژی، ابتدا، دچار ابهاماند، مگر این که مشخص شود این دو در کدام حیطهی عملی، و در چه برههی زمانی، مورد بهرهبرداری قرار میگیرند. پرواضح است که ما هم اکنون در آستانهی عصر جهانی شدن قرار داریم و در سطح وسیع یک جامعه سخن میگوئیم، بنا بر این به منظور یافتن درک تازهای از فرهنگ و ایدئولوژی باید به سراغ اندیشمندانی برویم که در همین حیطه قرار دارند و سخن میگویند. اهمیت درک تازهای از فرهنگ و ایدئولوژی در ارتباط با نقش بررسی پاسخگویی روشن میشود.
راسل در مورد فرهنگ و بایستگی نقدی آن میگوید:
فرهنگ اصیل یعنی شهروند جهان بودن، نه شهروند یک یا دو بخش دلخواه از زمان و مکان. این آن چیزی است که انسان را در شناخت جامعه به عنوان یک کل، در ارزیابی عاقلانهی اهدافی که جمعیتها باید به سمت آن بروند و در نگاه به حال در ارتباط با گذشته و آینده یاری میرساند. بنابراین، فرهنگ اصیل برای آنان که در پی اعمال قدرتند ارزش عظیمی دارد و دست کم به همان اندازه مفید است که اطلاعات تفصیلی و گسترده. راه مفید بار آوردن افراد، خردمند کردن آنان است و بخش اساسی خردمندی، ذهنی جامع و فراگیر است. (Russel, 1970, 51)
ایدئولوژی نیز در معنای مدرنی که تامپسون از آن دارد با آنچه در معنای انتقادی مارکسیستی و توصیفی علوم اجتماعی گذشته به کار گرفته میشد تفاوت آشکاری مییابد.(10) در این دیدگاه ایدئولوژی متناسب با علوم اجتماعی گذشته به فرهنگ مدرن فرمول بندی میشود و به معنارسانی میپردازد. وی میگوید:
اگر مفهوم ایدئولوژی را بدین شیوه از نو فرمول بندی کنیم، تحلیل ایدئولوژی را به قلمرو مسائل عقلی و روش شناختی کشاندهایم که
گستره و دلالت و اهمیت کلیتر دارد. تحلیل ایدئولوژی را میتوان به مثابه جزئی غیرقابل تفکیک از یک مورد وسیعتر دانست که دارای خصوصیات عمل و تعامل، صور قدرت و سلطه، ماهیت ساختار اجتماعی، بازآفرینی اجتماعی و دگرگونی اجتماعی، مشخصات صور نمادین(11) و نقش آنها در زندگی اجتماعی است. (تامپسون، 1378، 8)
وی همچنین از نقش پرسشگری و پاسخگویی آن در ارتباط با مفهوم انتزاعی قدرت سخن به زبان میآورد:
ایدئولوژی، اگر به طور کلی بخواهیم بگوئیم، معنا در خدمت قدرت است، مطالعهی ایدئولوژی ما را ملزم به پرسوجو در آن بافتهای اجتماعی میکند که صور نمادین در آنها به کار گرفته شده و استقرار یافته است؛ آیا معنایی که صور نمادین ساخته و منتقل کرده اند در جهت تأمین روابط نامتقارن قدرت در شکلی نظاممند عمل میکند یا نه؟ (تامپسون، 1378 ، 8)
یعنی ایدئولوژی، با خصوصیتی که در این حوزه معنا رسانی مییابد، نقش یک بازرس را در انطباق با نظاممندی قدرت جامعه (انطباق صور نمادین با اهداف نظام قدرتی) بازی میکند.
براساس این مفهوم سازی جدید از ایدئولوژی میتوان ایدئولوژیها را به مثابه «نظامهای تفکر»، «نظامهای اعتقادی» یا «نظامهای نمادین» محسوب داشت که به کنش اجتماعی یا عمل سیاسی مربوط میشوند. در واقع ایدئولوژی نقش دایرهی مطالعات استراتژیک نظام کلی حاکم بر جامعه را برعهده دارد که در ضمن، از صحت عملکردها، مسوولیت پرسوجو را نیز بهعهده دارد.
* تضمین بخشیدن به اهداف ارزشی نظام
طبیعتاً، در هر دستگاهی، روابط معنوی وجود دارد که بخشها را به هم پیوند میدهد، و هر کدام را برای دیگران تعریف میکند، و کلیت آن دستگاه را دربرمیگیرد، و از مجموعهی دستگاهها و بخشها یک واحد با هدف اصلی واحد میسازد و همهی بخشها و اجزاء را به سمت همان هدف رهبری میکند. نام این امر معنوی نظام یا سیستم است.
در واقع، میتوان سیستم را به اعتبار نقش آن در سازمان «دستگاه وظیفه» نامید. این دستگاه حاکم بر کلیت سازمان است. دستگاه وظیفه علاوه بر تعیین نقشها، افراد و عناصر انسانی را نسبت به خاص هر نقشی پاسخگو نیز مینماید و همین امر است که اهداف نظام را ارزشمند و سزاوار دفاع مینماید، زیرا پاسخگویی از ناحیهی افراد دستگاه ارج مضاعف میآفریند که بازتاب بخشی از آن به خود اعضا و بخش دیگر به جایمندی دستگاه در جامعه میباشد.
ارزشهای نظام را در عمل باید مشاهده نمود، لیکن، علاوه بر آن، ارزشهای مدونی وجود دارد که نمود حسی آنها «اساسنامه»، «آییننامه» و «مقررات سازمانی» گریز ناپذیری است که همزمان یا اندکی پس از به هم آمدن سازمان حصول یافتهاند. بنابر این، قوام و پایمندی سیستم به وجود سازمان است و بقای سازمان متکی بر کار و ارزشهای نظام. از این روی، میتوان گفت وجود سیستم در هر دستگاه و سازمانی مسؤولیت آفرین است، زیرا بر کار اجزاء، کارگاهها، بخشها نظارت عامل دارد و پس از مدیر عالی انسانی، کل دستگاه را کنترل میکند. اگر سیستم در سازمان حاکم نباشد و مدیر انسانی علیالدوام نقشهای تازه و ناشناخته به اجزای سازمان تزریق نماید، زیرمجموعهی سازمان نمیتواند پاسخگو باشد، زیرا در این صورت، سازمانی وجود ندارد.
سیستم، با این تعبیر، عبارت از «نقشهای استاندارد تعریف شدهی همخوان و هدفمند» ی است که پس از توجیه برای عناصر انسانی سازمان (آموزش)، و استارت اولیه، وظیفهی کنترل را، غیرمستقیم و پنهانی، انجام میدهد.
توضیح
ذکر این نکته البته ضرورت دارد که، هر چند درشت شدن ارزشهای نظام، ناشی از پاسخگویی در برابر مسوولیت و بازخورد قهری آن است،لیکن پاسخگویی بدون توجیه روشها، شیوهها و وجود ارزشهای مدون لازمالاحترام، و بهعبارتی «ضابطهها»، نه تنها میسر نیست که تقریباً غیرممکن نیز هست. زیرا بدون نقطهی اتکای عقلانی و بیثبات است.
* اطمینان ناشی از قانونمند شدن فرد و جامعه
التزام به رعایت قانون، پایهی اجرایی قوانین و مقررات است و معرف وجود سیستم؛ هرچند که ممکن است قوانین وجود داشته باشند بی آن که سیستمی در رأس آن سازمان حاکم باشد، زیرا متمایزند.
قوانین و مقررات ریز نقشها را برای واحدها و بخشها و اجزای سازمان بیان میکنند تا شرح شغل تلقی شوند. به عبارتی دیگر، قوانین، استراتژی دور را مشخص مینمایند و مقررات، تاکتیکها را توضیح میدهند.
التزام عملی در نیروهای انسانی که نیازمند وجود مدیریت عالی تفهمی متکی بر عواطف انسانی است، تا به نیروها احساس مشارکت جمعی، و در نتیجه، انگیزش و خودجوشی بدهد؛ اما با همهی اینها، سیستم جان نمیگیرد؛ هرچند که اجزای دستگاهی همه حاضرند ؛ در این جا نیاز به مکمل دیگری هست که بازگو کنندهی نظام هم باشد و آن وجود برنامه است.
برنامه، یعنی با لحاظ داشتن قوانین و در محدودهی مقررات، نظر به مصلحت کلی سازمان هر بخش، واحد و کارگاهی در سازمان التزامات نقش خود را در قالب حرکت اولویت بندی نماید؛ به گونهای که علاوه بر تناظر با سایر قسمتها (نیاز و کمک) این بخش بتواند در زمان معین، با انجام چند حرکت مترتب، به برآوردن انتظار هدف غایی سازمان در حد خود کمک مؤثر نماید.
شاید به جرأت بتوان ادعا کرد که رفتار متمدنانهی شهروندان برخی از کشورهای پیشرفته ناشی از کنترل پلیس است، زیرا انسان، به طور طبیعی، منفت گرا، لذت جو، و خودخواه است و صرف داعیهای اخلاقی - بدون اعمال قدرت قانونی جامعه - ضمانت چندانی در کنترل او ندارند. باتومور از قول برتراند راسل نقل میکند که:
حتی رفتار خوب شایستهترین شهروند نیز تا حد زیادی مدیون وجود نیروی پلیس است ... تصور جامعهای با هر درجه از پیچیدگی که در آن رفتار اجتماعی کاملاً به وسیلهی ضمانت اجراهای اخلاقی تحسین و تقبیح تنظیم شود به سختی ممکن و بیفایده است. (باتومور، 1370، 296)
آگاهی از حقوق خود و دیگران نیز به تنهایی و بدون عامل کنترل اخلاقی (بدون اعتقادات دینی) یا قانونی (چون نظارت ضابطان قضایی) تأمین کنندهی اطمینان و امنیت اجتماعی و فردی نمیباشد؛ مگر آن که حس پاسخگویی، در آحاد جامعه، قبلاً راسخ شده باشد، لیکن در عین حال از اهمیت نقش حقوق و قانون در تحریک حس پاسخگویی نیز نمیتوان طفره رفت، زیرا بدون این، یک شهروند بهدرستی نمیداند نسبت به چهچیزی و تا چهاندازه باید پاسخگو باشد و ثمرهی پاسخگو نبودن چه خواهد بود؟
خصوصیت حقوق - نظر به وابستگی آن به اخلاق و دین و سنت - از این جهت است که:
با وجود این که به احساسات اخلاقی متکی، و از ترتیبهای نهادی یک جامعه متأثر است، با صراحتی که در قواعد و در ضمانت اجراهای خود دارد، در رفتار انسان اطمینانی بهوجود میآورد که از طریق انواع دیگر نظارت اجتماعی قابل حصول نیست. (باتومور، 1370، 297)
تنها سؤالی که ممکن است پیش بیاید این است که چگونه میتوان حس پاسخگویی را نسبت به حقوق و قانون زنده گردانید؟ باتومور تعلیم و تربیت (رسمی و یا انتقالی) را، به ویژه «پیش از آن که فرد طی مراسمی به صورت یک عضو بالغ جامعه درآید»، در رشد و پرورش این حس مؤثر میداند. وی پس از بحث گستردهای، که طی یک فصل مستقل کرده است، نتیجه میگیرد:
بنابراین تعلیم و تربیت در معنای وسیعش از کودکی تا بزرگسالی یک وسیلهی حیاتی نظارت اجتماعی است ... نسلهای جدید بهوسیلهی تعلیم و تربیت هنجارهای اجتماعی و مجازات تخلف از آنها را میآموزند، و نیز آنها در درون نظام تفاوتگذاری و قشربندی اجتماعی یاد میگیرند که چه مقام و چه وظایفی دارند. (باتومور، 1370، 310)و چگونه و تا چه میزان باید پاسخگو باشند.
* هدفدار شدن فرد و جامعه
هدفداری جامعه در گرو حس تعهد فرد نسبت به هدف است و آن هم وابسته به میزان احساس حیات اجتماعی و سیاسیای است که یک شهروند دارد، و نقطهی مقابل آن احساس بیتعهدی و بیتفاوتی است.
یکی از مهمترین ثمرات رواج فرهنگ پاسخگویی، زدودن آفت بیتفاوتی(12)شهروندان، در حیات اجتماعی و سیاسی خویش، است.
چنان که، به عقیدهی روان شناسان، عوامل بیتفاوتی، اغلب، تابع فرایند یادگیری هستند. زدودن بیتفاوتی نیز به عواملی از این دست نیاز دارد، که از اهم این گونه عوامل «یادگیری مشارکت جمعی و سیاسی» است، یعنی شخص باید این واقعیت را بیاموزد و بپذیرد که در سرنوشت جمعی سهیم است و حق دارد به هنگام مشاهدهی خلاف هنجار و ارزشهای استاندارد ملی بپرسد. چنان که احساس بی قدرتی کردن را انسان در منشأ بیتفاوتی کسب می کند می تواند روی دیگر سکه یعنی احساس کارایی و اثرگذاری را یاد بگیرد تا منشأ زدودن بیتفاوتی گردد؛ و نیز یاد بگیرد که پرسش او نوعی اثرگذاری در حرکت جمعی است.
آموزهی منفینگر «آنچه البته بهجایی نرسد فریاد است»، در منطق اسلام مردود است و همواره ایجاد سؤال کردن را «افضل الجهاد» نامیده است.
یکی از ویژگیهای مردم در ارتباط با مشارکت، دریافت آنها از قابلیت اثرگذاری بر سیاستمداران و نظم سیاسی است که گاه بهکارایی سیاسی تعبیر میشود.
دانشمندان علوم اجتماعی برای سنجش چنین احساسی، با طرح پرسشهایی نظیر این احساس «فکر میکنید مردمی مثل شما میتوانند چه میزان نفوذ بر فعالیت حکومت محلی داشته باشند؟ زیاد، متوسط، یا هیچ» کارایی را میسنجند. به زعم آنان شهروندانی که تمایل دارند قسمت زیاد را علامت بزنند کارا و اثرگذار هستند و احتمال مشارکت آنها بیشتر است... در هر صورت، آنهایی که در مرتبهی بالایی از کارایی فردی قرار دارند، تمایل به مشارکتشان هم زیاد است. (مسعودنیا، 1380 ، 152)
احساس شخصیت و عزت نفس، از نظر برخی از روان شناسان اجتماعی، عامل مهمی در یادگیری و اکتساب ویژگی کارایی و اثرگذاری برای انسان است.
افرادی که از میزان بالایی از عزت نفس برخوردارند، تمایل بیشتری به درگیری در مسائل اجتماعی و سیاسی دارند، و در مقابل آنهایی که از عزت نفس کمی برخوردارند، از درگیر شدن هراسناکاند و گوشهگیر و بیتفاوت باقی میمانند. (مسعودنیا، 1380 ، 152)
از این روی، در تعالیم اسلامی هر فرد انسانی در برابر مسائل جامعهی خود مسؤول است و قبل از آن که مسؤول شناخته شود، شخصیت یک زعیم به او داده میشود، پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله میفرماید: «کلکم راع و کلکم مسؤول عن رعیته» (مجلسی 1397 ق، 38)
خاتمهی بحث
طرح تکریم و حل چالش معنویتگرایی و فنسالاری
معنویت گرایی (Spirituality) و فن سالاری (Technocracy) دو مقولهی جدا از هم و به ظاهر آشتی ناپذیری هستند که ارزشها و هنجارهایی مخصوص به خود دارند، و لذا واجد فرهنگ متمایزی هستند؛ روح حاکم بر اولی محبت دیگران، غم خوارگی، انعطاف، مدارا، خلوص عمل برای خدا، و به عبارتی ارتباط مدیر با امر قدسی است و ارزشها، وظایف و مسائلی را مورد توجه قرار میدهد که در ارتباط نمایان با سنتهای معنوی، دینی، اخلاق فضیلت (نقطهی مقابل اخلاق حرفهای) قرار دارند. در حالی که فنسالاری از مدیر و کارگزار مشی کامل در چارچوب مقررات و آییننامههای مبتنی بر شیوههای مدیریتی انسانی را انتظار دارد که اغلب خشک و بدون گذشت و انعطافاند.
با این حال، ممکن است ارباب رجوع انتظار پاسخگویی که از یک کارگزار و عامل دارد با آنچه فرهنگ کاری شخص عامل از وی مطالبه میکند، تفاوت آشکاری داشته باشد و رفتار سازمانی خالص وی نتواند ارباب رجوع را خشنود سازد. این همان چالشی است که برخی را در غرب به اتخاذ مشی مبتکرانهای با عنوان «مدیریت عصر جدید»(13) واداشته است. این شیوهی مدیریتی، که اصول مدیریت را از عرفان شرق اقتباس میکند، از مدیران میخواهد در حالتی از آگاهی مراقبهای، و مطالعهی کتاب مقدس، برای آموختن چگونگی پیش بردن تجارت و... زندگی کاریشان را به لحاظ معنوی معنادارتر کنند.
در هر حال، ظاهراً، به نظر میرسد طرح تکریم ارباب رجوع، در شرایط مدیریت کنونی - که هنوز مبتنی بر نظام فن سالاری و میزسالاری استوار است - «تعارض نقش» را برای عامل و کارگزار مدیریتی در پی دارد.
تعارض نقش، زمانی اتفاق میافتد که مدیران را آرمانهای معنوی به سمت احساس و ابراز غم خوارگی در محیط کار میکشاند، اما فرهنگ سازمانی از مدیران میخواهد که در تصمیمگیری سنگدل باشند و، تنها بر پایهی معیارهای پولی (به لحاظ استواری آن فرهنگ بر مبنای اصالت نفع و لذت)، بدون توجه به این که چه تأثیری بر افراد دارد، تصمیم بگیرند. چنین مدیرانی - علی رغم فرهنگی که در آن کار میکنند - با چالش حقیقت ماندگار با آرمانهای دینیشان مواجهاند. (کارمیک، 1383 ، 182-184)
اما با این حال، پاسخگویی، با لحاظ تکریم ارباب رجوع، برای یک مسلمان نمیتواند چندان دشوار و با نظام فرهنگ سازمانی موجود، ناسازگار باشد، زیرا اجرای احکام و قوانین - که عموماً در کشور ما منطبق با شرع و متخذ از آن میباشند - به دو گونه میسر میباشد:
یک : با اخلاق حسنه و عطوفت و ابراز غمخوارگی؛
دو : با روحیهی خشم و قهر و سنگدلی.
بنابراین، آنچه انتظار میرود آن است که فرهنگ پاسخگویی براساس اخلاق
اندیشه حوزه » شماره 49 (صفحه 298)
حسنه، بتواند شیوهی مدیریت معنویتگرا را به کرسی بنشاند و خود منشأ تحولی در این ارتباط گردد.
نتیجهگیری
چنان که در آغاز بحث اشاره شد، جامعه همانند یک دستگاه عظیم از خرده دستگاههایی تشکیل شده است که هر کدام از نظام متناسبی برخوردار است و همگی کلیت نظام دستگاه جامعه را میسازند، از این رو، لزوم دستگاه ارزیابی در کنار آنها، برای کشف و ابرام اختلالهای احتمالی، ضرورت پیدا میکند، که ما به آن، نظام پاسخگویی میگوییم.
نظام پاسخگویی، علاوه بر این، در کلیت جامعه پویایی و تحرک ایجاد میکند.
به وسیلهی این نظام از سلامت فرهنگ و ایدئولوژی آگاه میشویم و به اهداف ارزشی نظام اجتماعی تضمین بخشیده میشود.
استقرار نظام پاسخگویی در جامعه را باید به عنوان ساز و کار (مکانیسم) مؤثری دانست که سبب پیدایش یک دستگاه کنترل خودکار به عنوان دستگاه شرطی عامل میشود. در این دستگاه جامعه از بخشهای متفاوتی شکل می گیرد که در خروجی هر بخشی یک ایستگاه پاسخگویی وجود دارد و صحت فرایندی را در آن بخش تأیید یا رد میکند.
نکتهای که ذکر آن از اهمیت بیشتری برخوردار است التزامی است که در آغاز باید رهبری سازمانی نسبت به پاسخگویی از خود نشان دهد، زیرا مدیریت عالی دستگاه، علاوه بر نقش مدیریتی و کنترلی خود، نقش الگویی و اسوه بودن را نیز به عهده دارد.
قانونمند شدن فرد و جامعه در پی حاکم شدن نظام پاسخگویی - به مثابه فرهنگ - موجب استقرار اطمینانی است که از طریق دیگر ممکن نیست.
نظام پاسخگویی هدفداری را برای فرد و جامعه نیز به ارمغان میآورد، زیرا احساس پاسخگو بودن یک شهروند با حس بیتفاوتی و بیتعهدی مغایرت دارد، لیکن وجود پیدا کردن چنین احساسی، نسبت به وظیفه، به عواملی چون یادگیری مشارکت جمعی نیازمند است.
منابع
- قرآن مجید.
- الرضی، محمد بن حسین الطاهر (1376)، نهجالبلاغه، (المعجم المفهرس لالفاظ نهجالبلاغه براساس نسخهی صبحی صالح)، ترجمهی محمد دشتی - محمد کاظم محمدی، مؤسسهی تحقیقاتی امیرالمؤمنین- ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، نرم افزار نور.
- حرانی، ابومحمد حسن بن علی بن حسین بن شعبه (1363)، تحف العقول عن آل الرسول، ترجمهی احمد جنتی عطایی، انتشارات علمیه اسلامیه، تهران.
- احمدی، سید علی اکبر (1379)، «بیست راهکار اساسی برای ایجاد قدرت انتقاد مثبت»، تحول اداری (فصلنامهی سازمان مدیریت و برنامهریزی کشور)، ش 29-30 (اسفند)
- باتامور، تی بی (1370)، جامعهشناسی، ترجمهی سید حسن منصور - سید حسن حسینی کلجاهی، تهران، مؤسسهی انتشارات امیر کبیر.
- بشیری، مهدی، «چگونگی میزان کارایی و اثربخشی سیستمهای تضمین کیفیت در سازمان»، تحول اداری، ش 32.
- پاشایی، ع (1369)، (ویراستار)، فرهنگ اندیشه نو (جمعی از مؤلفان)، ترجمهی گروهی، تهران، انتشارات مازیار.
- پسران قادر، مجید (1379)، «رویکرد یکپارچهای برای تغییر فرهنگ خدمات عمومی»، تحول اداری، ش 28-28 (آذر).
- تامپسون، جان ب (1378)، ایدئولوژی و فرهنگ مدرن، ترجمهی مسعود اوحدی، مؤسسه فرهنگی آینده پویان.
- جانسون، لزلی (1378)، منتقدان فرهنگ، ترجمهی ضیاء موحد، تهران، نشر
اندیشه حوزه » شماره 49 (صفحه 300)
طرح نو، (ماتیو آرنولد / 42 ؛ ریموند ویلیامز / 194 ؛ برتراند راسل / 158).
- حسینی، سید جلال (1381)، «تعهد سازمانی»، تحول اداری، ش 38-39 (زمستان ).
- دارندرف، رالف (1377)، انسان اجتماعی، ترجمهی غلامرضا خدیوی، تهران، نشر آگه.
- Russel, Bertrand. (171) "Education and Social Order", London Unwin Books, p 51.
- سلطانی، ایرج، «نقش آموزش کارکنان در ترویج فرهنگ تکریم»، تحول اداری، ش 41-42.
- شارع پور، محمود (1380)، «جامعهپذیری سیاسی»، جامعه و فرهنگ (مجموعه مقالات) ج 4 ، تهران، انتشارات آرون.
- عسکری خانقاه، اصغر - کمالی، محمد شریف (1380)، انسان شناسی عمومی، تهران، انتشارات سمت.
- فاضلی، نعمت اللّه - فاضلی، محمد (1376)، فرهنگ و توسعه، (نشر یونسکو) سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
- مجلسی، محمد باقر (1397 ق)، بحارالانوار، ج 75 ، المکتبة الاسلامیه.
- نقیبی، حسینعلی (1379)، «حسابرسی عملکرد»، تحول اداری، ش 27-28 (آذر).
- کارمیک، دونالد مک (1383)، «معنویت و مدیریت»، ترجمهی علی رستگار، هفت آسمان، سال ششم، ش 22 (تابستان)
- کرایب، یان (1378)، نظریهی اجتماعی مدرن، ترجمهی عباس مخبر، تهران، نشر آگه.
- مسعودنیا، ابراهیم (1380)، «تبیین جامعه شناختی بیتفاوتی شهروندان در حیات اجتماعی و سیاسی»، اطلاعات سیاسی اقتصادی، ش 168-167 (مرداد - شهریور).
- وکیلی، محمد باقر (1380)، «یک کتاب در یک مقاله»، تحول اداری،
اندیشه حوزه » شماره 49 (صفحه 301)ش 32 (خرداد).
- یانوس، هری س تری (1378)، فرهنگ و رفتار اجتماعی، ترجمهی نصرت فتی، تهران، نشر رسانش.
پینوشتها
______________________________
1 ) اشاره به آیهی شریفهی: و اشهد هم علی انفسهم الست بربکم (اعراف: 172).
2 ) شرطی شدن عامل (Operant Conditioning) صورتی از شرطی شدن است که در آن از طریق دستکاری منظم پیامدهای رفتار پیشین کنترل میشود؛ شاخهی پیچیدهای از روانشناسی رفتارگرای آمریکایی که ب. ف. اسکینر پدید آورده است. اندیشهی اصلی شرطی شدن عامل را تقویت تشکیل میدهد. دانش یا نظارت بر رهاکردن تقویتهای گوناگون در موقعیت معین، شرط لازم و کافی پیشبینی یا کنترل رفتار است. ثابت شده است که فنون مشتق از شرطی شدن عامل در زمینههای روان پزشکی، روانشناسی تربیتی، و روانشناسی صنعتی مفید واقع شده است. همچنین به این تکنولوژی «شرطی شدن ابزاری» (Instromental Conditioning) و «شرطی شدن پاسخ گر» (Respondent C) و «شرطی شدن کلاسیک» (Classical C) نیز میگویند؛ لیکن این دو مورد شقوقی از همان شرطی شدن عامل هستند. (پاشایی، 1369 ، 511)
3 ) جامعه پذیری سیاسی در عامترین معنای آن مربوط به شیوهی انتقال فرهنگ سیاسی جامعه از نسلی به نسل دیگر میشود. (شارع پور، 1380 ، 364)
4 ) Political Socialization
5 ) Accuntability as a mechanism
6 ) Accuntability as a Conditioning system
7 ) ر. ک. توضیحات بیشتر: فرامرز قراملکی، احد (1382)، اخلاق حرفهای، تهران، انتشارات نقش جهان، نیز، ر. ک.
Cristopher Cowton - Rober . Crisp.( 1998) "BUSNESS ETHICS" Oxford . Oxforduniversity Press (U. S. A.): A Collection of Essays.
Sid gwick, Henry. (1998) "PRACTICAL ETHICS" New York Oxford. Oxford
University Press
Scott Ron. (1998) "PROFESSIONAL ETHICS: A guide for Rehabilitation Professionals" Copyright Mosby. Inc. (U.S.A.)
8 ) طرح یاد شده معروف به «چشم انداز وایت پی پر» (White Paper`s Vision) در سند مزبور در متن، از منبع زیر اخذ گردیده است:
Human Resurees Development Cuncil of Canada, "Strategies for People, An Integrated Apporoch to changing Public Service Culture", 1992, pp-13.
9 ) آنتروپی(Entropy) ، در اصل بحثی مربوط به قانون دوم ترمودینامیک است که میتوان فرمول بندی آن را از طریق مکانیک آماری توضیح داد، که در آن آنتروپی به اندازهی بینظمی در میان اتمهای سازندهی آن سیستم تعبیر میشود، زیرا حالتی که در آغاز منظم است مسلم است که عملاً با پیشروی زمان اتفاقی میشود (بینظمی تصادفی). در سیبرنتیک (علم سازماندهی کارا) آنتروپی به حالت از دست رفتن تعادل سیستمی قابل صدق است که سلطهی نظم حاکم بر کلیت دستگاه تهدید شود و جریان هدفمندی شده متوقف گردد. (پاشایی، 1369 ، 122)
10 ) اندیشهی ایدئولوژی که نخستین بار در فرانسه، در اواخر قرن هجدهم، پدیدار شد طی دو قرنی که از پیدایی آن گذشته دگرگونیهای بسیاری از سر گذرانده است... مفهوم و تئوری ایدئولوژی معرف یک حوزهی تحلیل است که همچنان محور علوم اجتماعی معاصر بوده و عرصهی مناظرات تئوریک مداوم و زنده را تشکیل می دهد. (تامپسون، 1378 ، 2-3)
11 ) تامپسون در تعریف صور نمادین میگوید: منظور من از صور نمادین گسترهی پهناوری از کنشها و گفتهها و تصاویر و متون است که بهوسیلهی عاملان تولید شده و توسط آنها و دیگران به عنوان ساختهای مفهومی یا استنباطی معنادار (زبانی و غیر زبانی) تشخیص داده میشوند. (تامپسون، 1378 ، 73)
12 ) Apathy
13 ) Management New Age