اخلاق پاسخ گویی در دولت دینی (مقاله ترویجی حوزه)
درجه علمی: علمی-ترویجی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
سیستم مدیریت در نظام دینی، عهده داری مسؤولیتهایی الهی است و در پی برآوردن وظایف، تکالیف و مسؤولیتهای مقدس و الهی است. در چنین سیستمی اخلاق معطوف به ارزشهای والا نقش کلیدی و محوری دارد، که نهضت تربیتی اسلام در عرصهی مدیریت به ساختن مدیرانی لایق، متخلق و برخوردار از فضیلت اهتمام ورزیده، و نمونهی عالی چنین انسانی را لایق مدیریت در عرصهی اجتماع میداند. در این نوشتار به نقش اخلاق در باروری مسؤولیتها پرداخته شده است. اخلاق سودمدارانه مورد انکار نهضت تربیتی اسلام است و اخلاق فضیلت، آرمان این نهضت مقدس است. زیرا که اخلاق فضیلت است که میتواند پاسخ گویی را نهادینه و عملی نماید، لذا اخلاق مدیریت معطوف به فضیلت، منشوری مقدس دارد که در این منشور، درک وظیفه، مدیریت را امانت پنداشتن، دغدغهی بندگان خدا را داشتن، معاشرت نیکو، صداقت، انتقاد پذیری، رعایت بیتالمال و دوری از حرص و آزمندی و... به عنوان ابزار پاسخ گویی مطرح میباشند، همچنین پاسخ گویی، به لحاظ برخورداری از خصلتهایی منفی در اخلاق، به مانعهایی برمیخورد، همچون دنیاگزینی و ریاست خواهی و درک ننمون فضیلت معنوی خدمت، کنارآمدن با خطاکاران حوزهی حاکمیت و فقدان انصاف و عدالت. برعکس، برخورداری از این فضیلتها و رسیدن فرد مسؤول و مدیر به تعادل درونی، نفسانی و دست یازی او به ارزشهای مثبت اخلاقی، مدیریت را بالنده و بارور میسازد و، در نتیجه، عنصر پاسخ گویی، امری نهادینه، بالفعل و عینی میگردد.متن
پیوند اخلاق و عنصر مسؤولیت، از موضوعاتی است که قدمتی طولانی دارد و از زمانی که واگذاری پستها و مدیریتها به افراد مطرح شده، اندیشه گران و فیلسوفان و حکیمان، بر آن صحه گذاشتهاند، و بر وجود پیوندی ساختاری میان آن دو تأکید ورزیدهاند.
پرواضح است که اخلاق انسانی و مثبت، حوزهی مسؤولیت پذیری و ایفای نقش سازنده و مثبت را بالنده میسازد و البته که اولین زنگهای خطر در حوزهی مسؤولیت و مدیریت بر جامعه، استحالههای اخلاقی منفی و روی آوردن به خصلتهای نفس مدار شیطانی است که در این چنین وضعیتی، تعهد و مسؤولیت رنگ میبازد، و افراد قادر نخواهند بود به مسؤولیتهای خود عمل نمایند. اخلاقیات منفی، حجاب قدسیتها و کرامتها و بزرگواریهایند. صفات شیطانی، همچون دون همتی، عُجب، خود را برتر دیدن، همه چیز را برای خود خواستن، کتمان حق، فقدان انصاف، نداشتن ثبات و پایمردی، نداشتن حس مردم داری، نداشتن غیرت اجتماعی، حقیرشمردن دیگران، طمع ورزی، بخل، خیانت، مکر، سالوس و ریا، ترک اعانت مسلمین، سازش با دشمن، شماتت دیگران و... مانع عمدهی انجام مسؤولیتها هستند. این امور هم حجاب معرفتند و هم حجاب خدمت و تحقق انتظارات و خواستههای اجتماعی.
گونههای اخلاق مدیریت
با توجه به شاکله نظامهای اجتماعی موجود و عطف توجه هر یک از نظامهای اجتماعی و سیستمهای حکومتی به مقولهی اخلاق در مدیریت، اخلاق مدیریت را به دو نوع کلی میتوانیم تقسیم نماییم:
1 ) اخلاق سودمدارانه؛
2 ) اخلاق فضیلت محور.
البته هر یک از این دو نوع اخلاق، نسبتی را با پاسخ گویی مینمایانند که بدان نسبت اشاره خواهیم کرد.
1 ) اخلاق سودمدارانه
اخلاق مدرنیته، اخلاقی است همپای مدرنیزاسیون، به این معنا که با رشد صنعت و تکنولوژی معطوف به سودآوری هر چه بیشتر، اخلاقی به ظهور رسید که پاسخ گوی صنعت سودآور باشد. با سرعت یافتن دگرگونیها در شیوههای استفاده از ابزار و بالارفتن میزان سرمایه گذاریها و پیدایش رقابتها در حوزهی صنعت و بازارهای جهانی، تغییرات و دگردیسیهای فراوانی در حوزهی روابط اجتماعی و، به ویژه، در حوزهی اخلاق شکل گرفت و نوعی گفتمان اخلاقی جدید را پدیدار ساخت. اخلاقی که باید هر چه بیشتر در دایرهی منافع و سودآوریهای بنگاههای صنعتی و شرکتهای سودآور، حرکت میکرده، و به بیان آموزهها و رفتارهای خود میپرداخت. این اخلاق، عناصر اخلاقی کهن را که بر پایهی نوامیس حقیقی آفرینش قرار داشتند، به یک سو نهاد و اخلاقیات جدیدی را جایگزین آن نمود. اخلاق گذشته، از فرد آغاز میشد و سپس به شکل دهی ساختار اجتماعی میپرداخت، اما این اخلاق، به تعالی فرد نمیاندیشد، بلکه به تعالی بنگاه صنعتی میاندیشد، ولو منشهای اخلاقی فرد به یک سو نهاده شوند و فرد در برابر منشهای فطری خود بایستد. در نتیجهی چنین نگاهی به اخلاق است که اخلاق مبتنی بر سود، یا اخلاق سودگرایانه، متجلی میشود.(1)
نقدی بر اخلاق سودمدارانه
اخلاق سودمدارانه به گونهای است که در چنین سیستم اخلاقی، تدریجاً، افراد هویت خود را فراموش کرده و تبدیل به شیء میگردند.
در جهان واقعی، زبان اخلاق، درست به همان حد دچار نابسامانی است که زبان علوم طبیعی در جهان خیالی. در واقع ما دارای اشباحی از اخلاقیم و اصطلاحاتی اخلاقی را به کار میبریم، و این همه میراث فرمانروایی عقل و دوری از احساسات و نوامیس اخلاقی است. (اکبر، 1381)
حرفهها، در مفهوم نوین خود، در فرهنگی به میان آمدهاند که مهمترین رکن آن، تلقی ابزار انگارانه از منابع انسانی است و بزرگترین عارضهی آن، خودباختگی انسانهاست. فن آوری و صنعت، رمز و راز طبیعت را به مدد مفاهیم و روابط دقیقاً کمی و ریاضی گشود و دست تصرف و تسخیر آدمی را بر طبیعت باز کرد. مدلهایی که برای تسخیر طبیعت برگرفته شدند، در به کارگیری نیروی انسانی نیز به میان آمدند. این ایده که انسانها در تولید نقش دارند، به این توهم تبدیل شد که انسان، چیزی جز ابزار تولید نیست و این آغاز خودباختگی نوین آدمی بود که فرهنگ سازمانی جوامع مدرن را رقم زد و به این ترتیب شخص برخوردار از تقدس و کرامت ذاتی، به شیء و ابزار مفید و ید متحرک، تبدیل هویت داد. (فرامرز قراملکی، 1382 ، 84)
قاعدتاً چنین اخلاقی نمیتواند پاسخ گوی دردها و آلام بشری باشد.
اخلاق فضیلت محور و مسألهی پاسخ گویی
اخلاق فضیلت محور، عبارت است از رفتارها، منشها و عملکردهایی که بر محور ارزشها و فضیلتها به وجود میآید. اخلاق فضیلت، اخلاق شایستگی، کرامت و بزرگواری است که عامل نجات فرد و مجتمع انسانی است.
به همین جهت آراستگی به فضایل و دوری از پستیها و نبایستگیهای اخلاقی، یک رسالت برای فرد و جامعهی دینداران است.
مرحوم نراقی در جامع السعادات میگوید:
فضیلتهای اخلاقی از امور نجات دهندهاند که به سعادت ابدی میرسانند و رذائل و زشتیهای اخلاقی از امور هلاک کننده و موجب تیره بختی ابدی اند، پس خود را از دومی خالی نمودن و خود را به اولی آراستن، از مهمترین امور واجب است و رسیدن به حیات حقیقی بدون این رهایی و آراستگی میسر نیست. پس هر عاقلی را سزد که در کسب فضیلتهای اخلاقی و بزرگواریهای آن تلاش نماید. (نراقی، 1383، 9)
سرچشمههای اخلاق فضیلت، دین و فطرت بشری است، که در همهی عرصهها باید نمود یابد، و مهمترین مرکز تجلی آن، در حوزهی سیاست و حکومت است، زیرا از مصب و مجرای حکومت و سیاست، اخلاق فضیلت بیشتر به جامعه سرایت خواهد نمود.
برخورداری از اخلاق فضیلت، از عوامل کلیدی و ساختاری پاسخ گویی است و از جمله عواملی است که در تحول جامعه، آثار عینی و اجتماعی مشهودی خواهد داشت.
علی علیهالسلام ، در خطبهی 192 ، از قومی یاد میکند که چنین رویکرد مبارکی در عمل داشتند:
به خدا سوگند مردمی بودند مبارک رأی، آراسته به بردباری، راست گفتار، وانهندهی ستم و زشتکاری. پیش افتادند و راه راست در پیش گرفتند و شتابان رفتند و پیروز شدند، به نعمت جاودان و کرامت گوارا و رایگان. (شهیدی، 1374 ، 22)
در اندیشه و تفکر اسلامی، جامعهی انسانی هرگز به خواستههای خود دست نمییابد، مگر از ناحیهی حکومتی عادل و کارامد و دارای آراء و اندیشهها و عملکردهای مبارک و حاکمانی که دارای وارستگی اخلاقیاند و دغدغهی پاسخ گویی به خواستههایی چندگانه دارند؛ خواستههای خدا، خواستههای بندگان خدا، خواستههای رهبران پاک و الهی، خواستههای وجدان سلیم انسانی.
منشور اخلاقی مدیریت پاسخ گو
اخلاق مدیریت پاسخ گو قاعدهمند است و به طور کلی دارای منشوری مقدس است که به کلیت آن، به اجمال، اشاره مینماییم.
در این منشور مقدس، قواعد، پایهها و بایدهایی برای مدیریت پاسخ گو، به گونهای که اشاره میشود، گنجانیده میگردد.
1 ) درک وظیفه و شناخت مسؤولیت
مسند مدیریت پاسخ گو، قلهای به بلندای انسانیت و ارزشها و کرامتهاست که در این بلندای رفیع، درک وظیفه و شناخت مسؤولیت، رکنی بیبدیل است. در این راستا باید به امور مهم اشتغال بورزد و از تضییع حوزهی مدیریتی خویش به شدت پرهیز نماید. علی علیهالسلام ، در همین راستا فرموده است:
«من اشتغل بغیر المهم، ضیّع الاهم» کسی که خود را به کارهای غیرمهم مشغول نماید، مهمتر را ضایع گردانیده است.
2 ) مدیریت را امانت دانستن
در اندیشهی اسلامی، مدیریت، طعمهای نیست که مدیر آن را فراچنگ میآورد، بلکه امانتی الهی است که به دست او نهاده شده است.
«ان عملک لیس لک بطعمة و لکنه فی عنقک امانة» (صالح، 1395)
این عمل (مدیریت)، تو، برایت طعمهای نیست، بلکه امانتی برعهدهات میباشد.
3 ) دغدغهی بندگان خدا را داشتن
خدمت به بندگان خدا و به طور کلی انسانها، شرافت و فضیلتی است که توفیقش به هر کس داده نمیشود، لذا فرد مدیر میباید دغدغهی خدمت داشته باشد.
پیامبر اکرم، که درود خدا بر او و آلش باد، فرموده است: هر کس حاجت برادر مؤمنش را برآورد، گویا تمام عمرش را به عبادت پرداخته است. (حر عاملی، 1398 ، 215)
4 ) معاشرت نیکو
برخورداری از حسن معاشرت، وظیفهای الهی و انسانی است، که در اندیشهی اسلامی به جدّ مورد سفارش واقع شده است.
پیامبر اکرم، که درود خدا بر او و آلش باد، فرموده است: ای فرزندان عبدالمطلب، شما نمیتوانید با ثروتهای خود مردم را راضی نگهدارید، با گشادهرویی و برخورد نیکو با آنان روبرو شوید. (حر عاملی، 1398 ، 513)
5 ) صداقت در کار
صداقت در کار، به مفهوم راستی و درستی است، به این صورت که فرد مدیر و سرپرست بر بخشی از حکومت و پستهای کلیدی، انگیزهای غیر از انگیزهی خدمت به جامعه نداشته باشد و از انگیزههای انحرافی دوری بجوید.
6 ) انتقاد پذیری
انگیزهی نقد، تشخیص سره از ناسره و بررسی متأملانه و متفکرانهی امور است و پس از نقد، امور، عملها و افکار خالصی مییابد. انتقاد پذیری قبول نقد است، نقدی که به انگیزهی اصلاح و سامان بخشی صورت گرفته است. انتقادپذیر، کسی است که خود در اندیشهی دست یازی به حق و عمل خالصانه است. از این رو، کارگزار در نظام دینی، بایستی آراسته به صفت نقد پذیری باشد تا بتواند به حوزهی مشاورت هم وارد گردد.
7 ) رعایت حقوق عامه و بیت المال
بیتالمال، در واقع امانتی است که مردم به دست کارگزار حکومت اسلامی نهادهاند. رعایت و حفظ بیتالمال امانتداری است، که خداوند متعال در قرآن مجید، به حفظ آن سفارش فرموده است:
«إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُوءَدُّوا الْأَماناتِ إِلی أَهْلِها» (نساء ، 58)
خدا به شما امر میفرماید که امانتها را به اهلش بازگردانید.
8 ) دوری از حرص و آزمندی
در منشور اخلاقی، این مسأله مانع سترگی در راه گرایش و عملی ساختن فضیلتها و بایستههای امور است. آزمندی و حرص، با صفاتی کریمه همچون ایثار و عدالت خواهی و دگردوستی، تعارضی بنیادی دارد. طبیعتاً افزون خواهی، افزون گویی و سالوس و ریا را در پی خواهد آورد، زیرا افزون طلبان، بر بساط پذیرش اجتماع، میتوانند به آزمندیهای خود برسند و لذا ریا و سالوس هم پیشه میکنند.
9 ) رعایت اصل مشاوره
مهمترین فلسفهی مشاورت، به عنوان سنتی رایج و عقلانی، استفاده از دیدگاههای دیگران و نظرات آنهاست. زیرا که فرد، به تنهایی در هر زمینهای قادر به تشخیص امور بایسته نیست، لذا در روایات وارد شده است که:
«من شاور الرجال شارکها فی عقولها» (فیض الاسلام، 1392 ه.ق،550)
کسی که با رجال و شخصیتها مشورت کند، خود را در عقول آنان سهیم نموده است.
10 ) پرهیز از کبر و خودپسندی
کبر و خودپسندی، ریشهی بسیاری از صفات نکوهیده و بازدارندهی فضیلتهاست، آنان که به بیماری خودپسندی و کبر و خودبزرگ بینی مبتلایند، بر لبهی پرتگاه و لغزشهای فراوان قرار دارند که، در صورت دستیابی به مدیریت، هم خود را تباه میکنند و هم عامل سختی و تباهی مردم میشوند.
صفات دیگری همچون کاردانی، تکریم ارباب رجوع، پوشش عیبها، پرهیز از سخن چینی، حسادت در محیط کار، رفق و مدارا، تلاش در کسب روزی حلال و... اجزای دیگری از منشور اخلاق مدیریت پاسخ گو است.
موانع اخلاقی پاسخ گویی
نیک بختی یا شوربختی یک جامعه، به مکانیسمهای مدیریت بستگی دارد. چنانچه مدیران براساس لیاقتها و کاردانیها و تعهدها و مسؤولیتها گزینش شده باشند و شاکلهی مدیریت، مبتنی بر فضیلتهای اخلاقی باشد، برای جامعه نیک بختی به ارمغان خواهد آورد. در تقابل با چنین مکانیسمی از مدیریت، مدیریتهای معطوف به منافع شخصی و گروهی قرار دارند؛ مدیریتهایی که پست مدیریت را طعمهای برای ارضای خواستهای سودمحورانه میدانند، طبیعتاً، در چنین سیستمی، شوربختی و ناکامی برای جامعه به بار خواهد آمد و چنین مدیریتی نمیتواند پاسخ گوی خواستها، انتظارات و توقعات مردم باشد. و تکلیف دینی و الزامات الهی را نخواهد توانست در حق انسانها به مرحلهی عینیت و عمل برساند.
در برابر مدیریت، مانعهایی سر برمیآورند که حوزهی مدیریت، سلامت و کارایی خود را از دست میدهد و آفتی مخرب، در جامعه به شکستن ساختارهای رشد و تکامل میپردازد، روابط انسانی را کدر نموده و فرسودگی را در ارکان حکومت و جامعه پدیدار مینماید، که در این بخش از نوشتار به این موانع و آفتها اشاره میکنیم.
1 ) دنیاگرایی و ریاست خواهی
از نظر عالمان علم اخلاق، دنیا دو ماهیت مییابد، ماهیتی ذاتی و ماهیتی در تعامل انسان با وی. دنیا در ماهیت ذاتیاش، عبارت است از آنچه که در نشئهی ماده دیده میشود و قابل حس و رؤیت است، که همان اعیان ثابته میباشند. همچون زمین و آنچه که در آن است، گنجها، معدنها، آبها، کوهها، دشتها، طلا، نقره، منازل، زینتها و زخارف، زنان، فرزندان و...
اینها در مقام ذات، نعمتهای الهیاند که دارای جنبههایی از خیر و نیکی میباشند.
اما ماهیت دنیا در تعامل انسان با وی، در قالبهایی همچون ثروت اندوزیها، افزونخواهیها، حب ریاست، حب جاه و شهرت، حب زنان و فرزندان، که به خاطر آنها استئثار (بخششهای بیقاعده) صورت بگیرد، تظاهر میکند.
در صورتی که در مدیران جامعهی دینی، چنین اخلاق زشتی به وجود آید و آنها را به وادی افزون خواهی و گزینش دنیا ببرد، مانعی کشنده فراروی انجام مسؤولیتها و تحقق وظیفهها رخ خواهد نمود، زیرا چنین افرادی، آنچه را که در نفسانیات آنها اصالت یافته، گزینش خواهند نمود و به سوی همین گونه از امور اهتمام خواهند ورزید.
در قرآن مجید، این نوع گرایش به عنوان برتری جویی و فساد تلقی گردیده است.
«تِلْکَ الدّارُ الآْخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ» (قصص، 83)
این سرای آخرت را قرار دادیم برای کسانی که در زمین ارادهی برتری جویی و فساد نداشته باشند و عاقبت از آن تقوا پیشهگان است.
چنین رویکردی در مسؤولان و مدیران و عناصر حاکمیت، باعث پیدایش نفاق در دلهای آنان میشود، در ظاهر با مردم به گونهای منافقانه برخورد کرده و در باطن نفس گرا و گردن فرازند.
پیامبر اکرم، که درود خدا بر او و خاندانش باد، فرموده است: حب مقام و ثروت، نفاق را در قلب میرویاند، چنان که آب، سبزه و دانه را. (کلینی، بیتا، 182)
ریاستطلبیها در مدیران، سبب ویرانی همهی ساختارها خواهد گردید و، به تعبیر مولوی، چنین افرادی، همچون موشی در انبار گندمند.
«ما در این انبار گندم میکنیم گندم جمع آمده گم میکنیم
گر نه موشی دزد در انبار ماست گندم اعمال چل ساله کجاست؟» (مولوی، بیتا، 3770)
جامعهی دینی، از ناحیهی رهبران پاک و معصوم خود، مورد این توصیه و سفارش قرار گرفتهاند که ریاستطلبیها را نپرورند و به سوی ریاستطلبیها حرکت نکنند که ریاستطلبیها موجب هلاکت جامعهاند.
امام صادق علیهالسلام فرموده است: ملعون است کسی که ریاستطلبی کند، ملعون است کسی که برای آن اهتمام ورزد و ملعون است کسی که خود را به آن مشغول نموده و نفس خود را به آن حدیث نماید. (کلینی، بیتا، 194)
و نیز فرموده است:
«من اراد الریاسة هلک» (کلینی، بیتا، 195)
هر که ارادهی ریاستطلبی کند، هلاک خواهد شد.
و به دلیل نقش منفی ریاستطلبیها، به جامعهی متدینان، توصیه شده که ریاست پرور نباشند و روحیههای ریاستطلبی را در هم شکنند.
امام صادق علیهالسلام فرموده است: بر حذرتان میدارم از این ریاست طلبان، قسم به خدا هیچ کفشی پشت سر آنان به زمین نهاده نشده مگر که صاحب آن کفش و آن رئیس به هلاکت رسیدهاند. (کلینی، بیتا، 201)
مرحوم نراقی در جامع السعادات آورده است:
از جمله فساد حب مقام، این است که اگر بر قلب کسی غلبه کند، همتش اندک خواهد شد، در مراعات حاجت مردم خود را به آنان دوست نموده و به خاطر آنها ظاهرسازی خواهد کرد و به کلماتی پناه خواهد برد که در نزد آنها محبوب جلوه کند و این است بذر نفاق و اصل فساد. (نراقی، 1383 ، 351)
حب ریاست و دنیاخواهی مدیران، نفاق را در دلشان میپروراند و آنها را از مردم جدا مینماید و برای باقی ماندن در پستهای مدیریتی، به دروغ، اظهار تقوی، علم، دانایی، زهد، فهم دینی، فهم سیاست و درد دین و خلق خدا را داشتن میکند، در حالی که در او خبری از این گونه امور نیست و این، بدترین صفت یک انسان در پیشگاه پروردگار است. این نوع اخلاقی، تدلیس شیطان و خدعه و نیرنگی فریبکارانه است که خود، بزرگترین مانع بر سر راه انجام وظایف و مسؤولیتهاست. چنین فردی از دردها و آلام مردم اطلاعی نخواهد داشت و خدا میداند که به بدترین چهره در روز قیامت محشور خواهد گردید.
2 ) درک ننمودن فضیلت معنوی خدمت
خدمت به انسانها، خصوصاً انسانهایی که در راه ایمانی الهی، سرمایه گذاری نموده و حاضرند در راه حاکمیت اندیشهی الهی از جان خود مایه بگذارند، از اهم فرایض و واجبهای الهی است. درک نکردن این عظمت و فضیلت و اهتمام نداشتن به امور مردم، که ممکن است بر اثر فقدان عقیدهای استوار و محکم باشد، مانعی ستیهنده، کشنده و برباددهنده است و نمیگذارد که انسان در طریق خدمت بایسته حرکت کند و در این صورت است که در راه انجام وظایف و مسؤولیتهایش به شدت کندی، کوتاهی و اهمال خواهد ورزید.
امام صادق علیهالسلام میفرماید: هر مؤمنی که از مؤمنی محتاج، چیزی را دریغ دارد، در حالی که بر آن قادر است، چه از خودش یا از دیگری، خداوند او را در قیامت برپا خواهد داشت، در حالی که صورتش سیاه، چشمهایش کبود، و دستهایش به گردنش بسته شده، سپس گفته میشود: این، خائنی است که به خدا و رسولش خیانت نموده، سپس امر میشود که او را به جهنم ببرند. (کلینی، بیتا، 208)
در بعضی روایات، چنین فردی قطع کنندهی ریشهی ولایت الهی معرفی شده است.
3 ) چشم پوشی از خطاها
از دیگر موانع خدمت، چشم پوشی از خطای خطاکاران و سازش با آنهاست، که البته ممکن است این مسأله به دلیل نسبتی تباری یا خویشاوندی و یا حزبی و جناحی میان خطاکار و مدیر مجموعه باشد، در صورتی که کوچکترین احتمال خطا در حق دیگران، بزرگترین عواقب را در پی خواهد داشت، این مسأله در قلمروهای حکومتی، کاملاً امری ممکن است. در وزارتخانههای مختلف، اعم از اقتصادی و دارایی، تجارت، کشور و استانداریها و در روابط داخله و خارجه رخ داده و میدهد. کهای بسا با خطاکارانی کنار بیایند، هر چند خطایشان بزرگ باشد و چه بسا خطاهایی جزیی را علم نموده و فرد خطاکار را که میدان و مجالی برای عفو او وجود دارد، از زندگی انداخته و با عرض و حیثیت او بازی نمایند. این نوع رویکرد از جمله مهلکات عظیمه است که خوب و بد را نابود میکند. از طرف دیگر، به دلیل اینکه عمدتاً مردم به سیرهی حاکمانشان بیشتر مینگرند تا اخلاقیات پدر و مادرشان، این مرض اخلاقی، به سرعت، به درون جامعه سرایت خواهد نمود و آحاد جامعه را نابود خواهد کرد و بالمآل دین و دنیای مردم را به تباهی خواهد کشید، کشنده و ویران گر است تا چه رسد به اینکه به خواستهای طبیعی و بایسته مردم پاسخ داده نشود، که این مسأله از مهمترین عوامل یأس و دل مردگی در میان افراد جامعه خواهد بود.
مرحوم نراقی در این زمینه، تحت عنوان تهاون و مداهنه در امر به معروف و نهی از منکر، عبارتی متین را آورده که به آن اشاره میکنیم.
سستی در کار بررسی و سازش، از مهلکاتی است که فساد و ضررش به عالم است و به تودهی مردم سرایت خواهد نمود، چگونه؟ اگر بساط امر به معروف و نهی از منکر جمع شود، دیانت خوار میگردد و نابود میشود و نبوت تعطیل میگردد و سستی عمومیت مییابد، و گمراهی فراگیر میشود و جهالت و نادانی شایع میشود، و احکام دین ضایع میگردد و آثار شریعت خداوند کهنه خواهد شد و بندگان هلاک خواهند شد و بلاد نابودی خواهند یافت و به خراج خواهند رفت. (نراقی، 1383 ، 233)
ایشان، وضعیت مقابل چنین اخلاق زشتی را توضیح داده، یعنی در صورتی که در این وادی سستی و سازش نباشد، همهی امور به سامان خواهد رسید.
به همین جهت میبینی که در هر دورهای که این سنت احیا شد، (امر به معروف و نهی از منکر خطاکاران و تنبیه آنها) بدون اینکه ازملامت کسی ترسیده شود، توسط علمای متکفل آن و از ناحیهی نیک بختان آمرین به معروف و سعی کنندگان در اجرا و امضای آنها، مردم به انواع اطاعتها و خیرها روی آوردهاند و برکتهای آسمان و زمین به روی آنها گسترده گردیده است. (نراقی، 1383 ، 233)
4 ) فقدان انصاف و عدالت
انصاف، در واقع رعایت جانب حق است و انصاف با مردم، رعایت جانب حق دربارهی مردم است. به این معنا که فرد مسؤول و مدیر و حاکم بر جامعه که با جان فشانیهای مردم و از خود گذشتگیهای آنها بر سر کار آمده، از یادش نرود، تعهد خدمتی که به آنان داده را عملی نماید و در راه برآوردن توقعات به حق آنان کوشا باشد. اگر چنین انصافی را دارا باشد، قطعاً، پاسخ خواستهها و توقعات آنان را خواهد داد. برعکس، فقدان چنین انصافی، فرد را به سمت و سویی خواهد برد که همهی آن مسائل از یاد خواهد رفت و آنچه که در خاطرش نگنجد، مردم خواهد بود.
«قال رسول اللّه صلیاللهعلیهوآله سید الاعمال انصاف الناس من نفسک» (کلینی، بیتا)
پیامبر اکرم، که درود خدا بر او و خاندانش باد، میفرماید: برترین اعمال، انصاف نفسانی داشتن دربارهی مردم است.
«قال امیرالمؤمنین علیهالسلام الا انه من ینصف من نفسه لم یزده اللّه الا عزاً» (کلینی، بیتا)
امیرمؤمنان علیهالسلام میفرماید: آگاه باشید کسی که انصاف نفسانی دارا باشد، خداوند بر عزتش میافزاید.
همین وضعیت و بلکه شدیدتر در مسألهی عدالت مطرح میباشد، یعنی آثاری که عدالت نفسانی به بار میآورد، به گونهای است که مسألهی پاسخ دهی و پاسخ گویی را نهادینه خواهد نمود.
عدالت، شأنی ذاتی و نفسانی دارد و شأنی غیری و اجتماعی، و حقیقت عدالت اجتماعی، بازگشت به همان شأن ذاتی دارد، یعنی فردی که در درون جان خودش، عنصر عدالت را تحقق بخشیده باشد و قوای درونی و افکارش، ملکه و هیأتی نفسانی و ساخته شده را یافته باشد، خواهد توانست در عرصهی اجتماع عدالت را نهادینه سازد.
ذات نایافته از هستی بخش کی تواند که شود هستی بخش
بنابر این، ابتدائاً هیأتی نفسانی در فرد حاصل میشود و سبب میگردد که در خارج و در حوزهی ملکداری و حکومت و حکمرانی و سیاست، عملاً عدالت را اجرا نماید.
مرحوم نراقی در جامع السعادات میفرماید:
حقیقت عدالت، مجرد تابع بودن جنبههای عملی به قوهی عاقله است و مانند مدیریت و برتری و سیاست نیک از لوازم آن است. (نراقی، 1383 ، 54)فقدان این ملکهی درونی، خودساختگی درونی و عدم تربیت فرد، طبق این شأن والای معنوی، باعث میگردد که در حوزهی حکمرانی، سیاست و ملکداری نتواند خواستهی عدالت خواهانهی مردم را جامهی تحقق بپوشاند و به ندای عدالت خواهی محکومان و جامعهای که بر او حکم رانی میکند، داشته باشد.
از همین مسأله درمییابیم که فرد، قبل از ورود به حوزهی حکم رانی و قبول عنوان و پست و ریاست و مقام، باید از نظر نفسانی ساخته شده باشد.
هر فردی که قوای درونیش به تعادل نرسیده باشد، قادر بر اجرای احکام عدالت در بین شریکانش و رشد و منزل نخواهد بود، زیرا آن که از اصلاح نفس خودش عاجز باشد، چگونه خواهد توانست امور دیگران را اصلاح نماید؟ پس هر که قوا و صفاتش تعادل یافته باشد و از افراط و تفریط دوری گزیده باشد و در جادهی حق مستقر شده باشد، مستعد خواهد بود که این طریقه بین فرزندان نوع خودش را طی نماید، و او جانشین خدا در زمین خدا است. و هرگاه به حکومت برسد در میان مردم، و رهبری آنها برعهده او قرار گیرد، بلاد نورانیت مییابند و امور بندگان اصلاح خواهد شد و کشت زراعتها و نسل افزایش خواهد یافت و برکت دهی آسمان و زمین ادامه خواهد داشت.
... در آثار و کتب آمده است که سلطان اگر عادل باشد، شریک طاعات صادره از مردم است و اگر جائر و ستم گر باشد در گناهانشان شریک خواهد بود. (نراقی، 1383 ، 85 و 86)
نتیجه این که، یکی از موانع سترگ در راه خدمت و پاسخ گویی به جامعه، فقدان عدالت نفسانی و عدم تربیت صحیح مدیران جامعه است. البته موانع دیگری هم نظیر جدایی از مردم، موقعیت ناشناسی، خود را معیار حق دانستن، منت نهادن بر مردم، خودپسندی، جناح زدگی، تبارگرایی و خویشاوند سالاری و رازداشتن با بیگانگان، موانعی جدی در سر راه پاسخ گوییاند.
منابع و مآخذ
- آمدی، عبدالواحد (بیتا)، شرح غررالحکم، بینا.
- احمد، اکبر (1381)، پست مدرنیسم و اسلام، ترجمهی سید محمد آوینی، نامهی فرهنگ، ش 17 .
- حر عاملی، محمد بن الحسن (1398)، وسایل الشیعه، تهران، مطبعة الاسلامیة.
- شهیدی، سید جعفر (1374)، نهج البلاغه، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی.
- صالح، صبحی (1395 ه)، نهج البلاغه، قم، مرکز البحوث الاسلامیة.
- فرامرز قراملکی، احد (1382)، اخلاق حرفهای، تهران، نقش سبحان.
- فیض الاسلام، (1392 ه. ق)، نهج البلاغه، بینا.
- کلینی، محمد بن یعقوب (بیتا)، اصول کافی، تهران، انتشارات علمیه اسلامیه.
- مولوی، (بیتا)، مثنوی معنوی، بینا، نشر طلوع.
- نراقی، محمد مهدی (1383)، جامع السعادات، نجف، مطبعة النجف.
پینوشت
______________________________
1 ) Utilitarianism
پرواضح است که اخلاق انسانی و مثبت، حوزهی مسؤولیت پذیری و ایفای نقش سازنده و مثبت را بالنده میسازد و البته که اولین زنگهای خطر در حوزهی مسؤولیت و مدیریت بر جامعه، استحالههای اخلاقی منفی و روی آوردن به خصلتهای نفس مدار شیطانی است که در این چنین وضعیتی، تعهد و مسؤولیت رنگ میبازد، و افراد قادر نخواهند بود به مسؤولیتهای خود عمل نمایند. اخلاقیات منفی، حجاب قدسیتها و کرامتها و بزرگواریهایند. صفات شیطانی، همچون دون همتی، عُجب، خود را برتر دیدن، همه چیز را برای خود خواستن، کتمان حق، فقدان انصاف، نداشتن ثبات و پایمردی، نداشتن حس مردم داری، نداشتن غیرت اجتماعی، حقیرشمردن دیگران، طمع ورزی، بخل، خیانت، مکر، سالوس و ریا، ترک اعانت مسلمین، سازش با دشمن، شماتت دیگران و... مانع عمدهی انجام مسؤولیتها هستند. این امور هم حجاب معرفتند و هم حجاب خدمت و تحقق انتظارات و خواستههای اجتماعی.
گونههای اخلاق مدیریت
با توجه به شاکله نظامهای اجتماعی موجود و عطف توجه هر یک از نظامهای اجتماعی و سیستمهای حکومتی به مقولهی اخلاق در مدیریت، اخلاق مدیریت را به دو نوع کلی میتوانیم تقسیم نماییم:
1 ) اخلاق سودمدارانه؛
2 ) اخلاق فضیلت محور.
البته هر یک از این دو نوع اخلاق، نسبتی را با پاسخ گویی مینمایانند که بدان نسبت اشاره خواهیم کرد.
1 ) اخلاق سودمدارانه
اخلاق مدرنیته، اخلاقی است همپای مدرنیزاسیون، به این معنا که با رشد صنعت و تکنولوژی معطوف به سودآوری هر چه بیشتر، اخلاقی به ظهور رسید که پاسخ گوی صنعت سودآور باشد. با سرعت یافتن دگرگونیها در شیوههای استفاده از ابزار و بالارفتن میزان سرمایه گذاریها و پیدایش رقابتها در حوزهی صنعت و بازارهای جهانی، تغییرات و دگردیسیهای فراوانی در حوزهی روابط اجتماعی و، به ویژه، در حوزهی اخلاق شکل گرفت و نوعی گفتمان اخلاقی جدید را پدیدار ساخت. اخلاقی که باید هر چه بیشتر در دایرهی منافع و سودآوریهای بنگاههای صنعتی و شرکتهای سودآور، حرکت میکرده، و به بیان آموزهها و رفتارهای خود میپرداخت. این اخلاق، عناصر اخلاقی کهن را که بر پایهی نوامیس حقیقی آفرینش قرار داشتند، به یک سو نهاد و اخلاقیات جدیدی را جایگزین آن نمود. اخلاق گذشته، از فرد آغاز میشد و سپس به شکل دهی ساختار اجتماعی میپرداخت، اما این اخلاق، به تعالی فرد نمیاندیشد، بلکه به تعالی بنگاه صنعتی میاندیشد، ولو منشهای اخلاقی فرد به یک سو نهاده شوند و فرد در برابر منشهای فطری خود بایستد. در نتیجهی چنین نگاهی به اخلاق است که اخلاق مبتنی بر سود، یا اخلاق سودگرایانه، متجلی میشود.(1)
نقدی بر اخلاق سودمدارانه
اخلاق سودمدارانه به گونهای است که در چنین سیستم اخلاقی، تدریجاً، افراد هویت خود را فراموش کرده و تبدیل به شیء میگردند.
در جهان واقعی، زبان اخلاق، درست به همان حد دچار نابسامانی است که زبان علوم طبیعی در جهان خیالی. در واقع ما دارای اشباحی از اخلاقیم و اصطلاحاتی اخلاقی را به کار میبریم، و این همه میراث فرمانروایی عقل و دوری از احساسات و نوامیس اخلاقی است. (اکبر، 1381)
حرفهها، در مفهوم نوین خود، در فرهنگی به میان آمدهاند که مهمترین رکن آن، تلقی ابزار انگارانه از منابع انسانی است و بزرگترین عارضهی آن، خودباختگی انسانهاست. فن آوری و صنعت، رمز و راز طبیعت را به مدد مفاهیم و روابط دقیقاً کمی و ریاضی گشود و دست تصرف و تسخیر آدمی را بر طبیعت باز کرد. مدلهایی که برای تسخیر طبیعت برگرفته شدند، در به کارگیری نیروی انسانی نیز به میان آمدند. این ایده که انسانها در تولید نقش دارند، به این توهم تبدیل شد که انسان، چیزی جز ابزار تولید نیست و این آغاز خودباختگی نوین آدمی بود که فرهنگ سازمانی جوامع مدرن را رقم زد و به این ترتیب شخص برخوردار از تقدس و کرامت ذاتی، به شیء و ابزار مفید و ید متحرک، تبدیل هویت داد. (فرامرز قراملکی، 1382 ، 84)
قاعدتاً چنین اخلاقی نمیتواند پاسخ گوی دردها و آلام بشری باشد.
اخلاق فضیلت محور و مسألهی پاسخ گویی
اخلاق فضیلت محور، عبارت است از رفتارها، منشها و عملکردهایی که بر محور ارزشها و فضیلتها به وجود میآید. اخلاق فضیلت، اخلاق شایستگی، کرامت و بزرگواری است که عامل نجات فرد و مجتمع انسانی است.
به همین جهت آراستگی به فضایل و دوری از پستیها و نبایستگیهای اخلاقی، یک رسالت برای فرد و جامعهی دینداران است.
مرحوم نراقی در جامع السعادات میگوید:
فضیلتهای اخلاقی از امور نجات دهندهاند که به سعادت ابدی میرسانند و رذائل و زشتیهای اخلاقی از امور هلاک کننده و موجب تیره بختی ابدی اند، پس خود را از دومی خالی نمودن و خود را به اولی آراستن، از مهمترین امور واجب است و رسیدن به حیات حقیقی بدون این رهایی و آراستگی میسر نیست. پس هر عاقلی را سزد که در کسب فضیلتهای اخلاقی و بزرگواریهای آن تلاش نماید. (نراقی، 1383، 9)
سرچشمههای اخلاق فضیلت، دین و فطرت بشری است، که در همهی عرصهها باید نمود یابد، و مهمترین مرکز تجلی آن، در حوزهی سیاست و حکومت است، زیرا از مصب و مجرای حکومت و سیاست، اخلاق فضیلت بیشتر به جامعه سرایت خواهد نمود.
برخورداری از اخلاق فضیلت، از عوامل کلیدی و ساختاری پاسخ گویی است و از جمله عواملی است که در تحول جامعه، آثار عینی و اجتماعی مشهودی خواهد داشت.
علی علیهالسلام ، در خطبهی 192 ، از قومی یاد میکند که چنین رویکرد مبارکی در عمل داشتند:
به خدا سوگند مردمی بودند مبارک رأی، آراسته به بردباری، راست گفتار، وانهندهی ستم و زشتکاری. پیش افتادند و راه راست در پیش گرفتند و شتابان رفتند و پیروز شدند، به نعمت جاودان و کرامت گوارا و رایگان. (شهیدی، 1374 ، 22)
در اندیشه و تفکر اسلامی، جامعهی انسانی هرگز به خواستههای خود دست نمییابد، مگر از ناحیهی حکومتی عادل و کارامد و دارای آراء و اندیشهها و عملکردهای مبارک و حاکمانی که دارای وارستگی اخلاقیاند و دغدغهی پاسخ گویی به خواستههایی چندگانه دارند؛ خواستههای خدا، خواستههای بندگان خدا، خواستههای رهبران پاک و الهی، خواستههای وجدان سلیم انسانی.
منشور اخلاقی مدیریت پاسخ گو
اخلاق مدیریت پاسخ گو قاعدهمند است و به طور کلی دارای منشوری مقدس است که به کلیت آن، به اجمال، اشاره مینماییم.
در این منشور مقدس، قواعد، پایهها و بایدهایی برای مدیریت پاسخ گو، به گونهای که اشاره میشود، گنجانیده میگردد.
1 ) درک وظیفه و شناخت مسؤولیت
مسند مدیریت پاسخ گو، قلهای به بلندای انسانیت و ارزشها و کرامتهاست که در این بلندای رفیع، درک وظیفه و شناخت مسؤولیت، رکنی بیبدیل است. در این راستا باید به امور مهم اشتغال بورزد و از تضییع حوزهی مدیریتی خویش به شدت پرهیز نماید. علی علیهالسلام ، در همین راستا فرموده است:
«من اشتغل بغیر المهم، ضیّع الاهم» کسی که خود را به کارهای غیرمهم مشغول نماید، مهمتر را ضایع گردانیده است.
2 ) مدیریت را امانت دانستن
در اندیشهی اسلامی، مدیریت، طعمهای نیست که مدیر آن را فراچنگ میآورد، بلکه امانتی الهی است که به دست او نهاده شده است.
«ان عملک لیس لک بطعمة و لکنه فی عنقک امانة» (صالح، 1395)
این عمل (مدیریت)، تو، برایت طعمهای نیست، بلکه امانتی برعهدهات میباشد.
3 ) دغدغهی بندگان خدا را داشتن
خدمت به بندگان خدا و به طور کلی انسانها، شرافت و فضیلتی است که توفیقش به هر کس داده نمیشود، لذا فرد مدیر میباید دغدغهی خدمت داشته باشد.
پیامبر اکرم، که درود خدا بر او و آلش باد، فرموده است: هر کس حاجت برادر مؤمنش را برآورد، گویا تمام عمرش را به عبادت پرداخته است. (حر عاملی، 1398 ، 215)
4 ) معاشرت نیکو
برخورداری از حسن معاشرت، وظیفهای الهی و انسانی است، که در اندیشهی اسلامی به جدّ مورد سفارش واقع شده است.
پیامبر اکرم، که درود خدا بر او و آلش باد، فرموده است: ای فرزندان عبدالمطلب، شما نمیتوانید با ثروتهای خود مردم را راضی نگهدارید، با گشادهرویی و برخورد نیکو با آنان روبرو شوید. (حر عاملی، 1398 ، 513)
5 ) صداقت در کار
صداقت در کار، به مفهوم راستی و درستی است، به این صورت که فرد مدیر و سرپرست بر بخشی از حکومت و پستهای کلیدی، انگیزهای غیر از انگیزهی خدمت به جامعه نداشته باشد و از انگیزههای انحرافی دوری بجوید.
6 ) انتقاد پذیری
انگیزهی نقد، تشخیص سره از ناسره و بررسی متأملانه و متفکرانهی امور است و پس از نقد، امور، عملها و افکار خالصی مییابد. انتقاد پذیری قبول نقد است، نقدی که به انگیزهی اصلاح و سامان بخشی صورت گرفته است. انتقادپذیر، کسی است که خود در اندیشهی دست یازی به حق و عمل خالصانه است. از این رو، کارگزار در نظام دینی، بایستی آراسته به صفت نقد پذیری باشد تا بتواند به حوزهی مشاورت هم وارد گردد.
7 ) رعایت حقوق عامه و بیت المال
بیتالمال، در واقع امانتی است که مردم به دست کارگزار حکومت اسلامی نهادهاند. رعایت و حفظ بیتالمال امانتداری است، که خداوند متعال در قرآن مجید، به حفظ آن سفارش فرموده است:
«إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُوءَدُّوا الْأَماناتِ إِلی أَهْلِها» (نساء ، 58)
خدا به شما امر میفرماید که امانتها را به اهلش بازگردانید.
8 ) دوری از حرص و آزمندی
در منشور اخلاقی، این مسأله مانع سترگی در راه گرایش و عملی ساختن فضیلتها و بایستههای امور است. آزمندی و حرص، با صفاتی کریمه همچون ایثار و عدالت خواهی و دگردوستی، تعارضی بنیادی دارد. طبیعتاً افزون خواهی، افزون گویی و سالوس و ریا را در پی خواهد آورد، زیرا افزون طلبان، بر بساط پذیرش اجتماع، میتوانند به آزمندیهای خود برسند و لذا ریا و سالوس هم پیشه میکنند.
9 ) رعایت اصل مشاوره
مهمترین فلسفهی مشاورت، به عنوان سنتی رایج و عقلانی، استفاده از دیدگاههای دیگران و نظرات آنهاست. زیرا که فرد، به تنهایی در هر زمینهای قادر به تشخیص امور بایسته نیست، لذا در روایات وارد شده است که:
«من شاور الرجال شارکها فی عقولها» (فیض الاسلام، 1392 ه.ق،550)
کسی که با رجال و شخصیتها مشورت کند، خود را در عقول آنان سهیم نموده است.
10 ) پرهیز از کبر و خودپسندی
کبر و خودپسندی، ریشهی بسیاری از صفات نکوهیده و بازدارندهی فضیلتهاست، آنان که به بیماری خودپسندی و کبر و خودبزرگ بینی مبتلایند، بر لبهی پرتگاه و لغزشهای فراوان قرار دارند که، در صورت دستیابی به مدیریت، هم خود را تباه میکنند و هم عامل سختی و تباهی مردم میشوند.
صفات دیگری همچون کاردانی، تکریم ارباب رجوع، پوشش عیبها، پرهیز از سخن چینی، حسادت در محیط کار، رفق و مدارا، تلاش در کسب روزی حلال و... اجزای دیگری از منشور اخلاق مدیریت پاسخ گو است.
موانع اخلاقی پاسخ گویی
نیک بختی یا شوربختی یک جامعه، به مکانیسمهای مدیریت بستگی دارد. چنانچه مدیران براساس لیاقتها و کاردانیها و تعهدها و مسؤولیتها گزینش شده باشند و شاکلهی مدیریت، مبتنی بر فضیلتهای اخلاقی باشد، برای جامعه نیک بختی به ارمغان خواهد آورد. در تقابل با چنین مکانیسمی از مدیریت، مدیریتهای معطوف به منافع شخصی و گروهی قرار دارند؛ مدیریتهایی که پست مدیریت را طعمهای برای ارضای خواستهای سودمحورانه میدانند، طبیعتاً، در چنین سیستمی، شوربختی و ناکامی برای جامعه به بار خواهد آمد و چنین مدیریتی نمیتواند پاسخ گوی خواستها، انتظارات و توقعات مردم باشد. و تکلیف دینی و الزامات الهی را نخواهد توانست در حق انسانها به مرحلهی عینیت و عمل برساند.
در برابر مدیریت، مانعهایی سر برمیآورند که حوزهی مدیریت، سلامت و کارایی خود را از دست میدهد و آفتی مخرب، در جامعه به شکستن ساختارهای رشد و تکامل میپردازد، روابط انسانی را کدر نموده و فرسودگی را در ارکان حکومت و جامعه پدیدار مینماید، که در این بخش از نوشتار به این موانع و آفتها اشاره میکنیم.
1 ) دنیاگرایی و ریاست خواهی
از نظر عالمان علم اخلاق، دنیا دو ماهیت مییابد، ماهیتی ذاتی و ماهیتی در تعامل انسان با وی. دنیا در ماهیت ذاتیاش، عبارت است از آنچه که در نشئهی ماده دیده میشود و قابل حس و رؤیت است، که همان اعیان ثابته میباشند. همچون زمین و آنچه که در آن است، گنجها، معدنها، آبها، کوهها، دشتها، طلا، نقره، منازل، زینتها و زخارف، زنان، فرزندان و...
اینها در مقام ذات، نعمتهای الهیاند که دارای جنبههایی از خیر و نیکی میباشند.
اما ماهیت دنیا در تعامل انسان با وی، در قالبهایی همچون ثروت اندوزیها، افزونخواهیها، حب ریاست، حب جاه و شهرت، حب زنان و فرزندان، که به خاطر آنها استئثار (بخششهای بیقاعده) صورت بگیرد، تظاهر میکند.
در صورتی که در مدیران جامعهی دینی، چنین اخلاق زشتی به وجود آید و آنها را به وادی افزون خواهی و گزینش دنیا ببرد، مانعی کشنده فراروی انجام مسؤولیتها و تحقق وظیفهها رخ خواهد نمود، زیرا چنین افرادی، آنچه را که در نفسانیات آنها اصالت یافته، گزینش خواهند نمود و به سوی همین گونه از امور اهتمام خواهند ورزید.
در قرآن مجید، این نوع گرایش به عنوان برتری جویی و فساد تلقی گردیده است.
«تِلْکَ الدّارُ الآْخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ» (قصص، 83)
این سرای آخرت را قرار دادیم برای کسانی که در زمین ارادهی برتری جویی و فساد نداشته باشند و عاقبت از آن تقوا پیشهگان است.
چنین رویکردی در مسؤولان و مدیران و عناصر حاکمیت، باعث پیدایش نفاق در دلهای آنان میشود، در ظاهر با مردم به گونهای منافقانه برخورد کرده و در باطن نفس گرا و گردن فرازند.
پیامبر اکرم، که درود خدا بر او و خاندانش باد، فرموده است: حب مقام و ثروت، نفاق را در قلب میرویاند، چنان که آب، سبزه و دانه را. (کلینی، بیتا، 182)
ریاستطلبیها در مدیران، سبب ویرانی همهی ساختارها خواهد گردید و، به تعبیر مولوی، چنین افرادی، همچون موشی در انبار گندمند.
«ما در این انبار گندم میکنیم گندم جمع آمده گم میکنیم
گر نه موشی دزد در انبار ماست گندم اعمال چل ساله کجاست؟» (مولوی، بیتا، 3770)
جامعهی دینی، از ناحیهی رهبران پاک و معصوم خود، مورد این توصیه و سفارش قرار گرفتهاند که ریاستطلبیها را نپرورند و به سوی ریاستطلبیها حرکت نکنند که ریاستطلبیها موجب هلاکت جامعهاند.
امام صادق علیهالسلام فرموده است: ملعون است کسی که ریاستطلبی کند، ملعون است کسی که برای آن اهتمام ورزد و ملعون است کسی که خود را به آن مشغول نموده و نفس خود را به آن حدیث نماید. (کلینی، بیتا، 194)
و نیز فرموده است:
«من اراد الریاسة هلک» (کلینی، بیتا، 195)
هر که ارادهی ریاستطلبی کند، هلاک خواهد شد.
و به دلیل نقش منفی ریاستطلبیها، به جامعهی متدینان، توصیه شده که ریاست پرور نباشند و روحیههای ریاستطلبی را در هم شکنند.
امام صادق علیهالسلام فرموده است: بر حذرتان میدارم از این ریاست طلبان، قسم به خدا هیچ کفشی پشت سر آنان به زمین نهاده نشده مگر که صاحب آن کفش و آن رئیس به هلاکت رسیدهاند. (کلینی، بیتا، 201)
مرحوم نراقی در جامع السعادات آورده است:
از جمله فساد حب مقام، این است که اگر بر قلب کسی غلبه کند، همتش اندک خواهد شد، در مراعات حاجت مردم خود را به آنان دوست نموده و به خاطر آنها ظاهرسازی خواهد کرد و به کلماتی پناه خواهد برد که در نزد آنها محبوب جلوه کند و این است بذر نفاق و اصل فساد. (نراقی، 1383 ، 351)
حب ریاست و دنیاخواهی مدیران، نفاق را در دلشان میپروراند و آنها را از مردم جدا مینماید و برای باقی ماندن در پستهای مدیریتی، به دروغ، اظهار تقوی، علم، دانایی، زهد، فهم دینی، فهم سیاست و درد دین و خلق خدا را داشتن میکند، در حالی که در او خبری از این گونه امور نیست و این، بدترین صفت یک انسان در پیشگاه پروردگار است. این نوع اخلاقی، تدلیس شیطان و خدعه و نیرنگی فریبکارانه است که خود، بزرگترین مانع بر سر راه انجام وظایف و مسؤولیتهاست. چنین فردی از دردها و آلام مردم اطلاعی نخواهد داشت و خدا میداند که به بدترین چهره در روز قیامت محشور خواهد گردید.
2 ) درک ننمودن فضیلت معنوی خدمت
خدمت به انسانها، خصوصاً انسانهایی که در راه ایمانی الهی، سرمایه گذاری نموده و حاضرند در راه حاکمیت اندیشهی الهی از جان خود مایه بگذارند، از اهم فرایض و واجبهای الهی است. درک نکردن این عظمت و فضیلت و اهتمام نداشتن به امور مردم، که ممکن است بر اثر فقدان عقیدهای استوار و محکم باشد، مانعی ستیهنده، کشنده و برباددهنده است و نمیگذارد که انسان در طریق خدمت بایسته حرکت کند و در این صورت است که در راه انجام وظایف و مسؤولیتهایش به شدت کندی، کوتاهی و اهمال خواهد ورزید.
امام صادق علیهالسلام میفرماید: هر مؤمنی که از مؤمنی محتاج، چیزی را دریغ دارد، در حالی که بر آن قادر است، چه از خودش یا از دیگری، خداوند او را در قیامت برپا خواهد داشت، در حالی که صورتش سیاه، چشمهایش کبود، و دستهایش به گردنش بسته شده، سپس گفته میشود: این، خائنی است که به خدا و رسولش خیانت نموده، سپس امر میشود که او را به جهنم ببرند. (کلینی، بیتا، 208)
در بعضی روایات، چنین فردی قطع کنندهی ریشهی ولایت الهی معرفی شده است.
3 ) چشم پوشی از خطاها
از دیگر موانع خدمت، چشم پوشی از خطای خطاکاران و سازش با آنهاست، که البته ممکن است این مسأله به دلیل نسبتی تباری یا خویشاوندی و یا حزبی و جناحی میان خطاکار و مدیر مجموعه باشد، در صورتی که کوچکترین احتمال خطا در حق دیگران، بزرگترین عواقب را در پی خواهد داشت، این مسأله در قلمروهای حکومتی، کاملاً امری ممکن است. در وزارتخانههای مختلف، اعم از اقتصادی و دارایی، تجارت، کشور و استانداریها و در روابط داخله و خارجه رخ داده و میدهد. کهای بسا با خطاکارانی کنار بیایند، هر چند خطایشان بزرگ باشد و چه بسا خطاهایی جزیی را علم نموده و فرد خطاکار را که میدان و مجالی برای عفو او وجود دارد، از زندگی انداخته و با عرض و حیثیت او بازی نمایند. این نوع رویکرد از جمله مهلکات عظیمه است که خوب و بد را نابود میکند. از طرف دیگر، به دلیل اینکه عمدتاً مردم به سیرهی حاکمانشان بیشتر مینگرند تا اخلاقیات پدر و مادرشان، این مرض اخلاقی، به سرعت، به درون جامعه سرایت خواهد نمود و آحاد جامعه را نابود خواهد کرد و بالمآل دین و دنیای مردم را به تباهی خواهد کشید، کشنده و ویران گر است تا چه رسد به اینکه به خواستهای طبیعی و بایسته مردم پاسخ داده نشود، که این مسأله از مهمترین عوامل یأس و دل مردگی در میان افراد جامعه خواهد بود.
مرحوم نراقی در این زمینه، تحت عنوان تهاون و مداهنه در امر به معروف و نهی از منکر، عبارتی متین را آورده که به آن اشاره میکنیم.
سستی در کار بررسی و سازش، از مهلکاتی است که فساد و ضررش به عالم است و به تودهی مردم سرایت خواهد نمود، چگونه؟ اگر بساط امر به معروف و نهی از منکر جمع شود، دیانت خوار میگردد و نابود میشود و نبوت تعطیل میگردد و سستی عمومیت مییابد، و گمراهی فراگیر میشود و جهالت و نادانی شایع میشود، و احکام دین ضایع میگردد و آثار شریعت خداوند کهنه خواهد شد و بندگان هلاک خواهند شد و بلاد نابودی خواهند یافت و به خراج خواهند رفت. (نراقی، 1383 ، 233)
ایشان، وضعیت مقابل چنین اخلاق زشتی را توضیح داده، یعنی در صورتی که در این وادی سستی و سازش نباشد، همهی امور به سامان خواهد رسید.
به همین جهت میبینی که در هر دورهای که این سنت احیا شد، (امر به معروف و نهی از منکر خطاکاران و تنبیه آنها) بدون اینکه ازملامت کسی ترسیده شود، توسط علمای متکفل آن و از ناحیهی نیک بختان آمرین به معروف و سعی کنندگان در اجرا و امضای آنها، مردم به انواع اطاعتها و خیرها روی آوردهاند و برکتهای آسمان و زمین به روی آنها گسترده گردیده است. (نراقی، 1383 ، 233)
4 ) فقدان انصاف و عدالت
انصاف، در واقع رعایت جانب حق است و انصاف با مردم، رعایت جانب حق دربارهی مردم است. به این معنا که فرد مسؤول و مدیر و حاکم بر جامعه که با جان فشانیهای مردم و از خود گذشتگیهای آنها بر سر کار آمده، از یادش نرود، تعهد خدمتی که به آنان داده را عملی نماید و در راه برآوردن توقعات به حق آنان کوشا باشد. اگر چنین انصافی را دارا باشد، قطعاً، پاسخ خواستهها و توقعات آنان را خواهد داد. برعکس، فقدان چنین انصافی، فرد را به سمت و سویی خواهد برد که همهی آن مسائل از یاد خواهد رفت و آنچه که در خاطرش نگنجد، مردم خواهد بود.
«قال رسول اللّه صلیاللهعلیهوآله سید الاعمال انصاف الناس من نفسک» (کلینی، بیتا)
پیامبر اکرم، که درود خدا بر او و خاندانش باد، میفرماید: برترین اعمال، انصاف نفسانی داشتن دربارهی مردم است.
«قال امیرالمؤمنین علیهالسلام الا انه من ینصف من نفسه لم یزده اللّه الا عزاً» (کلینی، بیتا)
امیرمؤمنان علیهالسلام میفرماید: آگاه باشید کسی که انصاف نفسانی دارا باشد، خداوند بر عزتش میافزاید.
همین وضعیت و بلکه شدیدتر در مسألهی عدالت مطرح میباشد، یعنی آثاری که عدالت نفسانی به بار میآورد، به گونهای است که مسألهی پاسخ دهی و پاسخ گویی را نهادینه خواهد نمود.
عدالت، شأنی ذاتی و نفسانی دارد و شأنی غیری و اجتماعی، و حقیقت عدالت اجتماعی، بازگشت به همان شأن ذاتی دارد، یعنی فردی که در درون جان خودش، عنصر عدالت را تحقق بخشیده باشد و قوای درونی و افکارش، ملکه و هیأتی نفسانی و ساخته شده را یافته باشد، خواهد توانست در عرصهی اجتماع عدالت را نهادینه سازد.
ذات نایافته از هستی بخش کی تواند که شود هستی بخش
بنابر این، ابتدائاً هیأتی نفسانی در فرد حاصل میشود و سبب میگردد که در خارج و در حوزهی ملکداری و حکومت و حکمرانی و سیاست، عملاً عدالت را اجرا نماید.
مرحوم نراقی در جامع السعادات میفرماید:
حقیقت عدالت، مجرد تابع بودن جنبههای عملی به قوهی عاقله است و مانند مدیریت و برتری و سیاست نیک از لوازم آن است. (نراقی، 1383 ، 54)فقدان این ملکهی درونی، خودساختگی درونی و عدم تربیت فرد، طبق این شأن والای معنوی، باعث میگردد که در حوزهی حکمرانی، سیاست و ملکداری نتواند خواستهی عدالت خواهانهی مردم را جامهی تحقق بپوشاند و به ندای عدالت خواهی محکومان و جامعهای که بر او حکم رانی میکند، داشته باشد.
از همین مسأله درمییابیم که فرد، قبل از ورود به حوزهی حکم رانی و قبول عنوان و پست و ریاست و مقام، باید از نظر نفسانی ساخته شده باشد.
هر فردی که قوای درونیش به تعادل نرسیده باشد، قادر بر اجرای احکام عدالت در بین شریکانش و رشد و منزل نخواهد بود، زیرا آن که از اصلاح نفس خودش عاجز باشد، چگونه خواهد توانست امور دیگران را اصلاح نماید؟ پس هر که قوا و صفاتش تعادل یافته باشد و از افراط و تفریط دوری گزیده باشد و در جادهی حق مستقر شده باشد، مستعد خواهد بود که این طریقه بین فرزندان نوع خودش را طی نماید، و او جانشین خدا در زمین خدا است. و هرگاه به حکومت برسد در میان مردم، و رهبری آنها برعهده او قرار گیرد، بلاد نورانیت مییابند و امور بندگان اصلاح خواهد شد و کشت زراعتها و نسل افزایش خواهد یافت و برکت دهی آسمان و زمین ادامه خواهد داشت.
... در آثار و کتب آمده است که سلطان اگر عادل باشد، شریک طاعات صادره از مردم است و اگر جائر و ستم گر باشد در گناهانشان شریک خواهد بود. (نراقی، 1383 ، 85 و 86)
نتیجه این که، یکی از موانع سترگ در راه خدمت و پاسخ گویی به جامعه، فقدان عدالت نفسانی و عدم تربیت صحیح مدیران جامعه است. البته موانع دیگری هم نظیر جدایی از مردم، موقعیت ناشناسی، خود را معیار حق دانستن، منت نهادن بر مردم، خودپسندی، جناح زدگی، تبارگرایی و خویشاوند سالاری و رازداشتن با بیگانگان، موانعی جدی در سر راه پاسخ گوییاند.
منابع و مآخذ
- آمدی، عبدالواحد (بیتا)، شرح غررالحکم، بینا.
- احمد، اکبر (1381)، پست مدرنیسم و اسلام، ترجمهی سید محمد آوینی، نامهی فرهنگ، ش 17 .
- حر عاملی، محمد بن الحسن (1398)، وسایل الشیعه، تهران، مطبعة الاسلامیة.
- شهیدی، سید جعفر (1374)، نهج البلاغه، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی.
- صالح، صبحی (1395 ه)، نهج البلاغه، قم، مرکز البحوث الاسلامیة.
- فرامرز قراملکی، احد (1382)، اخلاق حرفهای، تهران، نقش سبحان.
- فیض الاسلام، (1392 ه. ق)، نهج البلاغه، بینا.
- کلینی، محمد بن یعقوب (بیتا)، اصول کافی، تهران، انتشارات علمیه اسلامیه.
- مولوی، (بیتا)، مثنوی معنوی، بینا، نشر طلوع.
- نراقی، محمد مهدی (1383)، جامع السعادات، نجف، مطبعة النجف.
پینوشت
______________________________
1 ) Utilitarianism