فرهنگ پرسش گری و پاسخ گویی، لوازم و موانع نظارت جمعی (مقاله ترویجی حوزه)
درجه علمی: علمی-ترویجی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
نویسنده، در این نوشتار، به تبیین فرهنگ اثرگذار پرسش گری و پاسخگویی پرداخته، در آغاز آن را امری طبیعی تلقی نموده که از آغازین روزهای حیات بشری به وجود آمده و تا آخرین لحظات حیات تداوم دارد.
پرسش گری را در قالبهای گونه گون ارائه نموده و به تناسب آن پاسخگویی را هم در همان سطوح رده بندی نموده است. در عرصهی حکومت، مقولهی پرسش گری و پاسخگویی را به گونهای مطرح نموده که سبب جلب اعتماد سیاسی، بالارفتن ضریب مشارکت ملی، همیاری و همکاری شده و مانع ظهور استبداد گردد و از خطاها و نابهنجاریها جلوگیری نماید، اما در راستای این امر، موانعی را برشمرده، همچون خلط در مقولهی گزارش کار و پاسخ به سؤالها؛ یعنی مدیران، صرفاً به گزارش کارهای انجام شده میپردازند، بدون اینکه به کارهای انجام ناشده و ضروری اشاره کنند.
شعار زدگی و شعارگرایی، آسیبی دیگر در حوزهی پاسخگویی و پاسخ دهی تلقی میگردد، به گونهای که کارهای انجام شده کوچک را فوقالعاده بزرگ جلوه میدهند.
از جمله آسیبها، متهم نمودن پرسش گر میباشد، برای فرار از پاسخ دهی، سیاسی شدن بیش از حد نیاز متولیان و کارگزاران، فضایی را به وجود میآورد که میدانی برای فرهنگ پرسش گری و پاسخگویی باقی نمیگذارد.
برای گذر از این آسیبها باید روی آوردهایی باشد نظیر نظارت مستمر عقل جمعی و نهادینه شدن فرهنگ پرسش گری. عملکرد مثبت اهرمهای تأثیرگذار و مطلوبیت مکانیسم عمل، از جمله روی آوردهاییاند که قادر میباشند، فرهنگ فوق را از حالت آسیب زدگی گذر داده و به عنوان یک امر رایج آن را نهادینه نمایند.
پرسیدن را امری ذاتی و طبیعی دانستهاند، که از نخستین روزهای عمر انسان و با کوچکترین پرسشها - که گاه نه با زبان بلکه با نگاه و لمس پرسشگرانه - آغاز میشود و تا آخرین لحظهی حیات استمرار مییابد. بدیهی است که البته نه همهی پرسشها از یک گونهاند و نه فرایند ورود و خروج آنها به یک سان، پرسشهایی داریم از سر نادانیهای بسیط، پرسشهایی پس از آگاهی، پرسش هایی برای زدودن شک، پرسش هایی نسبی گرایانه و ایدهآلیستی برای تقویت و تحکیم شک، پرسشهایی برای اثبات جهل طرف مقابل و به اصطلاح مچگیری، پرسشهایی از سر بیکاری و بافتن، پرسش هایی برای از حقیقت سر برتافتن و پرسشهایی برای یافتن(1)؛ یافتن، پیمودن، بالارفتن و رشد کردن. در این میان، هر چند طریق پاسخگویی به هر یک از پرسشها متفاوت است، اما نه میتوان مانع پرسش گری شد و نه میتوان همهی پرسشها را متهم به غرض کرد و از پاسخ طفره رفت.
ارائهی پاسخهای متین و منطقی به پرسشها میتواند امنیت خاطر و آرامش فردی و اجتماعی و تعادل و نشاط را به همراه آورد ؛ روابط اجتماعی و حتی ضریب اعتماد سیاسی را افزایش دهد و تقویت کند و استمرار بخشد؛ و با کارامدی و گاه مشروعیت حاکمان را تثبیت و تحکیم کند؛ شور و شعور همکاری و همیاری و هماهنگی برانگیزد و استعدادهای فردی و جمعی را شکوفا سازد. هم از همین سیاق است که البته پرسش گری و پاسخگویی صحیح منجر به تقویت نظارت همگانی و کاهش خطاها و مفاسد حقیقی و حقوقی مدیران و سیستمها، و اعمال خرد جمعی به جای تشخیصهای سلیقهای فردی - که گاه رنگ استبداد میگیرد - میشود و پرسش گران را در سود و زیان و صحت و خطای روشها و نتایج شریک میکند، تا آنجا که پرسش گر خود در مقام پاسخگو و توجیه گر مینشیند و نسبت بین پرسشهای ذهنی و پاسخهای عینی معتدل و منطقی میشود.(2) البته تمام اینها مشروط به بهرهگیری صحیح و روشمند از مقولهی مفید پرسش گری و پاسخگویی است؛ مقولهای که، هر چند از قدیم، در فرهنگ دینی حضور داشته است.
در اینجا، به اختصار، نگاهی آسیب شناسانه به موانع پرسش گریهای سازنده و گریز گاههای پاسخگویی مفید خواهیم داشت.
1 ) خلط در مقوله گزارش کار و پاسخ به سؤالات:
بسیاری از مسؤولان، آگاهانه یا از سر ناآگاهی، به جای پاسخ دادن به سؤالات مستقیم و غیرمستقیم مردم، صرفاً، به ارائهی گزارشهایی از خدمات و فعالیتهای چشمگیر خود میپردازند! گزارش هایی که گاه هیچ ارتباطی با سؤالات شهروندان از آنان ندارد. در این شیوه، در واقع یک مدیر، مقام مسؤول (به معنای کسی که مورد سؤال است) را ندارد، بلکه فقط به عنوان یک مدیر با تکیه بر کارهای انجام شده در قلمرو مدیریتش و بدون اشاره به کارهای انجام نشده و اشتباهات و مفاسد محتمل در کارهای انجام پذیرفته، گزارش کار میدهد. این کار بدان میماند که دانش آموزی خود در جلسهی امتحان برای خویش سؤال طرح کند و از خودش گزارش تحصیلی بخواهد و سپس به خودش نمره بدهد. تفاوت این نمره با نمرهای که نتیجهی طرح سؤال توسط معلم باشد، روشن است.
2 ) گاه کار از مقام گزارش دادن هم افول میکند و به حضیض شعار دادن فردی میغلطد. اگر گزارش دادن، سطح آگاهی را افزایش میداد و حداقل به برخی پرسشها پاسخ میگفت، در شعار دادن هیچ منفعتی و مصلحتی دیده نمیشود، حرفهای کلی زدن، از ادبیات کلیشهای بهره گرفتن، شانتاژ کردن و کار کوچک را بزرگ و ضعف بزرگ را جزیی و نادیده گرفتن و گناه خطا و فساد خویش را به گردن دیگران انداختن، رایجترین روشهای مسؤولان شعارگرا است.
3 ) یکی از راههای فرار از پاسخگویی، متهم کردن پرسش گر است. اصولاً کسانی که ظرفیت تحمل انتقاد که نه، حتی سؤال را ندارند، به گونهای با سؤال و سؤال کننده برخورد میکنند که پرسش گر از سؤال کردن پشیمان میشود. وقتی برای شهروندان سؤال پیش میآید - حتی اگر این سؤال را دشمنان وارد کرده باشند - پاسخ به آن و آگاهی بخشی پیرامون جزئی و کلی آن ضرورت دارد. یعنی به دلیل آن که این سؤال را دشمنان طرح کردهاند، نمیتوان گفت پس جواب نمیخواهد. سؤال از جنس جهل است و کنار شبهه مینشیند، و اگر به آن توجه نشود شک و زیغ و اعوجاج به بار میآورد(3). در واقع دشمن تنها طرح سؤال نمیکند، بلکه با پاسخ غلط به آن پرسش غلط شبهه را تقویت میکند و فضا را تیره و مبهم میسازد.
4 ) مشکل دیگر فرهنگ پرسش گری و پاسخگویی، در سالهای اخیر، سیاسی شدن بیش از حد نیاز فضای جامعه است. این فضا، که در سالهای اخیر به شدت دو قطبی شده، موجب میشود بسیاری از مدیران که باید به سؤالات پاسخ بگویند، ابتدا به خاستگاههای سیاسی و جناحی پرسش و پرسشگر توجه کنند، آنگاه اگر پرسش از جانب طیف مقابل است، فرض بر مشکوک بودن و بوی توطئه استشمام کردن نهاده میشود، طبعاً فرض دیگر هم این است که از مدیران همسو و هم جناح که نباید انتقاد و سؤال کرد و به اصطلاح آنان را زیر سؤال برد. مضافاً آن که آنان را در مظان پرسش قرار دادن باعث تضعیف مدیران خدمت گزار میشود و این خیانت است.
مقام معظم رهبری که خود به جوانب مختلف این مسأله عنایت داشتند، در سخنرانی خود، در نوروز 1383 در مشهد مقدس، تأکید کردند که «قوای سه گانه و هیچ یک از دستگاهها نباید خود را از انتقاد و نقد منصفانه مصون بدانند.» تا آنجا که ایشان علاوه بر «مجموعههای تحت نظر دولت» از دیگر مجموعهها که حتی میتوانند زیر نظر رهبری باشند (همچون صدا و سیما) نام بردند که باید به مردم توضیح دهند مثلاً «به منظور مقابله با تهاجم فرهنگی و بارور کردن فرهنگ انقلابی و اسلامی و عمومیت بخشیدن به آن چه اقداماتی انجام دادهاند؟». ایشان حتی به نمایندگان مجلس هفتم تذکر دادند که «باید بدانند مردم با نمایندگان عقد اخوت نبستهاند و آنان از نمایندهی خود انتظار کار، تلاش، ابتکار، مشارکت در کارها و لوایح مهم و عمل براساس اهداف اسلامی را دارند.»
سیاسی کردن بستر بحثِ اصالتاً فرهنگیِ پرسش و پاسخ، آسیبی جدیتر نیز وارد میکند؛ سؤالات و مسائل عمیق و پیچیده را سطحی و ساده میسازد و آنگاه به زعم خود پاسخی سطحیتر نیز برایش مییابد. مثلاً وقتی پرسیده میشود چرا به زعم موفقیتهای فراوان اقتصادی، فاصلهی طبقاتی بیشتر شده، یا چرا نسلی که پس از انقلاب اسلامی به دنیا آمده، و در مدارس و دانشگاههای جمهوری اسلامی آموزش و پرورش یافته، دچار آسیب شدید تهاجم فرهنگی شده، پاسخ داده میشود که به دلیل حاکمیت فلان جناح. روشن است که لابد راه حل پیشنهادی هم برای حل زیربنایی مشکل، به حکومت رسیدن جناح دیگر است. در این فضاست که اصل مسأله فراموش میشود و یافتن راهحلهای اساسی و کارشناسانه مورد کم توجهی و تحت تأثیر فشار هیاهوهای سیاسی قرار میگیرد.
5 ) استناد به آمار و ارقام و نظرسنجیهای متفاوت و گاه متناقض میزان جرائم، تعداد معتادان، وضعیت بیماریهای مسری چون ایدز و هپاتیت، نرخ بیکاری، نرخ تورم، نرخ رشد ناخالص ملی، میزان رضایت مندی مردم از دستگاهها، میزان جمعیت زیرخط فقر، عدد خط قرمز فقر و... از این شمارند.
* * *
اینک مناسب است قدری دقیقتر و عمیقتر سراغ زمینههای فرهنگی - اجتماعی مشکلات پرسش گری و پاسخگویی در کشورمان برویم. واقعیت این است که در فرهنگ جامعه، نظارت مستمر عقل جمعی رواج ندارد و نهادینه نشده است. عدهای در صف نانوایی ایستادهاند و میبینند که نانوا نان را بیکیفیت ارائه میکند؛ آنان بین خود انتقاد میکنند، اما هیچ یک به نانوا تذکر نمیدهند. همه در اتوبوس نشسته و از نیامدن راننده عصبانی هستند، اما به رانندهای که بیخیال کنار اتوبوس ایستاده و سیگار میکشد، تذکر نمیدهند.
میدانیم که اگر به این افراد بگوییم چرا از حقتان دفاع نمیکنید و تذکر نمیدهید، معمولاً، میگویند فایده ندارد. این در حالی است که بسیار از آنان حتی یک بار امتحان نکردهاند که ببینند فایده دارد یا خیر. تذکر معمولاً با یک نفر و یک بار نتیجه نمیدهد و نیاز به تکرار دارد؛ ضمن آن که تذکر، راههای متعدد رسمی و غیررسمی دارد که در صورتی که درست انجام شود، در اکثر موارد به نتیجه میرسد. اما متأسفانه این فرهنگ تقویت نشده، کاری که از مهمترین وظایف رسانهای فرهنگی عمومی است. در نظرسنجی انجام شده در سال 1382 در شهر مشهد، گفته شد که کمتر از 10 درصد مردم حتی اسم نمایندگان خود در مجلس را میدانند، چه برسد به آن که با نمایندهی خود ارتباط داشته باشند، او را مورد پرسش قرار دهند و مطالبات خود را، چه از مجلس و چه از دیگر دستگاهها، از طریق او منتقل و پیگیری کنند.
میزان اهمیت و کارکرد و مکانیسم عمل اهرمهای نظارتی و دولتی برای اکثر مردم ناشناخته است.
در پایان پیشنهاد میشود برای گریز از تشریفاتی شدن پیامهای نوروزی مقام معظم رهبری و توجه جدی به سالنامهایی که از سال 1378 به این سو توسط معظم له اعلام میشود و انتظار آن است که منشور کلی آن سال و منطق و انضباط مستمر سالهای آینده باشد، بلافاصله پس از اعلام نظر رهبری، فرد یا نهاد یا دفتر ویژهای پیگیری و تحقق فرمایشات ایشان را برعهده بگیرد و در آخر سال خود نیز یکی از مهمترین نهادهای پاسخگو به رهبری و ملت باشد، تا به روشنی معلوم شود خواستههای برحق ملت و رهبری تا چه حد مورد توجه عملی مدیران بوده است.
همچنین از هم اینک، باید تذکر داد که نزدیک شدن به روزهای پایانی سال پاسخگویی، نباید برخی مدیران را ذوق زده کند که سال پاسخگویی هم به خیر و خوشی تمام شد! حافظهی تاریخ چندان ضعیف نیست و قضاوت آیندگان ننگ و عار یا عزت و افتخار ابدی میآورد؛ همچنان که پروندهی عدل الهی سنگینی «ذرّه» را میسنجد، و حساب و کتاب و عقاب بس جدی است. ضمن آن که امید است با تقویت سیستمهای نظارتی در درون نظام نیز حساب و کتاب و میزان و قسط، در کنار تقدیر و تشکر، با جدیت تمام بر پا شود.
پینوشتها
______________________________
1 ) در این باره نگاه کنید به سخن لطیف حضرت امام علی علیهالسلام در نهج البلاغه، (ترجمه دکتر سید جعفر شهیدی)، حکمت 320).
2 ) میدانیم که در برخی از نظامهای سیاسی به اصطلاح دموکراتیک به جای سرکوب یا حذف اپوزسیون منتقد او را وارد چرخهی همان سیستمی میکنند که بدان منتقد است. به تدریج هم منتقد کوتاه میآید و هم اگر طرحی اصلاحی دارد اجرا میکند و هم از این پس باید پاسخگو و مدافع همان سیستم باشد. البته این کار بسیار خطیر و ظریف است، نه به آن آسانی که برخی گمان کردند میتوان یک شبه معاند را موافق کرد. گاه معاند میآید تا موافقین را نیز مخالف کند، نه آنکه از مواضعش کوتاه بیاید و سیستم را بپذیرد.
3 ) امیرالمؤمنین علی علیهالسلام در آسیبشناسی ظهور و رشد خوارج میفرماید: «انها اصبحنا نقاتل اخواننا فی الاسلام علی ما دخل فیه من الزیغ و الاعوجاج و الشبهه و التأویل» امروز پیکار ما با برادران مسلمانی است که دودلی و کجبازی در اسلامشان راه یافته است و شبهت و تأویل با اعتقاد و یقین دربافته است. (نهجالبلاغه، همان، خطبه 122).
پرسش گری را در قالبهای گونه گون ارائه نموده و به تناسب آن پاسخگویی را هم در همان سطوح رده بندی نموده است. در عرصهی حکومت، مقولهی پرسش گری و پاسخگویی را به گونهای مطرح نموده که سبب جلب اعتماد سیاسی، بالارفتن ضریب مشارکت ملی، همیاری و همکاری شده و مانع ظهور استبداد گردد و از خطاها و نابهنجاریها جلوگیری نماید، اما در راستای این امر، موانعی را برشمرده، همچون خلط در مقولهی گزارش کار و پاسخ به سؤالها؛ یعنی مدیران، صرفاً به گزارش کارهای انجام شده میپردازند، بدون اینکه به کارهای انجام ناشده و ضروری اشاره کنند.
شعار زدگی و شعارگرایی، آسیبی دیگر در حوزهی پاسخگویی و پاسخ دهی تلقی میگردد، به گونهای که کارهای انجام شده کوچک را فوقالعاده بزرگ جلوه میدهند.
از جمله آسیبها، متهم نمودن پرسش گر میباشد، برای فرار از پاسخ دهی، سیاسی شدن بیش از حد نیاز متولیان و کارگزاران، فضایی را به وجود میآورد که میدانی برای فرهنگ پرسش گری و پاسخگویی باقی نمیگذارد.
برای گذر از این آسیبها باید روی آوردهایی باشد نظیر نظارت مستمر عقل جمعی و نهادینه شدن فرهنگ پرسش گری. عملکرد مثبت اهرمهای تأثیرگذار و مطلوبیت مکانیسم عمل، از جمله روی آوردهاییاند که قادر میباشند، فرهنگ فوق را از حالت آسیب زدگی گذر داده و به عنوان یک امر رایج آن را نهادینه نمایند.
پرسیدن را امری ذاتی و طبیعی دانستهاند، که از نخستین روزهای عمر انسان و با کوچکترین پرسشها - که گاه نه با زبان بلکه با نگاه و لمس پرسشگرانه - آغاز میشود و تا آخرین لحظهی حیات استمرار مییابد. بدیهی است که البته نه همهی پرسشها از یک گونهاند و نه فرایند ورود و خروج آنها به یک سان، پرسشهایی داریم از سر نادانیهای بسیط، پرسشهایی پس از آگاهی، پرسش هایی برای زدودن شک، پرسش هایی نسبی گرایانه و ایدهآلیستی برای تقویت و تحکیم شک، پرسشهایی برای اثبات جهل طرف مقابل و به اصطلاح مچگیری، پرسشهایی از سر بیکاری و بافتن، پرسش هایی برای از حقیقت سر برتافتن و پرسشهایی برای یافتن(1)؛ یافتن، پیمودن، بالارفتن و رشد کردن. در این میان، هر چند طریق پاسخگویی به هر یک از پرسشها متفاوت است، اما نه میتوان مانع پرسش گری شد و نه میتوان همهی پرسشها را متهم به غرض کرد و از پاسخ طفره رفت.
ارائهی پاسخهای متین و منطقی به پرسشها میتواند امنیت خاطر و آرامش فردی و اجتماعی و تعادل و نشاط را به همراه آورد ؛ روابط اجتماعی و حتی ضریب اعتماد سیاسی را افزایش دهد و تقویت کند و استمرار بخشد؛ و با کارامدی و گاه مشروعیت حاکمان را تثبیت و تحکیم کند؛ شور و شعور همکاری و همیاری و هماهنگی برانگیزد و استعدادهای فردی و جمعی را شکوفا سازد. هم از همین سیاق است که البته پرسش گری و پاسخگویی صحیح منجر به تقویت نظارت همگانی و کاهش خطاها و مفاسد حقیقی و حقوقی مدیران و سیستمها، و اعمال خرد جمعی به جای تشخیصهای سلیقهای فردی - که گاه رنگ استبداد میگیرد - میشود و پرسش گران را در سود و زیان و صحت و خطای روشها و نتایج شریک میکند، تا آنجا که پرسش گر خود در مقام پاسخگو و توجیه گر مینشیند و نسبت بین پرسشهای ذهنی و پاسخهای عینی معتدل و منطقی میشود.(2) البته تمام اینها مشروط به بهرهگیری صحیح و روشمند از مقولهی مفید پرسش گری و پاسخگویی است؛ مقولهای که، هر چند از قدیم، در فرهنگ دینی حضور داشته است.
در اینجا، به اختصار، نگاهی آسیب شناسانه به موانع پرسش گریهای سازنده و گریز گاههای پاسخگویی مفید خواهیم داشت.
1 ) خلط در مقوله گزارش کار و پاسخ به سؤالات:
بسیاری از مسؤولان، آگاهانه یا از سر ناآگاهی، به جای پاسخ دادن به سؤالات مستقیم و غیرمستقیم مردم، صرفاً، به ارائهی گزارشهایی از خدمات و فعالیتهای چشمگیر خود میپردازند! گزارش هایی که گاه هیچ ارتباطی با سؤالات شهروندان از آنان ندارد. در این شیوه، در واقع یک مدیر، مقام مسؤول (به معنای کسی که مورد سؤال است) را ندارد، بلکه فقط به عنوان یک مدیر با تکیه بر کارهای انجام شده در قلمرو مدیریتش و بدون اشاره به کارهای انجام نشده و اشتباهات و مفاسد محتمل در کارهای انجام پذیرفته، گزارش کار میدهد. این کار بدان میماند که دانش آموزی خود در جلسهی امتحان برای خویش سؤال طرح کند و از خودش گزارش تحصیلی بخواهد و سپس به خودش نمره بدهد. تفاوت این نمره با نمرهای که نتیجهی طرح سؤال توسط معلم باشد، روشن است.
2 ) گاه کار از مقام گزارش دادن هم افول میکند و به حضیض شعار دادن فردی میغلطد. اگر گزارش دادن، سطح آگاهی را افزایش میداد و حداقل به برخی پرسشها پاسخ میگفت، در شعار دادن هیچ منفعتی و مصلحتی دیده نمیشود، حرفهای کلی زدن، از ادبیات کلیشهای بهره گرفتن، شانتاژ کردن و کار کوچک را بزرگ و ضعف بزرگ را جزیی و نادیده گرفتن و گناه خطا و فساد خویش را به گردن دیگران انداختن، رایجترین روشهای مسؤولان شعارگرا است.
3 ) یکی از راههای فرار از پاسخگویی، متهم کردن پرسش گر است. اصولاً کسانی که ظرفیت تحمل انتقاد که نه، حتی سؤال را ندارند، به گونهای با سؤال و سؤال کننده برخورد میکنند که پرسش گر از سؤال کردن پشیمان میشود. وقتی برای شهروندان سؤال پیش میآید - حتی اگر این سؤال را دشمنان وارد کرده باشند - پاسخ به آن و آگاهی بخشی پیرامون جزئی و کلی آن ضرورت دارد. یعنی به دلیل آن که این سؤال را دشمنان طرح کردهاند، نمیتوان گفت پس جواب نمیخواهد. سؤال از جنس جهل است و کنار شبهه مینشیند، و اگر به آن توجه نشود شک و زیغ و اعوجاج به بار میآورد(3). در واقع دشمن تنها طرح سؤال نمیکند، بلکه با پاسخ غلط به آن پرسش غلط شبهه را تقویت میکند و فضا را تیره و مبهم میسازد.
4 ) مشکل دیگر فرهنگ پرسش گری و پاسخگویی، در سالهای اخیر، سیاسی شدن بیش از حد نیاز فضای جامعه است. این فضا، که در سالهای اخیر به شدت دو قطبی شده، موجب میشود بسیاری از مدیران که باید به سؤالات پاسخ بگویند، ابتدا به خاستگاههای سیاسی و جناحی پرسش و پرسشگر توجه کنند، آنگاه اگر پرسش از جانب طیف مقابل است، فرض بر مشکوک بودن و بوی توطئه استشمام کردن نهاده میشود، طبعاً فرض دیگر هم این است که از مدیران همسو و هم جناح که نباید انتقاد و سؤال کرد و به اصطلاح آنان را زیر سؤال برد. مضافاً آن که آنان را در مظان پرسش قرار دادن باعث تضعیف مدیران خدمت گزار میشود و این خیانت است.
مقام معظم رهبری که خود به جوانب مختلف این مسأله عنایت داشتند، در سخنرانی خود، در نوروز 1383 در مشهد مقدس، تأکید کردند که «قوای سه گانه و هیچ یک از دستگاهها نباید خود را از انتقاد و نقد منصفانه مصون بدانند.» تا آنجا که ایشان علاوه بر «مجموعههای تحت نظر دولت» از دیگر مجموعهها که حتی میتوانند زیر نظر رهبری باشند (همچون صدا و سیما) نام بردند که باید به مردم توضیح دهند مثلاً «به منظور مقابله با تهاجم فرهنگی و بارور کردن فرهنگ انقلابی و اسلامی و عمومیت بخشیدن به آن چه اقداماتی انجام دادهاند؟». ایشان حتی به نمایندگان مجلس هفتم تذکر دادند که «باید بدانند مردم با نمایندگان عقد اخوت نبستهاند و آنان از نمایندهی خود انتظار کار، تلاش، ابتکار، مشارکت در کارها و لوایح مهم و عمل براساس اهداف اسلامی را دارند.»
سیاسی کردن بستر بحثِ اصالتاً فرهنگیِ پرسش و پاسخ، آسیبی جدیتر نیز وارد میکند؛ سؤالات و مسائل عمیق و پیچیده را سطحی و ساده میسازد و آنگاه به زعم خود پاسخی سطحیتر نیز برایش مییابد. مثلاً وقتی پرسیده میشود چرا به زعم موفقیتهای فراوان اقتصادی، فاصلهی طبقاتی بیشتر شده، یا چرا نسلی که پس از انقلاب اسلامی به دنیا آمده، و در مدارس و دانشگاههای جمهوری اسلامی آموزش و پرورش یافته، دچار آسیب شدید تهاجم فرهنگی شده، پاسخ داده میشود که به دلیل حاکمیت فلان جناح. روشن است که لابد راه حل پیشنهادی هم برای حل زیربنایی مشکل، به حکومت رسیدن جناح دیگر است. در این فضاست که اصل مسأله فراموش میشود و یافتن راهحلهای اساسی و کارشناسانه مورد کم توجهی و تحت تأثیر فشار هیاهوهای سیاسی قرار میگیرد.
5 ) استناد به آمار و ارقام و نظرسنجیهای متفاوت و گاه متناقض میزان جرائم، تعداد معتادان، وضعیت بیماریهای مسری چون ایدز و هپاتیت، نرخ بیکاری، نرخ تورم، نرخ رشد ناخالص ملی، میزان رضایت مندی مردم از دستگاهها، میزان جمعیت زیرخط فقر، عدد خط قرمز فقر و... از این شمارند.
* * *
اینک مناسب است قدری دقیقتر و عمیقتر سراغ زمینههای فرهنگی - اجتماعی مشکلات پرسش گری و پاسخگویی در کشورمان برویم. واقعیت این است که در فرهنگ جامعه، نظارت مستمر عقل جمعی رواج ندارد و نهادینه نشده است. عدهای در صف نانوایی ایستادهاند و میبینند که نانوا نان را بیکیفیت ارائه میکند؛ آنان بین خود انتقاد میکنند، اما هیچ یک به نانوا تذکر نمیدهند. همه در اتوبوس نشسته و از نیامدن راننده عصبانی هستند، اما به رانندهای که بیخیال کنار اتوبوس ایستاده و سیگار میکشد، تذکر نمیدهند.
میدانیم که اگر به این افراد بگوییم چرا از حقتان دفاع نمیکنید و تذکر نمیدهید، معمولاً، میگویند فایده ندارد. این در حالی است که بسیار از آنان حتی یک بار امتحان نکردهاند که ببینند فایده دارد یا خیر. تذکر معمولاً با یک نفر و یک بار نتیجه نمیدهد و نیاز به تکرار دارد؛ ضمن آن که تذکر، راههای متعدد رسمی و غیررسمی دارد که در صورتی که درست انجام شود، در اکثر موارد به نتیجه میرسد. اما متأسفانه این فرهنگ تقویت نشده، کاری که از مهمترین وظایف رسانهای فرهنگی عمومی است. در نظرسنجی انجام شده در سال 1382 در شهر مشهد، گفته شد که کمتر از 10 درصد مردم حتی اسم نمایندگان خود در مجلس را میدانند، چه برسد به آن که با نمایندهی خود ارتباط داشته باشند، او را مورد پرسش قرار دهند و مطالبات خود را، چه از مجلس و چه از دیگر دستگاهها، از طریق او منتقل و پیگیری کنند.
میزان اهمیت و کارکرد و مکانیسم عمل اهرمهای نظارتی و دولتی برای اکثر مردم ناشناخته است.
در پایان پیشنهاد میشود برای گریز از تشریفاتی شدن پیامهای نوروزی مقام معظم رهبری و توجه جدی به سالنامهایی که از سال 1378 به این سو توسط معظم له اعلام میشود و انتظار آن است که منشور کلی آن سال و منطق و انضباط مستمر سالهای آینده باشد، بلافاصله پس از اعلام نظر رهبری، فرد یا نهاد یا دفتر ویژهای پیگیری و تحقق فرمایشات ایشان را برعهده بگیرد و در آخر سال خود نیز یکی از مهمترین نهادهای پاسخگو به رهبری و ملت باشد، تا به روشنی معلوم شود خواستههای برحق ملت و رهبری تا چه حد مورد توجه عملی مدیران بوده است.
همچنین از هم اینک، باید تذکر داد که نزدیک شدن به روزهای پایانی سال پاسخگویی، نباید برخی مدیران را ذوق زده کند که سال پاسخگویی هم به خیر و خوشی تمام شد! حافظهی تاریخ چندان ضعیف نیست و قضاوت آیندگان ننگ و عار یا عزت و افتخار ابدی میآورد؛ همچنان که پروندهی عدل الهی سنگینی «ذرّه» را میسنجد، و حساب و کتاب و عقاب بس جدی است. ضمن آن که امید است با تقویت سیستمهای نظارتی در درون نظام نیز حساب و کتاب و میزان و قسط، در کنار تقدیر و تشکر، با جدیت تمام بر پا شود.
پینوشتها
______________________________
1 ) در این باره نگاه کنید به سخن لطیف حضرت امام علی علیهالسلام در نهج البلاغه، (ترجمه دکتر سید جعفر شهیدی)، حکمت 320).
2 ) میدانیم که در برخی از نظامهای سیاسی به اصطلاح دموکراتیک به جای سرکوب یا حذف اپوزسیون منتقد او را وارد چرخهی همان سیستمی میکنند که بدان منتقد است. به تدریج هم منتقد کوتاه میآید و هم اگر طرحی اصلاحی دارد اجرا میکند و هم از این پس باید پاسخگو و مدافع همان سیستم باشد. البته این کار بسیار خطیر و ظریف است، نه به آن آسانی که برخی گمان کردند میتوان یک شبه معاند را موافق کرد. گاه معاند میآید تا موافقین را نیز مخالف کند، نه آنکه از مواضعش کوتاه بیاید و سیستم را بپذیرد.
3 ) امیرالمؤمنین علی علیهالسلام در آسیبشناسی ظهور و رشد خوارج میفرماید: «انها اصبحنا نقاتل اخواننا فی الاسلام علی ما دخل فیه من الزیغ و الاعوجاج و الشبهه و التأویل» امروز پیکار ما با برادران مسلمانی است که دودلی و کجبازی در اسلامشان راه یافته است و شبهت و تأویل با اعتقاد و یقین دربافته است. (نهجالبلاغه، همان، خطبه 122).