آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۵

چکیده

متن

به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست     عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
قبل از این که درباره‏ی تمدن‏ها بحث شود و گفتگوی میان آنها مطرح شده و آراء و عقاید موجود بررسی گردد، ضروری است تا نحوه‏ی برخورد ما با مسأله مشخص شود و به عبارت دیگر، متدولوژی تحقیق در این زمینه مشخص گردد. بهتر است در این باره، بدون بحث تفصیلی، بپذیریم که شیوه‏ی پژوهش معمول دانشمندان، همانا، برخورد از آزمون برآمده، تاریخی و منطقی است و لازم است گذشته و چگونگی تکامل تاریخی تمدن‏ها، تقابل آنها و وحدت و پیوند آنها، عناصر دیرپای تمدن‏ها، روابط متقابل آنها، عمل‏ها و عکس‏العمل‏ها و تأثیر متقابل آنها مطالعه گردد و وضعیت کنونی تمدن‏ها، خصوصیات تمدن‏ها در عصر کنونی، وجوه اشتراک و افتراق آنها، مؤثر و مفید بودن آنها در راه اعتلای معنوی و مادی بشر، مورد تدقیق و تحقیق قرار گیرد. مسلماً نتایجی که در پایان به دست می‏آید، ارزشمند خواهد بود. به ویژه آن گاهی که تأثیر عملی برای زندگی آتی بشر، در تحکیم، درک و تفاهم متقابل، داشته باشد.
همچنین مهم است بدانیم محرک‏هایی که تمدن و فرهنگ را در ادوار تاریخ و حال حاضر هدایت می‏کند، کدام‏ها بوده است که توانسته، یا می‏تواند، چرخ‏های تمدن را به حرکت درآورد، طوری که وایتهد درباره‏ی تمدن می‏گوید:
اصول توجه به زیبایی و عقل، محرک فرهنگ و تمدن یونانی به شمار می‏رود.(1)(وایتهد، 1925 ، 80)
در حال حاضر هم بهتر است که این محرک‏ها مشخص گردند، که برای ایضاح آن لازم است بحثی صورت بگیرد. صاحب نظران تاریخ تمدن، با تشریح این محرک‏ها، به خوبی خواهند توانست غایت و هدف این تفکر را روشن گردانند.
جهان ما جهان وحدت در تنوع است. وحدت آن چیزی است که همه چیز را دربرگیرد و مسلماً زمانی که می‏گوییم همه چیز، مسأله‏ی تنوع مطرح می‏شود. اگر این تنوع نباشد، جهان، گونه‏ای بی‏ارزش و ملال‏آور می‏شود و با این توصیف، اکنون شما با من همگام خواهید شد که تنوع، در ذات عالم، امری بایسته و ضروری است. حال باید به این نکته رسید که با فرض این تنوع و پذیرش الزامانه‏ی آن، چگونه می‏توان در عین تنوع، وحدت را تأمین نموده و استحکام بخشید و چندی و چونی آن را توضیح داد.
به عبارت دیگر، باید در صدد تبیین این نکته برآییم که چگونه می‏توان به وحدت رسید و محرک‏های درونی، برای دست‏یابی به چنین وحدتی، کدامند؟
تا اینجا ما به سه موضوع برخوردیم:
1 ) شیوه‏ی پژوهش در مسأله؛
2 ) محرک‏های تمدن برای گفتگو و وحدت؛
3 ) جهان متنوع در وحدتی عالی.
اکنون، اگر به تاریخ بنگریم و اندیشه‏های وحدت طلبی و پیوند ساز انسان به جهان را در پویه‏ی تاریخ بررسی نماییم، خواهیم دید که این اندیشه و عوامل محرک آن همواره در تاریخ موجود بوده است.
در اوپانیشادهای کهن طرح مسأله‏ی وحدت تمدن‏ها و نزدیکی و پیوند آنها با یکدیگر، مطرح شده و دانشمندان و نویسندگان بزرگ، همواره، آن را به نحوی مطرح نموده‏اند، به طوری که در زمانه‏ی نزدیک به ما، رابیندرنات تاگور، مهاتماگاندی، ژان پل سارتر، و ... هر کدام به سهم خود و صدها عالم و اندیشمند دیگر، فکر وحدت جهانی و ایجاد روابط متقابل و مفید را میان فرهنگ‏ها مطرح نموده‏اند و پیکارهای بر حقی هم در این راه کرده‏اند.
رومن رولان به نقل از گفتار تاگور می‏نگارد:
من به اتحاد واقعی شرق و غرب معتقدم. تمام افتخارات بشری به من نیز تعلق دارد. شخصیت بیکران آدمی به جز در هماهنگی باشکوه تمام نژادهای انسانی تکمیل نخواهد شد... مسأله امروز یک مسأله‏ی جهانی است. هیچ ملتی نمی‏تواند با بریدن از سایر ملل رستگار شود. یا همه با هم نجات می‏یابند و یا همه با هم نابود شوند.(2) و (3) (شایگان 1379) و (رولان 1921 ، 157)
تصوف اسلامی مالامال از فلسفه‏ی انسان سالاری است و در اشعار سنایی، عطار، مولانا، خیام و بیدل، پیام‏هایی برای یگانگی بشر و تعالی روحی انسان در بعد جهانی آن وجود دارد، به طوری که مولانا جلال‏الدین بلخی می‏گوید:چون که بیرنگی اسیر رنگ شد     موسی‏ای با موسی‏ای در جنگ شد
یا حافظ می‏گوید:غلام همت آنم که زیر چرخ کبود     ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است
موجودیت این افکار، در جریان تاریخ، خود گواه نیرومندی است که وجوه اشتراک و عوامل محرکی، از درون، برای وحدت و در نتیجه سعادت بشری وجود دارد.
محرک‏های گفتگو و وحدت اکنون به راحتی می‏توانیم محرک‏ها در گفتگوی تمدن‏ها و تحقق آن را به طور لموس و معین بیان داریم.
1 ) وجود نوعی تصوف در ملل مختلف
تصوف اسلامی، خود یکی از اساسی‏ترین مبانی فکری را برای وحدت و یگانگی داراست، و همین تصوف موجب شده ملت‏هایی که در درون خودشان، دارای نوعی تصوفند، با این تصوف (عرفان مثبت) رویاروی شوند و از آن تأثیر بگیرند و لذا نوعی شباهت میان تصوف اسلامی با امثال دیگر تصوف‏ها حاصل شده است، و همین مسأله می‏تواند به نوعی محرک وحدت و گفتگو باشد، زیرا شباهت‏ها و اشتراکات زیادی وجود دارد. این وجوه اشتراک باید درک و دریافت شوند و تفکیک‏های لازم هم صورت بگیرد، تا در نتیجه‏ی این پیرایش‏ها و تفکیک‏ها و رسیدن به قلمروهای مشترک، به ایده‏ی گفتگوی بین ملت‏ها و تمدن‏ها نایل شد.
در همین خصوص اگر بگوییم محرک اساسی در عصر ما برای انسان و تمدن انسانی عبارت است از : تسلط؛ تسلط بر نفس (که در همه عرفان‏ها و تصوف‏ها وجود دارد)، تسلط بر طبیعت و جهان پیرامون خودمان، در همه‏ی این عرفان‏ها، تسلط ظالمانه بر انسان‏های دیگر، شدیداً، نهی شده است، زیرا وقتی که تسلط بر نفس خود مطرح است، تسلط بر دیگر انسان‏ها مجالی نمی‏یابد و همین، خود زمینه‏ساز و محرکی برای وحدت خواهد بود و می‏تواند در تأمین پیوندها و استحکام وحدت جهانی کمک مؤثری بنماید. درباره‏ی تسلط یا حاکمیت بر نفس سخن‏ها فراوان بوده، اما چون مورد اشاره ما قرار گرفت، باید یادآور شد که هدف از شناخت و معرفت هر چه بیشتر نفس و تسلط بر آن، در حقیقت معرفت و تسلط بر جهان کوچک، اما خیلی با اهمیت است. این تسلط، مقدمه‏ی تسلط بر طبیعت پیرامون ما خواهد گردید و در این سیر و سفر، مسلم است که تأثیر متقابل خود را نیز دربردارد، چنانکه در گذشته‏ها بارها این تلاش‏ها صورت پذیرفته است و این، یکی از امور معقول در سرگذشت آدمی بوده و می‏باشد. تلاش انسان‏ها برای تسخیر طبیعت و تسلط بر آن، مبارزه‏ی دائمی خواهد بود که مردمان سیاره‏ی ما را در راه نیل به آن متحد خواهد ساخت. زمین ما اگر مرکز کائنات، به مفهوم جغرافیایی آن نیست، تا آنجا که ما می‏دانیم، مرکز فرهنگی کائنات، به مفهوم فلسفی کلمه، هست و می‏باشد. این مرکز معرفتی به شناخت خود و دیگران پرداخته و می‏پردازد، و این دیگر پرواز پندار نیست. البته در این زمینه، کارهای عمده‏ای هم صورت گرفته و تا حدودی به واقعیت مبدل گشته و این، راه ما آدمیان است. با آنکه در خم اول کوچه‏ایم اما راهی است که هزاران سال است آن را طی می‏کنیم. گام نخست آن توسط انسان‏های نخستین آغاز گردیده است و در قرون بعد از رنسانس اروپا، تحول عمده‏ای رخ داده و سرعت بیشتری کسب نموده و در اواخر قرن بیستم، آهنگ رشد معرفت انسان از ساختار بیولوژیک و سایکولوژیک خودش تا نظام‏های شمسی، در دور دست‏ها، سریع‏تر گردیده و این پروسه‏ای است که لاینقطع، و خوشبختانه با رشد علوم و اختصاصی شدن هر چه بیشتر رشته‏های علمی، با دقت تمام صورت می‏گیرد و هر کشف و اختراع، در هر سطحی که باشد، در اسرع وقت به مراکز علمی و تحقیقاتی و حتی به همه‏ی جهانیان رسانده می‏شود و این، خود، یکی از زمینه‏های ضروری و مهم برای مساعی مشترک به خاطر تسلط بر طبیعت به شمار می‏آید و در حقیقت، نمادی از خود جمعی آدمیان است.
بالاخره با آنکه تسلط بر روندها امری دشوار است، ولی در عین حال امری است ممکن و غایی و برجسته‏ترین محرک مبارزه‏ی عام بشری در راه رسیدن به وحدت پنداشته و محسوب می‏گردد.
2 ) مبارزه جهت تکامل
یکی دیگر از محرک‏های اساسی، همانا مبارزه به خاطر ارتقا و تکامل سطح شعور و، در مجموع، آگاهی آدمی است. این محرک، مانند محرک تسلط، در وجود انسان و نفس وی نهفته است. انسان، پیوسته در پی افزونی آگاهی خویش از چگونگی ماهیت‏ها و پدیده‏ها و پدیدارها است. با آنکه این مسأله از رشدی هماهنگ برخوردار نیست و سطوح متفاوتی دارد، اما در عین حال اگر بشود
برنامه‏ریزی کرد و طراحی نمود، به نوبه خود، می‏تواند زمینه‏ی خوبی برای یگانگی و اتحاد هر چه بیشتر گردد، زیرا اهداف مشترک، راه رسیدن واحد و مبارزه‏ی واحد می‏خواهد.
گفتگوی تمدن‏ها در ماهیت امر، جریانی است لاینقطع و دوام دار، که خود این گفتگو، مراحلی را باید طی کند تا به قوام و پختگی لازم برسد. نخست باید در سطح حوزه‏های اسلامی (کشورهای اسلامی) گفتگوها و تفاهماتی به عمل آید، و همسویی‏هایی صورت بگیرد، مثلاً در کشورهای مسلمان عربی، کشورهای غیر عرب، به ویژه ایران، افغانستان، هند، پاکستان، کشورهای آسیای مرکزی و قفقاز، گفتگوهای سازنده‏ای میان شرق اسلامی و شرق بودایی و در گام دوم، تمدن کنفوسیوسی (چینی) تا در نتیجه زمینه مساعدی پیدا شود و نیز بسترهای گفتگوی ادیان با تمدن مسیحی و یا غرب مسیحی فراهم گردد.
3 ) دردهای مشترک آدمیان
یکی دیگر از محرک‏ها، که می‏تواند نقش کلیدی و محوری در این زمینه داشته باشد و خیلی ارزنده است، همانا دردهای مشترک آدمیان است. غلبه بر این دردها، آلام و معایب، نیازمند به جستجوی راه‏های معقول انسانی برای تقلیل و حتی زدودن آنهاست و در واقع، امری خطیر و حساس است. زیرا دردهای مشترکی میان آدمیان وجود دارد که همه‏ی آنها را در رنج انداخته و وجدانشان را آزار می‏دهد. قسمتی از این دردها منشأ اجتماعی دارند که روح بشری را آزرده کرده و می‏آزارد و انسان را خرد می‏کند، از جمله این دردهای عام و مشترک، فقر جهانی، جهل جهانی، استبداد و ظلم در سطوح و اشکال مختلف آن است. مهاجرت‏ها، محرومیت‏ها، آدم فروشی‏ها، کشتارهای جمعی، تولید بلاانقطاع اسلحه و به ویژه اسلحه‏ی ذره‏ای (اتمی) و... بشریتی را به وجود آورده که در پی فریب همنوعان خود است. و لذا اکثریت توده‏های انسانی در معرض این خطرهای خود ساخته هستند.
داغ آوارگی انسان‏ها از سرزمین‏های خودشان، از قرنی به قرنی انتقال یافته و قرن بیست و یکم با آوارگی‏های جمعی و بی‏خانمانی‏های طیفی و کشوری و گروهی آغاز شده است. با آنکه این دردها شاید بتواند به نوبه‏ی خود درک‏ها را بار آورد و بشریت را به سوی درک متقابل جهانی وادارد، ولی در حال حاضر جانکاه و طاقت فرسا می‏باشد.
نفع طلبی و سودجویی‏های حریصانه‏ی قدرت‏های بزرگ، نگذاشته انسان معاصر به راحتی و امنیت لازم حیات خویش دست یابد. بدین جهت یکی از مطلوب ترین بحث‏ها این است، که چگونه این ترس و دلهره فروریخته شود و جلو تجاوز قدرت‏های مسلط متجاوز گرفته شود.
این مسأله از اساسی‏ترین محورها و بحث‏های گفتگوی تمدن‏هاست، که در صورت تأمین و حصول، بزرگ‏ترین گام در کلیت تاریخ بشری برداشته شده است.
البته در هر گفتگویی باید هویت و شخصیت خود را حفظ کرد تا گفتگو سودمند باشد، که در این رابطه بیشترین مسأله‏ی قابل طرح، رابطه‏ی تاریخی جوامع است و اگر بپذیریم که بشریت در هر جایی که بوده، دست به آفرینش‏هایی زده و گامی در راه لایتناهی سعادت و رفاه و بهروزی برداشته، در حال حاضر هم کلیه‏ی دستاوردهای بشری را، اعم از مادی و معنوی و روحی، به ملکیت حدود شش میلیارد انسان درآورده و امروزه بشریت باید به نوعی همدلی و همگرایی ایدئولوژیک یا فلسفه التقاط از بهترین افکار تن در دهد و پذیرش افکار عالی و محصولات مادی را زمینه‏ی رفاه و آسایش و تکامل خویش قرار دهد. و البته این مسأله در عین تنوع و گوناگونی فرهنگ‏ها و تمدن‏ها امری کاملاً ممکن و میسر است. با در نظر گرفتن چنین ساختاری در تمدن و فرهنگ، مؤثرترین پدیده‏ی دوران ما، یعنی رشد وحدت جهانی هم ممکن خواهد شد.
بشریت در طرح‏ها و دستاوردها با هم می‏آمیزد. حقیقت و نیکی در هر کجایی وجود دارند و به وجود می‏آیند و بنابراین ملاک‏های خیر و نیکی و فضیلت هم می‏تواند جنبه‏ی عام و جهانی بیابد و مورد توافق امت‏ها و ملت‏ها واقع شود.
جمعبندی
اگر بخواهیم بحث را پایان ببخشیم، باید ابتدا آن را جمعبندی نماییم و نتایج حاصل از آن را روشن‏تر سازیم، به طوری که بیان شد به مسائلی از قبیل روش پژوهش در محرک‏های گفتگو پرداختیم و در کلیت بحث، دو راه در دو سطح خاطر نشان ساختیم، در سطح کشورهای اسلامی، تصوف، به حیث وسیله‏ی برخورد ما با تمدن‏های دیگر و مذاهب دارای زمینه‏ی غنی در میان فرق و مذاهب خود جهان اسلام است و لذا باید به حیث عقیده‏ی فراگیر و مبرای از بند تعلق، به عنوان یک ایده‏ی کلی مورد توجه قرار بگیرد تا نوعی وحدت متعالی دینی حاصل شود.
اما در سطح جهانی آن، با اینکه تصوف می‏تواند یک مورد قابل دقت و قوت در بحث‏ها و کارگیری‏ها باشد، ولی یا وحدت آرمانی یا نوعی از التقاط افکار عالی انسانی باید مطرح باشد، زیرا از آنجایی که واقعیت‏های جهان موجود و انعکاس ذهنی آنها گوناگون است و رنگ‏های طبیعی و نرم‏های گوناگونی دارد و در عین حال تلاقی و اتئلاف این عقاید و افکار کاملاً ممکن و میسور است. بدین صورت سیستم به هم پیوسته‏ای از افکار، مستقل از اراده، در درون این یافته‏ها، مضمر است و لذا باید جوامع را به صورت یک سیستم به هم پیوسته‏ای درآورد و نوعی التقاط یا وحدت آرمانی مربوط به قرن بیست و یکم را تشخص و اعتبار بخشید و لذا نام آن را فلسفه جدید التقاط می‏نامم؛ یعنی به نوعی از فلسفه‏های التقاطی رو به تعالی در میان امت‏ها و ملت‏ها و کیش‏ها و آیین‏ها و فرهنگ‏های مختلف پدیدار ساختن.
بدین صورت قرن بیست و یکم را با گام‏های عملی باید آغاز کنیم و بدین صورت، بدون شک، این قرن می‏تواند قرن نزدیکی هر چه بیشتر و بهتر انسان‏ها باشد، زیرا نسبت به تمام قرون گذشته زمینه‏های عقلانی را برای نیل به این هدف متعالی، به عنوان میراثی برای قرن بیست و یک، گذاشته است.
پی‏نوشت‏ها
______________________________
1 ) وایتهد، نورث (1925)، فلسفه‏ی علمی، ترجمه‏ی سید عبدا... انوار، ج دوم، تهران (سخنرانی در دانشگاه هاروارد).
2 ) شایگان، داریوش (1379)، پدیده‏های دیدار در گفتگوی تمدن‏ها، ترجمه‏ی باقر پرهام، تهران: مجله بخارا، ش 8 .
3 ) رولان، رومن (1921)، مهاتماگاندی، ترجمه‏ی محمد قاضی، چاپ دوم، (از مقاله اتحاد تمدن‏ها).

تبلیغات