اهداف و وظایف قوه ی قضائیه در قانون اساسی (مقاله ترویجی حوزه)
درجه علمی: علمی-ترویجی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
با توجه به افزایش جمعیت در دهههای اخیر، پیچیدهتر شدن روابط بین اشخاص و وجود مسائل اجتماعی، اقتصادی و... میزان نیاز جامعه به قوهی قضائیه برای دادرسی و حل مشکلات قضایی اشخاص حقیقی و حقوقی عمومی و حقوق خصوصی، نه تنها کاهش نمییابد، بلکه آن چنان رو به افزایش است که علیرغم تلاش همه جانبهی همهی کارکنان اداری و قضایی قوهی قضائیه نتوانسته است پاسخ گوی همهی انتظارات مردم باشد. بررسی اهداف و وظایف قوهی قضائیه در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران و ارائهی برخی رهنمودهای عملی برای بهبود امور با نگاهی مقایسهای به حقوق چند کشور دیگر در مورد هرچه بهتر و بیشتر خدمت رسانی به مردم در زمینهی دستیابی به حقوقشان، اساس مقاله زیر را تشکیل میدهد.متن
قوهی قضائیه، به عنوان یکی از اضلاع سه گانهی ارکان حکومت از قدیم مورد توجه بوده است.ارسطو در کتاب سیاست میگوید:
هر حکومت دارای سه قدرت است و قانونگذار خردمند باید حدود هر یک از این سه قدرت را بازشناسد. اختلاف در شیوهی تنظیم این قدرتهاست که مایهی اختلاف در سازمان حکومتی میشود. نخستین این سه قدرت، هیئتی است که کارش بحث و مشورت دربارهی مصالح عام است. دومین آنها به فرمانروایان و مشخصات و حدود و صلاحیت و شیوهی انتخابات آنان مربوط میشود. سومین قدرت، کارهای دادرسی را دربرمیگیرد.(1)
بیان نظری و دقیق توجیه تفکیک قوا، که در قوانین اساسی اکثر کشورهای جهان تجلی یافته است، ناشی از آراء جان لاک و نیز نظریات منتسکیو در قرن هجدهم است. به نظر منتسکیو، برای حفظ آزادی و امنیت فردی و جلوگیری از سوء استفاده از قدرت، قوای سه گانهی تقنینی، اجرایی و قضایی باید از هم متمایز و جدا باشند و این قوا به نحوی در برابر هم باشند که در عین چرخش امور کشور، امکان تجاوز و تعدی از جانب هیچکدام از آنها وجود نداشته باشد. منتسکیو قوهی قضائیه را کم اهمیتترین قوا میداند.(2) ژان ژاک روسو هم، در کتاب قرارداد اجتماعی اش، حاکمیت را از آن مردم میداند و به نظر او در میان سه قوه، قوه مقننه، برتری خاصی دارد و در رأس قوا به صورت عمودی قرار گرفته است.(3)
در نگاه اول به قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران و به ویژه اصل 57 آن که در آن ذکر شده است که:
قوای حاکم در جمهوری اسلامی ایران عبارتند از: قوهی مقننه، قوهی مجریه و قوهی قضائیه که زیرنظر ولایت مطلقهی امر و امامت امت بر طبق اصول آیندهی این قانون اعمال میگردند. این قوا مستقل از یکدیگرند.
______________________________
1. ارسطو، سیاست، ترجمهی حمید عنایت، چاپخانهی سپهر، چاپ چهارم، 1364 ، ص 187 .
2. ر. ک: منتسکیو، شارل، روح القوانین، ترجمهی علی اکبر مهتدی، انتشارات سپهر، 1362 ، ص 296 .
3. روسو، ژان ژاک، قرارداد اجتماعی، ترجمهی منوچهر کیا، گنجینه، چاپ دوم، 1366 ، ص 123 .
______________________________
چنین به نظر میرسد که همان اندیشهی تفکیک قوا پذیرفته شده است. اما با نگاه دقیقتر به اصل 57 و سایر اصول قانون اساسی کاملاً آشکار است که این شباهت ظاهری و تفاوتهای اساسی و بنیادی به تفکیک قوای مورد نظر متفکرانی چون جان لاک، منتسکیو، روسو و تفکیک قوای مندرج در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران وجود دارد. در حالی که از نظر آنان حاکمیت متعلق به مردم است، طبق اصل 56 قانون اساسی :
حاکمیت مطلق بر جهان و انسان از آن خداست و هم او، انسان را بر سرنوشت اجتماعی خویش حاکم ساخته است.
برخلاف نظریات فوقالذکر که چیزی مافوق قوای سه گانه حکومتی وجود ندارد و به نظر روسو، قوهی مقننه در رأس قوا قرار دارد، طبق اصل 57 سه قوه زیر نظر ولایت مطلقهی امر و امامت امت قرار دارند و استقلال سه قوه از هم به معنی استقلال آنها از مقام ولایت فقیه نیست. بلکه برعکس «زیرنظر بودن آنها» نشان میدهند که ولایت مطلقهی امر در رأس قوا قرار دارد. از جمله دیگر تفاوتهای اساسی بین متفکران ارائه کنندهی نظریهی تفکیک قوا، و تفکیک قوای مندرج در قانون اساسی، وظایف و اهداف بسیار گستردهای است که برای قوهی قضائیه در نظر گرفته شده است. در حالی که به نظر متفکران مزبور وظیفهی قوهی قضائیه منحصر به دادرسی بوده و هم عرض سایر قوا، و گاهی کم اهمیتتر از دو قوهی دیگر، دانسته شده است. در ذیل جایگاه قوهی قضائیه در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران و وظایف و اهداف آن، با نگاهی به سایر حقوقها بررسی میشود.
اهداف قوهی قضائیه
حفظ حقوق مردم
در مقدمهی قانون اساسی، در بخش «قضا در قانون اساسی»، ذکر شده است که:
«مسألهی قضا در رابطه با پاسداری از حقوق مردم در خط حرکت اسلامی، به منظور پیشگیری از انحرافات موضعی در درون امت اسلامی، امری است حیاتی. از این رو ایجاد سیستم قضایی بر پایهیعدل اسلامی و متشکل از قضات عادل و آشنا به ضوابط دقیق دینی پیشبینی شده است. این نظام به دلیل حساسیت بنیادی و دقت در مکتبی بودن آن لازم است به دور از هر نوع رابطه و مناسبات ناسالم باشد. و اذا حکمتم بین الناس ان تحکموا بالعدل (نساء/58).»
همانطور که از ظاهر مقدمهی فوق استنباط میشود و اصول مذکور در قانون اساسی، بعد از مقدمه، مؤید آن است، وظیفهی قوهی قضائیه در «پاسداری از حقوق مردم» محدود به پاسداری از حقوق اشخاص در موقع نزاع و مراجعه به دادگاه نیست. این پاسداری از حقوق مردم کلی بوده و بنابراین تمامی ابعاد حقوق سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و... را دربرمیگیرد. ممکن است گفته شود که انتظار انجام وظایف فوق، تکلیف مالایطاق است و نباید جز دادرسی و فصل خصومت انتظار دیگری از دستگاه قضایی داشت. اما چنانکه اصول قانون اساسی نشان میدهد، واضعان قانون اساسی وظایف گستردهای را برای قوهی قضائیه درنظر گرفته بودند و عدم قدرت بر اجرا نباید باعث شود که این اهداف نانوشته تلقی گردد.
در مقدمهی قانون اساسی، برای رسیدن به اهداف قوه قضائیه به دو موضوع مهم اشاره شده است:
1 ) لزوم وجود قضات عادل و آشنا به ضوابط دقیق دینی؛
2 ) دوری از هر نوع رابطه و مناسبات ناسالم.
بدیهی است، دستگاهی که میخواهد با رابطه و مناسبات ناسالم مبارزه کند چگونه میتواند، گرچه به طور جزیی، نشانههایی از رابطه و عدم رعایت مقررات در آن وجود داشته باشد.
همانطور که شاعر گفته است.
اگر پادشاه از ملک رعیت کند سیبی غلامان او برکنند درخت از بیخ
اگر در سایر ادارات وجود مواردی از بیقانونی، شاید در محدودهی همان بخشی باقی مانده و باعث لطمهی همه جانبه نشود، حتی وجود یک مورد از رابطه و سایر مسائل خلاف مقررات در سازمان قضایی و ادارات وابسته به آن، که در رأس مبارزهبا بیقانونی و تخلفات قرار دارد، زیاد است و اثرات سوء آن به طور همه جانبه اشاعه مییابد.
در اصلهای 61 و 156 قانون اساسی اهداف و وظایف قوهی قضائیه به دقت بیان شده است.
اجرای عدالت
طبق اصل 61 «اعمال قوهی قضائیه به وسیلهی دادگاههای دادگستری است که باید طبق موازین اسلامی تشکیل شود و به حل و فصل دعاوی و حفظ حقوق عمومی و گسترش و اجرای عدالت و اقامهی حدود الهی بپردازد.»
طبق اصل 156 :
«قوهی قضائیه قوهای است مستقل که پشتیبان حقوق فردی و اجتماعی و مسؤول تحقق بخشیدن به عدالت و عهدهدار وظایف زیر است:
1 ) رسیدگی و صدور حکم در مورد تظلمات، تعدیات، شکایات، حل و فصل دعاوی و رفع خصومات و اخذ تصمیم و اقدام لازم در آن قسمت از امور حسبیه که قانون معین میکند.
2 ) احیای حقوق عامه و گسترش عدل و آزادیهای مشروع.
3 ) نظارت بر حسن اجرای قوانین.
4 ) کشف جرم و تعقیب و مجازات و تعزیر مجرمین و اجرای حدود و مقررات مدون جزایی اسلام.
5 ) اقدام مناسب برای پیشگیری از وقوع جرم و اصلاح مجرمین».
قوهی قضائیه بخشی از حکومت است و اهداف آن جدای از اهداف حکومت نمیتواند باشد. بنابر این اهدافی که در اصول 61 و 156 قانون اساسی برای قوهی قضائیه ذکر شده، مثل پشتیبانی از حقوق فردی و اجتماعی و تحقق بخشیدن به عدالت، وظیفهی اختصاصی قوهی قضائیه نیست و بین سه قوه مشترک است. به همین ترتیب اهدافی که برای قوهی مجریه و مقننه و برای حکومت به طور کلی در قانونی ذکر شده، مثل نفی موضوع طبقاتی و سلطه گری فردی یا گروهی، که در مقدمهی قانون اساسی ذکر شده است، جزو اهداف قوهی قضائیه نیز به شمار میرود. در اصل سوم قانون اساسی، دولت جمهوری اسلامی ایران موظف شده است که همهی امکانات خود را برای امور مختلفی که جمعاً در 6 بند بیان شده است به کار گیرد.
کاملاً واضح است که منظور از دولت در اصل مذکور صرفاً قوهی مجریه نیست و شامل دو قوهی دیگر نیز میشود. به ویژه اینکه تحقق برخی از بندهای اصل در گرو کارایی و خدمت رسانی قوهی قضائیه است، مثل بند 7 اصل 3 : (تأمین آزادیهای سیاسی و اجتماعی در حدود قانون).
و بند 14 اصل 3 : «تأمین حقوق همه جانبهی افراد، از زن و مرد، و ایجاد امنیت قضایی عادلانه برای همه و تساوی عموم در برابر قانون».
وظایف قوهی قضائیه
حل و فصل دعاوی
واضعان قانون اساسی وظایف متعدد و متنوعی را برای قوهی قضائیه پیش بینی نمودهاند که تحقق همهی آنها دشوار به نظر میرسد.
اصل 156 قانون اساسی در 5 بند وظایف عمدهی قوهی قضائیه را بیان نموده است که به بررسی هر بند از آن با نگاهی به حقوق برخی از کشورها میپردازیم.
«1 ) رسیدگی و صدور حکم در مورد تظلمات، تعدیات، شکایات، حل و فصل دعاوی، رفع خصومات و اخذ تصمیم و اقدام لازم در آن قسمت از امور حسبیه که قانون معین میکند.»
طبق مادهی یک قانون امور 1319 «امور حسبی اموری است که دادگاهها مکلفند نسبت به آن امور اقدام نموده و تصمیماتی اتخاذ نمایند بدون اینکه رسیدگی به آنها متوقف بر وقوع اختلاف و منازعه بین اشخاص و اقامهی دعوی از طرف آنها باشد.» مثل صدور گواهی انحصار وراثت، تعیین قیم، نصب امین و... .
رسیدگی به امور ترافعی (وجود اختلاف و نزاع بین اشخاص) و امور حسبی و رسیدگی به امور کیفری، وظیفهی اصلی قوهی قضائیه را تشکیل میدهد. آنچه که اهمیت دارد این است که در بند یک اصل 156 و نیز در اصل 61 از قانون قضائیه خواسته شده که به «حل و فصل دعاوی بپردازد و «حل» دعوی بر «فصل» آن مقدم دانسته شده است.
اصل 156 نیز به «رفع خصومات» اشاره دارد. در تحریر الوسیله در کتاب القضاء آمده است که: «هوالحکم بین الناس لرفع التنازع بینهم بالشرائط الآتیه»(1) بنابر این هدف از قضا رفع خصومت و حل دعوی است و نه صرفاً فصل خصومت بیآنکه نزاع رفع شده باشد.
حل و فصل دو اصطلاح مترادف نیستند، اگر دعوی حل شود و اگر خصومت رفع شود، دعوی فصل (خاتمه) هم شده است. اما هر فصل دعوی و اعلام ختم پرونده به معنی حل دعوی و رفع خصومت نیست. علیرغم تأکید قانون اساسی بر تقدم حل دعوی بر فصل آن و رفع خصومت، به نظر میرسد که عملاً تأکید قوهی قضائیه بیشتر بر فصل دعاوی است تا حل آنها زیرا تمامی قضات محترم، در سراسر کشور، همه ماهه باید آماری از تعداد پروندههای مختومه ارائه نمایند که این آمار نباید از یک حدی پایینتر باشد و اضافه کار و کارانه و امثالهم بستگی به تعداد آمار پروندههای مختومه دارد. در حالی که کمیت آراء با دقت در تراز سنجیده میشود و در مقابل آن پاداش وجود دارد برای کیفیت رأی، و کیفیت رسیدگی، معیار تشویقآمیزی وجود ندارد.
امور قضایی مانند ساختن رادیو نیست که به طور یکسان و یکنواخت و در فاصلهی زمانی معین بتوان پیشبینی کرد و از سازنده خواست که در ظرف 24 ساعت تعداد معینی تولید کند. گاه برای یک پرونده صرف ساعتها و روزها وقت لازم است و این شیوهی آماری انگیزهی صرف وقت را برای سعی در صلح و سازش، پرداخت دقیق و کامل به عمق موضوع و حل ریشهای پرونده از قضات محترم سلب میکند. پروندهها ختم میشوند و آمارهای بالا از شعب ارائه میشود ولی هر روز دادگستری شلوغتر میشود و گاه با بسته شدن یک پرونده، پروندههای حقوقی و کیفری جدیدتری
______________________________
1. روح ا... الموسوی الخمینی، تحریر الوسیله، الجزء الثانی، دارالکتب العلمیه، النجف الاشرف، 1390 ، ص 404 .
______________________________
گشوده میشود و کینهها عمیقتر میشود.
زیرا اگر دعوی فصل شود ولی حل نشود، قوهی قضائیه و حکومت اسلامی به اهداف خود نرسیده است. این شیوهی کم توجهی به کیفیت و عدم سعی کافی در حل دعوی و توجه شدید به کمیت و سعی در فصل دعوی به جای حل دعوی، بزرگترین لطمه را به عدالت قضایی زده است.
دعاوی کهنه و پیچیده هرگز نه حل میشوند و نه اینکه واقعاً ختم میشوند. زیرا بعد از هر حکم با اعتراضات مختلف و دلائل به ظاهر جدید به نحوی پرونده ادامه میباید. چون کمتر شعبهی بدوی یا تجدید نظر یا دیوان عالی کشور حاضر است که همهی اصحاب دعوی را خواسته و از یک صبح تا عصر وقت خود را صرف یک پرونده کند تا همان موضوع را ریشهای و برای همیشه حل نماید. اصحاب دعوی و وکلای آنها گاه تحت فشارند که مشکل چند ساله را در چند دقیقه بیان نمایند و زود از دادگاه خارج شوند تا به پروندهی بعدی رسیدگی شود. اگر واقعاً به طور دقیق برای حل مشکل و رفع خصومت در یک پرونده صرف وقت شود، اصحاب دعوی، هم قانع میشوند و دیگر پروندههای جدید طرح نمیکنند و هم متوجه میشوند که قوهی قضائیه به طور ریشهای به مسائل رسیدگی میکند و بنابراین مظلومان به حقوق خود میرسند و ظالمان از طرح دعاوی بیهوده و بیاساس منصرف میگردند.
نگاهی به حقوق در برخی کشورها
به عنوان نگاهی به سایر حقوقها میتوان گفت که در ژاپن، همانند چین، از خشونت راه حلهای حقوقی و فقدان تمایز و تفاوت، که حقوق متضمن آن است، ناراحت هستند. مجموعهای از قواعد در ژاپن گسترش یافت که بیش از آنکه از اخلاق ناشی شود از آداب ناشی میشد. این قواعد رفتاری، ژیری (Giri) نامیده میشد. بین پدر و پسر، بین شوهر و زن، بین عمو و برادر زاده، بین برادران با هم، بین وام دهنده و وام گیرنده، بین بازرگان و مشتری، بین مستخدم سابقهدار و مستخدم کم سابقه، ژیری خاصی وجود داشت. یکی از نویسندگان حقوق، اف جوئون دلنگره (F.JouondesLongrais)، مینویسد:(1)
آسیای پیرو مکتب کنفوسیوس آرمان رابطهی خویشاوندی را که مستلزم حمایت دقیق و تبعیت احترامآمیز است بر تساوی وی ترجیح میدهد.
مردم برای گرفتن حق خود چنان که قوانین اجازه میدهد، به دادگستری مراجعه نمیکنند. دادگاههای ژاپن غیرفعال نیستند اما مهمترین بخش فعالیت آنها در روابط بین افراد، بیشتر مربوط به اقداماتشان در زمینهی سازش است تا قضاوت. چندین نوع سازش در قانون پیش بینی شده است. نوع اول از سازش، در مرحلهی پیش از دادرسی صورت میگیرد. پلیس در این زمینه نقشی بسیار مهم ایفا میکند. در صورت عدم حصول توافق، اصحاب دعوی میتوانند به دادگاه مراجعه کنند، ولی اندیشهی سازش از بین نمیرود. طبق قانون آئین دادرسی مدنی، قاضی باید در طی دادرسی، همواره کوشش کند اصحاب دعوی را به مصالحه وادارد. به جای صدور رأی، بهتر است که قاضی در پی به دست آوردن گذشت طرفین و انعقاد یک مصالحه نامه باشد.
حقوق سوسیالیستی برای «حقوق» وظایف سه گانهای قائل بود. نخستین وظیفه حفظ امنیت ملی بود. دومین وظیفهی حقوق شوروی جنبهی اقتصادی داشت و باید تولید آن چنان توسعه مییافت که با فراوانی نعمت بتوان به هر کسی «برحسب نیازهایش» اعطاء کرد.
سومین وظیفهی حقوق شوروی جنبهی تربیتی داشت. یعنی باید گرایشهای مربوط به رفتارهای ضد اجتماعی، که میراث قرنهای سازمان ناصحیح اقتصادی است، از میان برداشته میشد. این امر اهمیت داشت که مردم قواعد حقوق سوسیالیستی را با رضایت خاطر بپذیرند و حقوق جنبهی خلقی به خود بگیرد. دادگاه شوروی (سابق) باید مثل یک مدرسه میبود که مثل قوانین، خود به سرزنش، تشویق و
______________________________
1. René David, Camille Jauffret-S Pinosi, Les grand systemes de DroitContemporains, 11e edition, Dalloz, 2002, PARIS, P. 429.
______________________________
نصیحت مبادرت ورزد.
اگر محکوم حکم دائر بر مجازات خود را تأیید نکند یا اصحاب دعوی عادلانه بودن تصمیم اتخاذ شده، براساس حقوق سوسیالیستی، را نپذیرند و با یکدیگر سازش نکنند، این امر، دلالت بر شکست حقوق در حل و فصل دعاوی دارد. اقناع اصحاب دعوی موجب میشد که توسل به قوهی قهریه، به عنوان نیروی اجبار کنندهی اشخاص به رعایت حق و عدالت، از بین برود و تنها جنبهی تنظیم کننده داشته باشد و به اصطلاح انگلس «حکومت اشخاص جای خود را به ادارهی اشیاء واگذار خواهد کرد.»(1)
در حقوق چین نیز سعی بر این است که بیش از آنکه در جستجوی ختم منازعات باشند آنها را از بین ببرند.(2) هیچکس نباید احساس کند که دعوی را باخته است؛ تربیت و اقناع باید در درجهی اول قرار گیرد، نه اقتدار و اجبار. این سنتی مقدس نزد چینیان است که اختلافات باید در وهلهی اول با توجه به احساس انسانی (شی اینگ ing Ch)، در مرحلهی دوم با آداب و رسوم (لی Li) و عقل (لیی Lii) و فقط در آخرین مرحله با استمداد از حقوق (fa) حل و فصل شود. قوانین، وسیلهی عادی حل و فصل تعارضها و اختلافات بین انسانها نیستند. قوانین، با ارائهی نمونههایی از رفتارها به انسانها یا با بیان تهدیدهایی در مورد کسانی که رفتاری ضد اجتماعی دارند، میتوانند نقش مفیدی ایفا کنند. اما موضوع این نیست که باید از قوانین پیروی شود. آرمان و ایدهآل این است که قوانین هرگز به مورد اجرا درنیاید و دادگاهها هرگز موردی برای صدور رأی نداشته باشند.(3)
شوراهای حل اختلاف
در مادهی 189 قانون برنامهی سوم توسعهی اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جمهوری اسلامی ایران پیش بینی شده است که به منظور کاهش مراجعات مردم به محاکم قضایی و در راستای توسعهی مشارکتهای مردمی، شوراهای حل اختلاف در سراسر کشور تشکیل گردد. آئیننامهی اجرایی این ماده به تصویب هیأت وزیران و به تأیید رئیس
______________________________
1. رنه داوید، نظامهای بزرگ حقوقی معاصر، ترجمهی صفائی، آشوری، عراقی، چاپ اول، مرکز نشر دانشگاهی، 1364 ، ص 188 .
2. همان، ص 511 .
3. Ibid, P. 406.
______________________________
قوهی قضائیه (مندرج در روزنامهی رسمی 16747 - 5/6/81) رسیده است. به موجب مادهی 7 این آئیننامه، وظیفهی شورای حل اختلاف مذاکره به منظور ایجاد سازش بین طرفین دعوی و در مرحلهی بعد حل و فصل دعاوی، طبق میزان مندرج در این آئیننامه است. ولی، با توجه به ترکیب این شورا، به نظر نمیرسد که بتواند در صلح و سازش و میانجیگری بین اصحاب موفق باشد. زیرا طبق مادهی 4 آئیننامهی مذکور، شورای حل اختلاف از سه عضو تشکیل میشود که یک نفر به انتخاب قوهی قضائیه، به عنوان رئیس شورا، و یک نفر با انتخاب شورای شهر یا بخش یا روستای مربوط و یک نفر معتمد محل توسط هیأتی مرکب از رئیس حوزهی قضایی، فرماندار، فرمانده نیروی انتظامی و امام جمعه و در صورت نبود امام جمعه، روحانی برجستهی محل، برای سه سال انتخاب میشود. با توجه به اینکه اعضای این شورا منتخب مستقیم خود مردم نیستند بلکه منتخب مقامات و نهادهای مافوق هستند بدیهی است به اندازهای که معتمدان منتخب خود مردم محل میتوانند در صلح و سازش و میانجیگری کارایی داشته باشند، نخواهند توانست در حل اختلافات، از راه صلح و سازش، موفق گردند و برعکس سپردن قضاوت به دست افراد عادی نه تنها باعث کاهش مراجعات مردم به محاکم نمیشود بلکه اعتراضات و دعاوی ناشی از آن بار بیشتری را برعهدهی محاکم قرار میدهد.
بند 2 اصل 156
«احیای حقوق عامه و گسترش عدل و آزادی مشروع»
این بخش از وظایف قوهی قضائیه به طور مستقل از امور ترافعی و کیفری ذکر شده است و به نظر میرسد، به علت تراکم امور در بخش قضایی، این بند تا آنجا متروک شده و اکنون حالت شعار گونه پیدا کرده است که به جای اینکه قوهی قضائیه را گسترش دهندهی آزادیهای قانونی معرفی نماید، گاه در مقام تحدید کننده و بازدارندهی آزادی معرفی میکند. از خود اصول قانون اساسی میتوان الگویی برای برنامه ریزی برای بند 2 اصل 156 به دست آورد.
با توجه به اینکه طبق اصل 158 قانون اساسی، وظایف رئیس قوهی قضائیه به شرح زیر است:
«1 ) ایجاد تشکیلات لازم در دادگستری به تناسب مسؤولیتهای اصل یکصد و پنجاه و ششم.
2 ) تهیه لوایح قضایی متناسب با جمهوری اسلامی»
و با توجه به اینکه، طبق بند 2 اصل 156 ، «احیای حقوق عامه و گسترش عدل و آزادیهای مشروع» صراحتاً از وظایف قوه قضائیه است، با عنایت به بند یک اصل 158 ، قوهی قضائیه باید اولاً تشکیلات لازم را برای «احیای حقوق عامه و گسترش عدل و آزادیهای مشروع» در دادگستری ایجاد کند و به عنوان مثال با توجه به اصل سوم قانون اساسی تشکیلات لازم برای امور زیر در قوهی قضائیه ایجاد شود:
بالابردن سطح آگاهیهای عمومی در زمینههای حقوقی و فقی، تأمین آزادیهای سیاسی و اجتماعی، تأمین حقوق مراجعه کنندگان به دادگستری و به ویژه بانوان و ایجاد تشکیلات پلیس قضایی، که همگان معترفند، از بین بردن آن مانند انحلال دادسراها اشتباهی بزرگ بوده است که باید این تشکیلات احیا شود و نیز تشکیلاتی برای امکان برخورداری عموم مردم از ارشاد و معاضدت قضایی و خدمات وکلا.
ثانیاً ، با توجه به بند دو اصل 158 ، قوهی قضائیه باید لوایح قضایی لازم را برای احیای حقوق ملت و ایجاد عدالت در زمینههای اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و... و گسترش آزادی تهیه نموده و برای تصویب به مجلس شورای اسلامی ارائه نماید.
به نظر میرسد بند 2 اصل 156 تا به حال متروک بوده و نه از سوی قوهی قضائیه به آن توجهی شده است و نه از جانب دیگران، و این تصور وجود دارد که نویسندگان بند 2 اصل 156 ، «احیای حقوق عامه و گسترش عدل و آزادیهای مشروع» را به صورت شعارگونه و آرمانی ذکر نمودهاند، در حالی که دقت در اصل 156 و اینکه در 5 بند متفاوت، وظایف قوهی قضائیه به طور دقیق با ذکر جزئیات ذکر شده است نشان میدهد که نویسندگان قانون اساسی انتظار عمل و تحقق به اهداف خود را داشتهاند و عدم توانایی در اجرای بند 2 اصل 156 نباید منجر به این شود که این بند شعارگونه و غیرقابل اجرا معرفی شود.
بند 3 اصل 156
«نظارت بر حسن اجرای قوانین»
در اجرای بند مذکور، اصل 174 مقرر نموده که:
«براساس حق نظارت قوهی قضائیه نسبت به حسن جریان امور اجرای صحیح قوانین در دستگاههای اداری، سازمانی به نام «سازمان بازرسی کل کشور» زیر نظر قوهی قضائیه تشکیل میگردد.
حدود اختیارات وظایف این سازمان را قانون تعیین میکند.»
بند سوم اصل «نظارت بر حسن اجرای قوانین» تمام و مطلق بوده و کلیهی قوانین و تمامی دستگاههای دولتی و غیردولتی را دربرمیگیرد. محدود شدن حیطهی سازمان بازرسی کل کشور به سازمانهای دولتی و یا نهادهایی که از بودجهی دولتی به نحوی استفاده میکنند، طبق مادهی یک قانون تشکیل سازمان بازرسی کل کشور، مصوب 1360 ، برخلاف بند 3 اصل 156 قانون اساسی است. نظارت قوهی قضائیه بر ادارات، به وسیلهی سازمان بازرسی کل کشور، نافی وظیفهی نظارتی قوهی قضائیه بر نهادها و مؤسسات خصوصی نیست. علت این محدودیت شاید این باشد که قوهی قضائیه، با توجه به تشکیلات محدود سازمان بازرسی کل کشور، توان اجرای کامل و همه جانبهی بند 3 اصل 156 «نظارت بر حسن اجرای قوانین» را ندارد و در نتیجه خود را به نظارت بر اجرای قوانین در دستگاههای دولتی محدود کرده است. هر چند که در این مورد هم، به علت گستردگی و تنوع سازمانها و ادارات وابسته به قوهی مجریه، قادر به نظارت کامل و همه جانبه نبوده و عمدهی تلاش این سازمان محدود به رسیدگی به شکایاتی است که به این سازمان میرسد. در حالی که نظارت مذکور در اصل 156 موکول به وصول شکایت نیست و باید دائمی باشد. به نظر میرسد که راه حل این موضوع این باشد که نظارت بر حسن اجرای قوانین محدود به سازمان بازرسی کل کشور نباشد و رؤسای دادگستریها و دادسراها هم در محدودهی حوزهی قضایی خود این وظیفه را برعهده داشته باشند. در حقوق شوروی (سابق) نیز دادستانی دارای دو نقش مهم بود؛ یکی به عنوان دادسرای رسیدگی کننده به مسائل کیفری و تعقیب جرائم و مجرمین و دیگری نظارت بر حسن اجرای قوانین در تمامی ادارات،میتههای اجرایی، شوراهای محلی و...(1)
بند 4 اصل 156
«کشف جرم و تعقیب و مجازات و تعزیر مجرمین و اجرای حدود و مقررات مدون جزایی اسلام»
قطعاً از جمله وظایف اصلی قوهی قضائیه کشف و تعقیب جرائم و مجازات متخلفین است. با پیچیدهتر شدن جوامع و پیشرفتهای علمی و صنعتی، نیل به هدف فوق مستلزم برخورداری از کادری با تجربه و عالم و نیز ابزار و تشکیلاتی پیشرفته و منطبق با نیازهای زمان است.
پزشکی قانونی، پلیس بین الملل، کشف علمی جرائم، پلیس قضایی و دادسراها از لوازم اولیهی نیل به هدف مذکور است. آنچه که در بند مذکور اهمیت دارد تأکید بر «مقررات مدون موضوع جزایی اسلام» است. اصل 167 ، قضات را موظف نموده که، در صورت نیافتن حکم موضوع در قوانین مدون، به منابع معتبر اسلامی یا فتاوی معتبر استناد نمایند. مادهی 214 قانون آئین دادرسی کیفری دادگاههای عمومی و انقلاب، مصوب 28 شهریور سال 1378 ، نیز تکرار نموده که «دادگاه مکلف است... اگر قانون مخصوص مورد نباشد با استناد به منابع فقهی معتبر یا فتاوی معتبر حکم قضیه را صادر نماید». طبق تبصرهی یک مادهی 18 قانون اصلاح قانون تشکیل دادگاههای عمومی و انقلاب، مصوب 1381 ، آراء قطعی صادره از دادگاهها، اگر «مخالف مسلمات فقه» باشد، ظرف یک ماه از تاریخ ابلاغ رأی به شعبهی تشخیص دیوان عالی کشور قابل شکایت است. «مسلمات فقه»، «منابع معتبر» و «فتاوی معتبر» از موضوعاتی است که دقیقاً باید مشخص و معین شود و قاضی و اصحاب دعوی، در مسائل کیفری، در میان اختلاف آراء و فتاوی سرگردان نباشند. طبق اصل 169 قانون اساسی: «هیچ فعل یا ترک فعلی به استناد قانونی که بعد از آن وضع شده است جرم محسوب نمیشود» و بند 4 اصل 156 نیز از جمله وظایف قوهی قضائیه را «اجرای... مقررات
______________________________
1. رنه داوید، نظامهای بزرگ حقوقی معاصر، ترجمهی صفائی، آشوری، عراقی، چاپ اول، مرکز نشر دانشگاهی، 1364 ، ص 188 .
______________________________
مدون جزایی اسلام» قرار داده است. بنابر این به نظر میرسد لازم است قوهی قضائیه هر چه زودتر «مسلمات فقه» را مشخص و مدون نماید. قاعدهی فقهی «قبح عقاب بلابیان» نیز بر همین مبنا است که حقوق و تکالیف اشخاص در مسائل حقوقی و جزایی مشخص و مدون شده و به عموم عرضه شود.
امروزه، در نحوهی مجازات مرتکبین، به کارگیری دانش جرمشناسی اهمیت خاصی دارد. تشکیل پروندهی شخصیت برای متهمین، به موازات تشکیل پروندهی کیفری، که در آن مشخصات فردی و خانوادگی و سوابق وضعیت اجتماعی و اقتصادی متهم درج شده باشد، کمک بزرگی برای قضات دادسرا و دادگاه در نحوهی چگونگی اخذ تأمین و صدور قرار و نیز صدور حکم است. اینکه آیا متهم مستحق تخفیف است یا خیر و چه نوع مجازاتی میتواند باعث تنبیه و اصلاح وی شود، بستگی به وجود پروندهی شخصیت دارد که بدون آن تصمیمگیریها سطحی خواهد بود.
بند 5 اصل 156
«اقدام مناسب برای پیشگیری از وقوع جرم و اصلاح مجرمین»
در صورت اجرای درست بند مذکور، همان طور که در پزشکی گفته میشود پیشگیری بهتر از درمان است، در امور کیفری نیز پیشگیری بهتر از مجازات است. قوهی قضائیه باید، به عنوان وظیفهای که قانون اساسی برعهدهاش گذارده است، برنامهای همه جانبه برای پیشگیری از وقوع جرم در همهی ابعاد و مصادیق آن ارائه نماید و بدیهی است که نیروی انتظامی، به عنوان ضابط قوهی قضائیه، باید از آن تبعیت کند و سایر دستگاهها با آن همکاری نمایند و در صورت لزوم لوایح لازم به مجلس ارائه شود. استفاده از علمای جرمشناسی در پیشگیری از وقوع جرم و نیز اصلاح مجرمین نقش بسزایی دارد و روشهای مختلفی برای این منظور قابل ارائه است که قوهی قضائیه با همکاری سایر دستگاهها میتواند به آن بپردازد؛ مثل تأمین روشنایی همهی کوچهها و معابر در شبها، ایجاد سرویسهای عمومی در شهرکها و حاشیهی شهرها، نظارت بر مبادی ورود و خروج کالا و... .
در بخش اصلاح مجرمین، به ویژه پس از آزادی از زندان، به نظر نمیرسد که کار در خور توجهی توسط قوهی قضائیه صورت گرفته باشد و بخش بزرگی از جرائم با مباشرت و یا معاونت کسانی است که قبلاً سابقهی ارتکاب جرم دارند. اقدام برای اصلاح مجرمین معمولاً از لحظهی ورود شخص به زندان آغاز میشود. طبقهبندی زندانیان، اصلاح رژیم حاکم بر زندانها، آموزشهای حرفهای، فنی، تربیتی و علمی زندانیان و خانوادههای آنها و ادامهی حمایت مادی و معنوی از آنان و نظارت بر امور آنها پس از آزادی و ادامهی برنامههای تربیتی، آموزشی و حرفهای تا سالها بعد از آزادی از زندان تا اطمینان کامل از سالم شدن و اصلاح شخص، از لوازم بند 5 اصل 156 است. به نظر میرسد تراکم امور جاری، مجال و امکانی برای مقامات محترم قوهی قضائیه باقی نگذارده است که به تمامی وظایف مذکور در قانون اساسی عمل نمایند. در حالی که بدیهی است که عدم توجه به اقدامات مناسب برای پیشگیری از وقوع جرم و عدم اقدام برای اصلاح مجرمین خود جرم زا بوده و باعث ایجاد جرائم جدید میشود و بدین ترتیب هرگز عدالت و امنیت قضایی به طور کامل مستقر نمیشود. مگر اینکه قوهی قضائیه به طور همه جانبه به همهی وظایفی که در قانون اساسی مقرر شده است بپردازد.
وظایف دیگری را برای قوهی قضائیه میتوان برشمرد که برخی از آنها طبق اصل 158 به عنوان وظایف رئیس قوهی قضائیه آمده است. مثل :
بند 1 اصل 158
«ایجاد تشکیلات لازم در دادگستری به تناسب مسؤولیتهای اصل 158»
ایجاد تشکیلات لازم دارای دو بعد کمی و کیفی است. وجود مقدار کافی قاضی، دادیار، بازپرس، متصدیان امور دفتری، وجود پلیس ویژهی قوهی قضائیه (پلیس قضایی)، بخشهای ارشاد و معاضدت قضایی و نیز ساختمانهای وسیع و مجهز با امکانات جنبی و رفاهی لازم، جنبهی کمّی تشکیلات دادگستری است. از جنبهی کیفی، وابستگان اداری و قضایی قوهی قضائیه باید کارآمد، عالم، متعهد و متخلق بوده و مرتباً آموزش ضمن خدمت در موردشان ادامه داشته باشد.
کارآیی قوهی قضائیه فقط در گرو وجود مقررات و قوانین مختلف نیست. تشکیلات و نحوهی سازماندهی تشکیلات تأثیر بسزایی در نحوهی حل و فصل دعاوی دارد.
تشکیلات نامنظم و ساختمانهای کهنه و تاریک، که با کثرت مراجعه کنندگان تناسبی نداشته باشد، موجبات ناراحتی و دلسردی مراجعان را فراهم میسازد.
نتیجه
واضعان قانون اساسی در مجلس بررسی نهایی قانون اساسی، اهداف و وظایف گستردهای را برای قوهی قضائیه درنظر گرفتهاند. این وظایف منحصر به بررسی و رسیدگی به دعاوی حقوقی و کیفری نیست. در بخش نظارت بر اجرای قوانین، با توجه به عمومیت و اطلاق این وظیفه، برای قوهی قضائیه، این نظارت باید در همهی دستگاههای عمومی و خصوصی انجام گیرد که در حال حاضر محدود به دستگاههای دولتی شده است.
بند 2 اصل 156 ، که از جمله وظایف قوهی قضائیه را «احیای حقوق عامه و گسترش عدل و آزادیهای مشروع» میداند، مورد توجه نبوده و تا به حال هیچگونه برنامهریزی برای آن نشده است. قوهی قضائیه، در حال حاضر، تمام توان خود را برای رسیدگی به مسائل حقوقی، کیفری و امور حسبی به کار گرفته است و از سایر وظایف مذکور در قانون اساسی، برای قوهی قضائیه، غفلت نموده است.
امنیت قضایی و ایجاد عدالت، منوط به سعی در تحقق همهی اهداف و وظایف ذکر شده برای قوهی قضائیه در قانون اساسی است.
هر حکومت دارای سه قدرت است و قانونگذار خردمند باید حدود هر یک از این سه قدرت را بازشناسد. اختلاف در شیوهی تنظیم این قدرتهاست که مایهی اختلاف در سازمان حکومتی میشود. نخستین این سه قدرت، هیئتی است که کارش بحث و مشورت دربارهی مصالح عام است. دومین آنها به فرمانروایان و مشخصات و حدود و صلاحیت و شیوهی انتخابات آنان مربوط میشود. سومین قدرت، کارهای دادرسی را دربرمیگیرد.(1)
بیان نظری و دقیق توجیه تفکیک قوا، که در قوانین اساسی اکثر کشورهای جهان تجلی یافته است، ناشی از آراء جان لاک و نیز نظریات منتسکیو در قرن هجدهم است. به نظر منتسکیو، برای حفظ آزادی و امنیت فردی و جلوگیری از سوء استفاده از قدرت، قوای سه گانهی تقنینی، اجرایی و قضایی باید از هم متمایز و جدا باشند و این قوا به نحوی در برابر هم باشند که در عین چرخش امور کشور، امکان تجاوز و تعدی از جانب هیچکدام از آنها وجود نداشته باشد. منتسکیو قوهی قضائیه را کم اهمیتترین قوا میداند.(2) ژان ژاک روسو هم، در کتاب قرارداد اجتماعی اش، حاکمیت را از آن مردم میداند و به نظر او در میان سه قوه، قوه مقننه، برتری خاصی دارد و در رأس قوا به صورت عمودی قرار گرفته است.(3)
در نگاه اول به قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران و به ویژه اصل 57 آن که در آن ذکر شده است که:
قوای حاکم در جمهوری اسلامی ایران عبارتند از: قوهی مقننه، قوهی مجریه و قوهی قضائیه که زیرنظر ولایت مطلقهی امر و امامت امت بر طبق اصول آیندهی این قانون اعمال میگردند. این قوا مستقل از یکدیگرند.
______________________________
1. ارسطو، سیاست، ترجمهی حمید عنایت، چاپخانهی سپهر، چاپ چهارم، 1364 ، ص 187 .
2. ر. ک: منتسکیو، شارل، روح القوانین، ترجمهی علی اکبر مهتدی، انتشارات سپهر، 1362 ، ص 296 .
3. روسو، ژان ژاک، قرارداد اجتماعی، ترجمهی منوچهر کیا، گنجینه، چاپ دوم، 1366 ، ص 123 .
______________________________
چنین به نظر میرسد که همان اندیشهی تفکیک قوا پذیرفته شده است. اما با نگاه دقیقتر به اصل 57 و سایر اصول قانون اساسی کاملاً آشکار است که این شباهت ظاهری و تفاوتهای اساسی و بنیادی به تفکیک قوای مورد نظر متفکرانی چون جان لاک، منتسکیو، روسو و تفکیک قوای مندرج در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران وجود دارد. در حالی که از نظر آنان حاکمیت متعلق به مردم است، طبق اصل 56 قانون اساسی :
حاکمیت مطلق بر جهان و انسان از آن خداست و هم او، انسان را بر سرنوشت اجتماعی خویش حاکم ساخته است.
برخلاف نظریات فوقالذکر که چیزی مافوق قوای سه گانه حکومتی وجود ندارد و به نظر روسو، قوهی مقننه در رأس قوا قرار دارد، طبق اصل 57 سه قوه زیر نظر ولایت مطلقهی امر و امامت امت قرار دارند و استقلال سه قوه از هم به معنی استقلال آنها از مقام ولایت فقیه نیست. بلکه برعکس «زیرنظر بودن آنها» نشان میدهند که ولایت مطلقهی امر در رأس قوا قرار دارد. از جمله دیگر تفاوتهای اساسی بین متفکران ارائه کنندهی نظریهی تفکیک قوا، و تفکیک قوای مندرج در قانون اساسی، وظایف و اهداف بسیار گستردهای است که برای قوهی قضائیه در نظر گرفته شده است. در حالی که به نظر متفکران مزبور وظیفهی قوهی قضائیه منحصر به دادرسی بوده و هم عرض سایر قوا، و گاهی کم اهمیتتر از دو قوهی دیگر، دانسته شده است. در ذیل جایگاه قوهی قضائیه در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران و وظایف و اهداف آن، با نگاهی به سایر حقوقها بررسی میشود.
اهداف قوهی قضائیه
حفظ حقوق مردم
در مقدمهی قانون اساسی، در بخش «قضا در قانون اساسی»، ذکر شده است که:
«مسألهی قضا در رابطه با پاسداری از حقوق مردم در خط حرکت اسلامی، به منظور پیشگیری از انحرافات موضعی در درون امت اسلامی، امری است حیاتی. از این رو ایجاد سیستم قضایی بر پایهیعدل اسلامی و متشکل از قضات عادل و آشنا به ضوابط دقیق دینی پیشبینی شده است. این نظام به دلیل حساسیت بنیادی و دقت در مکتبی بودن آن لازم است به دور از هر نوع رابطه و مناسبات ناسالم باشد. و اذا حکمتم بین الناس ان تحکموا بالعدل (نساء/58).»
همانطور که از ظاهر مقدمهی فوق استنباط میشود و اصول مذکور در قانون اساسی، بعد از مقدمه، مؤید آن است، وظیفهی قوهی قضائیه در «پاسداری از حقوق مردم» محدود به پاسداری از حقوق اشخاص در موقع نزاع و مراجعه به دادگاه نیست. این پاسداری از حقوق مردم کلی بوده و بنابراین تمامی ابعاد حقوق سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و... را دربرمیگیرد. ممکن است گفته شود که انتظار انجام وظایف فوق، تکلیف مالایطاق است و نباید جز دادرسی و فصل خصومت انتظار دیگری از دستگاه قضایی داشت. اما چنانکه اصول قانون اساسی نشان میدهد، واضعان قانون اساسی وظایف گستردهای را برای قوهی قضائیه درنظر گرفته بودند و عدم قدرت بر اجرا نباید باعث شود که این اهداف نانوشته تلقی گردد.
در مقدمهی قانون اساسی، برای رسیدن به اهداف قوه قضائیه به دو موضوع مهم اشاره شده است:
1 ) لزوم وجود قضات عادل و آشنا به ضوابط دقیق دینی؛
2 ) دوری از هر نوع رابطه و مناسبات ناسالم.
بدیهی است، دستگاهی که میخواهد با رابطه و مناسبات ناسالم مبارزه کند چگونه میتواند، گرچه به طور جزیی، نشانههایی از رابطه و عدم رعایت مقررات در آن وجود داشته باشد.
همانطور که شاعر گفته است.
اگر پادشاه از ملک رعیت کند سیبی غلامان او برکنند درخت از بیخ
اگر در سایر ادارات وجود مواردی از بیقانونی، شاید در محدودهی همان بخشی باقی مانده و باعث لطمهی همه جانبه نشود، حتی وجود یک مورد از رابطه و سایر مسائل خلاف مقررات در سازمان قضایی و ادارات وابسته به آن، که در رأس مبارزهبا بیقانونی و تخلفات قرار دارد، زیاد است و اثرات سوء آن به طور همه جانبه اشاعه مییابد.
در اصلهای 61 و 156 قانون اساسی اهداف و وظایف قوهی قضائیه به دقت بیان شده است.
اجرای عدالت
طبق اصل 61 «اعمال قوهی قضائیه به وسیلهی دادگاههای دادگستری است که باید طبق موازین اسلامی تشکیل شود و به حل و فصل دعاوی و حفظ حقوق عمومی و گسترش و اجرای عدالت و اقامهی حدود الهی بپردازد.»
طبق اصل 156 :
«قوهی قضائیه قوهای است مستقل که پشتیبان حقوق فردی و اجتماعی و مسؤول تحقق بخشیدن به عدالت و عهدهدار وظایف زیر است:
1 ) رسیدگی و صدور حکم در مورد تظلمات، تعدیات، شکایات، حل و فصل دعاوی و رفع خصومات و اخذ تصمیم و اقدام لازم در آن قسمت از امور حسبیه که قانون معین میکند.
2 ) احیای حقوق عامه و گسترش عدل و آزادیهای مشروع.
3 ) نظارت بر حسن اجرای قوانین.
4 ) کشف جرم و تعقیب و مجازات و تعزیر مجرمین و اجرای حدود و مقررات مدون جزایی اسلام.
5 ) اقدام مناسب برای پیشگیری از وقوع جرم و اصلاح مجرمین».
قوهی قضائیه بخشی از حکومت است و اهداف آن جدای از اهداف حکومت نمیتواند باشد. بنابر این اهدافی که در اصول 61 و 156 قانون اساسی برای قوهی قضائیه ذکر شده، مثل پشتیبانی از حقوق فردی و اجتماعی و تحقق بخشیدن به عدالت، وظیفهی اختصاصی قوهی قضائیه نیست و بین سه قوه مشترک است. به همین ترتیب اهدافی که برای قوهی مجریه و مقننه و برای حکومت به طور کلی در قانونی ذکر شده، مثل نفی موضوع طبقاتی و سلطه گری فردی یا گروهی، که در مقدمهی قانون اساسی ذکر شده است، جزو اهداف قوهی قضائیه نیز به شمار میرود. در اصل سوم قانون اساسی، دولت جمهوری اسلامی ایران موظف شده است که همهی امکانات خود را برای امور مختلفی که جمعاً در 6 بند بیان شده است به کار گیرد.
کاملاً واضح است که منظور از دولت در اصل مذکور صرفاً قوهی مجریه نیست و شامل دو قوهی دیگر نیز میشود. به ویژه اینکه تحقق برخی از بندهای اصل در گرو کارایی و خدمت رسانی قوهی قضائیه است، مثل بند 7 اصل 3 : (تأمین آزادیهای سیاسی و اجتماعی در حدود قانون).
و بند 14 اصل 3 : «تأمین حقوق همه جانبهی افراد، از زن و مرد، و ایجاد امنیت قضایی عادلانه برای همه و تساوی عموم در برابر قانون».
وظایف قوهی قضائیه
حل و فصل دعاوی
واضعان قانون اساسی وظایف متعدد و متنوعی را برای قوهی قضائیه پیش بینی نمودهاند که تحقق همهی آنها دشوار به نظر میرسد.
اصل 156 قانون اساسی در 5 بند وظایف عمدهی قوهی قضائیه را بیان نموده است که به بررسی هر بند از آن با نگاهی به حقوق برخی از کشورها میپردازیم.
«1 ) رسیدگی و صدور حکم در مورد تظلمات، تعدیات، شکایات، حل و فصل دعاوی، رفع خصومات و اخذ تصمیم و اقدام لازم در آن قسمت از امور حسبیه که قانون معین میکند.»
طبق مادهی یک قانون امور 1319 «امور حسبی اموری است که دادگاهها مکلفند نسبت به آن امور اقدام نموده و تصمیماتی اتخاذ نمایند بدون اینکه رسیدگی به آنها متوقف بر وقوع اختلاف و منازعه بین اشخاص و اقامهی دعوی از طرف آنها باشد.» مثل صدور گواهی انحصار وراثت، تعیین قیم، نصب امین و... .
رسیدگی به امور ترافعی (وجود اختلاف و نزاع بین اشخاص) و امور حسبی و رسیدگی به امور کیفری، وظیفهی اصلی قوهی قضائیه را تشکیل میدهد. آنچه که اهمیت دارد این است که در بند یک اصل 156 و نیز در اصل 61 از قانون قضائیه خواسته شده که به «حل و فصل دعاوی بپردازد و «حل» دعوی بر «فصل» آن مقدم دانسته شده است.
اصل 156 نیز به «رفع خصومات» اشاره دارد. در تحریر الوسیله در کتاب القضاء آمده است که: «هوالحکم بین الناس لرفع التنازع بینهم بالشرائط الآتیه»(1) بنابر این هدف از قضا رفع خصومت و حل دعوی است و نه صرفاً فصل خصومت بیآنکه نزاع رفع شده باشد.
حل و فصل دو اصطلاح مترادف نیستند، اگر دعوی حل شود و اگر خصومت رفع شود، دعوی فصل (خاتمه) هم شده است. اما هر فصل دعوی و اعلام ختم پرونده به معنی حل دعوی و رفع خصومت نیست. علیرغم تأکید قانون اساسی بر تقدم حل دعوی بر فصل آن و رفع خصومت، به نظر میرسد که عملاً تأکید قوهی قضائیه بیشتر بر فصل دعاوی است تا حل آنها زیرا تمامی قضات محترم، در سراسر کشور، همه ماهه باید آماری از تعداد پروندههای مختومه ارائه نمایند که این آمار نباید از یک حدی پایینتر باشد و اضافه کار و کارانه و امثالهم بستگی به تعداد آمار پروندههای مختومه دارد. در حالی که کمیت آراء با دقت در تراز سنجیده میشود و در مقابل آن پاداش وجود دارد برای کیفیت رأی، و کیفیت رسیدگی، معیار تشویقآمیزی وجود ندارد.
امور قضایی مانند ساختن رادیو نیست که به طور یکسان و یکنواخت و در فاصلهی زمانی معین بتوان پیشبینی کرد و از سازنده خواست که در ظرف 24 ساعت تعداد معینی تولید کند. گاه برای یک پرونده صرف ساعتها و روزها وقت لازم است و این شیوهی آماری انگیزهی صرف وقت را برای سعی در صلح و سازش، پرداخت دقیق و کامل به عمق موضوع و حل ریشهای پرونده از قضات محترم سلب میکند. پروندهها ختم میشوند و آمارهای بالا از شعب ارائه میشود ولی هر روز دادگستری شلوغتر میشود و گاه با بسته شدن یک پرونده، پروندههای حقوقی و کیفری جدیدتری
______________________________
1. روح ا... الموسوی الخمینی، تحریر الوسیله، الجزء الثانی، دارالکتب العلمیه، النجف الاشرف، 1390 ، ص 404 .
______________________________
گشوده میشود و کینهها عمیقتر میشود.
زیرا اگر دعوی فصل شود ولی حل نشود، قوهی قضائیه و حکومت اسلامی به اهداف خود نرسیده است. این شیوهی کم توجهی به کیفیت و عدم سعی کافی در حل دعوی و توجه شدید به کمیت و سعی در فصل دعوی به جای حل دعوی، بزرگترین لطمه را به عدالت قضایی زده است.
دعاوی کهنه و پیچیده هرگز نه حل میشوند و نه اینکه واقعاً ختم میشوند. زیرا بعد از هر حکم با اعتراضات مختلف و دلائل به ظاهر جدید به نحوی پرونده ادامه میباید. چون کمتر شعبهی بدوی یا تجدید نظر یا دیوان عالی کشور حاضر است که همهی اصحاب دعوی را خواسته و از یک صبح تا عصر وقت خود را صرف یک پرونده کند تا همان موضوع را ریشهای و برای همیشه حل نماید. اصحاب دعوی و وکلای آنها گاه تحت فشارند که مشکل چند ساله را در چند دقیقه بیان نمایند و زود از دادگاه خارج شوند تا به پروندهی بعدی رسیدگی شود. اگر واقعاً به طور دقیق برای حل مشکل و رفع خصومت در یک پرونده صرف وقت شود، اصحاب دعوی، هم قانع میشوند و دیگر پروندههای جدید طرح نمیکنند و هم متوجه میشوند که قوهی قضائیه به طور ریشهای به مسائل رسیدگی میکند و بنابراین مظلومان به حقوق خود میرسند و ظالمان از طرح دعاوی بیهوده و بیاساس منصرف میگردند.
نگاهی به حقوق در برخی کشورها
به عنوان نگاهی به سایر حقوقها میتوان گفت که در ژاپن، همانند چین، از خشونت راه حلهای حقوقی و فقدان تمایز و تفاوت، که حقوق متضمن آن است، ناراحت هستند. مجموعهای از قواعد در ژاپن گسترش یافت که بیش از آنکه از اخلاق ناشی شود از آداب ناشی میشد. این قواعد رفتاری، ژیری (Giri) نامیده میشد. بین پدر و پسر، بین شوهر و زن، بین عمو و برادر زاده، بین برادران با هم، بین وام دهنده و وام گیرنده، بین بازرگان و مشتری، بین مستخدم سابقهدار و مستخدم کم سابقه، ژیری خاصی وجود داشت. یکی از نویسندگان حقوق، اف جوئون دلنگره (F.JouondesLongrais)، مینویسد:(1)
آسیای پیرو مکتب کنفوسیوس آرمان رابطهی خویشاوندی را که مستلزم حمایت دقیق و تبعیت احترامآمیز است بر تساوی وی ترجیح میدهد.
مردم برای گرفتن حق خود چنان که قوانین اجازه میدهد، به دادگستری مراجعه نمیکنند. دادگاههای ژاپن غیرفعال نیستند اما مهمترین بخش فعالیت آنها در روابط بین افراد، بیشتر مربوط به اقداماتشان در زمینهی سازش است تا قضاوت. چندین نوع سازش در قانون پیش بینی شده است. نوع اول از سازش، در مرحلهی پیش از دادرسی صورت میگیرد. پلیس در این زمینه نقشی بسیار مهم ایفا میکند. در صورت عدم حصول توافق، اصحاب دعوی میتوانند به دادگاه مراجعه کنند، ولی اندیشهی سازش از بین نمیرود. طبق قانون آئین دادرسی مدنی، قاضی باید در طی دادرسی، همواره کوشش کند اصحاب دعوی را به مصالحه وادارد. به جای صدور رأی، بهتر است که قاضی در پی به دست آوردن گذشت طرفین و انعقاد یک مصالحه نامه باشد.
حقوق سوسیالیستی برای «حقوق» وظایف سه گانهای قائل بود. نخستین وظیفه حفظ امنیت ملی بود. دومین وظیفهی حقوق شوروی جنبهی اقتصادی داشت و باید تولید آن چنان توسعه مییافت که با فراوانی نعمت بتوان به هر کسی «برحسب نیازهایش» اعطاء کرد.
سومین وظیفهی حقوق شوروی جنبهی تربیتی داشت. یعنی باید گرایشهای مربوط به رفتارهای ضد اجتماعی، که میراث قرنهای سازمان ناصحیح اقتصادی است، از میان برداشته میشد. این امر اهمیت داشت که مردم قواعد حقوق سوسیالیستی را با رضایت خاطر بپذیرند و حقوق جنبهی خلقی به خود بگیرد. دادگاه شوروی (سابق) باید مثل یک مدرسه میبود که مثل قوانین، خود به سرزنش، تشویق و
______________________________
1. René David, Camille Jauffret-S Pinosi, Les grand systemes de DroitContemporains, 11e edition, Dalloz, 2002, PARIS, P. 429.
______________________________
نصیحت مبادرت ورزد.
اگر محکوم حکم دائر بر مجازات خود را تأیید نکند یا اصحاب دعوی عادلانه بودن تصمیم اتخاذ شده، براساس حقوق سوسیالیستی، را نپذیرند و با یکدیگر سازش نکنند، این امر، دلالت بر شکست حقوق در حل و فصل دعاوی دارد. اقناع اصحاب دعوی موجب میشد که توسل به قوهی قهریه، به عنوان نیروی اجبار کنندهی اشخاص به رعایت حق و عدالت، از بین برود و تنها جنبهی تنظیم کننده داشته باشد و به اصطلاح انگلس «حکومت اشخاص جای خود را به ادارهی اشیاء واگذار خواهد کرد.»(1)
در حقوق چین نیز سعی بر این است که بیش از آنکه در جستجوی ختم منازعات باشند آنها را از بین ببرند.(2) هیچکس نباید احساس کند که دعوی را باخته است؛ تربیت و اقناع باید در درجهی اول قرار گیرد، نه اقتدار و اجبار. این سنتی مقدس نزد چینیان است که اختلافات باید در وهلهی اول با توجه به احساس انسانی (شی اینگ ing Ch)، در مرحلهی دوم با آداب و رسوم (لی Li) و عقل (لیی Lii) و فقط در آخرین مرحله با استمداد از حقوق (fa) حل و فصل شود. قوانین، وسیلهی عادی حل و فصل تعارضها و اختلافات بین انسانها نیستند. قوانین، با ارائهی نمونههایی از رفتارها به انسانها یا با بیان تهدیدهایی در مورد کسانی که رفتاری ضد اجتماعی دارند، میتوانند نقش مفیدی ایفا کنند. اما موضوع این نیست که باید از قوانین پیروی شود. آرمان و ایدهآل این است که قوانین هرگز به مورد اجرا درنیاید و دادگاهها هرگز موردی برای صدور رأی نداشته باشند.(3)
شوراهای حل اختلاف
در مادهی 189 قانون برنامهی سوم توسعهی اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جمهوری اسلامی ایران پیش بینی شده است که به منظور کاهش مراجعات مردم به محاکم قضایی و در راستای توسعهی مشارکتهای مردمی، شوراهای حل اختلاف در سراسر کشور تشکیل گردد. آئیننامهی اجرایی این ماده به تصویب هیأت وزیران و به تأیید رئیس
______________________________
1. رنه داوید، نظامهای بزرگ حقوقی معاصر، ترجمهی صفائی، آشوری، عراقی، چاپ اول، مرکز نشر دانشگاهی، 1364 ، ص 188 .
2. همان، ص 511 .
3. Ibid, P. 406.
______________________________
قوهی قضائیه (مندرج در روزنامهی رسمی 16747 - 5/6/81) رسیده است. به موجب مادهی 7 این آئیننامه، وظیفهی شورای حل اختلاف مذاکره به منظور ایجاد سازش بین طرفین دعوی و در مرحلهی بعد حل و فصل دعاوی، طبق میزان مندرج در این آئیننامه است. ولی، با توجه به ترکیب این شورا، به نظر نمیرسد که بتواند در صلح و سازش و میانجیگری بین اصحاب موفق باشد. زیرا طبق مادهی 4 آئیننامهی مذکور، شورای حل اختلاف از سه عضو تشکیل میشود که یک نفر به انتخاب قوهی قضائیه، به عنوان رئیس شورا، و یک نفر با انتخاب شورای شهر یا بخش یا روستای مربوط و یک نفر معتمد محل توسط هیأتی مرکب از رئیس حوزهی قضایی، فرماندار، فرمانده نیروی انتظامی و امام جمعه و در صورت نبود امام جمعه، روحانی برجستهی محل، برای سه سال انتخاب میشود. با توجه به اینکه اعضای این شورا منتخب مستقیم خود مردم نیستند بلکه منتخب مقامات و نهادهای مافوق هستند بدیهی است به اندازهای که معتمدان منتخب خود مردم محل میتوانند در صلح و سازش و میانجیگری کارایی داشته باشند، نخواهند توانست در حل اختلافات، از راه صلح و سازش، موفق گردند و برعکس سپردن قضاوت به دست افراد عادی نه تنها باعث کاهش مراجعات مردم به محاکم نمیشود بلکه اعتراضات و دعاوی ناشی از آن بار بیشتری را برعهدهی محاکم قرار میدهد.
بند 2 اصل 156
«احیای حقوق عامه و گسترش عدل و آزادی مشروع»
این بخش از وظایف قوهی قضائیه به طور مستقل از امور ترافعی و کیفری ذکر شده است و به نظر میرسد، به علت تراکم امور در بخش قضایی، این بند تا آنجا متروک شده و اکنون حالت شعار گونه پیدا کرده است که به جای اینکه قوهی قضائیه را گسترش دهندهی آزادیهای قانونی معرفی نماید، گاه در مقام تحدید کننده و بازدارندهی آزادی معرفی میکند. از خود اصول قانون اساسی میتوان الگویی برای برنامه ریزی برای بند 2 اصل 156 به دست آورد.
با توجه به اینکه طبق اصل 158 قانون اساسی، وظایف رئیس قوهی قضائیه به شرح زیر است:
«1 ) ایجاد تشکیلات لازم در دادگستری به تناسب مسؤولیتهای اصل یکصد و پنجاه و ششم.
2 ) تهیه لوایح قضایی متناسب با جمهوری اسلامی»
و با توجه به اینکه، طبق بند 2 اصل 156 ، «احیای حقوق عامه و گسترش عدل و آزادیهای مشروع» صراحتاً از وظایف قوه قضائیه است، با عنایت به بند یک اصل 158 ، قوهی قضائیه باید اولاً تشکیلات لازم را برای «احیای حقوق عامه و گسترش عدل و آزادیهای مشروع» در دادگستری ایجاد کند و به عنوان مثال با توجه به اصل سوم قانون اساسی تشکیلات لازم برای امور زیر در قوهی قضائیه ایجاد شود:
بالابردن سطح آگاهیهای عمومی در زمینههای حقوقی و فقی، تأمین آزادیهای سیاسی و اجتماعی، تأمین حقوق مراجعه کنندگان به دادگستری و به ویژه بانوان و ایجاد تشکیلات پلیس قضایی، که همگان معترفند، از بین بردن آن مانند انحلال دادسراها اشتباهی بزرگ بوده است که باید این تشکیلات احیا شود و نیز تشکیلاتی برای امکان برخورداری عموم مردم از ارشاد و معاضدت قضایی و خدمات وکلا.
ثانیاً ، با توجه به بند دو اصل 158 ، قوهی قضائیه باید لوایح قضایی لازم را برای احیای حقوق ملت و ایجاد عدالت در زمینههای اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و... و گسترش آزادی تهیه نموده و برای تصویب به مجلس شورای اسلامی ارائه نماید.
به نظر میرسد بند 2 اصل 156 تا به حال متروک بوده و نه از سوی قوهی قضائیه به آن توجهی شده است و نه از جانب دیگران، و این تصور وجود دارد که نویسندگان بند 2 اصل 156 ، «احیای حقوق عامه و گسترش عدل و آزادیهای مشروع» را به صورت شعارگونه و آرمانی ذکر نمودهاند، در حالی که دقت در اصل 156 و اینکه در 5 بند متفاوت، وظایف قوهی قضائیه به طور دقیق با ذکر جزئیات ذکر شده است نشان میدهد که نویسندگان قانون اساسی انتظار عمل و تحقق به اهداف خود را داشتهاند و عدم توانایی در اجرای بند 2 اصل 156 نباید منجر به این شود که این بند شعارگونه و غیرقابل اجرا معرفی شود.
بند 3 اصل 156
«نظارت بر حسن اجرای قوانین»
در اجرای بند مذکور، اصل 174 مقرر نموده که:
«براساس حق نظارت قوهی قضائیه نسبت به حسن جریان امور اجرای صحیح قوانین در دستگاههای اداری، سازمانی به نام «سازمان بازرسی کل کشور» زیر نظر قوهی قضائیه تشکیل میگردد.
حدود اختیارات وظایف این سازمان را قانون تعیین میکند.»
بند سوم اصل «نظارت بر حسن اجرای قوانین» تمام و مطلق بوده و کلیهی قوانین و تمامی دستگاههای دولتی و غیردولتی را دربرمیگیرد. محدود شدن حیطهی سازمان بازرسی کل کشور به سازمانهای دولتی و یا نهادهایی که از بودجهی دولتی به نحوی استفاده میکنند، طبق مادهی یک قانون تشکیل سازمان بازرسی کل کشور، مصوب 1360 ، برخلاف بند 3 اصل 156 قانون اساسی است. نظارت قوهی قضائیه بر ادارات، به وسیلهی سازمان بازرسی کل کشور، نافی وظیفهی نظارتی قوهی قضائیه بر نهادها و مؤسسات خصوصی نیست. علت این محدودیت شاید این باشد که قوهی قضائیه، با توجه به تشکیلات محدود سازمان بازرسی کل کشور، توان اجرای کامل و همه جانبهی بند 3 اصل 156 «نظارت بر حسن اجرای قوانین» را ندارد و در نتیجه خود را به نظارت بر اجرای قوانین در دستگاههای دولتی محدود کرده است. هر چند که در این مورد هم، به علت گستردگی و تنوع سازمانها و ادارات وابسته به قوهی مجریه، قادر به نظارت کامل و همه جانبه نبوده و عمدهی تلاش این سازمان محدود به رسیدگی به شکایاتی است که به این سازمان میرسد. در حالی که نظارت مذکور در اصل 156 موکول به وصول شکایت نیست و باید دائمی باشد. به نظر میرسد که راه حل این موضوع این باشد که نظارت بر حسن اجرای قوانین محدود به سازمان بازرسی کل کشور نباشد و رؤسای دادگستریها و دادسراها هم در محدودهی حوزهی قضایی خود این وظیفه را برعهده داشته باشند. در حقوق شوروی (سابق) نیز دادستانی دارای دو نقش مهم بود؛ یکی به عنوان دادسرای رسیدگی کننده به مسائل کیفری و تعقیب جرائم و مجرمین و دیگری نظارت بر حسن اجرای قوانین در تمامی ادارات،میتههای اجرایی، شوراهای محلی و...(1)
بند 4 اصل 156
«کشف جرم و تعقیب و مجازات و تعزیر مجرمین و اجرای حدود و مقررات مدون جزایی اسلام»
قطعاً از جمله وظایف اصلی قوهی قضائیه کشف و تعقیب جرائم و مجازات متخلفین است. با پیچیدهتر شدن جوامع و پیشرفتهای علمی و صنعتی، نیل به هدف فوق مستلزم برخورداری از کادری با تجربه و عالم و نیز ابزار و تشکیلاتی پیشرفته و منطبق با نیازهای زمان است.
پزشکی قانونی، پلیس بین الملل، کشف علمی جرائم، پلیس قضایی و دادسراها از لوازم اولیهی نیل به هدف مذکور است. آنچه که در بند مذکور اهمیت دارد تأکید بر «مقررات مدون موضوع جزایی اسلام» است. اصل 167 ، قضات را موظف نموده که، در صورت نیافتن حکم موضوع در قوانین مدون، به منابع معتبر اسلامی یا فتاوی معتبر استناد نمایند. مادهی 214 قانون آئین دادرسی کیفری دادگاههای عمومی و انقلاب، مصوب 28 شهریور سال 1378 ، نیز تکرار نموده که «دادگاه مکلف است... اگر قانون مخصوص مورد نباشد با استناد به منابع فقهی معتبر یا فتاوی معتبر حکم قضیه را صادر نماید». طبق تبصرهی یک مادهی 18 قانون اصلاح قانون تشکیل دادگاههای عمومی و انقلاب، مصوب 1381 ، آراء قطعی صادره از دادگاهها، اگر «مخالف مسلمات فقه» باشد، ظرف یک ماه از تاریخ ابلاغ رأی به شعبهی تشخیص دیوان عالی کشور قابل شکایت است. «مسلمات فقه»، «منابع معتبر» و «فتاوی معتبر» از موضوعاتی است که دقیقاً باید مشخص و معین شود و قاضی و اصحاب دعوی، در مسائل کیفری، در میان اختلاف آراء و فتاوی سرگردان نباشند. طبق اصل 169 قانون اساسی: «هیچ فعل یا ترک فعلی به استناد قانونی که بعد از آن وضع شده است جرم محسوب نمیشود» و بند 4 اصل 156 نیز از جمله وظایف قوهی قضائیه را «اجرای... مقررات
______________________________
1. رنه داوید، نظامهای بزرگ حقوقی معاصر، ترجمهی صفائی، آشوری، عراقی، چاپ اول، مرکز نشر دانشگاهی، 1364 ، ص 188 .
______________________________
مدون جزایی اسلام» قرار داده است. بنابر این به نظر میرسد لازم است قوهی قضائیه هر چه زودتر «مسلمات فقه» را مشخص و مدون نماید. قاعدهی فقهی «قبح عقاب بلابیان» نیز بر همین مبنا است که حقوق و تکالیف اشخاص در مسائل حقوقی و جزایی مشخص و مدون شده و به عموم عرضه شود.
امروزه، در نحوهی مجازات مرتکبین، به کارگیری دانش جرمشناسی اهمیت خاصی دارد. تشکیل پروندهی شخصیت برای متهمین، به موازات تشکیل پروندهی کیفری، که در آن مشخصات فردی و خانوادگی و سوابق وضعیت اجتماعی و اقتصادی متهم درج شده باشد، کمک بزرگی برای قضات دادسرا و دادگاه در نحوهی چگونگی اخذ تأمین و صدور قرار و نیز صدور حکم است. اینکه آیا متهم مستحق تخفیف است یا خیر و چه نوع مجازاتی میتواند باعث تنبیه و اصلاح وی شود، بستگی به وجود پروندهی شخصیت دارد که بدون آن تصمیمگیریها سطحی خواهد بود.
بند 5 اصل 156
«اقدام مناسب برای پیشگیری از وقوع جرم و اصلاح مجرمین»
در صورت اجرای درست بند مذکور، همان طور که در پزشکی گفته میشود پیشگیری بهتر از درمان است، در امور کیفری نیز پیشگیری بهتر از مجازات است. قوهی قضائیه باید، به عنوان وظیفهای که قانون اساسی برعهدهاش گذارده است، برنامهای همه جانبه برای پیشگیری از وقوع جرم در همهی ابعاد و مصادیق آن ارائه نماید و بدیهی است که نیروی انتظامی، به عنوان ضابط قوهی قضائیه، باید از آن تبعیت کند و سایر دستگاهها با آن همکاری نمایند و در صورت لزوم لوایح لازم به مجلس ارائه شود. استفاده از علمای جرمشناسی در پیشگیری از وقوع جرم و نیز اصلاح مجرمین نقش بسزایی دارد و روشهای مختلفی برای این منظور قابل ارائه است که قوهی قضائیه با همکاری سایر دستگاهها میتواند به آن بپردازد؛ مثل تأمین روشنایی همهی کوچهها و معابر در شبها، ایجاد سرویسهای عمومی در شهرکها و حاشیهی شهرها، نظارت بر مبادی ورود و خروج کالا و... .
در بخش اصلاح مجرمین، به ویژه پس از آزادی از زندان، به نظر نمیرسد که کار در خور توجهی توسط قوهی قضائیه صورت گرفته باشد و بخش بزرگی از جرائم با مباشرت و یا معاونت کسانی است که قبلاً سابقهی ارتکاب جرم دارند. اقدام برای اصلاح مجرمین معمولاً از لحظهی ورود شخص به زندان آغاز میشود. طبقهبندی زندانیان، اصلاح رژیم حاکم بر زندانها، آموزشهای حرفهای، فنی، تربیتی و علمی زندانیان و خانوادههای آنها و ادامهی حمایت مادی و معنوی از آنان و نظارت بر امور آنها پس از آزادی و ادامهی برنامههای تربیتی، آموزشی و حرفهای تا سالها بعد از آزادی از زندان تا اطمینان کامل از سالم شدن و اصلاح شخص، از لوازم بند 5 اصل 156 است. به نظر میرسد تراکم امور جاری، مجال و امکانی برای مقامات محترم قوهی قضائیه باقی نگذارده است که به تمامی وظایف مذکور در قانون اساسی عمل نمایند. در حالی که بدیهی است که عدم توجه به اقدامات مناسب برای پیشگیری از وقوع جرم و عدم اقدام برای اصلاح مجرمین خود جرم زا بوده و باعث ایجاد جرائم جدید میشود و بدین ترتیب هرگز عدالت و امنیت قضایی به طور کامل مستقر نمیشود. مگر اینکه قوهی قضائیه به طور همه جانبه به همهی وظایفی که در قانون اساسی مقرر شده است بپردازد.
وظایف دیگری را برای قوهی قضائیه میتوان برشمرد که برخی از آنها طبق اصل 158 به عنوان وظایف رئیس قوهی قضائیه آمده است. مثل :
بند 1 اصل 158
«ایجاد تشکیلات لازم در دادگستری به تناسب مسؤولیتهای اصل 158»
ایجاد تشکیلات لازم دارای دو بعد کمی و کیفی است. وجود مقدار کافی قاضی، دادیار، بازپرس، متصدیان امور دفتری، وجود پلیس ویژهی قوهی قضائیه (پلیس قضایی)، بخشهای ارشاد و معاضدت قضایی و نیز ساختمانهای وسیع و مجهز با امکانات جنبی و رفاهی لازم، جنبهی کمّی تشکیلات دادگستری است. از جنبهی کیفی، وابستگان اداری و قضایی قوهی قضائیه باید کارآمد، عالم، متعهد و متخلق بوده و مرتباً آموزش ضمن خدمت در موردشان ادامه داشته باشد.
کارآیی قوهی قضائیه فقط در گرو وجود مقررات و قوانین مختلف نیست. تشکیلات و نحوهی سازماندهی تشکیلات تأثیر بسزایی در نحوهی حل و فصل دعاوی دارد.
تشکیلات نامنظم و ساختمانهای کهنه و تاریک، که با کثرت مراجعه کنندگان تناسبی نداشته باشد، موجبات ناراحتی و دلسردی مراجعان را فراهم میسازد.
نتیجه
واضعان قانون اساسی در مجلس بررسی نهایی قانون اساسی، اهداف و وظایف گستردهای را برای قوهی قضائیه درنظر گرفتهاند. این وظایف منحصر به بررسی و رسیدگی به دعاوی حقوقی و کیفری نیست. در بخش نظارت بر اجرای قوانین، با توجه به عمومیت و اطلاق این وظیفه، برای قوهی قضائیه، این نظارت باید در همهی دستگاههای عمومی و خصوصی انجام گیرد که در حال حاضر محدود به دستگاههای دولتی شده است.
بند 2 اصل 156 ، که از جمله وظایف قوهی قضائیه را «احیای حقوق عامه و گسترش عدل و آزادیهای مشروع» میداند، مورد توجه نبوده و تا به حال هیچگونه برنامهریزی برای آن نشده است. قوهی قضائیه، در حال حاضر، تمام توان خود را برای رسیدگی به مسائل حقوقی، کیفری و امور حسبی به کار گرفته است و از سایر وظایف مذکور در قانون اساسی، برای قوهی قضائیه، غفلت نموده است.
امنیت قضایی و ایجاد عدالت، منوط به سعی در تحقق همهی اهداف و وظایف ذکر شده برای قوهی قضائیه در قانون اساسی است.