تجربه دینی و رابطه ی آن با معرفت دینی (مقاله ترویجی حوزه)
درجه علمی: علمی-ترویجی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
نیروی عقل در نهاد انسانی او را به باور عمیق به وجود چیزهایی میرساند که در زندگی وی تأثیر میگذارند اما محسوس نمیباشند. راههای مختلفی برای این کار وجود دارد، همچون تجربهی حسی، دریافت گزارش حسی دیگران، حکم به همگونی اشیاء و سپس حکم واحد را در همه اعمال نمودن و... اما همهی اینها اطمینانی بالاتر از گمان راجح یا حدس علمی نمیبخشد، در حالی که آنچه اشباع کنندهی انسان است، رسیدن به حالتی از یقین در معرفت است که از راه شهود به دست میآید و عالیترین نوع شهود، وحدت فاعل شناسایی با متعلق شناسایی است که به وسیلهی تجربههای روحانی و عرفانی به دست میآید و از این روی، برای شناخت خدا و امور الهیاتی بهترین راه را تجربهی دینی دانستهاند که گاهی نیز در فرهنگ عرفانی به نظام معرفت آیهای از آن یاد میشود. تجربهی دینی چه ارتباطی با بصیرت دارد؛ و چگونه به معرفت تبدیل میشود؛ و آیا حجیت آور و ایمان آور است؛ آیا حاصل معرفتی آن به غیر نیز سرایت میکند و اصولاً جایگاه اصلی طرح این مسأله در کجاست؟ مطالبی به عنوان پاسخ به این سؤالات در این مقاله آمده است. آنچه به این مقاله ویژگی میبخشد، عطف نظر به دیدگاه معرفتی اسلام در این خصوص میباشد.متن
بخش نخست
نظام آیهای در هدایت یابی انسان
چنان که میدانیم در نهاد انسانی قوهای است که همواره او را از سایر جانداران متمایز میسازد. نام این قوه را اگر عقل قدسی بگذاریم، یا چنان که دانشمندان تجربهگرا و کارکردگرا از آن به «ناخود آگاه» تعبیر میکنند تعبیر نمائیم و یا اسم آن را «شعور مرموز» بدانیم، چندان تفاوتی نمیکند؛ مهم این است که این بعد از وجود انسان، او را به باور عمیق به وجود چیزهایی میرساند که در زندگی وی تأثیر میگذارند اما محسوس نمیباشند و چون بدینوسیله علم به آنها پیدا میکند، در مقابل آنها رفتار راضی کننده از خود نشان میدهد.
ویلیام جیمز، که باید او را نخستین بانی تجربهی دینی دانست، خود یک روان شناس پراگماتیست بود و از جنبهی کارکردی به دین و اخلاق و امثال آنها مینگریست؛ اما «او هر چند در برداشتش از تجربهی دینی، همواره تکامل گرا و کارکردگرا بود، در برابر «مغالطهی تکوینی» یعنی سیر از منشأ تجربههای دینی در احوال روانی، از نتیجهگیریهای منفی در باب ارزش و معنای آنها هشدار میداد»، او حالات آگاهانه را برآمده از چنان ناخودآگاهی در وجود انسان میدانست که بسان بنیهی روانی عام، پیوندی را بین شخص آگاه با یک «نفس» وسیعتر، که «تجربههای رستگاری بخش» از آن زاده میشود، ایجاد میکند و شخص را از وجود چیزهایی آگاه میکند که از طریقهای دیگر کمتر به دست میآید.(1)
براین اساس، تجربهی دینی معرفت درجهی یک به انسان میبخشد، یعنی چیزی که پایه و مرکز معارف دیگر قرار میگیرد؛ و در این میان، مطمئنترین نوع معرفت را، که همان «شهود» است.
سی دی براد، از اساتید فلسفهی کمبریج (1887-1971) به همین دلیل از تجربهی دینی به عنوان راهی مطمئنتر - نسبت به براهین معروف در اثبات وجود خدا - استفاده نموده است، زیرا سایر برهانها اگرچه در نهایت به اسکات خصم یا اقناع او و یا در پایینترین درجه، فقط به ابطال دلایل او، میانجامد و انسان فکر میکند چیزی را اثبات نموده است، لیکن هرگز به شهود منتهی نمیشوند، چنان که خودش یا خصم، به باوری قطعی از آن برسند، لیکن تجربهی دینی چیزی است که کمابیش - عموم - انسانها دارای آن هستند؛ هر چند که درجات آن به لحاظ استعدادها - همچون استعداد درک موسیقی - متفاوت است.(2)
فراوانی تجارب دینی - به ویژه در متدینان - از سویی، و همگون بودن آنها از سوی دیگر، و نیز معرفت بخشی آنها، و در نهایت، تفاوت درجات آنها، همه با هم ما را به عنوانی
______________________________
1. فصلنامهی معرفت (50)، ص 23، رحیم ناروئی نصرتی (مقاله)؛ میرچاالیاده، دین پژوهی، ج 1 ، ترجمهی بهاءالدین خرمشاهی. نشر پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی. چ 2 / 1375 . ص 134
2. قبسات (دوره اول - شماره دوم) ص 139 (مقاله: برهان تجربهی دینی. سی دی براد. ترجمهی دکتر سید ذبیح ا... جوادی): براد، حوزهی ادراک مسائل عقلی را در یک خط منقسم فرضی از انتهای منفی تا انتهای مثبت - همچون امواج صوتی و نوری - قرار میدهد که افراد کور و کر و بیعلاقه در انتهای منفی آن، و نوابغ، مکتشفان و قدسیان در انتهای مثبت آن قرار میگیرند.
______________________________
هنمون میگردند که از آن به «نظام آیهای» در هدایت یابی انسان یاد میکنیم.
نظام آیهای، یعنی دستگاه خودکار هوشمندی که به هنگام برخورد با نشانههای هدایت یابی که در طبیعت وجود دارد، دادهی اطلاعاتی لازم را میگیرد و به بخش آگاه نفس انسان میفرستد تا انسان، به آن وسیله، حقیقتی را دریابد. از این نظام، همچنین میتوان به «نظام قرینهای» نیز تعبیر نمود.
معرفت در این نظام خودکار هدایتی، گرچه از کورترین نقطهی ادراکی تا روشنترین آن درجات بی شماری را تشکیل میدهد، لیکن نظر به تمایزات کلی و تشابهات گروهی که دارند، در مجموع، با الهام از آنچه سوئین برن ارائه داده است، چهار نوع است:
الف) فردی چیز عادی و غیردینی را به عنوان موجودی ماورای طبیعی مشاهده کند، به نحوی که شاهدان عادی نیز بتوانند آن را عیناً مشاهده کنند. مثال برای این گونه فراوان وجود دارد، چنان که در ادبیات شفاهی نقل میشود که سالکی در راه میگذشت و صدای کسی را شنید که آواز میخواند:آمد لب بام، قالی را تکان داد قالی گرد نداشت، خودش را نشان داد
سالک از شنیدن این ترانه دچار شهود مکاشفهای شد که در آن جمال حق را به وضوح مشاهده نمود، سپس فریاد کشید که: آری، آری،... خودش را نشان داد.
ب ) عکس نوع الف، یعنی شخص چیز ماورای طبیعی را در قالب و شکل موجود طبیعی و عادی مشاهده کند، چنان که برای دیگران، صورت غیرطبیعی آن پوشیده باشد. مثال برای این نوع همان فرشتگانی است که به خانهی حضرت لوط علیهالسلام به شکل جوانانی آمدند و مردم آنان را میدیدند.
ج ) نوع پیشرفتهای از تجربهی دینی است که مشاهده گر امر ماورای طبیعی را میبیند و میشنود، لیکن عموم مردم قادر به احساس کامل آن نیستند، در این تجربه ممکن است قالبی که امر ماورای طبیعی در آن رفته است چیز عادی باشد؛ همچون درختی که خدا با موسی از آن سخن گفت و آتشی که همه آن را بر درخت میدیدند اما جنبهی الوهی آن را کسی جز موسی ادراک و شهود نمیکرد؛ و یا تجلی خدا بر کوه، که نوری خیره کننده را دیگران نیز دیدند، ولی حقیقت ماورای طبیعی آن را غیر موسی نمیتوانست ببیند.
د ) نوع تجربهی عرفانی و بسیار پیچیدهای است که توصیف آن در زبان ادبیاتی حتی برای مشاهدهگر نیز ناممکن است. در این تجربه متعلق معرفت امری کاملاً ماورای طبیعی است. شهودها و مکاشفات قدسیان بزرگ و معصومان ما و عارفان بزرگی چون منصور حلاج و بایزید بسطامی و شمس و دیگران در رخ دادن حالت محو و وحدت و جذبهی حقیقیای که از آن حالت مشاهده نمودهاند و بیانی برای توضیح آن جز کلمات متعارض مانند «لیس فی جبتی سوی الله» نیافته و لذا محکوم به کفر شدهاند، از این قبیل تجربههاست.(1)
«البته دل در پرتو تقوا منور به نور شهود شده، و در کنار آن نور است که انسان به دریافت حقایق و الهامات و مصالح نائل گشته، و در دار وجود جز به او دل نمیبندد، و هر چه را بخواهد برای او بخواهد، و این مقام همان مقام مافوق استدلال و برتر از منطق و برهان است. راستی آن کسی که در مقام توحید میگوید: «یا من دل علی ذاته بذاته» (ای آنکه به ذات خود بر ذات خود راهنمایی کرده است) یا فرزند بزرگوارش که در دعای عرفه میگوید:
«انت الذی اشرقت الانوار فی قلوب اولیائک حتی عرفوک و وحدوک، و انت الذی ازلت الاغیار عن قلوب احبائک حتی لم یحبوا سواک و لم یجئوا الی غیرک» یا نوهی عزیزش حضرت زین العابدین علیهالسلام که میگوید: «بک عرفتک و انت دللتنی» (به تو شناختمت و تو راهنمائیم کردی) جز مقام کشف و شهود است؟(2)
چند نکته :
1 ) در حقیقت، بصیرت که در آیات و روایات از آن به عنوان مقام برتر از دانش و آگاهی یاد شده است، عنوان دینی فرامده از این تجربههاست. قرآن در زمینهی آیههایی که در طبیعت برای هدایت انسان وجود دارد میگوید: «قد جائکم بصائر من ربکم فمن ابصر فلنفسه» (انعام/104)
و شاید یکی از علتهای این که تحت نام تجربه، چیزی در ادبیات دینی خود نداریم، این است که در قالب مفاهیمی چون بصیرت (بینش) و ذکر و تدبر و امثال آنها از آن یاد شده است.(3)
______________________________
1. قبسات. س 3 . ش 9-8 . ص 96 (رضا اکبری، تجربهی دینی سوئین برن).
2. عرفان اسلامی، (شرح جامع مصباح الشریعة و مفتاح الحقیقة، منسوب به هشام بن الحکم) حسین انصاریان. ج 1 . چ 1/1362 . انتشارات المهدی. تهران. ص 4 .
3. در کتاب عقل و اعتقاد دینی، نوشتهی مایکل پترسون و دیگران (نشر طرح نو 1376 تهران. ص 37)
______________________________
2 ) در نظام آیهای تنها نتیجهی ادراکی منحصر به دریافت آگاهی دینی نیست و تنها بخشی از آنکه شامل شوندهی تجربهی دینی است به کار هدایت یابی دینی انسان میآید. در حقیقت، این نظام یک دستگاه پیامگیری از آیهها و علامتهای ادراکیای است که در طبیعت وجود دارد، اما این که پیامها از چه نوعی باشند متفاوت است. گاهی برگ درختی میجنبد و شخص از آن پیامی علمی دریافت میکند و این نه تعقل کردن است که چیزی ورای جنبیدن برگ را با چشم بصیرت در پیش روی خود دیدن است.
3 ) نظام آیهای به دلیل تابع بودن از امر حسی یا ذهنی پیش از خود، گرچه از مقولهی ارزشهاست لیکن قابل توجیه علمی - عقلی و دارای کاربرد و تأثیر است و به عبارتی فرایند ارتباط ابژه و سوبژه میباشد.
حقیقت معرفت و تجربهی دینی :
«آگاهی از عمق» که میرچاالیاده دین را عبارت از آن میداند چیست؟ آیا جز آگاهی یافتن بر رخدادهایی دینی است؛ و یا آگاهی یافتن از وجود نسبت تواطی بین دو مفهوم؛ و یا آگاهی یافتن از پیوستگی و اشارهی احضاری چیزی نسبت به چیز خاص دیگر؟ به هر حال به همهی اینها «معنا» میگوئیم.
اما حقیقت این است که آری، آگاهی حقیقی زمانی رخ میدهد که اتحادی و وحدتی به وجود آید بین فاعل شناسایی و سوژهی شناسا و ارتباطی که فیمابین ابژه و سوبژه وجود دارد. آیا چنین وحدتی صرفاً با دریافتی که فقط از یک کانال حس، یعنی چشم یا گوش، به تنهایی، به دست آمده است حاصل میشود؟
فیالمثل آیا شما به رنگها که بنگرید آنها صدا دارند؟ یا به صدایی که توجه کنید آیا رنگ دارد؟ آیا وقتی رنگ یا صدایی را حس میکنید خود را نیز در آن و آن را در خود مییابید؟ ممکن است گاهی چنین احساس و تجربهای داشته باشید اما همیشه نیست. این «تجربهی وجدانی» است که اگر متعلق و پیام آن چیزی از حیطهی دین باشد، «تجربهی دینی» اش مینامیم. آری فقط در تجربهی روحی عاطفی است که انسان میتواند آگاهی از عمق پیدا
_______________________________
بصیرت را از مقولهی فهم، و تجربهی دینی را از مقولهی وجدان دانسته، میان این دو مفهوم تمایز قائل شدهاند، هر چند که تجربهی دینی را منشاء بصیرت دینی دانستهاند. برای آگاهی از تمایز این دو مقوله، نیز، رک. مهدی معین زاده. تجربهی دینی، بصیرت دینی، (نقد و نظر. س 6 . ش 4-3 . ص 189).
______________________________
ند، یعنی آگاهی تنگ و خودمدار تبدیل به آگاهی از زیبایی بیکرانهی اشیای - ولوعادی - مورد توجه، رنگها و صداها و جانها و شعورها همراه با وحدتی با «لانهایت» بیکرانهی مکان و زمان و وجود میگردد و شخص در آن فروبرده میشود چنان که از مدار زمان خارج میشود.(1)
بگذریم از این که این تجربهها در همهی افراد یکسان نیستند، که آن هم دلیل معقولی دارد و بیشتر به خاطر تفاوتها در زمینهی دین، فرهنگ، ایدئولوژی و پیش ذهنیتهای اشخاص است. این تفاوتها گرچه در ماهیت تجربهها فرقی حاصل نمیکنند لیکن در رنگ دادن و شکل خاص بخشیدن به آنها نقش خود را خوب ایفا میکنند؛ اما با همهی اینها تجربههای دینی در معتقدان به دینها و آئینهای مختلف از نظر ماهیت به نحو یکسانی رخ میدهد، و این حکایت از آن دارد که طبیعت روانی - جسمی همهی انسانها، عمدتاً همانند است.
امتیاز تجربهی دینی بر سایر تجربههای همگون در این است که مبتنی بر نظام اندیشگی و عاطفی است که باعث معنادار شدن آن میگردد، چه آنکه بدون باربودن بر چنین نظامی رخدادهای پراکنده و بیهویتی بیش نخواهند بود.(2)
معرفت زایی و حجیت تجربهی دینی :
حوادث و تجربههای خاص، همچون اجابت دعا و سبک شدن روح، احساس انبساط روحی به علامت تجلی خدا بر دل آدمی، احساس پیام الهی در خود کردن و ناگهان از آینده عالم شدن و مانند آن، که معمولاً از اینها تعبیر به تجربهی دینی میشود و بسیاری از افراد، خود شاهد آن گردیدهاند، از نظر روانشناسی درست است و احکام این قبیل مسائل قابل توجیه است، لیکن بیشتر از شخص مشاهده کننده را شامل نمیشود و حتی آن جایی که دامن آن دیگران را میگیرد آن شخص نمیتواند تجربهی خود را بر قانون جامعه حاکم نماید، زیرا به هر روی، آن یک تجربهی شخصی است.
این گونه تجارب روحی شخصی معرفتآور، حتی در حد ایقانی است به ویژه اگر یک رشته
______________________________
1. میرچاالیاده. همان. ص 69 .
2. میرچاالیاده. همان. ص 134 : ویلیام جیمز، تجربهی دینی را درگیر با عواطف و احساسات انسانی حاد میدانست که ناظر به نوعی نظم، واقعیت یا قدرت ماورائی است و عملکرد متعارف شخصی در قبال آن، سازگاری و تسلیم است.
______________________________
ین گونه رخدادهای همانند و همگون پیاپی به عین و عیان مشاهده شوند، مسلماً هر کس را هر قدر هم شکاک باشد تکان داده و به سوی اعتقاد دینی سوق میدهند و افرادی که تجارب پیاپی و آزموده دارند از این راه به آگاهیهایی در زمینهی مسایل لاینحل نیز دست پیدا میکنند و لیکن با همهی اینها نمیتوانند به عنوان برهان در تبیین چیزی استفاده شوند. زیرا دیگران چیزی جز یک گزارش را نمیشنوند در حالی که برای مشاهدهگر واقعیتی است که او ادراک نموده است اما دیگران میتوانند شنیدههای خود را باور کنند و یا در آن شک کنند و یا آنها را توجیه علمی نمایند. [چنان که تواناییهای ذهن را در تحت سلطه گرفتن قلمروهای دور (مثل تله پاتی) را علم توجیه کرده است]
چرا ما تجربهی شخصی روحانی را برای خود فرد، معرفت زا میشناسیم؟ زیرا راهبرد عقلی آن را از اصل آزادی دریافت میکنیم و به همین دلیل هم میگوییم آن جا که از حریم شخصی فرد تجاوز میکند و در سرنوشت دیگران دخالت مستقیم یا غیرمستقیم دارد حق ورود ندارد، مگر این که براساس همان اصل، آن را در صورتی که مورد باور و پذیرش دیگری قرار گرفته است همچون خود مشاهده گر فرض نماییم و برای او نیز تجربهی معرفتی را معرفت زا و حتی در مسیر برهان قرار داد [یعنی به عنوان مقدمهی مقبوله].
بسیاری از اشخاص بودهاند که با استناد به همین تجلیات خاص امر مافوق انسانی بر شخص، به واقعیت داشتن خدا یا امر قدسی دیگر همچون غیبت، قیامت و جنت و نار متقاعد گردیدهاند و بسیاری از این طریق پی به رموزی بردهاند که از طریق مرسوم علمی و دانشگاهی قابل دسترسی نبوده است اما همهی اینها برای یک شکاک میتواند محمل علمی و فنی نیز داشته باشد. (مثلاً انرژی روان متمرکز در یک نقطه شده و اعجاز کرده است.)
نگرهی دیگر آن است که تجربههای دینی برای مشاهدهگر چیزی در حکم مواجهه «من îÄ تو» است که در آن انتقال پیامها به صورت غیر رسمی و کامل انجام میشود و گرچه اطلاعات بسیاری در لفافهی رمزی کوتاه بیان و دریافت میشود، اما همین شخص اگر بخواهد عیناً آنچه را مشاهده کرده است، به تمام و کمال، به ذهن دیگری منتقل کند، آیا راهی جز زبان برای این منظور وجود دارد؟ بنابر محدودیت زبان، [نسبت به عمق و گسترهی محتوای تجربهی دینی که در قالب رموز غیربیانی ارائه میشود] هر چند که آن زبان فصیح و تکامل یافته باشد، آیا چیزی جز یک گزارش از تجربه انتقال یافته است. پس شخصمشاهدهگر چون که خود تجربه را دیده است به یک حکم اخلاقی ملزم به پذیرش محتوای تجربه است، اما چنین الزامی برای دیگرانی که خود چنین چیزی را تجربه نکردهاند طبعاً وجود پیدا نمیکند.
خلاصه آنکه واقعههایی از این دست ضمن آنکه برای دارندهی خود، به عنوان چیزی که آن را شهود کرده است، هم معنادار و هم قابل اخذ در قیاس و هم معرفت بخش میباشد، میتوانند به گونههایی تعبیر شوند که از اعتبار آنها در جهت برهانی کاسته شود؛ مثلاً گزارهای متافیزیکی که غیرقابل اثبات و ابطال است و طبعاً معنایی را افاده نمیکند.(1)
نکته - فرض صدق نظریهی معرفتی تجربهی دینی :
در جریان بررسی مسألهی معرفت زایی تجربهی دینی یا عدم آن، چیزی که ناخودآگاه حساسیت ذهنی را برمیانگیزاند این است که برخی همچون پراودفوت - مثلاً - سخنی از عینیت تجارب دینی و بحث معرفتشناسی آن نکردهاند در حالی که در بحثهای زبانی آن، داد سخن دادهاند. علت این است که نظریهی معرفتی به نظریهی دیگری پیش از خود برمیگردد که همان اعتقاد به گوهر تفسیر ناشده بودن تجربهی دینی است.
آن که تجربه دینی را ناشی از کنش و حرکت ذاتی گوهری قدسی و تفسیر ناشده [محض شهود] در نهاد انسانی میداند و معتقد است که هر انسانی دارای آن است اما بروز آن و وقوف بر آن، چون امواج درجاتی دارد [از پایینترین نقطهی منفی تا بالاترین نقطه مثبت]، (همچون سی دی براد - مثلاً) و هر کس در پلهی استطاعت خود از آن بهرهمند است، قائل به نظریهی معرفتشناختی تجربهی دینی میشود، زیرا کار آن گوهر تابش و اشراق خاطر است. اما آنکه میگوید: «همهی تجارب بازتاب اندیشههای پیشین است» در آن صورت جایی برای چنین بحثی برای او نیست، زیرا برای تجارب استقلالی باقی نمیماند تا از ما به ازای آنها گفتگو شود.(2)
برای ما نظریهی نخست ترجیح دارد لیکن با این قید اضافی که باید تجارب دینی هم در هنگام صدق خود چون دیگر تجارب محک زده شوند؛ تا پس از آن معرفت زا [حتی برای
______________________________
1. نک. سی بی مارتین. ایمان دینی، انتشارات دانشگاه کرنیل 1959 ، فصل پنجم؛ جان هیک، فلسفهی دین، ترجمهی بهرام راد، انتشارات بین المللی الهدی، چ 1/1372 . ص 70 .
2. نک، پراودفوت، تجربهی دینی، ترجمه و توضیح: عباس یزدانی، مؤسسهی فرهنگی طه/ 1377 ص 372 .
______________________________
یرتجربه گر - چون تجربههای وحیانی انبیا] باشد.
تجربهی دینی و باور آفرینی :
آیا تجربهی دینی میتواند مبنا و اساسی برای باور دینی فراهم کند؟ این سؤالی است که اکنون در پیش روی همهی فلاسفهی الهی و کاوشگران الهیات قرار دارد. آنچه در زیر مطالعه میکنید کاوشی مبتنی بر پذیرش معرفت زایی تجربهی دینی در این رابطه است.
ابتدا باید چند چیز را از یکدیگر تفکیک کنیم و بین آنها تمایز قائل شویم:
الف) تجربهی مستقیم و غیرمستقیم، اگر کانون تجربهی ما همان چیزی باشد که به عنوان یک ایده یا موضوع عمل میخواهد برای ما مطرح باشد، این تجربهی مستقیم است چنان که در قرآن از قول ابراهیم علیهالسلام آمده است که میگوید: «انی اری فی المنام انی اذبحک» (صافات/102)، (من چنان میبینم که تو را ذبح میکنم). اما اگر متعلق تجربه امری قدسی و الهی است که به وسیلهی آن، انسان چیزی را ادراک میکند، چنین تجربهای غیرمستقیم است.
مسلماً تردیدی در باور زا بودن تجربهی مستقیم نیست، زیرا دلالت آشکار دارد. اما اگر لازمهی یک تجربهی دینی دریافت آگاهیای باشد که امکان برداشت نحوهی دیگر هم وجود دارد، باید وارد بحث زبانی شد، یعنی به شرایط فهم مدلول زبانیای بستگی دارد که وسیلهی انتقال معنا به تجربه کننده قرار دارد.
ب ) معرفت و باور؛ که اولی از مقولهی فهم و تذکر و معمولاً اکتسابی است، در حالی که دومی از مقولهی امر وجدانی روحی است. ممکن است معرفت به چیزی حاصل شده باشد ولی باور به آن مستلزم شرایطی باشد که جداگانه باید فراهم شود، اما در مسألهی ما این طور نیست. زیرا هم تجربهی دینی و هم باور از یک مقولهاند و هر چند که عقلاً استلزامی وجود ندارد، لیکن وحدتی بین باور و تجربه هست، به گونهای که مشاهدهگر از تجربه همان باور را میبیند. این در صورت مستقیم بودن تجربهی دینی است ولی اگر غیرمستقیم هم باشد باز در اینجا نوعی باور یکی شده با تجربهی دینی را میبینیم، یعنی حداقل به متعلق مستقیم تجربه باور هست، هر چند که باور به نتیجهی عقلی آن، یعنی آگاهی برای عمل و رفتار مورد بحث و مناقشه است و هنوز در آن نمیتوان حکم قطعی کرد. بنابر این از قسم دوم نمیتوان به عنوان یک «رویهی معرفتی عام» تعبیر کرد.
ویلیام پی آلستون در پی پاسخ دادن به سؤال فوق از این گونه به عنوان «باورهای تجلی بنیاد» یاد میکند و باور و پذیرش آن را منوط به چیزهایی که در کنار آن هستند میداند، یعنی شرایطی که در تحقق یک باور نقش مؤید دارند ابتدا توجیه شوند و از این رو، به تحلیل آنها پرداخته است. وی در همین تحلیل به معارضهی توجیههای کلامی، فلسفی، علمی و فرهنگی با توجیه در نخستین نگاه که فاعل شناسایی را در موضع خود راسخ داشته، میپردازد.
وی میگوید: باورهای تجلی بنیاد هم در بهترین شرایط، همان توجیه در نخستین نگاه است. این باورها با باورهای مبتنی بر استدلال عقلی و علمی و... معارضه میکنند و گاهی محکوم به ترک صحنه به نفع آنها میشوند. وی مثال میآورد که اگر تجربهی دینی خود را مبنی بر این که خداوند به من فرموده است که همهی فیلسوفان پدیدارشناس را - مثلاً - بکشم. بی شک همهی همقطاران مسیحی من به حکم این دلیل موجه که خداوند چنین فرمانی نمیدهد، روایت مرا نادیده میگیرند.(1)
فیلسوفان علم و دین معمولاً باورزایی تجربهی دینی را مطلقاً نمیپذیرند، آنها برای پذیرش مشاهدات دینی که یک شخص تجربه کرده است شرایطی را در فاعل شناسا، متعلق شناسایی و خود شناسایی در نظر میگیرند؛ شرایطی همچون: توثیق فاعل شناسا در زمان وقوع تجربهی دینی؛ برخورد نداشتن مدلول آن با تجربهی دینی دیگر؛ تکرار متعدد این تجربه برای اطمینان از عدم خطای حسی [چنان که در قضیهی ابراهیم بود]. برخی علاوه بر موارد فوق، داشتن اطلاعات پیشینی از متعلق تجربه را برای تجربهگر ضروری میدانند.
تا اینجا ظاهراً باور دینی ناشی از تجربهی دینی به عنوان نابترین نوع باور مورد قبول مشروط صاحب نظران است، هر چند که یک تجربهی دینی جامع الشرایط به ندرت و تنها دربرگزیدگان خداممکن است صورت پذیرد.(2)
______________________________
1. نقد و نظر. سال ششم شمارههای سوم و چهارم. صص 151-146 (مقالهای از ویلیام پی آلستون، ترجمهی امیرمازیار. به نقل از: Philosophy of Religion (an Anthology). Louis P.- Pojman (ed) wadsworth (secondedition), 1993, PP. 155-160.
2. برای آگاهی بیشتر در این خصوص به منابع زیر بنگرید: نقد و نظر. س 6 . ش 4-3 : دربارهی دیدگاههای گری گاتینگ؛ والاس متون؛ السدیر مک اینتایر: سوئین برن، سی دی براد، سی بی مارتین؛ والتر استیس، میکائیل
______________________________
نقد نظریه معرفتی تجربهی دینی :
انگیزهی اصلی به میان آوردن بحث تجربهی دینی همانا جنبهی معرفت زایی آن است، یعنی آن از محکمترین راههای شناخت خدا و به تبع آن، دین قلمداد میشود. در واقع، «زمانی اعتقاد به خدا به عنوان آفریدگار، زمینهی توجیه کنندهای برای چنین عواطف و اعمالی بود. اینک جهت توجیه برعکس شده است و با تجارب و عواطف درصدد دفاع از عقایدند. درک بینهایت، احساس وابستگی مطلق، عمل پرستش و قواعد حاکم بر کاربرد واژهی خدا، به همهی اینها توسل پیدا میکنند تا گزارههای دینی را توجیه کنند، در حالی که این گزارهها اگر نباشند، این درک، احساس، عمل و قواعد قابل فهم نیستند»(1)
این نقد از آن جهت که تنوع در تجربههای دینی نمایشگر شکل یافتگی تجربهها از مبانی اعتقادی اشخاص است درست به نظر میرسد، لیکن آنگاه که به تبیین تجربههای عرفانی بیخدایان میرسیم چه باید بگوییم؟ مهم نیست که نام آن را چه بگذاریم؛ حس ششم، وجدان اخلاقی، ضمیر ناخودآگاه، احکام اخلاقی «من برتر» یا «خود» و... و یا بگوییم -تجربهی دینی. آنچه از گزارشهای این گونه رویدادهای نفسی استنباط میشوند اشتراک همهی این گونهها و نمودها در واقعیتی واحد است به نوعی که تنها با یادکرد قید اضافی از یکدیگر تمیز داده میشوند.
______________________________
مارتین؛ و... نیز، همان منبع، رضا اکبری؛ امیر مازیار؛ پروانه عروج نیا. همچنین فصلنامهی معرفت (50). رحیم ناروئی نصرتی؛ قبسات. س 3 . ش 9-8 : رضا اکبری؛ همان. گفتگو با رالف هود، توسط دکتر قراملکی؛ همان. دوره اول تا شماره دوم. دکتر سید ذبیح ا... جوادی؛ دائرةالمعارف برتیانیکا؛ دائرةالمعارف راتلیج؛ دائرةالمعارف فلسفه. تحت عنوان: Religious Experience, Argument for the Existence of GOD.
1. پراود فوت، تجربهی دینی، عباس یزدانی، صص 302-259 .
______________________________
بخش دوم
تجربهی دینی در نگاه معرفتی اسلام
چنان که در مقالهی دیگری که در همین موضوع نگاشتهام یادآور شدهام مسألهی تجربهی دینی در فرهنگ اسلامی سابقهی دیرینه دارد و یکی از مهمترین راههای معرفت شمرده شده است که مرحوم کلینی در کتاب کافی، جلد اول، در باب فضل علم روایاتی را در مقولهی آن آورده و در کتاب مصباح الشریعة نیز از امام صادق علیهالسلام در این باب مطالبی آمده است؛ اما توجه به چند چیز، پیش از آنکه به اصل موضوع پرداخته شود، ضروری است:
1 ) در روایات ما و نیز در آیات قرآنی روی یقین و ایقان، به عنوان مرحلهای از معرفت که ورای آن چیزی نیست، تأکید شده است. از این جمله چند روایت در بحار (ج 7 ، صص 6-135) گویای آن است که گرچه ایمان برترین چیز در میان موضوعات دینی است، لیکن کمیابتر و گرانقدرتر از یقین چیزی نیست.
2 ) مراد از ملکوت عالم حقایق امور است و به تعبیری دیگر، جهانی ماورای این جهان محسوس که در آن کنه معرفتی اشیا، برای خواص دانشمندان نموده میشود. قرآن در این زمینه میگوید:
«و کذلک نری ابراهیم ملکوت السموات والارض و لیکون من الموقنین» (انعام/75) (ما این چنین ملکوت آسمانها و زمین را به ابراهیم نمایاندیم تا از اهل یقین باشد.)
«و فی الارض آیات للموقنین» (ذاریات/20) (در زمین آیههایی برای یقین داران است.)
3 ) حکمت اگرچه وقتی به تنهایی در جملهای به کار رود گاهی مراد از آن همان علم است، اما معنای فی نفسه آن متمایز از علم میباشد چنان که در قرآن، تعلیم کتاب و تعلیم حکمت به طور جداگانه در آیهی دوم سورهی جمعه ذکر شده است که به تمایز حکمت از علم اشاره دارد؛ اکنون حکمت چیست؟
آنچه از موارد استعمال این کلمه در جاهای مختلف به دست میآید این است که مراد از حکمت همان دادههای اطلاعاتیای است که شخص از اشیاء به گونهی یقینی دریافت میکند به نحوی که نه خودش در مورد آنها شک دارد و نه شنونده را امکان خدشه در آنها است. از این روی، به معارف الهی حکمت اطلاق میشود. به سخن دیگر، آنچه خاصان عرصهی تقواو دیانت و علم از ملکوت اشیاء به گونهی ایقانی شهود میکنند و به قدرت بصیرت خود بدان معرفت مییابند، همان حکمت است. در حدیث آمده است: «من اخلص لله اربعین صباحاً جرت من قلبه علی لسانه ینابیع الحکمة» (حدیث متواتر در اربعینات).
بعد از این مقدمات برمیگردیم به مسألهی اصلی که مفهوم تجربهی دینی در آموزههای اسلامی است؛ حکمای اشراقی و عرفای بزرگ اسلامی و همچنین بسیاری از علما و نویسندگان علم الاخلاق، برای دانش مراحلی را ذکر نمودهاند که پس از مرتبهای به نام علم، به مرحلهای میرسیم که آگاهی در آنجا به نحو ایقان است و به ترتیب دارای سه درجه است: علمالیقین؛ عینالیقین یا حقالیقین (البته عناوین برگرفته از آیات قرآنی است).
اکنون با توجه به مطالب قبل و با التفات به تقسیم بندی سی دی براد و سوئین برن از تجربهی دینی به تعریف کوتاه هر یک میپردازیم و آنگاه در نگاهی تطبیقی بدان مینگریم.
- «علم الیقین، تصور کردن موضوع و مطلب است به آن صورتی که در نفس الامر چنان است. البته حصول این گونه یقین به کمک دانش و علم و استدلال و منطق میسر است.
- عین الیقین، دیدن و مشاهده کردن واقعیت است و این مرتبه درجهای از مرتبهی قبل بالاتر است، چون بین چیزی را به چشم دیدن و باور کردن، تا شنیدن و قبول کردن خیلی فرق است.
- حق الیقین، متحد شدن وجود با واقعیت است، به نحوی که هیچ گونه راه شک و تردیدی نسبت به آن برای انسان نماند، و واقعیت خارجی با موجودیت انسان یکی گردد.»(1)
نتیجه
آنچه در مجموع به دست میآوریم این است که جز تجربهی حسی که مبتنی بر آگاهیهای حسی و آزمایش و اثبات از طریق برهان و قیاس یا استقراء است، منبع آگاهی رسانی مطمئنتری در تعالیم اسلامی وجود دارد که مستقیماً شخص را از راه شهود عینی و شهود نفسی به آگاهی میرساند که خود دارای سه مرحله است که تحت عنوان مراحل یقین نام برده
______________________________
1. محیی الدین بن العربی، التجلیات الالهیة، تحقیق: عثمان اسماعیل یحیی، مرکز نشر دانشگاهی 1408 ه / 1988 م. ص 259 ، ردیف 240 ؛ حسین انصاریان، عرفان اسلامی، همان، ص 305 ، به نقل از منازل السائرین / 122 .
______________________________
شدهاند: اما آنچه این گونه تجربهی دینی را از انواع غربی آن متمایز میسازد این است که این تجربهها در سطحی نیستند که انسانها در وضعیت عادی و ابتدایی بدان دست یابند و لازمهی آن، کسب ریاضتهایی در مبارزه با نفس و نایل شدن به کمال نسبی ایمانی است.ز ملک تا ملکوتش حجاب بردارند هر آنکه خدمت جام جهان نما بکند
حافظ
امام جعفر صادق علیهالسلام بعد از بیان دستاوردهای معنوی علم در حدیثی که ظاهراً هشام بن حکم آن را نقل نموده فرموده است: «و اذا اشرق نورالیقین فی القلب شاهد الفضل»(1)، یعنی چون نور یقین دل را تابناک ساخت شخص به عنایتی نایل میشود که برتر و ماورای آنچه هست را مشاهده میکند، چیزهایی را میبیند که پیش از این از دیدن آنها بیبهره بود.
______________________________
1. حسین انصاریان. همان. ص 305 .
نظام آیهای در هدایت یابی انسان
چنان که میدانیم در نهاد انسانی قوهای است که همواره او را از سایر جانداران متمایز میسازد. نام این قوه را اگر عقل قدسی بگذاریم، یا چنان که دانشمندان تجربهگرا و کارکردگرا از آن به «ناخود آگاه» تعبیر میکنند تعبیر نمائیم و یا اسم آن را «شعور مرموز» بدانیم، چندان تفاوتی نمیکند؛ مهم این است که این بعد از وجود انسان، او را به باور عمیق به وجود چیزهایی میرساند که در زندگی وی تأثیر میگذارند اما محسوس نمیباشند و چون بدینوسیله علم به آنها پیدا میکند، در مقابل آنها رفتار راضی کننده از خود نشان میدهد.
ویلیام جیمز، که باید او را نخستین بانی تجربهی دینی دانست، خود یک روان شناس پراگماتیست بود و از جنبهی کارکردی به دین و اخلاق و امثال آنها مینگریست؛ اما «او هر چند در برداشتش از تجربهی دینی، همواره تکامل گرا و کارکردگرا بود، در برابر «مغالطهی تکوینی» یعنی سیر از منشأ تجربههای دینی در احوال روانی، از نتیجهگیریهای منفی در باب ارزش و معنای آنها هشدار میداد»، او حالات آگاهانه را برآمده از چنان ناخودآگاهی در وجود انسان میدانست که بسان بنیهی روانی عام، پیوندی را بین شخص آگاه با یک «نفس» وسیعتر، که «تجربههای رستگاری بخش» از آن زاده میشود، ایجاد میکند و شخص را از وجود چیزهایی آگاه میکند که از طریقهای دیگر کمتر به دست میآید.(1)
براین اساس، تجربهی دینی معرفت درجهی یک به انسان میبخشد، یعنی چیزی که پایه و مرکز معارف دیگر قرار میگیرد؛ و در این میان، مطمئنترین نوع معرفت را، که همان «شهود» است.
سی دی براد، از اساتید فلسفهی کمبریج (1887-1971) به همین دلیل از تجربهی دینی به عنوان راهی مطمئنتر - نسبت به براهین معروف در اثبات وجود خدا - استفاده نموده است، زیرا سایر برهانها اگرچه در نهایت به اسکات خصم یا اقناع او و یا در پایینترین درجه، فقط به ابطال دلایل او، میانجامد و انسان فکر میکند چیزی را اثبات نموده است، لیکن هرگز به شهود منتهی نمیشوند، چنان که خودش یا خصم، به باوری قطعی از آن برسند، لیکن تجربهی دینی چیزی است که کمابیش - عموم - انسانها دارای آن هستند؛ هر چند که درجات آن به لحاظ استعدادها - همچون استعداد درک موسیقی - متفاوت است.(2)
فراوانی تجارب دینی - به ویژه در متدینان - از سویی، و همگون بودن آنها از سوی دیگر، و نیز معرفت بخشی آنها، و در نهایت، تفاوت درجات آنها، همه با هم ما را به عنوانی
______________________________
1. فصلنامهی معرفت (50)، ص 23، رحیم ناروئی نصرتی (مقاله)؛ میرچاالیاده، دین پژوهی، ج 1 ، ترجمهی بهاءالدین خرمشاهی. نشر پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی. چ 2 / 1375 . ص 134
2. قبسات (دوره اول - شماره دوم) ص 139 (مقاله: برهان تجربهی دینی. سی دی براد. ترجمهی دکتر سید ذبیح ا... جوادی): براد، حوزهی ادراک مسائل عقلی را در یک خط منقسم فرضی از انتهای منفی تا انتهای مثبت - همچون امواج صوتی و نوری - قرار میدهد که افراد کور و کر و بیعلاقه در انتهای منفی آن، و نوابغ، مکتشفان و قدسیان در انتهای مثبت آن قرار میگیرند.
______________________________
هنمون میگردند که از آن به «نظام آیهای» در هدایت یابی انسان یاد میکنیم.
نظام آیهای، یعنی دستگاه خودکار هوشمندی که به هنگام برخورد با نشانههای هدایت یابی که در طبیعت وجود دارد، دادهی اطلاعاتی لازم را میگیرد و به بخش آگاه نفس انسان میفرستد تا انسان، به آن وسیله، حقیقتی را دریابد. از این نظام، همچنین میتوان به «نظام قرینهای» نیز تعبیر نمود.
معرفت در این نظام خودکار هدایتی، گرچه از کورترین نقطهی ادراکی تا روشنترین آن درجات بی شماری را تشکیل میدهد، لیکن نظر به تمایزات کلی و تشابهات گروهی که دارند، در مجموع، با الهام از آنچه سوئین برن ارائه داده است، چهار نوع است:
الف) فردی چیز عادی و غیردینی را به عنوان موجودی ماورای طبیعی مشاهده کند، به نحوی که شاهدان عادی نیز بتوانند آن را عیناً مشاهده کنند. مثال برای این گونه فراوان وجود دارد، چنان که در ادبیات شفاهی نقل میشود که سالکی در راه میگذشت و صدای کسی را شنید که آواز میخواند:آمد لب بام، قالی را تکان داد قالی گرد نداشت، خودش را نشان داد
سالک از شنیدن این ترانه دچار شهود مکاشفهای شد که در آن جمال حق را به وضوح مشاهده نمود، سپس فریاد کشید که: آری، آری،... خودش را نشان داد.
ب ) عکس نوع الف، یعنی شخص چیز ماورای طبیعی را در قالب و شکل موجود طبیعی و عادی مشاهده کند، چنان که برای دیگران، صورت غیرطبیعی آن پوشیده باشد. مثال برای این نوع همان فرشتگانی است که به خانهی حضرت لوط علیهالسلام به شکل جوانانی آمدند و مردم آنان را میدیدند.
ج ) نوع پیشرفتهای از تجربهی دینی است که مشاهده گر امر ماورای طبیعی را میبیند و میشنود، لیکن عموم مردم قادر به احساس کامل آن نیستند، در این تجربه ممکن است قالبی که امر ماورای طبیعی در آن رفته است چیز عادی باشد؛ همچون درختی که خدا با موسی از آن سخن گفت و آتشی که همه آن را بر درخت میدیدند اما جنبهی الوهی آن را کسی جز موسی ادراک و شهود نمیکرد؛ و یا تجلی خدا بر کوه، که نوری خیره کننده را دیگران نیز دیدند، ولی حقیقت ماورای طبیعی آن را غیر موسی نمیتوانست ببیند.
د ) نوع تجربهی عرفانی و بسیار پیچیدهای است که توصیف آن در زبان ادبیاتی حتی برای مشاهدهگر نیز ناممکن است. در این تجربه متعلق معرفت امری کاملاً ماورای طبیعی است. شهودها و مکاشفات قدسیان بزرگ و معصومان ما و عارفان بزرگی چون منصور حلاج و بایزید بسطامی و شمس و دیگران در رخ دادن حالت محو و وحدت و جذبهی حقیقیای که از آن حالت مشاهده نمودهاند و بیانی برای توضیح آن جز کلمات متعارض مانند «لیس فی جبتی سوی الله» نیافته و لذا محکوم به کفر شدهاند، از این قبیل تجربههاست.(1)
«البته دل در پرتو تقوا منور به نور شهود شده، و در کنار آن نور است که انسان به دریافت حقایق و الهامات و مصالح نائل گشته، و در دار وجود جز به او دل نمیبندد، و هر چه را بخواهد برای او بخواهد، و این مقام همان مقام مافوق استدلال و برتر از منطق و برهان است. راستی آن کسی که در مقام توحید میگوید: «یا من دل علی ذاته بذاته» (ای آنکه به ذات خود بر ذات خود راهنمایی کرده است) یا فرزند بزرگوارش که در دعای عرفه میگوید:
«انت الذی اشرقت الانوار فی قلوب اولیائک حتی عرفوک و وحدوک، و انت الذی ازلت الاغیار عن قلوب احبائک حتی لم یحبوا سواک و لم یجئوا الی غیرک» یا نوهی عزیزش حضرت زین العابدین علیهالسلام که میگوید: «بک عرفتک و انت دللتنی» (به تو شناختمت و تو راهنمائیم کردی) جز مقام کشف و شهود است؟(2)
چند نکته :
1 ) در حقیقت، بصیرت که در آیات و روایات از آن به عنوان مقام برتر از دانش و آگاهی یاد شده است، عنوان دینی فرامده از این تجربههاست. قرآن در زمینهی آیههایی که در طبیعت برای هدایت انسان وجود دارد میگوید: «قد جائکم بصائر من ربکم فمن ابصر فلنفسه» (انعام/104)
و شاید یکی از علتهای این که تحت نام تجربه، چیزی در ادبیات دینی خود نداریم، این است که در قالب مفاهیمی چون بصیرت (بینش) و ذکر و تدبر و امثال آنها از آن یاد شده است.(3)
______________________________
1. قبسات. س 3 . ش 9-8 . ص 96 (رضا اکبری، تجربهی دینی سوئین برن).
2. عرفان اسلامی، (شرح جامع مصباح الشریعة و مفتاح الحقیقة، منسوب به هشام بن الحکم) حسین انصاریان. ج 1 . چ 1/1362 . انتشارات المهدی. تهران. ص 4 .
3. در کتاب عقل و اعتقاد دینی، نوشتهی مایکل پترسون و دیگران (نشر طرح نو 1376 تهران. ص 37)
______________________________
2 ) در نظام آیهای تنها نتیجهی ادراکی منحصر به دریافت آگاهی دینی نیست و تنها بخشی از آنکه شامل شوندهی تجربهی دینی است به کار هدایت یابی دینی انسان میآید. در حقیقت، این نظام یک دستگاه پیامگیری از آیهها و علامتهای ادراکیای است که در طبیعت وجود دارد، اما این که پیامها از چه نوعی باشند متفاوت است. گاهی برگ درختی میجنبد و شخص از آن پیامی علمی دریافت میکند و این نه تعقل کردن است که چیزی ورای جنبیدن برگ را با چشم بصیرت در پیش روی خود دیدن است.
3 ) نظام آیهای به دلیل تابع بودن از امر حسی یا ذهنی پیش از خود، گرچه از مقولهی ارزشهاست لیکن قابل توجیه علمی - عقلی و دارای کاربرد و تأثیر است و به عبارتی فرایند ارتباط ابژه و سوبژه میباشد.
حقیقت معرفت و تجربهی دینی :
«آگاهی از عمق» که میرچاالیاده دین را عبارت از آن میداند چیست؟ آیا جز آگاهی یافتن بر رخدادهایی دینی است؛ و یا آگاهی یافتن از وجود نسبت تواطی بین دو مفهوم؛ و یا آگاهی یافتن از پیوستگی و اشارهی احضاری چیزی نسبت به چیز خاص دیگر؟ به هر حال به همهی اینها «معنا» میگوئیم.
اما حقیقت این است که آری، آگاهی حقیقی زمانی رخ میدهد که اتحادی و وحدتی به وجود آید بین فاعل شناسایی و سوژهی شناسا و ارتباطی که فیمابین ابژه و سوبژه وجود دارد. آیا چنین وحدتی صرفاً با دریافتی که فقط از یک کانال حس، یعنی چشم یا گوش، به تنهایی، به دست آمده است حاصل میشود؟
فیالمثل آیا شما به رنگها که بنگرید آنها صدا دارند؟ یا به صدایی که توجه کنید آیا رنگ دارد؟ آیا وقتی رنگ یا صدایی را حس میکنید خود را نیز در آن و آن را در خود مییابید؟ ممکن است گاهی چنین احساس و تجربهای داشته باشید اما همیشه نیست. این «تجربهی وجدانی» است که اگر متعلق و پیام آن چیزی از حیطهی دین باشد، «تجربهی دینی» اش مینامیم. آری فقط در تجربهی روحی عاطفی است که انسان میتواند آگاهی از عمق پیدا
_______________________________
بصیرت را از مقولهی فهم، و تجربهی دینی را از مقولهی وجدان دانسته، میان این دو مفهوم تمایز قائل شدهاند، هر چند که تجربهی دینی را منشاء بصیرت دینی دانستهاند. برای آگاهی از تمایز این دو مقوله، نیز، رک. مهدی معین زاده. تجربهی دینی، بصیرت دینی، (نقد و نظر. س 6 . ش 4-3 . ص 189).
______________________________
ند، یعنی آگاهی تنگ و خودمدار تبدیل به آگاهی از زیبایی بیکرانهی اشیای - ولوعادی - مورد توجه، رنگها و صداها و جانها و شعورها همراه با وحدتی با «لانهایت» بیکرانهی مکان و زمان و وجود میگردد و شخص در آن فروبرده میشود چنان که از مدار زمان خارج میشود.(1)
بگذریم از این که این تجربهها در همهی افراد یکسان نیستند، که آن هم دلیل معقولی دارد و بیشتر به خاطر تفاوتها در زمینهی دین، فرهنگ، ایدئولوژی و پیش ذهنیتهای اشخاص است. این تفاوتها گرچه در ماهیت تجربهها فرقی حاصل نمیکنند لیکن در رنگ دادن و شکل خاص بخشیدن به آنها نقش خود را خوب ایفا میکنند؛ اما با همهی اینها تجربههای دینی در معتقدان به دینها و آئینهای مختلف از نظر ماهیت به نحو یکسانی رخ میدهد، و این حکایت از آن دارد که طبیعت روانی - جسمی همهی انسانها، عمدتاً همانند است.
امتیاز تجربهی دینی بر سایر تجربههای همگون در این است که مبتنی بر نظام اندیشگی و عاطفی است که باعث معنادار شدن آن میگردد، چه آنکه بدون باربودن بر چنین نظامی رخدادهای پراکنده و بیهویتی بیش نخواهند بود.(2)
معرفت زایی و حجیت تجربهی دینی :
حوادث و تجربههای خاص، همچون اجابت دعا و سبک شدن روح، احساس انبساط روحی به علامت تجلی خدا بر دل آدمی، احساس پیام الهی در خود کردن و ناگهان از آینده عالم شدن و مانند آن، که معمولاً از اینها تعبیر به تجربهی دینی میشود و بسیاری از افراد، خود شاهد آن گردیدهاند، از نظر روانشناسی درست است و احکام این قبیل مسائل قابل توجیه است، لیکن بیشتر از شخص مشاهده کننده را شامل نمیشود و حتی آن جایی که دامن آن دیگران را میگیرد آن شخص نمیتواند تجربهی خود را بر قانون جامعه حاکم نماید، زیرا به هر روی، آن یک تجربهی شخصی است.
این گونه تجارب روحی شخصی معرفتآور، حتی در حد ایقانی است به ویژه اگر یک رشته
______________________________
1. میرچاالیاده. همان. ص 69 .
2. میرچاالیاده. همان. ص 134 : ویلیام جیمز، تجربهی دینی را درگیر با عواطف و احساسات انسانی حاد میدانست که ناظر به نوعی نظم، واقعیت یا قدرت ماورائی است و عملکرد متعارف شخصی در قبال آن، سازگاری و تسلیم است.
______________________________
ین گونه رخدادهای همانند و همگون پیاپی به عین و عیان مشاهده شوند، مسلماً هر کس را هر قدر هم شکاک باشد تکان داده و به سوی اعتقاد دینی سوق میدهند و افرادی که تجارب پیاپی و آزموده دارند از این راه به آگاهیهایی در زمینهی مسایل لاینحل نیز دست پیدا میکنند و لیکن با همهی اینها نمیتوانند به عنوان برهان در تبیین چیزی استفاده شوند. زیرا دیگران چیزی جز یک گزارش را نمیشنوند در حالی که برای مشاهدهگر واقعیتی است که او ادراک نموده است اما دیگران میتوانند شنیدههای خود را باور کنند و یا در آن شک کنند و یا آنها را توجیه علمی نمایند. [چنان که تواناییهای ذهن را در تحت سلطه گرفتن قلمروهای دور (مثل تله پاتی) را علم توجیه کرده است]
چرا ما تجربهی شخصی روحانی را برای خود فرد، معرفت زا میشناسیم؟ زیرا راهبرد عقلی آن را از اصل آزادی دریافت میکنیم و به همین دلیل هم میگوییم آن جا که از حریم شخصی فرد تجاوز میکند و در سرنوشت دیگران دخالت مستقیم یا غیرمستقیم دارد حق ورود ندارد، مگر این که براساس همان اصل، آن را در صورتی که مورد باور و پذیرش دیگری قرار گرفته است همچون خود مشاهده گر فرض نماییم و برای او نیز تجربهی معرفتی را معرفت زا و حتی در مسیر برهان قرار داد [یعنی به عنوان مقدمهی مقبوله].
بسیاری از اشخاص بودهاند که با استناد به همین تجلیات خاص امر مافوق انسانی بر شخص، به واقعیت داشتن خدا یا امر قدسی دیگر همچون غیبت، قیامت و جنت و نار متقاعد گردیدهاند و بسیاری از این طریق پی به رموزی بردهاند که از طریق مرسوم علمی و دانشگاهی قابل دسترسی نبوده است اما همهی اینها برای یک شکاک میتواند محمل علمی و فنی نیز داشته باشد. (مثلاً انرژی روان متمرکز در یک نقطه شده و اعجاز کرده است.)
نگرهی دیگر آن است که تجربههای دینی برای مشاهدهگر چیزی در حکم مواجهه «من îÄ تو» است که در آن انتقال پیامها به صورت غیر رسمی و کامل انجام میشود و گرچه اطلاعات بسیاری در لفافهی رمزی کوتاه بیان و دریافت میشود، اما همین شخص اگر بخواهد عیناً آنچه را مشاهده کرده است، به تمام و کمال، به ذهن دیگری منتقل کند، آیا راهی جز زبان برای این منظور وجود دارد؟ بنابر محدودیت زبان، [نسبت به عمق و گسترهی محتوای تجربهی دینی که در قالب رموز غیربیانی ارائه میشود] هر چند که آن زبان فصیح و تکامل یافته باشد، آیا چیزی جز یک گزارش از تجربه انتقال یافته است. پس شخصمشاهدهگر چون که خود تجربه را دیده است به یک حکم اخلاقی ملزم به پذیرش محتوای تجربه است، اما چنین الزامی برای دیگرانی که خود چنین چیزی را تجربه نکردهاند طبعاً وجود پیدا نمیکند.
خلاصه آنکه واقعههایی از این دست ضمن آنکه برای دارندهی خود، به عنوان چیزی که آن را شهود کرده است، هم معنادار و هم قابل اخذ در قیاس و هم معرفت بخش میباشد، میتوانند به گونههایی تعبیر شوند که از اعتبار آنها در جهت برهانی کاسته شود؛ مثلاً گزارهای متافیزیکی که غیرقابل اثبات و ابطال است و طبعاً معنایی را افاده نمیکند.(1)
نکته - فرض صدق نظریهی معرفتی تجربهی دینی :
در جریان بررسی مسألهی معرفت زایی تجربهی دینی یا عدم آن، چیزی که ناخودآگاه حساسیت ذهنی را برمیانگیزاند این است که برخی همچون پراودفوت - مثلاً - سخنی از عینیت تجارب دینی و بحث معرفتشناسی آن نکردهاند در حالی که در بحثهای زبانی آن، داد سخن دادهاند. علت این است که نظریهی معرفتی به نظریهی دیگری پیش از خود برمیگردد که همان اعتقاد به گوهر تفسیر ناشده بودن تجربهی دینی است.
آن که تجربه دینی را ناشی از کنش و حرکت ذاتی گوهری قدسی و تفسیر ناشده [محض شهود] در نهاد انسانی میداند و معتقد است که هر انسانی دارای آن است اما بروز آن و وقوف بر آن، چون امواج درجاتی دارد [از پایینترین نقطهی منفی تا بالاترین نقطه مثبت]، (همچون سی دی براد - مثلاً) و هر کس در پلهی استطاعت خود از آن بهرهمند است، قائل به نظریهی معرفتشناختی تجربهی دینی میشود، زیرا کار آن گوهر تابش و اشراق خاطر است. اما آنکه میگوید: «همهی تجارب بازتاب اندیشههای پیشین است» در آن صورت جایی برای چنین بحثی برای او نیست، زیرا برای تجارب استقلالی باقی نمیماند تا از ما به ازای آنها گفتگو شود.(2)
برای ما نظریهی نخست ترجیح دارد لیکن با این قید اضافی که باید تجارب دینی هم در هنگام صدق خود چون دیگر تجارب محک زده شوند؛ تا پس از آن معرفت زا [حتی برای
______________________________
1. نک. سی بی مارتین. ایمان دینی، انتشارات دانشگاه کرنیل 1959 ، فصل پنجم؛ جان هیک، فلسفهی دین، ترجمهی بهرام راد، انتشارات بین المللی الهدی، چ 1/1372 . ص 70 .
2. نک، پراودفوت، تجربهی دینی، ترجمه و توضیح: عباس یزدانی، مؤسسهی فرهنگی طه/ 1377 ص 372 .
______________________________
یرتجربه گر - چون تجربههای وحیانی انبیا] باشد.
تجربهی دینی و باور آفرینی :
آیا تجربهی دینی میتواند مبنا و اساسی برای باور دینی فراهم کند؟ این سؤالی است که اکنون در پیش روی همهی فلاسفهی الهی و کاوشگران الهیات قرار دارد. آنچه در زیر مطالعه میکنید کاوشی مبتنی بر پذیرش معرفت زایی تجربهی دینی در این رابطه است.
ابتدا باید چند چیز را از یکدیگر تفکیک کنیم و بین آنها تمایز قائل شویم:
الف) تجربهی مستقیم و غیرمستقیم، اگر کانون تجربهی ما همان چیزی باشد که به عنوان یک ایده یا موضوع عمل میخواهد برای ما مطرح باشد، این تجربهی مستقیم است چنان که در قرآن از قول ابراهیم علیهالسلام آمده است که میگوید: «انی اری فی المنام انی اذبحک» (صافات/102)، (من چنان میبینم که تو را ذبح میکنم). اما اگر متعلق تجربه امری قدسی و الهی است که به وسیلهی آن، انسان چیزی را ادراک میکند، چنین تجربهای غیرمستقیم است.
مسلماً تردیدی در باور زا بودن تجربهی مستقیم نیست، زیرا دلالت آشکار دارد. اما اگر لازمهی یک تجربهی دینی دریافت آگاهیای باشد که امکان برداشت نحوهی دیگر هم وجود دارد، باید وارد بحث زبانی شد، یعنی به شرایط فهم مدلول زبانیای بستگی دارد که وسیلهی انتقال معنا به تجربه کننده قرار دارد.
ب ) معرفت و باور؛ که اولی از مقولهی فهم و تذکر و معمولاً اکتسابی است، در حالی که دومی از مقولهی امر وجدانی روحی است. ممکن است معرفت به چیزی حاصل شده باشد ولی باور به آن مستلزم شرایطی باشد که جداگانه باید فراهم شود، اما در مسألهی ما این طور نیست. زیرا هم تجربهی دینی و هم باور از یک مقولهاند و هر چند که عقلاً استلزامی وجود ندارد، لیکن وحدتی بین باور و تجربه هست، به گونهای که مشاهدهگر از تجربه همان باور را میبیند. این در صورت مستقیم بودن تجربهی دینی است ولی اگر غیرمستقیم هم باشد باز در اینجا نوعی باور یکی شده با تجربهی دینی را میبینیم، یعنی حداقل به متعلق مستقیم تجربه باور هست، هر چند که باور به نتیجهی عقلی آن، یعنی آگاهی برای عمل و رفتار مورد بحث و مناقشه است و هنوز در آن نمیتوان حکم قطعی کرد. بنابر این از قسم دوم نمیتوان به عنوان یک «رویهی معرفتی عام» تعبیر کرد.
ویلیام پی آلستون در پی پاسخ دادن به سؤال فوق از این گونه به عنوان «باورهای تجلی بنیاد» یاد میکند و باور و پذیرش آن را منوط به چیزهایی که در کنار آن هستند میداند، یعنی شرایطی که در تحقق یک باور نقش مؤید دارند ابتدا توجیه شوند و از این رو، به تحلیل آنها پرداخته است. وی در همین تحلیل به معارضهی توجیههای کلامی، فلسفی، علمی و فرهنگی با توجیه در نخستین نگاه که فاعل شناسایی را در موضع خود راسخ داشته، میپردازد.
وی میگوید: باورهای تجلی بنیاد هم در بهترین شرایط، همان توجیه در نخستین نگاه است. این باورها با باورهای مبتنی بر استدلال عقلی و علمی و... معارضه میکنند و گاهی محکوم به ترک صحنه به نفع آنها میشوند. وی مثال میآورد که اگر تجربهی دینی خود را مبنی بر این که خداوند به من فرموده است که همهی فیلسوفان پدیدارشناس را - مثلاً - بکشم. بی شک همهی همقطاران مسیحی من به حکم این دلیل موجه که خداوند چنین فرمانی نمیدهد، روایت مرا نادیده میگیرند.(1)
فیلسوفان علم و دین معمولاً باورزایی تجربهی دینی را مطلقاً نمیپذیرند، آنها برای پذیرش مشاهدات دینی که یک شخص تجربه کرده است شرایطی را در فاعل شناسا، متعلق شناسایی و خود شناسایی در نظر میگیرند؛ شرایطی همچون: توثیق فاعل شناسا در زمان وقوع تجربهی دینی؛ برخورد نداشتن مدلول آن با تجربهی دینی دیگر؛ تکرار متعدد این تجربه برای اطمینان از عدم خطای حسی [چنان که در قضیهی ابراهیم بود]. برخی علاوه بر موارد فوق، داشتن اطلاعات پیشینی از متعلق تجربه را برای تجربهگر ضروری میدانند.
تا اینجا ظاهراً باور دینی ناشی از تجربهی دینی به عنوان نابترین نوع باور مورد قبول مشروط صاحب نظران است، هر چند که یک تجربهی دینی جامع الشرایط به ندرت و تنها دربرگزیدگان خداممکن است صورت پذیرد.(2)
______________________________
1. نقد و نظر. سال ششم شمارههای سوم و چهارم. صص 151-146 (مقالهای از ویلیام پی آلستون، ترجمهی امیرمازیار. به نقل از: Philosophy of Religion (an Anthology). Louis P.- Pojman (ed) wadsworth (secondedition), 1993, PP. 155-160.
2. برای آگاهی بیشتر در این خصوص به منابع زیر بنگرید: نقد و نظر. س 6 . ش 4-3 : دربارهی دیدگاههای گری گاتینگ؛ والاس متون؛ السدیر مک اینتایر: سوئین برن، سی دی براد، سی بی مارتین؛ والتر استیس، میکائیل
______________________________
نقد نظریه معرفتی تجربهی دینی :
انگیزهی اصلی به میان آوردن بحث تجربهی دینی همانا جنبهی معرفت زایی آن است، یعنی آن از محکمترین راههای شناخت خدا و به تبع آن، دین قلمداد میشود. در واقع، «زمانی اعتقاد به خدا به عنوان آفریدگار، زمینهی توجیه کنندهای برای چنین عواطف و اعمالی بود. اینک جهت توجیه برعکس شده است و با تجارب و عواطف درصدد دفاع از عقایدند. درک بینهایت، احساس وابستگی مطلق، عمل پرستش و قواعد حاکم بر کاربرد واژهی خدا، به همهی اینها توسل پیدا میکنند تا گزارههای دینی را توجیه کنند، در حالی که این گزارهها اگر نباشند، این درک، احساس، عمل و قواعد قابل فهم نیستند»(1)
این نقد از آن جهت که تنوع در تجربههای دینی نمایشگر شکل یافتگی تجربهها از مبانی اعتقادی اشخاص است درست به نظر میرسد، لیکن آنگاه که به تبیین تجربههای عرفانی بیخدایان میرسیم چه باید بگوییم؟ مهم نیست که نام آن را چه بگذاریم؛ حس ششم، وجدان اخلاقی، ضمیر ناخودآگاه، احکام اخلاقی «من برتر» یا «خود» و... و یا بگوییم -تجربهی دینی. آنچه از گزارشهای این گونه رویدادهای نفسی استنباط میشوند اشتراک همهی این گونهها و نمودها در واقعیتی واحد است به نوعی که تنها با یادکرد قید اضافی از یکدیگر تمیز داده میشوند.
______________________________
مارتین؛ و... نیز، همان منبع، رضا اکبری؛ امیر مازیار؛ پروانه عروج نیا. همچنین فصلنامهی معرفت (50). رحیم ناروئی نصرتی؛ قبسات. س 3 . ش 9-8 : رضا اکبری؛ همان. گفتگو با رالف هود، توسط دکتر قراملکی؛ همان. دوره اول تا شماره دوم. دکتر سید ذبیح ا... جوادی؛ دائرةالمعارف برتیانیکا؛ دائرةالمعارف راتلیج؛ دائرةالمعارف فلسفه. تحت عنوان: Religious Experience, Argument for the Existence of GOD.
1. پراود فوت، تجربهی دینی، عباس یزدانی، صص 302-259 .
______________________________
بخش دوم
تجربهی دینی در نگاه معرفتی اسلام
چنان که در مقالهی دیگری که در همین موضوع نگاشتهام یادآور شدهام مسألهی تجربهی دینی در فرهنگ اسلامی سابقهی دیرینه دارد و یکی از مهمترین راههای معرفت شمرده شده است که مرحوم کلینی در کتاب کافی، جلد اول، در باب فضل علم روایاتی را در مقولهی آن آورده و در کتاب مصباح الشریعة نیز از امام صادق علیهالسلام در این باب مطالبی آمده است؛ اما توجه به چند چیز، پیش از آنکه به اصل موضوع پرداخته شود، ضروری است:
1 ) در روایات ما و نیز در آیات قرآنی روی یقین و ایقان، به عنوان مرحلهای از معرفت که ورای آن چیزی نیست، تأکید شده است. از این جمله چند روایت در بحار (ج 7 ، صص 6-135) گویای آن است که گرچه ایمان برترین چیز در میان موضوعات دینی است، لیکن کمیابتر و گرانقدرتر از یقین چیزی نیست.
2 ) مراد از ملکوت عالم حقایق امور است و به تعبیری دیگر، جهانی ماورای این جهان محسوس که در آن کنه معرفتی اشیا، برای خواص دانشمندان نموده میشود. قرآن در این زمینه میگوید:
«و کذلک نری ابراهیم ملکوت السموات والارض و لیکون من الموقنین» (انعام/75) (ما این چنین ملکوت آسمانها و زمین را به ابراهیم نمایاندیم تا از اهل یقین باشد.)
«و فی الارض آیات للموقنین» (ذاریات/20) (در زمین آیههایی برای یقین داران است.)
3 ) حکمت اگرچه وقتی به تنهایی در جملهای به کار رود گاهی مراد از آن همان علم است، اما معنای فی نفسه آن متمایز از علم میباشد چنان که در قرآن، تعلیم کتاب و تعلیم حکمت به طور جداگانه در آیهی دوم سورهی جمعه ذکر شده است که به تمایز حکمت از علم اشاره دارد؛ اکنون حکمت چیست؟
آنچه از موارد استعمال این کلمه در جاهای مختلف به دست میآید این است که مراد از حکمت همان دادههای اطلاعاتیای است که شخص از اشیاء به گونهی یقینی دریافت میکند به نحوی که نه خودش در مورد آنها شک دارد و نه شنونده را امکان خدشه در آنها است. از این روی، به معارف الهی حکمت اطلاق میشود. به سخن دیگر، آنچه خاصان عرصهی تقواو دیانت و علم از ملکوت اشیاء به گونهی ایقانی شهود میکنند و به قدرت بصیرت خود بدان معرفت مییابند، همان حکمت است. در حدیث آمده است: «من اخلص لله اربعین صباحاً جرت من قلبه علی لسانه ینابیع الحکمة» (حدیث متواتر در اربعینات).
بعد از این مقدمات برمیگردیم به مسألهی اصلی که مفهوم تجربهی دینی در آموزههای اسلامی است؛ حکمای اشراقی و عرفای بزرگ اسلامی و همچنین بسیاری از علما و نویسندگان علم الاخلاق، برای دانش مراحلی را ذکر نمودهاند که پس از مرتبهای به نام علم، به مرحلهای میرسیم که آگاهی در آنجا به نحو ایقان است و به ترتیب دارای سه درجه است: علمالیقین؛ عینالیقین یا حقالیقین (البته عناوین برگرفته از آیات قرآنی است).
اکنون با توجه به مطالب قبل و با التفات به تقسیم بندی سی دی براد و سوئین برن از تجربهی دینی به تعریف کوتاه هر یک میپردازیم و آنگاه در نگاهی تطبیقی بدان مینگریم.
- «علم الیقین، تصور کردن موضوع و مطلب است به آن صورتی که در نفس الامر چنان است. البته حصول این گونه یقین به کمک دانش و علم و استدلال و منطق میسر است.
- عین الیقین، دیدن و مشاهده کردن واقعیت است و این مرتبه درجهای از مرتبهی قبل بالاتر است، چون بین چیزی را به چشم دیدن و باور کردن، تا شنیدن و قبول کردن خیلی فرق است.
- حق الیقین، متحد شدن وجود با واقعیت است، به نحوی که هیچ گونه راه شک و تردیدی نسبت به آن برای انسان نماند، و واقعیت خارجی با موجودیت انسان یکی گردد.»(1)
نتیجه
آنچه در مجموع به دست میآوریم این است که جز تجربهی حسی که مبتنی بر آگاهیهای حسی و آزمایش و اثبات از طریق برهان و قیاس یا استقراء است، منبع آگاهی رسانی مطمئنتری در تعالیم اسلامی وجود دارد که مستقیماً شخص را از راه شهود عینی و شهود نفسی به آگاهی میرساند که خود دارای سه مرحله است که تحت عنوان مراحل یقین نام برده
______________________________
1. محیی الدین بن العربی، التجلیات الالهیة، تحقیق: عثمان اسماعیل یحیی، مرکز نشر دانشگاهی 1408 ه / 1988 م. ص 259 ، ردیف 240 ؛ حسین انصاریان، عرفان اسلامی، همان، ص 305 ، به نقل از منازل السائرین / 122 .
______________________________
شدهاند: اما آنچه این گونه تجربهی دینی را از انواع غربی آن متمایز میسازد این است که این تجربهها در سطحی نیستند که انسانها در وضعیت عادی و ابتدایی بدان دست یابند و لازمهی آن، کسب ریاضتهایی در مبارزه با نفس و نایل شدن به کمال نسبی ایمانی است.ز ملک تا ملکوتش حجاب بردارند هر آنکه خدمت جام جهان نما بکند
حافظ
امام جعفر صادق علیهالسلام بعد از بیان دستاوردهای معنوی علم در حدیثی که ظاهراً هشام بن حکم آن را نقل نموده فرموده است: «و اذا اشرق نورالیقین فی القلب شاهد الفضل»(1)، یعنی چون نور یقین دل را تابناک ساخت شخص به عنایتی نایل میشود که برتر و ماورای آنچه هست را مشاهده میکند، چیزهایی را میبیند که پیش از این از دیدن آنها بیبهره بود.
______________________________
1. حسین انصاریان. همان. ص 305 .