راه های دست یابی به عزت اجتماعی (مقاله ترویجی حوزه)
درجه علمی: علمی-ترویجی (حوزوی)
آرشیو
چکیده
متن
بسم اللّه الرحمن الرحیم. از استاد ارجمند جناب حجة الاسلام و المسلمین مصباحی متشکریم که وقت گرانبهای خود را در اختیار مجله قراردادند. در این نشست به مناسبت نامگذاری امسال به عنوان عزت و افتخار حسینی از طرف مقام معظم رهبری گفتگویی در زمینه عزت اجتماعی و راههای دستیابی به عزت و اقتدار اجتماعی داریم. از استاد محترم تقاضا داریم ابتدا این مقوله را به لحاظ مفهومی تبیین نمایند.
مصباحی: ابتدا از برگزاری این مصاحبه و انتخاب موضوع عزت اجتماعی تشکر میکنم. عزت، به مفهوم قدرت، مکنت و صلابت است. به این معناست که انسان در جامعهی خودش مورد احترام و تکریم قرار بگیرد، دارای قدرت باشد و دیگران متوجه او باشند.
جامعه هم در خود احساس شرف و بزرگواری و کرامت کند، به گونهای که مورد تکریم قرار گرفته و به عنوان شاخص و الگو برای دیگران معرفی شود. چنانکه خدا در قرآن میفرماید: «لتکونوا شهداء علی الناس، یا کنتم خیر امة اخرجت للنّاس»اینها شاخصههای عزت فرد و جامعه است. بنابراین پیام عزت اجتماعی این است که جامعهی الگو و اسوه تشکیل بشود و همه آن جامعه را بزرگ و با عظمت بپندارند و سعی کنند در حرکت اجتماعی، خود را با آن الگو تطبیق بدهند.
عزت، شعار کلیدی امام حسین علیهالسلام
مهمترین شعار امام حسین علیهالسلام ، شعار عزت بود. فرمودند که آدمهای فرومایه و پست میخواهند عزت ما را بگیرند و ما را دچار ذلت کنند:
آن انسان بی ریشه و بی اصل، منرا بین دو کار مخیر کرده، بین اینکه کشته شوم (با عزت) و (زنده بمانم) با ذلّت، دور است از ما پذیرش ذلّت.
منظور حضرت این است که آنها خواستند ما تابع خواستهها و هوسهای آنها بوده و در مقابلِ انحرافات آنها ساکت باشیم و در مقابل خواستههای باطل آنان تسلیم شویم.
حضرت اینها را مظاهر ذلت میدانند و با آنها بیعت نمیکنند زیرا که بیعت با چنین گروهی مساوی با ذلت است. از نظر امام حسین علیهالسلام ، زمانی عزت محقق است که جامعه ارزشهای خود را لکهدار نبیند و بتواند، بدون مانع، آرمانهای بلند و والای خودش را ادامه دهد. همچنین جامعه بتواند ارزشهای خود را نمودار سازد و ناگزیر نباشد که زیر فشار دیگران از اهداف و غایات مدّ نظر خود، دست بردارد. بنابراین از دیدگاه امام حسین علیهالسلام ، عزت آن است که انسان آزاد باشد تا بتواند آرمانهای بلند خود را نمایان ساخته و به آنها جامهی عمل بپوشاند و موانعی را هم که سر راه این آرمانها قرار دارد، به سر پنجهی تدبیر از سر راه بردارد و توان رفع این موانع را هم داشته باشد و دیگران را هم در این مسیر با شکوه راهنمایی کند.
عزت یک هدیهی الهی و لطف خداوند به جامعهی دینی میباشد. این لطف مشروط به شرایطی است که در قرآن مجید تبیین شده است. بنابراین عزت اجتماعی امری تصادفی نیست و برای یک ملت تنها با شعار به دست نمیآید. نمونهی روشن آن هم این است که در دوران امام حسین علیهالسلام شعار توحید وجود داشت، اما در عین حال جامعه ذلیل بود. همین مسأله نشان میدهد که عزت اجتماعی با شعار حاصل نمیشود. در این زمینه توضیحاتی را که به نظرتان میرسید بیان فرمایید.
مصباحی: در اشارات شما نکات ارزندهای بود. اولاّ اینکه عزت، هدیهای الهی است. این معنا را ما باید کاملاً درک بکنیم که اگر فرد یا جامعهای میخواهد به عزت دست یابد، باید بداند که منبع و منشأ عزت، خداوند عزیز است، چنانکه در قرآن مجید میفرماید:
منافقان را که کافران را ولی و سرپرست خود قرار دادهاند، از عذاب دردناک الهی بترسان، آیا عزت را در نزد کافران طلب میکنند. عزت تماما در نزد خداوند است.
یا در آیهی دیگری میفرماید:
هر کس ارادهی دستیابی به عزت دارد، بداند که همهی عزت نزدخداوند است.
این آیات نشان میدهد که عزت اجتماعی با چنگ زدن به ریسمان الهی و با ایجاد رابطه با خداوند حاصل میشود، یعنی اگر جامعه عزت میخواهد، باید عبد متواضع خدا باشد و در روایات ما هم وارد شده است که: اگر کسی برای خدا تواضع کند، خدا او را بلند مرتبه میسازد.
بنابراین ارتباط همه جانبه و منسجم و عملی جامعه با خداوند، اولین شرط دستیابی جامعه به عزت میباشد و واقعا هم بدون آن نمیتوان به عزت همه جانبه و مطلوب دست یافت.
امام خمینی قدسسره الگوی دستیابی
به عزت در دورهی معاصر
در دورهی معاصر، ما میتوانیم امام خمینی قدسسره را به عنوان فردی که به عزت دست یافته و توانسته جامعه را هم به عزت برساند، مثال زده و به عنوان الگو در نظر بگیریم. در دورهای به عنوان طلبهی حوزه است دورهای به عنوان مدرس حوزهی علمیه، دورهای به عنوان مرجع تقلید ـ که مورد توجه مردم قرار گرفته ـ، دورهای به عنوان فقیه و مرجع تقلیدی که از کشورش تبعید شده، و دورهای به عنوان یک چهرهی بزرگ انقلابی مطرح شده و انقلاب را از بیرون هدایت میکند، دورهای هم به عنوان رهبری انقلاب اسلامی پس از پیروزی؛ همهی دورهها را اگر نگاه بکنیم، از دوران طلبگی تا دروان رهبری مطلقش، در همه دورهها عزیز است. همهی دلها متوجه ایشان است. حشمت و عظمت او در دوران طلبگی هم افراد را تحت تاثیر قرار میدهد. وقتی که مرجع و مدرس است همین گونه، به گونهای که مورد مشورت آیة اللّه بروجردی قرار میگیرد و در همهی دروهها مورد احترام و توجه خواص است.
وقتی که انقلاب اسلامی به پیروزی میرسد و به وطن باز میگردد، مورد استقبال میلیونی مردم قرار میگیرد و وقتی که رحلت میکند، آن شور عجیب در بدرقهی پیکر شریفش ایجاد میشود. حرکت بزرگی پدید میآورد که در دنیا موج میآفریند و قدرتهای جهانی را تحت تأثیر قرار میدهد و هیچ گاه نمیتوانند در ارادهاش خللی ایجاد کنند. این ها همه، نمایانگر عزتی است که امام از راه عبودیت و بندگی خدا به دست آورده بود.
با در نظر گرفتن این نمونه و اسوهی دورهی معاصر، به خوبی به این حقیقت میتوانیم ایمان بیاوریم که دستیابی جامعه به عزت از مسیر خداوند میگذرد و باید جامعه را به گونهای تنظیم و تربیت کنیم که این رابطه با خداوند، رویکرد کلی حرکت اجتماع قرار بگیرد و رابطهی ظاهری و باطنی جامعه با خداوند مشهود و ملحوظ باشد.
امام حسین علیهالسلام ، الگوی هموارهی تاریخ
امام حسین علیهالسلام ، چنانکه از مکتبش پیداست و چنانکه تأثیرات تاریخی وجود ایشان را در همهی عصرها و نسلهای بشری میبینیم، برای همهی انسانهای آزادیخواه و عزت طلب تاریخ، الگو و اسوهی تاریخی است، چنانکه خودش فرموده: «لکم فی اسوة»؛ برای شما در زندگی من سرمشقی نهفته است.
چرا امام حسین علیهالسلام به این درجه از شکوه و عزت دست یافت؟ چقدر شخصیتهای مطرح آن دوره، مثل ابن عباس، محمد حنفیه و... آمدند از امام درخواست کردند که به این سفر نرود. گفتند که کوتاه بیاید، یا به جایی برود که به او دسترسی نداشته باشند، حضرت همه این پیشنهادها را رد کرده و عزت را برگزیدند. در خطابهها و سخنان آن حضرت، روح عزت موج میزند. آن حضرت همه راههای پیشنهادی دیگران را مساوی با ذلت میدیدند و تنها مقاومت خونین و انقلابی را راه عزت میدانستند. نتیجه این شد که در طول تاریخ، حسین بن علی علیهالسلام عزیز است و همواره الگو است.
بحث رابطه با خدا را به عنوان یکی از مهمترین شرایط دستیابی جامعه به عزت بیان فرمودید. همین موضوع را در بعد اجتماعی بیشتر توضیح دهید. اگر جامعه با خدا رابطهای بر قرار میکند، چه چیزهایی میتواند مبین این رابطه باشد؟ مثلاً یکی از مصادیق رابطه با خدا، حرکت بر حول محور رهبری الهی است، یا یکی از ملاکهای مبین رابطه با خدا، چنگ زدن به ریسمان الهی و وحدت حول مفهوم کلمهی خدا است و یا داشتن تقوای الهی، بصیرت دینی و... لطفا در این بخشها توضیحاتی بفرمایید.
مصباحی: بـه چند نـکته و چند اصـل در راستای این مـوضوع کلی اشاره مـیکنم.
1) آرمانگرایی دینی
یکی از ملاکهای آن امر کلی، پیگیری آرمانگرایی دینی است. آرمان دینی و الهی در جامعه، اصلی مبنایی است. منظور این است که جامعه بر آرمانی دینی، به صورت جمعی، توافق کنند، مانند توافقیکه جامعه بر ایجاد انقلاب دینی میکند که خودش نشان دهندهی رابطه جامعه با خداوند است. البته آرمانگرایی دینی، هزینه دارد و جامعه باید هزینههای آن را هم بپردازد.
2) محور قراردادن رهبری
برای حرکت جامعه به سمت عزت اجتماعی، باید رهبری آگاه و بصیر وجود داشته باشد که مردم را هدایت کند و دائما آن آرمانها راگوشزد نماید و از خطراتی که فراروی آنان به وجود میآید برحذر دارد. البته خود آن رهبر باید پیشتاز حرکت باشد و دیگران را برای رسیدن به عزت راهنمایی کند. چون اگر قرار بر این است که جامعه به عزت دینی دست پیدا کند، نمیشود که هر کسی به هر راهی که میخواهد و تشخیص میدهد برود، زیرا در این صورت هیچ فردی به آرمان مورد نظر نمیرسد و اصطکاک در اندیشهها و آرمانها سبب عینی نشدن آرمانها میشود. در قانون اساسی ما سیاستهای کلان و استراتژیک نظام را رهبری ترسیم میکند، اینجا دیگر هیچ مقامی حق ندارد خودش را جای رهبری بگذارد و برای کل، یا بخشی از جامعه آرمان دیگری ترسیم نماید و هر گونه ورود دیگران در این عرصه، جامعه را با چالش و دوگانگی آرمانی روبرو میسازد. وقتی که دوگانگی آرمانی در جامعه پدیدار شد، دوگونگی جامعه نمودار میشود، لذا رهبری باید محور و سنگ آسیاب حرکت جامعه باشد. و تمام جامعه به دور او بچرخد. علی علیهالسلام در خطبهی شقشقیه بیان میفرماید که «و قد یعلم انّ محلّی منها محلّ القطب من الرّحی»؛ و حال آنکه میدانست که جایگاه من در جامعه، جایگاه سنگ از آسیاب است.
بنابراین در جامعهی اسلامی همه باید حول محور رهبری حرکت نمایند و او باید خالصترین حرکتها و آرمانها را در خودش متجلی نموده باشد. این نوع حرکت، جامعه را به عزت میرساند، لذا در قرائت رسمی از دیانت هم باز قرائت امام، محور و مبنا است و قرائتهای متشتّت و پراکنده نمیتوانند مبنا و محور مدار تفکر قرار بگیرند.
3) وحدت اجتماعی
یکی دیگر از عوامل تجلی بخش عزت، مسألهی وحدت اجتماعی است، یعنی جامعه به صورت واحدی منسجم و متشکل باشند و بدون این که بخواهند اختلافات میان خودشان را مبنای روابطقرار دهند و روی آنها تأکید کنند، یک هدف شاخص و اصولی را مبنای تجمع انسانی قرار دهند و روی آن تأکید نمایند. زیرا اختلاف و تفرقهی اجتماعی منشأ ذلت است و در تاریخ بارها ثابت شده که تفرقهی اجتماعی، تحقق بخش ذلت اقوام و ملل بوده است.
در صورت وحدت است که مردم بر مبارزه با دشمن مشترک شیوهی واحدی را گزینش مینمایند و اختلاف سلیقهها مانع حرکت بر مدار مشخص نمیشود.
اهم و مهم نمودن اهداف
در راستای وحدت اجتماعی باید اهداف عالی اهم و مهم بشوند و جامعه اهداف اهم وحدت را گزینش کند. مثلاً ممکن است کسانی در جامعه رشد اقتصادی را شعار قرار دهند، کسانی رشد سیاسی را و کسانی رشد فرهنگی را، و یا کسی باشد که رشد متوازن در همه این حوزهها را ملاک خواسته و هدف خود قرار دهد. به همین دلیل ممکن است تضاد در شیوهی حرکت پیش بیاید، لذا باید اهداف را اهم و مهم نمود. مثلاً اکنون قطعا جامعه ما از یک طرف با مشکلات مهم اقتصادی روبرو است و از طرف دیگر با مشکلات سیاسی. عقل جمعی اقتضا میکند که این مشکلات را اهم و مهم نمود و حرکت وحدتآمیز جامعه را به همان سمت متوجه ساخت. مبادا مسألهی کـوچکی را چنان بـزرگ کنیم که بحران تلقی شود و یا مسألهی بزرگی را چنان کوچک جلوه دهیم که مـبناها خراب شود. در چـنین اوضاعی است کـه قطعا عزت اجـتماعی پـایمال خواهد شـد.
این مسائلی که فرمودید، یعنی بایستگیهای رسیدن جامعه به عزّت، شاید در مرحلهی شعار خیلیها این حرفها را مطرح میکنند. سؤال من در این بخش دو قسمت دارد.
1) چگونه و با چه راهکارهایی میتوان جامعه را به این مراحل رساند و مدیریتهایی نظام چه وظایفی دارند؟
2) ایجاد این وضعیت نیازمند نوعی از دانش و بصیرت است، با این فرض، رسالت فرهیختگان حوزه و دانشگاه در راستای تحقق چنین وضعیتی چیست و اصولاً نخبگان سیاسی و دینی جامعه چه رسالتهایی دارند؟
مصباحی: به این نکته اشاره داشتم که جامعه باید همبستگی داشته باشد و حول محور رهبری حرکت کند. اگر همین را در سطح نخبگان و فرهیختگان نظام مبنا قرار دهیم، به نظر من باید نخبگانپیشنهادهای خودشان را ارائه دهند و در چارچوب اهداف کلی نظام و رهبری، پیشنهادها در مجمعی مورد بررسی قرار گیرد و همینها در سطوح استراتژیک مبنای حرکت مدیران و نظام قرار گیرد. البته سیاستهای ارائه شده را باید رهبری، با گرفتن مشورت از مجمع تشخیص مصلحت و فرهیختگان، نهادینه کند و مدیران، مجریان این سیاستها باشند. اینجا دیگر مجری این سیاستها حق ندارد مطلب دیگری را در برابر آن یا به دلخواه خود مطرح کند. چون متأسفانه میبینیم سیاستهایی مطلوب ارائه میشود، اما مدیر فلان مجموعه، شعار دیگری را مطرح میکند. اینجاست که دچار مشکل میشویم، لذا همه باید درچارچوبی منطقی و بارهیافتی قابل عمل و عقلانی عمل نمایند.
انتخاب مدیرانی لایق
در سطح مدیریتهای نظام باید مدیرانی لایق برگزیده شوند که نسبت به استراتژیهای تعیین شده از طرف رهبری ملتزم و پاینده باشند. یکی از بحثهایی که در انتخاب وزرا و وکلا گفته میشود، التزام به قانون اساسی و ولایت فقیه است. اینها شعار نیست، در واقع قانون اساسی میخواهد حرکت منسجم نظام را به سوی آرمانهایش آماده کند، لذا شما نمیتوانید کسانی را بیاورید که مسؤولیت اجرایی بخش عمدهای از نظام را به عهده گیرند و یا نمایندهی مجلس شوند و استراتژیهای کلی نظام را نپذیرند و با این وضـعیت انتظار هم داشته باشید که به اهـداف بـلند و آرمانی و تعیین شدهی خودمان هم دست پیدا کنیم. چون اینها حرکت دیگری را انجام میدهند و در راستای اهداف سنگین، والا و ارزشمند،دست انداز و چالش ایجاد میکنند و در نتیجه حرکتی صورت میگیرد که با اهداف استراتژیک تناسب ندارد. روزنامهها را توسعه میدهیم. بدون اینکه به نتایج این کار و به صلاحیت فکری، عقیدتی، انقلابی آنها توجه کنیم و شاید هم این مجوزها به صورت جهتدار داده میشود و آنها هم استراتژیهای نظام را زیر سؤال برده و به ایجاد شبهه در جامعه میپردازند. بالاخره همه باید تابع استراتژیهایی باشند که از ناحیهی رهـبری اعـلام میشود، لـذا برای رسیدن به چـنین مـنظوری در نـظر گـرفتن لـیاقت مـدیران، باید یک مسألهی اساسی و جـدی تـلقی شود.
نهضت امام حسین علیهالسلام ، تقابلی
با مدیریتهای ناسالم
اگر بخواهیم الگویی دقیق و عملی را در تاریخ بنگریم، باید به امام حسین علیهالسلام نگاه کنیم. امام حسین علیهالسلام دیدند آرمانهای پیامبر صلیاللهعلیهوآله در مدیریت بنی امیه تغییر پیدا کرده و کسانی به مسؤولیتها گمارده شدهاند که تمام دستاوردهای بعثت پیامبر صلیاللهعلیهوآله را بر باد دادهاند. مثلاً پیامبر صلیاللهعلیهوآله روابط قبیلهای را تحت تأثیر روابط معنوی تغییر دادند و برای روابط قبیلهای اعتباری قائل نبودند، اما بنی امیه دوباره آن روابط را زنده ساختند. پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله ، عرب و غیر عرب را از نظر مسلمان بودن، برابر تلقی فرمود، ولی به وسیله بنی امیه بین اینها شکاف ایجاد شد و عرب بر غیر عرب امتیاز پیدا کرد.
پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله ، مؤمنین را بر اساس ایمان و تقوا یا علم و دانش و یا بر اساس مشارکتشان در امر جهاد و مبارزه بر یکدیگر امتیاز میداد اما بنی امیه این ملاکها را به دور انداختند و تنها بر اساس نسبت، خون، نژاد، قبیله، ثروت و... به بخشیدن امتیاز و اعتبار به افراد پرداختند. اینجا بود که امام حسین علیهالسلام احساس کردند که تمام نمادهای دینی به نسیان سپرده شده و زمینهای فراهم شده که به دست بنی امیه، اسلام به کلی از بین برود و به همین خاطر هم فرمودند.
«وعلی الاسلام السلام اذ قد بلیت الامة الاسلامیة براعٍ مثل یزید.»
راعی و نگهبان جامعه، باید نقش هدایتگری داشته باشد، نه نقش تخریبی که تودهی مسلمان را به سوی نا کجا آباد سوق دهد و نتیجهاش ختم اسلام باشد. حضرت با شهادت خودشان بر روی همهی این روابط خط بطلان کشیده و زیر سؤال جدی تاریخ در میان همهی ملتها بردند.
بحث فرهیختگان و نخبگان اجتماعی در هر عصری بحثی راهگشا و کلیدی است. در دورهی امام حسین علیهالسلام هم نخبگان حضور دارند. چرا این نخبگان به لحاظ فکری قادر به درک اندیشهی بزرگ امام نیستند و از رسالت تاریخی خودشان عدول میکنند؟
مصباحی: گمان میکنم بهترین تعبیر، همان است که مقام معظم رهبری در پاسخ به این سؤال فرمودند که خواص جامعه در عصر امام حسین علیهالسلام چه کردند؛ یعنی همانهایی که مردم چشمشان به آنها متوجه میشد و افکارشان الهام یافته از آنها بود. متأسفانه این خواص در آن عصر، دنیاطلبی را برگزیدند. وقتی که بنیامیه بر مسند قدرت نشستند، اینها حداقل کارشان که نقش تخریبگری داشت، سکوت بود. حداکثرش هم آن بود که با استدلالهای واهی و گمراه کننده شان در جرگهی حامیان بنی امیه قرار گرفتند و در نتیجه حضورشان در کنار بنی امیه سنگ آسیاب استبداد را چرخاندند. البته برای مردم هم مهم بود که شخصیتهای معتبر اجتماعی و علمی چه میکنند. وقتی امام حسین علیهالسلام ، مقابل لشکر یزید بن معاویه قرار میگیرد، ابتدا علما و فرهیختگان را مخاطب خود قرار میدهد و میفرماید:
«ذالک بانّ مجاری الامور و الاحکام بیدالعلماء بااللّه الامناء علی حلاله و حرامه.»
نکات مهم گفته شده، به خاطر این است که مجاری امور و احکام در دست اندیشمندان الهی است که امین خدا بر حلال و حرامش هستند. حضرت در این فرمایش، غرض اصلیشان اهل بیت است، ولی در خطابات دیگری با عنایت به توجه تودههای مسلمان به عالمان و فرهیختگان که متأسفانه در لشکر یزید بن معاویه هم حضور دارند، میفرماید که شما باید منشأ احکام ملجأ مردم باشید. حضرت احساس فرمودند که آنها دین را به دنیا فروختهاند و لذا فرمودند:
«باعوا آخرتهم بالارذل الادنی»؛ اینها آخرتشان را به دنیای پستی فروختند.
در ساعات آخر که از امام میپرسند که کار شما با این قوم به کجا کشید، حضرت فرمودند:
«استحوذ علیهم الشیطان فانسیهم ذکراللّه»؛ شیطان بر آنها غالب شد، پس یاد خدا را از دل آنها برد.
بالاخره نخبگان این دوره، به جای اینکه حق بودن امام و باطل بودن یزید را بیان نمایند، خودشان را در دار و دستهی یزید بن معاویه قرار دادند. چون تهدید شده بودند که خانههایتان را از شما خواهیم گرفت، زن و بچهی شما را اسیر خواهیم کرد و خود شما را هم خواهیم کشت. این مسأله موجب شد که در دار و دستهی یزید واقع شوند. بالاخره حداقل کاری که کردند این بود که سکوت کردند.
نمونهی مهم این قضیه، عبداللّه عمر است که از علما و عبّاد و زهّاد شهر است. خدمت حضرت امام حسین علیهالسلام آمد و به حضرت پیشنهاد کرد که شما از این سفر صرف نظر کنید، با یزید بیعت کنید یا در گوشهای منزوی شوید. او عزت را در اینمیدید که با دستگاه یزید سازش کند و دست روزگار او را به ذلت کشاند و کار عبداللّه عمر به اینجا کشید که وقتی حجاج بن یوسف ثقفی حکم حکومت را گرفت و بر اوضاع مسلط شد، شبانه آمد به خانهی او تا بیعت کند. وقتی گفتند که شب است و امیر میخواهد استراحت کند، گفت: شما بگویید که عبداللّه عمر میخواهد به محضرشان برسد. بالاخره به او اجازه ورود دادند. در حالی که حجاج بن یوسف روی تختی دراز کشیده بود، گفت برای چه آمدهای؟ گفت: آمدهام که با تو بیعت کنم، چرا که شنیدم که پیامبر فرمود: «من مات ولم یکن فی عنقه بیعة الامام مات میتة الجاهلیة.»
عجیب است که این آدم با امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیهالسلام و با امام حسن مجتبی علیهالسلام بیعت نکرده و آنجا «مات میتة الجاهلیهای» نبوده، ولی با حجاج سفّاک بیعت کرد و حدیث پیامبر را نقل کرد. حجاج هم پای خودش را دراز کرد و گفت با پایم بیعت کن. این، اوج ذلت است برای یک عالم و محدّث اهل سنّت و به عنوان یک زاهد و عابد.
امام حسین علیهالسلام هنگامی که در مقابل یزید جبّار و هوسران و عیاش موضعگیری کرد، فرهیختگان و نخبگان آن عصر سکوت کردند، خود را کنار کشیدند و احیانا با یزید همراه شدند و خداوند، همه آنها را به خاک ذلت نشاند و باید برای همیشه به همهی نسلهای بشری و به ویژه نسلهای مسلمان پاسخگو باشند و هیچ عذر و بهانهای ندارند.
یک سؤال مهم و جدی وجود دارد و آن اینکه چه حوادثی دست به دست هم دادند که پس از طی یک دورهی کوتاه 50 ساله، پس از رحلت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله ، جامعهی اسلامی آن قدر تابع سیاستها میشود و حتی اگر ولید میآید نماز صبح را چهار رکعت میخواند و یا اینکه معاویه، نماز جمعه را روز چهارشنبه میخواند، هیچ کس حتی سؤالی را هم جرأت نمیکند، مطرح نماید و نتیجهاش آن است که در دورهی یزید، کاملاً عزت جامعه دینی از بین رفته و بهترین نسل بشریت، امام حسین علیهالسلام ، به دست همین انسانها به شهادت میرسد؟
مصباحی: به نظر من چند علت اساسی دارد.
1) تبلیغات گمراه کنندهی وسیع و گسترده، که حتی نگذاشتند حدیث پیامبر صلیاللهعلیهوآله نوشته شود و مرتب هم برای مردم جعل حدیث کردند و از اعتقاد مردم به پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله ، بهرهبرداری سوء نمودند. انتشار احادیثمربوط به اهل بیت علیهالسلام ، ممنوع شد و از آن طرف مجعولاتی در تأیید دستگاه خلافت به عنوان امیرالمؤمنین!! و... ترویج شد. لذا غفلت، انحراف و اضلال وسیعی را بنی امیه به وجود آوردند. موقعیت اهل بیت به گونهای شد که آن حضرات، همه منزوی شدند و این مسأله باعث یک دگردیسی کلی شد. در چنین فضایی است که وقتی حضرت علی علیهالسلام در محراب عبادت به شهادت میرسد، بعضیها اظهار تعجب میکنند که علی علیهالسلام در مسجد چه میکرده؟ برای همین است که شامیها وقتی به مدینه میآیند و در مقابل امام حسن علیهالسلام قرار میگیرند، شروع میکنند به شماتت کردن و نیز بر روی منبرها علی علیهالسلام را سبّ و نفرین میکنند.
بالاخره نقش وسیع تبلیغات سبب شد که اولاد پیامبر صلیاللهعلیهوآله و کسانی که از همه به اسلام نزدیکترند، به عنوان غیر مسلمین و خروج کرده بر رهبر جامعهی اسلامی مطرح شوند و متعاقب همین قضایا حادثهی عاشورا اتفاق بیفتد. میگویند:
«ان الحسین خرج عن دین جدّه»
2) مسألهی دومی که سبب این کار میشود، دنیاطلبی خواص است. این مسأله برای همیشه خطر ساز بوده و خواهد بود. وقتی که قاضی القضات دستگاه اموی، فتوی بدهد که حسین، از دین جدش خارج شده، همان قاضی که در عصر خلیفهی دوم و در عصر حضرت امیر هم قاضی بوده ـ شریح ـ، کاملاً واضح است که اوضاع جامعهی اسلامی چه خواهد شد.
این فرد، کسی بوده که به عنوان یک عالم فرهیخته نشان داده میشده است. نقش انحرافی چنین شخصی در میان مردم بسیار بالاست. لذا انحراف و دنیاطلبی خواص، عامل دومی است در انحراف بزرگ آن دوره و جامعهی دینی عصر پیامبر علیهالسلام . دنیاطلبی اینها، نوعی دنیا گرایی را هم در میان مردم ایجاد کرد که حتی با وعدههای توخالی نسبت به دنیا، هر کاری را انجام میدادند.
دو عامل تبلیغات گمراهگر و دنیاطلبی، همواره تهدید کنندهی جوامع بوده، هست و خواهد بود. متأسفانه امروز، هر دو عامل وجود دارد. هم تبلیغات گمراهگر و هم دنیاطلبیها که نشانهی دنیا طلبیها، بهرهوری از رانتهای بزرگ است. همین دو عامل سبب جذب انسانهای ناآگاه و دنیا طلب به سمت جریانهای مخالف است. این خطر، امروزه خود را نشان میدهد و کشور ما را هم به طور جدی در معرض تهدیدات خودش قرار داده است.
با توجه به اینکه خطاب امام حسین علیهالسلام ، خطابی رهایی بخش برای شیعه و عموم مسلمین است و حتی به تودههای بشریت، و با اینکه امام حسین علیهالسلام ، میراثی گرانبها و دائمی برای مسلمین است، چرا از این میراث گرانبها کمتر استفاده کردهاند و عزتشان متأسفانه در مقابل استکبار و سلطه گران جهانی خدشهدار شده است؟
مصباحی: اصولاً امام حسین علیهالسلام برای عزت مسلمین قیام فرمودند، که انسانها در دورانهای بعدی از آن الهام بگیرند. لذا گاندی را میبینید که حرکت خودش را با الهام از نهضت عاشورا انجام میدهد.
یک مسألهی مهم و مایهی تأسف این است که فرهنگ عاشورا درست تفسیر نشده و مردم جهان و حتی مسلمین آن را نشناختهاند و با این حرکت آشنایی ندارند. باید به نحوی این الگو برای آنها معرفی شود. در عربستان این جسارت و جرأت پیدا میشود که شخص گمراهی کتابی تحت عنوان امیرالمؤمنین یزید مینویسد و وزارت معارف عربستان هم آن را چاپ میکند.
در عین حال امروز راه امام حسین علیهالسلام پیروان فراوانی یافته، انقلاب اسلامی الهام گرفته از عاشوراست و انتفاضه فلسطین، امروزه از امام حسین علیهالسلام الهام گرفته که برای فلسطین بسیار مبارک و منشأ عزت است. ما اگر از سال 1948 تا یک یا دو دهه قبل را در نظر بگیریم (تا سال 1980) میبینیم فلسطین روز به روز شکست میخورد و گروههای فلسطینی کم کم دارند سلاح را بر زمین میگذارند و حتی آن روحیههای مقاومتی که درمیان عامه مردم وجود داشت، همان را هم از دست داده و روز به روز ذلتشان بیشتر میشود. انقلاب اسلامی که تحقق پیدا کرد، به آنها الهام داد، خصوصا حرکت حزب اللّه که یک گروه شیعی است، در الهام بخشی به آنها بسیار مؤثر واقع شد و حزب اللّه توانست اسرائیل را از سرزمینهای خودش بیرون کند و همین هم الهام بخش فلسطینیها شد و لذا نقش حرکت امام حسین علیهالسلام را در تعاقب تاریخیاشدر اینجا به طور مشهود، حس میکنیم.
ما هر چه توان داریم باید در تبلیغ و معرفی مکتب عاشورا به مردم جهان صرف کنیم که قطعا الهام بخش و حرکت آفرین خواهد بود.
امروزه در میان اهل سنت گرایش به نهضت عاشورا خود را نشان میدهد. سبب دستیابی به این افتخارات غرور آفرین چیست؟
مصباحی: حضرت، اقداماتی را انجام داد و نتیجه گرفت و نهایتا به این مرحله رسید که با ایثار خون خود، شوکی را به جامعه وارد نمود. حضرت، در عصر معاویه، مکاتباتی با او دارد. در این نامهها حقانیت اهل بیت و بطلان بنی امیه را مطرح میفرماید و نسبت به اقدامات بنی امیه انتقاد میکند. نسبت به شهادت حجربن عدی و عمر بن حمق خزاعی و دیگران، انتقادها سخت و کوبنده و عتاب آمیزند. در سخنرانیهای مکه روشنگری میکنند و مبارزهی زبانی میفرمایند، مبارزه قلمی هم دارند که در متن نامهها، سوگند نامهها منعکس شده است. اما در عین حال این مکاتبات و سخنرانیها فقط مختصری از کار را انجام داده و همهی کار نیست، لذا هنوز موج نیافریده و باید موج آفریده شود. آن حضرت دیدند هیچ راهی جز قیام خونین وجود ندارد. پس با شهادت خود و یاران و اسارت اهل بیت خودشان آن موج را آفریدند. فرمودند:
خدایا تو میدانی که غرض از این کار، دستیابی به سلطنت و متاع دنیوی نمیباشد، بلکه میخواهم معالم دین را آشکار نماییمو...
در جای دیگر فرمودند:
من حرکتم را از سر بیهودگی و خوشگذرانی و فساد و ظلم انجام ندادم، بلکه خارج شدم برای اصلاح و ساماندهی به وضع امت جدم. میخواهم امر به معروف و نهی از منکر نموده و به روش جدم و پدرم علی بن ابی طالب حرکت کنم.
لذا در راه آرمانی بزرگ، بزرگترین اقدام تاریخ بشریت را انجام دادند. و تفسیر «انا من حسین»، که پیامبر اکرم فرمودند، همین است که بقای دین و شریعت من توسط امام حسین علیهالسلام ، صورت میگیرد.
نکته دیگری در پایان قابل اشاره است که پیوند انقلاب اسلامی را با نهضت عاشورا نشان بدهد. در این زمینه، توضیحی را بیان فرمایید.
مصباحی: تصور میکنم که ما هیچگاه از الهام گرفتن از نهضت عاشورا بینیاز نیستیم و انقلاب ما هم تحت تأثیر نهضت عاشورا به وجود آمد. مردم ما هم امروز راه آن امام بزرگ را طی میکنند. در گذشته هم این گونه بوده است. بالاخره نهضت حسینی در مساجد، حسینیهها، عاشوراها و اربعینها، موجی آفرید که رژیم پهلوی را ریشه کن نمود.
عزم بنیان گذاری نظام اسلامی و آهنگ نابودی نظام شاهنشاهی، چیزی بود که امام خمینی علیهالسلام ، از مکتب عاشورا الهام گرفت.
امروز هم ما به مکتب عاشورا و عشق به امام حسین علیهالسلام سخت نیازمندیم. باید درسهای نهضت عاشورا را به گونهای که امروز هم در جهان موج ایجاد کند، مطرح کنیم و این نسل را با الهام از مکتب حسین علیهالسلام به حرکت نوینی در عرصههای مختلف واداریم. همین تداوم حرکت عاشورایی سبب عزت و افتخار ما هم خواهد شد.
از اینکه در این گفتگو شرکت فرمودید، بسیار ممنون و سپاسگزارم
مصباحی: توفیق روزافزون شما را از خداوند متعال میطلبم.
مصباحی: ابتدا از برگزاری این مصاحبه و انتخاب موضوع عزت اجتماعی تشکر میکنم. عزت، به مفهوم قدرت، مکنت و صلابت است. به این معناست که انسان در جامعهی خودش مورد احترام و تکریم قرار بگیرد، دارای قدرت باشد و دیگران متوجه او باشند.
جامعه هم در خود احساس شرف و بزرگواری و کرامت کند، به گونهای که مورد تکریم قرار گرفته و به عنوان شاخص و الگو برای دیگران معرفی شود. چنانکه خدا در قرآن میفرماید: «لتکونوا شهداء علی الناس، یا کنتم خیر امة اخرجت للنّاس»اینها شاخصههای عزت فرد و جامعه است. بنابراین پیام عزت اجتماعی این است که جامعهی الگو و اسوه تشکیل بشود و همه آن جامعه را بزرگ و با عظمت بپندارند و سعی کنند در حرکت اجتماعی، خود را با آن الگو تطبیق بدهند.
عزت، شعار کلیدی امام حسین علیهالسلام
مهمترین شعار امام حسین علیهالسلام ، شعار عزت بود. فرمودند که آدمهای فرومایه و پست میخواهند عزت ما را بگیرند و ما را دچار ذلت کنند:
آن انسان بی ریشه و بی اصل، منرا بین دو کار مخیر کرده، بین اینکه کشته شوم (با عزت) و (زنده بمانم) با ذلّت، دور است از ما پذیرش ذلّت.
منظور حضرت این است که آنها خواستند ما تابع خواستهها و هوسهای آنها بوده و در مقابلِ انحرافات آنها ساکت باشیم و در مقابل خواستههای باطل آنان تسلیم شویم.
حضرت اینها را مظاهر ذلت میدانند و با آنها بیعت نمیکنند زیرا که بیعت با چنین گروهی مساوی با ذلت است. از نظر امام حسین علیهالسلام ، زمانی عزت محقق است که جامعه ارزشهای خود را لکهدار نبیند و بتواند، بدون مانع، آرمانهای بلند و والای خودش را ادامه دهد. همچنین جامعه بتواند ارزشهای خود را نمودار سازد و ناگزیر نباشد که زیر فشار دیگران از اهداف و غایات مدّ نظر خود، دست بردارد. بنابراین از دیدگاه امام حسین علیهالسلام ، عزت آن است که انسان آزاد باشد تا بتواند آرمانهای بلند خود را نمایان ساخته و به آنها جامهی عمل بپوشاند و موانعی را هم که سر راه این آرمانها قرار دارد، به سر پنجهی تدبیر از سر راه بردارد و توان رفع این موانع را هم داشته باشد و دیگران را هم در این مسیر با شکوه راهنمایی کند.
عزت یک هدیهی الهی و لطف خداوند به جامعهی دینی میباشد. این لطف مشروط به شرایطی است که در قرآن مجید تبیین شده است. بنابراین عزت اجتماعی امری تصادفی نیست و برای یک ملت تنها با شعار به دست نمیآید. نمونهی روشن آن هم این است که در دوران امام حسین علیهالسلام شعار توحید وجود داشت، اما در عین حال جامعه ذلیل بود. همین مسأله نشان میدهد که عزت اجتماعی با شعار حاصل نمیشود. در این زمینه توضیحاتی را که به نظرتان میرسید بیان فرمایید.
مصباحی: در اشارات شما نکات ارزندهای بود. اولاّ اینکه عزت، هدیهای الهی است. این معنا را ما باید کاملاً درک بکنیم که اگر فرد یا جامعهای میخواهد به عزت دست یابد، باید بداند که منبع و منشأ عزت، خداوند عزیز است، چنانکه در قرآن مجید میفرماید:
منافقان را که کافران را ولی و سرپرست خود قرار دادهاند، از عذاب دردناک الهی بترسان، آیا عزت را در نزد کافران طلب میکنند. عزت تماما در نزد خداوند است.
یا در آیهی دیگری میفرماید:
هر کس ارادهی دستیابی به عزت دارد، بداند که همهی عزت نزدخداوند است.
این آیات نشان میدهد که عزت اجتماعی با چنگ زدن به ریسمان الهی و با ایجاد رابطه با خداوند حاصل میشود، یعنی اگر جامعه عزت میخواهد، باید عبد متواضع خدا باشد و در روایات ما هم وارد شده است که: اگر کسی برای خدا تواضع کند، خدا او را بلند مرتبه میسازد.
بنابراین ارتباط همه جانبه و منسجم و عملی جامعه با خداوند، اولین شرط دستیابی جامعه به عزت میباشد و واقعا هم بدون آن نمیتوان به عزت همه جانبه و مطلوب دست یافت.
امام خمینی قدسسره الگوی دستیابی
به عزت در دورهی معاصر
در دورهی معاصر، ما میتوانیم امام خمینی قدسسره را به عنوان فردی که به عزت دست یافته و توانسته جامعه را هم به عزت برساند، مثال زده و به عنوان الگو در نظر بگیریم. در دورهای به عنوان طلبهی حوزه است دورهای به عنوان مدرس حوزهی علمیه، دورهای به عنوان مرجع تقلید ـ که مورد توجه مردم قرار گرفته ـ، دورهای به عنوان فقیه و مرجع تقلیدی که از کشورش تبعید شده، و دورهای به عنوان یک چهرهی بزرگ انقلابی مطرح شده و انقلاب را از بیرون هدایت میکند، دورهای هم به عنوان رهبری انقلاب اسلامی پس از پیروزی؛ همهی دورهها را اگر نگاه بکنیم، از دوران طلبگی تا دروان رهبری مطلقش، در همه دورهها عزیز است. همهی دلها متوجه ایشان است. حشمت و عظمت او در دوران طلبگی هم افراد را تحت تاثیر قرار میدهد. وقتی که مرجع و مدرس است همین گونه، به گونهای که مورد مشورت آیة اللّه بروجردی قرار میگیرد و در همهی دروهها مورد احترام و توجه خواص است.
وقتی که انقلاب اسلامی به پیروزی میرسد و به وطن باز میگردد، مورد استقبال میلیونی مردم قرار میگیرد و وقتی که رحلت میکند، آن شور عجیب در بدرقهی پیکر شریفش ایجاد میشود. حرکت بزرگی پدید میآورد که در دنیا موج میآفریند و قدرتهای جهانی را تحت تأثیر قرار میدهد و هیچ گاه نمیتوانند در ارادهاش خللی ایجاد کنند. این ها همه، نمایانگر عزتی است که امام از راه عبودیت و بندگی خدا به دست آورده بود.
با در نظر گرفتن این نمونه و اسوهی دورهی معاصر، به خوبی به این حقیقت میتوانیم ایمان بیاوریم که دستیابی جامعه به عزت از مسیر خداوند میگذرد و باید جامعه را به گونهای تنظیم و تربیت کنیم که این رابطه با خداوند، رویکرد کلی حرکت اجتماع قرار بگیرد و رابطهی ظاهری و باطنی جامعه با خداوند مشهود و ملحوظ باشد.
امام حسین علیهالسلام ، الگوی هموارهی تاریخ
امام حسین علیهالسلام ، چنانکه از مکتبش پیداست و چنانکه تأثیرات تاریخی وجود ایشان را در همهی عصرها و نسلهای بشری میبینیم، برای همهی انسانهای آزادیخواه و عزت طلب تاریخ، الگو و اسوهی تاریخی است، چنانکه خودش فرموده: «لکم فی اسوة»؛ برای شما در زندگی من سرمشقی نهفته است.
چرا امام حسین علیهالسلام به این درجه از شکوه و عزت دست یافت؟ چقدر شخصیتهای مطرح آن دوره، مثل ابن عباس، محمد حنفیه و... آمدند از امام درخواست کردند که به این سفر نرود. گفتند که کوتاه بیاید، یا به جایی برود که به او دسترسی نداشته باشند، حضرت همه این پیشنهادها را رد کرده و عزت را برگزیدند. در خطابهها و سخنان آن حضرت، روح عزت موج میزند. آن حضرت همه راههای پیشنهادی دیگران را مساوی با ذلت میدیدند و تنها مقاومت خونین و انقلابی را راه عزت میدانستند. نتیجه این شد که در طول تاریخ، حسین بن علی علیهالسلام عزیز است و همواره الگو است.
بحث رابطه با خدا را به عنوان یکی از مهمترین شرایط دستیابی جامعه به عزت بیان فرمودید. همین موضوع را در بعد اجتماعی بیشتر توضیح دهید. اگر جامعه با خدا رابطهای بر قرار میکند، چه چیزهایی میتواند مبین این رابطه باشد؟ مثلاً یکی از مصادیق رابطه با خدا، حرکت بر حول محور رهبری الهی است، یا یکی از ملاکهای مبین رابطه با خدا، چنگ زدن به ریسمان الهی و وحدت حول مفهوم کلمهی خدا است و یا داشتن تقوای الهی، بصیرت دینی و... لطفا در این بخشها توضیحاتی بفرمایید.
مصباحی: بـه چند نـکته و چند اصـل در راستای این مـوضوع کلی اشاره مـیکنم.
1) آرمانگرایی دینی
یکی از ملاکهای آن امر کلی، پیگیری آرمانگرایی دینی است. آرمان دینی و الهی در جامعه، اصلی مبنایی است. منظور این است که جامعه بر آرمانی دینی، به صورت جمعی، توافق کنند، مانند توافقیکه جامعه بر ایجاد انقلاب دینی میکند که خودش نشان دهندهی رابطه جامعه با خداوند است. البته آرمانگرایی دینی، هزینه دارد و جامعه باید هزینههای آن را هم بپردازد.
2) محور قراردادن رهبری
برای حرکت جامعه به سمت عزت اجتماعی، باید رهبری آگاه و بصیر وجود داشته باشد که مردم را هدایت کند و دائما آن آرمانها راگوشزد نماید و از خطراتی که فراروی آنان به وجود میآید برحذر دارد. البته خود آن رهبر باید پیشتاز حرکت باشد و دیگران را برای رسیدن به عزت راهنمایی کند. چون اگر قرار بر این است که جامعه به عزت دینی دست پیدا کند، نمیشود که هر کسی به هر راهی که میخواهد و تشخیص میدهد برود، زیرا در این صورت هیچ فردی به آرمان مورد نظر نمیرسد و اصطکاک در اندیشهها و آرمانها سبب عینی نشدن آرمانها میشود. در قانون اساسی ما سیاستهای کلان و استراتژیک نظام را رهبری ترسیم میکند، اینجا دیگر هیچ مقامی حق ندارد خودش را جای رهبری بگذارد و برای کل، یا بخشی از جامعه آرمان دیگری ترسیم نماید و هر گونه ورود دیگران در این عرصه، جامعه را با چالش و دوگانگی آرمانی روبرو میسازد. وقتی که دوگانگی آرمانی در جامعه پدیدار شد، دوگونگی جامعه نمودار میشود، لذا رهبری باید محور و سنگ آسیاب حرکت جامعه باشد. و تمام جامعه به دور او بچرخد. علی علیهالسلام در خطبهی شقشقیه بیان میفرماید که «و قد یعلم انّ محلّی منها محلّ القطب من الرّحی»؛ و حال آنکه میدانست که جایگاه من در جامعه، جایگاه سنگ از آسیاب است.
بنابراین در جامعهی اسلامی همه باید حول محور رهبری حرکت نمایند و او باید خالصترین حرکتها و آرمانها را در خودش متجلی نموده باشد. این نوع حرکت، جامعه را به عزت میرساند، لذا در قرائت رسمی از دیانت هم باز قرائت امام، محور و مبنا است و قرائتهای متشتّت و پراکنده نمیتوانند مبنا و محور مدار تفکر قرار بگیرند.
3) وحدت اجتماعی
یکی دیگر از عوامل تجلی بخش عزت، مسألهی وحدت اجتماعی است، یعنی جامعه به صورت واحدی منسجم و متشکل باشند و بدون این که بخواهند اختلافات میان خودشان را مبنای روابطقرار دهند و روی آنها تأکید کنند، یک هدف شاخص و اصولی را مبنای تجمع انسانی قرار دهند و روی آن تأکید نمایند. زیرا اختلاف و تفرقهی اجتماعی منشأ ذلت است و در تاریخ بارها ثابت شده که تفرقهی اجتماعی، تحقق بخش ذلت اقوام و ملل بوده است.
در صورت وحدت است که مردم بر مبارزه با دشمن مشترک شیوهی واحدی را گزینش مینمایند و اختلاف سلیقهها مانع حرکت بر مدار مشخص نمیشود.
اهم و مهم نمودن اهداف
در راستای وحدت اجتماعی باید اهداف عالی اهم و مهم بشوند و جامعه اهداف اهم وحدت را گزینش کند. مثلاً ممکن است کسانی در جامعه رشد اقتصادی را شعار قرار دهند، کسانی رشد سیاسی را و کسانی رشد فرهنگی را، و یا کسی باشد که رشد متوازن در همه این حوزهها را ملاک خواسته و هدف خود قرار دهد. به همین دلیل ممکن است تضاد در شیوهی حرکت پیش بیاید، لذا باید اهداف را اهم و مهم نمود. مثلاً اکنون قطعا جامعه ما از یک طرف با مشکلات مهم اقتصادی روبرو است و از طرف دیگر با مشکلات سیاسی. عقل جمعی اقتضا میکند که این مشکلات را اهم و مهم نمود و حرکت وحدتآمیز جامعه را به همان سمت متوجه ساخت. مبادا مسألهی کـوچکی را چنان بـزرگ کنیم که بحران تلقی شود و یا مسألهی بزرگی را چنان کوچک جلوه دهیم که مـبناها خراب شود. در چـنین اوضاعی است کـه قطعا عزت اجـتماعی پـایمال خواهد شـد.
این مسائلی که فرمودید، یعنی بایستگیهای رسیدن جامعه به عزّت، شاید در مرحلهی شعار خیلیها این حرفها را مطرح میکنند. سؤال من در این بخش دو قسمت دارد.
1) چگونه و با چه راهکارهایی میتوان جامعه را به این مراحل رساند و مدیریتهایی نظام چه وظایفی دارند؟
2) ایجاد این وضعیت نیازمند نوعی از دانش و بصیرت است، با این فرض، رسالت فرهیختگان حوزه و دانشگاه در راستای تحقق چنین وضعیتی چیست و اصولاً نخبگان سیاسی و دینی جامعه چه رسالتهایی دارند؟
مصباحی: به این نکته اشاره داشتم که جامعه باید همبستگی داشته باشد و حول محور رهبری حرکت کند. اگر همین را در سطح نخبگان و فرهیختگان نظام مبنا قرار دهیم، به نظر من باید نخبگانپیشنهادهای خودشان را ارائه دهند و در چارچوب اهداف کلی نظام و رهبری، پیشنهادها در مجمعی مورد بررسی قرار گیرد و همینها در سطوح استراتژیک مبنای حرکت مدیران و نظام قرار گیرد. البته سیاستهای ارائه شده را باید رهبری، با گرفتن مشورت از مجمع تشخیص مصلحت و فرهیختگان، نهادینه کند و مدیران، مجریان این سیاستها باشند. اینجا دیگر مجری این سیاستها حق ندارد مطلب دیگری را در برابر آن یا به دلخواه خود مطرح کند. چون متأسفانه میبینیم سیاستهایی مطلوب ارائه میشود، اما مدیر فلان مجموعه، شعار دیگری را مطرح میکند. اینجاست که دچار مشکل میشویم، لذا همه باید درچارچوبی منطقی و بارهیافتی قابل عمل و عقلانی عمل نمایند.
انتخاب مدیرانی لایق
در سطح مدیریتهای نظام باید مدیرانی لایق برگزیده شوند که نسبت به استراتژیهای تعیین شده از طرف رهبری ملتزم و پاینده باشند. یکی از بحثهایی که در انتخاب وزرا و وکلا گفته میشود، التزام به قانون اساسی و ولایت فقیه است. اینها شعار نیست، در واقع قانون اساسی میخواهد حرکت منسجم نظام را به سوی آرمانهایش آماده کند، لذا شما نمیتوانید کسانی را بیاورید که مسؤولیت اجرایی بخش عمدهای از نظام را به عهده گیرند و یا نمایندهی مجلس شوند و استراتژیهای کلی نظام را نپذیرند و با این وضـعیت انتظار هم داشته باشید که به اهـداف بـلند و آرمانی و تعیین شدهی خودمان هم دست پیدا کنیم. چون اینها حرکت دیگری را انجام میدهند و در راستای اهداف سنگین، والا و ارزشمند،دست انداز و چالش ایجاد میکنند و در نتیجه حرکتی صورت میگیرد که با اهداف استراتژیک تناسب ندارد. روزنامهها را توسعه میدهیم. بدون اینکه به نتایج این کار و به صلاحیت فکری، عقیدتی، انقلابی آنها توجه کنیم و شاید هم این مجوزها به صورت جهتدار داده میشود و آنها هم استراتژیهای نظام را زیر سؤال برده و به ایجاد شبهه در جامعه میپردازند. بالاخره همه باید تابع استراتژیهایی باشند که از ناحیهی رهـبری اعـلام میشود، لـذا برای رسیدن به چـنین مـنظوری در نـظر گـرفتن لـیاقت مـدیران، باید یک مسألهی اساسی و جـدی تـلقی شود.
نهضت امام حسین علیهالسلام ، تقابلی
با مدیریتهای ناسالم
اگر بخواهیم الگویی دقیق و عملی را در تاریخ بنگریم، باید به امام حسین علیهالسلام نگاه کنیم. امام حسین علیهالسلام دیدند آرمانهای پیامبر صلیاللهعلیهوآله در مدیریت بنی امیه تغییر پیدا کرده و کسانی به مسؤولیتها گمارده شدهاند که تمام دستاوردهای بعثت پیامبر صلیاللهعلیهوآله را بر باد دادهاند. مثلاً پیامبر صلیاللهعلیهوآله روابط قبیلهای را تحت تأثیر روابط معنوی تغییر دادند و برای روابط قبیلهای اعتباری قائل نبودند، اما بنی امیه دوباره آن روابط را زنده ساختند. پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله ، عرب و غیر عرب را از نظر مسلمان بودن، برابر تلقی فرمود، ولی به وسیله بنی امیه بین اینها شکاف ایجاد شد و عرب بر غیر عرب امتیاز پیدا کرد.
پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله ، مؤمنین را بر اساس ایمان و تقوا یا علم و دانش و یا بر اساس مشارکتشان در امر جهاد و مبارزه بر یکدیگر امتیاز میداد اما بنی امیه این ملاکها را به دور انداختند و تنها بر اساس نسبت، خون، نژاد، قبیله، ثروت و... به بخشیدن امتیاز و اعتبار به افراد پرداختند. اینجا بود که امام حسین علیهالسلام احساس کردند که تمام نمادهای دینی به نسیان سپرده شده و زمینهای فراهم شده که به دست بنی امیه، اسلام به کلی از بین برود و به همین خاطر هم فرمودند.
«وعلی الاسلام السلام اذ قد بلیت الامة الاسلامیة براعٍ مثل یزید.»
راعی و نگهبان جامعه، باید نقش هدایتگری داشته باشد، نه نقش تخریبی که تودهی مسلمان را به سوی نا کجا آباد سوق دهد و نتیجهاش ختم اسلام باشد. حضرت با شهادت خودشان بر روی همهی این روابط خط بطلان کشیده و زیر سؤال جدی تاریخ در میان همهی ملتها بردند.
بحث فرهیختگان و نخبگان اجتماعی در هر عصری بحثی راهگشا و کلیدی است. در دورهی امام حسین علیهالسلام هم نخبگان حضور دارند. چرا این نخبگان به لحاظ فکری قادر به درک اندیشهی بزرگ امام نیستند و از رسالت تاریخی خودشان عدول میکنند؟
مصباحی: گمان میکنم بهترین تعبیر، همان است که مقام معظم رهبری در پاسخ به این سؤال فرمودند که خواص جامعه در عصر امام حسین علیهالسلام چه کردند؛ یعنی همانهایی که مردم چشمشان به آنها متوجه میشد و افکارشان الهام یافته از آنها بود. متأسفانه این خواص در آن عصر، دنیاطلبی را برگزیدند. وقتی که بنیامیه بر مسند قدرت نشستند، اینها حداقل کارشان که نقش تخریبگری داشت، سکوت بود. حداکثرش هم آن بود که با استدلالهای واهی و گمراه کننده شان در جرگهی حامیان بنی امیه قرار گرفتند و در نتیجه حضورشان در کنار بنی امیه سنگ آسیاب استبداد را چرخاندند. البته برای مردم هم مهم بود که شخصیتهای معتبر اجتماعی و علمی چه میکنند. وقتی امام حسین علیهالسلام ، مقابل لشکر یزید بن معاویه قرار میگیرد، ابتدا علما و فرهیختگان را مخاطب خود قرار میدهد و میفرماید:
«ذالک بانّ مجاری الامور و الاحکام بیدالعلماء بااللّه الامناء علی حلاله و حرامه.»
نکات مهم گفته شده، به خاطر این است که مجاری امور و احکام در دست اندیشمندان الهی است که امین خدا بر حلال و حرامش هستند. حضرت در این فرمایش، غرض اصلیشان اهل بیت است، ولی در خطابات دیگری با عنایت به توجه تودههای مسلمان به عالمان و فرهیختگان که متأسفانه در لشکر یزید بن معاویه هم حضور دارند، میفرماید که شما باید منشأ احکام ملجأ مردم باشید. حضرت احساس فرمودند که آنها دین را به دنیا فروختهاند و لذا فرمودند:
«باعوا آخرتهم بالارذل الادنی»؛ اینها آخرتشان را به دنیای پستی فروختند.
در ساعات آخر که از امام میپرسند که کار شما با این قوم به کجا کشید، حضرت فرمودند:
«استحوذ علیهم الشیطان فانسیهم ذکراللّه»؛ شیطان بر آنها غالب شد، پس یاد خدا را از دل آنها برد.
بالاخره نخبگان این دوره، به جای اینکه حق بودن امام و باطل بودن یزید را بیان نمایند، خودشان را در دار و دستهی یزید بن معاویه قرار دادند. چون تهدید شده بودند که خانههایتان را از شما خواهیم گرفت، زن و بچهی شما را اسیر خواهیم کرد و خود شما را هم خواهیم کشت. این مسأله موجب شد که در دار و دستهی یزید واقع شوند. بالاخره حداقل کاری که کردند این بود که سکوت کردند.
نمونهی مهم این قضیه، عبداللّه عمر است که از علما و عبّاد و زهّاد شهر است. خدمت حضرت امام حسین علیهالسلام آمد و به حضرت پیشنهاد کرد که شما از این سفر صرف نظر کنید، با یزید بیعت کنید یا در گوشهای منزوی شوید. او عزت را در اینمیدید که با دستگاه یزید سازش کند و دست روزگار او را به ذلت کشاند و کار عبداللّه عمر به اینجا کشید که وقتی حجاج بن یوسف ثقفی حکم حکومت را گرفت و بر اوضاع مسلط شد، شبانه آمد به خانهی او تا بیعت کند. وقتی گفتند که شب است و امیر میخواهد استراحت کند، گفت: شما بگویید که عبداللّه عمر میخواهد به محضرشان برسد. بالاخره به او اجازه ورود دادند. در حالی که حجاج بن یوسف روی تختی دراز کشیده بود، گفت برای چه آمدهای؟ گفت: آمدهام که با تو بیعت کنم، چرا که شنیدم که پیامبر فرمود: «من مات ولم یکن فی عنقه بیعة الامام مات میتة الجاهلیة.»
عجیب است که این آدم با امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیهالسلام و با امام حسن مجتبی علیهالسلام بیعت نکرده و آنجا «مات میتة الجاهلیهای» نبوده، ولی با حجاج سفّاک بیعت کرد و حدیث پیامبر را نقل کرد. حجاج هم پای خودش را دراز کرد و گفت با پایم بیعت کن. این، اوج ذلت است برای یک عالم و محدّث اهل سنّت و به عنوان یک زاهد و عابد.
امام حسین علیهالسلام هنگامی که در مقابل یزید جبّار و هوسران و عیاش موضعگیری کرد، فرهیختگان و نخبگان آن عصر سکوت کردند، خود را کنار کشیدند و احیانا با یزید همراه شدند و خداوند، همه آنها را به خاک ذلت نشاند و باید برای همیشه به همهی نسلهای بشری و به ویژه نسلهای مسلمان پاسخگو باشند و هیچ عذر و بهانهای ندارند.
یک سؤال مهم و جدی وجود دارد و آن اینکه چه حوادثی دست به دست هم دادند که پس از طی یک دورهی کوتاه 50 ساله، پس از رحلت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله ، جامعهی اسلامی آن قدر تابع سیاستها میشود و حتی اگر ولید میآید نماز صبح را چهار رکعت میخواند و یا اینکه معاویه، نماز جمعه را روز چهارشنبه میخواند، هیچ کس حتی سؤالی را هم جرأت نمیکند، مطرح نماید و نتیجهاش آن است که در دورهی یزید، کاملاً عزت جامعه دینی از بین رفته و بهترین نسل بشریت، امام حسین علیهالسلام ، به دست همین انسانها به شهادت میرسد؟
مصباحی: به نظر من چند علت اساسی دارد.
1) تبلیغات گمراه کنندهی وسیع و گسترده، که حتی نگذاشتند حدیث پیامبر صلیاللهعلیهوآله نوشته شود و مرتب هم برای مردم جعل حدیث کردند و از اعتقاد مردم به پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله ، بهرهبرداری سوء نمودند. انتشار احادیثمربوط به اهل بیت علیهالسلام ، ممنوع شد و از آن طرف مجعولاتی در تأیید دستگاه خلافت به عنوان امیرالمؤمنین!! و... ترویج شد. لذا غفلت، انحراف و اضلال وسیعی را بنی امیه به وجود آوردند. موقعیت اهل بیت به گونهای شد که آن حضرات، همه منزوی شدند و این مسأله باعث یک دگردیسی کلی شد. در چنین فضایی است که وقتی حضرت علی علیهالسلام در محراب عبادت به شهادت میرسد، بعضیها اظهار تعجب میکنند که علی علیهالسلام در مسجد چه میکرده؟ برای همین است که شامیها وقتی به مدینه میآیند و در مقابل امام حسن علیهالسلام قرار میگیرند، شروع میکنند به شماتت کردن و نیز بر روی منبرها علی علیهالسلام را سبّ و نفرین میکنند.
بالاخره نقش وسیع تبلیغات سبب شد که اولاد پیامبر صلیاللهعلیهوآله و کسانی که از همه به اسلام نزدیکترند، به عنوان غیر مسلمین و خروج کرده بر رهبر جامعهی اسلامی مطرح شوند و متعاقب همین قضایا حادثهی عاشورا اتفاق بیفتد. میگویند:
«ان الحسین خرج عن دین جدّه»
2) مسألهی دومی که سبب این کار میشود، دنیاطلبی خواص است. این مسأله برای همیشه خطر ساز بوده و خواهد بود. وقتی که قاضی القضات دستگاه اموی، فتوی بدهد که حسین، از دین جدش خارج شده، همان قاضی که در عصر خلیفهی دوم و در عصر حضرت امیر هم قاضی بوده ـ شریح ـ، کاملاً واضح است که اوضاع جامعهی اسلامی چه خواهد شد.
این فرد، کسی بوده که به عنوان یک عالم فرهیخته نشان داده میشده است. نقش انحرافی چنین شخصی در میان مردم بسیار بالاست. لذا انحراف و دنیاطلبی خواص، عامل دومی است در انحراف بزرگ آن دوره و جامعهی دینی عصر پیامبر علیهالسلام . دنیاطلبی اینها، نوعی دنیا گرایی را هم در میان مردم ایجاد کرد که حتی با وعدههای توخالی نسبت به دنیا، هر کاری را انجام میدادند.
دو عامل تبلیغات گمراهگر و دنیاطلبی، همواره تهدید کنندهی جوامع بوده، هست و خواهد بود. متأسفانه امروز، هر دو عامل وجود دارد. هم تبلیغات گمراهگر و هم دنیاطلبیها که نشانهی دنیا طلبیها، بهرهوری از رانتهای بزرگ است. همین دو عامل سبب جذب انسانهای ناآگاه و دنیا طلب به سمت جریانهای مخالف است. این خطر، امروزه خود را نشان میدهد و کشور ما را هم به طور جدی در معرض تهدیدات خودش قرار داده است.
با توجه به اینکه خطاب امام حسین علیهالسلام ، خطابی رهایی بخش برای شیعه و عموم مسلمین است و حتی به تودههای بشریت، و با اینکه امام حسین علیهالسلام ، میراثی گرانبها و دائمی برای مسلمین است، چرا از این میراث گرانبها کمتر استفاده کردهاند و عزتشان متأسفانه در مقابل استکبار و سلطه گران جهانی خدشهدار شده است؟
مصباحی: اصولاً امام حسین علیهالسلام برای عزت مسلمین قیام فرمودند، که انسانها در دورانهای بعدی از آن الهام بگیرند. لذا گاندی را میبینید که حرکت خودش را با الهام از نهضت عاشورا انجام میدهد.
یک مسألهی مهم و مایهی تأسف این است که فرهنگ عاشورا درست تفسیر نشده و مردم جهان و حتی مسلمین آن را نشناختهاند و با این حرکت آشنایی ندارند. باید به نحوی این الگو برای آنها معرفی شود. در عربستان این جسارت و جرأت پیدا میشود که شخص گمراهی کتابی تحت عنوان امیرالمؤمنین یزید مینویسد و وزارت معارف عربستان هم آن را چاپ میکند.
در عین حال امروز راه امام حسین علیهالسلام پیروان فراوانی یافته، انقلاب اسلامی الهام گرفته از عاشوراست و انتفاضه فلسطین، امروزه از امام حسین علیهالسلام الهام گرفته که برای فلسطین بسیار مبارک و منشأ عزت است. ما اگر از سال 1948 تا یک یا دو دهه قبل را در نظر بگیریم (تا سال 1980) میبینیم فلسطین روز به روز شکست میخورد و گروههای فلسطینی کم کم دارند سلاح را بر زمین میگذارند و حتی آن روحیههای مقاومتی که درمیان عامه مردم وجود داشت، همان را هم از دست داده و روز به روز ذلتشان بیشتر میشود. انقلاب اسلامی که تحقق پیدا کرد، به آنها الهام داد، خصوصا حرکت حزب اللّه که یک گروه شیعی است، در الهام بخشی به آنها بسیار مؤثر واقع شد و حزب اللّه توانست اسرائیل را از سرزمینهای خودش بیرون کند و همین هم الهام بخش فلسطینیها شد و لذا نقش حرکت امام حسین علیهالسلام را در تعاقب تاریخیاشدر اینجا به طور مشهود، حس میکنیم.
ما هر چه توان داریم باید در تبلیغ و معرفی مکتب عاشورا به مردم جهان صرف کنیم که قطعا الهام بخش و حرکت آفرین خواهد بود.
امروزه در میان اهل سنت گرایش به نهضت عاشورا خود را نشان میدهد. سبب دستیابی به این افتخارات غرور آفرین چیست؟
مصباحی: حضرت، اقداماتی را انجام داد و نتیجه گرفت و نهایتا به این مرحله رسید که با ایثار خون خود، شوکی را به جامعه وارد نمود. حضرت، در عصر معاویه، مکاتباتی با او دارد. در این نامهها حقانیت اهل بیت و بطلان بنی امیه را مطرح میفرماید و نسبت به اقدامات بنی امیه انتقاد میکند. نسبت به شهادت حجربن عدی و عمر بن حمق خزاعی و دیگران، انتقادها سخت و کوبنده و عتاب آمیزند. در سخنرانیهای مکه روشنگری میکنند و مبارزهی زبانی میفرمایند، مبارزه قلمی هم دارند که در متن نامهها، سوگند نامهها منعکس شده است. اما در عین حال این مکاتبات و سخنرانیها فقط مختصری از کار را انجام داده و همهی کار نیست، لذا هنوز موج نیافریده و باید موج آفریده شود. آن حضرت دیدند هیچ راهی جز قیام خونین وجود ندارد. پس با شهادت خود و یاران و اسارت اهل بیت خودشان آن موج را آفریدند. فرمودند:
خدایا تو میدانی که غرض از این کار، دستیابی به سلطنت و متاع دنیوی نمیباشد، بلکه میخواهم معالم دین را آشکار نماییمو...
در جای دیگر فرمودند:
من حرکتم را از سر بیهودگی و خوشگذرانی و فساد و ظلم انجام ندادم، بلکه خارج شدم برای اصلاح و ساماندهی به وضع امت جدم. میخواهم امر به معروف و نهی از منکر نموده و به روش جدم و پدرم علی بن ابی طالب حرکت کنم.
لذا در راه آرمانی بزرگ، بزرگترین اقدام تاریخ بشریت را انجام دادند. و تفسیر «انا من حسین»، که پیامبر اکرم فرمودند، همین است که بقای دین و شریعت من توسط امام حسین علیهالسلام ، صورت میگیرد.
نکته دیگری در پایان قابل اشاره است که پیوند انقلاب اسلامی را با نهضت عاشورا نشان بدهد. در این زمینه، توضیحی را بیان فرمایید.
مصباحی: تصور میکنم که ما هیچگاه از الهام گرفتن از نهضت عاشورا بینیاز نیستیم و انقلاب ما هم تحت تأثیر نهضت عاشورا به وجود آمد. مردم ما هم امروز راه آن امام بزرگ را طی میکنند. در گذشته هم این گونه بوده است. بالاخره نهضت حسینی در مساجد، حسینیهها، عاشوراها و اربعینها، موجی آفرید که رژیم پهلوی را ریشه کن نمود.
عزم بنیان گذاری نظام اسلامی و آهنگ نابودی نظام شاهنشاهی، چیزی بود که امام خمینی علیهالسلام ، از مکتب عاشورا الهام گرفت.
امروز هم ما به مکتب عاشورا و عشق به امام حسین علیهالسلام سخت نیازمندیم. باید درسهای نهضت عاشورا را به گونهای که امروز هم در جهان موج ایجاد کند، مطرح کنیم و این نسل را با الهام از مکتب حسین علیهالسلام به حرکت نوینی در عرصههای مختلف واداریم. همین تداوم حرکت عاشورایی سبب عزت و افتخار ما هم خواهد شد.
از اینکه در این گفتگو شرکت فرمودید، بسیار ممنون و سپاسگزارم
مصباحی: توفیق روزافزون شما را از خداوند متعال میطلبم.