آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۵

چکیده

متن

تأمل در حیات اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، تاریخی، علمی ادبی وهنری بشر، ما را بسوی صفحاتی رهنمون می‏گردد که پیروزی و شکست، روشنی و تاریکی، فروشدن و فرآمدن تمامی سطور و سطوح آن صفحات را پوشش می‏دهد و چون دو زوج ناسازگار اما مجبور به باهم بودن، در کنار و با کمک یکدیگر، حیات بشری را در حال حرکت نگاه می‏دارند؛ و گویی! منبع انرژی برای استمرار حیات می‏باشند.
این فراز و نشیب برآیند سلسه‏ای از عوامل و دلایل است که عناصر انسانی و غیر انسانی آن را می‏سازد. و در میان آنها عنصر انسانی تأثیر ژرف، عمیق و دگرگون کننده دارد که سنگینی و حجم بزرگ آنرا خواص به دوش می‏کشند. به تعبیر دیگر در میان عامل انسانی، خواص از انسانها سر چشمه دگرگونی‏های مثبت و منفی، ویرانگر و سازنده می‏شوند و می‏باشند.
خواص چه کسانی اند؟
خاص یا خواص کاربردهای گوناگون داشته و طیف وسیعی از معانی و مصادیق را در بر می‏گیرد.
1ـ خاص یا خواص عرفانی که منظور از آن یک عده افرادی می‏باشند که با چشم دل جهان را می‏نگرند و پرده‏های آنرا می‏درند و از امور متعالی تجربیات می‏دارند که هشاشت و بشاشت آن در سیمای بیرونی‏شان جلوه می‏نماید.
2ـ خواص به معنای مقربین دستگاه حاکم.
3ـ خواص به معنی کسانیکه از مزایای یک جامعه بیشتر استفاده می‏برند و امکانات بهتر و زیادتری در اختیار دارند مانند: ثروتمندان، قدرتمندان... خواص در این کاربرد بیان طبقات اجتماعی می‏باشد.
4ـ خواص به معنی کسانیکه استعداد، ظرفیت، مهارت و توانهای علمی، فنی، هنری و ادبی فوق العاده دارند.
5ـ خواص به معنی کسانی که می‏اندیشند و زیست می‏نمایند. خواه این اندیشیدن و بودن درست باشد یا نادرست، حق باشد یا باطل، سالم باشد یا ناسالم. به عبارت دیگر کسانیکه در ساختن تاریخ فرهنگ و تمدن یک جامعه به نحوی از انحاء سهمی دارند.
آنچه در این نوشتار از واژه خواص مراد می‏شود، همین معنای اخیر است. چنانچه این معنا در سخنان رهبر بیدار و هشیار انقلاب اسلامی ایران بنحوی خود را نشان می‏دهد:
«خواص یعنی کسانی که وقتی عملی انجام می‏دهند، موضع‏گیری می‏کنند، راهی را انتخاب می‏کنند، از روی فکر و تحلیل است. می‏فهمند، تصمیم می‏گیرند و عمل می‏کنند، آنها خواص اند. نقطه مقابلش هم عوام است. عوام یعنی کسانی که وقتی جوّ به یک سمتی می‏رود، اینها هم می‏روند و تحلیلی ندارند...»(1)
بازدارندگی خواص
در حکومت علی علیه‏السلام
خواص دو گونه کارکرد و نقش در فرهنگ و تمدن انسانی می‏توانند داشته باشند، کارکرد مثبت و کارکرد منفی. چون خواص اول می‏اندیشد و تحلیل و ارزیابی می‏نماید و سپس عملی را انجام می‏دهد و در فرایند اندیشیدن دهها عامل، مبنا و شرایط دخالت دارند و برای خواص دو چهره ترسیم می‏نمایند. در چهره منفی آفاتی بر ذهنیت و شخصیت خواص می‏نشیند که آثارش به شکل سموم فضای فرهنگی جامعه را آلوده می‏کند. در نوشتار حاضر همین چهره خواص را به تماشا می‏نشینیم.
خواصی که تضعیف، تزلزل و ناپایداری را در حکومت علی علیه‏السلام ایجاد نمودند و در نهایت زمینه شکست آنرا مهیا ساختند، مبتلا به آفات و مشکلات بی شمار و متنوع بودند. اما از میان آنها چند آفت، شخصیت آنها را بیمار نموده بود که بر اثر آن، جریانهای متضاد، متجاوز و خنثی رو در روی حکومت علی علیه‏السلام روئیدند و رشد کردند.
آفت‏های مذکور در سه محور نمود داشت که عبارت بودند از:
1. مشکل و آفت تدین و دینداری؛
2. مشکل و آفت اندیشه و نظام فکری؛
3. مشکل و آفت سیاسی؛
اینک به کالبد شکافی تفصیلی محورها و آفات یاد شده می‏پردازیم.
مشکل و آفت تدین و دینداری
از جمله مشکلات و موانع بسیار بزرگ که فراروی حکومت علی علیه‏السلام قرار داشت، آفتی بود که دین ورزی را در جامعه آنروز گرفته بود. خطر این آفت به چند جهت بود:
1ـ اینکه با لباس دین در مقابل حکومت دینی وارد میدان شده بودند. فلذشناخت هسته مرکزی آفت و معرفی آن به مردم و نیز بسیج افکار عمومی بر ضد آن و در نهایت سامان دادن یک مبارزه عینی و عملی بر علیه آنها به غایت دشوار بود. از این رو حضرت پس از فروشکستن هسته مرکزی آن فرمود: چشم آشوب و فتنه را بیرون کشیدم.(2)
2ـ این مشکل و آفت خود به مثابه یک گروه و دسته معارض و متجاوز عرض اندام نمود.
3ـ این آفت زمینه ساز گروههای سودجو، قدرت طلب و سیاست باز گردید. به این معنی که تحرکی به آنها بخشید و سرچشمه آفت‏های دیگر شد.
به هر ترتیب مشکل و آفت تدین و دینداری خواص در دو بخش تجلی و نمود بیرونی داشت. (1) بی ایمانی و سستی در ایمان دینی (2) کج اندیشی و ظاهر فهمی در حوزه معرفت وشناخت دین.
سستی در ایمان دینی
ضعف ایمان دینی از آفاتی بود که پاره‏ای از خواص بدان مبتلا بودند و فشارهای سنگینی را بر حکومت قانونی علی علیه‏السلام وارد می‏آوردند.
سستی ایمان پیامدها و دنباله‏های جدی و مهمی دارد که در ذیل به آن اشاره می‏نمائیم:
1ـ تحیر و سرگردانی: مهمترین نوع تحیر برخاسته از بی ثباتی، ایستایی و بی‏اعتمادی می‏باشد. و پیامد آن چند دستگی در اجتماع انسانی و تفرق از محور حق و پویایی است. درست اینگونه تحیر زایش بی ایمانی خواص بود، که علی علیه‏السلام را تنها گذاردند.
2. ناپایداری و بی صبری: سست ایمانی در مقابله با حوادث و ناملایمات فوق العاده متزلزل و ناشکیبا هستند. چنین افرادی نقد خواه و زود طلب اند. از تشخیص حق و ارزش‏های انسانی عاجزند و همیشه مانند دانه‏های شطرنج در میدان بازی یا برای سرگرمی و تفریح و یا جهت سرکوب و متوقف ساختن طرف مقابل به دست میدان‏داران به این سوی و آنسوی کشانده می‏شوند.
3. رنگ‏پذیری: افراد سست ایمان به علت اینکه دارای شخصیت منفعل و بی اثری هستند، همچون تابعی از متغیرهای دیگر رفتار می‏نماید.
4. تضاد روانی: تضاد روانی به حالتی گفته می‏شود که شخصیت در میان کشش دو نیرویی که در جهت مخالف بر آن اثر می‏گذارد و هر کدام می‏خواهد آن ربه سوی خویش بخواند و براند، قرار می‏گیرد. از پیامدهای روشن این حالت پاره پاره شدن و چند تکه شدن شخصیت، ناتوانی و یاعدم تصمیم‏گیری، ضعف در شناخت و گزینش و در نهایت اعلام بی طرفی و از میدان بیرون رفتن که مساوی با بی خاصیتی است، می‏باشد. برخی از خواص در زمان حکومت علی علیه‏السلام مبتلا به این حالت شدند از یک طرف نیروی وجدان، فطرت و عقل سلیم آنها را بسوی قانونی، مردمی و الهی بودن حکومت علی علیه‏السلام می‏کشاند، و از جانب دیگر نیروی قوم پرستی، جاه‏طلبی و انتقامجویی آنها را بسوی تضعیف و براندازی حکومت امام عادلان می‏خواند.
5. منفعت‏گرایی: تعداد قابل توجهی از خواص که موانع زیادی در حکومت علی علیه‏السلام ایجاد کردند، به شدت گرفتار خصلت یاد شده بودند و هر کحا که منافع شخصی، قومی و گروهی ایجاب می‏کرد از هیچگونه معامله‏ای برای تأمین آن منافع دریغ نمی‏ورزیدند.
بیشترین بخش خواصی که از علی علیه‏السلام جدا شدند چه آنهایی که بیطرف باقی ماندند، چه آنانی که در مقابل علی قرار گرفتند و چه آنهایی که از آغاز با علی مخالف بودند، به علت آفت بی ایمانی بود.
کج اندیشی و فهم ساده در حوزه معرفت دین
مشکل دیگری که در محور تدین و دینداری برای خواص وجود داشت و آنها را تبدیل به عناصر بازدارنده تداوم حکومت علی علیه‏السلام نمود، کج اندیشی و ساده فهمی از دین بود.
عوامل و علل مختلفی کج اندیشی را در حوزه معرفت دینی پدید می‏آورد، که به شرح آن می‏پردازیم:
الف) دخالت عواطف و احساسات در فرآیند فکر دینی آنرا از رهسپردن بسوی حقیقت باز می‏دارد. چنانچه در دوران حکومت علی علیه‏السلام عامل عاطفه و احساسات، جمعی از خواص را از همراهی حق و عدل باز داشت و در قالب تعلقات قوم گرایی، نژاد پرستی، سلایق شخصی و انتقامجوییها جلوه نمود. چنانکه حضرت می‏فرماید:
«و آن زن (عایشه) راسستی اندیشه زنان دریافته و کینه و دشمنی در سینه‏اش بجوش آمده مانند دیگ آهنگر. واگر او را وادار می‏کردند به اینکه آنچه با من کرد با دیگری انجام دهدبدان اقدام نمی‏نمود.»(3)
دخالت عاطفه و در مجموع احساسات در فرایند اندیشه دینی حداقل دو کارکرد منفی دارد:
1ـ شعاع فکر دینی را مقصور و محدود می‏سازد.
2ـ دخالت عواطف و احساسات جایگزین دو پایه مهم اندیشه دینی یعنی وحی و عقل می‏شود.
نتیجه و یا نتایج کارکرد منفی دوگانه مذکور که در رفتار و اذهان برخی از خواص معارض با حکومت علی علیه‏السلام تجلی داشت به شرح ذیل بود:
1ـ استفاده ابزاری از دین که در این صورت دین جز اسم بی مسمی نخواهد بود «وصار دین احدکم لعقةً علی لسانه»(4) و نیز سوژه خوبی است که هر کس برای رسیدن به اهدافش، می‏تواند در سایه آن حرکت کند. چنانچه عایشه باطلحه و زبیر، معاویه با عمرو ابن العاص و خوارج همه به نام دین موضع‏گیری خویش را مشروعیت می‏دادند.
2ـ از دین بر علیه دین استفاده می‏شود. خواصی که در مقابل علی علیه‏السلام قرار گرفتند اکثرشان از علمای دین به حساب می‏آمدند. مانند: ابو موسی اشعری، طلحه و زبیر، گروه خوارج، عمرو بن العاص، عبد اللّه‏ بن عمر، عبد اللّه‏ بن عباس... هر چند فکر دینی اینها به مشکلات و آفاتی که یاد شد، مبتلا بود. اینان دین را برای سرکوب دین استفاده نمودند و حربه خوبی به دست سیاست بازان قرار دادند. از این روی حضرت می‏فرماید:
«... نامه‏ات به من رسید که در آن برگزیده خدا محمّد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله را برای دین خود و توانا ساختن آن بزرگوار را بیاری اصحاب و همراهانش که به آنها توانائی داده بود، یاد آوری می‏نمایی پس روزگار برما از تو امر شگفتی را پنهان داشته بود... در این کار، تو مانند کسی هستی که خرما بسوی هجر بار کرد. و گمان کردی که در اسلام بهترین مردم (ابوبکر و عمر) است پس چیزی را یاد آوری نمودی که اگر درست باشد ترا از آن بهره‏ای نیست و اگر نادرست باشد زیانی بتو ندارد.»(5)
ب ـ از آفاتی که خود را بر فرایند فهم و معرفت دین تحمیل نموده بود، مکانیزم گویا بودن قرآن و خاموش شدن انسان است. و این درست در مقابل فرمول معرفت دینی علی علیه‏السلام قرار داشت، زیرحضرت بر این باور بود که قرآن گویا است و انسان نیز چنین است. و از تعامل و کنش این دو گویایی، معرفت و فهم دینی زاده می‏شود.
ج ـ عدم توجه به شایستگی و برتری علی علیه‏السلام در فهم و شناخت دین، از آفات مرگباری بود که جمعی از خواص به آن گرفتار آمده بودند. که در نتیجه یا علی علیه‏السلام را تنها گذاشتند و یا اینکه بر علیه او قیام و مبارزه مسلحانه نمودند. این خواص خود خوب می‏دانستند که علی علیه‏السلام در فهم و معرفت دین از همه برتر و بالاتر است و عقل سلیم شایسته سالار حکم می‏کرد که می‏باید به آن حضرت رجوع شود و پیام دین از او گرفته شود. امامتاسفانه ذهن رابطه سالار و نفس اماره آنها بسوی مخالف راهبرد. چنین وضعیت و ذهنیتی را در استدلال عدی بن حاتم در مقابل مخالفین آن حضرت به روشنی می‏بینیم: «... قسم بخدا اگر معیار علم به قرآن و سنت رسول اللّه‏ صلی‏الله‏علیه‏و‏آله است براستی علی علیه‏السلام عالمترین مردم به آندو است. و اگر معیار اسلام است، علی علیه‏السلام برادر نبی خدا و طلیعه‏دار در اسلام می‏باشد. و اگر معیار خردمندی و تیزهوشی است بازهم علی علیه‏السلام خردمندترین و تیزهوش‏ترین مردم است»(6)
این جملات به درستی می‏رساند که در جامعه آنروز و در میان برخی از خواص چگونه «رابطه سالاری به جای شایسته سالاری معیار حرکت و موضع‏گیری بود.
د ـ از آفاتی که بر فهم دینی برخی از خواص نشسته بود خلط میان روش فهم و فکر دینی با مبنای آن بود. به این معنا که؛ آنچه می‏توانست و می‏باید به عنوان روش فهم دین شناخته و به کار گرفته شود مثل روش شیخین و سخنان صحابه، بمثابه مبنای فهم دین مشروعیت پیدا نموده بود. یعنی در کنار قرآن و سنت آندو نیز مبنا قرار گرفت. و بدتر از آن، اینکه برخی از خواص کلمات صحابه و شیخین را هر چند روش می‏دانستند؛ امّا روش بی عیب و رسانند به حق.
به همین جهت حضرت در آغاز کارِ شورایی که خلافت را به صورت مشروط به ایشان پیشنهاد کرد، رد نمود و گفت: من تنها بر مبنای قرآن و سنت عمل می‏کنم. و نیز صحابه را بی عیب نمی‏دید و این روش را مطلقا رساننده به حق نمی‏یابید: «... و لیس کلّ اصحاب رسول اللّه‏ صلی‏الله‏علیه‏و‏آله من کان یسأله و یستفهمه حتی ان کانوا لیحبون ان یبحی الاعرابی و الطاری فیسأله علیهالسلام حتی یسمعوا»(7)
و جریان حکمین را که چنین خلط و بیراهه رفتن در آن صورت گرفته بود، محکوم کرد و فرمود:
ما حکمیت آندو را پذیرفتیم تا براساس آن حکم نمایند و حال اینکه شما می‏دانید آندو به غیر قرآن و مخالف سنت رسول اللّه‏ صلی‏الله‏علیه‏و‏آله حکم نمودند. قسم به خدا با آنها می‏جنگم اگر چه تنها بمانم.(8)
آری! غبار چنین آفات از ذهن خواص عبور نمود و بر رفتار بیرونی شان نمود حاصل کرد و از کج اندیشی در دین، کج روشی در جامعه دینی تولد شد و از فهم ساده دین رفتار پیچیده و چند پهلو زائیده شد.
مشکل و آفت در نظام فکری
چند ویژگی و خصوصیت را در نظام فکری خواص که به عنوان عوامل بازدارنده در مقابل حکومت علی علیه‏السلام تبارز و نمود پیدا کردند، می‏توان چنین برشمرد:
1ـ بسته بودن سیستم فکر و اندیشه. در چنین سیستمی داد و ستد فکری هم از نظر ساختار، هم از جهت محتوی و هم از لحاظ قلمرو و شعاع فوق العاده محدود و بسته بود.
2ـ مطلق گرایی و حق پنداری خویشتن.
3ـ اعمال سلیقه در حوزه فکر به تعبیر دیگر مخلوط شدن عواطف، احساسات با فکر و معرفت.
4ـ مطلحت اندیشی بمثابه مبنای فکری. (تبعا با توجه به سه خصوصیت یاد شده دیگر مصالح مزبور، مصالح عام، فراگیر و امت پسند نمی‏باشد.)
این چهار خصوصیت با هم از سازه‏های اندیشه و نظام فکری خواص آن عصر به حساب می‏آید؛ یعنی فکر آنها معجون از این سازه‏های بهمخ پیوسته بود.
برآیند بیرونی این نظام فکری و پیامدهای رفتاری و اجتماعی آن هر چند متعدد و متکثر است ولیکن شاخص‏های آن به شرح زیر می‏باشد:
1. ناهماهنگی و پراکندگی، که در عرصه سیاست بیشتر درچهره عدم اطاعت تبلور پیدا می‏کند.
2. تعارض و تنش‏های سیاسی، اجتماعی و نظامی.
3. نبود ابتکار، خلاقیت و نوآوری. به همین جهت پذیرش و قبول چیزی نو و جریان تازه درمیان آنها کاری سخت دشوار می‏نماید.
4. انتقاد ناپذیری.
حضرت در تمام ادوار امامتش و به ویژه در مدت کمتر از 5 سال حکومتش با چنین پیامدهای ناگوار مواجه بود و سخت تلاش داشت بر آنها فائق آیدو وضعیت را تغییر دهد؛ امّا موفقیت چندانی در پی نداشت.
مشکل و آفت سیاسی
حوزه سیاست از عرصه‏های آفت خیز و پُر آشوب در دوران حکومت علی علیه‏السلام بود. در این میدان جمعی از خواص از ابتدا در مقابل علی علیه‏السلام قرار داشتند. عده‏ای نیز که در آغاز با علی بودند؛ در مواجهه با قدرت، سربلند و موفق از آزمون بیرون نیامدند و فراروی حکومت وصی رسول صلی‏الله‏علیه‏و‏آله قرار گرفتند. سم پاشی‏های هر دو دسته از خواص یاد شده برآمده از آفت‏های ذیل بود:
1ـ تلقی و فهم شغلی از سیاست، بجای تلقی معرفتی و خدماتی از آن.
علی علیه‏السلام سیاست را میدان مسابقه و جنگ میان گروهها، اصناف، احزاب، اقوام و... برای به دست آوردن قدرت و حکومت نمی‏دانست. بلکه سیاست را میدان بس مهم و گسترده برای جولان و به کار افتادن معارف انسانی و الهی جهت سامان‏دهی حیات اجتماعی با انگیزه خدمت به بشریت می‏فهمید. و به همین جهت از ورود فریب، نیرنگ، دروغ، خیانت و فسق در این میدان جلوگیری می‏نمود. چنانچه ایشان فرموده‏اند:
قسم به خدا معاویه سیاست مدارتر از من نیست و لیکن او نیرنگ و دروغ می‏کند و اگر این امور ممنوع نبود من سیاست مدارترین در بین مردم هستم و لیکن فریب، عمل زشت و قبیحی است و هر زشتی نیز کفر. انسان فریب کار در قیامت کاملاً شناخته می‏شود.
پیامدهای تلقی معرفتی و خدماتی از سیاست
ویژگی و پیامد تلقی و فهم معرفتی و خدماتی از سیاست که علی علیه‏السلام منادی آن بود، به شرح ذیل است:
1ـ سامان دهی اجتماعی بر محور شایسته سالاری حرکت می‏کند. به این معنا که مدیریت جامعه انسانی و دینی را شایستگان معرفتی (دینی، علمی) و عملی بدست می‏گیرند. چنانکه حضرت نیز فرمود:
ای مردم! سزاوارترین انسان برای زمامداری جامعه، قدرت مندترین فرد در امر مدیریت و عالمترین آنها به معارف و اوامر الهی در امور کشور داری می‏باشد»(9)
2ـ تمام همت و وظیفه حاکمیت و نظام سیاسی، ایجاد یک جامعه پویا در تمامی ابعادش می‏باشد. این مهم زمانی محقق خواهد شد که موانع ساختاری، نظری و تاریخی که فرا روی افراد جامعه برای شایسته شدن وجود دارند بر داشته شوند. اینکه حضرت به زمامداران (مالک اشتر) دستور می‏دهد؛ تا هر چه بیشتر با دانشمندان و دانایان مذاکره، مناظره و مفاهمه داشته باشد.(10) بخاطر اشاعه و زنده نمودن فرهنگ شایسته سالاری است. چنین فرهنگی زمانی پیدا می‏شود که تمام افراد به شایستگان تبدیل بشوند.
3ـ منافع دینی، اجتماعی در حین تعارض با منافع فردی، گروهی، قومی اولویت و حق تقدم دارند.
4ـ فرمول «در آمد بیشتر و حضور پررنگتر» بر ذهن کارگزاران اینگونه نظام سیاسی سیطره ندارد. یعنی احراز و تصدی مقام و مسؤولیت به موازات درآمد حاصله از آن انجام نمی‏گیرد.
5ـ فرایند جابجای مسؤولین و زمامداران آرام، منطقی و براساس کارکردشان صورت می‏پذیرد.
6ـ قدرت و حکومت امانت است تا ملک شخصی و به همین جهت از تصرف تخریبی و انتقال ارثی به وارثین مصون و در امان می‏باشد.
پیامدهای تلقی غیر معرفتی و شغلی از سیاست
ویژگیها و پیامدهای تلقی و فهم غیر معرفتی و شغلی از سیاست که در ذهن و جان بخش زیادی از خواص که در براندازی حکومت علی علیه‏السلام سهیم بودند، نفوذ داشتند چنین است:
1ـ مدیریت و سامان‏دهی اجتماعی بر مبنای رابطه‏گرایی استوار است. به این معنا که زمامداران و مدیران جامعه از شایستگی‏های لازم در حوزه کاری خویش بی نصیب اند. زیرا ساختار و بستر جامعه به ویژه در عرصه سیاست طوری است که شایستگی موتور محرک و رساننده افراد به مقامات مدیریتی و رهبری جامعه نمی‏تواند باشد. بلکه روابط، قومیت، زبان، نژاد، حزب، گروه و رفاقت بازی تنها کانال عبور به سوی جایگاه یاد شده می‏باشد. وضعیتی که حضرت سخت تلاش داشت تا آنرا تغییر بدهد زیرا این حالت در زمان خلیفه سوم(11) و سلطنت معاویه خیلی پُررنگ شده و توسعه پیدا نموده بود تا جاییکه حضرت خود معاویه را بر اساس همین منطق محکوم و غاصب می‏دانست.(12)
2ـ فرهنگ رابطه گرایی تمام شئون سیاسی جامعه را پوشش می‏دهد. سازه‏های چنین فرهنگی از بالا و به وسیله زمامداران و سران اقوام هر چه بیشتر تقویت و زنده نگه داشته می‏شوند و بر باز دارنده‏های شایسته سالاری و پویایی جامعه افزوده می‏گردد. طبعا در اینگونه نظام سیاسی حیات اجتماعی مردم از استواری و استحکام بی‏بهره است. چونکه تزلزل در ارکان مدیریت و زمامداری جامعه طنینش را گسترده است.
3ـ در چنین تلقی از سیاست، منافع و سلایق شخصی و گروهی (قومی، نژادی...)که از بار منطقی و معقول بی‏بهره‏اند، بر مصالح و منافع جمعی، ملی، دینی و انسانی که از پشتوانه عقلانی نیز بهره‏مند هستند جلو انداخته می‏شوند. و از هر گونه تعهد، پیمان و حقوقی که فراروی تحقق آنها قرار بگیرد به آرامی و بی باکی می‏گذرند. چنانچه جمعی از خواص با علی علیه‏السلام نمودند. برای رسیدن به مال دنیا و یا به دست گرفتن قدرت سیاسی و نظامی فلان منطقه و یا جهت از دست رفتن زمامداری و فرماندهی ناحیه‏ای از علی بریدند و به غیر پیوستند. به بیعت و سوگندهای مکرر خویش پشت نمودند، غارت و قتل به پا کردند و مردم را بر علیه حکومت قانونی علی علیه‏السلام شورانیدند. همانطوریکه اینگونه فجایع را حضرت چنین بیان نموده است:
«وارد شدند بر کارگزارم در بصره و نیز بر خزانه‏دار بیت‏المال مسلمین و دیگران که در آن شهر بودند. جمعی را کشتند و جمعی را فریفتند. همگی آنها با من بیعت نموده بودند و از من اطاعت می‏بردند. امّا اینها جماعت آنها را بهم زده و وحدت کلمه را از میان آنها برداشتند...»(13)
4ـ فرمول «درآمد بیشتر، حضور فعالتر و پررنگتر» در رفتار سیاسی مشهود است. معنای این سخن این است که پذیرش مسؤولیت با چشم داشت از درآمد آن انجام می‏پذیرد. و هر مقام و منصبی که درآمدزا باشد طالبین انبوه نیز دارد. فلذا در چنین فضای سیاسی معاملات بزرگ اقتصادی و سیاسی با اعتماد، استقلال و شخصیت یک ملت به آسانی انجام می‏پذیرد.
5ـ مرگ از سازه‏های تأثیرگذار و جلوبرنده فرایند جابجای زمامداران و مدیران جامعه می‏باشد. کمتر اتفاق می‏افتد که افراد از هرم قدرت به آرامی به زیر بیایند و جایشان را به دیگران واگذارند. معمولاً کودتا، شورش، جنگ مسلحانه... رقم زننده تغییر در بدنه رهبری است. این پیامد رابطه‏ی تنگاتنگ با تلقی شغلی و غیر معرفتی از سیاست دارد. در جامعه‏ایکه اینگونه برداشت حاکم باشد، قهرا این پیامد نیز حضور دارد. چون در زمان حضرت امیر علیه‏السلام بخش زیادی از خواص چنین فهمی از سیاست داشتند. فلذا در مقابل جابجایی هاییکه از جانب حضرت انجام می‏گرفت حساسیت نشان می‏دادند و با روش‏های مختلف مانند بریدن از حضرت، گوشه نشینی، پیوستن به مخالفین، مبارزه مسلحانه و جبهه مقاومت را گرمتر می‏کردند. و به این ترتیب حکومت امام حق و عدالت را تزلزل‏پذیر می‏نمودند.
6ـ در چنین تلقی، قدرت سیاسی و به تبع آن نظام سیاسی عملاً به مالکیت شخصی فرد یا جمعی در می‏آمد و آنرا چون «مال الارث» پس از خویش به اعناق اقارب می‏آویختند و به این ترتیب دایره ورود و حوزه نظارت را تنگتر می‏کردند. امّا حضرت در مقابل این بینش ایستاد و در سیاست گذاریهای خود آنرا به نقد کشید و در دستوریکه به اشعث‏ابن قیس می‏دهد به او گوشزد می‏کند که: حکومت و قدرت ملک شخصی تو نیست بلکه امانتی است در گردنت...»(14)
تلقی شغلی و غیر معرفتی که پیامدهای یاد شده را نیز با خویش حمل می‏نماید از آفات کشنده‏ای بود که بدنه وسیعی از خواص بدان گرفتار آمده بودند و در رفتار سیاسی‏شان نمود پیدا کرده بود. و چون حضرت تلقی که از سیاست ارائه داد، در تعارض با تلقی آنها بود، در نتیجه چالشی را در سیاست بوجود می‏آورد. چنین چالشی در حکومت قانونی علی علیه‏السلام رخ از نقاب برگرفت و عمر حکومت عدل گستر علی علیه‏السلام را کوتاه و چشم انسانیت را از دیدن ثمراتش نابینا ساخت.
2ـ مخالفت با روش حکومت علی علیه‏السلام
روش و شیوه‏ای که حضرت برای سامان دهی حیات اجتماعی و مدیریت جامعه اسلامی انتخاب کرد چالش‏های فراوان را فراروی حکومت حضرت قرار داد. چالشگران که عمدتا خواص بودند با روشی که حضرت در امر حکومت پیش گرفته بود، نمی‏توانستند به حیات سیاسی خویش ادامه بدهند، طبعا از حضرت بریدند و به اشکال مختلف در مقابل ایشان واقع شدند.
ویژگیها و مختصات روش مدیریتی علی علیه‏السلام را که اینهمه چالش‏زا شد در چند امر زیرا می‏توان نشان داد:
1ـ2: مدیریت متمرکز
منظور از این مدیریت آن نیست که یک فرد و یا یک نهاد مستقیما به امور اجرایی، اداری، تولیدی در عرصه‏های گوناگون بپردازد. نیز چنین نیست که تمام دستورات و راهبردها در مرکز و هرم قدرت شکل بگیرد و سپس به بدنه‏های پایینتر سرازیر شود، طوریکه همه مطیع و مجری باشند بدون کوچکترین دخالت در پیدایش آنها (نظم توتالیتر). بلکه مقصود مدیریت مبتنی بر برنامه ریزی، نظارت و کنترل می‏باشد که قهرا مردم و نخبگان جامعه در تمامی فرایندهای مدیریتی نقش فعّال بازی خواهند کرد. چون برنامه ریزی، نظارت و کنترل در سطوح کلان و در سیستم باز برآیند تعامل و کنش جمعی می‏باشد که وجود منظم و انسجام یافته بیرونی آن در قالب یک مجموعه یا نهاد بروز پیدا می‏کند.
حضرت در دوران حکومت مشروعش با این روش به مدیریت جامعه انسانی می‏پرداخت.
امام علی علیه‏السلام بر نظارت مستمر مدیران در راستای تحقق برنامه‏های فردی، اجتماعی، شهری، خدماتی و اقتصادی پای می‏فشرد و آنها را مسؤول همه چیز حتی حیوانات و قطعات زمین می‏دانست»(15).
کنترل وحسابرسی مبتنی بر اطلاعات از شگردهای مدیریتی حضرت به حساب می‏آمد که در این فرایند میدان برای رفتار نظم شکن و قانون گریز کوچک می‏شد و رفتار قانونمند فضایی وسیعتر برای تنفس و پرواز به دست می‏آورد. طبعا کسانی که قانونمند عمل می‏نمودند با چنین روش و بینش همگام و همگرایی می‏کردند و افرادیکه بالاتر از قانون می‏نشستند و نظم‏ناپذیر بودند، واگرایی می‏نمودند و علم مخالفت با حکومت قانون را بر می‏افراشتند چنانکه با علی علیه‏السلام کردند. تحمل شدت کنترل و حسابرسی حضرت در حوزه‏های اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، اخلاقی و دینی بر آنها دشوار بود و به همین جهت خواص با سابقه نیز متزلزل شدند. مانند عبداللّه‏بن عباس که گویحضرت نامه «41» را برای او نوشته است و «او را بر کاری که انجام داده است سرزنش می‏کند واز او می‏طلبد تا اموال مردم را برگرداند و در غیر ان صورت گردن او و شمشیر علی بین ابی طالب خواهد بود.»(16)
به این ترتیب حضرت با مدیریت برنامه ریزی، نظارت، کنترل ومحاسبه توان اجرایی و اداری حکومت اسلامی را تقویت و تکمیل می‏کرد. و در این راه توفیق‏های نیز داشت. اما تحریکات بازدارنده خواص مانع تحقق همه جانبه و مستمر آن گردید.
2ـ2: سیستم باز تعاملی
حضرت در زمان حاکمیت خویش سامان‏دهی حیات اجتماعی ـ سیاسی را در درون یک سیستم باز تعامل آغاز کرد. هر چند در هیچ جای نهج‏البلاغه و یا سایر کلمات و سخنان رسیده از حضرت اسم سیستم باز تعاملی برده نشده است (چون این واژه برآمده از ساختارهای پیچیده و سازمانی حیات اجتماعی در عصر جدید می‏باشد) ولیکن اصول روش مدیریتی حضرت مشابه چنین سیستم سامان‏دهی بوده است.
در سیستم باز تعاملی داد و ستد، کنش و واکنش تقویت کننده و تکمیل‏گر میان مجموعه مدیریتی با جامعه و مردم و میان مجموعه یاد شده با خداوند [دین] وجود دارد.
معنای این فرمول این است که دین با فرایند ارزشگذاری، تعین اهداف و مبانی، معنا دهی به رفتار مجموعه مدیریتی و جامعه و نیز احترام و تأیید عقلانیت بشری حضور و برهمکنشی خویش را می‏رساند. مجموعه مدیریتی هم با انگاره امانت‏دار الهی بودن و استفاده مستمر و همیشگی ازدستورات، معارف و قوانین دینی (قرآن ـ سنت) در سامان دهی اجتماعی فضای باز رفت و آمد و داد و ستد و تکمیل و تکامل را می‏گشاید.
چنانچه خود حضرت دینامیزم یاد شده را در جمله زیر به زیبایی بیان نموده است:
«وظیفه امام و رهبر جامعه جز آنچه خدا به آن دستور داده است نمی‏باشد و آن، تبلیغ روشنگرانه و اصلاحگرانه، تلاش در راستای راستی و استواری، زنده نمودن روش پیامبر9 استقرار نظام حقوقی و اقتصادی می‏باشد.»(17)
این بخش و ویژگی سیستم یاد شده بر عده‏ای از خواص سنگین و غیر قابل اجرا می‏نمود. معاویه و دستگاه حکومتی او هر
چند درمقام شعار به قرآن و سنت تمسک می‏کردند ولی آنچه در سیاست گذاری و رفتار سیاسی شان دیده می‏شد دوری از آندو بود. هیچگاه نگذاشتند تا قرآن و سنت در سامان‏دهی اجتماعی حضور پیدا بکند. به همین جهت حضرت می‏فرماید: «و ما تتعلّقون من الاسلام الاّ باسمه و لاتعرفون من الایمان الاّ رسمه»(18)
امّا باز و تعاملی بودن سیستم نسبت به جامعه به تعبیر دیگر تعامل مجموعه مدیریتی با جامعه در یک سیستم باز، در دو بخش انجام می‏گیرد:
1ـ بخش نظری و تئوریک. این بخش که منطق تعامل را شکل می‏دهد، مبتنی بر نظریه سیاسی ـ اجتماعی و نظام فکری می‏باشد که توضیح دهنده و تبیین‏گر وضعیت و فضای سیاسی ـ اجتماعی است که تمامی موانع و بازدارنده‏های معرفتی و تاریخی ورود و خروج آزادانه مردم را در تمامی سطوح قدرت سیاسی و برعکس را، غیر منطقی و از میان بر می‏دارد. به عبارت دیگر ارائه اندیشه و نظریه‏ای که پشتوانه علمی و منطقی برای سهیم شدن همه مردم در سامان دهی حیات اجتماعی و مدیریت سیاسی جامعه، قرار بگیرد. مانند تلقی و فهم خدماتی و معرفتی از سیاست که در منطق تعاملی علی علیه‏السلام نمود داشت. و یا نظریه قانونمند شدن رفتار، اندیشه عدالت اجتماعی، نظریه‏های مسؤولیت همگانی وحقوق گرایی، که تنها با مشارکت و حضور فعال، هوشمند و آگاهانه آحاد جامعه در تمامی میدانها به ویژه میدان سیاست و ساختار قدرت از طریق فرایند تعامل دو سویه و جایگزین تأیید می‏شوند.
همانطوریکه ذکرش رفت امام عدالت خواهان نظام سیاسی و مدیریت جامعه را بر مبنای نظریه معرفتی ـ خدماتی از سیاست پایه نهاد که باز و تعاملی بودن سیستم میان مدیران و مردم از پیامدهای منطقی و وجودی آن می‏باشد. طبعا این اندیشه و سیستم با تفکر حاکم و روش متعارف موجود ناسازگار و ناهمخوان می‏نمود و فضا را برای بسیاری از کسان کدر و تنفس‏ناپذیر می‏کرد. چون اینها تنها فرایند خطی یک سویه (که مردم اشیاء منفعل و بی روح بیش نباشند) را می‏طلبیدند و در آن زیست می‏کردند.
2ـ بخش ساختاری. هر ساختار سیاسی ـ اجتماعی و نیز تعامل جمعی در دورن آن، برآمده و متأثر از نظریه و اندیشه‏ای است که در حوزه سیاست و جامعه وجود دارد و ارائه می‏گردد. مثلاً دموکراسی لیبرال توسعه بخش(19) ساختاری می‏طلبد که در درون آن گروهها و اصناف خاص (دانشمندان، مهارت داران...) حق رأی دادن بیشتر و یا انتخاب شدن مکرر دارند. و یا دموکراسی لیبرال مشارکتی، ساختار و ارزشهایی را پدید می‏آورد که همه بتوانند رأی بدهند وحق انتخاب شدن داشته باشند. و یا اندیشه ماتریالیسم تاریخی ساختاری را به وجود می‏آورد که همه امور از بالا و از جانب چند عامل تعیین می‏گردد و سخن از نظارت و حضور مردم و دادن و یا گرفتن رأی بی مورد خواهد بود.
نظریه سیاسی که حضرت بر مبنای دین اسلام آنرا تبیین نموده و دنبال می‏کرد، ساختار مختص به خویش را می‏طلبید. در این ساختار نهادها، سازمانها، معیارهای جامعه‏پذیری، ارزش‏ها، قوانین، فرامین، روش و آدابی وجود دارند که روند بازرسی، ارزیابی، نظارت و کنترل عملکرد مدیران را از جانب مردم سرعت و سهولت می‏بخشد. و نیز بستر عملی و قانونی ورود افراد را بر حسب شایستگی در تمام بدنه قدرت فراهم می‏آورد. و فرایند جایگزینی و دگرگونی دوره‏ای را به صورت منطقی نهادینه می‏کند. واز سبعیت و دست اندازی حاکمان در زندگی و سرنوشت مردم جلوگیری به عمل می‏آورد. از این رو در اندیشه و ساختار مدیریتی حضرت دیده و تجربه می‏گردد که:
1. همگرایی و همکاری کارآمد و ارزش مدار «فعلیکم بالتناصح فی ذلک وحسن التعاون علیه»(20)
2. مدیران هیچ فضیلت و برتری صنفی و طبقاتی بر دیگران نداشته و در تأمین و تبیین حقوق باهمه یکسان‏اند.(21)
3ـ مدیران و زمامداران موظفند به مردم حساب پس دهند قبل از آنکه مردم مطالبه و محاسبه نمایند.(22)
4. زمامداران باید عدالت، محبت، اعتماد و سلامت را در جامعه پایدار و زنده نمایند، و این مهم زمانی دست یاب می‏گردد که مردم بر عملکرد مدیران جامعه نظارت و احاطه داشته باشند.(23)
5. شایستگی‏های علمی، فنی، اخلاقی، دینی و عملی تنها معیار و ملاک قبول و سپردن مسؤولیتهای کلان جامعه به افراد و مجموعه‏ها می‏باشد.(24)
6. گفتمان و تعامل منطقی و انسانی میان مردم و زمامداران در هر سطحی که باشند، انجام بپذیرد و استمرار یابد و آقمنشی و برتربینی در دو مقوله یاد شده ممنوع است.(25)
7. حکومت موظف است که تمامی امکانات، تسهیلات و داربست‏های قانونی، فنی، روانی و ساختاری را جهت تعالی، رشد و توسعه همه جانبه و پایدار آحاد مردم مهیا ساخته و از آنها در سامان دهی حیات اجتماعی دعوت به عمل آورد.(26)
با نظام سیاسی مردم سالار دین محوری که امام علی علیه‏السلام آنرا ترسیم و در راستای تحققش تلاش نمود، بخشی از خواص به مخالفت برخاستند. البته مخالفت خواص همگن و یکدست نبود. برای آنکه پاره و بخشی از آنها چون معاویه، عمروعاص و دستگاههای مربوط به آندو نه دینی بودن نظام را بر می‏تابیدند، و نه مردم سالاری آنرا می‏طلبیدند. و بر عده‏ای دیگر مردم سالاری آن گران تمام می‏شد. طبعا اینها به بازدارنده‏های اثرگذار در مقابل روش حکومت علی علیه‏السلام تبدیل شدند. و آفتی دیگر در عرصه سیاست زائیدند.
3-2: روش حفظ قدرت سیاسی
روشهای معین و مشخصی را برای حفظ و استمرار قدرت سیاسی هر چند می‏توان پیش گرفت ولیکن انحصار بخشیدن به یک یا چند روش و یا حتمیت دادن به آنها کاری غیر منطقی می‏نماید. زیرا روشهای حفظ قدرت سیاسی با توجه به ساختار جمعیتی و جغرافیایی، نظام سیاسی، وضعیت فرهنگی، توسعه علمی، فنی و اقتصادی، باورها و ارزش‏های دینی و یا غیر دینی در یک جامعه، تغییر پذیرند. به تعبیر علمی روش‏ها گذشته از آن که خود یک متغییراند، تابعی از متغیرهای دیگر نیز می‏باشند. فلذا طیف وسیعی از شیوه‏ها را شامل می‏شود. با وجود این، دانشمندان علوم سیاسی و جامعه شناسان(27) سه روش را بطور کلی جهت حفظ قدرت سیاسی بیان نموده‏اند: (1) اقناع (2) مزایای مادی (3) خشونت. که هر یک خود به شاخه‏های دیگر تقسیم می‏شوند. پس از آنکه حکومت قانونی علی علیه‏السلام پایه ریزی شد و استقرار یافت نوبت به ادامه و استمرار حاکمیت برآمده از چنین حکومت می‏رسد. چونکه تحقق اهداف حضرت مانند استواری حق و ناتوان سازی باطل، تأمین حقوق الهی و انسانی که حکومت را برای آنها می‏طلبید تنها در سایه استمرار چنین حکومتی میسر و مهیا می‏گردد. و استمرار حکومت به روشهای مختلف حفظ قدرت سیاسی تکیه دارد.
بنابراین حضرت باید روشهایی را برای حفظ قدرت سیاسی پیش می‏گرفت که چنین نیز کرد.
روشی که حضرت برای حفظ قدرت سیاسی بکار گرفت هم اقناع معرفتی و هم اقناع مادی بود. هر چند اقناع طیف وسیعی را پوشش می‏دهد که از نظر کاربرد متفاوت اند. اقناع معرفتی که حضرت به مثابه یک روش استفاده می‏کرد بیشتر تکیه و توجه به افزودن دانش، توسعه و رشد معرفتی و تکامل سیاسی جامعه داشت. یعنی حضرت می‏طلبید تا در جامعه این امور نهادینه بشوند و قدرت سیاسی بر چنین پایه‏هایی بایستد. به همین جهت دیده می‏شود که حضرت در تمامی جنگها، منازعات و بحرانها درنگ و تأمل می‏کند، فضای گفتمان و استدلال را فراهم می‏آورد، نامه و یا هیئت می‏فرستد و یا اینکه خود می‏رود در مقابل دشمن و عوامل بحران از سلاح منطق استفاده می‏کند. تا باشد که حوزه معرفت و شناخت روشن شده و توسعه یابد.
اقناع مادی مورد نظر حضرت ایجاد یک نظام اقتصادی خود محور تولید کننده سالم که سر چشمه عدالت اقتصادی ـ اجتماعی بشود، می‏باشد. و به همین جهت بر آبادی زمین که یکی از عوامل تولید و منابع سرمایه می‏باشد تأکید فراوان می‏کند.(28) و از گردش سرمایه و نیروی مولد حمایت جدی می‏نماید.
به روش اقناع معرفتی و اقناع مادی به معانی یاد شده جمعی از خواص پاسخ مثبت نمی‏دهند. و از حضرت دوری می‏نمایند و در قالبها و چهره‏های متنوع و متلّون فراروی حکومت ایشان قرار می‏گیرند. زیرا آنها بیشتر با روش اقناع عاطفی که تامین‏گر خواستهای شخصی، سلیقه‏ای، قومی، زبانی، گروهی و... می‏باشد، آمیخته شده و سازگاری نشان می‏دهند. چون تنها در این صورت افراد یا مجموعه‏ها بر مبنای قومیت، زبان، خویشاوندی، نژاد و... می‏توانند جایگاهی در قدرت بیابند و امتیاز و سهمی را مطالبه نمایند. طبقه حاکم نیز با استفاده از این عامل منفی، به تمامی رفتار و عملکردهای غیر قانونی و نیز بینش غیر منطقی خویش، پوشش قانونی، دینی و منطقی می‏دهد. و از طریق سرمایه‏گذاریهای شخصی و یا دادن اموال، زمین و ثروت به نزدیکان، خویشاوندان قدرت سیاسی را حفظ می‏کند، وعملاً به روش مزایای مادی تکیه می‏زند.طبعا این دو رش؛ اقناع عاطفی و مزایای مادی که از زمان عثمان به بعد عمومیت پیدا می‏کند و در دوران معاویه و خاندان اموی به اوج می‏رسد، با روش اقناع معرفتی و اقناع مادی که حضرت در پیش می‏گیرد معارض و ناسازگار می‏باشد. همین ناسازگاری یکی دیگر از عوامل است که جمعی از خواص را مانند: عمروعاص، معاویه، زیادابن ابیه، طلحه، زبیر، اشعث بن قیس، ابوموسی اشعری، مغیره ابن شعبه، منذرابن ابی الجارود العبدی، مصقلة ابن هبیره شیبانی، ابو سعید خدری، مسلم بن مخلد و تا حدودی عبداللّه‏ بن عباس را فرا روی حکومت قانونی و انسانی علی علیه‏السلام قرار داد. هر چند نحوه و شکل قرار گرفتن درمیان همه یکسان نبود.
بخشی از این عامل در سخنان دکتر حسن ابراهیم حسن چنین آمده است:
«... علی که در اجرای حق بسیار سخت بود بلافاصه پس از خلافت خود به عزل عاملان ستمکار عثمان پرداخت... بعلاوه تیولهایی را که عثمان به نزدیکان و خویشاوندان خود داده بود پس می‏گرفت و به بیت المال باز می‏گردانید... این رفتار کسانی را که در روزگار عثمان به حساب بیت المال مسلمانان ثروت اندوخته بودند خشمگین کرد و کینه علی علیه‏السلام را در دل آنها جای داد.»(29)
آسیب رسانی به مشروعیت و مقبولیت حکومت علی علیه‏السلام
سومین مشکل، آفت و اشتباهی که جمعی از خواص در میدان سیاست به آن گرفتار شده بودند و با علم و عمد آنرا پی می‏گرفتند، ایجاد شبهه و تهاجم بر مشروعیت حکومت علی علیه‏السلام بود. از این طریق در تضعیف و شکست حکومت قانونی علی علیه‏السلام نقش بازی کردند. زیر سؤال بردن مشروعیت حکومت علی علیه‏السلام از سه محور با سه سوژه و ذهنیت آغاز شد:
1ـ محور دین. خوارج پس از ایجاد غائله حکمیت، علی علیه‏السلام را بخاطر قبول حکمیت که از جانب خودشان اجبار شده بود، به پای میز محاکمه می‏کشاند و ایشان را از مرتکبین گناهان کبیره می‏داند و طلب توبه و استغفار می‏نمایند. و چون حضرت از توبه سرباز می‏زند او را کافر می‏خوانند!! [العیاذ باللّه‏] و به این ترتیب در مشروعیت دینی حکومت علی علیه‏السلام تزلزل ایجاد می‏نمایند.
2ـ محور اجبار. طلحه و زبیر پس از بریدن از حضرت، به تبلیغات گسترده وجمع آوری نیرو جهت مقابله با علی علیه‏السلام می‏پردازند. در این جریان به موانع مختلف از جمله اعتراض مردم بر آندو مبنی بر اینکه خود شما از کسانی بودید که با علی علیه‏السلام بیعت نمودید و اینک پیمان می‏شکنید، روبرو می‏شوند. حال جبهه باطل چه باید بکند؟! در مقابل استدالال منطقی مردم چه پاسخی دارند؟! طبعا باید حیله‏ای بسازند و پاسخی فراهم کنند که کردندو گفتند: ما با میل و آزادی بیعت نکردیم؛ بلکه با زور و اجبار در لحظه‏ای که شمشیر برگردنمان بود بیعت نمودیم.(30) به این ترتیب خواستند مقبولیت حکومت علی علیه‏السلام را تضعیف کنند و ناپایدار جلوه دهند.
3ـ محور تزویر. بعد از وقایع جمل و نهروان، میدان و سوژه‏های تبلیغی متعددی به دست معاویه حیله گر افتاد. او مقبولیت و مشروعیت حکومت حضرت را نشانه گرفت و به علی تهمت زد که:
1) در فرایند بیعت از جهل مردم استفاده شده است.
2) همه مهاجرین در بیعت مشارکت نداشته‏اند.
3) مهمتر از همه عثمان که خلیفه مسلمین بود، به دست علی علیه‏السلام و با دستور او به قتل رسیده است. [تزلزل در مشروعیت(31)]
این مدعیات دروغین بود که معاویه عنوان کرد و به مثابه اهرم فشار بر علیه حکومت قانونی و دینی حضرت از آنها استفاده نمود.
معاویه از میان سه سوژه یاد شده، به سوژه سوم یعنی قتل عثمان خیلی بهاء می‏داد و از آن استافده می‏نمود. و برای مشروعیت دادن رفتار خویش از آن بهره می‏برد. در حالیکه هیچ تعهد و مسؤولیت عمیق و قلبی نسبت به عثمان و خون او در درونش مشهود نیست. و این مطلب در زمانی که عثمان از او کمک طلبید و او در ارسال نیروی کمک و نظامی تعلل ورزید تا اینکه عثمان به قتل رسید، کاملاً روشن است. و از جانب دیگر پاکی و برائت علی علیه‏السلام از خون عثمان نه تنها در میان شیعیان بلکه نزد اکثر علمای برادران اهل سنت و جماعت از متقدمین و متاخرین مورد تأیید می‏باشد.(32)
به این ترتیب جمعی از خواص در اثر ابتلاء به سه آفت بزرگ و تخریب کننده در میدان تدین و دینداری، حوزه اندیشه و نظام فکری و عرصه سیاست موانعی بزرگی را فراروی حکومت قانونیعلی علیه‏السلام ایجاد نمودند و با تشدید یک فرایند بازدارنده بستر و زمینه تضعیف و شکست حکومت عدل، قانون و حق را فراهم آوردند و بشریت را از پویا و سازنده‏ترین تجربه سیاسی ـ اجتماعی محروم داشتند.
پی‏نوشتها
______________________________
1. بیانات مقام معظم رهبری درجمع فرماندهان لشکر 27 محمد رسول اللّه‏، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، 20/3/75
2. نهج‏البلاغه، خ /93.
3. نهج‏البلاغه (فیض) کلام /155، ج 3، ص 487
4. نهج‏البلاغه خطبه /113.
5. نهج‏البلاغه نامه /28.
6. الامامه و السیاسه ج 1، ص 141، عبداللّه‏ بن مسلم
7. نهج‏البلاغه ک /210.
8. الاخبار الطوال صص 207و208، مروج الذهب 2/447، طبی 5/77.
9. نهج‏البلاغه خطبه /173.
10. نهج‏البلاغه نامه /53.
11. نهج‏البلاغه خطبه 3 بند 12 صص 51-50، ج 1
12. نهج‏البلاغه نامه /10.
13. نهج‏البلاغه خ /218 و خطبه /172.
14. نهج‏البلاغه نامه /5.
15. نهج‏البلاغه خطبه /167.
16. نهج‏البلاغه نامه /41.
17. نهج‏البلاغه خطبه /105.
18. نهج‏البلاغه خطبه /192.
19. زندگی و زمانه دموکراسی لیبرال، کرافورد برومکفرسون ـ مسعود پدرام، ص 81...
20. نهج‏البلاغه خطبه /214.
21. نهج‏البلاغه نامه /26.
22. نهج‏البلاغه نامه /53.
23. نهج‏البلاغه نامه /53.
24. نهج‏البلاغه نامه /53 بند «40» الی «43».
25. نهج‏البلاغه خطبه /214.
26. نهج‏البلاغه خطبه /34 و نیز رماک نامه /51.
27. ازادی و قدرت و قانون، فرانتس نویمان، ترجمه: عزت اللّه‏ فولادوند، ص 48.
28. نهج‏البلاغه نامه /53.
29. دکتر حسن ابراهیم حسن، تاریخ سیاسی اسلام، ترجمه: ابوالقاسم پاینده صص 306-307
30. الامامه و السیاسه ج 1 ص 81، عبداللّه‏ بن مسلم (ابن قتیبه اله ینوری)
31. الامامه و السیاسه ج 1 صص 121-122، عبداللّه‏ بن مسلم (ابن قتیبه اله ینوری)
32. جواهر المضیئه 2/26، ر،ک: نصب الرآیه زیلعی 4/69، ر،ک: محمد رضا، عثمان بن عفان ص 203، ر،ک: کتاب ارشاد، امام الحرمین

تبلیغات