آسیبها و آفات مدیریت بعد از عصر نبوی (مقاله ترویجی حوزه)
درجه علمی: علمی-ترویجی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
لزوم صلاحیّت در مدیران
عنصر صلاحیت در مدیریت، از جمله مهمترین گزینههایی است که همه انسانها به طور فطری، آن را در مدیران جستجو کرده و ضروری و لازم و قطعی میدانند.
صلاحیت، عبارت است از شایستگی و برخورداری از کمالات نفسانی که بر اثر این کمالات مدیر قادر باشد نقشخود را به بهترین وجه ممکن ایفا نماید. با بیان این وصف برای مدیریت باید اشاره کنیم که مدیریت صالح مدیریتیاست که از کفایت نفسانی برخوردار بوده فعال و دوراندیش و دارای تفکر منطقی باشد، اهل درایت و بصیرت و فهمبوده و تیزبینی و آیندهنگری لازم حوزه مدیریت را نیز دارا باشد.
علی علیهالسلام چنین دیدگاهی را در خصوص مدیریت به صورت نظری و عملی ارائه داده است که باید مدیران جامعه از عنصر صلاحیت نفسانی برخوردار باشند، چه آنکه در پرتو چنین مدیریتی آرمانهای دینی، انسانی و الهی به مرحله بروز و ظهور و عینیت میرسد. چنانکه فرموده است: «ایها الناس انّ احقّ الناس بهذالامر اقواهم علیه و اعلمهم بامرالله فیه.(1)
«ای مردمان، بیگمان برای تصدی مقام مدیریت و رهبری اجتماع، سزاوارترین فرد کسی است که در اجرای «حق وحکومت» از دیگران نیرومندتر و در آشنایی با فرمان خداوند (در این زمینه) از همه داناتر باشد.
و در موردی دیگر، اقامه امرالهی را مشروط به سه شرط اساسی دانسته و فرموده است».
«لایقیم امراللّه الاّ من لایصانع و لایضارع و لایتبع المطامع(2)
«برپای نمیدارد امر خدای سبحان را مگر کسی که سازش ننموده (در اجرای حق، اهل مماشات با دیگران نباشد) وخود را به گونه باطلپیشگان در نیاورد (مضارعه در اینجا به مفهوم مشابهت با اهل باطل است) و از طمعها پیروینکند (حرص و آزها زیر بنای اعمال مدیرتیش نباشد)».
اینکه علی علیهالسلام چنین نگاهی را به مسأله مدیریت میافکند، به این جهت است که مدیریت، تابعی از چیستی هدف اصلی حکومت است. حکومتدینی و الهی، برای خود بایدهایی دارد که قاعدتاً جامعه دینی در چارچوبهای خاص، به این بایدها دل میسپارد واعمال آنها را ازمدیران اجتماع میطلبند. لذا سازماندهی مدیریت و صبغه و شاکله آن در طریق همین نمادهای دینی ومذهبی جهت مییابد و همین مطلب، فلسفه عملی سیاستگذاری در حوزه مدیریت را تبیین مینماید.
«وظیفه فلسفه عملی، مرتبط ساختن مجموعه همبسته و سازواری از اصول با حکومت است، یعنی اینکه بگوید حکومت برای تحقق بخشیدن به آن اصول چه باید بکند و برای اینکه این کارها را بکند، چگونه باید سازماندهیشود.»(3)
با چنین تذکری، طبیعی است که سیستم مدیریتی، طبق چند فاکتور به تنظیم ساختار و شاکله مدیریتمیپردازد. آن فاکتورها به طور اجمال، عبارتند از:
1- پذیرش جامعه به عنوان یک هویت دیندار؛
2- حرکت در طریق منافع عمومی همین هویت که به شدت گرایش دینی و مذهبی دارد؛
3- زیرسازی کلی و ساختاری برای جذب، جلب و به صحنه در آوردن منافع اجتماعی؛
4- ارتباطات معقول سیاسی و اجتماعی؛
5- تدوین قانون مبتنی بر اهداف حکومت برای اداره سیستمهای تحت نظارت؛
6- اجرای دقیق این قوانین و اصل قراردادن موضوعی همین قوانین.
چنین مدیریتی خودش مستلزم رشد اجتماعی است.
«مدیریت، که خود موضوع اصلی بحث است،خود مستلزم نوعی از رشد است: زیرا رهبری، در حقیقت عبارت است از بسیج کردن نیروی انسانها و بهرهبرداریصحیح از نیروهای انسانی.»(4)
البته این مدیریت هم قاعدتا مدیریت رشد است و مدیریت رشد یعنی:
«اینکه انسان شایستگی و لیاقت اداره و نگهداری و بهرهبرداری یکی از سرمایهها و امکانات مادّی و یا معنوی که به او سپردهمیشود، داشته باشد.»(5)
«مسائل رهبری با روان بشر سر و کار دارد. جلب همکاری روانها و به حرکت در آوردن آنها به سوی هدفی مقدس وعالی، مهارت و ظرافت فوقالعاده میخواهد، کار هر کس نیست. امروز پس از پیشرفتهای حیرتانگیز روانشناسی وجامعهشناسی و بالاخرهانسانشناسی هنگامی که سیره رهبری اولیای خدا را مطالعه میکنیم، میبینیم بر دقیقترینملاحظات روانی و بر اصول دقیق علمی رهبری منطبق است و به این ترتیب بود که میتوانستند تا اعماق دلهای مردمنفوذ کنند، مردم آنچه داشتند در طبق اخلاص میگذاشتند.»(6)
علی علیهالسلام چنین رهبری است که با توجه به انگیزههای عالی الهی ساختار و مدیریت خود را تنظیم کرده و لذا انسانهای مومن و مخلص، جانشان را برای آن حضرت فدا میکردند. آن حضرت انگیزه خود از پذیرش امارت ومدیریت اجتماع را این گونه وصف میفرماید:
«بار خدایا تو میدانی آنچه که از ما بر امر حکومت رفته است از سر خواهش سلطنت و طلب چیزی از متاعهای دنیوی نیست. لکن برای این است که راهها و نشانههای دینت را به موطن اصلیاش برگردانده و اصلاح امور را در بلاد تو ظاهر گردانیم، تا ستمدیدگان از بندگانت در امنیتی قرار گرفته و حدود تعطیل شده و برجای نهاده دینت را در میان جامعه برپا داریم»(7)
چالشها و آسیبهادر حوزه مدیریت
با توجه به ساختاری که از مدیریت صالح ارائه نمودیم، به این نتیجه دست یافتیم که تنها مدیریت صالح است کهمیتواند سلامت حرکت جامعه را تضمین نموده و در این راستا سیر معقول و تکامل آفرین آن را تنظیم نماید و اساساً مدیریتی که تصویری کلی را از آن ارائه نمودیم، یک مدیریت صالح، شایسته، کارآمد و توانمند در اداره جامعه انسانی است.
مادامی که مدیریت در مسیر هدفهای والا و ارزشی حرکت میکند، سیر حرکت اجتماعی هم به سوی کمال وتعالی است، اما از هنگامی که مدیریت هدفهای ارزشی و نهادی جامعه را که به مثابه روح کلی و معنوی حرکتاجتماع است به فراموشی میسپارد، دچار بحران، چالش و آسیب میشود، اینجا است که جامعه همدستخوش ناخالصیها، کاستیها، تفرقهها و نابسامانیها میگردد.
آسیبشناسی در حوزه مدیریت، بحثی از فرایندهای مربوط به مدیریت ارائه میکند که به مطالعه و شناخت ریشه بینظمیها در ارگانیسم مدیریت میپردازد و هدف اساسی از این روند، چند نکته حائزاهمیت است.
1- مطالعه و شناخت آسیبهای مربوط به حوزه مدیریت و علل پیدایی آنها؛ زیرا تشخیص درست و به موقع دردها،نخستین شرط چارهجویی از نیمی از درمان دردهای جانکاه مربوط به این حوزه است و به فرموده علی علیهالسلام باید دردها را قبل از اوان ظهور و بروز آنها شناسایی نمود تا ریشهکن ساختن آنها میسّر باشد.
«اَطلِق عن النّاس عقدة کل حقد و اَقْطِ سبب کلّ وتر...(8)
«باز نما از مردم گره هر کینه نهانی را و بگسل رشته هر کینه و بغضی در گلو را».
جمله فوق این نکته را بازگو میکند که نابسامانیها را پس از شناسایی مرتفعساز
2- پیشگیری از وقوع نابهنجاریها در حوزه مدیریت؛ چه آنکه مدیران نالایق، نهاد مدیریت را به مثابه پل بحران قرارخواهند داد، چنانکه در مدیریت عثمان و حاکمیت او بر اجتماع اسلامی خود مدیریت پل عبور به بحرانهای حادّ اجتماعی گردید. که اگر این انحرافات در حوزه مدیریت از آغاز مورد شناسایی قرار میگرفت، تاریخ اسفبار دورههای بعدی در تاریخ اسلامی ظاهر نمیشد و چهره تاریخ به گونهای دیگر ترسیم و تصویر میگردید.
3- درمان کجروان در حوزه مدیریت و به کارگیری روشهای علمی و استفاده از شیوههای مناسب برایقطع ریشهها و انگیزههای این کجرویها.
4- تداوم درمان برای پیشگیری و جلوگیری از بازگشت مجدد انحرافات در حوزه مدیریت؛ چنانکه علی علیهالسلام به موقع آسیبشناسی نموده و نامههای فراوانی را در جلوگیری از انحرافات اندک و گاه گسترده مدیران وفرمانروایان حوزه حکومتی خودش نگاشته و با آنان در قدم اول پیدایش انحراف در ساخت مدیریتی، برخوردشایسته و مناسب نموده است. مثلاً نامه به عثمانبن حنیف، شاهد و نمونه گویایی است، که عثمانبن حنیف انصاری،فقط در یک مهمانی پر تنوع و دارای غذاهای رنگارنگ شرکت نموده و بس، و برای جلوگیری از انحراف بزرگتر اینمدیر، آن نامه سخت و عقابآمیز را مینگارد.
«اما بعد، ای پسر حنیف، به من گزارش رسیده که فردی از جوانان اهل بصره و از متمولان تو را به سفرهای دعوت کرده وتو در حضور شتاب ورزیدهای، غذاهای رنگارنگ برایتگردآورده و ظرفهای گونهگونه تدارک دیده و گمان نداشتم بهسفره قومی حاضر شوی که فقیرش طرد شده و سرمایهدارش فراخوانده شده، پس بنگر از آنچه میخوری از این سفره،پس آنچه که بر تو حلیّتش مشتبه است بیفکن و آنچه را که اطمینان به طهارتش داری از آن تناول نما».(9)
و در نامهای بهبعض از فرمانروایان حکومتیاش مینویسد.
«اما بعد، از تو گزارش سر زدن کاری رسیده است که اگر به راستی مرتکبش شده باشی، بیتردید پروردگارت را به خشمآوردهای، در خط و فرمان امام خویش عصیان ورزیدهای و امانت خود را به ابتذال کشاندهای، شنیدهام که زمین رابرهنه کردهای و هرچه را که قدرت داشتهای به سود خود گرفتهای و
اندیشه حوزه » شماره 32 (صفحه 244)
________________________________________
تمام سپردههای مردم را به مصرف خویشرساندهای. بیدرنگ ترازنامه مالی و حسابت را به نزد من بفرست و این را نیز بدان که حسابرسی خداوند از حسابرسیمردمان عظیمتر است».(10)
اگر در حوزه مدیریت اجتماع، هنجارهای مربوط به حوزه مدیریت مراعات نشود، کجروی و انحراف پدیدار میشود ورفتارهای فرد و جامعه و کلیت ساختارها آسیب میبیند، زیرا مدیران اجتماع هستند که با عملکردهای ناصوابخودشان، ناهنجاریها را در جامعه عمومی و همگانی میسازند، به گفته حافظ
مکن در این چمنم سرزنش به بدنامی چنانکه پرورشم میدهند،
میرویم(11)
محورهای قابل کنکاش
در آسیبشناسی مدیریت
patologiy که علم آسیبشناسی است، کاملاً محوربندی شده است و لذا در آسیبشناسی مربوط بهعلوم زیستی، محورهای خاصی به شکل طبقهبندی شده مورد مطالعه پژوهشگر علوم زیستی قرار میگیرد، درخصوص مدیریت هم به همین گونه باید موضوع آسیبشناسی مدیریت را بررسی و ارزیابی نمود، لذا سه محوراساسی، باید در مورد آسیبشناسی مدیریت به کنکاش و کاوش درآید.
1- ساختار مدیریت
شناخت تیپهای مدیریت و ماهیتشناسی آن، مستلزم شناخت ساختار آن است، مثلاً اگر ساختار مدیریت، آسیبزده، آفتزده و آفتزا باشد، دقیقاً همین نابسامانی و آفت زده بودن ساختار و مدیریت به جامعه منتقل میشود. از اینرو ساختار و شاکله کلی مدیریت باید مورد نگاههای تیز آسیبشناسانه قرار گیرد.
2- محور کارکردی مدیریت
در جامعهشناسی، مسأله کارکرد به نتایج و آثار عینی پدیدهها یا ساختها اطلاق میشود. منظور این است که مثلاً درخصوص مدیریت جامعه کارکرد معینی مورد انتظار است که در دوام حیات اجتماعی مدخلیت تام دارد، اگر آن آثار مورد انتظار برآورده نشود، مدیریت آسیب دیده است. مثلاً از مدیریت اسلامی جامعه، انتظار است که عدل، امنیت، اخلاق، معنویت و ... را در جامعه دینی حاکم کند، اگر این هنجارها موجود نباشد، مدیریت مدیریتیآسیب دیده است، یعنی کارکردهای نامناسب مدیریت کهنابهنجاریهایی را به جامعه منتقل میسازد، گویای اینواقعیت است که مدیریت، آسیب دیده است.
3- محور فرهنگ آفرینی
در هر جامعه تا حدود زیادی فرهنگ عمومی از مجرای نهاد حاکمیت بسط مییابد، به گونهای که میتوانیممجموعه هنجارها، باورها، سنتها، آیینها و عملکردهایی که از ناحیه مدیران به جامعه منتقل میشود را فرهنگعمومی جامعه تلقی نماییم، زیرا فرهنگ فرایندی است که از طریق آموزش و عمل، از ناحیه دولتمردان و حاکمانجامعه به آنها منتقل میشود و لذا فرهنگ، امری انتقال یافته از مصدر نهاد و حاکمیت به قلمرو اجتماع است که البته فرایندی کاملاً تدریجی دارد. مثلاً فرهنگ حاکمیت رشوه در جامعه، کاملاً از مسائل جزئی و از سطوح خرد آغاز شده وتدریجاً تعمیم مییابد. که گناه این مسأله بر عهده مدیریتهای ناسالم اجتماع است.
علی علیهالسلام برای اینکه رشوه خواری مدیران فرهنگ عمومی نگردد، برخوردی بسیار پرخاشگرانه با اشعثبنقیس مینماید. چنانکه در تاریخ آمده، اشعثبن قیس شبانه رشوهای را در قالب هدیه برای آن حضرت میبرد، حضرت برخورد سختی میکند تا این پدیده شوم در حوزه مدیریت و تدریجاً به مثابه یک باور، در اجتماع حاکمیت نیابد. امام به خوبی واقف و آگاه است که اگر این به ظاهر هدیه را پذیرا شود، پی آمدهای نابهنجاری را در پی خواهدداشت. لذا به او میفرماید:
«آمدهای که از طریق دین خدا فریبم دهی؟ اگر اقلیمهای هفتگانه را با هر آنچه که در خود نهفته دارد، در برابر ستمی کهبه مورچهای روا دارم به من واگذارند، به چنین کاری دست نخواهم زد... به خدا پناه میبرم از خواب گرفتگی عقل و زشتی لغزشها.»(12)
فرهنگ ستایش بیش از حد و تملق در برابر حاکمان و مدیران، فرهنگی مذموم و بسیار نکوهیده است که پیامدهای بسیار ناپسندی دارد. حال اگر این فرهنگ در جامعه حالتی عمومی یابد، خود فاجعهای خواهد گردیدکه از ناحیه مدیران به جامعه بسط یافته است. چنانکه آن حضرت در برابر مردم انبار آن گونه برخورد شدید میفرماید، تا به مدیران باج ندهند و سنتی غلط رواج نیابد.
نظیر این برخورد را امام علیهالسلام با حرببن شرحبیل شبامی میفرماید. در هنگامی که حضرت به کوفه وارد شد و از منطقه شبامیین میگذشت، حرببنشرحبیل شبامی پای برهنه و پیاده میخواست در رکاب آن حضرت حرکت کند که حضرت او را نهی فرمودند و چنین گفتند:
«بازگرد که این کار تو برای حکمران بلا و گرفتاری میآفریند و برای مؤمن موجب خواری است».(13)
حیطهبندی آسیبها
در حوزه مدیریت
آسیبهای مربوط به حوزه مدیریت در بخشهای ساختاری، کارکردی و فرهنگسازی منفی را باید در چند حیطه خاصمورد جستجو قرار دهیم.
الف: آسیبهای حیطه نفسانی
قبل از اینکه به این آسیبها از منظر علوی بپردازیم، باید این واقعیت را بیان داریم که در هر نظام سالم اجتماعی بر اثرغلبه نفسانیات، به تدریج آفات و آسیبها خود را مینمایانند و درخت تنومند نظامهای سالم اجتماعی را از درون دچارآفت ساخته و میخشکانند. همچنین انقلابهای عظیم و تحولساز و نهضتهای بزرگ فکری، اجتماعی و سیاسی، به طور طبیعی در معرض چالشها، مانعها و آسیبهای جدی که برخاسته از مسایل نفسانیاست واقع میشوند و نفسانیات، ریشه و بنیان چنین چالشها و آسیبهایی میگردند.
«میکرب رجعت یا ارتجاع، دشمن بزرگ هر انقلاب است که به درون جوامع انقلابی نفوذ کرده و در آن رشد مینماید،نفوذ فساد و ایجاد تردید در اذهان جوانان نسبت به آرمانها، دنیاطلبی، اشتغال به زینتهای دنیوی و زندگی راحت درجامعه و بروز علائم زندگی تجملاتی در میان عناصر انقلابی، نشانههایی از تاثیر میکرب ارتجاع و عقبگرد است. پرداختن به مال و مالاندوزی، دچار شدن به فسادهای اخلاقی، مالی و فساد اداری، درگیر شدن در اختلافات داخلیکه خود یک فساد بسیار خطرناک است و نیز جاهطلبیهای غلط و نامشروع، کاخ آرمان انقلاب اسلامی و هر حقیقتدیگری را ویران میکند.»(14)
1- دنیاگرایی مدیران و حاکمان
رسیدگی به نیازهای مادیِ شخصی، عاملی است که اگر از سوی رهبران حالت افراطی بگیرد، میتواند جامعهای را در معرض زوال و نابودی قرار دهد. اگرحاکمان و کارگزاران حکومتی اسلام که در قول و سخن مدعیاند میخواهند زندگی به دور از تبعیض برای مردم بسازند و با چپاولگران اقتصادی مبارزه کنند، خودشان در معرض همینآفت قرار گرفتند و گرفتار شدید دنیاگرایی شدند، در این صورت ژرفای این انحراف از مسیر، آن قدر طولانی و عمیق است که همه آرزوهای جامعه و ایدهآلها و آرمانهای آنها را در خود خواهد بلعید. و هر روز ژرفای این فاجعه، هولانگیزتر شده و مال مردم در تصرف و تیول آنها درمیآید و مردم بسان بردگانی درخواهند آمد، چنانکه علی علیهالسلام ظهور فتنه بنیامیه را در دورههای بعد از خویش، به همین گونه اعلام فرموده است.
«قسم به خدا بر پست قدرت باقی میمانند تا به جایی که باقی نمیگذارند حرامی را مگر که حلالش دارند و نه پیمانی رامگر که بگسلند و به گونهای که هیچ خانهای نماند مگر که ظلمشان و بدی مدیریتشان در آن داخل شود. به نوعی که دو کس بگریند، گریه کنندهای برای دینش و گریهکنندهای برای دنیایش که یاری طلبیدن کسی از شما از آنان همچون یاری خواستن برده از آقای خویش است که اگر در نزدش باشد اطاعتش کند و اگر آقایش غایب شود پشت گرداند و در ایندوره رنجدیدهترین فرد خدا مدارترین است. اگر خداوند عافیتی پیش آورد استقبال نمایید و اگر به آزمون در آیید،صبر پیشه کنید که عاقبت کار از آن تقوا پیشهگان است».(15)
همین دنیاگراییها از دو جهت سبب شد که حکومت علی علیهالسلام در انجام و ایفای نقش خودش توفیقی حاصل نکند و بهشکست منجر شود.
1- دنیاگرایی شدید وابستگان به قدرت.
2- عدالت علوی در دادن امتیازات مادی.
2- رواج امتیاز خواهیهای نفسانی
اگر پیوندهای نسبی، سببی، طیفی، قبیلهای و جناحی با مراکز قدرت و حکومت، سبب شود که پیرامونیان، از چرخانندگان اصلی سیستم قدرت، امتیاز خواهیهای بیجهت و نفسانی بنمایند و همین امتیازخواهیها منجر به امتیازدهی از جانب صاحبان اصلی قدرت شود، استفادههای خیانتباری از قدرت سیاسی وقدرت اقتصادی خواهد شد، حقوق انسانها پایمال شده، عدهای نورچشمی بهرههای نامشروعی را خواهند برد وهمینها بساط زورگویی، چپاول و ظلم بر ملت را خواهند گسترد. این قضیه از جدیترین آسیبها در عرصه ادارهحکومت و جامعه است.
ب: آسیبهای کارکردی سیستم مدیریت
منظور از آسیبهای کارکردی، آن جستارهای آسیبزایی است که مربوط به حوزه عملکردی سازمان مدیریت است وچیزهایی همچون سیستم برنامهریزی، ساختارهای اداری، کیفیت اداره سیستم و... را شامل میگردد که خود، به عنوان ضابطه و اصل سازواره مدیریت محسوب میشود که گاهی از آن تعبیر به مدیریت سازمانی، مدیریتبرنامهریزی، مدیریت کیفیت ساختاری، مدیریت انضباط، روابط اجتماعی، تصمیمگیری و رشد و ... میگردد.
در طول تاریخ گذشته و هماکنون در طیفی گسترده اندیشمندان دینی، مقوله مدیریت را در ابعاد گونهگونی مطرحنموده و به عنوان یکی از مهمترین دغدغهها و دل مشغولیها پنداشتهاند.
مهمترین اصل در مدیریت، مدیریت سازمانی و مدیریت برنامهریزی است، زیرا برنامهای موفق و تکامل بخشخواهد بود که ابتدا در بخش برنامهریزی به طور دقیق و با فرایندهای خاص تکامل آفرینی تدوین و طراحی شده باشد. به ویژه با توجه به این مقوله که تفاوت جوهری وساختاری میان یک حکومت و مدیریت دینی با غیر دینی وجود دارد.
در مدیریت دینی تلاشی جدی بر قدسی ساختن امور است و در همه جهتگیریهایی که در مکتب الهی اسلام شده، عنوان حرکت به سمت خدا قرار گرفته که نشان میدهد، مدیریت اسلامی جامعه،فرایندی است که به نوعی تعالی منجر شده و خود از نوعی تعالی معنایی و قدسی برخوردار است و هدفش این است که انسانها به سمت امور قدسی و معنوی حرکت نموده و همه نهادهای اجتماعیاز مقوله قدسیت برخودار شوند.
در دنیای متجدد، فرو کاستن جنبههای قدسی و شهودی و آوردن همه امور معنوی به مرحله عقل استدلالی منفعتگرا، تاآنجا پیش آمد که مدیریتها را بر حسب چنین رهیافتی ساختارسازی نمودند، که از همان لحظه ساختار سازی مدیریتها،فقدان جنبههای نوری اشراقی، معنوی، قدسی و شهودی در آن به وضوح نمایان شد. از آن پس، مدیریتها قالبیمادی و میان تهی از معنویت پیدا کردند. متاسفانه همین روند مشرق زمین را نیز در نوردید و مدیریتها با شاکله غربی ساختارسازی شدند.
علی علیهالسلام مدیریت را با همین نگرش شهودی و اشراقی مورد تعاطی و توجه بشری قرار میدهد.
آنجا که میفرماید:
«به امر حکومت قیام نمودم، هنگامی که سستی ورزیدند در اجرای حق، خودم را برآوردم، هنگامی که سرشان را فروبردند، سخن از حق گفتم، هنگامی که به تردید و شک افتادند و به نور الهی راهی روشن را طی نمودم، هنگامی که از رفتن ایستادند، سخنم از همه کمتر ولی پیشرویام از همه بیشتر بود. شتر و مرکب خلافت را به پیش راندم و تنهاییزمامش را به دست گرفتم، همچون کوه استواری که حادثهای و طوفانی سهمگین او را نمیلرزاند، کسی نمیتواند مرامورد تمسخر و طعن قرار دهد. خوار شده در نزدم عزیز است که تا حقش بازستانم و توانمند در نزدم ضعیف است تاحق دیگران را از او باز گیرم. به حکم خدا راضی و تسلیم امرش میباشم».(16)
با توجه به این رهیافت کلی، به دست میآید که باید سیستمهای مدیریتی، دقیقاً با این انگیزه گرانمایه تنظیم ساختاری شوند و در غیر این صورت، بزرگترین آفتسیستم مدیریت نمایان خواهد شد، که در این مجال، چند آسیب در حوزه کارکردی مدیریت را ذکر مینماییم.
1- فقدان معنا و قداست در طرحهای کلان مدیریت
مدیریت در منظر دینی، یکی از زیر موضوعهای حکومت قدسی و دینی است که در اصل و ریشه به ذات الهی بازمیگردد. اراده چنین حکومتی اداره نظام بشری در جهت نیل جامعه به کانون معنوی جهان است، چون فسلفهحکومت دینی بسترسازی برای شکوفا شدن استعدادهای معنوی انسان است، لذا عنوان مدیریت هم در تعامل باهمین جریان کلی قرار میگیرد، یعنی باید ساختار مدیریت از همین منظر تبیین، تنظیم و مورد عمل قرار گیرد.
خروج ساختار مدیریت از این ساخت و میدان، به مثابه بزرگترین آسیب در یک حکومت دینی است. در قرآن مجید،نشانه یک مدیریت مطلوب را بیان فرموده، آنجا که میفرماید:
«الذین ان مکّنّاهم فی الارض اقاموا الصّلوة(17)
«صالحان و مدیران شایسته، کسانی هستند که اگر در زمین برای آنها میدان حاکیمتی را فراهم سازیم. نماز را اقامهمیکنند (و ارزشهای دینی و قدسی را در جامعه حاکم میسازند)».
لذا علی علیهالسلام در نامه به مالک همین قضیه را به عنوان معیار اصلی مدیران دینی بیان میفرماید:
«از کارهایی که به خدا اختصاص دارد و باید با اخلاص انجام دهی، انجام واجباتی است که ویژه پروردگارت است، پس در بخشی از شب و روز، تن را به پرستش خدا اختصاص ده، و آن چه تو را به خدا نزدیک میکند بی عیب و نقصانی انجام دهد، اگر چه دچار خستگی جسم شود.
هنگامی که نماز به جاعت میخوانی، نه باطولانی کردن نماز مردم را بپراکنی و نه آن که آن را تباه سازی، زیرا در میان مردم، بیمار یا صاحب حاجتی وجود دارد، آنگاه که پیامبر صلیاللهعلیهوآله مرا به یمن میفرستاد از او پرسیدم، با مردم چگونه نماز بخوانم؟ فرمود: در حد توان ناتوان نماز بگذار و بر مؤمنان مهربان باش».(18)
در همین راستا، مسأله برنامهریزی باید در راستای روحیات کلی جامعه دینی قرار بگیرد. یعنی سطح عمومیجامعه دینی و بایستههای آن مدّ نظر قرار گرفته و با این ساختار کلی مساله برنامهریزی سامان گیرد، زیرا بین اخلاق، فرهنگ، گرایشهای اجتماعی و کیفیت مدیریت جامعه، رابطه نزدیکی وجود دارد و ممکن است یک مدیر قوی درهمین راستا، الهامبخش مردم خود باشد و به این صورت بین کیفیت مدیریت و سطح زندگی و افکار یک جامعه رابطه تنگاتنگ برقرار است. وقتی که مدیریت از افرادی درستکار و فداکار و لایق استفاده میکند و روحیه و وجدان و گرایشهای عموم جامعه را در نظر میگیرد، ارزشها به درون جامعه انتقال جدی مییابد، اما هنگامی که بین فرم کلیجامعه و ساختار کلی مدیریت نسبتی مکمّل وجود ندارد، هر دو دچار آسیب میشوند و اینآسیب از رهگذر مدیریت به جامعه انتقال مییابد، زیرا مدیریت بحرانی و آسیب زده، روحیه جامعه را تباه نموده ودچار آسیب و آفت میسازد.
لذا امام علی علیهالسلام در نامه خودش به مالک، همین مسأله را گوشزد فرموده و انحراف و اصطکاک مدیریت وجامعه را با این امر، مایه تباهی و فساد حکومت میداند.
«سنتی شایسته را که این امت بدان عمل میکند، درهم نشکن که این امت بدان انس یافته و تودههای اجتماعی بر آن مدار قرار دارند. و سنتی ناپسند را ایجاد نکن که سبب درهم شکستن سنتهای صالحه گردد که گناهی بر تو به خاطرشکستن سنتهای صحیحه باشد».(19)
2- ضعف در تدبیر سیاسی
علی علیهالسلام راجع به این موضوع اهتمام خاصی را خاطرنشان ساخته و میفرماید:
«آفه الزّعامه ضعف السیاسة».(20)
«آفت و آسیب مدیریت و رهبری، ضعف در سیاست و تدبیر سیاسی است».
اداره نظام اجتماعی نیازمند به هوشیاری و مدیریت مطلوب سیاسی است که به سبب چنین مدیریتی جامعه درمسیر تعالی و آرمانهای واحدی سیر نماید، لذا در این راه تفرقه و تضاد در سطح بالای مدیریت اجتماع موجب فروپاشی و از هم گسیختگی اجتماعی خواهد شد. چنانکه ثمره تلخ چنین رویکردی در تاریخ گذشته اسلام و ایران، خود را هویدا ساخته است.
امام علی علیهالسلام راز تداوم انقلاب اجتماعی را دوری از تفرقه و تحکیم ارکان دولتی و ترغیب و فارش به آن معرفی
میفرماید:
«به خدا، قلب انسان میمیرد و غمها برمیآید از اینکه این گروه بر باطل خویش وحدت نظر دارند و شما با وجود بودنتان در مسیر حق، با یکدیگر به اختلاف و تفرقه نظر پرداختهاید».
3- گماردن مسؤولان و مدیرانی نالایق بر جامعه
از آسیبهای دیگر مدیریت، گماشته شدن کارگزارانی نالایق توسط مدیریت کلان جامعه بر جامعه دینی است. پیامبراکرم صلیاللهعلیهوآله در این زمینه میفرماید:
«کسی که بگمارد بر کاری فرمانروایی را در حالی که میداند بهتر از او و داناتر به کتاب خدا و سنت پیامبر وجود دارد،به خدا و پیامبر خدا و جمیع مسلمین خیانت روا داشته است».(21)
اصل در مدیریتها، عنایت بر مسأله شایسته سالاری است که اگر به جای شایسته سالاری، تبار سالاری، قبیله سالاری و جناح سالاری حاکمیت یابد، از بزرگترین نقطههای آسیبخیز اجتماعی خود را نشان داده، چنانکه در تاریخ دوره عثمان میبینیم.
مسعودی در مروج الذهب آورده است.
«حکم بن العاص، عموی عثمان به سوی او آمد و پسرش مروان و غیر آن دو از بنیامیه، و او رانده شده پیامبر اکرم بود که آن حضرت حکم را از مدینه تبعید کرده و از جوار خودش او را خارج کرده بود. او را عثمان به جای خود آورده وبه مدیریت هم گمارد. عمال عثمان گروهی بودند که از جمله آنها ولیدبن عقبة بن ابی معیط بود که بر کوفه مسلط شد که پیامبر دربارهاش خبر داده بود که جزء جهنمیها است و عبداللهبن ابی سرج را بر مصر و معاویه بر شام و عبداللهعامر را بر بصره مسلط ساخت».(22)
با روی کار آمدن این جماعت ارزشهای دوره نبوی فراموش شده و افراد نسبت به مکتب اسلام بدبینی یافتند و بهظاهرسازیهای سالوسانه اکتفا ورزیده شد و تبار سالاری به جای شایسته سالاری نشست و عدالت اجتماعی به کلی به فراموشی سپرده گردید و هدفهای نهضت بزرگ پیامبر اسلام در نیمه راه متوقف ماند و بهترین دودمان پیامبر درمعرض شهادت و ظلم تاریخی قرار گرفته و بر تاریخ گذشت آنچه که نباید و همه این آسیبها و آفتها از رهگذرمدیریتهای ناصالح اجتماعی بود، امید آنکه مدیریت جامعه دینی ما، ازالگوهای مدیریتی امام علی علیهالسلام رهنمودهای بایسته و درسهای همیشه تکرار شدنی را فرا بگیرد.
پینوشتها
______________________________
1- صبحی صالح، نهجالبلاغه، ص 247.
2- همان، ص 488.
3- دکتر سید علی اصغر کاظمی، مدیریت سیاسی و خط مشی دولتی، ص 54.
4- شهید مرتضی مطهری، مجموعه آثار 3، مقاله رهبری و مدیریت، ص 314.
5- همان، ص 314.
6- همان.
7- صبحی صالح، نهجالبلاغه، ص 189.
8- همان، بخشنامهها، نامه 53، ص 429.
9- همان، ص 426.
10- همان، ص 312.
11- ر.ک. مجموعه اشعار حافظ.
12- ابن ابیالحدید، شرح نهجالبلاغه، ج 11، ب 219، ص 245، ور.ک مجله اندیشه حوزه، شماره 20، ص 125 و128.
13- صبحی صالح، نهجالبلاغه، حکمت 322، ص 532.
14- رهبر معظم انقلاب اسلامی، آیها... سید علی خامنهای(زیدعزه).
15- صبحی صالح، نهجالبلاغه، ص 143.
16- صبحی صالح، نهجالبلاغه، ص 81.
17- قرآن مجید.
18- صبحی صالح، نهجالبلاغه، ص 440.
19- همان، ص 431.
20- همان، بخش کلمات قصار.
21- کنزالعمّال، ج 6، ص 11.
22- مسعودی، مروجالذهب، ج 2، ص 334.
عنصر صلاحیت در مدیریت، از جمله مهمترین گزینههایی است که همه انسانها به طور فطری، آن را در مدیران جستجو کرده و ضروری و لازم و قطعی میدانند.
صلاحیت، عبارت است از شایستگی و برخورداری از کمالات نفسانی که بر اثر این کمالات مدیر قادر باشد نقشخود را به بهترین وجه ممکن ایفا نماید. با بیان این وصف برای مدیریت باید اشاره کنیم که مدیریت صالح مدیریتیاست که از کفایت نفسانی برخوردار بوده فعال و دوراندیش و دارای تفکر منطقی باشد، اهل درایت و بصیرت و فهمبوده و تیزبینی و آیندهنگری لازم حوزه مدیریت را نیز دارا باشد.
علی علیهالسلام چنین دیدگاهی را در خصوص مدیریت به صورت نظری و عملی ارائه داده است که باید مدیران جامعه از عنصر صلاحیت نفسانی برخوردار باشند، چه آنکه در پرتو چنین مدیریتی آرمانهای دینی، انسانی و الهی به مرحله بروز و ظهور و عینیت میرسد. چنانکه فرموده است: «ایها الناس انّ احقّ الناس بهذالامر اقواهم علیه و اعلمهم بامرالله فیه.(1)
«ای مردمان، بیگمان برای تصدی مقام مدیریت و رهبری اجتماع، سزاوارترین فرد کسی است که در اجرای «حق وحکومت» از دیگران نیرومندتر و در آشنایی با فرمان خداوند (در این زمینه) از همه داناتر باشد.
و در موردی دیگر، اقامه امرالهی را مشروط به سه شرط اساسی دانسته و فرموده است».
«لایقیم امراللّه الاّ من لایصانع و لایضارع و لایتبع المطامع(2)
«برپای نمیدارد امر خدای سبحان را مگر کسی که سازش ننموده (در اجرای حق، اهل مماشات با دیگران نباشد) وخود را به گونه باطلپیشگان در نیاورد (مضارعه در اینجا به مفهوم مشابهت با اهل باطل است) و از طمعها پیروینکند (حرص و آزها زیر بنای اعمال مدیرتیش نباشد)».
اینکه علی علیهالسلام چنین نگاهی را به مسأله مدیریت میافکند، به این جهت است که مدیریت، تابعی از چیستی هدف اصلی حکومت است. حکومتدینی و الهی، برای خود بایدهایی دارد که قاعدتاً جامعه دینی در چارچوبهای خاص، به این بایدها دل میسپارد واعمال آنها را ازمدیران اجتماع میطلبند. لذا سازماندهی مدیریت و صبغه و شاکله آن در طریق همین نمادهای دینی ومذهبی جهت مییابد و همین مطلب، فلسفه عملی سیاستگذاری در حوزه مدیریت را تبیین مینماید.
«وظیفه فلسفه عملی، مرتبط ساختن مجموعه همبسته و سازواری از اصول با حکومت است، یعنی اینکه بگوید حکومت برای تحقق بخشیدن به آن اصول چه باید بکند و برای اینکه این کارها را بکند، چگونه باید سازماندهیشود.»(3)
با چنین تذکری، طبیعی است که سیستم مدیریتی، طبق چند فاکتور به تنظیم ساختار و شاکله مدیریتمیپردازد. آن فاکتورها به طور اجمال، عبارتند از:
1- پذیرش جامعه به عنوان یک هویت دیندار؛
2- حرکت در طریق منافع عمومی همین هویت که به شدت گرایش دینی و مذهبی دارد؛
3- زیرسازی کلی و ساختاری برای جذب، جلب و به صحنه در آوردن منافع اجتماعی؛
4- ارتباطات معقول سیاسی و اجتماعی؛
5- تدوین قانون مبتنی بر اهداف حکومت برای اداره سیستمهای تحت نظارت؛
6- اجرای دقیق این قوانین و اصل قراردادن موضوعی همین قوانین.
چنین مدیریتی خودش مستلزم رشد اجتماعی است.
«مدیریت، که خود موضوع اصلی بحث است،خود مستلزم نوعی از رشد است: زیرا رهبری، در حقیقت عبارت است از بسیج کردن نیروی انسانها و بهرهبرداریصحیح از نیروهای انسانی.»(4)
البته این مدیریت هم قاعدتا مدیریت رشد است و مدیریت رشد یعنی:
«اینکه انسان شایستگی و لیاقت اداره و نگهداری و بهرهبرداری یکی از سرمایهها و امکانات مادّی و یا معنوی که به او سپردهمیشود، داشته باشد.»(5)
«مسائل رهبری با روان بشر سر و کار دارد. جلب همکاری روانها و به حرکت در آوردن آنها به سوی هدفی مقدس وعالی، مهارت و ظرافت فوقالعاده میخواهد، کار هر کس نیست. امروز پس از پیشرفتهای حیرتانگیز روانشناسی وجامعهشناسی و بالاخرهانسانشناسی هنگامی که سیره رهبری اولیای خدا را مطالعه میکنیم، میبینیم بر دقیقترینملاحظات روانی و بر اصول دقیق علمی رهبری منطبق است و به این ترتیب بود که میتوانستند تا اعماق دلهای مردمنفوذ کنند، مردم آنچه داشتند در طبق اخلاص میگذاشتند.»(6)
علی علیهالسلام چنین رهبری است که با توجه به انگیزههای عالی الهی ساختار و مدیریت خود را تنظیم کرده و لذا انسانهای مومن و مخلص، جانشان را برای آن حضرت فدا میکردند. آن حضرت انگیزه خود از پذیرش امارت ومدیریت اجتماع را این گونه وصف میفرماید:
«بار خدایا تو میدانی آنچه که از ما بر امر حکومت رفته است از سر خواهش سلطنت و طلب چیزی از متاعهای دنیوی نیست. لکن برای این است که راهها و نشانههای دینت را به موطن اصلیاش برگردانده و اصلاح امور را در بلاد تو ظاهر گردانیم، تا ستمدیدگان از بندگانت در امنیتی قرار گرفته و حدود تعطیل شده و برجای نهاده دینت را در میان جامعه برپا داریم»(7)
چالشها و آسیبهادر حوزه مدیریت
با توجه به ساختاری که از مدیریت صالح ارائه نمودیم، به این نتیجه دست یافتیم که تنها مدیریت صالح است کهمیتواند سلامت حرکت جامعه را تضمین نموده و در این راستا سیر معقول و تکامل آفرین آن را تنظیم نماید و اساساً مدیریتی که تصویری کلی را از آن ارائه نمودیم، یک مدیریت صالح، شایسته، کارآمد و توانمند در اداره جامعه انسانی است.
مادامی که مدیریت در مسیر هدفهای والا و ارزشی حرکت میکند، سیر حرکت اجتماعی هم به سوی کمال وتعالی است، اما از هنگامی که مدیریت هدفهای ارزشی و نهادی جامعه را که به مثابه روح کلی و معنوی حرکتاجتماع است به فراموشی میسپارد، دچار بحران، چالش و آسیب میشود، اینجا است که جامعه همدستخوش ناخالصیها، کاستیها، تفرقهها و نابسامانیها میگردد.
آسیبشناسی در حوزه مدیریت، بحثی از فرایندهای مربوط به مدیریت ارائه میکند که به مطالعه و شناخت ریشه بینظمیها در ارگانیسم مدیریت میپردازد و هدف اساسی از این روند، چند نکته حائزاهمیت است.
1- مطالعه و شناخت آسیبهای مربوط به حوزه مدیریت و علل پیدایی آنها؛ زیرا تشخیص درست و به موقع دردها،نخستین شرط چارهجویی از نیمی از درمان دردهای جانکاه مربوط به این حوزه است و به فرموده علی علیهالسلام باید دردها را قبل از اوان ظهور و بروز آنها شناسایی نمود تا ریشهکن ساختن آنها میسّر باشد.
«اَطلِق عن النّاس عقدة کل حقد و اَقْطِ سبب کلّ وتر...(8)
«باز نما از مردم گره هر کینه نهانی را و بگسل رشته هر کینه و بغضی در گلو را».
جمله فوق این نکته را بازگو میکند که نابسامانیها را پس از شناسایی مرتفعساز
2- پیشگیری از وقوع نابهنجاریها در حوزه مدیریت؛ چه آنکه مدیران نالایق، نهاد مدیریت را به مثابه پل بحران قرارخواهند داد، چنانکه در مدیریت عثمان و حاکمیت او بر اجتماع اسلامی خود مدیریت پل عبور به بحرانهای حادّ اجتماعی گردید. که اگر این انحرافات در حوزه مدیریت از آغاز مورد شناسایی قرار میگرفت، تاریخ اسفبار دورههای بعدی در تاریخ اسلامی ظاهر نمیشد و چهره تاریخ به گونهای دیگر ترسیم و تصویر میگردید.
3- درمان کجروان در حوزه مدیریت و به کارگیری روشهای علمی و استفاده از شیوههای مناسب برایقطع ریشهها و انگیزههای این کجرویها.
4- تداوم درمان برای پیشگیری و جلوگیری از بازگشت مجدد انحرافات در حوزه مدیریت؛ چنانکه علی علیهالسلام به موقع آسیبشناسی نموده و نامههای فراوانی را در جلوگیری از انحرافات اندک و گاه گسترده مدیران وفرمانروایان حوزه حکومتی خودش نگاشته و با آنان در قدم اول پیدایش انحراف در ساخت مدیریتی، برخوردشایسته و مناسب نموده است. مثلاً نامه به عثمانبن حنیف، شاهد و نمونه گویایی است، که عثمانبن حنیف انصاری،فقط در یک مهمانی پر تنوع و دارای غذاهای رنگارنگ شرکت نموده و بس، و برای جلوگیری از انحراف بزرگتر اینمدیر، آن نامه سخت و عقابآمیز را مینگارد.
«اما بعد، ای پسر حنیف، به من گزارش رسیده که فردی از جوانان اهل بصره و از متمولان تو را به سفرهای دعوت کرده وتو در حضور شتاب ورزیدهای، غذاهای رنگارنگ برایتگردآورده و ظرفهای گونهگونه تدارک دیده و گمان نداشتم بهسفره قومی حاضر شوی که فقیرش طرد شده و سرمایهدارش فراخوانده شده، پس بنگر از آنچه میخوری از این سفره،پس آنچه که بر تو حلیّتش مشتبه است بیفکن و آنچه را که اطمینان به طهارتش داری از آن تناول نما».(9)
و در نامهای بهبعض از فرمانروایان حکومتیاش مینویسد.
«اما بعد، از تو گزارش سر زدن کاری رسیده است که اگر به راستی مرتکبش شده باشی، بیتردید پروردگارت را به خشمآوردهای، در خط و فرمان امام خویش عصیان ورزیدهای و امانت خود را به ابتذال کشاندهای، شنیدهام که زمین رابرهنه کردهای و هرچه را که قدرت داشتهای به سود خود گرفتهای و
اندیشه حوزه » شماره 32 (صفحه 244)
________________________________________
تمام سپردههای مردم را به مصرف خویشرساندهای. بیدرنگ ترازنامه مالی و حسابت را به نزد من بفرست و این را نیز بدان که حسابرسی خداوند از حسابرسیمردمان عظیمتر است».(10)
اگر در حوزه مدیریت اجتماع، هنجارهای مربوط به حوزه مدیریت مراعات نشود، کجروی و انحراف پدیدار میشود ورفتارهای فرد و جامعه و کلیت ساختارها آسیب میبیند، زیرا مدیران اجتماع هستند که با عملکردهای ناصوابخودشان، ناهنجاریها را در جامعه عمومی و همگانی میسازند، به گفته حافظ
مکن در این چمنم سرزنش به بدنامی چنانکه پرورشم میدهند،
میرویم(11)
محورهای قابل کنکاش
در آسیبشناسی مدیریت
patologiy که علم آسیبشناسی است، کاملاً محوربندی شده است و لذا در آسیبشناسی مربوط بهعلوم زیستی، محورهای خاصی به شکل طبقهبندی شده مورد مطالعه پژوهشگر علوم زیستی قرار میگیرد، درخصوص مدیریت هم به همین گونه باید موضوع آسیبشناسی مدیریت را بررسی و ارزیابی نمود، لذا سه محوراساسی، باید در مورد آسیبشناسی مدیریت به کنکاش و کاوش درآید.
1- ساختار مدیریت
شناخت تیپهای مدیریت و ماهیتشناسی آن، مستلزم شناخت ساختار آن است، مثلاً اگر ساختار مدیریت، آسیبزده، آفتزده و آفتزا باشد، دقیقاً همین نابسامانی و آفت زده بودن ساختار و مدیریت به جامعه منتقل میشود. از اینرو ساختار و شاکله کلی مدیریت باید مورد نگاههای تیز آسیبشناسانه قرار گیرد.
2- محور کارکردی مدیریت
در جامعهشناسی، مسأله کارکرد به نتایج و آثار عینی پدیدهها یا ساختها اطلاق میشود. منظور این است که مثلاً درخصوص مدیریت جامعه کارکرد معینی مورد انتظار است که در دوام حیات اجتماعی مدخلیت تام دارد، اگر آن آثار مورد انتظار برآورده نشود، مدیریت آسیب دیده است. مثلاً از مدیریت اسلامی جامعه، انتظار است که عدل، امنیت، اخلاق، معنویت و ... را در جامعه دینی حاکم کند، اگر این هنجارها موجود نباشد، مدیریت مدیریتیآسیب دیده است، یعنی کارکردهای نامناسب مدیریت کهنابهنجاریهایی را به جامعه منتقل میسازد، گویای اینواقعیت است که مدیریت، آسیب دیده است.
3- محور فرهنگ آفرینی
در هر جامعه تا حدود زیادی فرهنگ عمومی از مجرای نهاد حاکمیت بسط مییابد، به گونهای که میتوانیممجموعه هنجارها، باورها، سنتها، آیینها و عملکردهایی که از ناحیه مدیران به جامعه منتقل میشود را فرهنگعمومی جامعه تلقی نماییم، زیرا فرهنگ فرایندی است که از طریق آموزش و عمل، از ناحیه دولتمردان و حاکمانجامعه به آنها منتقل میشود و لذا فرهنگ، امری انتقال یافته از مصدر نهاد و حاکمیت به قلمرو اجتماع است که البته فرایندی کاملاً تدریجی دارد. مثلاً فرهنگ حاکمیت رشوه در جامعه، کاملاً از مسائل جزئی و از سطوح خرد آغاز شده وتدریجاً تعمیم مییابد. که گناه این مسأله بر عهده مدیریتهای ناسالم اجتماع است.
علی علیهالسلام برای اینکه رشوه خواری مدیران فرهنگ عمومی نگردد، برخوردی بسیار پرخاشگرانه با اشعثبنقیس مینماید. چنانکه در تاریخ آمده، اشعثبن قیس شبانه رشوهای را در قالب هدیه برای آن حضرت میبرد، حضرت برخورد سختی میکند تا این پدیده شوم در حوزه مدیریت و تدریجاً به مثابه یک باور، در اجتماع حاکمیت نیابد. امام به خوبی واقف و آگاه است که اگر این به ظاهر هدیه را پذیرا شود، پی آمدهای نابهنجاری را در پی خواهدداشت. لذا به او میفرماید:
«آمدهای که از طریق دین خدا فریبم دهی؟ اگر اقلیمهای هفتگانه را با هر آنچه که در خود نهفته دارد، در برابر ستمی کهبه مورچهای روا دارم به من واگذارند، به چنین کاری دست نخواهم زد... به خدا پناه میبرم از خواب گرفتگی عقل و زشتی لغزشها.»(12)
فرهنگ ستایش بیش از حد و تملق در برابر حاکمان و مدیران، فرهنگی مذموم و بسیار نکوهیده است که پیامدهای بسیار ناپسندی دارد. حال اگر این فرهنگ در جامعه حالتی عمومی یابد، خود فاجعهای خواهد گردیدکه از ناحیه مدیران به جامعه بسط یافته است. چنانکه آن حضرت در برابر مردم انبار آن گونه برخورد شدید میفرماید، تا به مدیران باج ندهند و سنتی غلط رواج نیابد.
نظیر این برخورد را امام علیهالسلام با حرببن شرحبیل شبامی میفرماید. در هنگامی که حضرت به کوفه وارد شد و از منطقه شبامیین میگذشت، حرببنشرحبیل شبامی پای برهنه و پیاده میخواست در رکاب آن حضرت حرکت کند که حضرت او را نهی فرمودند و چنین گفتند:
«بازگرد که این کار تو برای حکمران بلا و گرفتاری میآفریند و برای مؤمن موجب خواری است».(13)
حیطهبندی آسیبها
در حوزه مدیریت
آسیبهای مربوط به حوزه مدیریت در بخشهای ساختاری، کارکردی و فرهنگسازی منفی را باید در چند حیطه خاصمورد جستجو قرار دهیم.
الف: آسیبهای حیطه نفسانی
قبل از اینکه به این آسیبها از منظر علوی بپردازیم، باید این واقعیت را بیان داریم که در هر نظام سالم اجتماعی بر اثرغلبه نفسانیات، به تدریج آفات و آسیبها خود را مینمایانند و درخت تنومند نظامهای سالم اجتماعی را از درون دچارآفت ساخته و میخشکانند. همچنین انقلابهای عظیم و تحولساز و نهضتهای بزرگ فکری، اجتماعی و سیاسی، به طور طبیعی در معرض چالشها، مانعها و آسیبهای جدی که برخاسته از مسایل نفسانیاست واقع میشوند و نفسانیات، ریشه و بنیان چنین چالشها و آسیبهایی میگردند.
«میکرب رجعت یا ارتجاع، دشمن بزرگ هر انقلاب است که به درون جوامع انقلابی نفوذ کرده و در آن رشد مینماید،نفوذ فساد و ایجاد تردید در اذهان جوانان نسبت به آرمانها، دنیاطلبی، اشتغال به زینتهای دنیوی و زندگی راحت درجامعه و بروز علائم زندگی تجملاتی در میان عناصر انقلابی، نشانههایی از تاثیر میکرب ارتجاع و عقبگرد است. پرداختن به مال و مالاندوزی، دچار شدن به فسادهای اخلاقی، مالی و فساد اداری، درگیر شدن در اختلافات داخلیکه خود یک فساد بسیار خطرناک است و نیز جاهطلبیهای غلط و نامشروع، کاخ آرمان انقلاب اسلامی و هر حقیقتدیگری را ویران میکند.»(14)
1- دنیاگرایی مدیران و حاکمان
رسیدگی به نیازهای مادیِ شخصی، عاملی است که اگر از سوی رهبران حالت افراطی بگیرد، میتواند جامعهای را در معرض زوال و نابودی قرار دهد. اگرحاکمان و کارگزاران حکومتی اسلام که در قول و سخن مدعیاند میخواهند زندگی به دور از تبعیض برای مردم بسازند و با چپاولگران اقتصادی مبارزه کنند، خودشان در معرض همینآفت قرار گرفتند و گرفتار شدید دنیاگرایی شدند، در این صورت ژرفای این انحراف از مسیر، آن قدر طولانی و عمیق است که همه آرزوهای جامعه و ایدهآلها و آرمانهای آنها را در خود خواهد بلعید. و هر روز ژرفای این فاجعه، هولانگیزتر شده و مال مردم در تصرف و تیول آنها درمیآید و مردم بسان بردگانی درخواهند آمد، چنانکه علی علیهالسلام ظهور فتنه بنیامیه را در دورههای بعد از خویش، به همین گونه اعلام فرموده است.
«قسم به خدا بر پست قدرت باقی میمانند تا به جایی که باقی نمیگذارند حرامی را مگر که حلالش دارند و نه پیمانی رامگر که بگسلند و به گونهای که هیچ خانهای نماند مگر که ظلمشان و بدی مدیریتشان در آن داخل شود. به نوعی که دو کس بگریند، گریه کنندهای برای دینش و گریهکنندهای برای دنیایش که یاری طلبیدن کسی از شما از آنان همچون یاری خواستن برده از آقای خویش است که اگر در نزدش باشد اطاعتش کند و اگر آقایش غایب شود پشت گرداند و در ایندوره رنجدیدهترین فرد خدا مدارترین است. اگر خداوند عافیتی پیش آورد استقبال نمایید و اگر به آزمون در آیید،صبر پیشه کنید که عاقبت کار از آن تقوا پیشهگان است».(15)
همین دنیاگراییها از دو جهت سبب شد که حکومت علی علیهالسلام در انجام و ایفای نقش خودش توفیقی حاصل نکند و بهشکست منجر شود.
1- دنیاگرایی شدید وابستگان به قدرت.
2- عدالت علوی در دادن امتیازات مادی.
2- رواج امتیاز خواهیهای نفسانی
اگر پیوندهای نسبی، سببی، طیفی، قبیلهای و جناحی با مراکز قدرت و حکومت، سبب شود که پیرامونیان، از چرخانندگان اصلی سیستم قدرت، امتیاز خواهیهای بیجهت و نفسانی بنمایند و همین امتیازخواهیها منجر به امتیازدهی از جانب صاحبان اصلی قدرت شود، استفادههای خیانتباری از قدرت سیاسی وقدرت اقتصادی خواهد شد، حقوق انسانها پایمال شده، عدهای نورچشمی بهرههای نامشروعی را خواهند برد وهمینها بساط زورگویی، چپاول و ظلم بر ملت را خواهند گسترد. این قضیه از جدیترین آسیبها در عرصه ادارهحکومت و جامعه است.
ب: آسیبهای کارکردی سیستم مدیریت
منظور از آسیبهای کارکردی، آن جستارهای آسیبزایی است که مربوط به حوزه عملکردی سازمان مدیریت است وچیزهایی همچون سیستم برنامهریزی، ساختارهای اداری، کیفیت اداره سیستم و... را شامل میگردد که خود، به عنوان ضابطه و اصل سازواره مدیریت محسوب میشود که گاهی از آن تعبیر به مدیریت سازمانی، مدیریتبرنامهریزی، مدیریت کیفیت ساختاری، مدیریت انضباط، روابط اجتماعی، تصمیمگیری و رشد و ... میگردد.
در طول تاریخ گذشته و هماکنون در طیفی گسترده اندیشمندان دینی، مقوله مدیریت را در ابعاد گونهگونی مطرحنموده و به عنوان یکی از مهمترین دغدغهها و دل مشغولیها پنداشتهاند.
مهمترین اصل در مدیریت، مدیریت سازمانی و مدیریت برنامهریزی است، زیرا برنامهای موفق و تکامل بخشخواهد بود که ابتدا در بخش برنامهریزی به طور دقیق و با فرایندهای خاص تکامل آفرینی تدوین و طراحی شده باشد. به ویژه با توجه به این مقوله که تفاوت جوهری وساختاری میان یک حکومت و مدیریت دینی با غیر دینی وجود دارد.
در مدیریت دینی تلاشی جدی بر قدسی ساختن امور است و در همه جهتگیریهایی که در مکتب الهی اسلام شده، عنوان حرکت به سمت خدا قرار گرفته که نشان میدهد، مدیریت اسلامی جامعه،فرایندی است که به نوعی تعالی منجر شده و خود از نوعی تعالی معنایی و قدسی برخوردار است و هدفش این است که انسانها به سمت امور قدسی و معنوی حرکت نموده و همه نهادهای اجتماعیاز مقوله قدسیت برخودار شوند.
در دنیای متجدد، فرو کاستن جنبههای قدسی و شهودی و آوردن همه امور معنوی به مرحله عقل استدلالی منفعتگرا، تاآنجا پیش آمد که مدیریتها را بر حسب چنین رهیافتی ساختارسازی نمودند، که از همان لحظه ساختار سازی مدیریتها،فقدان جنبههای نوری اشراقی، معنوی، قدسی و شهودی در آن به وضوح نمایان شد. از آن پس، مدیریتها قالبیمادی و میان تهی از معنویت پیدا کردند. متاسفانه همین روند مشرق زمین را نیز در نوردید و مدیریتها با شاکله غربی ساختارسازی شدند.
علی علیهالسلام مدیریت را با همین نگرش شهودی و اشراقی مورد تعاطی و توجه بشری قرار میدهد.
آنجا که میفرماید:
«به امر حکومت قیام نمودم، هنگامی که سستی ورزیدند در اجرای حق، خودم را برآوردم، هنگامی که سرشان را فروبردند، سخن از حق گفتم، هنگامی که به تردید و شک افتادند و به نور الهی راهی روشن را طی نمودم، هنگامی که از رفتن ایستادند، سخنم از همه کمتر ولی پیشرویام از همه بیشتر بود. شتر و مرکب خلافت را به پیش راندم و تنهاییزمامش را به دست گرفتم، همچون کوه استواری که حادثهای و طوفانی سهمگین او را نمیلرزاند، کسی نمیتواند مرامورد تمسخر و طعن قرار دهد. خوار شده در نزدم عزیز است که تا حقش بازستانم و توانمند در نزدم ضعیف است تاحق دیگران را از او باز گیرم. به حکم خدا راضی و تسلیم امرش میباشم».(16)
با توجه به این رهیافت کلی، به دست میآید که باید سیستمهای مدیریتی، دقیقاً با این انگیزه گرانمایه تنظیم ساختاری شوند و در غیر این صورت، بزرگترین آفتسیستم مدیریت نمایان خواهد شد، که در این مجال، چند آسیب در حوزه کارکردی مدیریت را ذکر مینماییم.
1- فقدان معنا و قداست در طرحهای کلان مدیریت
مدیریت در منظر دینی، یکی از زیر موضوعهای حکومت قدسی و دینی است که در اصل و ریشه به ذات الهی بازمیگردد. اراده چنین حکومتی اداره نظام بشری در جهت نیل جامعه به کانون معنوی جهان است، چون فسلفهحکومت دینی بسترسازی برای شکوفا شدن استعدادهای معنوی انسان است، لذا عنوان مدیریت هم در تعامل باهمین جریان کلی قرار میگیرد، یعنی باید ساختار مدیریت از همین منظر تبیین، تنظیم و مورد عمل قرار گیرد.
خروج ساختار مدیریت از این ساخت و میدان، به مثابه بزرگترین آسیب در یک حکومت دینی است. در قرآن مجید،نشانه یک مدیریت مطلوب را بیان فرموده، آنجا که میفرماید:
«الذین ان مکّنّاهم فی الارض اقاموا الصّلوة(17)
«صالحان و مدیران شایسته، کسانی هستند که اگر در زمین برای آنها میدان حاکیمتی را فراهم سازیم. نماز را اقامهمیکنند (و ارزشهای دینی و قدسی را در جامعه حاکم میسازند)».
لذا علی علیهالسلام در نامه به مالک همین قضیه را به عنوان معیار اصلی مدیران دینی بیان میفرماید:
«از کارهایی که به خدا اختصاص دارد و باید با اخلاص انجام دهی، انجام واجباتی است که ویژه پروردگارت است، پس در بخشی از شب و روز، تن را به پرستش خدا اختصاص ده، و آن چه تو را به خدا نزدیک میکند بی عیب و نقصانی انجام دهد، اگر چه دچار خستگی جسم شود.
هنگامی که نماز به جاعت میخوانی، نه باطولانی کردن نماز مردم را بپراکنی و نه آن که آن را تباه سازی، زیرا در میان مردم، بیمار یا صاحب حاجتی وجود دارد، آنگاه که پیامبر صلیاللهعلیهوآله مرا به یمن میفرستاد از او پرسیدم، با مردم چگونه نماز بخوانم؟ فرمود: در حد توان ناتوان نماز بگذار و بر مؤمنان مهربان باش».(18)
در همین راستا، مسأله برنامهریزی باید در راستای روحیات کلی جامعه دینی قرار بگیرد. یعنی سطح عمومیجامعه دینی و بایستههای آن مدّ نظر قرار گرفته و با این ساختار کلی مساله برنامهریزی سامان گیرد، زیرا بین اخلاق، فرهنگ، گرایشهای اجتماعی و کیفیت مدیریت جامعه، رابطه نزدیکی وجود دارد و ممکن است یک مدیر قوی درهمین راستا، الهامبخش مردم خود باشد و به این صورت بین کیفیت مدیریت و سطح زندگی و افکار یک جامعه رابطه تنگاتنگ برقرار است. وقتی که مدیریت از افرادی درستکار و فداکار و لایق استفاده میکند و روحیه و وجدان و گرایشهای عموم جامعه را در نظر میگیرد، ارزشها به درون جامعه انتقال جدی مییابد، اما هنگامی که بین فرم کلیجامعه و ساختار کلی مدیریت نسبتی مکمّل وجود ندارد، هر دو دچار آسیب میشوند و اینآسیب از رهگذر مدیریت به جامعه انتقال مییابد، زیرا مدیریت بحرانی و آسیب زده، روحیه جامعه را تباه نموده ودچار آسیب و آفت میسازد.
لذا امام علی علیهالسلام در نامه خودش به مالک، همین مسأله را گوشزد فرموده و انحراف و اصطکاک مدیریت وجامعه را با این امر، مایه تباهی و فساد حکومت میداند.
«سنتی شایسته را که این امت بدان عمل میکند، درهم نشکن که این امت بدان انس یافته و تودههای اجتماعی بر آن مدار قرار دارند. و سنتی ناپسند را ایجاد نکن که سبب درهم شکستن سنتهای صالحه گردد که گناهی بر تو به خاطرشکستن سنتهای صحیحه باشد».(19)
2- ضعف در تدبیر سیاسی
علی علیهالسلام راجع به این موضوع اهتمام خاصی را خاطرنشان ساخته و میفرماید:
«آفه الزّعامه ضعف السیاسة».(20)
«آفت و آسیب مدیریت و رهبری، ضعف در سیاست و تدبیر سیاسی است».
اداره نظام اجتماعی نیازمند به هوشیاری و مدیریت مطلوب سیاسی است که به سبب چنین مدیریتی جامعه درمسیر تعالی و آرمانهای واحدی سیر نماید، لذا در این راه تفرقه و تضاد در سطح بالای مدیریت اجتماع موجب فروپاشی و از هم گسیختگی اجتماعی خواهد شد. چنانکه ثمره تلخ چنین رویکردی در تاریخ گذشته اسلام و ایران، خود را هویدا ساخته است.
امام علی علیهالسلام راز تداوم انقلاب اجتماعی را دوری از تفرقه و تحکیم ارکان دولتی و ترغیب و فارش به آن معرفی
میفرماید:
«به خدا، قلب انسان میمیرد و غمها برمیآید از اینکه این گروه بر باطل خویش وحدت نظر دارند و شما با وجود بودنتان در مسیر حق، با یکدیگر به اختلاف و تفرقه نظر پرداختهاید».
3- گماردن مسؤولان و مدیرانی نالایق بر جامعه
از آسیبهای دیگر مدیریت، گماشته شدن کارگزارانی نالایق توسط مدیریت کلان جامعه بر جامعه دینی است. پیامبراکرم صلیاللهعلیهوآله در این زمینه میفرماید:
«کسی که بگمارد بر کاری فرمانروایی را در حالی که میداند بهتر از او و داناتر به کتاب خدا و سنت پیامبر وجود دارد،به خدا و پیامبر خدا و جمیع مسلمین خیانت روا داشته است».(21)
اصل در مدیریتها، عنایت بر مسأله شایسته سالاری است که اگر به جای شایسته سالاری، تبار سالاری، قبیله سالاری و جناح سالاری حاکمیت یابد، از بزرگترین نقطههای آسیبخیز اجتماعی خود را نشان داده، چنانکه در تاریخ دوره عثمان میبینیم.
مسعودی در مروج الذهب آورده است.
«حکم بن العاص، عموی عثمان به سوی او آمد و پسرش مروان و غیر آن دو از بنیامیه، و او رانده شده پیامبر اکرم بود که آن حضرت حکم را از مدینه تبعید کرده و از جوار خودش او را خارج کرده بود. او را عثمان به جای خود آورده وبه مدیریت هم گمارد. عمال عثمان گروهی بودند که از جمله آنها ولیدبن عقبة بن ابی معیط بود که بر کوفه مسلط شد که پیامبر دربارهاش خبر داده بود که جزء جهنمیها است و عبداللهبن ابی سرج را بر مصر و معاویه بر شام و عبداللهعامر را بر بصره مسلط ساخت».(22)
با روی کار آمدن این جماعت ارزشهای دوره نبوی فراموش شده و افراد نسبت به مکتب اسلام بدبینی یافتند و بهظاهرسازیهای سالوسانه اکتفا ورزیده شد و تبار سالاری به جای شایسته سالاری نشست و عدالت اجتماعی به کلی به فراموشی سپرده گردید و هدفهای نهضت بزرگ پیامبر اسلام در نیمه راه متوقف ماند و بهترین دودمان پیامبر درمعرض شهادت و ظلم تاریخی قرار گرفته و بر تاریخ گذشت آنچه که نباید و همه این آسیبها و آفتها از رهگذرمدیریتهای ناصالح اجتماعی بود، امید آنکه مدیریت جامعه دینی ما، ازالگوهای مدیریتی امام علی علیهالسلام رهنمودهای بایسته و درسهای همیشه تکرار شدنی را فرا بگیرد.
پینوشتها
______________________________
1- صبحی صالح، نهجالبلاغه، ص 247.
2- همان، ص 488.
3- دکتر سید علی اصغر کاظمی، مدیریت سیاسی و خط مشی دولتی، ص 54.
4- شهید مرتضی مطهری، مجموعه آثار 3، مقاله رهبری و مدیریت، ص 314.
5- همان، ص 314.
6- همان.
7- صبحی صالح، نهجالبلاغه، ص 189.
8- همان، بخشنامهها، نامه 53، ص 429.
9- همان، ص 426.
10- همان، ص 312.
11- ر.ک. مجموعه اشعار حافظ.
12- ابن ابیالحدید، شرح نهجالبلاغه، ج 11، ب 219، ص 245، ور.ک مجله اندیشه حوزه، شماره 20، ص 125 و128.
13- صبحی صالح، نهجالبلاغه، حکمت 322، ص 532.
14- رهبر معظم انقلاب اسلامی، آیها... سید علی خامنهای(زیدعزه).
15- صبحی صالح، نهجالبلاغه، ص 143.
16- صبحی صالح، نهجالبلاغه، ص 81.
17- قرآن مجید.
18- صبحی صالح، نهجالبلاغه، ص 440.
19- همان، ص 431.
20- همان، بخش کلمات قصار.
21- کنزالعمّال، ج 6، ص 11.
22- مسعودی، مروجالذهب، ج 2، ص 334.